قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره بلد» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ق.ظ

594 . صفحه 594



یازدهم مرداد :


نفیسه :




(آیه 24)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید که فریاد انسان در قیامت بلند مى‏شود «مى‏گوید: اى کاش براى (این) زندگیم چیزى از پیش فرستاده بودم»! (یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).



(آیه 25)- سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مى‏کند، مى‏فرماید: «در آن روز هیچ کس همانند او [- خدا] عذاب نمى‏کند» (فیومئذ لا یعذب عذابه احد).

آرى! این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مى‏شوند که سابقه نداشته، همان گونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مى‏بینند که حتى از خیال کسى نگذشته است.


(آیه 26)- «و (نیز در آن روز) هیچ کس همچون او کسى را به بند نمى‏کشد»! (و لا یوثق وثاقه احد).

نه بند و زنجیر او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند، و سخت‏ترین شکنجه‏ها را به آنها دادند.


(آیه 27)- اى صاحب نفس مطمئنّه! بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مى‏گیرد، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى «نفوس مطمئنه» و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته، مى‏گوید: «تو اى روح آرام یافته»! (یا ایتها النفس المطمئنة).



(آیه 28)- «به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است»! (ارجعى الى ربک راضیة مرضیة).



(آیه 29)- «پس در سلک بندگانم درآى» (فادخلى فى عبادى).



(آیه 30)- «و در بهشتم وارد شو» (و ادخلى جنتى).

چه تعبیرات جالب و دل انگیز و روح پرورى؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مى‏بارد! منظور از «نفس» در اینجا همان روح آدمى است.
و تعبیر به «مطمئنّه» اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان حاصل شده، چنانکه قرآن مى‏گوید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مى‏گیرد» (رعد/ 28) چنین نفسى هم اطمینان به وعده‏هاى الهى دارد، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا، هم در طوفانها، و هم در حوادث و بلاها، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است.
منظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
تعبیر به «راضیة» به خاطر آن است که تمام وعده‏هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى‏کرد قرین واقعیت مى‏بیند، و اما تعبیر به «مرضیة» به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
جالب این که در روایتى که در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السّلام نقل شده، مى‏خوانیم: که یکى از یارانش پرسید: آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: «نه به خدا سوگند، هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش مى‏آید اظهار ناراحتى مى‏کند، فرشته مرگ مى‏گوید: اى ولى خدا ناراحت مباش! سوگند به آن کس که محمّد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهایت را بگشا و ببین، او نگاه مى‏کند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیرمؤمنان على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام و امامان از ذرّیّه او علیهم السّلام را مى‏بیند، فرشته به او مى‏گوید نگاه کن این رسول خدا و امیرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السّلام دوستان تواند.
او چشمانش را باز مى‏کند و نگاه مى‏کند، ناگهان گوینده‏اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى‏دهد، و مى‏گوید: «یا ایتها النفس المطمئنة اى کسى که به محمّد و خاندانش اطمینان داشتى! و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمّد و اهل بیتش علیهم السّلام و داخل شو در بهشتم، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از بدن جدا شود و به این منادى بپیوندد»!




سوره بلد،سوره نودم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 20 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره در عین کوتاهى حقایق بزرگى را در بردارد.
در قسمت اول این سوره بعد از ذکر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به این حقیقت شده که زندگى انسان در عالم دنیا همواره توأم با مشکلات و رنج است، تا از یکسو خود را براى رفتن به جنگ مشکلات آماده سازد، و از سوى دیگر انتظار آرامش و آسودگى مطلق را در این جهان از سر بیرون کند.
در بخش دیگرى از این سوره قسمتى از مهمترین نعمتهاى الهى را بر انسان مى‏شمرد، و سپس به ناسپاسى او در مقابل این نعمتها اشاره مى‏کند.
در آخرین بخش مردم را به دو گروه «اصحاب المیمنة» و «اصحاب المشئمة» تقسیم کرده، و گوشه‏اى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح) و سپس سرنوشت آنها را بیان مى‏کند، و بعد به نقطه مقابل آنها یعنى کافران و مجرمان و سرنوشت آنها مى‏پردازد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قیامت در امان مى‏دارد».


(آیه 1)- سوگند به این شهر مقدس! سنّت قرآن در بسیارى از موارد بر این است که بیان حقایق بسیار مهم را با سوگند شروع مى‏کند، سوگندهائى که خود نیز سبب حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در اینجا نیز براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا توأم با درد و رنج است از سوگند تازه‏اى شروع کرده، مى‏فرماید: «قسم به این شهر مقدس» [- مکّه‏] (لا اقسم بهذا البلد).


(آیه 2)- «شهرى که تو در آن ساکن هستى» (و انت حل بهذا البلد).
البته شرافت و عظمت سرزمین «مکّه» ایجاب مى‏کند خداوند به آن سوگند یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده، و انبیاى بزرگ گرد این خانه طواف کرده‏اند، ولى جمله «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازه‏اى در بر دارد، مى‏گوید: این شهر به خاطر وجود پر فیض و برکت تو چنان عظمتى به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است.
اى کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف
وى مرده را ز مقدم پاک تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ
یثرت ز خاک تو با رونق و نوا

(آیه 3)- سپس مى‏افزاید: «و قسم به پدر و فرزندش» (و والد و ما ولد).
منظور از «والد» ابراهیم خلیل و از «ما ولد» اسماعیل ذبیح است و با توجه به این که در آیه قبل به شهر «مکّه» سوگند یاد شده و مى‏دانیم ابراهیم و فرزندش بنیانگذار «کعبه» و شهر «مکّه» بودند این تفسیر بسیار مناسب به نظر مى‏رسد بخصوص این که عرب جاهلى نیز براى حضرت ابراهیم و فرزندش اهمیت فوق العاده‏اى قائل بود، و به آنها افتخار مى‏کرد.


(آیه 4)- سپس به چیزى مى‏پردازد که هدف نهائى این سوگندهاست، مى‏فرماید: «ما انسان را در رنج آفریدیم» و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقنا الانسان فى کبد).
حتى نگاهى به زندگى انبیاء و اولیاء اللّه نیز نشان مى‏دهد که زندگى این گلهاى سرسبد آفرینش نیز با انواع ناملایمات و درد و رنجها قرین بود، هنگامى که دنیا براى آنها چنین باشد، وضع براى دیگران روشن است.

(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: «آیا او گمان مى‏کند که هیچ کس نمى‏تواند بر او دست یابد»؟ (ا یحسب ان لن یقدر علیه احد).
اشاره به این که آمیختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است که او قدرتى ندارد ولى هنگامى که به قدرتى مى‏رسد هر کار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتکب مى‏شود گوئى خود را در امن و امان مى‏بیند.

(آیه 6)- سپس در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «مى‏گوید: من مال زیادى را (در کارهاى خیر) نابود کرده‏ام» (یقول اهلکت مالا لبدا).
اشاره به کسانى است که وقتى به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیرى مى‏کردند از روى غرور و نخوت مى‏گفتند: ما بسیار در این راهها صرف کرده‏ایم در حالى که چیزى براى خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالى به این و آن داده بودند براى تظاهر و ریاکارى و اغراض شخصى بوده است.
بعضى نیز گفته‏اند: آیه اشاره است به کسانى که اموال زیادى در دشمنى با اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توطئه‏هاى ضد اسلامى صرف کرده بودند، و به آن افتخار مى‏کردند.

(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: «آیا (انسان) گمان مى‏کند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیرى انجام نداده) است»؟ (ا یحسب ان لم یره احد).
او از این حقیقت غافل است که خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مى‏بیند، بلکه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است، و از نیات او با خبر هم کیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را مى‏داند و هم چگونگى صرف کردن ریاکارانه و مغرضانه آن را.


(آیه 8)- نعمت چشم و زبان، و هدایت! در تعقیب آیات گذشته که سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغیانگر مى‏گفت در اینجا بخشى از مهمترین نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر این انسان مى‏شمرد، تا از یکسو غرور و غفلت او را بشکند، و از سوى دیگر وى را وادار به تفکر در خالق این نعمتها کند، و با تحریک حس شکرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
مى‏فرماید: «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم»؟ (ا لم نجعل له عینین).

(آیه 9)- «و یک زبان و دو لب»؟! (و لسانا و شفتین).


(آیه 10)- «و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم» (و هدیناه النجدین).
این هدایت از سه طریق انجام مى‏گیرد: از طریق ادراکات عقلى و استدلال، و از طریق فطرت و وجدان بدون نیاز به استدلال، و از طریق وحى و تعلیمات انبیاء و اوصیا.
آنچه را مورد نیاز بشر در پیمودن مسیر تکامل است خداوند به یکى از این سه طریق یا در بسیارى از موارد با هر سه طریق به او تعلیم کرده است.
در اهمیت نعمتهاى فوق همین بس که: «چشم» مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است، شگفتیهاى چشم به اندازه‏اى است که براستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامى‏دارد، طبقات هفتگانه چشم که به نامهاى صلبیه (قرنیه) مشیمیه، عنبیه، جلدیه، زلالیه، زجاجیه، و شبکیه نامیده شده، هر کدام ساختمان عجیب و ظریف و شگفت‏انگیزى دارد که قوانین فیزیکى و شیمیائى مربوط به نور و آئینه‏ها به دقیقترین وجهى در آنها رعایت شده بطورى که پیشرفته‏ترین دوربینهاى دقیق عکاسى در برابر آن، موجود بى‏ارزشى است.
اگر در تمام وجود انسان جز چشم، چیز دیگرى نبود، مطالعه شگفتیهایش براى شناخت علم و قدرت عظیم پروردگار کافى بود.و اما «زبان» مهمترین وسیله ارتباط انسان با انسانهاى دیگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومى به قوم دیگر، و از نسلى به نسل دیگر است، و اگر این وسیله ارتباطى نبود هرگز انسان نمى‏توانست تا این حد در علم و دانش و تمدّن مادى و مسائل معنوى ترقى کند. و اما «لبها» نقش مؤثرى در تکلم دارند، چرا که بسیارى از مقاطع حروف به وسیله لبها ادا مى‏شود، و از این گذشته لبها کمک زیادى به جویدن غذا، و حفظ رطوبت دهان، و نوشیدن آب مى‏کند و اگر نبودند مسأله خوردن و آشامیدن انسان و حتى منظره چهره او بر اثر جریان آب دهان به بیرون، و عدم قدرت بر اداء بسیارى از حروف وضع اسف انگیزى داشت.
امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «شگفتا از این انسان که با یک قطعه پیه مى‏بیند، و با قطعه گوشتى سخن مى‏گوید، و با استخوانى مى‏شنود، و از شکافى نفس مى‏کشد»! و این کارهاى بزرگ حیاتى را با این وسائل کوچک انجام مى‏دهد.
جمله «و هدیناه النجدین»- علاوه بر این که مسأله اختیار و آزادى اراده انسان را بیان مى‏کند، با توجه به این که «نجد» مکان مرتفع است- اشاره به این است که پیمودن راه خیر خالى از مشکلات و زحمت و رنج نیست، همان گونه که بالا رفتن از زمینهاى مرتفع مشکلاتى دارد، حتى پیمودن راه شر نیز مشکلاتى دارد، چه بهتر که انسان با سعى و تلاشش راه خیر را برگزیند.
به هر حال انتخاب راه با خود انسان است، اوست که مى‏تواند چشم و زبان را در مسیر حلال یا حرام به گردش درآورد، و از دو جاده «خیر» و «شر» هر کدام را بخواهد برگزیند.
و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «خداوند متعال به فرزندان آدم مى‏گوید: «اى فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام کند من دو لب را براى جلوگیرى از آن در اختیار تو قرار داده‏ام، لب را فرو بند، و اگر چشمت بخواهد تو را به سوى حرام ببرد من پلکها را در اختیار تو قرار داده‏ام، آنها را فرو بند! ...».

(آیه 11)- گردنه صعب العبور! به دنبال ذکر نعمتهاى بزرگى که در آیات قبل آمده بود در اینجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهد که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیموده‏اند.
نخست مى‏فرماید: «ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت» (فلا اقتحم العقبة).

(آیه 12)- سپس مى‏فرماید: «تو نمى‏دانى آن گردنه چیست»؟ (و ما ادراک ما العقبة).

(آیه 13)- «آزاد کردن برده‏اى» (فک رقبة).

(آیه 14)- «یا غذا دادن در روز گرسنگى» (او اطعام فى یوم ذى مسغبة).
این تعبیر تأکیدى است بر اطعام گرسنگان در ایام قحطى و خشکسالى و مانند آن. براى اهمیت این موضوع، و الا اطعام گرسنگان همیشه از افضل اعمال بوده و هست.

(آیه 15)- «یتیمى از خویشاوندان» (یتیما ذا مقربة).
تأکید روى یتیمان خویشاوند نیز به خاطر ملاحظه اولویتهاست، و گرنه همه یتیمان را باید اطعام و نوازش نمود.

(آیه 16)- «یا مستمندى خاک نشین را» (او مسکینا ذا متربة).
به این ترتیب این گردنه صعب العبور که انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نکرده‏اند، مجموعه‏اى است از اعمال خیر که عمدتا بر محور خدمت به خلق و کمک به ضعیفان و ناتوانها دور مى‏زند، و نیز مجموعه‏اى از عقائد صحیح و خالص است که در آیات بعد به آن اشاره شده.
و به راستى گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدى که غالب مردم به مال و ثروت دارند کار آسانى نیست.
در حدیثى آمده است: امام على بن موسى الرضا علیه السّلام هنگامى که مى‏خواست غذا بخورد دستور مى‏فرمود سینى بزرگى کنار سفره بگذارند، و از هر غذائى که در سفره بود از بهترین آنها بر مى‏داشت و در آن سینى مى‏گذاشت، سپس دستور مى‏داد آنها را براى نیازمندان ببرند، بعد این آیه را تلاوت مى‏فرمود: (فلا اقتحم العقبة ...)
سپس مى‏افزود: «خداوند متعال مى‏دانست که همه قادر بر آزاد کردن بردگان نیستند راه دیگرى نیز به سوى بهشتش قرار داد»!

(آیه 17)- در ادامه تفسیرى که براى این گردنه صعب العبور بیان فرموده، در این آیه مى‏افزاید: «سپس از کسانى باشد که ایمان آورده، و یکدیگر را به صبر و رحمت توصیه مى‏کنند» (ثم کان من الذین آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة).
به این ترتیب کسانى از این گردنه سخت عبور مى‏کنند که هم داراى ایمان هستند و هم اخلاق والائى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند، و هم اعمال صالحى همچون آزاد کردن بردگان و اطعام یتیمان و مسکینان انجام داده‏اند.

(آیه 18)- و در پایان این اوصاف، مقام صاحبان آن را چنین بیان مى‏کند:
«آنها اصحاب الیمین‏اند» که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند! (اولئک اصحاب المیمنة).

(آیه 19)- سپس به نقطه مقابل این گروه یعنى آنها که نتوانستند از این گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته، مى‏فرماید: «و کسانى که آیات ما را انکار کرده‏اند افرادى شومند» که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود! (و الذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشأمة).
و این نشانه آن است که دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است.
یعنى این گروه کافر افرادى شوم و نامیمونند که هم سبب بدبختى خودشانند، و هم بدبختى جامعه، ولى از آنجا که شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مى‏شود که نامه اعمال افراد در دست چپ، یا در دست راست آنها باشد بعضى این تفسیر را براى آن پذیرفته‏اند.

(آیه 20)- و در آخرین آیه این سوره اشاره کوتاه و پر معنایى به مجازات گروه اخیر کرده، مى‏فرماید: «بر آنها آتشى است فرو بسته»! که راه فرارى از آن نیست (علیهم نار مؤصدة).
«مؤصدة» از ماده «ایصاد» به معنى بستن در و محکم کردن آن است، ناگفته پیداست انسان در اتاقى که هواى آن کمى گرم است مى‏خواهد درها را باز کند، نسیمى بوزد و گرمى هوا را تعدیل کند، حال باید فکر کرد در کوره سوزان دوزخ هنگامى که تمام درها بسته شود چه حالى پیدا خواهد شد؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۲۷
* مسافر