قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مباحثه آیات سوال برانگیز» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

202 . صفحه 202



پانزدهم تیر :


نفیسه :



(آیه 94)-

شأن نزول:
بعضى از مفسران مى‏گویند این آیه و دو آیه بعد درباره گروهى از منافقان که تعدادشان بالغ بر هشتاد نفر مى‏شد نازل گردید زیرا به هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از تبوک بازگشت دستور داد هیچ کس با آنها مجالست نکند و سخن نگوید و آنها که خود را در فشار شدید اجتماعى دیدند در مقام عذرخواهى برآمدند، آیه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت.
تفسیر:
به عذرها و سوگندهاى دروغینشان اعتنا نکنید! این سلسله از آیات همچنان پیرامون اعمال شیطانى منافقان سخن مى‏گوید، نخست مى‏فرماید:
«هنگامى که شما (از جنگ تبوک) به مدینه باز مى‏گردید، منافقان به سراغ شما مى‏آیند و عذرخواهى مى‏کنند» (یَعْتَذِرُونَ إِلَیْکُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَیْهِمْ).
در اینجا روى سخن را به پیامبرش به عنوان رهبر مسلمین کرده، مى‏گوید: «به منافقان بگو: عذرخواهى مکنید، ما هرگز به سخنان شما ایمان نخواهیم آورد» (قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ).
«چرا که خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته» بنابراین ما از نقشه‏هاى شیطانى شما به خوبى باخبریم! (قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ).
ولى در عین حال راه بازگشت و توبه، به سوى شما باز است، «و به زودى خداوند و پیامبرش اعمال شما را مى‏بینند» (وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ).
بعد مى‏فرماید: همه اعمال و نیات شما امروز ثبت و بایگانى مى‏شود، «سپس به سوى کسى که اسرار پنهان و آشکار را مى‏داند باز مى‏گردید، و او شما را به اعمالتان آگاه مى‏کند» و جزاى آن را به شما خواهد داد (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).



(آیه 95)- در این آیه بار دیگر اشاره به سوگندهاى دروغین منافقان کرده، مى‏فرماید: «آنها براى فریب شما به زودى دست به دامن قسم مى‏زنند، و هنگامى که به سوى آنان بازگشتید سوگند به خدا یاد مى‏کنند که از آنها صرف نظر کنید» و اگر خطایى کرده‏اند مشمول عفوشان سازید (سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ).
در حقیقت آنها از هر درى وارد مى‏شوند، گاهى از طریق عذرخواهى مى‏خواهند خود را بى‏گناه قلمداد کنند، و گاهى با اعتراف به گناه، تقاضاى عفو و گذشت دارند، شاید بتوانند در دل شما نفوذ کنند.
ولى شما به هیچ وجه تحت تأثیر آنان قرار نگیرید و «از آنها روى گردانید» (فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ). اما به عنوان اعتراض و خشم و انکار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت.
سپس به عنوان تأکید و توضیح و بیان دلیل مى‏فرماید: «چرا که آنها موجوداتى پلیدند» و باید از چنین موجودات پلیدى صرف نظر کرد (إِنَّهُمْ رِجْسٌ).
و چون چنینند «جایگاهشان دوزخ است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).
زیرا بهشت جاى نیکان و پاکان است، نه جایگاه پلیدان و آلودگان! اما «همه اینها نتیجه اعمالى است که خودشان انجام داده‏اند» (جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)



(آیه 96)- این آیه اشاره به یکى از سوگندهاى آنها کرده و آن این که:
«با اصرار و سوگند از شما مى‏خواهند که از آنها خشنود شوید» (یَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ).
جالب این که در این مورد خداوند نمى‏فرماید: از آنها راضى نشوید، بلکه با تعبیرى که بوى تهدید از آن مى‏آید، مى‏فرماید: «اگر هم شما از آنها راضى شوید خدا هرگز از جمعیت فاسقان راضى نخواهد شد» (فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ).
شک نیست آنها از نظر دینى و اخلاقى اهمیتى براى خشنودى مسلمانان قائل نبودند، بلکه مى‏خواستند از این راه کدورتهاى قلبى آنان را بشویند تا در آینده از عکس العملهاى آنان در امان بمانند.



(آیه 97)- بادیه نشینان سنگدل و با ایمان: در این آیه و دو آیه بعد به تناسب بحثهایى که درباره منافقان مدینه گذشت پیرامون حال منافقان بادیه نشین، و نشانه‏ها و افکار آنها، و همچنین در باره مؤمنان مخلص و راستین بادیه گفتگو شده است.
شاید به این علت که به مسلمانان هشدار دهد چنین نپندارند که منافقان تنها همان گروهى هستند که در شهرند، بلکه منافقان بادیه نشین از آنها خشن‏ترند.
نخست مى‏فرماید: «اعراب بادیه نشین (به حکم دورى از تعلیم و تربیت و نشنیدن آیات الهى و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کفر و نفاقشان شدیدتر است» (الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً).
«و باز به همین دلیل، به جهل و بى‏خبرى از حدود فرمانها و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده است سزاوارترند» (وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ).
در پایان آیه مى‏فرماید «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
یعنى اگر در باره عربهاى بادیه نشین چنین داورى مى‏کند روى تناسب خاصى است که محیط آنها با این گونه صفات دارد.



(آیه 98)- اما براى این که چنین توهمى پیدا نشود که همه اعراب بادیه نشین، و یا همه بادیه نشینان، داراى چنین صفاتى هستند، در این آیه مى‏گوید:
«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که (بر اثر نفاق یا ضعف ایمان) هنگامى که چیزى را در راه خدا انفاق کنند، آن را ضرر و زیان و غرامت محسوب مى‏دارند» نه یک موفقیت و پیروزى و تجارت پرسود (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَماً).دیگر از صفات آنها این است که: «همواره در انتظار این هستند که بلاها و مشکلات شما را احاطه کند» و تیره‏روزى و ناکامى به سراغ شما بیاید (وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوائِرَ). در واقع آنها افرادى تنگ نظر و بخیل و حسودند.
سپس اضافه مى‏کند: آنها نباید در انتظار بروز مشکلات و نزول بلاها بر شما باشند چرا که این مشکلات و ناکامیها و بدبختیها تنها به سراغ این گروه منافق بى‏ایمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود مى‏رود «و حوادث دردناک براى خود آنهاست» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
سر انجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد که: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). هم سخنان آنها را مى‏شنود و هم از نیات و مکنون ضمیر آنها آگاه است.


(آیه 99)- و در این آیه به گروه دوم یعنى مؤمنان با اخلاص بادیه نشین اشاره کرده، مى‏گوید:«گروهى از این عربهاى بادیه نشین کسانى هستند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
به همین دلیل هیچ گاه انفاق در راه خدا را غرامت و زیان، نمى‏دانند، بلکه با توجه به پاداشهاى وسیع الهى در این جهان و سراى دیگر، «این کار را وسیله نزدیکى به خدا و مایه توجه و دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله» که افتخار و برکت بزرگى است مى‏دانند (وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ).
در اینجا خداوند این طرز فکر آنها را با تأکید فراوان تصدیق مى‏کند و مى‏گوید: «آگاه باشید که این انفاقها بطور قطع مایه تقرب آنها در پیشگاه خداوند است» (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ).
و به همین دلیل «خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مى‏برد» (سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ).
و اگر لغزشهایى از آنها سرزده باشد به خاطر ایمان و اعمال پاکشان آنها را مى‏بخشد «زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).



اعظم :



ایه 94:
با منافقان عذرتراش باید قاطعانه برخورد کرد


ایه 94 :
نزد حداوند پنهان و پیدا معنایی ندارد
به همه چیز اگاه است


ایه 95:
هر سوگندی سوگند راست نیست
منافق از مقدسات برای پبشبرد کارش زیاد اسنفاده میکنه


ایه 95: از محیط و افراد فاسد فاصله بگیرید
روحیه نفاق و پلیدی اونا ممکنه به شما برسه


ایه 96 :
منافقین پی رضای الهی و خشنودی خداوند نبودن اگه خوشنودی و رضایت مومنین رو طالب بودن نه اینکه رضایت اونا براشون مهم بود بلکه دنبال موقعیت اجتماعی گذشته خودشون بودن


ایه 96:
اگه مومنین هم رضایت بدن این رضایت به معنای رضایت الهی نیست

* Mosafer *, [08.07.15 05:12]
ایه 96:
ذیل این ایه حدیث جالبی از پیامبر بود با اینومضمون که خیلی قابل توجه هستش
فرمودن " هر کی به قیمت خشم مردم دنبال رضایت الهی باشه خداوند ازش راضی میشه و خداوند مزدم رو هم ازش راضی میکنه ولی کسی که به قیمت خشم خدا دنبال رضایت مردم باشه
خداوند ازش ناراضیه و مردم رو هم ازش ناراضی میکنه

این یه نکته کاربردی در زندگیه
من واقعا تجربه اش رو دارم
قابل توجه هممون که به خاطر حرف مردم مقابل حرف خدا وایمسیم
بعد از همون مردم حرف میشنویم
در عرصه اجتماعی و سیاسی هم همینطوره
کسی که دنبال رضایت خداوند باشه مردمش هم راضیترن تا بر عکس


ایه 97:
اعراب به معنای بادیه نشینانه نه عربها


ایه 97:
محیط اجتماعی و فرهنگی ادمها در بینش و موضع گیری او در مقابل حق تاثیر داره


ایه 97:
کقر و نفاق درجه داره


ایه 97:
دانستن احکام و حدود الهی لازمه


ایه 98:
کسی که علم به حدود الهی نداره
انقاق رو ضرر کردن حساب میکنه

ایه 98:
کسی که برای دیگران ارزوی شر داره خودش گرفتار شر میشه ( یتربص بکم الدوایر ، علیهم دایره السوء)


ایه 99:
تو قضاوتها منصف باشیم
اگه در مورد قومی صحیت می کنیم نگیم همشون فلانن
حساب خوبا رو از بدا جدا کنیم


ایه 99:
اگرچه محیط تاثیر داره در رشد معنوی
ولی این نیست که هر کی در محیط نامناسب بود امکان رشد نداره


ایه 99:
انفاق بهدنیت قرب الهی یکی از بارزترین نشانه های ایمانه


ایه 99: از امکانات مادی در جهت قرب الهی استفاده کنیم



ایه 99:
عمل یکسان با دو نیت متفاوت کاملا در ناثیر متفاوتند
یکی انفاق میکنه با اکراه و بعد فکر میکنه صرر کرده
یکی انفاق میکنه و نیتش قرب خداست



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 95 سوره توبه :




معصومه :



اولی به معنای گذشت و بخشش و صرف نظر کردن
دومی به معنای رو برگرداندن و اعتراض و ...
چرا؟
ایا بخاطر استفاده از مصدر خاصیه؟
چرا تو یه ایه دو فعل از یه مصدر دو معنی متضاد دارند؟



اعظم :



در تفسیر المیزان اومده :
 
 وقتی شما از جهاد باز گردید به خدا قسم می خورند که دست از آنان بردارید (به منظور سرزنش نکردن و نعرص نکردن )شما هم دست از آنان بردارید، اما نه به سبب آنکه ایشان را در عذرشان تصدیق کرده باشید، بلکه به سبب اینکه اینها درباطنشان و اعتقاداتشان و اعمالشان پلید و ناپاکند و ابدا نزدیک آنها نشوید، چون راهی برای تطهیر آنها وجود ندارد، و لذا به سبب اعمالی که مرتکب شده اند،جایگاهشان جهنم است .


در واقع با توجه به ایات قبل و جمله بعد فاعرضوا معنای واقعی اعراض مشخص میشه
مثل صنعت ایهام در فارسی
که باید از قرینه ها متوجه معنای خاص کلمه شد
هر دو هم در یک باب هستن فقط به قرینه معنوی معنای اون مشخص میشه
دقیقا در فارسی قابل فهمه.....
میخوای بفمهمی هر دو رو با یه معنی استفاده کن می بینی که با قرینه معنایی اصلا جور نیست
....
مثلا یکی میگه ازم گذشت کن (از کارم )
تو هم میگی ازت گذشت کردم (عبور کردم از خودتو کلا بیخیالت شدم )

نفیسه :


استفاده از یک کلمه دو بار در یک آیه با بار معنایی متضاد (که معنای اونو میتوان بوسیله جملات قبل وبعد تشخیص داد.حال چه اعراض کردن از گناه یعنی بخشیدن وچه اعراض کردن با ناراحتی از فردی یعنی پشت کردن ونادید گرفتن او) نشانه ای از فصاحت وبلاغت ادبی قران است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۹
* مسافر
پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

198 . صفحه 198



یازدهم تیر :


نفیسه :



(آیه69)- تکرار تاریخ و درس عبرت! این آیه براى بیدار ساختن منافقان، آینه تاریخ را پیش روى آنها مى‏گذارد، و با مقایسه زندگى آنان با منافقان و گردنکشان پیشین، عبرت انگیزترین درسها را به آنها مى‏دهد، و مى‏گوید: «شما همانند منافقان پیشین هستید»، و همان مسیر و برنامه و سرنوشت شوم را تعقیب مى‏کنید (کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).

«همانها که از نظر نیرو از شما قویتر، و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتر بودند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).«آنها از نصیب و بهره خود در دنیا، در طریق شهوات و آلودگى و گناه و فساد و تبهکارى، بهره گرفتند، شما منافقان این امت نیز از نصیب و بهره خود همان گونه که منافقان پیشین بهره گرفته بودند، بهره بردارى کردید» (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ).
سپس مى‏گوید: «شما در کفر و نفاق و سخریه و استهزاء مؤمنان، فرو رفتید، همان گونه که آنها در این امور فرو رفتند» (وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا).سر انجام پایان کار منافقان پیشین را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و همه منافقان جهان، با دو جمله بیان مى‏کند:
نخست این که: «آنها کسانى هستند که همه اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد رفته و مى‏رود، و هیچ نتیجه مثبتى از آن عائدشان نمى‏گردد» (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
دیگر این که: «آنها زیانکاران حقیقى، و خسران یافتگان واقعى هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

آنها ممکن است استفاده‏هاى «موقت» و «محدودى» از اعمال نفاق آمیز خود ببرند، ولى اگر درست بنگریم مى‏بینیم نه در زندگى این دنیا از این رهگذر طرفى مى‏بندند، و نه در جهان دیگر بهره‏اى دارند.



(آیه 70)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، به عنوان استفهام انکارى چنین مى‏گوید: «آیا این گروه منافق از سرنوشت امتهاى پیشین، قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم ابراهیم، و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهاى ویران شده قوم لوط با خبر نشدند» (أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ).

اینها ماجراهاى تکان دهنده‏اى است که مطالعه و بررسى آن هر انسانى را که کمترین احساس در قلب او باشد تکان مى‏دهد.
هر چند خداوند آنها را هیچ گاه از لطف خود محروم نساخت، «و پیامبرانشان با دلایل روشن براى هدایت آنان به سویشان آمدند» (أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
ولى آنها به هیچ یک از مواعظ و اندرزهاى این مردان الهى گوش فرا ندادند و براى زحمات طاقت فرسایشان در راه روشنگرى خلق خدا ارجى ننهادند.
«بنابراین هرگز خداوند به آنها ستم نکرد، این خودشان بودند که به خویشتن ستم روا داشتند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).



(آیه71)- نشانه‏هاى مؤمنان راستین: در آیات گذشته علائم و جهات مشترک مردان و زنان منافق در پنج قسمت مطرح گردید.در آیه مورد بحث علائم و نشانه‏هاى مردان و زنان با ایمان بیان شده است که آن هم در پنج قسمت خلاصه مى‏شود.

آیه از اینجا شروع مى‏شود که مى‏فرماید: «مردان و زنان با ایمان دوست و ولىّ و یار و یاور یکدیگرند» (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).
پس از بیان این اصل کلى به شرح جزئیات صفات مؤمنان مى‏پردازد:
1- نخست مى‏گوید: «آنها مردم را به نیکى‏ها دعوت مى‏کند» (یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ).
2- «مردم را از زشتیها و بدیها و منکرات باز مى‏دارند» (وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
3- آنها به عکس منافقان که خدا را فراموش کرده بودند «نماز را برپا مى‏دارند» (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ). و به یاد خدا هستند و با یاد و ذکر او، دل را روشن، و عقل را بیدار و آگاه مى‏دارند.
4- آنها بر خلاف منافقان که افرادى ممسک و بخیل هستند بخشى از اموال خویش را در راه خدا، و حمایت خلق خدا، و براى بازسازى جامعه، انفاق مى‏نمایند «و زکات اموال خویش را مى‏پردازد» (وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ).
5- منافقان فاسقند و سرکش، و خارج از تحت فرمان حق، اما مؤمنان «اطاعت فرمان خدا و پیامبر او مى‏کنند» (وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).

در پایان این آیه اشاره به نخستین امتیاز مؤمنان از نظر نتیجه و پاداش کرده، مى‏گوید:«خداوند آنها را به زودى مشمول رحمت خویش مى‏گرداند» (أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ).
شک نیست که وعده رحمت به مؤمنان از طرف خداوند، از هر نظر قطعى و اطمینان بخش است، چرا که «خداوند توانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
نه بدون علت وعده مى‏دهد، و نه هنگامى که وعده داد، از انجام آن عاجز مى‏ماند.



