قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۸ ق.ظ

595 . صفحه 595


دوازدهم مرداد :



نفیسه :




سوره شمس نود و یکمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 15 آیه دارد.
محتوا و فضیلت سوره:
این سوره که در حقیقت سوره «تهذیب نفس» و «تطهیر قلوب از ناپاکیها و ناخالصیها» ست، بر محور همین معنى دور مى‏زند، منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده، و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است.
و در پایان سوره به ذکر نمونه‏اى از اقوام متمرد و گردنکش- که به خاطر ترک تهذیب نفس در شقاوت ابدى فرو رفتند، و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد، یعنى قوم ثمود- مى‏پردازد.
در فضیلت تلاوت این سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «هر کس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه بر آنها مى‏تابد در راه خدا صدقه داده است»! و مسلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند، و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خود بداند.


(آیه 1)- رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست! سوگندهاى پى در پى و مهمى که در آغاز این سوره آمده، به یک حساب «یازده» سوگند و به حساب دیگر «هفت» سوگند است، و به خوبى نشان مى‏دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است، مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه، مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش.
نخست مى‏فرماید: «به خورشید و گسترش نور آن سوگند» (و الشمس و ضحاها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى‏کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یاد شده، و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى‏شود.
«خورشید» مهمترین و سازنده‏ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد، زیرا علاوه بر این که منبع «نور» و «حرارت» است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مى‏رود، منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى‏گیرند، وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گیاهان، و حتى پدید آمدن منابع انرژى‏زا، همچون نفت و ذغال سنگ، هر کدام درست دقت کنیم بصورتى با نور آفتاب ارتباط دارد. بطورى که اگر روزى این چراغ حیات‏بخش خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.


(آیه 2)- سپس به سومین سوگند پرداخته، مى‏گوید: «و قسم به ماه هنگامى که بعد از آن (خورشید) در آید» (و القمر اذا تلاها).
این تعبیر- چنانکه جمعى از مفسران نیز گفته‏اند- در حقیقت اشاره به ماه در موقع بدر کامل یعنى شب چهارده است، زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى‏دارد، و چهره پر فروغ خود را ظاهر کرده،و سلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى‏کند، و چون از هر زمان جالبتر و پرشکوه‏تر است به آن سوگند یاد شده.


(آیه 3)- و در چهارمین سوگند، مى‏افزاید: «و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد» (و النهار اذا جلاها).
سوگند به این پدیده مهم آسمانى به خاطر تأثیر فوق العاده آن در زندگى بشر، و تمام موجودات زنده است، چرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مى‏گیرد.

(آیه 4)- و در پنجمین سوگند مى‏فرماید: «و به شب، آن هنگام که زمین را بپوشاند» (و اللیل اذا یغشاها).
 «شب» با تمام برکات و آثارش، که از یکسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى‏کند، و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است.

(آیه 5)- در ششمین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى‏رود، و مى‏افزاید: «و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده» (و السماء و ما بناها).
اصل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است، و بنا و پیدایش این همه کواکب و اجرام آسمانى و نظامات حاکم بر آنها شگفتى دیگر، و از آن مهمتر خالق این آسمان است.

(آیه 6)- سپس در هشتمین و نهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده، مى‏فرماید: «و به زمین و کسى که آن را گسترانیده» (و الارض و ما طحاها).
زمین که گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است.
زمین با تمام شگفتیها: کوهها و دریاها، درّه‏ها و جنگلها، چشمه‏ها و رودخانه‏ها، معادن و منابع گرانبهایش، که هر کدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه‏اى از نشانه‏هاى او. و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسى که آن را گسترانیده است.

(آیه 7)- سرانجام به دهمین و یازدهمین سوگند که آخرین قسمها در این سلسله است پرداخته، مى‏فرماید: «و قسم به جان آدمى، و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته» (و نفس و ما سواها).
همان انسانى که عصاره عالم خلقت، و چکیده جهان ملک و ملکوت، و گل سرسبد عالم آفرینش است.
منظور از «نفس» جسم و روح هر دو مى‏باشد و مراد از «سوّیها» (از ماده تسویه) هم تنظیم و تعدیل قواى روحى انسان است، از حواس ظاهر گرفته، تا نیروى ادراک، حافظه، انتقال، تخیل، ابتکار، عشق، اراده و تصمیم، و مانند آن که در مباحث «علم النفس» مطرح شده است.
و هم تمام شگفتیهاى نظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را که در علم «تشریح» و «فیزیولوژى» (وظایف الاعضاء) بطور گسترده مورد بحث قرار گرفته شامل مى‏شود چرا که شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به یکى از این دو ندارد.

