قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۸ ق.ظ

595 . صفحه 595


دوازدهم مرداد :



نفیسه :




سوره شمس نود و یکمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 15 آیه دارد.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره که در حقیقت سوره «تهذیب نفس» و «تطهیر قلوب از ناپاکیها و ناخالصیها» ست، بر محور همین معنى دور مى‏زند، منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده، و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است.
و در پایان سوره به ذکر نمونه‏اى از اقوام متمرد و گردنکش- که به خاطر ترک تهذیب نفس در شقاوت ابدى فرو رفتند، و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد، یعنى قوم ثمود- مى‏پردازد.
در فضیلت تلاوت این سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «هر کس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه بر آنها مى‏تابد در راه خدا صدقه داده است»! و مسلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند، و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خود بداند.


(آیه 1)- رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست! سوگندهاى پى در پى و مهمى که در آغاز این سوره آمده، به یک حساب «یازده» سوگند و به حساب دیگر «هفت» سوگند است، و به خوبى نشان مى‏دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است، مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه، مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش.
نخست مى‏فرماید: «به خورشید و گسترش نور آن سوگند» (و الشمس و ضحاها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى‏کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یاد شده، و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى‏شود.
«خورشید» مهمترین و سازنده‏ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد، زیرا علاوه بر این که منبع «نور» و «حرارت» است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مى‏رود، منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى‏گیرند، وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گیاهان، و حتى پدید آمدن منابع انرژى‏زا، همچون نفت و ذغال سنگ، هر کدام درست دقت کنیم بصورتى با نور آفتاب ارتباط دارد. بطورى که اگر روزى این چراغ حیات‏بخش خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.


(آیه 2)- سپس به سومین سوگند پرداخته، مى‏گوید: «و قسم به ماه هنگامى که بعد از آن (خورشید) در آید» (و القمر اذا تلاها).
این تعبیر- چنانکه جمعى از مفسران نیز گفته‏اند- در حقیقت اشاره به ماه در موقع بدر کامل یعنى شب چهارده است، زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى‏دارد، و چهره پر فروغ خود را ظاهر کرده،و سلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى‏کند، و چون از هر زمان جالبتر و پرشکوه‏تر است به آن سوگند یاد شده.


(آیه 3)- و در چهارمین سوگند، مى‏افزاید: «و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد» (و النهار اذا جلاها).
سوگند به این پدیده مهم آسمانى به خاطر تأثیر فوق العاده آن در زندگى بشر، و تمام موجودات زنده است، چرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مى‏گیرد.

(آیه 4)- و در پنجمین سوگند مى‏فرماید: «و به شب، آن هنگام که زمین را بپوشاند» (و اللیل اذا یغشاها).
 «شب» با تمام برکات و آثارش، که از یکسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى‏کند، و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است.

(آیه 5)- در ششمین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى‏رود، و مى‏افزاید: «و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده» (و السماء و ما بناها).
اصل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است، و بنا و پیدایش این همه کواکب و اجرام آسمانى و نظامات حاکم بر آنها شگفتى دیگر، و از آن مهمتر خالق این آسمان است.

(آیه 6)- سپس در هشتمین و نهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده، مى‏فرماید: «و به زمین و کسى که آن را گسترانیده» (و الارض و ما طحاها).
زمین که گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است.
زمین با تمام شگفتیها: کوهها و دریاها، درّه‏ها و جنگلها، چشمه‏ها و رودخانه‏ها، معادن و منابع گرانبهایش، که هر کدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه‏اى از نشانه‏هاى او. و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسى که آن را گسترانیده است.

(آیه 7)- سرانجام به دهمین و یازدهمین سوگند که آخرین قسمها در این سلسله است پرداخته، مى‏فرماید: «و قسم به جان آدمى، و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته» (و نفس و ما سواها).
همان انسانى که عصاره عالم خلقت، و چکیده جهان ملک و ملکوت، و گل سرسبد عالم آفرینش است.
منظور از «نفس» جسم و روح هر دو مى‏باشد و مراد از «سوّیها» (از ماده تسویه) هم تنظیم و تعدیل قواى روحى انسان است، از حواس ظاهر گرفته، تا نیروى ادراک، حافظه، انتقال، تخیل، ابتکار، عشق، اراده و تصمیم، و مانند آن که در مباحث «علم النفس» مطرح شده است.
و هم تمام شگفتیهاى نظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را که در علم «تشریح» و «فیزیولوژى» (وظایف الاعضاء) بطور گسترده مورد بحث قرار گرفته شامل مى‏شود چرا که شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به یکى از این دو ندارد.

(آیه 8)- در این آیه به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته، مى‏افزاید: «سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است» (فالهمها فجورها و تقواها).
خداوند آن چنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار، به او داده که فجور و تقوا را از طریق عقل و فطرت در مى‏یابد.
آرى! هنگامى که خلقتش تکمیل شد، و هستى او تحقق یافت، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه‏اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوا و در نتیجه، وجودى است که مى‏تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و این منوط به آن است که با اراده و انتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند.

(آیه 9)- و سرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى در پى به نتیجه آنها پرداخته، مى‏فرماید: سوگند به اینها «که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده» (قد افلح من زکاها).
آرى! رستگارى از آن کسى است که نفس خویش را تربیت کند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و کفر پاک سازد و در حقیقت مسأله اصلى زندگى انسان نیز همین «تزکیه» است، که اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینوا.

(آیه 10)- سپس به سراغ گروه مخالف رفته، مى‏فرماید: «و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است»! (و قد خاب من دساها).
و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى‏شوند، و معیار ارزیابى این دو گروه چیزى جز «تزکیه نفس و نموّ و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند» یا «آلودگى به انواع معاصى و گناهان» نیست.
در حدیثى آمده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که آیه «قد افلح من زکاها» را تلاوت مى‏فرمود توقف مى‏کرد و چنین دعا مى‏نمود: «پروردگارا! به نفس من تقوایش را مرحمت کن، تو ولى و مولاى آن هستى، و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانى».

(آیه 11)- عاقبت مرگبار طغیانگران: به دنبال هشدارى که در آیات قبل درباره عاقبت کار کسانى که نفس خود را آلوده مى‏کنند آمده بود، در اینجا به عنوان نمونه به یکى از مصداقهاى واضح تاریخى این مطلب پرداخته، و سرنوشت قوم طغیانگر «ثمود» را در عباراتى کوتاه و قاطع و پر معنى بیان کرده، مى‏فرماید: «و قوم ثمود بر اثر طغیان (پیامبرشان را) تکذیب کردند» (کذبت ثمود بطغواها).
«قوم ثمود» که نام پیامبرشان «صالح» بود از قدیمى‏ترین اقوامى هستند که در یک منطقه کوهستانى میان «حجاز» و «شام» زندگى مى‏کردند، زندگى مرفّه، سرزمین آباد، دشتهاى مسطح با خاکهاى مساعد و آماده براى کشت و زرع، و قصرهاى مجلل، و خانه‏هاى مستحکم داشتند، ولى نه تنها شکر این همه نعمت را به جا نیاوردند، بلکه سر به طغیان و سرکشى برداشته، و به تکذیب پیامبرشان صالح برخاستند، و آیات الهى را به باد سخریه گرفتند، و سرانجام خداوند آنها را با یک صاعقه آسمانى نابود کرد.

(آیه 12)- سپس به یکى از نمونه‏هاى بارز طغیان این قوم پرداخته، مى‏افزاید: «آنگاه که شقى‏ترین آنها به پا خاست» (اذ انبعث اشقاها).
«اشقى» (شقى‏ترین) اشاره به همان کسى است که ناقه ثمود را به هلاکت رساند.
در بعضى از روایات آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود:
«سنگدلترین افراد اقوام نخستین که بود؟» على علیه السّلام در پاسخ عرض کرد: «آن کسى که ناقه ثمود را به هلاکت رساند» پیامبر فرمود: «راست گفتى، شقى‏ترین افراد اقوام اخیر چه کسى است؟» على علیه السّلام مى‏گوید: «عرض کردم نمى‏دانم اى رسول خدا!».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «کسى که شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد مى‏کند» و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره به قسمت بالاى پیشانى آن حضرت کرد.
هیچ یک از این دو خصومت شخصى نداشتند، بلکه هر دو مى‏خواستند نورحق را خاموش کنند، و معجزه و آیتى از آیات الهى را از میان بردارند.

(آیه 13)- در این آیه به شرح بیشترى در زمینه طغیانگرى قوم ثمود پرداخته، مى‏افزاید: «و فرستاده الهى [- صالح‏] به آنان گفت: ناقه خدا [- همان شترى که معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذارید» (فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقیاها).
منظور از «رسول اللّه» در اینجا حضرت صالح علیه السّلام پیغمبر قوم ثمود است، و تعبیر به «ناقة اللّه» (شتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به این است که این شتر یک شتر معمولى نبود، بلکه به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود، یکى از ویژگیهاى آن طبق روایت مشهور این بود که از دل صخره‏اى از کوه برآمد تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.

(آیه 14)- و در این آیه مى‏گوید: این قوم سرکش اعتنائى به کلمات این پیامبر بزرگ و هشدارهاى او نکردند «پس او را تکذیب و ناقه را پى کردند» (فکذبوه فعقروها).
جالب توجه این که کسى که ناقه را به هلاکت رساند، یک نفر بیشتر نبود ولى در آیه فوق این عمل به تمام طغیانگران قوم ثمود نسبت داده شده، این به خاطر آن است که دیگران هم به نحوى در این کار سهیم بودند و با خشنودى و رضایت کامل آنها انجام گرفت.
و به دنبال این تکذیب و مخالفت شدید، خداوند چنان آنها را مجازات کرد که اثرى از آنان باقى نماند، چنانکه در ادامه همین آیه مى‏فرماید: «از این رو پروردگارشان آنها (و سرزمینشان) را به خاطر گناهشان در هم کوبید و با خاک یکسان و صاف کرد»! (فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسواها).
صاعقه همان صیحه عظیم آسمانى در چند لحظه کوتاه چنان زلزله و لرزه‏اى در سرزمین آنها ایجاد کرد که تمام بناها روى هم خوابید و صاف شد و خانه‏هایشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت.

(آیه 15)- سرانجام در آخرین آیه سوره براى این که هشدار محکمى به تمام کسانى که در همان مسیر و خط حرکت مى‏کنند بدهد، مى‏فرماید:
«و (خداوند) هرگز از فرجام این کار [- مجازات ستمگران‏] بیم ندارد» (و لا یخاف عقباها).
بسیارند حاکمانى که قدرت بر مجازات دارند ولى پیوسته از پیامدهاى آن بیمناکند، و از واکنشها و عکس العملها ترسان، و به همین دلیل از قدرت خود استفاده نمى‏کنند، و یا به تعبیر صحیحتر قدرت آنان آمیخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آمیخته با جهل است چرا که مى‏ترسند توانائى بر مقابله با پیامدهاى آن را نداشته باشند.
ولى خداوند قادر متعال که علمش احاطه به همه این امور و عواقب و آثار آن دارد، و قدرتش براى مقابله با پیامدهاى حوادث با هیچ ضعفى آمیخته نیست بیمى از عواقب این امور ندارد، و به همین دلیل با نهایت قدرت و قاطعیت آنچه را که اراده کرده است انجام مى‏دهد.


سوره لیل نود و دومین سوره است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 21 آیه میباشد.‏
محتوا و فضیلت سوره:
در آغاز سوره بعد از ذکر سه سوگند مردم را به دو گروه تقسیم مى‏کند: انفاق کنندگان با تقوا، و بخیلانى که منکر پاداش قیامتند، پایان کار گروه اول را خوشبختى و سهولت و آرامش، و پایان کار گروه دوم را سختى و تنگى و بدبختى مى‏شمرد.
در بخش دیگرى از این سوره، بعد از اشاره به این معنى که هدایت بندگان بر خداست، همگان را از آتش فروزان دوزخ انذار مى‏کند.
و در آخرین بخش کسانى را که در این آتش مى‏سوزند و گروهى را که از آن نجات مى‏یابند با ذکر اوصاف معرفى مى‏کند.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله آمده است که فرمود:
«هرکس این سوره را تلاوت کند خداوند آنقدر به او مى‏بخشد که راضى شود، و او را از سختیها نجات مى‏دهد و مسیر زندگى را براى او آسان مى‏سازد».


(آیه1)-
شأن نزول:
مفسران براى کل این سوره شأن نزولى از ابن عباس نقل کرده‏اند که چنین است: «مردى در میان مسلمانان بود که شاخه یکى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقیر عیالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى که بالاى درخت مى‏رفت تا خرماها را بچیند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقیر مى‏افتاد، و کودکانش آن را برمى‏داشتند، آن مرد از نخل فرود مى‏آمد و خرما را از دستشان مى‏گرفت.
مرد فقیر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شکایت آورد.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: برو تا به کارت رسیدگى کنم. سپس صاحب نخل را ملاقات کرد و فرمود: این درختى که شاخه‏هایش بالاى خانه فلان کس آمده است به من مى‏دهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد! مرد گفت: من درختان نخل بسیارى دارم، و خرماى هیچ کدام به خوبى این درخت نیست- و حاضر به چنین معامله‏اى نیستم.
کسى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را شنید، عرض کرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و این درخت را از این مرد خریدارى و واگذار کنم، شما همان چیزى را که به او مى‏دادید به من عطا خواهى کرد؟
فرمود: آرى.
آن مرد رفت و صاحب نخل را دید و با او گفتگو کرد، صاحب نخل گفت: آیا مى‏دانى که محمّد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل این به من بدهد- و من نپذیرفتم.
خریدار گفت: آیا مى‏خواهى آن را بفروشى یا نه؟
گفت: نمى‏فروشم مگر آن که مبلغى را که گمان نمى‏کنم کسى بدهد به من بدهى.
گفت: چه مبلغ؟
گفت: چهل نخل.
خریدار تعجب کرد و گفت: عجب بهاى سنگینى براى نخلى که کج شده مطالبه مى‏کنى، چهل نخل! سپس بعد از کمى سکوت گفت: بسیار خوب، چهل نخل به تو مى‏دهم.
فروشنده (طمعکار) گفت: اگر راست مى‏گوئى چند نفر را به عنوان شهود بطلب! اتفاقا گروهى از آنجا مى‏گذشتند آنها را صدا زد، و بر این معامله شاهد گرفت.
سپس خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد اى رسول خدا! نخل به ملک من درآمد و تقدیم (محضر مبارکتان) مى‏کنم.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به سراغ خانواده فقیر رفت و به صاحب خانه گفت: این نخل از آن تو و فرزندان توست.
اینجا بود که سوره لیل نازل شد- و گفتنیها را درباره بخیلان و سخاوتمندان گفت.
در بعضى از روایات آمده که مرد خریدار شخصى به نام «ابوالدحداح» بود.
تفسیر:
تقوا و امدادهاى الهى- باز در آغاز این سوره به سه سوگند تفکر انگیز از «مخلوقات» و «خالق عالم» برخورد مى‏کنیم.
مى‏فرماید: «قسم به شب در آن هنگام که (جهان را) بپوشاند» (و اللیل اذا یغشى).
تعبیر به «یغشى» ممکن است به خاطر آن باشد که تاریکى شب همچون پرده‏اى بر نیمى از کره زمین مى‏افتد، و آن را زیر پوشش خود قرار مى‏دهد، و یا به خاطر این که چهره روز یا چهره آفتاب عالمتاب با فرا رسیدن آن پوشانده مى‏شود، و به هر حال اشاره‏اى است به اهمیت شب و نقش مؤثر آن در زندگى انسانها، از تعدیل حرارت آفتاب گرفته، تا مسأله آرامش و سکون همه موجودات زنده در پرتو آن، و نیز عبادت شب زنده‏داران بیدار دل و آگاه.

(آیه 2)- سپس به سراغ سوگند دیگرى رفته، مى‏افزاید: «و قسم به روز هنگامى که تجلى کند» (و النهار اذا تجلى).
و این از لحظه‏اى است که سپیده صبح پرده ظلمانى شب را مى‏شکافد و تاریکیها را به عقب مى‏راند و بر تمام پهنه آسمان حاکم مى‏شود.


(آیه 3)- و بعد به سراغ آخرین قسم رفته، مى‏فرماید: «و قسم به آن کس که جنس مذکر و مؤنث را آفرید» (و ما خلق الذکر و الانثى).
چرا که وجود این دو جنس در عالم «انسان» و «حیوان» و «نبات» و دگرگونیهایى که از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد رخ مى‏دهد، و ویژگیهایى که هر یک از دو جنس به تناسب فعالیتها و برنامه‏هایشان دارند، و اسرار فراوانى که در مفهوم زوجیّت نهفته است، همه نشانه‏ها و آیاتى است از جهان بزرگ آفرینش، که از طریق آن مى‏توان به عظمت آفریننده آن واقف شد.

(آیه 4)- و سرانجام به هدف نهائى این سوگندها مى‏رسد و مى‏فرماید: «که سعى و تلاش شما (در زندگى) مختلف است» (ان سعیکم لشتى).
جهت‏گیرى تلاشها و نتائج آن نیز کاملا مختلف و متفاوت مى‏باشد. اشاره به این که شما به هر حال در زندگى آرام نخواهید گرفت، و حتما به سعى و تلاشى دست مى‏زنید، و نیروهاى خداداد که سرمایه‏هاى وجودتان است در مسیرى خرج مى‏شود، ببینید سعى و تلاش شما در کدام مسیر، به کدام سمت، و داراى کدام نتیجه است؟ نکند تمام سرمایه‏ها و استعدادهاى خود را به بهاى اندکى بفروشید، و یا بیهوده به هدر دهید.

(آیه 5)- سپس مردم را به دو گروه تقسیم کرده، و ویژگیهاى هر یک را بر مى‏شمرد، مى‏فرماید: «اما آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزکارى پیش گیرد» (فاما من اعطى و اتقى).
تأکید بر «تقوا» به دنبال انفاق اموال، اشاره به لزوم نیت پاک و قصد خالص به هنگام انفاق، و خالى بودن از هرگونه منت و اذیت و آزار مى‏باشد.

(آیه 6)- «و جزاى نیک (الهى) را تصدیق کند» (و صدق بالحسنى).

نفیسه آشوری, [01.08.16 22:42]
(آیه 7)- «ما او را در مسیر آسانى قرار مى‏دهیم» و به سوى بهشت جاویدان هدایت مى‏کنیم (فسنیسره للیسرى).
اصولا ایمان به معاد و پاداشهاى عظیم الهى تحمل انواع مشکلات را براى انسان سهل و آسان مى‏کند، نه تنها «مال» که «جان» خود را نیز در طبق اخلاص مى‏گذارد و به عشق شهادت در میدان جهاد شرکت مى‏کند، و از این ایثارگرى خود لذت مى‏برد.

(آیه 8)- سپس به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مى‏فرماید: «اما کسى که بخل ورزد و (از این راه) بى‏نیازى طلبد» (و اما من بخل و استغنى).

(آیه 9)- «و پاداش نیک (الهى) را تکذیب کند» (و کذب بالحسنى).

(آیه 10)- «به زودى او را در مسیر دشوارى قرار مى‏دهیم» (فسنیسره للعسرى).
«بخل» در اینجا نقطه مقابل «اعطا» است که در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بیان شد، «و استغنى» (بى‏نیازى بطلبد) بهانه‏اى است براى بخل ورزیدن، و وسیله‏اى است براى ثروت اندوختن.
اصولا براى این بخیلان بى‏ایمان انجام اعمال نیک و مخصوصا انفاق در راه خدا کار سخت و دشوارى است. در حالى که براى گروه اول نشاطآور و روح افزاست.

(آیه 11)- و در این آیه به این بخیلان کوردل هشدار داده، مى‏فرماید: «و در آن هنگام که (در جهنّم) سقوط مى‏کند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت» (و ما یغنى عنه ماله اذا تردى). نه مى‏تواند این اموال را با خود از این دنیا ببرد، و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد.

(آیه 12)- در تعقیب آیات گذشته که مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند و گروه بى‏ایمان بخیل تقسیم کرده، و سرنوشت هر کدام را بیان مى‏نمود در اینجا به سراغ این مطلب مى‏رود که کار ما هدایت است نه اجبار و الزام، این وظیفه شماست که تصمیم بگیرید و مرد راه باشید، به علاوه پیمودن این راه به سود خود شماست، و ما هیچ نیازى به آن نداریم.
مى‏فرماید: «به یقین هدایت کردن بر ما است» (ان علینا للهدى).
چه هدایت از طریق تکوین (فطرت و عقل) و چه از طریق تشریع (کتاب و سنّت) ما آنچه در این زمینه لازم بوده گفته‏ایم و حق آن را ادا کرده‏ایم.

(آیه 13)- «و آخرت و دنیا از آن ما است» (و ان لنا للآخرة و الاولى).
هیچ نیازى به ایمان و اطاعت شما نداریم، نه اطاعت شما به ما سودى مى‏رساند، و نه معصیت شما زیانى، و تمام این برنامه‏ها به سود شما و براى خود شماست.

(آیه 14)- و از آنجا که یکى از شعب هدایت هشدار و انذار است در این آیه، مى‏افزاید: «من شما را از آتشى که زبانه مى‏کشد بیم مى‏دهم»! (فانذرتکم نارا تلظى).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۸
* مسافر
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

594 . صفحه 594



یازدهم مرداد :


نفیسه :




(آیه 24)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید که فریاد انسان در قیامت بلند مى‏شود «مى‏گوید: اى کاش براى (این) زندگیم چیزى از پیش فرستاده بودم»! (یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).



(آیه 25)- سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مى‏کند، مى‏فرماید: «در آن روز هیچ کس همانند او [- خدا] عذاب نمى‏کند» (فیومئذ لا یعذب عذابه احد).

آرى! این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مى‏شوند که سابقه نداشته، همان گونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مى‏بینند که حتى از خیال کسى نگذشته است.


(آیه 26)- «و (نیز در آن روز) هیچ کس همچون او کسى را به بند نمى‏کشد»! (و لا یوثق وثاقه احد).

نه بند و زنجیر او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند، و سخت‏ترین شکنجه‏ها را به آنها دادند.


(آیه 27)- اى صاحب نفس مطمئنّه! بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مى‏گیرد، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى «نفوس مطمئنه» و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته، مى‏گوید: «تو اى روح آرام یافته»! (یا ایتها النفس المطمئنة).



(آیه 28)- «به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است»! (ارجعى الى ربک راضیة مرضیة).



(آیه 29)- «پس در سلک بندگانم درآى» (فادخلى فى عبادى).



(آیه 30)- «و در بهشتم وارد شو» (و ادخلى جنتى).

