قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره قمر» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

531 . صفحه 531


دهم خرداد : 


نفیسه : 


(آیه 50)-در ادامه آیه قبل این آیه مى‏فرماید: نه تنها اعمال ما از روى حکمت است، بلکه توأم با نهایت قدرت و قاطعیت نیز مى‏باشد، زیرا «فرمان ما یک امر بیش نیست (و چنان با سرعت انجام مى‏گیرد) همچون یک چشم بر هم زدن»! (وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ).

بنابراین آن روز که فرمان برپا شدن قیامت را صادر مى‏کنیم با یک چشم بر هم زدن همه چیز در مسیر رستاخیز قرار مى‏گیرد، و حیات نوین در کالبدها دمیده مى‏شود.

همچنین آن روز که اراده کنیم مجرمان را به وسیله صاعقه‏ها و صیحه‏هاى آسمانى یا زمین لرزه‏ها و طوفانها و تندبادها مجازات کنیم یک فرمان بیشتر لازم نیست.

توجه به این نکته لازم است که فرمان او همه جا یک کلمه است که از یک چشم بر هم زدن نیز سریعتر مى‏باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است که با توجه به سنّت تدریجى بودن عالم ماده و خاصیت و طبیعت حرکت، زمان به خود مى‏پذیرد.


(آیه 51)- این آیه بار دیگر مجرمان و کفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پیشین معطوف مى‏دارد، مى‏گوید: «ما کسانى را که در گذشته شبیه شما بودند هلاک کردیم، آیا کسى هست که (متذکر شود و) پند گیرد» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

این آیه بار دیگر این حقیقت را تأکید مى‏کند که وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها یکى است، دلیلى ندارد که شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشید، بیدار شوید و پند گیرید.


(آیه 52)- سپس به این اصل اساسى اشاره مى‏کند که با مرگ اقوام پیشین اعمال آنها نابود نشد، بلکه «هر کارى را انجام دادند در نامه‏هاى اعمالشان ثبت است» (وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ). همین گونه اعمال شما نیز ثبت و ضبط مى‏شود، و براى یوم الحساب محفوظ است.


(آیه 53)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «و هر کار کوچک و بزرگى نوشته شده است» (وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ).

بنابراین حساب اعمال در آن روز یک حساب جامع و کامل است، چنانکه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى‏شود «فریاد برمى‏آورند: که اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست مگر آن را شماره کرده»! (کهف/ 49).


(آیه 54)- و از آنجا که سنت قرآن مجید بر این است که صالحان و طالحان و نیکان و بدان را در مقایسه با یکدیگر معرفى مى‏کند، چرا که در مقایسه تفاوتها چشمگیرتر و آشکارتر است در اینجا نیز بعد از ذکر سرنوشت کافران مجرم اشاره کوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهیزکاران کرده، مى‏فرماید:

«پرهیزکاران در باغها و نهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فیض وسیع خداوند) جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ).


(آیه 55)- این آیه که آخرین آیه سوره «قمر» است توضیح بیشترى براى جایگاه متقین داده، چنین مى‏گوید: «در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر» قرار دارند (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ).

چه توصیف جالبى در این آیه از جایگاه پرهیزکاران شده است! دو ویژگى دارد که همه امتیازات در آن جمع است.

نخست این که آنجا جایگاه صدق است و هیچ گونه باطل و بیهودگى در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعده‏هاى خداوند درباره بهشت در آنجا عینیت پیدا مى‏کند، و صدق آنها آشکار مى‏شود.

دیگر این که: در جوار و قرب خداست، همان چیزى که از کلمه «عند» (نزد) استفاده مى‏شود که اشاره به نهایت قرب و نزدیکى معنوى است نه جسمانى، آن هم نسبت به خداوندى که هم مالک است و هم قادر، هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حکومت و مالکیت اوست، و به همین دلیل در پذیرائى این میهمانان گرامى فروگذار نخواهد کرد، و تنها خودش مى‏داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است.

در این دو آیه که سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتیان است نخست از مواهب مادى آنها که باغهاى وسیع و نهرهاى جارى است سخن مى‏گوید، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها که حضور در پیشگاه قرب ملیک مقتدر است، تا انسان را مرحله به مرحله آماده کند، و روح او را به پرواز درآورد.

آغاز و پایان سوره قمر:

قابل توجه این که سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزدیک شدن قیامت آغاز شده، و با آرامش مطلقى که براى مؤمنان راستین در جایگاه صدق در نزد ملیک مقتدر بیان فرموده پایان مى‏گیرد، و چنین است راه و رسم تربیت که از اضطراب و وحشت شروع مى‏شود، و به آرامش کامل منتهى مى‏گردد، افکار پریشان را جمع مى‏کند، هوسهاى سرکش را رام مى‏نماید، خوف و اضطراب درونى از عوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى‏سازد و در جوار ابدیت پروردگار و در پیشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سکینه و اطمینان مى‏کند.

و به راستى توجه به این که خداوند مالک بى‏منازع و حاکم بى‏مانع در سرتاسر عالم هستى است، و توجه به این که او مقتدر است و قدرتش در همه چیز نافذ است به انسان آرامش بى‏نظیرى مى‏بخشد.





پنجاهمین سوره قران ،سوره الرّحمن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 78 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

این سوره بطور کلى بیانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است که بر بندگان خود ارزانى داشته، و آنها را غرق در آن ساخته است بطورى که مى‏توان نام این سوره را «سوره رحمت» یا «سوره نعمت» گذارد، و به همین دلیل با نام مبارک «الرّحمن» که رحمت واسعه الهى را بازگو مى‏کند آغاز شده، و با جلال و اکرام خداوند پایان گرفته است، و 31 بار جمله «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» که به وسیله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى‏گیرد در آن ذکر شده.

مى‏توان محتواى این سوره را به چند بخش تقسیم کرد:

بخش اول که مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، وسائل رفاهى انسان، و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى‏گوید.

بخش دوم توضیحى است بر مسأله چگونگى آفرینش انس و جنّ.

بخش سوم بیانگر نشانه‏ها و آیات خداوند در زمین و آسمان است.

در بخش چهارم از نعمتهاى دنیوى فراتر رفته، سخن از نعمتهاى جهان دیگر است که نعمتهاى بهشتى اعم از باغها، چشمه‏ها، میوه‏ها، همسران زیبا و با وفا، و انواع لباسها، توضیح داده شده است.

و بالاخره در بخش پنجم این سوره اشاره کوتاهى به سرنوشت مجرمان و قسمتى از مجازاتهاى دردناک آنها آمده است.

تکرار آیه «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» آن هم در مقطعهاى کوتاه جاذبه خیره کننده‏اى به سوره داده، لذا جاى تعجب نیست که در حدیثى از پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: لکلّ شى‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرّحمن جلّ ذکره براى هر چیز عروسى است، و عروس قرآن سوره الرّحمن است».

فضیلت تلاوت سوره:

از آنجا که این سوره حس شکرگزارى را در انسانها به عالیترین وجهى برمى‏انگیزد، فضیلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روایات آمده است، البته تلاوتى که در اعماق روح انسان نفوذ کند و مبدأ حرکت گردد نه مجرد لقلقه زبان.

از جمله در حدیثى از رسول خدا مى‏خوانیم: «هرکس سوره الرّحمن را بخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شکر نعمتها) رحم مى‏کند، و حق شکر نعمتهایى را که با او ارزانى داشته خودش ادا مى‏کند».

و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره الرّحمن را بخواند و هنگامى که به آیه «فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» مى‏رسد بگوید: «لا بشى‏ء من آلائک ربّ اکذّب خداوندا! هیچ یک از نعمتهاى تو را انکار نمى‏کنم» اگر این تلاوت در شب باشد و در همان شب بمیرد شهید خواهد بود، و اگر در روز باشد و در همان روز بمیرد نیز شهید خواهد بود»!




(آیه 1)- سرآغاز نعمتهاى الهى: از آنجا که این سوره بیانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس «رحمن» که رمزى از رحمت واسعه اوست آغاز مى‏شود، چرا که اگر صفت «رحمانیت» او نبود این چنین خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى‏گستراند.


(آیه 2)- «قرآن را تعلیم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).و به این ترتیب نخستین و مهمترین نعمت را همان «تعلیم قرآن» بیان مى‏کند.

و جالب این که نعمت «تعلیم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت انسان» و «تعلیم بیان» ذکر کرده، در حالى که از نظر ترتیب طبیعى باید نخست اشاره به مسأله آفرینش انسان، و بعد نعمت تعلیم بیان، و سپس نعمت تعلیم قرآن شود، اما عظمت قرآن ایجاب کرده که بر خلاف این ترتیب طبیعى نخست از آن سخن گوید.

این آیه در ضمن پاسخى است به مشرکان عرب که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نام «رحمن» را بیان کرد و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: «وَ مَا الرَّحْمنُ رحمن چیست»؟ (فرقان/ 60).

قرآن مى‏گوید خداوند رحمن کسى است که قرآن را تعلیم فرموده، انسان را آفریده، و تعلیم بیان به او کرده است.

به هر حال نام «رحمن» بعد از نام «اللّه» گسترده‏ترین مفهوم را در میان نامهاى پروردگار دارد، زیرا مى‏دانیم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص» نام «رحمن» اشاره به «رحمت عام» اوست که همگان را شامل مى‏شود، و نام «رحیم» اشاره به «رحمت خاص» اوست که مخصوص اهل ایمان و طاعت است، و شاید به همین دلیل نام «رحمن» بر غیر خدا هرگز اطلاق نمى‏شود- مگر این که با کلمه «عبد» همراه باشد- ولى وصف «رحیم» به دیگران نیز گفته مى‏شود، چرا که هیچ کس داراى رحمت عام جز او نیست، اما رحمت خاص هر چند به صورت ضعیف در میان انسانها و موجودات دیگر نیز وجود دارد.

در این که خداوند قرآن را به چه کسى تعلیم کرده؟ از آنجا که این سوره بیانگر رحمتهاى الهى به جن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذکر بخشهایى از این نعمتها از آنها سؤال مى‏کند «کدامیک از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» مناسب است که بگوئیم خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمد صلّى اللّه علیه و آله به جن و انس تعلیم فرمود.


(آیه 3)- بعد از ذکر نعمت بى‏مثال قرآن به مهمترین نعمت در سلسله بعد پرداخته، مى‏فرماید: «انسان را آفرید» (خَلَقَ الْإِنْسانَ). مسلما منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است نه حضرت «آدم» و گستردگى نعمت «بیان» که بعد از آن مى‏آید نیز شاهدى بر عمومیت معنى انسان است.

ذکر نام انسان بعد از قرآن نیز قابل دقت است، چرا که قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوین است، و انسان خلاصه این اسرار به صورت تکوین است، و هر کدام نسخه‏اى از این عالم بزرگ و پهناور!


(آیه 4)- این آیه به یکى از مهمترین نعمتها بعد از نعمت آفرینش انسان، اشاره کرده، مى‏افزاید: «به او بیان را آموخت» (عَلَّمَهُ الْبَیانَ).

«بیان» از نظر مفهوم لغت معنى گسترده‏اى دارد، و به هر چیزى گفته مى‏شود که مبین و آشکار کننده چیزى باشد، بنابراین نه فقط نطق و سخن را شامل مى‏شود که حتى کتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى که مبین مسائل مختلف و پیچیده است همه در مفهوم بیان جمع است، هر چند شاخص این مجموعه همان «سخن گفتن» است.

اگر نقش «بیان» را در تکامل و پیشرفت زندگى انسانها، و پیدایش و ترقى تمدنها در نظر بگیریم یقین خواهیم کرد که اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمى‏توانست تجربیات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل دیگر منتقل سازد، و باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دین و اخلاق گردد، و اگر یک روز این نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قهقرا را پیش خواهد گرفت، و هر گاه بیان را به معنى وسیع آن که شامل خط و کتابت و حتى انواع هنرها مى‏شود تفسیر کنیم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى‏گردد.