(آیه 8)- در این آیه به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته، مى‏افزاید: «سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است» (فالهمها فجورها و تقواها).
خداوند آن چنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار، به او داده که فجور و تقوا را از طریق عقل و فطرت در مى‏یابد.
آرى! هنگامى که خلقتش تکمیل شد، و هستى او تحقق یافت، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه‏اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوا و در نتیجه، وجودى است که مى‏تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و این منوط به آن است که با اراده و انتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند.

(آیه 9)- و سرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى در پى به نتیجه آنها پرداخته، مى‏فرماید: سوگند به اینها «که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده» (قد افلح من زکاها).
آرى! رستگارى از آن کسى است که نفس خویش را تربیت کند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و کفر پاک سازد و در حقیقت مسأله اصلى زندگى انسان نیز همین «تزکیه» است، که اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینوا.

(آیه 10)- سپس به سراغ گروه مخالف رفته، مى‏فرماید: «و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است»! (و قد خاب من دساها).
و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى‏شوند، و معیار ارزیابى این دو گروه چیزى جز «تزکیه نفس و نموّ و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند» یا «آلودگى به انواع معاصى و گناهان» نیست.
در حدیثى آمده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که آیه «قد افلح من زکاها» را تلاوت مى‏فرمود توقف مى‏کرد و چنین دعا مى‏نمود: «پروردگارا! به نفس من تقوایش را مرحمت کن، تو ولى و مولاى آن هستى، و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانى».

(آیه 11)- عاقبت مرگبار طغیانگران: به دنبال هشدارى که در آیات قبل درباره عاقبت کار کسانى که نفس خود را آلوده مى‏کنند آمده بود، در اینجا به عنوان نمونه به یکى از مصداقهاى واضح تاریخى این مطلب پرداخته، و سرنوشت قوم طغیانگر «ثمود» را در عباراتى کوتاه و قاطع و پر معنى بیان کرده، مى‏فرماید: «و قوم ثمود بر اثر طغیان (پیامبرشان را) تکذیب کردند» (کذبت ثمود بطغواها).
«قوم ثمود» که نام پیامبرشان «صالح» بود از قدیمى‏ترین اقوامى هستند که در یک منطقه کوهستانى میان «حجاز» و «شام» زندگى مى‏کردند، زندگى مرفّه، سرزمین آباد، دشتهاى مسطح با خاکهاى مساعد و آماده براى کشت و زرع، و قصرهاى مجلل، و خانه‏هاى مستحکم داشتند، ولى نه تنها شکر این همه نعمت را به جا نیاوردند، بلکه سر به طغیان و سرکشى برداشته، و به تکذیب پیامبرشان صالح برخاستند، و آیات الهى را به باد سخریه گرفتند، و سرانجام خداوند آنها را با یک صاعقه آسمانى نابود کرد.

(آیه 12)- سپس به یکى از نمونه‏هاى بارز طغیان این قوم پرداخته، مى‏افزاید: «آنگاه که شقى‏ترین آنها به پا خاست» (اذ انبعث اشقاها).
«اشقى» (شقى‏ترین) اشاره به همان کسى است که ناقه ثمود را به هلاکت رساند.
در بعضى از روایات آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود:
«سنگدلترین افراد اقوام نخستین که بود؟» على علیه السّلام در پاسخ عرض کرد: «آن کسى که ناقه ثمود را به هلاکت رساند» پیامبر فرمود: «راست گفتى، شقى‏ترین افراد اقوام اخیر چه کسى است؟» على علیه السّلام مى‏گوید: «عرض کردم نمى‏دانم اى رسول خدا!».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «کسى که شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد مى‏کند» و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره به قسمت بالاى پیشانى آن حضرت کرد.
هیچ یک از این دو خصومت شخصى نداشتند، بلکه هر دو مى‏خواستند نورحق را خاموش کنند، و معجزه و آیتى از آیات الهى را از میان بردارند.

(آیه 13)- در این آیه به شرح بیشترى در زمینه طغیانگرى قوم ثمود پرداخته، مى‏افزاید: «و فرستاده الهى [- صالح‏] به آنان گفت: ناقه خدا [- همان شترى که معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذارید» (فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقیاها).
منظور از «رسول اللّه» در اینجا حضرت صالح علیه السّلام پیغمبر قوم ثمود است، و تعبیر به «ناقة اللّه» (شتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به این است که این شتر یک شتر معمولى نبود، بلکه به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود، یکى از ویژگیهاى آن طبق روایت مشهور این بود که از دل صخره‏اى از کوه برآمد تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.

(آیه 14)- و در این آیه مى‏گوید: این قوم سرکش اعتنائى به کلمات این پیامبر بزرگ و هشدارهاى او نکردند «پس او را تکذیب و ناقه را پى کردند» (فکذبوه فعقروها).
جالب توجه این که کسى که ناقه را به هلاکت رساند، یک نفر بیشتر نبود ولى در آیه فوق این عمل به تمام طغیانگران قوم ثمود نسبت داده شده، این به خاطر آن است که دیگران هم به نحوى در این کار سهیم بودند و با خشنودى و رضایت کامل آنها انجام گرفت.
و به دنبال این تکذیب و مخالفت شدید، خداوند چنان آنها را مجازات کرد که اثرى از آنان باقى نماند، چنانکه در ادامه همین آیه مى‏فرماید: «از این رو پروردگارشان آنها (و سرزمینشان) را به خاطر گناهشان در هم کوبید و با خاک یکسان و صاف کرد»! (فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسواها).
صاعقه همان صیحه عظیم آسمانى در چند لحظه کوتاه چنان زلزله و لرزه‏اى در سرزمین آنها ایجاد کرد که تمام بناها روى هم خوابید و صاف شد و خانه‏هایشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت.

(آیه 15)- سرانجام در آخرین آیه سوره براى این که هشدار محکمى به تمام کسانى که در همان مسیر و خط حرکت مى‏کنند بدهد، مى‏فرماید:
«و (خداوند) هرگز از فرجام این کار [- مجازات ستمگران‏] بیم ندارد» (و لا یخاف عقباها).
بسیارند حاکمانى که قدرت بر مجازات دارند ولى پیوسته از پیامدهاى آن بیمناکند، و از واکنشها و عکس العملها ترسان، و به همین دلیل از قدرت خود استفاده نمى‏کنند، و یا به تعبیر صحیحتر قدرت آنان آمیخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آمیخته با جهل است چرا که مى‏ترسند توانائى بر مقابله با پیامدهاى آن را نداشته باشند.
ولى خداوند قادر متعال که علمش احاطه به همه این امور و عواقب و آثار آن دارد، و قدرتش براى مقابله با پیامدهاى حوادث با هیچ ضعفى آمیخته نیست بیمى از عواقب این امور ندارد، و به همین دلیل با نهایت قدرت و قاطعیت آنچه را که اراده کرده است انجام مى‏دهد.


سوره لیل نود و دومین سوره است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 21 آیه میباشد.‏
محتوا و فضیلت سوره:
در آغاز سوره بعد از ذکر سه سوگند مردم را به دو گروه تقسیم مى‏کند: انفاق کنندگان با تقوا، و بخیلانى که منکر پاداش قیامتند، پایان کار گروه اول را خوشبختى و سهولت و آرامش، و پایان کار گروه دوم را سختى و تنگى و بدبختى مى‏شمرد.
در بخش دیگرى از این سوره، بعد از اشاره به این معنى که هدایت بندگان بر خداست، همگان را از آتش فروزان دوزخ انذار مى‏کند.
و در آخرین بخش کسانى را که در این آتش مى‏سوزند و گروهى را که از آن نجات مى‏یابند با ذکر اوصاف معرفى مى‏کند.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله آمده است که فرمود:
«هرکس این سوره را تلاوت کند خداوند آنقدر به او مى‏بخشد که راضى شود، و او را از سختیها نجات مى‏دهد و مسیر زندگى را براى او آسان مى‏سازد».


