قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ق.ظ

132 . صفحه 132

 هفتم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 36)- در این آیه براى تکمیل این موضوع و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید:«تنها کسانى که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مى‏کنند و مى‏پذیرند»(إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ). «و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمى‏آورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزند و به سوى او بازگشت کنند»(وَ الْمَوْتى‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).آن روز است که با مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز ایمان مى‏آورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد.

(آیه 37)- در این آیه یکى از بهانه جوییهاى مشرکان مطرح شده است، بطورى که در بعضى از روایات آمده جمعى از رؤساى قریش هنگامى که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اینها فایده ندارد اگر راست مى‏گویى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بیاور.قرآن در این باره مى‏گوید: «آنها گفتند: چرا آیه و معجزه‏اى از طرف پروردگار بر این پیامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).روشن است که آنها این پیشنهاد را از روى حقیقت‏جویى نمى‏گفتند، زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اندازه کافى براى آنها معجزه آورده بود.لذا قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «به آنها بگو: خداوند قادر است آیه و معجزه‏اى (که شما پیشنهاد مى‏کنید) بر پیامبر خود نازل کند»(قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً).ولى این کار یک اشکال دارد که غالب شما از آن بى‏خبرید و آن این که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت مى‏کنید ترتیب اثر داده شود سپس ایمان نیاورید همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهید گشت، زیرا این نهایت بى‏حرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست، لذا در پایان آیه مى‏فرماید:«ولى اکثر آنها نمى‏دانند»(وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

(آیه 38)- این آیه به دنبال آیات گذشته که درباره مشرکان بحث مى‏کرد و آنها را به سرنوشتى که در قیامت دارند متوجه مى‏ساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومى تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، نخست مى‏گوید:«هیچ جنبنده‏اى در زمین، و هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى‏کند نیست مگر این که امتهایى همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ).و به این ترتیب هر یک از انواع حیوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها یعنى:آنها نیز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراک هستند، خدا را مى‏شناسند و به اندازه توانایى خود او را تسبیح و تقدیس مى‏گویند، اگر چه فکر آنها در سطحى پایین‏تر از فکر و فهم انسانهاست.سپس در جمله بعد مى‏گوید: «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).و در پایان آیه مى‏گوید:«تمام آنها به سوى خدا در رستاخیز جمع مى‏شوند» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ).روى این جهت آیه به مشرکان اخطار مى‏کند خداوندى که تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهاى آنها را تأمین کرده، و مراقب تمام افعال آنهاست و براى همه رستاخیزى قرار داده، چگونه ممکن است براى شما حشر و رستاخیزى قرار ندهد و به گفته بعضى از مشرکان چیزى جز زندگى دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد.

آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است، طرفداران این عقیده مى‏گویند: زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت‏انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنهاست، کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد. و مسلم است آنها را به آسانى نمى‏توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولا سر چشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش‏بینى نبوده به عنوان عکس العمل انجام مى‏گردد، به فهم و شعور شبیه‏تر است تا به غریزه.
مثلا گوسفندى که در عمر خود گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى‏بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى‏شود.
از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى‏شود که دلیل قابل ملاحظه‏اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى‏شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیز براى سلیمان شاهد این مدعاست.
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى‏شود، از جمله: از أبوذر نقل شده که مى‏گوید: ما خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود، مى‏دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟
حاضران عرض کردند: نه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود ولى خدا مى‏داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد.

(آیه 39)- کر و لالها! بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج مى‏پردازد، مى‏گوید: «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال هستند، و در ظلمت و تاریکى قرار گرفته‏اند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ).نه گوش شنوایى دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگویى که اگر حقیقتى را درک کردند براى دیگران بازگو کنند.
و به دنبال آن مى‏فرماید:«خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار مى‏دهد» (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).گاهى اعمال فوق العاده زشتى از انسان سر مى‏زند که بر اثر تاریکى وحشتناکى روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته مى‏شود، و گوش او صداى حق را نمى‏شنود، و زبان او از گفتن حق باز مى‏ماند.اما به عکس گاهى چنان کارهاى نیک فراوان از او سر مى‏زند که یک دنیا نور و روشنایى به روح او مى‏پاشد، دید و درک او وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گویاتر مى‏شود، این است معنى هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده مى‏شود.

(آیه 40)- توحید فطرى! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگرى براى توحید و یگانه‏پرستى، در برابر آنها، استدلال مى‏کند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگى را به خاطر آنها مى‏آورد، و از وجدان آنها استمداد مى‏کند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند آیا پناهگاهى جز «خدا» براى خودشان فکر مى‏کنند! «اى پیامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگویید آیا غیر خدا را براى برطرف ساختن شداید خود مى‏خوانید»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).روح معنى این آیه نه تنها براى مشرکان، بلکه براى همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادى و در حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامى که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش مى‏کند ولى در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدوارى به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مى‏گیرد احساس مى‏کند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.

(آیه 41)- در این آیه مى‏فرماید: «بلکه تنها او را مى‏خوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف مى‏کند، و شریکهایى که براى خدا درست کرده بودید همه را فراموش مى‏کنید» (بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ).

(آیه 42)- سر انجام زندگى اندرز ناپذیران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشرکان را ادامه مى‏دهد و از راه دیگرى براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مى‏کند، یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهاى گذشته مى‏برد.
نخست مى‏گوید: «ما پیامبرانى به سوى امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت، با فقر و خشکسالى و قحطى با بیمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوى خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).

«بأساء» در اصل به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نیز به کار مى‏رود، همچنین در قحطى و خشکسالى و فقر و مانند اینها، ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتیهایى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مى‏شود.

(آیه 43)- در این آیه مى‏گوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوى خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).در حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود، نخست این که «بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلبهاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).دیگر این که «شیطان (با استفاده از روح هوى پرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مى‏دادند زیبا و هر کار خلافى را صواب مى‏پنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

(آیه 44)- در این آیه اضافه مى‏کند: هنگامى که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه لطف و محبت وارد شدیم «و به هنگامى که درسهاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمتها را بر آنها گشودیم» شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را بازیابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمه‏اى براى عذاب دردناک در صورتى که بیدار نشوند.لذا مى‏گوید «آنقدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهاى امید به روى آنها بسته شد»(حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).

 

اعظم : 

 

ایه 36 : هر کی کلام حق در اون تاثیر نکنه درواقع گوش شنوایی نداره و مرده ای بیش نیست .

آیه 36 : این آیه بیانی است از آیه قبلی ، یعنی در ادامه مطالب قبلی که فرمود:تو نمی توانی کفار را از اعراضشان منصرف گردانی و بوسیله معجزه ای آنها را به ایمان هدایت کنی ، در اینجا می فرماید: جهت آن این است که اینها مانند مردگان هستند، شعور و گوش شنوا ندارند تا دعوت تو را بفهمند و این مردمی که با توبرخورد می کنند، دو گروهند، گروه اول ): زنده و شنوا که اینها دعوت تو رااجابت می کنند و گروه دوم ):مردگانی ناشنوا که به صورت ظاهر زنده هستند واین طائفه وقتی آگاه و شنوا می شوند که خداوند آنها را پس از مرگشان مبعوث کند و آنوقت است که حق برایشان آشکار می شود و می شنوند آنچه را که در دنیاقدرت شنیدنش را نداشتند

آیه 37 : همونجور که قوم یهود خطابشون به حضرت موسی درمورد خدا این بود (ربک ) پروردگار تو .... با بی ادبی و گستاخی خدا رو خدای موسی می دونستن و هی میگفتن تو و خدات .... اینجا هم در قوم حضرت محمد همین گستاخی هستش (ربه )... یعنی اونا همون خدایان خودشون رو قبول داشتن و نسبت به بتهای خودشون تعصب داشتن

آیه 38 : حشر و قیامت تنها مختص انان نیست .....در تفسیر المیزان آمده : در حیوانات نیز همین شعور، منتهی به نحوی نازلتر وجود دارد و اینکه خداوند انسانها و حیوانات را برای جزا دادن در قیامت محشور می کند، دال برتساوی آنها با انسان ، در شعور و اراده نیست ،ولیکن مرجع در حسابرسی همه آنها یکی است و آن صواب دادن به نیکان و انتقام گرفتن از ستمکاران می باشد ونیکو کاری و ستم در حیوانات هم جریان دارد و حشر دائر مدار همین امراست

آیه 40 : در سختیهای شدید آدم دنبال ه پناهگاه محکمه اونوقته که حتی کافران هم همونجور که در فطرتشون هست به سمت قدرت متعالیی مایل میشن و کمک مس طلبن

آیه 41 : تو مواقع عادی هم آدم اگه دلش رو از سببهای مادی خالی کنه و دلش رو به کمک این و اون خوش نکنه و نگاهش متوجه خدا باشه و دلش رو از غیر پاک کنه دعاش زودتر مستجاب میشه

آیه 42 : سختیها و مشکلات اگر چه آزار دهنده هستن اما روی خوب دیگه ای دارن و اون اینه که در سختیها و مشکلات آدم دلش بیشتر دلش متوجه خدا میشه و تضرع و زاریی که به درگاه خداوند می کنه گاهی کلا دلش رو از غیر بر می گردونه و برای باقی عمر دلش مایل به خدا میشه .... از این وجه نگاه کنیم سختیها نعمت هستند ... چه نعمتی بالاتر از رو کردن به خدا و ایمان ..... رفاه خیلی وقتها آدم رو مت می کنه و از خدا بی خبر .... و البته چه انانهای بزرگی هستن که هیچ رفاهی ایمان اونا رو زایل نمی کنه ... هر چند که دنیا کلا غفلت زاست و نیروهای معنوی درون برای مایل نشدن به دنیا باید خیلی زیاد باشه که تو دنیا و فریبش غرق نشه

آیه 43 : پس آنها در مواقع برخورد با ناملایمات و بلیات هم به سوی پروردگار خودرجوع نکرده و در برابرش تذلل ننمودند و دلهایشان تحت تأثیر قرار نگرفت وهمچنان سرگرم اعمال شیطانی خود شدند و از ذکر خدا غفلت نمودند و به اسباب ظاهری اعتماد کردند و پنداشتند که اصلاح امورشان به آن اسباب بستگی دارد و آن اسباب مستقل در تأثیر هستند و شیطان هم با القائات خود اعمالشان رابرایشان موجه جلوه داد ولذابه اعمال پلید خود وظلمی که به نفسشان می کردندافزودند.

آیه 43 : وقتی دل آدم سخت شده باشه سختیها هم تاثیری در ایمان آوردن نداره و این کار شیطانه (زین لهم شیطان )

آیه 44 : سنت استدراج : دیگه وقتی سختیها هم تاثیری در ایمان نداشت وارد فاز دیگه ای میشه ای زندگی و اون وقتی هستش که درهای نعمت به روش باز میشه تا هر چی بیشتر در غفلت و بی خبری فرو بره

آیه 44: تفسیر المیزان : هنگامی که ضرورت توبه و تضرع و رجوع به درگاه الهی را از یاد بردند، آنگاه نعمتهای دنیوی را تمام و کامل بر آنها عرضه نمودیم وبدون هیچ اندازه گیری یا منعی آنها را از همه لذائذ مادی مانند مال و فرزند وسلامتی و آسایش و ارزانی و امنیت و ... بهره مند ساختیم ، تازمانی که به آنهامغرور شدند و خود را مستقل و بی نیاز از پروردگار خود دانستند و آنچنان غرق در لذتها و به آنها شادمان شدند که خدای خویش را فراموش کردند، آنگاه ناگهان عذاب خود را بر آنان نازل کردیم و آنها را گرفتار نمودیم ، بطوریکه درآن زمان از شدت اندوه و گرفتاری خاموش شدند و از ارائه حجت باز ماندند واین همان استدراج الهی است ، یعنی وقتی کفار تذکرات الهی را فراموش کردند واز آنها اعراض نمودند،آنگاه آنها را استدراج فرمود و از هر نعمتی به آنان ارزانی داشت و تمتع از لذائذ مادی را برایشان تکمیل گرداند و در نتیجه فرح و سرور وغفلت که از آثار تکمیل نعمت است در دلهایشان پدید آمد و ناگاه در حالیکه که دیگر هیچ عذری نداشتند آنها را به عذاب خود دچار نمود و هلاکشان کرد.

