قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره نجم» ثبت شده است

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ

528 . صفحه 528


هفتم خرداد : 


نفیسه : 



(آیه 45)- در ادامه آیات قبل این آیه میفرماید:«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏).


(آیه 46)- «از نطفه‏اى هنگامى که خارج مى‏شود» و در رحم مى‏ریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏).

چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مى‏گوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مى‏دهد از ناحیه اوست، او مى‏گریاند یا مى‏خنداند، مى‏میراند یا زنده مى‏کند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مى‏گردد.

در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مى‏گوید: «خداوند آسمان را با باران مى‏گریاند، و زمین را با گیاهان مى‏خنداند»!


(آیه 47)- بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مى‏گوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏).


(آیه 48)- سپس مى‏افزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بى‏نیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏).

خداوند نه تنها در جنبه‏هاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش برطرف ساخته، سرمایه‏هاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.


(آیه 49)- سرانجام در این آیه مى‏فرماید: آیا انسان نمى‏داند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏).

تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشنده‏ترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مى‏شود و کاملا جلب توجه مى‏کند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مى‏پرستیدند، قرآن مى‏گوید: چرا شعرا را مى‏پرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.


(آیه 50)- این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مى‏باشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مى‏گوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مى‏پردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مى‏کنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.

نخست مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏).

توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشته‏اند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.


(آیه 51)- سپس مى‏افزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏).


(آیه 52)- سپس درباره قوم نوح مى‏فرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ). «چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانى‏تر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بت‏پرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العاده‏اى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.


(آیه 53)- قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مى‏گوید:

«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى‏).

در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.


(آیه 54)- سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).

آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.


(آیه 55)- در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مى‏فرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏).

آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى‏کند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟

درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مى‏شود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.


(آیه 56)- به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مى‏گفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهنده‏اى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏). این که مى‏گوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بى‏سابقه‏اى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟


(آیه 57)- آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مى‏افزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مى‏رسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).

نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه 18 سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه 1 سوره قمر مى‏خوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هرکس مى‏میرد، قیامت صغرایش برپا مى‏شود.


(آیه 58)- سپس مى‏افزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمى‏تواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).

حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مى‏خواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مى‏طلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.


(آیه 59)- در این آیه مى‏افزاید: «آیا از این سخن تعجب مى‏کنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).

این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که درباره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.


(آیه 60)- سپس مى‏گوید: «و مى‏خندید و نمى‏گریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).


(آیه 61)- «و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى‏برید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ). در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بى‏خبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.


(آیه 62)- {این آیه سجده واجب دارد} همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مى‏گوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا).

اگر مى‏خواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مى‏گردد سجده کنید، و اگر مى‏خواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.

جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.

و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مى‏گذارد و آنها را بى‏اختیار مجذوب خود مى‏کند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:

«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونه‏اى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.



سوره قمر سوره پنجاه وچهار قران است. 

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 55 آیه است.‏

محتواى سوره:

این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.

و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مى‏کند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.

و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مى‏توان خلاصه کرد:

1- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مى‏گوید.

2- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشرده‏اى بحث مى‏کند.

3- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مى‏دهد.

4- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.

5- سپس به سراغ قوم «لوط» مى‏رود، و ضمن اشاره گویا و فشرده‏اى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مى‏کند.

6- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.

7- و در آخرین بخش مقایسه‏اى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مى‏کند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مى‏دهد. نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى‏خوانیم: «هرکس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مى‏شود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هرکس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».

مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.



(آیه 1)- ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.

و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانه‏اى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.مى‏فرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).

قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جمله‏هائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مى‏شود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مى‏شود.

ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانه‏هاى نزدیکى قیامت است.

از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مى‏دهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مى‏ریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مى‏شود.

طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کرده‏اند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مى‏آورید؟

عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مى‏زد و مى‏فرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.


(آیه 2)- سپس قرآن مى‏افزاید: «و هرگاه نشانه و معجزه‏اى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مى‏گویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).

تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى‏کردند، و آن را «سحرى مستمر» مى‏پنداشتند، هر چند این تهمت بهانه‏اى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.


(آیه 3)- در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).

سرچشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.

جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمى‏رود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مى‏ماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمى‏گذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مى‏گردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.


(آیه 4)- به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزه‏اى سر تسلیم فرود نمى‏آوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى درباره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.

نخست مى‏فرماید: چنان نیست که این گروه بى‏خبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).

بنابراین کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.


(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمى‏دهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).


(آیه 6)- در این آیه مى‏فرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).

«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مى‏کند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَیْ‏ءٍ نُکُرٍ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۴
* مسافر
پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ق.ظ

527 . صفحه 527


ششم خرداد :


نفیسه :



(آیه 27)- قرآن همچنان موضوع آیات قبل را در زمینه نفى عقائد مشرکان تعقیب کرده، نخست مى‏فرماید: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى‏).

آرى! این سخن زشت و شرم‏آور تنها از کسانى سر مى‏زند که به حساب و جزاى اعمال معتقد نیستند که اگر عقیده داشتند این چنین جسورانه سخن نمى‏گفتند، سخنى که کمترین دلیلى بر آن ندارند، بلکه دلائل عقلى نشان مى‏دهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.


(آیه 28)- سپس به یکى از دلائل روشن بطلان این نامگذارى اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، بلکه از گمان بى‏پایه پیروى مى‏کنند با اینکه گمان هرگز انسان را بى‏نیاز از حق نمى‏کند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمى‏گوید، و نسبتى را به کسى بى‏دلیل نمى‏دهد، تکیه بر گمان و پندار کار شیطان و انسانهاى شیطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بى‏عقلى است.
البته گمانهائى که معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى کار عقلا در زندگى روزمره مى‏باشد، مانند شهادت شهود در محکمه و دادگاه، یا «قول اهل خبره» و یا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در این آیات نیست، این گونه گمانها در حقیقت یک نوع علم عرفى است نه گمان.


(آیه 29)- سپس براى این که روشن کند این گروه اهل استدلال و منطق نیستند، و حب دنیا و فراموش کردن یاد خدا آنها را در لجنزار این موهومات و خرافات غوطه‏ور ساخته، مى‏افزاید: «حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مى‏گرداند، و جز زندگى مادى دنیا را نمى‏طلبد اعراض کن و به آنها اعتنا مکن که شایسته سخن نیستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا).
«ذکر خدا» مفهوم گسترده‏اى دارد که هرگونه توجه به خدا را چه از طریق قرآن، و دلیل عقل، و چه از طریق سنت، و یاد قیامت شامل مى‏گردد.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که امر به اعراض از این گروه هرگز منافاتى با تبلیغ رسالت که وظیفه اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ندارد. چرا که تبلیغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است که حداقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد، آنجا که یقین به عدم تأثیر است نباید نیروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت باید اعراض کرد.


(آیه 30)- در این آیه براى اثبات انحطاط فکرى این گروه مى‏افزاید: «این آخرین حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پایان مى‏گوید: «پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏).
جمله «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مى‏تواند اشاره به خرافاتى همچون بت‏پرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، یعنى نهایت آگاهى این گروه همین موهومات است. یا اشاره به دنیاپرستى و اسارت آنها در چنگال مادیات، یعنى نهایت فهم و شعورشان این است که به خواب و خور و عیش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنیا قناعت کرده‏اند.
در دعاى معروفى که در اعمال ماه شعبان از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مى‏خوانیم: «خداوندا! دنیا را بزرگترین مشغولیات فکرى ما و نهایت علم و آگاهى ما قرار مده».
پایان آیه اشاره به این حقیقت است که خداوند هم گمراهان را به خوبى مى‏شناسد و هم هدایت یافتگان را، یکى را مشمول غضبش و دیگرى را مشمول لطفش مى‏سازد، و در قیامت هر کدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.


(آیه 31)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدایت‏یافتگان بود، در این آیه در ادامه همین سخن مى‏افزاید:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
مالکیت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نیز حاکمیت مطلقه از آن او، و به همین دلیل تدبیر عالم هستى نیز به دست اوست، و چون چنین است جز او شایسته عبودیت و شفاعت نیست.
هدف بزرگ او از این آفرینش گسترده این است که انسان یعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامه‏هاى تکوینى و تشریعى و تعلیم و تربیت انبیا در مسیر تکامل پیش برد.
لذا در پایان آیه به عنوان نتیجه این مالکیت مى‏فرماید: غرض این است «تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).


(آیه 32)- سپس به توصیف این گروه نیکوکار پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‏کنند، جز گناهان صغیره» که گاه آلوده آن مى‏شوند (الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آیه گواهى مى‏دهد که «لمم» به معنى گناهانى است که احیانا از انسان سر مى‏زند، سپس متوجه مى‏شود و آن را ترک مى‏گوید.
به علاوه در جمله بعد قرآن مى‏گوید: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
این نیز دلیلى است بر این که گناهى از او سر زده که نیاز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نیت و نزدیک شدن به گناه بى‏آنکه آن را مرتکب شده باشد.
به هرحال منظور این است که نیکوکاران ممکن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه برخلاف طبع و سجیه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاک است و آلودگیها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتکاب گناه پشیمان مى‏شوند و از خدا تقاضاى بخشش مى‏کنند.در دنباله آیه براى تأکید عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و کیفر از علم بى‏پایان او که همه بندگان و اعمالشان را فرا مى‏گیرد سخن مى‏گوید.
مى‏فرماید: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام که شما را از زمین آفرید، و در آن موقع که به صورت جنینهائى در شکم مادرانتان بودید» (هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ).
آفرینش انسان از زمین یا به اعتبار خلقت نخستین او از طریق حضرت آدم است که از خاک آفریده شده، و یا به اعتبار این است که تمام مواد تشکیل دهنده وجود انسان از زمین گرفته شده، که از طریق تغذیه در ترکیب‏بندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنین مؤثر است، و در هر حال هدف این است که خداوند از همان زمان که ذرات وجود شما در لابلاى خاکهاى زمین بود و از آن روز که نطفه ناچیزى در رحم مادر در درون پرده‏هاى ظلمانى رحم بودید از تمام جزئیات وجود شما آگاه بوده است، با این حال چگونه ممکن است از اعمال شما بى‏خبر باشد؟! این تعبیر ضمنا مقدمه‏اى است براى سخن بعد که مى‏فرماید: «پس خودستائى نکنید (و از پاک بودن خود سخن مگوئید، چرا که) او پرهیزکاران را بهتر مى‏شناسد» (فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏).
نه نیازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نیکتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از میزان خلوص نیتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مى‏شناسد.
«کبائر الاثم» چیست؟
هر گناهى که یکى از شرائط زیر را داشته باشد کبیره محسوب مى‏شود:
الف- گناهانى که خداوند وعده عذاب درباره آن داده است.
ب- گناهانى که در نظر اهل شرع و لسان روایات با عظمت یاد شده.
ج- گناهانى که در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده که جزء کبائر است.
د- و بالاخره گناهانى که در روایات معتبر تصریح به کبیره بودن آن شده است.
در روایات اسلامى تعداد کبائر مختلف ذکر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدین، رباخوارى، بازگشت به دار الکفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاکدامن دادن، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد).
و در بعضى دیگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسیار بیشترى دیده مى‏شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه مورد بحث آمده است: «هیچ کس از شما نباید به فزونى نماز و روزه و زکات و مناسک حج و عمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر مى‏شناسد».


(آیه 33)-
شأن نزول:
در مورد این آیه نقل شده: «ولید بن مغیره» به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به اسلام نزدیک شد، بعضى از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند:
آئین بزرگان ما را رها کردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان کردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مى‏ترسم! شخص سرزنش کننده گفت: اگر چیزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرک باز گردى من عذاب تو را بر گردن مى‏گیرم! ولید بن مغیره این کار را کرد، ولى مالى را که بنا بود بپردازد جز قسمت کمى از آن را نپرداخت! آیه نازل شد و ولید را به خاطر روى گرداندن از ایمان نکوهش کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از این بود که خداوند بدکاران را در برابر اعمال بدشان کیفر مى‏دهد و نیکوکاران را پاداش، چون ممکن است بعضى تصور کنند مى‏شود کسى را به گناه دیگرى کیفر داد، یا گناه دیگرى را بر گردن گرفت آیه در مقام نفى این توهم برآمده، و این اصل مهم اسلامى را که نتیجه اعمال هرکس فقط به خود او باز مى‏گردد تشریح مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا دیدى آن کس را که (از اسلام- یا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى).


(آیه 34)- «و کمى عطا کرد و از (پرداخت مال) بیشتر امساک نمود» به گمان این که دیگرى مى‏تواند بار گناهان او را بر دوش گیرد (وَ أَعْطى‏ قَلِیلًا وَ أَکْدى‏).


(آیه 35)- «آیا نزد او علم غیب است و مى‏بیند» که دیگران مى‏توانند گناهان او را بر دوش گیرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏).
چه کسى از قیامت آمده و براى آنها خبر آورده است که افراد مى‏توانند رشوه گیرند و گناه دیگران را بر گردن نهند؟!


(آیه 36)- بعد از این اعتراض شدید قرآن به بیان یک اصل کلى که در سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است، پرداخته، چنین مى‏گوید: کسى که با این وعده‏هاى خیالى دست از انفاق (یا ایمان) برداشته، و مى‏خواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از کیفر الهى رهائى بخشد «آیا از آنچه در کتب موسى نازل گردیده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏).


(آیه 37)- «و (همچنین آنچه) در کتب ابراهیم، همان کسى که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد» (وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى).
همان پیامبر بزرگى که به تمام عهد و پیمانهاى الهى وفا کرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبلیغ آئین او از هیچ مشکل و تهدید و آزارى نهراسید، همان کسى که در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و یاران.


(آیه 38)- آیا با خبر نشده است که در تمام این کتب آسمانى این حکم نازل شده «که هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏گیرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).


(آیه 39)- سپس براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: آیا خبر ندارد در این کتب آسمانى آمده است «که براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست»؟! (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏).


(آیه 40)- و آیا خبر ندارد «که تلاش او به زودى دیده مى‏شود»؟! (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏).
نه تنها نتیجه‏هاى این سعى و تلاش- چه در مسیر خیر باشد یا شر- بلکه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشکار مى‏شود، همان گونه که در آیه 30 سوره آل عمران مى‏فرماید: «روزى که هرکس اعمال نیکى را که انجام داده حاضر مى‏بیند».


(آیه 41)- «سپس (در برابر عملش) به او جزاى کافى داده خواهد شد» (ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است که درست به اندازه عمل باشد، البته این منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نیک به ده برابر، یا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آیات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، که در کتب آسمانى پیشین نیز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر کس مسؤول گناهان خویش است.
ب- بهره هرکس در آخرت همان سعى و کوشش اوست.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاى کامل مى‏دهد.
و به این وسیله قرآن خط بطلان بر بسیارى از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیانا در بعضى از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است مى‏کشد.


(آیه 42)- تمام خطوط به او منتهى مى‏شود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پیرامون مسأله جزاى اعمال مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهى مى‏گردد» (وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهى مى‏گردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مى‏گیرد، و بالاخره تکیه‏گاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاک خداست.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین مى‏خوانیم:
«هنگامى که سخن به ذات خدا مى‏رسد سکوت کنید».
یعنى درباره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائى نمى‏رسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو مى‏تواند در معنى آیه جمع باشد.


(آیه 43)- سپس براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، مى‏افزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏).


(آیه 44)- «و اوست که میراند و زنده کرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۷
* مسافر
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ

526 . صفحه 526


پنجم خرداد :


نفیسه :





سوره نجم پنجاه و سومین سوره قران میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 62 آیه دارد.
محتواى سوره:
این سوره به گفته بعضى نخستین سوره‏اى است که پیامبر بعد از علنى کردن دعوت خود آن را آشکارا و با صداى بلند در حرم مکه تلاوت کرد، و مشرکان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشرکان سجده کردند! به هر حال این سوره به خاطر «مکى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهدیدهاى کوبنده و انذارهاى مکرر به بیدارى کفار مى‏پردازد.
محتواى این سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه کرد:
1- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقیقت وحى سخن مى‏گوید و تماس مستقیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با پیک وحى «جبرئیل» روشن مى‏سازد، و ساحت مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این که چیزى جز وحى الهى بگوید مبرا مى‏کند.
2- در بخش دیگرى از این سوره از معراج پیامبر سخن گفته، و گوشه‏هائى از آن را با عباراتى کوتاه و پرمعنى مجسم مى‏کند.
3- سپس به خرافات مشرکان در زمینه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور دیگرى که جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در این رابطه نکوهش مى‏کند، و از پرستش آنها برحذر مى‏دارد.
4- در بخش دیگرى راه توبه را به روى این منحرفین و عموم گنهکاران باز مى‏کند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نوید مى‏دهد، و تأکید مى‏کند که هر کس مسؤول اعمال خویش است و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد.
5- براى تکمیل این اهداف در بخش دیگرى از این سوره گوشه‏هائى از مسأله «معاد» را منعکس مى‏سازد، و دلیل روشنى براى این مسأله از آنچه در نشئه دنیا وجود دارد اقامه مى‏کند.
6- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که در طریق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مى‏کند.
7- و سرانجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پایان مى‏بخشد.
ضمنا نامگذارى این سوره به «النجم» به خاطر نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره «النّجم» را بخواند خداوند به عدد هر یک از کسانى که به پیامبر ایمان آوردند و کسانى که او را انکار کردند ده حسنه به او عطا مى‏کند».
مسلما چنین پاداشهاى عظیمى از آن کسانى است که تلاوت این سوره را وسیله‏اى براى اندیشیدن، و سپس عمل، قرار دهند، و تعلیمات مختلف این سوره در زندگى آنها پرتوافکن شود.


(آیه 1)- قابل توجه این که سوره پیشین (سوره طور) با کلمه «النّجوم» (ستارگان) پایان یافت، و این سوره با کلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مى‏شود که خداوند به آن سوگند یاد کرده، مى‏فرماید: «سوگند به ستاره هنگامى که افول مى‏کند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏).
ظاهر آیه آنچنان که اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مى‏کند سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانه‏هاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است.
تکیه بر غروب آنها، در حالى که طلوع آنها بیشتر جلب توجه مى‏کند به خاطر آن است که غروب ستارگان دلیل بر حدوث آنها مى‏باشد و نیز دلیل است بر نفى عقیده ستاره‏پرستان همان گونه که در داستان ابراهیم (ع) آمده است.


(آیه 2)- اما ببینیم این سوگند براى چه یاد شده است؟ آیه مورد بحث چنین توضیح مى‏دهد: «که هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه علیه و آله‏] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏). او همیشه در مسیر حق گام برمى‏دارد، و در گفتار و کردارش کمترین انحرافى نیست.


(آیه 3)- سپس براى تأکید این مطلب، و اثبات این که آنچه مى‏گوید از سوى خداست، مى‏افزاید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید» (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).
این تعبیر شبیه استدلالى است براى آنچه در آیه قبل در زمینه نفى ضلالت و غوایت آمده، چرا که سرچشمه گمراهیها غالبا پیروى از هواى نفس است.


(آیه 4)- سپس با صراحت تمام مى‏گوید: «آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏).
او از خودش چیزى نمى‏گوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است، بررسى آیات قرآن نیز گواهى مى‏دهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخوانده‏اى که در محیطى مملو از جهل و خرافات پرورش یافته- قادر نیست سخنانى چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهام‏بخش مغزهاى متفکران است، و مى‏تواند پایه‏اى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد.
ضمنا این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز شامل مى‏شود چرا که این آیه با صراحت مى‏گوید: او از روى هوى سخن نمى‏گوید هر چه مى‏گوید وحى است.
حدیث جالب زیر شاهد دیگرى بر این مدعاست.
 «سیوطى» که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر «در المنثور» چنین نقل مى‏کند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد درهاى خانه‏هائى که به داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گشوده مى‏شد (جز در خانه على علیه السّلام) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که «حمزه» عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابوبکر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردى؟ (و او را بر دیگران ترجیح دادى).
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى‏نظیرى در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد.
سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و على را ساکن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس این آیات را تلاوت کرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏».
این حدیث که بیانگر مقام والاى امیرمؤمنان على علیه السّلام در میان تمام امت اسلامى بعد از شخص پیامبر است، نشان مى‏دهد که نه تنها گفته‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر طبق وحى است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است.


(آیه 5)- نخستین دیدار دوست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نزول وحى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏گفت در اینجا سخن از معلم وحى است.
مى‏فرماید: «آن کس که قدرت عظیمى دارد او را تعلیم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏).


(آیه 6)- باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «همان کسى که توانائى فوق العاده دارد او سلطه یافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏).


(آیه 7)- این تعلیم را به او داد «در حالى که در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏).


(آیه 8)- «سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).


(آیه 9)- «تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه دو کمان یا کمتر بود»! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏).


(آیه 10)- «در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده‏اش وحى نمود»! (فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏).


(آیه 11)- «قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏).


(آیه 12)- «آیا با او درباره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مى‏کنید»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما یَرى‏).
در روایات وارد شده، منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین شرح مى‏دهد: خداوند شدید القوى و پرقدرت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بنده‏اش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مى‏آمد تأکید مى‏کند که قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به خداوند صریحتر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر.
از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «آیا پروردگارت را هرگز دیده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «رأیته بفؤادى من او را با چشم دل دیده‏ام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب یمانى» آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: «آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آیا کسى را که نمى‏بینم پرستش کنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است».


(آیه 13)- دومین دیدار! این آیات همچنان ادامه بحثهاى آیات گذشته درباره مسأله وحى و ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مى‏فرماید: «و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏).
تعبیر به «نزلة اخرى» نشانگر این است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در یک «شهود باطنى دیگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى که «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.
دیده قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانه‏هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.


(آیه 14)- و این شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏).
درباره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده است این تعبیرات نشان مى‏دهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مى‏بینیم نبود، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مى‏کنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.


(آیه 15)- همان «که جنة المأوى (و بهشت برین) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏).
«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مى‏روند.


(آیه 16)- «در آن هنگام که چیزى [نور خیره کننده‏اى‏] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى‏).


(آیه 17)- اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد» آنچه دید واقعیت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏).


(آیه 18)- «او پاره‏اى از آیات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش را دید» (لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏).
نکته‏ها:
1- هدف معراج،
رسیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهود باطنى از یکسو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا «لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏» و هم در آیه 1 سوره اسراء «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم». به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهام‏بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
2- گوشه‏اى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیرمؤمنان على علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشه‏هائى از آن را در اینجا مى‏آوریم.
در آغاز حدیث مى‏خوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟».
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده‏ام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مى‏کنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»! در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مى‏دهند مغرور مى‏شوند، و همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه توست». فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض کرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن».
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیرد، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز دیگر مى‏فرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مى‏کند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند»؟
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مى‏خورند، و زیاد مى‏خندند و مى‏خوابند، و خشم مى‏گیرند، و کمتر خشنود مى‏شوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مى‏خواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مى‏پذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمى‏رسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤولیت، علاقه‏مند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مى‏آورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام نداده‏اند ستایش مى‏کنند، و چیزى را مطالبه مى‏کنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مى‏گویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مى‏سازند و نیکیهاى آنها را پنهان»! عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموخته‏اند تواضع نمى‏کنند، و خود را عاقل مى‏دانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مى‏دهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مى‏افکنند، چشمهایشان به خواب مى‏رود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مى‏گرید، و قلبشان پیوسته به یاد خداست.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مى‏شوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مى‏گویند، و در پایان شکر او را به جا مى‏آورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قیّوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود یکبار مى‏میرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مى‏میرند (و حیات نوین مى‏یابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مى‏ایستند همچون بنیان مرصوص و سدّى فولادینند، و در دل آنها توجیهى به مخلوقات نیست.
به عزّت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزه‏اى مى‏بخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مى‏کنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى‏گشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مى‏زنم، و دستور مى‏دهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است،هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مى‏دانى کدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض کرد: «خداوندا! نه» فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظه‏اى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بى‏خبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مى‏دهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مى‏بخشم! چشم و گوش و قلب او را مى‏گشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سرانجام این حدیث نورانى با این جمله‏هاى بیدار کننده پایان مى‏گیرد:
«اى احمد! اگر بنده‏اى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذره‏اى دنیاپرستى یا ریاست‏طلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مى‏کنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمین».
این سخنان عرشى که روح انسان را با خود به اوج آسمانها مى‏برد، و در معراج الهى سیر مى‏دهد و به آستانه عشق و شهود مى‏کشد تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش، رد و بدل شده که نه گوشها توانائى شنیدن آن را دارد و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده‏اند.


(آیه 19)- این بتها زائیده هواى نفس شماست! پس از بیان بحثهاى مربوط به توحید، وحى، معراج و آیات عظمت خداوند یگانه در آسمانها به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بتها مى‏پردازد.
مى‏فرماید: بعد از آن که عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید «به من خبر دهید آیا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).


(آیه 20)- «و (همچنین بت) منات که سومین آنهاست» آیا دختران خدا هستند و منشأ سود و زیان براى شما مى‏باشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏).
این سه بت در میان عرب از اهمیت و شهرت خاصى برخوردار بودند.


(آیه 21)- «آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏). در حالى که به زعم شما دختران کم ارزشترند و حتى هنگامى که مى‏شنوید همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سیاه مى‏شوید!


(آیه 22)- «اگر چنین باشد این تقسیمى ناعادلانه است» که میان خود و خدا قائل شدید! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏). چرا که سهم خدا را پست‏تر از سهم خود مى‏دانید! به این ترتیب قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مى‏گیرد که شما از یکسو دختران را زنده به گور مى‏کنید و عیب و ننگ مى‏دانید، و از سوى دیگر فرشتگان را دختران خدا مى‏دانید، نه تنها خودشان را مى‏پرستید که مجسمه‏هاى بى‏روح آنها نیز به صورت بتها در نظر شما این همه احترام دارد. و از اینجا روشن مى‏شود که حداقل بسیارى از بتهاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مى‏شد به زعم آنها مجسمه‏هاى فرشتگان بود فرشتگانى که آنها را «ربّ النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مى‏دانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مى‏پنداشتند. از اینجا معلوم مى‏شود که قرآن هرگز نمى‏خواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مى‏خواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.


(آیه 23)- در این آیه، قرآن با قاطعیت مى‏گوید: «اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏اید (نامهائى بى‏محتوا و اسمهائى بى‏مسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مى‏افزاید: «آنها فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پیروى مى‏کنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوى است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏).
اما چشم مى‏بندند و به آن پشت مى‏کنند، و در ظلمات این اوهام غوطه‏ور مى‏شوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترین و خطرناکترین بتهاست و سرچشمه پیدایش بتهاى دیگر، و مایه گرمى بازار بت‏پرستى است.


(آیه 24)- قرآن همچنان خرافه بت‏پرستى را تعقیب و محکوم مى‏کند.
نخست به آرزوهاى بى‏اساس بت‏پرستان و انتظاراتى که از بتها داشتند پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن مى‏رسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آیا ممکن است این اجسام بى‏روح و بى‏ارزش به شفاعت او در پیشگاه خدا برخیزند؟ و یا در مشکلات و گرفتاریها در دنیا و آخرت به او پناه بدهند؟


(آیه 25)- «در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏).
عالم اسباب بر محور اراده او مى‏چرخد، و هر موجودى هر چه دارد از برکت وجود اوست، شفاعت از ناحیه او و حل مشکلات نیز به دست قدرت اوست.
و به این ترتیب قرآن مشرکان را بکلى از شفاعت بتها و حل مشکلات به وسیله آنها مأیوس و نومید مى‏کند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سرچشمه مى‏گیرد زیرا هرگاه به چیزى علاقه داشت و به آن نرسید شکل آرزو و تمنا به خود مى‏گیرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سرچشمه مى‏گیرد و عاملى است براى حرکت و تلاش و جهاد و سیر تکاملى او، مثل این که انسان آرزو مى‏کند در علم و دانش و تقوا و شخصیت و آبرو سرآمد جهانیان باشد.
ولى بسیار مى‏شود که این آرزوها کاذب است، و مایه غفلت و بى‏خبرى و تخدیر و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسیدن به عمر جاویدان، و خلود در زمین، و در اختیار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حکومت بر همه انسانها و موهومات دیگرى از این قبیل.
و به همین دلیل در روایات اسلامى تشویق شده که مردم به سراغ آرزوهاى خیر بروند، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که تمناى چیزى کند که موجب رضاى خداست از دنیا بیرون نمى‏رود مگر به آن برسد».

(آیه 26)- شفاعت هم به اذن اوست! در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین مسأله مى‏افزاید: «و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها هیچ سودى نمى‏بخشد، مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏).
جائى که فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نیستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از این بتهاى بى‏شعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى دارید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
* مسافر