593 . صفحه 593
دهم مرداد :
نفیسه :
سوره فجر،سوره هشتاد و نهم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 30 آیه میباشد.
محتواى سوره:
در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مىکنیم که در نوع خود بىسابقه است، و این قسمها مقدمهاى است براى تهدید جبّاران به عذاب الهى.
در بخش دیگرى از این سوره اشارهاى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون، و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.
در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد.
در آخرین بخش این سوره به سراغ مسأله معاد و سرنوشت مجرمان و کافران، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مىرود.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که آن را در شبهاى دهگانه (ده شب اول ذى الحجه) بخواند خداوند گناهان او را مىبخشد و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش».
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على علیه السّلام است، هرکس آن را بخواند با حسین بن على علیه السّلام در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود».
معرفى این سوره به عنوان «سوره حسین بن على» علیه السّلام ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن «نفس مطمئنه» که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على علیه السّلام است، همان گونه که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام ذیل همین آیات آمده است.
و به هر حال این همه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمهاى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.
(آیه 1)- در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده نخست مىفرماید: «به سپیده دم سوگند» (و الفجر).
(آیه 2)- «و به شبهاى دهگانه» (و لیال عشر).
«فجر» در اصل به معنى شکافتن وسیع است، و از آنجا که نور سپیده صبح تاریکى شب را مىشکافد از آن تعبیر به «فجر» شده است.
بعضى گفتهاند: منظور از «فجر» هر روشنائى است که در دل تاریکى مىدرخشد.
بنابراین درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى صلّى اللّه علیه و آله در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق «فجر» است، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام حضرت مهدى (عج) هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم، مصداق دیگرى از آن محسوب مىشود- همان گونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است.
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا، و شکافتن پردههاى تاریک ظلم بنى امیه، و نشان دادن چهره واقعى آن دیو صفتان مصداق دیگر بود. و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مىگیرد.
و حتى نخستین جرقههاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مىشود و آنها را به توبه دعوت مىکند «فجر» است.
البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان «فجر» به معنى طلوع سپیده صبح است.
و اما «لیال عشر» (شبهاى دهگانه) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکان دهندهترین اجتماعات عبادى- سیاسى مسلمین جهان یعنى حجّ است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم، تفسیر کردهاند- البته جمع میان هر سه تفسیر ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مىکند «فجر» به وجود حضرت مهدى- عج- و «لیال عشر» به ده امام قبل از او، و «شفع» که در آیه بعد مىآید به حضرت «على» و «فاطمه زهرا» علیهم السّلام تفسیر شده است.
(آیه 3)- سپس سوگندها را ادامه داده، مىافزاید: «و به زوج و فرد» (و الشفع و الوتر).
در تفسیر «شفع» و «وتر» (زوج و فرد) در این آیه بالغ برسى و شش قول نقل کردهاند ولى دو معنى از همه مناسبتر است.
نخست این که: منظور روز عید قربان و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مىشود.
دوم این که منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مىشود و این با سوگند به فجر- که وقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است- مناسب است بخصوص این که هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.
(آیه 4)- و بالاخره در آخرین سوگند، مىفرماید: «و به شب هنگامى که (به سوى روشنائى روز) حرکت مىکند سوگند» (و اللیل اذا یسر). که پروردگارت در کمین ظالمان است! گوئى شب موجود زندهاى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام بر مىدارد، و به سوى صبحى روشن حرکت مىکند.
اگر الف و لام «اللّیل» به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مىشود که خود آیتى است از آیات خدا، و پدیدهاى است از پدیدههاى مهم آفرینش.
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به «مزدلفه» (مشعر الحرام) و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مىشوند- این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است.
به هرحال شب از آیات عظمت الهى است، و از موضوعات پراهمیت عالم هستى، شب حرارت هوا را تعدیل مىکند، و به همه موجودات آرامش مىبخشد، و جوّ آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مىسازد.
به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه (سوگند به فجر، و شبهاى دهگانه، و زوج و فرد و شب به هنگامى که حرکت مىکند) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است.
در غیر این صورت اشاره به مجموعهاى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانههایى هستند از عظمت خداوند و پدیدههایى هستند شگفت انگیز در عالم هستى.
(آیه 5)- بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر، مىافزاید: «آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست»؟! (هل فى ذلک قسم لذى حجر).
«حجر» در اصل به معنى «منع» مىباشد و از آنجا که «عقل» انسان را از کارهاى نادرست منع مىکند از آن تعبیر به «حجر» شده.
(آیه 6)- پروردگارت در کمین ظالمان است! به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پرمعنایى درباره مجازات طغیانگران بود، در اینجا به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند، اما راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مىکند، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مىسازد.
مىفرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟» (ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).
منظور از «رؤیت» (دیدن) در اینجا علم و آگاهى است، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مىدیدند تعبیر به «رؤیت» شده است.
