588 . صفحه 588
پنجم مرداد :
نفیسه :
(آیه 7)- تو نمىدانى «سجّین» چیست؟ در تعقیب بحثى که در آیات گذشته درباره کم فروشان، و رابطه گناه با عدم ایمان راسخ به روز رستاخیز آمده بود، در اینجا به گوشهاى از سرنوشت بدکاران و فاجران در آن روز اشاره کرده، مىفرماید: «چنین نیست که آنها (درباره قیامت) مىپندارند به یقین نامه اعمال بدکاران در سجّین است» (کلا ان کتاب الفجار لفى سجین).
(آیه 8)- «تو چه مىدانى سجّین چیست»؟ (و ما ادراک ما سجین).
(آیه 9)- «نامهاى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى» (کتاب مرقوم).
در تفسیر این آیات عمدتا دو نظریه وجود دارد:
1- منظور از «کتاب» همان نامه اعمال انسانهاست که هیچ کار کوچک و بزرگ و صغیره و کبیرهاى نیست مگر این که آن را احصا کرده، و همه چیز بىکم و کاست در آن ثبت است.
و منظور از «سجّین» کتاب جامعى است که نامه اعمال همه بدکاران بطور مجموعى در آن گردآورى شده است. و به تعبیر ساده مانند دفتر کلى است که حساب هر یک از بستانکاران و بدهکاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مىکنند.
و تعبیر از آن به عنوان «سجین» شاید به خاطر این باشد که محتویات این دیوان سبب زندانى شدن آنها در جهنّم است، یا خود این دیوان در قعر جهنّم جاى دارد، به عکس کتاب ابرار و نیکان که در «اعلى علیین» بهشت است.
2- تفسیر دوم این است که «سجین» به همان معنى مشهور و معروف یعنى «دوزخ» است که زندان عظیمى است براى همه بدکاران، و یا محل سختى از دوزخ مىباشد، و منظور از «کتاب فجار» همان سرنوشتى است که براى آنها رقم زده شده.
بنابراین، معنى آیه چنین است: «سرنوشت مقرّر و مسلم بدکاران در جهنم است».
جمع میان این دو تفسیر نیز مانعى ندارد، چرا که سجّین در تفسیر اول به معنى دیوان کل اعمال بدکاران است، و در تفسیر دوم به معنى دوزخ یا قعر زمین و معلوم است که اینها علت و معلول یکدیگرند، یعنى هنگامى که نامه عمل انسان در دیوان کل اعمال بدکاران قرار گرفت همان سبب مىشود که او را به پستترین مقام و قعر دوزخ بکشاند.
(آیه 10)- در این آیه، با یک جمله تکان دهنده به عاقبت شوم منکران معاد اشاره کرده، مىفرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
تکذیبى که سرچشمه انواع گناهان و از جمله کم فروشى و ظلم است.
(آیه 11)- در آیه قبل اشاره کوتاهى به سرنوشت شوم مکذبان شده بود، در اینجا به معرفى آنان پرداخته، مىگوید: «همانها که روز جزا را انکار مىکنند» (الذین یکذبون بیوم الدین).
(آیه 12)- و بعد مىافزاید: «تنها کسانى آن را تکذیب مىکنند که متجاوز و گنهکارند» (و ما یکذب به الا کل معتد اثیم).
یعنى ریشه انکار قیامت، منطق و استدلال نیست، بلکه افرادى که مىخواهند پیوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطهور باشند منکر قیامت مىشوند.
(آیه 13)- در این آیه به سومین وصف منکران قیامت اشاره کرده، مىافزاید:
« (همان کس که) وقتى آیات ما بر او خوانده مىشود مىگوید: این افسانههاى پیشینیان است» (اذا تتلى علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین).
آنها علاوه بر این که تجاوزگر (معتد) و گنهکار (اثیم) هستند آیات الهى را نیز به باد سخریه و استهزا گرفته، آن را مجموعهاى از اسطورهها و افسانههاى موهوم و سخنان بىارزش، نظیر آنچه از دورانهاى نخستین (دوران نادانى بشر) به یادگار مانده است معرفى مىکنند و به این بهانه مىخواهند خود را از مسؤولیت در برابر این آیات برکنار دارند.
در آیات دیگرى از قرآن مجید نیز مىخوانیم که مجرمان جسور براى فرار از اجابت دعوت الهى به همین بهانه متوسل مىشدند.
(آیه 14)- گناهان زنگار دلهاست! قرآن در این آیه بار دیگر به ریشه اصلى طغیان و سرکشى آنها اشاره کرده، مىافزاید: «چنین نیست که آنها مىپندارند، بلکه اعمالشان چون زنگارى بر دلهاشان نشسته» و از درک حقیقت واماندهاند (کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون). چرا که نور و صفاى نخستین را که به حکم فطرت خداداد در آن بوده گرفته، به همین دلیل پرتو انوار وحى در آن منعکس نمىگردد! در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هنگامى که بنده گناه کند، نکته سیاهى در قلب او پیدا مىشود، اگر توبه کند، و از گناه دست بردارد و استغفار نماید قلب او صیقل مىیابد، و اگر باز هم به گناه برگردد سیاهى افزون مىشود، تا تمام قلبش را فرا مىگیرد، این همان زنگارى است که در آیه «کلا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون» به آن اشاره شده».
(آیه 15)- در این آیه مىافزاید: «چنین نیست که مىپندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند» (کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون).
و این دردناکترین مجازات آنهاست، همان گونه که لقاى معنوى پروردگار، و حضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نیکان بالاترین موهبت و لذتبخشترین نعمت است.
(آیه 16)- «سپس آنها به یقین وارد دوزخ مىشوند» و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحیم).
این ورود در آتش نتیجه محجوب بودن از پروردگار است، و اثرى است که از آن جدا نیست، و بطور مسلم آتش محرومیت از دیدار حق، از آتش دوزخ هم سوزانتر است!
(آیه 17)- و در این آیه مىفرماید: «سپس به آنها گفته مىشود: این همان چیزى است که آن را تکذیب مىکردید»! (ثم یقال هذا الذى کنتم به تکذبون).
این سخن به عنوان توبیخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مىشود و عذابى است روحانى و شکنجهاى است معنوى براى این گروه خیره سر و لجوج.
(آیه 18)- «علّیّین» در انتظار ابرار است! به دنبال توصیفى که در آیات گذشته درباره «فجّار» و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده، در اینجا، سخنى از گروه مقابل آنان، یعنى ابرار و نیکان است که ملاحظه افتخارات و امتیازات آنها در برابر فاجران، موقعیت هر دو را روشنتر مىسازد.
نخست مىفرماید: «چنان نیست که آنها (درباره معاد) مىپندارند، بلکه نامه اعمال ابرار و نیکان در علّیّین است» (کلا ان کتاب الابرار لفى علیین).
«ابرار» کسانى هستند که روحى وسیع و همتى بلند و اعتقاد و عملى نیک دارند.
شبیه همان دو تفسیر که در آیات سابق درباره «سجّین» داشتیم درباره «علّیّین» نیز صادق است.
نخست این که: منظور از «کتاب الابرار» نامه اعمال نیکان و پاکان و مؤمنان است، و هدف بیان این نکته است که نامه اعمال آنها در یک دیوان کل به نام «علّیّین» که بیانگر تمام اعمال مؤمنان است قرار دارد، دیوانى که بسیار بلند مرتبه و والا مقام است.
یا این که نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شریفترین مکان، یا بر فراز بهشت در بلندترین مقام جاى دارد، و همه اینها نشان مىدهد که مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست.
تفسیر دیگر این که «کتاب» در اینجا به معنى سرنوشت و حکم قطعى الهى است که مقرر داشته نیکان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع میان این دو تفسیر نیز ممکن است که هم نامه اعمال آنها در یک دیوان کل قرار دارد، و هم مجموعه آن دیوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته که خودشان در بالاترین درجات بهشت باشند.
(آیه 19)- سپس براى بیان اهمیت و عظمت «علّیّین» مىافزاید: «و تو چه مىدانى علّیّین چیست» (و ما ادراک ما علیون).
اشاره به این که مقام و مکانى است برتر از «خیال و قیاس و گمان و وهم» که هیچ کس حتى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نیز نمىتواند ابعاد عظمت آن را دریابد.
(آیه 20)- سپس خود قرآن به توضیح بیشتر پرداخته، مىافزاید: علّیّین «نامهاى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى» (کتاب مرقوم).
