528 . صفحه 528
هفتم خرداد :
نفیسه :
(آیه 45)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید:«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى).
(آیه 46)- «از نطفهاى هنگامى که خارج مىشود» و در رحم مىریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى).
چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مىگوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مىدهد از ناحیه اوست، او مىگریاند یا مىخنداند، مىمیراند یا زنده مىکند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مىگردد.
در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مىگوید: «خداوند آسمان را با باران مىگریاند، و زمین را با گیاهان مىخنداند»!
(آیه 47)- بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مىگوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى).
(آیه 48)- سپس مىافزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بىنیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى).
خداوند نه تنها در جنبههاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش برطرف ساخته، سرمایههاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
(آیه 49)- سرانجام در این آیه مىفرماید: آیا انسان نمىداند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى).
تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشندهترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مىشود و کاملا جلب توجه مىکند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مىپرستیدند، قرآن مىگوید: چرا شعرا را مىپرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.
(آیه 50)- این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مىباشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مىگوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مىپردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مىکنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.
نخست مىفرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى).
توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشتهاند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.
(آیه 51)- سپس مىافزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى).
(آیه 52)- سپس درباره قوم نوح مىفرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ). «چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانىتر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بتپرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العادهاى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.
(آیه 53)- قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى).
در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.
(آیه 54)- سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.
(آیه 55)- در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مىفرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى).
آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمىکند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟
درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مىشود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.
(آیه 56)- به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مىگفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهندهاى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى). این که مىگوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بىسابقهاى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟
(آیه 57)- آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مىافزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مىرسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).
نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه 18 سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه 1 سوره قمر مىخوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هرکس مىمیرد، قیامت صغرایش برپا مىشود.
(آیه 58)- سپس مىافزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمىتواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).
حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مىخواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مىطلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.
(آیه 59)- در این آیه مىافزاید: «آیا از این سخن تعجب مىکنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که درباره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.
(آیه 60)- سپس مىگوید: «و مىخندید و نمىگریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).
(آیه 61)- «و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مىبرید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ). در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بىخبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.
(آیه 62)- {این آیه سجده واجب دارد} همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مىگوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا).
اگر مىخواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مىگردد سجده کنید، و اگر مىخواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.
جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.
و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مىگذارد و آنها را بىاختیار مجذوب خود مىکند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونهاى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.
سوره قمر سوره پنجاه وچهار قران است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 55 آیه است.
محتواى سوره:
این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.
و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مىکند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.
و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مىتوان خلاصه کرد:
1- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مىگوید.
2- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشردهاى بحث مىکند.
3- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مىدهد.
4- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.
5- سپس به سراغ قوم «لوط» مىرود، و ضمن اشاره گویا و فشردهاى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مىکند.
6- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.
7- و در آخرین بخش مقایسهاى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مىکند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مىدهد. نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مىکند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مىخوانیم: «هرکس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مىشود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هرکس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».
مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.
(آیه 1)- ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.
و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانهاى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.مىفرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جملههائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مىشود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مىشود.
ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانههاى نزدیکى قیامت است.
از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مىدهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مىریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مىشود.
طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کردهاند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مىگوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مىآورید؟
عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مىزد و مىفرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.
(آیه 2)- سپس قرآن مىافزاید: «و هرگاه نشانه و معجزهاى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مىگویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).
تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مىکردند، و آن را «سحرى مستمر» مىپنداشتند، هر چند این تهمت بهانهاى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.
(آیه 3)- در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مىافزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سرچشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.
جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمىرود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مىماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمىگذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مىگردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.
(آیه 4)- به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزهاى سر تسلیم فرود نمىآوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى درباره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.
نخست مىفرماید: چنان نیست که این گروه بىخبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).
بنابراین کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بىاندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.
(آیه 5)- سپس مىافزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمىدهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).
(آیه 6)- در این آیه مىفرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مىکند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَیْءٍ نُکُرٍ).