قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره فجر» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

594 . صفحه 594



یازدهم مرداد :


نفیسه :




(آیه 24)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید که فریاد انسان در قیامت بلند مى‏شود «مى‏گوید: اى کاش براى (این) زندگیم چیزى از پیش فرستاده بودم»! (یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).



(آیه 25)- سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مى‏کند، مى‏فرماید: «در آن روز هیچ کس همانند او [- خدا] عذاب نمى‏کند» (فیومئذ لا یعذب عذابه احد).

آرى! این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مى‏شوند که سابقه نداشته، همان گونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مى‏بینند که حتى از خیال کسى نگذشته است.


(آیه 26)- «و (نیز در آن روز) هیچ کس همچون او کسى را به بند نمى‏کشد»! (و لا یوثق وثاقه احد).

نه بند و زنجیر او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند، و سخت‏ترین شکنجه‏ها را به آنها دادند.


(آیه 27)- اى صاحب نفس مطمئنّه! بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مى‏گیرد، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى «نفوس مطمئنه» و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته، مى‏گوید: «تو اى روح آرام یافته»! (یا ایتها النفس المطمئنة).



(آیه 28)- «به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است»! (ارجعى الى ربک راضیة مرضیة).



(آیه 29)- «پس در سلک بندگانم درآى» (فادخلى فى عبادى).



(آیه 30)- «و در بهشتم وارد شو» (و ادخلى جنتى).

چه تعبیرات جالب و دل انگیز و روح پرورى؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مى‏بارد! منظور از «نفس» در اینجا همان روح آدمى است.
و تعبیر به «مطمئنّه» اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان حاصل شده، چنانکه قرآن مى‏گوید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مى‏گیرد» (رعد/ 28) چنین نفسى هم اطمینان به وعده‏هاى الهى دارد، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا، هم در طوفانها، و هم در حوادث و بلاها، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است.
منظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
تعبیر به «راضیة» به خاطر آن است که تمام وعده‏هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى‏کرد قرین واقعیت مى‏بیند، و اما تعبیر به «مرضیة» به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
جالب این که در روایتى که در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السّلام نقل شده، مى‏خوانیم: که یکى از یارانش پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: «نه به خدا سوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى‏آید اظهار ناراحتى مى‏کند، فرشته مرگ مى‏گوید: اى ولى خدا ناراحت مباش! سوگند به آن کس که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهایت را بگشا و ببین، او نگاه مى‏کند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیرمؤمنان على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام و امامان از ذرّیّه او علیهم السّلام را مى‏بیند، فرشته به او مى‏گوید نگاه کن این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السّلام دوستان تواند.
او چشمانش را باز مى‏کند و نگاه مى‏کند، ناگهان گوینده‏اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى‏دهد، و مى‏گوید: «یا ایتها النفس المطمئنة اى کسى که به محمّد و خاندانش اطمینان داشتى! و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمّد و اهل بیتش علیهم السّلام و داخل شو در بهشتم، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از بدن جدا شود و به این منادى بپیوندد»!




سوره بلد،سوره نودم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 20 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره در عین کوتاهى حقایق بزرگى را در بردارد.
در قسمت اول این سوره بعد از ذکر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به این حقیقت شده که زندگى انسان در عالم دنیا همواره توأم با مشکلات و رنج است، تا از یکسو خود را براى رفتن به جنگ مشکلات آماده سازد، و از سوى دیگر انتظار آرامش و آسودگى مطلق را در این جهان از سر بیرون کند.
در بخش دیگرى از این سوره قسمتى از مهمترین نعمتهاى الهى را بر انسان مى‏شمرد، و سپس به ناسپاسى او در مقابل این نعمتها اشاره مى‏کند.
در آخرین بخش مردم را به دو گروه «اصحاب المیمنة» و «اصحاب المشئمة» تقسیم کرده، و گوشه‏اى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح) و سپس سرنوشت آنها را بیان مى‏کند، و بعد به نقطه مقابل آنها یعنى کافران و مجرمان و سرنوشت آنها مى‏پردازد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قیامت در امان مى‏دارد».


