594 . صفحه 594
یازدهم مرداد :
نفیسه :
آرى! این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مىشوند که سابقه نداشته، همان گونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مىبینند که حتى از خیال کسى نگذشته است.
نه بند و زنجیر او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند، و سختترین شکنجهها را به آنها دادند.
چه تعبیرات جالب و دل انگیز و روح پرورى؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مىبارد! منظور از «نفس» در اینجا همان روح آدمى است.
و تعبیر به «مطمئنّه» اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان حاصل شده، چنانکه قرآن مىگوید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مىگیرد» (رعد/ 28) چنین نفسى هم اطمینان به وعدههاى الهى دارد، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا، هم در طوفانها، و هم در حوادث و بلاها، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است.
منظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
تعبیر به «راضیة» به خاطر آن است که تمام وعدههاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مىکرد قرین واقعیت مىبیند، و اما تعبیر به «مرضیة» به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
جالب این که در روایتى که در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السّلام نقل شده، مىخوانیم: که یکى از یارانش پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: «نه به خدا سوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مىآید اظهار ناراحتى مىکند، فرشته مرگ مىگوید: اى ولى خدا ناراحت مباش! سوگند به آن کس که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهایت را بگشا و ببین، او نگاه مىکند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیرمؤمنان على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام و امامان از ذرّیّه او علیهم السّلام را مىبیند، فرشته به او مىگوید نگاه کن این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السّلام دوستان تواند.
او چشمانش را باز مىکند و نگاه مىکند، ناگهان گویندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد، و مىگوید: «یا ایتها النفس المطمئنة اى کسى که به محمّد و خاندانش اطمینان داشتى! و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمّد و اهل بیتش علیهم السّلام و داخل شو در بهشتم، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از بدن جدا شود و به این منادى بپیوندد»!
سوره بلد،سوره نودم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 20 آیه میباشد.
محتواى سوره:
این سوره در عین کوتاهى حقایق بزرگى را در بردارد.
در قسمت اول این سوره بعد از ذکر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به این حقیقت شده که زندگى انسان در عالم دنیا همواره توأم با مشکلات و رنج است، تا از یکسو خود را براى رفتن به جنگ مشکلات آماده سازد، و از سوى دیگر انتظار آرامش و آسودگى مطلق را در این جهان از سر بیرون کند.
در بخش دیگرى از این سوره قسمتى از مهمترین نعمتهاى الهى را بر انسان مىشمرد، و سپس به ناسپاسى او در مقابل این نعمتها اشاره مىکند.
در آخرین بخش مردم را به دو گروه «اصحاب المیمنة» و «اصحاب المشئمة» تقسیم کرده، و گوشهاى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح) و سپس سرنوشت آنها را بیان مىکند، و بعد به نقطه مقابل آنها یعنى کافران و مجرمان و سرنوشت آنها مىپردازد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قیامت در امان مىدارد».
(آیه 1)- سوگند به این شهر مقدس! سنّت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مىکند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا توأم با درد و رنج است از سوگند تازهاى شروع کرده، مىفرماید: «قسم به این شهر مقدس» [- مکّه] (لا اقسم بهذا البلد).
(آیه 2)- «شهرى که تو در آن ساکن هستى» (و انت حل بهذا البلد).
البته شرافت و عظمت سرزمین «مکّه» ایجاب مىکند خداوند به آن سوگند یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف کردهاند، ولى جمله «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازهاى در بر دارد، مىگوید: این شهر به خاطر وجود پر فیض و برکت تو چنان عظمتى به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است.
اى کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وى مرده را ز مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرت ز خاک تو با رونق و نوا
(آیه 3)- سپس مىافزاید: «و قسم به پدر و فرزندش» (و والد و ما ولد).
منظور از «والد» ابراهیم خلیل و از «ما ولد» اسماعیل ذبیح است و با توجه به این که در آیه قبل به شهر «مکّه» سوگند یاد شده و مىدانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار «کعبه» و شهر «مکّه» بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مىرسد بخصوص این که عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العادهاى قائل بود، و به آنها افتخار مىکرد.
(آیه 4)- سپس به چیزى مىپردازد که هدف نهائى این سوگندهاست، مىفرماید: «ما انسان را در رنج آفریدیم» و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقنا الانسان فى کبد).
حتى نگاهى به زندگى انبیاء و اولیاء اللّه نیز نشان مىدهد که زندگى این گلهاى سرسبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنجها قرین بود، هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع براى دیگران روشن است.
(آیه 5)- سپس مىافزاید: «آیا او گمان مىکند که هیچ کس نمىتواند بر او دست یابد»؟ (ا یحسب ان لن یقدر علیه احد).
اشاره به این که آمیختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است که او قدرتى ندارد ولى هنگامى که به قدرتى مىرسد هر کار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتکب مىشود گوئى خود را در امن و امان مىبیند.
(آیه 6)- سپس در ادامه همین سخن مىافزاید: «مىگوید: من مال زیادى را (در کارهاى خیر) نابود کردهام» (یقول اهلکت مالا لبدا).
اشاره به کسانى است که وقتى به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیرى مىکردند از روى غرور و نخوت مىگفتند: ما بسیار در این راهها صرف کردهایم در حالى که چیزى براى خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالى به این و آن داده بودند براى تظاهر و ریاکارى و اغراض شخصى بوده است.
بعضى نیز گفتهاند: آیه اشاره است به کسانى که اموال زیادى در دشمنى با اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توطئههاى ضد اسلامى صرف کرده بودند، و به آن افتخار مىکردند.
(آیه 7)- سپس مىافزاید: «آیا (انسان) گمان مىکند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیرى انجام نداده) است»؟ (ا یحسب ان لم یره احد).
او از این حقیقت غافل است که خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مىبیند، بلکه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است، و از نیات او با خبر هم کیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را مىداند و هم چگونگى صرف کردن ریاکارانه و مغرضانه آن را.
(آیه 8)- نعمت چشم و زبان، و هدایت! در تعقیب آیات گذشته که سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغیانگر مىگفت در اینجا بخشى از مهمترین نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر این انسان مىشمرد، تا از یکسو غرور و غفلت او را بشکند، و از سوى دیگر وى را وادار به تفکر در خالق این نعمتها کند، و با تحریک حس شکرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
مىفرماید: «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم»؟ (ا لم نجعل له عینین).
(آیه 9)- «و یک زبان و دو لب»؟! (و لسانا و شفتین).
(آیه 10)- «و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم» (و هدیناه النجدین).
این هدایت از سه طریق انجام مىگیرد: از طریق ادراکات عقلى و استدلال، و از طریق فطرت و وجدان بدون نیاز به استدلال، و از طریق وحى و تعلیمات انبیاء و اوصیا.
آنچه را مورد نیاز بشر در پیمودن مسیر تکامل است خداوند به یکى از این سه طریق یا در بسیارى از موارد با هر سه طریق به او تعلیم کرده است.
در اهمیت نعمتهاى فوق همین بس که: «چشم» مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است، شگفتیهاى چشم به اندازهاى است که براستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامىدارد، طبقات هفتگانه چشم که به نامهاى صلبیه (قرنیه) مشیمیه، عنبیه، جلدیه، زلالیه، زجاجیه، و شبکیه نامیده شده، هر کدام ساختمان عجیب و ظریف و شگفتانگیزى دارد که قوانین فیزیکى و شیمیائى مربوط به نور و آئینهها به دقیقترین وجهى در آنها رعایت شده بطورى که پیشرفتهترین دوربینهاى دقیق عکاسى در برابر آن، موجود بىارزشى است.
اگر در تمام وجود انسان جز چشم، چیز دیگرى نبود، مطالعه شگفتیهایش براى شناخت علم و قدرت عظیم پروردگار کافى بود.و اما «زبان» مهمترین وسیله ارتباط انسان با انسانهاى دیگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومى به قوم دیگر، و از نسلى به نسل دیگر است، و اگر این وسیله ارتباطى نبود هرگز انسان نمىتوانست تا این حد در علم و دانش و تمدّن مادى و مسائل معنوى ترقى کند. و اما «لبها» نقش مؤثرى در تکلم دارند، چرا که بسیارى از مقاطع حروف به وسیله لبها ادا مىشود، و از این گذشته لبها کمک زیادى به جویدن غذا، و حفظ رطوبت دهان، و نوشیدن آب مىکند و اگر نبودند مسأله خوردن و آشامیدن انسان و حتى منظره چهره او بر اثر جریان آب دهان به بیرون، و عدم قدرت بر اداء بسیارى از حروف وضع اسف انگیزى داشت.
امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «شگفتا از این انسان که با یک قطعه پیه مىبیند، و با قطعه گوشتى سخن مىگوید، و با استخوانى مىشنود، و از شکافى نفس مىکشد»! و این کارهاى بزرگ حیاتى را با این وسائل کوچک انجام مىدهد.
جمله «و هدیناه النجدین»- علاوه بر این که مسأله اختیار و آزادى اراده انسان را بیان مىکند، با توجه به این که «نجد» مکان مرتفع است- اشاره به این است که پیمودن راه خیر خالى از مشکلات و زحمت و رنج نیست، همان گونه که بالا رفتن از زمینهاى مرتفع مشکلاتى دارد، حتى پیمودن راه شر نیز مشکلاتى دارد، چه بهتر که انسان با سعى و تلاشش راه خیر را برگزیند.
به هر حال انتخاب راه با خود انسان است، اوست که مىتواند چشم و زبان را در مسیر حلال یا حرام به گردش درآورد، و از دو جاده «خیر» و «شر» هر کدام را بخواهد برگزیند.
و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «خداوند متعال به فرزندان آدم مىگوید: «اى فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام کند من دو لب را براى جلوگیرى از آن در اختیار تو قرار دادهام، لب را فرو بند، و اگر چشمت بخواهد تو را به سوى حرام ببرد من پلکها را در اختیار تو قرار دادهام، آنها را فرو بند! ...».
(آیه 11)- گردنه صعب العبور! به دنبال ذکر نعمتهاى بزرگى که در آیات قبل آمده بود در اینجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مىدهد که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیمودهاند.
نخست مىفرماید: «ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت» (فلا اقتحم العقبة).
(آیه 12)- سپس مىفرماید: «تو نمىدانى آن گردنه چیست»؟ (و ما ادراک ما العقبة).
(آیه 13)- «آزاد کردن بردهاى» (فک رقبة).
(آیه 14)- «یا غذا دادن در روز گرسنگى» (او اطعام فى یوم ذى مسغبة).
این تعبیر تأکیدى است بر اطعام گرسنگان در ایام قحطى و خشکسالى و مانند آن. براى اهمیت این موضوع، و الا اطعام گرسنگان همیشه از افضل اعمال بوده و هست.
(آیه 15)- «یتیمى از خویشاوندان» (یتیما ذا مقربة).
تأکید روى یتیمان خویشاوند نیز به خاطر ملاحظه اولویتهاست، و گرنه همه یتیمان را باید اطعام و نوازش نمود.
(آیه 16)- «یا مستمندى خاک نشین را» (او مسکینا ذا متربة).
به این ترتیب این گردنه صعب العبور که انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نکردهاند، مجموعهاى است از اعمال خیر که عمدتا بر محور خدمت به خلق و کمک به ضعیفان و ناتوانها دور مىزند، و نیز مجموعهاى از عقائد صحیح و خالص است که در آیات بعد به آن اشاره شده.
و به راستى گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدى که غالب مردم به مال و ثروت دارند کار آسانى نیست.
در حدیثى آمده است: امام على بن موسى الرضا علیه السّلام هنگامى که مىخواست غذا بخورد دستور مىفرمود سینى بزرگى کنار سفره بگذارند، و از هر غذائى که در سفره بود از بهترین آنها بر مىداشت و در آن سینى مىگذاشت، سپس دستور مىداد آنها را براى نیازمندان ببرند، بعد این آیه را تلاوت مىفرمود: (فلا اقتحم العقبة ...)
سپس مىافزود: «خداوند متعال مىدانست که همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند راه دیگرى نیز به سوى بهشتش قرار داد»!
(آیه 17)- در ادامه تفسیرى که براى این گردنه صعب العبور بیان فرموده، در این آیه مىافزاید: «سپس از کسانى باشد که ایمان آورده، و یکدیگر را به صبر و رحمت توصیه مىکنند» (ثم کان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة).
به این ترتیب کسانى از این گردنه سخت عبور مىکنند که هم داراى ایمان هستند و هم اخلاق والائى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند، و هم اعمال صالحى همچون آزاد کردن بردگان و اطعام یتیمان و مسکینان انجام دادهاند.
(آیه 18)- و در پایان این اوصاف، مقام صاحبان آن را چنین بیان مىکند:
«آنها اصحاب الیمیناند» که نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند! (اولئک اصحاب المیمنة).
(آیه 19)- سپس به نقطه مقابل این گروه یعنى آنها که نتوانستند از این گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته، مىفرماید: «و کسانى که آیات ما را انکار کردهاند افرادى شومند» که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مىشود! (و الذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشأمة).
و این نشانه آن است که دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
یعنى این گروه کافر افرادى شوم و نامیمونند که هم سبب بدبختى خودشانند، و هم بدبختى جامعه، ولى از آنجا که شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مىشود که نامه اعمال افراد در دست چپ، یا در دست راست آنها باشد بعضى این تفسیر را براى آن پذیرفتهاند.
(آیه 20)- و در آخرین آیه این سوره اشاره کوتاه و پر معنایى به مجازات گروه اخیر کرده، مىفرماید: «بر آنها آتشى است فرو بسته»! که راه فرارى از آن نیست (علیهم نار مؤصدة).
«مؤصدة» از ماده «ایصاد» به معنى بستن در و محکم کردن آن است، ناگفته پیداست انسان در اتاقى که هواى آن کمى گرم است مىخواهد درها را باز کند، نسیمى بوزد و گرمى هوا را تعدیل کند، حال باید فکر کرد در کوره سوزان دوزخ هنگامى که تمام درها بسته شود چه حالى پیدا خواهد شد؟!