قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء هفتم» ثبت شده است

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ

131. صفحه 131

ششم اردیبشهت : 

نفیسه : 

 

 (آیه 28)- در این آیه اضافه مى‏کند که این آرزوى دروغینى بیش نیست، بلکه به خاطر آن است که در آن جهان «آنچه را از عقاید و نیات و اعمال شوم خویش مخفى مى‏داشتند همه براى آنها آشکار گردیده» و موقتا بیدار شده‏اند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ). ولى این بیدارى، بیدارى پایدار و پابرجا نیست، و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عینى پدید آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار دیگر به این جهان برگردند به سراغ همان کارهایى مى‏روند که از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ).بنابراین «آنها در آرزو و ادّعاى خویش صادق نیستند و دروغ مى‏گویند» (وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

(آیه 29)- این آیه دنباله سخنان مشرکان لجوج و سرسخت است که به هنگام مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز، آرزو مى‏کنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولى قرآن مى‏گوید اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز و قیامت را هم انکار خواهند کرد،و با نهایت تعجب خواهند گفت:زندگى تنها همین زندگى دنیاست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

(آیه 30)- در این آیه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده، مى‏گوید: «اگر آنها را مشاهده کنى در آن هنگام که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده‏اند و به آنها گفته مى‏شود، آیا این حق نیست»؟ (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، این حق است»! (قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا).بار دیگر «به آنها گفته مى‏شود پس بچشید مجازات را به خاطر این که آن را انکار مى‏کردید و کفر مى‏ورزیدید»!(قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» این نیست که خداوند مکانى داشته باشد، بلکه به معنى ایستادن در برابر صحنه‏هاى مجازات اوست- همانطور که بعضى از مفسران گفته‏اند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور که انسان به هنگام نماز مى‏گوید من در برابر خداوند ایستاده‏ام.

(آیه 31)- در این آیه اشاره به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز کرده مى‏فرماید: «آنها که ملاقات پروردگار را انکار کردند مسلما گرفتار زیان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ). منظور از «ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوى و ایمان شهودى است، (شهود باطنى) و یا ملاقات صحنه‏هاى رستاخیز و پاداش و جزاى او.سپس مى‏گوید: این انکار براى همیشه ادامه نخواهد یافت، و تا زمانى خواهد بود که «ناگهان رستاخیز برپا شود، و آنها در برابر این صحنه‏هاى وحشتناک قرار گیرند و نتایج اعمال خود را با چشم خود ببینند، در این موقع فریاد آنها بلند مى‏شود: اى واى بر ما چقدر کوتاهى در باره چنین روزى کردیم»(حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِیها).منظور از «ساعة» روز قیامت است و «بغتة» به معنى این است که بطور ناگهانى و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمى‏داند واقع مى‏شود.سپس قرآن مى‏گوید:«آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ).و در پایان آیه مى‏فرماید:«چه بد بارى بر دوش مى‏کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).

(آیه 32)- در این آیه براى بیان موقعیت زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت چنین مى‏گوید: «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست» (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).تشبیه زندگى دنیا به بازى و سرگرمى از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهاى توخالى و بى‏اساس هستند که از متن زندگى حقیقى دورند.بسیار دیده مى‏شود که کودکان دور هم مى‏نشینند و بازى را شروع مى‏کنند، یکى را «امیر» و دیگرى را «وزیر»، و یکى را «دزد» و دیگرى را «قافله» اما ساعتى نمى‏گذرد که نه خبرى از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامه‏هایى که به منظور سرگرمى انجام مى‏شود صحنه‏هایى از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم مى‏گردد اما پس از ساعتى خبرى از هیچ کدام نیست.سپس زندگانى سراى دیگر را با آن مقایسه کرده مى‏فرماید: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمى‏کنید» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).زیرا حیاتى است جاویدان و فناناپذیر در جهانى وسیعتر و سطح بسیار بالاتر، در عالمى که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال.

(آیه 33)- همواره در راه مصلحان مشکلات بوده! شک نیست که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فکرى که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروایى که به او مى‏دادند غمگین و اندوهناک مى‏شد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلدارى مى‏داد، تا با دلگرمى و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند، در این آیه نیز مى‏فرماید: «ما مى‏دانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین مى‏کند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ).«ولى بدان که آنها تو را تکذیب نمى‏کنند و در حقیقت آیات ما را انکار مى‏کنند و بنابراین طرف آنها در حقیقت ما هستیم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).و نظیر این سخن در گفتگوهاى رایج میان ما نیز دیده مى‏شود که گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نماینده‏اش به او مى‏گوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلى ایجاد شود براى من است نه براى تو، و به این وسیله مایه تسلّى خاطر او را فراهم مى‏سازد.

(آیه 34)- در این آیه، براى تکمیل این دلدارى، به وضع انبیاى پیشین اشاره کرده مى‏گوید:این موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). «اما آنها در برابر تکذیبها و آزارها استقامت ورزیدند تا نصرت و یارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پیروز شدند»(فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و این یک سنت الهى است که هیچ چیز نمى‏تواند آن را دگرگون کند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).بنابراین، تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت، امدادهاى الهى و الطاف بى‏کران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد «و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ).در حقیقت آیه فوق به یک اصل کلى اشاره مى‏کند و آن این که همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت توده‏هاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مى‏خاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مى‏افتاد، رو برو مى‏شدند. اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.

(آیه 35)- مردگان زنده‏نما! این آیه و آیه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.از آنجا که فکر و روح پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از گمراهى و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه داشت با هر وسیله‏اى که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند مى‏فرماید: «اگر اعراض و رو گردانى زیاد آنها بر تو سخت و سنگین است چنانچه بتوانى اعماق زمین را بشکافى و در آن نقبى بزنى و جستجو کنى و یا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نیز جستجو کنى و آیه و نشانه دیگرى براى آنها بیاورى چنین کن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند که باز ایمان نخواهند آورد (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ).
خداوند با این جمله به پیامبر خود مى‏فهماند که هیچ گونه نقصى در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفته‏اند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه کوششى اثر نمى‏بخشد، نگران مباش! ولى براى این که کسى توهم نکند که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مى‏فرماید:«اگر خدا بخواهد مى‏تواند همه آنها را بر هدایت مجتمع کند» یعنى وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏).ولى روشن است که این چنین ایمان اجبارى بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل بر اساس اختیار و آزادى اراده مى‏باشد، تنها در صورت آزادى اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از «بدان» شناخته مى‏شود.

سپس مى‏گوید: «اینها را براى این گفتیم که تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ).یعنى: بیتابى مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن و بدان راه همین است که تو مى‏پیمایى.شک نیست که پیامبر از این حقایق باخبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآورى و دلدارى براى پیامبرش بازگو مى‏کند.

 

اعظم : 


آیه 28 : جهنمیان با دیدن عذاب آرزوی برگشت به دنیا می کنند ... نه اینکه تنبیه شده باشند و حق پذیر شده باشند بلکه فقط از ترس عذاب است خداوند می فرماید اینها روی زمین برگردند باز هم همونجور سرکش و طغیانگرن چون تغییر درونی براشون رخ نداده و دنیا همونجور براشون جلوه گری داره و هوای نفس همراهشونه .... تغییر آدم باید درونی و ناشی از حق پذیری باشه

آیه 29 : انکار صریح قیامت توسط کافران

آیه 30 : اعترافات قیامت هی سودی ندارد

آیه 31 : خسران کفار به دلیل اینه که اونا دنیا رو بر آخرت ترجیح دادن و اون دنیا مجبورن بارگناهان اینجا رو به دوش بکشن

آیه 32 : لعب عبارتست ازسرگرمی به موهومات و لهو هم چیزی است که انسان را از امور مهم بازمی دارد .... و ما ایر دنیا می شویم و گول اباب بازیهاش رو می خوریم ...وای بر ما

آیه 33: کسانیکه پیامبر رو تکذیب می کنن در واقع خداوند رو تکذیب می کنند چون پیامبر پیام آوری از سمت خداست ...انکار اینها ناشی از ظلمشان است نه از قصور وجهل یا امثال آن ، و این سخنان آنها معارضه با مقام الوهیت و برتری جویی بامقام اوست

آیه 35 : در این آیه به پیامبرگرامی خود می فرماید:اگر چه که اعراض آنها بر تو دشوار است و تو مایلی که همه آنها هدایت گردند و به وسیله ای آنها را از این اعراض منصرف کنی ولیکن دنیا دار اختیار است و آنها باید خودشان طریق حق را انتخاب کنند وگرنه اگر توبخواهی بوسیله سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان برای آنها معجزه ای بیاوری تا آنها را مجبور به ایمان سازی ، این عمل ، بطلان اختیار آنهاست و قرآن خود بزرگترین معجزه و آیه برای هدایت است و اگر خدا می خواست بدون هیچ معجزه ای آنها را هدایت می کرد،ولی این دخالت تکوینی خداوند باعث ابطال نظام خلقت ، که بر اساس اختیار انسان است ، می گردید، در حالیکه خداوندافاضه خود را به کسانی می فرماید که با تقوی بوده و نفس خود را تزکیه سازند،اما کسانی که از ذکر پروردگارشان رو گردانده و نفس خود را مهمل گذارند ومانع از کمال آن گردند،اینها زیانکار خواهند شد و خدا آنها را هدایت نمی کند. اما (نفق )به معنای تونل و راه زیرزمینی است و (نفاق ) هم از همین ریشه است ،یعنی دخول در دین از دری و خروج از آن از دری دیگر. و(سلم )چیزی است که در موقع خطر به وسیله آن می توان به مکانهای بلندرفته و سلامت خود راحفظ نمود و آنگاه این لفظ اسم شده برای هر چیزی که وسیله بالا رفتن باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۵
* مسافر
شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

130 . صفحه 130

 

 

پنجم اردیبهشت :

 

 نفیسه :

  

(آیه 19)- بالاترین شاهد! عده‏اى از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبرى هستى که احدى را با تو موافق نمى‏بینیم حتى از یهود و نصارى در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهى و شهادتى به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسى را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه نشانه‏هاى حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مى‏کردند خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد «بگو: به عقیده شما بالاترین شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).غیر از این است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).و بهترین دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ).قرآنى که ممکن نیست ساخته فکر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنى که محتواى انواع شواهد اعجاز مى‏باشد.سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مى‏گوید:«این قرآن به این جهت بر من نازل شده است که شما و تمام کسانى را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مى‏رسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).

سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستى شما گواهى مى‏دهید که خدایان دیگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى‏). بعد مى‏گوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهى نمى‏دهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما براى او شریک قرار داده‏اید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

(آیه 20)- در این آیه به آنها که مدّعى بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهى درباره پیامبر اسلام نمى‏دهند صریحا پاسخ مى‏دهد و مى‏گوید:«آنهایى که کتاب آسمانى بر آنها نازل کردیم به خوبى پیامبر را مى‏شناسند همان گونه که فرزندان خود را مى‏شناسند»! (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایى اعلام مى‏دارد: «تنها کسانى به این پیامبر (با این همه نشانه‏هاى روشن) ایمان نمى‏آورند که در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجود خود را باخته‏اند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بت‏پرستى» در این آیه با صراحت مى‏گوید:«چه کسى ستمکارتر از مشرکانى است که بر خدا دروغ بسته و شریک براى او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نموده‏اند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم اشاره به انکار نبوت، و به راستى ظلمى از این بالاتر نمى‏شود که انسان جماد، بى‏ارزش و یا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد که بر سراسر جهان هستى حکومت مى‏کند.«مسلما هیچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانى که ستم آنها همه جانبه است.

(آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث مى‏شود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، مى‏گوید:«آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث مى‏کنیم به مشرکان مى‏گوییم معبودهاى ساختگى شما که آنها را شریک خدا مى‏پنداشتید کجا هستند»؟(وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یارى شما نمى‏شتابند؟ چرا هیچ گونه اثرى از قدرت نمایى آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمى‏شود؟

(آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبى فرو مى‏روند «سپس پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، مى‏گویند به خداوندى که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز مى‏توان حقایق را انکار کرد (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ)

(آیه 24)- در این آیه براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مى‏گوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا مى‏رسد که بکلى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مى‏کنند و حتى به خودشان نیز دروغ مى‏گویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تکیه گاههایى که براى خود انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مى‏پنداشتند همه را از دست مى‏دهند و دستشان به جایى نمى‏رسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

(آیه 25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانى بعضى از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمى‏دهند- سهل است- به دشمنى با آن نیز برمى‏خیزند و با وصله‏هاى تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه مى‏دارند، قرآن درباره اینها چنین مى‏گوید:«بعضى از آنان به سوى تو گوش مى‏دهند ولى بر دلهاى آنها پرده‏هایى افکنده‏ایم تا آن را درک نکنند و در گوشهاى آنها سنگینى ایجاد کرده‏ایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده مى‏شود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است،یعنى استمرار در کجروى و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمى را به شکل خود درمى‏آورد.
تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتى مى‏کنند، اما تدریجا به آن خو گرفته و شاید روزى فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مى‏گوید کار اینها به جایى رسیده است که«اگر تمام آیات و نشانه‏هاى خدا را ببینند باز ایمان نمى‏آورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).و از این بالاتر «هنگامى که به نزد تو بیایند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خرده‏گیرى ندارند»(حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ).


به جاى این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتى پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر منفى در برابر تو ظاهر مى‏شوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحى تراوش کرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مى‏گویند:«اینها چیزى جز افسانه‏ها و داستانهاى ساختگى پیشینیان نیست»! (یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).

(آیه 26)- در این آیه مى‏گوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمى‏کنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش مى‏کنند افراد حق‏طلب را با سمپاشیهاى گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا«آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهى مى‏کنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).«و خودشان نیز از او فاصله مى‏گیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).بى‏خبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبه‏اى که دارد پیروز خواهد شد.بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاک نمى‏کنند، ولى قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).