«عاد» همان قوم پیامبر بزرگ خدا «هود» بودند و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (ع) وجود داشتند و در سرزمین «احقاف» یا «یمن» زندگى مىکردند.
(آیه 7)- سپس مىافزاید: «و با آن شهر ارم با عظمت» (ارم ذات العماد).
«عماد» به معنى ستون اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود.
(آیه 8)- و لذا در این آیه، مىافزاید: «همان شهرى که مانندش آفریده نشده بود» (التى لم یخلق مثلها فى البلاد).
این تعبیر نشان مىدهد که منظور از «ارم» همان شهر بىنظیر آنهاست.
(آیه 9)- سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مىرود، مىفرماید: «و قوم ثمود که صخرههاى عظیم را از (کنار) درّه مىبریدند» و از آن خانه و کاخ مىساختند (و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).
قوم «ثمود» از قدیمىترین اقوامند و پیامبرشان «صالح» (ع) بود، و در سرزمینى به نام «وادى القرى» میان مدینه و شام زندگى داشتند، داراى تمدّنى پیشرفته و زندگانى مرفّه و ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.
(آیه 10)- سپس به سومین قوم پرداخته، مىگوید: «و فرعونى که قدرتمند و شکنجهگر بود»! (و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به این که آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد؟! «اوتاد» به معنى میخ است و فرعون را «ذى الاوتاد» گفتهاند زیرا او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمهها زندگى مىکردند، و چادرهاى نظامى را که براى آنها برپا مىشد با میخها محکم مىکردند.
دیگر این که بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مىگرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مىکشید، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مىبست، یا با میخ به زمین مىکوبید، و یا بر روى قطعه چوبى مىخواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مىکوبیدند، یا مىبستند و به همان حال رها مىکردند تا بمیرد!
(آیه 11)- سپس در یک جمعبندى به اعمال این اقوام سهگانه اشاره کرده، مىافزاید: «همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند» (الذین طغوا فى البلاد).
(آیه 12)- «و فساد فراوان در آنها به بار آوردند» (فاکثروا فیها الفساد).
فساد که شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مىشود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود.
(آیه 13)- سپس در یک جمله کوتاه و پرمعنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده، مىافزاید: «به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت» (فصب علیهم ربک سوط عذاب).
این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد، اما «عاد» به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند (حاقه/ 6).
و قوم ثمود به وسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند (حاقه/ 5).
و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند (زخرف/ 55).
(آیه 14)- و در این آیه، به عنوان هشدار به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام بر مىدارند، مىفرماید: «به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است» و مراقب اعمال بندگان (ان ربک لبالمرصاد).
اشاره به این که گمان نکنید کسى مىتواند از چنگال عذاب الهى بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مىنماید.
تعبیر به «ربّک» (پروردگار تو) اشاره به این است که سنّت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مىشود و هم تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینهتوز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد، و هم اعلام خطرى است به آنها که هرگونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان روا مىداشتند، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد، یک طوفان و یا یک جرقه و صیحه آسمانى، تاب مقاومت نیاوردند، اینها چگونه فکر مىکنند مىتوانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «روح الامین به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مىسازد، جهنم را مىآورد، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مىنهد، و بر صراط سه پل قرار دارد، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است و بر پل دوم نماز و بر پل سوم عدل پروردگار جهان! و به مردم دستور داده مىشود که از آن بگذرند، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کردهاند در پل اول مىمانند و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند، در پل دوم مىمانند، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مىگیرند، و این است معنى آیه (ان ربک لبالمرصاد).
(آیه 15)- نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مأیوس! در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مىداد و آنها را به مجازات الهى تهدید مىکرد، در اینجا به مسأله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مسأله زندگى انسان محسوب مىشود مىپردازد، مىفرماید: «اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام مىکند و نعمت مىبخشد (مغرور مىشود و) مىگوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).
او نمىداند که آزمایش الهى گاه با نعمت است، و گاه با انواع بلا، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد، و نه بلاها مایه یأس و نومیدى.
(آیه 16)- «و اما هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مىگیرد (مأیوس مىشود و) مىگوید: پروردگارم مرا خوار کرده است»! (و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن).
یأس سر تا پاى او را فرا مىگیرد، و از پروردگارش مىرنجد، غافل از این که اینها همه وسائل آزمایش و امتحان اوست- که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مىکند- امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
در آیه 51 سوره فصلت، نیز آمده است: «هنگامى که نعمتى به انسان مىدهیم روى مىگرداند و با تکبر از حق دور مىشود، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مىکند و بیتابى مىنماید».
و در آیه 9 سوره هود، آمده است: «هرگاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مىشود».
(آیه 17)- سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مىشود پرداخته، مىفرماید: «چنان نیست که شما مىپندارید (که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خداست) شما یتیمان را گرامى نمىدارید» (کلا بل لا تکرمون الیتیم).
(آیه 18)- «و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید» (و لا تحاضون على طعام المسکین).
قابل توجه این که در مورد یتیمان از «اطعام» سخن نمىگوید، بلکه از «اکرام» سخن مىگوید، چرا که در مورد یتیم تنها مسأله گرسنگى مطرح نیست، بلکه از آن مهمتر، جبران کمبودهاى عاطفى اوست.
باید آن چنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند، و لذا در روایات اسلامى به مسأله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است.
جمله «لا تحاضّون» اشاره به این است که تنها اطعام مسکین کافى نیست، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.
(آیه 19)- سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده، و آنها را مورد نکوهش قرار داده، مىافزاید: «میراث را (از طریق مشروع و نامشروع) جمع کرده مىخورید» (و تأکلون التراث اکلا لما).
بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست، بنابراین نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد.
نخست این که منظور جمع میان حق خود و دیگران است بخصوص این که عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مىکردند، و حق آنها را براى خود بر مىداشتند.
دیگر این که وقتى ارثى به شما مىرسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمىکنید، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مىآید چنین مىکنید، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیلتر و سختگیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است.
سوم این که منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده که افراد بىایمان یا بىبند و بار هنگامى که دستشان به اموال ارث مىرسد به هیچ وجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمىکنند، و از این که آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مىکنند، و این از زشتترین و شرمآورترین گناهان است.
جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.
(آیه 20)- بعد به چهارمین عمل نکوهیده آنها پرداخته، مىافزاید: «و مال و ثروت را بسیار دوست مىدارید» و به خاطر آن گناهان زیادى مرتکب مىشوید! (و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنیا پرست، ثروت اندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العادهاى به مال و ثروت دارد به هنگام جمعآورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمىکند، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمىپردازد، و یا کم مىگذارد، و نیز چنین کسى جائى براى یاد خدا در دل او نیست.
و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا، آنها را متوجه چهار آزمایش مهم مىکند.
و عجب این که تمام این آزمونها جنبه مالى دارد، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.
(آیه 21)- روزى بیدار مىشوند که کار از کار گذشته! به دنبال نکوهشهایى که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود، در اینجا به آنها اخطار مىکند که سرانجام قیامتى در کار است، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است، باید خود را براى آن آماده کنند.
نخست مىفرماید: «و چنان نیست که آنها مىپندارند» (کلا). که حساب و کتابى در کار نیست، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان.
«در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود» (اذا دکت الارض دکا دکا).
تعبیر «دکّا» اشاره به زلزلهها و حوادث تکان دهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مىدهد که کوهها همه از هم شده، و زمینها صاف و مستوى مىشوند، چنانکه در آیه 106- 108 سوره طه آمده است: «از تو در باره کوهها سؤال مىکنند، بگو: پروردگارم آنها را برباد مىدهد، سپس زمین را صاف و هموار و بىآب و گیاه رها مىسازد، به گونهاى که هیچ پستى و بلندى در آن نمىبینى»!
(آیه 22)- بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان، مرحله دوم آغاز مىشود و انسانها همگى به زندگى باز مىگردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مىشوند «و (در آن هنگام) فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (و جاء ربک و الملک صفا صفا). و گرداگرد حاضران در محشر را مىگیرند و آماده اجراى فرمان حقند.
این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار از چنگال عدالت.
(آیه 23)- سپس مىافزاید: «و در آن روز جهنّم را حاضر مىکنند (آرى) در آن روز انسان متذکر مىشود، اما این تذکر چه سودى براى او دارد» (و جىء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).
از این تعبیر استفاده مىشود که جهنّم قابل حرکت دادن است، و آن را به مجرمان نزدیک مىکنند! همانگونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مىخوانیم: «بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مىسازند»! در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که وقتى آیه فوق «و جىء یومئذ بجهنم» نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت، این حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على علیه السّلام رفتند و ماجرا را بیان کردند.
على علیه السّلام آمد میان دو شانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بوسید و گفت: «اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت باد، چه حادثهاى روى داده؟
فرمود: جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد.
على علیه السّلام مىگوید: عرض کردم: چگونه جهنّم را مىآورند؟
فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مىکشند و مىآورند! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مىزند، سپس من در برابر جهنّم قرار مىگیرم و او مىگوید: اى محمّد! مرا با تو کارى نیست، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده، در آن روز هرکس در فکر خویش است ولى محمّد مىگوید:
ربّ امّتى! امّتى! پروردگارا! امتم امتم»! آرى! هنگامى که انسان مجرم این صحنهها را مىبیند تکان مىخورد و بیدار مىشود نگاهى به گذشته خویش مىکند، و از اعمال خود سخت پشیمان مىشود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.