چه تعبیرات جالب و دل انگیز و روح پرورى؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مى‏بارد! منظور از «نفس» در اینجا همان روح آدمى است.
و تعبیر به «مطمئنّه» اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان حاصل شده، چنانکه قرآن مى‏گوید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مى‏گیرد» (رعد/ 28) چنین نفسى هم اطمینان به وعده‏هاى الهى دارد، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا، هم در طوفانها، و هم در حوادث و بلاها، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است.
منظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
تعبیر به «راضیة» به خاطر آن است که تمام وعده‏هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى‏کرد قرین واقعیت مى‏بیند، و اما تعبیر به «مرضیة» به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
جالب این که در روایتى که در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السّلام نقل شده، مى‏خوانیم: که یکى از یارانش پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: «نه به خدا سوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى‏آید اظهار ناراحتى مى‏کند، فرشته مرگ مى‏گوید: اى ولى خدا ناراحت مباش! سوگند به آن کس که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهایت را بگشا و ببین، او نگاه مى‏کند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیرمؤمنان على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام و امامان از ذرّیّه او علیهم السّلام را مى‏بیند، فرشته به او مى‏گوید نگاه کن این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السّلام دوستان تواند.
او چشمانش را باز مى‏کند و نگاه مى‏کند، ناگهان گوینده‏اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى‏دهد، و مى‏گوید: «یا ایتها النفس المطمئنة اى کسى که به محمّد و خاندانش اطمینان داشتى! و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمّد و اهل بیتش علیهم السّلام و داخل شو در بهشتم، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از بدن جدا شود و به این منادى بپیوندد»!




سوره بلد،سوره نودم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 20 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره در عین کوتاهى حقایق بزرگى را در بردارد.
در قسمت اول این سوره بعد از ذکر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به این حقیقت شده که زندگى انسان در عالم دنیا همواره توأم با مشکلات و رنج است، تا از یکسو خود را براى رفتن به جنگ مشکلات آماده سازد، و از سوى دیگر انتظار آرامش و آسودگى مطلق را در این جهان از سر بیرون کند.
در بخش دیگرى از این سوره قسمتى از مهمترین نعمتهاى الهى را بر انسان مى‏شمرد، و سپس به ناسپاسى او در مقابل این نعمتها اشاره مى‏کند.
در آخرین بخش مردم را به دو گروه «اصحاب المیمنة» و «اصحاب المشئمة» تقسیم کرده، و گوشه‏اى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح) و سپس سرنوشت آنها را بیان مى‏کند، و بعد به نقطه مقابل آنها یعنى کافران و مجرمان و سرنوشت آنها مى‏پردازد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قیامت در امان مى‏دارد».


(آیه 1)- سوگند به این شهر مقدس! سنّت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مى‏کند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا توأم با درد و رنج است از سوگند تازه‏اى شروع کرده، مى‏فرماید: «قسم به این شهر مقدس» [- مکّه‏] (لا اقسم بهذا البلد).


(آیه 2)- «شهرى که تو در آن ساکن هستى» (و انت حل بهذا البلد).
البته شرافت و عظمت سرزمین «مکّه» ایجاب مى‏کند خداوند به آن سوگند یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف کرده‏اند، ولى جمله «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازه‏اى در بر دارد، مى‏گوید: این شهر به خاطر وجود پر فیض و برکت تو چنان عظمتى به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است.
اى کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وى مرده را ز مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرت ز خاک تو با رونق و نوا

(آیه 3)- سپس مى‏افزاید: «و قسم به پدر و فرزندش» (و والد و ما ولد).
منظور از «والد» ابراهیم خلیل و از «ما ولد» اسماعیل ذبیح است و با توجه به این که در آیه قبل به شهر «مکّه» سوگند یاد شده و مى‏دانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار «کعبه» و شهر «مکّه» بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مى‏رسد بخصوص این که عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العاده‏اى قائل بود، و به آنها افتخار مى‏کرد.


(آیه 4)- سپس به چیزى مى‏پردازد که هدف نهائى این سوگندهاست، مى‏فرماید: «ما انسان را در رنج آفریدیم» و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقنا الانسان فى کبد).
حتى نگاهى به زندگى انبیاء و اولیاء اللّه نیز نشان مى‏دهد که زندگى این گلهاى سرسبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنجها قرین بود، هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع براى دیگران روشن است.

(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: «آیا او گمان مى‏کند که هیچ کس نمى‏تواند بر او دست یابد»؟ (ا یحسب ان لن یقدر علیه احد).
اشاره به این که آمیختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است که او قدرتى ندارد ولى هنگامى که به قدرتى مى‏رسد هر کار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتکب مى‏شود گوئى خود را در امن و امان مى‏بیند.

(آیه 6)- سپس در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «مى‏گوید: من مال زیادى را (در کارهاى خیر) نابود کرده‏ام» (یقول اهلکت مالا لبدا).
اشاره به کسانى است که وقتى به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیرى مى‏کردند از روى غرور و نخوت مى‏گفتند: ما بسیار در این راهها صرف کرده‏ایم در حالى که چیزى براى خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالى به این و آن داده بودند براى تظاهر و ریاکارى و اغراض شخصى بوده است.
بعضى نیز گفته‏اند: آیه اشاره است به کسانى که اموال زیادى در دشمنى با اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توطئه‏هاى ضد اسلامى صرف کرده بودند، و به آن افتخار مى‏کردند.

(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: «آیا (انسان) گمان مى‏کند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیرى انجام نداده) است»؟ (ا یحسب ان لم یره احد).
او از این حقیقت غافل است که خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مى‏بیند، بلکه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است، و از نیات او با خبر هم کیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را مى‏داند و هم چگونگى صرف کردن ریاکارانه و مغرضانه آن را.


(آیه 8)- نعمت چشم و زبان، و هدایت! در تعقیب آیات گذشته که سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغیانگر مى‏گفت در اینجا بخشى از مهمترین نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر این انسان مى‏شمرد، تا از یکسو غرور و غفلت او را بشکند، و از سوى دیگر وى را وادار به تفکر در خالق این نعمتها کند، و با تحریک حس شکرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
مى‏فرماید: «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم»؟ (ا لم نجعل له عینین).

(آیه 9)- «و یک زبان و دو لب»؟! (و لسانا و شفتین).


(آیه 10)- «و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم» (و هدیناه النجدین).
این هدایت از سه طریق انجام مى‏گیرد: از طریق ادراکات عقلى و استدلال، و از طریق فطرت و وجدان بدون نیاز به استدلال، و از طریق وحى و تعلیمات انبیاء و اوصیا.
آنچه را مورد نیاز بشر در پیمودن مسیر تکامل است خداوند به یکى از این سه طریق یا در بسیارى از موارد با هر سه طریق به او تعلیم کرده است.
در اهمیت نعمتهاى فوق همین بس که: «چشم» مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است، شگفتیهاى چشم به اندازه‏اى است که براستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامى‏دارد، طبقات هفتگانه چشم که به نامهاى صلبیه (قرنیه) مشیمیه، عنبیه، جلدیه، زلالیه، زجاجیه، و شبکیه نامیده شده، هر کدام ساختمان عجیب و ظریف و شگفت‏انگیزى دارد که قوانین فیزیکى و شیمیائى مربوط به نور و آئینه‏ها به دقیقترین وجهى در آنها رعایت شده بطورى که پیشرفته‏ترین دوربینهاى دقیق عکاسى در برابر آن، موجود بى‏ارزشى است.
اگر در تمام وجود انسان جز چشم، چیز دیگرى نبود، مطالعه شگفتیهایش براى شناخت علم و قدرت عظیم پروردگار کافى بود.و اما «زبان» مهمترین وسیله ارتباط انسان با انسانهاى دیگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومى به قوم دیگر، و از نسلى به نسل دیگر است، و اگر این وسیله ارتباطى نبود هرگز انسان نمى‏توانست تا این حد در علم و دانش و تمدّن مادى و مسائل معنوى ترقى کند. و اما «لبها» نقش مؤثرى در تکلم دارند، چرا که بسیارى از مقاطع حروف به وسیله لبها ادا مى‏شود، و از این گذشته لبها کمک زیادى به جویدن غذا، و حفظ رطوبت دهان، و نوشیدن آب مى‏کند و اگر نبودند مسأله خوردن و آشامیدن انسان و حتى منظره چهره او بر اثر جریان آب دهان به بیرون، و عدم قدرت بر اداء بسیارى از حروف وضع اسف انگیزى داشت.
امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «شگفتا از این انسان که با یک قطعه پیه مى‏بیند، و با قطعه گوشتى سخن مى‏گوید، و با استخوانى مى‏شنود، و از شکافى نفس مى‏کشد»! و این کارهاى بزرگ حیاتى را با این وسائل کوچک انجام مى‏دهد.
جمله «و هدیناه النجدین»- علاوه بر این که مسأله اختیار و آزادى اراده انسان را بیان مى‏کند، با توجه به این که «نجد» مکان مرتفع است- اشاره به این است که پیمودن راه خیر خالى از مشکلات و زحمت و رنج نیست، همان گونه که بالا رفتن از زمینهاى مرتفع مشکلاتى دارد، حتى پیمودن راه شر نیز مشکلاتى دارد، چه بهتر که انسان با سعى و تلاشش راه خیر را برگزیند.
به هر حال انتخاب راه با خود انسان است، اوست که مى‏تواند چشم و زبان را در مسیر حلال یا حرام به گردش درآورد، و از دو جاده «خیر» و «شر» هر کدام را بخواهد برگزیند.
و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «خداوند متعال به فرزندان آدم مى‏گوید: «اى فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام کند من دو لب را براى جلوگیرى از آن در اختیار تو قرار داده‏ام، لب را فرو بند، و اگر چشمت بخواهد تو را به سوى حرام ببرد من پلکها را در اختیار تو قرار داده‏ام، آنها را فرو بند! ...».

(آیه 11)- گردنه صعب العبور! به دنبال ذکر نعمتهاى بزرگى که در آیات قبل آمده بود در اینجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهد که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیموده‏اند.
نخست مى‏فرماید: «ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت» (فلا اقتحم العقبة).

(آیه 12)- سپس مى‏فرماید: «تو نمى‏دانى آن گردنه چیست»؟ (و ما ادراک ما العقبة).

(آیه 13)- «آزاد کردن برده‏اى» (فک رقبة).

(آیه 14)- «یا غذا دادن در روز گرسنگى» (او اطعام فى یوم ذى مسغبة).
این تعبیر تأکیدى است بر اطعام گرسنگان در ایام قحطى و خشکسالى و مانند آن. براى اهمیت این موضوع، و الا اطعام گرسنگان همیشه از افضل اعمال بوده و هست.

(آیه 15)- «یتیمى از خویشاوندان» (یتیما ذا مقربة).
تأکید روى یتیمان خویشاوند نیز به خاطر ملاحظه اولویتهاست، و گرنه همه یتیمان را باید اطعام و نوازش نمود.

(آیه 16)- «یا مستمندى خاک نشین را» (او مسکینا ذا متربة).
به این ترتیب این گردنه صعب العبور که انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نکرده‏اند، مجموعه‏اى است از اعمال خیر که عمدتا بر محور خدمت به خلق و کمک به ضعیفان و ناتوانها دور مى‏زند، و نیز مجموعه‏اى از عقائد صحیح و خالص است که در آیات بعد به آن اشاره شده.
و به راستى گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدى که غالب مردم به مال و ثروت دارند کار آسانى نیست.
در حدیثى آمده است: امام على بن موسى الرضا علیه السّلام هنگامى که مى‏خواست غذا بخورد دستور مى‏فرمود سینى بزرگى کنار سفره بگذارند، و از هر غذائى که در سفره بود از بهترین آنها بر مى‏داشت و در آن سینى مى‏گذاشت، سپس دستور مى‏داد آنها را براى نیازمندان ببرند، بعد این آیه را تلاوت مى‏فرمود: (فلا اقتحم العقبة ...)
سپس مى‏افزود: «خداوند متعال مى‏دانست که همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند راه دیگرى نیز به سوى بهشتش قرار داد»!

(آیه 17)- در ادامه تفسیرى که براى این گردنه صعب العبور بیان فرموده، در این آیه مى‏افزاید: «سپس از کسانى باشد که ایمان آورده، و یکدیگر را به صبر و رحمت توصیه مى‏کنند» (ثم کان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة).
به این ترتیب کسانى از این گردنه سخت عبور مى‏کنند که هم داراى ایمان هستند و هم اخلاق والائى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند، و هم اعمال صالحى همچون آزاد کردن بردگان و اطعام یتیمان و مسکینان انجام داده‏اند.

(آیه 18)- و در پایان این اوصاف، مقام صاحبان آن را چنین بیان مى‏کند:
«آنها اصحاب الیمین‏اند» که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند! (اولئک اصحاب المیمنة).

(آیه 19)- سپس به نقطه مقابل این گروه یعنى آنها که نتوانستند از این گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته، مى‏فرماید: «و کسانى که آیات ما را انکار کرده‏اند افرادى شومند» که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود! (و الذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشأمة).
و این نشانه آن است که دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
یعنى این گروه کافر افرادى شوم و نامیمونند که هم سبب بدبختى خودشانند، و هم بدبختى جامعه، ولى از آنجا که شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مى‏شود که نامه اعمال افراد در دست چپ، یا در دست راست آنها باشد بعضى این تفسیر را براى آن پذیرفته‏اند.

(آیه 20)- و در آخرین آیه این سوره اشاره کوتاه و پر معنایى به مجازات گروه اخیر کرده، مى‏فرماید: «بر آنها آتشى است فرو بسته»! که راه فرارى از آن نیست (علیهم نار مؤصدة).
«مؤصدة» از ماده «ایصاد» به معنى بستن در و محکم کردن آن است، ناگفته پیداست انسان در اتاقى که هواى آن کمى گرم است مى‏خواهد درها را باز کند، نسیمى بوزد و گرمى هوا را تعدیل کند، حال باید فکر کرد در کوره سوزان دوزخ هنگامى که تمام درها بسته شود چه حالى پیدا خواهد شد؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

593 . صفحه 593

دهم مرداد :



نفیسه :




سوره فجر،سوره هشتاد و نهم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 30 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مى‏کنیم که در نوع خود بى‏سابقه است، و این قسمها مقدمه‏اى است براى تهدید جبّاران به عذاب الهى.
در بخش دیگرى از این سوره اشاره‏اى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون، و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.
در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد.
در آخرین بخش این سوره به سراغ مسأله معاد و سرنوشت مجرمان و کافران، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مى‏رود.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که آن را در شبهاى دهگانه (ده شب اول ذى الحجه) بخواند خداوند گناهان او را مى‏بخشد و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش».
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على علیه السّلام است، هرکس آن را بخواند با حسین بن على علیه السّلام در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود».
معرفى این سوره به عنوان «سوره حسین بن على» علیه السّلام ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن «نفس مطمئنه» که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على علیه السّلام است، همان گونه که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام ذیل همین آیات آمده است.
و به هر حال این همه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمه‏اى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.


(آیه 1)- در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده نخست مى‏فرماید: «به سپیده دم سوگند» (و الفجر).

(آیه 2)- «و به شبهاى دهگانه» (و لیال عشر).
«فجر» در اصل به معنى شکافتن وسیع است، و از آنجا که نور سپیده صبح تاریکى شب را مى‏شکافد از آن تعبیر به «فجر» شده است.
بعضى گفته‏اند: منظور از «فجر» هر روشنائى است که در دل تاریکى مى‏درخشد.
بنابراین درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى صلّى اللّه علیه و آله در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق «فجر» است، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام حضرت مهدى (عج) هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم، مصداق دیگرى از آن محسوب مى‏شود- همان گونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است.
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا، و شکافتن پرده‏هاى تاریک ظلم بنى امیه، و نشان دادن چهره واقعى آن دیو صفتان مصداق دیگر بود. و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مى‏گیرد.
و حتى نخستین جرقه‏هاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مى‏شود و آنها را به توبه دعوت مى‏کند «فجر» است.
البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان «فجر» به معنى طلوع سپیده صبح است.
و اما «لیال عشر» (شبهاى دهگانه) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکان دهنده‏ترین اجتماعات عبادى- سیاسى مسلمین جهان یعنى حجّ است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم، تفسیر کرده‏اند- البته جمع میان هر سه تفسیر ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مى‏کند «فجر» به وجود حضرت مهدى- عج- و «لیال عشر» به ده امام قبل از او، و «شفع» که در آیه بعد مى‏آید به حضرت «على» و «فاطمه زهرا» علیهم السّلام تفسیر شده است.

(آیه 3)- سپس سوگندها را ادامه داده، مى‏افزاید: «و به زوج و فرد» (و الشفع و الوتر).
در تفسیر «شفع» و «وتر» (زوج و فرد) در این آیه بالغ برسى و شش قول نقل کرده‏اند ولى دو معنى از همه مناسبتر است.
نخست این که: منظور روز عید قربان و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مى‏شود.
دوم این که منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مى‏شود و این با سوگند به فجر- که وقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است- مناسب است بخصوص این که هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.

(آیه 4)- و بالاخره در آخرین سوگند، مى‏فرماید: «و به شب هنگامى که (به سوى روشنائى روز) حرکت مى‏کند سوگند» (و اللیل اذا یسر). که پروردگارت در کمین ظالمان است! گوئى شب موجود زنده‏اى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام بر مى‏دارد، و به سوى صبحى روشن حرکت مى‏کند.
اگر الف و لام «اللّیل» به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مى‏شود که خود آیتى است از آیات خدا، و پدیده‏اى است از پدیده‏هاى مهم آفرینش.
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به «مزدلفه» (مشعر الحرام) و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مى‏شوند- این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است.
به هرحال شب از آیات عظمت الهى است، و از موضوعات پراهمیت عالم هستى، شب حرارت هوا را تعدیل مى‏کند، و به همه موجودات آرامش مى‏بخشد، و جوّ آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مى‏سازد.
به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه (سوگند به فجر، و شبهاى دهگانه، و زوج و فرد و شب به هنگامى که حرکت مى‏کند) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است.
در غیر این صورت اشاره به مجموعه‏اى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانه‏هایى هستند از عظمت خداوند و پدیده‏هایى هستند شگفت انگیز در عالم هستى.

(آیه 5)- بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر، مى‏افزاید: «آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست»؟! (هل فى ذلک قسم لذى حجر).
«حجر» در اصل به معنى «منع» مى‏باشد و از آنجا که «عقل» انسان را از کارهاى نادرست منع مى‏کند از آن تعبیر به «حجر» شده.

(آیه 6)- پروردگارت در کمین ظالمان است! به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پرمعنایى درباره مجازات طغیانگران بود، در اینجا به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند، اما راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مى‏کند، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى‏سازد.
مى‏فرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟» (ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).
منظور از «رؤیت» (دیدن) در اینجا علم و آگاهى است، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مى‏دیدند تعبیر به «رؤیت» شده است.
«عاد» همان قوم پیامبر بزرگ خدا «هود» بودند و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (ع) وجود داشتند و در سرزمین «احقاف» یا «یمن» زندگى مى‏کردند.

(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: «و با آن شهر ارم با عظمت» (ارم ذات العماد).
«عماد» به معنى ستون اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود.

(آیه 8)- و لذا در این آیه، مى‏افزاید: «همان شهرى که مانندش آفریده نشده بود» (التى لم یخلق مثلها فى البلاد).
این تعبیر نشان مى‏دهد که منظور از «ارم» همان شهر بى‏نظیر آنهاست.

(آیه 9)- سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مى‏رود، مى‏فرماید: «و قوم ثمود که صخره‏هاى عظیم را از (کنار) درّه مى‏بریدند» و از آن خانه و کاخ مى‏ساختند (و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).
قوم «ثمود» از قدیمى‏ترین اقوامند و پیامبرشان «صالح» (ع) بود، و در سرزمینى به نام «وادى القرى» میان مدینه و شام زندگى داشتند، داراى تمدّنى پیشرفته و زندگانى مرفّه و ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.

(آیه 10)- سپس به سومین قوم پرداخته، مى‏گوید: «و فرعونى که قدرتمند و شکنجه‏گر بود»! (و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به این که آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد؟! «اوتاد» به معنى میخ است و فرعون را «ذى الاوتاد» گفته‏اند زیرا او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمه‏ها زندگى مى‏کردند، و چادرهاى نظامى را که براى آنها برپا مى‏شد با میخها محکم مى‏کردند.
دیگر این که بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مى‏گرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مى‏کشید، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مى‏بست، یا با میخ به زمین مى‏کوبید، و یا بر روى قطعه چوبى مى‏خواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مى‏کوبیدند، یا مى‏بستند و به همان حال رها مى‏کردند تا بمیرد!

(آیه 11)- سپس در یک جمع‏بندى به اعمال این اقوام سه‏گانه اشاره کرده، مى‏افزاید: «همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند» (الذین طغوا فى البلاد).

(آیه 12)- «و فساد فراوان در آنها به بار آوردند» (فاکثروا فیها الفساد).
فساد که شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مى‏شود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود.

(آیه 13)- سپس در یک جمله کوتاه و پرمعنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده، مى‏افزاید: «به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت» (فصب علیهم ربک سوط عذاب).
این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد، اما «عاد» به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند (حاقه/ 6).
و قوم ثمود به وسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند (حاقه/ 5).
و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند (زخرف/ 55).

(آیه 14)- و در این آیه، به عنوان هشدار به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام بر مى‏دارند، مى‏فرماید: «به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است» و مراقب اعمال بندگان (ان ربک لبالمرصاد).
اشاره به این که گمان نکنید کسى مى‏تواند از چنگال عذاب الهى بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مى‏نماید.
تعبیر به «ربّک» (پروردگار تو) اشاره به این است که سنّت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مى‏شود و هم تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینه‏توز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد، و هم اعلام خطرى است به آنها که هرگونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان روا مى‏داشتند، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد، یک طوفان و یا یک جرقه و صیحه آسمانى، تاب مقاومت نیاوردند، اینها چگونه فکر مى‏کنند مى‏توانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «روح الامین به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مى‏سازد، جهنم را مى‏آورد، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مى‏نهد، و بر صراط سه پل قرار دارد، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است و بر پل دوم نماز و بر پل سوم عدل پروردگار جهان! و به مردم دستور داده مى‏شود که از آن بگذرند، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کرده‏اند در پل اول مى‏مانند و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند، در پل دوم مى‏مانند، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مى‏گیرند، و این است معنى آیه (ان ربک لبالمرصاد).