این بنابر تفسیرى است که «علیین» را به معنى دیوان کل نامه اعمال ابرار معرفى مىکند، و اما بنابر تفسیر دیگر معنى آیه چنین است: «این سرنوشت حتمى است که خداوند در باره آنها رقم زده که جایگاهشان برترین درجات بهشت باشد».
(آیه 21)- سپس مىافزاید: این کتاب کتابى است که «مقرّبان شاهد آنند»! یا بر آن گواهى مىدهند (یشهده المقربون).
«مقربون» گروهى از خاصان و برگزیدگان مؤمنانند که مقامى بس والا دارند، و شاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نیکان دیگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلک مقربان نیستند.
(آیه 22)- سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظیم ابرار و نیکان پرداخته، مىفرماید: «مسلما نیکان در انواع نعمتاند» (ان الابرار لفى نعیم).
(آیه 23)- بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته، مىفرماید: «بر تختهاى زیباى بهشتى تکیه کرده، و (به زیباییهاى بهشت) مىنگرند»! (على الارائک ینظرون).
(آیه 24)- سپس مىافزاید: هرگاه به آنها بنگرى «در چهرههایشان طراوت و نشاط نعمت را مىبینى و مىشناسى» (تعرف فى وجوههم نضرة النعیم).
اشاره به این که نشاط و سرور و شادى در چهرههایشان موج مىزند.
(آیه 25)- بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى دیگر یعنى شراب بهشتیان کرده، مىافزاید: «آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سر بستهاى سیراب مىشوند» (یسقون من رحیق مختوم).
شراب طهورى که مانند شراب آلوده و شیطانى دنیا معصیتزا و جنون آفرین نیست، بلکه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مىآفریند.
(آیه 26)- سپس مىفرماید: «مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است» (ختامه مسک).
نه همچون ظرفهاى در بسته دنیا که مهر آن را با «گل» مىنهند، و هنگامى که انسان مىخواهد شىء سربسته را با شکستن مهرش باز کند، دستش آلوده مىشود، شراب طهور بهشتى چنین نیست، هنگامى که دست بر مهرش مىنهند، بوى عطر مشک در فضا پراکنده مىشود! و در پایان آیه بعد از ذکر اوصاف شراب طهور بهشتى، مىفرماید: «و در این (نعمتهاى بهشتى) راغبان باید بر یکدیگر پیشى گیرند» (و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون).
«تنافس» به معنى تمنى و تلاش دو انسان است که هر کدام مىخواهد شىء نفیسى که براى دیگرى است در اختیار او نیز باشد.
در حقیقت مضمون آیه شبیه چیزى است که در آیه 21 سوره حدید آمده است: «پیشى بگیرید بر یکدیگر براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان، و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است»!
(آیه 27)- و بعد به آخرین نعمتى که در این سلسله آیات آمده اشاره کرده، مىفرماید: «این شراب (طهور) آمیخته با تسنیم است» (و مزاجه من تسنیم).
(آیه 28)- «همان چشمهاى که مقرّبان از آن مىنوشند» (عینا یشرب بها المقربون).
از این آیات استفاده مىشود که «تسنیم» برترین شراب طهور بهشتى است که مقربان آن را بطور خالص مىنوشند، و از آسمان بهشت یا طبقات بالاى آن فرو مىریزد. ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحیق مختوم که نوع دیگرى از شراب طهور بهشتى است مىآمیزند! در روایات متعددى این شراب بهشتى پاداش کسانى ذکر شده که از شراب آلوده دنیا چشم بپوشند، و تشنه کامان را سیراب کنند، و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند. و کسانى که در روز گرم تابستان روزه بگیرند.
از جمله پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «اى على! کسى که خمر و شراب را به خاطر خدا ترک گوید خداوند او را از شراب زلال در بسته مهر شده بهشتى سیراب مىکند».
(آیه 29)-
شأن نزول:
مفسران براى این آیه و هفت آیه بعد از آن دو شأن نزول نقل کردهاند نخست این که: روزى على علیه السّلام و جمعى از مؤمنان از کنار جمعى از کفار «مکّه» گذشتند، آنها به على علیه السّلام و مؤمنان خندیدند و استهزا کردند، آیات مورد بحث نازل شد و سرنوشت این گروه کافر استهزا کننده را در قیامت روشن ساخت.
دیگر این که آیات مورد بحث درباره افرادى همچون عمار، صهیب، خباب، بلال، و سایر فقراى مؤمنین که مورد استهزاى مشرکان قریش همچون ابوجهل، و ولید بن مغیره، و عاص بن وائل، واقع مىشدند نازل شده.
جمع میان این دو شأن نزول نیز کاملا ممکن است.
تفسیر:
آن روز آنها مؤمنان را مسخره مىکردند، اما امروز ...! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نعمتها و پاداشهاى عظیم ابرار و نیکان مىگفت، در اینجا به گوشهاى از مصائب و زحمات آنها که در این جهان به خاطر ایمان و تقوا با آن رو به رو مىشوند اشاره مىکند، تا روشن شود که آن پاداشهاى بزرگ بىحساب نیست.
نخست مىفرماید: «بدکاران (در دنیا) پیوسته به مؤمنان مىخندیدند» (ان الذین اجرموا کانوا من الذین آمنوا یضحکون).
خندهاى تمسخر آمیز و تحقیر کننده، خندهاى که از روح طغیان و کبر و غرور و غفلت ناشى مىشود، و همیشه افراد سبکسر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنین خندههاى مستانه داشتهاند.
(آیه 30)- در این آیه دومین برخورد زشت آنها را بیان کرده، مىفرماید:
«و هنگامى که از کنارشان مىگذشتند آنها را با اشاره تمسخر مىکردند» (و اذا مروا بهم یتغامزون).
و با این علامات و اشارات مىگویند: این بىسر و پاها را ببینید که مقربان درگاه خدا شدهاند. این آستین پارهها و پا برهنهها را تماشا کنید که مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! و این گروه نادان را بنگرید که مىگویند استخوان پوسیده و خاک شده بار دیگر به حیات و زندگى برمىگردد و امثال این سخنان زشت و بىمحتوا.
(آیه 31)- اینها همه در برخوردشان با مؤمنان بود، در جلسات خصوصى نیز همین برنامه را بازگو کرده، و سخریهها را غیابا ادامه مىدادند، همان گونه که آیه مورد بحث مىگوید: «و هنگامى که به سوى خانواده خود باز مىگشتند مسرور و خندان بودند» و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مىکردند (و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فکهین).
گوئى فتح و پیروزى نصیب آنها شده که به آن مباهات مىکنند، و باز هم در غیاب، همان سخریهها، و همان استهزاءها ادامه دارد.
(آیه 32)- چهارمین عکس العمل شرارت آمیز آنها در برابر مؤمنان این بود که: «وقتى آنان را مىدیدند مىگفتند: اینها گمراهانند» (و اذا رأوهم قالوا ان هؤلاء لضالون).
چرا که راه و رسم بتپرستى و خرافاتى را که در میان آنها رائج بود و هدایتش مىپنداشتند رها کرده، و به سوى ایمان به خدا و توحید خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنیا را به نعمتهاى نسیه آخرت فروخته بودند.
(آیه 33)- و از آنجا که مؤمنان غالبا از افرادى بودند که موقعیت اجتماعى و ثروت قابل توجهى در اختیار نداشتند- و به همین دلیل کفار به آنها با چشم حقارت مىنگریستند، و ایمانشان را بىارزش شمرده، و آئینشان را به باد مسخره مىگرفتند- قرآن مىگوید: «در حالى که هرگز مأمور مراقبت و متکفل آنان [- مؤمنان] نبودند» (و ما ارسلوا علیهم حافظین).
این در حقیقت جوابى است به این افراد خود خواه و پر ادعا که به شما چه مربوط که مؤمنان از کدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئین پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بنگرید.
(آیه 34)- ولى در قیامت مسأله بر عکس مىشود، چنانکه در این آیه مىفرماید: «ولى امروز مؤمنان به کفّار مىخندند»! (فالیوم الذین آمنوا من الکفار یضحکون).
چرا که قیامت بازتابى است از اعمال انسان در دنیا، و در آنجا باید عدالت الهى اجرا شود، و عدالت ایجاب مىکند که در آنجا مؤمنان پاکدل به کفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و این خود نوعى عذاب دردناک براى این مغروران مستکبر است! در بعضى از روایات از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «در آن روز درى از بهشت به روى کفار گشوده مىشود، و آنها به گمان این که فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوى آن حرکت مىکنند، هنگامى که به آن رسیدند ناگهان در بسته مىشود، و این کار چند بار تکرار مىشود و مؤمنان که از بهشت نظارهگر آنانند مىخندند»!