قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ

275 . صفحه 275


بیست و ششم شهریور :



نفیسه :


(آیه 73)- در تعقیب بحثهاى توحیدى گذشته، این آیه، به مسأله شرک پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و توبیخ مى‏گوید: «آنها غیر از خدا، موجوداتى را مى‏پرستند که هیچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً).
نه تنها مالک چیزى در این زمینه نیستند، بلکه «توانایى (بر خلق و ایجاد و دسترسى به روزیها) نیز ندارند» (وَ لا یَسْتَطِیعُونَ).
اشاره به این که مشرکان به این گمان به دنبال پرستش بتها مى‏رفتند که آنها را در سرنوشت و سود و زیان خود، مؤثر مى‏پنداشتند.




(آیه 74)- این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى مى‏گوید: اکنون که چنین است «پس براى خدا امثال (و شبیه‏ها) قائل نشوید» (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ).
«چرا که خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
جمله «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» اشاره به منطقى است که مشرکان عصر جاهلى داشته‏اند. آنها مى‏گفتند: ما اگر به سراغ بتها مى‏رویم به خاطر این است که ما شایسته پرستش خدا نیستیم باید به سراغ بتها برویم که آنها مقربان درگاه او هستند! خداوند همانند یک پادشاه بزرگ است که وزراء و خاصان او به سراغ او مى‏روند، ولى توده مردم که دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت.
قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «براى خداوند مثال نزنید» یعنى، مثالى که متناسب با افکار محدود و موجودات «ممکن» و مملوّ از نقایص است.
خدایى که شما را دعوت به نیایش و سخن گفتن مستقیم با خودش کرده، و درهاى خانه‏اش را شب و روز به روى شما باز گذارده، این خدا را نباید به پادشاه جبار مستکبرى تشبیه کرد که درون قصرش خزیده و جز عده معدودى، راه به درون خانه او ندارند.




(آیه 75)- دو مثال زنده براى مؤمن و کافر! در تعقیب آیات گذشته که از ایمان و کفر و مؤمنان و مشرکان سخن مى‏گفت در این آیه و آیه بعد با ذکر دو مثال زنده و روشن، حال این دو گروه را مشخص مى‏کند:
در نخستین مثال، «مشرکان» را به برده مملوکى که توانایى هیچ چیز را ندارد، و «مؤمنان» را به انسان غنى و بى‏نیازى که از امکانات خود همگان را بهره‏مند مى‏سازد تشبیه مى‏کند، و مى‏گوید: «خداوند مثالى زده: برده مملوکى را که قادر بر هیچ چیز نیست»!
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).
آرى! بنده بندگان خدا بودن، نتیجه‏اى جز اسارت و محدودیت از هر نظر نخواهد داشت.
و در مقابل آن انسان با ایمانى را مثل زده، مى‏فرماید: «و کسى که از جانب خویش به او رزق حسن (و انواع روزیها و مواهب پاکیزه) بخشیده‏ایم» (وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً).
«این انسان (آزاده با داشتن امکانات فراوان) پنهان و آشکار از آنچه در اختیار دارد انفاق مى‏کند» (فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً).
«آیا این دو نفر یکسانند؟!» (هَلْ یَسْتَوُونَ). مسلما نه! بنابراین «همه حمد و ستایش مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
خداوندى که بنده‏اش آزاده و پرقدرت و پربخشش است، نه از آن بتها که بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بى‏قدرت و اسیرند! «ولى اکثر آنها (مشرکان) نمى‏دانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).




(آیه 76)- دگر بار مثال گویاى دیگرى براى بندگان بت، و مؤمنان راستین مى‏زند و آنها را به ترتیب به گنگ مادر زادى که در عین حال برده و ناتوان است، و یک انسان آزاده گویا که دائما به عدل و داد دعوت مى‏کند و بر صراط مستقیم قرار دارد تشبیه نموده، مى‏فرماید: «و خداوند دو مرد را مثل زده: که یکى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ کارى نیست» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ).
«و او (در عین برده بودن) سربارى است براى مولا و صاحبش» (وَ هُوَ کَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ).
به همین دلیل «او را به دنبال هر کارى بفرستد خوب انجام نمى‏دهد» (أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ).
به این ترتیب او داراى چهار صفت کاملا منفى است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانى مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامى که به دنبال کارى فرستاده شود، هیچ گام مثبتى بر نخواهد داشت.
«آیا چنین انسانى با آن کس که (زبان گویا و فصیح دارد، و) مرتبا امر به عدل و داد مى‏کند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوى است»؟! (هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).




(آیه 77)- و از آنجا که غالبا دیده‏ایم قرآن، بحثهاى مربوط به توحید و مبارزه با شرک را با مسائل مربوط به معاد و دادگاه بزرگ قیامت مى‏آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتارى که در آیات قبل در زمینه شرک و توحید گذشت، به سراغ معاد مى‏رود و به پاسخ قسمتى از ایرادات مشرکان- که مى‏گفتند: هنگامى که ما مردیم و ذرات خاک ما در هر گوشه‏اى پراکنده شد، چه کسى از آنها آگاهى دارد که جمع آوریشان کند؟
و سپس پرونده آنها را مورد رسیدگى قرار دهد- پرداخته، نخست مى‏گوید: «غیب آسمانها و زمین را مخصوص خداست» و او همه را مى‏داند (وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس اضافه مى‏کند: «و امر قیامت (به قدرى نزدیک و آسان است) درست همانند چشم بر هم زدن و یا از آن هم نزدیکتر»! (وَ ما أَمْرُ السَّاعَهِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ).
این دو جمله اشاره‏اى است زنده و گویا به قدرت بى‏انتهاى خداوند مخصوصا در زمینه مسأله معاد و رستاخیز انسانها، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «چون خدا بر هر چیزى تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).



(آیه 78)- انواع نعمتهاى مادى و معنوى: بار دیگر قرآن به عنوان یک درس توحید و خداشناسى به مسأله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مى‏گردد، و در این بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره کرده، مى‏گوید: «و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون فرستاد در حالى که هیچ نمى‏دانستید» (وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً).
البته در آن محیط محدود و تاریک و وابسته، این جهل و بى‏خبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى که در فراخناى این عالم پهناور گام گذاردید، دیگر ادامه آن جهل امکان پذیر نبود، لذا ابزار درک حقایق و شناخت موجودات، یعنى، «گوش و چشم و عقل در اختیار شما گذارد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ).
تا حقایق هستى، و این نعمتهاى بزرگ را درک کنید، و حس شکرگزارى شما در برابر بخشنده این همه موهبت تحریک گردد «شاید شکر او را به جاى آورید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).




(آیه 79)- در این آیه اسرار عظمت خدا را در پهنه هستى همچنان ادامه مى‏دهد، و مى‏گوید: «آیا آنها به پرندگانى که بر فراز آسمان حرکت دارند نظر نیفکندند»؟ (أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ).
و از آنجا که طبیعت اجسام، جذب شدن به سوى زمین است، حرکت پرندگان در بالاى زمین را با عنوان مسخرات (تسخیر شده‏ها) بیان کرده است.
سپس اضافه مى‏کند: «هیچ کس جز خدا آنها را (این چنین) نگه نمى‏دارد» (ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ).
درست است که خاصیت طبیعى بالها و عضلاتى که در آن آفریده شده و شکل مخصوص پرندگان و ویژگیهایى که در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امکان پرواز مى‏دهند، ولى چه کسى- جز خداى علیم و قدیر- این شکل و خواص را آفریده؟
و در پایان آیه مى‏فرماید: «در این امر نشانه‏هایى است (از عظمت و قدرت خدا) براى کسانى که ایمان دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ). یعنى، با چشم کنجکاو و حقیقت جو، این امور را مى‏نگرند و به تجزیه و تحلیل آن مى‏پردازند و در پرتو آن ایمانشان قویتر و راسختر مى‏گردد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۴
* مسافر
چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

274 . صفحه 274


بیست و پنجم شهریور :



نفیسه :




(آیه 65)- آبها، میوه‏ها، دامها: بار دیگر به بیان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مى‏گردد، که هم تأکیدى است بر مسأله توحید و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشاره‏اى به مسأله معاد است، و هم با ذکر این نعمتها، حس شکرگزارى بندگان را تحریک کرده، آنها را از این طریق به خدا نزدیکتر مى‏سازد.
نخست مى‏گوید: «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمین را پس از آنکه مرده بود به وسیله آن حیات بخشید» (وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«در این نشانه روشنى است (از عظمت خدا) براى جمعیتى که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
هم نشانه‏اى است از قدرت عظمت آفریدگار، و هم دلیلى است بر امکان معاد و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند.



(آیه 66)- بعد از نعمت آب که مسلما نخستین پایه حیات است، به نعمت وجود چهارپایان و مخصوصا ماده غذایى بسیار مفیدى مانند شیر که از آنها گرفته مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «و در وجود چهارپایان براى شما درس عبرتى است» (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
چه عبرتى از این برتر که: «از درون شکم آنها از میان غذاهاى هضم شده، و خون، شیر خالص و گوارا به شما مى‏نوشانیم» (نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ).مى‏دانیم که مقدار کمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنین آب از همان دیواره‏هاى معده جذب بدن مى‏شود، اما قسمت عمده، هنگامى که غذاى هضم شده منتقل به روده‏ها شد وارد خون مى‏گردد، و نیز مى‏دانیم که شیر از غده‏هاى مخصوصى که درون پستان است تراوش مى‏کند و مواد اصلى آن از خون و غده‏هاى چربى ساز گرفته مى‏شود.
به این ترتیب این ماده سفید رنگ تمیز خالص، از میان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله‏ها، و از لابلاى خون به دست مى‏آید، و این به راستى عجیب است، سرچشمه‏اى آن چنان آلوده و تنفر آمیز، اما محصولش این چنین خالص و گوارا و نیروبخش!



(آیه 67)- بعد از حیوانات و شیر آنها به بخشى از مواهب گیاهان پرداخته، مى‏گوید: «و خداوند از میوه‏هاى درختان نخل و انگور (غذاى پربرکتى نصیب شما ساخت که گاه آن را به صورت زیانبار در مى‏آورید و از آن مسکرات (ناپاک) و روزى خوب و پاکیزه مى‏گیرید» (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً).
«در این نشانه روشنى است براى جمعیتى که اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).



(آیه 68)- پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد! در اینجا لحن قرآن به طرز شگفت انگیزى تغییر مى‏یابد و در عین ادامه دادن بحثهاى پیشین در زمینه نعمتهاى مختلف الهى و بیان اسرار آفرینش، سخن از «زنبور عسل» (نحل) و سپس خود عسل به میان مى‏آورد، اما در شکل یک مأموریت الهى و الهام مرموز که نام «وحى» بر آن گذارده شده است.
نخست مى‏گوید: «و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى کرد که خانه‏هایى از کوهها و درختان و داربستهایى که مردم مى‏سازند انتخاب کن» (وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ).
«وحى» در اینجا همان فرمان غریزه و انگیزه‏ها و الهام ناخودآگاهى است که خداوند در جانداران مختلف آفریده است.
نخستین مأموریت زنبوران در این آیه مأموریت خانه سازى ذکر شده، و این شاید به خاطر آن است که مسأله مسکن مناسب نخستین شرط زندگى است و به دنبال آن فعالیتهاى دیگر امکان پذیر مى‏شود.



(آیه 69)- بعد دومین مأموریت زنبور عسل شروع مى‏شود چنانکه قرآن مى‏گوید: ما به او الهام کردیم که: «سپس از تمام ثمرات تناول کن» (ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
«و راههایى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده به راحتى بپیما» (فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا).
سرانجام آخرین مرحله مأموریت آنها را (به صورت یک نتیجه) این چنین بیان مى‏کند: «از درون زنبوران عسل نوشیدنى مخصوصى خارج مى‏شود که رنگهاى مختلفى دارد» (یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
رنگ عسل بر حسب آن که بر چه گل و ثمره‏اى نشسته و از آن بهره گیرى کرده تفاوت مى‏کند.
«در این (شراب حلال) داروى شفابخش مهمى براى مردم است» (فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ).
مى‏دانیم در گلها و گیاهان، داروهاى حیات بخشى نهفته شده است و جالب این که دانشمندان از طریق تجربه به این حقیقت رسیده‏اند که زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه عمل مى‏کنند که خواص درمانى و دارویى گیاهان کاملا به عسل منتقل شده و محفوظ مى‏ماند! «و در این (ماجراى برنامه زندگى زنبوران عسل و ارمغانى که آنها براى جهان انسانیت مى‏آورند، که هم غذاست، هم شفا و هم درس زندگى) نشانه روشنى (از عظمت و قدرت پروردگار) است براى جمعیتى که مى‏اندیشند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).



(آیه 70)- سرچشمه تفاوت روزیها: در اینجا مسأله اثبات خالق یکتا را تعقیب مى‏کند و آن از طریق دگرگونى و تغییرات نعمتها است که از اختیار انسان بیرون است و نشان مى‏دهد از ناحیه دیگرى مقدر مى‏شود.
نخست مى‏گوید: «و خداوند شما را آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ).
«سپس روح شما را بطور کامل مى‏گیرد» و مرگتان فرا مى‏رسد (ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ).
هم حیات از ناحیه اوست، و هم مرگ تا بدانید این شما نیستید که آفریننده مرگ و حیاتید.
مقدار طول عمر شما نیز در اختیارتان نیست، بعضى در جوانى یا نزدیک به پیرى از دنیا مى‏روند ولى «بعضى از شما به بالاترین و بدترین سالیان عمر (یعنى نهایت پیرى) باز مى‏گردند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«و نتیجه این عمر طولانى آن خواهد شد که بعد از علم و دانش و آگاهى چیزى نخواهد دانست» و همه را به دست فراموشى مى‏سپارد (لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً).
درست مانند آغاز عمر و سنین کودکى که یک پارچه نسیان بود و فراموشکارى و ناآگاهى، آرى «خداوند آگاه و قادر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
همه قدرتها در اختیار اوست و به هر مقدار که صلاح بداند مى‏بخشد و به هر موقع که لازم ببیند مى‏گیرد.



(آیه 71)- در این آیه نیز ادامه مى‏دهد که حتى روزیهاى شما به دست شما نیست، «این خداوند است که بعضى از شما را بر بعض دیگرى از نظر روزى برترى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ).
«اما آنها که برترى یافته‏اند (به خاطر تنگ نظرى) حاضر نیستند از آنچه در اختیار دارند به بندگان مملوک خود بدهند (و آنها را در اموال خویش شریک سازند) تا آنها نیز با ایشان مساوى گردند» (فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ).
از این آیه استفاده مى‏شود که مسلمانان در محیط خانواده و در برابر زیر دستان نباید براى خود هیچ گونه فضیلت و امتیازى قائل شوند.
این تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهایى سر چشمه مى‏گیرد که آن هم از مواهب الهى است، ممکن است در پاره‏اى از موارد اکتسابى باشد ولى در پاره‏اى از موارد نیز قطعا غیر اکتسابى است، بنابراین حتى در یک جامعه سالم از نظر اقتصادى نیز تفاوت درآمدها غیر قابل انکار است، ولى با این حال آنچه پایه اصلى پیروزیها را تشکیل مى‏دهد تلاش و سعى و کوشش آدمى است.
اما نباید تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ایجاد جامعه طبقاتى گردد.
و به همین دلیل در پایان آیه مى‏فرماید: «آیا آنها نعمت خدا را انکار مى‏کنند» (أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).
اشاره به این که این تفاوتها در صورت طبیعیش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه) از نعمتهاى خداست که براى حفظ نظام مجتمع بشرى و پرورش استعدادهاى مختلف ایجاد شده است.



(آیه 72)- در این آیه که مانند دو آیه گذشته با کلمه «اللّه» شروع مى‏شود، و بیانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نیروهاى انسانى و معاونان و کمک کاران، و همچنین روزیهاى پاکیزه، مى‏کند و این حلقه‏هاى سه‏گانه نعمت را که در این سه آیه ذکر شده تکمیل مى‏نماید.
یعنى، از نظام حیات و مرگ، شروع کرده، سپس تفاوت روزیها و استعدادها را که نظام «تنوع زندگى» است بیان مى‏کند، و با آیه مورد بحث که ناظر به نظام تکثیر مثل بشر، و روزیهاى پاکیزه است پایان مى‏گیرد.
مى‏گوید: «خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً).
همسرانى که هم مایه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل.
لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏ها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَةً).
سپس مى‏فرماید: «و (خداوند) از پاکیزه‏ها به شما روزى داد» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
و در پایان به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از این بحث مى‏گوید: آیا آنها با این همه آثار عظمت و قدرت خدا که مشاهده مى‏کنند، و این همه مواهبى که از ناحیه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مى‏روند «آیا به باطل ایمان مى‏آورند و نعمت خداوند را انکار مى‏کنند؟» (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ).



اعظم :




آیه 65 :انسانهای حق جو وعاقل که طالب حقیقت هستند ابتدا امری را می شنوند و فرا می گیرند و آنگاه وقتی به حقانیت آن یقین یافتند آن امر را می پذیرند. همچنانکه در جای دیگر فرمود:(فبشرعبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه )(23)،(بندگان مرا که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند بشارت ده ).



آیه 67 :در این آیه ابدا دلالتی بر حلال بودن شراب نیست ، بلکه حتی دلالت بر پلیدی آن وجود دارد، چون آن را در برابر رزق خوب قرار داده تا بفهماند که شراب رزق نیکو و حسن نیست و حرام است و امامراد از رزق نیکوئی که از خرما و انگور گرفته می شود تمام چیزهای پاکیزه ، مثل کشمش و مویز و شیره انگور و خرمای خشک (تمر) و سایر موادیست که آذوقه به شمار می روند و در آخر می فرماید که در این امر برای عاقلان نشانه ای وجوددارد



آیه 68: خداوند از راه غریزه به زنبور عسل الهام کرده که کندو و خانه خود را بر فراز کوهها و درختان و مکانهای بلند قرار دهد و باید دانست که قرآن کریم در این آیه به مؤنث بودن زنبورهای کارگر اشاره نموده (26) و این بیان ازمعجزات قرآنست .



آیه 68 : مراد از وحی در این آیه الهام در فهم حیوان و از طریق غریزه اوست



آیه 69 : زندگی زنبور عسل که حیاتی اجتماعی دارد آنقدر عجیب و شگفت انگیزاست که جز با دقت نظر و تفکر عمیق نمی توان به همه دقائق آن دست یافت ولذا در آخر می فرماید در این مسأله برای گروهی که اهل تفکر باشند نشانه وعبرتی وجود دارد



آیه 70 :عضی از شما هستند که تا سن کهولت می رسند وآنقدر در قوای بدنی و فکری به قهقرا بر می گردند که بعد از عمری عالم بودن ،ابدا درک و فهم چیزی را نخواهند داشت و این امر خود دلیل دیگریست که زندگی و مرگ و شعور و قدرت شما به دست خودتان نیست



آیه 72:وجود همسر و فرزندان اساسی تکوینی است که جامعه بشری و بقاء آن وابسته به آنست و در آن ، حکم تعاون وکمک میان افراد بشری محقق می شود و در کفران این نعمت هلاکت جامعه انسانی است . یعنی اگر انسان نعمت تشکیل خانواده را کفران نماید و به جای آن روشهای دیگری برای زندگی برگزیند، هیچ رابطه دیگری جایگزین آن نخواهد شد وجمعیت بشر متلاشی گشته و هلاکت نوع انسان قطعی خواهد شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۳
* مسافر
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

273 . صفحه 273



بیست و  چهارم شهریور :



نفیسه :



(آیه 55)-پس از ذکر دلائل منطقى و روشن شدن حقیقت در آیات گذشته،این آیه با لحنى تهدیدآمیز چنین مى‏گوید: بگذار «تا نعمتهایى را که به آنها داده‏ایم کفران کنند و (اکنون) چند روزى از (متاع دنیا) بهره‏مند شوید اما به زودى خواهید دانست» نتیجه و پایان کارتان چیست (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
این درست به آن مى‏ماند که انسان شخص متخلف و منحرفى را با دلائل مختلف، نصیحت و ارشاد کند و سرانجام چون امکان دارد این نصایح و اندرزها در او اثر نکند با یک جمله تهدیدآمیز گفتار خود را پایان مى‏دهد و مى‏گوید: با توجه به این مطالبى که گفتم باز هم هر چه از دستت برمى‏آید بکن ولى نتیجه کارت را به زودى خواهى دید.


(آیه 56)- در تعقیب بحثهاى مستدل پیرامون نفى شرک و بت پرستى، در اینجا به سه قسمت از بدعتها و عادات شوم مشرکان اشاره کرده، مى‏گوید: آنها براى بتهایى که هیچ گونه سود و زیانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده‏ایم قرار مى‏دهند» (وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ).
این سهم، قسمتى از شتران و چهارپایان و بخشى از زراعت بوده که در سوره انعام آیه 136 به آن اشاره شده که مشرکان در جاهلیت آنها را مخصوص بتان مى‏دانستند و در راه آنها خرج مى‏کردند.
سپس اضافه مى‏کند: «به خدا سوگند (در دادگاه عدل قیامت) از این دروغها و تهمتها بازپرسى خواهید شد»! (تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ).
بنابراین عمل زشت و شوم شما هم زیان دنیا دارد زیرا قسمتى از سرمایه‏هاى شما را مى‏بلعد و هم زیان مجازات در جهان دیگر.


(آیه 57)- آنجا که تولد دختر ننگ بود! دومین بدعت شوم مشرکان این بود که: آنها (در پندار خود) براى خداوند دختران قرار مى‏دهند منزه است» از این که فرزندى داشته باشد (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ). خداوندى که از هرگونه آلایش جسمانى پاک است.
«ولى براى خودشان آنچه را میل دارند قائل مى‏شوند» (وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ).
یعنى، هرگز حاضر نبودند همین دختران را که براى خدا قائل شده بودند براى خود نیز قائل شوند و اصلا دختر براى آنها عیب و ننگ محسوب مى‏شد!


(آیه 58)- این آیه براى تکمیل مطلب فوق اشاره به سومین عادت زشت و شوم آنها کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به یکى از آنها بشارت داده شود، خدا دخترى به تو داده آن چنان از فرط ناراحتى چهره‏اش تغییر مى‏کند که صورتش سیاه مى‏شود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا).
«و مملو از خشم و غضب مى‏گردد» (وَ هُوَ کَظِیمٌ).


(آیه 59)- کار به همین جا پایان نمى‏گیرد او براى نجات از این ننگ و عار که به پندار نادرستش،دامنش را گرفته «از قوم و قبیله خود به خاطر این بشارت بدى که به او داده شده است متوارى مى‏گردد» (یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ).
باز هم دائما در این فکر غوطه‏ور است که «آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگهدارد و یا آن را زنده در زیر خاک پنهان سازد»! (أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ).
در پایان آیه این حکم ظالمانه و شقاوت آمیز غیر انسانى را با صراحت هر چه بیشتر محکوم کرده، مى‏گوید: «چه بد حکم مى‏کنند»! (أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).


(آیه 60)- سرانجام ریشه این همه آلودگیها و بدبختیها را چنین معرفى مى‏کند که: اینها همه زاییده عدم ایمان آخرت است و «براى آنها که به سراى آخرت ایمان ندارند صفات زشت است» (لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).
«و براى خداوند صفات عالى است» (وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏).
«و او قادر حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
فراموش کردن خدا و همچنین فراموش کردن دادگاه عدل او انگیزه همه پستیها و زشتیها و انحرافها و خرافات است.
نقش اسلام در احیاى ارزش مقام زن:
تحقیر و درهم شکستن شخصیت زن، تنها در میان عرب جاهلى نبود، بلکه در میان اقوام دیگر و حتى شاید متمدنترین ملل آن زمان نیز، زن شخصیتى ناچیز داشت، و غالبا با او به صورت یک کالا و نه یک انسان رفتار مى‏شد، البته عرب جاهلى این تحقیر را در اشکال زننده‏تر و وحشتناکترى انجام مى‏داد.
ولى اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید و خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السّلام احترام مى‏گذاشت که مردم تعجب مى‏کردند، با تمام مقامى که داشت، دست دخترش را مى‏بوسید، و به هنگام مراجعت از سفر نخستین کسى را که دیدار مى‏کرد، دخترش فاطمه بود.در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «چه فرزند خوبى است دختر! هم پرمحبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده».
در حقیقت این احترام به شخصیت زن سبب آزادى او در جامعه و پایان دادن به دوران بردگى زنان است.


ولى با نهایت تأسف هنوز در جوامع اسلامى، آثارى از همان افکار جاهلى وجود دارد، و هنوز کم نیستند خانواده‏هایى که از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى‏شوند.
حتى در جوامع غربى که تصور مى‏کنند براى زن شخصیت والایى قائلند عملا مى‏بینیم او را آنچنان تحقیر کرده‏اند که به صورت یک عروسک بى‏ارزش یا وسیله‏اى براى خاموش کردن آتش شهوت و یا ابزارى براى تبلیغ کالاهایشان در آورده‏اند.


(آیه 61)- گر حکم شود که مست گیرند ...! بعد از ذکر جنایات وحشتناک مشرکان عرب در زمینه بدعتهاى زشت و زنده به گور کردن دختران ممکن است این سؤال براى بعضى پیش آید که چگونه خداوند بندگان گنه کار را با این همه ظلم و جنایت فجیع سریعا کیفر نمى‏دهد؟! این آیه در مقام پاسخ به همین سؤال است، مى‏گوید: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهایى که مرتکب مى‏شوند کیفر دهد، جنبنده‏اى بر پشت زمین باقى نخواهد گذارد»! (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ).
و هنگامى که انسانها از میان بروند، فلسفه وجود جنبندگان دیگر، نیز از میان خواهد رفت و نسل آنها قطع مى‏شود.
سپس قرآن به ذکر این نکته مى‏پردازد که خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مى‏دهد «و تا اجل مسمى (زمان معینى) مرگ آنها را به تأخیر مى‏اندازد» (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
«اما هنگامى که اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تأخیر مى‏کنند، و نه ساعتى پیشى مى‏گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ). بلکه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مى‏گیرد و لحظه‏اى پیش و پس نخواهد داشت.


(آیه 62)- بار دیگر با بیان تازه‏اى بدعتهاى زشت و خرافاتى را که عربهاى جاهلى داشتند- در زمینه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به این که فرشتگان دختران خدایند- محکوم کرده، مى‏گوید: «آنها براى خدا چیزهایى (فرزندان دختر) قرار مى‏دهند که خودشان از آن کراهت دارند»! (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ).
این تناقض عجیبى است، اگر فرشتگان دختران خدایند، پس معلوم مى‏شود دختر چیز خوبى است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مى‏شوید! و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستید؟
«و با این حال آنها به دروغ مى‏گویند که سر انجام نیک و پاداش خیر از براى آنهاست» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏).
با کدام عمل، انتظار چنین پاداشى را دارند؟
لذا بلافاصله مى‏گوید: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است» (لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ). یعنى، نه تنها عاقبت نیکى ندارند، بلکه پایان کارشان جز آتش دوزخ نیست.
«و آنها از پیشگامان در آتشند» (وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).


(آیه 63)- و از آنجا که ممکن است بعد از شنیدن داستان عرب جاهلى براى بعضى این سؤال پیش آید که چگونه ممکن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت، زنده به زیر خاکها بفرستید؟ در این آیه گویى به پاسخ پرداخته، مى‏گوید:
«به خدا سوگند ما پیش از تو پیامبرانى به سوى امتهاى پیشین فرستادیم، ولى شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت داد» (تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: گروه مشرکان فعلى نیز دنباله‏رو همان برنامه‏هاى انحرافى امتهاى پیشین‏اند که شیطان اعمالشان را در نظرشان تزیین داده بود و «شیطان امروز ولى و راهنما و سرپرست آنهاست»! (فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ). و از رهنمودهاى او الهام مى‏گیرند.
«و (به همین جهت) عذاب دردناکى براى آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).