(آیه 27)- بیدارى زود گذر و بى‏اثر! در دو آیه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنه‏اى از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتى براى دیگران گردد!نخست مى‏گوید: «اگر حال آنها را به هنگامى که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفته‏اند ببینى تصدیق خواهى کرد که به چه عاقبت دردناکى گرفتار شده‏اند» (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).آنها در آن حالت چنان منقلب مى‏شوند که«فریاد برمى‏کشند اى کاش براى نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهاى زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمى‏کردیم و در صف مؤمنان قرار مى‏گرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 

اعظم : 


آیه 19 : معمولاً در انسان‏ها انگیزه‏ى دفع ضرر، قوى‏تر از جلب منفعت است. لذا قرآن، به مسأله‏ى انذار تأکید کرده است. (لانذرکم )

آیه 19 : رسالت حضرت محمد صلى الله علیه وآله جهانى و جاودانى و براى همه‏ى مردم در همه‏ى عصرها و نسل‏هاست. «لانذرکم به و مَن بلغ»....(ومن بلغ )گویای آنست که رسالت پیامبر اسلام (ص ) عمومی و قرآنش ابدی و جاویداست و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خودپیامبر(ص ) می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند نیست و نیز تفاوتی نمی کند که در زمان حیات پیامبر(ص ) باشد یا بعد از رحلت ایشان ، پس قرآن حجت ناطقی است از ناحیه خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق و علیه باطل احتجاج می کند و قرآن بر هر کسی که الفاظ آن را بشنود ومعنایش را بفهمد و به مقاصدش پی ببرد و یا کسی برایش ترجمه وتفسیرکند،حجت است .

آیه 21: چون ساحتی مقدس تر ومنزلتی رفیعتر و عزیزتر از ساحت پروردگار و آیات او نیست ، لذا کسی که به چنین ساحتی یا به آیات او ظلم روا بدارد از هر ظالمی ظالمتر خواهد بود و این چنین کسی جز به خودش ظلم نکرده است . افترای دروغ بر خدایتعالی ، عبارتست از اثبات شریک برای او و یا ادعای نبوت یا نسبت دادن حکمی به خداوند از راه دروغ و بدعت . و تکذیب آیات دال بر خدا، عبارتست از تکذیب پیغمبر صادق الوعدی که دعوت او توأم با معجزات و آیات الهی باشد و یا انکار دین حق ، مثلاانکار کلی صانع ، و (فلاح )یعنی رسیدن به آرزو که همان معنای سعادت است ، خداوند درخاتمه می فرماید: ستمگران به رستگاری نمی رسند، یعنی ستمگران به آرزوهائی که برای رسیدن به آنها تلاش می کنند نمی رسند و به اهداف خود ظفر نمی یابند،چون ظالمند، و همین ظلمشان مانع از وصول آنها به سعادت است

آیه 25 : در این آیه به ذکر علت مخالفت مشرکان با حق می پردازد و آن چیزی نیست جز اعمالشان ، یعنی اعمال زشت آنها موجب شده که خداوند بر دلهایشان پرده ای بیافکند و گوشهایشان را سنگینی اندازد تا حق را درک نکنند و در واقع خوی زشت و استکباری آنها باعث می شود که خدا هم آنها را هدایت نکند و لذاچشمهایشان از دیدن حق ، کور و گوشهایشان کر، و قلبهایشان سخت است وحق در آن نفوذ نمی کند ،پس سبب جدال و دشمنی آنها همان کفر و استکبارشان است که وقتی هم که نزد پیامبر می روند نه به قصد هدایت ، بلکه برای جدل وگفتگو می روند و لذا وقتی هم که آیات قرآن را می شنوند، می گویند: اینها چیزی جز همان خرافات و اسطوره های کهن نیست .

آیه 25 : نیت اعمال خیلی مهمه .... گاهی میری گوش کنی نه به قصد هدایت به قصد لجاجت و عیب در اوردن و جدل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۳
* مسافر
جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

129 . صفحه 129

چهارم اردیبشهت :

 

نفیسه :

 

(آیه 9)- لذا قرآن در جواب دوم مى‏گوید «اگر ما او را فرشته قرار مى‏دادیم و به پیشنهاد آنها عمل مى‏کردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).سپس نتیجه مى‏گیرد که «با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى‏کردند که چرا به انسانى مأموریت رهبرى داده‏اى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیده‏اى» (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).

(آیه 10)- در این آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مى‏دهد و مى‏گوید از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زیرا«جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره مى‏کردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).در حقیقت این آیه هم مایه تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.

(آیه 11)- قرآن در اینجا براى بیدار ساختن این افراد لجوج و خودخواه از راه دیگرى وارد شده و به پیامبر دستور مى‏دهد که به آنها سفارش کن«بگو: در زمین به سیر و سیاحت بپردازید و عواقب کسانى که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینید، شاید بیدار شوید» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مى‏سازد.

(آیه 12)- در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبى تعقیب مى‏گردد.
1- نخست مى‏گوید:«بگو: آنچه در آسمانها و زمین است براى کیست»؟(قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن مى‏گوید: خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قُلْ لِلَّهِ).
2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست که رحمت را بر عهده خویش قرار داده» و مواهب بى‏شمار، به همه ارزانى مى‏دارد (کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).همین رحمت ایجاب مى‏کند انسان را که استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حیاتى نوین و در عالمى وسیعتر درآورد و در این سیر ابدى تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.لذا به دنبال این دو مقدمه مى‏گوید: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخیز، روزى که هیچ گونه شک و تردیدى در آن نیست جمع خواهد کرد» (لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).در پایان آیه به سرنوشت و عاقبت کار مشرکان لجوج اشاره کرده مى‏گوید:«آنها که در بازار تجارت زندگى، سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند به این حقایق ایمان نمى‏آورند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 13)- در آیه قبل اشاره به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق «مکان» شده بود، و این آیه اشاره به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» کرده، مى‏گوید: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ).و در پایان آیه پس از ذکر توحید اشاره به دو صفت بارز خداوند کرده مى‏گوید: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).اشاره به این که وسعت جهان هستى و موجوداتى که در افق زمان و مکان قرار گرفته‏اند هیچ گاه مانع از آن نیست که خدا از اسرار آنها آگاه باشد.

(آیه 14)- پناهگاهى غیر از خدا نیست! در این آیه نیز هدف، اثبات توحید و مبارزه با شرک و بت‏پرستى است، مشرکان با این که آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند مى‏دانستند بتها را به عنوان تکیه‏گاه و پناهگاه براى خود انتخاب کرده بودند. قرآن براى از بین بردن این پندار غلط به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب کنم! در حالى که او آفریننده آسمانها و زمین، و روزى دهنده همه موجودات است بدون این که خود نیازى به روزى داشته باشد» (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ).قابل توجه این که: در میان صفات خدا در اینجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگى مادى بشر بر اثر همین نیاز مادى است، همین به اصطلاح «خوردن یک لقمه نان» است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامى‏دارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها کرنش مى‏کنند.قرآن در آیه فوق مى‏گوید: روزى شما به دست اوست نه به دست این گونه افراد.سپس براى پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانى که از او دعوت مى‏کردند به آیین شرک، بپیوندد مى‏گوید: علاوه بر این که عقل به من فرمان مى‏دهد که تنها تکیه بر کسى کنم که آفریننده آسمان و زمین مى‏باشد «بگو: وحى الهى نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم»(قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)

(آیه15)- من نیز به نوبه خود احساس مسؤولیت مى‏کنم و از قوانین الهى به هیچ وجه مستثنا نیستم، «بگو: من نیز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشکارى با مشرکان را بپیمایم و عصیان و نافرمانى او کنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخیز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

(آیه 16)- در این آیه براى این که ثابت شود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز بدون تکیه بر لطف و رحمت خدا کارى نمى‏تواند بکند و هر چه هست به دست اوست و حتى شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چشم امیدش را به رحمت بى‏پایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزى خود را از او مى‏طلبد مى‏گوید:«هر کس در آن روز بزرگ از مجازات پروردگار رهایى یابد مشمول رحمت خدا شده است و این یک موفقیت و پیروزى آشکار است»(مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).

(آیه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بت‏پرستى است.در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. نخست مى‏گوید:چرا شما به غیر خدا توجه مى‏کنید، و براى حل مشکلات و دفع زیان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى‏برید با این که «اگر کمترین زیانى به تو برسد برطرف‏کننده آن، کسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى نصیب تو شود از پرتو قدرت اوست، زیرا او بر همه چیز تواناست» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).در حقیقت توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمه خیرات و یا برطرف‏کننده مصائب و مشکلات مى‏دانند.

(آیه 18)- در این آیه براى تکمیل بحث فوق مى‏گوید: «اوست که بر تمام بندگان قاهر و مسلط است»(وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).اما براى این که این توهم پیش نیاید که خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممکن است کمترین سوء استفاده‏اى از قدرت نامحدود خود کند در پایان آیه مى‏فرماید:«و با این حال او حکیم است و همه کارش روى حساب، و خبیر و آگاه است و کمترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).

 

اعظم :

 

آیه 9 : رسول و پیامبر باید یکی از همین مردم باشد تا با آنها به زبان خودشان حرف بزند تا آنکه سعادت را با اطاعت و یاشقاوت را با مخالفت اختیار نمایند ،نه اینکه با فرستادن فرشته ای آسمانی آنان راوادار به قبول دعوت خود نماید. پس اولا):فرشته اگر هم نازل شود، ناچار باید بصورت بشر درآید و اگرفرشته به همان صورت ملکوتی و آسمانی خود نازل شود عالم غیب به شهادت مبدل شده و پای اجبار و الجاء در میان خواهد آمد . ثانیا): اگر خدا آنها را گمراه کرد بعد از آن بود که خودشان گمراهی را برای خود اختیار کردند نه اینکه خدا ابتداء گمراهشان کرده باشد ،چون این امر لایق ساحت قدس الهی نیست . ثالثا):محصل این آیه احتجاج خدای تعالی است علیه کفار به این بیان که اگرخداوند ملکی را برای هدایت آنها بفرستد نفعی به حال آنها ندارد ،چون درچنین فرضی آن ملک به صورت مردی از جنس بشر در خواهد آمد و لذا تفاوتی نمی کند .

 

آیه 10 :(حیق )به معنای حلول و رسیدن است ، یعنی تمسخر و استهزاء کفارنسبت به پیامبران عبارت بوده از اینکه عذابی را که پیامبرانشان آنها را از آن بیم می داده و به نزول آن تهدید کرده اند ،مسخره می کردند و در نتیجه همان عذاب برآنان نازل می شد و نتیجه تمسخرشان را می چشیدند،در این آیه خداوند پیامبر رادلخوش نموده و دلداری داده و مشرکان را هم انذار نموده است .

آیه 12 : قرآن، رحمت الهى را بر همه چیز شامل مى‏داند:
«رَحمَتى وَسعت کلّ شى‏ء» و این رحمت، مصداق‏هاى فراوان دارد، از جمله:

باران: «ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا وینشر رحمته»
باد: «یُرسل الرّیاح بُشرىً بین یدى رحمته»
شب و روز: «و مِن رَحمته جَعَل لکم اللیل و النّهار»
پیامبر: «و ما أرسلناک الاّ رحمة للعالمین»
قرآن: «هذا بصائر للنّاس و هُدىً و رحمة»
تورات: «کتاب موسى اماماً و رحمة»
آزادى: «فأنجیناه و الّذین معه برحمة منّا»
علاقه به همسر: «و جعل بینکم مودّة و رحمة»
گیاهان و میوه‏ها: «فانظُر الى آثار رحمة اللّه کیف یُحیى الارض بعد موتها»
پذیرش توبه: «لاتَقنطوا من رحمة اللّه»

همان گونه که آفریده‏هاى خدا در دنیا (مثل باد، باران، روز و شب، گیاهان...) رحمت است، معاد هم رحمت است. «لیجمعنّکم» و دلیل بر پا شدن قیامت، برخوردارى مردم از رحمت است. «کتب على نفسه الرّحمة لیجمعنّکم»

آیه 14: از این آیه شروع می کند به استدلال بر یگانگی خدا و اینکه شریکی برای اونیست ، آنچه از تاریخ بت پرستی و شرک برمی آید، این است که انگیزه پیدایش این عقاید یکی از دو غریزه زیر بوده : 1ـ غریزه جلب منفعت و احتیاج :چون بشر در ادامه زندگی محتاج به لوازمی از قبیل طعام ، لباس مسکن ،همسر، اولاد، اقوام و امثال اینهاست و چون انسان خودش به تنهایی نیروی تسلط بر همه این حوائج را ندارد از اینرو خود را ناچارمی دیدند که برای دسترسی به احتیاجاتشان در برابر سببی که آن را مربوط به آن حاجت می پنداشتند خضوع نموده و او را پرستش کنند. 2ـ غریزه دفع ضرر: بشر چون می دید که از هر سو آماج تیرهای حوادث وناملایمات و بلایای عمومی مثل سیل و زلزله و طوفان و قحطی ، وبا و... قراردارد، لذا پیش خود پنداشت که لابد اسباب قاهره ای در کار است که این گرفتاریها را برای او فراهم می کند و لابد اینها موجوداتی آسمانی و الهه هایی هستند، لذا از ترس اینکه مبادا دچار خشم آنها شوند در برابر آنها خضوع نموده و آنها را معبود خود گرفتند تا شاید آنها را خشنود ساخته از آزار و مکاره ومصائبی که از ناحیه آنها نازل می شود محفوظ گردند،پس این دوجهت همه حجت مشرکان بر پرستش بتهاست ، این جمله (قل اغیر الله ...و هو یطعم ولایطعم )اشاره است به حجت اول آنان که همان وجوب شکر منعم و پرستش معبوداست بخاطر انعام او و اینکه پرستش و شکر او، سبب زیادت انعام اوست . در این کلام خداوند به رسول گرامی خود دستور می دهد که از راه سئوال وجواب آنها را متوجه خطایشان سازد و بفهماند که مطلق (شکر منعم )برهان ومنطق صحیحی است ، لیکن منعم شما این بتها نیستند، بلکه منعم حقیقی و ولی نعمت بشر، همانا خدای سبحان است ، چون اوست که آنها را آفریده و همه راروزی می دهد و خود احتیاجی به روزی ندارد، اوست که کائنات رااز ظلمت وادی عدم به نور وجود روشن نموده و نعمت هستی و تحقق به آنها ارزانی داشته و همه آنهامرزوق اویند، چون طعام روشن ترین حاجتی است که موجودات زنده از جمله انسان در زندگی خود بدان محتاجند. لذا تنها اوست که مطابق همین منطق خودتان سزاوار پرستش و عبودیت می باشد و با این کلام عینا همان حجت کفار را بر علیه آنهابکارمی برد. در ادامه می فرماید:(قل ا نی امرت ....) اشاره به این است که رسولخدا(ص )هم ازجهت رتبه و هم از جهت زمانی اولین کسی است که اسلام آورده است و مأموربه خضوع در برابر پروردگار و عدم تخطی از طریق توحید به سوی شرک است وچون نتیجه این برهان وجوب عبودیت می باشد و عبودیت هم نوعی خضوع وتسلیم است ، از این رو لفظ اسلام را بکار برد تا اشاره ای به غرض از عبادت یعنی (خضوع ) نیز کرده باشد و اگر بجای (اسلام ) لفظ (ایمان ) را بکار می برد این معنا را افاده نمی کرد، زیرا ابتدا تسلیم بودن محقق می گردد و سپس ایمان آوردن .

