529 . صفحه 529
هشتم خرداد :
نفیسه :
(آیه 7)- این آیه به توضیح بیشترى در مورد آیه قبل پرداخته مىگوید:
«آنان در حالى که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مىشوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).
نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است که صحنه آن قدر هولناک است که تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمىگیرند و به زیر مىاندازند.
و تشبیه به «ملخهاى پراکنده» به تناسب این است که توده ملخها برخلاف بسیارى از پرندگانى که به هنگام حرکت دسته جمعى با نظم و ترتیب خاصى حرکت مىکنند هرگز نظم و ترتیبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعیف و ناتوانند و چنان وحشت زده مىشوند که مانند مستها بىتوجه به هر طرف رو مىآورند و به یکدیگر مىخورند.
(آیه 8)- سپس مىافزاید: «هنگامى که آنها به دنبال این دعوت از قبرها خارج مىشوند از شدت وحشت «به سوى این دعوت کننده گردن مىکشند» (مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ).
اینجاست که وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مىگیرد، لذا در دنباله آیه مىافزاید: «کافران مىگویند: امروز روز سخت و دردناکى است»! (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ).و به راستى روز سختى است، چرا که خداوند نیز بر این معنى صحه گذارده و در آیه 26 سوره فرقان مىفرماید: "وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً و آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود" چرا که تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و کافران را احاطه مىکند.
ولى از این تعبیر استفاده مىشود که آن روز براى مؤمنان روز سختى نیست!
(آیه 9)- ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر این است که در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مىکند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در اینجا نیز به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مىکند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.
مىفرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).
آرى! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مىگفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسارت مىکنیم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مىفشردند که بىهوش به زمین مىافتاد، اما هنگامى که به هوش مىآمد مىگفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمىدانند».
(آیه 10)- سپس مىافزاید: هنگامى که نوح از هدایت آنها بکلى مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شدهام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکردهاند ولى از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.
(آیه 11)- سپس اشاره گویا و تکان دهندهاى به کیفیت عذاب آنها کرده، مىفرماید: «در این هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشودیم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).
تعبیر به گشودن درهاى آسمان تعبیر بسیار زیبایى است که به هنگام نزول بارانهاى شدید به کار مىرود، همان گونه که در فارسى نیز مىگوئیم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مىبارد.
(آیه 12)- نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمههاى زیادى بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).
«و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند» و دریاى وحشتناکى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).
از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمهها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائى عظیم و طوفان تشکیل دادند.
(آیه 13)- در اینجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا که آنچه باید گفته شود در جملههاى قبل جمع است- و به سراغ کشتى نجات نوح رفته، مىفرماید: «و او را بر مرکبى از الواح و میخهائى ساخته شده سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).
(آیه 14)- سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتى نجات نوح اشاره کرده، مىفرماید: «مرکبى که زیر نظر ما حرکت مىکرد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).
سپس مىافزاید: تمام اینها «پاداشى بود براى کسى که [- نوح] مورد انکار قرار گرفته بود» و کیفرى براى کسانى که او را تکذیب کردند و کافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).
آرى! نوح همانند همه انبیا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظیم او بود که بىخبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.
(آیه 15)- سپس به عنوان نتیجهگیرى از این ماجراى عظیم مىفرماید: «و ما این ماجرا را به عنوان نشانهاى در میان امتها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد» (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
و به راستى که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مىفهمد.
(آیه 16)- و در این آیه به عنوان یک سؤال تهدید آمیز و پرمعنى نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان نوح را مىسپرند مىگوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!
(آیه 17)- و سرانجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مىکند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
آرى! این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پرمعنى، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مىشود و در طول تاریخ اسلام نمونههاى عجیب و شگفتانگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دلهاى آماده دیده مىشود، که شاهد گویاى این امر است.
(آیه 18)- سرنوشت قوم عاد! قوم دیگرى که سرگذشت آنها در این سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، که قرآن به عنوان هشدارى به کافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره کرده، مىگوید: «قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ).
هر قدر پیامبر آنها، هود بر تبلیغات خود مىافزود، و از راههاى مختلف براى بیدار ساختن آنها تلاش مىکرد، آنها بر خیره سرى و لجاجت خود مىافزودند،و غرور ناشى از ثروت و امکانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بینا را از آنها گرفته بود.
سرانجام خداوند آنها را با عذاب دردناکى مجازات کرد، لذا در دنباله آیه بصورت سربسته مىفرماید: بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
(آیه 19)- سپس به شرح این اجمال پرداخته، مىافزاید: «ما تند باد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).
(آیه 20)- سپس در توصیف این تندباد مىفرماید: «مردم را همچون تنههاى نخل ریشه کن شده از جا بر مىکند» و به هر سو پرتاب مىنمود تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.
«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب یا پائین چیزى است، و تشبیه آنها به قسمت پائین نخلها به خاطر آن است که به گفته بعضى باد به قدرى شدید بود که نخست دست و سرهاى آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدنهایشان همچون نخل بىشاخ و برگ، از زمین کنده شده به هر گوشه و کنار پراکنده مىگشت.
(آیه 21)- سپس قرآن به عنوان هشدار مىگوید: «پس (ببینید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
ما با اقوام دیگر که راه تکذیب و کبر و غرور و گناه و عصیان را پوئیدند چنین رفتار کردیم، شما درباره خود چه مىاندیشید که راه آنها را ادامه مىدهید؟
(آیه 22)- و باز در پایان این ماجرا مىافزاید: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ.
آیا گوش شنوائى در برابر این نداى الهى، و این هشدارها و انذارها وجود دارد؟
قابل توجه این که جمله «فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تکرار شده یکى در آغاز بیان این سرگذشت، و یکى هم در پایان آن، این تفاوت شاید از این جهت است که عذاب این گروه از دیگران شدیدتر و وحشتناکتر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شدید مىباشد.
مسأله توجه به سعد و نحس ایام- که در ارتباط با حوادثى است که در آن واقع شده- علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مىشود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مىخوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مىتوانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.
(آیه 23)- سرانجام دردناک قوم ثمود! سومین قومى که شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقیب بحثهاى گذشته در این سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- که در سرزمین «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پیامبرشان «صالح» نهایت کوشش را در هدایت آنها کرد اما به جائى نرسید.
نخست مىفرماید: «طایفه ثمود (نیز) انذارهاى الهى را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).
(آیه 24)- سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، مىافزاید: «و گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
آرى! کبر و غرور و خودبینى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها مىگفتند: صالح فردى مانند ما است، دلیلى ندارد که ما از او پیروى کنیم! او چه امتیازى بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالى است که امتهاى گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادى از جنس ما هستند و به همین دلیل نمىتوانند پیامبر الهى باشند.
(آیه 25)- سپس افزودند: به فرض که وحى الهى بر انسانى نازل شود «آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا). با این که افرادى سرشناستر و معروفتر و ثروتمندتر از او پیدا مىشود.
در حقیقت گفتههاى قوم ثمود شباهت زیادى با گفتههاى مشرکان مکّه داشت که گاهى ایراد مىکردند: «چرا این پیامبر غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا فرشتهاى نازل نشده که همراه او انذار کند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پایان آیه مىگوید: آنها همین موضوع را دلیل بر کذب پیامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا که مىخواهد بر ما حکومت کند، و همه چیز را در قبضه خود بگیرد، و بر طبق هوسهایش رفتار کند.
(آیه 26)- قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «ولى فردا مىفهمند چه کسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ).
همان زمان که عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم کوبد و تبدیل به یک مشت خاک و خاکستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نیز دامانشان را بگیرد مىفهمند این گونه نسبتها شایسته چه کسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!
(آیه 27)- سپس به داستان «ناقه» که به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره کرده، مىافزاید: به صالح وحى کردیم که «ما ناقه را براى آزمایش آنها مىفرستیم، در انتظار پایان کار آنها باش و صبر کن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).
«ناقه» یعنى همان شتر مادهاى که به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما یک ناقه معمولى نبود، بلکه داراى ویژگیهاى خارق العادهاى بود، از جمله این که طبق روایت مشهورى این ناقه از دل صخرهاى از کوه برآمد، تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.