آیه 44 : خداوندا هرگز ما رو به علت بی ایمانی و کفر نعمت فراوان نبخش .... غلام سختیهایی هستم که مرا به سمت تو آورد نه نعمت و رفاهی که مرا از تو دور سازد و زندگی کوتاه دنیوی مرااز تو و آخرت بی پایان باز دارد

 

وقتی نعمت فراوان می‌شود
نویسنده : مریم روستا
انعام 44

• تعجب نکن از این‌که آن‌ها که اهل ایمان و تقوا نیستند نعمت‌هایشان فراوان است. اصلاً خودت هم وقتی دیدی نعمت‌ها توی زندگی‌ت زیاد شدند، فراوان شدند، قدری به خودت بیا، یک نگاهی دور و برت بیانداز. این از سنت‌های عجیبِ الهی‌ست که هم ایمان و تقوا مایه فراوانی نعمت است، هم غفلت و نسیان. با این تفاوت که نعمت اهل تقوا از جنس برکت است. مبارک است؛ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ. اما نعمت اهل غفلت، مایه استدراج است و نشانه عذاب؛ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً...

• گفته بود؛ لابد با همان چهره‌ای که همیشه از خوف و خشیت برافروخته بود، ‌گفته بود: «آی انسان! وقتی دیدی خدایت پی‌در‌پی دارد بر تو نعمت می‌فرستد و تو هم‌چنان داری نافرمانی‌اش را می‌کنی، هم‌چنان غرق گناهی، بترس»١!

 


1. و قالَ علیه السّلام: یَا بنَ آدم! اِذا رأیتَ ربّک سبحانَه یتابع علیکَ نِعمه و انت تَعصیه فاحذَره. (کلمه قصار 25 )

 

کلیدها دست اوست.
نویسنده : مریم روستا 
شوری 42، انعام 59

و از آنِ اوست کلیدهای آسمان‌ها و زمین...

• بلد نیستم وقتی به درِ بسته‌ای می‌خورَم یادم بیاید این قفل حتماً کلید دارد و کلیدش حتماً دستِ «یکی»‌ هست. یاد گرفته‌ام تا پشتِ یک در گیر می‌کنم،‌ هزار تا کلید بی‌ربط را امتحان کنم و در باز نشود و خسته بشوم و درمانده بنشینم پشتِ در و قفل را نگاه کنم. شاید هم بروم و هزار تا راهِ دیگر امتحان کنم و دوباره برسم به درِ بسته‌ای، به بن‌بستی و دوباره کلیدهای بی‌ربط و دوباره...

• زندگی منِ و تو پر است از درهای بسته‌ای‌ که کلید دارد ولی کلیدهاش دستِ ما نیست! دستِ مامان و بابا و عمو و عمه و فلان رفیق و آقای رییس و آقای معاون و استاد و آقای دکتر و آقای مهندس هم نیست. لازم است گاهی به درِ بسته‌ای بخوریم و همه کلیدها را امتحان کنیم و باز نشود ‌تا باورِمان بشود ‌کلیدها همیشه دستِ یکی دیگر است. شاید هم نخواهد در را باز کند. شاید بهتر باشد در بسته بماند. شاید قدری صبر لازم باشد. شاید تا آخر زندگیِ دنیاییِ ما بنا باشد آن در بسته بمانَد. اما به هر حال کلید دارد!

• یکی هست که همه کلیدها دستِ‌ اوست. کلیدهای عالَمِ غیب؛ عالَمی که فقط با دو دو تا چهار تای ما نمی‌شود درهاش را باز کرد. کلیدهایی که جای‌ِشان را به جز او کسی نمی‌دانَد؛ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ. گاهی آن وسط‌ها، بعد از آن‌که همه کلیدها را امتحان کردی و در باز نشد، وقتی که خسته شدی از پشتِ در نشستن، که چشم‌هات بی‌رمق شد از نگاه کردن به منظره بن بست تهِ کوچه، که درمانده شدی از درهای بسته، از گره‌های کور، از قفل‌های بازنشدنی، که یقین کردی «بازکردن» و «گشایش» کار یکی دیگر است، وسطِ مغرب و عشاء، دو تا دست‌هات را به آسمان بلند کن و بگو تا درهاش را برایت باز کند، بگو تا راه‌هاش را نشانت بدهد، بگو تا کلیدهاش را برایت بفرستد، بخوان‌ «او» را به اسمش که «فاتح» است و «مفاتیح» و «مقالیدِ» عالَم در دستِ اوست؛ اللهمّ انّی اَسئلک بمفاتِحِ الغیب اللّتی لا یعلمُها الّا انت....


بسم الله الرّحمن الرّحیم
لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی