133. صفحه 133
هشتم اردیبهشت :
نفیسه :
(آیه
45)- «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شد، و نسل دیگرى از آنها به
پا نخاست»(فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا).و از آنجا که
خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهى نکرده،
در پایان آیه مىفرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندى است که پروردگار و
مربى همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).این جمله
نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى که بتواند این کار
را ادامه دهد، به قدرى اهمیت دارد که جاى شکر و سپاس است.در حدیثى از امام
صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هر کس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش
این است که دوست مىدارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازهاى مهم است
که) خداوند تبارک و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش
کرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد و سپاس مخصوص خداوند
پروردگار جهانیان است».
(آیه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسید! روى سخن همچنان با مشرکان است، نخست مىگوید:«اگر خداوند نعمتهاى گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد بطورى که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسى جز خدا مىتواند این نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ).در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزى دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا مىپرستیدند.سپس مىگوید: «ببین چگونه آیات و دلایل را به گونههاى مختلف براى آنها شرح مىدهیم، ولى باز آنها از حق روى برمىگردانند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ).
(آیه 47)- در این آیه به دنبال ذکر این سه نعمت بزرگ الهى (چشم و گوش و فهم) که سر چشمه تمام نعمتهاى دنیا و آخرت است اشاره به امکان سلب همه نعمتها بطور کلى کرده، مىگوید: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانى و بدون مقدمه، و یا آشکارا و با مقدمه، به سراغ شما بیاید آیا جز ستمکاران نابود مىشوند»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).منظور این است تنها کسى که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.بنابراین، دلیلى ندارد که به آنها پناه ببرید.
(آیه 48)- در این آیه به وضع پیامبران الهى اشاره کرده، مىگوید:«نه تنها بتهاى بىجان کارى از آنها ساخته نیست، انبیاى بزرگ و رهبران الهى نیز کارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشویق و تهدید ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحیه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او مىخواهند» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ).سپس مىگوید: «راه نجات منحصر در دو چیز است آنها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسى از مجازاتهاى الهى دارند، و نه غم و اندوهى از اعمال گذشته خود»(فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
(آیه 49)-«و در مقابل، کسانى که آیات ما را تکذیب کنند، در برابر این فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد»(وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
(آیه
50)- آگاهى از غیب! این آیه دنباله پاسخگویى به اعتراضات گوناگون کفار و
مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهاى آنها در جملههاى کوتاه پاسخ داده شده
است:نخست این که آنها به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیشنهاد معجزات
عجیب و غریبى مىکردند، و هر یک به میل خود پیشنهادى داشتند، حتى به مشاهده
معجزات مورد درخواست دیگران نیز قانع نبودند گاهى خانههایى از طلا، و
گاهى نزول فرشتگان، و زمانى تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکّه به یک باغستان
پر آب و میوه! گویا آنها با این تقاضاهاى عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و
مالکیت زمین و آسمان براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار داشتند.
لذا
خداوند در پاسخ این افراد، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور
مىدهد:«بگو: من هرگز ادعا نمىکنم که خزائن الهى به دست من است» (قُلْ لا
أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).«خزائن» جمع «خزینه» به معنى
منبع و مرکز هر چیزى است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را
دربرمىگیرد که از ذات بىانتهاى او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست،
مىباشد.سپس در برابر افرادى که انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و
آله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگوید
در آینده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى مىدهد، تا براى دفع ضرر و جلب
منفعت بپا خیزند، مىگوید: «من هرگز ادعا نمىکنم که از همه امور پنهانى و
اسرار غیب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ).
و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانى که انتظار داشتند خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرشته باشد، و یا فرشتهاى همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، مىگوید: «و من هرگز ادعا نمىکنم فرشتهام» (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ).بلکه «من تنها از دستورات و تعلیماتى پیروى مىکنم که از طریق وحى از ناحیه پروردگار به من مىرسد» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ).و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مىشود که: «بگو: آیا افراد نابینا و بینا همانندند؟ و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است با کسانى که حقایق را به خوبى مىبینند و درک مىکنند برابرند؟ آیا فکر نمىکنید» (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ).
(آیه
51)- در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، و به دنبال
آن در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد «به وسیله
قرآن کسانى را انذار و بیدار کن که از روز رستاخیز بیم دارند»(وَ أَنْذِرْ
بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ).یعنى کسانى که
تا این اندازه چشم قلب آنها گشوده است که احتمال مىدهند حساب و کتابى در
کار باشد، در پرتو این احتمال، و ترس از مسؤولیت، آمادگى براى پذیرش حق
یافتهاند.سپس مىگوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز مىترسند که «جز
خدا پناهگاه و شفاعت کنندهاى وجود ندارد»(لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ
وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
آرى! این گونه افراد را انذار کن و دعوت به سوى حق بنما «زیرا امید تقوا و پرهیزکارى درباره آنها هست» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
(آیه
52)-در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعى از قریش از کنار مجلس
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گذشتند در حالى که «صهیب» و «عمّار»، «بلال» و
«خباب» و امثال آنها از مسلمانان کمبضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر صلّى
اللّه علیه و آله بودند.آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند وگفتند: اى
محمد! آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کردهاى؟ اینها هستند که خداوند از
میان ما انتخاب کرده! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر آنها را از
اطراف خود دور کن،شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.آیه نازل شد
و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده
«المنار» حدیثى شبیه به این شأن نزول نقل کرده و سپس اضافه مىکند:«عمر بن
خطاب» در آنجا حاضر بود،و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعى دارد که پیشنهاد
آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه مىکنند.آیات فوق پیشنهاد او را نیز
رد کرد.
مبارزه با فکر طبقاتى- در این آیه به یکى دیگر از
بهانهجوییهاى مشرکان اشاره شده و آن این که آنها انتظار داشتند پیامبر
صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل
شود، بىخبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بىاساس
پایان دهد، لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر صلّى اللّه
علیه و آله این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده
پیشنهاد آنها را نفى مىکند، نخست مىگوید:«کسانى را که صبح و شام پروردگار
خود را مىخوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن»(وَ
لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ
یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).
در حقیقت آنها روى یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها
مىدانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده
همواره محفوظ بماند، و هر آیین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند،
و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.در
جمله بعد مىفرماید:«دلیلى ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور
سازى، براى این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها»(ما
عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ
مِنْ شَیْءٍ).«با این حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى
بود»(فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ).قرآن پاسخ مىدهد به
فرض این که آنها چنین بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همین اندازه که
ایمان آوردهاند و در صف مسلمین قرار گرفتهاند،به هیچ قیمتى نباید رانده
شود، و به این ترتیب جلو بهانهجوییهاى اشراف قریش را مىگیرد.
یک امتیاز بزرگ اسلام-
مىدانیم
در مسیحیت کنونى دایره اختیارات رؤساى مذهبى به طرز مضحکى توسعه یافته تا
آنجا که آنها براى خود حق بخشیدن گناه قائل هستند، و به همین جهت مىتوانند
کسانى را با کوچکترین چیزى طرد و تکفیر کنند، و یا بپذیرند.
قرآن در
آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور مىشود که نه تنها علماى مذهبى، بلکه شخص
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز حق طرد کسى را که اظهار ایمان مىکند، و
کارى که موجب خروج از اسلام بشود، انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و
کتاب بندگان تنها به دست خداست، و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کارى
ندارد.