130 . صفحه 130
پنجم اردیبهشت :
نفیسه :
(آیه
19)- بالاترین شاهد! عدهاى از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو
چگونه پیامبرى هستى که احدى را با تو موافق نمىبینیم حتى از یهود و نصارى
در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهى و شهادتى به حقانیت تو بر اساس
محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسى را به ما نشان ده که گواه بر
رسالت تو باشد.در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه
نشانههاى حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و
شاهد مىکردند خداوند به پیامبر دستور مىدهد «بگو: به عقیده شما بالاترین
شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).غیر از این
است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه
میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).و بهترین
دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ
هذَا الْقُرْآنُ).قرآنى که ممکن نیست ساخته فکر بشرى آن هم در آن عصر و
زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنى که محتواى انواع شواهد اعجاز
مىباشد.سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مىگوید:«این قرآن به این جهت بر
من نازل شده است که شما و تمام کسانى را که سخنان من در طول تاریخ بشر و
پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مىرسد از مخالفت فرمان خدا
بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ
مَنْ بَلَغَ).
سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستى شما گواهى مىدهید که خدایان دیگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى). بعد مىگوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهى نمىدهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما براى او شریک قرار دادهاید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
(آیه
20)- در این آیه به آنها که مدّعى بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهى درباره
پیامبر اسلام نمىدهند صریحا پاسخ مىدهد و مىگوید:«آنهایى که کتاب آسمانى
بر آنها نازل کردیم به خوبى پیامبر را مىشناسند همان گونه که فرزندان خود
را مىشناسند»! (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما
یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایى
اعلام مىدارد: «تنها کسانى به این پیامبر (با این همه نشانههاى روشن)
ایمان نمىآورند که در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و
سرمایه وجود خود را باختهاند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا
یُؤْمِنُونَ).
(آیه
21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بتپرستى» در
این آیه با صراحت مىگوید:«چه کسى ستمکارتر از مشرکانى است که بر خدا دروغ
بسته و شریک براى او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نمودهاند» (وَ مَنْ
أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ
بِآیاتِهِ).
در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم
اشاره به انکار نبوت، و به راستى ظلمى از این بالاتر نمىشود که انسان
جماد، بىارزش و یا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد که بر
سراسر جهان هستى حکومت مىکند.«مسلما هیچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى
نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانى که
ستم آنها همه جانبه است.
(آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث مىشود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، مىگوید:«آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث مىکنیم به مشرکان مىگوییم معبودهاى ساختگى شما که آنها را شریک خدا مىپنداشتید کجا هستند»؟(وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یارى شما نمىشتابند؟ چرا هیچ گونه اثرى از قدرت نمایى آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمىشود؟
(آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبى فرو مىروند «سپس پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، مىگویند به خداوندى که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز مىتوان حقایق را انکار کرد (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ)
(آیه 24)- در این آیه براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مىگوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا مىرسد که بکلى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مىکنند و حتى به خودشان نیز دروغ مىگویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تکیه گاههایى که براى خود انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مىپنداشتند همه را از دست مىدهند و دستشان به جایى نمىرسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه
25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانى بعضى از مشرکان شده که
در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمىدهند- سهل است- به
دشمنى با آن نیز برمىخیزند و با وصلههاى تهمت، خود و دیگران را از آن دور
نگاه مىدارند، قرآن درباره اینها چنین مىگوید:«بعضى از آنان به سوى تو
گوش مىدهند ولى بر دلهاى آنها پردههایى افکندهایم تا آن را درک نکنند و
در گوشهاى آنها سنگینى ایجاد کردهایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ
یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ
یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).البته اگر این گونه مسائل به خدا
نسبت داده مىشود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است،یعنى
استمرار در کجروى و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمى را به
شکل خود درمىآورد.
تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و
گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتى مىکنند، اما تدریجا به آن خو
گرفته و شاید روزى فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا
مىگوید کار اینها به جایى رسیده است که«اگر تمام آیات و نشانههاى خدا را
ببینند باز ایمان نمىآورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا
بِها).و از این بالاتر «هنگامى که به نزد تو بیایند هدفى جز مجادله و
پرخاشگرى و خردهگیرى ندارند»(حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ).
به جاى این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت
یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتى پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر
منفى در برابر تو ظاهر مىشوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحى
تراوش کرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده،
مىگویند:«اینها چیزى جز افسانهها و داستانهاى ساختگى پیشینیان نیست»!
(یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 26)- در این آیه مىگوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمىکنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش مىکنند افراد حقطلب را با سمپاشیهاى گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا«آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهى مىکنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).«و خودشان نیز از او فاصله مىگیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).بىخبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبهاى که دارد پیروز خواهد شد.بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاک نمىکنند، ولى قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).
(آیه 27)- بیدارى زود گذر و بىاثر! در دو آیه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنهاى از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتى براى دیگران گردد!نخست مىگوید: «اگر حال آنها را به هنگامى که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفتهاند ببینى تصدیق خواهى کرد که به چه عاقبت دردناکى گرفتار شدهاند» (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).آنها در آن حالت چنان منقلب مىشوند که«فریاد برمىکشند اى کاش براى نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهاى زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز مىگشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمىکردیم و در صف مؤمنان قرار مىگرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
اعظم :
آیه 19 : معمولاً در انسانها انگیزهى دفع ضرر، قوىتر از جلب منفعت است. لذا قرآن، به مسألهى انذار تأکید کرده است. (لانذرکم )
آیه 19 : رسالت حضرت محمد صلى الله علیه وآله جهانى و جاودانى و براى همهى مردم در همهى عصرها و نسلهاست. «لانذرکم به و مَن بلغ»....(ومن بلغ )گویای آنست که رسالت پیامبر اسلام (ص ) عمومی و قرآنش ابدی و جاویداست و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خودپیامبر(ص ) می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند نیست و نیز تفاوتی نمی کند که در زمان حیات پیامبر(ص ) باشد یا بعد از رحلت ایشان ، پس قرآن حجت ناطقی است از ناحیه خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق و علیه باطل احتجاج می کند و قرآن بر هر کسی که الفاظ آن را بشنود ومعنایش را بفهمد و به مقاصدش پی ببرد و یا کسی برایش ترجمه وتفسیرکند،حجت است .
آیه 21: چون ساحتی مقدس تر ومنزلتی رفیعتر و عزیزتر از ساحت پروردگار و آیات او نیست ، لذا کسی که به چنین ساحتی یا به آیات او ظلم روا بدارد از هر ظالمی ظالمتر خواهد بود و این چنین کسی جز به خودش ظلم نکرده است . افترای دروغ بر خدایتعالی ، عبارتست از اثبات شریک برای او و یا ادعای نبوت یا نسبت دادن حکمی به خداوند از راه دروغ و بدعت . و تکذیب آیات دال بر خدا، عبارتست از تکذیب پیغمبر صادق الوعدی که دعوت او توأم با معجزات و آیات الهی باشد و یا انکار دین حق ، مثلاانکار کلی صانع ، و (فلاح )یعنی رسیدن به آرزو که همان معنای سعادت است ، خداوند درخاتمه می فرماید: ستمگران به رستگاری نمی رسند، یعنی ستمگران به آرزوهائی که برای رسیدن به آنها تلاش می کنند نمی رسند و به اهداف خود ظفر نمی یابند،چون ظالمند، و همین ظلمشان مانع از وصول آنها به سعادت است
آیه 25 : در این آیه به ذکر علت مخالفت مشرکان با حق می پردازد و آن چیزی نیست جز اعمالشان ، یعنی اعمال زشت آنها موجب شده که خداوند بر دلهایشان پرده ای بیافکند و گوشهایشان را سنگینی اندازد تا حق را درک نکنند و در واقع خوی زشت و استکباری آنها باعث می شود که خدا هم آنها را هدایت نکند و لذاچشمهایشان از دیدن حق ، کور و گوشهایشان کر، و قلبهایشان سخت است وحق در آن نفوذ نمی کند ،پس سبب جدال و دشمنی آنها همان کفر و استکبارشان است که وقتی هم که نزد پیامبر می روند نه به قصد هدایت ، بلکه برای جدل وگفتگو می روند و لذا وقتی هم که آیات قرآن را می شنوند، می گویند: اینها چیزی جز همان خرافات و اسطوره های کهن نیست .
آیه 25 : نیت اعمال خیلی مهمه .... گاهی میری گوش کنی نه به قصد هدایت به قصد لجاجت و عیب در اوردن و جدل