(آیه 72)- این آیه قسمتى از این رحمت واسعه الهى را که شامل حال افراد با ایمان مى‏شود، در دو جنبه «مادى» و «معنوى» شرح مى‏دهد.نخست مى‏فرماید: «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایى از بهشت وعده داده است که از زیر درختانش نهرها جریان دارد» (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

از ویژگیهاى این نعمت بزرگ این است که زوال و جدایى در آن راه ندارد و «آنان جاودانه در آن مى‏مانند» (خالِدِینَ فِیها).
دیگر از مواهب الهى به آنها این است که خداوند «مسکنهاى پاکیزه و منزلگاههاى مرفّه در قلب بهشت عدن در اختیار آنها مى‏گذارد» (وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ).
از احادیث اسلامى چنین استفاده مى‏شود که «جنّات عدن» باغهاى مخصوصى است از بهشت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و جمعى از خاصان پیروان او در آنها مستقر خواهند شد.
سپس اشاره به نعمت و پاداش معنوى آنها کرده، مى‏فرماید: «رضایت و خشنودى خدا (که نصیب این مؤمنان راستین مى‏شود) از همه برتر و بزرگتر است» (وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ).
هیچ کس نمى‏تواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را که به یک انسان به خاطر توجه رضایت و خشنودى خدا از او، دست مى‏دهد، توصیف کند.
و در پایان آیه اشاره به تمام این نعمتهاى مادى و معنوى کرده، مى‏گوید: «این پیروزى بزرگى است» (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


اعظم :




ایه 69:

ادمی که رگه های نفاق و کفر درش باشه به مال و فرزند و قدرتش مینازه و در دنیا تکیه و توکلش به اوناست

مراقب باشیم


ایه 69 :

فکر نکنیم هر کس مال و مکنت و نعمت دنیویی داره از استحقاق معنوی اون هستش


ایه 69:

فرو رفتن در فساد و دین ستیزی عامل سقوط هستش


ایه 69:

کفر و نفاق اعمال خوب ادم رو هم نابود و حبط می کنه



ایه 70:

اگه از تاریخ درس نگیریم دوباره اشتباهات گذشتگان رو تکرار می کنیم


ایه 70:

اگر از دستورات الهی پیروی نکنیم به خودمون ظلم کردیم


ایه 71:

آیه‏ى 67، درباره‏ى منافقان تعبیرِ «بعضهم من بعض» را آورده بود، امّا این آیه درباره‏ى مؤمنان مى‏فرماید: «بعضهم اولیاء بعض»، شاید اختلاف تعبیر به خاطر آن است که بر خلاف مؤمنان، وحدت عمیق و پیوند ولایت در میان منافقان نیست و هنگام بروز منافع شخصى، وفادار نیستند و وحدتشان ظاهرى و صورى است، به قول قرآن: «تحسبهم جمیعاً وقلوبهم شتّى»


ایه 71:

 ویژگى و اهمیّت اقامه نماز و پرداخت زکات، در میان سایر تکالیف دینى

و المؤمنون و المؤمنت ... و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة


ایه 71:

ؤمنان راستین، فرمانبران خدا و رسول از روى میل و رغبت و نه از روى اکراه و بى میلى

و یطیعون اللّه و رسوله

واژه «اطاعة» (مصدر یطیعون) به معناى فرمانبردارى از روى رغبت و میل است.



ایه 72:

 تساوى زن و مرد در پاداشهاى اخروى

وعد اللّه المؤمنین و المؤمنت جنت تجرى من تحتها الأنهر


ایه 72:

رضوان خداوند و خشنودى او از بهشتیان، بالاترین لذت و نعمت براى آنان

و رضون من اللّه أکبر


ایه 72:

 برترین لذتها براى اهل بهشت، لذت معنوى و روحانى است.

و رضون من اللّه أکبر


ایه 72:

مقایسه‏ى اهل نفاق با اهل ایمان (آیات 67 و 68 با 71 و 72)
1- اهل نفاق، «بعضهم من بعض»، امّا اهل ایمان «بعضهم اولیاء بعض»
2- اهل نفاق، «یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف»، امّا اهل ایمان «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»
3- اهل نفاق، «نسوااللَّه»، امّا اهل ایمان «یقیمون الصلوة»
4- اهل نفاق، «یقبضون ایدیهم »، امّا اهل ایمان «یؤتون الزکوة»
5 - اهل نفاق، «فاسقون»، امّا اهل ایمان «یطیعون اللَّه»
6- خداوند به اهل نفاق، «نار جهنّم» وعده داده، امّا به اهل ایمان «جنّات، مساکن»
7- براى اهل نفاق، «لعنهم اللَّه»، امّا براى اهل ایمان «رضوان من اللَّه»
8 - براى اهل نفاق، «عذاب مقیم»، امّا براى اهل ایمان «فوز عظیم»



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 71 سوره توبه :


معصومه :



معنی اولیا در ایه ۷۱ صرفا به معنی دوست و یاور تفسیر شده؟

بنظرم نکته های دیگه ای هم داره.



اعظم :




ایه 69: در ترجمه اقای فولادوند که تصویر رو از اون ترجمه گذاشتم دوست نعبیر شده

هم در تفسیر المیران و هم در سایر تفسیرها و ترجمه چندین نفر از مترجمان به معنی سرپرست اومده و روش مانور داده شده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۰
* مسافر
سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

196 . صفحه 196


نهم تیر :


نفیسه :



(آیه 55)- این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «فزونى اموال و اولاد آنها نباید تو را در شگفتى فرو برد» و فکر کنى که آنها با این که منافقند چگونه مشمول این همه مواهب الهى واقع شده‏اند (فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ).
چرا که اینها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقیقت «خدا مى‏خواهد به این وسیله آنان را در زندگى دنیا معذب کند، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به این امور در حال کفر و بى‏ایمانى بمیرند» (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ).
در واقع آنها از دو راه به وسیله این اموال و اولاد (نیروى اقتصادى و انسانى) معذب مى‏شوند: نخست این که این گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بى‏برکت دارند که مایه درد و رنجشان در زندگى دنیاست، شب و روز باید براى فرزندانى که مایه ننگ و ناراحتى هستند، تلاش کنند، و براى حفظ اموالى که از طریق گناه به دست آورده‏اند جان بکنند، و از طرف دیگر چون به این اموال و فرزندان دلبستگى دارند و به سراى وسیع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ایمان ندارند چشم پوشى از این همه اموال برایشان مشکل است تا آنجا که ایمانشان را روى آنها گذاشته و با کفر از دنیا مى‏روند، و به سخت‏ترین وضعى جان مى‏دهند؟
مال و فرزند اگر پاک و صالح باشد موهبت است و سعادت و مایه رفاه و آسایش و اگر ناپاک و ناصالح باشد رنج و عذاب الیم است.

(آیه 56)- نشانه دیگرى از منافقان! در اینجا یکى دیگر از اعمال و حالات منافقان به روشنى ترسیم شده است مى‏گوید: «آنها به خدا سوگند یاد مى‏کنند که از شما هستند» (وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ).
«در حالى که نه از شما هستند (و نه در چیزى با شما موافقند) بلکه آنها گروهى هستند که فوق العاده مى‏ترسند» و از شدت ترس کفر را پنهان کرده اظهار ایمان مى‏کنند مبادا گرفتار شوند (وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ).

(آیه 57)- در این آیه شدت بغض و عداوت و نفرت آنها را از مؤمنان در عبارتى کوتاه اما بسیار رسا و گویا منعکس کرده، مى‏گوید: «آنها چنان هستند که اگر پناهگاهى (همانند یک دژ محکم) بیابند، یا دسترسى به غارهایى در کوهها داشته باشند، یا بتوانند راهى در زیر زمین پیدا کنند، با سرعت هر چه بیشتر به سوى آن مى‏شتابند» تا از شما دور شوند و بتوانند کینه و عدوات خود را آشکار سازند (لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ).
این یکى از رساترین تعبیراتى است که قرآن درباره ترس و وحشت منافقان و یا بغض و نفرت آنان بیان کرده که آنها اگر در کوهها و حتى زیر و روى زمین راه فرارى پیدا کنند از ترس یا عداوت از شما دور مى‏شوند ولى چون قوم و قبیله و اموال و ثروتى در محیط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند!

(آیه 58)-
شأن نزول:
نقل شده که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول تقسیم اموالى (از غنائم یا مانند آن) بود که یکى از طایفه «بنى تمیم» فرا رسید، صدا زد: اى رسول خدا! عدالت کن! پیامبر فرمود: واى بر تو اگر من عدالت نکنم چه کسى عدالت خواهد کرد؟! در این هنگام این آیه و آیه بعد نازل شد و به این گونه افراد اندرز داد.
تفسیر:
خودخواهان بى‏منطق: در این آیه به یکى از حالات منافقان اشاره شده و آن این که آنها هرگز راضى به حق خود نیستند.
هر کس جیب آنها را پر کند عادل است و از او راضى هستند و هر کس به خاطر رعایت عدالت حق دیگران را به آنها نبخشد ظالم و از او ناراضى مى‏شوند.
لذا مى‏گوید: «بعضى از آنها در تقسیم صدقات به تو عیب مى‏گیرند» و مى‏گویند عدالت را رعایت نکردى (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ).
اما در حقیقت چنین است که آنها به منافع خویش مى‏نگرند «اگر سهمى به آنها داده شود راضیند و خوشحال» و تو را مجرى عدالت مى‏دانند هر چند استحقاق نداشته باشند (فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا).
«و اگر چیزى از آن به آنها داده نشود خشمگین مى‏شوند» و تو را متهم به بى‏عدالتى مى‏کنند (وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ).

(آیه 59)- «ولى اگر آنها (به حق خود راضى باشند و) به آنچه خدا و پیامبرش در اختیار آنها گذارده رضایت دهند و بگویند همین براى ما کافى است و اگر هم نیاز بیشترى داریم خدا و پیامبر از فضل خود به زودى به ما مى‏بخشند ما تنها رضاى خدا را مى‏طلبیم» و از او مى‏خواهیم که ما را از اموال مردم بى‏نیاز سازد، اگر آنها چنین کنند به سود آنهاست (وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ).

(آیه 60)- مصارف زکات و ریزه کاریهاى آن: در تاریخ اسلام دو دوران مشخص دیده مى‏شود، دوران مکّه که همت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان در آن مصروف تعلیم و تربیت نفرات و آموزش و تبلیغ مى‏شد، و دوران مدینه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آن دست به تشکیل «حکومت اسلامى» و پیاده کردن و اجراى تعلیمات اسلام، از طریق این حکومت صالح زد.
بدون شک یکى از ابتدایى و ضرورى‏ترین مسأله، به هنگام تشکیل حکومت، تشکیل «بیت المال» است که به وسیله آن نیازهاى اقتصادى حکومت برآورده شود.
به همین دلیل یکى از نخستین کارهایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه انجام داد تشکیل بیت المال بود که یکى از منابع آن را «زکات» تشکیل مى‏داد، و طبق مشهور این حکم در سال دوم هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشریع شد.
به هر حال آیه مورد بحث به روشنى مصارف واقعى زکات را بیان کرده و آن را در هشت مصرف خلاصه مى‏کند:
1- «فقرا» نخست مى‏گوید: «صدقات و زکات براى فقیران است» (إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ).
2- «مساکین» (وَ الْمَساکِینِ).
3- «عاملان و جمع آورى کنندگان زکات» (وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها).
این گروه در حقیقت کارمندان و کارکنانى هستند که براى جمع آورى زکات و اداره بیت المال اسلام تلاش و کوشش مى‏کنند. 4- «و کسانى که براى جلب محبتشان اقدام مى‏شود» (وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ).
آنها کسانى هستند که انگیزه معنوى نیرومندى براى پیشبرد اهداف اسلامى ندارند، و با تشویق مالى مى‏توان تألیف قلب، و جلب محبت آنان نمود، و در مباحث فقهى گفته شده که آیه مفهوم وسیعى دارد که کفار و غیر مسلمانان را شامل مى‏شود.
5- «در راه آزاد ساختن بردگان» (وَ فِی الرِّقابِ).

یعنى سهمى از زکات،تخصیص به مبارزه با بردگى، و پایان دادن به این موضوع ضد انسانى، و «آزادى تدریجى بردگان» داده مى‏شود.
6- «اداء دین بدهکاران» و آنها که بدون جرم و تقصیر زیر بار بدهکارى مانده و از اداى آن عاجز شده‏اند (وَ الْغارِمِینَ).
7- «و در راه خدا» (وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
8- «واماندگان در راه» (وَ ابْنِ السَّبِیلِ).
یعنى مسافرانى که بر اثر علّتى در راه مانده، و زاد و توشه و مرکب کافى براى رسیدن به مقصد ندارند، هر چند افراد فقیر و بى‏بضاعتى نیستند.
در پایان آیه به عنوان تأکید روى مصارف گذشته، مى‏فرماید: «این فریضه الهى است» (فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ).
و بدون شک این فریضه، حساب شده، و کاملا دقیق، و جامع مصلحت فرد و اجتماع است، زیرا «خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

نکته‏ها:
1- فرق میان «فقیر» و «مسکین»:
به نظر مى‏رسد که «فقیر» به معنى کسى است که در زندگى خود کمبود مالى دارد، هر چند مشغول کسب و کارى باشد و هرگز از کسى سؤال نکند، اما «مسکین» کسى است که نیازش شدیدتر است و دستش از کار کوتاه است، و به همین جهت از این و آن سؤال مى‏کند.
2- تقسیم زکات به هشت قسمت مساوى:
اکثریت قاطع فقها براینند که اصناف هشتگانه فوق مواردى است که صرف زکات در آنها مجاز است، و تقسیم کردن در آن واجب نیست.اما چگونگى مصرف آن در این مصرف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى از یکسو، و نظر حکومت اسلامى از سوى دیگر دارد.
3- نقش زکات در اسلام:
با توجه به این که اسلام به عنوان یک «آیین جامع» که تمام نیازمندیهاى مادى و معنوى در آن پیش بینى شده، و از همان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، با تأسیس حکومت همراه بود، و توجه خاصى به حمایت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد، روشن مى‏شود که نقش بیت المال، و زکات از مهمترین نقشهاست.
شک نیست که هر جامعه‏اى داراى افرادى از کار افتاده، بیمار، یتیمان بى‏سرپرست، معلولین، و امثال آنها مى‏باشد که باید مورد حمایت قرار گیرند.
و نیز براى حفظ موجودیت خود در برابر هجوم دشمن، نیاز به سربازان مجاهدى دارد که هزینه آنها از طرف حکومت پرداخت مى‏شود.
به همین دلیل در اسلام مسأله زکات که در حقیقت یک نوع «مالیات بر درآمد و تولید» و «مالیات بر ثروت راکد» محسوب مى‏شود، از اهمیت خاصى برخوردار است، تا آنجا که در ردیف مهمترین عبادات قرار گرفته، و در بسیارى از موارد با نماز همراه ذکر شده، و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است!

(آیه 61)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه گفته‏اند: این آیه در باره گروهى از منافقان نازل شده، که دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، درباره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گفتند، یکى از آنان گفت: این کار را نکنید، زیرا، مى‏ترسیم به گوش محمّد برسد، و او به ما بد بگوید (و مردم را بر ضد ما بشوراند).
یکى از آنان که نامش «جلاس» بود گفت: مهم نیست، ما هر چه بخواهیم مى‏گوییم، و اگر به گوش او رسید نزد وى مى‏رویم، و انکار مى‏کنیم، و او از ما مى‏پذیرد، زیرا محمّد صلّى اللّه علیه و آله آدم خوش باور و دهن بینى است، و هر کس هر چه بگوید قبول مى‏کند، در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
این حسن است نه عیب! در این آیه همان گونه که از مضمون آن استفاده مى‏شود سخن از فرد یا افرادى در میان است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با گفته‏هاى خود آزار مى‏دادند آیه مى‏گوید: «از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گویند: او آدم خوش باورى است»! (وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ).
آنها در حقیقت یکى از نقاط قوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که وجود آن در یک رهبر کاملا لازم است، به عنوان نقطه ضعف نشان مى‏دادند.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى‏کند که: «به آنها بگو: اگر پیامبر گوش به سخنان شما فرا مى‏دهد (و عذرتان را مى‏پذیرد، و به گمان شما یک آدم گوشى است) این به نفع شماست»! (قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ).

زیرا از این طریق آبروى شما را حفظ کرده، و شخصیتتان را خرد نمى‏کند عواطف شما را جریحه‏دار نمى‏سازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از این طریق کوشش مى‏کند، در حالى که اگر او فورا پرده‏ها را بالا مى‏زد، و دروغگویان را رسوا مى‏کرد، دردسر فراوانى براى شما فراهم مى‏آمد.
سپس براى این که عیب جویان از این سخن سوء استفاده نکنند، و آن را دستاویز قرار ندهند، چنین اضافه مى‏کند: «او به خدا و فرمانهاى او ایمان دارد، و به سخنان مؤمنان راستین گوش فرا مى‏دهد، و آن را مى‏پذیرد و به آن ترتیب اثر مى‏دهد» (یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ).
یعنى در واقع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو گونه برنامه دارد: یکى برنامه حفظ ظاهر و جلوگیرى از پرده‏درى، و دیگرى در مرحله عمل، در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا مى‏دهد، و ظاهرا انکار نمى‏کند، ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پیشنهادها و سخنان مؤمنان راستین است، و یک رهبر واقع بین باید چنین باشد، و تأمین منافع جامعه جز از این راه ممکن نیست لذا بلافاصله مى‏فرماید: «او رحمت براى مؤمنان شماست» (وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ).
تنها چیزى که در اینجا باقى مى‏ماند این است که نباید آنها که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با این سخنان خود ناراحت مى‏کنند و از او عیب جویى مى‏نمایند، تصور کنند که بدون مجازات خواهند ماند.لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «آنها که به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آزار مى‏رسانند عذابى دردناک دارند» (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).



