131. صفحه 131
ششم اردیبشهت :
نفیسه :
(آیه 28)- در این آیه اضافه مىکند که این آرزوى دروغینى بیش نیست، بلکه به خاطر آن است که در آن جهان «آنچه را از عقاید و نیات و اعمال شوم خویش مخفى مىداشتند همه براى آنها آشکار گردیده» و موقتا بیدار شدهاند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ). ولى این بیدارى، بیدارى پایدار و پابرجا نیست، و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عینى پدید آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار دیگر به این جهان برگردند به سراغ همان کارهایى مىروند که از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ).بنابراین «آنها در آرزو و ادّعاى خویش صادق نیستند و دروغ مىگویند» (وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
(آیه 29)- این آیه دنباله سخنان مشرکان لجوج و سرسخت است که به هنگام مشاهده صحنههاى رستاخیز، آرزو مىکنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولى قرآن مىگوید اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز و قیامت را هم انکار خواهند کرد،و با نهایت تعجب خواهند گفت:زندگى تنها همین زندگى دنیاست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).
(آیه 30)- در این آیه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده، مىگوید: «اگر آنها را مشاهده کنى در آن هنگام که در پیشگاه پروردگارشان ایستادهاند و به آنها گفته مىشود، آیا این حق نیست»؟ (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، این حق است»! (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا).بار دیگر «به آنها گفته مىشود پس بچشید مجازات را به خاطر این که آن را انکار مىکردید و کفر مىورزیدید»!(قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» این نیست که خداوند مکانى داشته باشد، بلکه به معنى ایستادن در برابر صحنههاى مجازات اوست- همانطور که بعضى از مفسران گفتهاند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور که انسان به هنگام نماز مىگوید من در برابر خداوند ایستادهام.
(آیه 31)- در این آیه اشاره به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز کرده مىفرماید: «آنها که ملاقات پروردگار را انکار کردند مسلما گرفتار زیان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ). منظور از «ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوى و ایمان شهودى است، (شهود باطنى) و یا ملاقات صحنههاى رستاخیز و پاداش و جزاى او.سپس مىگوید: این انکار براى همیشه ادامه نخواهد یافت، و تا زمانى خواهد بود که «ناگهان رستاخیز برپا شود، و آنها در برابر این صحنههاى وحشتناک قرار گیرند و نتایج اعمال خود را با چشم خود ببینند، در این موقع فریاد آنها بلند مىشود: اى واى بر ما چقدر کوتاهى در باره چنین روزى کردیم»(حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِیها).منظور از «ساعة» روز قیامت است و «بغتة» به معنى این است که بطور ناگهانى و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمىداند واقع مىشود.سپس قرآن مىگوید:«آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ).و در پایان آیه مىفرماید:«چه بد بارى بر دوش مىکشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).
(آیه 32)- در این آیه براى بیان موقعیت زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت چنین مىگوید: «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست» (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).تشبیه زندگى دنیا به بازى و سرگرمى از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهاى توخالى و بىاساس هستند که از متن زندگى حقیقى دورند.بسیار دیده مىشود که کودکان دور هم مىنشینند و بازى را شروع مىکنند، یکى را «امیر» و دیگرى را «وزیر»، و یکى را «دزد» و دیگرى را «قافله» اما ساعتى نمىگذرد که نه خبرى از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامههایى که به منظور سرگرمى انجام مىشود صحنههایى از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم مىگردد اما پس از ساعتى خبرى از هیچ کدام نیست.سپس زندگانى سراى دیگر را با آن مقایسه کرده مىفرماید: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمىکنید» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).زیرا حیاتى است جاویدان و فناناپذیر در جهانى وسیعتر و سطح بسیار بالاتر، در عالمى که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال.
(آیه 33)- همواره در راه مصلحان مشکلات بوده! شک نیست که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فکرى که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروایى که به او مىدادند غمگین و اندوهناک مىشد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلدارى مىداد، تا با دلگرمى و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند، در این آیه نیز مىفرماید: «ما مىدانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین مىکند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ).«ولى بدان که آنها تو را تکذیب نمىکنند و در حقیقت آیات ما را انکار مىکنند و بنابراین طرف آنها در حقیقت ما هستیم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).و نظیر این سخن در گفتگوهاى رایج میان ما نیز دیده مىشود که گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نمایندهاش به او مىگوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلى ایجاد شود براى من است نه براى تو، و به این وسیله مایه تسلّى خاطر او را فراهم مىسازد.
(آیه 34)- در این آیه، براى تکمیل این دلدارى، به وضع انبیاى پیشین اشاره کرده مىگوید:این موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). «اما آنها در برابر تکذیبها و آزارها استقامت ورزیدند تا نصرت و یارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پیروز شدند»(فَصَبَرُوا عَلى ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و این یک سنت الهى است که هیچ چیز نمىتواند آن را دگرگون کند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).بنابراین، تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت، امدادهاى الهى و الطاف بىکران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد «و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ).در حقیقت آیه فوق به یک اصل کلى اشاره مىکند و آن این که همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت تودههاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مىخاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مىافتاد، رو برو مىشدند. اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.
(آیه
35)- مردگان زندهنما! این آیه و آیه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به
پیامبر است که در آیات قبل گذشت.از آنجا که فکر و روح پیامبر صلّى اللّه
علیه و آله از گمراهى و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه
داشت با هر وسیلهاى که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند
مىفرماید: «اگر اعراض و رو گردانى زیاد آنها بر تو سخت و سنگین است چنانچه
بتوانى اعماق زمین را بشکافى و در آن نقبى بزنى و جستجو کنى و یا نردبانى
به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نیز جستجو کنى و آیه و نشانه دیگرى
براى آنها بیاورى چنین کن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند که باز ایمان
نخواهند آورد (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ
اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی
السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ).
خداوند با این جمله به پیامبر خود
مىفهماند که هیچ گونه نقصى در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه
نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفتهاند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه
کوششى اثر نمىبخشد، نگران مباش! ولى براى این که کسى توهم نکند که خداوند
قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مىفرماید:«اگر خدا
بخواهد مىتواند همه آنها را بر هدایت مجتمع کند» یعنى وادار به تسلیم در
برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ
لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى).ولى روشن است که این چنین ایمان اجبارى
بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل بر اساس اختیار و آزادى اراده مىباشد،
تنها در صورت آزادى اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از
«بدان» شناخته مىشود.
سپس مىگوید: «اینها را براى این گفتیم که تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ).یعنى: بیتابى مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن و بدان راه همین است که تو مىپیمایى.شک نیست که پیامبر از این حقایق باخبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآورى و دلدارى براى پیامبرش بازگو مىکند.
اعظم :
آیه
28 : جهنمیان با دیدن عذاب آرزوی برگشت به دنیا می کنند ... نه اینکه
تنبیه شده باشند و حق پذیر شده باشند بلکه فقط از ترس عذاب است خداوند می
فرماید اینها روی زمین برگردند باز هم همونجور سرکش و طغیانگرن چون تغییر
درونی براشون رخ نداده و دنیا همونجور براشون جلوه گری داره و هوای نفس
همراهشونه .... تغییر آدم باید درونی و ناشی از حق پذیری باشه
آیه 29 : انکار صریح قیامت توسط کافران
آیه 30 : اعترافات قیامت هی سودی ندارد
آیه 31 : خسران کفار به دلیل اینه که اونا دنیا رو بر آخرت ترجیح دادن و اون دنیا مجبورن بارگناهان اینجا رو به دوش بکشن
آیه 32 : لعب عبارتست ازسرگرمی به موهومات و لهو هم چیزی است که انسان را از امور مهم بازمی دارد .... و ما ایر دنیا می شویم و گول اباب بازیهاش رو می خوریم ...وای بر ما
آیه 33: کسانیکه پیامبر رو تکذیب می کنن در واقع خداوند رو تکذیب می کنند چون پیامبر پیام آوری از سمت خداست ...انکار اینها ناشی از ظلمشان است نه از قصور وجهل یا امثال آن ، و این سخنان آنها معارضه با مقام الوهیت و برتری جویی بامقام اوست
آیه 35 : در این آیه به پیامبرگرامی خود می فرماید:اگر چه که اعراض آنها بر تو دشوار است و تو مایلی که همه آنها هدایت گردند و به وسیله ای آنها را از این اعراض منصرف کنی ولیکن دنیا دار اختیار است و آنها باید خودشان طریق حق را انتخاب کنند وگرنه اگر توبخواهی بوسیله سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان برای آنها معجزه ای بیاوری تا آنها را مجبور به ایمان سازی ، این عمل ، بطلان اختیار آنهاست و قرآن خود بزرگترین معجزه و آیه برای هدایت است و اگر خدا می خواست بدون هیچ معجزه ای آنها را هدایت می کرد،ولی این دخالت تکوینی خداوند باعث ابطال نظام خلقت ، که بر اساس اختیار انسان است ، می گردید، در حالیکه خداوندافاضه خود را به کسانی می فرماید که با تقوی بوده و نفس خود را تزکیه سازند،اما کسانی که از ذکر پروردگارشان رو گردانده و نفس خود را مهمل گذارند ومانع از کمال آن گردند،اینها زیانکار خواهند شد و خدا آنها را هدایت نمی کند. اما (نفق )به معنای تونل و راه زیرزمینی است و (نفاق ) هم از همین ریشه است ،یعنی دخول در دین از دری و خروج از آن از دری دیگر. و(سلم )چیزی است که در موقع خطر به وسیله آن می توان به مکانهای بلندرفته و سلامت خود راحفظ نمود و آنگاه این لفظ اسم شده برای هر چیزی که وسیله بالا رفتن باشد.