(آیه 64)- این آیه هدف بعثت پیامبران را بیان مى‏کند تا روشن شود که اگر اقوام و ملتها، هوى و هوسها، و سلیقه‏هاى شخصى خود را کنار بگذارند و دست به دامن راهنمایى پیامبران بزنند، اثرى از این گونه خرافه‏ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقیض باقى نمى‏ماند، مى‏گوید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر براى این که آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها روشن کنى» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ).
«و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است، براى قومى که ایمان مى‏آورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


اعظم :




آیه 55 : توجه به غیر خداوند کفران نعمتهای اوست "لیکفروا بما اتیهم "



آیه 56: علامه در این آیه تعبیر دیگری را پسندیدن و ان این است که مردم در نزول نعمتها و رفع بلاها نقشی برای خداوند نمی بینند و همه را از غیر او می بینند


آیه 56 : حتی بخشی از نعمتها را به غیر خدا نسبت دادن شرک است "نصیبا مما رزقناهم "


آیه 57: آنچه را برای خود نمی پسندیدند به خدا منتسب می نمودند.


آیه 58 : مقصود از" اسوداد وجه" و سیاه شدن روی، بطور کنایه خشمناک شدن است ( المیزان ) . در موقع خشم چهره انسان ‏تیره رنگ می شود و این حالت شدت خشم و ناراحتی را نشان می دهد و در اینجا برای اینکه شدت خشم زیاد , به ‏خوبی تبیین شود از واژه مسودا استفاده شده است.‏


آیه 59 : گاهی بزرگترین جنایات زیرپوشش مقدس ترین شعارها صورت می گیرد "ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب" (به نام حفظ آبرو دختراشونرو زنده به گور مکردن)


آیه 62 : مؤاخذه آنها عجله نمی شود،بلکه خداوند به آنها مهلت می دهد و مؤاخذه ایشان تا مدت معین تأخیر انداخته می شود که این مهلت معین برای افراد بشر زمان مرگ آنهاست و برای امتها موعدانقراض ایشان و نسبت به عموم افراد بشر همان وقوع قیامت است و زمانی که آن اجل محتوم و آن مدت معین سر برسد ابدا ساعتی تقدیم و یا تأخیر نمی افتد ودرست در همان زمان ، خداوند آنها را مؤاخذه می نماید.



آیه 63 :پذیرفتن جلوه های شیطان اولین مرحله پذیرفتن سلطه اوست (زین... فهو ولیهم )


آیه 63 : باز هم تکرار شده کار شیطان فقط زینت دادن است ...گول نخوریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ

272 . صفحه 272


بیست و سوم شهریور :



نفیسه :



(آیه 43)- اگر نمى‏دانید بپرسید: این آیه بار دیگر به بیان مسائل گذشته در رابطه با اصول دین مى‏پردازد، و به یکى از اشکالات معروف مشرکان پاسخ مى‏گوید:

آنها مى‏گفتند: چرا خداوند فرشته‏اى را براى ابلاغ رسالت نازل نکرده است- و یا مى‏گفتند چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجهز به یک نیروى فوق العاده نیست که ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید.
خداوند در پاسخ آنها مى‏گوید: «و پیش از تو، جز مردانى که به آنها وحى مى‏کردیم، نفرستادیم»! (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).
آرى! این مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرایز و عواطف انسانى، دردهاى آنها را از همه بهتر تشخیص مى‏دادند، و نیازهاى آنها را به خوبى درک مى‏کردند، در حالى که هیچ فرشته‏اى نمى‏تواند از این امور به خوبى آگاه گردد،.
سپس براى تأکید و تأیید این واقعیت اضافه مى‏کند: «اگر این موضوع را نمى‏دانید (بروید و) از اهل اطلاع بپرسید» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 44)- در این آیه مى‏گوید: اگر شما آگاه نیستید از آنها بپرسید که: «از دلائل روشن و کتب» پیامبران پیشین آگاهند! (بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ).
به این ترتیب «مسأله تخصص» نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده، بلکه در همه زمینه‏ها مورد قبول و تأکید است، و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر درستکار مورد اطمینان، در همه زمینه‏ها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمى‏دانند به آنها مراجعه کنند.
سپس روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبیین کنى» (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ).
«و تا این که آنها (در این آیات، و وظائفى که در برابر آن دارند) بیندیشند» (وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
در واقع دعوت و برنامه رسالت تو از نظر اصولى چیز نوظهور و بى‏سابقه‏اى نیست همان گونه که بر رسولان پیشین، کتب آسمانى نازل کردیم تا مردم را به وظائفشان در برابر خدا و خلق و خویشتن آشنا سازند بر تو نیز این قرآن را نازل کردیم، تا به تبیین مفاهیم و تعالیم آن بپردازى و اندیشه انسانها را بیدار سازى.


(آیه 45)- انواع مجازاتها در برابر انواع گناهان! قرآن در بسیارى از بحثها، مطالب استدلالى را با مسائل عاطفى چنان به هم مى‏آمیزد که برترین اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد، آیات گذشته یک بحث منطقى در زمینه نبوت و معاد با مشرکان داشت، ولى در اینجا به تهدید جباران و مستکبران و گنهکاران لجوج مى‏پردازد و آنها را به انواع عذابهاى الهى بیم مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «آیا توطئه‏گران (ى که براى خاموش کردن نور حق به انواع نقشه‏هاى شوم متوسل شدند) از این ایمن گشتند که ممکن است خداوند آنها را در زمین فرو برد»؟ (أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ).
آیا بعید است که زمین لرزه وحشتناکى رخ دهد، پوسته زمین بشکافد و دهان باز کند و آنها و همه زندگانیشان را در خود فرو برد، همان گونه که در تاریخ اقوام، کرارا اتفاق افتاده است؟
سپس اضافه مى‏کند: «و یا این که (هنگامى که آنها در حال غفلتند) عذاب (الهى) از آنجا که انتظارش را ندارند به سراغشان آید» (أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).


(آیه 46)- «و یا به هنگامى که (آنها براى کسب مال بیشتر و درآمد فزونتر) در رفت و آمد هستند (عذاب) دامانشان را بگیرد» (أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ).
«در حالى که قادر به فرار (از چنگال عذاب) نیستند» (فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ).


(آیه 47)- «و یا این که (مجازات الهى یک مرتبه به سراغشان نیاید بلکه) بطور تدریجى و ضمن هشدارهاى پى‏درپى، آنها را گرفتار سازد»؟ (أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ).امروز همسایه آنها گرفتار سانحه‏اى مى‏شود، فردا یکى از بستگانشان و خلاصه هشدارها یکى بعد از دیگرى به سراغ آنها مى‏آید اگر بیدار شدند چه بهتر، و گر نه مجازات نهایى آنها را فرو خواهد گرفت.
تدریجى بودن عذاب و مجازات در این گونه موارد براى آن است که هنوز احتمال هدایت در این گروه وجود دارد، و رحمت خداوند اجازه نمى‏دهد که با اینها همچون سایرین رفتار شود «زیرا پروردگار شما رئوف و رحیم است» (فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 48)- سجده همه مخلوقات و جنبندگان حتى سایه‏هایشان براى خدا! در اینجا بار دیگر به بحث توحید باز مى‏گردد، نخست مى‏گوید: «آیا آنها (مشرکان توطئه‏گر) مخلوقات خدا را ندیدند که (چگونه) سایه‏هایشان از راست و چپ حرکت دارند و با خضوع براى خدا سجده مى‏کنند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ).


(آیه 49)- در آیه گذشته تنها سخن از «سجده» سایه‏ها- با آن مفهوم وسیعش- به میان آمده بود، ولى در این آیه این مسأله را به عنوان یک برنامه عمومى براى همه موجودات مادى و غیر مادى، آسمانى و زمینى بیان کرده، مى‏گوید: «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان است و همچنین فرشتگان، براى خدا سجده مى‏کنند» (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ).
«و آنها در این راه هیچ گونه استکبار نمى‏ورزند» (وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ). و در برابر خدا و فرمان او تسلیم محضند.
حقیقت سجده، نهایت خضوع و تواضع و پرستش و تسلیم است، و آن سجده معمولى ما که بر هفت عضو انجام مى‏دهیم مصداقى از این مفهوم عام است، و منحصر به آن نیست.
جمله «وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ» اشاره به وضع حال فرشتگان است، که آنها در خضوع و سجده در پیشگاه حق کمترین استکبار به خود راه نمى‏دهند.


(آیه 50)- لذا بلافاصله بعد از آن به دو قسمت از صفات آنها که تأکیدى است بر نفى استکبار اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها از مخالفت پروردگارشان که بر فراز آنها و (حاکم بر آنها) است مى‏ترسند» (یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و آنچه را مأموریت دارند به خوبى انجام مى‏دهند» (وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که نشانه نفى استکبار دو چیز است: ترس در برابر مسؤولیتها، و انجام فرمانهاى خدا بدون چون و چرا.


(آیه 51)- دین یکى و معبود یکى! در تعقیب بحث توحید و خداشناسى از طریق نظام آفرینش، در اینجا به نفى شرک مى‏پردازد، تا با تقارن این دو به یکدیگر، حقیقت آشکارتر شود.
در آغاز مى‏گوید: «خدا دستور داده که دو معبود براى خود انتخاب نکنید» (وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ).
«معبود تنها یکى است» (إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).
وحدت نظام آفرینش و وحدت قوانین حاکم بر آن، خود دلیلى بر وحدت آفریدگار و وحدت معبود است.
اکنون که چنین است، «تنها از (کیفر) من بترسید» و از مخالفت فرمان من بیم داشته باشید (فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ).


(آیه 52)- و به دنبال این دستور ضمن سه آیه، دلیل توحید عبادت را با چهار بیان مشخص مى‏کند: نخست مى‏گوید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست» (وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آیا در مقابل کسى که مالک عالم هستى است باید سجده کرد یا بتهاى فاقد همه چیز؟
سپس اضافه مى‏کند: نه تنها آسمانها و زمین از آن اوست که «همواره دین و تمام قوانین نیز از ناحیه او مى‏باشد» (وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً).
و در پایان این آیه مى‏فرماید: با این حال که همه قوانین و دین و اطاعت از آن خداست «آیا از غیر خدا پرهیز مى‏کنید»؟ (أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ).
مگر بتها مى‏توانند به شما زیانى برسانند؟ یا نعمتى به شما ببخشند؟ که از مخالفتشان بیم دارید و عبادتشان را لازم مى‏شمرید؟!


(آیه 53)- «با این که آنچه از نعمتها دارید همه از ناحیه خداست» (وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ).
این در حقیقت سومین بیان است براى لزوم پرستش معبود یگانه یعنى «اللّه» و منظور این است که اگر پرستش بتها به خاطر شکر نعمت است، سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فراگرفته است.
علاوه بر این: «هنگامى که ناراحتیها، مصائب بلاها و رنجها به سراغ شما مى‏آید (براى رفع آنها) تنها دست تضرع به درگاه او برمى‏دارید و او را مى‏خوانید» (ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ).
بنابراین، اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشکلات است، آن هم که از ناحیه خداست و این چهارمین بیان براى مسأله توحید عبادت است.


(آیه 54)- آرى! در این گونه موارد خداوند نداى شما را مى‏شنود و به آن پاسخ مى‏گوید و مشکلاتتان را برطرف مى‏سازد «سپس هنگامى که زیان و رنج را از شما برطرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قرار مى‏دهند» و به سراغ بتها مى‏روند (ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
در حقیقت قرآن به این نکته باریک اشاره مى‏کند که فطرت توحید در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پرده‏هاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را مى‏پوشاند.


اعظم :




آیه 43 : در بیست و یک روایت از طریق شیعه و بیست و سه حدیث از طریق عامه رسیده است که مراد از اهل ذکر اهل بیت(ع) هستند.
مرحوم علامه مجلسی حدود 60 روایت در این زمینه نقل کرده است.
در روایتی از امام علی بن موسی الرضا(ع) آمده است که حضرت در پاسخ این سؤال که اهل ذکر کیانند فرمود: «نحن اهل الذکر و نحن المسؤولون؛ ما اهل ذکریم و از ما باید سؤال شود»

در برخی از تفاسیر اهل سنت از ابن عباس در تفسیر آیه فوق نقل شده: «هو محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین هم اهل الذکر و العلم و العقل و البیان؛ اینان محمد(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) هستند آنها اهل ذکر و اهل علم و عقل و بیان اند».


آیه 43 : چون اهل و متخصص هر چیزى نسبت به آن چیز عارف‏تر و بیناتر و به اخبار آن داناترند پس کسانى که مى‏خواهند نسبت به آن چیز اطلاع بدست آورند لازم است به اهل آن مراجعه کنند، و اهل کتابهاى آسمانى همان دانشمندانى هستند که تخصصشان در علم آن کتاب و عمل به شرایع آن است آنها اهل خبره و عاملین به آن علمند، اخبار انبیاء را مى‏دانند، پس دیگران باید به آنان مراجعه نمایند.(المیزان)


آیه 44: وظیفه پیامبر بیان آیات هستش ، وظیفه مردم تفکر در این آیات



آیه 45: چقدر فکرمی کنی ایمنی از عذاب خداوند ؟؟؟ یه خورده خودمون رو جمع و جورکنیم ... فرستادن عذاب برای خداوند کاری نداره ها


آیه 46 : معنی آیه از المیزان رو دقت کنیم : "یا ایمنند از اینکه در حال سرگرمی و تقلب در گناهان گریبانشان را بگیرد؟ و ایشان خدا را عاجز نخواهندکرد (و نمی توانند فرار کنند"


آیه 46: ممکن هم هست که معنا این باشد که خدا ایشان را با خود همان نعمتهایى که در آن غوطه مى‏خورند عذابشان کند، یعنى نعمت آنان را بر ایشان نقمت سازد، و این نسبت به جمله «فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ» سازگارتر و مناسب‏تر است.