اعظم :



ایه 55:
خیلی وقتها این سوال پیش میاد که اونایی که وضعیت ایمانی خوبی ندارن (البته ان شاءالله که اسیر قضاوت عجولانه و مغرضانه نشده باشیم) چرا وضع مالی یهتری دارن (اون موقع ها خب تعداد فرزند هم یه جورایی قدرت بوده و عامل برتری )
اینجا خداوند پاسخ میده که همین دنیا این موارد برتری مادی موجب رنج و عذاب اوناست
به سبب رنجی که در نگهداری و بع دست اوردن اونا میکشن
موقع مرگ هم که همون خیری که از مال و فرزند ندیدن وبال گردن میشه و در حال کفر جون میدن

خودم به عینه زیاد دیدم که فرزند ناصالح همین دنیای والدینش رو تیره و تار کرده
رنجشون رو زیاد کرده
اموالشون رو بر باد داده

یه جورایی که به نتیجه رسیدم هیچی تو این دنیا مثل فرزندصالح ارزش نداره (بعد از ایمان و ... ) چون هم تو این دتیا به درد ادم می خوره هم باقیات صالحات هستش و خیرش به کل اجدادش میرسه

ایه 56:
اگه دیدی دروغ میگیم و حیلی می ترسیم از خیلی شرایط و افراد مراقب باشیم
نشانه های نفاق در ما رویت شده

ایه 57:
پناه بردن به هر سوراخ و سمبه و هر اغوش ناپایداری (مال و افراد و انواع ارامش زاهای ناپایدار) نشون میده که اون ایمانی که باید در ادم نیست

دروغ میگیم ایمان داریم اگه ارامش رو در غیر خدا می جوییم

ایه 58 :
چه ایه جالبی
معیار تعیین عدالت حاکمان "من"م
اگه جیبم پر شد
مال و اموالی از بالا رسید به من
غنیمتی از حاکم رسید بهم
خشنودم و راضی
اگه نرسید فریاد واعدالتا سر میدیم و خشمگین می شیم

ایه 58 : انگیزه اعتراض و انتقاد به دستگاه حاکمه منافع شخصیه نه دلسوزی


ایه 59:
برد با کسی هستش که به اونچه خدا بهش میده راضیه
به اونچه که پیامبر خدا در غنایم شامل حالش کرده راضی هستش و اکتفا میکنه

ایه 59:اشتیاق و رغبت به خداوند زمینه ساز رضا و صبر و قناعت هستش

ایه 61:
چقدر پیامبر مهربون بودن و هستن
اونقدر که بهشون میگفتن "گوش"هستش

یعنی ساده لوحه میشینه حرفای ما رو گوش میده
به خیال خودشون گولشون میزدن
نمی دونستن این اخلاق پیامبر به نفع اونها بوده
....
چقدر این تصویر از پیامبر زیبا و فوق العاده است یه گوش شنوا و دوست داشتنی

الهم نشکوا الیک من فقد نبینا و غیبه ولینا

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 60 سوره توبه :



معصومه :


ایا برای ابن السبیل در شرایط حاضر مصداق خاصی وجود دارد؟
شرایط سفر در زمان نزول قران , شرایط سختی بود, گاهی برای یک سفر شخص کل دارایی خودش را میفروخت و ابن السبیل معنی ورشکسته امروزی رو میداد.
اما الان سفر جزء کوچکی از زندگی معمول افراد است و شاید الان چیزی ب نام ابن السبیل وجود نداشته باشد


دوم این که ما زکات را مکررا در قران کنار نماز و سایر امور عبادی مهم می بینیم که باز هم در زندگی الان ما زکات معنای چندانی نداره,
معمولا کشاورزان و تاجران گندم و ... زکات دارند که اونها هم درصد کوچیکی از جامعه هستند و البته نمیدونم گردش مالی زکات مثلا الان ایا مبلغ قابل توجهی هست یا نه؟
باز هم اکثریت تقریبا مطلق جامعه درگیرش نیستند در حالی که خمس رو اکثریت مطلق ولو در حد خیلی کم اگر هم نسبتا فقیر باشند درگیرند.
من معمولا وقتی اسم زکات رو میبینم , تو ذهنم خمس رو میذارم کنارش اما قران تاکید روی زکاتش بیشتره


اعظم :


سلام معصومه جان
در مورد سوال اولت ....
راستش من این جور فکر نمی کنم
میدونی که ابن السبیل یعنی کسی که در راه مانده و نیازمند باشه اگر چه در شهر خودش صاحب مال و سرمایه باشه

حداقل برای ما که در یک شهری زندگی می کنیم که مسافر توش زیاده
مصداق ابن السبیل هم کم نیست
کسی که اومده سفر و دزد پولشو زده
یا از پس خرج و مخارج سفرش که مثلا جایی برای سکونت باشه بر نیامده باشه هست

هم این الان دو تا ابن السبیل در ساختمان ما وجود داره
برادر همسرم کلا زیاد ابن السبیل پیدا میکنه
میاره خونه جا میده و خوراک و پوشاک و حمام و ...

به نظرم کم نیست
تو خارج از کشور هم که نباید کم باشه کسی اومده باشه و بعد پولش یه جوری ازبین رفنه باشه و نیارمند شده باشه

در مورد دوم سوال منم هست
زکات در این موارده
1- گندم، 2- جو، 3- خرما، 4- کشمش، 5- طلا، 6- نقره، 7- شتر، 8- گاو، 9- گوسفند.

به نظر منم باید یه به روزرسانی در زمینه مواردی که زکات بهشون تعلق میگیره باید صورت بگیره
با توجه به تغییرات بنیادینی که در زمینه شغل و اینا حاصل شده

راستی معصومه جان در مورد سوال دومت یادمه جایی خونده بودم که حضرت علی بر اسب هم زکات رو اعمال کرد
انگار یه جوری اهل فن (فقها) متونن رو اون مواردی که برش زکات نعلق میگیره دخل و تصرف کنن
مطمین ولی نیستم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۰
* مسافر
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ

193 . صفحه 193



ششم تیر :


نفیسه :


(آیه 37)- در این آیه اشاره به یک سنت غلط جاهلى یعنى مسأله «نسى‏ء» (تغییر دادن جاى ماههاى حرام) کرده، مى‏گوید: «تغییر دادن ماههاى حرام کفرى است که بر کفر آنها افزوده مى‏شود» (إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ).
زیرا علاوه بر شرک و «کفر اعتقادى» با زیر پا گذاشتن این دستور مرتکب کفر عملى هم مى‏شدند.
«و با این عمل افراد بى‏ایمان در گمراهى بیشتر قرار مى‏گیرند» (یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا).
«آنها در یک سال ماهى را حلال مى‏شمرند، و سال دیگر همان ماه را تحریم مى‏کنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماههایى که خدا تعیین کرده تطبیق دهند» (یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ).
یعنى هرگاه یکى از ماههاى حرام را حذف مى‏کنند ماه دیگرى را به جاى آن مى‏گذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود! در حالى که با این عمل زشت و مسخره فلسفه تحریم ماههاى حرام را بکلى از میان مى‏بردند و حکم خدا را بازیچه هوسهاى خویش مى‏ساختند، و عجب این که از این کار خود بسیار خشنود و راضى هم بودند، زیرا «اعمال زشتشان در نظرشان جلوه کرده بود» (زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ).
و مى‏گفتند: فاصله زیاد آتش بس ورزیدگى جنگى را کم مى‏کند باید آتشى به پا کرد.
خدا نیز آن مردمى را که شایستگى هدایت ندارند به حال خود رها مى‏کند و دست از هدایتشان مى‏کشد زیرا: «خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ).

(آیه 38)-
شأن نزول:
از «ابن عباس» و دیگران نقل شده که این آیه و آیه بعد در باره جنگ «تبوک» نازل گردیده است.
در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهایى خود را قبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى‏ساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک» چون مسأله شکل دیگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با «رومیان» مى‏رویم زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى کار ساده‏اى نبود، و مى‏بایست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند.
به علاوه فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار زیاد بود، و از همه گذشته فصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و میوه‏ها بود.
همه این امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى میدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشکل مى‏ساخت، تا آنجا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تردید و دو دلى نشان مى‏دادند! این دو آیه نازل شد و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر کرد و آنها را آماده این نبرد بزرگ ساخت.
تفسیر:
همان گونه که در شأن نزول گفتیم، آیه فوق ناظر به جریان جنگ «تبوک» است.
«تبوک» منطقه‏اى است میان «مدینه» و «شام» که اینک مرز کشور «عربستان سعودى» محسوب مى‏شود، و در آن روز نزدیک سرزمین امپراتورى روم شرقى که بر شامات تسلط داشت محسوب مى‏شد. این واقعه در سال نهم هجرى یعنى حدود یک سال بعد از جریان فتح مکّه روى داد.
قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مى‏کند، گاهى به زبان تشویق، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش، و گاهى به زبان تهدید، با آنها سخن مى‏گوید و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى‏شود.

نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا هنگامى که به شما گفته مى‏شود در راه خدا و به سوى میدان جهاد حرکت کنید سستى و سنگینى به خرج مى‏دهید»؟ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ).
سپس با سخن ملامت آمیزى مى‏گوید: «آیا به این زندگى دنیا، این زندگى پست و زود گذر و ناپایدار، به جاى زندگى وسیع و جاویدان آخرت راضى شدید»؟
(أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ). «با این که فوائد و متاع زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت یک امر ناچیز بیش نیست» (فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ).
چگونه یک انسان عاقل تن به چنین مبادله زیانبارى ممکن است بدهد؟
و چگونه متاع فوق العاده گرانبها را به خاطر دستیابى به یک متاع ناچیز و کم ارزش از دست مى‏دهد؟


(آیه 39)- سپس مسأله را از لحن ملامت آمیز بالاتر برده و شکل یک تهدید جدّى به خود مى‏گیرد و مى‏گوید: «اگر شما به سوى میدان جنگ حرکت نکنید خداوند به عذاب دردناکى مجازاتتان خواهد کرد» (إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً).
و اگر گمان مى‏کنید با کنار رفتن شما و پشت کردنتان به میدان جهاد چرخ پیشرفت اسلام از کار مى‏افتد و فروغ آیین خدا به خاموشى مى‏گراید سخت در اشتباهید زیرا: «خداوند گروهى غیر از شما (از افراد با ایمان و مصمّم و مطیع فرمان خود را) به جاى شما قرار خواهد داد» (وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ).
گروهى که از هر نظر مغایر شما هستند نه تنها شخصیتشان بلکه ایمان و اراده و شهامت و فرمانبرداریشان غیر از شماست.
بعضى از مفسران این جمله را اشاره به ایرانیان یا مردم من دانسته‏اند.
«و از این رهگذر هیچ گونه زیانى نمى‏توانید به خداوند و آیین پاک او وارد کنید» (وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً).
این یک واقعیت است، نه یک گفتگوى خیالى یا آرزوى دور و دراز، چرا که «خداوند بر هر چیز تواناست» (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ). و هرگاه اراده پیروزى آئین پاکش را کند بدون گفتگو جامه عمل به آن خواهد پوشاند.


(آیه 40)- خداوند پیامبرش را در حساسترین لحظات تنها نگذارد! در آیات گذشته همان گونه که گفته شد روى مسأله جهاد در برابر دشمن از چند راه تأکید شده بود، از جمله این که گمان نکنید اگر شما خود را از جهاد و یارى پیامبر کنار بکشید کار او و اسلام، زمین مى‏ماند.
آیه مورد بحث این موضوع را تعقیب کرده، مى‏گوید: «اگر او را یارى نکنید، خداوند او را یارى کرد» و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت (إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ).
و آن زمانى بود که مشرکان «مکّه» توطئه خطرناکى براى نابود کردن پیامبر چیده بودند و همان گونه که در ذیل آیه 30 سوره «انفال» شرح آن گذشت. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فرمان خدا از این جریان آگاه شد و شبانه از مکّه به سوى مدینه حرکت کرد. دشمنان کوشش فراوانى براى یافتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند ولى مأیوس و نومید بازگشتند و پیامبر بعد از چندین شبانه روز سالم به مدینه رسید و فصل نوینى در تاریخ اسلام آغاز شد.
آیه اشاره به یکى از حساسترین لحظات این سفر تاریخى کرده، مى‏گوید:
خداوند پیامبرش را یارى کرد «در آن هنگام که کافران او را بیرون کردند» (إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا).البته قصد کفار بیرون کردن او از «مکّه» نبود، بلکه تصمیم به کشتن او داشتند، ولى چون نتیجه کارشان بیرون رفتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مکّه شد این نسبت به آنها داده شده است.
سپس مى‏گوید: «این در حالى بود که او دومین نفر بود» (ثانِیَ اثْنَیْنِ).
اشاره به این که جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهایى او را در این سفر پر خطر نشان مى‏دهد و همسفر او ابو بکر بود.

«به هنگامى که دو نفرى به غار، (ثور) پناه بردند» (إِذْ هُما فِی الْغارِ).
«در آن موقع (ترس و وحشت، یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلدارى مى‏داد) و به همسفرش مى‏گفت: غم مخور خدا با ماست» (إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا). «در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را (که در لحظات حساس و پر خطر بر پیامبرش نازل مى‏کرد) بر او فرستاد» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ). «و او را با لشکرهایى که نمى‏توانستید آنها را مشاهده کنید، یارى کرد» (وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها).
«و گفتار و هدف کافران را پایین قرار داده، (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا و آیین او بالا و پیروز است» (وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا).
اشاره به این که توطئه‏هاى آنها در هم شکست، آیین خرافیشان در هم پیچیده شد، و نور خدا همه جا آشکار گشت و پیروزى در تمام جهات نصیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شد.
چرا چنین نشود در حالى که «خداوند هم قادر است و هم حکیم و دانا» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ). با حکمتش راههاى پیروزى را به پیامبرش نشان مى‏دهد و با قدرتش او را یارى مى‏کند.


اعظم :



ایه 37:
تعداد ماههای حرام و اینکه چه ماههایی هستن رو خداوند نعیین کرده
تعدی از قوانین این ماهها و عوض بدل کردن اونا
در واقع نافرمانی و به سخره گرفتن امر خداست
مهم نفس نافرمانی هستش
(در مورد حکم تحریم صید در شنبه یهودیان و ... ) گفنیم

ایه 37:
کفر مراحل داره
بعضی کارها کفر ادم رو بیشتر میکنه
همین نافرمانیها مثلا

ایه 38:
کسی که نگاه به اخرت و زندگی پس از مرگ داشته باشه
کندن از زندگی مادی و دلبستگیهای دنیا براش اسون میشه

ایه 38 :
میشه ادم به مرحله ای برسه که به دنیا راضی نشه


ایه 39:
یاد این بیت شعر افتادم با ابن ایه


گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

مخالفت با انر خداوند هیچ زیانی به ذات کبریاییش وارد نمیکنه
برای او هیچ کاری سخت نبست

ماییم که با نافرمانی راه خودمون رو دور می کنیم

ایه 40:
خداوند وقتی بخواد کسی رو یاری کنه وسیله و اسباب برای یاری کردن زیاد داره
ماییم که خودمون رو از فیض دور می کنبم با یاری نکردن رسول خدا
و گرنه اسباب یاری زیاده


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 40 سوره توبه :


معصومه :



ی سوال ذهنمو قلقلک میده.
معمولا این شبهه پیش میاد که چرا نامی از حضرت علی ع بصورت صریح در قران ذکر نشده؟
و خب علمای شیعه جواب های مختلفی براش دادند که مثلا فلان ایه ب قول و تفسیر بسیاری از علمای شیعه و سنی در رابطه با حضرت است.
اما اینجا به صراحت اشاره به ابوبکر میشه, یعنی فکر نمیکنم تفسیری باشه(البته مطمین نیستم) که منظور از دومی رو ابوبکر ندونه.
برام سواله که چرا ابوبکر تو قران مستقیم اشاره شده ؟


طیبه :


سلام دوست عزیز م.پ این سوالت یه مدتی سوال منم بود. کم کم به جوابی که باید رسیدم . شما دقت کن در اولین ایه های قران خداوند پرهیز گاران را چگونه معرفی میکند ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ (2)

آن کتاب که هیچ شکّی در آن نیست ، مایه هدایت پرهیزکاران است .

 

 الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)

(پرهیزکاران) کسانی هستندکه به غیب ایمان می آورند و نماز به پا می دارند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق می کنند


ما این همه در مورد پرهیزکاری مطلب شنیدیم اما اولین مورد که خداوند برای پرهیزکاران ذکر میکند ایمان به غیب است .این سوال اینجا هم پیش می اید چرا به غیب چرا خداوند همه چیز را اشکار و واضح قرار نداد؟ پس مطلب بسیار مهم است که جزو اولین نشانه پرهیزکار در خود قران امده است -مفهوم عظیمی در این ایمان به غیب نهفته است - در نهایت انسان وقتی درون خود را از هر پلیدی پ

از هر پلیدی پاک کند زلال که شد از طریق درون راحت حقیقت ها را میفهمد . پس هدایت کاملا درونی است قلبی است این پیام عظیم قران است . توقع نداریم که به ظاهر یه سری اعمال را صرفا ظاهری انجام دادیم ایمان اوردیم . همانطور که در زمان خود پیامبر به ظاهر خیلی ها مسلمان شدند اما ایمان اورندگان واقعی همانهایی که قران توصیف میکند اندک بودند . بقیه دل هایی مریض داشتند. خلاصه کنم شناخت حضرت علی ع جز از راه دلی پاک میسر نیست جزو همان غیبی که قران ذکر میکند هست و البته بقیه اهل بیت که اینها همه نوری واحد هستند .



ز مجموع روایات این دو آیه شریفه به این نتیجه میرسیم که منظور از (ذلِکَ الکِتابُ ) وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است و مراد، کتاب قرآن نمی باشد . اولا نفرموده( هذا الکتاب ) این کتاب قران ، بلکه فرموده ذلک الکِتابُ آن کتاب ، ثانیا ما مسلمین در قرآن شکی نداریم همه قرآن را قبول داریم آن مطلبی که در او،بین مسلمین شک است آن خبر بزرگ ، ( عمَّ یَتَساءَلونَ عَنِ النَبَإءِالعَظیمِ الَّذی هُم فیهِ مُختَلِفونَ ) آن ولایت علی ابن ابی طالب (ع) است که خداوند متعال میفرماید هیچ شکی در آن نمی باشد ثالثا قرآن مایه هدایت همه انسان هاست در 185 سوره بقره میخوانیم (شهرُرَمَضانَ ألَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدَی لِلناس ) در صورتی که در آیات اول سوره بقره فرموده آن کتابی که هیچ شکی در آن نیست و مایه هدایت یک عده مخصوصی است که آنان همان شیعیان واقعی علی و اولاد علی علیهم السلام هستند.

در ادامه آیه خصوصیات شیعیان را بیان میکند که اولین ویژگی آن ها ایمان به غیب است که مصداق اکمل و اتمّ آن ایمان به امام عصر صلوات اللّه علیه و قیام آن بزرگوار می باشد.
 از دیگر صفات شیعیان اقامه نماز و تعلیم و تعلّم معارف محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد که هدف اصلی برپائی سایت دین مصفّا، فراگیری علوم آن ذوات مقدسه علیهم السلام می باشد.


به عنوان اخرین مطلب اساس نمره دادن به بندگان در این دنیا ازمون و امتحان است . پس شناخت حق از باطل در نهایت با درون انسان میسر است . قرار امتحان بشیم . پس باید جواب ها پنهان باشه درسته؟وظیفه ما به جواب درست رسیدن .اینطور نیست ؟


اعظم :



یکی اینکه در قران خیلی چیزها نیومده
بعضی چیزها به تفصیل و شرح و بسط اومده
مثل قوانین ارث و طلاق
به جاش در مورد نماز و .... با تموم اهمینش جزییاتش به سنت سپرده شده

اینکه در این ایه به ابوبکر اشاره شده امتیازی براش محسوب نمیشه

مشکل اون طایفه با فضیه حضرت علی سر این اسم و رسم نیست
اونا واقعه غدیر رو با اون همه سند از کتابای خودشون پشت گوش انداختن

چیزی که رسما دیده بودن

ولی رو اونجور که خودشون میخواستن نعبیر کردن
وقتی کسی نخواد چیزی رو قبول کنه
راهددر رفت از زیرش رو خوب بلده
مثل قوم یهود با اون همه سند و مدرکی که داشتن حتی جزییاتش رو می دونستن
به قول خداوند در قرآن مثل بچه هاشون پپامبر رو میشناختن ولی ایمان نیاوردن

یا مثلا داستان طالوت و جالوت
اسم فرمانده هم از طرف خداوند اعلام شد
گفتن ما شایسته تریم
چون فرمانده از نظر منزلت اجتماعی در حد بالایی نبود ...