آِیه 15 : برهان دوم آنها این بود که پرستش بتها و معبودها آنها را از شمول سخط ونزول عذابی که بر آن مترتب می شود ایمن می سازد، می فرماید ای پیامبر بگوچون خدا مرا از شرک نهی کرده ، من نه تنها از راه تعبد صرف بلکه به جهت عقلی می باید، فقط خدا را بپرستم و برای او شریک نگیرم تا از عذاب روزبزرگی که از آن بیمناکم ایمن شوم ،چون خدا تنها مؤثر در عالم وجود است وهیچ مؤثری غیر او نیست و هیچ عذابی هم از جهت هولناکی و شدت به مانندعذاب روز جزا نمی باشد، پس واجب است که خود را از آن عذاب ایمن کنیم واین به عینه نقض دعوی مشرکین است که بتها را صاحب اثر و باعث نزول عذاب می دانستند،لذا این آیه نیز مانند آیه قبلی ابتدا از راه عقل اقامه حجت نموده وآنگاه آن را با وحی تأیید می کند.

آیه 17 : در این آیه نیز به همان دو برهان مشرکین برای پرستش بتها و الهه ها اشاره می کند که یکی جلب منفعت و دیگری دفع ضرر بود و می فرماید: خیرات و شرور همه از ناحیه خدای سبحان است و هیچ کس را جز او و قدرت بر جلب خیر یا دفع شر نیست . و بکار بردن کلمه (مس )از باب تحقیر و کوچک شمردن مسائلی است که به انسان می رسد و اینکه بفرماید همه این خیرات و دستورات در برابر قدرت بی انتهای پروردگار بسیار اندک و ناچیز است ، و اینکه بعد از عبارت (وان یمسسک بخیر)عبارت (فهو علی کل شی ء قدیر)ذکر شد در حقیقت بجای (فلا مانع یمنعه )بکاررفته است ، یعنی همچنانکه اگر شری به انسان برسد، تنها خداوند می تواند آن رادفع کند، اگر هم خیری به انسان بخواهد برسد هیچ کس نمی تواند مانع آن شود ،چون قدرت خدا نامحدود است و هیچ کس نمی تواند مانع او شود، لذا واجب است که انسان تنها چنین پروردگار بی شریک و قادر مطلقی را بپرستد نه آنکه بتها و معبودهای پوشالی را عبادت نماید که مالک هیچ نفع و ضرری نه برای خود و نه برای غیر خود نمی باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۲
* مسافر
پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ق.ظ

128 . صفحه 128

سوم اردیبشهت : 

 

نفیسه :

"انعام"به معنى چهارپایان مى باشد و نام ششمین سوره قرآن است.نام این سوره از آیه 136آن گرفته شده است و در این سوره به چهارپایان و احکام مربوط به آنها از نظر حلال و حرام بودن گوشت اشاره گردیده است. بعضى موضوعات دیگرى که در این سوره بیان شده عبارتند از:مبارزه با شرک و بت پرستى، دعوت به اصول سه گانه توحید و نبوّت و معاد، و بیان کردار و اعمال و بدعت هاى مشرکان و مبارزه با آن.این سوره در مکّه نازل شده و 165 آیه دارد.

در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: «سوره انعام به یکباره بر من نازل شده و هنگام نزول ، هفتاد هزار فرشته که در حال تسبیح «سبحان الله» و تمجید «الحمدلله» گفتن هستند آنرا مشایعت و همراهی کردند. هر کس این سوره را بخواند این 70 هزار فرشته در شب و روز، به تعداد آیات سوره انعام بر او درود می فرستند.
مجمع البیان ج4 ص5

در روایت دیگری از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «هرکس سوره انعام را قرائت نماید، برای او پاداشی از درّ، به وزن همه چهارپایانی که خداوند در دار دنیا آن را آفریده است، خواهد بود و به تعداد تمام درّها، صد هزار حسنه و صدهزار درجه به او عنایت می شود...».
مستدرک الوسایل ج4 ص298

امام باقر علیه السلام فرموده است: «هرگاه به بیماری ای دچار شدی و از آن می ترسی که به تو زیان برساند، سوره انعام را قرائت کن، زیرا با قرائت این سوره آنچه از این بیماری بیم داری به تو نخواهد رسید.»
مکارم الاخلاق ص363
البته در خصوص فضایل این سوره شریفه روایات بسیار است که فقط به سه مورد از آن اکتفا کردم.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

(آیه 1) این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش «عالم صغیر یعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحید مى‏سازد، مى‏گوید: «حمد و سپاس براى خدایى است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى که مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقیده دوگانه‏پرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشرکان و کافران به جاى این که از این نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مى‏سازند» (ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).
کلمه «ثمّ» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود آمده.

(آیه 2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنى انسان مى‏دهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مسأله یعنى، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و مى‏فرماید: «اوست خدایى که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ).
از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابى بشود.
سپس به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده مى‏گوید: «پس از آن مدتى را مقرر ساخت که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا).
سپس براى تکمیل این بحث مى‏گوید: «اجل مسمّى در نزد خداست» (وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).
و بعد مى‏گوید: «شما افراد مشرک (در باره آفریننده‏اى که انسان را از این اصل بى‏ارزش، یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرت‏انگیز و حیرت‏زا گذرانده است) شک و تردید به خود راه مى‏دهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بى‏ارزشى همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.
در این که منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود این است که «اجل» به تنهایى به معنى عمر و وقت و مدت غیر حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّى» مرگ طبیعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین مى‏شود.

(آیه 3)- در این آیه براى پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دسته‏اى از موجودات خدایى قائلند و مى‏گویند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و مانند آن چنین مى‏گوید: «اوست خداوندى که بر تمام آسمانها و زمین حکومت مى‏کند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).
بدیهى است کسى که در همه جا حکومت مى‏کند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مى‏داند، و لذا در جمله بعد مى‏گوید: «چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را مى‏داند و نیز از آنچه انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید باخبر است» (یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).

(آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روى سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل براى بیدارى و آگاهى آنها متوسل مى‏شود، در این آیه به روح لجاجت و بى‏اعتنایى و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانه‏هاى خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها چنان لجوج و بى‏اعتنا هستند که هر نشانه‏اى از نشانه‏هاى پروردگار را مى‏بینند، فورا از آن روى برمى‏گردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیارى را مى‏بینیم که در یک عمر شصت ساله حتى، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمى‏دهند، سهل است اگر کتاب و نوشته‏اى در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمى‏کنند، و اگر کسى با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمى‏دهند، اینها جاهلان لجوج و بى‏خبرى هستند که ممکن است گاهى در کسوت دانشمند ظاهر شوند!

(آیه 5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و مى‏گوید: «نتیجه این شد که آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالى که اگر در آیات و نشانه‏هاى پروردگارت دقت مى‏نمودند، حق را به خوبى مى‏دیدند و مى‏شناختند و باور مى‏کردند.
«و نتیجه این تکذیب را به زودى دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مى‏رسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید مى‏گردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.

(آیه 6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتى مرحله به مرحله را، براى بیدار ساختن بت‏پرستان و مشرکان- به تناسب انگیزه‏هاى مختلف شرک و بت‏پرستى- عرضه مى‏کند.نخست براى کوبیدن عامل غرور که یکى از عوامل مهم طغیان و سرکشى و انحراف است، دست به کار شده و با یادآورى وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه اقوامى را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که امکاناتى در روى زمین در اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ).
از جمله این که «بارانهاى پربرکت و پشت سر هم براى آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).
«و دیگر این که نهرهاى آب جارى را از زیر آبادیهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما به هنگامى که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کیفر الهى بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگرى روى کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).

(آیه 7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت‏پرستان کرده و مى‏گوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشته‏اى بر صفحه‏اى از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز مى‏گویند:این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
یعنى دایره لجاجت آنها تا حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار مى‏کنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سرباز مى‏زنند.

(آیه 8)- بهانه جوییها! یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویى است از جمله بهانه جوییهایى که مشرکان در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که آنها مى‏گفتند: چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمى‏کند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ). مگر مى‏تواند انسانى را که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مى‏گوید:
نخست این که «اگر فرشته‏اى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)

 

اعظم :

 

آیه 1 :حقیقت یک چیز بیشتر نیست اما باطل در چهره های مختلفی ظاهر می شود به همین خاطر همیشه نور مفرد اومده ولی تاریکی و ظلمت به صورت جمع (ظلمات ) انگارحقیقت مانندیه خورشیده و باطل به میزان فاصله ای که از این نور می گیره مراتبی از تاریکی رو داره .... حق و حقیقت در همه جای این کره خاکی یه چهره بیشتر نداره و اگر دیدیم جایی دعوا بر ر حقیقتی هستش یا دو تایی باطلن یا یکیفقط بر حقن نمیشه دو حقیقت با هم بجنگن

آیه 2 : (اجل ) نکره آورده شده تا ابهام را برساند و دلالت کند بر اینکه این اجل برای بشر مجهول و نامعلوم است و بشر از راه معارف و علوم متداول راهی به سوی تعیین آن ندارد.

آیه 3: خداوند آشکار و نهان ما را می داند .... در واقع نهانی برای خداوند وجود نداره همه چیز نزد او ظاهر ات و آشکار

آیه 4 : بیانی از روحیه اتکباری و لجاجت کفار و اون روی بر گرداندن از آیات خداوند هستش.پس آیات حق در دلهای منکر آنان ایجاد ایمان و هدایت نمی کند،چون قلبهای آنها هدایت را نمی پذیرد، اما کسانی که پیرو حق هستند با این آیات به هدایتشان افزوده می شود.

آیه 5 : استهزا و مسخره کردن دیگر ویژگی کفار

آیه 5 : تکذیب کردن و دروغ پنداشتن آیات

آیه 6 : گناهان دخالت قطعی در پیش آمدن بلاها و محنتهای عمومی داره ، همچنانکه که حسنات و خوبیها باعث جاری شدن خیرات و برکات عمومی میشه .،پس سنت الهی در مستقر نمودن ونعمت بخشیدن به مردم در زمین جریان دارد، لذا اگر ایمان بیاورند و تقوی پیشه کنند، خداوند باب های برکات خود را در آسمان و زمین به روی آنها می گشاید واگر تکذیب نموده و مرتکب گناهان شوند ،آنها را چون قادری شکست ناپذیردر پنجه قدرت خود خواهد گرفت و آنها نمی توانند خداوند را به ستوه آورده وعاجز نمایند

ایه 7: مشرکان و کفار زیاد بهانه جویی می کردن مثلا همین که کتابی واقعا یکباره بر پیامبر نازل بشه خداوند میگه اینا همش بهانه است و ایمان اوردنی در کار نیست
مثل قون موسی
مثل قوم عیسی

ایه 8: دیدن ملائک مستلزم این است که غیب (عالم ملائک )تبدیل به شهود (عالم ماده )شود و اگر به فرض محال چنین شود باز هم ایمان نخواهند آورد، به خاطر آن استکبار ریشه داری که درقلبهایشان راسخ شده است ، در این صورت خداوند با فضل خود رفتار ننموده ،بلکه با عدل خود به هلاکت آنها حکم می راند ودیگر هیچ راهی برای مهلت داده شدن ندارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۱
* مسافر
چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ق.ظ

127 . صفحه 127

 

دوم اردیبهشت : 

نفیسه : 

114.هنگامى که عیسى از حسن نیت آنها در این تقاضا آگاه شد، خواسته آنها را به پیشگاه پروردگار به این صورت منعکس کرد: «خداوندا! مائده‏اى از آسمان براى ما بفرست که عیدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانه‏اى از ناحیه تو محسوب شود و به ما روزى ده، تو بهترین روزى دهندگان هستى»

115.خداوند این دعایى را که از روى حسن نیت و اخلاص صادر شده بود اجابت کرد، و به آنها «فرمود: من چنین مائده‏اى را بر شما نازل مى‏کنم، ولى توجه داشته باشید، بعد از نزول این مائده مسؤولیت شما بسیار سنگین‏تر مى‏شود و با مشاهده چنین معجزه آشکارى هر کس بعد از آن، راه کفر را بپوید او را چنان مجازاتى خواهم کرد که احدى از جهانیان را چنین مجازاتى نکرده باشم»!

116.بیزارى مسیح از شرک پیروانش! این آیه و دو آیه بعد پیرامون گفتگوى خداوند با حضرت مسیح (ع) در روز رستاخیز بحث مى‏کند، مى‏گوید:«خداوند در روز قیامت به عیسى مى‏گوید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش کنید»؟
مسیح با نهایت احترام در برابر این سؤال چند جمله در پاسخ مى‏گوید:
1- نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و مى‏گوید: «خداوندا! پاک و منزهى از هر گونه شریک»
2- «چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم»

در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مى‏کند، بلکه مى‏گوید اساسا من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.
3- سپس استناد به علم بى‏پایان پروردگار کرده، مى‏گوید:«گواه من این است که اگر چنین مى‏گفتم مى‏دانستى، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى، در حالى که من از آنچه در ذات پاک توست بى‏خبرم، زیرا تو علام الغیوب و باخبر از تمام رازها و پنهانیها هستى»

117. 4- «تنها چیزى که من به آنها گفتم، همان بوده است که به من مأموریت دادى که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانه‏اى را که پروردگار من و شما است، پرستش کنید»
5- «و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند، اما به هنگامى که مرا از میان آنها برگرفتى تو مراقب و نگاهبان آنها بودى، و تو گواه بر هر چیزى هستى»

118. 6- و با این همه باز امر، امر تو و خواست، خواست توست «اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنى بندگان تواند (و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود، و این حق براى تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است) و اگر آنها را ببخشى و از گناهانشان صرف نظر کنى، توانا و حکیم هستى» نه بخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالى از حکمت و حساب.

