قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ

535 . صفحه 535




سیزدهم خرداد :


نفیسه :



(آیه 17)- این آیه از دومین موهبتی که به مقربین تعلق میابد سخن گفته، مى‏فرماید: «نوجوانانى جاودان (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).



(آیه 18)- این نوجوانان زیبا «با قدحها و کوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور که) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سیراب مى‏کنند (بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).


(آیه 19)- اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گیرند و نه مست مى‏شوند» (لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ).
تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى‏دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظیر فرو مى‏برد!


(آیه 20)- سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هایى از هر نوع که انتخاب کنند» به آنها تقدیم مى‏کنند (وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ).


(آیه 21)- «و گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند» (وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالیتر است، به علاوه میوه قبل از غذا لطف دیگرى دارد.
البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى‏شود که شاخه‏هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، بطورى که به آسانى مى‏توانند از هرگونه میوه‏اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلمان صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهائى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آیه 22)- سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى‏گوید: «و همسرانى از حور العین دارند» (وَ حُورٌ عِینٌ).


(آیه 23)- «همچون مروارید در صدف پنهان»! (کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ).
آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آیه 24)- بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى‏افزاید: «اینها همه پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود این نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به کسى داده مى‏شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود.


(آیه 25)- هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً).
نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غیبت، نه کلمات نیش‏دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبائى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد.


(آیه 26)- سپس مى‏افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً).
سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است.


(آیه 27)- مواهب و نعمتهاى اصحاب الیمین! بعد از بیان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب الیمین» مى‏رسد، همان جمعیت سعادتمندى که نامه اعمالشان به علامت پیروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اینجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏کند که با مقایسه به نعمتهاى مقربان که در هفت بخش آمده بود یک مرحله پایینتر است.
نخست براى بیان بلندى مقام آنها مى‏فرماید: «و اصحاب یمین و خجستگان چه اصحاب یمین و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ).
و این برترین توصیف است که از آنها شده، زیرا این تعبیر در مواردى به کار مى‏رود که اوصاف کسى در بیان نگنجد و به هر حال این تعبیر بیانگر مقام والاى اصحاب الیمین است.


(آیه 28)- این آیه به نخستین موهبت این گروه اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها در سایه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آیه 29)- دومین موهبت این است که آنها «در سایه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است که برگهاى بسیار پهن و سبز و زیبا، و میوه‏اى شیرین و گوارا دارد.
بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به این که درخت سدر برگهائى بسیار کوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد.


(آیه 30)- سومین نعمت بهشتى را چنین بیان مى‏کند: «و سایه کشیده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى این سایه گسترده را به حالتى شبیه بین الطلوعین تفسیر کرده‏اند که سایه همه جا را فرا گرفته است و در حدیثى در روضه کافى این معنى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
غرض این است که حرارت آفتاب هرگز بهشتیان را متألم و ناراحت نمى‏کند، و دائما در سایه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آیه 31)- در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏فرماید:
بهشتیان «در کنار آبشارها» که منظره فوق العاده زیبا و دل انگیزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ).


(آیه 32)- و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع میوه‏ها را نیز همراه دارد، و لذا در پنجمین نعمت مى‏افزاید: «و میوه‏هاى فراوان» (وَ فاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ).


(آیه 33)- «که هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون میوه‏هاى این جهان نیست که محدود به فصول معینى باشد.


(آیه 34)- سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).


(آیه 35)- سپس به اوصاف دیگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید:
«ما آنها را آفرینش نوینى بخشیدیم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه‏اى در قیامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهایت جوانى و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند که طبیعت بهشت طبیعت تکامل و خروج از هرگونه نقص و عیب است.


(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و همگى را دوشیزه قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً).
و شاید این وصف همیشه براى آنها باقى باشد، چنانکه بسیارى از مفسران به آن تصریح کرده‏اند و در روایات نیز به آن اشاره شده یعنى با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آیه 37)- و در اوصاف آنها باز مى‏افزاید: «زنانى که تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصیح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: «اینها همه براى اصحاب یمین است» (لِأَصْحابِ الْیَمِینِ).
و این تأکیدى است مجدد بر اختصاص این مواهب (ششگانه) به آنها.


(آیه 39)- «که گروهى از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 40)- «و گروهى از امتهاى آخرین» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ).
و به این ترتیب گروه عظیمى از اصحاب الیمین از امتهاى گذشته هستند و گروه عظیمى از امت اسلام، چرا که در میان این امت صالحان و مؤمنان، بسیارند، هر چند پیشگامان آنها در قبول ایمان نسبت به پیشگامان امم سابق با توجه به کثرت آن امتها و پیامبرانشان کمترند.


(آیه 41)- کیفرهاى دردناک اصحاب شمال! در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه اصحاب الیمین به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آنان مى‏رود تا در یک مقایسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود که رمزى است براى آنان که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى‏گوئیم سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد؟
چه مصیبتى؟!


(آیه 42)- سپس به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: آنها «در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ).


(آیه 43)- «و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ).
باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد که تاب و توان را از آنان مى‏گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند براى کیفر آنها کافى است.


(آیه 44)- سپس براى تأکید مى‏افزاید: سایه‏اى که «نه خنک است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ).
سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگرى در بر دارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. پیداست سایه‏اى که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى‏رود.
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.


(آیه 45)- سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى‏کند:
نخست این که «آنها پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مترف» به کسى مى‏گویند که فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است.
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.
همان گونه که امروز هم مى‏بینیم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهى دیگران نیز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آیه 46)- سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزیدند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
بنابراین ویژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى که متذکر مى‏شوند فورا توبه مى‏کنند.


(آیه 47)- سومین عمل خلاف آنها این بود که: مى‏گفتند: هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است یکى دیگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.
سه گناهى که در آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى‏گفت اشاره‏اى به تکذیب انبیاء است.


(آیه 48)- آنها به این هم قناعت نمى‏کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى‏گفتند: «یا نیاکان نخستین ما» که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگیخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها که شاید هر ذره‏اى از خاکشان به گوشه‏اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟


(آیه 49)- سپس قرآن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلکه) اولین و آخرین ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).


(آیه 50)- «همگى در موعد روز معینى (روز رستاخیز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى‏گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.


اعظم :



اصرار نورزیدن بر گناه نکته مهمیه

با ایمان اگر چه ممکنه گناهی ازش سر بزنه ولی جنبه خطا داره
و خودش از بدی اون اگاهه و نه قصد بر تکرار داره
و نه در عمل اصرار بر گناه

نادم و پشیمان هستش از عمل بد
و علاوه برتوبه لفظی
در عمل هم جبران میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۸
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

534 . صفحه 534



سیزدهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 68)-در چند آیه قبل از دو بهشتی با برخی از اوصاف آن سخن به میان آمده ،حال این آیه درباره میوه‏هاى این دو بهشت چنین مى‏گوید: «در آنها میوه‏هاى فراوان و درخت خرما و انار است» (فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ).



(آیه 69)- باز همان سؤال را تکرار کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 70)- باز هم همسران بهشتى! در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى که در آیات سابق آمده است در اینجا نیز به قسمتهاى دیگرى از این مواهب اشاره شده است.

نخست مى‏فرماید: «و در آن باغهاى بهشتى زنانى نیکو خلق و زیبایند» (فِیهِنَّ خَیْراتٌ حِسانٌ). زنانى که جمع میان «حسن سیرت» و «حسن صورت» کرده‏اند.

در روایاتى که در تفسیر این آیه وارد شده صفات نیک بسیارى براى همسران بهشتى شمرده شده که مى‏تواند اشاره‏اى به صفات عالى زنان دنیا نیز باشد، و الگوئى براى همه زنان محسوب شود، از جمله خوش زبان بودن، نظافت و پاکى، آزار نرسانیدن، نظرى به بیگانگان نداشتن و مانند آن.



(آیه 71)- و به دنبال ذکر این نعمت باز مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 72)- سپس در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى‏کند: «حوریانى که در خیمه‏هاى بهشتى مستورند» (حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ).

«حور» جمع «حوراء» و «احور» به کسى مى‏گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است.


(آیه 73)- و بار دیگر همان سؤال پر معنى را تکرار کرده، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 74)- این آیه توصیف دیگرى است درباره حوریان بهشتى، مى‏فرماید:

«هیچ، جن و انس پیش از این با آنها تماس نگرفته» و دوشیزه‏اند (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).

البته چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده مى‏شود زنان و مردانى که در این دنیا همسر یکدیگرند هرگاه هر دو با ایمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى‏شوند، و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگى مى‏کنند.

و حتى از روایات استفاده مى‏شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى که در این جهان انجام داده‏اند.


(آیه 75)- سپس مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 76)- در آخرین توصیفى که در این آیات از نعمتهاى بهشتى کرده، مى‏گوید: «این در حالى است که بهشتیان بر تختهائى تکیه زده‏اند که با بهترین و زیباترین پارچه‏هاى سبز رنگ پوشانده شده است» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ).


(آیه 77)- سپس براى آخرین بار (و سى و یکمین مرتبه) این سؤال را از انس و جن و از تمام افراد مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟

 (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

نعمتهاى معنوى، یا نعمتهاى مادى، نعمتهاى این جهان، یا نعمتهاى بهشتى؟ نعمتهائى که سر تا پاى وجود شما را فرا گرفته و دائما غرق در آنید، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى‏سپرید، و از بخشنده این همه نعمتها و کسى که در انتظار نعمتهایش در آینده هستید غافل مى‏شوید؟

کدامیک را منکرید؟


(آیه 78)- و در آخرین آیه این سوره مى‏فرماید: «پر برکت و زوال ناپذیر است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو» (تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).

این تعبیر به خاطر آن است که در این سوره انواع نعمتهاى الهى، در زمین و آسمان، در خلقت بشر، و در دنیا و آخرت آمده است، و از آنجا که اینها همه از وجود پر برکت پروردگار افاضه مى‏شود، مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است.

جالب این که این سوره با نام خداوند «رحمن» آغاز شد، و با نام پروردگار ذو الجلال و الاکرام پایان مى‏گیرد، و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است.




سوره واقعه پنجاه و ششمین سوره قران میباشد.

این سوره «در مکّه» نازل شده و داراى 96 آیه است.‏

محتواى سوره:

در «تاریخ القرآن» از «ابن ندیم» نقل شده که سوره «واقعه» چهل و چهارمین سوره‏اى است که بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده قبل از آن سوره «طه» و بعد از آن «شعرا» بوده است.

این سوره- همان گونه که از لحن آن پیداست، و مفسران نیز تصریح کرده‏اند- در مکّه نازل شده است، هر چند بعضى گفته‏اند آیه 81 و 82 در مدینه نازل گردیده، ولى دلیلى براى این گفته در دست نیست، و نشانه‏اى در آیات مزبور بر این ادعا وجود ندارد.

سوره واقعه چنانکه از نامش پیداست از قیامت و ویژگیهاى آن سخن مى‏گوید، و این معنى در تمام آیات 96 گانه سوره مسأله اصلى است، اما از یک نظر مى‏توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه کرد:

1- آغاز ظهور قیامت و حوادث سخت و وحشتناک مقارن آن.

2- گروه بندى انسانها در آن روز و تقسیم آنها به «اصحاب الیمین»، «اصحاب الشمال» و «مقربین».

3- بحث مشروحى از مقامات «مقربین» و انواع پاداشهاى آنها در بهشت.

4- بحث مشروحى درباره «اصحاب الیمین» و انواع مواهب الهى بر آنها.

5- بحثى درباره «اصحاب الشمال» و مجازاتهاى دردناک آنها در دوزخ.

6- ذکر دلائل مختلفى پیرامون مسأله معاد از طریق بیان قدرت خداوند، و خلقت انسان از نطفه ناچیز، و تجلّى حیات در گیاهان، و نزول باران.

7- ترسیمى از حالت احتضار و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

8- نظر اجمالى دیگرى روى پاداش و کیفر مؤمنان و کافران.

فضیلت تلاوت سوره:

درباره تلاوت این سوره روایات زیادى در منابع اسلامى ذکر شده است، از جمله در حدیثى از رسول خدا مى‏خوانیم: «کسى که سوره واقعه را بخواند نوشته مى‏شود که این فرد از غافلان نیست». چرا که آیات سوره آن قدر تکان دهنده و بیدار کننده است که جائى براى غفلت انسان باقى نمى‏گذارد.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم «هر کس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مى‏کند، و هرگز در دنیا ناراحتى نمى‏بیند، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنیا دامنگیرش نمى‏شود، و از دوستان امیرمؤمنان على علیه السّلام خواهد بود».

روشن است که تنها نمى‏توان با لقلقه زبان این همه برکات را در اختیار گرفت، بلکه باید به دنبال تلاوت، فکر و اندیشه، و به دنبال آن حرکت و عمل باشد.


(آیه 1)- واقعه عظیم! مسائل مربوط به قیامت در قرآن مجید معمولا با ذکر حوادث عظیم و انقلابى و کوبنده در آغاز آن توأم است، و این در بسیارى از سوره‏هاى قرآن که بحث از قیامت مى‏کند کاملا به چشم مى‏خورد در سوره واقعه که بر محور معاد دور مى‏زند نیز همین معنى کاملا در نخستین آیاتش مشهود است.

در آغاز مى‏فرماید: «هنگامى که واقعه عظیم (قیامت) واقع شود» (إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ).


(آیه 2)- «هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند» (لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ).

چرا که حوادث پیش از آن به قدرى عظیم و شدید است که آثار آن در تمام ذرات جهان آشکار مى‏شود.


(آیه 3)- به هر حال رستاخیز نه تنها با دگرگونى کائنات توأم است بلکه انسانها هم دگرگون مى‏شوند همان گونه که در آیه مورد بحث مى‏فرماید: گروهى را پائین مى‏آورد و گروهى را بالا مى‏برد»! (خافِضَةٌ رافِعَةٌ).

مستکبران گردنکش و ظالمان صدرنشین سقوط مى‏کنند، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قلّه افتخار قرار مى‏گیرند، گروهى در قعر جهنم سقوط مى‏کنند، و گروه دیگرى در اعلا علیین بهشت جاى مى‏گیرند، و این است خاصیت یک انقلاب بزرگ و گسترده الهى! و لذا در روایتى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «رستاخیز خافضه است چرا که به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى‏کند، و واقعه است چرا که به خدا سوگند اولیاء اللّه را به بهشت بالا مى‏برد.»


(آیه 4)- سپس به توصیف بیشترى در این زمینه پرداخته مى‏گوید: «در آن هنگام که زمین به شدت به لرزه در مى‏آید» (إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا).


(آیه 5)- این زلزله به قدرى عظیم و شدید است که «کوهها درهم کوبیده مى‏شود» (وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا).


(آیه 6)- «و به صورت غبار پراکنده در مى‏آید» (فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا).

اکنون باید اندیشید که آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگین است که مى‏تواند کوههاى عظیم را که در صلابت و استحکام ضرب المثل است آن چنان متلاشى کند که تبدیل به غبار پراکنده کند، و فریادى که از این انفجار عظیم بر مى‏خیزد از آن هم وحشتناک‏تر است.


(آیه 7)- بعد از بیان وقوع این واقعه عظیم و رستاخیز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته، و قبل از هر چیز آنها را به سه گروه تقسیم کرده، مى‏گوید: «و شما (در آن روز) سه گروه خواهید بود» (وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً).


(آیه 8)- در مورد دسته اول مى‏فرماید: « (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى»! (فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ).

منظور از «أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ» کسانى هستند که نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند و این امر در قیامت رمز و نشانه‏اى براى مؤمنان نیکوکار و سعادتمند و اهل نجات است، چنانکه بارها در آیات قرآن به آن اشاره شده.

تعبیر به «ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ» (چه گروه سعادتمندى؟) براى بیان این حقیقت است که حد و نهایتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نیست.



(آیه 9)- سپس به ذکر گروه دوم پرداخته، مى‏افزاید: «گروه دیگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان و شومانى» (وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ).

گروهى بدبخت و تیره روز و بیچاره و بینوا که نامه‏هاى اعمالشان را به دست چپشان مى‏دهند که خود نشانه و رمزى است براى تیره بختى و جرم و جنایت آنها.

تعبیر به «ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» نیز در اینجا نهایت بدبختى و شقاوت آنها را منعکس مى‏سازد.



(آیه 10)- سرانجام گروه سوم را چنین توصیف مى‏کند: «و پیشگامان، پیشگامند» (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ).

«سابقون» کسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند، که در اعمال خیر و صفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدمند، آنها «اسوه» و «قدوه» مردمند، و امام و پیشواى خلقند، و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند.

و اگر در روایات اسلامى گاه «سابقون» به چهار نفر «هابیل» و «مؤمن آل فرعون» و «حبیب نجار» که هر کدام در امت خود پیشگام بودند، و همچنین امیر مؤمنان علىّ بن ابی طالب علیه السّلام که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست.



(آیه 11)- «آنها مقربانند» (أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ).




(آیه 12)- سپس در یک جمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مى‏گوید: مقربان «در باغهاى پر نعمت بهشت» جاى دارند (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).تعبیر «جَنَّاتِ النَّعِیمِ» انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى‏شود.



(آیه 13)- این آیه به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده، مى‏گوید:«گروه زیادى (از آنها) از امتهاى نخستینند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ).



(آیه 14)- «و (گروه) اندکى از امت آخرین» (وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ).

طبق دو آیه فوق گروه زیادى از مقربان از امتهاى پیشینند، و تنها کمى از آنها از امت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند.



(آیه 15)- نعمتهاى بهشتى که در انتظار مقربان است! در اینجا انواع نعمتهاى بهشتى را که نصیب گروه سوم یعنى مقربان مى‏شود بازگو مى‏کند، نعمتهائى که هر یک از دیگرى دل انگیزتر و روح پرورتر است، نعمتهائى که مى‏توان آنها را در هفت بخش خلاصه کرد.

نخست مى‏فرماید: آنها «بر تختهائى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند» (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ).



(آیه 16)- «در حالى که بر آن تکیه زده و رو به روى یکدیگرند» و مجلسى پر از انس و سرور دارند (مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ).

در قرآن مجید کرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیفهاى جالبى شده که نشان مى‏دهد یکى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست؟

کسى به درستى نمى‏داند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

533 . صفحه 533


دوازدهم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 41)- در روز قیامت سؤال نمى‏شود، بلکه «مجرمان از چهره‏هایشان شناخته مى‏شوند» (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ).

گروهى داراى چهره‏هاى بشاش نورانى و درخشانند که بیانگر ایمان و عمل صالح آنهاست، و گروهى دیگر صورتهائى سیاه و تاریک و زشت و عبوس دارند که نشانه کفر و گناه آنهاست، چنانکه در آیات 39 تا 41 سوره عبس مى‏خوانیم: «در آن روز چهره‏هائى درخشان و نورانیند، و چهره‏هائى تاریک، که سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده».

سپس مى‏افزاید: «و آنگاه آنها را از موهاى پیش سر، و پاهایشان مى‏گیرند» و به دوزخ مى‏افکنند! (فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ).

گرفتن مجرمان با موى پیش سر، و پاها، ممکن است به معنى حقیقى آن باشد که مأموران عذاب این دو را مى‏گیرند و آنها را از زمین برداشته، با نهایت ذلت به دوزخ مى‏افکنند، و یا کنایه از نهایت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال مأموران عذاب الهى است، که این گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى‏برند، و چه صحنه دردناک و وحشتناکى است آن صحنه!


(آیه 42)- باز از آنجا که یادآورى این مسائل در زمینه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 43)- در این آیه مى‏فرماید: «این همان دوزخى است که مجرمان پیوسته آن را انکار مى‏کردند» (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ).


(آیه 44)- باز در توصیف جهنم و عذابهاى دردناک آن مى‏افزاید: مجرمان «امروز در میان آن و آب سوزان در رفت و آمدند» (یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ).

آنها از یکسو در میان شعله‏هاى سوزان جهنم مى‏سوزند و تشنه مى‏شوند و تمناى آن مى‏کنند و از سوى دیگر آب جوشان به آنها مى‏دهند (یا بر آنها مى‏ریزند) و این مجازاتى است دردناک.

از آیات 71 و 72 سوره مؤمن استفاده مى‏شود که چشمه سوزان حمیم در کنار جهنم است که نخست دوزخیان را در آن مى‏برند و سپس در آتش دوزخ مى‏افکنند.


(آیه 45)- باز به دنبال این هشدار و اخطار شدید بیدار کننده که لطفى است از ناحیه خداوند، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 46)- این دو بهشت در انتظار خائفان است! در اینجا دوزخیان را به حال خود رها کرده، به سراغ بهشتیان مى‏رود، و از نعمتهاى دلپذیر و بى‏نظیر و شوق انگیز بهشت قسمتهائى را بر مى‏شمرد، تا در مقایسه با کیفرهاى شدید و دردناک دوزخیان اهمیت هرکدام روشنتر گردد.

مى‏فرماید: «براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است» (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ).

خوف از پروردگار سرچشمه‏هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاک و افکار آلوده است، و گاه براى مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش کمترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت آنهاست، و گاه بدون همه اینها هنگامى که تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى‏انتها را مى‏کنند در مقابل او احساس حقارت کرده و حالت خوف به آنها دست مى‏دهد، این خوفى است که از نهایت معرفت پروردگار حاصل مى‏شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست.


(آیه 47)- باز به دنبال این نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته، مى‏گوید:

«پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 48)- سپس در توصیف این دو بهشت مى‏افزاید: «داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است» (ذَواتا أَفْنانٍ).


(آیه 49)- و به دنبال این نعمت باز همان سؤال تکرار مى‏شود که: «کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 50)- از آنجا که یک باغ سرسبز و خرّم و پرطراوت، علاوه بر درختان، باید چشمه‏هاى آب جارى داشته باشد در این آیه مى‏افزاید: «در آن دو (بهشت) دو چشمه همیشه جارى است» (فِیهِما عَیْنانِ تَجْرِیانِ).


(آیه 51)- باز در برابر این نعمت همان سؤال مطرح مى‏شود: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 52)- در این آیه که نوبت به میوه‏هاى این دو باغ بهشتى مى‏رسد، مى‏فرماید: «در آن دو از هر میوه‏اى دو نوع وجود دارد» هر یک از دیگرى بهتر (فِیهِما مِنْ کُلِّ فاکِهَةٍ زَوْجانِ).

نوعى که در دنیا نمونه آن را دیده‏اید، و نوعى که هرگز شبیه و نظیر آن را در این جهان ندیده‏اید.


(آیه 53)- باز مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 54)- در آیات پیشین سه قسمت از ویژگیهاى این دو باغ بهشتى مطرح شد، اکنون به ویژگى چهارم پرداخته، مى‏فرماید: «این در حالى است که آنها بر فرشهائى تکیه کرده‏اند با آسترهائى از دیبا و ابریشم» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ).

این تعبیر نشانه آرامش کامل روح بهشتیان است.

در اینجا گران قیمت‏ترین پارچه‏اى که در دنیا تصور مى‏شود آستر این فرشها ذکر شده، اشاره به این که قسمت روئین آن چیزى است که از لطافت و زیبائى و جذابیت در وصف نمى‏گنجد.

و بالاخره در پنجمین نعمت به چگونگى نعمتهاى این باغ بهشتى اشاره کرده، مى‏گوید: «و میوه‏هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است» (وَ جَنَى الْجَنَّتَیْنِ دانٍ).

آرى! زحمتى که معمولا در چیدن میوه‏هاى دنیا وجود دارد در آنجا به هیچ وجه نیست.


(آیه 55)- و باز همگان را در اینجا مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 56)- همسران زیباى بهشتى: در آیات گذشته پنج قسمت از مواهب و ویژگیهاى این دو باغ بهشتى عنوان شده بود، در اینجا ششمین نعمت را بازگو مى‏کند و آن همسران پاک بهشتى است، مى‏فرماید: «در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند که جز به همسران خود عشق نمى‏ورزند» (فِیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ).

«و هیچ انس و جن پیش از اینها با آنها تماس نگرفته است» (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).

بنابراین آنها دوشیزه‏اند، و دست نخورده، و پاک از هر نظر.

از «أبوذر» نقل شده است که: «همسر بهشتى به شوهرش مى‏گوید: سوگند به عزت پروردگارم که در بهشت چیزى را بهتر از تو نمى‏یابم، سپاس مخصوص خداوندى است که مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد».


(آیه 57)- باز در تعقیب این نعمت بهشتى تکرار مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 58)- سپس به توصیف بیشترى از این همسران بهشتى پرداخته، مى‏گوید: «آنها همچون یاقوت و مرجانند»! (کَأَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ).

به سرخى و صفا و درخشندگى «یاقوت» و به سفیدى و زیبائى شاخه «مرجان» که هنگامى که این دو رنگ (یعنى سفید و سرخ شفاف) به هم آمیزند زیباترین رنگ را به آنها مى‏دهند.


(آیه 59)- بار دیگر به دنبال این نعمت بهشتى مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 60)- و در پایان این بحث مى‏گوید: «آیا جزاى نیکى جز نیکى است»؟

(هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ).

آیا آنها که در دنیا کار نیک کرده‏اند جز پاداش نیک الهى انتظارى در باره آنها مى‏رود؟

«احسان» چیزى برتر از عدالت است، زیرا عدالت این است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد، و آنچه متعلق به اوست بگیرد، ولى احسان این است که انسان بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد، و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.


(آیه 61)- باز در اینجا از بندگان اقرار مى‏گیرد که: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

چرا که این قانون یعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ از ناحیه خداوند بزرگ، و نشان مى‏دهد که پاداش او در برابر اعمال بندگان نیز در خور کرم اوست نه در خور اعمال آنها، تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى‏کنند آن هم به توفیق و لطف خداست و برکاتش نیز به خودشان مى‏رسد.


(آیه 62)- دو بهشت دیگر با اوصاف شگفت آورش! در ادامه بحث گذشته که پیرامون دو بهشت خائفان با ویژگیهاى والا سخن مى‏گفت در اینجا از دو بهشت سخن مى‏گوید که در مرحله پایینتر و طبعا براى افرادى است که در سطح پائینترى از ایمان و خوف از پروردگار قرار دارند، و به تعبیر دیگر هدف بیان وجود سلسله مراتب به تناسب ایمان و عمل صالح است.

نخست مى‏فرماید: «و پایین‏تر از آنها دو باغ بهشتى دیگر است» (وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ).

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:

 «دو بهشت که بناى آنها و هر چه در آنهاست از نقره است، و دو بهشت است که بناى آنها و هر چه در آنهاست از طلاست».                      برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 66

 تعبیر به طلا و نقره ممکن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد.

لذا در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «دو بهشت از طلا است براى مقربان، و دو بهشت از نقره براى اصحاب الیمین».




(آیه 63)- سپس مى‏افزاید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).




(آیه 64)- بعد به پنج ویژگى این دو بهشت- که بعضى با آنچه درباره دو بهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است- پرداخته، مى‏گوید: «هر دو خرّم و سرسبزند» (مُدْهامَّتانِ).




(آیه 65)- باز در اینجا اضافه مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).



(آیه 66)- در این آیه به توصیف دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «در آنها دو چشمه جوشنده است»ِیهِما عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ).


(آیه 67)- دگر بار از جن و انس مى‏پرسد: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

532 . صفحه 532



یازدهم خرداد : 


نفیسه : 


(آیه 17)- در این آیه به بیان یکى دیگر از نعمتهاى الهى پرداخته، مى‏گوید: «او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است» (رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ).

درست است که خورشید در هر روزى از ایام سال از نقطه‏اى طلوع و در نقطه‏اى غروب مى‏کند، و به این ترتیب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد، ولى با توجه به حداکثر «میل شمالى» آفتاب، و «میل جنوبى» آن، در حقیقت دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقیه در میان این دو مى‏باشد.

این نظام که مبدأ پیدایش فصول چهارگانه سال با برکات فراوانى است در حقیقت تأکید و تکمیلى است براى آنچه در آیات قبل آمده، آنجا که سخن از حساب سیر خورشید و ماه در میان است، و همچنین سخن از وجود میزان در آفرینش آسمانها، و در مجموع هم بیانگر نظام دقیق آفرینش و حرکت زمین و ماه و خورشید مى‏باشد، و هم اشاره‏اى است به نعمتها و برکاتى که از این رهگذر عاید انسان مى‏شود.


(آیه 18)- به هر حال بعد از ذکر این نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 19)- دریاها با ذخائر گرانبهایشان! در ادامه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از دریاها به میان مى‏آورد، اما نه همه دریاها بلکه کیفیت خاصى در پاره‏اى از دریاها که هم پدیده‏اى است عجیب و نشانه‏اى است از قدرت بى‏پایان حق، و هم وسیله‏اى است براى پدید آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها.

مى‏فرماید: «دو دریاى مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد در حالى که با هم تماس دارند» (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ).


(آیه 20)- در میان آن دو، برزخى است که یکى بر دیگرى غلبه نمى‏کند» و به هم نمى‏آمیزند (بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ).

منظور از این دو دریا به گواهى آیه 53 سوره فرقان دو دریاى آب «شیرین» و «شور» است، آنجا که مى‏فرماید: «او کسى است که دو دریا را در کنار هم قرار داد یکى گوارا و شیرین است و دیگرى شور و تلخ، و در میان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند».

رودخانه‏هاى عظیم آب شیرین هنگامى که به دریاها و اقیانوسها مى‏ریزند معمولا دریائى از آب شیرین در کنار ساحل تشکیل مى‏دهند آب شور را به عقب مى‏رانند و عجب این که تا مدت زیادى این دو آب شیرین و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آمیخته نمى‏شوند و هزاران کیلومتر راه را به همان صورت مى‏پیمایند.


(آیه 21)- بار دیگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر این نعمتها از آنها سؤال کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 22)- سپس در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «از آن دو (دریا) لؤلؤ و مرجان خارج مى‏شود»! (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ).


(آیه 23)- «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

«لؤلؤ» مروارید دانه شفاف و قیمتى است که در درون صدف در اعماق دریاها پرورش مى‏یابد، و هر قدر درشت‏تر باشد گرانبهاتر است.

و «مرجان» موجود زنده‏اى است شبیه شاخه کوچک درخت که در اعماق دریاها مى‏روید، و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى «گیاه» مى‏پنداشتند، ولى بعدا روشن شد که نوعى حیوان است.

بهترین نوع مرجان زینتى «مرجان سرخ رنگ» است و هر قدر سرختر باشد قیمتى‏تر است.


(آیه 24)- باز در ادامه همین بخش از نعمتها به مسأله کشتیها که در حقیقت بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و براى اوست کشتیهاى ساخته شده که در دریا به حرکت در مى‏آیند و همچون کوهى هستند»! (وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ).

جالب این که در عین تعبیر به «منشئات» که حکایت از مصنوع بودن کشتى به وسیله انسان مى‏کند مى‏فرماید «و له» (از براى خداست) اشاره به این که مخترعان و سازندگان کشتى از خواص خداداد که در مصالح مختلفى که در کشتیها به کار مى‏رود استفاده مى‏کنند همچنین از خاصیت سیّال بودن آب دریاها، و نیروى وزش بادها بهره مى‏گیرند، و خداست که در آن مواد، و در دریا و باد این خواص و آثار را آفریده.


(آیه 26)- ما همه فانى و بقا بس تو را است! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اینجا مى‏افزاید: «همه کسانى که روى آن [- زمین‏] هستند فانى مى‏شوند» (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ).

اما چگونه «مسأله فنا» مى‏تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنى فناى مطلق نیست، بلکه دریچه‏اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.

و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى را هوارش گردد، لذا یادآورى مى‏کند که این دنیا جاى بقا نیست، و این تذکر خود نعمتى است بزرگ.


(آیه 25)- و بار دیگر این سؤال پر معنى را تکرار کرده، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟ (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 26)- ما همه فانى و بقا بس تو را است! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اینجا مى‏افزاید: «همه کسانى که روى آن [- زمین‏] هستند فانى مى‏شوند» (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ).

اما چگونه «مسأله فنا» مى‏تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گیرد؟ ممکن است از این نظر باشد که این فنا به معنى فناى مطلق نیست، بلکه دریچه‏اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است که شرط وصول به سراى جاویدان عبور از آن است.

و یا از این نظر که ذکر نعمتهاى فراوان گذشته ممکن است مایه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنیا و انواع خوردنیها و نوشیدنیها و لؤلؤ و مرجان و مرکبهاى را هوارش گردد، لذا یادآورى مى‏کند که این دنیا جاى بقا نیست، و این تذکر خود نعمتى است بزرگ.


(آیه 27)- در این آیه مى‏افزاید «تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند» (وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).

«وجه» از نظر لغت به معنى صورت است که به هنگام مقابله با کسى با آن مواجه و رو برو مى‏شویم، ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مى‏رود منظور ذات پاک او است.

اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» که توصیفى است براى «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زیرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى‏دهد که خداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبیه) و «اکرام» به صفاتى اشاره مى‏کند که حسن و ارزش چیزى را ظاهر مى‏سازد و آن «صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت و حیات اوست. بنابراین معنى آیه روى هم رفته چنین مى‏شود تنها ذات پاک خداوندى که متصف به صفات ثبوتیه و منزه از صفات سلبیه است در این عالم باقى و برقرار مى‏ماند.


(آیه 28)- بار دیگر خلایق را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 29)- محتواى این آیه در واقع نتیجه‏اى است از آیات قبل، زیرا مى‏فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند همواره (نیازهاى خود را) از او تقاضا مى‏کنند» (یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

چرا چنین نباشد؟ در حالى که همه فانیند و او باقى و اگر لحظه‏اى نظر لطفش را از کائنات برگیرد «فرو ریزند قالبها»! با این حال مگر کسى جز او هست که اهل آسمانها و زمین از وى تقاضا کنند؟! سپس مى‏افزاید: «و او (خداوند) هر روز در شأن و کارى است» (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ).

آرى! خلقت او دائم و مستمر است، و پاسخگوئى او به نیازهاى سائلان و نیازمندان نیز چنین است، و هر روز و هر زمان طرح تازه‏اى ابداع مى‏کند.

یک روز اقوامى را قدرت مى‏دهد، روز دیگرى آنها را بر خاک سیاه مى‏نشاند، یک روز سلامت و جوانى مى‏بخشد، روز دیگر ضعف و ناتوانى مى‏دهد، یک روز غم و اندوه را از دل مى‏زداید، روز دیگر مایه اندوهى مى‏آفریند، خلاصه هر روز طبق حکمت و نظام احسن، پدیده تازه و آفرینش و حادثه جدیدى دارد.

توجه به این حقیقت، از یکسو نیاز مستمر ما را به ذات پاک او روشن مى‏کند، و از سوى دیگر پرده‏هاى یأس و نومیدى را از دل کنار مى‏زند.

و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى‏شکند.


(آیه 30)- و باز به دنبال این نعمت مستمر و پاسخگوئى به نیازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمین تکرار مى‏کند که «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 31)- نعمتهائى که تاکنون در آیات این سوره مطرح شده مربوط به این جهان بوده است، ولى در اینجا از محاسبه قیامت و بعضى دیگر از خصوصیات معاد سخن مى‏گوید که در عین تهدید بودن براى مجرمان وسیله تربیت و آگاهى و بیدارى و هم وسیله تشویق و دلگرمى مؤمنان است، و به همین جهت نعمت محسوب مى‏شود، لذا بعد از ذکر هر کدام همان سؤال را که درباره نعمتهاست تکرار مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «به زودى به حساب شما مى‏پردازیم اى دو گروه انس و جن»! (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَلانِ).

آرى! در آن روز خداوند عالم قادر دقیقا همه اعمال و گفتار و نیات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقیق قرار داده، و کیفر و پاداش مناسب را براى آنها تعیین مى‏کند.


(آیه 32)- بعد از ذکر این معنى باز این سؤال را تکرار مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 33)- در تعقیب آیه قبل که از مسأله حساب دقیق الهى سخن مى‏گفت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى گروه جن و انس! (هرگاه به راستى مى‏خواهید از مجازات و کیفر الهى بر کنار مانید) اگر مى‏توانید از مرزهاى آسمانها و زمین بگذرید (و از حیطه قدرت او خارج شوید) پس بگذرید ولى هرگز نمى‏توانید مگر با نیروئى» الهى و فوق العاده اما چنین نیروئى در اختیار شما نیست (یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ).

به این ترتیب شما هرگز یاراى فرار از دادگاه عدل خدا و پیامدهاى آن را ندارید، هر جا بروید ملک خداست، و هر کجا باشید محل حکومت اوست، آرى این موجود ضعیف و ناتوان کجا مى‏تواند از عرصه قدرت خداوند بگریزد همان گونه که امیرمؤمنان على علیه السّلام در دعاى روح پرور کمیل عرضه مى‏دارد:

«و لا یمکن الفرار من حکومتک پروردگارا! فرار از حکومت تو ممکن نیست»! البته به نظر مى‏رسد که این آیه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قیامت باشد، و مؤید آن بعضى از اخبار است که در منابع اسلامى در این زمینه نقل شده از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «روز قیامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى‏کند و به فرشتگان آسمان پائین وحى مى‏فرستد فرود آیید، آنها- که دو برابر جمعیت روى زمین از جن و انس هستند- فرود مى‏آیند، سپس اهل آسمان دوم که آنها نیز دو برابر همه مى‏باشند فرود مى‏آیند، و به همین ترتیب فرشتگان هفت آسمان فرود مى‏آیند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جن را احاطه مى‏کنند، اینجاست که منادى صدا مى‏زند: اى جمعیت جن و انس اگر مى‏توانید از اقطار آسمانها و زمین بگذرید، اما هرگز نمى‏توانید جز با قدرت الهى و در اینجا مى‏بینند اطراف آنها را هفت گروه عظیم از فرشتگان فرا گرفته‏اند- و راهى براى فرار از چنگال عدالت نیست.»


(آیه 34)- باز در اینجا دو گروه را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

درست است که تهدید فوق به ظاهر در مسیر مجازات و کیفر است، ولى از آنجا که ذکر آن هشدارى است به همه انسانها، و عاملى است براى اصطلاح و تربیت، طبعا لطف و نعمتى محسوب مى‏شود، و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا که به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!


(آیه 35)- این آیه براى تأکید آنچه در آیه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمده، مى‏افزاید: «شعله‏هائى از آتش بى‏دود، و دودهائى متراکم بر شما فرستاده مى‏شود (و آن چنان شما را از هر سو احاطه مى‏کنند که راهى براى فرار نیست) و نمى‏توانید از کسى یارى بطلبید» (یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ).

از یکسو فرشتگان شما را احاطه کرده‏اند و از سوى دیگر شعله‏هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تیره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى‏گیرد و راهى براى گریز نیست.


(آیه 36)- باز مى‏فرماید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

تعبیر به نعمت در اینجا نیز به خاطر همان لطفى است که در آیه قبل به آن اشاره شد.


(آیه 37)- در تعقیب آیات گذشته که بعضى از حوادث رستاخیز را بازگو مى‏کرد، در اینجا همچنان ادامه همان بحث و ذکر خصوصیات دیگرى از صحنه قیامت، و چگونگى حساب، و مجازات، و کیفر است.

نخست مى‏فرماید: «در آن هنگام که آسمان شکافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد» حوادث هولناکى رخ مى‏دهد که تاب تحمل آن را نخواهید داشت (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهانِ).

از مجموع آیات «قیامت» به خوبى استفاده مى‏شود که در آن روز نظام کنونى جهان بکلى در هم مى‏ریزد، و حوادث بسیار هولناکى در سرتاسر عالم رخ مى‏دهد، کواکب و سیارات و زمین و آسمان دگرگون مى‏شوند، و مسائلى که تصور آن امروز براى ما مشکل است واقع مى‏گردد، از جمله چیزى است که در آیه فوق آمده که کرات آسمانى از هم مى‏شکافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مى‏آید.


(آیه 38)- و از آنجا که اعلام وقوع این حوادث هولناک در صحنه قیامت، و یا قبل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤمنان، و لطفى است از الطاف الهى، بعد از آن، همان جمله سابق را تکرار فرموده، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).


(آیه 39)- در این آیه از حوادث تکوینى قیامت، به وضع انسان گنهکار در آن روز، پرداخته، مى‏افزاید: «در آن روز هیچ کس از انس و جن از گناهش سؤال نمى‏شود» (فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ).

چرا سؤال نمى‏کنند؟ براى این که همه چیز روشن است، و در چهره انسانها همه چیز خوانده مى‏شود. قیامت یک روز بسیار طولانى است، و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى باید بگذرد و در هر صحنه و موقفى باید مدتى بایستد، در بعضى از این مواقف مطلقا سؤالى نمى‏شود.

و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى‏شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى‏خیزند. و در بعضى، از انسانها دقیقا پرسش مى‏شود.

خلاصه هر صحنه‏اى شرایطى دارد.


(آیه 40)- و باز در تعقیب آن همگان را مخاطب ساخته، مى‏گوید «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۲
* مسافر
دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

531 . صفحه 531


دهم خرداد : 


نفیسه : 


(آیه 50)-در ادامه آیه قبل این آیه مى‏فرماید: نه تنها اعمال ما از روى حکمت است، بلکه توأم با نهایت قدرت و قاطعیت نیز مى‏باشد، زیرا «فرمان ما یک امر بیش نیست (و چنان با سرعت انجام مى‏گیرد) همچون یک چشم بر هم زدن»! (وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ).

بنابراین آن روز که فرمان برپا شدن قیامت را صادر مى‏کنیم با یک چشم بر هم زدن همه چیز در مسیر رستاخیز قرار مى‏گیرد، و حیات نوین در کالبدها دمیده مى‏شود.

همچنین آن روز که اراده کنیم مجرمان را به وسیله صاعقه‏ها و صیحه‏هاى آسمانى یا زمین لرزه‏ها و طوفانها و تندبادها مجازات کنیم یک فرمان بیشتر لازم نیست.

توجه به این نکته لازم است که فرمان او همه جا یک کلمه است که از یک چشم بر هم زدن نیز سریعتر مى‏باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است که با توجه به سنّت تدریجى بودن عالم ماده و خاصیت و طبیعت حرکت، زمان به خود مى‏پذیرد.


(آیه 51)- این آیه بار دیگر مجرمان و کفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پیشین معطوف مى‏دارد، مى‏گوید: «ما کسانى را که در گذشته شبیه شما بودند هلاک کردیم، آیا کسى هست که (متذکر شود و) پند گیرد» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

این آیه بار دیگر این حقیقت را تأکید مى‏کند که وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها یکى است، دلیلى ندارد که شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشید، بیدار شوید و پند گیرید.


(آیه 52)- سپس به این اصل اساسى اشاره مى‏کند که با مرگ اقوام پیشین اعمال آنها نابود نشد، بلکه «هر کارى را انجام دادند در نامه‏هاى اعمالشان ثبت است» (وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ). همین گونه اعمال شما نیز ثبت و ضبط مى‏شود، و براى یوم الحساب محفوظ است.


(آیه 53)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «و هر کار کوچک و بزرگى نوشته شده است» (وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ).

بنابراین حساب اعمال در آن روز یک حساب جامع و کامل است، چنانکه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى‏شود «فریاد برمى‏آورند: که اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست مگر آن را شماره کرده»! (کهف/ 49).


(آیه 54)- و از آنجا که سنت قرآن مجید بر این است که صالحان و طالحان و نیکان و بدان را در مقایسه با یکدیگر معرفى مى‏کند، چرا که در مقایسه تفاوتها چشمگیرتر و آشکارتر است در اینجا نیز بعد از ذکر سرنوشت کافران مجرم اشاره کوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهیزکاران کرده، مى‏فرماید:

«پرهیزکاران در باغها و نهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فیض وسیع خداوند) جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ).


(آیه 55)- این آیه که آخرین آیه سوره «قمر» است توضیح بیشترى براى جایگاه متقین داده، چنین مى‏گوید: «در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر» قرار دارند (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ).

چه توصیف جالبى در این آیه از جایگاه پرهیزکاران شده است! دو ویژگى دارد که همه امتیازات در آن جمع است.

نخست این که آنجا جایگاه صدق است و هیچ گونه باطل و بیهودگى در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعده‏هاى خداوند درباره بهشت در آنجا عینیت پیدا مى‏کند، و صدق آنها آشکار مى‏شود.

دیگر این که: در جوار و قرب خداست، همان چیزى که از کلمه «عند» (نزد) استفاده مى‏شود که اشاره به نهایت قرب و نزدیکى معنوى است نه جسمانى، آن هم نسبت به خداوندى که هم مالک است و هم قادر، هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حکومت و مالکیت اوست، و به همین دلیل در پذیرائى این میهمانان گرامى فروگذار نخواهد کرد، و تنها خودش مى‏داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است.

در این دو آیه که سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتیان است نخست از مواهب مادى آنها که باغهاى وسیع و نهرهاى جارى است سخن مى‏گوید، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها که حضور در پیشگاه قرب ملیک مقتدر است، تا انسان را مرحله به مرحله آماده کند، و روح او را به پرواز درآورد.

آغاز و پایان سوره قمر:

قابل توجه این که سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزدیک شدن قیامت آغاز شده، و با آرامش مطلقى که براى مؤمنان راستین در جایگاه صدق در نزد ملیک مقتدر بیان فرموده پایان مى‏گیرد، و چنین است راه و رسم تربیت که از اضطراب و وحشت شروع مى‏شود، و به آرامش کامل منتهى مى‏گردد، افکار پریشان را جمع مى‏کند، هوسهاى سرکش را رام مى‏نماید، خوف و اضطراب درونى از عوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى‏سازد و در جوار ابدیت پروردگار و در پیشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سکینه و اطمینان مى‏کند.

و به راستى توجه به این که خداوند مالک بى‏منازع و حاکم بى‏مانع در سرتاسر عالم هستى است، و توجه به این که او مقتدر است و قدرتش در همه چیز نافذ است به انسان آرامش بى‏نظیرى مى‏بخشد.





پنجاهمین سوره قران ،سوره الرّحمن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 78 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

این سوره بطور کلى بیانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است که بر بندگان خود ارزانى داشته، و آنها را غرق در آن ساخته است بطورى که مى‏توان نام این سوره را «سوره رحمت» یا «سوره نعمت» گذارد، و به همین دلیل با نام مبارک «الرّحمن» که رحمت واسعه الهى را بازگو مى‏کند آغاز شده، و با جلال و اکرام خداوند پایان گرفته است، و 31 بار جمله «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» که به وسیله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى‏گیرد در آن ذکر شده.

مى‏توان محتواى این سوره را به چند بخش تقسیم کرد:

بخش اول که مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، وسائل رفاهى انسان، و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى‏گوید.

بخش دوم توضیحى است بر مسأله چگونگى آفرینش انس و جنّ.

بخش سوم بیانگر نشانه‏ها و آیات خداوند در زمین و آسمان است.

در بخش چهارم از نعمتهاى دنیوى فراتر رفته، سخن از نعمتهاى جهان دیگر است که نعمتهاى بهشتى اعم از باغها، چشمه‏ها، میوه‏ها، همسران زیبا و با وفا، و انواع لباسها، توضیح داده شده است.

و بالاخره در بخش پنجم این سوره اشاره کوتاهى به سرنوشت مجرمان و قسمتى از مجازاتهاى دردناک آنها آمده است.

تکرار آیه «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» آن هم در مقطعهاى کوتاه جاذبه خیره کننده‏اى به سوره داده، لذا جاى تعجب نیست که در حدیثى از پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: لکلّ شى‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرّحمن جلّ ذکره براى هر چیز عروسى است، و عروس قرآن سوره الرّحمن است».

فضیلت تلاوت سوره:

از آنجا که این سوره حس شکرگزارى را در انسانها به عالیترین وجهى برمى‏انگیزد، فضیلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روایات آمده است، البته تلاوتى که در اعماق روح انسان نفوذ کند و مبدأ حرکت گردد نه مجرد لقلقه زبان.

از جمله در حدیثى از رسول خدا مى‏خوانیم: «هرکس سوره الرّحمن را بخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شکر نعمتها) رحم مى‏کند، و حق شکر نعمتهایى را که با او ارزانى داشته خودش ادا مى‏کند».

و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره الرّحمن را بخواند و هنگامى که به آیه «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» مى‏رسد بگوید: «لا بشى‏ء من آلائک ربّ اکذّب خداوندا! هیچ یک از نعمتهاى تو را انکار نمى‏کنم» اگر این تلاوت در شب باشد و در همان شب بمیرد شهید خواهد بود، و اگر در روز باشد و در همان روز بمیرد نیز شهید خواهد بود»!




(آیه 1)- سرآغاز نعمتهاى الهى: از آنجا که این سوره بیانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس «رحمن» که رمزى از رحمت واسعه اوست آغاز مى‏شود، چرا که اگر صفت «رحمانیت» او نبود این چنین خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى‏گستراند.


(آیه 2)- «قرآن را تعلیم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).و به این ترتیب نخستین و مهمترین نعمت را همان «تعلیم قرآن» بیان مى‏کند.

و جالب این که نعمت «تعلیم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت انسان» و «تعلیم بیان» ذکر کرده، در حالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مسأله آفرینش انسان، و بعد نعمت تعلیم بیان، و سپس نعمت تعلیم قرآن شود، اما عظمت قرآن ایجاب کرده که بر خلاف این ترتیب طبیعى نخست از آن سخن گوید.

این آیه در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نام «رحمن» را بیان کرد و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: «وَ مَا الرَّحْمنُ رحمن چیست»؟ (فرقان/ 60).

قرآن مى‏گوید خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده، انسان را آفریده، و تعلیم بیان به او کرده است.

به هر حال نام «رحمن» بعد از نام «اللّه» گسترده‏ترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد، زیرا مى‏دانیم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص» نام «رحمن» اشاره به «رحمت عام» اوست که همگان را شامل مى‏شود، و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» اوست که مخصوص اهل ایمان و طاعت است، و شاید به همین دلیل نام «رحمن» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمى‏شود- مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد- ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مى‏شود، چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص هر چند به صورت ضعیف در میان انسانها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.

در این که خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده؟ از آنجا که این سوره بیانگر رحمتهاى الهى به جن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذکر بخشهایى از این نعمتها از آنها سؤال مى‏کند «کدامیک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» مناسب است که بگوئیم خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمد صلّى اللّه علیه و آله به جن و انس تعلیم فرمود.


(آیه 3)- بعد از ذکر نعمت بى‏مثال قرآن به مهمترین نعمت در سلسله بعد پرداخته، مى‏فرماید: «انسان را آفرید» (خَلَقَ الْإِنْسانَ). مسلما منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است نه حضرت «آدم» و گستردگى نعمت «بیان» که بعد از آن مى‏آید نیز شاهدى بر عمومیت معنى انسان است.

ذکر نام انسان بعد از قرآن نیز قابل دقت است، چرا که قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوین است، و انسان خلاصه این اسرار به صورت تکوین است، و هر کدام نسخه‏اى از این عالم بزرگ و پهناور!


(آیه 4)- این آیه به یکى از مهمترین نعمتها بعد از نعمت آفرینش انسان، اشاره کرده، مى‏افزاید: «به او بیان را آموخت» (عَلَّمَهُ الْبَیانَ).

«بیان» از نظر مفهوم لغت معنى گسترده‏اى دارد، و به هر چیزى گفته مى‏شود که مبین و آشکار کننده چیزى باشد، بنابراین نه فقط نطق و سخن را شامل مى‏شود که حتى کتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى که مبین مسائل مختلف و پیچیده است همه در مفهوم بیان جمع است، هر چند شاخص این مجموعه همان «سخن گفتن» است.

اگر نقش «بیان» را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها، و پیدایش و ترقى تمدنها در نظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمى‏توانست تجربیات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل دیگر منتقل سازد، و باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخلاق گردد، و اگر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قهقرا را پیش خواهد گرفت، و هر گاه بیان را به معنى وسیع آن که شامل خط و کتابت و حتى انواع هنرها مى‏شود تفسیر کنیم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى‏گردد.


(آیه 5)- سپس به سراغ چهارمین نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته، مى‏گوید: «خورشید و ماه با حساب منظمى مى‏گردند» (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ).

اصل وجود خورشید از بزرگترین نعمتها براى انسان است، چرا که بدون نور و حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غیر ممکن است، نمو و رشد گیاهان و تمام مواد غذائى، بارش بارانها، وزش بادها، همه به برکت این موهبت الهى است.

ماه نیز به سهم خودش نقش مهمى را در حیات انسان ایفا مى‏کند، علاوه بر این که چراغ شبهاى تاریک اوست، جاذبه آن که سرچشمه جزر و مد در اقیانوسهاست عاملى است براى بقاء حیات در دریاها و مشروب ساختن بسیارى از سواحل که رودخانه‏ها در مجاورت آن به دریا مى‏ریزند.

و افزون بر همه اینها نظام ثابت حرکت ماه به دور زمین و حرکت زمین به دور خورشید که سبب پیدایش منظم شب و روز سال و ماه و فصول مختلف است، سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ریزى براى امور تجارى و صنعتى و کشاورزى است که اگر این سیر منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى‏یافت.

نه تنها حرکت این کرات آسمانى نظام بسیار دقیقى دارد، بلکه مقدار جرم و جاذبه آنها و فاصله‏اى که از زمین، و از یکدیگر دارند همه روى حساب و «حسبان» است، و بطور قطع هر کدام از این امور به هم بخورد اختلالات عظیمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى‏دهد.

این نکته نیز قابل توجه است که خورشید هر چند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حرکت ثابت مانده است، ولى نباید فراموش کرد که آن هم به اتفاق تمام سیارات و اقمارش در دل کهکشانى که به آن تعلق دارد به سوى نقطه معینى (ستاره معروف وگا) در حرکت است و این حرکت نیز نظم و سرعت معینى دارد.


(آیه 6)- در پنجمین موهبت بزرگ از آسمان به زمین نظر مى‏افکند، و مى‏فرماید: «و گیاه و درخت براى او سجده مى‏کنند» (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ).

«نجم» گاه به معنى ستاره مى‏آید، و گاه به معنى گیاهان بدون ساقه و در اینجا به قرینه «شجر» (درخت) منظور معنى دوم یعنى گیاهان بدون ساقه است.

مى‏دانیم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گیاهان گرفته مى‏شود، با این تفاوت که قسمتى را انسان مستقیما مصرف مى‏کند، و قسمت دیگرى صرف تغذیه حیواناتى مى‏شود که جزء مواد غذائى انسانهاست، این معنى حتى در مورد حیوانات دریائى نیز صادق است، زیرا آنها نیز از گیاهان بسیار کوچکى تغذیه مى‏کنند که میلیونها میلیون از آن در هر گوشه و کنار دریا در پرتو نور آفتاب مى‏روید و در لابلاى امواج در حرکت است.

به این ترتیب «نجم» انواع گیاهان کوچک و خزنده مانند بوته کدو، خیار و امثال آنها و «شجر» انواع گیاهان ساقه‏دار مانند غلات و درختان میوه و غیر آن را شامل مى‏شود.

و تعبیر «یسجدان» (این دو سجده مى‏کنند) اشاره به تسلیم بى‏قید و شرط آنها در برابر قوانین آفرینش، و در مسیر منافع انسانهاست.

در ضمن اشاره به اسرار توحیدى آنها نیز هست، چرا که در هر برگ و هر دانه گیاهى آیات عجیبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.