(آیه 1)- سوگند به این شهر مقدس! سنّت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مى‏کند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا توأم با درد و رنج است از سوگند تازه‏اى شروع کرده، مى‏فرماید: «قسم به این شهر مقدس» [- مکّه‏] (لا اقسم بهذا البلد).


(آیه 2)- «شهرى که تو در آن ساکن هستى» (و انت حل بهذا البلد).
البته شرافت و عظمت سرزمین «مکّه» ایجاب مى‏کند خداوند به آن سوگند یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف کرده‏اند، ولى جمله «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازه‏اى در بر دارد، مى‏گوید: این شهر به خاطر وجود پر فیض و برکت تو چنان عظمتى به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است.
اى کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وى مرده را ز مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرت ز خاک تو با رونق و نوا

(آیه 3)- سپس مى‏افزاید: «و قسم به پدر و فرزندش» (و والد و ما ولد).
منظور از «والد» ابراهیم خلیل و از «ما ولد» اسماعیل ذبیح است و با توجه به این که در آیه قبل به شهر «مکّه» سوگند یاد شده و مى‏دانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار «کعبه» و شهر «مکّه» بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مى‏رسد بخصوص این که عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العاده‏اى قائل بود، و به آنها افتخار مى‏کرد.


(آیه 4)- سپس به چیزى مى‏پردازد که هدف نهائى این سوگندهاست، مى‏فرماید: «ما انسان را در رنج آفریدیم» و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقنا الانسان فى کبد).
حتى نگاهى به زندگى انبیاء و اولیاء اللّه نیز نشان مى‏دهد که زندگى این گلهاى سرسبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنجها قرین بود، هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع براى دیگران روشن است.

(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: «آیا او گمان مى‏کند که هیچ کس نمى‏تواند بر او دست یابد»؟ (ا یحسب ان لن یقدر علیه احد).
اشاره به این که آمیختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است که او قدرتى ندارد ولى هنگامى که به قدرتى مى‏رسد هر کار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتکب مى‏شود گوئى خود را در امن و امان مى‏بیند.

(آیه 6)- سپس در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «مى‏گوید: من مال زیادى را (در کارهاى خیر) نابود کرده‏ام» (یقول اهلکت مالا لبدا).
اشاره به کسانى است که وقتى به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیرى مى‏کردند از روى غرور و نخوت مى‏گفتند: ما بسیار در این راهها صرف کرده‏ایم در حالى که چیزى براى خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالى به این و آن داده بودند براى تظاهر و ریاکارى و اغراض شخصى بوده است.
بعضى نیز گفته‏اند: آیه اشاره است به کسانى که اموال زیادى در دشمنى با اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توطئه‏هاى ضد اسلامى صرف کرده بودند، و به آن افتخار مى‏کردند.

(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: «آیا (انسان) گمان مى‏کند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیرى انجام نداده) است»؟ (ا یحسب ان لم یره احد).
او از این حقیقت غافل است که خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مى‏بیند، بلکه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است، و از نیات او با خبر هم کیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را مى‏داند و هم چگونگى صرف کردن ریاکارانه و مغرضانه آن را.


(آیه 8)- نعمت چشم و زبان، و هدایت! در تعقیب آیات گذشته که سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغیانگر مى‏گفت در اینجا بخشى از مهمترین نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر این انسان مى‏شمرد، تا از یکسو غرور و غفلت او را بشکند، و از سوى دیگر وى را وادار به تفکر در خالق این نعمتها کند، و با تحریک حس شکرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
مى‏فرماید: «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم»؟ (ا لم نجعل له عینین).

(آیه 9)- «و یک زبان و دو لب»؟! (و لسانا و شفتین).