119.رستگارى بزرگ! در تعقیب ذکر گفتگوى خداوند با حضرت مسیح، در این آیه مى‏خوانیم: «خداوند پس از این گفتگو، مى‏فرماید: امروز روزى است که راستى راستگویان به آن سود مى‏بخشد» سپس پاداش صادقان را چنین بیان مى‏کند: «براى آنها باغهایى از بهشت است که از زیر درختان آن نهرها جارى است، و جاودانه و براى همیشه در آن خواهند ماند» و از این نعمت مادى مهمتر این است که «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خداوند راضى و خشنودند»«و شک نیست که این موهبت بزرگ که جامع میان موهبت مادى و معنوى است رستگارى بزرگ محسوب مى‏شود»

120.در این آیه اشاره به مالکیت و حکومت خداوند کرده، مى‏گوید:«حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست و او بر هر چیزى تواناست»

 

اعظم : 

 

آیه 114: مسیح (ع ) در این دعا و خواهشی که از خدای متعال کرد خود را هم داخل آنها نمود و به لفظ جمع فرمود: (ربنا)و منظور آن حضرت این بود که ندا با دعا مطابقت کند و این دعا به جهت لفظ دارای خصوصیتی است که در دعاهای دیگر نیست و آن لفظ(اللهم ربنا)است که این عبارت برای دقت مورد و ترس آگاهانه بکار رفته است ،آنگاه عیسی (ع ) عنوانی به مائده داد که صلاحیت داشته باشد ،غرض او اصحابش قرار گیرد و آن این بودکه او و امتش روز نزول مائده را عید بگیرند و این ابتکار از حضرت مسیح (ع )بود و در درخواست حواریین چنین عنوانی وجود نداشت و این امر رابه این جهت انجام داد تا این مطلب را از صورت درخواست معجزه باوجودمعجزات بزرگ الهی در دسترس و پیش چشم همه بیرون آورد و طوری ادا نمودکه مورد رضای پروردگار و غیر منافی با مقام عزت و کبریائی او باشد،چون عیدگرفتن دارای آثار حسنه ای است ،از جمله وحدت کلمه و تجدید حیات ملی ومسرت دلهای مردم و اعلان دین در هر بار که آن عید فرا می رسد و در ادامه فائده دیگری برای نزول مائده در نظر گرفت و آن ارتزاق بود و این غرض را به عنوان فائده ای فرعی که بر غرض اصلی (عید) مترتب می شود بر شمرد ،در حالیکه حواریین ارتزاق و خوردن را غرض اصلی خود بیان کرده بودند و مقصودبالذات را(اکل )گرفته بودند واین عید ازمختصات قوم عیسی (ع )است .

آیه 115 :آنان که به علم و یقین و شهود مى‏رسند، مسئولیّت سنگین‏ترى دارند و کیفر تخلّفشان هم سخت‏تر است. «فمن یکفر بعد منکم...» پس کسانى که به مقام علم و شهود دست نیافته‏اند، از قهر خداوند دورترند.

آن که توقّع بیشترى دارد ومائده‏ى آسمانى مى‏خواهد، باید تعهّد بیشترى هم داشته باشد. «مائدة من السماء... عذاباً لا اُعذبه احداً»

آیه 115 : در روایات آمده بعضی ها بعد نزول مائده کافر شدند و به صورت خوک مسخ شدند

آیه 117 : یه نمونه از گفتار خداوند با پیامبران که در صفحه پیش گفته شد که از پیامبران می پرسن مردم با دعوت شما چه کردن .... باز هم دقت کنیم که حضرت عیسی با چه خوف و رجایی پاسخ میدن از ضمیر آدمها بر عکس ما که خیلی راحت در مورد آدمها و درونشون قضاوت می کنیم انگار که همه چیزو می دونیم یه چیزایی هم می ذاریم رو دانسته هامون و تحویل می دیم پر از ظن و خیال بد

آیه 118 : خداوند بر بندگانش تسلط کامل داره ... انبیا برای خداوند تعیین تکلیف نمی کنن

آیه 119 : صادقین مقام عبودیت را به جا آورده اند که خدا از آنها خشنود گشته است ،چون آنها خود را ندیده اند و اصولا به چیزی غیراز خدا متوجه نشده اند و لازمه این مطلب طهارت نفس آنان از تمام مراتب کفر وفسق است و در چنین مقامی بنده می داند که آنچه خدا از فضل خود به او بدهدنعمت اوست و آنچه از او منع کند به جهت حکمت اوست .... بنده به آنچه خواسته رسیده چرا راضی و خشنود نباشد

 

محتواى سوره مائده :

این سوره محتوى یک سلسله از معارف و عقاید اسلامى و یک سلسله ازاحکام و وظایف دینى است.

در قسمت اول به مساله ولایت و رهبرى بعد از پیامبر(ص) و مساله تثلیث مسیحیان و قسمتهایى از مسائل مربوط به قیامت و رستاخیز و بازخواست از انبیادر مورد امتهایشان اشاره شده است.

و در قسمت دوم ، مساله وفاى به پیمانه، عدالت اجتماعى ، شهادت به عدل و تحریم قتل نفس (و بـه تـنـاسـب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابیل بوسیله قابیل) وهمچنین توضیح قسمتهایى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احکام وضو وتیمم آمده است.

و نـامـگـذارى آن بـه ((سوره مائده)) به خاطر این است که داستان نزول مائده ((۳۴)) براى یاران مسیح در آیه ۱۱۴ این سوره ذکر شده است.

لزوم وفا به عهد و پیمان !

بطورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى شود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سوره هایى) است که بر پیامبر(ص) نازل شده است.

در این سوره به خاطر همین موقعیت خاص ـتاکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین بـرنـامـه هاى دینى و مساله رهبرى امت و جانشینى پیامبر(ص) شده است و شاید به همین جهت اسـت کـه بـا مساله لزوم وفاى به عهد و پیمان ، شروع شده ، و در نخستین جمله مى فرماید: ((اى افراد با ایمان به عهد و پیمان خود وفاکنید)) (ی ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود).

تـا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمانهایى که در گذشته با خدابسته اند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۱۴
* مسافر
سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

126 . صفحه 126

 


اول اردیبهشت :


نفیسه : 

109.این آیه در حقیقت مکملى براى آیات قبل است، زیرا در ذیل آیات گذشته که مربوط به مسأله شهادت حق و باطل بود دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شده، در این آیه مى‏گوید:«از آن روز بترسید که خداوند پیامبران را جمع مى‏کند و از آنها درباره رسالت و مأموریتشان سؤال مى‏کند و مى‏گوید مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند»آنها از خود نفى علم کرده و همه حقایق را موکول به علم پروردگار کرده مى‏گویند:«خداوندا! ما علم و دانشى نداریم، تو آگاه بر تمام غیوب و پنهانیها هستى» و به این ترتیب سر و کار شما با چنین خداوند علام الغیوب و با چنین دادگاهى است، بنابراین در گواهیهاى خود مراقب حق و عدالت باشید.

110.مواهب الهى بر مسیح! این آیه و آیات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسیح و مواهبى است که به او و امتش ارزانى داشته که براى بیدارى و آگاهى مسلمانان در اینجا بیان شده است.
نخست مى‏گوید: «به یاد بیاور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم فرمود:«نعمتى را که بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذکر باش» سپس به ذکر مواهب خود پرداخته، نخست مى‏گوید «تو را با روح القدس تقویت کردم»دیگر از مواهب الهى بر تو این است که «به تأیید روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مى‏گفتى»اشاره به این که سخنان تو در گهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب شده بود، نه سخنان کودکانه و بى‏ارزش.دیگر این که «کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم» دیگر از مواهب این که از «گل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مى‏ساختى سپس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده زنده‏اى مى‏شد»دیگر این که: «کور مادرزاد و کسى که مبتلا به بیمارى پیسى بود به اذن من شفا مى‏دادى»«و نیز مردگان را به اذن من زنده مى‏کردى»

بالاخره یکى دیگر از مواهب من بر تو این بود که «بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو باز داشتم در آن هنگام که کافران آنها در برابر دلایل روشن تو به پاخاستند و آنها را سحر آشکارى معرفى کردند» من در برابر این همه هیاهو و دشمنان سرسخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى.
قابل توجه این که در این آیه چهار بار کلمه «باذنى» (به فرمان من) تکرار شده است، تا جایى براى غلو و ادعاى الوهیت در مورد حضرت مسیح باقى نماند، او بنده‏اى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروى لایزال الهى بود.

111.داستان نزول مائده بر حواریون! به دنبال بحثى که در باره مواهب الهى در باره مسیح و مادرش در آیه قبل بیان شد در آیات بعد به موهبتهایى که به حواریون یعنى یاران نزدیک مسیح بخشید، اشاره مى‏کند: نخست مى‏فرماید:«به خاطر بیاور زمانى را که بر حواریین وحى فرستادم که به من و فرستاده‏ام مسیح ایمان بیاورید و آنها دعوت مرا اجابت کردند و گفتند:ایمان آوردیم، خداوندا گواه باش که ما مسلمانان و در برابر فرمان تو تسلیم هستیم»

112.سپس اشاره به جریان معروف نزول مائده آسمانى کرده، مى‏گوید:«یاران خاص مسیح به عیسى گفتند: آیا پروردگار تو مى‏تواند غذایى از آسمان براى ما بفرستد»؟مسیح از این تقاضا که بوى شک و تردید مى‏داد پس از آوردن آن همه آیات و نشانه‏هاى دیگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت: «از خدا بترسید اگر ایمان دارید»

113.ولى به زودى به اطلاع عیسى رسانیدند که ما هدف نادرستى از این پیشنهاد نداریم، و غرض ما لجاجت‏ورزى نیست بلکه «گفتند: مى‏خواهیم از این مائده بخوریم (و علاوه بر نورانیتى که بر اثر تغذیه از غذاى آسمانى در قلب ما پیدا مى‏شود، زیرا تغذیه بطور مسلم در روح انسان مؤثر است) قلب ما اطمینان و آرامش پیدا کند و با مشاهده این معجزه بزرگ به سر حد عین الیقین برسیم و بدانیم آنچه به ما گفته‏اى راست بوده و بتوانیم بر آن گواهى دهیم»

 

اعظم : 

109 : خیلی جالب بود که در مقابل سوالی که خداوند از پیامبران می پرسه اونا چه جوابی میدن ... می پرسه مردم به دعوت شما چگونه پاسخ دادن و پیامبران میگن تو دانای غیبی .... به نظر می رسه چون ایمان یه حقیقت درونی و قلبی هستش اونا چنین جوابی می دن که تو بهتر می دونی .... شاید اگه از ما می پرسیدن خیلی زود و تند یه جوابی می دادیم شایدم سر شکایت رو باز می کردیم که دعوت ما رو اجابت نکردن و چنین و چنان ولی پیامبران .....

آیه 111 : حواریون می گن ما ایمان آوردین و مسلمان هستیم باز هم تاکید دیگه ای که دین هر چی باشه حقیقت اون تسلیم در مقابل امر پرودگار و بندگی خداونده

113 : تقوا نشانه ایمان هستش (اتقوا ان کنتم مومنین )

113 : اطمینان قلبی از ایمان بالاتره ... چه بسا به چیزی ایمان داریم ولی باور و یقین قلبی ندارم .... رسیدن به این مرحله سخت ولی خیلی شیرینه

...........................................................................................................................

 

 مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 110 مائده : 

نفیسه : 

موضوع تأیید و کمک عیسی بن مریم توسط روح القدس، در چند آیه قرآن آمده است. اما در این‌که منظور از روح القدس در این آیات چیست و تأیید به چه معنا است؛ مفسران احتمالاتی را ذکر کرده‌اند:
1. تعدادی از مفسران تفسیر روح القدس در این آیات را به مانند آیات دیگر قرآن به جبرئیل تفسیر کرده‌اند. اما در این‌که کمک و یاری رساندن جبرئیل به عیسی(ع) چگونه بوده است، احتمالاتی وجود دارد که در آدرس ذیل آمده است.
2. برخی از مفسران روح القدس را به انجیل تعبیر کرده‌اند؛ به این معنا که خداوند به وسیله انجیل حقانیت عیسی(ع) را بر مردم آن زمان اثبات کرد و وجود انجیل، این‌چنین تأیید و کمکی بر عیسی شد.
3. روح القدس، همان اسم اعظمی است که عیسی(ع) توسط آن مردگان را زنده می‌کرد ودر واقع از آن نیرو ومدد میگرفت و با این اسم بود که حقانیت عیسی بر همگان آشکار شد.
4. منظور از روح در این عبارت، روح عیسی(ع) است و «القدس» از خداوند باری تعالی تعبیر می‌کند. اما در این‌که چرا خداوند روح عیسی(ع) را به خود نسبت داده، به نظر می‌رسد برای بزرگ کردن و گرامی داشتن عیسی(ع) بوده است.

هر یک از این اقوال، دارای ادله‌ای بوده و دارای قوت هستند ولی از آن‌جا که بیشتر مفسران روح القدس در آیات دیگر را به جبرئیل حمل می‌کنند، اعتقاد به قول اوّل از قوت بیشتری برخوردار است.
Ww.islamquest. net/archive/question/fa26958

 

آیه 109 مائده : 

مریم : 

شاید یه دلیل دیگه ای که پیامبران از چیزی پیش خدا صحبت نمیکنن وگلایه نمیکنن محبتشون نسبت به مردمه,شاید به این خاطرچیزی نمیگن که اینجوری راهی داشته باشن برای بخشیده شدن ادمها,قطعاکه اونهااونقد نسبت به خداخضوع دارن که یه دلیل حرف نزدنشون درپیشگاه خداخضوع وخشوع واحترامشونه
ولی شایدکنارشم نمیخوان علیه ادماشهادت بدن,شایداینجوری نمیخوان بدی هایی که دیدن وزجرایی که کشیدن رو به زبون بیارن که بتونن کمی تخفیف بگیرن برای ادمها...
من حرف نزدن اونها رو ازمحبتشون هم میبینم...
شاید...

نفیسه : 


دلیل خوبی میتونه باشه که پیامبرا به این دلیل از ایمان مردم حرفی نمیزدند چون اکثرا بی ایمان بودن تا مومن.هر چند خدا از دل مردم خبر داره ولی لااقل شکایت رسولان به اون اضافه نمیشه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۹
* مسافر
دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ق.ظ

125 . صفحه 125

 

سی و یکم فروردین : 

نفیسه : 

 

104.در این آیه اشاره به دلیل و منطق عرب جاهلی در این تحریمهاى نابجا و بى‏مورد کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیایید، آنها از این کار سر باز زده، مى‏گویند همان رسوم و آداب نیاکان ما، ما را بس است»!در حقیقت خلافکاریها و بت‏پرستیهاى آنها از یک نوع بت‏پرستى دیگر یعنى تسلیم بدون قید و شرط در برابر آداب و رسوم خرافى نیاکان سر چشمه مى‏گرفت قرآن صریحا به آنها پاسخ مى‏گوید: که «مگر نه این است که پدران آنها دانشى نداشتند و هدایت نیافته بودند» بنابراین، کار شما مصداق روشن تقلید «جاهل» از «جاهل» است که در میزان عقل و خرد بسیار ناپسند مى‏باشد؟

105.هر کس مسؤول کار خویش است! در آیه قبل سخن از تقلید کورکورانه مردم عصر جاهلیت از نیاکان گمراه، به میان آمد و قرآن به آنها صریحا اخطار کرد که چنین تقلیدى، با عقل و منطق سازگار نیست، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال در ذهن آنها مى‏آمد که اگر ما حسابمان را از نیاکانمان در اینگونه مسائل جدا کنیم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست از چنان تقلیدى برداریم سرنوشت بسیارى مردم که تحت تأثیر چنین تقالیدى هستند، چه مى‏شود، آیه شریفه در پاسخ این گونه سؤالات مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید شما مسؤول خویشتنید، اگر شما هدایت یافتید گمراهى دیگران (اعم از نیاکان و یا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمه‏اى به شما نخواهد زد» سپس اشاره به موضوع رستاخیز و حساب و رسیدگى به اعمال هر کس کرده، مى‏گوید:«بازگشت همه شما به سوى خداست، و به حساب هر یک از شما جداگانه رسیدگى مى‏کند، و شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازد».

 

106.در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده که:یک نفر از مسلمانان به نام «ابن ابى ماریه» به اتفاق دو نفر از مسیحیان عرب به نام «تمیم» و «عدى» که دو برادر بودند به قصد تجارت از مدینه خارج شدند در اثناى راه «ابن ماریه» که مسلمان بود بیمار شد، وصیت‏نامه‏اى نوشت و آن را در میان اثاث خود مخفى کرد، و اموال خویش را به دست دو همسفر نصرانى سپرد، وصیت کرد که آنها را به خانواده او برسانند، و از دنیا رفت، همسفران متاع او را گشودند و چیزهاى گرانقیمت و جالب آن را برداشتند و بقیه را به ورثه بازگرداندند.ورثه هنگامى که متاع را گشودند، قسمتى از اموالى که ابن ابى ماریه با خود برده بود در آن نیافتند، ناگاه چشمان آنها به وصیت نامه افتاد، دیدند، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است، مطلب را با آن دو نفر مسیحى همسفر در میان گذاشتند آنها انکار کرده و گفتند: هر چه به ما داده بود به شما تحویل داده‏ایم! ناچار به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شکایت کردند، آیه نازل شد و حکم آن را بیان کرد.از مهمترین مسائلى که اسلام روى آن تکیه مى‏کند، مسأله حفظ حقوق و اموال مردم و بطور کلى اجراى عدالت اجتماعى است.

نخست براى این که حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود و حق بازماندگان و ایتام و صغار پایمال نشود، به افراد با ایمان دستور مى‏دهد و مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد باید به هنگام وصیت کردن دو نفر از افراد عادل مسلمان را به گواهى بطلبید و اموال خود را به عنوان امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارید»البته شهادت در اینجا توأم با وصایت است، یعنى این دو نفر هم «وصیند» و هم «گواه»، سپس اضافه مى‏کند:«اگر در مسافرتى باشید و مصیبت مرگ براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پیدا نکنید) دو نفر از غیر مسلمانها را براى این منظور انتخاب نمایید»منظور از غیر مسلمانان تنها اهل کتاب یعنى، یهود و نصارى مى‏باشد زیرا اسلام براى مشرکان و بت‏پرستان در هیچ مورد اهمیتى قائل نشده است.سپس دستور مى‏دهد که:«اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شک کردید آنها را بعد از نماز نگاه مى‏دارید و وادار کنید تا سوگند یاد کنند (و شهادت دهند) که ما حاضر نیستیم حق را به چیزى (منافع مادى) بفروشیم (و به ناحق گواهى دهیم) اگر چه در مورد خویشاوندان ما باشد»«و ما هیچ گاه شهادت الهى را کتمان نمى‏کنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود»

107.در این آیه سخن از مواردى به میان آمده که ثابت شود، دو شاهد مرتکب خیانت و گواهى بر ضد حق شده‏اند- همانطور که در شأن نزول آیه آمده بود- در چنین موردى دستور مى‏دهد که: «اگر اطلاعاتى حاصل شود که آن دو نفر مرتکب گناه و جرم و تعدى شده‏اند و حق را پایمال کرده‏اند، دو نفر دیگر از کسانى که گواهان نخست به آنها ستم کرده‏اند (یعنى ورثه میت) به جاى آنها قرار گرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مى‏دهند»و در ذیل آیه وظیفه دو شاهد دوم را چنین بیان مى‏کند که «آنها باید به خدا سوگند یاد کنند که گواهى ما از گواهى دو نفر اول شایسته‏تر و به حق نزدیکتر است و ما مرتکب تجاوز و ستمى نشده‏ایم و اگر چنین کرده باشیم از ظالمان و ستمگران خواهیم بود»

108.این آیه در حقیقت فلسفه احکامى را که در زمینه شهادت در آیات قبل گذشت بیان مى‏کند که: «اگر طبق دستور بالا عمل شود (یعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند، و در صورت بروز خیانت آنها، افراد دیگرى از ورثه جاى آنها را بگیرند و حق را آشکار سازند) این برنامه سبب مى‏شود که شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع- به خاطر ترس از خدا یا به خاطر ترس از خلق خدا- انجام دهند مبادا سوگندهایى جاى سوگندهاى آنها را بگیرد» در حقیقت این کار سبب مى‏شود که حد اکثر ترس از مسؤولیت در برابر خدا و یا بندگان خدا در آنها بیدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.
و در آخر آیه براى تأکید روى تمام احکام گذشته دستور مى‏دهد:«پرهیزکارى پیشه کنید و گوش به فرمان خدا فرا دهید و بدانید خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نخواهد کرد»

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۱۱
* مسافر
يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ق.ظ

124 . صفحه 124

 

سی ام فروردین : 

نفیسه : 

96.در این آیه پیرامون صیدهاى دریا سخن به میان آورده، مى‏گوید:«صید دریا و طعام آن براى شما (در حال احرام) حلال است» منظور از «طعام» همان خوراکى است که از ماهیان صید شده ترتیب داده مى‏شود، زیرا آیه مى‏خواهد دو چیز را مجاز کند نخست صید کردن و دیگر خوردن غذاى صید شده.سپس به فلسفه این حکم اشاره کرده مى‏گوید:«این به خاطر این است که شما و مسافران بتوانید بهره ببرید» یعنى به خاطر این که در حال احرام براى تغذیه به زحمت نیفتید و بتوانید از یک نوع صید بهره‏مند شوید، این اجازه در مورد صید دریا به شما داده شده است.بار دیگر به عنوان تأکید به حکم سابق بازگشته، مى‏گوید: «مادام که در حال احرام هستید صیدهاى صحرایى بر شما حرام است»و در پایان آیه براى تأکید تمام احکامى که ذکر شد مى‏فرماید: «از خداوندى که در قیامت در پیشگاه او محشور خواهید شد بپرهیزید» و با فرمان او مخالفت ننمایید

فلسفه تحریم صید در حال احرام-
مى‏دانیم، حجّ و عمره از عباداتى است که انسان را از جهان ماده جدا کرده و در محیطى مملو از معنویت فرو مى‏برد.تعلقات زندگى مادى، جنگ و جدالها، خصومتها، هوسهاى جنسى، لذات مادى، در مراسم حجّ و عمره بکلى کنار مى‏روند و انسان به یک نوع ریاضت مشروع الهى دست مى‏زند، و به نظر مى‏رسد که تحریم صید در حال احرام نیز به همین منظور است.از این گذشته اگر صید کردن براى زوّار خانه خدا کار مشروعى بود، با توجه به این همه رفت و آمدى که هر سال در این سرزمینهاى مقدس مى‏شود، نسل بسیارى از حیوانات در آن منطقه که به حکم خشکى و کم‏آبى، حیواناتش نیز کم است، برچیده مى‏شد، مخصوصا با توجه به این که در غیر حال احرام نیز صید حرام،و همچنین کندن درختان و گیاهان آن ممنوع است، روشن مى‏شود که این دستور ارتباط نزدیکى با مسأله حفظ محیط زیست و نگهدارى گیاهان و حیوانات آن منطقه از فنا و نابودى دارد.

97.در تعقیب آیات گذشته که در زمینه تحریم صید در حال احرام، بحث مى‏کرد، در این آیه به اهمیت «مکّه» و اثر آن در سازمان زندگى اجتماعى مسلمانها اشاره کرده، نخست مى‏فرماید:«خداوند کعبه، بیت الحرام را وسیله‏اى براى اقامه امر مردم قرار داده است» و از آنجا که این مراسم باید در محیطى امن و امان از جنگ و کشمکش و نزاع صورت گیرد اشاره به اثر ماههاى حرام (ماههایى که جنگ مطلقا در آن ممنوع است) در این موضوع کرده، مى‏فرماید: «و همچنین ماه حرام»و نیز نظر به این که وجود «قربانیهاى بى‏نشان- هدى- و قربانیهاى نشاندار- قلائد» که تغذیه مردم را در ایامى که اشتغال به مراسم حج و عمره دارند تأمین کرده و فکر آنها را از این جهت آسوده مى‏کند، تأثیرى در تکمیل این برنامه دارد به آنها نیز اشاره کرده مى‏گوید:در پایان آیه چنین مى‏گوید:«خداوند این برنامه‏هاى منظم را به خاطر این قرار داد تا بدانید علم او به اندازه‏اى وسیع است که آنچه در آسمانها و زمین است مى‏داند و از همه چیز- مخصوصا نیازمندیهاى روحى و جسمى بندگانش- باخبر است»

98.در این آیه براى تأکید دستورات گذشته و تشویق مردم به انجام آنها و تهدید مخالفان و معصیت‏کاران مى‏فرماید: «بدانید خدا شدید العقاب و نیز غفور و رحیم است»

99.و باز براى تأکید بیشتر مى‏گوید:مسؤول اعمال شما خودتان هستید و «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مسؤولیتى جز ابلاغ رسالت و رساندن دستورات خدا ندارد»«و در عین حال خداوند از نیات شما، و از کارهاى آشکار و پنهانى همگى آگاه و باخبر است»

100.اکثریت دلیل «پاکى» نیست! در آیات گذشته سخن از تحریم مشروبات الکلى و قمار و انصاب و ازلام و صید کردن در حال احرام بود، از آنجا که بعضى از افراد ممکن است براى ارتکاب این گونه گناهان عمل اکثریت را در پاره‏اى از محیطها دستاویز قرار دهند.خداوند یک قاعده کلى و اساسى را در یک عبارت کوتاه بیان کرده، مى‏فرماید: «بگو اى پیامبر! هیچ گاه ناپاک و پاک یکسان نخواهد بود، اگر چه فزونى ناپاک و کثرت آلوده‏ها تو را به شگفتى فرو برد»!بنابراین، خبیث و طیب در آیه به معنى هر گونه موجود پاک و ناپاک اعم از غذاها و افکار است.و در پایان آیه، اندیشمندان را مخاطب ساخته و مى‏گوید: «از (مخالفت) خدا بپرهیزید اى صاحبان خرد، تا رستگار شوید»

101.در مورد نزول این آیه و آیه بعد، از على بن أبی طالب علیه السّلام نقل شده است که: «روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطبه‏اى خواند و دستور خدا را در باره حج بیان کرد، شخصى به نام عکاشه- و به روایتى سراقه- گفت: آیا این دستور براى هر سال است، و همه سال باید حج به جا بیاوریم؟پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت کرد، و دوبار، و یا سه بار، سؤال خود را تکرار نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: واى بر تو، چرا این همه اصرار مى‏کنى اگر در جواب تو بگویم بلى، حجّ در همه سال بر همه شما واجب مى‏شود و اگر در همه سال واجب باشد توانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود، بنابراین، مادام که چیزى به شما نگفته‏ام روى آن اصرار نورزید.آیه نازل شد و آنها را از این کار بازداشت.سؤالات بیجا! شک نیست که سؤال کردن، کلید فهم حقایق است، و در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمى‏دانند بپرسند، ولى از آنجا که هر قانونى معمولا استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنایى دارد و آن این که گاهى پاره‏اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است در این گونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مى‏باشد.

قرآن در این آیه به این موضوع اشاره کرده، صریحا مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى‏شود پرسش نکنید»ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى ببار آورد اضافه مى‏کند"اگر در این گونه موارد زیاد اصرار کنید به وسیله آیات قرآن بر شما افشاء مى‏شود" و به زحمت خواهید افتاد سپس اضافه مى‏کند:تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره‏اى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته، بلکه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و«آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است»در حدیثى از على علیه السّلام مى‏خوانیم:«خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مکنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از امورى نهى کرده، در برابر آنها پرده‏درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچ گاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر این گونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید».

102.در این آیه براى تأکید مطلب مى‏گوید: «بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند» و در پایان این بحث ذکر این نکته را لازم مى‏دانیم که آیه‏هاى فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى‏بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است.

103.در این آیه، اشاره به چهار «بدعت» نابجا شده که در میان عرب جاهلى معمول بود، آنها بر پاره‏اى از حیوانات به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مى‏ساختند و یا حتى خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجازنمى‏شمردند، یعنى عملا حیوان را بلااستفاده و بیهوده رها مى‏ساختند.قرآن مجید مى‏گوید: "خداوند هیچ یک از این احکام را به رسمیت نمى‏شناسد، نه بحیرةاى قرار داده و نه سائبة و نه وصیلة و نه حام ". و اما توضیح این چهار نوع حیوان:

1- بحیره به حیوانى مى‏گفتند که پنج بار زاییده بود و پنجمین آنها ماده و به روایتى نر بود، گوش چنین حیوانى را شکاف وسیعى مى‏دادند و آن را به حال خود آزاد مى‏گذاشتند و از کشتن آن صرف نظر مى‏کردند.
2- سائبه شترى بوده که دوازده- و به روایتى ده- بچه مى‏آورد، آن را آزاد مى‏ساختند و حتى کسى سوار بر آن نمى‏شد، تنها گاهى از شیر آن مى‏دوشیدند و به میهمان مى‏دادند.
3- وصیله به گوسفندى مى‏گفتند که هفت بار فرزند مى‏آورد و به روایتى به گوسفندى مى‏گفتند: که دوقلو مى‏زایید، کشتن چنان گوسفندى را نیز حرام مى‏دانستند.
4- حام به حیوان نرى مى‏گفتند که ده بار از آن براى تلقیح حیوانات ماده استفاده مى‏کردند و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مى‏آمد.
کوتاه سخن این که منظور حیواناتى بوده که در واقع خدمات فراوان و مکررى به صاحبان خود از طریق «انتاج» مى‏کردند، و آنها هم در مقابل یک نوع احترام و آزادى بر این حیوانات قائل مى‏شدند.سپس مى‏فرماید: «افراد کافر و بت‏پرست اینها را به خدا نسبت مى‏دادند و مى‏گفتند: قانون الهى است»«و اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشه‏اى نمى‏کردند و عقل خود را به کار نمى‏گرفتند» بلکه کورکورانه از دیگران تقلید مى‏نمودند.

 

اعظم : 

آیه 100 : اکثرت دلیل حقانیت نیست .این مساله خیلی نکته مهمی هستش و به نظر من بسیار جای کار داره هم از بعد تربیتی روی خودمون و هم بچه هامون
که تعداد پیروان زیاد امری این القا رو در ما بکنه که اون کار درسته
خیلی وقتها ما این اشتباه رو می کنیم که اگه فلان کار نادرسته چرا این همه طرفدار داره پس

خیــــــــــــــــــــــــــــــــــلِی خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی مراقب این اشتباه باشیم

آیه 100 : تفسیر نور
1-ملاک در ارزش‏ها، حقّ وباطل است، نه کثرت و قلّت. «ولواعجبک کثرة الخبیث»
2- «اکثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «اعجبک» (اکثریّت، نه نشانه‏ى حقّانیّت است و نه نشانه‏ى برترى)
3- منطقِ «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» قرآنى نیست. «و لو اعجبک کثرة الخبیث»
4- بى‏تقوایى، نشان بى‏خردى است. «فاتّقوا اللّه یا اولى الالباب»
5 - شناخت پاک از ناپاک و تقوا داشتن وتسلیم موج و هیاهوى جمعیّت نشدن، تنها کار خردمندان است. «فاتّقواللّه یا اولى الالباب»
6- رستگارى علاوه بر عقل و خرد، به تقواى الهى نیاز دارد. «فاتّقواللَّه یا اولى الالباب لعلّکم تفلحون»

آیه 101 : سئوال از هر چیزی که خدای متعال دریچه اطلاع از آن با اسباب عادی را به روی مردم بسته ، ممنوع شده است ، زیرا خطری که در سئوال از اینگونه امور است منحصر در سئوالات اصحاب پیامبر(ص ) نیست ،پرسش از روز مرگ خود یا مثلا روز مرگ دوستان یا عزیزان یا پرسش از زوال ملک و عزت ،همیشه مظنه هلاک و بدبختی است وچه بسا همان جستجو و کنجکاوی خود باعث هلاکت و بدبختی شود، چون خداوند در نظام خلقت بر اساس حکمت اموری را بر آدمیان آشکار و اموردیگری را پنهان داشته است و جستجو برای آشکار شدن امور مخفی باعث اختلال نظام می گردد. لذا برگشت مفاد آیه به این است که ای کسانیکه ایمان آورده اید از رسول خدا(ص ) در باره چیزهایی که شریعت او از آنها ساکت است و خدا هم از روی عفو و آسانگیری و تخفیف بر بندگان متعرض بیان آنها نشده سئوال نکنید،زیراآنهاخصوصیاتی هستند که سئوال از آنها در حین نزول قرآن ، موجب می شودکه پاسخ آنها نازل شود و باعث ناراحتی و اندوهتان گردد، پس جمله (و ان تسئلواعنها حین ینزل قرآن ...)نهی قبل را کامل می کند نه اینکه نهی را از سئوالات در حین نزول قرآن بر داردو جمله (عفا الله عنها)در مقام تعلیل نهی از سئوال است و درخاتمه می فرماید: اگر خداوند از اینگونه سئوالات نهی فرمود: از باب رحمت وعفو و مغفرت بوده است ،چون خدا آمرزنده و بردبار است .

● عدم کنجکاوی بیش از حد در جزئیات احکام دین
سوال: ممکن است کسى اشکال کند و بگوید مگر هیچ عاقلى بدون جهت براى خود نگرانى را می خرد که این آیه از آن نهى می کند؟ خوب بود می فرمود: از مطالبى نپرسید که در آنها چیزهایى است که اگر برملا شود شما را نگران می کند و یا می فرمود: نپرسید از چیزهایى که ایمن نیستند از اینکه روشن شدنش شما را ناراحت کند. زیرا اگر به یکى از این دو تعبیر می فرمود بی اشکال‏تر بود.

پاسخ: شکى در این نیست که جمله «إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» وصفى است براى کلمه (اشیاء) و چون جمله، جمله ایست شرطیه و دلالت دارد بر وقوع جزا در تقدیر، وقوع شرط و لازمه آن این است که این اشیا چیزهایى باشد که اطلاع بر آنها مایه نگرانى است، از این رو جستجوى از آنها در حقیقت درد سر براى خود خریدن است.

آیه بعدی یعنى «قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ...» و همچنین جمله «وَ إِنْ تَسْئَلُوا» دلالت دارد بر اینکه سؤالات، سؤالاتى بوده مربوط به خرده‏ریزهاى احکام دین، و چیزهایى که تفحص و کاوش در آنها جز دشوار کردن دین و سنگین کردن بار تکلیف نتیجه دیگرى ندارد، مانند سؤالاتى که بنى اسرائیل در باره خصوصیات گاوى که مامور به ذبح آن شده بودند می کردند، و در نتیجه اینقدر آن گاو را محدود و مشخص کردند تا منحصر شد به یک گاو، و مجبور شدند به قیمت گزافى خریدارى کنند. مقصود از اشیا همین مطالب است نه امور غیبى.

...........................................................................................................................

 

 مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 96 مائده : 

 

هانیه : 


 این ایه اول که درباره غذاهای دریایی می گفت یعنی همشون حلاله؟! چون هیچ محدودیتی نداره!؟!

راستش من یک سوال دیگه در مورد این غذا هم دارم چند ص پیش در واقع ایه 5 سوره مائده در مورد این بود که خوردن غذاهای اهل کتاب بر شما حلا ل است .. من اینترنت سرچ می کردم اما بیشتر از رساله ها منبع م یده و نه از قران یا روایات ...

کسی در این مورد اطلاعات دقیق تری داره؟ {برای من اینجا مهمه که اینو بدونم چون خیلی برام پیش می اد انواع غذاهای دریایی یا عذایی که بر دیگر اهل کتاب ها حلال است .. } ؟

 

نفیسه : 

اطلاعاتی که من در مورد سوال اولت دارم اینه که همه ی ابزیان حلال نیستند تنها ماهی های فلس دار و میگو از حیوانات دریایی حلال گوشت هستند.یعنی صدف دریایی هم حرام میباشد.ولی در مورد سوال دوم که پرسیدی مطلبی رو خوندم که عینا میارم.فکر میکنم همون حدیث امام صادق(ع)کفایت کنه.

بیشتر مفسران و دانشمندان اهل سنت معتقدند، عبارت "طعام اهل کتاب" که در این آیه حلال شمرده شده، هر نوع طعامى از آنان را شامل مى ‏شود؛ خواه گوشت حیواناتى باشد که به دست خود آنها ذبح شده و یا غیر آن، ولى اکثریت قاطع مفسران و فقهاى شیعه بر این عقیده ‏اند که منظور از آن غیر از گوشت هایى است که توسط آنها ذبح شده باشد. البته گروه اندکی از دانشمندان شیعه پیرو نظریه اولند.
روایات متعددى که از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده، این مطلب را تاکید مى‏ کند که منظور از طعام در این آیه، غیر ذبیحه‏ هاى اهل کتاب است؛ به عنوان نمونه در تفسیر على بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل شده که در باره آیه فوق چنین فرمود: عنى بطعامهم هاهنا الحبوب و الفاکهة غیر الذبائح التی یذبحون فانهم لا یذکرون اسم اللَّه علیها؛ یعنی: منظور از طعام اهل کتاب حبوبات و میوه ‏هاست نه ذبیحه‏ هاى آنها، زیرا آنها هنگام ذبح کردن، نام خدا را نمى‏ برند.
دقت در آیات گذشته (که حرام بودن ذبیحه ای که نام خدا بر او برده نشده را اعلام نموده) نشان مى ‏دهد که تفسیر دوم (یعنی تفسیر طعام به غیر ذبیحه) به حقیقت نزدیک تر است، زیرا همانطور که امام صادق (ع) هم در روایت فوق اشاره فرموده، اهل کتاب نوعا شرائط ذبح اسلامى را رعایت نمى‏ کنند (یعنی نه نام خدا را مى‏ برند و نه رو به سوى قبله حیوان را ذبح مى‏ کنند و نه پایبند به رعایت سایر شرایط ذبح اسلامی اند)، با این اوصاف چگونه ممکن است در آیات قبل چنین حیوانى (که ذبح شرعی نشده) صریحا تحریم شده باشد و در این آیه حلال شمرده شود؟! پس نتیجه می گیریم که منظور از طعام حلال اهل کتاب در این آیه، غیر از گوشت هایى است که توسط آنها ذبح شده باشد.

 

هانیه : 

 

منم در مورد غذاهای دریایی از رساله ها همون برداشت شما رو کردم. یه کم دنبال بادگرفتن احکام از متن صریح قران بودم. اما بنظر میرسه اعتماد به مراجع دینی زبده عاقلانه تره ؛)
در مورد گوشت هم از این نظر پرسیدم که یهودیان اینجا مثل مسلمونا(شایدم ما مثل اونا) هر نوع گوشتی رو نمی خورن و باید به روش شرعی شون ذبح بشه که حالا روبه قبله اینا رو نمیدونم اما اینکه چگونه حیوان را بکشند کمتر زجر بکشه یا مثلا اجازه بدن خون از بدن حیوان کامل خارج بشه .... شبیه است.
حتی شنیدم این روش ذبح اسلامی ریشه در روش کشتن یهودیان داره. نمی دونم. سوالم بیشتر از این بابت بود. به گوشت kosher معروفه.
متاسفانه من از یکی از این سایتهای پاسخ به سوالات دبنی پرسیدم اصلا خبر نداشت.
اما خوب گاها کمبودهایی برا خرید گوشت حلال وجود داره. بهمین خاطر پرسیدم.

 

نفیسه : 

از سر کنجکاویی که بدونم این کوشری که میگی چیه یه سرچی تو اینترنت داشتم وبه این نتیجه رسیدیم که اگرچه ذبح یهودیان شبیه مسلموناست اما عینا یکی نیست واین گوشت کوشر برای ما حلال نیست وفقط باید گوشت حلال با برچسب حلال یا zabiha باشه .با مراجعه به وبسایت zabiha.org می تونی در هر شهری محلهایی که گوشت حلال دارن پیدا کنی، حتی رستورانهای حلال.

یه سری هم به اینجا بزن فکر کنم بتونه کمک کنه.
ww.applyabroad.org forum/showthread.php?27626-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%BA%D8%B0%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84/page7


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۰۵
* مسافر
شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ق.ظ

123 . صفحه 123


بیست و نهم فروردین :


نفیسه : 

90.در تفاسیر شیعه و اهل تسنن شأن نزولهاى مختلفى درباره این آیه ذکر شده است که تقریبا با یکدیگر شباهت دارند از جمله این که در «مسند احمد» و «سنن ابى داود» و «نسائى» و «ترمذى» چنین نقل شده است که:
عمر (که طبق تصریح تفسیر فى ظلال جلد سوم، صفحه 33، علاقه شدیدى به نوشیدن شراب داشت) دعا مى‏کرد، و مى‏گفت: خدایا بیان روشنى در مورد خمر براى ما بفرما، هنگامى که آیه 219، سوره بقره (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ ...)
نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه را براى او قرائت کرد ولى او باز به دعاى خود ادامه مى‏داد، و مى‏گفت: خدایا بیان روشنترى در این زمینه بفرما، تا این که آیه 43 سوره نساء (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏) نازل شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن را نیز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه مى‏داد! تا این که آیه مورد بحث که صراحت فوق العاده‏اى در این موضوع دارد، نازل گردید، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه را بر او خواند، گفت: انتهینا انتهینا! «از نوشیدن شراب خوددارى مى‏کنیم، خوددارى مى‏کنیم»!حکم قطعى در باره شراب و مراحل تدریجى آن- همانطور که در ذیل آیه 43 سوره نساء اشاره کردیم، شرابخورى و میگسارى در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت یک بلاى عمومى درآمده بود، تا آنجا که بعضى از مورّخان مى‏گویند عشق عرب جاهلى در سه چیز خلاصه مى‏شد: شعر و شراب و جنگ! روشن است که اگر اسلام مى‏خواست بدون رعایت اصول روانى و اجتماعى با این بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخیزد ممکن نبود

و لذا از روش تحریم تدریجى و آماده ساختن افکار و اذهان براى ریشه‏کن کردن میگسارى که به صورت یک عادت ثانوى در رگ و پوست آنها نفوذ کرده بود، استفاده کرد، به این ترتیب که نخست در بعضى از سوره‏هاى مکّى اشاراتى به زشتى این کار نمود، ولى عادت زشت شرابخوارى از آن ریشه‏دارتر بود، که با این اشاره‏ها ریشه‏کن شود، لذا هنگامى که مسلمانان به مدینه منتقل شدند و نخستین حکومت اسلامى تشکیل شد، دومین دستور- آیه 219، سوره بقره- در زمینه منع شرابخوارى به صورت قاطع‏ترى نازل گشت، آشنایى مسلمانان به احکام اسلام سبب شد که دستور نهایى- همین آیه مورد بحث- با صراحت کامل و بیان قاطع که حتى بهانه‏جویان نیز نتوانند به آن ایراد گیرند نازل گردد.در این آیه با تعبیرات گوناگون ممنوعیت این کار مورد تأکید قرار گرفته، تا جایى که شرابخوارى در ردیف بت‏پرستى و قمار و ازلام و از اعمال شیطانى و پلید قلمداد شده است مى‏فرماید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید شراب و قمار و بتها و ازلام (یک نوع بخت‏آزمایى) پلیدند و از عمل شیطانند از آنها دورى کنید تا رستگار شوید»«انصاب» بتهایى که شکل مخصوصى نداشتند و تنها قطعه سنگى بودند و قرار گرفتن شراب و قمار هم ردیف آن نشانگر خطر بسیار زیاد شراب و قمار است به همین دلیل در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: شارب الخمر کعابد الوثن:
«شرابخور همانند بت‏پرست است».

91.در این آیه به پاره‏اى از زیانهاى آشکار شراب و قمار پرداخته نخست مى‏گوید:«شیطان مى‏خواهد از طریق شراب و قمار در میان شما تخم عداوت و دشمنى بپاشد و از نماز و ذکر خدا باز دارد»در پایان این آیه به عنوان یک استفهام تقریرى، مى‏گوید: «آیا شما خوددارى خواهید کرد؟»یعنى پس از این همه تأکید باز جاى بهانه جویى یا شک و تردید در مورد ترک این دو گناه بزرگ باقى مانده است؟! و لذا مى‏بینیم که حتى «عمر» که تعبیرات آیات گذشته را به خاطر علاقه‏اى که (طبق تصریح مفسران عامه) به شراب داشت وافى نمى‏دانست پس از نزول این آیه، گفت که این تعبیر کافى و قانع‏کننده است.

92.و در این آیه به عنوان تأکید این حکم نخست به مسلمانان دستور مى‏دهد که «خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و از مخالفت او بپرهیزید»و سپس مخالفان را تهدید مى‏کند که: «اگر از اطاعت فرمان پروردگار سرباز زنید، مستحق کیفر و مجازات خواهید بود و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وظیفه‏اى جز ابلاغ آشکار ندارد»

93.در تفاسیر چنین آمده است که، پس از نزول آیه تحریم شراب و قمار، بعضى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اگر این دو کار این همه گناه دارد پس تکلیف برادران مسلمان ما که پیش از نزول این آیه از دنیا رفته‏اند و هنوز این دو کار را ترک نکرده بودند چه مى‏شود؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.در این آیه در پاسخ کسانى که نسبت به وضع گذشتگان قبل از نزول تحریم شراب و قمار و یا نسبت به وضع کسانى که این حکم هنوز به گوش آنها نرسیده، و در نقاط دور دست زندگى داشتند، سؤال مى‏کردند، مى‏گوید: «آنهایى که ایمان و عمل صالح داشته‏اند و این حکم به آنها نرسیده بوده، اگر شرابى نوشیده‏اند و یا از درآمد قمار خورده‏اند گناهى بر آنها نیست»سپس این حکم را مشروط به این مى‏کند که«آنها تقوا را پیشه کنند و ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند» بار دیگر همین موضوع را تکرار کرده، مى‏گوید: «سپس تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند»و براى سومین بار با کمى تفاوت همین موضوع را تکرار نموده، مى‏گوید:«سپس تقوا پیشه کنند و نیکى نمایند»و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد»هر یک از این سه تقوا، اشاره به مرحله‏اى از احساس مسؤولیت و پرهیزکارى است.

94.نقل شده: هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان در سال حدیبیّه براى عمره با حال احرام حرکت کردند، در وسط راه با حیوانات وحشى فراوانى رو برو شدند، بطورى که مى‏توانستند آنها را با دست و نیزه‏ها صید کنند! این شکارها بقدرى زیاد بودند که بعضى نوشته‏اند دوش به دوش مرکبها و از نزدیک خیمه‏ها رفت و آمد مى‏کردند.این آیه و دو آیه بعد نازل شد و مسلمانان را از صید آنها برحذر داشت، و به آنها اخطار کرد که این نوع امتحان براى آنها محسوب مى‏شود.احکام صید در حال احرام- این آیه و دو آیه بعد ناظر به یکى از احکام عمره و حجّ، یعنى مسأله شکار حیوانات صحرایى و دریایى در حال احرام مى‏باشد. نخست اشاره به جریانى که مسلمانان در سال «حدیبیه» با آن رو برو بودند کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید!خداوند شما را با چیزى از شکار مى‏آزماید، شکارهایى که بقدرى به شما نزدیک مى‏شوند که حتى با نیزه و دست مى‏توانید آنها را شکار کنید» سپس به عنوان تأکید مى‏فرماید:«این جریان براى آن بوده است که افرادى که از خدا با ایمان به غیب مى‏ترسند، از دیگران شناخته شوند»و در پایان آیه مى‏فرماید:«پس هر کس بعد از آن تجاوز کند مجازات دردناکى خواهد داشت»

95.در این آیه با صراحت و قاطعیّت بیشتر و بطور عموم فرمان تحریم صید را در حال احرام صادر کرده، مى‏گوید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در حال احرام شکار نکنید»سپس به کفاره صید در حال احرام اشاره کرده، مى‏گوید: «کسى که عمدا صیدى را به قتل برساند، باید کفاره‏اى همانند آن از چهارپایان بدهد» یعنى، آن را قربانى کرده و گوشت آن را به مستمندان بدهد در اینجا منظور از «مثل» همانندى در شکل و اندازه حیوان است به این معنى که مثلا اگر کسى حیوان وحشى بزرگى را همانند شترمرغ صید کند، باید کفاره آن را شتر انتخاب کند و یا اگر آهو صید کند باید گوسفند که تقریبا به اندازه آن است قربانى نماید.و از آنجا که ممکن است مسأله همانندى براى بعضى مورد شک و تردید واقع شود، قرآن در این زمینه دستور داده است که «باید این موضوع زیر نظر دو نفر از افراد مطلع و عادل انجام پذیرد» و درباره این که این کفاره در کجا باید ذبح شود، دستور مى‏دهد که به صورت «قربانى و «هدى» اهداء به کعبه شود و به سرزمین کعبه برسد»سپس اضافه مى‏کند که، لازم نیست حتما کفاره به صورت قربانى باشد، بلکه دو چیز دیگر نیز هر یک مى‏توانند جانشین آن شوند، نخست این که«معادل پول آن را در راه اطعام مساکین مصرف کند»«و یا معادل آن روزه بگیرد»«این کفارات به خاطر آن است که کیفر کار خلاف خود را ببیند»

اما از آنجایى که هیچ حکمى معمولا شامل گذشته نمى‏شود، تصریح مى‏کند که «خدا از تخلفاتى که در این زمینه در گذشته انجام داده‏اید، عفو فرموده است»«و هر گاه کسى به این اخطارهاى مکرر و حکم کفاره اعتنا نکند و باز هم مرتکب صید در حال احرام شود، خداوند از چنین کسى انتقام خواهد گرفت و خداوند تواناست، و به موقع انتقام مى‏گیرد»

 

اعظم : 

آیه 90 : 1- ایمان، با شراب‏خوارى و قماربازى سازگارى ندارد. «یا ایّها الّذین آمنوا انّما الخمر و المیسر... فاجتنبوه...»
2- شراب و قمار، در ردیف بت‏پرستى است. «الخمر والمیسر والانصاب» (بنابر اینکه مراد از انصاب، بت‏ها باشد)
3- اسلام از پلیدى‏ها نهى مى‏کند. «رجس... فاجتنبوه»
4- نه تنها شراب نخورید، گرد آن هم نروید. «فاجتنبوه»، به جاى آنکه بگوید: «لاتشربوا الخمر».
5 - لقمه‏ى حلال و دورى از حرام‏خوارى، در سعادت و رستگارى انسان مؤثّر است. «فاجتنبوه لعلّکم تفلحون»

آیه 91:
1- هر کس که عامل کینه و عداوت در میان مردم شود، مانند شیطان است. «انمّا یرید الشیطان...»
2- تحریکات شیطان دائمى است. «انّما یرید الشیطان» (فعل مضارع، رمز دوام و استمرار است.)
3- جامعه‏اى که در آن عداوت باشد، شیطانى است. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة...»
4- از الفت و وحدت پاسدارى کنیم و با هر چه آنها را از بین مى‏برد مبارزه کنیم. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة»
5 - الفت و مهربانى بین اهل ایمان، مورد عنایت خاص خداوند است. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة»
6- قمار و شراب، ابزار کار شیطان براى ایجاد کینه و دشمنى است. «انّما یرید الشیطان... فى الخمر و المیسر»
7- نماز برترین سمبل یاد خداست. (با اینکه نماز ذکر خداست، نام آن جداگانه آمده است) «عن ذکر اللَّه و عن الصلوة»
8 - بیان فلسفه‏ى احکام، یکى از عوامل تأثیر کلام در دیگران است. «العداوة و البغضاء... فهل انتم منتهون»
9- با تمام عواملى که باعث ایجاد کینه و دشمنى مى‏شود باید مبارزه کرد. «یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء... فهل انتم منتهون»
10- برخى از مسلمانان در صدر اسلام که على رغم تحریم شراب و قمار، باز بدان مشغول بودند، مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند. «فهل انتم منتهون»

آیه 92 :
1- فرمان‏هاى حکومتى رسول خدا صلى الله علیه وآله همانند فرمان‏هاى الهى، اطاعتش واجب است. «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول» (تکرار کلمه‏ى «أطیعوا»، نشانه‏ى دو نوع دستور مى‏باشد؛ دستورات ثابت الهى و دستورات حکومتى پیامبرصلى الله علیه وآله)
2- از خطر سرپیچى فرمان خدا و رسول بترسیم. «واحذروا»
3- انسان در انتخاب راه، آزاد است. «فان تولّیتم»
4- با تخلّف و روى‏گردانى، به کسى جز خود لطمه نمى‏زنیم. «فان تولّیتم... انّما على رسولنا البلاغ المبین»
5 - شرط ابلاغ احکام الهى پذیرش مردم نیست، ما باید اتمام حجّت کنیم. «فان تولّیتم... على رسولنا البلاغ المبین»
6- وظیفه‏ى پیامبر، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار و تحمیل. «انما على رسولنا البلاغ المبین»

آیه 93:
1- خلاف‏هاى پیشین مؤمنان به شرط عدم تکرار و رعایت تقوا در آینده، قابل عفو و بخشش است. «لیس... جناحٌ... اذا ما اتّقوا»
2- اگر بعد از شنیدن حکم الهى باز هم گناه کنند خداوند بر گناهان قبلى هم مؤاخذه مى‏کند. «لیس... جناح فیما طعموا اذا مااتّقوا»
3- احسان ونیکوکارى، بالاترین مرحله‏ى کمال و سبب محبوبیّت نزد خداوند است. کلمه‏ى «احسنوا» بعد از «آمنوا و عملوا... ثمّ اتّقوا...» و به دنبال آن محبوبیّت نزد خداوند مطرح شده است. «و اللَّه یحبّ المحسنین»

آیه 94 :
1- آزمایش مؤمنان، یک سنّت قطعى پروردگار است. «یا ایّها الّذین آمنوا لیبلونّکم» (حرف «لام» و فعل مضارع و نون تأکید، نشانه‏ى قطعى بودن است)
2- خداترسى آنجا آشکار مى‏شود که زمینه‏ى گناه فراهم باشد و انسان خطا نکند. «تناله أیدیکم»
3- نعمت‏هاى در دسترس، وسیله‏ى آزمایشند. «لیبلونّکم اللّه بشى‏ء... تناله ایدیکم»
4- هر چیزى که دست ما به آن مى‏رسد، رزق و حلال نیست. «تناله أیدیکم»
5 - ملاک تقوا، خوف باطنى است، نه تنها حیاى ظاهرى. «یخافه بالغیب»
6- تکلیف و مسئولیّت، بعد از ابلاغ است. «بعد ذلک»
7- حاجى‏که فرسنگ‏ها در بیابان‏ها به عشق حقّ مى‏رود، گاهى یک شکارکوچک او را از پا در مى‏آورد و به نافرمانى مى‏کشد که نتیجه‏ى آن عذاب الهى است. «مَن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم

آیه 95 :
1- خداوند، از مؤمنان انتظار ویژه‏اى دارد. «یا ایها الذین آمنوا لاتقتلوا...»
1- امنیّت در حال احرام، حتّى براى حیوانات نیز باید حفظ شود. «لاتقتلوا الصید و انتم حُرُم»
2- فلسفه‏ى تحریم یا حلال ساختن، همیشه ذاتى و مربوط به خود موارد نیست، بلکه گاهى به اقتضاى شرایط زمانى و مکانى است، پس زمان و مکان، تاریخ و جغرافیا، در حکم الهى تأثیر دارد. «و انتم حُرُم»
3- اسلام براى حالات خاص، دستورات ویژه‏اى دارد. «و انتم حُرُم»
4- قوانین اسلام براى همه است. «و من قتله منکم»
5 - خطرناکتر از عمل و تخلّف، انگیزه و هدف و سوء قصد آگاهانه است. «من قتله منکم متعمّداً»
6- کیفر، باید عادلانه باشد. «مثل ما قتل»
7- پرداخت کیفر و جریمه باید دقیق باشد. «یحکم به ذوا عدل»
8 - اسلام به عدالت در همه جا توجّه دارد. «ذوا عدل منکم»
9- اسلام به هر مناسبتى به مسئله‏ى گرسنگان و فقرزدایى توجّه دارد. «طعام مسکین»
10- حیواناتى که در مکّه ذبح مى‏شوند، هدیه هستند. «هدیاً بالغ الکعبة»
11- دست مجرم را در انتخاب نوع جریمه (قربانى، اطعام، روزه) باز بگذاریم و شرایط مالى و توان جسمى او را نادیده نگیریم. «فجزاء مثل ما قتل... او عدل ذلک صیاماً»
12- کیفر قانون‏شکنى به قدرى سنگین است که اطعام شصت فقیر یا گرفتن شصت روزه تنها گوشه‏اى از آن است، نه تمام آن. «لیذوق»
13- اجراى قوانین، پس از ابلاغ رسمى آنهاست. «عفى اللّه عما سلف» قانون موارد قبلى را شامل نمى‏شود.
14- در تکرار شکار، علاوه بر جریمه، انتقام و قهر الهى نیز وجود دارد. «و من عاد فینتقم اللَّه»
15- اصرار بر گناه و تکرار آن، بسیار خطرناک وعقوبت سختى در پى دارد. «و من عاد فینتقم اللَّه منه و اللّه عزیز ذو انتقام»
16- تهدیدات الهى را جدّى بگیریم. «فینتقم اللّه... عزیز ذو انتقام»