آیه 46 :پناه می بریم از خداوند که در گیرو دار سرگرمیهای دنیا به عذاب خداوند گرفتار بشیم


آیه 47


آیه 47 : اخذ بر تخوف ) یعنی عذابی که با سابقه ترس فرا رسد، عذابی که قبلانشانه هایش برسد تا هر کس بخواهد بوسیله توبه و ندامت از فرا رسیدن آن جلوگیری کند و این نوع از عذاب در برابر عذاب ناگهانی و (من حیث لا یشعرون )در آیات قبلی ، قرار دارد، و لذا چنین عذابی که امکان تدارک و توبه در آن وجوددارد از مظاهر رأفت و رحمت الهی است و در آخر آیه می فرماید: پروردگارتان رئوف و رحیم است . بعضی نیز گفته اند مراد از (اخذ بر تخوف )به معنای عذابیست که ترسناک باشد،ولی هلاکت نیاورد مانند زلزله و طوفان و غیر آنها و بعضی نیز گفته اند مراد از(تخوف )(تنقص ) است یعنی کمبود و نقصان در نعمتها به نحو تدریجی ، مثلا ابتداامنیت سلب شود، آنگاه بارندگی کاهش بیابد و فراوانی روبه نقصان نهد وسلامت بدنی از آنها سلب گردد و هکذا کلیه نعمتها روبه کاهش گذارد و البته ، کم کردن نعمتها خود، مهلت و فرصتی است که بدکاران در آن مدت می توانند توبه کنند و مافات را به نحوی جبران نمایند، لذا جمله (ان ربکم لرؤف رحیم )در حکم تعلیل مفاد آیه است ، یعنی نزول این نوع عذاب از جهت رحمت و رأفت پروردگار است که به مردم فرصت توبه می دهد. (المیزان )


ایه 48 : اجسام دارای سایه، مصداق رویت آیه
اینکه مراد از رؤیت، رؤیت بصرى حسى است خود قرینه است بر اینکه مراد از «ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ» با در نظر گرفتن اینکه کلمه «من شى‏ء» بیان «ما خَلَقَ اللَّهُ» است همان موجودات دیدنى و محسوس است. چیزى که هست این است که بسیارى از آنها که دیدنى هستند سایه ندارند، ولى جمله «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ» مطلب را منحصر در سایه‏دارها کرده، مانند: کوه‏ها و درختان و ساختمانها و اجسام بر آمده از زمین.(المیزان)


آیه 49 : در این آیه دلالتی وجود دارد بر اینکه در غیر کره زمین در کرات آسمانی دیگر نیز جنبدگانی موجود بوده و در آنجا سکونت و زندگی می نمایند. و آنگاه می فرماید فرشتگان نیز برای خدا سجده می کنند و هرگز از عبادت اوتکبر نمی ورزند


ایه 49 : تکبر بده ... چه در مقابل خالق چه در برابر خالق ...اگه در برابر مخلوقات دیگه باشه ناپسنده چون همه مخلوقات درپیشگاه خداوند محتاج و فقیرند و هیچ یک مالک نفع و ضرری برای خودش نیست و اگه در مقابل خداوند باشه ناپسنده چون مستلزم اینه که فرد خودش رو از خداوند بی نیاز دیده و ادعای استقلال کرده


آیه 50 : معنای استکبار نورزیدن در مقابل خداوند اینه که اولا : از قدرتش بترسیم (آیه 45 و 46 ...بدونیم برای خداوند کاری ندارهبه طرفه العینی عذاب نازل کنه و وسط رگرمیهای دنیا جانمون رو بگیره) و اونو بزرگ و قادر بدونیم و ثانیا هر چی امر کرده رو اجرا کنیم .... یه جورایی به این معنی هستش که وقتی ما گناه م یکنیم یه جورایی در مقابل خداوند گردنکشی و استکبار کردیم


آیه 53 . 54 : نظیر این آیه رو چندین جای دیگه داشتیم ... در مواردی که دچار حیرانی می شیم ، دچار سختیها و شدائد ... ته لمون مایل به خدا میشه و ازش کمک میخوایم ولی وقتی اون ضرر رفع میشه همه چی رو فراموش می کنیم و میریم دنبال زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۱
* مسافر
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

271 . صفحه 271


بیست و دوم شهریور :


نفیسه :


(آیه 35)- این آیه به یکى از منطقهاى سست و بى‏اساس مشرکان اشاره کرده، مى‏گوید: «و مشرکان گفتند: اگر خدا مى‏خواست نه ما و نه نیاکان ما هیچ چیز غیر او را عبادت نمى‏کردیم» و به سراغ بتها نمى‏رفتیم (وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چیزى را بدون اذن او تحریم نمى‏نمودیم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
این جمله اشاره به قسمتى از چهارپایانى است که مشرکان در عصر جاهلیت، از پیش خود تحریم کرده بودند. آنها مى‏خواستند چنین استدلال کنند که اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نیست پس چرا قبلا پیامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نیاکان ما نگفت من به این کار راضى نیستم این سکوت او دلیل بر رضاى اوست! لذا در پاسخ مى‏فرماید: «پیشینیان آنها نیز همین کارها را انجام دادند (و به همین بهانه‏ها متوسل شدند) ولى آیا پیامبران الهى وظیفه‏اى جز ابلاغ آشکار دارند؟» (کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
و این چنین است راه و رسم همه رهبران راستین که در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمى‏کنند، در بیان حقیقت چیزى فرو گذار نمى‏نمایند و تمام عواقب این صراحت و قاطعیت را نیز به جان پذیرا هستند.

(آیه 36)- به دنبال اعلام این واقعیت که وظیفه پیامبران تنها ابلاغ آشکار است، در این آیه اشاره کوتاه و جامعى به وضع دعوت پیامبران کرده، مى‏گوید: «ما در هر امتى رسولى فرستادیم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا). که دعوت ما را به گوش امتها برسانند سپس اضافه مى‏کند محتواى دعوت همه این رسولان این بود که: «خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید» (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
چرا که اگر پایه‏هاى توحید محکم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محیط افکار طرد نگردند، هیچ برنامه اصلاحى قابل پیاده کردن نیست.
اکنون ببینیم نتیجه دعوت انبیا به توحید به کجا رسید، در اینجا قرآن مى‏گوید:
«گروهى از آن امتها کسانى بودند که خدا هدایتشان کرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ).
و در پایان آیه براى بیدار کردن گمراهان و تقویت روحیه هدایت یافتگان این دستور عمومى را صادر مى‏کند: «پس در روى زمین سیر کنید (و آثار گذشتگان را که بر صفحه زمین و در دل خاک نهفته است بررسى نمایید) و ببینید سر انجام کار کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند به کجا کشید» (فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
این تعبیر خود دلیل زنده‏اى بر آزادى اراده انسان است، چرا که اگر هدایت و ضلالت اجبارى بود، سیر در ارض و مطالعه حالات پیشینیان بیهوده بود.


(آیه 37)- در این آیه ضمن دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تأکید مى‏کند که، سرانجام کار این گروه گمراه و لجوج به جایى مى‏رسد که: «هر قدر بر هدایت آنها حریص باشى (و تلاش کنى فایده‏اى ندارد زیرا) خداوند کسى را که گمراه کرد هدایت نمى‏کند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ).
«و براى آنها هیچ یار و یاورى نیست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
جمله فوق مخصوص آن گروه است که خیره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استکبار و غرور و غفلت و گناه غرقند که دیگر درهاى هدایت به روى آنها گشوده نخواهد شد.


(آیه 38)-
شأن نزول:
نقل شده که: مردى از مسلمانان از یکى از مشرکان طلبى داشت، هنگامى که از او مطالبه کرد او در پرداخت دین خود تعلل ورزید، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنین سوگند یاد کرد: قسم به چیزى که بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قیامت و حساب خدا بود) مرد مشرک گفت:
سوگند به خدا که او هیچ مرده‏اى را زنده نخواهد کرد.
آیه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.
تفسیر:
معاد و پایان گرفتن اختلافها: در تعقیب بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون مسأله «توحید» و «رسالت پیامبران» آمد، قرآن در اینجا با ذکر گوشه‏اى از مباحث «معاد»، این بحثها را تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و آنها مؤکدا سوگند یاد کردند که خداوند کسانى را که مى‏میرند هرگز مبعوث نمى‏کند»، و به زندگى جدید باز نمى‏گرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ).
این انکار بى‏دلیل، آن هم انکارى توأم با قسمهاى مؤکّد، نشانه‏اى از نادانى آنها و بى‏خبریشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنین مى‏گوید: «این وعده قطعى خداوند است (که همه مردگان را به حیات جدید باز مى‏گرداند تا نتیجه اعمالشان را ببینند) ولى غالب مردم نمى‏دانند» و بر اثر ناآگاهى دست به انکار مى‏زنند (بَلى‏ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 39)- سپس به بیان یکى از هدفهاى معاد، و بعد از آن به ذکر قدرت خدا بر این کار، مى‏پردازد، تا نشان دهد اگر سر چشمه انکار آنها تصور بى‏هدف بودن معاد است این اشتباه بزرگى است.
نخست مى‏گوید: خداوند مردگان را مبعوث مى‏کند:«تا براى همگان روشن سازد آنچه را که در آن اختلاف داشتند» (لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«و تا کسانى که این واقعیت را انکار مى‏کردند بدانند دروغ مى‏گفتند» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ).
بنابراین، بازگشت به وحدت و پایان گرفتن اختلافات عقیدتى یکى از اهداف معاد را تشکیل مى‏دهد که در آیه فوق به آن اشاره شده است.


(آیه 40)- در این آیه به بیان این حقیقت مى‏پردازد که اگر آنها بازگشت انسان را به زندگى جدید محال مى‏شمرند باید بدانند که قدرت خداوند برتر و بالاتر از اینهاست، «هنگامى که ما چیزى را اراده کنیم فقط به آن مى‏گوییم موجود باش! آن نیز بلافاصله موجود مى‏شود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
با چنین قدرت کامله‏اى که تنها فرمان موجود باش، براى وجود هر چیز کافى است: دیگر چه جاى شک و تردید در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مى‏ماند؟
تعبیر به «کن» (موجود باش) نیز از ضیق بیان و عدم گنجایش الفاظ است، والا حتى نیاز به جمله «کن» نیست، اراده خدا همان و تحقق یافتن همان.


(آیه 41)-
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و آیه بعد چنین نقل کرده‏اند که گروهى از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار یاسر» و «صهیب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مکه سخت تحت فشار بودند، و براى تقویت اسلام و رساندن صداى خود به دیگران، پس از هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به «مدینه» هجرت کردند، در این میان «صیهب» که مرد مسنّى بود به مشرکان مکه چنین پیشنهاد کرد: بیایید اموال مرا بگیرید و بگذارید به «مدینه» بروم، آنها موافقت کردند.
آیه نازل شد و پیروزى او و امثال او را در این جهان و جهان دیگر بازگو کرد.
تفسیر:
پاداش مهاجران- در تعقیب آیات گذشته که از منکران قیامت و مشرکان لجوج سخن مى‏گفت، این آیه از مهاجران راستین و پاکباز سخن مى‏گوید، تا وضع دو گروه در مقایسه با یکدیگر روشن گردد.
نخست مى‏گوید: «آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبى به آنها مى‏دهیم» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً). چرا که آنها با نهایت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى خویش پشت پا زدند.
این پاداش دنیاى آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسیار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).


(آیه 42)- سپس در این آیه، این مهاجران راستین و پر استقامت و با ایمان را با دو صفت توصیف کرده، مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که شکیبایى و صبر و استقامت را پیشه خود ساخته، و توکل و تکیه آنها بر پروردگارشان است» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۳
* مسافر
شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ق.ظ

270 . صفحه 270



بیست و یکم شهریور :



نفیسه :


(آیه 27)- آنچه در آیه قبل گفته شد عذاب دنیاى مستکبران است ولى مجازاتشان به همین جا پایان نمى‏گیرد، بلکه «بعد از این در روز رستاخیز خدا آنها را رسوا مى‏سازد» (ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ).
و آنها را مورد سؤال قرار مى‏دهد و مى‏گوید: «شریکانى که شما براى من ساختید (و به آنها عشق مى‏ورزیدید) و به خاطر آنها با دیگران دشمنى مى‏کردید،کجا هستند؟ (وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ).
در اینجا آنها پاسخى براى این سؤال مسلما ندارند ولى: «کسانى که به آنها علم داده شده (زبان به سخن مى‏گشایند و) مى‏گویند: شرمندگى و رسوایى و بدبختى، امروز بر کافران است» (قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ). و این خود یک نوع مجازات و کیفر روانى براى آنهاست.

آیه 28)- این آیه با تعبیرى که درس تکان دهنده‏اى براى بیدار کردن غافلان و بى‏خبران است در توصیف کافران مى‏گوید: آنها «کسانى هستند که فرشتگان مرگ روح آنها را مى‏گیرند، در حالى که به خود ظلم کرده بودند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ).
زیرا انسان هر ظلم و ستمى کند در درجه اول به خودش باز مى‏گردد و خانه خویشتن را قبل از خانه دیگران ویران مى‏سازد.
اما آنها هنگامى که خود را در آستانه مرگ مى‏بینند و پرده‏هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار مى‏رود «فورا تسلیم مى‏شوند، (و به دروغ مى‏گویند:) ما کار بدى انجام نمى‏دادیم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
آیا دروغ مى‏گویند، به خاطر این که دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و یا مى‏خواهند بگویند ما مى‏دانیم این اعمال را انجام داده‏ایم ولى اشتباه کرده‏ایم و سوء نیت نداشته‏ایم، ممکن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مى‏شود شما دروغ مى‏گویید، اعمال زشت فراوانى انجام دادید «آرى خداوند به آنچه انجام مى‏دادید (و همچنین از نیتهاى شما) باخبر است»(بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراین جاى انکار کردن و حاشا نمودن نیست! و این ایمان اضطرارى هم سودى ندارد.


(آیه 29)- «اکنون که چنین است از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).
«چه جاى بدى است جایگاه متکبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).


(آیه 30)- سرنوشت پاکان و نیکان: در آیات گذشته اظهارات مشرکان درباره قرآن و نتایج آن را خواندیم، اما در اینجا اعتقاد مؤمنان را با ذکر نتایجش مى‏خوانیم:
نخست مى‏گوید: «و (هنگامى که) به پرهیزکاران گفته مى‏شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ مى‏گفتند: خیر و سعادت» (وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً).
چه تعبیر رسا و زیبا و جامعى! «خَیْراً» آن هم خیر مطلق، که مفهوم گسترده‏اش همه نیکیها، سعادتها و پیروزیهاى مادى و معنوى را در بر مى‏گیرد.
سپس همان گونه که در آیات گذشته، نتیجه اظهارات مشرکان، به صورت کیفرهاى مضاعف دنیوى و اخروى، مادى و معنوى، بیان شد، در آیه مورد بحث نتیجه اظهارات مؤمنان به این صورت بیان شده است: «براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).
قابل توجه این که «حسنه» همانند «خیر» است که انواع حسنات و نعمتهاى این جهان را در بر مى‏گیرد.
این پاداشهاى دنیاى آنهاست، سپس اضافه مى‏کند: «و سراى آخرت از این هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهیزکاران»؟ (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ).

(آیه 31)- این آیه سراى پرهیزکاران را که قبلا بطور سربسته بیان شد، توصیف کرده، مى‏گوید: سراى پرهیزکاران «باغهاى جاویدان بهشت است که همگى وارد آن مى‏شوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
«نهرهاى جارى از زیر درختانش مى‏گذرد» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
تنها مسأله باغ و درخت مطرح نیست، بلکه «هر چه بخواهند در آنجا هست» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند پرهیزکاران را چنین پاداش مى‏دهد» (کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ).


(آیه 32)- در آیات گذشته خواندیم که فرشتگان مرگ مشرکان مستکبر را قبض روح مى‏کنند در حالى که ستمگرند.
اما در اینجا مى‏خوانیم که: پرهیزکاران «کسانى هستند که فرشتگان قبض ارواح، روح آنان را مى‏گیرند در حالى که پاک و پاکیزه‏اند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ). پاکیزه از آلودگى شرک پاکیزه از ظلم و استکبار و هر گونه گناه.
در اینجا فرشتگان «به آنها مى‏گویند: سلام بر شما باد»! (یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ). سلامى که نشانه امنیت و سلامت و آرامش کامل است.
سپس مى‏گویند: «وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «تَتَوَفَّاهُمُ» (روح آنها را دریافت مى‏دارند) اشاره است به این که مرگ به معنى فنا و نیستى و پایان همه چیز نیست، بلکه انتقالى است از یک مرحله به مرحله بالاتر.


(آیه 33)- بار دیگر به تجزیه و تحلیل، پیرامون طرز فکر و برنامه مشرکان و مستکبران پرداخته و با زبان تهدید مى‏گوید: آنها چه انتظارى مى‏کشند؟ «آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند» درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پیچیده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟!َلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ).
«و یا (این که انتظار مى‏کشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها) فرا رسد» آنگاه توبه کنندَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ).
ولى توبه آنها در آن زمان بى‏اثر است.
سپس اضافه مى‏کند: تنها این گروه نیستند که این چنین مى‏کنند بلکه، «کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند»!َذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«خداوند به آنها ستم نکرد ولى آنها پیوسته به خویشتن ستم مى‏کردند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).چرا که آنها در حقیقت تنها نتیجه اعمال خود را باز مى‏یابند.

(آیه 34)- باز به نتیجه اعمال آنها مى‏پردازد و مى‏گوید: «سرانجام، سیئات اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا).
«و آنچه را استهزاء مى‏کردند (از وعده‏هاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
آیه فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید مى‏کند که این اعمال انسان است که دامان او را در این جهان و آن جهان مى‏گیرد و در چهره‏هاى مختلف تجسم مى‏یابد و او را رنج و آزار و شکنجه مى‏دهد نه چیز دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ب.ظ

269 . صفحه 269


بیستم شهریور :



نفیسه :



(آیه 15)- خداوند پس از بیان نعمت دریاها در آیه قبل، به سراغ کوههاى سخت و سنگین مى‏رود، مى‏گوید: «و در زمین کوههاى ثابت و محکمى افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد» و به شما آرامش بخشد (وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
و از آنجا که کوهها یکى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و یخ و چه به صورت آبهاى درونى) مى‏باشند بلافاصله بعد از آن، نعمت وجود نهرها را بیان کرده، مى‏گوید: «و (براى شما) نهرهایى قرار دادیم» (وَ أَنْهاراً).
و از آنجا که وجود کوهها ممکن است این توهم را به وجود آورد که بخشهاى زمین را از یکدیگر جدا مى‏کند، و راهها را مى‏بندد، چنین اضافه مى‏کند: «و (برای شما) راههائى (قرار داد) تا هدایت شوید» (وَ سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).

(آیه 16)- و از آنجا که راه بدون نشانه و علامت و راهنما، انسان را به مقصد نمى‏رساند بعد از ذکر نعمت «راه» به این «نشانه‏ها» اشاره کرده، مى‏گوید:
«و علاماتى قرار داد» (وَ عَلاماتٍ).
این علامتها انواع زیادى دارد: شکل کوهها و درّه‏ها و بریدگیهاى آنها، فراز و نشیبهاى قطعات مختلف زمین، رنگ خاکها و کوهها، و حتى چگونگى وزش بادها هر یک، علامتى براى پیدا کردن راههاست.
ولى از آنجا که در پاره‏اى از اوقات در بیابانها، در شبهاى تاریک، یا هنگامى که انسان شبانه در دل اقیانوسها سفر مى‏کند از این علامات خبرى نیست، خداوند علامات آسمانى را به کمک فرستاده تا اگر در زمین علامتى نیست، از علامت آسمان استفاده کنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مى‏کند: «و به وسیله ستارگان، مردم هدایت مى‏شوند» (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ).
جالب توجه این که: روایات بسیارى از ائمه علیهم السّلام وارد شده که در آنها «نجم» (ستاره) به پیامبر و «علامات» به امامان تفسیر شده است که اشاره به تفسیر معنوى آیه است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام چنین مى‏خوانیم: «النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة علیهم السّلام»: «ستاره اشاره به پیامبر است و علامات امامان علیهم السّلام هستند».

(آیه 17)- پس از بیان آن همه نعمتهاى بزرگ و الطاف خفىّ پروردگار، وجدان انسانها را به داورى مى‏طلبد و مى‏گوید: «آیا کسى که مى‏آفریند همچون کسى است که نمى‏آفریند، آیا متذکر نمى‏شوید»؟! (أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
آیا باید در برابر خالق این همه نعمتها سجده کرد؟ یا موجوداتى که خود مخلوق ناچیزى بیش نیستند و هرگز خلقتى نداشته و ندارند؟ این یک روش مؤثر تربیتى است که قرآن در بسیارى از موارد از آن استفاده کرده است، مسائل را به صورت استفهامى طرح، و پاسخ آن را بر عهده وجدانهاى بیدار مى‏گذارد، و حس خودجوشى مردم را به کمک مى‏طلبد.

(آیه 18)- سرانجام براى این که هیچ کس تصور نکند نعمت خدا منحصر به اینهاست مى‏گوید: «و اگر بخواهید نعمتهاى خدا را شماره کنید قادر بر احصاى آن نیستید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
اکنون این سؤال پیش مى‏آید که پس ما چگونه مى‏توانیم حق شکر او را ادا کنیم؟ آیا با این حال در زمره ناسپاسان نیستیم؟
پاسخ این سؤال را قرآن در آخرین جمله این آیه بیان کرده، مى‏گوید:
«خداوند غفور رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
آرى! خدا مهربانتر و بزرگوارتر از آن است که شما را به خاطر عدم توانایى بر شکر نعمتهایش مؤاخذه یا مجازات کند، همین قدر که بدانید سر تا پاى شما غرق نعمت اوست و از اداى حق شکرش عاجزید و عذر تقصیر به پیشگاهش برید، نهایت شکر او را انجام داده‏اید.ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جا آورد!
ولى اینها همه مانع از آن نیست که ما به مقدار توانایى به احصاى نعمتهایش بپردازیم.

(آیه 19)- از آنجا که در آیات گذشته به دو قسمت از مهمترین صفات خدا اشاره شد در اینجا به سومین صفت «معبود حقیقى» اشاره مى‏شود که علم و دانایى است، مى‏گوید: «خداوند مى‏داند آنچه را پنهان مى‏دارید و آنچه را آشکار مى‏سازید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
پس چرا به دنبال بتها مى‏روید که نه کمترین سهمى در خالقیت جهان دارند، نه کوچکترین نعمتى به شما بخشیده‏اند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟

(آیه 20)- بار دیگر روى مسأله خالقیت تکیه مى‏کند، ولى از آیه مشابه آن که قبلا داشتیم فراتر مى‏رود و مى‏گوید: «معبودهایى را که آنها غیر از خدا مى‏خوانند نه تنها چیزى را خلق نمى‏کنند بلکه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).تاکنون بحث در این بود که اینها خالق نیستند و به همین دلیل لایق عبادت نمى‏باشند اکنون مى‏گوید آنها خود مخلوقند، نیازمند و محتاجند.

(آیه 21)- از این گذشته، «آنها مردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند» (أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ).
سپس اضافه مى‏کند: «و این بتها اصلا نمى‏دانند در چه زمانى (عبادت کنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّاقل باید از «رستاخیز بندگان خود» باخبر باشند، با این نادانى چگونه لایق عبادتند؟
و این پنجمین صفتى است که معبود به حق باید داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسیعى دارد. هر موجود و هر کسى را که تکیه گاه خود در برابر خدا قرار دهیم و سرنوشت خود را دست او بدانیم او بت ما محسوب مى‏شود، به همین دلیل تمام آنچه در آیات فوق آمده درباره کسانى که امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال یک فرد مؤمن راستین را از دست داده و تکیه گاهى براى خود از بندگان ضعیف انتخاب کرده‏اند و به صورت وابسته زندگى مى‏کند، شامل مى‏شود.

(آیه 22)- به دنبال این استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحیت بتها، چنین نتیجه گیرى مى‏کند بنابراین «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
و از آنجا که ایمان به مبدأ و معاد همه جا با یکدیگر قرین و لازم و ملزوم یکدیگرند بلافاصله اضافه مى‏کند: «آنها که ایمان به آخرت ندارند (و طبعا ایمان درستى به مبدأ نیز ندارند) دلهایشان حقیقت را انکار مى‏کند و در برابر حق مستکبرند» (فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ).
و گرنه دلائل توحید براى آنها که حق جو و متواضع در مقابل حقیقتند آشکار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استکبار و عدم تسلیم در برابر حق سبب مى‏شود که آنها دائما حالت انکار و نفى به خود بگیرند.

(آیه 23)- در این آیه بار دیگر روى علم خدا به غیب و شهود و پنهان و آشکار مجددا تکیه کرده، مى‏گوید: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مى‏دارند و آنچه آشکار مى‏سازند باخبر است» (لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
این جمله در واقع تهدیدى است در برابر کفار و دشمنان حق که خدا از حال آنها هرگز غافل نیست.
آنها مستکبرند و «خداوند مستکبران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ). چرا که استکبار در برابر حق اولین نشانه بیگانگى از خداست.

(آیه 24)-
شأن نزول:
این آیه درباره «مقتسمین» (تبعیض گران) که قبلا درباره آنها بحث شد نازل گردیده است، آنها شانزده نفر بودند که به چهار گروه تقسیم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در یکى از جاده‏هاى مکه در ایام حج ایستادند تا پیش از آنکه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبین سازند، و بگویند محمد صلّى اللّه علیه و آله دین و آیین تازه‏اى نیاورده بلکه همان افسانه‏هاى دروغین پیشینیان است.
تفسیر:
آنها که بار گناه دیگران را بر دوش مى‏کشند- در آیات گذشته سخن از مستکبران بود و در این آیه منطق همیشگى این گروه بى‏ایمان منعکس شده است، مى‏گوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟ در پاسخ مى‏گویند: (اینها وحى الهى نیست) همان افسانه‏هاى دروغین پیشینیان است» (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
جالب این که مستکبران امروز نیز غالبا موذیانه براى فرار از حق و همچنین براى گمراه ساختن دیگران به این تهمت متوسل مى‏شوند، حتى در کتب جامعه شناسى شکل به اصطلاح علمى به آن داده‏اند و مذهب را زاییده جهل بشر و تفسیرهاى مذهبى را اسطوره‏ها مى‏نامند! اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستیز ندارند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستین است که افکار انسانها را بیدار مى‏کند، و زنجیرهاى استعمار را درهم مى‏شکند سدّ راه مستکبران و استعمارگران است.

(آیه 25)- این آیه نتیجه اعمال این کوردلان را چنین بیان مى‏کند: «اینها باید روز رستاخیز هم بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش بکشند و هم سهمى از گناهان کسانى را که بخاطر جهل گمراه کرده‏اند»! (لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«بدانید آنها بدترین و زر و مسؤولیت را بر دوش مى‏کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).
چرا که گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى‏شود، چقدر دشوار است که انسان هم بار گناهان خود را بر دوش کشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر دیگر را، و هرگاه سخنان گمراه کننده آنها باقى بماند و سرچشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نیز بر دوششان سنگینى مى‏کند!

(آیه 26)- این آیه به بیان این نکته مى‏پردازد که این اولین بار نیست که مستکبران به رهبران الهى تهمت مى‏زنند و وحى آسمانى را اساطیر اولین مى‏شمارند، بلکه «آنهایى که قبل از اینها بودند نیز از این گونه توطئه‏ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ویران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و عذاب و مجازات الهى از آنجا که (باور نمى‏کردند و) نمى‏دانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
ریشه کن کردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممکن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد که بر اثر زلزله‏ها و صاعقه‏ها درهم کوبیده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممکن است کنایه از سازمان و تشکیلات آنها باشد که به فرمان خدا از ریشه برکنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد که آیه اشاره به هر دو معنى باشد.


اعظم :



آیه 15 : کوهها محصول یک تصادف کور نیست .... روی تدبیر حکیمانه ساخته شده

آیه 15 :راهها چه اونایی که طبیعی به وجو اومده چه اونایی رو که ساخته بشره در واقع خداوند خالق اونهاست

آیه 16 : شناخت مسیرها و راهها با استفاده از ستارگان

آیه 16 : نشانه ها رو جدی بگیریم ... چراغ هدایتن (علامات... یهتدون)

آیه 17 : خداشناسی و خداپرستی در فطرت آدها هستش فقط نیاز به تذکر داریم (افلا تذکرون)

آیه 18 : چه خوش گفته سعدی علیه الرحمه :

از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش بدرآید

اعملوا آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور


بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر بدرگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد

آیه 19 : علم سومین پایه ربوبیت هستش .... اولی خلق ... دومی انعام بر اساس مغفرت و رحمت و سومی علم ....گر معبود به این صفت علم متصف نباشد، عبادت کردن یا عبادت نکردن بندگان برای او تفاوتی ندارد، و عبادت کردن او عملی لغو و بی ثمرخواهد بود، پس ناگزیر معبود و اله باید علم داشته باشد، آنهم علمی به ظاهر وباطن بنده اش ، چون اساس عبادت به نیت است و نیت هم مربوط به باطن بنده می باشد و خدای عز وجل عالم است به ظاهر و باطن بندگانش ، به همین جهت هم سزاوار پرستش است . (المیزان)

آیه 20 : خلق از صفات ربوبیت هستش و برای بتها جایگاهی نداره

آیه 21 : در قیامت بتها هم مبعوث می شوند

آیه 21 : معبودهای خیالی مشرکان فاقد حیات و شعور هستند و چون حیاتی ندارند، لذا علم هم ندارند

ایه 22 : توحید عبارتست از اعتقاد به وحدانیت خدای متعال و ایمان به محتوای رسالت پیامبران او و ایمان به روز حساب و جزا، ولذا دراینجا کافر را کسی دانسته که به روز جزا و آخرت ایمان نداشته باشد، چون ایمان به روز جزا مستلزم ایمان به وحدانیت خدا و رسالت فرستادگان اوست


آیه 22: قبلهای انکار کننده ... تکبر ... خداوندا ما را از این خصایص محفوظ دار


آیه 24 :چقدر این جمله در عصر ما آشناست : این مطالب وحیی از جانب خدا نیست ،بلکه اکاذیب و خرافاتی است که پیشینیان آن را برای آیندگان باقی گذاشته اند وخلاصه چیزی جز دروغ و افسانه پردازی و خرافه نیست .


آیه 25 : این آیه را روایتی از رسول اکرم (ص ) نیز تأیید می نماید که فرمودند: (من سن سنه حسنه کان له اجرها و اجر من عمل بها من غیر ان ینقص من اجره شی ء و من سن سنه سیئه کان له وزرها و وزر من عمل بها)، (هر کس سنت خوبی را پایه گذاری کند، هم اجر عمل خود را می بردو هم اجر هر کسی را که بدان سنت عمل کند، بدون اینکه از اجر عاملین آن چیزی کاسته شود و هر کس سنت بدی را پایه گذاری نماید، هم وزر آن عمل را بدوش خواهد کشید و هم وزر هر کسی را که به آن عمل کند).

ان شاءالله همه اونچه از خودمون به جای میذاریم یه سنت پسندیده باشه.... فراموش نکنیم گاهی کاری رو انجام میدیم که جرات ادمها رو برای کار خیر باز می کنه و گاهی کار بدی انجام میدیم که جرات آدمها رو برای بدیها باز می کنه ... حواسمون رو جمع کنیم و مراقب بعد وسیعی که کارامون داره باشیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۴۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ب.ظ

268 . صفحه 268



نوزدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 7)- در این آیه به یکى دیگر از منافع مهم بعضى از این حیوانات اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها بارهاى سنگین شما را (بر دوش خود) حمل مى‏کنند و به سوى شهر و دیارى که جز با مشقت زیاد به آن نمى‏رسیدید مى‏برند» (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ).
این نشانه رحمت و رأفت خداوند است که این چهار پایان را با این قدرت و نیرو آفریده است، و آنها را رام و تسلیم شما نیز گردانیده «چرا که پروردگار شما رءوف و رحیم است» (إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).
به این ترتیب این چهار پایان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما تولید مى‏کنند، و در درجه بعد از فرآورده‏هاى لبنیاتى آنها استفاده مى‏شود، و سپس از گوشتشان، و بعد از آثار روانى که در دلها مى‏گذارند، مورد توجه قرار گرفته و سر انجام باربرى آنها.

(آیه 8)- آنگاه به سراغ گروه دیگرى از حیوانات مى‏رود که براى سوارى انسان از آنها استفاده مى‏شود، مى‏فرماید: «خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا شما بر آن سوار شوید، و هم مایه زینت شما باشد» (وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَةً).
در پایان آیه به مسأله مهمترى اشاره کرده و افکار را به وسائل نقلیه و مرکبهاى گوناگونى که در آینده در اختیار بشر قرار مى‏گیرد و بهتر و خوبتر از این حیوانات مى‏تواند استفاده کند متوجه مى‏سازد، و مى‏گوید: «و خداوند چیزها (وسائل نقلیه دیگرى) مى‏آفریند که شما نمى‏دانید»(وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 9)- به دنبال نعمتهاى مختلفى که در آیات گذشته بیان شد در اینجا به یکى از نعمتهاى بسیار مهم معنوى اشاره کرده، مى‏فرماید: «بر خداست که راه راست و صراط مستقیم را (که هیچ گونه انحراف و کژى در آن نیست) در اختیار بندگان بگذارد» (وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ).
در این که این راه راست اشاره به جنبه تکوینى یا تشریعى مى‏کند، مفسران تفسیرهاى مختلفى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که هر دو جنبه را شامل شود.
به این ترتیب که خداوند از نظر خلقت و آفرینش و تکوین، انسان را مجهز به عقل و استعداد و نیروهاى لازم براى پیمودن این صراط مستقیم کرده است.
و از سوى دیگر، خدا پیامبران را با وحى آسمانى و تعلیمات کافى و قوانین مورد نیاز انسان فرستاده است، تا از نظر تشریع، راه را از چاه مشخص کرده و با انواع بیانها او را تشویق به پیمودن این راه کنند و از مسیرهاى انحرافى باز دارند.
سپس از آنجا که راههاى انحرافى فراوان است، به انسانها هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «بعضى از این راهها منحرف و بیراهه است» (وَ مِنْها جائِرٌ).
و از آنجا که نعمت اختیار و آزادى اراده و انتخاب، یکى از مهمترین عوامل تکامل انسان مى‏باشد با یک جمله کوتاه به آن اشاره کرده، مى‏گوید: «اگر خدا مى‏خواست همه شما را (به اجبار) به راه راست هدایت مى‏کرد» به گونه‏اى که نتوانید گامى از آن فراتر بگذارید (وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ).
ولى این کار را نکرد، چرا که هدایت اجبارى، نه افتخار است و نه تکامل!


(آیه 10)- در این آیه باز به سراغ نعمتهاى مادى مى‏رود تا حس شکرگزارى انسانها را برانگیزد، آتش عشق خدا را در دلهایشان بیفروزد، و آنها را به شناخت بیشتر بخشنده این نعمتها دعوت کند.
مى‏گوید: «او کسى است که از آسمان آبى فرستاد» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حیات بخش، زلال، شفاف، و خالى از هرگونه آلودگى «که نوشیدن شما از آن است» (لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ).
«و نیز گیاهان و درختانى از آن به وجود مى‏آید که (حیوانات خود را) در آن به چرا مى‏فرستید» (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ).
بدون شک منافع آب باران تنها نوشیدن انسان و روییدن درختان و گیاهان نیست، بلکه شستشوى زمینها، تصفیه هوا، ایجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست تن انسان و راحتى تنفس او، و مانند آن همه از فوائد باران است، ولى از آنجا که دو قسمت یاد شده، از اهمیت بیشترى برخوردار بوده روى آن تکیه شده.


(آیه 11)- باز همین مسأله را چنین ادامه مى‏دهد: «خداوند با آن (آب باران) براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه‏ها مى‏رویاند» (یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
«مسلما در آفرینش این (میوه‏هاى رنگارنگ و پربرکت و این همه محصولات کشاورزى) نشانه روشنى (از خدا) براى اندیشمندان است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).


(آیه 12)- سپس به نعمت تسخیر موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (خداوند) شب و روز را براى شما مسخر کرد و همچنین خورشید و ماه را» (وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شما هستند» (وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ).
«مسلما در این امور نشانه‏هایى است (از عظمت خدا و بزرگى آفرینش) براى آنها که اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).


(آیه 13)- علاوه بر اینها «مخلوقاتى را که در زمین براى شما آفریده» نیز مسخر فرمان شما ساخت (وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ).
 «مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ» (مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
از انواع پوششها، غذاها، همسران پاک، وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن و منابع مفید زیر زمینى و رو زمینى و سایر نعمتها.
 «در اینها نیز نشانه‏اى است (آشکار) براى مردمى که متذکر مى‏شوند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ).
چرا تنها زیتون و نخل و انگور؟!
ممکن است چنین به نظر آید که اگر قرآن در آیات فوق از میان انواع میوه‏ها روى زیتون و خرما و انگور تکیه کرده به خاطر وجود آنها در محیط نزول قرآن بوده است، ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبیراتش روشن مى‏شود که مطلب از این فراتر است.
غذاشناسان و دانشمندان به ما مى‏گویند: کمتر میوه‏اى است که براى بدن انسان از نظر غذایى به اندازه این سه میوه، مفید و مؤثر باشد.
همانها مى‏گویند: «روغن زیتون» براى تولید سوخت بدن ارزش بسیار فراوان دارد، کالرى حرارتى آن بسیار بالا است، و از این جهت یک نیرو بخش است و آنها که مى‏خواهند همواره سلامت خود را حفظ کنند، باید به این اکسیر علاقه‏مند شوند.
روغن زیتون دوست صمیمى کبد آدمى است، و براى رفع عوارض کلیه‏ها و سنگهاى صفراوى و قولنجهاى کلیوى و کبدى و رفع یبوست بسیار مؤثر است.
با پیشرفت دانش پزشکى و غذا شناسى اهمیت دارویى «خرما» نیز به ثبوت رسیده است. در خرما کلسیم وجود دارد که عامل اصلى استحکام استخوانهاست و نیز فسفر وجود دارد که از عناصر اصلى تشکیل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است، قوه بینایى را مى‏افزاید.


و نیز خرما داراى پتاسیم است که فقدان آن را در بدن علت حقیقى زخم معده مى‏دانند، و وجود آن براى ماهیچه‏ها و بافتهاى بدن انسان بسیار پرارزش است.
این سخن امروز در میان غذا شناسان معروف است که خرما از سرطان جلوگیرى مى‏کند.
و اما در مورد «انگور» به گفته دانشمندان غذاشناس به قدرى عوامل مؤثر دارد که مى‏توان گفت، یک داروخانه طبیعى است.
انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ایجاد مى‏کند، و علاوه بر این ضدّ سم است، براى تصفیه خون، دفع رماتیسم، نقرس، و زیادى اوره خون، اثر درمانى مسلّمى دارد، انگور معده و روده را لایروبى مى‏کند، نشاط آفرین و برطرف کننده اندوه است، اعصاب را تقویت کرده، و ویتامینهاى مختلف موجود در آن به انسان نیرو و توان مى‏بخشد.
بنابراین، تکیه کردن قرآن بر این سه نوع میوه بى‏دلیل نیست، و شاید در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشیده بوده است.


(آیه 14)- نعمت کوهها و دریاها و ستارگان: در اینجا به سراغ بخش مهم دیگرى از نعمتهاى بى‏پایان خداوند در مورد انسانها مى‏رود و نخست از دریاها که منبع بسیار مهم حیات و زندگى است آغاز کرده، مى‏گوید: «و او کسى است که دریاها را براى شما تسخیر کرده و به خدمت شما گمارد» (وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ).
مى‏دانیم قسمت عمده روى زمین را دریاها تشکیل مى‏دهند، و نیز مى‏دانیم نخستین جوانه حیات در دریاها آشکار شده، و قرار دادن آن در خدمت بشر یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است.
سپس به سه قسمت از منافع دریاها اشاره کرده، مى‏فرماید: «تا از آن گوشت تازه بخورید» (لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا).
گوشتى که زحمت پرورش آن را نکشیده‏اید تنها دست قدرت خدا آن را در دل اقیانوسها پرورش داده و رایگان در اختیارتان گذارده است.
دیگر از منافع آن مواد زینتى است که از دریاها استخراج مى‏شود لذا اضافه مى‏کند: «و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید» (وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).


یکى از ابعاد معروف چهارگانه روح انسان را حس زیبایى تشکیل مى‏دهد که نقش مؤثرى در حیات بشر دارد، لذا باید بطرز صحیح و سالمى- دور از هرگونه افراط و تفریط و اسراف و تبذیر- اشباع گردد.
به همین دلیل در اسلام، استفاده از زینت به صورت معقول و خالى از هرگونه اسراف مانند بهره‏گیرى از لباسهاى خوب، انواع عطریات، بعضى سنگهاى قیمتى و مانند آن- مخصوصا در مورد زنان-که نیاز روحیشان به زینت بیشتر است توصیه شده است، ولى باید خالى از اسراف و تبذیر باشد.
بالاخره سومین نعمت دریاها را حرکت کشتیها به عنوان یک وسیله مهم براى انتقال انسان و نیازمندیهاى او، ذکر مى‏کند، و مى‏فرماید: «کشتیها را مى‏بینى که آبها را بر صفحه اقیانوسها مى‏شکافند» (وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ).
صحنه‏اى که در برابر سرنشینان کشتى به هنگام حرکت بر صفحه اقیانوسها ظاهر مى‏شود چقدر دیدنى است خدا این نعمت را به شما داد تا از آن بهره گیرید «و از فضل او در مسیر تجارت خود از کشتیها استفاده کنید» (وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).
با توجه به این همه نعمت، حس شکرگزارى را در شما زنده کند، «و شاید شکر نعمتهاى او را به جا آورید» (وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).


اعظم :



ایه 8: (قصد)یعنی استقامت راه و (قصد السبیل )یعنی راهی که قاصداست و انسان را به مقصد می رساند و به عکس (جائر) یعنی راهی منحرف ازهدف که رهرو را به بیراهه می کشاند و از هدف گمراه می کند. و این از نعمات الهی است و او بر بندگان خود منت نهاده که بر خود واجب نموده تا راه مستقیم را برای بندگانش معین کند و آنها را به سوی آن هدایت نماید تا آنها را با پیمودن آن ،در حیاتشان به سعادت و رستگاری برساند. و او هر موجودی را به قوا و ادواتی مجهز نموده که اگر آنها را در مسیردرست بکار ببرد او را به کمال مطلوب و سعادت می رساند(ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی )(المیزان)

ایه 11: اگه اهل تفکر باشی نشانه ها رو می بینی

یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار

ایه 13 :
نشانه هابرای اهل تذکر

در این سه ایه سه حجت ارایه شد


و این سه حجت که در آیات سابق و این آیه ذکر شد، اولی چون شامل مقدمات عقلی ساده ای بوده که صرف تفکر، انسان را به آن هدایت می کرد به افراد متفکر نسبت داده شده و دومی که شامل مقدمات علمی است و فهم آن تنهابرای دانشمندان و اهل تحقیق در باره اجرام سماوی میسر است به اشخاص متعقل و سومی هم چنانچه ذکر شد به دلیل شمول بر مقدمات فلسفی به اشخاص اهل تذکر نسبت داده شده است

ایه 14(المیزان)
یکی دیگر از نتایج تسخیر دریا و حرکت کشتیها در آن ، این است که شاید شما شکرگزاری کنید،چون نعمات دریایی یک نعمت و فضل زیادتی است و خداوند آنقدر نعمت درخشکی به شما داده که شما را بی نیاز نموده ولی از آنجا که بشر در امرضروریات زندگی کمتر متوجه و متنبه نسبت به نعمات الهی می گردد، اما درخصوص نعمتهای زائد و بیشتر از حد ضرورت انسان بیشتر متوجه نعمت خدامی شود، خداوند این قسم نعمات را نیز در اخیار انسان قرار داده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۹
* مسافر
چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

267 . صفحه 267



هجدهم شهریور:



نفیسه :


(آیه 91)- تقسیم کنندگان که درآیه قبل به آنها وعده عذاب داده شده چه کسانی هستند؟ «همان تقسیم کنندگانى که قرآن (و آیات الهى) را تجزیه کردند» (الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ).
آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زیانشان بود کنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستین هیچ گونه تجزیه و تقسیم و تبعیض در میان احکام الهى قائل نیستند.


(آیه 92)- در این آیه به سرنوشت «مقتسمین» (تجزیه گران) پرداخته، مى‏گوید: «سوگند به پروردگارت که ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهیم کرد» (فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).

(آیه 93)- «از تمام کارهایى که انجام مى‏دادند» (عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ).
روشن است که سؤال خداوند براى کشف مطلب پنهان و پوشیده‏اى نیست، چرا که او از اسرار درون و برون آگاه است. بنابراین سؤال مزبور به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد و در حقیقت این پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.


(آیه 94)- مکتبت را آشکارا بگو! در این آیه فرمان قاطعى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، مى‏گوید: در برابر هیاهوى مشرکان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساکت مباش، بلکه، «آشکارا آنچه را مأموریت دارى بیان کن» و حقایق دین را با صراحت بر ملا ساز (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ).
«و از مشرکان، روى گردان و نسبت به آنها بى‏اعتنایى کن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ).
و این آغاز «دعوت علنى» اسلام بود بعد از آن که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سه سال مخفیانه دعوت کرد، و عده قلیلى از نزدیکان پیامبر به او ایمان آوردند.

(آیه 95)- سپس خداوند براى تقویت قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اطمینان مى‏دهد که در برابر استهزاء کنندگان از وى حمایت مى‏کند، مى‏فرماید: «ما شرّ استهزاء کنندگان را از تو دفع کردیم» (إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ).

(آیه 96)- سپس «الْمُسْتَهْزِئِینَ» را چنین توصیف مى‏کند: «آنها کسانى هستند که با خدا معبود دیگرى قرار مى‏دهند، ولى به زودى (از نتیجه شوم کار خود) آگاه خواهند شد (الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
ممکن است این تعبیر اشاره به آن باشد که اینها کسانى هستند که افکار و اعمالشان خود مسخره است، چرا که آنقدر نادانند که در برابر خداوندى که آفریننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشیده‏اند، با این حال مى‏خواهند تو را استهزاء کنند!

(آیه 97)- بار دیگر به عنوان دلدارى و تقویت هر چه بیشتر روحیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مى‏کند: «و ما مى‏دانیم که سخنان آنها سینه تو را تنگ و ناراحت مى‏سازد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ).
روح لطیف تو و قلب حساست،نمى‏تواند این همه بدگویى و سخنان کفر و شرک آمیز را تحمل کند و به همین دلیل ناراحت مى‏شوى.


(آیه 98)- ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان، «پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش»! (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ).
چرا که این تسبیح خداوند اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان «اللّه» مى‏زداید، و از آن گذشته به تو نیرو و توان، نور و صفا بخشد.
لذا در روایات مى‏خوانیم: «هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله غمگین مى‏شد به نماز برمى‏خاست و آثار این حزن و اندوه را در نماز از دل مى‏شست».

(آیه 99)- و سرانجام آخرین دستور را در این زمینه به او مى‏دهد که دست از عبادت خدا در تمام عمر بر مدار «و همواره پروردگارت را بندگى کن تا یقین (مرگ) تو فرا رسد» (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ).
عبادت مکتب عالى تربیت است، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بى‏نهایت مى‏سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان او مى‏شوید، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى‏دهد، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسؤولیت به انسان مى‏بخشد.
و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه‏اى در زندگى از این مکتب بزرگ تربیتى بى‏نیاز گردد، و آنها که فکر مى‏کنند، انسان ممکن است به جایى برسد که نیازى به عبادت نداشته باشد،یا تکامل انسان را محدود پنداشته‏اند و یا مفهوم عبادت را درک نکرده‏اند.





به یاری حضرت حق تلاوت سوره حجر به انجام رسید.امید است که با تامل براین خواندن ها،بهره معنوی به فضلش حاصل گردد.در سوره حجر به حقایق زیادی اشاره شده از جمله حفظ قرآن از تحریف،اشاره به نافرمانی ابلیس در اثر تکبر با سابقه شش هزارسال عبادت خالصانه که مورد رشک دیگر فرشتگان بود و نیز رانده شدن او از درگاه قرب الهی، پیغام خداوند برای بندگانش:(بندگان مرا آگاه ساز و مژده بر که من بسیار آمرزنده ومهربانم)،عظیم بودن قرآن و سوره حمد به گونه ای که خداوند با اشاره به این دو موهبت دل پیامبر را آرام میکند، چشم نداشتن به متاع دنیوی دیگران، فرمان به علنی کردن دعوت پیامبر و....شاید دو آیه آخر این سوره شریفه مهمترین نتیجه ی عملی این سوره مبارکه باشد.(به ذکر اوصاف کمال پروردگارت تسبیح گو و از نمازگزاران باش.و دایم به پرستش خدای خود مشغول باش تا ساعت یقین بر تو فرا رسد).




سوره نحل :



سوره نحل شانزدهمین سوره قران کریم می باشد.
این سوره 128 آیه دارد قسمتى از آن در «مکّه» و قسمتى در «مدینه» نازل گردیده است‏
محتواى سوره:
در آیات این سوره هم بحثهاى خاص سوره‏هاى «مکّى» دیده مى‏شود- مانند بحث قاطع از توحید و معاد و مبارزه شدید با شرک و بت‏پرستى- و هم بحثهاى مخصوص سوره‏هاى «مدنى» مانند بحث از احکام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت.
و بطور کلى محتواى این سوره را امور زیر تشکیل مى‏دهد:
1- بیش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در این سوره به میان آمده و آن چنان ریزه کاریهاى آن تشریح گردیده که حسّ شکرگزارى هر انسان آزاده‏اى را بیدار مى‏کند.
این نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گیاهان و میوه‏ها و مواد غذایى دیگر، و حیواناتى که خدمتگزار انسانها هستند و انواع وسایل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل «انواع طیّبات» مى‏گردد.
2- بخش دیگرى از آن، از دلائل توحید و عظمت خلقت خدا، و معاد بحث مى‏کند.
3- قسمت دیگرى از آن از احکام مختلف اسلامى سخن مى‏گوید.
4- بخش دیگرى از بدعتهاى مشرکان سخن به میان آورده.
5- و بالاخره در قسمت دیگرى انسانها را از وسوسه‏هاى شیطان بر حذر مى‏دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در بعضى از روایات از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود:
«کسى که این سوره را تلاوت کند خداوند او را در برابر نعمتهایى که در این جهان به او بخشیده محاسبه نخواهد کرد».
البته تلاوتى توأم با تفکر و سپس تصمیم گیرى و عمل، و گام نهادن در طریق شکرگزارى.


(آیه 1)- فرمان عذاب نزدیک است: قسمت مهمى از آیات آغاز این سوره در «مکّه» نازل شده است، در همان ایام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درگیرى شدیدى با مشرکان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حیات آفرین و آزادیبخش او به بهانه‏هایى متوسل مى‏شدند، از جمله این که هرگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را تهدید به عذاب الهى مى‏کرد بعضى از لجوجان مى‏گفتند: اگر این عذاب و کیفر که مى‏گویى راست است پس چرا به سراغ ما نمى‏آید؟! و شاید گاهى اضافه مى‏کردند که اگر فرضا عذابى در کار باشد ما دست به دامن بتها مى‏شویم تا در پیشگاه خدا شفاعت کنند تا این عذاب را از ما بر دارد.
نخستین آیه این سوره، خط بطلان بر این اوهام کشیده، مى‏گوید: «عجله نکنید فرمان خدا (براى مجازات مشرکان و مجرمان) قطعا فرا رسیده است» (أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ).
و اگر فکر مى‏کنید بتان شفیعان درگاه اویند سخت در اشتباهید «خداوند منزه و برتر از آن است که آنها براى او شریک مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

(آیه 2)- و از آنجا که هیچ مجازات و کیفرى بدون بیان کافى و اتمام حجت عادلانه نیست، اضافه مى‏کند: «خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مى‏کند» (یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و به آنها دستور مى‏دهد که: مردم را انذار کنید (و بگویید:) معبودى جز من نیست» (أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).
بنابراین، تنها «از (مخالفت دستور) من بپرهیزید» و در برابر من احساس مسؤولیت کنید (فَاتَّقُونِ).
منظور از «روح» در این آیه وحى و قرآن و نبوت است که مایه حیات و زندگى انسانهاست.

(آیه 3)- در اینجا قرآن براى ریشه کن ساختن شرک و توجه به خداوند یکتا از دو راه وارد مى‏شود: نخست از طریق دلائل عقلى به وسیله نظام شگرف آفرینش و عظمت خلقت، و دیگر از طریق عاطفى و بیان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان و تحریک حسّ شکرگزارى او.
در آغاز مى‏گوید: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حقانیت آسمانها و زمین هم از نظام عجیب و آفرینش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى که در آنها وجود دارد.
و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «خدا برتر از آن است که براى او شریک مى‏سازند» (تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
آیا بتهایى که آنها را شریک او قرار داده‏اند هرگز قادر به چنین خلقتى هستند؟
و یا حتى مى‏توانند پشه کوچک و یا ذره غبارى بیافرینند!

(آیه 4)- بعد از اشاره به مسأله آفرینش آسمان و زمین و اسرار بى‏پایان آنها، سخن از خود انسان مى‏گوید، انسانى که به خودش از هر کس دیگر نزدیکتر است، مى‏فرماید: «انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفرید، اما سرانجام به جایى رسید که موجودى (متفکر و فصیح و بلیغ و) مدافع از خویشتن و سخنگوى آشکار شد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).

(آیه 5)- پس از آفرینش انسان به نعمت مهم دیگرى یعنى خلقت چهار پایان، و فوائد مختلفى که از آنها عاید مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند چهارپایان را آفرید در حالى که در آنها وسیله پوشش براى شماست و منافع دیگر و از گوشت آنها مى‏خورید» (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
جالب این که در میان این همه فوائد، قبل از هر چیز مسأله «پوشش» و «مسکن» را مطرح مى‏کند، زیرا بسیارى از مردم (بخصوص بادیه نشینان) هم لباسشان از پشم و مو یا پوست تهیه مى‏شود، و هم خیمه‏هایشان که آنها را از سرما و گرما حفظ مى‏کند، و به هر حال این دلیل بر اهمیت پوشش و مسکن و مقدم بودن آن بر هر چیز دیگر است.

(آیه 6)- جالب این که تنها به منافع معمولى و عادى این چهار پایان سودمند اکتفا نمى‏کند بلکه روى جنبه استفاده روانى از آنها نیز تکیه کرده، مى‏گوید:
«و در این حیوانات براى شما زینت و شکوهى است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان باز مى‏گردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مى‏فرستید» (وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ).
این در واقع جمال استغناء و خودکفایى جامعه است، جمال تولید و تأمین فرآورده‏هاى مورد نیاز یک ملت است، و به تعبیر گویاتر جمال استقلال اقتصادى و ترک هرگونه وابستگى است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۷
* مسافر
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۱ ب.ظ

266 . صفحه 266





هفدهم شهریور :


نفیسه :


(آیه 71)- لوط وقتی جسارت و وقاحت قوم خود را نسبت به میهمانانش دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى‏پویید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمى‏شوید «اینها دختران منند (آماده‏ام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما مى‏خواهید کار صحیحى انجام دهید» راه این است (قالَ هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
هدف لوط این بود که با آنها اتمام حجت کند و بگوید: من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت میهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.


(آیه 72)- اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره‏اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند! اینجاست که خدا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستى خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).


(آیه 73)- سرنوشت گنهکاران قوم لوط: در اینجا سخن الهى درباره این قوم اوج مى‏گیرد و در دو آیه فشرده و کوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و کوبنده و بسیار عبرت انگیز بیان مى‏کند، و مى‏گوید: «سرانجام فریاد تکان دهنده و صیحه وحشتناکى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فراگرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ).
این صیحه ممکن است صداى یک صاعقه عظیم و یا صداى یک زلزله وحشتناک بوده باشد.



(آیه 74)- ولى به این اکتفا ننمودیم بلکه شهر آنها را بکلى زیر و رو کردیم «بالاى آن را پایین (و پایین را بالا) قرار دادیم»! (فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها).
این مجازات نیز براى آنها کافى نبود «به دنبال آن بارانى از سجیل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ریختیم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ).
نازل شدن این عذابهاى سه گانه (صیحه وحشتناک- زیر و رو شدن- بارانى از سنگ) هر کدام به تنهایى کافى بود که قومى را به هلاکت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنین براى عبرت دیگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف کرد.


(آیه 75)- اینجاست که قرآن به نتیجه گیرى تربیتى و اخلاقى پرداخته، مى‏گوید: «در این (سرگذشت عبرت انگیز) نشانه‏هایى است براى هوشیاران» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ).
آنها که با فراست و هوشیارى و بینش مخصوص خود از هر علامتى جریانى را کشف مى‏کنند و از هر اشاره‏اى حقیقتى و از هر نکته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را.


(آیه 76)- اما تصور نکنید که آثار آنها بکلى از میان رفته، نه «آثار آنها بر سر راه کاروانیان و گذرکنندگان همواره ثابت و برقرار است»(وَ إِنَّها لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ).


(آیه 77)- باز هم به عنوان تأکید بیشتر و دعوت افراد با ایمان به تفکر و اندیشه در این داستان عبرت انگیز اضافه مى‏کند که: «در این (داستان) نشانه‏اى است براى افراد با ایمان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ). چرا که مؤمنان راستین بافراست و کاملا هوشیارند.
چگونه ممکن است انسان ایمان داشته باشد و این سرگذشت تکان دهنده را بخواند و عبرتها نگیرد؟!


(آیه 78)- پایان زندگى دو قوم ستمگر! در اینجا قرآن به دو بخش دیگر از سرگذشت اقوام پیشین تحت عنوان «اصحاب الأیکه» و «اصحاب الحجر» اشاره مى‏کند، و بحثهاى عبرت انگیزى را که در آیات پیشین پیرامون قوم لوط بود تکمیل مى‏نماید.
نخست مى‏گوید: «و اصحاب الایکه مسلما مردمى ظالم و ستمگر بودند، (وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ لَظالِمِینَ).


(آیه 79)- «ما از آنها انتقام گرفتیم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ). و در برابر ظلمها و ستمگریها و سرکشیها، مجازاتشان نمودیم.
«و (شهرهاى ویران شده) این دو (قوم لوط و اصحاب الایکه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام) آشکار است»! (وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ).
«اصحاب الایکه» همان قوم شعیبند که در سرزمینى پر آب و مشجّر در میان حجاز و شام زندگى مى‏کردند.
آنها زندگى مرفه و ثروت فراوانى داشتند و به همین جهت، غرور و غفلت آنها را فرا گرفته بود و مخصوصا دست به «کم فروشى» و «فساد در زمین» زده بودند.
«شعیب» آن پیامبر بزرگ، آنها را از این کارشان برحذر داشت و دعوت به توحید و راه حق نمود، اما همان گونه که در آیات سوره هود دیدیم، آنها تسلیم حق نشدند و سرانجام بر اثر مجازات دردناکى نابود گشتند.
شرح بیشتر حالات آنها در سوره «شعراء» از آیه 176 تا 190 آمده است.


(آیه 80)- و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سرکشى که در سرزمینى به نام «حجر» زندگى مرفهى داشتند و پیامبر بزرگشان «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، چنین مى‏گوید: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ).
این نکته قابل توجه است که قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنین در مورد قوم نوح و قوم شعیب و قوم لوط در آیات سوره شعراء به ترتیب آیه 105 و 123 و 160 و بعضى دیگر از اقوام پیشین- مى‏گوید: آنها «پیامبران» را تکذیب کردند، در حالى که ظاهر امر چنین نشان مى‏دهد که هر کدام یک پیامبر بیشتر نداشتند و تنها او را تکذیب نمودند.
این تعبیر شاید به خاطر آن است که برنامه و هدف پیامبران، آنچنان با یکدیگر پیوستگى دارد که تکذیب یکى از آنها تکذیب همه آنها خواهد بود.


(آیه 81)- به هر حال قرآن درباره «اصحاب الحجر» چنین ادامه مى‏دهد:
«و ما آیات خود را به آنان دادیم ولى آنها از آن روى گرداندند»! (وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
تعبیر به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مى‏دهد که آنها حتى حاضر نبودند این آیات را بشنوند و یا به آن نظر بیفکنند.


(آیه 82)- اما به عکس در کار زندگى دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که:
«براى خود خانه‏هاى امن و امانى در دل کوهها مى‏تراشیدند» (وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ).
عجیب است که انسان براى چند روز زندگى دنیا این همه محکم کارى مى‏کند، ولى براى زندگى جاویدان و ابدیش آنچنان سهل انگار است که حتى گاهى حاضر به شنیدن سخن خدا و نظر افکندن در آیات او نیست!


(آیه 83)- خوب، چه انتظارى درباره چنین قومى مى‏توان داشت، جز این که طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حیات به اقوامى که بکلى فاسد و مفسد مى‏شوند، بلاى نابود کننده‏اى بر سر آنها فرود آید و نابودشان سازد، لذا قرآن مى‏گوید: «سرانجام صیحه (آسمانى) صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ).
این صیحه صداى صاعقه مرگبارى بوده که بر خانه‏هاى آنها فرود آمد.


(آیه 84)- نه آن کوههاى سر به آسمان کشیده و نه آن خانه‏هاى امن و امان و نه اندام نیرومند این قوم سرکش و نه آن ثروت سرشار، هیچ کدام نتوانستند در برابر این عذاب الهى مقاومت کنند، لذا در پایان داستان آنها مى‏فرماید:
«و آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).


(آیه 85)- از آنجا که گرفتارى همیشگى انسان به خاطر نداشتن یک ایدئولوژى و عقیده صحیح و خلاصه پاى بند نبودن به مبدأ و معاد است، پس از شرح حالات اقوامى همچون قوم لوط و قوم شعیب و صالح که گرفتار آن همه بلا شدند، به مسأله «توحید» و «معاد» باز مى‏گردد و در یک آیه به هر دو اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است جز به حق نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).
این در مورد توحید، سپس در رابطه با معاد مى‏گوید: «ساعت موعود [قیامت‏] قطعا فرا خواهد رسید» و جزاى هر کس به او مى‏رسد! (وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ).
و به دنبال آن به پیامبرش دستور مى‏دهد که در برابر لجاجت، نادانیها، تعصبها، کارشکنیها و مخالفتهاى سرسختانه آنان، ملایمت و محبت نشان ده، و «از گناهان آنها صرف نظر کن، و آنها را ببخش، بخششى زیبا» که حتى توأم با ملامت نباشد (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ).
زیرا تو با داشتن دلیل روشن در راه دعوت و رسالتى که به آن مأمورى، نیازى به خشونت ندارى به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالبا موجب افزایش خشونت و تعصب آنهاست.


(آیه 86)- این آیه- بطورى که جمعى از مفسران گفته‏اند- در واقع به منزله دلیلى بر لزوم گذشت و عفو و صفح جمیل است، مى‏گوید: «پروردگار تو، آفریننده و آگاه است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ).
او مى‏داند که همه مردم یکسان نیستند، او از اسرار درون و طبایع و میزان رشد فکرى و احساسات مختلف آنها باخبر است، نباید از همه آنها انتظار داشته باشى که یکسان باشند بلکه باید با روحیه عفو و گذشت با آنها برخورد کنى تا تدریجا تربیت شوند و به راه حق آیند.


(آیه 87)- سپس به پیامبر خود دلدارى مى‏دهد که از خشونت دشمنان و انبوه جمعیت آنها و امکانات فراوان مادى که در اختیار دارند، هرگز نگران نشود،چرا که خداوند مواهبى در اختیار او گذارده که هیچ چیز با آن برابرى نمى‏کند مى‏گوید: «و ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم»! (وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ).
خداوند به پیامبرش این واقعیت را بازگو مى‏کند که تو داراى چنین سرمایه عظیمى هستى، سرمایه‏اى همچون قرآن به عظمت تمام عالم هستى، مخصوصا سوره حمد که چنان محتوایش عالى است که در یک لحظه کوتاه انسان را به خدا پیوند داده و روح او را در آستانش به تعظیم و تسلیم و راز و نیاز وا مى‏دارد.


(آیه 88)- و به دنبال بیان این موهبت بزرگ چهار دستور مهم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، نخست مى‏گوید: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى که به گروههایى از آنها [کفار] داده‏ایم میفکن» (لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
این نعمتهاى مادى نه پایدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترین حالاتش نگاهدارى آن سخت مشکل است.
سپس اضافه مى‏کند: «و هرگز (به خاطر این مال و ثروت و نعمتهاى مادى که در دست آنهاست) غمگین مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که چشم خود را به آنچه در دست دیگران است بدوزد، همیشه اندوهگین و غمناک خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى‏نشیند».
دستور سومى که به پیامبر مى‏دهد در زمینه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مى‏فرماید: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر»! (وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ).
این تعبیر کنایه زیبایى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامى که مى‏خواهند نسبت به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود مى‏گیرند، و هیجان انگیزترین صحنه عاطفى را مجسم مى‏سازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى‏کنند.


(آیه 89)- سرانجام دستور چهارم را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد و مى‏گوید: در برابر این افراد بى‏ایمان و ثروتمند محکم بایست «و صریحا بگو: من انذار کننده آشکارم» (وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ).


(آیه 90)- بگو: من به شما اعلام خطر مى‏کنم که خدا فرموده عذابى بر شما فرو مى‏فرستم «آن گونه که بر تقسیم کنندگان فرستادم» (کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ).


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


سوره حجر:




معصومه :


سوال کلی.
ان چه در نگاه اول از ظاهر ایات برداشت میشود این است که قومی عصیان می کند, پیامبری انذار میکند و نهایتا عذابی فرستاده میشود.
این از ظاهر و نگاه اول.

اما در تطبیق با شرایط فعلی,
می بینیم اقوامی وجود دارند که جا پای مثلا قوم لوط می گذارنذ و حتی فجیعتر از اون ها , گناهانی با وسعت و عمق بیشتر انجام میدند اما منذری نیست یا اگر هست عذابی نیست.

مثلا در برخی قسمتهای اروپا ازدواج همجنسگراها, وحتی ازدواج با حیوانات و خیلی از گناهان تقبیح شده نه تنها در دین اسلام بلکه در بسیازی از ادیان الهی و حتی مکاتب بشری قانونی و کاملا پذیرفته شده س.
اما "ظاهرا" در خوشی و رفاهند.
خبری از منذر نیست و خبری از عذاب های کوبنده و وحشتناک نیست.

راستش جهت سوالم بیشتر تفسیر عباراتی مثل منذر و عذاب کوبنده س.
این اقوام محکوم ب فنا هستند حتی با نگاه غیر قرانی و حتی با نگاه جامعه شناسای خودشون.

من میگم معنای عمیق منذر در این شرایط فعلی کجاست؟
میخام این ایه رو ب شرایط فعلی تطابق بدم,
میخام اصل کلی و سنت الهی که پشت این ایه هاست در بیاد.


اعظم :

http://www.askdin.com/archive/index.php/t-24893.html



http://www.pasokhgoo.ir/node/81650


 http://www.jonbeshnet.ir/fa/news/54290




البته بهتره همه مطالب رو بخونی ولی برداشت کلی من این بود که
اولا نسبت به قرآن باید یه نگاه جامع و کامل داشت و با توجه به یه تسلط نسبی در مورد ایات به سوالهای ذهنیمون پاسخ بدیم

تشبیهم خیلی ناقصه ها خیلی ولی شاید برای تقریب به ذهن بد نباشه
ممکنه پدر و مادری برای تربیت فرزندشون تو خونه قوانین مختلفی بذارن
اسمشون رو بذار سنت
مثلا سنت تشویق
سنت تنبیه
سنت فرصت
سنت تغافل ...

که بسته شرایط ممکنه در هر برحه ای از زمان یه سنت با یه سنت دیگه تداخل پیدا کنه و والدین با توجه به " حکمت و درایت " خودشون از یکی از سنت های به ظاهر متداخل استفاده کنن
امیدوارم متوجه شده باشی چی میخوام بگم
خلاصه اینکه
وحود انواع عذابها ، دعای پیامبر ، حکمت خداوندی و .... باعث شده
الان این چیزی باشه که می بینی





آیه 72 حجر :


معصومه :


فکر کنم این ایه تفسیر دیگری هم دارد.
سواد کم من میگه, در جاهای دیگه ای این ایه رو شنیده(منظورم در قران نیست)
ولی اصلا یادم نمیاد !


اعظم :



در مورد ایه 72 من جای دیگه ای نشنیده بودمش
تو جستجو هم تفسیر دیگه ای پیدا نکردم (المیزان و نور )


آیه 75 حجر :


معصومه :



متوسمین دقیقا یعنی چی؟
هوشیاران؟


اعظم :



در سایت تدبر نگاه کردم
برای متوسمین
این تدجمه ها بود
ادمای متفرس و چیز فهم (المیزان )
هوشمندان
هوشیاران
اشارت دادن

کلمه «توسم» به معناى تفرس و منتقل شدن از ظاهر چیزى به حقیقت و باطن آنست

در الدر المنثور (ج 4، ص 103) است که ابو نعیم در کتاب حلیه از جعفر بن محمد روایت کرده که در ذیل جمله «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» فرمود: «متوسمین» به معناى «متفرسین» یعنى تیزهوشان است.

در الدر المنثور (ج 4، ص 103) است که بخارى در تاریخ خود و ترمذى، ابن جریر، ابن ابى حاتم، ابن سنن و ابو نعیم- هر دو در کتاب طب- و ابن مردویه و خطیب از ابى سعید خدرى روایت کرده‏اند که گفت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خدا مى‏نگرد آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» و فرمود یعنى تیزهوشان.


آیه 76 حجر :

معصومه :



منظور این ایه اینه که الان نشانه های اون اقوام پابرجاست؟
کسی دراین مورد اطلاعات داره؟ که کجا بوده؟


اعظم:


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa24150


آیه 77 حجر :


معصومه :


ایه ۷۷
دوباره باید اعتراف کنم با وجود تاکید خداوند که این سرگذشت ها صرفا یک داستان نیستند و کلی مفهوم و نکته و عمق و محتوا پشتش هست. اما من برداشتم در حد همان ظاهر این ایات قصه وار است.
مردمانی که عصیان کردند و ب نتیجه اعمالشون رسیدند.
و انقدر عاقبت این قصه ها حالت ذهنی دارند (بخصوص قسمت عذابشون که مبهم است و فقط میفهمم عذاب وحشتناکی از جنبه مادی بوده ) که من حتی نمیتونم به وضعیت فعلی و دنیای امروزی ام منطبق کنم.
واقعا خجالت داره, هی خدا میگه عبرت بگیر, هی من میخونم و رد میشم
:-(

ی چند تا ابهام دیگه هم داشتم اما ب این مورد ک رسیدم کلی احساس نفهمی بهم دست داد, بی خیال بقیه شدم.


اعظم :


برای ایه 77 هم چیزی نمی تونم الا ارزوی ایمان برای همه مون


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۱
* مسافر