(آیه 10)- «و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم» (و هدیناه النجدین).
این هدایت از سه طریق انجام مى‏گیرد: از طریق ادراکات عقلى و استدلال، و از طریق فطرت و وجدان بدون نیاز به استدلال، و از طریق وحى و تعلیمات انبیاء و اوصیا.
آنچه را مورد نیاز بشر در پیمودن مسیر تکامل است خداوند به یکى از این سه طریق یا در بسیارى از موارد با هر سه طریق به او تعلیم کرده است.
در اهمیت نعمتهاى فوق همین بس که: «چشم» مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است، شگفتیهاى چشم به اندازه‏اى است که براستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامى‏دارد، طبقات هفتگانه چشم که به نامهاى صلبیه (قرنیه) مشیمیه، عنبیه، جلدیه، زلالیه، زجاجیه، و شبکیه نامیده شده، هر کدام ساختمان عجیب و ظریف و شگفت‏انگیزى دارد که قوانین فیزیکى و شیمیائى مربوط به نور و آئینه‏ها به دقیقترین وجهى در آنها رعایت شده بطورى که پیشرفته‏ترین دوربینهاى دقیق عکاسى در برابر آن، موجود بى‏ارزشى است.
اگر در تمام وجود انسان جز چشم، چیز دیگرى نبود، مطالعه شگفتیهایش براى شناخت علم و قدرت عظیم پروردگار کافى بود.و اما «زبان» مهمترین وسیله ارتباط انسان با انسانهاى دیگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومى به قوم دیگر، و از نسلى به نسل دیگر است، و اگر این وسیله ارتباطى نبود هرگز انسان نمى‏توانست تا این حد در علم و دانش و تمدّن مادى و مسائل معنوى ترقى کند. و اما «لبها» نقش مؤثرى در تکلم دارند، چرا که بسیارى از مقاطع حروف به وسیله لبها ادا مى‏شود، و از این گذشته لبها کمک زیادى به جویدن غذا، و حفظ رطوبت دهان، و نوشیدن آب مى‏کند و اگر نبودند مسأله خوردن و آشامیدن انسان و حتى منظره چهره او بر اثر جریان آب دهان به بیرون، و عدم قدرت بر اداء بسیارى از حروف وضع اسف انگیزى داشت.
امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «شگفتا از این انسان که با یک قطعه پیه مى‏بیند، و با قطعه گوشتى سخن مى‏گوید، و با استخوانى مى‏شنود، و از شکافى نفس مى‏کشد»! و این کارهاى بزرگ حیاتى را با این وسائل کوچک انجام مى‏دهد.
جمله «و هدیناه النجدین»- علاوه بر این که مسأله اختیار و آزادى اراده انسان را بیان مى‏کند، با توجه به این که «نجد» مکان مرتفع است- اشاره به این است که پیمودن راه خیر خالى از مشکلات و زحمت و رنج نیست، همان گونه که بالا رفتن از زمینهاى مرتفع مشکلاتى دارد، حتى پیمودن راه شر نیز مشکلاتى دارد، چه بهتر که انسان با سعى و تلاشش راه خیر را برگزیند.
به هر حال انتخاب راه با خود انسان است، اوست که مى‏تواند چشم و زبان را در مسیر حلال یا حرام به گردش درآورد، و از دو جاده «خیر» و «شر» هر کدام را بخواهد برگزیند.
و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «خداوند متعال به فرزندان آدم مى‏گوید: «اى فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام کند من دو لب را براى جلوگیرى از آن در اختیار تو قرار داده‏ام، لب را فرو بند، و اگر چشمت بخواهد تو را به سوى حرام ببرد من پلکها را در اختیار تو قرار داده‏ام، آنها را فرو بند! ...».

(آیه 11)- گردنه صعب العبور! به دنبال ذکر نعمتهاى بزرگى که در آیات قبل آمده بود در اینجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهد که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیموده‏اند.
نخست مى‏فرماید: «ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت» (فلا اقتحم العقبة).

