قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ

545 . صفحه 545


بیست و چهارم خرداد :


نفیسه :



(آیه 22)- در این آیه که آخرین آیه از سوره مجادله، و از کوبنده‏ترین آیات قرآن است، به مؤمنان هشدار مى‏دهد که جمع میان «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکى را برگزینند، اگر راستى مؤمنند باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند و الا ادعاى مسلمانى نکنند! مى‏فرماید: «هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند» (لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم).

محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است، و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است، اما هنگامى که این محبت رو در روى محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست مى‏دهد.
سپس به پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان بطور کامل در اختیار عشق خداست پرداخته، و پنج موضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است، و بعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار بیان مى‏کند.
در بیان قسمت اول و دوم مى‏فرماید: «آنها کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته، و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است» (اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه).
و در سومین مرحله مى‏فرماید: «خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى‏کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند» (و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها).
و در چهارمین مرحله مى‏افزاید: «خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز از خداوند خشنودند» (رضى الله عنهم و رضوا عنه).
در برابر مواهب مادّى قیامت و جنات و حور و قصور این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى‏شود.
احساس رضایت مولا و معبودشان که آنها را پذیرفته، لذتبخش‏ترین احساسى است که به آنها دست مى‏دهد، و نتیجه‏اش خشنودى کامل آنها از خداست.
و در آخرین مرحله به صورت یک اعلام عمومى- که حاکى از نعمت و موهبت دیگرى است- مى‏فرماید: «آنها حزب اللّه‏اند، بدانید حزب اللّه پیروزان و رستگارانند» (اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون).
نه تنها پیروزى در سراى دیگر و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قیامت، بلکه همان گونه که در آیات قبل آمد در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند، و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنهاست.


ر



سوره حشر پنجاه و نهمین سوره قران است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 24 آیه است.‏
محتواى سوره:
این سوره- که بیشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از یهود به نام «یهود بنى نضیر» است- از سوره‏هاى مهم و بیدارگر و تکان دهنده قرآن مجید است، و تناسب بسیار نزدیکى با آخرین آیات سوره قبل دارد که وعده پیروزى در آن به «حزب اللّه» داده شده است.
محتواى این سوره را مى‏توان در شش بخش خلاصه کرد:
در بخش اول که تنها یک آیه است سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حکیم است.
در بخش دوم که از آیه 2 تا 10 مى‏باشد ماجراى درگیرى مسلمانان را با یهود پیمان شکن مدینه بازگو مى‏کند.
در بخش سوم که از آیه 11 تا 17 را تشکیل مى‏دهد داستان منافقان مدینه آمده است که با یهود در این برنامه همکارى نزدیک داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر یک سلسله اندرزها و نصایح کلى نسبت به عموم مسلمانان است.
بخش پنجم که فقط یک آیه است، توصیف بلیغى است از قرآن.
و بالاخره در بخش ششم قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بر مى‏شمرد که به انسان در طریق معرفة اللّه کمک شایان مى‏کند.
ضمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده که سخن از «حشر» یعنى اجتماع یهود براى کوچ کردن از مدینه، و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است.
و بالاخره این سوره نیز یکى از سوره‏هاى «مسبّحات» است، که با تسبیح خداوند شروع شده، و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و کرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى‏فرستند، و براى او استغفار مى‏کنند، و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است».
بدون شک اینها همه آثار اندیشه در محتواى سوره است که از قرائت آن ناشى مى‏شود و در زندگى انسان پرتو افکن مى‏گردد.


(آیه 1)-
شأن نزول:
در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شأن نزول مفصلى ذکر کرده‏اند که فشرده آن چنین است:
در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگى مى‏کردند «بنى نضیر» و «بنى قریظه» و «بنى قینقاع» و گفته مى‏شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى‏کند به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند.
از جمله این که بعد از جنگ «احد»- غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد- «کعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از یهود به مکّه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیکار کنند.
این خبر از طریق وحى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسید.
دیگر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى‏کردند آمد و مى‏خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد، و شاید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یارانش مى‏خواستند در زیر این پوشش وضع «بنى نضیر» را از نزدیک بررسى کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در بیرون قلعه یهود بود و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئه‏اى پاشیده شد، و با یکدیگر گفتند:
یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمى بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکى از یهود اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد، و اینجا بود که پیمان شکنى یهود بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگوئى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى این که ضربه کارى قبلا به آنها بزند به «محمّد بن مسلمه» که با «کعب بن اشرف» بزرگ یهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.
کشته شدن «کعب بن اشرف» تزلزلى در یهود ایجاد کرد. به دنبال آن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند، هنگامى که آنها با خبر شدند، به قلعه‏هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه‏ها بود بکنند یا بسوزانند.
این کار فریاد یهود را بلند کرد گفتند: اى محمّد! تو پیوسته از این گونه کارها نهى مى‏کردى، پس این چه برنامه‏اى است؟
آیه پنجم این سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهى بود.
محاصره چند روز طول کشید و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى پرهیز از خونریزى به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند آنها نیز پذیرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند باقیمانده اموال و اراضى و باغات و خانه‏هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.
تفسیر:
این سوره با تسبیح و تنزیه خداوند و بیان عزت و حکمت او شروع مى‏شود، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گوید، و او عزیز و حکیم است» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض و هو العزیز الحکیم).
و این در حقیقت مقدمه‏اى است براى بیان سرگذشت یهود «بنى نضیر» همانها که در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.
تسبیح عمومى موجودات زمین و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات ممکن است با زبان قال باشد یا با زبان حال، چرا که نظام شگفت انگیزى که در آفرینش هر ذره‏اى به کار رفته با زبان حال بیانگر علم و قدرت و عظمت و حکمت خداست.
و از سوى دیگر به عقیده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درک و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نیستیم، و به همین دلیل با زبان خود تسبیح خدا مى‏گوید، هر چند گوش ما توانایى شنوائى آن را ندارد.


(آیه 2)- بعد از بیان این مقدمه به داستان رانده شدن یهود بنى نضیر از مدینه پرداخته، مى‏فرماید: «او (خداوند) کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه‏هایشان بیرون راند»! (هو الذى اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاول الحشر).
منظور از «حشر» در اینجا اجتماع و حرکت مسلمانان از مدینه به سوى قلعه‏هاى یهود، و یا اجتماع یهود براى مبارزه با مسلمین است، و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان «لأوّل الحشر» نامیده شده، و این خود اشاره لطیفى است به برخوردهاى آینده با یهود «بنى نضیر» و یهود «خیبر» و مانند آنها.
سپس مى‏افزاید: «شما هرگز گمان نمى‏کردید که آنها (از این دیار) خارج شوند و خودشان نیز گمان مى‏کردند که دژهاى محکمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى‏شود» (ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله).
آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند که تکیه‏گاهشان دژهاى نیرومند و قدرت ظاهریشان بود، ولى از آنجا که خدا مى‏خواست بر همه روشن سازد که چیزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن که جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمین بیرون راند! لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «اما خداوند از آنجا که گمان نمى‏کردند به سراغشان آمد، و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، به گونه‏اى که خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى‏کردند» (فاتاهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدى المؤمنین).
آرى! خدا این لشکر نامرئى، یعنى لشکر ترس را که در بسیارى از جنگها به یارى مؤمنان مى‏فرستاد بر قلب آنها چیره کرد، و مجال هرگونه حرکت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشکر برون آماده کرده بودند بى‏خبر از آن که خداوند لشکرى از درون به سراغشان مى‏فرستد.
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى‏فرماید: «پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم»! (فاعتبروا یا اولى الابصار).


(آیه 3)- این آیه مى‏افزاید: «و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرّر داشته بود آنها را در همین دنیا مجازات مى‏کرد» (و لو لا ان کتب الله علیهم الجلاء لعذبهم فى الدنیا).بدون شک جلاى وطن و رها کردن قسمت عمده سرمایه‏هائى که یک عمر فراهم کرده بودند خود براى آنها عذابى دردناک بود.
بنابراین منظور از جمله فوق این است که اگر این عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب دیگرى که همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مى‏آمد، خدا مى‏خواست آنها در جهان آواره شوند، و اى بسا این آوارگى براى آنها دردناکتر بود، زیرا هر وقت به یاد آن همه دژها و خانه‏هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى‏افتادند که در دست دیگران است و خودشان بر اثر پیمان‏شکنى و توطئه بر ضد پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله در مناطق دیگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شکنجه‏هاى روحى فراوانى مى‏شدند.
اما این تنها عذاب دنیاى آنها بود، لذا در پایان این آیه مى‏افزاید: «و براى آنها در آخرت نیز عذاب آتش است» (و لهم فى الآخرة عذاب النار).
چنین است دنیا و آخرت کسانى که پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مرکب غرور و خودخواهى سوار گردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ

544 . صفحه 544


بیست و سوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 12)-

شأن نزول:
نقل کرده‏اند: جمعى از اغنیاء خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمدند و با او نجوا مى‏کردند (این کار علاوه بر این که وقت گرانبهاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏گرفت مایه نگرانى مستضعفین و موجب امتیازى براى اغنیاء بود) در اینجا این آیه نازل شد و به آنها دستور داد که قبل از نجوا کردن با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدقه‏اى به مستمندان بپردازند، اغنیاء وقتى چنین دیدند از نجوا خوددارى کردند. آیه بعد نازل شد (و آنها را ملامت کرد و حکم آیه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد- ولى نجوا در مورد کار خیر و اطاعت پروردگار.
تفسیر:
یک آزمون جالب! در بخشى از آیات گذشته سخن از مسأله نجوا بود، باز همین بحث را ادامه داده، نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که مى‏خواهید با رسول خدا نجوا کنید پیش از نجوایتان صدقه‏اى در راه خدا بدهید» (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجواکم صدقة).
سپس مى‏افزاید: «این براى شما بهتر و پاکیزه‏تر است» (ذلک خیر لکم و اطهر).
این صدقه هم براى متمکنان «خیر» بود، زیرا موجب ثوابى مى‏شد، و هم براى نیازمندان، چرا که وسیله کمکى به آنها محسوب مى‏گشت.
و اما «اطهر» بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال مى‏شست، و قلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتى.
ولى از آنجا که اگر وجوب صدقه قبل از نجوا عمومیت مى‏داشت فقرا از طرح مسائل مهم یا نیازهاى خود در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به صورت نجوا محروم مى‏شدند، در ذیل آیه حکم صدقه را از این گروه برداشته، مى‏فرماید: «و اگر توانائى نداشته باشید خداوند آمرزنده و مهربان است» (فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم).
و به این ترتیب آنها که تمکن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود، و آنها که نداشتند بدون آن مى‏توانستند با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نجوا کنند.


(آیه 13)- جالب این که دستور فوق تأثیر عجیبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز یک نفر از دادن صدقه و نجوا خوددارى کردند، و او امیر مؤمنان على علیه السّلام بود اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه باید مسلمانان از این دستور بفهمند و درس گیرند گرفتند.
لذا آیه مورد بحث نازل گردید و این حکم را نسخ کرد و فرمود: «آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید»؟! (أ أشفقتم أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقات).
معلوم مى‏شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر است، و نیز معلوم مى‏شود در این نجواها غالبا مسائل حیاتى مطرح نمى‏شد، و گرنه چه مانعى داشت که این گروه قبل از نجوا صدقه‏اى مى‏دادند و نجوا مى‏کردند، بخصوص این که مقدار خاصى براى صدقه نیز تعیین نشده بود و مى‏توانستند با مبلغ کمى این مشکل را حل کنند.
سپس مى‏افزاید: «اکنون که این کار را نکردید (و خود به تقصیر خویشتن پى بردید) و خداوند توبه شما را پذیرفت، نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید، و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید، و (بدانید) خداوند از آنچه انجام مى‏دهید با خبر است» (فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون).


(آیه 14)- حزب شیطان! در اینجا بخشى از توطئه‏هاى منافقان را بر ملا مى‏سازد، و آنها را با نشانه‏هایشان به مسلمانان معرفى مى‏کند، و ذکر این معنى بعد از آیات نجوا شاید به این مناسبت است که در میان نجوا کنندگان با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله افراد منافقى نیز وجود داشتند که از این کار به عنوان پوششى براى توطئه‏هاى خود و اظهار نزدیکى به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله استفاده مى‏کردند همین امر سبب شد که قرآن به صورت یک امر کلى با آن برخورد کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که طرح دوستى با گروهى که مورد غضب خدا بودند ریختند»؟! (ا لم تر الى الذین تولوا قوما غضب الله علیهم).
سپس مى‏افزاید: «آنها نه از شما هستند و نه از آنان» یهود (ما هم منکم و لا منهم).
نه در مشکلات و گرفتاریها یاور شما هستند، و نه دوست صمیمى آنها، بلکه منافقانى هستند که هر روز چهره عوض مى‏کنند، و هر لمحه به شکلى در مى‏آیند.
باز در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «سوگند دروغ یاد مى‏کنند (که از شما هستند) در حالى که خودشان مى‏دانند» دروغ مى‏گویند (و یحلفون على الکذب و هم یعلمون).
این راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مى‏برند، در حالى که عملشان بهترین معرف آنهاست.


(آیه 15)- بعد به عذاب دردناک این منافقان لجوج اشاره کرده، مى‏فرماید:
«خداوند عذاب شدیدى براى آنها فراهم ساخته است» (اعد الله لهم عذابا شدیدا).
و بدون شک این عذاب عادلانه است «چرا که آنها اعمال بدى انجام مى‏دادند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).


(آیه 16)- سپس براى توضیح بیشتر در مورد نشانه‏هاى این منافقان مى‏گوید: «آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).
قسم یاد مى‏کنند که مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى که زیر پوشش این قسم به انواع فساد و خرابکارى و توطئه مشغولند، و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مى‏گیرند.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «از این رو براى آنان عذاب خوار کننده‏اى است» (فلهم عذاب مهین).
آنها مى‏خواستند با این سوگندهاى دروغین آبرو براى خود فراهم کنند ولى خدا آنها را به عذاب خوار کننده و شدیدى مبتلا مى‏سازد.


(آیه 17)- و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه‏هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى) خود براى حل مشکلات تکیه مى‏کنند قرآن در این آیه مى‏گوید، «هرگز اموال و اولادشان، آنها را از عذاب الهى حفظ نمى‏کند» (لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شیئا).
بلکه همین اموال طوق لعنتى برگردن آنها مى‏شود و مایه عذاب دردناکشان.
و باز در پایان آیه آنها را با این جمله تهدید مى‏کند: «آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون).


(آیه 18)- و عجب این که این منافقان در قیامت هم دست از منافقگرى خود برنمى‏دارند چنانکه در این آیه مى‏فرماید: به خاطر بیاورید «روزى را که خداوند همه آنها را بر مى‏انگیزد (و اعمالشان را بر آنها عرضه مى‏دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى‏کند) ولى آنان براى خدا نیز سوگند (دروغ) یاد مى‏کنند همان گونه که (امروز) براى شما یاد مى‏کنند» (یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم).
قیامت تجلیگاه اعمال و روحیات انسان در این دنیاست، و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قبر و برزخ برده‏اند در صحنه قیامت نیز آشکار مى‏شود، و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغین یاد مى‏کنند.
سپس مى‏افزاید: «و گمان مى‏کنند کارى مى‏توانند انجام دهند» (و یحسبون انهم على شى‏ء). ولى این یک پندار موهوم و خیالى خام بیش نیست! و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «بدانید آنها دروغگویانند» (الا انهم هم الکاذبون).
و به این ترتیب کوس رسوائى آنها را همه جا مى‏زنند.


(آیه 19)- در این آیه سرنوشت نهائى این منافقان تیره‏دل را چنین بیان مى‏کند: «شیطان بر آنها مسلط شده، و یاد خدا را از خاطر آنها برده است» (استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله).
به همین دلیل «آنان حزب شیطانند» (اولئک حزب الشیطان).
«بدانید حزب شیطان زیانکارانند» (ألا ان حزب الشیطان هم الخاسرون).
آرى! منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه‏هاى او قرار مى‏گیرند، و خدا را بکلى فراموش مى‏کنند، نه تنها منحرف مى‏شوند که در زمره عمّال شیطان و اعوان و انصار لشکر و حزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى‏گیرند.


(آیه 20)- در ادامه بیان صفات و نشانه‏هاى منافقان در اینجا که آخرین آیات سوره مجادله است نشانه‏هاى دیگرى از آنها را مطرح مى‏کند، و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است روشن مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى‏کنند آنها در زمره ذلیل‏ترین افرادند» (ان الذین یحادون الله و رسوله اولئک فى الاذلین).


(آیه 21)- این آیه در حقیقت دلیلى است براى این معنى، مى‏فرماید: «خدا چنین مقرّر داشته که من و رسولانم پیروز مى‏شویم» (کتب الله لاغلبن انا و رسلى).
و هیچ شک و تردیدى در آن نیست.
«چرا (چنین نباشد، در حالى) که خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (ان الله قوى عزیز).
به همان اندازه که خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعیف و ذلیلند، و اگر مى‏بینیم در آیه قبل تعبیر به «اذلّین» (ذلیل‏ترین افراد) شده دلیلش همین بوده است.
در طول تاریخ این پیروزى فرستادگان الهى در چهره‏هاى گوناگونى نمایان شده: در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح، و صاعقه عاد و ثمود، و زلزله‏هاى ویرانگر قوم لوط، و مانند آن، و در پیروزى در جنگهاى مختلف، مانند غزوات «بدر» و «حنین» و فتح «مکه» و سایر غزوات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله.
و از همه مهمتر پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است.


اعظم :


دقت کردین این سوره چه نکته های جالبی داره


مثلا ایه 11
یه اداب معاشرته


ایه 12:
معمولا وقتی کاری پولی میشه دیگه هر کسی به بهانه الکی انجامش نمیده

اونوقت کسایی انجامش میدن که واقعا لازم دارن اوم عمل رو
حکایت صدقه دادن قبل از صحبت با پیامبر ....


جالبه میگن فقط حضرت علی علیه السلام صدقه دادن و نجوی کردن با پیامبر
....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۷
* مسافر
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ

543 . صفحه 543


بیست و دوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 7)-این آیه براى تأکید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مسأله «نجوى» (گفتگوهاى در گوشى) مى‏کشد، مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى‏داند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).

سپس مى‏افزاید: «هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏کنند مگر این که خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏کنند مگر این که خداوند ششمین آنهاست» (ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ).
«و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن، مگر این که او همراه آنهاست هر جا که باشند» (وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا).
«سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‏سازد چرا که خداوند به هر چیزى داناست» (ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
منظور از این که خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است که او در همه جا حاضر و ناظر و از همه چیز آگاه است، و گرنه ذات پاکش نه مکان دارد و نه هرگز توصیف به اعداد مى‏شود، بلکه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد.


(آیه 8)-
شأن نزول:
در مورد این آیه دو شأن نزول نقل شده که هر کدام مربوط به یک قسمت از آیه است.
نخست این که: جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى‏کردند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت کننده‏اى به مؤمنان داشتند، و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد، هنگامى که این کار را تکرار کردند مؤمنان شکایت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نمودند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که هیچ کس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نکند، اما آنها گوش ندادند، باز هم تکرار کردند، آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این کار تهدید کرد).
همچنین نقل شده که: گروهى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و به جاى «السّلام علیک» گفتند: «السّام علیک یا ابا القاسم» (که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد، است).
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جواب آنها فرمود: «و علیکم همین بر شما باد».
عایشه مى‏گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم: «علیکم السّام و لعنکم اللّه و غضب علیکم مرگ بر شما، خدا لعنت کند شما را، و غضب کند»! پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز.
گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گویند: «مرگ بر تو»! فرمود: مگر تو هم نشنیدى که من در جواب «علیکم» گفتم! اینجا بود که خداوند آیه نازل کرد که هنگامى که این گروه نزد شما مى‏آیند تحیتى مى‏گویند که خدا چنان تحیتى به شما نگفته است.
تفسیر:
«نجوا» از شیطان است! در اینجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از نجوا [- سخنان در گوشى‏] نهى شدند سپس به کارى که از آن نهى شده بودند باز مى‏گردند، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى‏پردازند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که قبلا به آنها هشدار داده شده بود که از نجوا بپرهیزند کارى که ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى‏کند.
در ادامه این سخن به یکى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره کرده، مى‏فرماید: «و هنگامى که نزد تو مى‏آیند تو را تحیّتى (و خوشامدى) مى‏گویند که خدا به تو نگفته است» (وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ).
منظور از «تحیت الهى» در این آیه همان جمله «السّلام علیک»، یا «سلام اللّه علیک» مى‏باشد که شبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنها کرارا آمده است: از جمله در آیه 181 سوره صافات مى‏خوانیم: «و سلام على المرسلین سلام بر تمام رسولان پروردگار».
سپس مى‏افزاید: آنها نه فقط مرتکب این گناهان بزرگ مى‏شوند، بلکه آن چنان از باده غرور سرمست هستند که «در دل مى‏گویند: (اگر اعمال ما بد است پس) چرا خداوند ما را به خاطر گفته‏هایمان عذاب نمى‏کند»؟! (وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ).
به این ترتیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ثابت کردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در یک جمله کوتاه به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «جهنم براى آنان کافى است (و نیازى به مجازات دیگر نیست، همان جهنمى که به زودى) وارد آن مى‏شوند و چه بد فرجامى است» (حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ).
البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى‏کند.


(آیه 9)- و از آنجا که مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوا مى‏پرداختند در این آیه روى سخن را به آنها کرده، و براى این که در این کار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که نجوا مى‏کنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسول (خدا) نجوا نکنید، (محتواى نجواى شما باید پاک و الهى باشد) به کار نیک و تقوا نجوا کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏).
«و از خدائى که همگى نزد او جمع مى‏شوید بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد، سوء ظنى برنیانگیزد، تولید نگرانى نکند و محتواى آن توصیه به نیکیها و خوبیها باشد مجاز است.


(آیه 10)- لذا در این آیه مى‏افزاید: «نجوا تنها از سوى شیطان است» (إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطانِ).
«مى‏خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد» (لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا).
«ولى (باید بدانند که شیطان) نمى‏تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا» (وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
چرا که هر مؤثرى در عالم هستى است تأثیرش به فرمان خداست.
«پس مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیر او دل ننهند (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
بدین ترتیب «نجوا» گاه حرام است و این در صورتى است که موجب اذیت و آزار و هتک حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است.
در مقابل گاه حکم وجوب به خود مى‏گیرد، و این در صورتى است که مسأله سرى لازمى در میان باشد که افشاى آن خطرناک، و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است.
و گاه متصف به استحباب مى‏شود و آن در جائى است که انسان براى انجام کارهاى نیک و بر و تقوا به سراغ آن رود، و همچنین حکم کراهت و اباحه. ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در کار نباشد نجوا کردن کار پسندیده‏اى نیست، و بر خلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى‏اعتنائى یا بى‏اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى‏شود.


(آیه 11)-
شأن نزول:
نقل کرده‏اند که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در یکى از روزهاى جمعه در «صفّه» (سکوى بزرگى که در کنار مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار داشت) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى‏کرد، در این هنگام گروهى از بدریون وارد شدند، در حالى که دیگران قبل از آنها اطراف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پر کرده بودند، هنگامى که مقابل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند سلام کردند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ایستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچ کس تکان نخورد! این امر بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخت آمد، رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فلان و فلانى برخیزید، چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیش کسوتان در ایمان و جهاد بود.)
ولى این مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمد، منافقان گفتند:
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسم عدالت را رعایت نکرد! در اینجا آیه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.
تفسیر:
احترام به پیش کسوتان در مجالس در تعقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوا در مجالس، و محدود ساختن آن به موارد معین آمده، در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس را بازگو کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که به شما گفته شود:
مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا).
که اگر چنین کنید: «خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى‏بخشد» و در این جهان نیز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى‏دهد (یفسح الله لکم).
و از آنجا که گاهى مجلس آن چنان مملوّست که بدون برخاستن بعضى جا براى دیگران پیدا نمى‏شود، و یا اگر جائى پیدا مى‏شود مناسب حال آنها نیست در ادامه آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که گفته شود: برخیزید برخیزید» (و اذا قیل انشزوا فانشزوا).
نه تعلل جوئید و نه به هنگامى که بر مى‏خیزید ناراحت شوید، چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، یا کهولت سن، و یا احترام خاصى که دارند، و یا جهات دیگر.
سپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى‏افزاید: اگر چنین کنید «خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند و کسانى را که علم به آنها داده شده درجات عظیمى مى‏بخشد» (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات).
اشاره به این که اطاعت این دستورات دلیل بر ایمان و علم و آگاهى است، و نیز اشاره به این که اگر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است.
و از آنجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى‏دهند، و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى، یا براى ریا و تظاهر، در پایان آیه مى‏افزاید:
 «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله بما تعملون خبیر).
این آیه نشان مى‏دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى‏برد، دو چیز است:
ایمان و علم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۶
* مسافر
جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ

542 . صفحه 542



بیست و یکم خرداد :


نفیسه :


v
سوره مجادله پنجاه و هشتمین سوره قران است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 22 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره طبق طبیعت سوره‏هاى «مدنى» بیشتر از احکام فقهى، و نظام زندگى اجتماعى، و روابط با مسلمین و غیر مسلمین سخن مى‏گوید، و مجموع بحثهاى آن را مى‏توان در سه بخش خلاصه کرد:
1- در بخش اول سخن از حکم «ظهار» مى‏گوید که در جاهلیت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى‏شد، و اسلام آن را تعدیل کرد و در مسیر صحیح قرار داد.
2- در بخش دیگرى یک سلسله دستورها در باره آداب مجالست از جمله منع از «نجوى» (سخنان در گوشى) و همچنین جادادن به کسانى که تازه وارد مجلس مى‏شوند.
3- در آخرین بخش، بحث گویا و مشروح و کوبنده‏اى درباره منافقان، و آنها که ظاهرا دم از اسلام مى‏زدند اما با دشمنان اسلام سر و سرّ داشتند، مطرح کرده، مسلمین راستین را از ورود در حزب شیاطین و منافقین بر حذر مى‏دارد، و آنها را به رعایت «حب فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و ملحق شدن به «حزب اللّه» دعوت مى‏کند. نامگذارى سوره به «مجادله» به خاطر تعبیرى است که در آیه نخستین آن آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره مجادله را تلاوت کند (و در آن بیندیشد و به کار بندد) در قیامت در زمره حزب اللّه خواهد بود.»
همچنین در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره حدید و مجادله را در نمازهاى فریضه بخواند و آن را ادامه دهد، خداوند هرگز او را در تمام طول زندگى عذاب نمى‏کند، و در خود و خانواده‏اش هرگز بدى نمى‏بیند، و نیز گرفتار فقر و بد حالى نمى‏شود».
تناسب محتواى این سوره‏ها با پاداشهاى فوق روشن است، و این خود نشان مى‏دهد که هدف از تلاوت پیاده کردن محتواى آن در زندگى است نه تلاوتى خالى از اندیشه و عمل.


(آیه 1)-
شأن نزول:
نقل کرده‏اند که: زنى از طایفه انصار به نام «خوله» که از طایفه «خزرج» و همسرش «اوس بن صامت» بود در یک ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت، و او که مرد تندخویى بود تصمیم بر جدائى از او گرفت، و گفت: «انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من همچون مادر من هستى!».
و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى‏شد که بتواند همسرى براى خود برگزیند، و این بدترین حالتى بود که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.
چیزى نگذشت که مرد پشیمان شد.
زن خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را چنین نقل کرد: اى رسول خدا! همسرم «اوس بن صامت» زمانى مرا به زوجیت خود برگزید که جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فامیل، اموال من را مصرف کرد، حالا «ظهار» کرده و پشیمان شده، آیا راهى هست که ما به زندگى سابق بازگردیم؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو بر او حرام شده‏اى! زن پى در پى اصرار و الحاح مى‏کرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: «خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مى‏کنم، خداوندا! فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا».
در اینجا حال وحى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست داد، و چهار آیه آغاز این سوره بر او نازل شد که راه حل مشکل «ظهار» را به روشنى نشان مى‏دهد.
تفسیر:
«ظهار» یک عمل زشت جاهلى! با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد تفسیر آیات نخستین سوره روشن است، مى‏فرماید: «خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود، شنید» و تقاضاى او را اجابت کرد (قَدْ سَمِع اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها).
سپس مى‏افزاید: آن زن علاوه بر این که با تو مجادله داشت «به خداوند شکایت مى‏کرد» و از پیشگاهش تقاضاى حل مشکل نمود (وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ).
«این در حالى بود که خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن) را (در حل مشکلش) مى‏شنید» (وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما).
«و خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
آرى! خداوند، آگاه از همه «مسموعات» و «مبصرات» است، بى‏آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد، او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز را مى‏بیند و هر سخنى را مى‏شنود. َ


(آیه 2)- سپس به سراغ بیان حکم ظهار مى‏رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جمله‏هاى کوتاه و قاطع در هم مى‏کوبد، مى‏فرماید: «کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظهار مى‏کنند (و مى‏گویند: انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من به منزله مادرم هستى) آنان هرگز مادرانشان نیستند، مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده‏اند»! (الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ). مادر و فرزند بودن چیزى نیست که با سخن درست شود، یک واقعیت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى‏شود.
و به دنبال آن مى‏افزاید: «آنها سخنى زشت و باطل مى‏گویند» (وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً).
مطابق این آیه «ظهار» عملى است حرام و منکر، ولى از آنجا که تکالیف الهى اعمال گذشته را شامل نمى‏شود، و از لحظه نزول حاکمیت دارد، در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند بخشنده و آمرزنده است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ). هم مى‏بخشد و هم مى‏پوشاند.
بنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نباید نگران باشد، خداوند او را مى‏بخشد.
اما به هر حال مسأله کفّاره به قوت خود باقى است.


(آیه 3)- ولى از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا کفاره نسبتا سنگینى براى آن قرار داده تا از تکرار آن جلوگیرى کند، مى‏فرماید: «کسانى که همسران خود را ظهار مى‏کنند، سپس از گفته خود باز مى‏گردند، باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده‏اى را آزاد کنند» (وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا).
سپس مى‏افزاید: «این دستورى است که به آن اندرز داده مى‏شوید» (ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ).
گمان نکنید که چنین کفّاره‏اى در مقابل «ظهار» کفّاره سنگین و نامتعادلى است، زیرا این سبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست، تا بتوانید خود را در برابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید.
اصولا تمام کفّارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد، و اى بسا کفّاره‏هائى که جنبه مالى دارد تأثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد بیشتر است.
و از آنجا که ممکن است بعضى با بهانه‏هائى شانه از زیر بار کفّاره خالى کنند و بدون این که کفّاره دهند با همسر خود بعد از «ظهار» آمیزش جنسى داشته باشند، در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ). هم از ظهار آگاه است و هم از ترک کفّاره و هم از نیّات شما!


(آیه 4)- و نیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیر نیست، همان گونه که در شأن نزول آمد و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده‏اى براى این کار پیدا نشود- همان گونه که در عصر ما چنین است- لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایجاب مى‏کند که در مرحله بعد جانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود به همین دلیل در آیه مورد بحث مى‏فرماید:
«و کسى که توانائى (آزاد کردن برده‏اى) نداشته باشد دو ماه پیاپى قبل از آمیزش روزه بگیرد» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا).
این کفاره نیز اثر عمیق بازدارنده‏اى دارد، به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى‏تواند جلو تکرار این گونه اعمال را در آینده بگیرد.
البته ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى در پى انجام شود، و بسیارى از فقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده‏اند، ولى در روایات ائمه اهل بیت علیهم السّلام آمده است که اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى در پى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است.
و از آنجا که بسیارى از مردم نیز قادر به انجام کفّاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند، جانشین دیگرى براى آن ذکر کرده، مى‏فرماید: «و کسى که این را هم نتواند شصت مسکین را اطعام کند» (فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً).
ظاهر «اطعام» این است که به اندازه‏اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود، اما در روایات اسلامى در یک «مد» طعام (حدود 750 گرم) تعیین شده است.
سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفّارات اشاره کرده، مى‏افزاید: «این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
آرى! جبران گناهان به وسیله کفّارات پایه‏هاى ایمان را محکم مى‏کند، و انسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى‏سازد! و در پایان آیه براى این که همه مسلمانان این مسأله را یک امر جدى تلقى کنند مى‏گوید: «اینها مرزهاى الهى است، و کسانى که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکى دارند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ).
قوانین الهى را از این رو «حدود الهى» مى‏گویند که عبور از آن مجاز نیست.
چنانکه دیدیم اسلام «ظهار» را به شدّت محکوم کرده، بنابر این هرگاه کسى نسبت به همسرش ظهار کند، همسرش مى‏تواند با مراجعه به حاکم شرع او را موظف سازد که یا رسما از طریق طلاق از او جدا شود و یا به زندگى زناشوئى باز گردد، اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى که در آیات فوق خواندیم کفّاره بدهد.


(آیه 5)- آنها که با خدا دشمنى مى‏کنند از آنجا که آخرین جمله آیه قبل به همگان اخطار مى‏کرد که حدود الهى را رعایت کنند، و از آن تجاوز ننمایند، در اینجا از کسانى سخن مى‏گوید که نه تنها از این حدود تجاوز کرده، بلکه به مبارزه با خدا و پیامبر او صلّى اللّه علیه و آله برخاسته‏اند و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى‏کنند خوار و ذلیل شدند آن گونه که پیشینیان آنها خوار و ذلیل شدند» (إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
سپس مى‏افزاید: «ما آیات روشنى نازل کردیم» (وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ).
بنابراین، به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه‏اى براى مخالفت باقى نمانده است، و با این حال اگر مخالفت کنند باید مجازات شوند.
نه تنها در این دنیا مجازات مى‏شوند بلکه «براى کافران عذاب خوار کننده‏اى (در قیامت) است» (وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ).
به هر حال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن ایستاده بودند به وقوع پیوست، و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت و شکست رو برو شدند، و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت.


(آیه 6)- این آیه در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى‏گوید:
«در آن روز که خداوند همه آنها را بر مى‏انگیزد و از اعمالى که انجام دادند با خبر مى‏سازد» (یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
«اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند» (أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ).
و این خود عذاب دردناکى است که خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى‏آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى‏شوند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).
آرى حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ایجاب مى‏کند که نه فقط اعمال، بلکه نیات و عقاید ما را شمارش کند و در آن روز بزرگ که «یوم البروز» است همه را بازگو فرماید.

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  1 سوره مجادله  :



معصومه :



من درمورد واکنش اولیه پیامبر سوال داشتم.
من از این رسم و عرف عرب درکی ندارم,  در ابتدای ایه این رسم بشدت کوبیده میشود و با صفت زشت و باطل خوانده میشود  که من هم بعنوان یک ادمی ک از بیرون ب این رسم نگاه میکنم در اولین واکنش ان را ناحق میدانم, چون یک انسان(روی زن بودنش تاکید نمیکنم) در یک وضعیت محکوم شده بدون نتیجه قرار میگیرد . نه مطلقه است نه ازدواج کرده و هیچ انتخاب دیگری نمیتواند بکند , ان هم بخاطر خشم یک انسان دیگر.
با یک رجوع ساده ب عقل این رسم رد میشود اما پیامبر در اولین پاسخ ب این زن هیچ راهکاری نمیدهد و حتی اصرار زن فایده ای ندارد.

"" پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو بر او حرام شده‏اى! زن پى در پى اصرار و الحاح مى‏کرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: «خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مى‏کنم، خداوندا! فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا».
""
درحالی ک بنظر میرسید پیامبر در مقام ابلاغ احکام(نه مقام ایجاد و اختراع) در اولین برخورد با چنین ظلمی, خود از خداوند طلب حکم و راه حل کند ,
 نه اینکه خدا ناله های یک زن مورد ظلم واقع شده را اجابت کند.


چند تا نکته هست مثل عرف سرسخت اعراب ک اجازه تغییر انقلابی و ناگهانی رو در همه امور نمیداده.
مثلا در بحث برده ذاری میگویند چون فضای اون موقع قادر ب پذیرش حذف برده داری نبوده, پیامبر قدم ب قدم برده داری رو کمرنگ کردند.
از همان ابتدا رفتار خوب و انسانی با برده ها داشتند, انها را انسان نامیدند, کم کم ازاد کردن برده فضیلت محسوب شد و ... همینطور گام بگام تفکر برده داری منسوخ شد.

در مورد چنین عرف غیر عاقلانه ای هم میتوان مثل بالا مراحل قدم ب قدم تصور کرد .
اما سوال من چیز دیگریست.

این عرف در همان ابتدا غیر عاقلانه بوده اما پیامبر هیچ واکنشی نسبت ب این ظلم نشون ندادند


معصومه :


ی سوال دیگه هم برام پیش اومد.
البته مستقیم ب این ایات ربط نداره.
ایا در جایی از قران یا احادیث (بخصوص ایات و روایاتی ک زمان بیانشون از بعثت دورتره) بطور صریح برده داری ملغی شده؟؟؟
اگر نه چرا؟؟


اعظم :


حالا من در تفسیر المیزان نگاه کردم اونجا به این شدت و غلظت اشاره نشده بود
که خانمه التماس می کنه و شکایت می کنه
نوشته بود یه گفتگویی بین خانم و پیامبر صورت م یگیره و خداوند این گفتگو  رو میشنوه  و حکم رو وحی می کنه
حالا دیگه اصل داستان چی بوده الله اعلم

در هر صورت منم نظرم مثل شماست


نه به صورت صریح نه ملغی نشده
با همه اقسام برده داری مخالفت شده و فقط یه نوعش رو اون هم با کلی شرایط پذیرفته
اون هم اسیران جنگی هستش


سوده :


من فکر میکنم اینکه هر آیه ای شان نزول داره بی دلیل نیست. یعنی پیامبر گرچه پیامبر بودن ولی نمیتونستن از جانب خودشون چیزیو تغییر بدن. مثلا مساله شراب خواری از اولش نکوهش شده بوده ولی تا وقتی که خدا مستقیم دستورشو فرمودن ایشون تحریمی به این قضیه قائل نشده بودن. این حکمی هم که شما میگید همین طوره یعنی من فکر میکنم باید هر آیه ای در پس قضیه ای مطرح میشد تا یه جورایی دستور همراه با یک مثال به جهت شفاف شدن موضوع می بود. اتفاقا اینکه نزول هر آیه به دنبال یک واقعه بوده واقعا دانایی خالق رو نشون میده و گواه یک پروسه عقلانیه. خدای تعالی از پیش میدونه قراره چی بشه و همه اون اتفاقات با علم خودش صورت میگیره تا به بهترین و کاملترین حالت ممکن آیاتش رو بر بندگانش روشن کنه.
البته اینها برداشت شخصی من بود که فکر میکنم چون برای خودم جای شک نداشت شاید بتونه به تفکرات شما کمک کنه.
موفق باشید🌹


اعظم :


ممنون سوده جان
فکر می کنم منظور معصومه جان این بود که با توجه به اینکه اصولا این سنت غیر عقلی و غیر منطقی به نظر می رسه جا داشت پیامبر خودش از خداوند بخواد که حکمی برای رفع مشکل بفرسته
نه اینکه جوری رفتار کنه که اون زن اونجور به خداوند التماس کنه که مشکلش رو حل کنه

به هر حال گفتم که در تفسیر المیزان چنین چیزی نیومد مبنی بر التماس و خواهش و ناله و زاری زن به خدا


سوده :


بله متوجه شدم. مثل همون قضیه شراب خواری که اشاره کردم. شاید من اشتباه میکنم ولی تا به حال نشنیدم که پیامبر به خداوند اعتراض کنن یا تقاضای حکمی رو کنن چون به روال خدایی خدا معتقد صرف هستن و میدونن که اگر قرار باشه حکمی داده بشه داده خواهد شد. منظورم دقیقا حکم شرعیه نه خواسته و دعا کردن. من فکر میکنم آیات به روشنی بیان شدن و در کنار شان نزول و تفاسیر بزرگان با اندیشیدن به راحتی میشه مسائل رو درک کرد. البته اگر پای سفسطه به میون بیاد دیگه قضیه فرق میکنه.

و من الله توفیق🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۷
* مسافر
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ

541 . صفحه 541


بیستم خرداد :


نفیسه :


(آیه 25)- هدف اصلى بعث انبیاء! از آنجا که سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار که در آیات قبل به آن اشاره شده بود نیاز به رهبرى «رهبران الهى» دارد در این آیه که از پرمحتواترین آیات قرآن است به این معنى اشاره کرده، و هدف ارسال انبیاء و برنامه آنها را دقیقا بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ).
«و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ).
«تا مردم قیام به عدالت کنند» (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).
به این ترتیب پیامبران با سه وسیله مجهز بودند: دلائل روشن، کتب آسمانى، و معیار سنجش حق از باطل و خوب از بد، و مانعى ندارد که فى المثل قرآن مجید هم «بینه» (معجزه) باشد، و هم کتاب آسمانى، و هم بیان کننده احکام و قوانین، یعنى سه بعد در یک محتوا.
و به هرحال هدف از اعزام این مردان بزرگ با این تجهیزات کامل همان اجراى «قسط و عدل» است و این یکى از اهداف متعدد ارسال پیامبران است.
ولى از آنجا که در یک جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادى پیدا مى‏شوند که سر به طغیان و گردنکشى بر مى‏دارند و مانع اجراى قسط و عدل خواهند بود. لذا در ادامه آیه مى‏فرماید: «و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است»! (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ).
آرى! تجهیزات سه گانه انبیاء الهى براى اجراى عدالت وقتى مى‏تواند به هدف نهائى برسد که از ضمانت اجرائى آهن و «بأس شدید» آن برخوردار باشد.
امیرمؤمنان على علیه السّلام در تفسیر جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ» فرمود: «منظور از نازل کردن آهن خلقت آن است».
سپس به یکى دیگر از اهداف ارسال انبیا و نزول کتب آسمانى و همچنین آفرینش وسائلى همچون آهن اشاره کرده، مى‏فرماید: هدف این است «تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى‏کند بى‏آنکه او را ببینند» (وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ).
منظور از علم خداوند در اینجا تحقیق عینى علم اوست، یعنى تا آشکار شود چه کسانى به یارى خدا و مکتب او به پا مى‏خیزند و قیام به قسط مى‏کنند و چه کسانى از این وظیفه بزرگ سرباز مى‏زنند در حقیقت مفهوم این آیه شبیه همان است که در آیه 179 سوره آل عمران آمده.
«ممکن نبود خداوند مؤمنان را به همان صورت که شما هستید واگذارد مگر این که ناپاک را از پاک جدا کند»! به این ترتیب مسأله آزمون و امتحان انسانها، و جدا سازى صفوف و تصفیه، یکى دیگر از اهداف بزرگ این برنامه بوده است.
تعبیر به «یارى خداوند» مسلما به معنى یارى دین و آئین و نمایندگان او و بسط آئین حق و قسط و عدل است، و گر نه خداوند نیازى به یارى کسى ندارد، و همگان به او نیازمندند.
لذا براى اثبات همین معنى آیه را با این جمله پایان مى‏دهد که: «خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ).
براى او ممکن است با یک اشاره همه جهان را زیر و رو کند و تمامى دشمنان را نابود و اولیائش را پیروز گرداند، ولى هدف اصلى که ترتیب و تکامل انسانهاست از این طریق حاصل نمى‏گردد، لذا آنها را دعوت به یارى آئین حق کرده است.


(آیه 26)- پیامبران را یکى بعد از دیگرى فرستادیم! چنانکه مى‏دانیم شیوه قرآن این است که بعد از بیان یک سلسله اصول کلى تعلیمات خود، اشاره به سرنوشت اقوام پیشین مى‏کند تا شاهد گویائى براى آن باشد، در اینجا نیز بعد از ذکر مسائل پیشین درباره ارسال رسولان همراه بینات و کتاب و میزان، و همچنین لزوم سبقت مردم بر یکدیگر در وصول به غفران پروردگار و سعادت جاویدان، از بعضى از اقوام و پیامبران پیشین نام مى‏برد و این اصول کلى را در زندگى آنها مجسم مى‏سازد.
نخست از «نوح» و «ابراهیم» که شیخ الانبیا و سرسلسله رسولان حق بودند شروع کرده، مى‏فرماید: «ما نوح و ابراهیم را فرستادیم، و در دودمان آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ).
اما همگى از این میراث بزرگ و مواهب عظیم خداوند بهره نگرفتند، «گروهى در پرتو آن هدایت یافته‏اند و بسیارى از آنها گنهکارند» (فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
آرى! نبوت توأم با شریعت و آئین از نوح علیه السّلام شروع شد، و بعد از او ابراهیم علیه السّلام پیامبر اولوا العزم دیگر، این خط را تداوم بخشید.


(آیه 27)- سپس اشاره سربسته‏اى به سلسله انبیاى دیگر، و آخرین آنها قبل از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏افزاید: «سپس در پى آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم» (ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا).
یکى بعد از دیگرى با اهدافى هماهنگ قیام کردند و چراغ هدایت را فرا راه مردم قرار دادند تا نوبت به حضرت مسیح علیه السّلام رسید.
«و بعد از آنان عیسى بن مریم را مبعوث کردیم» (وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ).
سپس به کتاب آسمانى مسیح علیه السّلام اشاره کرده، مى‏افزاید: «و به او انجیل عطا کردیم» (وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ).
بعد از ویژگیهاى پیروان او سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «و در دل کسانى که از او پیروى کردند رأفت و رحمت قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً).
سپس مى‏افزاید: «و رهبانیّتى را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانى از آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم، و بسیارى از آنها فاسقند» (وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
از آیه فوق استفاده مى‏شود که «رهبانیت» در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند، ولى در آغاز نوعى زهدگرائى و از ابداعات نیک محسوب مى‏شد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنه‏اى که هم اکنون در میان مردم رائج است، و کسى نیز روى آن به عنوان تشریع و دستور خاص شرع تکیه نمى‏کند، ولى این سنت بعدا به انحراف گرائید و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد.
از جمله بدعتهاى زشت مسیحیان در زمینه رهبانیت «تحریم ازدواج» براى مردان و زنان تارک دنیا بود، و دیگر «انزواى اجتماعى» و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع، و انتخاب صومعه‏ها و دیرهاى دور افتاده براى عبادت و زندگى در محیطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادى در دیرها و مراکز زندگى رهبانها به وجود آمد.
اسلام به شدّت «رهبانیت» را محکوم کرده چنانکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
«خداوند متعال رهبانیت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست».


(آیه 28)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله جعفر بن ابی طالب را با هفتاد نفر به سوى نجاشى (به حبشه) فرستاد، او بر نجاشى وارد شد، و وى را دعوت به اسلام کرد، و اجابت نمود و ایمان آورد، به هنگام بازگشت از حبشه چهل تن از اهل آن کشور که ایمان آورده بودند به جعفر گفتند: به ما اجازه ده که خدمت این پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برسیم و اسلام خود را بر او عرضه بداریم، و همراه جعفر به مدینه آمدند.
هنگامى که فقر مالى مسلمانها را مشاهده کردند، به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند: اگر اجازه فرمائید به کشور خود بازگردیم و اموال خود را همراه بیاوریم و با مسلمانان تقسیم کنیم.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اجازه فرمود.در این هنگام آیه 52 تا 54 سوره قصص نازل گردید و از آنها تمجید کرد.
افرادى از اهل کتاب که ایمان نیاورده بودند هنگامى که این جمله را- که در ذیل آیات مزبور است- شنیدند: «آنها پاداش خود را به خاطر صبر و استقامتشان دو بار دریافت مى‏دارند» در برابر مسلمانان ایستادند و گفتند: اى مسلمانان! کسانى که به کتاب شما و کتاب ما ایمان بیاورند دو پاداش دارند، بنابر این کسى که تنها به کتاب ما ایمان داشته باشد یک پاداش دارد همانند پاداش شما! بنابر این به اعتراف خودتان شما فضیلتى بر ما ندارید! اینجا بود که این دو آیه نازل شد، و اعلام داشت که مسلمانان نیز دو پاداش دارند، علاوه بر نور الهى و مغفرت، و سپس افزود: «اهل کتاب بدانند آنها توانائى بر به دست آوردن چیزى از فضل و رحمت الهى ندارند»!
تفسیر:
آنها که دو سهم از رحمت الهى دارند: از آنجا که در آیات گذشته سخن از اهل کتاب و مسیحیان در میان بود، این آیه و آیه بعد تکمیلى است بر آنچه در آیات قبل آمده است.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! تقواى الهى پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ).
مخاطب در آیه همه مؤمنانى هستند که در ظاهر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پذیرفته بودند ولى هنوز ایمان راسخ، ایمانى که اعماق جان آنها را روشن کند و در اعمال آنها ظاهر شود، پیدا نکرده بودند.
سپس در دنباله آیه به سه موهبت بزرگ که در سایه ایمان عمیق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: چنین کنید «تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگى خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
منظور از این دو بهره همان است که در آیه 201 سوره بقره آمده: «خداوندا در دنیا به ما نیکى مرحمت فرما، و در آخرت نیز نیکى عنایت کن». دومین پاداش آنها «وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنیا دارد، و نه آخرت، و به تعبیر دیگر ایمان و تقوا سبب مى‏شود که حجابها از قلب مؤمن برچیده شود، و چهره حقایق را بى‏پرده ببیند، و در پرتو آن روشن بینى خاصى نصیب او مى‏شود که افراد بى‏ایمان از آن محرومند چرا که بزرگترین مانع شناخت و مهمترین حجاب بر قلب آدمى و هوى و هوسهاى سرکش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنیاست، هنگامى که در پرتو ایمان و تقوا این گرد و غبارها فرو نشست آفتاب حقیقت بر صفحه قلب مى‏تابد، و حقایق را آن چنان که هست در مى‏یابد.


(آیه 29)- این آیه که آخرین آیه این سوره است بیان دلیلى است براى آنچه در آیه قبل آمده، مى‏فرماید: این پاداشهاى مضاعف الهى علاوه بر نورانیت و مغفرت به خاطر آن است «تا اهل کتاب بدانند که آنها قادر بر چیزى از فضل خدا نیستند و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر کس بخواهد آن را مى‏بخشد و خداوند داراى فضل عظیم است» (لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
این پاسخى است به آنها که مى‏گفتند: خداوند به گروهى از اهل کتاب که ایمان به محمّد آورده‏اند- طبق عقیده مسلمانان- دو پاداش مى‏دهد، بنابر این ما که ایمان به او نیاورده‏ایم داراى یک پاداشیم همانند دیگر مسلمانان! قرآن به آنها پاسخ مى‏گوید که مسلمانان عموما داراى دو پاداشند، چرا که همه آنها ایمان به رسول خدا و تمام انبیاء پیشین دارند و اما گروهى از اهل کتاب که ایمان نیاورده‏اند هیچ سهمى ندارند تا بدانند که رحمت الهى در اختیار آنان نیست که به هرکس بخواهند بدهند و از هرکس بخواهند دریغ دارند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۷
* مسافر
چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۶ ب.ظ

540 . صفحه 540

نوزدهم خرداد :


نفیسه :



(آیه 19)- در ادامه بحث آیات گذشته پیرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پیشگاه خدا، در اینجا مى‏افزاید: «کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آوردند آنها صدیقین و شهدا نزد پروردگارشانند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«صدّیق» کسى است که سر تا پا صداقت و راستى است، و عملش گفتارش را تصدیق مى‏کند.
واژه «شهداء» ممکن است به معنى «شهادت بر اعمال» بوده باشد، همان گونه که از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود که پیامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است، و مسلمانان نیز شاهد و گواه بر اعمال مردمند.
بعضى نیز احتمال داده‏اند که «شهدا» در اینجا به همان معنى شهیدان راه خداست، یعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهیدان را دارند، و به منزله شهدا محسوب مى‏شوند.
سپس مى‏افزاید: «براى آنهاست پاداش (اعمال) شان و نور (ایمان) شان» (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ).
این تعبیر سر بسته اشاره به پاداش عظیم و نور فوق العاده آنهاست.
و در پایان مى‏فرماید: «و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند آنها دوزخیانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).
تا با مقابله این دو گروه با یکدیگر مقام والاى گروه اول، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشکار گردد.
و از آنجا که در گروه اول، سطح بالاى ایمان مطرح بود، در این گروه نیز کفر شدید مطرح است، لذا با تکذیب آیات الهى همراه ذکر شده.



(آیه 20)- دنیا چیزى جز متاع غرور نیست! از آنجا که حب و علاقه دنیا سرچشمه هر گناه و «رأس کل خطیئه» است در این آیه ترسیم گویائى از وضع زندگى دنیا و مراحل مختلف، و انگیزه‏هاى حاکم بر هر مرحله را ارائه داده، مى‏گوید:
«بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است» (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).
به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهاى پنج‏گانه عمر آدمى را تشکیل مى‏دهند.
سپس با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسّم ساخته، مى‏فرماید: «همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشک مى‏شود به گونه‏اى که آن را زرد رنگ مى‏بینى، سپس تبدیل به کاه مى‏شود»! (کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً).
«کفار» در اینجا به معنى کشاورزان است، زیرا اصل معنى «کفر» به معنى «پوشاندن» است، و چون کشاورز بذرافشانى کرده و آن را زیر خاک مى‏پوشاند از این رو به او «کافر» مى‏گویند.
سپس به بازده عمر و نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى‏افزاید: «و در آخرت (از دو حال خارج نیست): عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى» (وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ).
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و (به هر حال) زندگى دنیا جز متاع و فریب نیست»! (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).
جمله «دنیا متاع غرور است» مفهومش این است که وسیله و ابزار است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن، و هم فریب دیگران و البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و آخرین آرزویشان وصول به آن است، اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست، بلکه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسیدن به آن هدفهاى بزرگ است.


(آیه 21)- یک مسابقه بزرگ معنوى! بعد از بیان ناپایدارى جهان و لذات آن، و این که مردم در سرمایه‏هاى کم ارزش این جهان نسبت به یکدیگر تفاخر و تکاثر مى‏جویند، در اینجا مردم را به یک مسابقه عظیم روحانى در طریق کسب آنچه پایدار است و سزاوار هرگونه تلاش و کوشش دعوت کرده، مى‏فرماید: «و به پیش تازید براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن مانند آسمان و زمین است و براى کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آورده‏اند آماده شده است» (سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).
در حقیقت مغفرت پروردگار کلید بهشت است همان بهشتى که پهنه آسمان و زمین را فرا مى‏گیرد، و از هم اکنون آماده براى پذیرائى مؤمنان است تا کسى نگوید بهشت نسیه است و بر نسیه دل نباید نهاد.
این نکته شایسته توجه است که پیشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طریق اسباب آن است، مانند توبه و جبران طاعات فوت شده و اصولا اطاعت پروردگار و پرهیز از معاصى است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «این فضل خداوند است که به هرکس بخواهد مى‏دهد و خداوند صاحب فضل عظیم است» (ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ).
یقینا آن چنان بهشت گسترده، با آن مواهب عظیمش چیزى نیست که انسان با این اعمال ناچیز به آن برسد، و این تنها فضل و رحمت و لطف الهى است که آن پاداش عظیم را در مقابل این قلیل قرار داده، و از او نیز جز این انتظار نیست.
چرا که پاداشها همیشه به مقیاس اعمال نیست بلکه به مقیاس کرم پاداش دهنده است.


(آیه 22)- سپس براى تأکید بیشتر در زمینه عدم دلبستگى به دنیا، و شاد نشدن به اقبال آن، و غمگین نگشتن به ادبار آن، مى‏افزاید: «هیچ مصیبتى (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است، و این امر براى خداوند آسان است» (ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
آرى! مصائبى که در زمین رخ مى‏دهد همچون زلزله‏ها و سیلها و طوفانها و همچنین مصائبى که در نفوس انسانها واقع مى‏شود مانند مرگ و میرها، و انواع حوادث دردناکى که دامان انسان را مى‏گیرد همه آنها از قبل مقدر شده است، و در لوح محفوظ ثبت است.
ولى باید توجه داشت که مصائبى که در این آیه به آن اشاره شده، تنها مصائبى است که به هیچ وجه قابل اجتناب نیست و مولود اعمال انسانها نمى‏باشد و گرنه مصیبتها، و ناکامیهایى که تنها معلول گناهان و سهل‏انگارى خود انسان است، راه مقابله با آنها موضع گیرى صحیح در برنامه‏هاى زندگى است.
و منظور از «لوح محفوظ» علم بى‏پایان خداوند است، و یا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول که آن نیز مصداق علم فعلى خداوند است.


(آیه 23)- اکنون ببینیم فلسفه تقدیر این مصائب در لوح محفوظ و سپس بیان این حقیقت در قرآن چیست؟
آیه مورد بحث پرده از روى این راز مهم برداشته، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که براى آنچه از دست داده‏اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید» (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ).
این دو جمله کوتاه در حقیقت یکى از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل مى‏کند، چرا که انسان همیشه در جهان هستى با مشکلات و گرفتاریها و حوادث ناگوار رو بروست، و غالبا از خود سؤال مى‏کند: با این که خداوند مهربان و کریم و رحیم است این حوادث دردناک براى چیست؟
قرآن مى‏گوید: «هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید».
این مصائب زنگ بیدارباشى است براى غافلان و شلاقى است، براى ارواح خفته، و رمزى است از ناپایدارى جهان، و اشاره‏اى است به کوتاه بودن عمر این زندگى.
آرى این مصائب شکننده تفاخر و غرور است، لذا در پایان آیه مى‏افزاید:«و خداوند هیچ متکبر فخر فروشى را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
تنها کسى گرفتار این حالات مى‏شود که مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها که قابل بیدارى و هدایتند این مستى و آثار آن را از بین مى‏برد.
افراد با ایمان با توجه به آیه فوق هنگامى که به نعمتى از سوى خدا مى‏رسند خود را امانتدار او مى‏دانند، نه از رفتن آن غمگین مى‏شوند و نه از داشتن آن مست و مغرور.


(آیه 24)- این آیه توضیح و تفسیرى است بر آنچه در آیه قبل آمده و در حقیقت «مختال فخور» (متکبر فخر فروش) را معرفى مى‏کند، مى‏فرماید:
«همانها که بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل دعوت مى‏کنند» (الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).
آرى! لازمه دلبستگى شدید به مواهب دنیا تکبر و غرور است، و لازمه تکبر و غرور بخل کردن، و دعوت دیگران به بخل است، اما بخل کردن به این دلیل که سرمایه کبر و غرور خود را این اموال مى‏داند، و هرگز نمى‏خواهد آن را از دست دهد، و اما دعوت دیگران به بخل براى این است که اگر دیگران سخاوتمند باشند او رسوا مى‏شود و دیگر این که، چون بخل را دوست دارد مبلغ چیزى است که به آن عشق مى‏ورزد! و براى این که تصور نشود اصرار و تأکید خداوند در مسأله انفاق و ترک بخل و یا حتى تعبیر به وام گرفتن خداوند از بندگان در آیات گذشته- که همه براى تشویق آنها به انفاق است- از نیاز ذات پاک او سر چشمه مى‏گیرد، در پایان آیه مى‏افزاید:
«و هرکس (از این فرمان) روى گردان شود (به خود زیان مى‏رساند نه به خدا) چرا که خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
همه به او نیازمندند و او از همگان بى‏نیاز است، چرا که خزائن و منابع اصلى همه چیز نزد اوست، و از آنجا که جامع همه صفات کمال است شایسته هر حمد و ستایش نیز مى‏باشد.


اعظم :



آیه 23 :
غمگین شدن بر ازدست رفته ها
و شاد شدن بر داده ها
ویژگی انسان معتقد به خداوند نیست
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۶
* مسافر
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

539 . صفحه 539


نفیسه :


هجدهم خرداد :


(آیه 12)- از آنجا که در آیه قبل خداوند انفاق کنندگان را به اجر کریم نوید داد، در اینجا مشخص مى‏کند که این اجر کریم و ارزشمند و با عظمت در چه روزى است؟

مى‏فرماید: «در روزى است که مردان و زنان با ایمان را مى‏نگرى که نورشان در پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت مى‏کند» (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ).
منظور از «نور» تجسّم نور ایمان است، چرا که در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏یابد، ایمان که همان نور هدایت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى‏گردد، و کفر که تاریکى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى‏گردد.
اینجاست که به احترام آنها این ندا از فرشتگان بر مى‏خیزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جارى است» (بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهید ماند، و این پیروزى و رستگارى بزرگ است» (خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


(آیه 13)- اما منافقان که در تاریکى وحشتناک کفر و نفاق و گناه قرار گرفته‏اند در این هنگام فریادشان بلند مى‏شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى‏کنند، اما چیزى جز جواب منفى نمى‏شنوند، چنانکه آیه مى‏گوید: «روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گویند: نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم» (یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ).
یعنى کمى مهلت دهید تا ما هم به شما برسیم و در پرتو نورتان راه را پیدا کنیم.
در پاسخ به آنها «گفته مى‏شود: به پشت سر خود برگردید و کسب نور کنید»! (قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).
اینجا جاى تحصیل نور نیست، مى‏بایست آن را از دنیائى که پشت سر گذاشتید، از طریق ایمان و عمل صالح، به دست مى‏آوردید، اما دیگر گذشته و دیر شده است.
«پس (در این هنگام) دیوارى میان آنها زده مى‏شود که درى دارد» (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ).
ولى دو طرف این دیوار عظیم، یا این در، کاملا با هم متفاوت است
«درونش رحمت است و برونش عذاب» (باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).
این «در» ممکن است براى این باشد که منافقان از این در، نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا این که افرادى که کمتر آلوده‏اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در کنار مؤمنان قرار گیرند.


(آیه 14)- اما این دیوار چنان نیست که مانع عبور صدا باشد، لذا در این آیه مى‏افزاید: «آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبودیم»؟! (یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ).
هم در دنیا با شما در یک جامعه مى‏زیستیم، و هم در اینجا در کنار شما بودیم چه شد که ناگهان از ما جدا شدید، و به روح و رحمت الهى رفتید، آنها در پاسخ «مى‏گویند: آرى!» با هم بودیم (قالُوا بَلى‏).
در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مى‏کردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع از حق بیگانه بودید.
سپس مى‏افزایند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید از جمله:
1- «شما خود را (به واسطه پیمودن طریق کفر) به هلاکت افکندید» (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ).
2- «و انتظار (مرگ پیامبر را) کشیدید» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
بعلاوه در انجام هر کار مثبت و هر حرکت صحیح حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مى‏نمودید.
3- «و پیوسته (در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن) شک و تردید داشتید» (وَ ارْتَبْتُمْ).
4- «و آرزوهاى دور و دراز (آرزوهائى که هرگز دست از سر شما برنداشت) شما را فریب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان) فرا رسید» (وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ). آرى! این آرزوها لحظه‏اى مجال تفکر صحیح به شما نداد، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.
5- از همه اینها گذشته «شیطان فریبکار (که پایگاهش را در وجودتان محکم کرده بود) شما را در برابر (فرمان) خداوند فریب داد» (وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
گاه دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قیامت را یک حلواى نسیه قلمداد کرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مى‏برد!


(آیه 15)- سرانجام مؤمنان در یک نتیجه‏گیرى منافقان را مخاطب ساخته، مى‏گویند: «پس امروز نه از شما فدیه‏اى پذیرفته مى‏شود» که در برابر آن از عذاب الهى رهائى یابید (فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ).
«و نه از کافران» (وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
و به این ترتیب کافران نیز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند.
سپس مى‏افزایند: «جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد» (مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ).
«و چه بد جایگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و کیفر در دنیا یا متوسل به غرامت مالى مى‏شوند، و یا از نیروى یاور و شفیعى کمک مى‏طلبند، ولى در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى که در این جهان براى رسیدن به مقاصد، معمول است از کار مى‏افتد و پیوندها بریده مى‏شود.
و به این ترتیب قرآن روشن مى‏کند که تنها وسیله نجات در آن روز ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به کسانى است که سهمى از این دو را داشته باشند نه آنها که پیوندهاى خود را بکلى از خدا و اولیاء اللّه بریده‏اند.


(آیه 16)-
شأن نزول:
نقل شده که، این آیه یک سال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر این که روزى از سلمان فارسى پرسیدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا که در تورات مسائل شگفت انگیزى است (و به این وسیله مى‏خواستند نسبت به قرآن بى‏اعتنایى کنند) در این هنگام آیات آغاز سوره یوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت: این قرآن «احسن القصص» و بهترین سرگذشتهاست، و براى شما از غیر آن نافعتر است.
مدتى بعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تکرار کردند: در این هنگام آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... خداوند بهترین سخن را نازل کرده کتابى که آیاتش (از نظر لطف و زیبائى و معنى) همانند یکدیگر است آیاتى مکرر دارد (اما تکرارى شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که در برابر پروردگارشان خاشعند مى‏افتد ...»
نازل شد. (زمر/ 23) باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تکرار کردند.
در این هنگام آیه مورد بحث نازل شد و آنها را مؤاخذه کرد که آیا موقع آن نرسیده است که در برابر نام خدا خشوع کنید و از این سخنان دست بردارید.
تفسیر:
غفلت و بى‏خبرى تا کى؟! بعد از ذکر آن همه انذارهاى کوبنده و هشدارهاى بیدارگر در این آیه، به صورت یک نتیجه‏گیرى مى‏فرماید: «آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل کرده است خاشع گردد؟ و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد (مانند یهود و نصارى) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش کردند) و قلبهایشان قساوت پیدا کرد، و بسیارى از آنها گنهکارند» (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).
روشن است یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرند و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى‏کند که چرا در برابر این امور خاشع نمى‏شوند؟ و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین گرفتار غفلت و بى‏خبرى شده‏اند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است! این آیه از آیات تکان دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار مى‏دهد و پرده‏هاى غفلت را مى‏درد. لذا در طول تاریخ افراد بسیار آلوده‏اى را مى‏بینیم که با شنیدن این آیه چنان تکان خوردند که در یک لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.


(آیه 17)- و از آنجا که زنده شدن قبلهاى مرده با ذکر الهى و پیدا کردن حیات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادى به زنده شدن زمینهاى مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در این آیه مى‏افزاید: «بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى‏کند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«ما آیات (خود) را (در صحنه آفرینش و نیز در صحنه وحى) براى شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید» (قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
در حقیقت این آیه هم اشاره‏اى است به زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسیله ذکر اللّه و قرآن مجید که از آسمان وحى بر قلب پاک محمد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و هر دو شایسته تدبر و تعقل است.


(آیه 18)- در این آیه بار دیگر به مسأله انفاق که از میوه‏هاى شجره ایمان و خشوع است باز مى‏گردد، و همان تعبیرى را که در آیات قبل خواندیم با اضافاتى تکرار کرده، مى‏فرماید: «مردان و زنان انفاق کننده و آنها که (از این راه) به خداوند قرض الحسنه دهند، (این قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض الحسنه به خداوند» همان «انفاق فى سبیل اللّه» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نیز از فضل اعمال است. و در آن حرفى نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

538 . صفحه 538


نفیسه :



هفدهم خرداد :



(آیه 4)- او همیشه بر تخت قدرت است! به دنبال اوصاف یازده‏گانه‏اى که در آیات قبل درباره ذات پاک پروردگار ذکر شد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده.

نخست از مسأله خالقیت سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [- شش دوران‏] آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
مسأله «خلقت در شش روز» هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف، و آخرین مورد آن همین آیه مى‏باشد.
منظور از «یوم» (روز) در این آیات روز معمولى نیست، بلکه منظور از آن «دوران» است خواه این دوران کوتاه باشد، و یا طولانى هر چند میلیونها سال به طول انجامد.
بعد به مسأله حکومت و تدبیر جهان پرداخته، مى‏افزاید: «سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت» و به تدبیر جهان پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
بدون شک خداوند نه جسم است و نه «عرش» به معنى «تخت سلطنت» مى‏باشد، بلکه این تعبیر کنایه‏اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذ تدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنها برگیرد، و فیضش را قطع کند «فرو ریزند قالبها»! سپس شاخه دیگرى از علم بى‏پایانش را بیان کرده، مى‏افزاید: «آنچه را در زمین فرو مى‏رود مى‏داند و از آن خارج مى‏شود، و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد، و آنچه به آسمان بالا مى‏رود» همه را مى‏داند (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
و بالاخره در چهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده، مى‏فرماید: «و هر جا باشید او با شماست» (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ).
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
چگونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقاء خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى‏گیریم، او روح عالم هستى است، او جان جهان است، بلکه او برتر از این و آن است! راستى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى‏بخشد و از سوى دیگر اطمینان و اعتماد به نفس مى‏دهد و شجاعت و شهامت در او مى‏آفریند، و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى‏بخشد، چرا که او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. آرى! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى و درستکارى انسان است.


(آیه 5)- بعد از مسأله حاکمیت و تدبیر، سخن به مسأله مالکیت او در کل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرماید: «مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و سرانجام به مسأله مرجعیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همه کارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست.


(آیه 6)- در این آیه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده، مى‏فرماید:
«شب را در روز داخل مى‏کند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
آرى! تدریجا از یکى مى‏کاهد و به دیگرى مى‏افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى‏دهد، همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است.و در پایان مى‏افزاید: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى‏کند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب و جان انسان نفوذ مى‏کند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد.


(آیه 7)- ایمان و انفاق دو سرمایه بزرگ نجات و خوشبختى! بعد از بیان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او، اوصافى که انگیزه حرکت به سوى اللّه است، در اینجا از آنها نتیجه‏گیرى کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل مى‏نماید.
نخست مى‏فرماید: «به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
این دعوت یک دعوت عام است که شامل همه انسانها مى‏شود، مؤمنان را به ایمانى کاملتر و راسختر، و غیر مؤمنان را به اصل ایمان دعوت مى‏کند، دعوتى که توأم با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدى قبل گذشت.
سپس به یکى از آثار مهم ایمان که «انفاق فى سبیل اللّه» است دعوت کرده مى‏گوید: «و از آنچه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید» (وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ).
«انفاق» مفهوم وسیعى دارد که منحصر به مال نیست، بلکه علم و هدایت و آبروى اجتماعى و سرمایه‏هاى معنوى و مادى دیگر را نیز شامل مى‏شود.
سپس براى تشویق بیشتر مى‏افزاید: «کسانى که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگى دارند» (فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
توصیف اجر به بزرگى، اشاره‏اى به عظمت الطاف و مواهب الهى، و ابدیت و خلوص و دوام آن است، نه تنها در آخرت که در دنیا نیز قسمتى از این اجر بزرگ عائد آنها مى‏شود.


(آیه 8)- بعد از امر به «ایمان» و «انفاق» درباره هر یک از این دو به بیانى مى‏پردازد که به منزله استدلال و برهان است.
نخست به صورت یک استفهام توبیخى علّت عدم پذیرش دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در مورد ایمان به خدا جویا شده، مى‏فرماید: «چرا به خدا ایمان نیاورید در حالى که رسول (او) شما را مى‏خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و از شما پیمان گرفته است (پیمانى از طریق فطرت و خرد) اگر آماده ایمان آوردنید» (وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
یعنى، اگر به راستى شما آمادگى براى پذیرش حق دارید دلائلش روشن است، هم از طریق فطرت و عقل، و هم از طریق دلیل نقل.


(آیه 9)- این آیه براى تأکید و توضیح بیشتر پیرامون همین معنى مى‏افزاید: «او کسى است که آیات روشنى بر بنده‏اش [- محمد] نازل مى‏کند، تا شما را از تاریکیها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است» (هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 10)- سپس به استدلالى براى مسأله انفاق پرداخته، مى‏فرماید: «چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالى که میراث آسمانها و زمین از آن خداست»؟
(وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
یعنى، سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى‏پوشید، و همه را مى‏گذارید و مى‏روید، پس اکنون که در اختیار شماست چرا بهره خود را نمى‏گیرید! و از آنجا که انفاق در شرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد در جمله بعد مى‏افزاید: «کسانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند و پیکار نمودند (با کسانى که بعد از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند» (لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ).
یعنى، آنها که در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها که بعد از فرو نشستن طوفانها به یارى اسلام شتافتند برترند.
لذا براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «آنها بلند مقامتر از کسانى هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند» (أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا).
و از آنجا که هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنایات حقند در پایان آیه مى‏افزاید: «و خداوند به هر دو وعده نیک داده است» (وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏).
این یک قدردانى براى عموم کسانى است که در این مسیر گام برداشتند.
تعبیر «حسنى» هرگونه ثواب و پاداش نیک دنیا و آخرت را در بر مى‏گیرد.
و از آنجا که ارزش عمل به خلوص آن است، در پایان آیه مى‏افزاید:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
هم از کمیت و کیفیت اعمال شما با خبر است و هم از نیات و میزان خلوص شما.


(آیه 11)- و در این آیه باز هم براى تشویق در مورد «انفاق فى سبیل اللّه» از تعبیر جالب دیگرى استفاده کرده، مى‏گوید: «کیست که به خدا وام نیکو دهد (و از اموالى که به او ارزانى داشته انفاق کند) تا خداوند آن را براى او چندین برابر کند؟
و براى او پاداش پر ارزشى است» (مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ).
منظور از «قرض دادن به پروردگار» هر گونه انفاق در راه اوست که یکى از مصادیق مهم آن کمک کردن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امام مسلمین مى‏باشد تا در مصارف لازم براى اداره حکومت اسلامى به کار گیرد.
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «خداوند از بندگانش وامى مطالبه نکرده است به خاطر احتیاج خود و آنچه از حقوق براى خداست براى ولى و نماینده اوست».

اعظم :



آیه 4 : اگر خداوند همیشه این ناظر بودن و همراه بودن خداوند رو در زندگی به یاد داشته باشه
هم خطاهاش کم میشه
و هم آرامش و اطمینان بیشتری داره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

537 . صفحه 537


نفیسه :


شانزدهم فروردین :



(آیه 77)- اکنون ببینیم قسم عظیم براى چه منظورى ذکر شده؟ آیه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مى‏گوید: «آن (چه محمد صلّى اللّه علیه و آله آورده) قرآن کریمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ).

و به این ترتیب به مشرکان لجوج که پیوسته اصرار داشتند این آیات نوعى از کهانت است، و یا- العیاذ باللّه- سخنانى است جنون آمیز، یا همچون اشعار شاعران، یا از سوى شیاطین است، پاسخ مى‏گوید: که این وحى آسمانى است و سخنى است که آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمایان است، و محتواى آن حاکى از مبدأ نزول آن مى‏باشد.آرى! هم گوینده قرآن، کریم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن کریم است.


(آیه 78)- سپس به توصیف دوم این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏افزاید: این آیات «در کتاب محفوظى جاى دارد» (فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ).
در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» که از هر گونه خطا و تغییر و تبدیل محفوظ است.


(آیه 79)- و در سومین توصیف مى‏فرماید: «این کتاب را «جز پاکان نمى‏توانند به آن دست زنند» [- دست یابند] (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).
بسیارى از مفسران به پیروى از روایاتى که از امامان معصوم علیهم السّلام وارد شده این آیه را به عدم جواز مس کتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسیر کرده‏اند.
از سوى دیگر حقایق و مفاهیم عالى قرآن را جز پاکان درک نمى‏کنند و حد اقل پاکى که روح «حقیقت جوئى» است براى درک حداقل مفاهیم آن لازم است، و هر قدر پاکى و قداست بیشتر شود درک انسان از مفاهیم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.


(آیه 80)- در چهارمین و آخرین توصیف از قرآن مجید مى‏فرماید: این قرآن «از سوى پروردگار عالمیان نازل شده» (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خدائى که مالک و مربى تمام جهانیان است این قرآن را براى تربیت انسانها بر قلب پاک پیامبرش نازل کرده است، و همان گونه که در جهان تکوین مالک و مربى اوست، در جهان تشریع نیز هر چه هست از ناحیه او مى‏باشد.


(آیه 81)- سپس مى‏افزاید: «آیا این سخن را [- قرآن را با اوصافى که گفته شد] سست و کوچک مى‏شمرید»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).
در حالى که نشانه‏هاى صدق و حقانیت از آن به خوبى آشکار است و باید کلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن رو برو شد.


(آیه 82)- در این آیه مى‏فرماید: «و به جاى شکر روزیهائى که به شما داده شده آن را تکذیب مى‏کنید»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ).


(آیه 83)- هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد! از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى‏برد، لحظه احتضار و پایان عمر انسانهاست، در آن لحظه که کار از کار گذشته، و اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مى‏کنند، و مى‏بینند همچون شمعى که عمرش پایان گرفته آهسته آهسته خاموش مى‏شود، با زندگى وداع مى‏گوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.
قرآن مجید در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مى‏گوید: «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى‏رسد» توانائى بازگرداندن آن را ندارید؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).


(آیه 84)- «و شما در این حال نظاره مى‏کنید» و کارى از دستتان ساخته نیست (وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ).
مخاطب در اینجا اطرافیان محتضرند، از یکسو نظاره حال او را مى‏کنند، و از سوى دیگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى‏نمایند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چیز و بودن مرگ و حیات در دست او، و نیز مى‏دانند خودشان هم چنین سرنوشتى را در پیش دارند.


(آیه 85)- سپس مى‏افزاید: «و ما از شما به او نزدیکتریم (و فرشتگان ما که آماده قبض روح او هستند نیز نزدیکتر از شما مى‏باشند) ولى شما نمى‏بینید» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ).
ما به خوبى مى‏دانیم در باطن جان محتضر چه مى‏گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائیم که فرمان قبض روح او را در سرآمد معینى صادر کرده‏ایم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مى‏بینید، و از چگونگى انتقال او از این سرا به سراى دیگر بى‏خبرید.
به هرحال نه تنها در این موقع بلکه در همه حال خداوند از همه کس به ما نزدیکتر است حتى او نزدیکتر از ما به ماست.


(آیه 86)- سپس براى تأکید بیشتر، و روشن ساختن همین حقیقت، مى‏افزاید:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى‏شوید ...» (فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ).


(آیه 87)- «پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مى‏گوئید» (تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این ضعف و ناتوانى شما دلیلى است بر این که مالک مرگ و حیات دیگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست که مى‏میراند و زنده مى‏کند.


(آیه 88)- سرانجام نیکوکاران و بدکاران! قرآن در اینجا یک نوع جمع‏بندى از آیات آغاز سوره و آیات اخیر مى‏کند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند مجسم مى‏سازد که چگونه بعضى در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى‏پوشند، و جمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى‏دهند؟
نخست مى‏فرماید: کسى که در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مى‏گیرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ).


(آیه 89)- «در روح و ریحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ).
«روح» و «ریحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و برکت الهى مى‏گردد.


(آیه 90)- سپس مى‏افزاید: «اما اگر از اصحاب یمین باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
همان مردان و زنان صالحى که نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى‏شود.


(آیه 91)- به او گفته مى‏شود: «سلام بر تو از سوى دوستانت که از اصحاب یمینند» (فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ).
به این ترتیب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنیا سلام یارانش را به او مى‏رسانند، همان گونه که در آیه 26 همین سوره در توصیف اهل بهشت خواندیم: «إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً».


(آیه 92)- سپس به سراغ گروه سوم مى‏رود که در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال یاد شده بود، مى‏فرماید: «اما اگر او از تکذیب کنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ).
تعبیر «مکذّبین ضالّین» مى‏تواند اشاره به این نکته باشد که در میان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممکن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تکذیب کنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مى‏شوند.


(آیه 93)- «با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذیرایى مى‏شود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ).


(آیه 94)- «و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ).
آرى! در همان آستانه مرگ نخستین عذابهاى الهى را مى‏چشند و طعم تلخ کیفرهاى قیامت در قبر و برزخ در کام جانشان فرو مى‏رود.


(آیه 95)- و در پایان این سخن، مى‏افزاید: «این مطلب حق و یقین است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سه‏گانه‏اى است که قبلا ذکر شده.


(آیه 96)- «حال که چنین است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).
تعبیر به «فسبّح» (پس تسبیح کن) اشاره به این حقیقت است که آنچه در باره این گروههاى سه گانه گفته شد عین عدالت است، و بنابراین خداوندت را از هرگونه ظلم و بى‏عدالتى پاک و منزه بشمار، و یا این که اگر مى‏خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هرگونه شرک و بى‏عدالتى که لازمه انکار قیامت است پاک و منزه بدان.
بسیارى از مفسران نقل کرده‏اند که پس از نزول این آیه پیامبر فرمود: «آن را در رکوع خود قرار دهید» سبحان ربّى العظیم بگوئید.




سوره حدید،سوره پنجاه و هفتم قران کریم است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را به هفت بخش مى‏توان تقسیم کرد:
1- آیات نخستین سوره بحث جامع و جالبى پیرامون توحید و صفات خدا دارد و در حدود بیست صفت از صفات الهى در آن منعکس است.
2- بخش دیگرى از عظمت قرآن این نور الهى که در ظلمات شرک تابید سخن مى‏گوید.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قیامت که گروه اول در پرتو نور ایمان راه خود را به سوى بهشت مى‏گشایند، و گروه دوم در ظلمات شرک و کفر مى‏مانند، بحث مى‏کند.
4- در بخش دیگرى دعوت به ایمان و خروج از شرک، و سرنوشت جمعى از اقوام کافر پیشین منعکس شده است.
5- بخش مهمى از این سوره پیرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقویت پایه‏هاى جهاد فى سبیل اللّه، و بى‏ارزش بودن اموال دنیا مى‏باشد.
6- در بخشى کوتاه، اما گویا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به میان آمده که یکى از اهداف مهم انبیاست.
7- و بالاخره در بخش دیگرى مسأله رهبانیت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است. ضمنا نامگذارى این سوره به «حدید» به خاطر تعبیرى است که در آیه 25 سوره آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در روایات اسلامى نکته‏هاى جالب توجهى پیرامون فضیلت تلاوت این سوره آمده، البته تلاوتى که توأم با فکر، و تفکرى که توأم با عمل باشد.
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مى‏فرمود (مسبّحات سوره‏هائى است که با «سبح للّه» یا «یسبح للّه» آغاز مى‏شود و آن پنج سوره است: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مى‏فرمود: «در آنها آیه‏اى است که از هزار آیه برتر است»! در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که «مسبحات» (سوره‏هاى پنج گانه فوق) را پیش از خواب بخواند از دنیا نمى‏رود تا حضرت مهدى علیه السّلام را درک کند، و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خدا خواهد بود».



(آیه 1)- آیات ژرف اندیشان! گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏کند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه‏اى دست مى‏یابند.
در حدیثى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم: که فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست که در آخر زمان اقوامى مى‏آیند که در مسائل تعمق و دقت مى‏کنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال، نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).


(آیه 2)- بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى‏افزاید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ). آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست.
«و او بر هر چیز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است.
تفاوت «عزت» و «قدرت» در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ایجاد اسباب، بنابر این دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هرچند در ریشه توانائى با هم مشترکند- دقت کنید.


(آیه 3)- سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، مى‏فرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى‏دانیم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد، و بنابراین از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابراین تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست. توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى‏تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
و یکى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى‏باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

536 . صفحه 536




نفیسه :


پانزدهم خرداد :



(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مى‏فرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).



(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سیراب مى‏کنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).


(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گیرند و نه مست مى‏شوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى‏دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظیر فرو مى‏برد!


(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مى‏کنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).


(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى‏شود که شاخه‏هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مى‏توانند از هرگونه میوه‏اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى‏گوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).


(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى‏افزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به کسى داده مى‏شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.


(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیش‏دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.



(آیه 26)- سپس مى‏افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.


(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مى‏رسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مى‏فرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مى‏رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.


(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها در سایه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه‏اى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.


(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى‏کند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده‏اند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمى‏کند، و دائما در سایه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).


(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه‏ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى‏افزاید: «و میوه‏هاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).


(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوه‏هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.


(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).


(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه‏اى در قیامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.


(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده‏اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مى‏افزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.


(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.


(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى‏رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى‏گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!


(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).


(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد که تاب و توان را از آنان مى‏گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.


(آیه 44)- سپس براى تأکید مى‏افزاید: سایه‏اى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایه‏اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى‏رود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.


(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى‏کند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مى‏بینیم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى که متذکر مى‏شوند فورا توبه مى‏کنند.


(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مى‏گفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى‏گفت اشاره‏اى به تکذیب انبیاء است.


(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمى‏کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‏گفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذره‏اى از خاکشان به گوشه‏اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟


(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).


(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى‏گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.



اعظم :


اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه

با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه

نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر