125 . صفحه 125
سی و یکم فروردین : نفیسه : 104.در
این آیه اشاره به دلیل و منطق عرب جاهلی در این تحریمهاى نابجا و بىمورد
کرده، مىگوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و
به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیایید، آنها از این کار سر باز زده،
مىگویند همان رسوم و آداب نیاکان ما، ما را بس است»!در حقیقت خلافکاریها و
بتپرستیهاى آنها از یک نوع بتپرستى دیگر یعنى تسلیم بدون قید و شرط در
برابر آداب و رسوم خرافى نیاکان سر چشمه مىگرفت قرآن صریحا به آنها پاسخ
مىگوید: که «مگر نه این است که پدران آنها دانشى نداشتند و هدایت نیافته
بودند» بنابراین، کار شما مصداق روشن تقلید «جاهل» از «جاهل» است که در
میزان عقل و خرد بسیار ناپسند مىباشد؟ 105.هر
کس مسؤول کار خویش است! در آیه قبل سخن از تقلید کورکورانه مردم عصر
جاهلیت از نیاکان گمراه، به میان آمد و قرآن به آنها صریحا اخطار کرد که
چنین تقلیدى، با عقل و منطق سازگار نیست، به دنبال این موضوع طبعا این سؤال
در ذهن آنها مىآمد که اگر ما حسابمان را از نیاکانمان در اینگونه مسائل
جدا کنیم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست از چنان تقلیدى
برداریم سرنوشت بسیارى مردم که تحت تأثیر چنین تقالیدى هستند، چه مىشود،
آیه شریفه در پاسخ این گونه سؤالات مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید
شما مسؤول خویشتنید، اگر شما هدایت یافتید گمراهى دیگران (اعم از نیاکان و
یا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمهاى به شما نخواهد زد» سپس اشاره به
موضوع رستاخیز و حساب و رسیدگى به اعمال هر کس کرده، مىگوید:«بازگشت همه
شما به سوى خداست، و به حساب هر یک از شما جداگانه رسیدگى مىکند، و شما را
از آنچه انجام مىدادید آگاه مىسازد». 106.در
مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل شده که:یک نفر از مسلمانان به نام
«ابن ابى ماریه» به اتفاق دو نفر از مسیحیان عرب به نام «تمیم» و «عدى» که
دو برادر بودند به قصد تجارت از مدینه خارج شدند در اثناى راه «ابن ماریه»
که مسلمان بود بیمار شد، وصیتنامهاى نوشت و آن را در میان اثاث خود مخفى
کرد، و اموال خویش را به دست دو همسفر نصرانى سپرد، وصیت کرد که آنها را به
خانواده او برسانند، و از دنیا رفت، همسفران متاع او را گشودند و چیزهاى
گرانقیمت و جالب آن را برداشتند و بقیه را به ورثه بازگرداندند.ورثه هنگامى
که متاع را گشودند، قسمتى از اموالى که ابن ابى ماریه با خود برده بود در
آن نیافتند، ناگاه چشمان آنها به وصیت نامه افتاد، دیدند، صورت تمام اموال
مسروقه در آن ثبت است، مطلب را با آن دو نفر مسیحى همسفر در میان گذاشتند
آنها انکار کرده و گفتند: هر چه به ما داده بود به شما تحویل دادهایم!
ناچار به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شکایت کردند، آیه نازل شد و حکم آن
را بیان کرد.از مهمترین مسائلى که اسلام روى آن تکیه مىکند، مسأله حفظ
حقوق و اموال مردم و بطور کلى اجراى عدالت اجتماعى است. نخست براى این که حقوق ورثه در اموال میت از میان نرود و حق بازماندگان و
ایتام و صغار پایمال نشود، به افراد با ایمان دستور مىدهد و مىگوید: «اى
کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد باید به
هنگام وصیت کردن دو نفر از افراد عادل مسلمان را به گواهى بطلبید و اموال
خود را به عنوان امانت براى تحویل دادن به ورثه به آنها بسپارید»البته
شهادت در اینجا توأم با وصایت است، یعنى این دو نفر هم «وصیند» و هم
«گواه»، سپس اضافه مىکند:«اگر در مسافرتى باشید و مصیبت مرگ براى شما فرا
رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پیدا نکنید) دو نفر از غیر مسلمانها را
براى این منظور انتخاب نمایید»منظور از غیر مسلمانان تنها اهل کتاب یعنى،
یهود و نصارى مىباشد زیرا اسلام براى مشرکان و بتپرستان در هیچ مورد
اهمیتى قائل نشده است.سپس دستور مىدهد که:«اگر به هنگام اداى شهادت در صدق
آنها شک کردید آنها را بعد از نماز نگاه مىدارید و وادار کنید تا سوگند
یاد کنند (و شهادت دهند) که ما حاضر نیستیم حق را به چیزى (منافع مادى)
بفروشیم (و به ناحق گواهى دهیم) اگر چه در مورد خویشاوندان ما باشد»«و ما
هیچ گاه شهادت الهى را کتمان نمىکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم
بود» 107.در
این آیه سخن از مواردى به میان آمده که ثابت شود، دو شاهد مرتکب خیانت و
گواهى بر ضد حق شدهاند- همانطور که در شأن نزول آیه آمده بود- در چنین
موردى دستور مىدهد که: «اگر اطلاعاتى حاصل شود که آن دو نفر مرتکب گناه و
جرم و تعدى شدهاند و حق را پایمال کردهاند، دو نفر دیگر از کسانى که
گواهان نخست به آنها ستم کردهاند (یعنى ورثه میت) به جاى آنها قرار گرفته و
براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مىدهند»و در ذیل آیه وظیفه دو شاهد دوم
را چنین بیان مىکند که «آنها باید به خدا سوگند یاد کنند که گواهى ما از
گواهى دو نفر اول شایستهتر و به حق نزدیکتر است و ما مرتکب تجاوز و ستمى
نشدهایم و اگر چنین کرده باشیم از ظالمان و ستمگران خواهیم بود» 108.این
آیه در حقیقت فلسفه احکامى را که در زمینه شهادت در آیات قبل گذشت بیان
مىکند که: «اگر طبق دستور بالا عمل شود (یعنى دو شاهد را بعد از نماز و در
حضور جمع به گواهى بطلبند، و در صورت بروز خیانت آنها، افراد دیگرى از
ورثه جاى آنها را بگیرند و حق را آشکار سازند) این برنامه سبب مىشود که
شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع- به خاطر ترس از
خدا یا به خاطر ترس از خلق خدا- انجام دهند مبادا سوگندهایى جاى سوگندهاى
آنها را بگیرد» در حقیقت این کار سبب مىشود که حد اکثر ترس از مسؤولیت در
برابر خدا و یا بندگان خدا در آنها بیدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.
و
در آخر آیه براى تأکید روى تمام احکام گذشته دستور مىدهد:«پرهیزکارى پیشه
کنید و گوش به فرمان خدا فرا دهید و بدانید خداوند جمعیت فاسقان را هدایت
نخواهد کرد»