(آیه 7)- آسمان را برافراشت و براى هر چیز میزانى قرار داد! این آیه به ششمین نعمت که نعمت آفرینش آسمان است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (خداوند) آسمان را برافراشت» (وَ السَّماءَ رَفَعَها).

«آسمان» در این آیه خواه به معنى «جهت بالا» باشد یا «کواکب آسمانى» و یا «جو زمین» هرکدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى‏نظیر، چرا که بدون آن زندگى کردن براى انسان محال است و یا ناقص.

آرى! نور و روشنائى که مایه گرما و هدایت و حیات و حرکت است از سوى آسمان مى‏آید، باران از طریق آسمان مى‏بارد، و نزول وحى نیز از آسمان است.

سپس به سراغ نعمت هفتم رفته، مى‏فرماید: «و (خداوند) میزان و قانون (در آن) گذاشت» (وَ وَضَعَ الْمِیزانَ).

 «میزان» به معنى هر گونه وسیله سنجش است، سنجش حق از باطل، سنجش عدالت از ظلم و ستم، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسیرهاى مختلف اجتماعى.

«میزان» هر قانون تکوینى و دستور تشریعى را شامل مى‏شود، چرا که همه وسیله سنجشند.


(آیه 8)- در این آیه نتیجه‏گیرى جالبى از این موضوع کرده، مى‏افزاید هدف از قرار دادن میزان در عالم هستى این است: «تا در میزان طغیان نکنید» و از مسیر عدالت منحرف نشوید (أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ).

چه تعبیر جالبى که از کل عالم هستى به انسان منتقل مى‏شود، و قوانین حاکم بر آن عالم کبیر را با قوانین حاکم بر زندگى انسان و عالم صغیر هماهنگ مى‏شمرد، و این است حقیقت توحید که اصول حاکم همه جا یکى است.


(آیه 9)- بار دیگر روى مسأله عدالت و وزن تکیه کرده، مى‏گوید: «و وزن را بر اساس عدالت برپا دارید و میزان را کم نکنید» (وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزانَ).

این آیه روى مسأله وزن به معنى خاص آن تکیه کرده، و دستور مى‏دهد که در سنجش و وزن اشیا به هنگام معامله چیزى کم و کسر نگذارند.

اهمیت میزان به هر معنى در زندگى و حیات انسان چنان است که هر گاه همین مصداق محدود و کوچکش یعنى «ترازو» را یک روز از زندگى حذف کنیم براى مبادله اشیاء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرج‏ها، دعوا و نزاعها خواهیم شد.

از آنچه گفتیم روشن مى‏شود این که در بعضى از روایات «میزان» به وجود «امام» علیه السّلام تفسیر شده به خاطر آن است که وجود مبارک امام معصوم وسیله‏اى است براى سنجش حق از باطل و معیارى است براى تشخیص حقایق، و عامل مؤثرى است براى هدایت.

همچنین تفسیر میزان به «قرآن مجید» نیز ناظر به همین معنى است.


(آیه 10)- سپس از آسمان به زمین مى‏آید و با اشاره به هشتمین نعمت، مى‏فرماید: «زمین را براى خلایق آفرید» (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ).

قرائن موجود و خطابهاى سوره که متوجه انس و جن است نشان مى‏دهد که منظور از «انام» در اینجا همان انس و جن است.


(آیه 11)- در این آیه به سراغ نهمین و دهمین نعمت که بخشى از مواد غذائى انسان را تشکیل مى‏دهد رفته، مى‏گوید: «در آن (زمین) میوه‏ها و نخلهاى پرشکوفه است» (فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ).


(آیه 12)- و سرانجام از یازدهمین و دوازدهمین مواهبش بدین گونه سخن مى‏گوید: «و دانه‏هائى که همراه با ساقه و برگى است که بصورت کاه در مى‏آید و (همچنین) گیاهان خوشبو» (وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ).

دانه‏هاى غذائى خوراک انسان، و برگهاى تر و خشکش خوراک حیواناتى است که در خدمت انسان، و از شیر و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى‏گیرد، و به این ترتیب چیزى از آن بى‏فایده و دور ریختنى نیست.

و از سوى دیگر گیاهان خوشبو و گلها را نیز در زمین آفریده که مشام جسم و جان را معطر مى‏کند، و روح را آرامش و نشاط مى‏بخشد، و به این وسیله نعمتهایش را بر انسان تمام کرده است.


(آیه 13)- پس از ذکر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در این آیه جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

نعمتهائى که هر یک نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است، چگونه ممکن است اینها را تکذیب کرد؟! این استفهام، استفهام تقریرى است که در مقام اقرار گرفتن مى‏آورند، و لذا در روایتى که در آغاز سوره خواندیم به ما دستور داده شده است که بعد از ذکر این جمله عرضه داریم: «لا بشى‏ء من آلائک ربّ اکذّب پروردگارا! ما هیچ یک از نعمتهاى تو را تکذیب نمى‏کنیم».


(آیه 14)- آفرینش انسان از خاکى همچون سفال! خداوند بعد از ذکر نعمتهاى گذشته از جمله آفرینش انسان به صورت سر بسته، در اینجا نخست به شرحى پیرامون آفرینش انس و جن مى‏پردازد شرحى که هم نشانه قدرت عظیم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بر دارد.

مى‏فرماید: «انسان را از گل خشکیده‏اى همچون سفال آفرید» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ). از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونى که در باره مبدأ آفرینش انسان آمده به خوبى استفاده مى‏شود که انسان در آغاز خاک بوده (حج/ 5) سپس با آب آمیخته شده، و به صورت گل درآمده (انعام/ 2) و بعد به صورت «گل بدبو» (لجن) درآمد (حجر/ 28) سپس حالت «چسبندگى» پیدا کرد (صافات/ 11) و بعدا به صورت «خشکیده» درآمد، و حالت «صلصال کالفخّار» به خود گرفت- آیه مورد بحث.

این مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول کشید؟ و انسان در هر مرحله‏اى چقدر توقف کرد؟ و این حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اینها مسائلى است که از علم و دانش ما مخفى است، و تنها خدا مى‏داند و بس.


(آیه 15)- سپس به آفرینش «جنّ» پرداخته، مى‏گوید: «و جنّ را از شعله‏هاى مختلط و متحرک آتش آفرید» (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).

باز در اینجا دقیقا براى ما روشن نیست که آفرینش «جن» از این آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است؟ همان گونه که خصوصیات دیگر آن نیز از طریق وحى صادق یعنى قرآن مجید و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمى‏دهد که این حقایق را انکار کنیم یا نادیده بگیریم، بعد از آن که از طریق وحى اثبات گردد، هر چند علم به آن راهى نیابد.


(آیه 16)- باز به دنبال نعمتهائى که در آغاز آفرینش انسان بوده این جمله را تکرار مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۹
* مسافر
يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

530 . صفحه 530


نهم خرداد : 



نفیسه : 


(آیه 28)- در آیه قبل اشاره به ناقه ای شد که به عنوان آزمایش برای قوم ثمود فرستاده شد.روشن است که قوم ثمود در اینجا در برابر آزمایش بزرگى قرار گرفتند، لذا در این آیه مى‏افزاید: «و (به صالح گفتیم) به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میان آنها تقسیم شود (یک روز سهم ناقه، و یک روز براى آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).

گرچه قرآن در این زمینه توضیحى بیش از این نداده، ولى بسیارى از مفسران گفته‏اند: ناقه صالح روزى که نوبت او بود تمام آب را مى‏نوشید.

ولى بعضى دیگر گفته‏اند: وضع و هیئت آن طورى بود که وقتى کنار آب مى‏آمد حیوانات دیگر فرار مى‏کردند و نزدیک نمى‏شدند، و لذا چاره‏اى جز این نبود که یک روز آب را در اختیار ناقه قرار دهند، و روز دیگر را در اختیار خودشان.


(آیه 29)- به هرحال این قوم سرکش و خود خواه و لجوج تصمیم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى که «صالح» به آنها اخطار کرده بود که اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله کوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به این امر) یکى از یاران خود را صدا زدند، و او به سراغ این کار آمد، (و ناقه را) پى کرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ).


(آیه 30)- این آیه به عنوان مقدمه‏اى براى ذکر عذاب وحشتناک این قوم سرکش مى‏گوید: «پس (بنگرید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).


(آیه 31)- و سپس مى‏افزاید: «ما فقط یک صیحه [- صاعقه عظیم‏] بر آنها فرستادیم، و به دنبال آن همگى به صورت گیاه خشکى درآمدند که صاحب چهارپایان (براى حیوانات خود در آغل) جمع‏آورى مى‏کند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ).

تعبیرى که در این آیه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پرمعنى است، چرا که خداوند براى نابودى این قوم سرکش هرگز لشکریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یک صیحه آسمانى، یک صاعقه گوشخراش، یک موج عظیم انفجار- که همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى در هم کوبید و خرد کرد- کار آنها را ساخت! درک این معنى براى گذشتگان مشکل بود، اما براى ما که امروز از تأثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم که چگونه همه چیز را در مسیر خود متلاشى و خرد مى‏کند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست و از اینجا روشن مى‏شود که این صاعقه عظیم چه بلائى بر سر این قوم خیره سر آورد؟


(آیه 32)- در این آیه و پایان این سرگذشت دردناک و عبرت انگیز بار دیگر مى‏فرماید: «ما قرآن را براى تذکر و بیدارى انسانها آسان نمودیم آیا پند گیرنده‏اى پیدا مى‏شود»؟! (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

تعبیراتش زنده و روشن، داستانهایش گویا، و انذارها و تهدیدهایش تکان دهنده و بیدارگر است.


(آیه 33)- قوم لوط به سرنوشت شوم ترى مبتلا شدند! در اینجا اشارات کوتاه و تکان دهنده‏اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناک این جمعیت ننگین و گمراه دیده مى‏شود، و این چهارمین قسمت از سرگذشت اقوام پیشین در این سوره است.

نخست مى‏گوید: «قوم لوط انذارها (ى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ).


(آیه 34)- سپس در یک جمله کوتاه به گوشه‏اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره کرده، مى‏گوید: «ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مى‏آورد فرستادیم» و همه را هلاک کردیم (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً).

«جز خاندان لوط را که سحرگاهان از (آن سرزمین بلا) رهائى بخشیدیم» (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ).

در آیات دیگر قرآن نیز هنگامى که عذاب قوم لوط را مى‏شمرد علاوه بر زلزله‏اى که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد سخن از باران سنگ مى‏گوید، چنانکه در آیه 82 سوره هود مى‏خوانیم: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراکم بر آن نازل نمودیم».


(آیه 35)- در این آیه براى تأکید مى‏فرماید: نجات خاندان لوط «نعمتى بود از ناحیه ما، آرى این گونه کسى را که شکر کند پاداش مى‏دهیم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).


(آیه 36)- و در این آیه این حقیقت را بازگو مى‏کند که لوط قبلا اتمام حجت کرده «و آنها را از مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).


(آیه 37)- آنها به القاء شبهات عقیدتى در میان مردم قناعت نکردند بلکه در زشتکارى و وقاحت و بى‏شرمى کار را به جائى رسانیدند، که وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان میهمان وارد خانه لوط شدند این قوم بى‏شرم به سراغ آنها آمدند و چنانکه آیه مورد بحث مى‏گوید: «آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ).

«لوط» به قدرى از این مسأله ناراحت شد که حد نداشت و مصرا از آنها خواهش کرد دست از این رسوائى و آبروریزى بردارند، و حتى طبق آیه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها (در صورت توبه از این اعمال) درآورد، و این نهایت مظلومیت این پیامبر بزرگ را در میان این گروه بى‏شرم و بى‏ایمان و فاقد همه چیز نشان مى‏دهد.

ولى چیزى نگذشت که این گروه مهاجم نخستین مجازات خود را دریافت داشتند، چنانکه خداوند در دنباله همین آیه مى‏فرماید: «ولى چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).

آرى! اینجا بود که دست قدرت خداوند از آستین عدالت بیرون آمد و به گفته بعضى به جبرئیل فرمان داد که گوشه‏اى از شهپرش را بر چشم آنان بکوبد، فورا همگى نابینا شدند، و حتى گفته مى‏شود که جاى چشم آنها بکلى صاف و همانند صورتشان شد!


(آیه 38)- عاقبت عذاب نهائى فرا رسید، و با زلزله‏اى ویرانگر که با نخستین شعاع صبحگاهى آن سرزمین را تکان داد شهرهایشان زیر و رو شد، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زیر آوارها فرو رفت، باران شدیدى از سنگ بر آنها فرو ریخت، و آثار ویرانه‏هاى آنها را نیز محو کرد! چنانکه آیه مورد بحث به صورت  سربسته و فشرده به این معنى اشاره کرده، مى‏گوید: «سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).

آرى! در لحظاتى کوتاه همه چیز پایان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.


(آیه 39)- سپس در این آیه مى‏افزاید، بار دیگر به آنها گفته شد: «پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ). تا دیگر در انذارهاى پیامبران شک و تردید نکنید.


(آیه 40)- و بالاخره در این آیه براى چهارمین بار در این سوره این جمله پرمعنى و بیدارگر را تکرار مى‏کند: «ما قرآن را براى یادآورى آسان ساختیم، آیا کسى هست که (پند گیرد و) متذکر شود» (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

قوم لوط پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده، آیا دیگران که آلوده همان گناهانند از شنیدن این آیات قرآن به خود مى‏آیند و پشیمان مى‏شوند و توبه مى‏کنند؟!


(آیه 41)- آیا شما از اقوام گذشته برترید؟! پنجمین و آخرین قومى که در این سلسله آیات به آنان اشاره مى‏شود قوم فرعون است، ولى از آنجا که سرگذشت این قوم بطور مشروح در سوره‏هاى مختلف قرآن آمده در اینجا تنها اشاره کوتاه و فشرده‏اى به داستان عبرت انگیز آنها شده است.

مى‏فرماید: «و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکى پس از دیگرى) به سراغ آل فرعون آمد» (وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ).

منظور از «آل فرعون» تنها خاندان و بستگان او نیست، بلکه پیروان او را بطور عموم شامل مى‏شود.