(آیه 12)- سپس مى‏فرماید: «تو نمى‏دانى آن گردنه چیست»؟ (و ما ادراک ما العقبة).

(آیه 13)- «آزاد کردن برده‏اى» (فک رقبة).

(آیه 14)- «یا غذا دادن در روز گرسنگى» (او اطعام فى یوم ذى مسغبة).
این تعبیر تأکیدى است بر اطعام گرسنگان در ایام قحطى و خشکسالى و مانند آن. براى اهمیت این موضوع، و الا اطعام گرسنگان همیشه از افضل اعمال بوده و هست.

(آیه 15)- «یتیمى از خویشاوندان» (یتیما ذا مقربة).
تأکید روى یتیمان خویشاوند نیز به خاطر ملاحظه اولویتهاست، و گرنه همه یتیمان را باید اطعام و نوازش نمود.

(آیه 16)- «یا مستمندى خاک نشین را» (او مسکینا ذا متربة).
به این ترتیب این گردنه صعب العبور که انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نکرده‏اند، مجموعه‏اى است از اعمال خیر که عمدتا بر محور خدمت به خلق و کمک به ضعیفان و ناتوانها دور مى‏زند، و نیز مجموعه‏اى از عقائد صحیح و خالص است که در آیات بعد به آن اشاره شده.
و به راستى گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدى که غالب مردم به مال و ثروت دارند کار آسانى نیست.
در حدیثى آمده است: امام على بن موسى الرضا علیه السّلام هنگامى که مى‏خواست غذا بخورد دستور مى‏فرمود سینى بزرگى کنار سفره بگذارند، و از هر غذائى که در سفره بود از بهترین آنها بر مى‏داشت و در آن سینى مى‏گذاشت، سپس دستور مى‏داد آنها را براى نیازمندان ببرند، بعد این آیه را تلاوت مى‏فرمود: (فلا اقتحم العقبة ...)
سپس مى‏افزود: «خداوند متعال مى‏دانست که همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند راه دیگرى نیز به سوى بهشتش قرار داد»!

(آیه 17)- در ادامه تفسیرى که براى این گردنه صعب العبور بیان فرموده، در این آیه مى‏افزاید: «سپس از کسانى باشد که ایمان آورده، و یکدیگر را به صبر و رحمت توصیه مى‏کنند» (ثم کان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة).
به این ترتیب کسانى از این گردنه سخت عبور مى‏کنند که هم داراى ایمان هستند و هم اخلاق والائى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند، و هم اعمال صالحى همچون آزاد کردن بردگان و اطعام یتیمان و مسکینان انجام داده‏اند.

(آیه 18)- و در پایان این اوصاف، مقام صاحبان آن را چنین بیان مى‏کند:
«آنها اصحاب الیمین‏اند» که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند! (اولئک اصحاب المیمنة).

(آیه 19)- سپس به نقطه مقابل این گروه یعنى آنها که نتوانستند از این گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته، مى‏فرماید: «و کسانى که آیات ما را انکار کرده‏اند افرادى شومند» که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود! (و الذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشأمة).
و این نشانه آن است که دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
یعنى این گروه کافر افرادى شوم و نامیمونند که هم سبب بدبختى خودشانند، و هم بدبختى جامعه، ولى از آنجا که شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مى‏شود که نامه اعمال افراد در دست چپ، یا در دست راست آنها باشد بعضى این تفسیر را براى آن پذیرفته‏اند.