تفسیرهای این آیات از تفسیر نور انتخاب شد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۰۴
* مسافر
جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ق.ظ

122. صفحه 122

 

بیست و هشتم فروردین : 

 

نفیسه : 

 

83.به علاوه «جمعى از آنان (همانند همراهان جعفر و جمعى از مسیحیان حبشه)هنگامى که آیات قرآن را مى‏شنیدند، اشک شوق از دیدگانشان به خاطر دست یافتن به حق سرازیرى مى‏شد»«و با صراحت و شهامت و بى‏نظرى صدا مى‏زدند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را از گواهان حق و همراهان محمد صلّى اللّه علیه و آله و یاران او قرار ده»

84.آنها بقدرى تحت تأثیر آیات تکان دهنده این کتاب آسمانى قرار مى‏گرفتند که مى‏گفتند: «چگونه ممکن است ما به خداوند یگانه و حقایقى که از طرف او آمده است ایمان نیاوریم در حالى که انتظار داریم ما را در زمره جمعیت صالحان قرار دهد»

85.در این آیه و آیه بعد به سرنوشت این دو طایفه و پاداش و کیفر آنها اشاره شده، نخست مى‏گوید: «آنها که در برابر افراد با ایمان، محبت نشان دادند، و در مقابل آیات الهى سر تسلیم فرود آوردند، و با صراحت ایمان خود را اظهار داشتند، خداوند در برابر این به آنها باغهاى بهشت را پاداش مى‏دهد که از زیر درختان آن نهرها جارى است و جاودانه در آن مى‏مانند و این است جزاى نیکوکاران»

86.و در مقابل «آنها که راه دشمنى را پیمودند و کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند اهل دوزخند»

87.در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده است: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درباره رستاخیز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهى بیاناتى فرمود، این بیانات مردم را تکان داد و جمعى گریستند، به دنبال آن جمعى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفتند، پاره‏اى از لذائذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و به جاى آن به عبادت پردازند.روزى همسر «عثمان بن مظعون» نزد عایشه آمد، او زن جوان و صاحب جمالى بود، عایشه از وضع او متعجب شد و گفت: چرا به خودت نمى‏رسى، و زینت نمى‏کنى؟! در پاسخ گفت: براى چه کسى زینت کنم؟ همسرم مدتى است که مرا ترک گفته و رهبانیت پیش گرفته است، این سخن به گوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، فرمان داد همه مسلمانان به مسجد آیند، هنگامى که مردم در مسجد اجتماع کردند، بالاى منبر قرار گرفت، پس از حمد و ثناى پروردگار گفت: من سنت خود را براى شما بازگو مى‏کنم هر کس از آن روى گرداند از من نیست، من قسمتى از شب را مى‏خوابم و با همسرانم آمیزش دارم و همه روزها را روزه نمى‏گیرم.آگاه باشید! من هرگز به شما دستور نمى‏دهم که مانند کشیشان مسیحى و رهبانها ترک دنیا گویید زیرا این گونه مسائل و همچنین دیرنشینى در آیین من نیست، رهبانیت امت من در جهاد است، آنها که سوگند یاد کرده بودند، برخاستند و گفتند: اى پیامبر! ما در این راه سوگند یاد کرده‏ایم وظیفه ما در برابر سوگندمان چیست؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

از حد تجاوز نکنید! در این آیه و آیات بعد یک سلسله احکام مهم اسلامى مطرح شده است.نخست، اشاره به تحریم قسمتى از مواهب الهى به وسیله بعضى از مسلمین شده، و آنها را از تکرار این کار نهى مى‏کند، و مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید «طیبات» و امور پاکیزه‏اى را که خداوند براى شما حلال کرده بر خود حرام مکنید» با بیان این حکم، اسلام صریحا بیگانگى خود را از مسأله رهبانیت و ترک دنیا آن چنان که مسیحیان و مرتاضان دارند اعلام داشته است.سپس براى تأکید این موضوع مى‏گوید: « از حد و مرزها فراتر نروید، زیرا خداوندتجاوزکنندگان را دوست ندارد»

88.در این آیه نیز مجددا روى مطلب تأکید کرده، منتها در آیه گذشته نهى از تحریم بود و در این آیه امر به بهره گرفتن مشروع از مواهب الهى کرده، مى‏فرماید:«از آنچه خداوند به شما روزى داده است حلال و پاکیزه بخورید» تنها شرط آن این است که «از (مخالفت) خداوندى که به او ایمان دارید بپرهیزید» یعنى، ایمان شما به خدا ایجاب مى‏کند که همه دستورات او را محترم بشمرید، هم در بهره گرفتن از مواهب الهى و هم رعایت اعتدال و تقوى.

89. سوگند و کفّاره سوگند! در این آیه در باره سوگندهایى که در زمینه تحریم حلال و غیر آن خورده مى‏شود، بطور کلى بحث کرده و قسمها را به دو قسمت تقسیم مى‏کند:نخست مى‏گوید:«خداوند شما را در برابر قسمهاى لغو مؤاخذه و مجازات نمى‏کند» منظور از سوگند لغو چنانکه مفسران و فقها گفته‏اند، سوگندهایى است که داراى هدف مشخص نیست و از روى اراده و تصمیم سرنمى‏زند.قسم دوم از سوگندها، سوگندهایى است که از روى اراده و تصمیم و بطور جدّى یاد مى‏شود، درباره این نوع قسمها، قرآن در ادامه آیه چنین مى‏گوید: «خداوند شما را در برابر چنین سوگندهایى که گره آن را محکم کرده‏اید مؤاخذه مى‏کند و شما را موظف به عمل کردن به آن مى‏سازد» البته جدّى بودن سوگند به تنهایى براى صحت آن کافى نیست بلکه باید محتواى سوگند لااقل یک امر مباح بوده باشد و باید دانست که سوگند جز به نام خدا معتبر نیست. بنابراین اگر کسى به نام خدا سوگند یاد کند واجب است به سوگند خود عمل کند و اگر آن را شکست کفاره دارد. «و کفاره چنین سوگندى (یکى از سه چیز است: نخست) اطعام ده نفرمسکین»منتها براى این که بعضى از اطلاق این حکم چنین استفاده نکنند که مى‏توان از هر نوع غذاى پست و کم‏ارزشى براى کفاره استفاده کرد، تصریح مى‏کند که «این غذا باید لااقل یک غذاى حد وسط بوده باشد که معمولا در خانواده خود از آن تغذیه مى‏کنید» دوم:«پوشاندن لباس، بر ده نفر نیازمند»

البته ظاهر آیه این است که لباسى بوده باشد که بطور معمول تن را بپوشاند و بر حسب فصول و مکانها و زمانها تفاوت پیدا مى‏کند.در این که آیا از نظر کیفیت حد اقل کافى است و یا در اینجا نیز باید حد وسط مراعات شود، به مقتضاى اطلاق آیه هر گونه لباس کافى است.سوم: «آزاد کردن یک برده» اما ممکن است کسانى باشند که قدرت بر هیچ یک از اینها نداشته باشند و لذا بعد از بیان این دستور مى‏فرماید:«آنهایى که دسترسى به هیچ یک ندارند باید سه روز، روزه بگیرند»سپس براى تأکید مى‏گوید: «کفاره سوگندهاى شما این است که گفته شد» ولى براى این که کسى تصور نکند با دادن کفاره، شکستن سوگندهاى صحیح حرام نیست مى‏گوید: «سوگندهاى خود را حفظ کنید» و در پایان آیه مى‏فرماید:«این چنین خداوند آیاتش را براى شما بیان مى‏کند، تا شکر او را بگذارید و در برابر این احکام و دستوراتى که ضامن سعادت و سلامت فرد و اجتماع است، او را سپاس گویید»

 

اعظم : 

 

آیه 83 : نشان افراد دل آماده و متواضع آن است که به مجرد شنیدن حقّ، منقلب مى‏شوند. (ولى نااهلان، با دیدن حقّ هم تکان نمى‏خورند.) «لایستکبرون و اذا سمعوا... تفیض من الدمع... یقولون ربّنا آمنّا»

آیه 83 : چه خاصیتی در اشک هستش که با دیدن حقیقت و فروریختن قساوت دل و منقلب شدن حال دل از چشم جاری میشه

آیه 83 : ایمان موقّت کارساز نیست، باید دائمى، تثبیت شده و با حسن عاقبت همراه گردد. «آمنّا فاکتبنا»

آیه 83 : روح و فطرت انسان، شیفته‏ى حقیقت است و چون به معشوق رسید، اشک شوق مى‏ریزد. «تفیض من الدمع»

آیه 83 : اهل ایمان باید براى رسیدن به مراحل بالاتر دعا کنند. (ابتدا ایمان، سپس مرحله‏ى بالاتر که شهود است. «فاکتبنا مع الشاهدین»

آیه 84 : کسانى که پس از فهمیدن حقّ، شجاعانه وصریح وبا صداقت به آن اقرار کنند و از جوّ وهم کیشان نهراسند، از بهترین نیکوکارانند. چون هم به خود نیکى کرده و خویشتن را از عذاب دوزخ رهانده‏اند، هم با اقرارشان، راه را براى دیگران گشوده‏اند.

آیه 84 : 1- بعد از شناخت حقّ، «ممّاعرفوا» هیچ عذرى براى ردّ آن نیست. «ومالنا...»

آیه 84 : هم نشینى با صالحان، آرمانى مقدّس است. «مع القوم الصالحین»

آیه 84 : نشانه‏ى آرزوى صحیح، ایمان و اقدام عملى است. «و ما لنا لانؤمن... و نطمع»

آیه 84 : اقرار زبانى به توحید، رسالت پیامبر و حقّانیّت قرآن، امرى ضرورى است. «فاثابهم اللَّه بما قالوا

آیه 86 : مشرکین و یهود و سایر کسانی که از روی عناد و تکبر به آیات خدا کافر شدند ونشانه های الهی را دروغ شمردند ،اینها به جهت کفر و تکذیبشان در دوزخ مقام خواهند یافت و در آن جاودانه خواهند بود.

آیه 87 : اهل ایمان باید از چیزهاى پاکیزه و طیّبات استفاده کنند. «یا ایّها الّذین آمنوا» به جاى «یا ایّها النّاس»

آیه 87 : - ایمان، با تغییر و دست بردن در احکام الهى سازگار نیست. «یا ایّها الّذین آمنوا لاتحرّموا...»

آیه 87 : -اسلام، آیین فطرت است و فطرت کشى ممنوع است. «لا تحرّموا طیّبات» (کلمه‏ى «طیّب» در جایى بکار مى‏رود که مطابق طبع و فطرت انسان باشد)

آیه 87 : - خوردنى‏ها، پوشیدنى‏ها و لذایذ حلال، براى انسان آفریده شده است. «لکم»

آیه 88: - ایمان، با افراط وتفریط سازگار نیست. «یا ایّها الّذین آمنوا... لاتعتدوا...»

آیه 87 : در مکتب اسلام، انزوا، رهبانیّت، افراط و تفریط ممنوع است. «لا تحرّموا طیّبات... و لاتعتدوا»

آیه 87 : - محروم‏کردن خود از طیّبات، یک تعدّى و تجاوز است. «لاتعتدوا»

آیه 87 : - در بهره‏گیرى از حلال‏ها، اسراف و زیاده روى نکنیم. «لا تعتدوا»

ایه 87 : افراط و تفریط، سبب محروم شدن از محبّت خداست. «انّ اللّه لایحبّ المعتدین»

آیه 88 : معمولاً فرمان «کلوا» در قرآن، همراه با دستور دیگرى آمده است، (خوردن هم باید با اهداف معنوی همراه باشه نه فقط سیر کردن شکم و لذت بردن از غذا )مانند: 

کلوا . . . واشکروا» بخورید و شکر کنید.
«کلوا . . . ولاتطغوا» بخورید و طغیان نکنید.
«کلوا . . . واعملوا» بخورید و کار شایسته انجام دهید.
«کلوا . . . وأطعموا» بخورید و بخورانید.
کلوا . . . ولاتسرفوا» بخورید و اسراف نکنید.
«کلوا . . . ولاتتّبعوا خطوات الشیطان» بخورید و دنباله‏رو شیطان مباشید

آیه 88 : در مسائل تغذیه دقّت کنیم. «حلالاً، طیباً، واتّقوا» (هم شیوه‏ى کسب، حلال باشد و هم شیوه‏ى مصرف آن)

آیه 88 : 3- رزق همه به دست اوست، پس عجله و حرص و حرام‏خوارى نداشته باشیم. «رزقکم اللّه حلالا طیّبا»

آیه 88 : تقوا، لازمه‏ى ایمان است. «واتّقوا اللّه الّذى أنتم به مؤمنون»

آیه 89 : امام صادق‏علیه السلام در تفسیر واژه «لغو» در سوگند فرمود: گفتن «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» بدون آنکه قصد جدّى داشته باشد، سوگند لغو است.

آیه 89 : اسلام از هر بهانه ای برای آزاد کردن بردگان استفاده کرده (آیاتی که در مورد برده بود و بحثایی که شد در سوره نسا رو که یادتون هست )

آیه 89 : خداوند در هر کاراشتباهی امکان جبران رو گذاشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۰۲
* مسافر