(آیه 42)- این آیه از واکنش «آل فرعون» در برابر دو پیامبر بزرگ الهى (موسى و هارون) و انذارهاى آنها پرده برداشته، مى‏گوید: «آنها تمام آیات ما را تکذیب کردند» (کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها).

آرى! این مغروران خود خواه، و این جباران خود کامه و بیدادگر، همه آیات الهى را بدون استثنا انکار کردند، همه را دروغ یا سحر یا حوادث اتفاقى شمردند! انسان اگر حقیقت‏جو باشد دیدن یکى از این معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا به وسیله دعاى پیامبر خدا براى او کافى است، ولى هنگامى که انسان بر سر دنده لجاجت قرار مى‏گیرد اگر تمام آسمان و زمین آیت خدا شود مؤثر نیست تنها عذاب الهى باید فرا رسد و مغزهائى را که پر از باد غرور است درهم بکوبد.

چنانکه در پایان آیه مى‏خوانیم: «و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصى (که هرگز مغلوب نمى‏شود) قدرتمند و توانا» (فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ).

تعبیرى که در ذیل این داستان آمده، در سرگذشتهاى دیگر نظیر ندارد این به خاطر آن است که فرعونیان بیش از همه به قدرت و عزت خود مى‏بالیدند، و همه جا سخن از نیروى حکومت آنها بود، اما خداوند مى‏گوید: ما آنها را گرفتیم، گرفتن عزیز مقتدر تا معلوم شود، این قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هیچ و پوچ است، و عجب این که همان رود عظیم نیل که سر چشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مأمور نابودى آنها شد، و عجیبتر این که قبل از آن موجودات کوچکى همچون ملخ، قورباغه، قمل (یک نوع حشره) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بیچاره کرد.


(آیه 43)- بعد از بیان داستان اقوام پیشین و عذاب و کیفر امتهاى سرکش و مجرم، در این آیه مشرکان مکّه را مخاطب ساخته مى‏گوید: «آیا کفار شما بهتر از آنانند یا براى شما امان نامه‏اى در کتب آسمانى نازل شده است» (أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ).

میان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است؟ اگر آنها به خاطر کفر و طغیان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزله‏ها و صاعقه‏ها شدند چه دلیلى دارد که شما به چنین سرنوشتى مبتلا نشوید؟!


(آیه 44)- «یا مى‏گویند: ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروز هستیم» و از مخالفانمان انتقام مى‏گیریم (أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).


(آیه 45)- سپس به عنوان یک پیشگوئى قاطع براى ردّ سخنان آنها، مى‏افزاید آنها بدانند: «به زودى جمعشان شکست مى‏خورد و پا به فرار مى‏گذارند» (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).

این پیشگوئى در میدان بدر و سایر جنگهاى اسلامى جامه عمل به خود پوشید، و سر انجام جمعیت قدرتمند کفار متلاشى شدند و فرار کردند.


(آیه 46)- در این آیه مى‏افزاید: تنها شکست و ناکامى در دنیا بهره آنها نیست «بلکه رستاخیز موعد آنهاست و مجازات قیامت هولناک‏تر و تلختر است» (بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى‏ وَ أَمَرُّ).

و به این ترتیب آنها باید هم در انتظار شکست تلخى در این دنیا باشند، و هم شکست تلختر و وحشت‏انگیزتر در آخرت.


(آیه 47)- این آیه همچنان ادامه بحث آیات قبل پیرامون کیفیت حال مشرکان و مجرمان در قیامت است، آیه قبل این حقیقت را بیان کرد که روز قیامت میعاد آنهاست و آن روز مصیبت‏بار و تلخى است.

این آیه به بیان علت این امر پرداخته، مى‏گوید: «مجرمان در گمراهى و شعله‏هاى آتشند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).


(آیه 48)- «در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده مى‏شود (و به آنها گفته مى‏شود:) بچشید آتش دوزخ را» دوزخى که پیوسته آن را انکار مى‏کردید و دروغ و افسانه مى‏پنداشتید (یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).

در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده: در جهنّم «درّه‏اى است به نام سقر که جایگاه متکبران است، و هرگاه نفس بکشد دوزخ را مى‏سوزاند»!


(آیه 49)- و از آنجا که ممکن است خیال شود که این عذابها با آن معاصى هماهنگ نیست، در این آیه مى‏افزاید: «ما هر چیز را به اندازه آفریدیم» (إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ).

آرى! هم عذابهاى دردناک آنها در این دنیا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شدید آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها که هر چیزى را خدا آفریده روى حساب و نظام حساب شده‏اى است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۹
* مسافر
شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ق.ظ

529 . صفحه 529


هشتم خرداد :


نفیسه : 


(آیه 7)- این آیه به توضیح بیشترى در مورد آیه قبل پرداخته مى‏گوید:

«آنان در حالى که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مى‏شوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).

نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است که صحنه آن قدر هولناک است که تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمى‏گیرند و به زیر مى‏اندازند.

و تشبیه به «ملخهاى پراکنده» به تناسب این است که توده ملخها برخلاف بسیارى از پرندگانى که به هنگام حرکت دسته جمعى با نظم و ترتیب خاصى حرکت مى‏کنند هرگز نظم و ترتیبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعیف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى‏شوند که مانند مستها بى‏توجه به هر طرف رو مى‏آورند و به یکدیگر مى‏خورند.


(آیه 8)- سپس مى‏افزاید: «هنگامى که آنها به دنبال این دعوت از قبرها خارج مى‏شوند از شدت وحشت «به سوى این دعوت کننده گردن مى‏کشند» (مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ).

اینجاست که وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مى‏گیرد، لذا در دنباله آیه مى‏افزاید: «کافران مى‏گویند: امروز روز سخت و دردناکى است»! (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ).و به راستى روز سختى است، چرا که خداوند نیز بر این معنى صحه گذارده و در آیه 26 سوره فرقان مى‏فرماید: "وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً و آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود" چرا که تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و کافران را احاطه مى‏کند.

ولى از این تعبیر استفاده مى‏شود که آن روز براى مؤمنان روز سختى نیست!


(آیه 9)- ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر این است که در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مى‏کند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.

در اینجا نیز به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مى‏کند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.

مى‏فرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).

آرى! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).

گاه «به او مى‏گفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسارت مى‏کنیم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مى‏فشردند که بى‏هوش به زمین مى‏افتاد، اما هنگامى که به هوش مى‏آمد مى‏گفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمى‏دانند».


(آیه 10)- سپس مى‏افزاید: هنگامى که نوح از هدایت آنها بکلى مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده‏ام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).

آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکرده‏اند ولى از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.


(آیه 11)- سپس اشاره گویا و تکان دهنده‏اى به کیفیت عذاب آنها کرده، مى‏فرماید: «در این هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشودیم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).

تعبیر به گشودن درهاى آسمان تعبیر بسیار زیبایى است که به هنگام نزول بارانهاى شدید به کار مى‏رود، همان گونه که در فارسى نیز مى‏گوئیم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مى‏بارد.


(آیه 12)- نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمه‏هاى زیادى بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).

«و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند» و دریاى وحشتناکى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى‏ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).

از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمه‏ها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائى عظیم و طوفان تشکیل دادند.


(آیه 13)- در اینجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا که آنچه باید گفته شود در جمله‏هاى قبل جمع است- و به سراغ کشتى نجات نوح رفته، مى‏فرماید: «و او را بر مرکبى از الواح و میخهائى ساخته شده سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).


(آیه 14)- سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتى نجات نوح اشاره کرده، مى‏فرماید: «مرکبى که زیر نظر ما حرکت مى‏کرد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).

سپس مى‏افزاید: تمام اینها «پاداشى بود براى کسى که [- نوح‏] مورد انکار قرار گرفته بود» و کیفرى براى کسانى که او را تکذیب کردند و کافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).

آرى! نوح همانند همه انبیا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظیم او بود که بى‏خبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.


(آیه 15)- سپس به عنوان نتیجه‏گیرى از این ماجراى عظیم مى‏فرماید: «و ما این ماجرا را به عنوان نشانه‏اى در میان امتها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد» (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

و به راستى که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مى‏فهمد.


(آیه 16)- و در این آیه به عنوان یک سؤال تهدید آمیز و پرمعنى نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان نوح را مى‏سپرند مى‏گوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).

آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!


(آیه 17)- و سرانجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مى‏کند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

آرى! این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پرمعنى، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مى‏شود و در طول تاریخ اسلام نمونه‏هاى عجیب و شگفت‏انگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دلهاى آماده دیده مى‏شود، که شاهد گویاى این امر است.


(آیه 18)- سرنوشت قوم عاد! قوم دیگرى که سرگذشت آنها در این سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، که قرآن به عنوان هشدارى به کافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره کرده، مى‏گوید: «قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ).

هر قدر پیامبر آنها، هود بر تبلیغات خود مى‏افزود، و از راههاى مختلف براى بیدار ساختن آنها تلاش مى‏کرد، آنها بر خیره سرى و لجاجت خود مى‏افزودند،و غرور ناشى از ثروت و امکانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بینا را از آنها گرفته بود.

سرانجام خداوند آنها را با عذاب دردناکى مجازات کرد، لذا در دنباله آیه بصورت سربسته مى‏فرماید: بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).


(آیه 19)- سپس به شرح این اجمال پرداخته، مى‏افزاید: «ما تند باد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).


(آیه 20)- سپس در توصیف این تندباد مى‏فرماید: «مردم را همچون تنه‏هاى نخل ریشه کن شده از جا بر مى‏کند» و به هر سو پرتاب مى‏نمود تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.

«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب یا پائین چیزى است، و تشبیه آنها به قسمت پائین نخلها به خاطر آن است که به گفته بعضى باد به قدرى شدید بود که نخست دست و سرهاى آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدنهایشان همچون نخل بى‏شاخ و برگ، از زمین کنده شده به هر گوشه و کنار پراکنده مى‏گشت.


(آیه 21)- سپس قرآن به عنوان هشدار مى‏گوید: «پس (ببینید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).

ما با اقوام دیگر که راه تکذیب و کبر و غرور و گناه و عصیان را پوئیدند چنین رفتار کردیم، شما درباره خود چه مى‏اندیشید که راه آنها را ادامه مى‏دهید؟


(آیه 22)- و باز در پایان این ماجرا مى‏افزاید: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ.

آیا گوش شنوائى در برابر این نداى الهى، و این هشدارها و انذارها وجود دارد؟

قابل توجه این که جمله «فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تکرار شده یکى در آغاز بیان این سرگذشت، و یکى هم در پایان آن، این تفاوت شاید از این جهت است که عذاب این گروه از دیگران شدیدتر و وحشتناک‏تر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شدید مى‏باشد.

مسأله توجه به سعد و نحس ایام- که در ارتباط با حوادثى است که در آن واقع شده- علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مى‏شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مى‏خوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مى‏توانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.


(آیه 23)- سرانجام دردناک قوم ثمود! سومین قومى که شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقیب بحثهاى گذشته در این سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- که در سرزمین «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پیامبرشان «صالح» نهایت کوشش را در هدایت آنها کرد اما به جائى نرسید.

نخست مى‏فرماید: «طایفه ثمود (نیز) انذارهاى الهى را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).


(آیه 24)- سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).

آرى! کبر و غرور و خودبینى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها مى‏گفتند: صالح فردى مانند ما است، دلیلى ندارد که ما از او پیروى کنیم! او چه امتیازى بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالى است که امتهاى گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادى از جنس ما هستند و به همین دلیل نمى‏توانند پیامبر الهى باشند.


(آیه 25)- سپس افزودند: به فرض که وحى الهى بر انسانى نازل شود «آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا). با این که افرادى سرشناس‏تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پیدا مى‏شود.

در حقیقت گفته‏هاى قوم ثمود شباهت زیادى با گفته‏هاى مشرکان مکّه داشت که گاهى ایراد مى‏کردند: «چرا این پیامبر غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا فرشته‏اى نازل نشده که همراه او انذار کند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پایان آیه مى‏گوید: آنها همین موضوع را دلیل بر کذب پیامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا که مى‏خواهد بر ما حکومت کند، و همه چیز را در قبضه خود بگیرد، و بر طبق هوسهایش رفتار کند.


(آیه 26)- قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «ولى فردا مى‏فهمند چه کسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ).

همان زمان که عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم کوبد و تبدیل به یک مشت خاک و خاکستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نیز دامانشان را بگیرد مى‏فهمند این گونه نسبتها شایسته چه کسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!


(آیه 27)- سپس به داستان «ناقه» که به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره کرده، مى‏افزاید: به صالح وحى کردیم که «ما ناقه را براى آزمایش آنها مى‏فرستیم، در انتظار پایان کار آنها باش و صبر کن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).

«ناقه» یعنى همان شتر ماده‏اى که به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما یک ناقه معمولى نبود، بلکه داراى ویژگیهاى خارق العاده‏اى بود، از جمله این که طبق روایت مشهورى این ناقه از دل صخره‏اى از کوه برآمد، تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۸
* مسافر
جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ

528 . صفحه 528


هفتم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 45)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید:«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏).


(آیه 46)- «از نطفه‏اى هنگامى که خارج مى‏شود» و در رحم مى‏ریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏).

چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مى‏گوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مى‏دهد از ناحیه اوست، او مى‏گریاند یا مى‏خنداند، مى‏میراند یا زنده مى‏کند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مى‏گردد.

در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مى‏گوید: «خداوند آسمان را با باران مى‏گریاند، و زمین را با گیاهان مى‏خنداند»!


(آیه 47)- بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مى‏گوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏).


(آیه 48)- سپس مى‏افزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بى‏نیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏).

خداوند نه تنها در جنبه‏هاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش برطرف ساخته، سرمایه‏هاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.


(آیه 49)- سرانجام در این آیه مى‏فرماید: آیا انسان نمى‏داند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏).

تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشنده‏ترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مى‏شود و کاملا جلب توجه مى‏کند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مى‏پرستیدند، قرآن مى‏گوید: چرا شعرا را مى‏پرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.


(آیه 50)- این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مى‏باشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مى‏گوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مى‏پردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مى‏کنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.

نخست مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏).

توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشته‏اند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.


(آیه 51)- سپس مى‏افزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏).


(آیه 52)- سپس درباره قوم نوح مى‏فرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ). «چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانى‏تر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بت‏پرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العاده‏اى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.


(آیه 53)- قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مى‏گوید:

«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى‏).

در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.


(آیه 54)- سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).

آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.


(آیه 55)- در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مى‏فرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏).

آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى‏کند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟

درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مى‏شود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.


(آیه 56)- به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مى‏گفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهنده‏اى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏). این که مى‏گوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بى‏سابقه‏اى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟


(آیه 57)- آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مى‏افزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مى‏رسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).

نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه 18 سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه 1 سوره قمر مى‏خوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هرکس مى‏میرد، قیامت صغرایش برپا مى‏شود.


(آیه 58)- سپس مى‏افزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمى‏تواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).

حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مى‏خواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مى‏طلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.


(آیه 59)- در این آیه مى‏افزاید: «آیا از این سخن تعجب مى‏کنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).

این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که درباره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.


(آیه 60)- سپس مى‏گوید: «و مى‏خندید و نمى‏گریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).


(آیه 61)- «و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى‏برید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ). در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بى‏خبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.


(آیه 62)- {این آیه سجده واجب دارد} همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مى‏گوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا).

اگر مى‏خواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مى‏گردد سجده کنید، و اگر مى‏خواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.

جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.

و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مى‏گذارد و آنها را بى‏اختیار مجذوب خود مى‏کند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:

«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونه‏اى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.



سوره قمر سوره پنجاه وچهار قران است. 

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 55 آیه است.‏

محتواى سوره:

این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.

و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مى‏کند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.

و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مى‏توان خلاصه کرد:

1- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مى‏گوید.

2- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشرده‏اى بحث مى‏کند.

3- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مى‏دهد.

4- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.

5- سپس به سراغ قوم «لوط» مى‏رود، و ضمن اشاره گویا و فشرده‏اى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مى‏کند.

6- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.

7- و در آخرین بخش مقایسه‏اى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مى‏کند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مى‏دهد. نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى‏خوانیم: «هرکس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مى‏شود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هرکس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».

مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.



(آیه 1)- ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.

و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانه‏اى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.مى‏فرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).

قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جمله‏هائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مى‏شود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مى‏شود.

ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانه‏هاى نزدیکى قیامت است.

از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مى‏دهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مى‏ریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مى‏شود.

طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کرده‏اند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مى‏آورید؟

عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مى‏زد و مى‏فرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.


(آیه 2)- سپس قرآن مى‏افزاید: «و هرگاه نشانه و معجزه‏اى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مى‏گویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).

تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى‏کردند، و آن را «سحرى مستمر» مى‏پنداشتند، هر چند این تهمت بهانه‏اى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.


(آیه 3)- در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).

سرچشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.

جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمى‏رود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مى‏ماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمى‏گذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مى‏گردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.


(آیه 4)- به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزه‏اى سر تسلیم فرود نمى‏آوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى درباره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.

نخست مى‏فرماید: چنان نیست که این گروه بى‏خبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).

بنابراین کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.


(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمى‏دهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).


(آیه 6)- در این آیه مى‏فرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).

«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مى‏کند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَیْ‏ءٍ نُکُرٍ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۴
* مسافر
پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ق.ظ

527 . صفحه 527


ششم خرداد :


نفیسه :



(آیه 27)- قرآن همچنان موضوع آیات قبل را در زمینه نفى عقائد مشرکان تعقیب کرده، نخست مى‏فرماید: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى‏).

آرى! این سخن زشت و شرم‏آور تنها از کسانى سر مى‏زند که به حساب و جزاى اعمال معتقد نیستند که اگر عقیده داشتند این چنین جسورانه سخن نمى‏گفتند، سخنى که کمترین دلیلى بر آن ندارند، بلکه دلائل عقلى نشان مى‏دهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.


(آیه 28)- سپس به یکى از دلائل روشن بطلان این نامگذارى اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، بلکه از گمان بى‏پایه پیروى مى‏کنند با اینکه گمان هرگز انسان را بى‏نیاز از حق نمى‏کند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمى‏گوید، و نسبتى را به کسى بى‏دلیل نمى‏دهد، تکیه بر گمان و پندار کار شیطان و انسانهاى شیطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بى‏عقلى است.
البته گمانهائى که معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى کار عقلا در زندگى روزمره مى‏باشد، مانند شهادت شهود در محکمه و دادگاه، یا «قول اهل خبره» و یا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در این آیات نیست، این گونه گمانها در حقیقت یک نوع علم عرفى است نه گمان.


(آیه 29)- سپس براى این که روشن کند این گروه اهل استدلال و منطق نیستند، و حب دنیا و فراموش کردن یاد خدا آنها را در لجنزار این موهومات و خرافات غوطه‏ور ساخته، مى‏افزاید: «حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مى‏گرداند، و جز زندگى مادى دنیا را نمى‏طلبد اعراض کن و به آنها اعتنا مکن که شایسته سخن نیستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا).
«ذکر خدا» مفهوم گسترده‏اى دارد که هرگونه توجه به خدا را چه از طریق قرآن، و دلیل عقل، و چه از طریق سنت، و یاد قیامت شامل مى‏گردد.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که امر به اعراض از این گروه هرگز منافاتى با تبلیغ رسالت که وظیفه اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ندارد. چرا که تبلیغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است که حداقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد، آنجا که یقین به عدم تأثیر است نباید نیروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت باید اعراض کرد.


(آیه 30)- در این آیه براى اثبات انحطاط فکرى این گروه مى‏افزاید: «این آخرین حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پایان مى‏گوید: «پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏).
جمله «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مى‏تواند اشاره به خرافاتى همچون بت‏پرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، یعنى نهایت آگاهى این گروه همین موهومات است. یا اشاره به دنیاپرستى و اسارت آنها در چنگال مادیات، یعنى نهایت فهم و شعورشان این است که به خواب و خور و عیش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنیا قناعت کرده‏اند.
در دعاى معروفى که در اعمال ماه شعبان از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مى‏خوانیم: «خداوندا! دنیا را بزرگترین مشغولیات فکرى ما و نهایت علم و آگاهى ما قرار مده».
پایان آیه اشاره به این حقیقت است که خداوند هم گمراهان را به خوبى مى‏شناسد و هم هدایت یافتگان را، یکى را مشمول غضبش و دیگرى را مشمول لطفش مى‏سازد، و در قیامت هر کدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.


(آیه 31)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدایت‏یافتگان بود، در این آیه در ادامه همین سخن مى‏افزاید:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
مالکیت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نیز حاکمیت مطلقه از آن او، و به همین دلیل تدبیر عالم هستى نیز به دست اوست، و چون چنین است جز او شایسته عبودیت و شفاعت نیست.
هدف بزرگ او از این آفرینش گسترده این است که انسان یعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامه‏هاى تکوینى و تشریعى و تعلیم و تربیت انبیا در مسیر تکامل پیش برد.
لذا در پایان آیه به عنوان نتیجه این مالکیت مى‏فرماید: غرض این است «تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).


(آیه 32)- سپس به توصیف این گروه نیکوکار پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‏کنند، جز گناهان صغیره» که گاه آلوده آن مى‏شوند (الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آیه گواهى مى‏دهد که «لمم» به معنى گناهانى است که احیانا از انسان سر مى‏زند، سپس متوجه مى‏شود و آن را ترک مى‏گوید.
به علاوه در جمله بعد قرآن مى‏گوید: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
این نیز دلیلى است بر این که گناهى از او سر زده که نیاز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نیت و نزدیک شدن به گناه بى‏آنکه آن را مرتکب شده باشد.
به هرحال منظور این است که نیکوکاران ممکن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه برخلاف طبع و سجیه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاک است و آلودگیها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتکاب گناه پشیمان مى‏شوند و از خدا تقاضاى بخشش مى‏کنند.در دنباله آیه براى تأکید عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و کیفر از علم بى‏پایان او که همه بندگان و اعمالشان را فرا مى‏گیرد سخن مى‏گوید.
مى‏فرماید: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام که شما را از زمین آفرید، و در آن موقع که به صورت جنینهائى در شکم مادرانتان بودید» (هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ).
آفرینش انسان از زمین یا به اعتبار خلقت نخستین او از طریق حضرت آدم است که از خاک آفریده شده، و یا به اعتبار این است که تمام مواد تشکیل دهنده وجود انسان از زمین گرفته شده، که از طریق تغذیه در ترکیب‏بندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنین مؤثر است، و در هر حال هدف این است که خداوند از همان زمان که ذرات وجود شما در لابلاى خاکهاى زمین بود و از آن روز که نطفه ناچیزى در رحم مادر در درون پرده‏هاى ظلمانى رحم بودید از تمام جزئیات وجود شما آگاه بوده است، با این حال چگونه ممکن است از اعمال شما بى‏خبر باشد؟! این تعبیر ضمنا مقدمه‏اى است براى سخن بعد که مى‏فرماید: «پس خودستائى نکنید (و از پاک بودن خود سخن مگوئید، چرا که) او پرهیزکاران را بهتر مى‏شناسد» (فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏).
نه نیازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نیکتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از میزان خلوص نیتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مى‏شناسد.
«کبائر الاثم» چیست؟
هر گناهى که یکى از شرائط زیر را داشته باشد کبیره محسوب مى‏شود:
الف- گناهانى که خداوند وعده عذاب درباره آن داده است.
ب- گناهانى که در نظر اهل شرع و لسان روایات با عظمت یاد شده.
ج- گناهانى که در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده که جزء کبائر است.
د- و بالاخره گناهانى که در روایات معتبر تصریح به کبیره بودن آن شده است.
در روایات اسلامى تعداد کبائر مختلف ذکر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدین، رباخوارى، بازگشت به دار الکفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاکدامن دادن، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد).
و در بعضى دیگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسیار بیشترى دیده مى‏شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه مورد بحث آمده است: «هیچ کس از شما نباید به فزونى نماز و روزه و زکات و مناسک حج و عمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر مى‏شناسد».


(آیه 33)-
شأن نزول:
در مورد این آیه نقل شده: «ولید بن مغیره» به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به اسلام نزدیک شد، بعضى از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند:
آئین بزرگان ما را رها کردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان کردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مى‏ترسم! شخص سرزنش کننده گفت: اگر چیزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرک باز گردى من عذاب تو را بر گردن مى‏گیرم! ولید بن مغیره این کار را کرد، ولى مالى را که بنا بود بپردازد جز قسمت کمى از آن را نپرداخت! آیه نازل شد و ولید را به خاطر روى گرداندن از ایمان نکوهش کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از این بود که خداوند بدکاران را در برابر اعمال بدشان کیفر مى‏دهد و نیکوکاران را پاداش، چون ممکن است بعضى تصور کنند مى‏شود کسى را به گناه دیگرى کیفر داد، یا گناه دیگرى را بر گردن گرفت آیه در مقام نفى این توهم برآمده، و این اصل مهم اسلامى را که نتیجه اعمال هرکس فقط به خود او باز مى‏گردد تشریح مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا دیدى آن کس را که (از اسلام- یا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى).


(آیه 34)- «و کمى عطا کرد و از (پرداخت مال) بیشتر امساک نمود» به گمان این که دیگرى مى‏تواند بار گناهان او را بر دوش گیرد (وَ أَعْطى‏ قَلِیلًا وَ أَکْدى‏).


(آیه 35)- «آیا نزد او علم غیب است و مى‏بیند» که دیگران مى‏توانند گناهان او را بر دوش گیرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏).
چه کسى از قیامت آمده و براى آنها خبر آورده است که افراد مى‏توانند رشوه گیرند و گناه دیگران را بر گردن نهند؟!


(آیه 36)- بعد از این اعتراض شدید قرآن به بیان یک اصل کلى که در سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است، پرداخته، چنین مى‏گوید: کسى که با این وعده‏هاى خیالى دست از انفاق (یا ایمان) برداشته، و مى‏خواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از کیفر الهى رهائى بخشد «آیا از آنچه در کتب موسى نازل گردیده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏).


(آیه 37)- «و (همچنین آنچه) در کتب ابراهیم، همان کسى که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد» (وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى).
همان پیامبر بزرگى که به تمام عهد و پیمانهاى الهى وفا کرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبلیغ آئین او از هیچ مشکل و تهدید و آزارى نهراسید، همان کسى که در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و یاران.


(آیه 38)- آیا با خبر نشده است که در تمام این کتب آسمانى این حکم نازل شده «که هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏گیرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).


(آیه 39)- سپس براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: آیا خبر ندارد در این کتب آسمانى آمده است «که براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست»؟! (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏).


(آیه 40)- و آیا خبر ندارد «که تلاش او به زودى دیده مى‏شود»؟! (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏).
نه تنها نتیجه‏هاى این سعى و تلاش- چه در مسیر خیر باشد یا شر- بلکه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشکار مى‏شود، همان گونه که در آیه 30 سوره آل عمران مى‏فرماید: «روزى که هرکس اعمال نیکى را که انجام داده حاضر مى‏بیند».


(آیه 41)- «سپس (در برابر عملش) به او جزاى کافى داده خواهد شد» (ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است که درست به اندازه عمل باشد، البته این منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نیک به ده برابر، یا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آیات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، که در کتب آسمانى پیشین نیز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر کس مسؤول گناهان خویش است.
ب- بهره هرکس در آخرت همان سعى و کوشش اوست.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاى کامل مى‏دهد.
و به این وسیله قرآن خط بطلان بر بسیارى از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیانا در بعضى از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است مى‏کشد.