(آیه 5)- سپس به سراغ چهارمین نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته، مى‏گوید: «خورشید و ماه با حساب منظمى مى‏گردند» (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ).

اصل وجود خورشید از بزرگترین نعمتها براى انسان است، چرا که بدون نور و حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غیر ممکن است، نمو و رشد گیاهان و تمام مواد غذائى، بارش بارانها، وزش بادها، همه به برکت این موهبت الهى است.

ماه نیز به سهم خودش نقش مهمى را در حیات انسان ایفا مى‏کند، علاوه بر این که چراغ شبهاى تاریک اوست، جاذبه آن که سرچشمه جزر و مد در اقیانوسهاست عاملى است براى بقاء حیات در دریاها و مشروب ساختن بسیارى از سواحل که رودخانه‏ها در مجاورت آن به دریا مى‏ریزند.

و افزون بر همه اینها نظام ثابت حرکت ماه به دور زمین و حرکت زمین به دور خورشید که سبب پیدایش منظم شب و روز سال و ماه و فصول مختلف است، سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ریزى براى امور تجارى و صنعتى و کشاورزى است که اگر این سیر منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى‏یافت.

نه تنها حرکت این کرات آسمانى نظام بسیار دقیقى دارد، بلکه مقدار جرم و جاذبه آنها و فاصله‏اى که از زمین، و از یکدیگر دارند همه روى حساب و «حسبان» است، و بطور قطع هر کدام از این امور به هم بخورد اختلالات عظیمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى‏دهد.

این نکته نیز قابل توجه است که خورشید هر چند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حرکت ثابت مانده است، ولى نباید فراموش کرد که آن هم به اتفاق تمام سیارات و اقمارش در دل کهکشانى که به آن تعلق دارد به سوى نقطه معینى (ستاره معروف وگا) در حرکت است و این حرکت نیز نظم و سرعت معینى دارد.


(آیه 6)- در پنجمین موهبت بزرگ از آسمان به زمین نظر مى‏افکند، و مى‏فرماید: «و گیاه و درخت براى او سجده مى‏کنند» (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ).

«نجم» گاه به معنى ستاره مى‏آید، و گاه به معنى گیاهان بدون ساقه و در اینجا به قرینه «شجر» (درخت) منظور معنى دوم یعنى گیاهان بدون ساقه است.

مى‏دانیم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گیاهان گرفته مى‏شود، با این تفاوت که قسمتى را انسان مستقیما مصرف مى‏کند، و قسمت دیگرى صرف تغذیه حیواناتى مى‏شود که جزء مواد غذائى انسانهاست، این معنى حتى در مورد حیوانات دریائى نیز صادق است، زیرا آنها نیز از گیاهان بسیار کوچکى تغذیه مى‏کنند که میلیونها میلیون از آن در هر گوشه و کنار دریا در پرتو نور آفتاب مى‏روید و در لابلاى امواج در حرکت است.

به این ترتیب «نجم» انواع گیاهان کوچک و خزنده مانند بوته کدو، خیار و امثال آنها و «شجر» انواع گیاهان ساقه‏دار مانند غلات و درختان میوه و غیر آن را شامل مى‏شود.

و تعبیر «یسجدان» (این دو سجده مى‏کنند) اشاره به تسلیم بى‏قید و شرط آنها در برابر قوانین آفرینش، و در مسیر منافع انسانهاست.

در ضمن اشاره به اسرار توحیدى آنها نیز هست، چرا که در هر برگ و هر دانه گیاهى آیات عجیبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.


(آیه 7)- آسمان را برافراشت و براى هر چیز میزانى قرار داد! این آیه به ششمین نعمت که نعمت آفرینش آسمان است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (خداوند) آسمان را برافراشت» (وَ السَّماءَ رَفَعَها).

«آسمان» در این آیه خواه به معنى «جهت بالا» باشد یا «کواکب آسمانى» و یا «جو زمین» هرکدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى‏نظیر، چرا که بدون آن زندگى کردن براى انسان محال است و یا ناقص.

آرى! نور و روشنائى که مایه گرما و هدایت و حیات و حرکت است از سوى آسمان مى‏آید، باران از طریق آسمان مى‏بارد، و نزول وحى نیز از آسمان است.

سپس به سراغ نعمت هفتم رفته، مى‏فرماید: «و (خداوند) میزان و قانون (در آن) گذاشت» (وَ وَضَعَ الْمِیزانَ).

 «میزان» به معنى هر گونه وسیله سنجش است، سنجش حق از باطل، سنجش عدالت از ظلم و ستم، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسیرهاى مختلف اجتماعى.

«میزان» هر قانون تکوینى و دستور تشریعى را شامل مى‏شود، چرا که همه وسیله سنجشند.


(آیه 8)- در این آیه نتیجه‏گیرى جالبى از این موضوع کرده، مى‏افزاید هدف از قرار دادن میزان در عالم هستى این است: «تا در میزان طغیان نکنید» و از مسیر عدالت منحرف نشوید (أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ).

چه تعبیر جالبى که از کل عالم هستى به انسان منتقل مى‏شود، و قوانین حاکم بر آن عالم کبیر را با قوانین حاکم بر زندگى انسان و عالم صغیر هماهنگ مى‏شمرد، و این است حقیقت توحید که اصول حاکم همه جا یکى است.


(آیه 9)- بار دیگر روى مسأله عدالت و وزن تکیه کرده، مى‏گوید: «و وزن را بر اساس عدالت برپا دارید و میزان را کم نکنید» (وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزانَ).

این آیه روى مسأله وزن به معنى خاص آن تکیه کرده، و دستور مى‏دهد که در سنجش و وزن اشیا به هنگام معامله چیزى کم و کسر نگذارند.