(آیه 20)- و در آخرین آیه این سوره اشاره کوتاه و پر معنایى به مجازات گروه اخیر کرده، مى‏فرماید: «بر آنها آتشى است فرو بسته»! که راه فرارى از آن نیست (علیهم نار مؤصدة).
«مؤصدة» از ماده «ایصاد» به معنى بستن در و محکم کردن آن است، ناگفته پیداست انسان در اتاقى که هواى آن کمى گرم است مى‏خواهد درها را باز کند، نسیمى بوزد و گرمى هوا را تعدیل کند، حال باید فکر کرد در کوره سوزان دوزخ هنگامى که تمام درها بسته شود چه حالى پیدا خواهد شد؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

593 . صفحه 593

دهم مرداد :



نفیسه :




سوره فجر،سوره هشتاد و نهم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 30 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مى‏کنیم که در نوع خود بى‏سابقه است، و این قسمها مقدمه‏اى است براى تهدید جبّاران به عذاب الهى.
در بخش دیگرى از این سوره اشاره‏اى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون، و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.
در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد.
در آخرین بخش این سوره به سراغ مسأله معاد و سرنوشت مجرمان و کافران، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مى‏رود.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که آن را در شبهاى دهگانه (ده شب اول ذى الحجه) بخواند خداوند گناهان او را مى‏بخشد و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش».
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على علیه السّلام است، هرکس آن را بخواند با حسین بن على علیه السّلام در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود».
معرفى این سوره به عنوان «سوره حسین بن على» علیه السّلام ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن «نفس مطمئنه» که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على علیه السّلام است، همان گونه که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام ذیل همین آیات آمده است.
و به هر حال این همه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمه‏اى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.


(آیه 1)- در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده نخست مى‏فرماید: «به سپیده دم سوگند» (و الفجر).

(آیه 2)- «و به شبهاى دهگانه» (و لیال عشر).
«فجر» در اصل به معنى شکافتن وسیع است، و از آنجا که نور سپیده صبح تاریکى شب را مى‏شکافد از آن تعبیر به «فجر» شده است.
بعضى گفته‏اند: منظور از «فجر» هر روشنائى است که در دل تاریکى مى‏درخشد.
بنابراین درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى صلّى اللّه علیه و آله در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق «فجر» است، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام حضرت مهدى (عج) هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم، مصداق دیگرى از آن محسوب مى‏شود- همان گونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است.
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا، و شکافتن پرده‏هاى تاریک ظلم بنى امیه، و نشان دادن چهره واقعى آن دیو صفتان مصداق دیگر بود. و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مى‏گیرد.
و حتى نخستین جرقه‏هاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مى‏شود و آنها را به توبه دعوت مى‏کند «فجر» است.
البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان «فجر» به معنى طلوع سپیده صبح است.
و اما «لیال عشر» (شبهاى دهگانه) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکان دهنده‏ترین اجتماعات عبادى- سیاسى مسلمین جهان یعنى حجّ است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم، تفسیر کرده‏اند- البته جمع میان هر سه تفسیر ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مى‏کند «فجر» به وجود حضرت مهدى- عج- و «لیال عشر» به ده امام قبل از او، و «شفع» که در آیه بعد مى‏آید به حضرت «على» و «فاطمه زهرا» علیهم السّلام تفسیر شده است.

(آیه 3)- سپس سوگندها را ادامه داده، مى‏افزاید: «و به زوج و فرد» (و الشفع و الوتر).
در تفسیر «شفع» و «وتر» (زوج و فرد) در این آیه بالغ برسى و شش قول نقل کرده‏اند ولى دو معنى از همه مناسبتر است.
نخست این که: منظور روز عید قربان و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مى‏شود.
دوم این که منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مى‏شود و این با سوگند به فجر- که وقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است- مناسب است بخصوص این که هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.