خلاصه اراده خداوند بر این بوده که مردم از این باب امتحان بشن
همونطور که د زیارت جامعه هستش
الباب المبتلی به الناس
باب امامت و ولایت به خصوص در زمینه امیرمومنان باب سختی هستش که همه ادمها باهاش امتحان میشن
اون قضیه غیب هم که طیبه جان گفت در این امر دخیله

حالا اگه تو نت چرخ بزنی در موردش مطلب زیاد پیدا میکنی
از اون سوالاییه که زیاد مطرح شده



خانم زینالی :


با دیدی ولایی در قران تدبر کنیم:
معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا میدانی که ابن عباس تفسیر قرآن میکنه؟
معاویه گفت: خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
گفتند: تفسیر میکند آیات رو به نفع علی بن ابیطالب ! ما از این شاکی هستیم!
معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس میشوم و جمعشان را برهم میزنم.
معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس میشود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات میکرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
ابن عباس تو تفسیر آیات میکنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو میکنی؟!
ابن عباس گفت :
معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال میکنم جواب میدهی؟
"انَّما اَنتَ مُنذِرُ وَلِکُلِ قَومِ هاد" این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت :
رسول خدا فرمود منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است! ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
ابن عباس گفت : "اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا" بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون" معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! ولی حتما این را باید بخوانی؟
ابن عباس گفت : "عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم" معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه گفت : رسول خدا فرمود خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش میپیرسند و هم من از علی خواهم پرسید، ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا" بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : پیغمبر فرمود حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟
ابن عباس گفت : "کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم" این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این قصه قصه ی علم علی بین ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ" بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه گفت : این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع" این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود،
شخص رو به پیغمبر کرد و گفت به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم! آیا باید همین آیه را بخوانی؟
ابن عباس گفت : "یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک" این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه گفت : این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم! ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
ابن عباس گفت : "اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم" معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه گفت : این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این!
ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه گفت : اصلا ابن عباس بخوان "اِذا زُلزِلَتِ الارضُ زِلزالَها"
ابن عباس: معاویه در این مورد هم شرمنده تم که حتی این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!
معاویه گفت : علی در این آیه دگر چه میکند ابن عباس؟!
ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود:
زمین ! ابوتراب بر تو امر میکند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود میپیچید گفت:
ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود...
 بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵
"نثار وجود نازنین مولا امیرالمومنین علی حیدر کرار صلوات"
اللهم صل علی امیرالمؤمنین على ابن ابى طالب علیه السّلام


نفیسه :


در مورد سوال دو قسمتی دوستمون (چرا نام حضرت علی علیه السلام به صراحت در قران نیامده وبه ابوبکر اشاره شده)وهمینطور در تایید جواب اعظم خانم و دوستان،میتوان گفت همنطور که گفتید درقرآن هم آیاتى در شأن حضرت على (ع) نازل شده که مهم ترین آنها آیه ی 55 سوره‏ى مائده است که مى‏فرماید: "ولى شما خدا و رسول و آن مؤمنانى که نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند، است". و در کتب تفسیر و تاریخ و روایى شیعه و سنى آمده است که این آیه پس از انفاق حضرت على (ع)نازل شده .پس هر چند به طور صریح نام حضرت على (ع) در قرآن نیامده است، اما اشارات واضحى به آن حضرت شده است.
 اما این که چرا به طور صریح نام ایشان برده نشده است، لااقل دو جواب مى‏تواند داشته باشد. اوّلا: بناى قرآن براین است که مسائل را به صورت کلى، و به شکل اصل و قاعده بیان کند، نه این که جزئیات و ریز مسایل را تشریح نماید. چنان که در موارد بسیارى روش قرآن این چنین بوده است. از این رو امام صادق (ع) هنگامى که از ایشان سؤال مى‏شود: چرا نام امامان (ع) در قرآن نیامده مى‏فرماید:

همچنان که خدا نماز و زکات و حج را به شکل اصل و قانون کلى نازل فرمود و جزئیات آن را تشریح نکرد، بلکه پیامبر اکرم (ص) خود نحوه ی انجام و احکام جزئى آنها را بیان فرمود، در مورد ولایت هم، پیامبر خود به خلافت حضرت على (ع) و اهل بیتش تصریح نمود، بدون این که در قرآن نیازى به ذکر نام تک تک ائمه (ع) باشد. ثانیا: در مثل چنین مسأله‏اى، که احتمال مخالفت زیاد است، مصلحت در آن است که قرآن به صورت غیر صریح و با اشاره و کنایه مطلب را بیان نماید؛ زیرا احتمال دارد که دامنه ی مخالفت با مسأله ی امامت ائمه (ع)، به مخالفت با قرآن و اصل دین کشیده شود، که مسلما این به صلاح مسلمانان نخواهد بود؛ یعنى چه بسا مخالفین با ولایت حضرت على (ع) به جهت مخالفت با آن حضرت - اگر آیه‏اى به طور صریح ولایت آن حضرت را بیان مى‏فرمود - آن آیه را تحریف یا تبدیل یا حذف نمایند، و آن گاه ارزش اسلام به عنوان دین خاتم و قرآن به منزله ی یک کتاب آسمانى جاودان، هتک مى‏گردید.افزون بر این باید توجه داشت اگر خداوند در قرآن مى‏فرماید: "ما قرآن را نازل کردیم و خود حافظ آن هستیم" یکى از راه‏هاى حفظ قرآن به این است که انگیزه‏هاى مخالفت و تحریف را به صورت طبیعى از میان بردارد. لذا در قرآن اوّلاً به ولایت ایشان به طور صریح و با ذکر نام پرداخته نشده است، ثانیا: آیات مربوط به ولایت حضرت على (ع) و نیز آیه ی تبلیغ که مربوط به ابلاغ رسمى ولایت حضرت على (ع) است و نیز آیه ی تطهیر که راجع به عصمت اهل بیت(ع) است، در لابلاى آیاتى که در ظاهر هیچ ارتباطى با بحث مورد نظر ندارند، گنجانده شده است، تا حتى المقدور انگیزه‏هاى تحریف و تبدیل فروکش نماید و قرآن در طول تاریخ از هر گونه تعرض مصون و محفوظ باشد.

حال به قسمت دوم سوال می‌پردازیم.باید مد نظر داشته باشیم صرف آوردن اسم کسی در قرآن دلیل بر فضیلت او و برعکس نیاوردن نام فردی دال بر عدم فضلیت وی نیست که با رجوع به نمونه های قرآنی میتوان به این مورد پی برد.در آیه 40، سوره توبه که دیروز خواندیم آمده:
اگر پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ را یاری نکنید، خداوند او را یاری خواهد کرد (همان گونه که در سخت‌ترین ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام که (در جریان هجرت) کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر همراه او بیش نبود) درآن هنگام که آن دو، در غار بودند، و او به همسفر خود می‌گفت: غم مخور، خدا با ما است، در این موقع خداوند آرامش خود را بر او (پیامبر) فرستاد، و با لشگرهائی که آن‌ها را نمی‌دیدند او را تقویت نمود».
علمای اهل تسنّن،‌این آیه را که از دلائل معروف فضائل ابوبکر می‌دانند،‌و ابوبکر را به عنوان «یار غار» خوانده، و برای تأیید خلافت او به آن تکیه می‌نمایند،‌ و شعرای آن‌ها با یادآوری همین عنوان، او را می‌ستایند، مثلاً سعدی می‌گوید:
ای یار غار سیّد و صدّیق و راه‌بر
مجموعه فضائل و گنجینه صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند
لیکن نه هم‌چنان که تو در کام اژدها[1]
اکنون با توجّه به مطلب فوق به مناظره زیر که از شیخ مفید (ره) نقل شده توجّه کنید:
علّامه طبرسی در کتاب احتجاج و کراجکی در کنزالفوائد، از شیخ ابوعلی‌ حسن‌بن‌محمّدرِقّی،نقل می‌کنند که شیخ مفید (ره) فرمود: شبی در خواب دیدم گویا به راهی می‌روم، ناگاه چشمم به جمعیّتی افتاد که به گرد مردی حلقه زده بودند، و آن مرد برای آن‌ها قصّه می‌گفت، پرسیدم آن مرد کیست؟، گفتند: «عمربن خطّاب» است.

من نزد عمر رفتم دیدم مردی با او سخن می‌گوید، ولی من سخن آن‌ها را نمی‌فهمیدم، سخنانش را قطع کرده و به عمر گفتم: بگو دلیل بر برتری ابوبکر، در آیه غار (ثانی اثنین اذهما فی الغار ...) چیست؟
عمر گفت: شش نکته‌ای که در این آیه وجود دارد بیانگر فضیلت ابوبکر است.
آنگاه آن شش نکته را چنین برشمرد:
1ـ خداوند در قرآن (آیه 40 توبه) از پیامبر ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ یاد کرده، و ابوبکر را دوّمین نفر قرار داده است (ثانِیَ اثْنَیْن).
2ـ خداوند در آیه فوق، آن دو (پیامبر و ابوبکر) را در کنار هم، در یک مکان یاد کرده‌،‌ و این بیانگر پیوند آن دو است (اِذْ هُما فِی الْغارِ).
3ـ خداوند در آیه مذکور، ابوبکر را به عنوان صاحب (رفیق) پیامبر ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ یاد نموده که حاکی از درجه بالای ابوبکر است (اِذْ یقول لِصاحِبِهِ)
4ـ خداوند از مهربانی پیامبر ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ به ابوبکر خبر داده، آن‌جا که طبق آیه مذکور،‌ پیامبر به ابوبکر می‌گوید وَ لا تَحْزَنْ: «غمگین نباش».
5ـ پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ به ابوبکر خبر داده که خداوند یاور هر دو ما به طور مساوی،‌و مدافع ما است (اِنَّ اللّهَ مَعَنا).
6ـ خداوند در این آیه از نازل شدن سکینه و آرامش به ابوبکر خبر داده‌است، زیرا پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ همیشه دارای آرامش بود و نیازی به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ).
این شش نکته از آیه مذکور، بیانگر برتری ابوبکر است، که برای تو و دیگران قدرت بر ردّ آن نیست.

شیخ مفید (ره) می‌گوید: من به او گفتم: براستی حقّ رفاقت با ابوبکر را ادا کردی،‌ ولی من به یاری خدا به همه آن شش نکته پاسخ می‌دهم، مانند باد تندی که در روز طوفانی، خاکستری را می‌پراکند، و آن این است:
1ـ‌‌‌‌‌‌‌ دومّین نفر قراردادن ابوبکر دلیل فضیلت او نیست زیرا مؤمن با مؤمن، و همچنین مؤمن با کافر، در یک‌جا قرار می‌گیرند، وقتی که انسان بخواهد یکی از آن‌ها را ذکر کند می‌‌گوید دوّمین آن دو (ثانی اثنین).
2ـ ذکر پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ و ابوبکر در کنار هم، نیز دلالتی بر فضیلت ابوبکر ندارد، زیراـ چنان‌که در دلیل نخست گفتیم ـ در یک‌جا جمع شدن، دلیل بر خوبی نیست، چه بسا مؤمن و کافر در یک‌جا‌ جمع می‌شوند، چنان‌که در مسجد پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ که شرافتش از غار ثور بیشتر است، مؤمن و منافق و ...می‌آمدند و در آن‌جا کنار هم اجتماع می‌کردند، از این رو در قرآن (آیه 36 و 37 معارج) می‌خوانیم:این کافران را چه می‌شود که با سرعت نزد تو می‌آیند، ‌از راست و چپ، گروه گروه».
و هم‌چنین در کشتی نوح‌ـ علیه السّلام ـ،‌ هم پیغمبر بود و هم شیطان و حیوانات، پس اجتماع در یک مکان،‌ دلیل فضیلت نیست.
3ـ امّا در مورد مصاحبت، این نیز دلیل فضیلت نیست، زیرا مصاحب به معنی همراه است، و چه بسا کافر با مؤمنی همراه باشد، چنان‌که خداوند در قرآن می‌فرماید:دوست (باایمان) او (ثروتمند مغرور و بی‌ایمان) که با او به گفتگو پرداخته بود، گفت:آیا به خدائی که تو را از خاک آفریده کافر شدی» (کهف ـ 37)... .


4ـ امّا این‌‌که پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود: محزون مباش .این دلیل خطای ابوبکر است نه دلیل فضیلت او،‌ زیرا حزن ابوبکر، یا اطاعت بود یا گناه، اگر اطاعت بود، پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ از آن نهی نمی‌کرد، پس گناه، بود که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرمود:خدا با ماست.دلیل آن نیست که منظور هر دو باشند، بلکه منظور شخص پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ به تنهائی می‌باشد، و پیامبر از خودش تعبیر به جمع می‌کند،‌ چنان‌که خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع یاد کرده و می‌فرماید:«ما ذکر (قرآن) را فروفرستادیم، و ما قطعاً آن را نگهبانیم» (حجرـ9).
6ـ امّا این‌که گفتی سکینه و آرامش بر ابوبکر نازل شده، با ظاهر سیاق آیه،‌ مخالف است، زیرا سکینه بر آن کس نازل شد که طبق قسمت آخر آیه، لشکر نامرئی خدا به یاری او شتافت، که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ باشد، اگر بخواهی بگوئی هر دو (سکینه و یاری لشکر نامرئی) برای ابوبکر بود، باید پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ را در این‌جا از نبوّت خارج سازی، پس سکینه بر پیامبرـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ فرود آمد، زیرا او در این مورد (در غار) تنها کسی بود که شایستگی آرامش داشت،ولی در قرآن در مورد دیگر که هر دو آمده است،‌چنان‌که در قرآن (آیه 26 فتح) می‌خوانیم: «خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد».
بنابراین اگر به این جمله (آیه غار) برای رفیقت استدلال نکنی بهتر است.

شیخ مفید گوید:او (عمر) دیگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراکنده شدند، و من از خواب بیدار شدم.[2]
[1]. بوستان سعدی، آغاز قصائد فارسی.
[2]. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 326 تا 329
امیدوارم پاسختونو گرفته باشین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
* مسافر
سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

126 . صفحه 126

 


اول اردیبهشت :


نفیسه : 

109.این آیه در حقیقت مکملى براى آیات قبل است، زیرا در ذیل آیات گذشته که مربوط به مسأله شهادت حق و باطل بود دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شده، در این آیه مى‏گوید:«از آن روز بترسید که خداوند پیامبران را جمع مى‏کند و از آنها درباره رسالت و مأموریتشان سؤال مى‏کند و مى‏گوید مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند»آنها از خود نفى علم کرده و همه حقایق را موکول به علم پروردگار کرده مى‏گویند:«خداوندا! ما علم و دانشى نداریم، تو آگاه بر تمام غیوب و پنهانیها هستى» و به این ترتیب سر و کار شما با چنین خداوند علام الغیوب و با چنین دادگاهى است، بنابراین در گواهیهاى خود مراقب حق و عدالت باشید.

110.مواهب الهى بر مسیح! این آیه و آیات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسیح و مواهبى است که به او و امتش ارزانى داشته که براى بیدارى و آگاهى مسلمانان در اینجا بیان شده است.
نخست مى‏گوید: «به یاد بیاور هنگامى را که خداوند به عیسى بن مریم فرمود:«نعمتى را که بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذکر باش» سپس به ذکر مواهب خود پرداخته، نخست مى‏گوید «تو را با روح القدس تقویت کردم»دیگر از مواهب الهى بر تو این است که «به تأیید روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مى‏گفتى»اشاره به این که سخنان تو در گهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب شده بود، نه سخنان کودکانه و بى‏ارزش.دیگر این که «کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو تعلیم دادم» دیگر از مواهب این که از «گل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مى‏ساختى سپس در آن مى‏دمیدى و به اذن من پرنده زنده‏اى مى‏شد»دیگر این که: «کور مادرزاد و کسى که مبتلا به بیمارى پیسى بود به اذن من شفا مى‏دادى»«و نیز مردگان را به اذن من زنده مى‏کردى»

بالاخره یکى دیگر از مواهب من بر تو این بود که «بنى اسرائیل را از آسیب رساندن به تو باز داشتم در آن هنگام که کافران آنها در برابر دلایل روشن تو به پاخاستند و آنها را سحر آشکارى معرفى کردند» من در برابر این همه هیاهو و دشمنان سرسخت و لجوج تو را حفظ کردم تا دعوت خود را پیش ببرى.
قابل توجه این که در این آیه چهار بار کلمه «باذنى» (به فرمان من) تکرار شده است، تا جایى براى غلو و ادعاى الوهیت در مورد حضرت مسیح باقى نماند، او بنده‏اى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طریق استمداد از نیروى لایزال الهى بود.

111.داستان نزول مائده بر حواریون! به دنبال بحثى که در باره مواهب الهى در باره مسیح و مادرش در آیه قبل بیان شد در آیات بعد به موهبتهایى که به حواریون یعنى یاران نزدیک مسیح بخشید، اشاره مى‏کند: نخست مى‏فرماید:«به خاطر بیاور زمانى را که بر حواریین وحى فرستادم که به من و فرستاده‏ام مسیح ایمان بیاورید و آنها دعوت مرا اجابت کردند و گفتند:ایمان آوردیم، خداوندا گواه باش که ما مسلمانان و در برابر فرمان تو تسلیم هستیم»

112.سپس اشاره به جریان معروف نزول مائده آسمانى کرده، مى‏گوید:«یاران خاص مسیح به عیسى گفتند: آیا پروردگار تو مى‏تواند غذایى از آسمان براى ما بفرستد»؟مسیح از این تقاضا که بوى شک و تردید مى‏داد پس از آوردن آن همه آیات و نشانه‏هاى دیگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت: «از خدا بترسید اگر ایمان دارید»

113.ولى به زودى به اطلاع عیسى رسانیدند که ما هدف نادرستى از این پیشنهاد نداریم، و غرض ما لجاجت‏ورزى نیست بلکه «گفتند: مى‏خواهیم از این مائده بخوریم (و علاوه بر نورانیتى که بر اثر تغذیه از غذاى آسمانى در قلب ما پیدا مى‏شود، زیرا تغذیه بطور مسلم در روح انسان مؤثر است) قلب ما اطمینان و آرامش پیدا کند و با مشاهده این معجزه بزرگ به سر حد عین الیقین برسیم و بدانیم آنچه به ما گفته‏اى راست بوده و بتوانیم بر آن گواهى دهیم»

 

اعظم : 

109 : خیلی جالب بود که در مقابل سوالی که خداوند از پیامبران می پرسه اونا چه جوابی میدن ... می پرسه مردم به دعوت شما چگونه پاسخ دادن و پیامبران میگن تو دانای غیبی .... به نظر می رسه چون ایمان یه حقیقت درونی و قلبی هستش اونا چنین جوابی می دن که تو بهتر می دونی .... شاید اگه از ما می پرسیدن خیلی زود و تند یه جوابی می دادیم شایدم سر شکایت رو باز می کردیم که دعوت ما رو اجابت نکردن و چنین و چنان ولی پیامبران .....