اهمیت میزان به هر معنى در زندگى و حیات انسان چنان است که هر گاه همین مصداق محدود و کوچکش یعنى «ترازو» را یک روز از زندگى حذف کنیم براى مبادله اشیاء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرج‏ها، دعوا و نزاعها خواهیم شد.

از آنچه گفتیم روشن مى‏شود این که در بعضى از روایات «میزان» به وجود «امام» علیه السّلام تفسیر شده به خاطر آن است که وجود مبارک امام معصوم وسیله‏اى است براى سنجش حق از باطل و معیارى است براى تشخیص حقایق، و عامل مؤثرى است براى هدایت.

همچنین تفسیر میزان به «قرآن مجید» نیز ناظر به همین معنى است.


(آیه 10)- سپس از آسمان به زمین مى‏آید و با اشاره به هشتمین نعمت، مى‏فرماید: «زمین را براى خلایق آفرید» (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ).

قرائن موجود و خطابهاى سوره که متوجه انس و جن است نشان مى‏دهد که منظور از «انام» در اینجا همان انس و جن است.


(آیه 11)- در این آیه به سراغ نهمین و دهمین نعمت که بخشى از مواد غذائى انسان را تشکیل مى‏دهد رفته، مى‏گوید: «در آن (زمین) میوه‏ها و نخلهاى پرشکوفه است» (فِیها فاکِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَکْمامِ).


(آیه 12)- و سرانجام از یازدهمین و دوازدهمین مواهبش بدین گونه سخن مى‏گوید: «و دانه‏هائى که همراه با ساقه و برگى است که بصورت کاه در مى‏آید و (همچنین) گیاهان خوشبو» (وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ).

دانه‏هاى غذائى خوراک انسان، و برگهاى تر و خشکش خوراک حیواناتى است که در خدمت انسان، و از شیر و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى‏گیرد، و به این ترتیب چیزى از آن بى‏فایده و دور ریختنى نیست.

و از سوى دیگر گیاهان خوشبو و گلها را نیز در زمین آفریده که مشام جسم و جان را معطر مى‏کند، و روح را آرامش و نشاط مى‏بخشد، و به این وسیله نعمتهایش را بر انسان تمام کرده است.


(آیه 13)- پس از ذکر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در این آیه جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را تکذیب مى‏کنید»؟! (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

نعمتهائى که هر یک نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است، چگونه ممکن است اینها را تکذیب کرد؟! این استفهام، استفهام تقریرى است که در مقام اقرار گرفتن مى‏آورند، و لذا در روایتى که در آغاز سوره خواندیم به ما دستور داده شده است که بعد از ذکر این جمله عرضه داریم: «لا بشى‏ء من آلائک ربّ اکذّب پروردگارا! ما هیچ یک از نعمتهاى تو را تکذیب نمى‏کنیم».


(آیه 14)- آفرینش انسان از خاکى همچون سفال! خداوند بعد از ذکر نعمتهاى گذشته از جمله آفرینش انسان به صورت سر بسته، در اینجا نخست به شرحى پیرامون آفرینش انس و جن مى‏پردازد شرحى که هم نشانه قدرت عظیم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بر دارد.

مى‏فرماید: «انسان را از گل خشکیده‏اى همچون سفال آفرید» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ). از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونى که در باره مبدأ آفرینش انسان آمده به خوبى استفاده مى‏شود که انسان در آغاز خاک بوده (حج/ 5) سپس با آب آمیخته شده، و به صورت گل درآمده (انعام/ 2) و بعد به صورت «گل بدبو» (لجن) درآمد (حجر/ 28) سپس حالت «چسبندگى» پیدا کرد (صافات/ 11) و بعدا به صورت «خشکیده» درآمد، و حالت «صلصال کالفخّار» به خود گرفت- آیه مورد بحث.

این مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول کشید؟ و انسان در هر مرحله‏اى چقدر توقف کرد؟ و این حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اینها مسائلى است که از علم و دانش ما مخفى است، و تنها خدا مى‏داند و بس.


(آیه 15)- سپس به آفرینش «جنّ» پرداخته، مى‏گوید: «و جنّ را از شعله‏هاى مختلط و متحرک آتش آفرید» (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).

باز در اینجا دقیقا براى ما روشن نیست که آفرینش «جن» از این آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است؟ همان گونه که خصوصیات دیگر آن نیز از طریق وحى صادق یعنى قرآن مجید و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمى‏دهد که این حقایق را انکار کنیم یا نادیده بگیریم، بعد از آن که از طریق وحى اثبات گردد، هر چند علم به آن راهى نیابد.


(آیه 16)- باز به دنبال نعمتهائى که در آغاز آفرینش انسان بوده این جمله را تکرار مى‏کند: «پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى‏کنید» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۹
* مسافر
يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

530 . صفحه 530


نهم خرداد : 



نفیسه : 


(آیه 28)- در آیه قبل اشاره به ناقه ای شد که به عنوان آزمایش برای قوم ثمود فرستاده شد.روشن است که قوم ثمود در اینجا در برابر آزمایش بزرگى قرار گرفتند، لذا در این آیه مى‏افزاید: «و (به صالح گفتیم) به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میان آنها تقسیم شود (یک روز سهم ناقه، و یک روز براى آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).

گرچه قرآن در این زمینه توضیحى بیش از این نداده، ولى بسیارى از مفسران گفته‏اند: ناقه صالح روزى که نوبت او بود تمام آب را مى‏نوشید.

ولى بعضى دیگر گفته‏اند: وضع و هیئت آن طورى بود که وقتى کنار آب مى‏آمد حیوانات دیگر فرار مى‏کردند و نزدیک نمى‏شدند، و لذا چاره‏اى جز این نبود که یک روز آب را در اختیار ناقه قرار دهند، و روز دیگر را در اختیار خودشان.


(آیه 29)- به هرحال این قوم سرکش و خود خواه و لجوج تصمیم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى که «صالح» به آنها اخطار کرده بود که اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله کوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به این امر) یکى از یاران خود را صدا زدند، و او به سراغ این کار آمد، (و ناقه را) پى کرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ).


(آیه 30)- این آیه به عنوان مقدمه‏اى براى ذکر عذاب وحشتناک این قوم سرکش مى‏گوید: «پس (بنگرید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).


(آیه 31)- و سپس مى‏افزاید: «ما فقط یک صیحه [- صاعقه عظیم‏] بر آنها فرستادیم، و به دنبال آن همگى به صورت گیاه خشکى درآمدند که صاحب چهارپایان (براى حیوانات خود در آغل) جمع‏آورى مى‏کند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ).

تعبیرى که در این آیه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پرمعنى است، چرا که خداوند براى نابودى این قوم سرکش هرگز لشکریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یک صیحه آسمانى، یک صاعقه گوشخراش، یک موج عظیم انفجار- که همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى در هم کوبید و خرد کرد- کار آنها را ساخت! درک این معنى براى گذشتگان مشکل بود، اما براى ما که امروز از تأثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم که چگونه همه چیز را در مسیر خود متلاشى و خرد مى‏کند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست و از اینجا روشن مى‏شود که این صاعقه عظیم چه بلائى بر سر این قوم خیره سر آورد؟


(آیه 32)- در این آیه و پایان این سرگذشت دردناک و عبرت انگیز بار دیگر مى‏فرماید: «ما قرآن را براى تذکر و بیدارى انسانها آسان نمودیم آیا پند گیرنده‏اى پیدا مى‏شود»؟! (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

تعبیراتش زنده و روشن، داستانهایش گویا، و انذارها و تهدیدهایش تکان دهنده و بیدارگر است.


(آیه 33)- قوم لوط به سرنوشت شوم ترى مبتلا شدند! در اینجا اشارات کوتاه و تکان دهنده‏اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناک این جمعیت ننگین و گمراه دیده مى‏شود، و این چهارمین قسمت از سرگذشت اقوام پیشین در این سوره است.

نخست مى‏گوید: «قوم لوط انذارها (ى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ).


(آیه 34)- سپس در یک جمله کوتاه به گوشه‏اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره کرده، مى‏گوید: «ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مى‏آورد فرستادیم» و همه را هلاک کردیم (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً).

«جز خاندان لوط را که سحرگاهان از (آن سرزمین بلا) رهائى بخشیدیم» (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ).

در آیات دیگر قرآن نیز هنگامى که عذاب قوم لوط را مى‏شمرد علاوه بر زلزله‏اى که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد سخن از باران سنگ مى‏گوید، چنانکه در آیه 82 سوره هود مى‏خوانیم: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراکم بر آن نازل نمودیم».


(آیه 35)- در این آیه براى تأکید مى‏فرماید: نجات خاندان لوط «نعمتى بود از ناحیه ما، آرى این گونه کسى را که شکر کند پاداش مى‏دهیم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).


(آیه 36)- و در این آیه این حقیقت را بازگو مى‏کند که لوط قبلا اتمام حجت کرده «و آنها را از مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).


(آیه 37)- آنها به القاء شبهات عقیدتى در میان مردم قناعت نکردند بلکه در زشتکارى و وقاحت و بى‏شرمى کار را به جائى رسانیدند، که وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان میهمان وارد خانه لوط شدند این قوم بى‏شرم به سراغ آنها آمدند و چنانکه آیه مورد بحث مى‏گوید: «آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ).

«لوط» به قدرى از این مسأله ناراحت شد که حد نداشت و مصرا از آنها خواهش کرد دست از این رسوائى و آبروریزى بردارند، و حتى طبق آیه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها (در صورت توبه از این اعمال) درآورد، و این نهایت مظلومیت این پیامبر بزرگ را در میان این گروه بى‏شرم و بى‏ایمان و فاقد همه چیز نشان مى‏دهد.

ولى چیزى نگذشت که این گروه مهاجم نخستین مجازات خود را دریافت داشتند، چنانکه خداوند در دنباله همین آیه مى‏فرماید: «ولى چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).

آرى! اینجا بود که دست قدرت خداوند از آستین عدالت بیرون آمد و به گفته بعضى به جبرئیل فرمان داد که گوشه‏اى از شهپرش را بر چشم آنان بکوبد، فورا همگى نابینا شدند، و حتى گفته مى‏شود که جاى چشم آنها بکلى صاف و همانند صورتشان شد!


(آیه 38)- عاقبت عذاب نهائى فرا رسید، و با زلزله‏اى ویرانگر که با نخستین شعاع صبحگاهى آن سرزمین را تکان داد شهرهایشان زیر و رو شد، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زیر آوارها فرو رفت، باران شدیدى از سنگ بر آنها فرو ریخت، و آثار ویرانه‏هاى آنها را نیز محو کرد! چنانکه آیه مورد بحث به صورت  سربسته و فشرده به این معنى اشاره کرده، مى‏گوید: «سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).

آرى! در لحظاتى کوتاه همه چیز پایان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.


(آیه 39)- سپس در این آیه مى‏افزاید، بار دیگر به آنها گفته شد: «پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ). تا دیگر در انذارهاى پیامبران شک و تردید نکنید.


(آیه 40)- و بالاخره در این آیه براى چهارمین بار در این سوره این جمله پرمعنى و بیدارگر را تکرار مى‏کند: «ما قرآن را براى یادآورى آسان ساختیم، آیا کسى هست که (پند گیرد و) متذکر شود» (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

قوم لوط پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده، آیا دیگران که آلوده همان گناهانند از شنیدن این آیات قرآن به خود مى‏آیند و پشیمان مى‏شوند و توبه مى‏کنند؟!


(آیه 41)- آیا شما از اقوام گذشته برترید؟! پنجمین و آخرین قومى که در این سلسله آیات به آنان اشاره مى‏شود قوم فرعون است، ولى از آنجا که سرگذشت این قوم بطور مشروح در سوره‏هاى مختلف قرآن آمده در اینجا تنها اشاره کوتاه و فشرده‏اى به داستان عبرت انگیز آنها شده است.

مى‏فرماید: «و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکى پس از دیگرى) به سراغ آل فرعون آمد» (وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ).

منظور از «آل فرعون» تنها خاندان و بستگان او نیست، بلکه پیروان او را بطور عموم شامل مى‏شود.


(آیه 42)- این آیه از واکنش «آل فرعون» در برابر دو پیامبر بزرگ الهى (موسى و هارون) و انذارهاى آنها پرده برداشته، مى‏گوید: «آنها تمام آیات ما را تکذیب کردند» (کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها).

آرى! این مغروران خود خواه، و این جباران خود کامه و بیدادگر، همه آیات الهى را بدون استثنا انکار کردند، همه را دروغ یا سحر یا حوادث اتفاقى شمردند! انسان اگر حقیقت‏جو باشد دیدن یکى از این معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا به وسیله دعاى پیامبر خدا براى او کافى است، ولى هنگامى که انسان بر سر دنده لجاجت قرار مى‏گیرد اگر تمام آسمان و زمین آیت خدا شود مؤثر نیست تنها عذاب الهى باید فرا رسد و مغزهائى را که پر از باد غرور است درهم بکوبد.

چنانکه در پایان آیه مى‏خوانیم: «و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصى (که هرگز مغلوب نمى‏شود) قدرتمند و توانا» (فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ).

تعبیرى که در ذیل این داستان آمده، در سرگذشتهاى دیگر نظیر ندارد این به خاطر آن است که فرعونیان بیش از همه به قدرت و عزت خود مى‏بالیدند، و همه جا سخن از نیروى حکومت آنها بود، اما خداوند مى‏گوید: ما آنها را گرفتیم، گرفتن عزیز مقتدر تا معلوم شود، این قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هیچ و پوچ است، و عجب این که همان رود عظیم نیل که سر چشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مأمور نابودى آنها شد، و عجیبتر این که قبل از آن موجودات کوچکى همچون ملخ، قورباغه، قمل (یک نوع حشره) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بیچاره کرد.


(آیه 43)- بعد از بیان داستان اقوام پیشین و عذاب و کیفر امتهاى سرکش و مجرم، در این آیه مشرکان مکّه را مخاطب ساخته مى‏گوید: «آیا کفار شما بهتر از آنانند یا براى شما امان نامه‏اى در کتب آسمانى نازل شده است» (أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ).

میان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است؟ اگر آنها به خاطر کفر و طغیان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزله‏ها و صاعقه‏ها شدند چه دلیلى دارد که شما به چنین سرنوشتى مبتلا نشوید؟!


(آیه 44)- «یا مى‏گویند: ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروز هستیم» و از مخالفانمان انتقام مى‏گیریم (أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).


(آیه 45)- سپس به عنوان یک پیشگوئى قاطع براى ردّ سخنان آنها، مى‏افزاید آنها بدانند: «به زودى جمعشان شکست مى‏خورد و پا به فرار مى‏گذارند» (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).

این پیشگوئى در میدان بدر و سایر جنگهاى اسلامى جامه عمل به خود پوشید، و سر انجام جمعیت قدرتمند کفار متلاشى شدند و فرار کردند.


(آیه 46)- در این آیه مى‏افزاید: تنها شکست و ناکامى در دنیا بهره آنها نیست «بلکه رستاخیز موعد آنهاست و مجازات قیامت هولناک‏تر و تلختر است» (بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى‏ وَ أَمَرُّ).

و به این ترتیب آنها باید هم در انتظار شکست تلخى در این دنیا باشند، و هم شکست تلختر و وحشت‏انگیزتر در آخرت.


(آیه 47)- این آیه همچنان ادامه بحث آیات قبل پیرامون کیفیت حال مشرکان و مجرمان در قیامت است، آیه قبل این حقیقت را بیان کرد که روز قیامت میعاد آنهاست و آن روز مصیبت‏بار و تلخى است.

این آیه به بیان علت این امر پرداخته، مى‏گوید: «مجرمان در گمراهى و شعله‏هاى آتشند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).


(آیه 48)- «در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده مى‏شود (و به آنها گفته مى‏شود:) بچشید آتش دوزخ را» دوزخى که پیوسته آن را انکار مى‏کردید و دروغ و افسانه مى‏پنداشتید (یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).

در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده: در جهنّم «درّه‏اى است به نام سقر که جایگاه متکبران است، و هرگاه نفس بکشد دوزخ را مى‏سوزاند»!


(آیه 49)- و از آنجا که ممکن است خیال شود که این عذابها با آن معاصى هماهنگ نیست، در این آیه مى‏افزاید: «ما هر چیز را به اندازه آفریدیم» (إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ).

آرى! هم عذابهاى دردناک آنها در این دنیا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شدید آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها که هر چیزى را خدا آفریده روى حساب و نظام حساب شده‏اى است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۹
* مسافر
شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ق.ظ

529 . صفحه 529


هشتم خرداد :


نفیسه : 


(آیه 7)- این آیه به توضیح بیشترى در مورد آیه قبل پرداخته مى‏گوید:

«آنان در حالى که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مى‏شوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).

نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است که صحنه آن قدر هولناک است که تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمى‏گیرند و به زیر مى‏اندازند.

و تشبیه به «ملخهاى پراکنده» به تناسب این است که توده ملخها برخلاف بسیارى از پرندگانى که به هنگام حرکت دسته جمعى با نظم و ترتیب خاصى حرکت مى‏کنند هرگز نظم و ترتیبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعیف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى‏شوند که مانند مستها بى‏توجه به هر طرف رو مى‏آورند و به یکدیگر مى‏خورند.


(آیه 8)- سپس مى‏افزاید: «هنگامى که آنها به دنبال این دعوت از قبرها خارج مى‏شوند از شدت وحشت «به سوى این دعوت کننده گردن مى‏کشند» (مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ).

اینجاست که وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مى‏گیرد، لذا در دنباله آیه مى‏افزاید: «کافران مى‏گویند: امروز روز سخت و دردناکى است»! (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ).و به راستى روز سختى است، چرا که خداوند نیز بر این معنى صحه گذارده و در آیه 26 سوره فرقان مى‏فرماید: "وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً و آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود" چرا که تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و کافران را احاطه مى‏کند.

ولى از این تعبیر استفاده مى‏شود که آن روز براى مؤمنان روز سختى نیست!


(آیه 9)- ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر این است که در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مى‏کند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.

در اینجا نیز به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مى‏کند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.

مى‏فرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).

آرى! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).

گاه «به او مى‏گفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسارت مى‏کنیم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مى‏فشردند که بى‏هوش به زمین مى‏افتاد، اما هنگامى که به هوش مى‏آمد مى‏گفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمى‏دانند».


(آیه 10)- سپس مى‏افزاید: هنگامى که نوح از هدایت آنها بکلى مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده‏ام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).

آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکرده‏اند ولى از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.


(آیه 11)- سپس اشاره گویا و تکان دهنده‏اى به کیفیت عذاب آنها کرده، مى‏فرماید: «در این هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشودیم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).

تعبیر به گشودن درهاى آسمان تعبیر بسیار زیبایى است که به هنگام نزول بارانهاى شدید به کار مى‏رود، همان گونه که در فارسى نیز مى‏گوئیم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مى‏بارد.


(آیه 12)- نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمه‏هاى زیادى بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).

«و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند» و دریاى وحشتناکى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى‏ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).

از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمه‏ها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائى عظیم و طوفان تشکیل دادند.


(آیه 13)- در اینجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا که آنچه باید گفته شود در جمله‏هاى قبل جمع است- و به سراغ کشتى نجات نوح رفته، مى‏فرماید: «و او را بر مرکبى از الواح و میخهائى ساخته شده سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).


(آیه 14)- سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتى نجات نوح اشاره کرده، مى‏فرماید: «مرکبى که زیر نظر ما حرکت مى‏کرد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).

سپس مى‏افزاید: تمام اینها «پاداشى بود براى کسى که [- نوح‏] مورد انکار قرار گرفته بود» و کیفرى براى کسانى که او را تکذیب کردند و کافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).

آرى! نوح همانند همه انبیا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظیم او بود که بى‏خبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.


(آیه 15)- سپس به عنوان نتیجه‏گیرى از این ماجراى عظیم مى‏فرماید: «و ما این ماجرا را به عنوان نشانه‏اى در میان امتها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد» (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

و به راستى که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مى‏فهمد.


(آیه 16)- و در این آیه به عنوان یک سؤال تهدید آمیز و پرمعنى نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان نوح را مى‏سپرند مى‏گوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).

آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!


(آیه 17)- و سرانجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مى‏کند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).

آرى! این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پرمعنى، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مى‏شود و در طول تاریخ اسلام نمونه‏هاى عجیب و شگفت‏انگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دلهاى آماده دیده مى‏شود، که شاهد گویاى این امر است.


(آیه 18)- سرنوشت قوم عاد! قوم دیگرى که سرگذشت آنها در این سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، که قرآن به عنوان هشدارى به کافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره کرده، مى‏گوید: «قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ).

هر قدر پیامبر آنها، هود بر تبلیغات خود مى‏افزود، و از راههاى مختلف براى بیدار ساختن آنها تلاش مى‏کرد، آنها بر خیره سرى و لجاجت خود مى‏افزودند،و غرور ناشى از ثروت و امکانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بینا را از آنها گرفته بود.

سرانجام خداوند آنها را با عذاب دردناکى مجازات کرد، لذا در دنباله آیه بصورت سربسته مى‏فرماید: بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).


(آیه 19)- سپس به شرح این اجمال پرداخته، مى‏افزاید: «ما تند باد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).


(آیه 20)- سپس در توصیف این تندباد مى‏فرماید: «مردم را همچون تنه‏هاى نخل ریشه کن شده از جا بر مى‏کند» و به هر سو پرتاب مى‏نمود تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.

«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب یا پائین چیزى است، و تشبیه آنها به قسمت پائین نخلها به خاطر آن است که به گفته بعضى باد به قدرى شدید بود که نخست دست و سرهاى آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدنهایشان همچون نخل بى‏شاخ و برگ، از زمین کنده شده به هر گوشه و کنار پراکنده مى‏گشت.


(آیه 21)- سپس قرآن به عنوان هشدار مى‏گوید: «پس (ببینید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).

ما با اقوام دیگر که راه تکذیب و کبر و غرور و گناه و عصیان را پوئیدند چنین رفتار کردیم، شما درباره خود چه مى‏اندیشید که راه آنها را ادامه مى‏دهید؟


(آیه 22)- و باز در پایان این ماجرا مى‏افزاید: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ.

آیا گوش شنوائى در برابر این نداى الهى، و این هشدارها و انذارها وجود دارد؟

قابل توجه این که جمله «فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تکرار شده یکى در آغاز بیان این سرگذشت، و یکى هم در پایان آن، این تفاوت شاید از این جهت است که عذاب این گروه از دیگران شدیدتر و وحشتناک‏تر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شدید مى‏باشد.

مسأله توجه به سعد و نحس ایام- که در ارتباط با حوادثى است که در آن واقع شده- علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مى‏شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مى‏خوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مى‏توانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.


(آیه 23)- سرانجام دردناک قوم ثمود! سومین قومى که شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقیب بحثهاى گذشته در این سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- که در سرزمین «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پیامبرشان «صالح» نهایت کوشش را در هدایت آنها کرد اما به جائى نرسید.

نخست مى‏فرماید: «طایفه ثمود (نیز) انذارهاى الهى را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).


(آیه 24)- سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).

آرى! کبر و غرور و خودبینى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها مى‏گفتند: صالح فردى مانند ما است، دلیلى ندارد که ما از او پیروى کنیم! او چه امتیازى بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالى است که امتهاى گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادى از جنس ما هستند و به همین دلیل نمى‏توانند پیامبر الهى باشند.


(آیه 25)- سپس افزودند: به فرض که وحى الهى بر انسانى نازل شود «آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا). با این که افرادى سرشناس‏تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پیدا مى‏شود.

در حقیقت گفته‏هاى قوم ثمود شباهت زیادى با گفته‏هاى مشرکان مکّه داشت که گاهى ایراد مى‏کردند: «چرا این پیامبر غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا فرشته‏اى نازل نشده که همراه او انذار کند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پایان آیه مى‏گوید: آنها همین موضوع را دلیل بر کذب پیامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا که مى‏خواهد بر ما حکومت کند، و همه چیز را در قبضه خود بگیرد، و بر طبق هوسهایش رفتار کند.


(آیه 26)- قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «ولى فردا مى‏فهمند چه کسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ).

همان زمان که عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم کوبد و تبدیل به یک مشت خاک و خاکستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نیز دامانشان را بگیرد مى‏فهمند این گونه نسبتها شایسته چه کسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!


(آیه 27)- سپس به داستان «ناقه» که به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره کرده، مى‏افزاید: به صالح وحى کردیم که «ما ناقه را براى آزمایش آنها مى‏فرستیم، در انتظار پایان کار آنها باش و صبر کن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).

«ناقه» یعنى همان شتر ماده‏اى که به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما یک ناقه معمولى نبود، بلکه داراى ویژگیهاى خارق العاده‏اى بود، از جمله این که طبق روایت مشهورى این ناقه از دل صخره‏اى از کوه برآمد، تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۸
* مسافر
جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ

528 . صفحه 528


هفتم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 45)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید:«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏).


(آیه 46)- «از نطفه‏اى هنگامى که خارج مى‏شود» و در رحم مى‏ریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏).

چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مى‏گوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مى‏دهد از ناحیه اوست، او مى‏گریاند یا مى‏خنداند، مى‏میراند یا زنده مى‏کند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مى‏گردد.

در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مى‏گوید: «خداوند آسمان را با باران مى‏گریاند، و زمین را با گیاهان مى‏خنداند»!


(آیه 47)- بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مى‏گوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏).


(آیه 48)- سپس مى‏افزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بى‏نیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏).

خداوند نه تنها در جنبه‏هاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش برطرف ساخته، سرمایه‏هاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.


(آیه 49)- سرانجام در این آیه مى‏فرماید: آیا انسان نمى‏داند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏).

تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشنده‏ترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مى‏شود و کاملا جلب توجه مى‏کند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مى‏پرستیدند، قرآن مى‏گوید: چرا شعرا را مى‏پرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.


(آیه 50)- این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مى‏باشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مى‏گوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مى‏پردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مى‏کنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.

نخست مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏).

توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشته‏اند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.


(آیه 51)- سپس مى‏افزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏).


(آیه 52)- سپس درباره قوم نوح مى‏فرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ). «چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانى‏تر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بت‏پرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العاده‏اى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.


(آیه 53)- قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مى‏گوید:

«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى‏).

در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.


(آیه 54)- سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).

آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.


(آیه 55)- در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مى‏فرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏).

آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى‏کند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟

درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مى‏شود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.


(آیه 56)- به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مى‏گفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهنده‏اى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏). این که مى‏گوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بى‏سابقه‏اى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟


(آیه 57)- آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مى‏افزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مى‏رسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).

نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه 18 سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه 1 سوره قمر مى‏خوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هرکس مى‏میرد، قیامت صغرایش برپا مى‏شود.


(آیه 58)- سپس مى‏افزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمى‏تواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).

حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مى‏خواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مى‏طلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.


(آیه 59)- در این آیه مى‏افزاید: «آیا از این سخن تعجب مى‏کنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).

این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که درباره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.


(آیه 60)- سپس مى‏گوید: «و مى‏خندید و نمى‏گریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).


(آیه 61)- «و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى‏برید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ). در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بى‏خبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.


(آیه 62)- {این آیه سجده واجب دارد} همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مى‏گوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا).

اگر مى‏خواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مى‏گردد سجده کنید، و اگر مى‏خواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.

جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.

و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مى‏گذارد و آنها را بى‏اختیار مجذوب خود مى‏کند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:

«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونه‏اى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.



سوره قمر سوره پنجاه وچهار قران است. 

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 55 آیه است.‏

محتواى سوره:

این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.

و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مى‏کند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.

و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مى‏توان خلاصه کرد:

1- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مى‏گوید.

2- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشرده‏اى بحث مى‏کند.

3- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مى‏دهد.

4- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.

5- سپس به سراغ قوم «لوط» مى‏رود، و ضمن اشاره گویا و فشرده‏اى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مى‏کند.

6- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.

7- و در آخرین بخش مقایسه‏اى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مى‏کند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مى‏دهد. نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى‏خوانیم: «هرکس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مى‏شود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هرکس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».

مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.



(آیه 1)- ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.

و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانه‏اى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.مى‏فرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).

قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جمله‏هائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مى‏شود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مى‏شود.

ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانه‏هاى نزدیکى قیامت است.

از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مى‏دهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مى‏ریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مى‏شود.

طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کرده‏اند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مى‏آورید؟

عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مى‏زد و مى‏فرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.


(آیه 2)- سپس قرآن مى‏افزاید: «و هرگاه نشانه و معجزه‏اى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مى‏گویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).

تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى‏کردند، و آن را «سحرى مستمر» مى‏پنداشتند، هر چند این تهمت بهانه‏اى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.


(آیه 3)- در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).

سرچشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.

جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمى‏رود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مى‏ماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمى‏گذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مى‏گردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.


(آیه 4)- به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزه‏اى سر تسلیم فرود نمى‏آوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى درباره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.

نخست مى‏فرماید: چنان نیست که این گروه بى‏خبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).

بنابراین کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.


(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمى‏دهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).


(آیه 6)- در این آیه مى‏فرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).

«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مى‏کند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَیْ‏ءٍ نُکُرٍ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۴
* مسافر