(آیه 15)- نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مأیوس! در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مى‏داد و آنها را به مجازات الهى تهدید مى‏کرد، در اینجا به مسأله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مسأله زندگى انسان محسوب مى‏شود مى‏پردازد، مى‏فرماید: «اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام مى‏کند و نعمت مى‏بخشد (مغرور مى‏شود و) مى‏گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).
او نمى‏داند که آزمایش الهى گاه با نعمت است، و گاه با انواع بلا، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد، و نه بلاها مایه یأس و نومیدى.

(آیه 16)- «و اما هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مى‏گیرد (مأیوس مى‏شود و) مى‏گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است»! (و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن).
یأس سر تا پاى او را فرا مى‏گیرد، و از پروردگارش مى‏رنجد، غافل از این که اینها همه وسائل آزمایش و امتحان اوست- که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مى‏کند- امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
در آیه 51 سوره فصلت، نیز آمده است: «هنگامى که نعمتى به انسان مى‏دهیم روى مى‏گرداند و با تکبر از حق دور مى‏شود، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مى‏کند و بیتابى مى‏نماید».
و در آیه 9 سوره هود، آمده است: «هرگاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مى‏شود».


(آیه 17)- سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مى‏شود پرداخته، مى‏فرماید: «چنان نیست که شما مى‏پندارید (که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خداست) شما یتیمان را گرامى نمى‏دارید» (کلا بل لا تکرمون الیتیم).


(آیه 18)- «و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏کنید» (و لا تحاضون على طعام المسکین).
قابل توجه این که در مورد یتیمان از «اطعام» سخن نمى‏گوید، بلکه از «اکرام» سخن مى‏گوید، چرا که در مورد یتیم تنها مسأله گرسنگى مطرح نیست، بلکه از آن مهمتر، جبران کمبودهاى عاطفى اوست.
باید آن چنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند، و لذا در روایات اسلامى به مسأله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است.
جمله «لا تحاضّون» اشاره به این است که تنها اطعام مسکین کافى نیست، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.

(آیه 19)- سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده، و آنها را مورد نکوهش قرار داده، مى‏افزاید: «میراث را (از طریق مشروع و نامشروع) جمع کرده مى‏خورید» (و تأکلون التراث اکلا لما).
بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست، بنابراین نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد.
نخست این که منظور جمع میان حق خود و دیگران است بخصوص این که عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مى‏کردند، و حق آنها را براى خود بر مى‏داشتند.
دیگر این که وقتى ارثى به شما مى‏رسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمى‏کنید، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مى‏آید چنین مى‏کنید، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیلتر و سختگیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است.
سوم این که منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده که افراد بى‏ایمان یا بى‏بند و بار هنگامى که دستشان به اموال ارث مى‏رسد به هیچ وجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمى‏کنند، و از این که آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مى‏کنند، و این از زشت‏ترین و شرم‏آورترین گناهان است.
جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.


(آیه 20)- بعد به چهارمین عمل نکوهیده آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و مال و ثروت را بسیار دوست مى‏دارید» و به خاطر آن گناهان زیادى مرتکب مى‏شوید! (و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنیا پرست، ثروت اندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العاده‏اى به مال و ثروت دارد به هنگام جمع‏آورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمى‏کند، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمى‏پردازد، و یا کم مى‏گذارد، و نیز چنین کسى جائى براى یاد خدا در دل او نیست.
و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا، آنها را متوجه چهار آزمایش مهم مى‏کند.
و عجب این که تمام این آزمونها جنبه مالى دارد، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.


(آیه 21)- روزى بیدار مى‏شوند که کار از کار گذشته! به دنبال نکوهشهایى که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود، در اینجا به آنها اخطار مى‏کند که سرانجام قیامتى در کار است، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است، باید خود را براى آن آماده کنند.
نخست مى‏فرماید: «و چنان نیست که آنها مى‏پندارند» (کلا). که حساب و کتابى در کار نیست، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان.
 «در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود» (اذا دکت الارض دکا دکا).
تعبیر «دکّا» اشاره به زلزله‏ها و حوادث تکان دهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مى‏دهد که کوهها همه از هم شده، و زمینها صاف و مستوى مى‏شوند، چنانکه در آیه 106- 108 سوره طه آمده است: «از تو در باره کوهها سؤال مى‏کنند، بگو: پروردگارم آنها را برباد مى‏دهد، سپس زمین را صاف و هموار و بى‏آب و گیاه رها مى‏سازد، به گونه‏اى که هیچ پستى و بلندى در آن نمى‏بینى»!


(آیه 22)- بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان، مرحله دوم آغاز مى‏شود و انسانها همگى به زندگى باز مى‏گردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مى‏شوند «و (در آن هنگام) فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (و جاء ربک و الملک صفا صفا). و گرداگرد حاضران در محشر را مى‏گیرند و آماده اجراى فرمان حقند.
این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار از چنگال عدالت.


(آیه 23)- سپس مى‏افزاید: «و در آن روز جهنّم را حاضر مى‏کنند (آرى) در آن روز انسان متذکر مى‏شود، اما این تذکر چه سودى براى او دارد» (و جى‏ء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).
از این تعبیر استفاده مى‏شود که جهنّم قابل حرکت دادن است، و آن را به مجرمان نزدیک مى‏کنند! همان‏گونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مى‏خوانیم: «بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى‏سازند»! در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که وقتى آیه فوق «و جى‏ء یومئذ بجهنم» نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت، این حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على علیه السّلام رفتند و ماجرا را بیان کردند.
على علیه السّلام آمد میان دو شانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بوسید و گفت: «اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت باد، چه حادثه‏اى روى داده؟
فرمود: جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد.
على علیه السّلام مى‏گوید: عرض کردم: چگونه جهنّم را مى‏آورند؟
فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى‏کشند و مى‏آورند! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مى‏زند، سپس من در برابر جهنّم قرار مى‏گیرم و او مى‏گوید: اى محمّد! مرا با تو کارى نیست، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده، در آن روز هرکس در فکر خویش است ولى محمّد مى‏گوید:
ربّ امّتى! امّتى! پروردگارا! امتم امتم»! آرى! هنگامى که انسان مجرم این صحنه‏ها را مى‏بیند تکان مى‏خورد و بیدار مى‏شود نگاهى به گذشته خویش مى‏کند، و از اعمال خود سخت پشیمان مى‏شود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

592 .صفحه 592



نهم مرداد :


نفیسه :


(آیه 16)- این آیه به عامل اصلى انحراف از برنامه فلاح و رستگارى که در آیات قبل به آن پرداخته،اشاره میکند: «ولى شما زندگى دنیا را مقدم مى‏دارید» (بل تؤثرون الحیاة الدنیا).


(آیه 17)- «در حالى که آخرت بهتر و پایدارتر است» (و الآخرة خیر و ابقى).
و این در حقیقت همان مطلبى است که در احادیث نیز آمده: «محبت دنیا سرچشمه هر گناهى است».
بنابر این براى قطع ریشه‏هاى گناه راهى جز این نیست که حب و عشق دنیا را از دل بیرون کنیم و به دنیا همچون وسیله و یا مزرعه‏اى بنگریم.


(آیه 18)- و سرانجام در پایان سوره مى‏فرماید: «این دستورها (که گفته شد منحصر به این کتاب آسمانى نیست، بلکه) در کتب آسمانى پیشین (نیز) آمده است» (ان هذا لفى الصحف الاولى).


(آیه 19)- «در کتب ابراهیم و موسى» (صحف ابراهیم و موسى).
تعبیر به «صحف اولى» در مورد کتابهاى ابراهیم و موسى در برابر صحف اخیر است که بر حضرت مسیح و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است.
آیات فوق نشان مى‏دهد که حضرت ابراهیم و موسى علیهما السّلام نیز داراى کتابهاى آسمانى بوده‏اند.
در روایتى از أبوذر مى‏خوانیم که مى‏گوید:
به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم: انبیا چند نفر بودند؟
فرمود: 124 هزار نفر.
گفتم: رسولان آنها چند نفر بودند؟
فرمود: 313 نفر، و بقیه فقط «نبى» بودند.
عرض کردم: آدم «نبى» بود؟
فرمود: بله، خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفرید.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله افزود: اى أبوذر! چهار نفر از انبیاء عرب بودند: هود و صالح و شعیب و پیامبر تو.
گفتم: اى رسول خدا! خداوند چند کتاب نازل فرمود؟
فرمود: 104 کتاب، ده کتاب بر «آدم» پنجاه کتاب بر «شیث» و بر «اخنوخ» که ادریس است سى کتاب، و او نخستین کسى است که با قلم نوشت و بر «ابراهیم» ده کتاب و نیز تورات و انجیل و زبور و فرقان را (بر موسى و مسیح و داود و پیامبر اسلام نازل کرد.)




سوره غاشیه،سوره هشتاد وهشتم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 26 آیه دارد.
محتواى سوره:
این سوره عمدتا بر سه محور دور مى‏زند: محور اول بحث «معاد» است، مخصوصا کیفرهاى دردناک مجرمان و پاداشهاى شوق انگیز مؤمنان.
محور دوم بحث «توحید» است که با اشاره به آفرینش آسمان و خلقت کوهها و زمین و توجه انسانها به این سه موضوع اسرار آمیز بیان شده.
و محور سوم بحث از «نبوت» و گوشه‏اى از وظائف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هرکس آن را تلاوت کند خداوند حساب او را در قیامت آسان مى‏کند».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که مداومت بر قرائت این سوره در نمازهاى فریضه یا نافله کند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود در دنیا و آخرت قرار مى‏دهد، و در قیامت او را از عذاب آتش امان مى‏بخشد».
مسلما این همه ثواب و فضیلت در صورتى عائد مى‏شود که تلاوت انگیزه اندیشه و عمل گردد.



(آیه 1)- خستگان بى‏نصیب! در آغاز این سوره به نام تازه‏اى درباره قیامت برخورد مى‏کنیم که آن «غاشیه» است، مى‏فرماید: «آیا داستان غاشیه [- روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را مى‏پوشاند] به تو رسیده است»؟! (هل اتاک حدیث الغاشیة).
«غاشیه» از ماده «غشاوة» به معنى پوشاندن است، انتخاب این نام براى قیامت به خاطر آن است که حوادث وحشتناک آن ناگهان همه را زیر پوشش خود قرار مى‏دهد.


(آیه 2)- سپس به بیان چگونگى حال مجرمان پرداخته، مى‏گوید:
«چهره‏هائى در آن روز خاشع و ذلت‏بارند» (وجوه یومئذ خاشعة).
ذلت و ترس از عذاب و کیفرهاى عظیم آن روز تمام وجود آنها را فرا گرفته، و از آنجا که حالات روحى انسان بیش از همه جا در چهره او منعکس مى‏شود، اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى‏کند که سراسر چهره آنها را مى‏پوشاند.


(آیه 3)- آنگاه مى‏افزاید: «آنها که پیوسته عمل کرده و خسته شده‏اند» (عاملة ناصبة).
تلاش و کوشش زیادى در زندگى دنیا به خرج مى‏دهند، ولى هیچ فایده‏اى جز خستگى نصیبشان نمى‏شود، نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند، و نه چیزى از آن همه ثروتهائى که اندوخته‏اند مى‏توانند با خود ببرند، و نه نام نیکى از خود به یادگار مى‏گذارند، و نه فرزند صالحى، آنها زحمتکشان خسته و بینوایند، و چه تعبیر رسائى است جمله «عاملة ناصبة» در حق آنان.


(آیه 4)- «و (سرانجام این زحمتکشان خسته و بیهوده‏گر) در آتش سوزان وارد مى‏گردند» و با آن مى‏سوزند (تصلى نارا حامیة).


(آیه 5)- ولى مجازات آنها به همین جا ختم نمى‏گردد، بلکه هنگامى که بر اثر حرارت آتش تشنه مى‏شوند «از چشمه‏اى بسیار داغ به آنها مى‏نوشانند» (تسقى من عین آنیة).
در آیه 29 سوره کهف مى‏خوانیم: «و اگر تقاضاى آب کنند آبى براى آنها مى‏آورند مانند فلز گداخته که صورتهایشان را بریان مى‏کند، چه بد نوشیدنى است و چه بد محل اجتماعى»؟!


(آیه 6)- و در این آیه درباره خوراک آنها به هنگامى که گرسنه مى‏شوند مى‏افزاید: «غذایى جز از ضریع [- خار خشک تلخ و بدبو] ندارند» (لیس لهم طعام الا من ضریع).
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «ضریع چیزى است که در آتش دوزخ، شبیه خار، تلخ‏تر از «صبر» و متعفن‏تر از مردار، و سوزنده‏تر از آتش، خداوند آن را ضریع نام نهاده است».


(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: «غذائى که نه آنها را فربه مى‏کند و نه از گرسنگى مى‏رهاند» (لا یسمن و لا یغنى من جوع).
آنها که در این دنیا انواع غذاهاى لذیذ و چرب و شیرین را از طریق ظلم و تجاوز به حقوق دیگران فراهم کردند، و آنها که اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگیر و ناگوار استفاده کنند، باید در آنجا غذائى داشته باشند که «عذاب الیم» آنها گردد.


(آیه 8)- دورنمایى از نعمتهاى روح پرور بهشتى: به دنبال توصیفى که در آیات گذشته از حال مجرمان و بدکاران در جهان دیگر و عذابهاى دوزخى آمده، در اینجا به شرح حال مؤمنان نیکوکار، و توصیف نعمتهاى بى‏نظیر بهشتى مى‏پردازد، تا «قهر» را با «مهر» بیامیزد، و «انذار» را با «بشارت» همراه سازد.
مى‏فرماید: «چهره‏هائى در آن روز شاداب و باطراوتند» (وجوه یومئذ ناعمة).
به عکس چهره بدکاران که در آیات قبل به آن اشاره شده بود که غرق ذلت و اندوه است.


(آیه 9)- این چهره‏ها چنان مى‏نماید که: «از سعى و تلاش خود خشنودند» (لسعیها راضیة).
به عکس دوزخیان که از تلاش و کوشش خود جز خستگى و رنج بهره‏اى نبردند، بهشتیان نتایج تلاش و کوشش خود را به احسن وجه مى‏بینند و کاملا راضى و خشنودند.
تلاشهائى که در پرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف، گاه ده برابر، و گاه هفتصد برابر، و گاه بیشتر، رشد و نمو یافته، و گاهى با آن جزاى بى‏حساب را خریدارى کرده‏اند.



(آیه 10)- سپس به شرح این مطلب پرداخته، مى‏گوید: «در بهشتى عالى جاى دارند» (فى جنة عالیة).
آرى! آنها در طبقات عالى و مقامات بالاى بهشتند.


(آیه 11)- بعد به توصیف دیگرى از این بهشت که جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته، مى‏افزاید: «در آنجا هیچ سخن لغو و بیهوده‏اى نمى‏شنوند» (لا تسمع فیها لاغیة).
و چه آرام بخش است محیطى که از همه این سخنان پاک باشد، و اگر درست بیندیشیم قسمت عمده ناراحتیهاى زندگى دنیا از شنیدن این گونه سخنان است که آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى‏زند و آتش فتنه‏ها را شعله‏ور مى‏سازد.


(آیه 12)- بعد از ذکر این نعمت روحانى و آرامش که بر روح و جان بهشتیان به خاطر نبودن سخنان لغو و بیهوده حکم فرماست به بیان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته، مى‏گوید: «در آن چشمه‏اى جارى است» (فیها عین جاریة).
چشمه‏اى که مطابق میل بهشتیان به هر طرف که بخواهند جریان پیدا مى‏کند، و نیازى به شکافتن نهر و ساختن بستر ندارد.
وجود چشمه‏هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زیبائى و طراوت، این فایده را نیز دارد که هر کدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتیان را هر زمان با انواع شراب طهور شیرین و معطر مى‏کند.


(آیه 13)- بعد از ذکر چشمه‏ها به سراغ تختهاى بهشتى مى‏رود، مى‏فرماید:
«در آن (باغهاى بهشتى) تختهاى زیباى بلندى است» (فیها سرر مرفوعة).
بلند بودن این تختها به خاطر آن است که بهشتیان بر تمام مناظر و صحنه‏هاى اطراف خود مسلط باشند، و از مشاهده آن لذت برند.


(آیه 14)- و از آنجا که استفاده از آن چشمه‏هاى گوارا و شرابهاى طهور بهشتى، نیاز به ظرفهایى دارد، در این آیه مى‏افزاید: «و قدحهایى (که در کنار این چشمه) نهاده» (و اکواب موضوعة).هر زمان اراده کنند قدحها از چشمه‏ها پر مى‏شود، تازه به تازه مى‏نوشند، و سیراب مى‏شوند و لذت مى‏برند، لذتى که توصیفش براى ساکنان دنیا غیر ممکن است.


(آیه 15)- باز به نکته‏هاى بیشترى از جزئیات نعمتهاى بهشتى پرداخته، اضافه مى‏کند: «و بالشها و پشتیهاى صف داده شده» (و نمارق مصفوفة).
تعبیر به «مصفوفه» اشاره به تعدد و نظم خاصى است که بر آنها حاکم است، این تعبیر نشان مى‏دهد که آنها جلسات انس دسته جمعى تشکیل مى‏دهند.


(آیه 16)- و در این آیه، به فرشهاى زیباى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
«و (در آنجا) فرشهاى فاخر گسترده شده» (و زرابى مبثوثة).


(آیه 17)- به شتر نگاه کن که خود آیتى است! در آیات گذشته بحثهاى فراوانى پیرامون بهشت و نعمتهایش آمده بود، اما در اینجا سخن از کلید اصلى وصول به آن همه نعمتها که «معرفة اللّه» است به میان آمده، و با ذکر چهار نمونه از مظاهر قدرت خداوند، از خلقت بدیع خدا، و دعوت انسان به مطالعه درباره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى‏دهد، در ضمن اشاره‏اى است به قدرت بى‏پایان خدا که کلید حل مسأله «معاد» است.
نخست مى‏فرماید: «آیا آنان به شتر نمى‏نگرند که چگونه آفریده شده است»؟
(افلا ینظرون الى الابل کیف خلقت).
پیداست که روى سخن در مرحله اول به اعراب «مکّه» بود که «شتر» همه چیز زندگى آنها را تشکیل مى‏داد، و شب و روز با آن سر و کار داشتند.
از این گذشته این حیوان ویژگیهاى عجیبى دارد که او را از حیوانات دیگر ممتاز مى‏کند، و به حق آیتى است از آیات خدا، از جمله این که:
1- شتر حیوانى است که هم گوشتش قابل استفاده است، و هم شیرش، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى‏شود.
2- شتر نیرومندترین و با مقاومت‏ترین حیوان اهلى است.
3- شتر مى‏تواند روزهاى متوالى (حدود یک هفته الى ده روز) تشنه بماند، و در مقابل گرسنگى نیز تحمل بسیار دارد.
4- شتر مى‏تواند هر روز مسافتى طولانى را طى کند، و از زمینهاى صعب العبور، و شنزارهائى که هیچ حیوانى قادر بر عبور از آن نیست بگذرد، و به همین دلیل عربها آن را «کشتى بیابانها» مى‏نامند.
5- از نظر تغذیه بسیار کم خرج است و هرگونه خار و خاشاکى را مى‏خورد.
خلاصه این که ویژگیهاى این حیوان چنان است که دقت در آفرینش او انسان را متوجه خالق بزرگى مى‏کند که آفریننده چنین موجودى است.
ناگفته پیداست منظور از «نظر» در جمله «افلا ینظرون» نگاه کردن عادى نیست، بلکه نگاهى است توأم با تفکر و اندیشه و دقت.


(آیه 18)- و بعد از آن به آسمان پرداخته، مى‏فرماید: «و (آیا) به آسمان نگاه نمى‏کنند که چگونه برافراشته شده»؟! (و الى السماء کیف رفعت).
چگونه این کرات عظیم هر یک در مدار خود میخکوب شده‏اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته‏اند؟ میلیونها سال بر کرات منظومه شمسى مى‏گذرد و محورهاى اصلى حرکت این کرات تغییر نمى‏یابد.
آیا نباید درباره خالق و مدبر این جهان بزرگ اندیشید و به اهداف بزرگ و والاى او نزدیک شد؟!


(آیه 19)- سپس مى‏افزاید: «و (آیا) به کوهها نگاه نمى‏کنند که چگونه در جاى خود نصب گردیده»؟! (و الى الجبال کیف نصبت).
کوههائى که ریشه‏هاى آن به یکدیگر متصل است، و همچون حلقه‏هاى زره گرداگرد زمین را فرا گرفته، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى، و جذر و مد ناشى از جاذبه‏هاى ماه و خورشید را به حد اقل مى‏رساند.
 «نصبت» از ماده «نصب» به معنى ثابت قرار دادن است، و ممکن است این تعبیر ضمنا اشاره‏اى به کیفیت خلقت کوهها در آغاز آفرینش نیز بوده باشد، همان چیزى که علم امروز پرده از آن برداشته، و پیدایش کوهها را به عوامل متعددى نسبت مى‏دهد، و انواع و اقسامى براى آن قائل است:
کوههائى که بر اثر چین خوردگى زمین پیدا شده.کوههائى که از آتشفشانها به وجود آمده.
کوههائى که نتیجه آبرفتهاى ناشى از باران است.
و کوههائى که در دل دریاها تکوین مى‏یابد و مجموعه‏اى است از رسوبات دریا و باقى مانده حیوانات آن- مانند کوهها و جزائر مرجانى.
آرى! هر کدام از این کوهها، و آثار و برکات آنها براى انسانهاى بیدار نشانه‏هاى زنده‏اى است از قدرت پروردگار.


(آیه 20)- سپس به زمین پرداخته، مى‏گوید: «و (آیا) به زمین (نگاه نمى‏کنند) که چگونه گسترده و هموار گشته است»؟ (و الى الارض کیف سطحت).
چگونه بارانهاى مداوم کوهها را شسته، و ذرات خاک را به وجود آورده، سپس در گودالها پهن کرده و زمینهاى صافى که هم آماده کشاورزى است و هم قابل هرگونه ساختمان، در اختیار انسان قرار داده است؟
اگر به راستى کره زمین تماما کوه و دره بود زندگى کردن بر آن چقدر مشکل و طاقت فرسا بود؟ چه کسى آن را پیش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت؟
امور چهارگانه‏اى که در آیات فوق آمده- شتر، آسمان، کوهها، زمین- زیر بناى زندگى انسان را تشکیل مى‏دهد:
آسمان کانون نور است و باران و هوا، و زمین مرکز پرورش انواع مواد غذائى، کوهها رمز آرامش و ذخیره آب و مواد معدنى، و شتر نمونه روشنى از چهارپایان اهلى که در اختیار بشر قرار دارد.
به این ترتیب هم مسائل کشاورزى، هم دامدارى و هم صنعتى در این امور چهارگانه نهفته شده است، و اندیشه در این نعمتهاى گوناگون، خواه ناخواه انسان را به شکر منعم وا مى‏دارد، و شکر منعم او را به معرفت اللّه و شناخت خالق نعمت دعوت مى‏کند.


(آیه 21)- و به دنبال این بحث توحیدى روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «پس اکنون که چنین است آنها را) تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده‏اى» (فذکر انما انت مذکر).


(آیه 22)- «تو سلطه‏گر بر آنان نیستى که (بر ایمان) مجبورشان کنى» (لست علیهم بمصیطر).
آرى! آفرینش آسمان و زمین و کوهها و حیوانات نشان مى‏دهد که این عالم بى‏حساب نیست، و آفرینش انسان نیز هدفى داشته، اکنون که چنین است آنها را با تذکرات خویش به اهداف خلقت و آفرینش آشنا ساز، و راه قرب خدا را به آنها نشان ده، و در مسیر تکامل رهبر و راهنمایشان باش.
البته راه کمال در صورتى پیموده مى‏شود که با میل و اراده و اختیار همراه باشد، تو هرگز نمى‏توانى آنها را مجبور سازى، و اگر هم مى‏توانستى فایده‏اى نداشت.



(آیه 23)- در این آیه به صورت یک استثنا، مى‏فرماید: «مگر کسى که پشت کند و کافر شود» (الا من تولى و کفر). که در برابر آنها به زور متوسل شو و مقابله کن.



(آیه 24)- «که خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى‏کند» (فیعذبه الله العذاب الاکبر).
منظور از عذاب اکبر یا «عذاب آخرت» است در برابر «عذاب دنیا» که عذاب کوچک و کم اهمیت نسبت به آن است و یا قسمت شدیدترى از عذاب قیامت و دوزخ است زیرا عذاب همه مجرمان در دوزخ یکسان نیست.


(آیه 25)- و در پایان سوره با لحنى تهدید آمیز مى‏گوید: «به یقین بازگشت (همه) آنها به سوى ما است» (ان الینا ایابهم).


(آیه 26)- بعد مى‏افزاید: «و مسلما حسابشان (نیز) بر ما است» (ثم ان علینا حسابهم).
و این در حقیقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که در مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به کار خود ادامه دهد، و در ضمن تهدیدى است نسبت به همه این کافران لجوج که بدانند حسابشان با کیست.
به این ترتیب سوره غاشیه که از مسأله قیامت آغاز شد به مسأله قیامت نیز پایان مى‏یابد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر
جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

591 . صفحه 591



هشتم مرداد :



نفیسه :



سوره طارق،سوره هشتاد و ششم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 17 آیه میباشد. ‏
محتواى سوره:
مطالب این سوره عمدتا بر دو محور دور مى‏زند.
1- معاد و رستاخیز.
2- قرآن مجید و ارزش و اهمیت آن.
ولى در آغاز بعد از سوگندهایى اندیشه آفرین اشاره به وجود مراقبین الهى بر انسان مى‏کند.
بعد براى اثبات امکان معاد، به زندگى نخستین و بدو پیدایش انسان از آب نطفه، اشاره فرموده، نتیجه‏گیرى مى‏کند: خداوندى که قادر است او را از چنین آب بى‏ارزش و ناچیزى بیافریند توانائى بر بازگشت مجدد او دارد.
در مرحله بعد به بعضى از ویژگیهاى روز رستاخیز اشاره کرده، سپس با ذکر سوگندهاى متعدد و پرمعنائى اهمیت قرآن را گوشزد مى‏نماید، و سرانجام سوره را با تهدید کفار به مجازات الهى پایان مى‏دهد.
درباره فضیلت تلاوت این سوره‏ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:
«هر کس آن را تلاوت کند خداوند به تعداد هر ستاره‏اى که در آسمان وجود دارد ده حسنه به او مى‏بخشد»! بدیهى است محتواى سوره و عمل به آن است که این همه پاداش عظیم را به بار مى‏آورد نه تلاوت خالى از عمل.


(آیه 1)- این سوره نیز همچون بسیارى دیگر از سوره‏هاى جزء آخر قرآن، با سوگندهاى زیبا و اندیشه برانگیزى آغاز مى‏شود، مى‏فرماید: «سوگند به آسمان و کوبنده شب»! (و السماء و الطارق).

(آیه 2)- «و تو نمى‏دانى کوبنده شب چیست»؟! (و ما ادراک ما الطارق).

(آیه 3)- «همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکیهاست» (النجم الثاقب).
قرآن خودش در اینجا «طارق» را تفسیر کرده، مى‏گوید: «این مسافر شبانه، همان ستاره درخشانى است که بر آسمان ظاهر مى‏شود و بقدرى بلند است که گوئى مى‏خواهد سقف آسمان را سوراخ کند، و نورش به قدرى خیره کننده است که تاریکیها را مى‏شکافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى‏کند.
منظور از «نجم ثاقب» ستارگان درخشانى است که نور آنها پرده‏هاى ظلمت را مى‏شکافد و در چشم آدمى نفوذ مى‏کند همانند ستاره «زحل» که در فارسى به آن «کیوان» مى‏گویند.

(آیه 4)- اکنون ببینیم این سوگندها براى چیست؟ در این آیه مى‏فرماید:
«مسلما هر کس مراقب و محافظى دارد» (ان کل نفس لما علیها حافظ).
که اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى‏کند، و براى حساب و جزا نگهدارى مى‏نماید.
به این ترتیب شما هرگز تنها نیستید، و هر که باشید، و هر کجا باشید، تحت مراقبت فرشتگان الهى و مأموران پروردگار خواهید بود، این مطلبى است که توجه به آن در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده مؤثر است.

(آیه 5)- اى انسان! بنگر از چه چیز آفریده شده‏اى؟
در این آیه به عنوان یک استدلال بر مسأله معاد در برابر کسانى که آن را غیرممکن مى‏شمردند، مى‏فرماید: «انسان باید بنگرد از چه چیز آفریده شده است»؟! (فلینظر الانسان مم خلق).
و به این ترتیب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستین باز مى‏گرداند، و با یک جمله استفهامیه از آنها مى‏پرسد: «آفرینش شما از چه بوده است»؟

(آیه 6)- و بى‏آنکه منتظر پاسخ آنها باشد جواب این سؤال را- که روشن است- خودش داده، مى‏فرماید: «از یک آب جهنده آفریده شده است»! (خلق من ماء دافق). که این توصیفى است براى نطفه مرد که در آب منى شناور است، و به هنگام بیرون آمدن جهش دارد.

(آیه 7)- و بعد در توصیف دیگرى از این آب مى‏گوید: «آبى که از میان پشت و سینه‏ها خارج مى‏شود» (یخرج من بین الصلب و الترائب).
«صلب» به معنى پشت است و اما «ترائب» جمع «تریبه» بنابر مشهور میان علماى لغت استخوانهاى بالاى سینه است، همانجا که گردنبند روى آن قرار مى‏گیرد.
در اینجا قرآن به یکى از دو جزء اصلى نطفه که همان نطفه مرد است، و براى همه محسوس مى‏باشد، اشاره کرده، و منظور از «صلب» و «ترائب» قسمت پشت و پیش روى انسان است، چرا که آب نطفه مرد از میان این دو خارج مى‏شود.
این تفسیرى است روشن و هماهنگ با آنچه در کتب لغت در معنى این دو واژه آمده است، در عین حال ممکن است حقیقت مهمترى در این آیه نیز نهفته باشد که در حد علم امروز براى ما کشف نشده و اکتشافات دانشمندان در آینده از روى آن پرده برخواهد داشت.

(آیه 8)- سپس از این بیان نتیجه‏گیرى کرده، مى‏گوید: «مسلما او [- خدایى که انسان را از چنین چیز پستى آفرید] مى‏تواند او را بازگرداند» (انه على رجعه لقادر).
در آغاز خاک بود، و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد، و نطفه نیز بعد از طى مراحل پیچیده و شگفت‏انگیزى، تبدیل به انسان کاملى شد، بنابر این بازگشت او به حیات و زندگى مجدد هیچ مشکلى ایجاد نمى‏کند.

(آیه 9)- در این آیه به توصیف آن روز بزرگ پرداخته، مى‏فرماید: «در آن روز که اسرار پنهان (انسان) آشکار مى‏شود» (یوم تبلى السرائر).
آرى! در آن روز که «یوم البروز» و «یوم الظهور» است اسرار درون آشکار مى‏شود، اعم از ایمان و کفر و نفاق، یا نیت خیر و شر، یا ریا و اخلاص، و این ظهور و بروز براى مؤمنان مایه افتخار و مزید نعمت است، و براى مجرمان مایه سرافکندگى و منشأ خوارى و خفت و چه دردناک است که انسان عمرى با آبرو در میان مردم زندگى کند ولى در آن روز در برابر همه خلایق شرمسار و سرافکنده شود.

(آیه 10)- اما مشکل مهم در آن روز اینجاست که «و براى او هیچ نیرو و یاورى نیست» (فما له من قوة و لا ناصر).
نه نیرویى که بر زشتیهاى اعمال و نیات او پرده بیفکند، و نه یاورى که او را از عذاب الهى رهائى بخشد.

(آیه 11)- در تعقیب آیات گذشته که استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به آفرینش نخستین انسان از نطفه داشت، در اینجا باز براى تأکید در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل دیگر بحث را ادامه داده، مى‏فرماید: «سوگند به آسمان پر باران» (و السماء ذات الرجع).

(آیه 12)- «و سوگند به زمین پر شکاف» که گیاهان از آن سر بر مى‏آورند (و الارض ذات الصدع).

(آیه 13)- «که این (قرآن) سخنى است که حق را از باطل جدا مى‏کند» (انه لقول فصل).

(آیه 14)- سخنى است جدى «و هرگز شوخى نیست»! (و ما هو بالهزل).
در حقیقت این دو سوگند اشاره‏اى است به احیاى زمینهاى مرده به وسیله باران که قرآن بارها آن را به عنوان دلیلى بر مسأله رستاخیز ذکر کرده است، مانند آیه 11 سوره ق که مى‏فرماید: «ما به وسیله باران سرزمین مرده‏اى را زنده کردیم، خروج و قیام شما در قیامت نیز همین گونه است»!

(آیه 15)- سپس براى تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان از یکسو، و تهدید دشمنان اسلام از سوى دیگر مى‏افزاید: «آنها پیوسته حیله مى‏کنند» و نقشه‏ها مى‏ریزند (انهم یکیدون کیدا).


(آیه 16)- «و من هم در برابر آنها چاره مى‏کنم» و نقشه‏هاشان را نقش بر آب مى‏کنم (و اکید کیدا).

(آیه 17)- «حال که چنین است کافران را (فقط) اندکى مهلت ده» تا عاقبت کار خویش را ببینند! (فمهل الکافرین امهلهم رویدا).
آرى! آنها پیوسته نقشه‏هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى‏کنند:
گاه از طریق استهزا وارد مى‏شوند. گاه به محاصره اقتصادى دست مى‏زنند.
گاه مؤمنان را شکنجه و آزار مى‏کنند. گاه ساحرت مى‏خوانند، گاه کاهنت مى‏گویند، گاه دیوانه‏ات مى‏شمرند.
گاه مى‏گویند کسانى که دور تو را گرفته‏اند فقرا و بینوایانند آنها را دور کن تا ما با تو باشیم.
منظور از «کید دشمنان» در آیه فوق روشن است که به نمونه‏هاى آن اشاره کردیم، و اما منظور از «کید الهى» همان الطافى است که شامل حال پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏شد و دشمنان اسلام را غافلگیر مى‏ساخت، کوششهاى آنها را از میان مى‏برد، و توطئه‏هاى آنان را در هم مى‏شکست، که نمونه‏هایش در تاریخ اسلام فراوان است.
این آیه سرمشقى است براى همه مسلمانان که در کارهاى خود مخصوصا هنگامى که در مقابل دشمنانى نیرومند و خطرناک قرار مى‏گیرند با حوصله و صبر و شکیبائى و دقت رفتار کنند، و از هرگونه شتابزدگى و کارهاى بى‏نقشه یا بى‏موقع بپرهیزند.



سوره اعلى ،هشتاد و هفتمین سوره قرآن کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 19 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره در حقیقت از دو بخش تشکیل یافته، بخشى که در آن روى سخن به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است و دستوراتى را در زمینه تسبیح پروردگار، و اداى رسالت، به او مى‏دهد، و اوصاف هفتگانه‏اى از خداوند بزرگ در این رابطه مى‏شمرد.
و بخش دیگرى که از مؤمنان خاشع، و کافران شقى، سخن به میان مى‏آورد، و عوامل سعادت و شقاوت این دو گروه را بطور فشرده در این بخش بیان مى‏کند.
و در پایان سوره اعلام مى‏دارد که این مطالب تنها در قرآن مجید نیامده است، بلکه حقایقى است که در کتب و صحف پیشین، صحف ابراهیم و موسى، نیز بر آن تأکید شده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره اعلى را بخواند خداوند به عدد هر حرفى که بر ابراهیم (ع) و موسى (ع) و محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل کرده ده حسنه به او عطا مى‏فرماید».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره اعلى را در فرائض یا نوافل خود بخواند، روز قیامت به او گفته مى‏شود: از هر یک از درهاى بهشت مى‏خواهى وارد شو ان شاء اللّه». از مجموعه روایاتى که در این زمینه رسیده استفاده مى‏شود که این سوره از اهمیت خاصى برخوردار است، تا آنجا که در حدیثى از على علیه السّلام مى‏خوانیم:
«این سوره محبوب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بود.»



(آیه 1)- خداوند بزرگ را تسبیح گوى! این سوره که در حقیقت عصاره مکتب انبیا و دعوت پیامبران است از تسبیح و تقدیس پروردگار شروع مى‏شود و در آغاز روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه‏ات را» (سبح اسم ربک الاعلى).
یعنى نام خداوند در ردیف نام بتها قرار داده نشود، و ذات پاک او را از هرگونه عیب و نقص، و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانیت، و هرگونه محدودیت و نقصان منزه بشماریم.
تعبیر به «اعلى» بیانگر این حقیقت است که او از هر کس و هر چیز و هر چه تصور کنیم، و هر خیال و قیاس و گمان و وهم، و هرگونه شرک جلى و خفى برتر و بالاتر است.


(آیه 2)- و بعد از این دو توصیف (ربّ، اعلى) در توضیح آن پنج وصف دیگر را بیان مى‏کند که همگى شرح ربوبیت اعلاى پروردگار است، مى‏فرماید:
«همان خداوندى که آفرید و منظم کرد» (الذى خلق فسوى).
نظام عالم آفرینش- که از بزرگترین منظومه‏هاى آسمانى را شامل مى‏شود تا موضوعات ساده‏اى همچون خطوط سر انگشتهاى انسان که در آیه 4 سوره قیامت به آن اشاره شده (بلى قادرین على ان نسوى بنانه)- شاهد گویایى بر ربوبیت او، و اثبات وجود پروردگار است.


(آیه 3)- بعد از مسأله آفرینش و نظم بندى خلقت، به موضوع برنامه ریزى براى حرکت تکاملى، و هدایت موجودات در این مسیر پرداخته، مى‏افزاید:«و همان که اندازه‏گیرى کرد و هدایت نمود» (و الذى قدر فهدى).
منظور از «تقدیر» همان اندازه‏گیرى و تعیین برنامه‏هاى حرکت به سوى اهدافى است که موجودات به خاطر آن آفریده شده‏اند.
و منظور از «هدایت» همان هدایت تکوینى است که به صورت انگیزه‏ها و قوانینى بر هر موجودى حاکم ساخته- اعم از انگیزه‏هاى درونى و برونى.
فى المثل از یکسو پستان مادر و شیر آن را براى تغذیه طفل آفریده و به مادر عاطفه شدید مادرى داده و از سوى دیگر در طفل انگیزه‏اى آفریده که او را به سوى پستان مادر مى‏کشاند، و این آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسیر هدف، در همه موجودات دیده مى‏شود.
البته در مورد انسان غیر از برنامه هدایت تکوینى، هدایت دیگرى وجود دارد که از طریق وحى و ارسال انبیاء صورت مى‏گیرد، و هدایت تشریعى نام دارد، و جالب این که هدایت تشریعى انسان نیز در تمام زمینه‏ها مکمل هدایت تکوینى اوست.


(آیه 4)- در مرحله بعد اشاره به گیاهان و مخصوصا مواد غذائى چهارپایان کرده، مى‏افزاید: «و آن کسى که چراگاه را به وجود آورد» و از دل زمین بیرون فرستاد (و الذى اخرج المرعى).


(آیه 5)- و بعد مى‏افزاید: «سپس آن را خشک و تیره قرار داد» (فجعله غثاء احوى).
«غثاء احوى» (گیاهان خشکیده تیره رنگ) هم بازگو کننده فناى دنیاست و هم منافع زیادى در بر دارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حیوانات، و هم وسیله‏اى است براى سوخت و سوز انسان، و هم کود مناسبى براى زمینها.


(آیه 6)- در آیات گذشته سخن از ربوبیت و «توحید» پروردگار بود و به دنبال آن در اینجا سخن از قرآن و «نبوت» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، در آیات گذشته سخن از «هدایت عمومى» موجودات بود، و در اینجا سخن از «هدایت نوع انسان» است،و بالاخره در آیات گذشته تسبیح پروردگار «على اعلى» آمده بود، و در اینجا از قرآن که بیانگر این تسبیح است سخن به میان مى‏آورد.
مى‏فرماید: «ما به زودى (قرآن را) بر تو مى‏خوانیم و هرگز فراموش نخواهى کرد» (سنقرئک فلا تنسى).
بنابراین هنگام نزول وحى عجله مکن، و هرگز نگران فراموش کردن آیات الهى مباش، آن کس که این آیات بزرگ را براى هدایت انسانها بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنهاست.
در جاى دیگر مى‏فرماید: «براى خواندن قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو تمام شود عجله مکن، و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون کن» (طه/ 114).


(آیه 7)- سپس براى اثبات قدرت خداوند و این که هر خیر و برکتى است از ناحیه اوست، مى‏افزاید: تو چیزى از آیات الهى را فراموش نمى‏کنى «مگر آنچه را خدا بخواهد که او آشکار و پنهان را مى‏داند» (الا ما شاء الله انه یعلم الجهر و ما یخفى).
مفهوم این تعبیر آن نیست که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چیزى از آیات الهى از فراموش مى‏کند بلکه هدف بیان این حقیقت است که موهبت حفظ آیات الهى از سوى خداست، و لذا هر لحظه بخواهد مى‏تواند آن را از پیامبرش بگیرد.
و این یکى از معجزات پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است که آیات و سوره‏هاى طولانى را با یکبار تلاوت جبرئیل به خاطر مى‏سپرد، و همیشه به خاطر داشت، و چیزى را فراموش نمى‏کرد.


(آیه 8)- سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داده، مى‏افزاید: «و ما تو را براى هر کار خیر آماده مى‏کنیم» (و نیسرک للیسرى).
و به تعبیر دیگر هدف بیان این حقیقت است که در راهى که تو در پیش دارى مشکلات و سختیها فراوان است، هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن، و هم در تبلیغ رسالت و اداى آن، و هم در انجام کارهاى خیر و عمل به آن ما در تمام این امور (دریافت وحى و ابلاغ و نشر و تعلیم و عمل کردن به آن) به تو یارى مى‏دهیم و مشکلات را بر تو آسان مى‏سازیم.


(آیه 9)- بعد از بیان موهبت وحى آسمانى به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، و وعده توفیق و تسهیل امور براى او، به ذکر مهمترین وظیفه او پرداخته، مى‏فرماید: «پس تذکّر ده اگر تذکر مفید باشد» (فذکر ان نفعت الذکرى).
منظور این است که تذکر به هرحال سودمند است، و افرادى که به هیچ وجه از آن منتفع نشوند کمند، به علاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منکران مى‏شود که این خود منفعت بزرگى است.
و لذا پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله براى تبلیغات و تذکرات خود هیچ قید و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى‏کرد و انذار مى‏نمود.



(آیه 10)- سپس به عکس العمل مردم در برابر تذکر، وعظ و انذار پرداخته، و آنها را به دو گروه تقسیم مى‏کند، مى‏فرماید: «و به زودى کسى که از خدا مى‏ترسد (و احساس مسؤولیت مى‏کند) متذکر مى‏شود» (سیذکر من یخشى).
آرى! تا روح «خشیت» و ترس و یا به تعبیر دیگر روح «حق طلبى» و «حق جوئى» که مرتبه‏اى از تقواست در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى و تذکرات پیامبران نفعى نمى‏برد، لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مایه هدایت براى پرهیزگاران شمرده مى‏گوید: (هدى للمتقین).


(آیه 11)- و در این آیه به گروه دوم پرداخته، مى‏افزاید: «اما بدبخت‏ترین افراد از آن دورى مى‏گزیند» یتجنبها الاشقى).


(آیه 12)- در این آیه سرنوشت گروه اخیر را چنین بیان مى‏کند «همان کسى که در آتش بزرگ وارد مى‏شود» (الذى یصلى النار الکبرى).


(آیه 13)- «سپس در آن آتش (براى همیشه مى‏ماند) نه مى‏میرد، و نه زنده مى‏شود»! (ثم لا یموت فیها و لا یحیى).
یعنى نه مى‏میرد که آسوده گردد، و نه حالتى را که در آن است مى‏توان زندگى نام نهاد، بلکه دائما در میان مرگ و زندگى دست و پا مى‏زند، و این بدترین بلا و مصیبت براى آنهاست.توصیف آتش جهنّم به «کبرى» در مقابل آتش «صغرى» یعنى آتشهاى این دنیا مى‏باشد، همان‏گونه که در حدیثى آمده که امام صادق علیه السّلام فرمود: «این آتش شما جزئى از هفتاد جزء از آتش دوزخ است، که هفتاد مرتبه با آب خاموش شده، باز شعله‏ور گردیده و اگر چنین نبود هیچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت و نمى‏توانست در کنار آن قرار گیرد.


(آیه 14)- در آیات قبل اشاره‏اى به مجازات سخت کفار معاند، و دشمنان حق شده بود، و در اینجا به نجات اهل ایمان و عوامل این نجات اشاره کرده، مى‏فرماید: «به یقین کسى که پاکى جست (و خود را تزکیه کرد)، رستگار شد» (قد افلح من تزکى).


(آیه 15)- «و (آن که) نام پروردگارش را یاد کرد سپس نماز خواند» (و ذکر اسم ربه فصلى).
به این ترتیب عامل فلاح و رستگارى و پیروزى و نجات را سه چیز مى‏شمرد، «تزکیه» و «ذکر نام خداوند» و سپس «به جا آوردن نماز».
«تزکیه» معنى وسیعى دارد که هم پاکسازى روح از آلودگى شرک، و هم پاکسازى نفس از اخلاق رذیله، و هم پاکسازى عمل از محرمات و هرگونه ریا، و هم پاکسازى مال و جان به وسیله دادن زکات در راه خدا را شامل مى‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر
پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ق.ظ

590 . صفحه 590

هفتم مرداد :


نفیسه :



سوره بروج هشتادو پنجمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 22 آیه میباشد. ‏
محتواى سوره:
با توجه به این که این سوره از سوره‏هاى «مکّى» است چنین به نظر مى‏رسد که هدف اصلى تقویت روحیه مؤمنان در برابر دشمنان و تشویق آنان به پایمردى و استقامت است.
و در همین رابطه در این سوره داستان «اصحاب اخدود» را نقل مى‏کند، همانها که خندقها کندند و آتشهاى عظیمى در آن افروختند، و مؤمنان را تهدید به شکنجه با آتش کردند، گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند، اما آنها از ایمانشان بازنگشتند.
در قسمت دیگرى از این سوره کافرانى را که مؤمنان را تحت فشار قرار مى‏دهند سخت مورد حمله قرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهدید مى‏کند، در حالى که مؤمنان را بشارت به باغهاى پر نعمت بهشتى مى‏دهد.
در مقطع بعد آنها را به گذشته تاریخ باز مى‏گرداند، و داستان فرعون و ثمود و اقوام زورمند را در برابر دیدگانشان مجسم مى‏سازد، تا کفّار «مکّه» که نسبت به آنها قدرت ناچیزى داشتند حساب خود را بکنند، و هم مایه تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان بوده باشد.
و در آخرین مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجید و اهمیت فوق العاده این وحى الهى مى‏کند، و سوره را با آن پایان مى‏دهد. نامگذارى این سوره به «بروج» به تناسب سوگندى است که در آیه نخستین آن آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس این سوره را بخواند خداوند به تعداد تمام کسانى که در نماز جمعه اجتماع مى‏کنند، و تمام کسانى که روز عرفه (در عرفات) جمع مى‏شوند، ده حسنه به او مى‏دهد، و تلاوت آن انسان را از ترسها و شدائد رهائى مى‏بخشد».
با توجه به این که یکى از تفسیرهاى آیه «و شاهد و مشهود» روز جمعه و روز عرفه است، و نیز با توجه به این که سوره حکایت از مقاومت شدید مؤمنان پیشین در برابر شدائد و فشارها مى‏کند، تناسب این پاداشها با محتواى سوره روشن مى‏شود، و در ضمن نشان مى‏دهد که این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که آن را بخوانند و در آن بیندیشند و سپس عمل کنند.


(آیه 1)- در آغاز سوره، مى‏فرماید: «سوگند به آسمان که داراى برجهاى بسیار است» (و السماء ذات البروج).
برجهاى آسمانى یا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است یا به معنى «صورتهاى فلکى» یعنى مجموعه‏اى از ستارگان که در نظر ما شباهت به یکى از موجودات زمینى دارد، و برجهاى دوازده‏گانه دوازده صورت فلکى است که خورشید در مسیر سالانه خود در هر ماه محاذى یکى از آنها قرار مى‏گیرد- البته خورشید حرکت نمى‏کند بلکه زمین به دور آن مى‏گردد ولى به نظر مى‏رسد که خورشید جا به جا مى‏شود و محاذى یکى از این صورتهاى فلکى مى‏گردد.

(آیه 2)- سپس مى‏افزاید: «و سوگند به آن روز موعود» روز رستاخیز (و الیوم الموعود).همان روزى که تمام انبیا و پیامبران الهى آن را وعده داده‏اند و صدها آیه قرآن مجید از آن خبر مى‏دهد.

(آیه 3)- و در سومین و چهارمین سوگند، مى‏فرماید: «و قسم به شاهد و مشهود» (و شاهد و مشهود).
در این که منظور از «شاهد» و «مشهود» چیست؟ مفسران حدود سى تفسیر ذکر کرده‏اند که مهمترین آنها تفسیرهاى زیر است:
1- «شاهد» شخص پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و «مشهود» روز قیامت است.
2- «شاهد» گواهان عمل انسانند، مانند اعضاى پیکر او و «مشهود» انسانها و اعمال آنها هستند.
3- «شاهد» به معنى روز جمعه است که شاهد اجتماع مسلمین در مراسم بسیار مهم نماز آن روز است. و «مشهود» روز عرفه است که زائران بیت اللّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند.
4- «شاهد» روز عید قربان و «مشهود» روز عرفه مى‏باشد.
5- منظور از «شاهد» شبها و روزها، و «مشهود» بنى آدم است که به اعمال او گواهى مى‏دهد.
6- منظور از «شاهد» ملائکه و «مشهود» قرآن است.
7- منظور از «شاهد» حجر الاسود و «مشهود» حاجیانند که در کنار آن مى‏آیند و دست بر آن مى‏نهند.
8- «شاهد» خلق است، و «مشهود» حق است.
9- منظور از «شاهد» امت اسلامى است و «مشهود» امتهاى دیگر.
10- «شاهد» پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و «مشهود» سایر انبیاء هستند.
11- «شاهد» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و «مشهود» امیرمؤمنان على علیه السّلام است.
البته تناسب این آیه با آیات قبل ایجاب مى‏کند که «شاهد» اشاره به شهود روز قیامت باشد، اعم از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا سایر پیامبران نسبت به امتهاى خود، و ملائکه و فرشتگان و اعضاى پیکر آدمى و شب و روز، و مانند آنها، و «مشهود» انسانها یا اعمال آنهاست.
و به این ترتیب بسیارى از تفاسیر فوق درهم ادغام مى‏شود و در یک مجموعه با یک مفهوم وسیع خلاصه مى‏گردد و تضادى میان آنها وجود
ندارد.
چرا که «شاهد» هرگونه گواه را شامل مى‏شود، و «مشهود» هر چیزى را که بر آن گواهى مى‏دهند.
آرى! آسمان و ستارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم و حساب است و «یوم موعود» صحنه روشنى از حساب و کتاب، و شاهد و مشهود نیز وسیله‏اى است براى رسیدگى دقیق به این حساب، وانگهى همه این سوگندها براى آن است که به شکنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در مورد مؤمنان راستین همگى ثبت و ضبط، و براى روز موعود نگهدارى مى‏شود.

(آیه 4)- مؤمنان در برابر کوره‏هاى آدم سوزى! قرآن بعد از این سوگندها مى‏فرماید: «مرگ بر شکنجه‏گران صاحب گودال» آتش (قتل اصحاب الاخدود).

(آیه 5)- «آتشى عظیم و شعله‏ور» (النار ذات الوقود).

(آیه 6)- «هنگامى که در کنار آن نشسته بودند» (اذ هم علیها قعود).

(آیه 7)- «و آنچه را با مؤمنان انجام مى‏دادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مى‏کردند»! (و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود).
این گروه شکنجه‏گر خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند، و مؤمنان را وادار مى‏کردند که دست از ایمان خود بردارند، هنگامى که با مقاومت آنان رو به رو مى‏شدند آنها را در این کوره‏هاى آدم سوزى انداخته، به آتش مى‏کشیدند!

(آیه 8)- سپس مى‏افزاید: «آنها (شکنجه‏گران) هیچ ایرادى بر مؤمنان نداشتند جز این که به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند»؟! (و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید).
تعبیر به «عزیز» (قدرتمند شکست ناپذیر) و «حمید» (شایسته هرگونه ستایش و داراى هرگونه کمال) در حقیقت پاسخى است به جنایتهاى آنها،و دلیلى است بر ضد آنان، یعنى مگر ایمان به چنین خدائى جرم و گناه است؟! در ضمن تهدید و هشدارى نیز به این شکنجه‏گران در طول تاریخ محسوب مى‏شود که خداوند عزیز و حمید در کمین آنهاست.

(آیه 9)- سپس به بیان دو وصف دیگر از اوصاف این معبود بزرگ پرداخته، مى‏افزاید: «همان کسى که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است» (الذى له ملک السماوات و الارض و الله على کل شى‏ء شهید).
در حقیقت این چهار وصف از اوصافى است که شایستگى براى عبودیت را مسلّم مى‏کند، قدرت و توانائى، واجد هرگونه کمال بودن، مالکیت آسمانها و زمین، و آگاهى از همه چیز.
در ضمن بشارتى است به مؤمنان که خدا حاضر و ناظر است و صبر و شکیبایى و استقامتشان را در راه حفظ ایمان مى‏بیند.
و البته توجه به این حقیقت به آنها نیرو و نشاط مى‏دهد.
از سوى دیگر تهدیدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است که اگر خدا مانع کار آنها نمى‏شود نه به خاطر ناتوانى است، بلکه به خاطر آزمون و امتحان است، و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناک خدا را خواهند چشید.
اصحاب اخدود چه کسانى بودند؟
«اخدود» به معنى گودال بزرگ یا خندق است، منظور در اینجا خندقهاى عظیمى است که مملوّ از آتش بود تا شکنجه‏گران، مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند.
معروف و مشهور آن است که این ماجرا مربوط به «ذو نواس» آخرین پادشاه «حمیر» در سرزمین «یمن» است.
توضیح این که: «ذونواس» که آخرین نفر از سلسله گروه «حمیر» بود به آیین یهود درآمد، و گروه «حمیر» نیز از او پیروى کردند، او نام خود را «یوسف» نهاد، و مدتى بر این منوال گذشت، سپس به او خبر دادند که در سرزمین «نجران» (در شمال یمن) هنوز گروهى بر آیین نصرانیتند، هم مسلکان «ذونواس» او را وادار کردند که اهل «نجران» را مجبور به پذیرش آیین یهود کند، او به سوى نجران حرکت کرد، و ساکنان آنجا را جمع نمود، و آیین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد آن را پذیرا شوند، ولى آنها ابا کردند حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند.
«ذونواس» دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد، بطورى که عدد مقتولین و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید! بعضى افزوده‏اند که در این گیر و دار یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت، و از ذونواس شکایت کرد و یارى طلبید.
قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه‏اى به پادشاه حبشه مى‏نویسم که او مسیحى است و همسایه شماست، از او مى‏خواهم شما را یارى دهد، مرد نجرانى نزد سلطان حبشه «نجاشى» آمد، و نجاشى از شنیدن این داستان سخت متأثر گشت، و از خاموشى شعله آیین مسیح (ع) در سرزمین نجران افسوس خورد، و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت سپاه ذونواس را شکست دادند، و گروه زیادى از آنان کشته شد، و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد.

(آیه 10)- شکنجه گران در برابر مجازات الهى! بعد از بیان جنایت عظیم‏
شکنجه‏گران اقوام پیشین در اینجا به کیفر سخت الهى نسبت به آنان، و پاداشهاى عظیم مؤمنان اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که مردان و زنان با ایمان را شکنجه دادند، سپس توبه نکردند، براى آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است» (ان الذین فتنوا المؤمنین و المؤمنات ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق).
جمله «ثمّ لم یتوبوا» نشان مى‏دهد که راه توبه حتى براى چنین شکنجه‏گران ستمگرى باز است، و این نهایت لطف پروردگار را نسبت به گنهکاران نشان مى‏دهد، و ضمنا هشدارى است به مردم مکه که تا دیر نشده دست از آزار و شکنجه مؤمنان بردارند، و به سوى خدا بازگردند.
قابل توجه این که در این آیه دو گونه عذاب براى آنها ذکر کرده: یکى عذاب جهنم و دیگرى «عذاب حریق» (عذاب آتش سوزان) ذکر این دو ممکن است به خاطر این باشد که در جهنم انواعى از مجازاتها وجود دارد که یکى از آنها آتش سوزان است، و ذکر آن بالخصوص به خاطر این است که شکنجه‏گران مزبور مؤمنان را با آتش مى‏سوزاندند و باید در آنجا با آتش مجازات شوند اما این آتش کجا و آن آتش کجا.

(آیه 11)- سپس به پاداش مؤمنان پرداخته، مى‏فرماید: «و براى کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند باغهایى از بهشت است که نهرها زیر درختانش جارى است، و این نجات و پیروزى بزرگ است» (ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ذلک الفوز الکبیر).
چه فوز و پیروزى از این برتر که در جوار قرب پروردگار و در میان انواع نعمتهاى پایدار، با سربلندى و افتخار جاى گیرند، ولى نباید فراموش کرد که کلید اصلى این پیروزى و فوز کبیر، ایمان و عمل صالح است.

(آیه 12)- سپس بار دیگر به تهدید کفار و شکنجه‏گران پرداخته، مى‏افزاید:
«گرفتن قهر آمیز و مجازات پروردگارت به یقین بسیار شدید است»! (ان بطش ربک لشدید).

(آیه 13)- بعد مى‏فرماید: گمان نکنید قیامتى در کار نیست و یا بازگشت شما مشکل است «اوست که آفرینش را آغاز مى‏کند، و باز مى‏گرداند» (انه هو یبدى و یعید).

(آیه 14)- سپس به بیان پنج وصف از اوصاف خداوند بزرگ پرداخته، مى‏گوید: «و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان) است» (و هو الغفور الودود).

(آیه 15)- «صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است» (ذو العرش المجید).

(آیه 16)- «و آنچه را مى‏خواهد انجام مى‏دهد» (فعال لما یرید).
در حقیقت ذکر این اوصاف در برابر تهدیدى که در آیات قبل آمده براى بیان این حقیقت است که راه بازگشت به روى گنهکاران باز است، و خداوند در عین شدید العقاب بودن غفور و ودود و رحیم و مهربان است.

(آیه 17)- دیدى خدا با لشکر فرعون و ثمود چه کرد؟
آیات قبل بیان قدرت مطلقه خداوند و حاکمیت بلامنازع او، و تهدید کفّار و شکنجه‏گران بود، براى این که معلوم شود این تهدیدها عملى است در اینجا روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا داستان لشکرها به تو رسیده است» (هل اتاک حدیث الجنود).
لشکریان عظیمى که در برابر پیامبران الهى صف آرائى کردند و به مبارزه برخاستند به گمان این که مى‏توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام کنند.

(آیه 18)- و بعد به دو نمونه آشکار از آنها که یکى در قدیم الایام، و دیگرى در عصر نزدیکتر واقع شد اشاره کرده، مى‏افزاید: «لشکریان فرعون و ثمود» (فرعون و ثمود).
همانها که بعضى شرق و غرب جهان را زیر سلطه خود قرار دادند، و بعضى دل کوهها را شکافتند و سنگهاى عظیم آن را برکندند، و از آن خانه‏ها و قصرهاى عظیم ساختند، و کسى را یاراى مقابله با آنها نبود.
اما خداوند گروه اول را با «آب» و گروه دوم را با «باد» که هر دو وسیله‏هاى حیات آدمى هستند، در هم کوبید!

(آیه 19)- در این آیه مى‏افزاید: «ولى کافران پیوسته در تکذیب حقند» (بل الذین کفروا فى تکذیب).
چنان نیست که نشانه‏هاى حق بر کسى مخفى و پنهان باشد، لجاجت و عناد اجازه نمى‏دهد که بعضى راه را پیدا کنند، و در طریق حق گام بگذارند.
تعبیر به «بل» که به اصطلاح براى اضراب (عدول از چیزى به چیز دیگر) است گوئى اشاره به این است که این گروه مشرک از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوج‏ترند، دائما مشغول تکذیب و انکار قرآنند.

(آیه 20)- ولى آنها باید بدانند که «و خداوند به همه آنها احاطه دارد» و همه در چنگال قدرت او هستند (و الله من ورائهم محیط).
اگر خدا به آنها مهلت مى‏دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است، و اگر آنها را سریعا مجازات نمى‏کند نه به خاطر این است که از قلمرو قدرتش بیرونند.

(آیه 21)- در این آیه مى‏افزاید: اصرار آنها در تکذیب قرآن و نسبت آن به سحر و کهانت و شعر بیهوده است این آیات، سحر و دروغ نیست «بلکه قرآن با عظمت است ...» (بل هو قرآن مجید).
محتوایش عظیم و گسترده، و معانیش بلند و پرمایه است، هم در زمینه معارف و اعتقادات، و هم اخلاق و مواعظ و هم احکام و سنن.

(آیه 22)- «که در لوح محفوظ جاى دارد» (فى لوح محفوظ). و دست نااهلان و شیاطین و کاهنان هرگز به آن نمى‏رسد، و از هرگونه تغییر و تبدیل و زیاده و نقصان بر کنار مى‏باشد.
بنابراین اگر نسبتهاى ناروا به تو مى‏دهند، و شاعر و ساحر و کاهن و مجنونت مى‏خوانند، هرگز غمگین مباش، تکیه‏گاه تو محکم، راهت روشن، و پشتیبانت قدرتمند و تواناست.
منظور از «لوح» در اینجا صفحه‏اى است که قرآن مجید بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نه صفحه‏اى همچون الواح متداول در میان ما، بلکه در تفسیرى از ابن عباس آمده است «لوح محفوظ» طولش به اندازه فاصله زمین و آسمان! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است! و اینجاست که به نظر مى‏رسد که لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است که شرق و غرب عالم را فرا گرفته، و از هرگونه دگرگونى و تحریف مصون و محفوظ است.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۶
* مسافر
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۶ ق.ظ

589 . صفحه589

ششم مرداد :


نفیسه :



(آیه 35)- در آیه قبل خواندیم که روز قیامت مومنان به کفار می خندند لذا در این آیه مى‏افزاید: «در حالى که بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مى‏نگرند» (على الارائک ینظرون).

به چه چیز نگاه مى‏کنند! به آن همه نعمتهاى بى‏پایان الهى، به آن مواهب عظیم و به آن عذابهاى دردناکى که کفار مغرور و خودخواه در نهایت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.

(آیه 36)- سرانجام در آخرین آیه این سوره به صورت یک جمله استفهامیه، مى‏فرماید: «آیا (با این حال) کافران پاداش اعمال خود را گرفتند»؟! (هل ثوب الکفار ما کانوا یفعلون).
این سخن خواه از ناحیه خداوند باشد، یا فرشتگان، و یا مؤمنان، نوعى طعن و استهزا نسبت به افکار و ادعاهاى این مغروران مستکبر است که انتظار داشتند در مقابل اعمال زشتشان جایزه و پاداشى هم از خداوند دریافت دارند، در برابر این پندار غلط و خیال خام مى‏فرماید: «آیا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند»؟




سوره انشقاق،سوره هشتاد و چهارم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 25 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره مانند بسیارى از سوره‏هاى جزء اخیر قرآن مجید از مباحث معاد سخن مى‏گوید، در آغاز اشاراتى به حوادث هولناک و تکان دهنده پایان جهان و شروع قیامت مى‏کند، و در مرحله بعد به مسأله رستاخیز و حساب اعمال نیکوکاران و بدکاران، و سرنوشت آنها، و در مرحله سوم به بخشى از اعمال و اعتقاداتى که موجب عذاب و کیفر الهى مى‏شود، و در مرحله چهارم بعد از ذکر سوگندهائى به مراحل سیر انسان در مسیر زندگى دنیا و آخرت اشاره مى‏کند و سرانجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نیک و بد و کیفر و پاداش آنهاست.
درباره فضیلت تلاوت این سوره‏ در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:
«کسى که سوره انشقاق را بخواند خداوند او را از این که در قیامت نامه اعمالش به پشت سرش داده شود در امان مى‏دارد»!



(آیه 1)- همان گونه که در شرح محتواى سوره گفتیم در آغاز این سوره نیز به حوادث عظیم و عجیب پایان جهان اشاره شده، مى‏فرماید: «در آن هنگام که آسمان [- کرات آسمانى‏] شکافته شود» (اذا السماء انشقت).
نظیر آنچه در آغاز سوره انفطار آمده که مى‏فرماید: «در آن زمان که آسمان (و کرات آسمانى) شکافته و ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند».
و این اعلام پایان دنیا و خرابى و فناى آن است.
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام در تفسیر آیه آمده که فرمود: «در آستانه قیامت این کواکب را که ما مشاهده مى‏کنیم از کهکشان جدا مى‏شود، و نظام همگى به هم مى‏خورد».

(آیه 2)- سپس مى‏افزاید: «و تسلیم فرمان پروردگارش شود و شایسته است چنین باشد» (و اذنت لربها و حقت).
مبادا تصور شود که آسمان با آن عظمت کمترین مقاومتى در مقابل این فرمان الهى مى‏کند.
چگونه مى‏تواند تسلیم نباشد در حالى که فیض وجود لحظه به لحظه از سوى خداوند به آن مى‏رسد، و اگر یک آن این رابطه قطع گردد متلاشى و نابود خواهد شد.

(آیه 3)- و در مرحله بعد به وضع «زمین» اشاره کرده، مى‏فرماید: «و در آن هنگام که زمین گسترده شود» (و اذا الارض مدت).
کوهها- به شهادت آیات فراوانى از قرآن- بکلى متلاشى و بر چیده مى‏شوند و تمام بلندیها و پستیها از میان مى‏رود، زمین صاف و گسترده و آماده حضور همه بندگان در صحنه مى‏شود.

(آیه 4)- و در سومین مرحله، مى‏افزاید: «و (زمین) آنچه در درون دارد بیرون افکنده و خالى مى‏شود» (و القت ما فیها و تخلت).
معروف در میان مفسران این است که مفهوم آیه این است که تمام مردگانى که در درون خاک و داخل قبرها آرمیده‏اند یکباره همه به بیرون پرتاب مى‏شوند، و لباس حیات و زندگى بر تن مى‏کنند.
بعضى دیگر گفته‏اند علاوه بر انسانها، معادن و گنجهاى نهفته درون زمین نیز همگى بیرون مى‏ریزد.این احتمال نیز وجود دارد که مواد مذاب درون زمین با زلزله‏هاى هولناک و وحشتناک بکلى بیرون مى‏ریزد، و همه پستیها را پر مى‏کند و سپس درون زمین خالى و آرام مى‏گردد.

(آیه 5)- باز به دنبال این سخن، مى‏افزاید: «و تسلیم فرمان پروردگارش گردد و شایسته است» که تسلیم باشد (و اذنت لربها و حقت).
این حوادث عظیم که با تسلیم کامل همه موجودات توأم است، از یکسو بیانگر فناى این دنیاست، فناى زمین و آسمان و انسانها و گنجها و گنجینه‏ها، و از سوى دیگر دلیل بر ایجاد نقطه عطفى است در جهان آفرینش، و مرحله نوین و تازه هستى.
و از سوى سوم نشانه قدرت خداوند بزرگ است، بر همه چیز مخصوصا بر مسأله معاد و رستاخیز.
آرى! هنگامى که این حوادث واقع شود، انسان، نتیجه اعمال نیک و بد خود را مى‏بیند- و این جمله‏اى است که در تقدیر است.

(آیه 6)- تلاشى پر رنج به سوى کمال مطلق! سپس انسانها را مخاطب ساخته و سرنوشت آنها را در مسیرى که در پیش دارند براى آنها روشن کرده، مى‏فرماید: «اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى‏روى، و او را ملاقات خواهى کرد» (یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه).
این آیه اشاره به یک اصل اساسى در حیات همه انسانهاست، که همواره زندگى، آمیخته با زحمت و رنج و تعب است، حتى اگر هدف رسیدن به متاع دنیا باشد، تا چه رسد به این که هدف آخرت و سعادت جاویدان و قرب پروردگار باشد، این طبیعت زندگى دنیاست، حتى افرادى که در نهایت رفاه زندگى مى‏کنند آنها نیز از رنج و زحمت و درد برکنار نیستند.
تعبیر به «ملاقات پروردگار» در اینجا، خواه اشاره به ملاقات صحنه قیامت که صحنه حاکمیّت مطلقه اوست باشد، یا ملاقات جزا و پاداش و کیفر او، یا ملاقات خود او از طریق شهود باطن، نشان مى‏دهد که این رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد یافت، و زمانى به پایان مى‏رسد که پرونده این دنیا بسته شود و انسان با عملى پاک خداى خویش را ملاقات کند.
آرى! راحتى بى‏رنج و تعب، تنها در آنجاست.
تکیه بر عنوان «ربّ» (پروردگار) اشاره به این است که این سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبیت خداوند و تکامل و تربیت انسان است.

(آیه 7)- ولى در اینجا انسانها به دو گروه تقسیم مى‏شوند همان گونه که مى‏فرماید: «پس کسى که نامه اعمالش به دست راستش داده شود» (فاما من اوتى کتابه بیمینه).

(آیه 8)- «به زودى حساب آسانى براى او مى‏شود» (فسوف یحاسب حسابا یسیرا).

(آیه 9)- «و خوشحال به اهل و خانواده‏اش باز مى‏گردد» (و ینقلب الى اهله مسرورا).
اینها کسانى هستند که در مدار اصلى آفرینش، در همان مدارى که خداوند براى این انسان و سرمایه‏ها و نیروهاى او تعیین کرده حرکت مى‏کنند، و تلاش و کوشش آنها همواره براى خدا، و سعى و حرکتشان به سوى خداست، در آنجا نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند که این نشانه پاکى عمل و صحّت ایمان و نجات در قیامت است، و مایه سر افرازى و سر بلندى در برابر اهل محشر.
منظور از «حساب یسیر» حساب سهل و آسان است که سخت‏گیرى و دقت در آن نباشد، از سیئات بگذرد و حسنات را پاداش دهد و حتى سیئات آنها را به حسنات تبدیل کند.

(آیه 10)- آنها که از شرم نامه اعمال را پشت سر مى‏گیرند! به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون اصحاب الیمین (مؤمنانى که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى‏شود) گذشت در اینجا از کفّار و مجرمان و چگونگى نامه اعمال آنها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «و اما کسى که نامه اعمالش به پشت سرش داده شود»(و اما من اوتى کتابه وراء ظهره).

(آیه 11)- «به زودى فریاد مى‏زند: اى واى بر من که هلاک شدم»! (فسوف یدعوا ثبورا).

(آیه 12)- «و در شعله‏هاى سوزان آتش مى‏سوزد» (و یصلى سعیرا).
«اصحاب الیمین» با سرافرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مى‏زنند: هاؤم اقرؤا کتابیه اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید» (حاقه/ 19).
اما وقتى مجرمان تبهکار نامه اعمالشان را به دست چپشان مى‏دهند آنها از شرمسارى و ذلت دست را پشت سر مى‏گیرند، تا این سند جرم و فضاحت کمتر دیده شود، ولى چه فایده که در آنجا چیزى پنهان شدنى نیست.

(آیه 13)- سپس به بیان علت این سرنوشت شوم پرداخته، مى‏فرماید: «چرا که او در میان خانواده‏اش پیوسته (از کفر و گناه خود) مسرور بود» (انه کان فى اهله مسرورا).
سرورى آمیخته با غرور، و غرورى آمیخته با غفلت و بى‏خبرى از خدا، سرورى که نشانه دلبستگى سخت به دنیا و بى‏اعتنایى به جهان پس از مرگ بود.

(آیه 14)- و لذا در این آیه، مى‏افزاید: این به خاطر آن است که «او گمان مى‏کرد هرگز بازگشت نمى‏کند» و معادى در کار نیست! (انه ظن ان لن یحور).
در حقیقت منشأ اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود، و همین اعتقاد باعث غرور و سرور او شد، او را از خدا دور ساخت و در شهوات و انواع گناهان غوطه‏ور نمود، تا آنجا که دعوت انبیا را به باد استهزا گرفت، و وقتى به سراغ خانواده خود مى‏آمد از این استهزا و سخریه شاد و خوشحال بود، همین معنى در آیه 31 سوره مطففین نیز آمده است.

(آیه 15)- در این آیه، براى نفى عقائد باطل آنها مى‏فرماید: «آرى پروردگارش نسبت به او بینا بود» و اعمالش را براى حساب ثبت کرد! (بلى ان ربه کان به بصیرا).تعبیر این آیه همانند آیه «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه».
مى‏تواند به منزله دلیلى بر مسأله معاد محسوب شود، بخصوص این که در هر دو آیه روى عنوان «رب» تکیه شده است، چرا که سیر تکاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمى‏تواند با مرگ متوقف گردد، و زندگى دنیا کمتر از آن است که هدف چنین سیرى باشد.
و نیز بصیر بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى، و ثبت و ضبط آنها حتما باید مقدمه‏اى براى حساب و جزا باشد و گرنه بیهوده است.

(آیه 16)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون سیر تکاملى انسان به سوى خداوند آمد، در اینجا براى تأکید این مطلب و توضیح بیشتر، مى‏فرماید:
«سوگند به شفق» (فلا اقسم بالشفق).

(آیه 17)- «و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراکنده) جمع‏آورى مى‏کند» (و اللیل و ما وسق).

(آیه 18)- «و سوگند به ماه آنگاه که بدر کامل مى‏شود» (و القمر اذا اتسق).

(آیه 19)- «که همه شما پیوسته از حالى به حال دیگر منتقل مى‏شوید» تا به کمال برسید (لترکبن طبقا عن طبق).
منظور از «شفق» در اینجا همان روشنى آمیخته با تاریکى در آغاز شب است.
و از آنجا که ظهور «شفق» خبر از یک حالت تحول و دگرگونى عمیق در جهان مى‏دهد، و اعلام پایان روز و آغاز شب است، به علاوه جلوه و زیبائى خاصى دارد، و از همه گذشته وقت نماز مغرب است، خداوند به آن سوگند یاد فرموده تا همگان را وادار به اندیشه در این پدیده زیباى آسمانى کند.
و اما سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زیادى است که در آن نهفته شده و در گذشته مشروحا از آن سخن گفته‏ایم.
تعبیر به «ما وسق» با توجه به این که «وسق» به معنى جمع کردن پراکنده‏هاست اشاره به بازگشت انواع حیوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانه‏ها و لانه‏هاى خود به هنگام شب است، که نتیجه آن آرامش و آسایش عمومى جانداران مى‏باشد، و یکى از اسرار و آثار پر اهمیت شب محسوب مى‏شود.
قابل توجه این که هر چهار موضوعى که در آیات فوق به آن سوگند یاد شده است (شفق، شب، موجوداتى که شب آنها را گردآورى مى‏کند، ماه در حالت بدر کامل) همه موضوعاتى است مربوط به هم و مکمل یکدیگر، و مجموعه‏اى زیبا و منسجم را تشکیل مى‏دهد که اندیشه انسان را تحریک مى‏کند، تا در قدرت عظیم آفرینش بیندیشد، و از این دگرگونیهاى سریع به مسأله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
جمله «لترکبنّ طبقا عن طبق» بیانگر حالات مختلفى است که انسان در مسیر زندگى خود یکى پس از دیگرى پیدا مى‏کند.
از جمله حالات گوناگونى که انسان در طریق پر رنج و مشقت خود به سوى خداوند و کمال مطلق پیدا مى‏کند، نخست عالم دنیا، بعد جهان برزخ و سپس رستاخیز و حالات مختلف آن.

(آیه 20)- سپس به عنوان یک نتیجه‏گیرى کلى از بحثهاى گذشته، مى‏فرماید: «پس چرا هنگامى که آنها ایمان نمى‏آورند»؟! (فما لهم لا یؤمنون).
با این که دلائل حق روشن و آشکار است هم دلائل توحید و خداشناسى و هم دلائل معاد، هم آیات آفاقى و هم آیات انفسى.

(آیه 21)- سپس از کتاب «تکوین» به سراغ کتاب «تدوین» مى‏رود، مى‏افزاید: «و (چرا) هنگامى که قرآن بر آنها خوانده مى‏شود سجده نمى‏کنند»؟
 (و اذا قرئ علیهم القرآن لا یسجدون).
قرآنى که نور اعجاز از جوانب مختلف آن مى‏درخشد، و هر ناظر بى‏طرف مى‏داند ممکن نیست زائیده مغز بشرى باشد.

(آیه 22)- در این آیه، مى‏افزاید: «بلکه کافران پیوسته آیات الهى را تکذیب مى‏کنند» (بل الذین کفروا یکذبون).
به کار بردن «فعل مضارع» (یکذّبون) در اینجا که معمولا براى استمرار مى‏آید گواه بر این معنى است که آنها در تکذیبهاى خود اصرار داشتند، اصرارى که از روح لجاج و عناد سرچشمه مى‏گرفت.

(آیه 23)- سپس با لحنى تهدیدآمیز مى‏فرماید: «و خداوند آنچه را در دل پنهان مى‏دارند به خوبى مى‏داند» (و الله اعلم بما یوعون).
خداوندا از نیات و اهداف آنها، و انگیزه‏هائى که سبب این تکذیبهاى مستمر مى‏گردد، با خبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى کنند و سرانجام کیفر همه آن را به آنها خواهد داد.

(آیه 24)- و در این آیه، مى‏فرماید: «پس آنها را به عذابى دردناک بشارت ده» (فبشرهم بعذاب الیم).
تعبیر به «بشارت» که معمولا در خبرهاى خوش به کار مى‏رود در اینجا نوعى طعن و سرزنش است، این در حالى است که مؤمنان را حقیقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مى‏دهد، تا تکذیب کنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.

(آیه 25)- در آخرین آیه این سوره، به صورت یک استثناء بار دیگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشاره کرده، مى‏فرماید: «مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند که براى آنها پاداشى است قطع نشدنى» (الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیر ممنون).
این آیه راه بازگشت را به روى کفار مى‏گشاید، و مى‏فرماید: این عذاب الیم از کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده و پاداش دائم و نقصان ناپذیر به آنها داده مى‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۶
* مسافر
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ

588 . صفحه 588


پنجم مرداد :


نفیسه :



(آیه 7)- تو نمى‏دانى «سجّین» چیست؟ در تعقیب بحثى که در آیات گذشته درباره کم فروشان، و رابطه گناه با عدم ایمان راسخ به روز رستاخیز آمده بود، در اینجا به گوشه‏اى از سرنوشت بدکاران و فاجران در آن روز اشاره کرده، مى‏فرماید: «چنین نیست که آنها (درباره قیامت) مى‏پندارند به یقین نامه اعمال بدکاران در سجّین است» (کلا ان کتاب الفجار لفى سجین).


(آیه 8)- «تو چه مى‏دانى سجّین چیست»؟ (و ما ادراک ما سجین).

(آیه 9)- «نامه‏اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى» (کتاب مرقوم).
در تفسیر این آیات عمدتا دو نظریه وجود دارد:
1- منظور از «کتاب» همان نامه اعمال انسانهاست که هیچ کار کوچک و بزرگ و صغیره و کبیره‏اى نیست مگر این که آن را احصا کرده، و همه چیز بى‏کم و کاست در آن ثبت است.
و منظور از «سجّین» کتاب جامعى است که نامه اعمال همه بدکاران بطور مجموعى در آن گردآورى شده است. و به تعبیر ساده مانند دفتر کلى است که حساب هر یک از بستانکاران و بدهکاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى‏کنند.
و تعبیر از آن به عنوان «سجین» شاید به خاطر این باشد که محتویات این دیوان سبب زندانى شدن آنها در جهنّم است، یا خود این دیوان در قعر جهنّم جاى دارد، به عکس کتاب ابرار و نیکان که در «اعلى علیین» بهشت است.
2- تفسیر دوم این است که «سجین» به همان معنى مشهور و معروف یعنى «دوزخ» است که زندان عظیمى است براى همه بدکاران، و یا محل سختى از دوزخ مى‏باشد، و منظور از «کتاب فجار» همان سرنوشتى است که براى آنها رقم زده شده.
بنابراین، معنى آیه چنین است: «سرنوشت مقرّر و مسلم بدکاران در جهنم است».
جمع میان این دو تفسیر نیز مانعى ندارد، چرا که سجّین در تفسیر اول به معنى دیوان کل اعمال بدکاران است، و در تفسیر دوم به معنى دوزخ یا قعر زمین و معلوم است که اینها علت و معلول یکدیگرند، یعنى هنگامى که نامه عمل انسان در دیوان کل اعمال بدکاران قرار گرفت همان سبب مى‏شود که او را به پست‏ترین مقام و قعر دوزخ بکشاند.

(آیه 10)- در این آیه، با یک جمله تکان دهنده به عاقبت شوم منکران معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
تکذیبى که سرچشمه انواع گناهان و از جمله کم فروشى و ظلم است.

(آیه 11)- در آیه قبل اشاره کوتاهى به سرنوشت شوم مکذبان شده بود، در اینجا به معرفى آنان پرداخته، مى‏گوید: «همانها که روز جزا را انکار مى‏کنند» (الذین یکذبون بیوم الدین).

(آیه 12)- و بعد مى‏افزاید: «تنها کسانى آن را تکذیب مى‏کنند که متجاوز و گنهکارند» (و ما یکذب به الا کل معتد اثیم).
یعنى ریشه انکار قیامت، منطق و استدلال نیست، بلکه افرادى که مى‏خواهند پیوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه‏ور باشند منکر قیامت مى‏شوند.

(آیه 13)- در این آیه به سومین وصف منکران قیامت اشاره کرده، مى‏افزاید:
« (همان کس که) وقتى آیات ما بر او خوانده مى‏شود مى‏گوید: این افسانه‏هاى پیشینیان است» (اذا تتلى علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین).
آنها علاوه بر این که تجاوزگر (معتد) و گنهکار (اثیم) هستند آیات الهى را نیز به باد سخریه و استهزا گرفته، آن را مجموعه‏اى از اسطوره‏ها و افسانه‏هاى موهوم و سخنان بى‏ارزش، نظیر آنچه از دورانهاى نخستین (دوران نادانى بشر) به یادگار مانده است معرفى مى‏کنند و به این بهانه مى‏خواهند خود را از مسؤولیت در برابر این آیات برکنار دارند.
در آیات دیگرى از قرآن مجید نیز مى‏خوانیم که مجرمان جسور براى فرار از اجابت دعوت الهى به همین بهانه متوسل مى‏شدند.

(آیه 14)- گناهان زنگار دلهاست! قرآن در این آیه بار دیگر به ریشه اصلى طغیان و سرکشى آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «چنین نیست که آنها مى‏پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهاشان نشسته» و از درک حقیقت وامانده‏اند (کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون). چرا که نور و صفاى نخستین را که به حکم فطرت خداداد در آن بوده گرفته، به همین دلیل پرتو انوار وحى در آن منعکس نمى‏گردد! در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هنگامى که بنده گناه کند، نکته سیاهى در قلب او پیدا مى‏شود، اگر توبه کند، و از گناه دست بردارد و استغفار نماید قلب او صیقل مى‏یابد، و اگر باز هم به گناه برگردد سیاهى افزون مى‏شود، تا تمام قلبش را فرا مى‏گیرد، این همان زنگارى است که در آیه «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون» به آن اشاره شده».

(آیه 15)- در این آیه مى‏افزاید: «چنین نیست که مى‏پندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند» (کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون).
و این دردناک‏ترین مجازات آنهاست، همان گونه که لقاى معنوى پروردگار، و حضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نیکان بالاترین موهبت و لذتبخش‏ترین نعمت است.

(آیه 16)- «سپس آنها به یقین وارد دوزخ مى‏شوند» و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحیم).
این ورود در آتش نتیجه محجوب بودن از پروردگار است، و اثرى است که از آن جدا نیست، و بطور مسلم آتش محرومیت از دیدار حق، از آتش دوزخ هم سوزانتر است!

(آیه 17)- و در این آیه مى‏فرماید: «سپس به آنها گفته مى‏شود: این همان چیزى است که آن را تکذیب مى‏کردید»! (ثم یقال هذا الذى کنتم به تکذبون).
این سخن به عنوان توبیخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى‏شود و عذابى است روحانى و شکنجه‏اى است معنوى براى این گروه خیره سر و لجوج.

(آیه 18)- «علّیّین» در انتظار ابرار است! به دنبال توصیفى که در آیات گذشته درباره «فجّار» و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده، در اینجا، سخنى از گروه مقابل آنان، یعنى ابرار و نیکان است که ملاحظه افتخارات و امتیازات آنها در برابر فاجران، موقعیت هر دو را روشنتر مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «چنان نیست که آنها (درباره معاد) مى‏پندارند، بلکه نامه اعمال ابرار و نیکان در علّیّین است» (کلا ان کتاب الابرار لفى علیین).
«ابرار» کسانى هستند که روحى وسیع و همتى بلند و اعتقاد و عملى نیک دارند.
شبیه همان دو تفسیر که در آیات سابق درباره «سجّین» داشتیم درباره «علّیّین» نیز صادق است.
نخست این که: منظور از «کتاب الابرار» نامه اعمال نیکان و پاکان و مؤمنان است، و هدف بیان این نکته است که نامه اعمال آنها در یک دیوان کل به نام «علّیّین» که بیانگر تمام اعمال مؤمنان است قرار دارد، دیوانى که بسیار بلند مرتبه و والا مقام است.
یا این که نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شریفترین مکان، یا بر فراز بهشت در بلندترین مقام جاى دارد، و همه اینها نشان مى‏دهد که مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست.
تفسیر دیگر این که «کتاب» در اینجا به معنى سرنوشت و حکم قطعى الهى است که مقرر داشته نیکان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع میان این دو تفسیر نیز ممکن است که هم نامه اعمال آنها در یک دیوان کل قرار دارد، و هم مجموعه آن دیوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته که خودشان در بالاترین درجات بهشت باشند.

(آیه 19)- سپس براى بیان اهمیت و عظمت «علّیّین» مى‏افزاید: «و تو چه مى‏دانى علّیّین چیست» (و ما ادراک ما علیون).
اشاره به این که مقام و مکانى است برتر از «خیال و قیاس و گمان و وهم» که هیچ کس حتى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نیز نمى‏تواند ابعاد عظمت آن را دریابد.

(آیه 20)- سپس خود قرآن به توضیح بیشتر پرداخته، مى‏افزاید: علّیّین «نامه‏اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى» (کتاب مرقوم).
این بنابر تفسیرى است که «علیین» را به معنى دیوان کل نامه اعمال ابرار معرفى مى‏کند، و اما بنابر تفسیر دیگر معنى آیه چنین است: «این سرنوشت حتمى است که خداوند در باره آنها رقم زده که جایگاهشان برترین درجات بهشت باشد».

(آیه 21)- سپس مى‏افزاید: این کتاب کتابى است که «مقرّبان شاهد آنند»! یا بر آن گواهى مى‏دهند (یشهده المقربون).
«مقربون» گروهى از خاصان و برگزیدگان مؤمنانند که مقامى بس والا دارند، و شاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نیکان دیگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلک مقربان نیستند.

(آیه 22)- سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظیم ابرار و نیکان پرداخته، مى‏فرماید: «مسلما نیکان در انواع نعمت‏اند» (ان الابرار لفى نعیم).

(آیه 23)- بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته، مى‏فرماید: «بر تختهاى زیباى بهشتى تکیه کرده، و (به زیباییهاى بهشت) مى‏نگرند»! (على الارائک ینظرون).

(آیه 24)- سپس مى‏افزاید: هرگاه به آنها بنگرى «در چهره‏هایشان طراوت و نشاط نعمت را مى‏بینى و مى‏شناسى» (تعرف فى وجوههم نضرة النعیم).
اشاره به این که نشاط و سرور و شادى در چهره‏هایشان موج مى‏زند.

(آیه 25)- بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى دیگر یعنى شراب بهشتیان کرده، مى‏افزاید: «آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سر بسته‏اى سیراب مى‏شوند» (یسقون من رحیق مختوم).
شراب طهورى که مانند شراب آلوده و شیطانى دنیا معصیت‏زا و جنون آفرین نیست، بلکه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى‏آفریند.

(آیه 26)- سپس مى‏فرماید: «مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است» (ختامه مسک).
نه همچون ظرفهاى در بسته دنیا که مهر آن را با «گل» مى‏نهند، و هنگامى که انسان مى‏خواهد شى‏ء سربسته را با شکستن مهرش باز کند، دستش آلوده مى‏شود، شراب طهور بهشتى چنین نیست، هنگامى که دست بر مهرش مى‏نهند، بوى عطر مشک در فضا پراکنده مى‏شود! و در پایان آیه بعد از ذکر اوصاف شراب طهور بهشتى، مى‏فرماید: «و در این (نعمتهاى بهشتى) راغبان باید بر یکدیگر پیشى گیرند» (و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون).
«تنافس» به معنى تمنى و تلاش دو انسان است که هر کدام مى‏خواهد شى‏ء نفیسى که براى دیگرى است در اختیار او نیز باشد.
در حقیقت مضمون آیه شبیه چیزى است که در آیه 21 سوره حدید آمده است: «پیشى بگیرید بر یکدیگر براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان، و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است»!

(آیه 27)- و بعد به آخرین نعمتى که در این سلسله آیات آمده اشاره کرده، مى‏فرماید: «این شراب (طهور) آمیخته با تسنیم است» (و مزاجه من تسنیم).

(آیه 28)- «همان چشمه‏اى که مقرّبان از آن مى‏نوشند» (عینا یشرب بها المقربون).
از این آیات استفاده مى‏شود که «تسنیم» برترین شراب طهور بهشتى است که مقربان آن را بطور خالص مى‏نوشند، و از آسمان بهشت یا طبقات بالاى آن فرو مى‏ریزد. ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحیق مختوم که نوع دیگرى از شراب طهور بهشتى است مى‏آمیزند! در روایات متعددى این شراب بهشتى پاداش کسانى ذکر شده که از شراب آلوده دنیا چشم بپوشند، و تشنه کامان را سیراب کنند، و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند. و کسانى که در روز گرم تابستان روزه بگیرند.
از جمله پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «اى على! کسى که خمر و شراب را به خاطر خدا ترک گوید خداوند او را از شراب زلال در بسته مهر شده بهشتى سیراب مى‏کند».

(آیه 29)-
شأن نزول:
مفسران براى این آیه و هفت آیه بعد از آن دو شأن نزول نقل کرده‏اند نخست این که: روزى على علیه السّلام و جمعى از مؤمنان از کنار جمعى از کفار «مکّه» گذشتند، آنها به على علیه السّلام و مؤمنان خندیدند و استهزا کردند، آیات مورد بحث نازل شد و سرنوشت این گروه کافر استهزا کننده را در قیامت روشن ساخت.
دیگر این که آیات مورد بحث درباره افرادى همچون عمار، صهیب، خباب، بلال، و سایر فقراى مؤمنین که مورد استهزاى مشرکان قریش همچون ابوجهل، و ولید بن مغیره، و عاص بن وائل، واقع مى‏شدند نازل شده.
جمع میان این دو شأن نزول نیز کاملا ممکن است.
تفسیر:
آن روز آنها مؤمنان را مسخره مى‏کردند، اما امروز ...! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نعمتها و پاداشهاى عظیم ابرار و نیکان مى‏گفت، در اینجا به گوشه‏اى از مصائب و زحمات آنها که در این جهان به خاطر ایمان و تقوا با آن رو به رو مى‏شوند اشاره مى‏کند، تا روشن شود که آن پاداشهاى بزرگ بى‏حساب نیست.
نخست مى‏فرماید: «بدکاران (در دنیا) پیوسته به مؤمنان مى‏خندیدند» (ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون).
خنده‏اى تمسخر آمیز و تحقیر کننده، خنده‏اى که از روح طغیان و کبر و غرور و غفلت ناشى مى‏شود، و همیشه افراد سبک‏سر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنین خنده‏هاى مستانه داشته‏اند.

(آیه 30)- در این آیه دومین برخورد زشت آنها را بیان کرده، مى‏فرماید:
«و هنگامى که از کنارشان مى‏گذشتند آنها را با اشاره تمسخر مى‏کردند» (و اذا مروا بهم یتغامزون).
و با این علامات و اشارات مى‏گویند: این بى‏سر و پاها را ببینید که مقربان درگاه خدا شده‏اند. این آستین پاره‏ها و پا برهنه‏ها را تماشا کنید که مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! و این گروه نادان را بنگرید که مى‏گویند استخوان پوسیده و خاک شده بار دیگر به حیات و زندگى برمى‏گردد و امثال این سخنان زشت و بى‏محتوا.

(آیه 31)- اینها همه در برخوردشان با مؤمنان بود، در جلسات خصوصى نیز همین برنامه را بازگو کرده، و سخریه‏ها را غیابا ادامه مى‏دادند، همان گونه که آیه مورد بحث مى‏گوید: «و هنگامى که به سوى خانواده خود باز مى‏گشتند مسرور و خندان بودند» و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى‏کردند (و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فکهین).
گوئى فتح و پیروزى نصیب آنها شده که به آن مباهات مى‏کنند، و باز هم در غیاب، همان سخریه‏ها، و همان استهزاءها ادامه دارد.

(آیه 32)- چهارمین عکس العمل شرارت آمیز آنها در برابر مؤمنان این بود که: «وقتى آنان را مى‏دیدند مى‏گفتند: اینها گمراهانند» (و اذا رأوهم قالوا ان هؤلاء لضالون).
چرا که راه و رسم بت‏پرستى و خرافاتى را که در میان آنها رائج بود و هدایتش مى‏پنداشتند رها کرده، و به سوى ایمان به خدا و توحید خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنیا را به نعمتهاى نسیه آخرت فروخته بودند.

(آیه 33)- و از آنجا که مؤمنان غالبا از افرادى بودند که موقعیت اجتماعى و ثروت قابل توجهى در اختیار نداشتند- و به همین دلیل کفار به آنها با چشم حقارت مى‏نگریستند، و ایمانشان را بى‏ارزش شمرده، و آئینشان را به باد مسخره مى‏گرفتند- قرآن مى‏گوید: «در حالى که هرگز مأمور مراقبت و متکفل آنان [- مؤمنان‏] نبودند» (و ما ارسلوا علیهم حافظین).
این در حقیقت جوابى است به این افراد خود خواه و پر ادعا که به شما چه مربوط که مؤمنان از کدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئین پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بنگرید.

(آیه 34)- ولى در قیامت مسأله بر عکس مى‏شود، چنانکه در این آیه مى‏فرماید: «ولى امروز مؤمنان به کفّار مى‏خندند»! (فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون).
چرا که قیامت بازتابى است از اعمال انسان در دنیا، و در آنجا باید عدالت الهى اجرا شود، و عدالت ایجاب مى‏کند که در آنجا مؤمنان پاکدل به کفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و این خود نوعى عذاب دردناک براى این مغروران مستکبر است! در بعضى از روایات از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «در آن روز درى از بهشت به روى کفار گشوده مى‏شود، و آنها به گمان این که فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوى آن حرکت مى‏کنند، هنگامى که به آن رسیدند ناگهان در بسته مى‏شود، و این کار چند بار تکرار مى‏شود و مؤمنان که از بهشت نظاره‏گر آنانند مى‏خندند»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۵
* مسافر
دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ

587 . صفحه 587


چهارم مرداد :


نفیسه :





سوره انفطار،سوره هشتاد و دوم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 19 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره مانند بسیارى از سوره‏هاى دیگر جزء آخر قرآن بر محور مسائل مربوط به قیامت دور مى‏زند، و روى هم رفته در آیات نوزده‏گانه آن به پنج موضوع در این رابطه اشاره شده:
1- اشراط السّاعه: یعنى حوادث عظیمى که در پایان جهان و در آستانه قیامت رخ مى‏دهد.
2- توجه انسان به نعمتهاى خداوند که سراسر وجود او را فرا گرفته.
3- اشاره به فرشتگانى که مأمور ثبت اعمال انسانها هستند.
4- سرنوشت نیکان و بدان در قیامت.
5- گوشه‏اى از سختیهاى آن روز بزرگ.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هرکس این دو سوره: سوره انفطار و سوره انشقاق را تلاوت کند، و آن دو را در نماز فریضه و نافله برابر چشم خود قرار دهد هیچ حجابى او را از خدا محجوب نمى‏دارد، و چیزى میان او و خداوند حائل نمى‏شود، پیوسته (با چشم دل) به خدا مى‏نگرد و خدا (با لطفش) به او نگاه مى‏کند، تا از حساب مردم فارغ شود».
مسلما نعمت بزرگ حضور در پیشگاه خدا، و از میان رفتن حجابها میان او و پروردگار، براى کسى است که این دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود را براساس آن بسازد، نه این که به لقلقه زبان اکتفا کند.


(آیه 1)- آن زمان که نظام جهان در هم ریزد! باز در آغاز این سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگیزى که در آستانه رستاخیز سرتاسر این جهان را فرا مى‏گیرد برخورد مى‏کنیم.
نخست مى‏فرماید: «در آن زمان که آسمان [- کرات آسمانى‏] از هم شکافته شود» (اذا السماء انفطرت).

(آیه 2)- «و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند» (و اذا الکواکب انتثرت).
نظام جهان بالا در هم مى‏ریزد، و انفجارهاى عظیمى سراسر کرات آسمانى را فرا مى‏گیرد، منظومه‏ها نظام خویش را از دست مى‏دهند، و ستارگان از مدار خود بیرون مى‏روند، و بر اثر تصادم شدید به یکدیگر متلاشى مى‏شوند، عمر این جهان به پایان مى‏رسد، و همه چیز ویران مى‏شود، تا بر ویرانه‏هایش عالم نوین آخرت برپا گردد.
هدف اعلام این مطلب است جایى که این کرات عظیم آسمانى به چنین سرنوشتى دچار شوند تکلیف انسان ضعیف در این میان معلوم است.

(آیه 3)- سپس از آسمان به زمین مى‏آید، مى‏فرماید: «و آن زمان که دریاها به هم پیوسته شود» (و اذا البحار فجرت).
گرچه امروز نیز تمام دریاهاى روى زمین (غیر از دریاچه‏ها) به هم ارتباط دارند، ولى به نظر مى‏رسد که در آستانه قیامت بر اثر زلزله‏هاى شدید، یا متلاشى شدن کوهها و ریختن آنها در دریاها چنان دریاها پر مى‏شوند که آب سراسر خشکیها را فرا مى‏گیرد، و دریاها به صورت یک اقیانوس گسترده و فراگیر در مى‏آیند، همان‏گونه که یکى از تفسیرهاى آیه 6 سوره تکویر «و اذا البحار سجرت» نیز همین است.


(آیه 4)- سپس درباره مرحله دوم رستاخیز و تجدید حیات جهان و تجدید حیات مردگان مى‏فرماید: «و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد» (و اذا القبور بعثرت). و مردگان بیرون آیند و براى حساب آماده شوند.

(آیه 5)- و بعد از ذکر این نشانه‏ها که قبل از رستاخیز و بعد از آن صورت مى‏گیرد، سخن نهائى را چنین بیان مى‏کند: در آن زمان «هر کس مى‏داند آنچه را که از پیش فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است» (علمت نفس ما قدمت و اخرت).
آرى! آن روز حجابها کنار مى‏رود، پرده‏هاى غرور و غفلت دریده مى‏شود، و حقایق جهان عریان و آشکار مى‏گردد، آنجاست که انسان تمامى اعمال خود را مى‏بیند و از نیک و بد آن آگاه مى‏شود، چه اعمالى را که از قبل فرستاده، و چه کارهائى که آثارش بعد از او در دنیا باقى مانده مانند خیرات و صدقات جاریه، و بناها و آثارى که براى مقاصد رحمانى یا شیطانى ساخته، و از خود به جا نهاده است، و یا کتابها و آثار علمى و غیر علمى که براى مقاصد نیک و بد تحریر یافته، و بعد از او مورد بهره‏بردارى دیگران قرار گرفته است، همچنین سنتهاى نیک و بد که اقوامى را به دنبال خود کشانیده.
اینها نمونه‏هائى است از کارهائى که نتایجش بعد از انسان به او مى‏رسد و مصداق «اخّرت» در آیه فوق است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «بعد از مرگ انسان، پرونده اعمال او بسته مى‏شود، و اجر و پاداشى به او نمى‏رسد مگر از سه طریق (و در روایت دیگرى این امور شش چیز شمرده شده:) بناها و اشیاء مفیدى که براى استفاده مردم از خود به یادگار گذارده، فرزند صالح، قرآنى که آن را تلاوت مى‏کند، چاهى که حفر کرده، درختى که غرس نموده، تهیه آب، و سنّت حسنه‏اى که بعد از او باقى مى‏ماند و مورد توجه قرار مى‏گیرد.»

(آیه 6)- اى انسان! چه چیز تو را مغرور ساخته؟ در تعقیب آیات گذشته که پیرامون معاد سخن مى‏گفت، در اینجا براى بیدار کردن انسان از خواب غفلت، و توجه او به مسؤولیتهایش در برابر خداوند، نخست او را مخاطب ساخته، و با یک استفهام توبیخى شدید و در عین حال توأم با نوعى لطف و محبت مى‏فرماید: «اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته»؟ (یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم).
به مقتضاى ربوبیتش پیوسته او را در کنف حمایت خود قرار داده، و تربیت و تکامل را بر عهده گرفته، و به مقتضاى کرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است که هنگام تلاوت این آیه فرمود: «غرّه جهله جهل و نادانیش او را مغرور و غافل ساخته است»! و از اینجا روشن مى‏شود هدف این است که با تکیه بر مسأله ربوبیت و کرم خداوند غرور و غفلت و جهل انسان را در هم بشکند.

(آیه 7)- سپس براى بیدار ساختن این انسان غافل به گوشه‏اى از کرم و الطافش به او در چهار مرحله اشاره کرده، مى‏فرماید: «همان خدائى که تو را آفرید، و سامان داد و منظم ساخت» (الذى خلقک فسواک فعدلک).

(آیه 8)- «و در هر صورتى که مى‏خواست تو را ترکیب نمود» (فى اى صورة ما شاء رکبک).
در این آیات و بسیارى دیگر از آیات قرآن خداوند این انسان فراموشکار و مغرور را وادار به عرفان خویشتن مى‏کند از آغاز آفرینش در رحم مادر، تا لحظه تولد، و از آنگاه تا نمو و رشد کامل، وجود خویش را مورد بررسى دقیق قرار دهد، و ببیند در هر گام، و در هر لحظه، نعمت تازه‏اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده، تا خود را سراپا غرق احسان او بیند و از مرکب غرور و غفلت پایین آید و طوق بندگى حق را بر گردن نهد.

(آیه 9)- سپس به منشأ غرور و غفلت آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «آن گونه که شما مى‏پندارید نیست بلکه شما روز جزا را منکرید» (کلا بل تکذبون بالدین).
نه مسأله کرم خداوند مایه غرور شماست، و نه لطف و نعمتهاى او، بلکه ریشه اصلى را در عدم ایمان به روز رستاخیز باید بیابید.

(آیه 10)- سپس براى از میان بردن عوامل غرور و غفلت و تقویت ایمان به معاد مى‏افزاید: «و بى‏شک نگاهبانانى بر شما گمارده شده ...» (و ان علیکم لحافظین).

(آیه 11)- نگاهبانانى که در نزد پروردگار «والا مقام و نویسنده» اعمال نیک و بد شما هستند (کراما کاتبین).

(آیه 12)- «که مى‏دانند شما چه مى‏کنید» (یعلمون ما تفعلون). حتى از اراده و تصمیم باطنى شما به هنگام گناه یا کار نیک با خبرند.
منظور از «حافظین» در اینجا فرشتگانى هستند که مأمور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نیک و بد هستند که در آیه 17 سوره ق از آنها تعبیر به «رقیب و عتید» شده است: «انسان هیچ سخنى را تلفظ نمى‏کند مگر این که نزد او فرشته‏اى است مراقب و آماده براى انجام مأموریت».
و در همان سوره ق آیه 16 مى‏فرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که دو فرشته از راست و چپ که ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى‏کنند».

(آیه 13)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون ثبت و ضبط اعمال انسانها به وسیله فرشتگان آمد، در اینجا به نتیجه این حسابرسى، و مسیر نهائى نیکان و بدان اشاره کرده، مى‏فرماید: «به یقین نیکان در نعمتى فراوانند» (ان الابرار لفى نعیم).

(آیه 14)- «و بدکاران در دوزخند»! (و ان الفجار لفى جحیم).
این که مى‏فرماید: «نیکوکاران در بهشت، و بدکاران در دوزخند» ممکن است به این معنى باشد که آنها هم اکنون نیز در بهشت و دوزخ وارد شده‏اند، و در همین دنیا نیز نعمتهاى بهشتى و عذابهاى دوزخى آنها را فرا گرفته، همان گونه که در آیه 54 سوره عنکبوت مى‏خوانیم: «دوزخ کافران را احاطه کرده است».
و نیز جمعى گفته‏اند که این گونه تعبیرها اشاره به آینده حتمى است- ولى معنى اول با ظاهر آیه سازگارتر است.

(آیه 15)- در این آیه توضیح بیشترى درباره سرنوشت فاجران داده، مى‏افزاید: «روز جزا وارد آن مى‏شوند و مى‏سوزند» (یصلونها یوم الدین).
هرگاه معنى آیه گذشته چنین باشد که آنها هم اکنون داخل دوزخند این آیه نشان مى‏دهد که در روز قیامت ورود بیشتر و عمیقترى در این آتش سوزان مى‏یابند و اثر آتش را به خوبى احساس مى‏کنند.

(آیه 16)- و باز براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «و آنان هرگز از آن غایب و دور نیستند» (و ما هم عنها بغائبین).
بسیارى از مفسران این جمله را دلیلى بر خلود و جاودانگى عذاب «فجار» گرفته‏اند، و چنین نتیجه‏گیرى کرده‏اند که منظور از «فجّار» در این آیات کفّارند. چرا که «خلود» و جاودانگى جز در مورد آنها وجود ندارد بنابر این فجّار کسانى هستند که پرده‏هاى تقوا و عفاف را به خاطر عدم ایمان و تکذیب روز جزا دریده‏اند. نه به خاطر غلبه هواى نفس در عین داشتن ایمان.
ضمنا آیه فوق این حقیقت را نیز بازگو مى‏کند که عذاب دوزخیان هیچ گونه فترتى ندارد، و حتى براى ساعت و یا لحظه‏اى از آن دور نمى‏شوند.

(آیه 17)- بعد براى بازگو کردن اهمیت آن روز بزرگ مى‏افزاید: «تو چه مى‏دانى روز جزا چیست»؟ (و ما ادراک ما یوم الدین).

(آیه 18)- «باز چه مى‏دانى روز جزا چیست»؟ (ثم ما ادراک ما یوم الدین).
جائى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن آگاهى وسیع از قیامت و علم فوق العاده او نسبت به مبدأ و معاد، حوادث آن روز بزرگ و اضطراب و وحشت عظیمى را که بر آن حاکم است به خوبى نداند تکلیف بقیه روشن است.

(آیه 19)- سپس در یک جمله کوتاه و پرمعنى یکى دیگر از ویژگیهاى آن روز را که در حقیقت همه چیز در آن نهفته است مطرح کرده، مى‏فرماید: «روزى است که هیچ کس قادر بر انجام کارى به سود دیگرى نیست، و همه امور در آن روز از آن خداست» (یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله). البته در این جهان نیز همه کارها به دست قدرت اوست، و همگان به او نیازمندند، ولى در آن روز این مالکیت و حاکمیت صورى و مجازى انسانها نیز برچیده مى‏شود و حاکمیت مطلقه خداوند و مالکیت او بر هر چیز از هر زمان آشکارتر است.



هشتاد و سومین سوره،سوره مطفّفین است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 36 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بحثهاى این سوره بر پنج محور دور مى‏زند:
1- هشدار و تهدید شدیدى نسبت به کم فروشان.
2- اشاره به این مطلب که گناهان از عدم ایمان راسخ به رستاخیز سرچشمه مى‏گیرد.
3- بخشى از سرنوشت «فجّار» در آن روز بزرگ.
4- قسمتى از مواهب عظیم و نعمتهاى روح پرور نیکوکاران در بهشت.
5- اشاره‏اى به استهزاى جاهلانه کافران نسبت به مؤمنان و معکوس شدن این کار در قیامت.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هرکس سوره مطففین را بخواند خدا او را از شراب طهور زلال و خالص که دست احدى به آن نرسیده در آن روز سیراب مى‏کند».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس در نمازهاى فریضه خود سوره مطففین را بخواند خداوند امنیت از عذاب دوزخ را در قیامت به او عطا مى‏کند، نه آتش دوزخ او را مى‏بیند و نه او آتش دوزخ را» پیداست این همه ثواب و فضیلت و برکت براى کسى است که خواندن آن را مقدمه‏اى براى عمل قرار دهد.


(آیه 1)- شأن نزول:
«ابن عباس» مى‏گوید: هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شد بسیارى از مردم سخت آلوده کم فروشى بودند، خداوند این آیات را نازل کرد و آنها پذیرفتند و بعد از آن کم فروشى را ترک کردند.
در حدیث دیگرى آمده است که: بسیارى از اهل مدینه تاجر بودند و در کار خود کم فروشى مى‏کردند، و بسیارى از معاملات آنها معاملات حرام بود، این آیات نازل شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را براى اهل مدینه تلاوت فرمود سپس افزود: «پنج چیز در برابر پنج چیز است»! عرض کردند: اى رسول خدا! کدام پنج در مقابل کدام پنج است؟
فرمود: «هیچ قومى عهدشکنى نکردند مگر این که خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلّط ساخت.
و هیچ جمعیتى به غیر حکم الهى حکم نکردند مگر این که فقر در میان آنها زیاد شد.
و در میان هیچ ملّتى فحشا ظاهر نشد مگر این که مرگ و میر در میان آنها فراوان گشت! هیچ گروهى کم فروشى نکردند مگر این که زراعت آنها از بین رفت و قحطى آنها را فرو گرفت! و هیچ قومى زکات را منع نکردند مگر این که باران از آنها قطع شد»!
تفسیر:
واى بر کم فروشان! در آغاز سوره قبل از هر چیز کم فروشان را مورد تهدید شدیدى قرار داده، مى‏فرماید: «واى بر کم فروشان»! (ویل للمطففین).
این در حقیقت اعلان جنگى است از ناحیه خداوند به این افراد ظالم و ستمگر و کثیف که حق مردم را به طرز ناجوانمردانه‏اى پایمال مى‏کنند.
قابل توجه این که در روایتى از امام صادق علیه السّلام آمده که خداوند «ویل» را درباره هیچ کس در قرآن قرار نداده مگر این که او را کافر نام نهاده همان گونه که در آیه 37 سوره مریم، مى‏فرماید: «واى بر کافران از مشاهده روز بزرگ».
از این روایت استفاده مى‏شود که کم فروشى بوى کفر مى‏دهد!

(آیه 2)- سپس به شرح کار مطففین و کم فروشان پرداخته، مى‏فرماید:
«آنان که وقتى براى خود پیمانه مى‏کنند حق خود را بطور کامل مى‏گیرند» (الذین اذا اکتالوا على الناس یستوفون).

(آیه 3)- «اما هنگامى که مى‏خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن کنند کم مى‏گذارند»! (و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون).
البته بعید نیست با استفاده از الغاى خصوصیت «کم فروشى» کم گذاردن در خدمات را نیز فراگیرد، فى المثل کارگر و کارمندى چیزى از وقت خود بدزدد در ردیف «مطففین» و کم فروشانى است که آیات این سوره سخت آنها را نکوهش کرده است. حتى بى‏تناسب نیست اگر هرگونه تجاوز از حدود الهى و کم و کسر گذاشتن در روابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانیم.

(آیه 4)- سپس آنها را با این جمله استفهام توبیخى، مورد تهدید قرار مى‏دهد:
«آیا آنها گمان نمى‏کنند که برانگیخته مى‏شوند»؟! (ا لا یظن اولئک انهم مبعوثون).

(آیه 5)- «در روزى بزرگ» (لیوم عظیم). روزى که عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظیم است.

(آیه 6)- «روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى‏ایستند» (یوم یقوم الناس لرب العالمین).
یعنى اگر آنها قیامت را باور مى‏داشتند و مى‏دانستند حساب و کتابى در کار است، و تمام اعمالشان براى محاکمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى‏شود، هرگز چنین ظلم و ستم نمى‏کردند، و حقوق افراد را پایمال نمى‏ساختند.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نقل شده است: «هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السّلام در کوفه بود همه روز صبح در بازارهاى کوفه مى‏آمد و بازار به بازار مى‏گشت و تازیانه‏اى (براى مجازات متخلفان) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى‏ایستاد و صدا مى‏زد: «اى گروه تجّار! از خدا بترسید»! هنگامى که بانگ على را مى‏شنیدند هرچه در دست داشتند بر زمین گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا مى‏دادند، سپس مى‏فرمود:
«از خداوند خیر بخواهید، و با آسان گرفتن کار بر مردم برکت بجوئید، و به خریداران نزدیک شوید، حلم را زینت خود قرار دهید، از سوگند بپرهیزید، از دروغ اجتناب کنید، از ظلم خوددارى نمایید، و حق مظلومان را بگیرید، به ربا نزدیک نشوید، پیمانه و وزن را بطور کامل وفا کنید، و از اشیاء مردم کم نگذارید، و در زمین فساد نکنید»! و به این ترتیب در بازارهاى کوفه گردش مى‏کرد، سپس به دار الاماره باز مى‏گشت و براى دادخواهى مردم مى‏نشست.»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۵
* مسافر
يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ

586 . صفحه 586

سوم مرداد :


نفیسه :



سوره تکویر هشتاد و یکمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 29 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره عمدتا بر دو محور دور مى‏زند:
1- آیات آغاز این سوره بیانگر نشانه‏هائى از قیامت و دگرگونیهاى عظیم در پایان این جهان و آغاز رستاخیز است.
2- بخش دوم سوره از عظمت قرآن و آورنده آن و تأثیرش در نفوس انسانى سخن مى‏گوید، و این قسمت با سوگندهاى بیدار کننده و پر محتوایى همراه است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره اذا الشّمس کوّرت را بخواند خداوند او را از رسوائى در آن هنگام که نامه عملش گشوده مى‏شود حفظ مى‏کند».
در حدیث دیگرى مى‏خوانیم که به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله گفتند: چرا این قدر زود آثار پیرى در شما نمایان گشته؟
فرمود: «سوره هود، واقعه، مرسلات، عمّ، و اذا الشّمس کوّرت، مرا پیر کرد» زیرا آن چنان حوادث هولناک قیامت در اینها ترسیم شده است که هر انسان بیدارى را گرفتار پیرى زودرس مى‏کند.
تعبیراتى که در روایات بالا آمده به خوبى نشان مى‏دهد که منظور تلاوتى است که سرچشمه آگاهى و ایمان و عمل باشد.


(آیه 1)- آن روز که طومار کائنات پیچیده شود! در آغاز این سوره چنانکه گفتیم به اشارات کوتاه و هیجان انگیز و تکان دهنده‏اى از حوادث هولناک پایان این جهان و آغاز رستاخیز برخورد مى‏کنیم که انسان را در عوالم عجیبى سیر مى‏دهد، و مجموعا هشت نشانه از این نشانه‏ها را بازگو مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود» (اذا الشمس کورت).
مى‏دانیم خورشید در حال حاضر کره‏اى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازه‏اى که تمام مواد آن به صورت گاز فشرده‏اى درآمده و در گرداگردش شعله‏هاى سوزانى زبانه مى‏کشد که صدها هزار کیلومتر ارتفاع آنهاست و اگر کره زمین در وسط یکى از این شعله‏هاى عظیم گرفتار شود در دم خاکستر و تبدیل به مشتى گاز مى‏شود! ولى در پایان این جهان و در آستانه قیامت این حرارت فرو مى‏نشیند، و آن شعله‏ها جمع مى‏شود، روشنائى آن به خاموشى مى‏گراید، و از حجم آن کاسته مى‏شود و این است معنى «تکویر».
این حقیقتى است که در علم و دانش امروز نیز منعکس است و «ثابت خورشید» تدریجا رو به تاریکى و خاموشى مى‏رود.


(آیه 2)- سپس مى‏افزاید: «و در آن هنگام که ستارگان بى‏فروغ شوند» (و اذا النجوم انکدرت).


(آیه 3)- در سومین نشانه رستاخیز مى‏فرماید: «و در آن هنگام که کوهها به حرکت درآیند» (و اذا الجبال سیرت).
از آیات مختلف قرآن استفاده مى‏شود که در آستانه قیامت کوهها مراحل مختلفى را طى مى‏کنند- شرح بیشتر در این باره را در همین جلد در تفسیر آیه 20 سوره نبأ مطالعه فرمایید.

(آیه 4)- سپس مى‏افزاید: «و در آن هنگام که با ارزشترین اموال به دست فراموشى سپرده شود» (و اذا العشار عطلت).
«عشار» جمع «عشراء» در اصل به معنى شتر ماده باردارى است که ده ماه بر حمل او گذشته، و در آستانه آوردن بچه است یعنى چیزى نمى‏گذرد که شتر دیگرى از او متولد مى‏شود، و شیر فراوان در پستان او ظاهر مى‏گردد.
در آن روز که این آیات نازل گشت چنین شترى با ارزشترین اموال عرب محسوب مى‏شد.
منظور این است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است که هر انسانى نفیسترین اموال خویش را فراموش مى‏کند.


(آیه 5)- در این آیه مى‏افزاید: «و در آن هنگام که وحوش جمع شوند» (و اذا الوحوش حشرت).
همان حیواناتى که در حال عادى از هم دور بودند، و از یکدیگر مى‏ترسیدند و فرار مى‏کردند، ولى شدت وحشت حوادث هولناک آستانه قیامت آن چنان است که اینها را گرد هم جمع مى‏کند، و همه چیز را فراموش مى‏کنند، گوئى مى‏خواهند با این اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بکاهند.
و به تعبیر دیگر: وقتى آن صحنه‏هاى هولناک خصائص ویژه حیوانات وحشى را از آنها مى‏گیرد با انسانها چه مى‏کند!

(آیه 6)- سپس مى‏افزاید: «و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند»! (و اذا البحار سجرت).
مى‏دانیم آب از دو ماده «اکسیژن» و «هیدروژن» ترکیب یافته که هر دو سخت قابل اشتعال است، بعید نیست که در آستانه قیامت آب دریاها چنان تحت فشار قرار گیرد که تجزیه شوند و تبدیل به یکپارچه آتش گردند.

(آیه 7)- بعد از ذکر شش تحول عظیم که از مقدّمات رستاخیز است به نخستین طلیعه آن روز بزرگ اشاره کرده، مى‏فرماید: «و در آن هنگام که هرکس با همسان خود قرین گردد» (و اذا النفوس زوجت). صالحان با صالحان، و بدکاران با بدکاران، اصحاب الیمین با اصحاب الیمین، و اصحاب الشّمال با اصحاب الشّمال، بر خلاف این دنیا که همه با هم آمیخته‏اند، گاه همسایه مؤمن، مشرک است، و گاه همسر صالح، ناصالح ولى در قیامت که یوم الفصل و روز جدائیهاست این صفوف کاملا از هم جدا مى‏شوند.

(آیه 8)- سپس به سراغ یکى دیگر از حوادث رستاخیز رفته، مى‏افزاید:
«و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود:» (و اذا الموؤدة سئلت).

(آیه 9)- «به کدامین گناه کشته شدند»؟! (باى ذنب قتلت).
یکى از دردناک‏ترین و وحشیانه‏ترین پدیده‏هاى عصر جاهلیت عرب پدیده زنده به گور کردن دختران است که در قرآن مجید مکرر به آن اشاره شده، با نهایت تأسف این مسأله به اشکال دیگرى در جاهلیت قرون اخیر نیز خودنمایى مى‏کند.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه توسعه داده شده، تا آنجا که شامل هرگونه قطع رحم، و یا قطع مودت اهل بیت علیهم السّلام مى‏شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم هنگامى که از تفسیر این آیه سؤال شد فرمود: «من قتل فى مودّتنا منظور کسانى است که در طریق محبت و دوستى ما کشته مى‏شوند».
البته ظاهر آیه همان است که گفتیم، ولى ملاک و مفهوم آن قابل چنین توسعه‏اى مى‏باشد.

(آیه 10)- آن روز معلوم شود که در چه کاریم همه؟ به دنبال بحثى که در آیات گذشته در مورد مرحله اول رستاخیز آمده بود، در اینجا به مرحله دوم آن یعنى، بروز و ظهور عالم دیگر و حسابرسى اعمال اشاره کرده، مى‏فرماید: «و در آن هنگام که نامه‏هاى اعمال گشوده شود» (و اذا الصحف نشرت).
گشوده شدن نامه‏هاى اعمال در قیامت هم در برابر چشم صاحبان آنهاست، تا بخوانند و خودشان به حساب خود برسند، همان‏گونه که در سوره اسراء آیه 14 آمده است و هم در برابر چشم دیگران، که خود تشویقى است براى نیکوکاران و مجازات و رنجى است براى بدکاران.

(آیه 11)- سپس مى‏افزاید: «و در آن هنگام که پرده از روى آسمان برگرفته شود» (و اذا السماء کشطت). این پرده‏هایى که در این دنیا بر جهان ماده و عالم بالا افکنده شده، و مانع از آن است که مردم فرشتگان یا بهشت و دوزخ را که درون این جهان است ببینند کنار مى‏رود، و انسانها حقایق عالم هستى را مى‏بینند.
مطابق آیه 49 سوره توبه جهنم هم امروز موجود است، ولى پرده‏ها و حجابهاى عالم دنیا مانع از مشاهده آن است، همان گونه که مطابق بسیارى از آیات قرآن بهشت نیز هم اکنون آماده براى پرهیزکاران است.
به هر حال آیه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخیز، یعنى مرحله بازگشت انسانها به زندگى و حیات نوین است.

(آیه 12)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «و در آن هنگام که دوزخ شعله‏ور گردد» (و اذا الجحیم سعرت).

(آیه 13)- و در این آیه مى‏فرماید: «و در آن زمان که بهشت (به پرهیزکاران) نزدیک شود» (و اذا الجنة ازلفت).
همین معنى در آیه 90 سوره «شعرا» نیز آمده است با این تفاوت که در اینجا تصریح به نام «متقین» نشده و در آنجا تصریح شده است.

(آیه 14)- و بالاخره در این آیه، که در حقیقت مکمل تمام آیات گذشته و جزایى براى جمله‏هاى شرطیه‏اى است که در دوازده آیه قبل آمده، مى‏فرماید: آرى در آن هنگام «هر کس مى‏داند چه چیزى را آماده کرده است»! (علمت نفس ما احضرت).
این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که همه اعمال انسانها در آنجا حاضر مى‏شود، و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توأم با شهود و مشاهده خواهد بود.
این حقیقت در آخرین آیات سوره زلزال نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید:
«هرکس به اندازه ذرّه‏اى کار نیک کرده باشد آن را مى‏بیند، و هرکس به اندازه ذرّه‏اى کار بد کرده باشد آن را مى‏بیند».

(آیه 15)- به دنبال آیات گذشته که سخن از معاد و مقدمات رستاخیز و بخشى از حوادث آن روز بزرگ مى‏گفت، در اینجا به بحث از حقانیت قرآن و صدق گفتار پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏پردازد، و در حقیقت آنچه را در آیات قبل پیرامون معاد آمده است تأکید مى‏کند و با ذکر قسمهاى آگاهى بخش، مطلب را مؤکد مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «سوگند به ستارگانى که بازمى‏گردند» (فلا اقسم بالخنس).


(آیه 16)- «حرکت مى‏کنند و از دیده‏ها پنهان مى‏شوند» (الجوار الکنس).
منظور از این سوگندها- همان گونه که در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام در تفسیر این آیات نقل شده- پنج ستاره سیار منظومه شمسى است که با چشم غیر مسلح دیده مى‏شود (عطارد، زهره، مرّیخ، مشترى، و زحل).
توضیح این که اگر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزیم به این معنى پى مى‏بریم که ستارگان آسمان دسته جمعى تدریجا طلوع مى‏کنند و با هم غروب مى‏نمایند بى‏آنکه تغییرى در فواصل آنها به وجود آید، گوئى مرواریدهایى هستند که روى یک پارچه سیاه در فواصل معینى دوخته شده‏اند، و این پارچه را از یک طرف بالا مى‏آورند و از طرف دیگر پایین مى‏کشند، تنها پنج ستاره است که از این قانون کلى مستثناست، یعنى در لابلاى ستارگان دیگر حرکت مى‏کنند. گوئى پنج مروارید ندوخته روى این پارچه آزاد قرار گرفته‏اند، و در لابلاى آنها مى‏غلطند! اینها همان پنج ستاره عضو خانواده منظومه شمسى مى‏باشد، و حرکات آنها به خاطر نزدیکیشان با ماست، و گر نه سایر ستارگان آسمان نیز داراى چنین حرکاتى هستند اما چون از ما بسیار دورند ما نمى‏توانیم حرکات آنها را احساس کنیم، این از یکسو.
از سوى دیگر: توجه به این نکته لازم است که علماى هیئت این ستارگان را «نجوم متحیّره» نامیده‏اند زیرا حرکات آنها روى خط مستقیم نیست، و به نظر مى‏رسد که مدتى سیر مى‏کنند بعد کمى بر مى‏گردند، دو مرتبه به سیر خود ادامه مى‏دهند که در باره علل آن در علم «هیئت» بحثهاى فراوانى شده است.
آیات فوق ممکن است اشاره به همین باشد که این ستارگان داراى حرکتند (الجوار) و در سیر خود رجوع و بازگشت دارند (الخنّس) و سرانجام به هنگام طلوع سپیده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى‏شوند، شبیه آهوانى که شبها در بیابانها براى به دست آوردن طعمه مى‏گردند، و به هنگام روز از ترس صیاد و حیوانات وحشى در «کناس» خود مخفى مى‏شوند (الکنس).
به هرحال گویا قرآن مجید مى‏خواهد با این سوگندهاى پرمعنى و آمیخته با نوعى ابهام اندیشه‏ها را به حرکت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنائى این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند، تا بیشتر در آن فکر کنند و به عظمت پدید آورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند.


(آیه 17)- در این آیه، به دومین سوگند پرداخته، مى‏گوید: «و قسم به شب، هنگامى که پشت کند و به آخر رسد» (و اللیل اذا عسعس).


(آیه 18)- و سرانجام به سراغ سومین و آخرین قسم رفته، مى‏فرماید: «و به صبح، هنگامى که تنفس کند»! (و الصبح اذا تنفس).
این تعبیر شبیه تعبیرى است که در سوره مدّثّر بعد از سوگند به شب آمده است که مى‏فرماید: «و الصبح اذا اسفر سوگند به صبح هنگامى که نقاب از چهره برگیرد» گوئى ظلمت شب همچون نقاب سیاهى بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپیده دم نقاب را کنار مى‏زند و چهره نورانى و پرفروغ خود را که نشانه زندگى و حیات است به جهانیان نشان مى‏دهد.


(آیه 19)- پیک وحى الهى بر او نازل شده! در این آیه به چیزى که تمام این سوگندها به خاطر آن یاد شده پرداخته، مى‏فرماید: «یقینا این (قرآن) کلام فرستاده بزرگوارى است [- جبرئیل امین‏]» که از سوى خداوند براى پیامبرش آورده (انه لقول رسول کریم).
و این پاسخى است به آنها که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را متهم مى‏کردند که قرآن را خود ساخته و پرداخته، و به خدا نسبت داده است.
در این آیه و آیات بعد پنج وصف براى «جبرئیل» پیک وحى خدا بیان شده، که در حقیقت اوصافى است که براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است.
نخست توصیف او به «کریم» بودن که اشاره به ارزش وجودى اوست.


(آیه 20)- سپس به اوصاف دیگر پرداخته، مى‏افزاید: «او صاحب قدرت است، و نزد (خداوند) صاحب عرش مقام والائى دارد»! (ذى قوة عند ذى العرش مکین).«ذى العرش» اشاره به ذات پاک خداوند است، گر چه او صاحب تمام عالم هستى است ولى از آنجا که عرش- خواه به معنى عالم ماوراء طبیعت باشد، و یا مقام علم مکنون خداوند- اهمیت بیشترى دارد، او را به صاحب عرش بودن توصیف مى‏کند.


(آیه 21)- و در چهارمین و پنجمین توصیف مى‏گوید: «در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است» (مطاع ثم امین).
از روایات استفاده مى‏شود که گاه جبرئیل امین براى ابلاغ آیات قرآن از سوى گروه عظیمى از فرشتگان همراهى مى‏شد و مسلما در میان آنها مطاع بود و یک رسول باید در میان همراهانش مطاع باشد.
در حدیثى آمده است به هنگام نزول این آیات پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به جبرئیل فرمود: «چه خوب خداوند تو را ستوده است که فرموده: صاحب قدرت است، و در نزد خداوند صاحب عرش، قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانرواست و امین، نمونه‏اى از قدرت و امانت خود را بیان کن! جبرئیل در پاسخ عرض کرد: اما نمونه قوت من این که مأمور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهارصد هزار مرد جنگجو وجود داشت، به جز فرزندان آنها، من این شهرها را از بین برداشتم و به آسمان بردم تا آنجا که فرشتگان آسمان صداى حیوانات آنها را شنیدند، سپس به زمین آوردم، و زیر و رو کردم! و اما نمونه امانت من این است که هیچ دستورى به من داده نشده که از آن دستور کمترین تخطى کرده باشم».

(آیه 22)- سپس به نفى نسبت ناروائى که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند پرداخته، مى‏افزاید: «و صاحب شما [- پیامبر] دیوانه نیست» (و ما صاحبکم بمجنون).
تعبیر به «صاحب» اشاره به این است که او سالیان دراز در میان شما زندگى کرده، و همنشین با افراد شما بوده است، و او را به عقل و درایت و امانت شناخته‏اید، چگونه نسبت جنون به او مى‏دهید؟!


(آیه 23)- بعد براى تأکید ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با جبرئیل امین مى‏افزاید: «او (جبرئیل) را در افق روشن دیده است»! (و لقد رآه بالافق المبین).
منظور از «افق مبین» همان «افق اعلى» و افق آشکار کننده فرشتگان است که پیامبر جبرئیل را در آن مشاهده کرد.


(آیه 24)- سپس مى‏افزاید: «و او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته بخل ندارد» (و ما هو على الغیب بضنین).
همه را بى‏کم و کاست در اختیار بندگان خدا مى‏نهد، او مانند بسیارى از مردم نیست که وقتى به حقیقت مهمى دست مى‏یابند اصرار در کتمان آن دارند، و غالبا از بیان آن بخل مى‏ورزند.
اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتى را دارند پیامبر که سر چشمه علمش اقیانوس بیکران علم خداست از این گونه صفات مبراست.

(آیه 25)- و نیز مى‏افزاید: «و این (قرآن) گفته شیطان رجیم نیست» (و ما هو بقول شیطان رجیم).
این آیات قرآنى هرگز مانند سخنان کاهنان که از طریق ارتباط با شیاطین دریافت مى‏داشتند نمى‏باشد، و نشانه‏هاى این حقیقت در آن ظاهر است، چرا که سخنان کاهنان آمیخته با دروغ و اشتباهات فراوان بود، و بر محور امیال و مطامعشان دور مى‏زند، و این هیچ نسبتى با قرآن مجید ندارد.


(آیه 26)- اى غافلان به کجا مى‏روید؟! در آیات گذشته این حقیقت روشن شد که قرآن مجید کلام خداست، چرا که محتوایش نشان مى‏دهد که گفتار شیطانى نیست بلکه سخن رحمانى است، که به وسیله پیک وحى خدا با قدرت و امانت کامل بر پیامبرى که در نهایت اعتدال عقل است نازل شده.
در اینجا مخالفان را به خاطر عدم پیروى از این کلام بزرگ مورد توبیخ قرار داده با یک استفهام توبیخى مى‏گوید: «پس به کجا مى‏روید»؟ (فاین تذهبون). چرا راه راست را رها کرده، به بیراهه گام مى‏نهید؟


(آیه 27)- سپس مى‏افزاید: «این (قرآن) چیزى جز تذکّرى براى جهانیان نیست» (ان هو الا ذکر للعالمین).
همه را اندرز مى‏دهد، هشدار مى‏دهد، تا از خواب غفلت بیدار شوند.


(آیه 28)- و از آنجا که براى هدایت و تربیت تنها «فاعلیت فاعل» کافى نیست بلکه «قابلیت قابل» نیز شرط است، در این آیه مى‏افزاید: قرآن مایه بیدارى است «براى کسى از شما که بخواهد راه مستقیم پیش گیرد» (لمن شاء منکم ان یستقیم).
آیه قبل عمومیت فیض هدایت الهى را بیان مى‏کند، و این آیه شرط بهره‏گیرى از این فیض را، و تمام مواهب عالم چنین است که اصل فیض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصمیم است.


(آیه 29)- اما از آنجا که تعبیر به مشیت و اراده انسان ممکن است این توهّم را ایجاد کند که انسان چنان آزاد است که هیچ نیازى در پیمودن این راه به خداوند و توفیق الهى ندارد، در آخرین آیه این سوره به بیان نفوذ مشیت پروردگار پرداخته، مى‏فرماید: «و شما اراده نمى‏کنید مگر این که خداوند- پروردگار جهانیان- اراده کند و بخواهد» (و ما تشاؤن الا ان یشاء الله رب العالمین).
در حقیقت مجموع این دو آیه همان مسأله دقیق و ظریف «امر بین امرین» را بیان مى‏کند، از یکسو مى‏گوید تصمیم‏گیرى به دست شماست، از سوى دیگر مى‏گوید: تا خدا نخواهد شما نمى‏توانید تصمیم بگیرید، یعنى اگر شما مختار و آزاد آفریده شده‏اید این اختیار و آزادى نیز از ناحیه خداست، او خواسته است که شما چنین باشید.
انسان در اعمال خود نه مجبور است، و نه صد در صد آزاد، نه طریقه «جبر» صحیح است و نه طریقه «تفویض» بلکه هر چه او دارد، از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت تصمیم‏گیرى همه از ناحیه خداست. و همین واقعیت است که او را از یکسو دائما نیازمند به خالق مى‏سازد، و از سوى دیگر به مقتضاى آزادى و اختیارش به او تعهد و مسؤولیت مى‏دهد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۵
* مسافر