آیه 111 : حواریون می گن ما ایمان آوردین و مسلمان هستیم باز هم تاکید دیگه ای که دین هر چی باشه حقیقت اون تسلیم در مقابل امر پرودگار و بندگی خداونده

113 : تقوا نشانه ایمان هستش (اتقوا ان کنتم مومنین )

113 : اطمینان قلبی از ایمان بالاتره ... چه بسا به چیزی ایمان داریم ولی باور و یقین قلبی ندارم .... رسیدن به این مرحله سخت ولی خیلی شیرینه

...........................................................................................................................

 

 مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 110 مائده : 

نفیسه : 

موضوع تأیید و کمک عیسی بن مریم توسط روح القدس، در چند آیه قرآن آمده است. اما در این‌که منظور از روح القدس در این آیات چیست و تأیید به چه معنا است؛ مفسران احتمالاتی را ذکر کرده‌اند:
1. تعدادی از مفسران تفسیر روح القدس در این آیات را به مانند آیات دیگر قرآن به جبرئیل تفسیر کرده‌اند. اما در این‌که کمک و یاری رساندن جبرئیل به عیسی(ع) چگونه بوده است، احتمالاتی وجود دارد که در آدرس ذیل آمده است.
2. برخی از مفسران روح القدس را به انجیل تعبیر کرده‌اند؛ به این معنا که خداوند به وسیله انجیل حقانیت عیسی(ع) را بر مردم آن زمان اثبات کرد و وجود انجیل، این‌چنین تأیید و کمکی بر عیسی شد.
3. روح القدس، همان اسم اعظمی است که عیسی(ع) توسط آن مردگان را زنده می‌کرد ودر واقع از آن نیرو ومدد میگرفت و با این اسم بود که حقانیت عیسی بر همگان آشکار شد.
4. منظور از روح در این عبارت، روح عیسی(ع) است و «القدس» از خداوند باری تعالی تعبیر می‌کند. اما در این‌که چرا خداوند روح عیسی(ع) را به خود نسبت داده، به نظر می‌رسد برای بزرگ کردن و گرامی داشتن عیسی(ع) بوده است.

هر یک از این اقوال، دارای ادله‌ای بوده و دارای قوت هستند ولی از آن‌جا که بیشتر مفسران روح القدس در آیات دیگر را به جبرئیل حمل می‌کنند، اعتقاد به قول اوّل از قوت بیشتری برخوردار است.
Ww.islamquest. net/archive/question/fa26958

 

آیه 109 مائده : 

مریم : 

شاید یه دلیل دیگه ای که پیامبران از چیزی پیش خدا صحبت نمیکنن وگلایه نمیکنن محبتشون نسبت به مردمه,شاید به این خاطرچیزی نمیگن که اینجوری راهی داشته باشن برای بخشیده شدن ادمها,قطعاکه اونهااونقد نسبت به خداخضوع دارن که یه دلیل حرف نزدنشون درپیشگاه خداخضوع وخشوع واحترامشونه
ولی شایدکنارشم نمیخوان علیه ادماشهادت بدن,شایداینجوری نمیخوان بدی هایی که دیدن وزجرایی که کشیدن رو به زبون بیارن که بتونن کمی تخفیف بگیرن برای ادمها...
من حرف نزدن اونها رو ازمحبتشون هم میبینم...
شاید...

نفیسه : 


دلیل خوبی میتونه باشه که پیامبرا به این دلیل از ایمان مردم حرفی نمیزدند چون اکثرا بی ایمان بودن تا مومن.هر چند خدا از دل مردم خبر داره ولی لااقل شکایت رسولان به اون اضافه نمیشه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۹
* مسافر
يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ق.ظ

124 . صفحه 124

 

سی ام فروردین : 

نفیسه : 

96.در این آیه پیرامون صیدهاى دریا سخن به میان آورده، مى‏گوید:«صید دریا و طعام آن براى شما (در حال احرام) حلال است» منظور از «طعام» همان خوراکى است که از ماهیان صید شده ترتیب داده مى‏شود، زیرا آیه مى‏خواهد دو چیز را مجاز کند نخست صید کردن و دیگر خوردن غذاى صید شده.سپس به فلسفه این حکم اشاره کرده مى‏گوید:«این به خاطر این است که شما و مسافران بتوانید بهره ببرید» یعنى به خاطر این که در حال احرام براى تغذیه به زحمت نیفتید و بتوانید از یک نوع صید بهره‏مند شوید، این اجازه در مورد صید دریا به شما داده شده است.بار دیگر به عنوان تأکید به حکم سابق بازگشته، مى‏گوید: «مادام که در حال احرام هستید صیدهاى صحرایى بر شما حرام است»و در پایان آیه براى تأکید تمام احکامى که ذکر شد مى‏فرماید: «از خداوندى که در قیامت در پیشگاه او محشور خواهید شد بپرهیزید» و با فرمان او مخالفت ننمایید

فلسفه تحریم صید در حال احرام-
مى‏دانیم، حجّ و عمره از عباداتى است که انسان را از جهان ماده جدا کرده و در محیطى مملو از معنویت فرو مى‏برد.تعلقات زندگى مادى، جنگ و جدالها، خصومتها، هوسهاى جنسى، لذات مادى، در مراسم حجّ و عمره بکلى کنار مى‏روند و انسان به یک نوع ریاضت مشروع الهى دست مى‏زند، و به نظر مى‏رسد که تحریم صید در حال احرام نیز به همین منظور است.از این گذشته اگر صید کردن براى زوّار خانه خدا کار مشروعى بود، با توجه به این همه رفت و آمدى که هر سال در این سرزمینهاى مقدس مى‏شود، نسل بسیارى از حیوانات در آن منطقه که به حکم خشکى و کم‏آبى، حیواناتش نیز کم است، برچیده مى‏شد، مخصوصا با توجه به این که در غیر حال احرام نیز صید حرام،و همچنین کندن درختان و گیاهان آن ممنوع است، روشن مى‏شود که این دستور ارتباط نزدیکى با مسأله حفظ محیط زیست و نگهدارى گیاهان و حیوانات آن منطقه از فنا و نابودى دارد.

97.در تعقیب آیات گذشته که در زمینه تحریم صید در حال احرام، بحث مى‏کرد، در این آیه به اهمیت «مکّه» و اثر آن در سازمان زندگى اجتماعى مسلمانها اشاره کرده، نخست مى‏فرماید:«خداوند کعبه، بیت الحرام را وسیله‏اى براى اقامه امر مردم قرار داده است» و از آنجا که این مراسم باید در محیطى امن و امان از جنگ و کشمکش و نزاع صورت گیرد اشاره به اثر ماههاى حرام (ماههایى که جنگ مطلقا در آن ممنوع است) در این موضوع کرده، مى‏فرماید: «و همچنین ماه حرام»و نیز نظر به این که وجود «قربانیهاى بى‏نشان- هدى- و قربانیهاى نشاندار- قلائد» که تغذیه مردم را در ایامى که اشتغال به مراسم حج و عمره دارند تأمین کرده و فکر آنها را از این جهت آسوده مى‏کند، تأثیرى در تکمیل این برنامه دارد به آنها نیز اشاره کرده مى‏گوید:در پایان آیه چنین مى‏گوید:«خداوند این برنامه‏هاى منظم را به خاطر این قرار داد تا بدانید علم او به اندازه‏اى وسیع است که آنچه در آسمانها و زمین است مى‏داند و از همه چیز- مخصوصا نیازمندیهاى روحى و جسمى بندگانش- باخبر است»

98.در این آیه براى تأکید دستورات گذشته و تشویق مردم به انجام آنها و تهدید مخالفان و معصیت‏کاران مى‏فرماید: «بدانید خدا شدید العقاب و نیز غفور و رحیم است»

99.و باز براى تأکید بیشتر مى‏گوید:مسؤول اعمال شما خودتان هستید و «پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مسؤولیتى جز ابلاغ رسالت و رساندن دستورات خدا ندارد»«و در عین حال خداوند از نیات شما، و از کارهاى آشکار و پنهانى همگى آگاه و باخبر است»

100.اکثریت دلیل «پاکى» نیست! در آیات گذشته سخن از تحریم مشروبات الکلى و قمار و انصاب و ازلام و صید کردن در حال احرام بود، از آنجا که بعضى از افراد ممکن است براى ارتکاب این گونه گناهان عمل اکثریت را در پاره‏اى از محیطها دستاویز قرار دهند.خداوند یک قاعده کلى و اساسى را در یک عبارت کوتاه بیان کرده، مى‏فرماید: «بگو اى پیامبر! هیچ گاه ناپاک و پاک یکسان نخواهد بود، اگر چه فزونى ناپاک و کثرت آلوده‏ها تو را به شگفتى فرو برد»!بنابراین، خبیث و طیب در آیه به معنى هر گونه موجود پاک و ناپاک اعم از غذاها و افکار است.و در پایان آیه، اندیشمندان را مخاطب ساخته و مى‏گوید: «از (مخالفت) خدا بپرهیزید اى صاحبان خرد، تا رستگار شوید»

101.در مورد نزول این آیه و آیه بعد، از على بن أبی طالب علیه السّلام نقل شده است که: «روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطبه‏اى خواند و دستور خدا را در باره حج بیان کرد، شخصى به نام عکاشه- و به روایتى سراقه- گفت: آیا این دستور براى هر سال است، و همه سال باید حج به جا بیاوریم؟پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت کرد، و دوبار، و یا سه بار، سؤال خود را تکرار نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: واى بر تو، چرا این همه اصرار مى‏کنى اگر در جواب تو بگویم بلى، حجّ در همه سال بر همه شما واجب مى‏شود و اگر در همه سال واجب باشد توانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت کنید گناهکار خواهید بود، بنابراین، مادام که چیزى به شما نگفته‏ام روى آن اصرار نورزید.آیه نازل شد و آنها را از این کار بازداشت.سؤالات بیجا! شک نیست که سؤال کردن، کلید فهم حقایق است، و در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور اکید داده شده است که هر چه را نمى‏دانند بپرسند، ولى از آنجا که هر قانونى معمولا استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنایى دارد و آن این که گاهى پاره‏اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است در این گونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مى‏باشد.

قرآن در این آیه به این موضوع اشاره کرده، صریحا مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از امورى که افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى‏شود پرسش نکنید»ولى از آنجا که سؤالات پى در پى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب شک و تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیشترى ببار آورد اضافه مى‏کند"اگر در این گونه موارد زیاد اصرار کنید به وسیله آیات قرآن بر شما افشاء مى‏شود" و به زحمت خواهید افتاد سپس اضافه مى‏کند:تصور نکنید اگر خداوند از بیان پاره‏اى از مسائل سکوت کرده است از آن غفلت داشته، بلکه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و«آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حلیم است»در حدیثى از على علیه السّلام مى‏خوانیم:«خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مکنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از امورى نهى کرده، در برابر آنها پرده‏درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچ گاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر این گونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشید».

102.در این آیه براى تأکید مطلب مى‏گوید: «بعضى از اقوام پیشین، این گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصیان برخاستند» و در پایان این بحث ذکر این نکته را لازم مى‏دانیم که آیه‏هاى فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى‏بندد، بلکه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است.

103.در این آیه، اشاره به چهار «بدعت» نابجا شده که در میان عرب جاهلى معمول بود، آنها بر پاره‏اى از حیوانات به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مى‏ساختند و یا حتى خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجازنمى‏شمردند، یعنى عملا حیوان را بلااستفاده و بیهوده رها مى‏ساختند.قرآن مجید مى‏گوید: "خداوند هیچ یک از این احکام را به رسمیت نمى‏شناسد، نه بحیرةاى قرار داده و نه سائبة و نه وصیلة و نه حام ". و اما توضیح این چهار نوع حیوان:

1- بحیره به حیوانى مى‏گفتند که پنج بار زاییده بود و پنجمین آنها ماده و به روایتى نر بود، گوش چنین حیوانى را شکاف وسیعى مى‏دادند و آن را به حال خود آزاد مى‏گذاشتند و از کشتن آن صرف نظر مى‏کردند.
2- سائبه شترى بوده که دوازده- و به روایتى ده- بچه مى‏آورد، آن را آزاد مى‏ساختند و حتى کسى سوار بر آن نمى‏شد، تنها گاهى از شیر آن مى‏دوشیدند و به میهمان مى‏دادند.
3- وصیله به گوسفندى مى‏گفتند که هفت بار فرزند مى‏آورد و به روایتى به گوسفندى مى‏گفتند: که دوقلو مى‏زایید، کشتن چنان گوسفندى را نیز حرام مى‏دانستند.
4- حام به حیوان نرى مى‏گفتند که ده بار از آن براى تلقیح حیوانات ماده استفاده مى‏کردند و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مى‏آمد.
کوتاه سخن این که منظور حیواناتى بوده که در واقع خدمات فراوان و مکررى به صاحبان خود از طریق «انتاج» مى‏کردند، و آنها هم در مقابل یک نوع احترام و آزادى بر این حیوانات قائل مى‏شدند.سپس مى‏فرماید: «افراد کافر و بت‏پرست اینها را به خدا نسبت مى‏دادند و مى‏گفتند: قانون الهى است»«و اکثر آنها در این باره کمترین فکر و اندیشه‏اى نمى‏کردند و عقل خود را به کار نمى‏گرفتند» بلکه کورکورانه از دیگران تقلید مى‏نمودند.

 

اعظم : 

آیه 100 : اکثرت دلیل حقانیت نیست .این مساله خیلی نکته مهمی هستش و به نظر من بسیار جای کار داره هم از بعد تربیتی روی خودمون و هم بچه هامون
که تعداد پیروان زیاد امری این القا رو در ما بکنه که اون کار درسته
خیلی وقتها ما این اشتباه رو می کنیم که اگه فلان کار نادرسته چرا این همه طرفدار داره پس

خیــــــــــــــــــــــــــــــــــلِی خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی مراقب این اشتباه باشیم

آیه 100 : تفسیر نور
1-ملاک در ارزش‏ها، حقّ وباطل است، نه کثرت و قلّت. «ولواعجبک کثرة الخبیث»
2- «اکثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «اعجبک» (اکثریّت، نه نشانه‏ى حقّانیّت است و نه نشانه‏ى برترى)
3- منطقِ «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» قرآنى نیست. «و لو اعجبک کثرة الخبیث»
4- بى‏تقوایى، نشان بى‏خردى است. «فاتّقوا اللّه یا اولى الالباب»
5 - شناخت پاک از ناپاک و تقوا داشتن وتسلیم موج و هیاهوى جمعیّت نشدن، تنها کار خردمندان است. «فاتّقواللّه یا اولى الالباب»
6- رستگارى علاوه بر عقل و خرد، به تقواى الهى نیاز دارد. «فاتّقواللَّه یا اولى الالباب لعلّکم تفلحون»

آیه 101 : سئوال از هر چیزی که خدای متعال دریچه اطلاع از آن با اسباب عادی را به روی مردم بسته ، ممنوع شده است ، زیرا خطری که در سئوال از اینگونه امور است منحصر در سئوالات اصحاب پیامبر(ص ) نیست ،پرسش از روز مرگ خود یا مثلا روز مرگ دوستان یا عزیزان یا پرسش از زوال ملک و عزت ،همیشه مظنه هلاک و بدبختی است وچه بسا همان جستجو و کنجکاوی خود باعث هلاکت و بدبختی شود، چون خداوند در نظام خلقت بر اساس حکمت اموری را بر آدمیان آشکار و اموردیگری را پنهان داشته است و جستجو برای آشکار شدن امور مخفی باعث اختلال نظام می گردد. لذا برگشت مفاد آیه به این است که ای کسانیکه ایمان آورده اید از رسول خدا(ص ) در باره چیزهایی که شریعت او از آنها ساکت است و خدا هم از روی عفو و آسانگیری و تخفیف بر بندگان متعرض بیان آنها نشده سئوال نکنید،زیراآنهاخصوصیاتی هستند که سئوال از آنها در حین نزول قرآن ، موجب می شودکه پاسخ آنها نازل شود و باعث ناراحتی و اندوهتان گردد، پس جمله (و ان تسئلواعنها حین ینزل قرآن ...)نهی قبل را کامل می کند نه اینکه نهی را از سئوالات در حین نزول قرآن بر داردو جمله (عفا الله عنها)در مقام تعلیل نهی از سئوال است و درخاتمه می فرماید: اگر خداوند از اینگونه سئوالات نهی فرمود: از باب رحمت وعفو و مغفرت بوده است ،چون خدا آمرزنده و بردبار است .

● عدم کنجکاوی بیش از حد در جزئیات احکام دین
سوال: ممکن است کسى اشکال کند و بگوید مگر هیچ عاقلى بدون جهت براى خود نگرانى را می خرد که این آیه از آن نهى می کند؟ خوب بود می فرمود: از مطالبى نپرسید که در آنها چیزهایى است که اگر برملا شود شما را نگران می کند و یا می فرمود: نپرسید از چیزهایى که ایمن نیستند از اینکه روشن شدنش شما را ناراحت کند. زیرا اگر به یکى از این دو تعبیر می فرمود بی اشکال‏تر بود.

پاسخ: شکى در این نیست که جمله «إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» وصفى است براى کلمه (اشیاء) و چون جمله، جمله ایست شرطیه و دلالت دارد بر وقوع جزا در تقدیر، وقوع شرط و لازمه آن این است که این اشیا چیزهایى باشد که اطلاع بر آنها مایه نگرانى است، از این رو جستجوى از آنها در حقیقت درد سر براى خود خریدن است.

آیه بعدی یعنى «قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ...» و همچنین جمله «وَ إِنْ تَسْئَلُوا» دلالت دارد بر اینکه سؤالات، سؤالاتى بوده مربوط به خرده‏ریزهاى احکام دین، و چیزهایى که تفحص و کاوش در آنها جز دشوار کردن دین و سنگین کردن بار تکلیف نتیجه دیگرى ندارد، مانند سؤالاتى که بنى اسرائیل در باره خصوصیات گاوى که مامور به ذبح آن شده بودند می کردند، و در نتیجه اینقدر آن گاو را محدود و مشخص کردند تا منحصر شد به یک گاو، و مجبور شدند به قیمت گزافى خریدارى کنند. مقصود از اشیا همین مطالب است نه امور غیبى.

...........................................................................................................................

 

 مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 96 مائده : 

 

هانیه : 


 این ایه اول که درباره غذاهای دریایی می گفت یعنی همشون حلاله؟! چون هیچ محدودیتی نداره!؟!

راستش من یک سوال دیگه در مورد این غذا هم دارم چند ص پیش در واقع ایه 5 سوره مائده در مورد این بود که خوردن غذاهای اهل کتاب بر شما حلا ل است .. من اینترنت سرچ می کردم اما بیشتر از رساله ها منبع م یده و نه از قران یا روایات ...

کسی در این مورد اطلاعات دقیق تری داره؟ {برای من اینجا مهمه که اینو بدونم چون خیلی برام پیش می اد انواع غذاهای دریایی یا عذایی که بر دیگر اهل کتاب ها حلال است .. } ؟

 

نفیسه : 

اطلاعاتی که من در مورد سوال اولت دارم اینه که همه ی ابزیان حلال نیستند تنها ماهی های فلس دار و میگو از حیوانات دریایی حلال گوشت هستند.یعنی صدف دریایی هم حرام میباشد.ولی در مورد سوال دوم که پرسیدی مطلبی رو خوندم که عینا میارم.فکر میکنم همون حدیث امام صادق(ع)کفایت کنه.

بیشتر مفسران و دانشمندان اهل سنت معتقدند، عبارت "طعام اهل کتاب" که در این آیه حلال شمرده شده، هر نوع طعامى از آنان را شامل مى ‏شود؛ خواه گوشت حیواناتى باشد که به دست خود آنها ذبح شده و یا غیر آن، ولى اکثریت قاطع مفسران و فقهاى شیعه بر این عقیده ‏اند که منظور از آن غیر از گوشت هایى است که توسط آنها ذبح شده باشد. البته گروه اندکی از دانشمندان شیعه پیرو نظریه اولند.
روایات متعددى که از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده، این مطلب را تاکید مى‏ کند که منظور از طعام در این آیه، غیر ذبیحه‏ هاى اهل کتاب است؛ به عنوان نمونه در تفسیر على بن ابراهیم از امام صادق (ع) نقل شده که در باره آیه فوق چنین فرمود: عنى بطعامهم هاهنا الحبوب و الفاکهة غیر الذبائح التی یذبحون فانهم لا یذکرون اسم اللَّه علیها؛ یعنی: منظور از طعام اهل کتاب حبوبات و میوه ‏هاست نه ذبیحه‏ هاى آنها، زیرا آنها هنگام ذبح کردن، نام خدا را نمى‏ برند.
دقت در آیات گذشته (که حرام بودن ذبیحه ای که نام خدا بر او برده نشده را اعلام نموده) نشان مى ‏دهد که تفسیر دوم (یعنی تفسیر طعام به غیر ذبیحه) به حقیقت نزدیک تر است، زیرا همانطور که امام صادق (ع) هم در روایت فوق اشاره فرموده، اهل کتاب نوعا شرائط ذبح اسلامى را رعایت نمى‏ کنند (یعنی نه نام خدا را مى‏ برند و نه رو به سوى قبله حیوان را ذبح مى‏ کنند و نه پایبند به رعایت سایر شرایط ذبح اسلامی اند)، با این اوصاف چگونه ممکن است در آیات قبل چنین حیوانى (که ذبح شرعی نشده) صریحا تحریم شده باشد و در این آیه حلال شمرده شود؟! پس نتیجه می گیریم که منظور از طعام حلال اهل کتاب در این آیه، غیر از گوشت هایى است که توسط آنها ذبح شده باشد.

 

هانیه : 

 

منم در مورد غذاهای دریایی از رساله ها همون برداشت شما رو کردم. یه کم دنبال بادگرفتن احکام از متن صریح قران بودم. اما بنظر میرسه اعتماد به مراجع دینی زبده عاقلانه تره ؛)
در مورد گوشت هم از این نظر پرسیدم که یهودیان اینجا مثل مسلمونا(شایدم ما مثل اونا) هر نوع گوشتی رو نمی خورن و باید به روش شرعی شون ذبح بشه که حالا روبه قبله اینا رو نمیدونم اما اینکه چگونه حیوان را بکشند کمتر زجر بکشه یا مثلا اجازه بدن خون از بدن حیوان کامل خارج بشه .... شبیه است.
حتی شنیدم این روش ذبح اسلامی ریشه در روش کشتن یهودیان داره. نمی دونم. سوالم بیشتر از این بابت بود. به گوشت kosher معروفه.
متاسفانه من از یکی از این سایتهای پاسخ به سوالات دبنی پرسیدم اصلا خبر نداشت.
اما خوب گاها کمبودهایی برا خرید گوشت حلال وجود داره. بهمین خاطر پرسیدم.

 

نفیسه : 

از سر کنجکاویی که بدونم این کوشری که میگی چیه یه سرچی تو اینترنت داشتم وبه این نتیجه رسیدیم که اگرچه ذبح یهودیان شبیه مسلموناست اما عینا یکی نیست واین گوشت کوشر برای ما حلال نیست وفقط باید گوشت حلال با برچسب حلال یا zabiha باشه .با مراجعه به وبسایت zabiha.org می تونی در هر شهری محلهایی که گوشت حلال دارن پیدا کنی، حتی رستورانهای حلال.

یه سری هم به اینجا بزن فکر کنم بتونه کمک کنه.
ww.applyabroad.org forum/showthread.php?27626-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%BA%D8%B0%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84/page7


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۰۵
* مسافر
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ

114 . صفحه 114

 

بیستم فروردین : 

نفیسه :

 

37.سپس به دوام این کیفرکه در آیه قبل اشاره شد،می پردازد و مى‏گوید: «آنها پیوسته مى‏خواهند از آتش دوزخ خارج شوند ولى توانایى بر آن را ندارند و کیفر آنها ثابت و برقرار خواهد بود»

38.مجازات دزدان! در چند آیه قبل احکام «محارب» بیان شد، در این آیه، به همین تناسب حکم دزد یعنى کسى که بطور پنهانى و مخفیانه اموال مردم را مى‏برد بیان گردیده است، نخست مى‏فرماید: «دست مرد و زن سارق را قطع کنند»از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود که تنها چهار انگشت از دست راست بریده مى‏شود، نه بیشتر، اگر چه فقهاى اهل تسنن بیش از آن گفته‏اند! در اینجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى که در آیه حدّ زناکار، زن زانیه بر مرد زانى مقدم ذکر شده است، این تفاوت شاید به خاطر آن باشد که در مورد دزدى عامل اصلى بیشتر مردانند و در مورد ارتکاب زنا عامل و محرک مهمتر زنان بى‏بندوبار! سپس مى‏گوید: «این کیفرى است در برابر اعمالى که انجام داده‏اند و مجازاتى است از طرف خداوند»و در پایان آیه براى رفع این توهم که مجازات مزبور عادلانه نیست مى‏فرماید:«خداوند توانا (قدرتمند) و حکیم است»بنابراین دلیلى ندارد که از کسى انتقام بگیرد و کسى را بى‏حساب مجازات کند.

39.در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى‏فرماید: «کسى که بعد از این ستم توبه کند و در مقام اصلاح و جبران برآید خداوند او را خواهد بخشید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».آیا بوسیله توبه تنها گناه او بخشوده مى‏شود و یا این که حد سرقت (بریدن دست) نیز ساقط خواهد شد؟
معروف در میان فقهاى ما این است که: اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه کند حدّ سرقت نیز از او برداشته مى‏شود، ولى هنگامى که از طریق دو شاهد عادل، جرم او ثابت شد با توبه حدّ از بین نمى‏رود.

40.به دنبال حکم توبه سارقان روى سخن را به پیامبر بزرگ اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانى که خداوند مالک آسمان و زمین است (و هر گونه صلاح بداند در آنها تصرف مى‏کند) هر کس را که شایسته مجازات بداند، مجازات و هر کس را که شایسته بخشش ببیند، مى‏بخشد و او بر هر چیز تواناست»

41.از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: یکى از اشراف یهود خیبر که داراى همسر بود، با زن شوهردارى که او هم از خانواده‏هاى سرشناس خیبر محسوب مى‏شد عمل منافى عفت انجام داد، یهودیان از اجراى حکم تورات (سنگسار کردن) در مورد آنها ناراحت بودند، این بود که به هم مسلکان خود در مدینه پیغام فرستادند که حکم این حادثه را از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بپرسند (تا اگر در اسلام حکم سبکترى بود آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آن را نیز به دست فراموشى بسپارند و شاید از این طریق مى‏خواستند توجه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمایند).در این موقع حکم سنگباران کردن کسانى که مرتکب زناى محصنه مى‏شود نازل گردید، ولى آنها از پذیرفتن این حکم شانه خالى کردند! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه کرد: این همان حکمى است که در تورات شما نیز آمده، آیاموافقید که یکى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل کرد بپذیرید.گفتند: آرى.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: ابن صوریا که در فدک زندگى مى‏کند چگونه عالمى است؟
گفتند: او از همه یهود به تورات آشناتر است، به دنبال او فرستادند و هنگامى که نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد به او فرمود: آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردى در تورات بر شما نازل شده است یا نه؟
او در پاسخ گفت: آرى! چنین حکمى در تورات آمده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: چرا از اجراى این حکم سرپیچى مى‏کنید؟

او در جواب گفت: حقیقت این است که ما در گذشته این حد را در باره افراد عادى اجرا مى‏کردیم، ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى‏نمودیم، این بود که گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج یافت. به همین جهت ما قانونى سبکتر از قانون سنگسار کردن تصویب نمودیم.در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند و فرمود: خدایا من نخستین کسى هستم که حکم تو را زنده نمودم بعد از آن که یهود آن را از بین بردند.در این هنگام آیه نازل شد و جریان مزبور را بطور فشرده بیان کرد.داورى میان دوست و دشمن- از این آیه و چند آیه بعد از آن استفاده مى‏شود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصى در باره جرایم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند.آیه مورد بحث با خطاب (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ) «اى فرستاده!» آغاز شده، گویا به خاطر اهمیت موضوع مى‏خواهد حس مسؤولیت را در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر تحریک کند و اراده او را تقویت نماید.سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان مقدمه‏اى براى حکم بعد پرداخته و مى‏فرماید: «آنها که با زبان، مدعى ایمانند و قلب آنها هرگز ایمان نیاورده و در کفر بر یکدیگر سبقت مى‏جویند هرگز نباید مایه اندوه تو شوند» زیرا این وضع تازگی ندارد.بعد از ذکر کارشکنیهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و یهود پرداخته و مى‏گوید: «همچنین کسانى که از یهود نیز این مسیر را مى‏پیمایند نباید مایه اندوه تو شوند»

بعد اشاره به پاره‏اى از اعمال نفاق‏آلود کرده، مى‏گوید: «آنها زیاد به سخنان تو گوش مى‏دهند) اما این گوش دادن براى درک و اطاعت نیست، بلکه براى این است) که دستاویزى براى تکذیب و افترا بر تو پیدا کنند»این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد، «آنها به دروغهاى پیشوایان خود فراوان گوش مى‏دهند. ولى حاضر به پذیرش سخن حق نیستند».صفت دیگر آنها این است که نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مى‏شوند، بلکه «در عین حال جاسوسهاى دیگران که نزد تو نیامده‏اند نیز مى‏باشند»یکى دیگر از صفات آنها این است که «سخنان خدا را تحریف مى‏کنند (خواه تحریف لفظى و یا تحریف معنوى هر حکمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خود تشخیص دهند) آن را توجیه و تفسیر و یا بکلى رد مى‏کنند»عجب‏تر این که آنها پیش از آن که نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفته‏اند، «بزرگان آنها به آنان دستور داده‏اند که اگر محمد حکمى موافق خواست ما گفت، بپذیرید و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى کنید»اینها در گمراهى فرو رفته‏اند و به این ترتیب امیدى به هدایت آنها نیست، و خدا مى‏خواهد به این وسیله آنها را مجازات کرده و رسوا کند «و کسى که خدا اراده مجازات و رسوایى او را کرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نیستى»آنها به قدرى آلوده‏اند که قابل شستشو نمى‏باشند به همین دلیل"آنها کسانى هستند که خدا نمى‏خواهد قلب آنها را شستشو دهد".

 

اعظم : 

 

تو تفاسیری که می خوندم این نکته به نظرم خیلی قابل تامل بود : حدیثی از پیامبر : بدترین نوع سرقت سرقت از نماز و ناقص انجام دادن رکوع و سجود است

منظور از قطع دست هم قطع چهارانگشت دست راست هستش چون از امام جواد علیه السلام هستش که کف دست رو انسان برای سجده نیاز داره

سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مى فرماید:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»؛(5)(سجده گاهها (هفت عضوى که سجده بر آنها انجام مى گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید))(6) و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.

ایه 41 : هر شنیدنی هم شنیدن نیست . انگیزه شنیدن خیلی مهمه .... (سماعون للکذب) ....نیت هر عملی خیلی مهمه حتی شنیدن

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 38 مائده : 

اعظم *: 

برام همیشه سوال بوده که چرا در ایران حکم قطع انگشتان برای دزدها اعمال نمیشه؟!

اعظم : 

من خیلی مطالب رو دیدم سرجمع به این نتیجه رسیدم که بیشتر برای مصالح بین المللی این کار انجام نمیشه چون به نظر حکم سختیه

این لینک رو می تونی ببینی :http://ww.porseshkadeh.com/Question/27218/%D9%85%DA%AF%D8%B1-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%B3-%DA%86%D8%B1%D8%A7

یک w به قبل آدرس لینک سایت اضافه کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۹
* مسافر
پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

100 . صفحه 100

ششم فروردین :

نفیسه :

135.عدالت اجتماعى! به تناسب دستورهایى که در آیات گذشته در باره اجراى عدالت در مورد یتیمان، و همسران داده شده، در این آیه یک اصل اساسى و یک قانون کلى در باره اجراى عدالت در همه موارد بدون استثناء ذکر مى‏کند و مى‏فرماید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید کاملا قیام به عدالت کنید».یعنى، باید آنچنان عدالت را اجرا کنید که کمترین انحرافى به هیچ طرف پیدا نکنید.سپس براى تأکید مطلب مسأله «شهادت» را عنوان کرده، مى‏فرماید:به خصوص در مورد شهادت باید همه ملاحظات را کنار بگذارید«و فقط به خاطر خدا شهادت به حق دهید، اگر چه به زیان شخص شما یا پدر و مادر و یا نزدیکان تمام شود»از این جمله استفاده مى‏شود که بستگان مى‏توانند با حفظ اصول عدالت به سود یا به زیان یکدیگر شهادت دهند.
سپس به قسمت دیگرى از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره کرده مى‏فرماید:«نه ملاحظه ثروت ثروتمندان باید مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقیران، زیرا«اگر آن کس که شهادت به حق به زیان او تمام مى‏شود، ثروتمند یا فقیر باشد، خداوند نسبت به حال آنها آگاهتر است»نه صاحبان زر و زور مى‏توانند در برابر حمایت پروردگار، زیانى به شاهدان بر حق برسانند، و نه فقیر با اجراى عدالت گرسنه مى‏ماند».باز براى تأکید دستور مى‏دهد که «از هوى و هوس پیروى نکنید تا مانعى در راه اجراى عدالت ایجاد گردد» از این جمله به خوبى استفاده مى‏شود که سر چشمه مظالم و ستمها، هوى پرستى است و اگر اجتماعى هوى پرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت! بار دیگر به خاطر اهمیتى که موضوع اجراى عدالت دارد، روى این دستور تکیه کرده مى‏فرماید:«اگر مانع رسیدن حق به حقدار شوید و یا حق را تحریف نمایید و یا پس از آشکار شدن حق از آن اعراض کنید، خداوند از اعمال شما آگاه است»آیه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مسأله عدالت اجتماعى در هر شکل و هر صورت کاملا روشن مى‏سازد و انواع تأکیداتى که در این چند جمله به کار رفته است نشان مى‏دهد که اسلام تا چه اندازه در این مسأله مهم انسانى و اجتماعى، حساسیت دارد،اگر چه با نهایت تأسف میان عمل مسلمانان، و این دستور عالى اسلامى، فاصله از زمین تا آسمان است!، و همین یکى از اسرار عقب ماندگى آنهاست.

136.از «ابن عباس» نقل شده که این آیه در باره جمعى از بزرگان اهل کتاب نازل گردید مانند عبد اللّه بن سلام و اسد بن کعب و برادرش اسید بن کعب و جمعى دیگر، زیرا آنها در آغاز خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند: ما به تو و کتاب آسمانى تو و موسى و تورات و عزیر ایمان مى‏آوریم ولى به سایر کتابهاى آسمانى و همچنین سایر انبیاء ایمان نداریم.آیه نازل شد و به آنها تعلیم داد که باید به همه ایمان داشته باشید.با توجه به شأن نزول، روى سخن در آیه به جمعى از مؤمنان اهل کتاب است که آنها پس از قبول اسلام روى تعصبهاى خاصى تنها اظهار ایمان به مذهب سابق خود و آیین اسلام مى‏کردند، اما قرآن به آنها توصیه مى‏کند که تمام پیامبران و کتب آسمانى را به رسمیت بشناسند، زیرا همه از طرف یک مبدء مبعوث شده‏اند. بنابراین، معنى ندارد که بعضى از آنها را بپذیرند و بعضى را نپذیرند، مگر یک حقیقت واحد تبعیض‏بردار است؟و مگر تعصبها مى‏تواند جلو واقعیات را بگیرد؟لذا آیه مى‏گوید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید به خدا و پیامبرش (پیامبر اسلام) و کتابى که بر او نازل شده، و کتب آسمانى پیشین، همگى ایمان بیاورید»و در پایان آیه سرنوشت کسانى را که از این واقعیتها غافل بشوند بیان کرده، چنین مى‏فرماید:«کسى که به خدا و فرشتگان، و کتب الهى، و فرستادگان او، و روز بازپسین، کافر شود، در گمراهى دور و درازى افتاده است»در حقیقت ایمان بهپنج اصل در این آیه لازم شمرده شده است،یعنی علاوه بر ایمان به مبدء ومعاد،ایمان به کتب آسمانی و انبیاء وفرشتگان نیز لازم میباشد.

137.سرنوشت منافقان لجوج! به تناسب بحثى که در آیه قبل در باره کافران و گمراهى دور و دراز آنها بود در اینجا قرآن اشاره به حالت جمعى از آنان کرده که هر روز شکل تازه‏اى به خود مى‏گیرند، روزى در صف مؤمنان، و روز دیگر در صف کفار، و باز در صف مؤمنان و سپس در صفوف کافران متعصب و خطرناک قرار مى‏گیرند خلاصه همچون «بت عیّار» هرلحظه به شکلى و هر روز به رنگى در مى‏آیند و سر انجام در حال کفر و بى‏ایمانى جان مى‏دهند! این آیه در باره سرنوشت چنین کسانى مى‏گوید:«آنها که ایمان آوردند سپس کافر شدند باز ایمان آوردند و بار دیگر راه کفر پیش گرفتند و سپس بر کفر خود افزودند، هرگز خداوند آنها را نمى‏آمرزد و به راه راست هدایت نمى‏کند».


138.در این آیه مى‏گوید: «به این دسته از منافقان بشارت بده که عذاب دردناکى براى آنها است».

139.و در این آیه این دسته از منافقان چنین توصیف شده‏اند:«آنها کافران را به جاى مؤمنان دوست خود انتخاب مى‏کنند»سپس مى‏گوید: هدف آنها از این انتخاب چیست؟ «آیا راستى مى‏خواهند آبرو و حیثیتى از طریق این دوستى براى خود کسب کنند»؟!«در حالى که تمام عزتها مخصوص خداست»زیرا عزت همواره از «علم» و «قدرت» سر چشمه مى‏گیرد و اینها که قدرت و علمشان ناچیز است،کارى از دستشان ساخته نیست که بتوانند منشأ عزتى باشند.این آیه به همه مسلمانان هشدار مى‏دهد که عزت خود را در همه شؤون زندگى اعم از شؤون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، زیرا هر روز که منافع آنها اقتضا کند فورا صمیمى‏ترین متحدان خود را رها کرده و به سراغ کار خویش مى‏روند که گویى هرگز با هم آشنایى نداشتند، چنانکه تاریخ معاصر شاهد بسیار گویاى این واقعیت است!

140.از ابن عباس نقل شده که: جمعى از منافقان در جلسات دانشمندان یهود مى‏نشستند، جلساتى که در آن نسبت به آیات قرآن استهزاء مى‏شد، آیه نازل گشت و عاقبت شوم این عمل را روشن ساخت.در مجلس گناه ننشینید- در سوره انعام آیه 68 صریحا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده است که: «اگر مشاهده کنى کسانى نسبت به آیات قرآن استهزاء مى‏کنند و سخنان ناروا مى‏گویند، از آنها اعراض کن».این آیه بار دیگر این حکم اسلامى را تأکید مى‏کند و به مسلمانان هشدار مى‏دهد که: «در قرآن به شما قبلا دستور داده شده که هنگامى بشنوید افرادى نسبت به آیات قرآن کفر مى‏ورزند و استهزاء مى‏کنند با آنها ننشینید تا از این کار صرف نظر کرده، به مسائل دیگرى بپردازند»سپس نتیجه این کار را چنین بیان مى‏کند که:«اگر شما در این گونه مجالس شرکت کردید همانند آنها خواهید بود»و سرنوشتتان، سرنوشت آنهاست.باز براى تأکید این مطلب اضافه مى‏کند شرکت در این گونه جلسات نشانه روح نفاق است «و خداوند همه منافقان و کافران را در دوزخ جمع مى‏کند».

 

هانیه :

من از بیان اون ایه 135 که گفتین خیلی خوشم اومد که - تاکید می شه برای برقراری عدالت هم باید روی عواطفتون پا بذارین و هم ترس ناشی از فقیر شدن یا ناشی از ترس طرف مقابل اگه از شما ثروتمندتره ... و از هوای نفستون پیروی نکنید که خدا آگاهه


مومن بودن که خدا یک جورایی حس می کنم شرط مومن بودن را گذاشته یک کم داره سخت می شه ....

- الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ..

- ایمان به خدا، پیامبرش، به کتاب نازل شده، به کتب پیشین، به ملائکه، به آخرت ... اینها همه در یک راستا هستند.. گاهی می شنویم که می گن من فقط خدا را قبول دارم و بس ... واقعا این کافی نیست ... یک جوری پیروی از نفسمونه .. یک کم کلاهمونو قاضی کنیم می توانیم قشنگ رد پای نفس و خودخواهی مونو ببینیم


ایه 137 بمن یاد می ده : - تو ایمان به خدا باید ثابت قدم بود و جلو رفت و سعی کرد هر نشونه ای از کفر را دور انداخت که باعث می شه به گمراهی دوری بریم که برگشتنمون کار خودشه ... (که در همین قران این نشونه های ایمان و کفر را می شه پیدا کرد و در زندگی مون ان شاءالله خودش کمک کنه عملی کنیم )

ایه 138 :- این ایه برای من سواله که می که بشارت بده به منافقین نه این که انذارشون کن یا بترسونشون ... بشارت معمول وعده مثبتی است نمی دونم ایا منظور خاصی از این ایه بوده ؟! بشارت به عذاب دردناک ...در مورد این عذاب دردناک بنظر من یک چیزی تو مایه های یه حسرت عمیقه !!

ایه 139
- گاهی برای رسیدن به یک سری موقعیت ها و یا عزت های ظاهری اجتماعی ولو کوچیک و شاد کردن دل یکی یا جلب رضایتش، کاری را برخلاف عقیده مون انجام می دیم تا پیش دیگران عزیز بشیم {بخصوص اینجا برای من گاهی به صورت واضح پیش می اد } اما عزت واقعی دست خداست :


- چون اشک بیندازیش از دیده مردم آن را که دمی از نظر خویش برانی
ایه 140 :
این ایه را من عینیا این جا تجربه کردم با کسانی نشستم که ایات خدا را بدون این که بشنوند (یا حتی یک بار بدون پیش قضاوت قران را بخوونند) اونو به استهزا گرفتند و من سکوت کرده بودم ... و این ناشی از عدم سلاحی بود که نداشتم ... خدایا خودت همیشه نگهدارمون باش ...

 

اعظم :


135. رعایت عدالت :
اینکه ادم عدالت رو رعایت کنه خیلی سخته
اینکه در شهادت دادن تابع هوای نفیش نشه خیلی سخته
ولی مساله اینه اون چیزی که خداوند ار ما خواسته عدم پیروی از هوای نفس و گفتن حقه
گاهی یه طرف حکم ثروتمنده به خاطر طمع به مالش ،کرنشی که در مقابل نالش داریم به نفعش شهادت میدیم و حتی روحیه ضد سرمایه داریمون ! به ضررش شهادت میدیم
یا به خاطر دلسوزیمون به نفع فقیز شهادت میدیم یا به خاطر تحقیر به ضررش

مساله اینه که ما هی نباید به خاطر عقل و تشخیص خودمون و اون فکرهایی که توذهنمونه جانب حق رو نگیریم
وظیفه ما فقط گفتن حقه
خدا خودش همه شرایطی که ما فکر می کنیم در نظرمی گیریم رو خیلی بهتر لحاظ میکنه


136 .ایمان اجزایی داره ...ایمان به خدا ، پیامبران ، کتاب قرآن و کتب ائمه پیشین ، روز قیامت .... صرف اینکه بگیم ایمان اوردیمکافی نیست باید به همه اجزای ایمان ، ایمان بیاریم .... ایمان چیزی ذهنی و خیالی نیست اصولی داره که اگه به اونا مومن بشیم تازه ایمان اوردیم


137 : اگه هی بخوای ایمان بیاری ، هی ایمانت رو بذاری کنار این کار فقط کفر درونیت رو بیشتر می کنه و هیچ سودی نداره


138 .اینجا بشارت یه جور کنایه است یعنی همونجوری که اونا با ذوق و شوق به راه غلطشون ادامه میدن و ابایی از کفرشون ندارن تو هم بشارتشون بده که سرانجام این راه عذاب دردناکه (کنایه تمسخر آمیز)....البته بشارت به معنی خبری که آثارش در چهره هم مشاهده میشه گفته میشه


139 . همونجورکه هانیه جان نوشتن خیلی وقتها برای عزیز شدن نزد آدما کارایی انجام میدیم که که مخالف با فرمان خداست ... در صورتیکه عزت داشتن و نداشتن همه نزد خداست .... (چقدر این نفس و عقل زبون هوای نفس از پیش خودش تدبیر می کنه !!!! امان ...امان .... امان )

139 . رابطه با کفار اونم به خاطر رسیدن به عزت ! ... چقدر این آیه نکته داره ... چقدر ایمان میخواد که آدم یقین داشته باشه اگه در راه ایمان واقعی باشه نیازی به دوستی با دشمن خدا نداره

139 . در صدر اسلام، منافقان با یهود مدینه و مشرکان مکّه رابطه داشتند تا اگر مسلمانان شکست خوردند، آنها ضررى نبینند و جایگاه خود را از دست ندهند.|(در مناجات شعبانیّه مى‏خوانیم: «الهى بیدک لا بید غیرک زیادتى و نقصى» خداوندا! زیادى و یا کاستى من تنها در دست توست، نه در دست دیگرى.)

140 : از این آیه چند نکته استفاده میشود:
1 -شرکت در این گونه جلسات گناه به منزله شرکت در گناه است ، اگر چه شرکت کننده ساکت باشد ، زیرا این گونه سکوتها یکنوع رضایت و امضاى عملى است .
2 -نهى از منکر اگر به صورت مثبت امکان‏پذیر نباشد لااقل باید به صورت منفى انجام گیرد به این طریق که از محیط گناه و مجلس گناه انسان دور شود .
3 -کسانى که با سکوت خود و شرکت در اینگونه جلسات عملا گناهکاران را تشویق میکنند مجازاتى همانند مرتکبین گناه دارند .
4 -نشست و برخاست با کافران در صورتى که نسبت به آیات الهى توهین نکنند و خطر دیگرى نداشته باشد مانعى ندارد ، زیرا جمله حتى یخوضوا فى حدیث غیره این کار را مباح شمرده است .
5 -مجامله با این گونه گناهکاران نشانه روح نفاق است زیرا یک مسلمان واقعى هرگز نمیتواند در مجلسى شرکت کند که در آن نسبت به آیات و احکام الهى توهین میشود ، و اعتراض ننماید ، یا لااقل عدم رضایت خود را با ترک آن مجلس آشکار نسازد .


140 : متاسفانه متاسفانه الان خیلی وقتها این آیه 140 الزامی میشه ... به قول هانیه جان آدمایی که حتی یه بار قرآن رو بدون غرض ورزی و پیش داوری نخوندن ، یه بار نرفتن رفتار 14 معصوم رو مطالعه کنن ، سیره عملی اخلاقی اونا رو بخونن و پر از کینه و نفرت هستن .... ملاک داوریشون هم همین چیزایی که ات که در جامعه ما به اسم اسلام جاریه و خدا می دونه چقدر از اسلام دوره وقتی دور هم می شینن دست به استهزا و مسخره می زنن ....

 

مریم :

137 : اگه هی بخوای ایمان بیاری ، هی ایمانت رو بذاری کنار این کار فقط کفر درونیت رو بیشتر می کنه و هیچ سودی نداره
این جمله خیلی تامل برانگیزه

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

آیه 138 نساء :

هانیه :


ایه 138 :- این ایه برای من سواله که می که بشارت بده به منافقین نه این که انذارشون کن یا بترسونشون ... بشارت معمول وعده مثبتی است نمی دونم ایا منظور خاصی از این ایه بوده ؟! بشارت به عذاب دردناک ...در مورد این عذاب دردناک بنظر من یک چیزی تو مایه های یه حسرت عمیقه !!

 

اعظم:

138 .اینجا بشارت یه جور کنایه است یعنی همونجوری که اونا با ذوق و شوق به راه غلطشون ادامه میدن و ابایی از کفرشون ندارن تو هم بشارتشون بده که سرانجام این راه عذاب دردناکه (کنایه تمسخر آمیز)....البته بشارت به معنی خبری که آثارش در چهره هم مشاهده میشه گفته میشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۳۱
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ق.ظ

84 . صفحه 84

 

نوزدهم اسفند : 

نفیسه : 

34.خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سر پرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مى‏ کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود، مى‏ گوید: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند».البته مقصود از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست، بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهاى لازم است.جمله بعد که دو بخش است در قسمت اول مى‏ فرماید: «این سرپرستى به خاطر برتری هایى است که (از نظر نظام اجتماع) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است».و در قسمت دوم مى‏ فرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند».سپس اضافه مى‏ کند که زنان در برابر وظایفى که در خانواده به عهده دارند به دو دسته‏ اند:
دسته اول: «و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند و در غیاب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، مى‏ کنند».یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمى‏ شوند، و وظایف و مسؤولیت هاى خود را به خوبى انجام مى‏ دهند.

دسته دوم: زنانى هستند که از وظایف خود سرپیچى مى‏ کنند و نشانه‏ هاى ناسازگارى در آنها دیده مى‏ شود، مردان در مقابل این گونه زنان وظایفى دارند که باید مرحله به مرحله اجرا گردد، در مرحله اول مى‏ فرماید: «زنانى را که از طغیان و سرکشى آنها مى‏ ترسید پند و اندرز دهید».در مرحله دوم مى‏ فرماید: «در صورتى که اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى کنید».و در مرحله سوم: در صورتى که سرکشى و پشت پا زدن به وظایف و مسؤولیتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون‏ شکنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تأثیر کند، و نه جدا شدن در بستر، و کم اعتنایى نفعى نبخشد، و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند «آنها را تنبیه بدنى کنید».مسلم است که اگر یکى از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانه‏ گیرى کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله مى‏ فرماید:«پس اگر آنها از شما اطاعت کردند، راهى براى تعدّى بر آنها مجویید».و در پایان آیه مجددا به مردان هشدار مى‏ دهد که از موقعیت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتهاست بیندیشند«زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».

35.این آیه اشاره به مسأله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده، مى‏ گوید: «و اگر از جدایى و شکاف میان آنان (دو همسر) بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر، و داورى از خانواده زن انتخاب کنید» تا به کار آنان رسیدگى کنند.سپس مى‏ فرماید: «اگر این دو داور (با حسن نیت و دلسوزى وارد کار شوند و) هدفشان اصلاح میان دو همسر بوده باشد، خداوند کمک مى‏ کند و به وسیله آنان میان دو همسر الفت مى‏ دهد».و براى این که به داوران هشدار دهد که حسن نیت به خرج دهند در پایان آیه مى‏ فرماید: «خداوند (از نیت آنها) با خبر و آگاه است».محکمه صلح خانوادگى که در آیه فوق به آن اشاره شده یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند:
1- در محیط خانواده نمى‏ توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بى‏ روح گام برداشت، لذا دستور مى‏ دهد که داوران این محکمه کسانى باشند که پیوند خویشاوندى به دو همسر دارند و مى‏ توانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح تحریک کنند.
2- در محاکم عادى قضایى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هر گونه اسرارى که دارند فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى اسرار زناشویى خود را فاش سازند احساسات یکدیگر را چنان جریحه‏ دار مى‏ کنند که اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.
3- داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات غالبا بى‏ تفاوتند در حالى که در محکمه صلح فامیلى حکمین نهایت کوشش را به خرج مى‏ دهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته، به جوى باز گردد!
4- از همه اینها گذشته چنین محکمه‏ اى هیچ یک از مشکلات و هزینه‏ هاى سرسام آور وسرگردانی محاکم معمولی را ندارد.

36.در این آیه یک سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بیان شده است، و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مى‏ شود.
1- نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترک شرک و بت پرستى که ریشه اصلى تمام برنامه‏ هاى اسلامى است مى‏ کند، دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاک، و نیت را خالص، و اراده را قوى، و تصمیم را براى انجام هر برنامه مفیدى محکم مى‏ سازد، و از آنجا که آیه بیان یک رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز اشاره به حق خداوند بر مردم کرده، مى‏ گوید: «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید».
2- سپس مى‏ گوید: «و به پدر و مادر نیکى کنید».حق پدر و مادر از مسائلى است که در قرآن مجید زیاد روى آن تکیه شده و کمتر موضوعى است که این قدر مورد تأکید واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحید قرار گرفته است.
3- «همچنین به خویشاوندان» نیکى کنید.این موضوع نیز از مسائلى است که در قرآن تأکید فراوان در باره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نیکى به خویشاوندان».
4- سپس اشاره به حقوق «ایتام» کرده، و افراد با ایمان را توصیه به نیکى در حق «یتیمان» مى‏ کند. زیرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون همیشه کودکان یتیمى وجود دارند که فراموش کردن آنها نه فقط وضع آنان را به خطر مى‏ افکند، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر مى‏ اندازد.
5- بعد از آن حقوق «مستمندان» را یاد آورى مى‏ کند.
زیرا در هر اجتماعى افرادى معلول و از کار افتاده و مانند آن وجود دارند که فراموش کردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانى است.
6- سپس توصیه به نیکى در حق «همسایگان نزدیک» مى‏ کند.
7- سپس در باره «همسایگان دور» سفارش مى‏ کند.