(آیه 4)- و بالاخره در آخرین سوگند، مى‏فرماید: «و به شب هنگامى که (به سوى روشنائى روز) حرکت مى‏کند سوگند» (و اللیل اذا یسر). که پروردگارت در کمین ظالمان است! گوئى شب موجود زنده‏اى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام بر مى‏دارد، و به سوى صبحى روشن حرکت مى‏کند.
اگر الف و لام «اللّیل» به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مى‏شود که خود آیتى است از آیات خدا، و پدیده‏اى است از پدیده‏هاى مهم آفرینش.
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به «مزدلفه» (مشعر الحرام) و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مى‏شوند- این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است.
به هرحال شب از آیات عظمت الهى است، و از موضوعات پراهمیت عالم هستى، شب حرارت هوا را تعدیل مى‏کند، و به همه موجودات آرامش مى‏بخشد، و جوّ آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مى‏سازد.
به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه (سوگند به فجر، و شبهاى دهگانه، و زوج و فرد و شب به هنگامى که حرکت مى‏کند) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است.
در غیر این صورت اشاره به مجموعه‏اى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانه‏هایى هستند از عظمت خداوند و پدیده‏هایى هستند شگفت انگیز در عالم هستى.

(آیه 5)- بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر، مى‏افزاید: «آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست»؟! (هل فى ذلک قسم لذى حجر).
«حجر» در اصل به معنى «منع» مى‏باشد و از آنجا که «عقل» انسان را از کارهاى نادرست منع مى‏کند از آن تعبیر به «حجر» شده.

(آیه 6)- پروردگارت در کمین ظالمان است! به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پرمعنایى درباره مجازات طغیانگران بود، در اینجا به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند، اما راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مى‏کند، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى‏سازد.
مى‏فرماید: «آیا ندیدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟» (ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).
منظور از «رؤیت» (دیدن) در اینجا علم و آگاهى است، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مى‏دیدند تعبیر به «رؤیت» شده است.
«عاد» همان قوم پیامبر بزرگ خدا «هود» بودند و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (ع) وجود داشتند و در سرزمین «احقاف» یا «یمن» زندگى مى‏کردند.

(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: «و با آن شهر ارم با عظمت» (ارم ذات العماد).
«عماد» به معنى ستون اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود.

(آیه 8)- و لذا در این آیه، مى‏افزاید: «همان شهرى که مانندش آفریده نشده بود» (التى لم یخلق مثلها فى البلاد).
این تعبیر نشان مى‏دهد که منظور از «ارم» همان شهر بى‏نظیر آنهاست.

(آیه 9)- سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مى‏رود، مى‏فرماید: «و قوم ثمود که صخره‏هاى عظیم را از (کنار) درّه مى‏بریدند» و از آن خانه و کاخ مى‏ساختند (و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).
قوم «ثمود» از قدیمى‏ترین اقوامند و پیامبرشان «صالح» (ع) بود، و در سرزمینى به نام «وادى القرى» میان مدینه و شام زندگى داشتند، داراى تمدّنى پیشرفته و زندگانى مرفّه و ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.

(آیه 10)- سپس به سومین قوم پرداخته، مى‏گوید: «و فرعونى که قدرتمند و شکنجه‏گر بود»! (و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به این که آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد؟! «اوتاد» به معنى میخ است و فرعون را «ذى الاوتاد» گفته‏اند زیرا او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمه‏ها زندگى مى‏کردند، و چادرهاى نظامى را که براى آنها برپا مى‏شد با میخها محکم مى‏کردند.
دیگر این که بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مى‏گرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مى‏کشید، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مى‏بست، یا با میخ به زمین مى‏کوبید، و یا بر روى قطعه چوبى مى‏خواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مى‏کوبیدند، یا مى‏بستند و به همان حال رها مى‏کردند تا بمیرد!

(آیه 11)- سپس در یک جمع‏بندى به اعمال این اقوام سه‏گانه اشاره کرده، مى‏افزاید: «همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند» (الذین طغوا فى البلاد).

(آیه 12)- «و فساد فراوان در آنها به بار آوردند» (فاکثروا فیها الفساد).
فساد که شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مى‏شود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود.

(آیه 13)- سپس در یک جمله کوتاه و پرمعنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده، مى‏افزاید: «به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت» (فصب علیهم ربک سوط عذاب).
این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد، اما «عاد» به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند (حاقه/ 6).
و قوم ثمود به وسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند (حاقه/ 5).
و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند (زخرف/ 55).

(آیه 14)- و در این آیه، به عنوان هشدار به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام بر مى‏دارند، مى‏فرماید: «به یقین پروردگار تو در کمینگاه (ستمگران) است» و مراقب اعمال بندگان (ان ربک لبالمرصاد).
اشاره به این که گمان نکنید کسى مى‏تواند از چنگال عذاب الهى بگریزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مى‏نماید.
تعبیر به «ربّک» (پروردگار تو) اشاره به این است که سنّت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مى‏شود و هم تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینه‏توز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد، و هم اعلام خطرى است به آنها که هرگونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان روا مى‏داشتند، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد، یک طوفان و یا یک جرقه و صیحه آسمانى، تاب مقاومت نیاوردند، اینها چگونه فکر مى‏کنند مى‏توانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «روح الامین به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مى‏سازد، جهنم را مى‏آورد، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مى‏نهد، و بر صراط سه پل قرار دارد، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است و بر پل دوم نماز و بر پل سوم عدل پروردگار جهان! و به مردم دستور داده مى‏شود که از آن بگذرند، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کرده‏اند در پل اول مى‏مانند و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند، در پل دوم مى‏مانند، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مى‏گیرند، و این است معنى آیه (ان ربک لبالمرصاد).

(آیه 15)- نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مأیوس! در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مى‏داد و آنها را به مجازات الهى تهدید مى‏کرد، در اینجا به مسأله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مسأله زندگى انسان محسوب مى‏شود مى‏پردازد، مى‏فرماید: «اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش، اکرام مى‏کند و نعمت مى‏بخشد (مغرور مى‏شود و) مى‏گوید: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).
او نمى‏داند که آزمایش الهى گاه با نعمت است، و گاه با انواع بلا، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد، و نه بلاها مایه یأس و نومیدى.

(آیه 16)- «و اما هنگامى که براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مى‏گیرد (مأیوس مى‏شود و) مى‏گوید: پروردگارم مرا خوار کرده است»! (و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن).
یأس سر تا پاى او را فرا مى‏گیرد، و از پروردگارش مى‏رنجد، غافل از این که اینها همه وسائل آزمایش و امتحان اوست- که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مى‏کند- امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
در آیه 51 سوره فصلت، نیز آمده است: «هنگامى که نعمتى به انسان مى‏دهیم روى مى‏گرداند و با تکبر از حق دور مى‏شود، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مى‏کند و بیتابى مى‏نماید».
و در آیه 9 سوره هود، آمده است: «هرگاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مى‏شود».


(آیه 17)- سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مى‏شود پرداخته، مى‏فرماید: «چنان نیست که شما مى‏پندارید (که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خداست) شما یتیمان را گرامى نمى‏دارید» (کلا بل لا تکرمون الیتیم).


(آیه 18)- «و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏کنید» (و لا تحاضون على طعام المسکین).
قابل توجه این که در مورد یتیمان از «اطعام» سخن نمى‏گوید، بلکه از «اکرام» سخن مى‏گوید، چرا که در مورد یتیم تنها مسأله گرسنگى مطرح نیست، بلکه از آن مهمتر، جبران کمبودهاى عاطفى اوست.
باید آن چنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند، و لذا در روایات اسلامى به مسأله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است.
جمله «لا تحاضّون» اشاره به این است که تنها اطعام مسکین کافى نیست، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.

(آیه 19)- سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده، و آنها را مورد نکوهش قرار داده، مى‏افزاید: «میراث را (از طریق مشروع و نامشروع) جمع کرده مى‏خورید» (و تأکلون التراث اکلا لما).
بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست، بنابراین نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد.
نخست این که منظور جمع میان حق خود و دیگران است بخصوص این که عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مى‏کردند، و حق آنها را براى خود بر مى‏داشتند.
دیگر این که وقتى ارثى به شما مى‏رسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمى‏کنید، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مى‏آید چنین مى‏کنید، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیلتر و سختگیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است.
سوم این که منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده که افراد بى‏ایمان یا بى‏بند و بار هنگامى که دستشان به اموال ارث مى‏رسد به هیچ وجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمى‏کنند، و از این که آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مى‏کنند، و این از زشت‏ترین و شرم‏آورترین گناهان است.
جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.


(آیه 20)- بعد به چهارمین عمل نکوهیده آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و مال و ثروت را بسیار دوست مى‏دارید» و به خاطر آن گناهان زیادى مرتکب مى‏شوید! (و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنیا پرست، ثروت اندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العاده‏اى به مال و ثروت دارد به هنگام جمع‏آورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمى‏کند، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمى‏پردازد، و یا کم مى‏گذارد، و نیز چنین کسى جائى براى یاد خدا در دل او نیست.
و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا، آنها را متوجه چهار آزمایش مهم مى‏کند.
و عجب این که تمام این آزمونها جنبه مالى دارد، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.


(آیه 21)- روزى بیدار مى‏شوند که کار از کار گذشته! به دنبال نکوهشهایى که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود، در اینجا به آنها اخطار مى‏کند که سرانجام قیامتى در کار است، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است، باید خود را براى آن آماده کنند.
نخست مى‏فرماید: «و چنان نیست که آنها مى‏پندارند» (کلا). که حساب و کتابى در کار نیست، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان.
 «در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود» (اذا دکت الارض دکا دکا).
تعبیر «دکّا» اشاره به زلزله‏ها و حوادث تکان دهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مى‏دهد که کوهها همه از هم شده، و زمینها صاف و مستوى مى‏شوند، چنانکه در آیه 106- 108 سوره طه آمده است: «از تو در باره کوهها سؤال مى‏کنند، بگو: پروردگارم آنها را برباد مى‏دهد، سپس زمین را صاف و هموار و بى‏آب و گیاه رها مى‏سازد، به گونه‏اى که هیچ پستى و بلندى در آن نمى‏بینى»!


(آیه 22)- بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان، مرحله دوم آغاز مى‏شود و انسانها همگى به زندگى باز مى‏گردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مى‏شوند «و (در آن هنگام) فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (و جاء ربک و الملک صفا صفا). و گرداگرد حاضران در محشر را مى‏گیرند و آماده اجراى فرمان حقند.
این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار از چنگال عدالت.


(آیه 23)- سپس مى‏افزاید: «و در آن روز جهنّم را حاضر مى‏کنند (آرى) در آن روز انسان متذکر مى‏شود، اما این تذکر چه سودى براى او دارد» (و جى‏ء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).
از این تعبیر استفاده مى‏شود که جهنّم قابل حرکت دادن است، و آن را به مجرمان نزدیک مى‏کنند! همان‏گونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مى‏خوانیم: «بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى‏سازند»! در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که وقتى آیه فوق «و جى‏ء یومئذ بجهنم» نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت، این حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على علیه السّلام رفتند و ماجرا را بیان کردند.
على علیه السّلام آمد میان دو شانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بوسید و گفت: «اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت باد، چه حادثه‏اى روى داده؟
فرمود: جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد.
على علیه السّلام مى‏گوید: عرض کردم: چگونه جهنّم را مى‏آورند؟
فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى‏کشند و مى‏آورند! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مى‏زند، سپس من در برابر جهنّم قرار مى‏گیرم و او مى‏گوید: اى محمّد! مرا با تو کارى نیست، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده، در آن روز هرکس در فکر خویش است ولى محمّد مى‏گوید:
ربّ امّتى! امّتى! پروردگارا! امتم امتم»! آرى! هنگامى که انسان مجرم این صحنه‏ها را مى‏بیند تکان مى‏خورد و بیدار مى‏شود نگاهى به گذشته خویش مى‏کند، و از اعمال خود سخت پشیمان مى‏شود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر