128 . صفحه 128
سوم اردیبشهت :
نفیسه :
"انعام"به معنى چهارپایان مى باشد و نام ششمین سوره قرآن است.نام این سوره از آیه 136آن گرفته شده است و در این سوره به چهارپایان و احکام مربوط به آنها از نظر حلال و حرام بودن گوشت اشاره گردیده است. بعضى موضوعات دیگرى که در این سوره بیان شده عبارتند از:مبارزه با شرک و بت پرستى، دعوت به اصول سه گانه توحید و نبوّت و معاد، و بیان کردار و اعمال و بدعت هاى مشرکان و مبارزه با آن.این سوره در مکّه نازل شده و 165 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده
است: «سوره انعام به یکباره بر من نازل شده و هنگام نزول ، هفتاد هزار
فرشته که در حال تسبیح «سبحان الله» و تمجید «الحمدلله» گفتن هستند آنرا
مشایعت و همراهی کردند. هر کس این سوره را بخواند این 70 هزار فرشته در شب و
روز، به تعداد آیات سوره انعام بر او درود می فرستند.
مجمع البیان ج4 ص5
در روایت دیگری از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «هرکس سوره انعام را قرائت
نماید، برای او پاداشی از درّ، به وزن همه چهارپایانی که خداوند در دار
دنیا آن را آفریده است، خواهد بود و به تعداد تمام درّها، صد هزار حسنه و
صدهزار درجه به او عنایت می شود...».
مستدرک الوسایل ج4 ص298
امام باقر علیه السلام فرموده است: «هرگاه به بیماری ای دچار شدی و از
آن می ترسی که به تو زیان برساند، سوره انعام را قرائت کن، زیرا با قرائت
این سوره آنچه از این بیماری بیم داری به تو نخواهد رسید.»
مکارم الاخلاق ص363
البته در خصوص فضایل این سوره شریفه روایات بسیار است که فقط به سه مورد از آن اکتفا کردم.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
(آیه 1) این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق
آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش
«عالم صغیر یعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحید مىسازد، مىگوید: «حمد و
سپاس براى خدایى است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ
الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى که مبدء نور و ظلمت (و
بر خلاف عقیده دوگانهپرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ
الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشرکان و کافران به جاى این که از این
نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مىسازند»
(ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).
کلمه «ثمّ» بیانگر
این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و
همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود
آمده.
(آیه
2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنى انسان مىدهد و در این مورد به
شگفت انگیزترین مسأله یعنى، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و مىفرماید:
«اوست خدایى که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ
طِینٍ).
از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابى بشود.
سپس
به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده مىگوید: «پس از آن مدتى را مقرر
ساخت که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ
قَضى أَجَلًا).
سپس براى تکمیل این بحث مىگوید: «اجل مسمّى در نزد خداست» (وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).
و
بعد مىگوید: «شما افراد مشرک (در باره آفرینندهاى که انسان را از این
اصل بىارزش، یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرتانگیز و حیرتزا گذرانده
است) شک و تردید به خود راه مىدهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بىارزشى همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.
در
این که منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و
روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مىشود این است که «اجل» به تنهایى به
معنى عمر و وقت و مدت غیر حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى
است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّى» مرگ طبیعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به
هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین مىشود.
(آیه
3)- در این آیه براى پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دستهاى از موجودات
خدایى قائلند و مىگویند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و
مانند آن چنین مىگوید: «اوست خداوندى که بر تمام آسمانها و زمین حکومت
مىکند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).
بدیهى است
کسى که در همه جا حکومت مىکند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا
حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مىداند، و لذا در جمله بعد مىگوید:
«چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را مىداند و نیز از آنچه انجام مىدهید
و به دست مىآورید باخبر است» (یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ
یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).
(آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روى سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل براى بیدارى و آگاهى آنها متوسل مىشود، در این آیه به روح لجاجت و بىاعتنایى و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانههاى خدا اشاره کرده، مىگوید: «آنها چنان لجوج و بىاعتنا هستند که هر نشانهاى از نشانههاى پروردگار را مىبینند، فورا از آن روى برمىگردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیارى را مىبینیم که در یک عمر شصت ساله حتى، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمىدهند، سهل است اگر کتاب و نوشتهاى در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمىکنند، و اگر کسى با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمىدهند، اینها جاهلان لجوج و بىخبرى هستند که ممکن است گاهى در کسوت دانشمند ظاهر شوند!
(آیه
5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و مىگوید: «نتیجه این شد که
آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا
بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالى که اگر در آیات و نشانههاى پروردگارت دقت مىنمودند، حق را به خوبى مىدیدند و مىشناختند و باور مىکردند.
«و نتیجه این تکذیب را به زودى دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد
مسخره گرفتند به آنها مىرسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا
بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر
شده که مرحله به مرحله تشدید مىگردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن،
سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.
(آیه
6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتى مرحله به
مرحله را، براى بیدار ساختن بتپرستان و مشرکان- به تناسب انگیزههاى
مختلف شرک و بتپرستى- عرضه مىکند.نخست براى کوبیدن عامل غرور که یکى از
عوامل مهم طغیان و سرکشى و انحراف است، دست به کار شده و با یادآورى وضع
اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر
چشمانشان افتاده است هشدار مىدهد و مىگوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه
اقوامى را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که امکاناتى در روى زمین در
اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ
أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما
لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ).
از جمله این که «بارانهاى پربرکت و پشت سر هم براى آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).
«و دیگر این که نهرهاى آب جارى را از زیر آبادیهاى آنها و در دسترس آنها
جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما
به هنگامى که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها
را از کیفر الهى بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود
کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگرى روى
کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).
(آیه
7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بتپرستان
کرده و مىگوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشتهاى بر صفحهاى از
کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز
آن را لمس کنند باز مىگویند:این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا
عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ
کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
یعنى دایره لجاجت آنها تا
حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار مىکنند و به بهانه سحر از
تسلیم شدن در برابر آن سرباز مىزنند.
(آیه
8)- بهانه جوییها! یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویى است از جمله
بهانه جوییهایى که مشرکان در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و
در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که
آنها مىگفتند: چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهایى به این مأموریت
بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در
این مأموریت همراهى نمىکند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ
مَلَکٌ). مگر مىتواند انسانى را که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را
بر دوش کشد؟
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مىگوید:
نخست
این که «اگر فرشتهاى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه
آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمىشود» (وَ لَوْ
أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)
اعظم :
آیه 1 :حقیقت یک چیز بیشتر نیست اما باطل در چهره های مختلفی ظاهر می شود به همین خاطر همیشه نور مفرد اومده ولی تاریکی و ظلمت به صورت جمع (ظلمات ) انگارحقیقت مانندیه خورشیده و باطل به میزان فاصله ای که از این نور می گیره مراتبی از تاریکی رو داره .... حق و حقیقت در همه جای این کره خاکی یه چهره بیشتر نداره و اگر دیدیم جایی دعوا بر ر حقیقتی هستش یا دو تایی باطلن یا یکیفقط بر حقن نمیشه دو حقیقت با هم بجنگن
آیه 2 : (اجل ) نکره آورده شده تا ابهام را برساند و دلالت کند بر اینکه این اجل برای بشر مجهول و نامعلوم است و بشر از راه معارف و علوم متداول راهی به سوی تعیین آن ندارد.
آیه 3: خداوند آشکار و نهان ما را می داند .... در واقع نهانی برای خداوند وجود نداره همه چیز نزد او ظاهر ات و آشکار
آیه 4 : بیانی از روحیه اتکباری و لجاجت کفار و اون روی بر گرداندن از آیات خداوند هستش.پس آیات حق در دلهای منکر آنان ایجاد ایمان و هدایت نمی کند،چون قلبهای آنها هدایت را نمی پذیرد، اما کسانی که پیرو حق هستند با این آیات به هدایتشان افزوده می شود.
آیه 5 : استهزا و مسخره کردن دیگر ویژگی کفار
آیه 5 : تکذیب کردن و دروغ پنداشتن آیات
آیه 6 : گناهان دخالت قطعی در پیش آمدن بلاها و محنتهای عمومی داره ، همچنانکه که حسنات و خوبیها باعث جاری شدن خیرات و برکات عمومی میشه .،پس سنت الهی در مستقر نمودن ونعمت بخشیدن به مردم در زمین جریان دارد، لذا اگر ایمان بیاورند و تقوی پیشه کنند، خداوند باب های برکات خود را در آسمان و زمین به روی آنها می گشاید واگر تکذیب نموده و مرتکب گناهان شوند ،آنها را چون قادری شکست ناپذیردر پنجه قدرت خود خواهد گرفت و آنها نمی توانند خداوند را به ستوه آورده وعاجز نمایند
ایه
7: مشرکان و کفار زیاد بهانه جویی می کردن مثلا همین که کتابی واقعا
یکباره بر پیامبر نازل بشه خداوند میگه اینا همش بهانه است و ایمان اوردنی
در کار نیست
مثل قون موسی
مثل قوم عیسی
ایه 8: دیدن ملائک مستلزم این است که غیب (عالم ملائک )تبدیل به شهود (عالم ماده )شود و اگر به فرض محال چنین شود باز هم ایمان نخواهند آورد، به خاطر آن استکبار ریشه داری که درقلبهایشان راسخ شده است ، در این صورت خداوند با فضل خود رفتار ننموده ،بلکه با عدل خود به هلاکت آنها حکم می راند ودیگر هیچ راهی برای مهلت داده شدن ندارند