(آیه1)-
شأن نزول:
مفسران براى کل این سوره شأن نزولى از ابن عباس نقل کرده‏اند که چنین است: «مردى در میان مسلمانان بود که شاخه یکى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقیر عیالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى که بالاى درخت مى‏رفت تا خرماها را بچیند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقیر مى‏افتاد، و کودکانش آن را برمى‏داشتند، آن مرد از نخل فرود مى‏آمد و خرما را از دستشان مى‏گرفت.
مرد فقیر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شکایت آورد.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: برو تا به کارت رسیدگى کنم. سپس صاحب نخل را ملاقات کرد و فرمود: این درختى که شاخه‏هایش بالاى خانه فلان کس آمده است به من مى‏دهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد! مرد گفت: من درختان نخل بسیارى دارم، و خرماى هیچ کدام به خوبى این درخت نیست- و حاضر به چنین معامله‏اى نیستم.
کسى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این سخن را شنید، عرض کرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و این درخت را از این مرد خریدارى و واگذار کنم، شما همان چیزى را که به او مى‏دادید به من عطا خواهى کرد؟
فرمود: آرى.
آن مرد رفت و صاحب نخل را دید و با او گفتگو کرد، صاحب نخل گفت: آیا مى‏دانى که محمّد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل این به من بدهد- و من نپذیرفتم.
خریدار گفت: آیا مى‏خواهى آن را بفروشى یا نه؟
گفت: نمى‏فروشم مگر آن که مبلغى را که گمان نمى‏کنم کسى بدهد به من بدهى.
گفت: چه مبلغ؟
گفت: چهل نخل.
خریدار تعجب کرد و گفت: عجب بهاى سنگینى براى نخلى که کج شده مطالبه مى‏کنى، چهل نخل! سپس بعد از کمى سکوت گفت: بسیار خوب، چهل نخل به تو مى‏دهم.
فروشنده (طمعکار) گفت: اگر راست مى‏گوئى چند نفر را به عنوان شهود بطلب! اتفاقا گروهى از آنجا مى‏گذشتند آنها را صدا زد، و بر این معامله شاهد گرفت.
سپس خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد اى رسول خدا! نخل به ملک من درآمد و تقدیم (محضر مبارکتان) مى‏کنم.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به سراغ خانواده فقیر رفت و به صاحب خانه گفت: این نخل از آن تو و فرزندان توست.
اینجا بود که سوره لیل نازل شد- و گفتنیها را درباره بخیلان و سخاوتمندان گفت.
در بعضى از روایات آمده که مرد خریدار شخصى به نام «ابوالدحداح» بود.
تفسیر:
تقوا و امدادهاى الهى- باز در آغاز این سوره به سه سوگند تفکر انگیز از «مخلوقات» و «خالق عالم» برخورد مى‏کنیم.
مى‏فرماید: «قسم به شب در آن هنگام که (جهان را) بپوشاند» (و اللیل اذا یغشى).
تعبیر به «یغشى» ممکن است به خاطر آن باشد که تاریکى شب همچون پرده‏اى بر نیمى از کره زمین مى‏افتد، و آن را زیر پوشش خود قرار مى‏دهد، و یا به خاطر این که چهره روز یا چهره آفتاب عالمتاب با فرا رسیدن آن پوشانده مى‏شود، و به هر حال اشاره‏اى است به اهمیت شب و نقش مؤثر آن در زندگى انسانها، از تعدیل حرارت آفتاب گرفته، تا مسأله آرامش و سکون همه موجودات زنده در پرتو آن، و نیز عبادت شب زنده‏داران بیدار دل و آگاه.

(آیه 2)- سپس به سراغ سوگند دیگرى رفته، مى‏افزاید: «و قسم به روز هنگامى که تجلى کند» (و النهار اذا تجلى).
و این از لحظه‏اى است که سپیده صبح پرده ظلمانى شب را مى‏شکافد و تاریکیها را به عقب مى‏راند و بر تمام پهنه آسمان حاکم مى‏شود.


(آیه 3)- و بعد به سراغ آخرین قسم رفته، مى‏فرماید: «و قسم به آن کس که جنس مذکر و مؤنث را آفرید» (و ما خلق الذکر و الانثى).
چرا که وجود این دو جنس در عالم «انسان» و «حیوان» و «نبات» و دگرگونیهایى که از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد رخ مى‏دهد، و ویژگیهایى که هر یک از دو جنس به تناسب فعالیتها و برنامه‏هایشان دارند، و اسرار فراوانى که در مفهوم زوجیّت نهفته است، همه نشانه‏ها و آیاتى است از جهان بزرگ آفرینش، که از طریق آن مى‏توان به عظمت آفریننده آن واقف شد.