(آیه 42)- تمام خطوط به او منتهى مى‏شود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پیرامون مسأله جزاى اعمال مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهى مى‏گردد» (وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهى مى‏گردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مى‏گیرد، و بالاخره تکیه‏گاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاک خداست.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین مى‏خوانیم:
«هنگامى که سخن به ذات خدا مى‏رسد سکوت کنید».
یعنى درباره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائى نمى‏رسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو مى‏تواند در معنى آیه جمع باشد.


(آیه 43)- سپس براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، مى‏افزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏).


(آیه 44)- «و اوست که میراند و زنده کرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۷
* مسافر
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ

526 . صفحه 526


پنجم خرداد :


نفیسه :





سوره نجم پنجاه و سومین سوره قران میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 62 آیه دارد.
محتواى سوره:
این سوره به گفته بعضى نخستین سوره‏اى است که پیامبر بعد از علنى کردن دعوت خود آن را آشکارا و با صداى بلند در حرم مکه تلاوت کرد، و مشرکان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشرکان سجده کردند! به هر حال این سوره به خاطر «مکى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهدیدهاى کوبنده و انذارهاى مکرر به بیدارى کفار مى‏پردازد.
محتواى این سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه کرد:
1- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقیقت وحى سخن مى‏گوید و تماس مستقیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با پیک وحى «جبرئیل» روشن مى‏سازد، و ساحت مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این که چیزى جز وحى الهى بگوید مبرا مى‏کند.
2- در بخش دیگرى از این سوره از معراج پیامبر سخن گفته، و گوشه‏هائى از آن را با عباراتى کوتاه و پرمعنى مجسم مى‏کند.
3- سپس به خرافات مشرکان در زمینه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور دیگرى که جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در این رابطه نکوهش مى‏کند، و از پرستش آنها برحذر مى‏دارد.
4- در بخش دیگرى راه توبه را به روى این منحرفین و عموم گنهکاران باز مى‏کند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نوید مى‏دهد، و تأکید مى‏کند که هر کس مسؤول اعمال خویش است و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد.
5- براى تکمیل این اهداف در بخش دیگرى از این سوره گوشه‏هائى از مسأله «معاد» را منعکس مى‏سازد، و دلیل روشنى براى این مسأله از آنچه در نشئه دنیا وجود دارد اقامه مى‏کند.
6- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که در طریق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مى‏کند.
7- و سرانجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پایان مى‏بخشد.
ضمنا نامگذارى این سوره به «النجم» به خاطر نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره «النّجم» را بخواند خداوند به عدد هر یک از کسانى که به پیامبر ایمان آوردند و کسانى که او را انکار کردند ده حسنه به او عطا مى‏کند».
مسلما چنین پاداشهاى عظیمى از آن کسانى است که تلاوت این سوره را وسیله‏اى براى اندیشیدن، و سپس عمل، قرار دهند، و تعلیمات مختلف این سوره در زندگى آنها پرتوافکن شود.


(آیه 1)- قابل توجه این که سوره پیشین (سوره طور) با کلمه «النّجوم» (ستارگان) پایان یافت، و این سوره با کلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مى‏شود که خداوند به آن سوگند یاد کرده، مى‏فرماید: «سوگند به ستاره هنگامى که افول مى‏کند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏).
ظاهر آیه آنچنان که اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مى‏کند سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانه‏هاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است.
تکیه بر غروب آنها، در حالى که طلوع آنها بیشتر جلب توجه مى‏کند به خاطر آن است که غروب ستارگان دلیل بر حدوث آنها مى‏باشد و نیز دلیل است بر نفى عقیده ستاره‏پرستان همان گونه که در داستان ابراهیم (ع) آمده است.


(آیه 2)- اما ببینیم این سوگند براى چه یاد شده است؟ آیه مورد بحث چنین توضیح مى‏دهد: «که هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه علیه و آله‏] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏). او همیشه در مسیر حق گام برمى‏دارد، و در گفتار و کردارش کمترین انحرافى نیست.


(آیه 3)- سپس براى تأکید این مطلب، و اثبات این که آنچه مى‏گوید از سوى خداست، مى‏افزاید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید» (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).
این تعبیر شبیه استدلالى است براى آنچه در آیه قبل در زمینه نفى ضلالت و غوایت آمده، چرا که سرچشمه گمراهیها غالبا پیروى از هواى نفس است.


(آیه 4)- سپس با صراحت تمام مى‏گوید: «آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏).
او از خودش چیزى نمى‏گوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است، بررسى آیات قرآن نیز گواهى مى‏دهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخوانده‏اى که در محیطى مملو از جهل و خرافات پرورش یافته- قادر نیست سخنانى چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهام‏بخش مغزهاى متفکران است، و مى‏تواند پایه‏اى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد.
ضمنا این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز شامل مى‏شود چرا که این آیه با صراحت مى‏گوید: او از روى هوى سخن نمى‏گوید هر چه مى‏گوید وحى است.
حدیث جالب زیر شاهد دیگرى بر این مدعاست.
 «سیوطى» که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر «در المنثور» چنین نقل مى‏کند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد درهاى خانه‏هائى که به داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گشوده مى‏شد (جز در خانه على علیه السّلام) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که «حمزه» عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابوبکر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردى؟ (و او را بر دیگران ترجیح دادى).
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى‏نظیرى در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد.
سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و على را ساکن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس این آیات را تلاوت کرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏».
این حدیث که بیانگر مقام والاى امیرمؤمنان على علیه السّلام در میان تمام امت اسلامى بعد از شخص پیامبر است، نشان مى‏دهد که نه تنها گفته‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر طبق وحى است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است.


(آیه 5)- نخستین دیدار دوست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نزول وحى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏گفت در اینجا سخن از معلم وحى است.
مى‏فرماید: «آن کس که قدرت عظیمى دارد او را تعلیم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏).


(آیه 6)- باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «همان کسى که توانائى فوق العاده دارد او سلطه یافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏).


(آیه 7)- این تعلیم را به او داد «در حالى که در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏).


(آیه 8)- «سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).


(آیه 9)- «تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه دو کمان یا کمتر بود»! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏).


(آیه 10)- «در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده‏اش وحى نمود»! (فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏).


(آیه 11)- «قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏).


(آیه 12)- «آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مى‏کنید»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما یَرى‏).
در روایات وارد شده، منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین شرح مى‏دهد: خداوند شدید القوى و پرقدرت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بنده‏اش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مى‏آمد تأکید مى‏کند که قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به خداوند صریحتر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر.
از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «آیا پروردگارت را هرگز دیده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «رأیته بفؤادى من او را با چشم دل دیده‏ام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب یمانى» آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: «آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آیا کسى را که نمى‏بینم پرستش کنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است».


(آیه 13)- دومین دیدار! این آیات همچنان ادامه بحثهاى آیات گذشته درباره مسأله وحى و ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مى‏فرماید: «و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏).
تعبیر به «نزلة اخرى» نشانگر این است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در یک «شهود باطنى دیگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى که «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.
دیده قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانه‏هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.


(آیه 14)- و این شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏).
درباره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده است این تعبیرات نشان مى‏دهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مى‏بینیم نبود، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مى‏کنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.


(آیه 15)- همان «که جنة المأوى (و بهشت برین) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏).
«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مى‏روند.


(آیه 16)- «در آن هنگام که چیزى [نور خیره کننده‏اى‏] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى‏).


(آیه 17)- اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد» آنچه دید واقعیت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏).


(آیه 18)- «او پاره‏اى از آیات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش را دید» (لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏).
نکته‏ها:
1- هدف معراج،
رسیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهود باطنى از یکسو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا «لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏» و هم در آیه 1 سوره اسراء «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم». به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهام‏بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
2- گوشه‏اى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیرمؤمنان على علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشه‏هائى از آن را در اینجا مى‏آوریم.
در آغاز حدیث مى‏خوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟».
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده‏ام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مى‏کنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»! در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مى‏دهند مغرور مى‏شوند، و همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه توست». فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض کرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن».
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیرد، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز دیگر مى‏فرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مى‏کند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند»؟
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مى‏خورند، و زیاد مى‏خندند و مى‏خوابند، و خشم مى‏گیرند، و کمتر خشنود مى‏شوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مى‏خواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مى‏پذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمى‏رسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤولیت، علاقه‏مند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مى‏آورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام نداده‏اند ستایش مى‏کنند، و چیزى را مطالبه مى‏کنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مى‏گویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مى‏سازند و نیکیهاى آنها را پنهان»! عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموخته‏اند تواضع نمى‏کنند، و خود را عاقل مى‏دانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مى‏دهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مى‏افکنند، چشمهایشان به خواب مى‏رود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مى‏گرید، و قلبشان پیوسته به یاد خداست.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مى‏شوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مى‏گویند، و در پایان شکر او را به جا مى‏آورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قیّوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود یکبار مى‏میرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مى‏میرند (و حیات نوین مى‏یابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مى‏ایستند همچون بنیان مرصوص و سدّى فولادینند، و در دل آنها توجیهى به مخلوقات نیست.
به عزّت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزه‏اى مى‏بخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مى‏کنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى‏گشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مى‏زنم، و دستور مى‏دهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است،هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مى‏دانى کدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض کرد: «خداوندا! نه» فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظه‏اى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بى‏خبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مى‏دهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مى‏بخشم! چشم و گوش و قلب او را مى‏گشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سرانجام این حدیث نورانى با این جمله‏هاى بیدار کننده پایان مى‏گیرد:
«اى احمد! اگر بنده‏اى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذره‏اى دنیاپرستى یا ریاست‏طلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مى‏کنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمین».
این سخنان عرشى که روح انسان را با خود به اوج آسمانها مى‏برد، و در معراج الهى سیر مى‏دهد و به آستانه عشق و شهود مى‏کشد تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش، رد و بدل شده که نه گوشها توانائى شنیدن آن را دارد و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده‏اند.


(آیه 19)- این بتها زائیده هواى نفس شماست! پس از بیان بحثهاى مربوط به توحید، وحى، معراج و آیات عظمت خداوند یگانه در آسمانها به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بتها مى‏پردازد.
مى‏فرماید: بعد از آن که عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید «به من خبر دهید آیا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).


(آیه 20)- «و (همچنین بت) منات که سومین آنهاست» آیا دختران خدا هستند و منشأ سود و زیان براى شما مى‏باشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏).
این سه بت در میان عرب از اهمیت و شهرت خاصى برخوردار بودند.


(آیه 21)- «آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏). در حالى که به زعم شما دختران کم ارزشترند و حتى هنگامى که مى‏شنوید همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سیاه مى‏شوید!


(آیه 22)- «اگر چنین باشد این تقسیمى ناعادلانه است» که میان خود و خدا قائل شدید! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏). چرا که سهم خدا را پست‏تر از سهم خود مى‏دانید! به این ترتیب قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مى‏گیرد که شما از یکسو دختران را زنده به گور مى‏کنید و عیب و ننگ مى‏دانید، و از سوى دیگر فرشتگان را دختران خدا مى‏دانید، نه تنها خودشان را مى‏پرستید که مجسمه‏هاى بى‏روح آنها نیز به صورت بتها در نظر شما این همه احترام دارد. و از اینجا روشن مى‏شود که حداقل بسیارى از بتهاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مى‏شد به زعم آنها مجسمه‏هاى فرشتگان بود فرشتگانى که آنها را «ربّ النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مى‏دانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مى‏پنداشتند. از اینجا معلوم مى‏شود که قرآن هرگز نمى‏خواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مى‏خواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.


(آیه 23)- در این آیه، قرآن با قاطعیت مى‏گوید: «اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏اید (نامهائى بى‏محتوا و اسمهائى بى‏مسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مى‏افزاید: «آنها فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پیروى مى‏کنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوى است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏).
اما چشم مى‏بندند و به آن پشت مى‏کنند، و در ظلمات این اوهام غوطه‏ور مى‏شوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترین و خطرناکترین بتهاست و سرچشمه پیدایش بتهاى دیگر، و مایه گرمى بازار بت‏پرستى است.


(آیه 24)- قرآن همچنان خرافه بت‏پرستى را تعقیب و محکوم مى‏کند.
نخست به آرزوهاى بى‏اساس بت‏پرستان و انتظاراتى که از بتها داشتند پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن مى‏رسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آیا ممکن است این اجسام بى‏روح و بى‏ارزش به شفاعت او در پیشگاه خدا برخیزند؟ و یا در مشکلات و گرفتاریها در دنیا و آخرت به او پناه بدهند؟


(آیه 25)- «در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏).
عالم اسباب بر محور اراده او مى‏چرخد، و هر موجودى هر چه دارد از برکت وجود اوست، شفاعت از ناحیه او و حل مشکلات نیز به دست قدرت اوست.
و به این ترتیب قرآن مشرکان را بکلى از شفاعت بتها و حل مشکلات به وسیله آنها مأیوس و نومید مى‏کند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سرچشمه مى‏گیرد زیرا هرگاه به چیزى علاقه داشت و به آن نرسید شکل آرزو و تمنا به خود مى‏گیرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سرچشمه مى‏گیرد و عاملى است براى حرکت و تلاش و جهاد و سیر تکاملى او، مثل این که انسان آرزو مى‏کند در علم و دانش و تقوا و شخصیت و آبرو سرآمد جهانیان باشد.
ولى بسیار مى‏شود که این آرزوها کاذب است، و مایه غفلت و بى‏خبرى و تخدیر و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسیدن به عمر جاویدان، و خلود در زمین، و در اختیار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حکومت بر همه انسانها و موهومات دیگرى از این قبیل.
و به همین دلیل در روایات اسلامى تشویق شده که مردم به سراغ آرزوهاى خیر بروند، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که تمناى چیزى کند که موجب رضاى خداست از دنیا بیرون نمى‏رود مگر به آن برسد».

(آیه 26)- شفاعت هم به اذن اوست! در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین مسأله مى‏افزاید: «و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها هیچ سودى نمى‏بخشد، مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏).
جائى که فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نیستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از این بتهاى بى‏شعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى دارید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
* مسافر