135 . صفحه 135
دهم اردیبهشت :
نفیسه :
(آیه
60)- در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلى
است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص مىسازد، تا مردم از مجموع این
بحث نتایج تربیتى لازم را بگیرند.نخست مىگوید «او کسى است که روح شما را
در شب قبض مىکند، و از آنچه در روز انجام مىدهید و به دست مىآورید آگاه
است» (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما
جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).
سپس مىگوید: این نظام خواب و بیدارى تکرار
مىشود، شب مىخوابید «و روز شما را بیدار مىکند و این وضع هم چنان ادامه
دارد تا پایان زندگى شما فرا رسد»(ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضى
أَجَلٌ مُسَمًّى).
سر انجام نتیجه نهایى بحث را چنین بیان مىکند: «سپس
بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام دادهاید آگاه مىسازد»
(ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ
تَعْمَلُونَ).
(آیه
61)- در این آیه باز براى توضیح بیشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به
اعمال بندگان، و نگاهدارى دقیق حساب آنها براى روز رستاخیز چنین مىگوید:
«او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانى بر شما مىفرستد که
حساب اعمالتان را دقیقا نگاهدارى کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ
وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً).سپس مىفرماید:«نگاهدارى این حساب تا
لحظه پایان زندگى و فرا رسیدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّى إِذا جاءَ
أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ). «و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند
روح او را مىگیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).و در پایان اضافه مىکند که
«این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهى و قصور و تفریط
ندارند، نه لحظهاى گرفتن روح را مقدم مىدارند، و نه لحظهاى مؤخر» (وَ
هُمْ لا یُفَرِّطُونَ).
(آیه
62)- در این آیه اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، مىگوید:«افراد بشر
پس از طى دوران خود با این پروندههاى تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت
است، در روز رستاخیز به سوى پروردگارى که مولاى حقیقى آنهاست باز مىگردند»
(ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه،
«دادرسى و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خداست» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).و با آن
همه اعمال و پروندههایى که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغاى خود داشتهاند
«به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسیدگى مىکند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ
الْحاسِبِینَ).تا آنجا که در بعضى از روایات وارد شده، انّه سبحانه یحاسب
جمیع عباده على مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان
کوتاهى به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگى مىکند»!
(آیه
63)- نورى که در تاریکى مىدرخشد! بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به
درون فطرتشان مىبرد و در آن مخفیگاه اسرار آمیز نور توحید و یکتا پرستى
را به آنها نشان مىدهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد به
آنها«بگو: چه کسى شما را از تاریکیهاى برّ و بحر رهایى مىبخشد»! (قُلْ
مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).ظلمت و تاریکى
گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است که نور بکلى قطع
شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت
معنوى همان مشکلات، گرفتاریها و پریشانیها و آلودگیهایى است که عاقبت آنها
تاریک و ناپیداست.اگر این تاریکى با حوادث وحشتناکى آمیخته شود و مثلا
انسان در یک سفر دریایى«شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل» محاصره شود وحشت
آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مىآید.در چنین
لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مىسپارد و جز خودش و نور
تابناکى که در اعماق جانش مىدرخشد و او را بسوى مبدئى مىخواند که تنها
اوست که مىتواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مىبرد.
این گونه حالات دریچههایى هستند به جهان توحید و خداشناسى.لذا در
جمله بعد مىگوید:«در چنین حالى شما از لطف بىپایان او استمداد مىکنید
گاهى آشکارا و با تضرّع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان، او را
مىخوانید» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).«و در چنین حالى فورا با
آن مبدء بزرگ عهد و پیمان مىبندید که اگر ما را از کام خطر برهاند بطور
قطع، شکر نعمتهاى او را انجام خواهیم داد، و جز به او دل نخواهیم بست»
(لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
(آیه
64)-«ولى اى پیامبر به آنها بگو: خداوند شما را از این تاریکیها و از هر
گونه غم و اندوه دیگر نجات مىدهد (و بارها نجات داده است) ولى پس از رهایى
باز همان راه شرک و کفر را مىپویید»(قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ
مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ)
(آیه
65)- عذابهاى رنگارنگ! در این آیه براى تکمیل طرق مختلف تربیتى، تکیه روى
مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهى شده، یعنى همانطور که خداوند ارحم
الراحمین و پناه دهنده بىپناهان است همچنین در برابر طغیانگران و سرکشان،
قهار و منتقم نیز مىباشد.در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
دستور داده شده است که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایى از
طرف بالا و پایین و مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزى، لذا
مىگوید:«بگو: خداوند قادر است که مجازاتى از طرف بالا یا از طرف پایین بر
شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً
مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ). «و یا این که شما را به
صورت دستههاى پراکنده به یکدیگر مخلوط کند و طعم جنگ و خونریزى را به بعضى
به وسیله بعضى دیگر بچشاند» (أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ
بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).مسأله اختلاف کلمه و پراکندگى در میان جمعیت به
قدرى خطرناک است که در ردیف عذابهاى آسمانى و صاعقهها و زلزلهها قرار
گرفته است، و راستى چنین است،بلکه گاهى ویرانیهاى ناشى از اختلاف و
پراکندگى به درجات بیشتر از ویرانیهاى ناشى از صاعقهها و زلزلههاست،
کرارا دیده شده است کشورهاى آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق
کشیده شده است و این جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان! و در پایان آیه
اضافه مىکند:«بنگر که چگونه نشانهها و دلایل مختلف را براى آنها بازگو
مىکنیم، شاید درک کنند و به سوى حق بازگردند»(انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ
الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ).
(آیه
66)- این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثى است که پیرامون دعوت به سوى
خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهى در آیات پیشین گذشت.نخست
مىگوید: «قوم و جمعیت تو یعنى قریش و مردم مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند
در حالى که همه حق است» و دلایل گوناگونى از طریق عقل و فطرت و حس آنها را
تأیید مىکند (وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ).بنابراین،
تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمىکاهد، هر چند مخالفان و منکران
زیاد باشند.سپس دستور مىدهد که «به آنها بگو: وظیفه من تنها ابلاغ رسالت
است، و من ضامن قبول شما نیستم».(قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).منظور
از «وکیل» کسى است که مسؤول هدایت عملى و ضامن دیگران بوده باشد.
(آیه
67)- در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى به آنها هشدار مىدهد، و به
دقت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت مىکند، و مىگوید: «هر خبرى که خدا و
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شما داده سر انجام در این جهان یا جهان
دیگر قرارگاهى دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد یافت، و به زودى
باخبر خواهید شد»(لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه
68)-از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چون این آیه نازل گردید و
مسلمانان از مجالست با کفار و استهزاکنندگان آیات الهى نهى شدند جمعى از
مسلمانان گفتند: اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به
مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم (زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد
پراکندهاند و به سخنان باطل پیرامون آیات الهى مشغولند و در هر گوشهاى از
مسجد الحرام ما مختصر توقفى کنیم ممکن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در
این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه
مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایى
آنها بپردازند.
دورى از مجالس اهل باطل! از آنجا که بحثهاى این سوره بیشتر ناظر به وضع
مشرکان و بتپرستان است در این آیه و آیه بعد به یکى دیگر از مسائل مربوط
به آنها اشاره مىشود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگوید:
«هنگامى که مخالفان لجوج و بىمنطق را مشاهده کنى که آیات خدا را استهزاء
مىکنند، از آنها روى بگردان تا از این کار صرف نظر کرده به سخنان دیگرى
بپردازند» (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ
عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ).
سپس اضافه مىکند این
موضوع به اندازهاى اهمیت دارد که «اگر شیطان تو را به فراموشى افکند و با
این گونه اشخاص سهوا همنشین شدى به مجرد این که متوجه موضوع گشتى فورا از
آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین» (وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ
الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ
الظَّالِمِینَ).سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث
فراموشى او شود؟در پاسخ این سؤال مىتوان گفت که روى سخن در آیه گر چه به
پیامبر است، اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکارى
شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفار شرکت کردند به محض این که متوجه شوند
باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و نظیر این بحث در گفتگوهاى روزانه ما
در ادبیات زبانهاى مختلف دیده مىشود که انسان روى سخن را به کسى مىکند
اما هدفش این است که دیگران بشنوند.
اعظم :
ایه 60: خداوند در این ایه میگه "شما را در خواب می گیره " نمی گه "روح شما رو میگیره "
چون حقیقت ادم روح اون هستش
روح جزیی از بدن مثل گوش و چشم نیست بلکه تموم وجود ادمه
کسی که برای روح خودش و خوراک روح خودش ارزشی قایل نیست
یعنی "خود" ش براش مهم نیست
ایه
61: خداوند فرشتگان نگهبانی را مأمور کرده که انسان را از بدو تولد تا
زمانی که موتش فرابرسداز گزند حوادث حفظ می کنند. (و ان علیکم لحافظین
کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون )(32)،(به درستی که نگهبانانی مراقب شما
هستند و آنان نویسندگان گرامی اعمال شما هستند و می دانند آنچه راکه شما
انجام می دهید) . و این حفاظت تا هنگام موت هر فرد ادامه دارد و چون زمان
موتش سربرسداو را به حال خود می گذارند و تا او هلاک شود و در این هنگام
ملائکه مکلف به قبض روح ، جان وی را قبض می کنند و در این امر کوتاهی و
مسامحه نمی نمایند، بلکه آنچه بدان امر شده اند انجام می دهند
ایه 61: براى قبض روح یک نفر چند فرشته حاضر مىشوند. «اذا جاء احدکم الموت توفّته رسلنا»
ایه
62: خدای تعالی خودش را به وصف مولای حق توصیف می کند، و با این وصف به
علت همه تصرفاتی که قبلا ذکر کرده بود،اشاره می نماید که خداوند اگر می
خواباند وبیدار می کند و می میراند و زنده می نماید، و برای این است که او
مولای حقیقی وصاحب اختیار عالم است و این وصف ، هم مولویت را می رساند و هم
حق بودن مولویت را بطوری که هرگز زوال در مولویت او راه ندارد
ایه 62 : - یادآورى و توجّهدادن انسان به خلوص او در دعا به هنگام شداید، از بهترین روشهاى خداشناسى است. «تدعونه تضرّعاً و خفیة»
انسان در سختىها و شداید، دست از کفر و شرک برداشته و موحّد مىشود. «تدعونه تضرّعاً و خفیة»
براى هر کس، مشکل خودش، بزرگترین مشکل است. «أنجانا مِن هذه»
ایه
64: راحتّى و احساس رهایى وبىنیازى، زمینهى غفلت از خدا و شرک به اوست.
«قل اللَّه ینجّیکم منها و من کلّ کرب ثمّ انتم تُشرکون»
ایه 65: همونطوری که نفیسه جان نوشتن تفرقه هایی که در میان افراد یه قوم و مذهب و کشور میفته یکی از انواع عذابهاست
همان
دسته بندیهایی که باعث ایجاد مذاهب گوناگونی در اسلام گردید و هر فرقه در
باره مذهب خود اعمال تعصب و حمایت جاهلانه نمودند و آن برادر کشیها به راه
افتاد و هر فرقه ای فرقه دیگر را جایز القتل و از حریم دین و مرز اسلام
بیرون دانستند، عبارت (یذیق بعضکم بأس بعض )نیز اشاره به همین مسائل دارد،
خداوند خودش ما و کشور مارو از این عذاب سخت دنیایی نجات به
از تفسیر نور
ایه 68: 1- غیرت و تعصّب دینى خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهید. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فأعرض عنهم»
2- اعراض از بدىها ومبارزهى منفى با زشتکاران، یکى از شیوههاى نهى از منکر است. «فأعرض عنهم»
3-
توجّه و گوش دادن به سخنان باطل (و دیدن و خواندن کتب و برنامههاى
گمراهکننده) نکوهیده است. [381] «یخوضون فى آیاتنا فأعرض عنهم» البتّه در
مواردى که براى آگاهى و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد، منعى ندارد.
4- به جاى هضم شدن در جامعه، یا گروه و مجلس ناپسند، وضع آن را تغییر دهید. «حتّى یخوضوا فى حدیث غیره»
5 - اعلام برائت ومحکوم کردن لفظى کافى نیست، باید به شکلى برخورد کرد. «فاعرض... فلاتقعد»
6- مجالست با ظالمان نارواست، پس پرهیز کنیم. «فلا تقعد»
7- شرط تکلیف، توجّه و آگاهى است. «اِمّا ینسینّک الشّیطان» (فراموشى، عذر پذیرفتهاى است)
8 - سخن گفتن به ناحقّ دربارهى آیات قرآن، (از طریق استهزا، تفسیر به رأى، بدعت و تحریف) ظلم است. «الظالمین»