(آیه 4)- و سرانجام به هدف نهائى این سوگندها مى‏رسد و مى‏فرماید: «که سعى و تلاش شما (در زندگى) مختلف است» (ان سعیکم لشتى).
جهت‏گیرى تلاشها و نتائج آن نیز کاملا مختلف و متفاوت مى‏باشد. اشاره به این که شما به هر حال در زندگى آرام نخواهید گرفت، و حتما به سعى و تلاشى دست مى‏زنید، و نیروهاى خداداد که سرمایه‏هاى وجودتان است در مسیرى خرج مى‏شود، ببینید سعى و تلاش شما در کدام مسیر، به کدام سمت، و داراى کدام نتیجه است؟ نکند تمام سرمایه‏ها و استعدادهاى خود را به بهاى اندکى بفروشید، و یا بیهوده به هدر دهید.

(آیه 5)- سپس مردم را به دو گروه تقسیم کرده، و ویژگیهاى هر یک را بر مى‏شمرد، مى‏فرماید: «اما آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزکارى پیش گیرد» (فاما من اعطى و اتقى).
تأکید بر «تقوا» به دنبال انفاق اموال، اشاره به لزوم نیت پاک و قصد خالص به هنگام انفاق، و خالى بودن از هرگونه منت و اذیت و آزار مى‏باشد.

(آیه 6)- «و جزاى نیک (الهى) را تصدیق کند» (و صدق بالحسنى).

نفیسه آشوری, [01.08.16 22:42]
(آیه 7)- «ما او را در مسیر آسانى قرار مى‏دهیم» و به سوى بهشت جاویدان هدایت مى‏کنیم (فسنیسره للیسرى).
اصولا ایمان به معاد و پاداشهاى عظیم الهى تحمل انواع مشکلات را براى انسان سهل و آسان مى‏کند، نه تنها «مال» که «جان» خود را نیز در طبق اخلاص مى‏گذارد و به عشق شهادت در میدان جهاد شرکت مى‏کند، و از این ایثارگرى خود لذت مى‏برد.

(آیه 8)- سپس به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مى‏فرماید: «اما کسى که بخل ورزد و (از این راه) بى‏نیازى طلبد» (و اما من بخل و استغنى).

(آیه 9)- «و پاداش نیک (الهى) را تکذیب کند» (و کذب بالحسنى).

(آیه 10)- «به زودى او را در مسیر دشوارى قرار مى‏دهیم» (فسنیسره للعسرى).
«بخل» در اینجا نقطه مقابل «اعطا» است که در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بیان شد، «و استغنى» (بى‏نیازى بطلبد) بهانه‏اى است براى بخل ورزیدن، و وسیله‏اى است براى ثروت اندوختن.
اصولا براى این بخیلان بى‏ایمان انجام اعمال نیک و مخصوصا انفاق در راه خدا کار سخت و دشوارى است. در حالى که براى گروه اول نشاطآور و روح افزاست.

(آیه 11)- و در این آیه به این بخیلان کوردل هشدار داده، مى‏فرماید: «و در آن هنگام که (در جهنّم) سقوط مى‏کند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت» (و ما یغنى عنه ماله اذا تردى). نه مى‏تواند این اموال را با خود از این دنیا ببرد، و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد.

(آیه 12)- در تعقیب آیات گذشته که مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند و گروه بى‏ایمان بخیل تقسیم کرده، و سرنوشت هر کدام را بیان مى‏نمود در اینجا به سراغ این مطلب مى‏رود که کار ما هدایت است نه اجبار و الزام، این وظیفه شماست که تصمیم بگیرید و مرد راه باشید، به علاوه پیمودن این راه به سود خود شماست، و ما هیچ نیازى به آن نداریم.
مى‏فرماید: «به یقین هدایت کردن بر ما است» (ان علینا للهدى).
چه هدایت از طریق تکوین (فطرت و عقل) و چه از طریق تشریع (کتاب و سنّت) ما آنچه در این زمینه لازم بوده گفته‏ایم و حق آن را ادا کرده‏ایم.

(آیه 13)- «و آخرت و دنیا از آن ما است» (و ان لنا للآخرة و الاولى).
هیچ نیازى به ایمان و اطاعت شما نداریم، نه اطاعت شما به ما سودى مى‏رساند، و نه معصیت شما زیانى، و تمام این برنامه‏ها به سود شما و براى خود شماست.

(آیه 14)- و از آنجا که یکى از شعب هدایت هشدار و انذار است در این آیه، مى‏افزاید: «من شما را از آتشى که زبانه مى‏کشد بیم مى‏دهم»! (فانذرتکم نارا تلظى).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی