قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ

265 . صفحه 265



شانزدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 52)- میهمانهاى ناخوانده که به حضرت ابراهیم (ع) وارد شدند، فرشتگانى بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).
ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرایى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد میهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).
این ترس به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که هرگاه کسى نان و نمک کسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مدیون او مى‏داند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.

(آیه 53)- ولى چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایى بشارت مى‏دهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).

(آیه 54)- ولى ابراهیم به خوبى مى‏دانست که از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مى‏دهید در حالى که من به سن پیرى رسیده‏ام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى‏ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ).
«راستى به چه چیز مرا بشارت مى‏دهید»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
آیا به امر و فرمان خداست این بشارت شما یا از ناحیه خودتان؟ صریحا بگویید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم!

(آیه 55)- به هر حال فرشتگان مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: که ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).
بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم.
و به دنبال آن براى تأکید- به گمان این که مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کرده باشد- گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ).

(آیه 56)- ولى ابراهیم به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود جز گمراهان»؟! (قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).
همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى‏پایانش نبرده‏اند، خدایى که از ذره‏اى خاک، انسانى چنین شگرف مى‏آفریند، و از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مى‏آورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مى‏کند، چه کسى مى‏تواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!

(آیه 57)- ولى به هر حال ابراهیم (ع) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که این فرشتگان با آن شرایط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامده‏اند، حتما مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشه‏اى از آن را تشکیل مى‏دهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 58)- «گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شده‏ایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ).

(آیه 59)- و از آنجا که مى‏دانستند ابراهیم با آن حس کنجکاویش مخصوصا در زمینه این گونه مسائل به این مقدار پاسخ، قناعت نخواهد کرد، فورا اضافه کردند که: این قوم مجرم کسى جز قوم لوط نیست ما مأموریم این آلودگان بى‏آزرم را درهم بکوبیم و نابود کنیم «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ).

(آیه 60)- ولى از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «اجمعین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود مى‏شد، و شاید ابراهیم نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کردند و گفتند: «بجز همسرش که ما مقدر ساخته‏ایم از بازماندگان در شهر محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ).

(آیه 61)- از این آیه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مى‏خوانیم، نخست مى‏گوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 62)- لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته‏اید» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
مفسران مى‏گویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، از یک سو میهمانند و محترم، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.

(آیه 63)- ولى فرشتگان، زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:
ما چیزى را براى تو آورده‏ایم که آنها در آن تردید داشتند» (قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ). یعنى مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کرارا به آنها گوشزد کرده‏اى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند؟

(آیه 64)- سپس براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیر قابل تردیدى را براى تو آورده‏ایم» (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).
یعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بى‏ایمان منحرف.
باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند:«ما مسلما راست مى‏گوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کرده‏اند و جایى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگى این امر را ندارند.

(آیه 65)- و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت) خانواده‏ات را بردار و از شهر بیرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمنا «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«و به همان نقطه‏اى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بوده‏اند) بروید» (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).

(آیه 66)- سپس لحن کلام تغییر مى‏یابد و خداوند مى‏فرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشه کن خواهند شد، به گونه‏اى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).

(آیه 67)- سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مى‏گردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعدا اشاره خواهیم کرد بیان مى‏کند و مى‏گوید: «مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مى‏دادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مى‏کردند طعمه لذیذى به چنگ آورده‏اند، جوانانى زیبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!

(آیه 68)- «لوط» که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد. لذا در مقابل آنها ایستاد و «گفت: اینها میهمانان منند، آبروى مرا نریزید» (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ).

(آیه 69)- سپس اضافه کرد: بیایید «و از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ).

(آیه 70)- ولى آنها چنان جسور و پررو بودند که نه تنها احساس شرمندگى در خویش نمى‏کردند بلکه از لوط پیامبر، چیزى هم طلبکار شده بودند، گویى جنایتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و «گفتند: مگر ما به تو نگفتیم احدى را از مردم جهان به میهمانى نپذیرى» و به خانه خود راه ندهى (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۱
* مسافر
يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

264 . صفحه 264




پانزدهم شهریور :



نفیسه :



(آیه 32)- وقتی ابلیس از سجده کردن به خاطر آفرینش آدم سرپیچی کرد مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:

اى ابلیس! چرا تو با سجده کنندگان نیستى»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).


(آیه 33)- ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیده‏اى- که از گل بدبویى گرفته شده- آفریده‏اى سجده نخواهم کرد» (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 34)- او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بى‏خبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مایى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).


(آیه 35)- و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر براى همیشه تو را مطرود کرد،«لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ).


(آیه 36)- ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعله‏ور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد.
لذا «عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد!

(آیه 37)- خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت یافتگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).


(آیه 38)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخیز، چنانکه خواسته‏اى، بلکه «تا وقت و زمان معینى» (إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پایان این جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است.


(آیه 39)- در اینجا ابلیس نیّت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و «عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مى‏دهم (و انسانها را به آن مشغول مى‏دارم) و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).


(آیه 40)- اما او به خوبى مى‏دانست که وسوسه‏هایش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنایى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس رسیده باشند (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).


(آیه 41)- خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید «فرمود: این راه مستقیمى است که بر عهده من است» و سنت همیشگیم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ).


(آیه 42)- که «تو هیچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصا بخواهند از تو پیروى کنند» (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ).
یعنى، در واقع این تو نیستى که مى‏توانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام برمى‏دارند.

(آیه 43)- سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده، مى‏گوید: «و جهنم میعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ).
گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مى‏توانند فرار کنند و یا به حساب آنها رسیدگى نمى‏شود.

(آیه 44)- «همان دوزخى که هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شده‏اند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).
این درها، در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن، افراد وارد دوزخ مى‏شوند، هر گروهى به وسیله ارتکاب گناهى و از درى، همان گونه که درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهایى است که به وسیله آن بهشتیان وارد بهشت مى‏شوند.

(آیه 45)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آیات گذشته دیدیم که چه سان خداوند نتیجه کار شیطان و یاران و همگامان و پیروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.
طبق روش قرآن که از مسأله مقابله و تقارن، براى تعلیم و تربیت، بهره‏گیرى مى‏کند، در این آیات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت بیان شده است:
1- در آغاز به یک نعمت مهم جسمانى اشاره کرده، مى‏گوید: «پرهیزکاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در کنار چشمه‏هاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
ذکر «جنات» و «عیون» به صیغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه‏هاى فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذت تازه‏اى مى‏آفریند.

(آیه 46)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى که «سلامت» و «امنیت» است اشاره مى‏کند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنیت از هرگونه خطر، مى‏گوید: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مى‏گویند: «داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت کامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ).

(آیه 47)- چهارم: «ما هرگونه حسد و کینه و عداوت و خیانت را از سینه‏هاى آنها مى‏شوییم و بر مى‏کنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
چرا که تا قلب انسان از این «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنیت فراهم مى‏شود و نه برادرى و اخوت.
5- «در حالى که همه برادرند» (إِخْواناً).
و نزدیکترین پیوندهاى محبت در میان آنها حکمفرماست.
6- «در حالى که بر سریرها رو بروى یکدیگر قرار گرفته‏اند» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).
آنها در جلسات اجتماعیشان گرفتار تشریفات آزار دهنده این دنیا نیستند و مجلسشان بالا و پایین ندارد همه برادرند، همه روبروى یکدیگر و در یک صف، نه یکى بالاى مجلس و دیگرى در کفش کن.


(آیه 48)- سپس به هفتمین نعمت مادى و معنوى اشاره کرده، مى‏گوید:
«هرگز خستگى و تعب به آنها نمى‏رسد» (لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ).
و همانند زندگى این دنیا که رسیدن به یک روز آسایش، خستگیهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد که فکر آن، آرامش انسان را بر هم مى‏زند، نیست.
8- همچنین فکر فنا و نابودى و پایان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمى‏دهد، چرا که «آنها هرگز از این باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمى‏شوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ).

(آیه 49)- اکنون ممکن است افراد گنهکار و آلوده در هاله‏اى از غم و اندوه فرو روند که اى کاش ما هم مى‏توانستیم به گوشه‏اى از این موهبت دست یابیم، در اینجا خداوند رحمان و رحیم درهاى بهشت را به روى آنها نیز مى‏گشاید، اما به صورت مشروط.
با لحنى مملو از محبت و عالیترین نوازش، روى سخن را به پیامبرش کرده، مى‏گوید: پیامبرم! «بندگانم را آگاه کن که من غفور و رحیمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

(آیه 50)- اما از آنجا که قرآن، همیشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جمله‏هاى تکان دهنده‏اى که حاکى از خشم و غضب اوست مى‏گیرد، تا تعادل میان خوف و رجاء که رمز تکامل و تربیت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مى‏کند: که به بندگانم نیز بگو: که «عذاب و کیفر من همان عذاب دردناک است» (وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ).

(آیه 51)- از این آیه به بعد، قسمتهاى آموزنده‏اى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش به عنوان نمونه‏هاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مى‏کند.
نخست از داستان میهمانهاى ابراهیم شروع کرده، مى‏گوید: «و به آنها (بندگانم) از میهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ).


اعظم :



آیه 33 : برتری نژادی یک فکر ابلیسی است (خلقته من صلصال )

آیه 33.شیطان گناه خودش رو توجیه کرد و عذر بدتر از گناه اورد (خلقته من صلصال )

آیه 37 : خداوند معمولا به گناهکاران مهلت می دهد و ان یکی از سنت های الهی است


آیه 37 و 38 : خداوند درخواست او رااجابت نمود و به او مهلت داد، اما نه تا روز قیامت ، بلکه تا روز معلوم که قطعاقبل از روز قیامت و روز بعث است و طبق گفتار ابن عباس مراد از (یؤم الوقت المعلوم ) آخرین روز تکلیف و همان روز نفخه اول است که تمامی خلایق می میرند، اما به دلالت صریح آیات قرانی بر اصلاح نوع بشر وهدایت همگی آنها( در عصر ظهور حضرت حجه (عج ))استفاده می شود که مراد از روز سرآمدمهلت ابلیس ، روز اصلاح آسمانی بشر، یعنی روز ظهور حضرت مهدی (عج )است که ریشه فساد بکلی قطع می شود و در روی زمین جز خدا کسی پرستش نمی گردد .

ایه 39 :
کار شیطون زینت دادنه و به عبارتی مرغ همسایه رو غاز کردن
معمولا هر چیزی که مطابق با دستور خدا نیست واسه ادم زینت میده و میل ادم رو به سمتش برانگیخته میکنه

توش یه لذت کاذب میذاره

مثل ارتباط با نامحرم (مردای نامحرم و یا رنای نامحرم رو از همسر برای ادم جذابتر میکنه )
مثل غیبت کردن و ...

خلاصه تو هر گناهی دست شیطون در زینت دادن اشکار میشه

آیه 40 :شیطان در اغوای خود افراد و بندگان مخلص خداوند را استثناء نمود و مقصود از مخلصین کسانی هستند که خود را برای خدا خالص کرده باشند و مسلما کسی جز خدا آنها راخالص نکرده ، پس در واقع خالص شده حضرت حقند برای او. و اصولاحق بندگی و عبودیت همین است که مولی بنده خود را خالص برای خود کند و غیر او کسی مالک آن بنده نباشد و آن امر به این محقق می شود که آدمی برای خود مالک و مولائی غیر خدا سراغ نداشته باشد و حتی خود را مالک چیزی از نفس خود و آثار و اعمالش نداند و ملک و ملک را تنها از آن خدا بداند. (المیزان)


آیه 40 :وقتی برای خدا کاری رو انجام بدی دست شیطون رو بستی هیچ رقمه نمی تونه بر ادم مسلط بشه یعنی هیچ وعده ای دیگه دل شخص مخلص رو نمی لرزونه .... مثلا اینکه بگه مردم ندیدن کار خوبت رو ها یا تشکر نکردن یا .... چون برای مخلص اصلا چنین توقعی نبوده

ایه 42: انسان به اختیار خودش از شیطان پیروی میکنه (اتبعک)

آیه 42 : خداوند شیطان را بر افرادی که خودشان میل به پیروی از او دارند و سرنوشت خود را بدست او سپرده اند، مسلط فرموده و اینهاهستند که شیطان بر آنها سلطه دارد. پس آیه در سه جهت اصلی به ابلیس پاسخ رد داده است :

اولا): ابلیس بندگان خدا را منحصر در مخلصین کرده ، ولی خداوند همه افرادبشر را بنده خود خوانده است .

ثانیا): آن ملعون برای خود در اغوای بشر، ادعای استقلال نمود، ولی خداوندادعای او را نفی نمود و به او فهماند که همه اعمالش ناشی از قضای خداست وتسلط او بر بعضی از بنی آدم ناشی از مشیت خداست که او را بر گمراهان وپیروان شیطان مسلط فرموده .

ثالثا): تسلط ابلیس بر گمراهان اضلال ابتدائی نیست ، بلکه به نحو مجازات است ، یعنی اگر خدا عده ای را دستخوش اغوای شیطان می کند به عنوان مجازات و مسبوق به گمراهی و غوایت خود آنها است .

المیزان

آیه 49 حجر : یک آیه بسیارامیدوارکننده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

263 .صفحه 263






چهاردهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 16)- این آیه به بعد اشاره به گوشه‏اى از نظام آفرینش به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خداست و بحثهایى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً).
هنگامى که ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مى‏کنیم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى (صورتهاى فلکى مجموعه ستارگانى است که شکل خاصى را به خود گرفته‏اند) مى‏بینیم و مى‏گوییم خورشید مثلا در برج حمل یا ثور یا میزان و عقرب و قوس است.
سپس اضافه مى‏کند: «ما آن (آسمان و این صورتهاى فلکى) را براى بینندگان زینت بخشیدیم» (وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ).



(آیه 17)-این آیه اضافه مى‏کند: «ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشته‏ایم» (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ).



(آیه 18)- «مگر آن شیطانهایى که هوس استراق سمع و خبرگیرى دزدکى کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مى‏کند و به عقب مى‏راند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ).
منظور از «آسمان» آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسه‏گران هستند که مى‏کوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مى‏رانند و طرد مى‏کنند.



(آیه 19)- در اینجا به بخشى از آیات آفرینش، و نشانه‏هاى عظمت خدا در زمین، مى‏پردازد تا بحث پیشین تکمیل گردد.
نخست از خود زمین شروع کرده، مى‏فرماید: «و ما زمین را گسترش دادیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).
و از آنجا که آفرینش کوهها با آن فوائد زیادى که دارند یکى از نشانه‏هاى توحید است، به ذکر آن پرداخته، اضافه مى‏کند: «و ما در زمین کوههاى مستقر و ثابتى انداختیم» (وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ).
این کوهها علاوه بر این که از ریشه به هم پیوسته‏اند و همچون زرهى زمین را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى‏کنند، و علاوه بر این که قدرت توفانها را در هم شکسته و وزش باد و نسیم را به دقت کنترل مى‏نمایند، محل خوبى براى ذخیره آبها به صورت برف و یا چشمه‏ها مى‏باشند.
سپس به سراغ مهمترین عامل زندگى بشر و همه جانداران یعنى گیاهان مى‏رود، مى‏فرماید: «و ما در روى زمین از هر چیز (گیاه) موزون رویاندیم» (وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ).
در کره زمین شاید صدها هزار نوع گیاه داریم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون که شناخت هر یک دریچه‏اى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر کدام از آنها دفترى است از «معرفت کردگار».



(آیه 20)- و از آنجا که وسائل زندگى انسان منحصر به گیاهان و معادن نیست در این آیه به تمام این مواهب اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمین قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ).
نه تنها براى شما بلکه براى همه موجودات زنده، «و کسانى که شما روزى آنها را نمى‏دهید» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ).
آرى! براى همه آنها نیازمندیهایشان را فراهم ساختیم.



(آیه 21)- این آیه در حقیقت به پاسخ سؤالى مى‏پردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مى‏شود و آن این که چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمى‏گذارد که بى‏نیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند.
مى‏فرماید: «خزائن و گنجینه‏هاى همه چیز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمى‏کنیم» (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).
بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد ماست، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شده‏اى از طرف خدا نازل مى‏گردد.
کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر این که تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى‏سازد و حرکت و نشاط مى‏آفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنهاست، و اگر چنین نبود و همه چیز بى‏حساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظره‏اى پیدا مى‏کرد؟
به عبارت دیگر همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مى‏کشاند بى‏نیازى بیش از حد نیز منشأ فساد و تباهى است.



(آیه 22)- نقش باد و باران: در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمتهاى خدا در آیات گذشته، در این آیه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کننده‏اند» و قطعات ابر را به هم مى‏پیوندند و بارور مى‏سازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ).
«و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً).
«و به وسیله آن همه شما را سیراب کردیم» (فَأَسْقَیْناکُمُوهُ).
 «در حالى که شما توانایى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتید» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ).
یعنى شما نمى‏توانید حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمه‏ها و کاریزها و چاهها ظاهر مى‏شوند، آنها را گردآورى و ذخیره مى‏کند.



(آیه 23)- سپس به دنبال بحثهاى توحیدى به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، مى‏گوید: «و مائیم که زنده مى‏کنیم و (مائیم که) مى‏میرانیم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ).
«و وارث (همه روى زمین و تمام این جهان) مائیم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).
اشاره به مسأله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعى‏ترین مسائل است هم مى‏تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تکمیلى براى بحث توحید.
از سوى دیگر وجود مرگ و زندگى خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از ناحیه دیگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست!


(آیه 24)- بعد اضافه مى‏کند: «ما هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ).
کلمه «مستقدمین» و «مستأخرین» معنى وسیعى دارد که هم شامل پیشگامان و متأخران در زمان مى‏شود، و هم شامل پیشگامان در اعمال خیر، و یا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و یا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اینها.
بنابراین هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشکارند، و از این نظر معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال همه آنها کاملا در برابر ما سهل است.


(آیه 25)- و لذا بلافاصله به دنبال این سخن مى‏گوید: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جدید در رستاخیز باز مى‏گرداند و) جمع و محشور مى‏کند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ).
«چرا که او هم حکیم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
«حکمت» او ایجاب مى‏کند که مرگ پایان همه چیز نباشد، زیرا اگر زندگى منحصر به همین چند روز حیات این جهان بود آفرینش جهان بیهوده و بى‏محتوا مى‏شد، و از خداوند حکیم دور است که یک چنین آفرینش بى‏نتیجه‏اى داشته باشد.
و «علیم» بودنش سبب مى‏شود که در امر معاد و حشر، مشکلى ایجاد نشود، هر ذره خاکى که از انسانى به گوشه‏اى پرتاب شده جمع‏آورى مى‏کند و حیات جدید به آن مى‏بخشد، و از سوى دیگر پرونده اعمال همگى هم در دل این جهان طبیعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اینها آگاه است.
بنابراین حکیم و علیم بودن خدا دلیل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مى‏شود.


(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مى‏کند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنى «آفرینش انسان» پرداخته، و طى آیات متعدد و پرمحتوایى، بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «ما انسان را از گل خشکیده‏اى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 27)- «و جنّ را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).


(آیه 28)- مجددا به آفرینش انسان باز مى‏گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مى‏کند:و به خاطر بیاور «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشکیده‏اى که از گل تیره رنگ بدبویى گرفته شده، مى‏آفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).


(آیه 29)- «و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).


(آیه 30)- آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت: «در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).


(آیه 31)- تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد «ابلیس» بود، لذا اضافه مى‏کند: «به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى‏ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ).



اعظم :


آیه 16 : زینت و زیبایی بخشی از آفرینش هستش که خداوند در خلقت آسمان هم رعایت کرده


16 : برج به معنای ظهور هستش (تفسیرنور) و به زنی که زینت خودش رو ظاهر کنه میگن "تبرجت المرئه"


17 و 18 : چند تا تفسیر رو نگاه کردم ظاهرا مشخص نیست روح آیه چی هستش و دقیقا منظور از آسمان و شهاب چیه ...



آیه 17و 18 :شیطانی که برای استراق سمع نزدیک شود تا گفتگوی ملائکه را در باره امورغیبی و حوادث آینده بشنود که به محض نزدیک شدن ، شهابی ظاهر و آشکار اورا دنبال میکند .... برداشت خودم این بود که شیطان نمی تونه از اموری که هنوز نیومده و یا تقدیر اصلی آدمها مطلع بشه ... به اینده ادمها و جهان دسترسی نداره



آیه 20 : گاهی ما فکر می کنیم روزی دهنده یه سریها ما هستیم .... در صورتیکه خداوند ما رو فقط واسطه کرده برای روزی یه سری و خودش روزی دهنده همه هستش



آیه 21 : (خزانه ) یعنی مکانی که مال در آن انبار و محافظت و ذخیره گردد و(قدر) یعنی مبلغ و مقدار و کمیت معین هر چیز. لذا خلاصه معنای آیه چنین است که هر چیزی قبل از نزولش به این عالم واستقرارش در دنیا، خزینه هایی در نزد خدای متعال دارد که در آنجا محدود به حد و مقدر و به قدری نیست ، اما زمانی که جامه وجود پوشید محدود و مقدرمی گردد(المیزان)



ایه 25 : دلیل قیامت حکمت خداوند هستش ( انه حکیم )


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیات 16 ، 17 و 18  سوره حجر :


نفیسه :

مطلبی که در آیات 16، 17و 18 این سوره آمده، یکى از حقایق این جهان است که واقعیت آن بر ما کاملاً روشن نیست. شهابى که شیاطین را مى‌‏راند نیز درست معلوم نیست. شاید در آینده معلوم شود. البته بعید است که بگوییم: منظور از «شهاب» سنگ‌هاى ریز آسمانى هستند که در برخورد با گازهاى جو، سوخته و به صورت نوار سفید (تیر شهاب) متلاشى مى‌‏شوند. علم امروز ثابت کرد که از آسمان پیام‌هاى رادیویى و امواج بى‌‏سیم پیوسته به زمین مى‌‏آید و معلوم مى‌‏شود که در کرات آسمانى موجودات زنده با شعور وجود دارند که شاید پیشرفته‌‏تر از انسان‌هاى روى زمین باشند.[1]
برخی از مفسران می‌گویند؛ معنای بروج که در آیه آمده، هرچه که باشد، آیه در صدد بیان این نیست که درس نجوم بیاموزد تا حقیقت بروج برای ما روشن شود، بلکه مهم‌‌ترین هدف آن این است که ما در قدرت خداوند و حکمتش در خلقت آسمان و زمین بیندیشیم. و آن دقایق، نظم و زیبایی‌اش بهترین دلیل بر وجود خدا و وحدانیتش، از نزول ملائکه و هرچه که نام معجزه بر آن نهاده می‌‌شود.
مردم جاهلی معتقد بودند هر کاهن و ساحری دارای شیطانی است که به آسمان می‌رود و از ملائکه در مورد رخدادهای زمین استراق سمع می‌کند و به کاهن گزارش می‌دهد، کاهن نیز از این طریق آن خبرها را میان مردم منتشر می‌کرد. این دو آیه در مجموع در رد این اعتقاد جاهلی است که شیاطین به هیچ وجه قدرت بر دست‌یابی به حقایق عالم بالا را ندارند. و «شِهابٌ مُبِینٌ» نیز کنایه از عجز و حقارت شیاطین از استراق سمع از ملائکه است، که گویا گمان مردم جاهلی بود.[2]


[1]. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج ‏5، ص 343، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[2]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‏4، ص 470، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق.

مرحوم علامه طباطبایی (ره):مراد از آسمانى که ملائکه در آن منزل دارند، عالمى ملکوتى خواهد بود که افقى عالى‏تر از افق عالم ملک و محسوس دارد، همان طور که آسمان محسوس ما با اجرامى که در آن هست عالى‏تر و بلندتر از زمین ماست .
و مراد از نزدیک شدن شیطان‌ها به آسمان، و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهاب‌ها قرار گرفتن، این است که: شیطان‌ها مى‏خواهند به عالم فرشتگان نزدیک شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آینده سر درآورند. و ملائکه هم ایشان را با نورى از ملکوت که شیطان‌ها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى‏سازند. و یا مراد این است که: شیطان‌ها خود را به حق نزدیک مى‏کنند، تا آن را با تلبیس‏ها و نیرنگهاى خود به صورت باطل جلوه دهند، و یا باطل را با تلبیس و نیرنگ به صورت حق درآورند، و ملائکه رشته‏هاى ایشان را پنبه مى‏کنند، و حق صریح را هویدا مى‏سازند، تا همه به تلبیس آنها پى برده، حق را حق ببینند، و باطل را باطل.
و این که خداى سبحان داستان استراق سمع شیاطین و هدف شهاب قرار گرفتن‌شان را دنبال سوگند به ملائکه وحى و حافظان آن از مداخله شیطان‌ها ذکر کرده، تا اندازه‏اى گفتار ما را تایید مى‏کند- و خدا داناتر است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۳۴ ب.ظ

262 . صفحه 262


سیزدهم اردیبهشت :


نفیسه :


سوره حجر پانزدهمین سوره قرآن کریم است.این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 99 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
در این سوره آهنگ و لحن سوره‏هاى مکى کاملا منعکس است. لذا مى‏توان محتواى این سوره را در هفت بخش خلاصه کرد:
1- آیات مربوط به مبدأ عالم هستى و ایمان به او از طریق مطالعه در اسرار آفرینش.
2- آیات مربوط به معاد و کیفر بدکاران.
3- اهمیت قرآن و عظمت این کتاب آسمانى.
4- داستان آفرینش آدم و سرکشى ابلیس و سرانجام کار او.
5- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعیب.
6- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهدیدهاى کوبنده و تشویقهاى جالب.
7- دعوت از پیامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئه‏ها.

برای نمونه در فضایل سوره حجر آمده که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر کس سوره حجر را بخواند به عدد مهاجران و انصار و آنهایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مورد مسخره قرار می دادند خداوند به او ده حسنه و پاداش عنایت می کند. مجمع البیان، ج6، ص9



(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).
برخورد مى‏کنیم که نمایانگر ترکیب این کتاب بزرگ آسمانى که راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مى‏باشد، از حروف ساده الفبا است، همین ماده خامى که در اختیار همه افراد بشر حتى کودکان دو سه ساله قرار دارد، و این نهایت درجه اعجاز است که از چنان مصالحى چنین محصول بى‏نظیرى ساخته شود.
و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏گوید: «اینها آیات کتاب آسمانى و قرآن آشکار است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ). که بیان کننده حقایق و روشنگر حق از باطل مى‏باشد.


(آیه 2)- آرزوهاى بیجا! سپس به آنها که در لجاجت و مخالفت با این آیات روشن الهى اصرار مى‏ورزند هشدار مى‏دهد روزى فرا مى‏رسد که اینها از نتایج شوم کفر و تعصب کورکورانه و لجاجت خویش پشیمان خواهند شد و، «چه بسا این کافران آرزو مى‏کنند که اى کاش مسلمان بودند» (رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ).
ممکن است آیه اشاره به پشیمانى گروههایى از کافران در آن جهان و این جهان باشد، در حالى که در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اینجا نیز تعصبها و لجاجتها و یا منافع مادّى اجازه نمى‏دهد که دین اسلام را بپذیرند.


(آیه 3)- سپس با لحنى بسیار کوبنده مى‏گوید: اى پیامبر «اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپایان) بخورند، و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند، و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهمید» (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمى‏فهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همین‏هاست.
پرده‏هاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.
اما آن گاه که پرده‏هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود، و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، مى‏فهمند که چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زیانکار و بدبخت بوده‏اند.


(آیه 4)- در این آیه براى این که گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مى‏کند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر این که آنها، اجل معین و زمان تغییر ناپذیرى داشتند» (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ).


(آیه 5)- و «هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمى‏گیرد، و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ).
سنت الهى همه جا این بوده که به قدر کافى مهلت براى تجدید نظر و بیدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناک، و وسائل رحمت را یکى پس از دیگرى مى‏فرستد، تهدید مى‏کند، تشویق مى‏کند، اخطار مى‏نماید تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت.

(آیه 6)- در اینجا نخست به موضع گیریهاى خصمانه کفار در مقابل قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها گفتند: اى کسى که قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند یاد مى‏کنیم (که تو دیوانه‏اى»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).
و این تعبیر نهایت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجسم مى‏کند.
آنها مقیاس را عقل کوچک و ناتوان خودشان قرار مى‏دهند و هر چه در این مقیاس نگنجد در نظر آنها بى‏عقلى و دیوانگى است! و عجب این که این نابخردان وصله‏هایى به رهبران الهى مى‏چسباندند که گاهى کاملا با هم ضد و نقیض بود، گاهى آنها را «دیوانه» مى‏خواندند و گاهى «ساحر»، با این که ساحر کسى است که باید از زیرکى و هوشیارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد دیوانه است.


(آیه 7)- آنها نه تنها چنین نسبتهاى نابخردانه‏اى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند بلکه براى بهانه جویى مى‏گفتند: اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را براى ما نمى‏آورى»! تا تصدیق گفتار تو کنند و ما ایمان بیاوریم (لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 8)- خداوند به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمى‏کنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
«و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت براى آنها جنبه شهود و حسى پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مى‏گردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).
به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه براى اثبات حق است، و این امر به قدر کافى براى آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهاى دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است.


(آیه 9)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوییهاى کفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه یک واقعیت بزرگ و پراهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر از یک سو و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر بیان مى‏کند و آن این که: «ما این قرآن را (که مایه تذکر است) نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهیم کرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
این گروه اندک و ناتوان که سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند که نورش را خاموش کنند، توانایى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه‏هاى دشمنان وسوسه‏گر.
معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن این است که:
هیچ گونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است.


(آیه 10)- لجاجت و انکار محسوسات: در اینجا به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 11)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که «هر پیامبرى به سراغشان مى‏آمد او را به باد استهزاء و سخریه مى‏گرفتند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این استهزاء و سخریه به خاطر چند امر بود:
- براى شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حق‏جو از گرد آنان.
- براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى.
- براى این که سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود.
- و سرانجام براى این که مى‏دیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مى‏سازد و آزادیهاى حیوانیشان را سلب مى‏کند.
از این جمله استفاده مى‏شود که وظیفه مبلّغان تنها این نیست که مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه‏هاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات، شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند.


(آیه 12)- سپس مى‏فرماید: آرى «ما این چنین آیات قرآن را به دلهاى این مجرمان مى‏فرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).


(آیه 13)- اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده «به آن ایمان نمى‏آورند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى این منحصر به آنها نیست «پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 14)- اینها بر اثر غوطه‏ور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جایى رسیده که: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاییم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند ...» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ).


(آیه 15)- «باز مى‏گویند ما را چشم بندى کرده‏اند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا).
«بلکه ما گروهى هستیم که سر تا پا سحر شده‏ایم» و آنچه مى‏بینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
این جاى تعجب نیست که انسان به چنین مرحله‏اى از عناد و لجاج برسد، براى این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مى‏گراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانى نمى‏توان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون مى‏شود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمى‏گذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مى‏رسد.


اعظم :


ایه 1:
اشاره به قرآن با لفظ (تلک )که برای اشاره به دور است و نیز نکره آوردن کلمه (قرآن )برای دلالت بر عظمت کتاب الهیست و مراد از کتاب ، قرآن ویا لوح محفوظ است ، به هر جهت می فرماید برخلاف تصور کفار که تو را دیوانه خوانده و قرآن را استهزاء نمودند، این آیات بلند مرتبه و عظیم الشأن ، آیات کتاب الهی است که جدا کننده حق از باطل می باشد.


ایه 3:
در این آیه شریفه این کنایه هست که این بیچارگان از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهره دیگرى ندارند، یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانات و چهارپایان پایین آورده‏اند، و چون چنین است سزاوار است آنها را به حال خود واگذار کنى و داخل انسان حسابشان نکنى، و احتجاج به حجت‏هاى صحیح خود را که همه بر اساس عقل سلیم و منطق انسانى است بى مقدار نسازى.


چه مگسهاست در این شهر که قانع شده اند

شاهبازان طریقت به مقام مگسی


ایه 4:
نه تنها ادمها هم اجل مشخصی دارن
بلکه امتها هم اجل مشخصی دارن و برای اونها هم افول و غروبی هستش


ایه 6:
 ما نمی دانیم خدا کجاست و اعتقادی به او نداریم ، و تو را هم درادعایت تکذیب می کنیم ، ولی ای کسی که مطابق ادعای خودت ذکری بر تو نازل می شود، حقیقتا که دیوانه ای ، این گفتار اهانت آمیز آنها تهمت و تکذیب صریح است .


ایه 7و 8:
وقتی کفر ادم به خاطر عناد و لجبازی باشه
هیچ معجزه ای باعث ایمان نمیشه حتی نزول ملایک


ایه 9 : اخبار بسیارى هم که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از طریق شیعه (عین الحیاة علامه مجلسى، ص 478) و سنى (اتقان، ج 2، ص 151) نقل شده است که فرموده: «در هنگام بروز فتنه‏ها و براى حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید» دلیل بر تحریف نشدن قرآن است.


ایه 9 : پدر حدیث ثقلین که از طریق شیعه (معانى الاخبار، ص 90) و سنى (مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 14 و کنز العمال، ج 1، ص 185- 189) به حد تواتر نقل شده که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى اهل بیتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا- به درستى که من در میان شما دو چیز گرانقدر باقى مى‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، ما دام که به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد»، چون اگر بنا بود قرآن کریم دستخوش تحریف شود معنا نداشت آن جناب مردم را به کتابى دستخورده و تحریف شده ارجاع دهد و با این شدت تاکید بفرماید «تا ابد هر وقت به آن دو تمسک جویید گمراه نمى‏شوید».


ایه 10و 11 : استهزا کردن رسولان خداوند کار امروز نیست درهمه دورانها فرستگان خداوند رو مسخره می کردن


آیه 14 و 15 : وای بر وقتی که انسان نخواد چیزی رو بپذیره هیچ استدلالی کار ساز نیست ... و هیچ معجزه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۴
* مسافر
پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ب.ظ

261 . صفحه 261



دوازدهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 43)- مجازاتهاى روز حساب آنقدر وحشتناک است که ستمگران، از شدت هول «گردنهاى خود را برافراشته، سر به آسمان بلند کرده، و حتى پلکهاى چشمهاشان بى‏حرکت مى‏ماند و دلهایشان (از شدت نگرانى و پریشانى) بکلى تهى مى‏شود» (مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ).

آنها که خود را «عقل کل» مى‏پنداشتند و دیگران را بى‏خرد مى‏انگاشتند، آنچنان عقل و هوش خود را از دست مى‏دهند که نگاهشان نگاه دیوانگان بلکه مردگان است، نگاهى خشک، بى‏تفاوت، بى‏حرکت و پر از ترس و وحشت! به راستى قرآن هنگامى که مى‏خواهد منظره‏اى را مجسم نماید در کوتاهترین عبارت کاملترین ترسیم‏ها را مى‏کند که نمونه آن آیه کوتاه بالاست.


(آیه 44)- سپس براى این که تصور نشود مجازاتهاى الهى به گروه خاصى مربوط است به عنوان یک دستور کلى به پیامبرش مى‏فرماید: «همه مردم را از روزى که عذاب دردناک پروردگار به سراغشان مى‏آید انذار کن (هنگامى که ظالمان نتائج وحشتناک اعمال خود را مى‏بینند، پشیمان مى‏شوند و به فکر جبران مى‏افتند و) عرض مى‏کنند: پروردگارا! ما را تا مدت کوتاه دیگرى مهلت ده» (وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِیبٍ).
تا از این مهلت کوتاه استفاده کرده، «دعوت تو را اجابت نماییم و از پیامبرانت پیروى کنیم» (نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ).
منظور از این روز، روز نزول پاره‏اى از بلاها و مجازاتهاى دنیوى است، همانند عذابهایى که بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونیان نازل گردید و از میان رفتند.
اما فورا دست رد بر سینه آنها زده مى‏شود و به آنها این پیام تکان دهنده را مى‏دهند: چنین چیزى محال است، دوران عمل پایان گرفت «آیا شماها نبودید که در گذشته سوگند یاد مى‏کردید، هرگز زوال و فنایى براى حیات و قدرت شما نیست» (أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ).


(آیه 45)- «شما همانها نبودید که در کاخها و منازل و مساکن کسانى که به خویشتن ستم کرده بودند سکونت جستید» (وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
«و براى شما این واقعیت به خوبى آشکار شده بود که ما بر سر آنها چه آوردیم» (وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ).
«و براى شما مثالها (ى تکان دهنده از حالات امتهاى پیشین) ذکر کردیم» (وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ).
اما هیچ یک از این درسهاى عبرت در شما مؤثر نیفتاد و همچنان به اعمال ننگین و ظلم و ستم خویش ادامه دادید.


(آیه 46)- توطئه‏هاى ستمگران به جایى نمى‏رسد: در آیات گذشته به قسمتى از کیفرهاى ظالمان اشاره شده، در اینجا نیز نخست اشاره به گوشه‏اى از کارهاى آنها کرده، سپس قسمتى دیگر از کیفرهاى سخت و دردناکشان را بیان مى‏کند مى‏فرماید: «آنها مکر خود را به کار زدند و (تا آنجا که قدرت داشتند) به توطئه و شیطنت پرداختند» (وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ).
خلاصه کارى نبود که دشمنان تو براى محو و نابودى اسلام، انجام ندهند.
«و همه مکرها (و توطئه‏هایشان) نزد خدا آشکار است» (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ).
به هر حال نگران مباش، این نیرنگها و نقشه‏ها و طرحهاى آنها اثرى در تو نخواهد کرد «هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا بر کند» (وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ).


(آیه 47)- بار دیگر روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، به عنوان تهدید ظالمان و بدکاران مى‏فرماید: «گمان مبر که خداوند وعده‏اى را که به پیامبران داده مخالفت مى‏کند» (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ).
چرا که تخلف از کسى سر مى‏زند که یا قادر و توانا نباشد، و یا کیفر و انتقام در قاموس او نیست، ولى «خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انتِقامٍ).
این آیه در حقیقت مکمّل آیه‏اى است که قبلا داشتیم وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
یعنى اگر مى‏بینى ظالمان و ستمگران، مهلتى یافته‏اند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنهاست و نه به خاطر آن است که از وعده خود تخلف خواهد کرد، بلکه همه حسابهاى آنها را یک روز رسیده و کیفر عادلانه آنها را خواهد داد.


(آیه 48)- در این آیه اضافه مى‏کند: این مجازات «در روزى خواهد بود که این زمین به زمین دیگرى و آسمانها (به آسمانهاى دیگرى) مبدّل مى‏شود» (یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ).
در آن روز همه چیز پس از ویرانى، نو مى‏شود، و انسان با شرایط تازه در عالم نوى گام مى‏نهد، عالمى که همه چیزش با این عالم متفاوت است، وسعتش، نعمتها و کیفرهایش، و در آن روز هر کس هرچه دارد با تمام وجودش «در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى‏گردند»! (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار) «بروز» انسانها در برابر خداوند در قیامت به معنى ظهور تمام وجود انسان و درون و برونش در آن صحنه است. البته تعبیر بروز و ظهور در مقایسه با تفکر ما است، نه با مقایسه به علم خدا! به هر حال توصیف خداوند در این حال به «قهاریت» دلیل بر تسلط او بر همه چیز و سیطره او بر درون و برون همگان مى‏باشد.


(آیه 49)- در این آیه حال مجرمان را به نحو دیگرى ترسیم مى‏کند، مى‏فرماید: «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر مى‏بینى» که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است (وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).
این غل و زنجیرها تجسمى است از پیوند عملى و فکرى این گنهکاران در این جهان که دست به دست هم مى‏دادند، و به کمک هم مى‏شتافتند و در طریق ظلم و فساد با یکدیگر رابطه و پیوند و همکارى داشتند و این ارتباط در آنجا به صورت زنجیرهایى مجسم مى‏شود که آنان را به یکدیگر مرتبط مى‏سازد.


(آیه 50)- سپس به بیان لباس آنها مى‏پردازد که خود عذاب بزرگى است براى آنان، و مى‏گوید: «لباسهایشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال‏] است و صورت آنها را (شعله‏هاى) آتش مى‏پوشاند» (سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
به این ترتیب به جاى لباس، بدنهاى آنها را از نوعى ماده سیاه رنگ بدبوى قابل اشتعال مى‏پوشانند، لباسى که هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو، و هم خود قابل سوختن و شعله‏ور شدن و با داشتن این عیوب چهارگانه بدترین لباس محسوب مى‏شود چرا که لباس را براى آن مى‏پوشند که زینت باشد و هم انسان را از گرما و سرما حفظ کند، این لباس به عکس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده.


(آیه 51)- اینها براى آن است، «تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد»! (لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ).
جالب این که نمى‏گوید: «جزاى» اعمالشان را به آنها مى‏دهد، بلکه مى‏گوید: آنچه را انجام داده‏اند به عنوان جزا به آنها خواهند داد و این آیه با این تعبیر خاص دلیل دیگرى بر مسأله تجسم اعمال است.
و در پایان مى‏فرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
کاملا روشن است هنگامى که اعمال انسان از میان نرود و با تغییر چهره به سراغ آدمى بیاید دیگر حسابى از آن سریعتر نخواهد بود، و در واقع حسابش همراه خودش است! در بعضى از روایات مى‏خوانیم: «خداوند به اندازه یک چشم بر هم زدن حساب همه خلایق را مى‏رسد».
اصولا محاسبه پروردگار نیاز به زمان ندارد و آنچه در روایت فوق آمده، در حقیقت براى اشاره به کوتاهترین زمان است.


(آیه 52)- و از آنجا که آیات این سوره و همچنین تمامى این قرآن جنبه دعوت به توحید و ابلاغ احکام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد، در آخرین آیه این سوره مى‏فرماید: «این (قرآن) ابلاغ عمومى براى همه مردم است» (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ).
«تا همه به وسیله آن انذار شوند» (وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ).
«و بدانند او خداى یکتاست» (وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
و منظور این است که: «صاحبان مغز و اندیشه پند گیرند» (وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).


آغاز و ختم سوره ابراهیم-
همان گونه که دیدیم سوره «ابراهیم» از بیان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظلمات جهل و شرک به نور علم و توحید، آغاز شد، و با بیان نقش قرآن در انذار همه توده‏ها و تعلیم توحید و تذکر اولوا الالباب پایان مى‏گیرد.
این «آغاز» و «پایان» بیانگر این واقعیت است که همه آنچه را مى‏خوانیم در همین قرآن است، و به گفته امیر مؤمنان على علیه السّلام فیه ربیع القلب و ینابیع العلم «بهار دلها و سرچشمه علوم و دانشها همه در قرآن است».
و همچنین درمان همه بیماریهاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى را باید در آن جست «فاستشفوه من ادوائکم».
این بیان دلیل بر این است که بر خلاف سیره بسیارى از مسلمانان امروز که به قرآن به عنوان یک کتاب مقدس که تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مى‏نگرند کتابى است براى دستورالعمل در سراسر زندگى انسانها.
و بالاخره کتابى است که هم دانشمند را تذکر مى‏دهد، و هم توده مردم از آن الهام مى‏گیرند.
فراموش کردن این کتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مکتبهاى انحرافى شرق و غرب یکى از عوامل مؤثر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمین است. ان شاء الله از این توفیق الهی روزانه بی بهره نباشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۴
* مسافر
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

260 . صفحه 260



یازدهم شهریور :

نفیسه :


(آیه 34)-در ادامه ایه قبل میفرماید:"و قسمتى از هر چیزى که شما از او تقاضا کردید و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى) به آن نیاز داشتید در اختیار شما قرارداد". (وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).

و به این ترتیب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهید بشمرید هرگز نمى‏توانید شماره کنید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
چرا که نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محیط زندگى شما را فراگرفته که قابل احصا نیستند.
اما با این همه لطف و رحمت الهى «باز این انسان ستمگر است و کفران کننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
نعمتهایى که اگر به درستى از آنها استفاده مى‏کرد مى‏توانست سراسر جهان را گلستان کند.
در حقیقت قرآن مى‏گوید اى انسان! همه چیز به قدر کافى در اختیار توست،اما به شرط این که ظلوم و کفار نباشى، به حق خود قناعت کنى و به حقوق دیگران تجاوز ننمایى!


(آیه 35)- دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن: از آنجا که در آیات گذشته از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمتهاى خدا در میان بود، به دنبال آن در اینجا گوشه‏اى از دعاها و درخواستهاى ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مى‏کند تا سرمشق و الگویى باشد براى آنها که مى‏خواهند از نعمتهاى الهى بهترین بهره را بگیرند.
نخست مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) زمانى را که ابراهیم (به پیشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! این شهر «مکّه» را سرزمین امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).
چرا که نعمت «امنیت» نخستین شرط براى زندگى و سکونت انسان در یک منطقه است.

(آیه 36)- چرا که من مى‏دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است، و با چشم خود قربانیان این راه را دیده‏ام «پروردگارا! این بتها بسیارى از مردم را گمراه ساخته‏اند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ).
آن هم چه گمراهى خطرناکى که همه چیز خود حتى عقل و خرد خویش را در این راه باخته‏اند.
خداوندا! من دعوت به توحید تو مى‏کنم، و همه را به سوى تو مى‏خوانم، «پس هر کس از من پیروى کند او از من است، و هر کس نافرمانى من کند (اگر قابل هدایت و بخشش است درباره او محبت کن چرا که) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم با این تعبیر مى‏خواهد به پیشگاه خداوند چنین عرض کند که حتى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند، و به بت توجه کنند از من نیستند، و اگر بیگانگان در این خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.
این دعاى ابراهیم، همه موحدان و مبارزان راه توحید را شامل مى‏شود.


(آیه 37)- سپس دعا و نیایش خود را این چنین ادامه مى‏دهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى‏آب و علفى، در کنار خانه‏اى که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپاى دارند» (رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ).
پس از آن که خداوند به ابراهیم، پسرى از کنیزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعیل» گذاشت، حسادت همسر نخستینش «ساره» تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل کند، از ابراهیم خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این درخواست تسلیم شد.
اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز یک سرزمین خشک و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظى کرد و رفت.
سپس ابراهیم دعاى خودش را این چنین ادامه مى‏دهد:
خداوندا! اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسکن گزیده‏اند «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهایشان بیفکن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ).
«و آنها را از انواع میوه‏ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره‏مند کن، شاید شکر نعمتهاى تو را ادا کنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).


(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه مى‏داند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى‏داند، و گاهى مطالبى در درون جان اوست که نمى‏تواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض مى‏کند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان مى‏داریم و یا آشکار مى‏سازیم به خوبى مى‏دانى» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ).
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (وَ ما یَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مى‏دانى، و اگر قطره‏هاى اشکم آشکارا از چشمم سرازیر مى‏شود تو مى‏بینى.
و اگر به هنگام جدایى از همسرم، به من مى‏گوید: الى من تکلنى «مرا به که مى‏سپارى»؟! تو از همه اینها آگاهى، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است.


(آیه 39)- سپس به شکر نعمتهاى خداوند که یکى از مهمترین آنها در حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعیل و اسحاق، آن هم در سن پیرى بود، اشاره کرده، مى‏گوید: «حمد و سپاس خدایى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعاى مرا به اجابت رسانید (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ).
«آرى! خداى من حتما دعاها را مى‏شنود» (إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ).


(آیه 40)- و باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مى‏دهد و عرض مى‏کند:
«پروردگارا! مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز چنین کن» اى خداى من (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).
«پروردگارا! و دعاى ما را بپذیر» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).


(آیه 41)- و آخرین تقاضا و دعاى ابراهیم در اینجا این است که: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى که حساب برپا مى‏شود ببخش و بیامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ).
به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیت شروع مى‏شود، و به آمرزش پایان مى‏پذیرد، و جالب این که اینها را نه تنها براى خود مى‏طلبد، که براى دیگران نیز همین تقاضاها را دارد، چرا که مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!




(آیه 42)- روزى که چشمها از حرکت باز مى‏ایستد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از «روز حساب» به میان آمد، به همین مناسبت در اینجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مى‏سازد.ضمنا با بیان این بخش از مسائل معاد، بخشهاى توحیدى گذشته تکمیل مى‏گردد.
نخست با لحنى تهدید آمیز (تهدیدى نسبت به ظالمان و ستمگران) چنین آغاز مى‏کند: اى پیامبر! گمان مبر که خداوند، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
این سخن در حقیقت پاسخى است به سؤال کسانى که مى‏گویند اگر این عالم خدایى دارد، خدایى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها کرده است؟
قرآن در برابر این سؤال مى‏گوید: خدا هرگز غافل نیست، اگر به فوریت آنها را مجازات نمى‏کند به خاطر آن است که این جهان میدان و محل آزمایش و پرورش انسانهاست، و این هدف بدون آزادى ممکن نیست.
سپس مى‏گوید: «خدا مجازات آنها را به روزى تأخیر مى‏اندازد که در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حرکت مى‏ایستد و به یک نقطه دوخته شده، بى‏حرکت مى‏مانند» (إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۳
* مسافر
سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ب.ظ

259 . صفحه 259


دهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 25)-در ایه قبل پنج خصوصیت از شجره طیبه امده بود و این ایه به سه ویژگی دیگر ان اشاره میکند:

6- این شجره طیبه شجره‏اى پربار است نه همچون درختانى که میوه و ثمرى ندارند بنابراین مولد است و «میوه خود را مى‏دهد» (تُؤْتِی أُکُلَها).
7- اما نه در یک فصل یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنى «در هر زمان» که دست به سوى شاخه‏هایش دراز کنى محروم بر نمى‏گردى (کُلَّ حِینٍ).
8- میوه دادن او نیز بى‏حساب نیست بلکه مشمول قوانین آفرینش است و طبق یک سنت الهى «و به اذن پروردگارش» این میوه را به همگان ارزانى مى‏دارد (بِإِذْنِ رَبِّها).
اکنون درست بیندیشیم و ببینیم این ویژگیها و برکات را در کجا پیدا مى‏کنیم؟
مسلما در کلمه توحید و محتواى آن، و در یک انسان موحد و با معرفت.
مردان بزرگ و با ایمان این کلمات طیبه پروردگار، حیاتشان مایه برکت است، مرگشان موجب حرکت، آثار آنها و کلمات و سخنانشان و شاگردان و کتابهایشان و تاریخ پرافتخارشان، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربیت کننده.
آرى «خداوند براى مردم مثلهایى مى‏زند شاید متذکر شوند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).


(آیه 26)- و از آنجا که یکى از بهترین راهها براى تفهیم مسائل استفاده از روش مقابله و مقایسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طیبه» را چنین بیان مى‏کند: اما «مثل کلمه خبیثه و ناپاک همانند درخت خبیث و ناپاک و بى‏ریشه است که از روى زمین کنده شده (و در برابر طوفانها هر روز به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود و) قرار و ثباتى براى آن نیست» (وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).
جالب این که در وصف «شجره طیّبه» قرآن با تفصیل سخن مى‏گوید و اما به هنگام شرح «شجره خبیثه» با یک جمله کوتاه از آن مى‏گذرد.
این یک نوع لطافت بیان است که انسان در مورد ذکر «محبوب» به همه خصوصیات بپردازد اما هنگامى که به ذکر «مبغوض» مى‏رسد با یک جمله کوبنده از آن بگذرد!


(آیه 27)- از آنجا که در آیات گذشته در دو مثال گویا، حال «ایمان» و «کفر» و «مؤمن» و «کافر» و بطور کلى «هر پاک» و «ناپاک» تجسم یافت، در این آیه به نتیجه کار و سرنوشت نهایى آنها مى‏پردازد.
نخست مى‏گوید: «خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پایداریشان ثابت قدم مى‏دارد هم در این جهان و هم در جهان دیگر» و برزخ که امکان لغزش کم و بیش در آن وجود دارد (یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که ایمان آنها یک ایمان سطحى و متزلزل و شخصیت آنها یک شخصیت کاذب و متلون نبوده است.
در اینجا در برابر مشکلات و وسوسه‏ها، در ایمان و پاکى ثابت مى‏مانند و دامانشان از ننگ آلودگیها مبرّا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بى‏پایان خدا جاودان خواهند ماند.
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى‏گوید: «و خداوند ظالمان را گمراه مى‏سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى‏دهد» (وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ).
بارها گفته‏ایم هر جا سخنى از هدایت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى‏شود، گامهاى نخستین آن از ناحیه خود انسان برداشته شده است، کار خدا همان تأثیرى است که در هر عمل آفریده، و نیز کار خدا اعطاء مواهب و نعمتها یا سلب نعمتهاست که به مقتضاى شایستگى و عدم شایستگى افراد مقرر مى‏دارد.




(آیه 28)- سرانجام کفران نعمتها: در اینجا روى سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمى از یکى از موارد «شجره خبیثه» در آن به چشم مى‏خورد.نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را تبدیل به کفران کردند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً).
«و سرانجام قوم خود را به دار البوار و سرزمین هلاکت و نیستى فرستادند» (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ).
اینها همان ریشه‏هاى شجره خبیثه و رهبران کفر و انحرافند.
گرچه مفسران گاهى این نعمت را به وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تفسیر کرده‏اند، و گاهى به ائمه اهل بیت علیهم السّلام و کفران کنندگان این نعمت را گاهى «بنى امیه» و «بنى مغیره» و گاهى همه کفار عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله معرفى نموده‏اند، ولى مسلما مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معینى ندارد و همه کسانى را که نعمتى از نعمتهاى خدا را کفران کرده و از آن سوء استفاده کنند شامل مى‏شود.


(آیه 29)- قرآن سپس «دار البوار» را چنین تفسیر مى‏کند: «جهنم است که در شعله‏هاى سوزانش فرو مى‏روند و بدترین قرارگاههاست» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ).


(آیه 30)- در این آیه به یکى از بدترین انواع کفران نعمت که آنها مرتکب مى‏شدند اشاره کرده،مى‏گوید: «و آنها براى خدا شریکهایى قرار دادند تا (مردم را به این وسیله) از راه او گمراه سازند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
و چند روزى در سایه این شرک و کفر و منحرف ساختن افکار مردم از آیین و طریق حق بهره‏اى از زندگى مادى و ریاست و حکومت بر مردم ببرند.
اى پیامبر! «به آنها بگو: (از این زندگى دنیا و بى‏ارزش مادى) بهره بگیرید اما (بدانید) سر انجام کار شما به سوى آتش (دوزخ) است» (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
با این که نه این زندگى شما زندگى است که بدبختى است و نه این ریاست و حکومت شما ارزشى دارد که تبهکارى و دردسر و مصیبت است.


(آیه 31)- عظمت انسان از دیدگاه قرآن: در تعقیب آیات گذشته که از برنامه مشرکان و کسانى که کفران نعمتهاى الهى کردند سخن مى‏گفت، در اینجا سخن از برنامه بندگان راستین و نعمتهاى بى‏انتهاى اوست که بر مردم نازل شده.
نخست مى‏گوید: «به بندگان من که ایمان آورده‏اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم در پنهان و آشکار انفاق کنند» (قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً).
چرا که ایمان در صورتى ریشه‏دار است که در عمل متجلّى شود و انسان را از یک سو به خدا نزدیک کند و از سوى دیگر به بندگانش! «پیش از آن که روزى فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است و نه دوستى» نه با مال مى‏توانند از کیفر خدا رهایى یابند و نه با پیوندهاى مادى! (مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خِلالٌ).


(آیه 32)- سپس به معرفى خدا از طریق نعمتهایش مى‏پردازد، آن گونه معرفى که عشق او را در دلها زنده مى‏کند، و انسان را به تعظیم در برابر عظمت و لطفش وا مى‏دارد زیرا این یک امر فطرى است که انسان نسبت به کسى که به او کمک کرده و لطف و رحمتش شامل اوست علاقه و عشق پیدا مى‏کند و این موضوع را ضمن آیاتى چند چنین بیان مى‏دارد:
«خداوند همان کسى است که آسمانها و زمین را آفریده است» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
«و از آسمان آبى فرستاد که به وسیله آن میوه‏هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ).
«و کشتى را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ).
هم از نظر مواد ساختمانیش که در طبیعت آفریده است و هم از نظر نیروى محرکش که بادهاى منظم سطح اقیانوسهاست.
«تا این کشتیها بر صفحه اقیانوسها به فرمان او به حرکت در آیند» (لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ). و سینه آبها را بشکافند و به سوى ساحل مقصود پیش روند، و انسانها و وسائل مورد نیازشان را از نقطه‏اى به نقاط دیگر به آسانى حمل کنند.همچنین «نهرها را در تسخیر شما درآورد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ).
تا از آب حیاتبخش آنها زراعتهایتان را آبیارى کنید، و هم خود و دامهایتان سیراب شوید، و هم در بسیارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان یک جاده هموار مورد بهره‏بردارى قرار داده، با کشتیها و قایقها از آنها استفاده کنید، و هم از ماهیان آنها و حتى از صدفهایى که در اعماقشان موجود است، بهره گیرید.




(آیه 33)- نه تنها موجودات زمین را مسخّر شما ساخت بلکه «خورشید و ماه را که دائما در کارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ).
نه فقط موجودات این جهان، بلکه حالات عارضى آنها را نیز به فرمان شما آورد، همان گونه که «شب و روز را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ).
خلاصه انسان از دیدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد که همه این موجودات به فرمان «اللّه» مسخر او گشته‏اند یعنى،یا زمام اختیارشان به دست انسان است، و یا در خدمت منافع انسان حرکت مى‏کنند.



اعظم : 



آیه 24 صفحه قبل در مورد "کلمه طیبه " صحبت شده بود و اما بیان تفیر المیزان از این کلمه : 👇


مراد از این کلمه ، کلمه توحید و شهادت به وحدانیت خداست و این عقیده و استقامت بر آن قول حقی است که دارای اصلی ثابت است و از هر تغیرو زوال و بطلانی محفوظ می ماند و آن اصل خدای متعال و یا زمینه حقایق است که دارای شاخه هایی است که بدون هیچ مانع و حائلی از آن ریشه جوانه می زند و آن شاخه ها عبارتند از معارف حقه و اخلاق پسندیده و اعمال صالح که مؤمن حیات طیبه خود را بوسیله آنها تأمین نموده واین عقاید و اعمال با سیر نظام وجودی عالم سازگاری و موافقت دارد.


کلمه طیبه = توحید و اعتقاد و گواهی دادن به آن ⬅️ اخلاق پسندیده و همه اصول و معارف حق



ایه 26 : گفته شد کلمه طیبه توحید است در اینجا در مقابل ان کلمه خبیثه ، شرک به خداست که به درختی تشبیه شده که ازریشه کنده گردیده و در نتیجه اصل ثابت و قرار و آرام معینی ندارد و چون خبیث و پلید است جز شر و ضرر اثر دیگری نخواهد داشت




ایه 27:
اهل ایمان واقعی مثل همون کلمه طیبه می شن " قرار " دارن ، " محکم" ن
ثبات قدم دارن



ایه 27:
 انسان اگر ایمان آورد، خدا او را بیمه مى‏کند و اگر به درخت خبیثه و مکتب باطل دل دهد، خدا او را رها مى‏کند. «یثبّت اللَّه الذین امنوا... یضلّ اللَّه الظالمین»



ایه 27: قهر الهى به راهى وابسته است که انسان انتخاب مى‏کند. «یُضل اللَّه الظالمین



ایه 28 : هر چند ظاهر آیه به سران کفر و پیوان اصلی کلمه خبیثه اشاره داره ولی در اشل کوچیک کفران نعمتهایی که همه ما به نوعی انجام میدیم و شکر نعمتهایی که داریم رو به جا نمیاریم همه اینها ما و خانواده ما رو گاهی به سقوط میکشونه ... اهم این نعمتها نعمت ایمان ، وجود 14 معصوم که چراغ هدایتن ، سلامتی ، آب و ....



آیه 30 : خداوند افرادى را به حال خود رها مى‏کند.«قل تمتّعوا»



آیه 30 : هر رفاهى نشانه‏ى مهر نیست، شاید وسیله و مقدّمه‏ى قهر الهى باشد. «تمتّعوا»



ایه 31:
 ایمان قلبى کافى نیست، نماز، انفاق و عمل صالح لازم است. «آمنوا یقیموا الصلوة وینفقو



ایه 31:
 اگر دنبال تجارت هستید در دنیا با خدا معامله کنید، زیرا که در قیامت هیچ دادوستدى نیست. «یومٌ لا بیعٌ فیه»



ایه 31:
مورد انفاق، تنها مال نیست، از هر چه داریم باید انفاق کنیم. (چه علم و ثروت، چه آبرو و قدرت) « ممّا رزقناهم»



ایه 32: در میان همه‏ى نعمت‏هاى خداوند، آب یکى از مهم‏ترین آنهاست. «ماءً - فى البحر انهار»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۳
* مسافر
دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ق.ظ

258 . صفحه 258


نهم شهریور :


نفیسه :



(آیه 19)- آفرینش براساس حق است: به دنبال بحث از باطل در آیه قبل و این که همچون خاکستر پراکنده و بى‏قرار است که دائما با وزش باد از نقطه‏اى به نقطه دیگر منتقل مى‏شود، در این آیه سخن از حق و استقرار آن به میان آمده است.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان الگویى براى همه حق طلبان جهان کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
«حقّ» به معنى «مطابقت و هماهنگى» است. و در اینجا ساختمان عالم آفرینش، آسمان و زمین، همگى نشان مى‏دهد که در آفرینش آنها، نظام و حساب و حکمت و هدفى بوده است، نه خداوند به آفرینش آنها نیاز داشته و نه کمبودى را با آن مى‏خواهد در ذات خود برطرف سازد چرا که او بى‏نیاز از همه چیز است.
سپس اضافه مى‏کند دلیل بر این که نیازى به شما و ایمان آوردن شما ندارد این است که: «اگر اراده کند شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى (به جاى شما) مى‏آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ).
خلقى که همه ایمان داشته باشند و هیچ یک از کارهاى نادرست شما را انجام ندهند.


(آیه 20)- «و این کار براى خدا به هیچ وجه مشکل نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).
شاهد این سخن آن که در سوره نساء آیه 131- 133 مى‏خوانیم: «اگر شما کافر شوید (به خدا زیانى نمى‏رساند) چرا که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خداوند بى‏نیاز و شایسته ستایش است ... هرگاه بخواهد شما را اى مردم مى‏برد و گروه دیگرى مى‏آورد، و خداوند بر این کار تواناست».


(آیه 21)- در چند آیه قبل اشاره‏اى به مجازات سخت و دردناک منحرفان لجوج و بى‏ایمان شده بود در اینجا همین معنى را تعقیب و تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و در قیامت همه آنها (جباران و ظالمان و کافران اعم از تابع و متبوع، پیرو و پیشوا) در پیشگاه خداوند ظاهر مى‏شوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً).
و «در این هنگام ضعفاء (یعنى پیروان نادانى که با تقلید کور کورانه، خود را به وادى ضلالت افکندند) به مستکبران (و رهبران گمراه) مى‏گویند: ما پیروان شما بودیم آیا (اکنون که به خاطر رهبرى شما به این همه عذاب و بلا گرفتار شده‏ایم) حاضرید شما سهمى از عذاب الهى را بپذیرید و از ما بردارید»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
اما آنها بلافاصله مى‏گویند: «اگر خدا ما را (به سوى نجات از این کیفر و عذاب) هدایت مى‏کرد ما هم شما را راهنمایى مى‏کردیم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ).
ولى افسوس که کار از این حرفها گذشته است، «بر ما یکسان است چه بى‏تابى و جزع کنیم و چه صبر و شکیبایى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ).


(آیه 22)- گفتگوى صریح شیطان و پیروانش! در این آیه به صحنه دیگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهکاران و پیروان شیاطین در روز رستاخیز پرداخته چنین مى‏گوید: «و شیطان هنگامى که کار حساب بندگان صالح و غیر صالح پایان پذیرفت (و هر کدام به سرنوشت و پاداش و کیفر قطعى خود رسیدند) به پیروان خود چنین مى‏گوید: خداوند به شما وعده حق داد و من نیز به شما وعده دادم (وعده‏اى پوچ و بى‏ارزش چنانکه خودتان مى‏دانستید) سپس از وعده‏هاى خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ).
و به این ترتیب شیطان نیز با سایر مستکبرانى که رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تیرهاى ملامت و سرزنش خود را به این پیروان بدبخت نشانه‏گیرى مى‏کند.
و بعد اضافه مى‏کند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتیم، تنها این بود که از شما دعوت کردم، شما هم با میل و اراده خود پذیرفتید» (وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی).
«بنابراین مرا هرگز سرزنش نکنید، بلکه خویشتن را سرزنش کنید» که چرا دعوت شیطنت آمیز و ظاهر الفساد مرا پذیرفتید (فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ).
خودتان کردید که لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من مى‏توانم (در برابر حکم قطعى و مجازات پروردگار) به فریاد شما برسم و نه شما مى‏توانید فریادرس من باشید» (ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ).

«من اکنون (اعلام مى‏کنم که) از شرک شما درباره خود که از قبل داشتید (و این که اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزارم و کافرم» (إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).
اکنون فهمیدم که این «شرک در اطاعت» هم مرا بدبخت کرد و هم شما را، همان بدبختى و بیچارگى که راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.
بدانید «براى ستمکاران قطعا عذاب دردناکى است» (إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که وسوسه‏هاى شیطان هرگز اختیار و آزادى اراده را از انسان نمى‏گیرد بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست، و این انسانها هستند که با اراده خودشان دعوت او را مى‏پذیرند.


(آیه 23)- در این آیه به دنبال بیان حال جباران عنید و بى‏ایمان و سرنوشت دردناک آنها، به ذکر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، مى‏گوید: «و آنها را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت وارد مى‏کنند باغهایى که نهرها از زیر درختانش جارى است» (وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهاى بهشت) مى‏مانند» (خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).
«و تحیت آنان در آنجا سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند روحى و جسمى.


(آیه 24)- شجره طیبه و شجره خبیثه: در اینجا صحنه دیگرى از تجسم حق و باطل، کفر و ایمان، طیب و خبیث را ضمن یک مثال جالب و بسیار عمیق و پرمعنى بیان کرده، و بحثهاى آیات گذشته را که در این زمینه بود تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى چگونه خدا مثالى براى کلام پاکیزه زده، و آن را به شجره طیبه و پاکى تشبیه کرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ).
سپس به ویژگیهاى این شجره طیّبه (درخت پاکیزه و پربرکت) مى‏پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات کوتاهى اشاره مى‏کند.
1- موجودى است داراى رشد و نمو «شجره» نه بى‏روح، و نه جامد و بى‏حرکت.
2- این درخت پاک است و «طیب» از هر نظر، میوه‏اش شکوفه و گلشن و نسیمى که از آن برمى‏خیزد همه پاکیزه است.
3- این شجره داراى نظام حساب شده‏اى است ریشه‏اى دارد و شاخه‏ها و هر کدام مأموریت و وظیفه‏اى دارند.
4- «اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است» بطورى که توفانها و تند بادها نمى‏تواند آن را از جا برکند (أَصْلُها ثابِتٌ).
5- شاخه‏هاى این شجره طیبه در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست، این شاخه‏ها سینه هوا را شکافته و در آن فرو رفته، آرى «شاخه‏هایش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ).
روشن است هر قدر شاخه‏ها برافراشته‏تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمین دورترند و میوه‏هاى پاکترى خواهند داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۶
* مسافر
يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

257 . صفحه 257


هشتم شهریور :


نفیسه :


(آیه 11)- تنها بر خدا توکل کنید! در این آیه و آیه بعد پاسخ پیامبران را از بهانه جوییهاى مخالفان لجوج که در آیات گذشته آمده مى‏خوانیم.

در مقابل ایراد آنها که مى‏گفتند: چرا از جنس بشر هستید، «پیامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشرى همانند شما هستیم، ولى خدا بر هر کس از بندگانش بخواهد منت مى‏گذارد» و موهبت رسالت را به آنها مى‏بخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس به پاسخ سؤال سوم مى‏پردازد بى‏آنکه از ایراد دوم پاسخ گوید. گویى ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنت نیاکان آنقدر سست و بى‏اساس بوده که هر انسان عاقلى با کمترین تامّل جواب آن را مى‏فهمد، به علاوه در آیات دیگر قرآن، پاسخ این سخن داده شده است.
آرى! در پاسخ سؤال سوم چنین مى‏گوید که آوردن معجزات، کار ما نیست که به صورت یک خارق العاده‏گر، گوشه‏اى بنشینیم و هر کس به میل خودش معجزه‏اى پیشنهاد کند و مسأله خرق عادت تبدیل به یک بازیچه بى‏ارزش شود، بلکه: «ما نمى‏توانیم معجزه‏اى جز به فرمان خدا بیاوریم» (وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
به علاوه هر پیامبرى حتى بدون تقاضاى مردم به اندازه کافى اعجاز نشان مى‏دهد تا سند اثبات حقانیت او گردد.
سپس براى این که پاسخ قطعى به تهدیدهاى گوناگون بهانه جویان نیز بدهند با این جمله موضع خود را مشخص مى‏ساختند و مى‏گفتند: «همه افراد با ایمان باید تنها بر خدا تکیه کنند» همان خدایى که قدرتها در برابر قدرتش ناچیز و بى‏ارزش است (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).


(آیه 12)- بعد به استدلال روشنى براى مسأله توکل، پرداخته و مى‏گفتند:
«چرا ما بر «اللّه» توکل نکنیم (و در همه مشکلات به او پناه نبریم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهدیدها بترسیم) در حالى که او ما را به راههاى سعادتمان هدایت کرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).
و سپس چنین ادامه مى‏دادند: اکنون که تکیه گاه ما خداست، تکیه گاهى شکست ناپذیر مافوق همه چیز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذیتهاى شما ایستادگى و شکیبایى خواهیم کرد» (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا).
و بالاخره گفتار خود را با این سخن پایان مى‏دادند که: «و همه توکل کنندگان باید تنها بر اللّه توکل کنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ).
منظور از «توکل» این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتکاى بر قدرت بى‏پایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند، و به این ترتیب توکل امید آفرین، نیروبخش و تقویت کننده، و سبب فزونى پایدارى و مقاومت است.


(آیه 13)- برنامه و سرنوشت جباران عنید: همان گونه که راه و رسم افراد بى‏منطق است، هنگامى که به ضعف و ناتوانى گفتار و عقیده خود آگاه شدند، استدلال را رها کرده، و تکیه به زور و قدرت و قلدرى مى‏کنند در اینجا نیز مى‏خوانیم هنگامى که پیامبران منطق متین و رساى خود را- که در آیات قبل گذشت- بیان کردند. «کافران (لجوج و بهانه‏جو)، به پیامبران خود گفتند: سوگند یاد مى‏کنیم که شما را از سرزمینمان خارج مى‏سازیم، مگر این که به آیین ما (و بت پرستى) باز گردید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا).
این مغروران بى‏خبر، گویى همه سرزمینها را مال خود مى‏دانستند و براى پیامبرانشان حتى به اندازه یک شهروند حق قائل نبودند و لذا مى‏گفتند: «أَرْضِنا» (سرزمین ما!) در حالى که خداوند زمین و تمام مواهبش را براى صالحان آفریده است.
سپس اضافه مى‏کند: «در این حال، پروردگار (به پیامبران دلدارى و اطمینان خاطر مى‏داد و) به آنها وحى فرستاد که: ما ظالمان را هلاک مى‏کنیم» (فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ).
بنابراین از این تهدیدها هرگز نترسید و کمترین سستى در اراده آهنین شما راه نیابد.



(آیه 14)- و از آنجا که منکران ستمگر، پیامبران را تهدید به تبعید از سرزمینشان مى‏کردند خداوند در مقابل به آنها چنین وعده مى‏دهد که: «و شما را در زمین بعد از (نابودى) آنها سکونت خواهیم داد» (وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«ولى این (موفقیت و پیروزى نصیب همه کس نمى‏شود بلکه) براى کسى است که از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤولیت کند) و از عذاب من بیمناک باشد» و آن را جدّى تلقى کند (ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ).


(آیه 15)- و در این هنگام که پیامبران کارد به استخوانشان رسیده بود و تمام وظیفه خود را در برابر قوم خویش انجام داده بودند و آنها که باید ایمان بیاورند ایمان آورده و بقیه در کفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهدید مى‏کردند، در این موقع آنها از خداوند «تقاضاى فتح و پیروزى (بر کفّار) کردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).
خداوند هم دعاى این مجاهدان راستین را به هدف اجابت رسانید «و (سرانجام) هر گردنکش منحرفى نومید و نابود شد» (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).


(آیه 16)- سپس به نتیجه کار این جباران عنید از نظر مجازاتهاى جهان دیگر در ضمن دو آیه به پنج موضوع اشاره مى‏کند:
1- «به دنبال این نومیدى و خسران- و یا به دنبال چنین کسى- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).
2- «و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مى‏شود»! (وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ).
«صدید» چرکى است که میان پوست و گوشت جمع مى‏شود یعنى از یک آب بدبوى متعفن بدمنظره همانند چرک و خون به او مى‏نوشانند.



(آیه 17)- سوم: این مجرم گناهکار و جبار عنید، هنگامى که خود را در برابر چنین نوشابه‏اى مى‏بیند «به زحمت جرعه جرعه آن را سر مى‏کشد، و هرگز مایل نیست آن را بیاشامد» بلکه به اجبار در حلق او مى‏ریزند (یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ).
4- آنقدر وسائل عذاب و شکنجه و ناراحتى براى او فراهم مى‏گردد که «از هر سو مرگ به سوى او مى‏آید ولى با این همه هرگز نمى‏میرد» تا مجازات زشتیهاى اعمال خود را ببیند (وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ).
5- و با این که تصور مى‏شود مجازاتى برتر از اینها که گفته شد نیست، باز اضافه مى‏کند: «و به دنبال آن عذاب شدیدى است» (وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ).
و به این ترتیب آنچه از شدت مجازات و کیفر در فکر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمى‏گنجد در انتظار این ستمگران خودخواه و جباران بى‏ایمان و گنهکار است، و اینها نتیجه و اثر طبیعى اعمال خود انسانهاست، بلکه تجسمى است از کارهاى آنان در سراى دیگر که هر عملى به صورت مناسب خود مجسم مى‏شود.


(آیه 18)- خاکسترى بر سینه تندباد! در این آیه مثل بسیار رسایى براى اعمال افراد بى‏ایمان بیان شده که بحث آیات گذشته را در زمینه عاقبت کار کفار تکمیل کرده، مى‏فرماید: «اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در مقابل تندباد در یک روز توفانى»! (مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ).
منظور از «أَعْمالُهُمْ» همه اعمال آنهاست حتى اعمال ظاهرا خوبشان که در باطن رنگ شرک و بت پرستى داشت.
همان گونه که خاکستر در برابر تندباد، آن هم در یک روز طوفانى آنچنان پراکنده مى‏شود که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست، همین گونه منکران حق «توانایى ندارند که چیزى از اعمالى را که انجام داده‏اند به دست آورند» و همگى بر باد مى‏رود و دستهایشان خالى مى‏ماند (لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).
«و این همان گمراهى دور و دراز است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).


اعظم :




ایه 11. گرچه انسان‏ها همه در شکل و ظاهر یکسانند، اما دلیل بر این نیست که در باطن و معنویت نیز یکسانند. «ان نحن الاّ بشر مثلکم ...»


ایه 12: لازمه پیمودن راه خدا، تحمّل سختى‏هاست. «سبلنا - لنصبرنّ»


ایه 12:
 هم باید بر خدا توکل کرد و هم باید در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود. «نتوکل على اللَّه... ولنصبرنّ»



ایه 13: تهدید و تبعید، سیاست زورگویانِ بى‏منطق است. «لنخرجنکم ...»



ایه 14 : شرط پیروزى بر ستمگران، داشتن تقواست. «خاف مقامى و خاف وعید»


ایه 16 و 17 و 18 :
پناه می بریم از عذاب جهنم به خود خداوند
خداوندا توفیق ایمان و عمل صالح عطا کن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۶
* مسافر
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

256 .صفحه 256



هفتم شهریور :


نفیسه :



(آیه 6)- در این آیه به یکى از آن ایام اللّه و روزهاى درخشان و پربارى که در تاریخ بنى اسرائیل وجود داشته و ذکر آن تذکرى براى مسلمانان است، اشاره کرده مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذکر شوید آن زمان که شما را از چنگال آل فرعون رهایى بخشید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ).
«همانها که شما را به بدترین وجهى عذاب مى‏کردند، پسرانتان را سر مى‏بریدند و زنانتان را (براى خدمت و کنیزى) زنده نگه مى‏داشتند» (یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ).
و در طول تاریخ شیوه هر استعمارگرى چنین بوده است که قسمتى از نیروهاى فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مى‏کردند، یا با انواع اعتیادها و آلودگیها آنها را عملا بى‏اثر مى‏ساختند، و قسمت دیگرى را تضعیف کرده و در مسیر منافع خود به کار مى‏انداختند.
«و در این آزمایش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ).
نه تنها در مورد بنى اسرائیل که در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسیدنشان به آزادى و استقلال و کوتاه شدن دست طاغوتها از «ایام اللّه» است.


(آیه 7)- سپس اضافه مى‏کند: «و (این را هم به خاطر بیاورید) که پروردگار شما اعلام کرد اگر شکر نعمتهاى مرا به جا آورید من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مى‏کنم و اگر کفران کنید عذاب و مجازات من شدید است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ).
این آیه ممکن است دنباله کلام موسى به بنى اسرائیل باشد و نیز ممکن است یک جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتیجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجید آمده است.
شکر مایه فزونى نعمت و کفر موجب فناست- بدون شک خداوند در برابر نعمتهایى که به ما مى‏بخشد نیازى به شکر ما ندارد، و اگر دستور به شکرگزارى داده آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یک مکتب عالى تربیتى است.
حقیقت شکر تنها تشکر زبانى نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرامى‏رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملى آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کرده‏ایم.
و از اینجا رابطه میان «شکر» و «فزونى نعمت» روشن مى‏شود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف کردند،عملا ثابت کرده‏اند که شایسته و لایق‏اند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مى‏گردد.


(آیه 8)- این آیه تأیید و تکمیلى است براى بحث شکرگزارى و کفران که در آیه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مى‏فرماید: «و موسى به بنى اسرائیل یادآور شد که اگر شما و تمام مردم روى زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید هیچ زیانى به او نمى‏رسانید) چرا که او بى‏نیاز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ).
در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه افزونى نعمت شما و تکامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بى‏نیاز است که اگر تمام کائنات کافر گردند، بر دامان کبریایى او گردى نمى‏نشیند.


(آیه 9)- سپس به سرنوشت گروههایى از اقوام گذشته در طى چندین آیه مى‏پردازد، همانها که در برابر نعمتهاى الهى راه کفران را پیش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و کفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام کار آنها را شرح مى‏دهد تا تأکیدى باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد، مى‏فرماید: «آیا خبر کسانى که قبل از شما بودند به شما نرسیده»؟ (أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
این جمله ممکن است دنباله گفتار موسى بوده باشد که در آیه قبل آمده، و ممکن است بیان مستقلى از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتیجه تفاوت چندانى ندارد.
سپس اضافه مى‏کند: «اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها که بعد از آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«همانها که جز خدا آنان را نمى‏شناسد» و از اخبار آنها کسى غیر او آگاه نیست (لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).
سپس به عنوان توضیحى در زمینه سرگذشت آنها مى‏گوید: «پیامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها (از سر تعجب و انکار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده‏اید کافریم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).
چرا که «ما درباره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مى‏کنید، شک و تردید داریم» و با این شک و تردید چگونه امکان دارد، دعوت شما را بپذیریم! (وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).



(10)- آیا در خدا شک است؟ از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در این آیه بلافاصله با دلیل روشنى که در عبارت کوتاهى آمده شک آنها را نفى مى‏کند و چنین مى‏گوید: «پیامبرانشان به آنان گفتند: آیا در وجود خدایى که آفریننده آسمانها و زمین است شکى است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است «فاطِرِ» اشاره به شکافتن توده ابتدایى ماده جهان باشد که در علوم روز مى‏خوانیم که مجموع ماده عالم، یک واحد به هم پیوسته بود سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت.
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر براى اثبات وجود خدا و صفات او تکیه بر نظام عالم هستى و آفرینش آسمانها و زمین مى‏کند.
سپس به پاسخ دومین ایراد منکران مى‏پردازد که ایراد به مسأله رسالت پیامبران است، مى‏فرماید: این مسلم است که آفریدگار دانا و حکیم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمى‏کنند، بلکه «از شما (با فرستادن پیامبران) دعوت مى‏کند تا از گناه و آلودگیها پاکتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ).
«و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد»! تا راه تکامل خویش را بپیمایید و حداکثر بهره لازم را از این زندگى ببرید (وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
در حقیقت دعوت پیامبران براى دو هدف بوده، یکى آمرزش گناهان و دیگرى ادامه حیات تا زمان مقرر که این دو در واقع علت و معلول یکدیگرند، چه این که جامعه‏اى مى‏تواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.

با این همه باز کفار لجوج این دعوت حیاتبخش که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانى که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن مى‏بارید، به پیامبران خود چنین «پاسخ گفتند: شما جز بشرى مثل ما نیستید»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
به علاوه «شما مى‏خواهید ما را از آنچه نیاکان ما مى‏پرستیدند بازدارید» (تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا).
از همه اینها گذشته «شما دلیل روشنى براى ما بیاورید» (فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).



اعظم :



ایه6: آزمایش و بلا در استاى تربیت انسان واز شئون ربویت الهى است. «بلاء من ربکم»


ایه 6: آزادى، از مهم‏ترین نعمت‏هاى الهى است. «نعمةاللَّه...اذ انجاکم»


آیه 6: با مقایسه ‏ى حوادث تلخ و شیرین و زمان آزادى‏ها و شکنجه‏ ها، قدر نعمت‏هاى خدا را بشناسیم. «اذکروا نعمة اللَّه»


ایه 7 : حقیقت شکر بکار بردن نعمت در جهتی است که منعم اراده کرده و این امر موجب ظهوراحسان منعم می گردد و شکر نعمت بازگشتش به ایمان و تقواست ، یعنی فردمؤمن و متقی سپاسگزار نعمت حق خواهد بود و چنین شکری باعث مزیدنعمت می گردد،



ایه 7: امام صادق علیهالسلام می فرماید :
((کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانى ، بى آنکه قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش کنى ، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینکه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى ، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى ))


ایه 7 : یه نکته جالبی وجود داشت
در فعل " لیزیدنکم "
می گن دو برداشت ازش مبشه یکی اینکه شکر نعمت نعمتت افزون کند

یکی اینکه خودتون رو بزرگ می کنه و زیادو باعث برتری خودتون میشه


ایه 8: با ایمان و عمل خود، بر خداوند هیچ منّتى نگذاریم که او نیازى به اعمال ما ندارد. «لغنّى حمید»


ایه 9 : قسمت‏هایى از تاریخ بشر مجهول وناشناخته است. «لایعلمهم الااللَّه»


ایه 9:
 کفّار تنها مخالف شخص انبیا نبودند، بلکه با مکتب آنان مخالف بودند. «کفرنا بما اُرسلتم به»


ایه 10:
 عناد و گردنکشى در برابر حق، درد بى‏درمان است. تمام انبیا با معجزه به سراغ مردم مى‏رفتند، ولى لجاجت برخى مردم سبب مى‏شد که همواره معجزه‏ى تازه‏اى که طبق هوس آن‏ها باشد از پیامبران درخواست کنند. «فأتونا بسلطان مبین»


ایه 10 : عمر هر انسانى، از پیش اندازه‏گیرى و تعیین شده است. «الى اجل مسمّىً»


ایه 10 :
 قوم آن رسولان به جای آنکه به آنها ایمان آورند گفتند: شما بشری مانند ماهستید که می خواهید ما را از روش و آیین پدرانمان باز دارید؟ اگر راست می گویید دلیل قاطعی بر نبوت خود ارائه دهید . و معنای کلامشان این است که به فرض هم که بپذیریم که مقتضای عنایت الهی این است که ما را بسوی مغفرت و رحمت خود دعوت کند، این امر فقطنبوت عامه را اثبات می کند، اما از کجا معلوم می شود که این دعوت به دست شخص شما انجام شده باشد، چون شما هم مانند ما یک بشری عادی هستید،اگر راست می گویید با آیتی خارق العاده و معجزه ای قاطع ، نبوت خاصه خود رااثبات کنید و علت عدم پذیرش آنها هم این بود که تغییر سنت های قومی وروشهایی که مطابق مطامع دنیوی آنها بود، برایشان دشوار بود و نمی توانستندآنها را به راحتی زیر پا بگذارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۶
* مسافر