«حق همسایگى»دراسلام به قدرى اهمیت دارد که در وصایاى معروف علی(ع)مى‏ خوانیم:«آنقدرپیامبر(ص)درباره آنها سفارش کرد، که ما فکر کردیم شاید دستور دهدهمسایگان از یکدیگر ارث ببرند».در حدیث دیگرى از پیامبرنقل شده که در یکى از روزها سه بار فرمود:"به خدا سوگند چنین کسى ایمان ندارد..."پرسیدند چه کسى؟پیامبر(ص)فرمود:«کسى که همسایه او از مزاحمت او در امان نیست»!8- سپس قرآن درباره کسانى که با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصیه کرده، مى‏ فرماید: «و به دوست و همنشین» نیکى کنید.البته «صاحب بالجنب» معنایى وسیعتر از دوست و رفیق دارد، به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام کسانى که با انسان ارتباط دارند مى‏باشد،اعم از دوستان واقعى و همکاران و همسفران و مراجعان و شاگردان و مشاوران و خدمتگزاران.9- دسته دیگرى که در اینجا درباره آنها سفارش شده، کسانى هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا مى‏ کنند و با این که ممکن است در شهر خود افراد متمکنى باشند، در سفر به علتى وا مى‏ مانند مى‏ فرماید:«و واماندگان».10- در آخرین مرحله توصیه به نیکى کردن نسبت به بردگان کرده، مى‏ فرماید: «و بردگانى که مالک آنها هستید».در حقیقت آیه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مى‏ گردد و تنها این آیه نیست که در آن درباره بردگان توصیه شده، بلکه در آیات مختلف دیگر نیز در این زمینه بحث شده است.در پایان آیه هشدار مى‏ دهد و مى‏ گوید: «خداوند افراد متکبر وفخر فروش را دوست نمى‏ دارد».به این ترتیب هر کس از فرمان خدا سرپیچى کند و به خاطر تکبر، از رعایت حقوق خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان،ابن السبیل ودوستان سرباز زند محبوب خدا ومورد لطف او نیست وهرکس که مشمول لطف او نباشد از هر خیر وسعادتی محروم است.

37.این آیه در حقیقت، دنباله آیات پیش و اشاره به افراد متکبر و خودخواه است «آنها کسانى هستند که (نه تنها خودشان از نیکى کردن به مردم) بخل مى‏ورزند، بلکه مردم را نیز به بخل دعوت مى‏کنند»علاوه بر این سعى دارند «آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده کتمان کنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پیدا کنند سپس سر انجام و عاقبت کار آنها را چنین بیان مى‏کند که: "ما براى کافران عذاب خوار کننده ای مهیا کرده ایم"شاید سرّ تعبیر به «کافرین» آن باشد که «بخل» غالبا از کفر سر چشمه مى‏گیرد، زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بى‏پایان پروردگار نسبت به نیکوکاران ندارند، و این که مى‏گوید: «عذاب آنها خوارکننده است»براى این است که جزاى «تکبر» و «خودبرتربینى» را از این راه ببینند.

 

اعظم:

یه چیزی هم برداشت شخصی من بود از کلمه ""اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ " بود و اون این بود که حق همسر شایسته و خوب اینه که همیشه در کنارش بخوابی و خیلی هم در بستر باهاش مهربون باشی و دوست داشتنت رو بهش نشون بدی حالا نه اینکه صرفا رابطه جنسی داشته باشی ها ولی قبل خواب حتما نشون بدی که چقدر دوستش داری و با خاطرِ جمع از دوست داشتن هم بگیرن بخوابن ... چون در این صورت هستش که کم محلی و پشت کردن به همدیگه در بستر میشه تنبیه وگرنه برای دو آدمی که همیشه و در حالت معمولی شونصد کیلومتر دور از هم می خوابن و هر کی واسه خودشه ... پشت کردن و بی محلی قبل خواب و در بستر نمیشه تنبیه که

آیه 36 : تو این آیه کلمه "الصاحب بالجنب" توجه منو جلب کرد : "جمله (الصاحب بالجنب ) به معناى کسى است که پهلوى آدمى باشد، حال یا در سفر از سایر رفقا به انسان نزدیکتر باشد، و یا در حضر خانه اش دیوار به دیوار آدمى باشد، و یا در جاى دیگر مصاحب آدمى باشد،" یه همچین آدمی حقی به گردن آدم داره اینکه باهاش نیکی کنیم

یکی دیگه اینکه این آیه در مورد نیکی به همسایه نزدیک و دور بود هم چیزی بود که من تا حالا به چشمم نخورده بود "الجار ذی القربی و جار الجنب"

و البته عبارت پایانی ایه نشون میده که نیکی نکردن به هر کدوم از این دسته ها یه جورایی به غرور و تکبر و خود خواهی و فخر فروشی ادم بر میگرده (مختال فخور ) جالبه که مختال یعنی کسی که تو خیالش فکر میکنه از کسی به یه علتی برتره و چقدر صفت بدی هستش ....خدایا پناه می بریم به تو از شر این صفت و کل صفات بد

ایه 37: تو این ایه هم کلمه "یامرون بالبخل " برام جالب بود کسایی که بخیل هستن و به بخل امر میکنن حالا یا با زبا یا با عمل مثل کسی که پولداره و یه حورایی نشون میده به بقیه که با خساست و بخل پولدار شده که بقیه هم غیر مستقیم به بخل دعوت بشن ... و کتمان میکنه که اینا از فضل خداوند هستش بهش (یکتمون ما اتیهم الله من فضله )
یعنی یه جورایی این ایه میگه هر کسی هر نعمتی داره باید از فضل خداوند بدونه نه از تدابیر خبیثانه ای که خودش برای رسیدن اون نعمت به خرج داده

 

ببخشین یه برداشت شخصی دیگه من که به روز هم هستش در مورد "حافظات للغیب " هستش
فضای مجازی و اس ام اس بازی و اینا رو با نا محرم... اونجایی که همسر نیست ولی خداش هست رو خیلی مراعات کنیم در رابطه با مردان نا محرم

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

آیه 34 نساء :


درمورد آیه 34 میتوان به موارد ذیل اشاره داشت مطالب گفتنی زیاده ولی برای جلوگیری از طولانی شدن مطالب فقط باید گفت آنچه که درنگاه نخست ازآیه برای زدن زنان دستگیرمون میشه ممکنه درست نباشه.حضرت صادق (ع) می فرمایند:(زن ناسازگار و ناشزه را با چوب مسواک می توانید بزنید) پیداست که زدن با چوب مسواک، شدید و درد آور نیست بلکه شاید اصلا زدن محسوب نمی شود و تنها برای بیان شدت عدم رضایت و فرو نشاندن خشم است.زن نباید بدون اجازه شوهرش از خانه خارج گردد، و عدم نظافت و آرایش لازم در صورت درخواست شوهر، موجب ناشزه بودن زن میگردد.ولی شوهران حق ندارند، زنان خود را به کارهای داخل خانه و یا خارج از آن مجبور سازند، اگر چه این وظیفه، از نظر اخلاقی لازم بوده و موجب محبت شوهر و پیشرفت در امور اقتصادی است. بنابراین اگر زنان در انجام امور خانه داری کوتاهی کنند، شوهران حق ندارند آنان را تنبیه و یا اهانت نمایند.خداوند در پایان آیه ی شریفه مجدداً به مردان هشدار می دهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرت هاست، بیندیشند: «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».

در رابطه با حدّ و چگونگی زدن، علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روایتی از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است که:والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملایمت.ظاهر روایت فوق به خوبی نشان میدهد که "ضرب" باید در پایین‏ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند.وسیله‏ای که در این روایت اشاره شده چوبی بسیار نازک مانند سیگار و سبک و کم ضربه‏ای است.نکته دیگری که از آیه شریفه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال میرود:یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اینصورت قرآن میفرماید: (اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.) یعنی، اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وی ظلم و تجاوز است.واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی ثباتی نماید، در این رابطه در آیه بعد فرموده است: (اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس حکمی از ناحیه مرد و حکمی از بستگان زن برگزینید، اگر از پی آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.)

اعظم :

آیه 34 . یکی از آیاتی هستش که زیاد روش مانور می دن در مورد حقوق زن و اصولا از آیات بحث برانگیز هستش ... من دیروز خیلی از شبهات رو از تو سایتهای مختلف خوندم و پاسخها رو دیدم و البته یه سوال اساسی هم ازش تو ذهنم اومد که جواب نگرفتم قبلش ولی اینو بگم که از این آیه بخشی از وظایف همسر شایسته استنباط میشه ...."صالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله " ... تواضع نسبت به همسر ، رازداری ، حفظ آبرو و مال و ناموس در غیاب همسر هستن .... برداشت من از کل مطالبی که خوندم این بود که همسرانی که این صفات رو ندارن میشن ناشزه یعنی در غیاب همسرانشون مراقب مال و آبرو ناموس همسر نیستن

این برداشت رو که از سایت حقوق زن خوندم به دلم نشست و احساس کردم که برداشت خیلی خوبی از آیه است :

منظور از نشوز ؛ ترک تعفف و عفاف زنان است. یعنی زمانی که علایم و نشانه‌های خیانت زنان مشاهده شود و آنان اجانب و بیگانه‌ها را به منزل راه دهند، نشوز زنان محقق شده که منجر به تنبیه بدنی می‌شود.
روایتی از حضرت رسول در حجه الوداع نقل شده است که حضرت با استناد به آیه‌ی نشوز این مطلب را بیان کرده‌اند.
« همانا برای همسرانتان بر شما حقیست و برای شما بر آنان نیز حقیست. حق شما بر آنان این است که بسترتان را در اختیار کسی قرار ندهند و کسی را بدون اجازه‌ی شما به منزلتان راه ندهند.


قرینه ی دیگر بر قوت معنای احتمال این است : حافظات للغیب...
زنانی که در غیاب شوهران خود حافظ حقوق شوهر هستند و بعد میفرماید کسانی که نشانه‌ی نشوز دارند، یعنی حدود و حقوق همسر را رعایت نمی‌کند یعنی زدن مختص به موارد دیدن نشانه های خیانت در همسر است نه هرگونه تمکین خاص

به نظر من این معنای ناشزه است یعنی کسی که نشانه های خیانت ازش دیده بشه .... جایی هم خوندم که ناشزه سرکشی کردن و سربلند کردن و سر رو به سمت کسی که غیر از همسر گرداندن است یعنی نشون دادن تمایل به مرد بیگانه

نمیدونم چرا از ناشزه به معنای عدم تمکین در روابط جنسی فقط برداشت میشه

به نظر من این با بقیه آیه نمی خونه

یعنی وقتی میگه اول نصیحتشون کنید بعد در خوابگاه از اونا دوری بجویید "اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ " جالبه نمیگه برید بستراتون رو از شون جدا کنید میگه در همون بستر ازشون دوری کنید یعن یمثلا پشتتون رو بهش کنید ، محلشون ندین ... یه جوری که بفهمه که ازش ناراحتین ...سوال من اینه که اگه مراد از ناشزه عدم تمکین در روابط جنسی هستش ... اونوقت این تنبیه بی اثره خب زنه اصلا مایل به رابطه نبوده حالا در بستر بهش محل ندی که نمیشه تنبیه

به خاطر همین من همون معنایی که از ناشزه نوشتم رو بیشتر قبول دارم

حالا اگه این معنایی که نوشتم از ناشزه درست باشه ، اون زدن مختصر رو کامل درک می کنم

چون می دونم در عالم واقع ، مردی که نشانه های خیانت رو در همسرش ببینه و خوف از خیانت داشته باشه خیلی شدید عمل می کنه یعنی از اول شاید بره رو پله آخر زدن اون هم زدنی اساسی

اصلا نمی ذاره کار به مرحله اول یعنی موعظه کردن و پند دادن (صحبت خیرخواهانه ) ، کم محلی در بستر خواب برسه

یعنی در صورت دیدن نشانه های خیانت همسر این سه روش منصفانه ترین روشهاییه که یه مرد می تونه داشته باشه

حالا نمی دونم چرا این برداشت که به نظر من کاملا عقلی هستش در تفاسیر خیلی ذکر نشده بود

 

یه چیزی هم یه شخصی نوشته بود واسه کلمه "واضربوهن " که میشه گفت اینم که نگاهی هستش نسبت به این کلمه :

زبان عربی زبان کامل و پرپیچ و خمیه.ااگه تو فرهنگ لغات عرب نگاه کنید میبینید که یه لغت ممکنه چندین و چند معنی داشته باشه که بعضا هیچ ربطی بهم ندارند. یکی از این لغات فعل "ضرب" هست. اولین معنی که برای "ضرب" به ذهن میاد "زدن/کتک زدن" هست. بخاطر همینه که متاسفانه تو اکثر ترجمه های قرآن این آیه را به "کتک زدن زن" ترجمه کرده اند. حالا من یه سوال دارم: وقتی خدا توی یه آیه دیگه میگه "ضرب الله مثلا ..." آیا منظورش اینه که خدا مثالی را کتک زد؟!!! یا وقتی میگیم 2×2 منظور از ضرب "کتک زدنه"؟ دوستان به علامت × دقت کنید. دوتا خط که بطور کامل همدیگه را قطع کردن. درسته. یکی از معانی "ضرب" قطع کامله. یعنی مرحله سوم این آیه. مرحله اول تذکر، مرحله دوم جدایی در بستر و مرحله سوم قطع کامل ارتباط. یه چیزی احتمالا تو مایه های قهر. میدونید که زنها چقدر ازین موضوع لطمه میخورن...

البته این برداشت یه خواننده بود ولی چون نگاه نویی بود من عین اون نگاه رو به عنوان یه پست گذاشتم

 

فاطمه اس :

به نظر من محبت و مهربانی کردن به همسر نکته خیلی مهم و اساسی در زندگی مشترک هست که اگه از صمیم قلب باشه هیچ کدوم به دیگری خیانت نمی کنه درحالی که در دنیای کنونی زن وشوهرهای زیادی رومی بینیم که تظاهر به دوست داشتن یکدیگرمی کنند شایدیکی از دلایل ازهم پاشیدن خانواده ها همین نکته باشه

فاطمه جان دقیقا مطالبی که در مورد زندگیهای مشترک نوشتی درسته
محبت از صمیم فلب چیزیه که الان تو خیلی از زندگیها نیست
متاسفانه مثل خیلی چبزای دیگه که ظاهری شده این محبتها هم ظاهری هستش و تو خیلیهاش هم طمع هایی خوابیده متاسفانه

به نظر من که زنان متاسفانه متاسفانه از سرمایه احساس و محبتشون اونجور که باید درست استفاده نمی کنند
درغش میکنن ، روش قیمت میذارن، تو محبت با همسرشون معامله میکنن
در صورتی که غافلن که اونان که منبع سرشار محبت هستن و هر چی بهتر و خوب تر خرج کنن کم که نمیشه هیچ
شارژ هم میشه
کمند محبت کم کمندی نیست .... محبت اگه صادقانه و مخلصانه به خصوص برای رضای خدا باشه چیزی نیست که به راحتی از ذهن یه مرد خارج بشه

 

فاطمه :


این محرم راز بودن به معنای تمام و کمال همونطور که در این آیه اومده چقدر تو جامعه ما کمرنگ شده بعضی وقتا میبینی زن و مرد یه رقیب واسه هم شدن و هر کدوم میخان خودشو بالاتر ببرن و همه چیز رو فراموش میکنن..

هانیه:

پیاما در دنیای مجازی با نامحرم خیلی تذکر بجایی بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ق.ظ

82 . صفحه 82

 

هفدهم اسفند :



نفیسه :


24.این آیه، بحث آیه گذشته را درباره زنانى که ازدواج با آنها حرام است دنبال مى‏ کند:«ازدواج و آمیزش جنسى با زنان شوهردار نیز حرام است».تنها استثنایى که به این حکم خورده است در مورد زنان غیر مسلمانى است که در جنگها به اسارت مسلمانان درآمده اند:«مگر آنها را که (از طریق اسارت) مالک شده‏ اید».زیرا اسارت آنها به منزله حکم طلاق است و اسلام اجازه مى‏ دهد بعد از تمام شدن عدّه با آنان ازدواج کنند و یا همچون یک کنیز با آنان رفتار شود.سپس براى تأکید احکام گذشته که در مورد محارم و مانند آن وارد شده مى‏ فرماید: «اینها احکامى است که خداوند براى شما مقرر داشته و نوشته است». بنابراین، به هیچ وجه قابل تغییر و عدول نیست.سپس مى‏ گوید: غیر از این چند طایفه «زنان دیگر غیر از اینها (که گفته شد) براى شما حلال است، که با اموال خود آنان را اختیار کنید در حالى که پاکدامن باشید و از زنا خوددارى کنید».جمله أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ اشاره به این است که رابطه زناشویى یا باید به شکل ازدواج با پرداخت مهر و یا به شکل مالک شدن کنیز با پرداخت قیمت باشد.در قسمت بعد، اشاره به ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» کرده، مى‏ گوید: «زنانى را که متعه مى‏ کنید مهر آنها را به عنوان یک واجب باید بپردازید».بعد از ذکر لزوم پرداخت مهر اشاره به این مطلب مى‏ فرماید که: «اگر طرفین عقد، با رضایت خود مقدار مهر را بعدا کم و زیاد کنند مانعى ندارد».احکامى که در آیه به آن اشاره شد، احکامى است که متضمن خیر و سعادت افراد بشر است زیرا:«خداوند از مصالح بندگان آگاه و در قانونگذارى خود حکیم است».قابل ذکر است که اصل مشروع بودن این نوع ازدواج در زمان پیامبر قطعى است و هیچگونه دلیل قابل اعتمادی درباره نسخ شدن در دست نیست.

25.در تعقیب بحثهاى مربوط به ازدواج، این آیه، شرایط ازدواج با کنیزان را بیان مى‏ کند، نخست مى‏ گوید:«کسانى که قدرت ندارند که با زنان (آزاد) پاکدامن با ایمان ازدواج کنند مى‏ توانند با کنیزان با ایمان ازدواج نمایند»که مهر و سایر مخارج آن معمولا سبک تر و سهل تر است.سپس مى‏ گوید: شما براى تشخیص ایمان آنها مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستید، و اما در باره باطن و اسرار درونى آنان «خداوند به ایمان و عقیده شما آگاه تر است».و از آنجا که بعضى در مورد ازدواج با کنیزان کراهت داشتند، قرآن مى‏ گوید:شما همه از یک پدر و مادر به وجود آمده‏ اید«و بعضى از بعض دیگرید». بنابراین، نباید از ازدواج با آنها کراهت داشته باشید.سپس به یکى از شرایط این ازدواج اشاره کرده، مى‏ فرماید: «این ازدواج باید به اجازه مالک صورت گیرد» و بدون اجازه او باطل است.در جمله بعد مى‏ فرماید:«و مهرشان را به خودشان بدهید».از این جمله استفاده مى‏ شود که باید مهر متناسب و شایسته‏ اى براى آنها قرار داد و آن را به خود آنان داد. همچنین استفاده مى‏ شود که بردگان نیز مى‏ توانند مالک اموالى گردند که از طرق مشروع به آن دست یافته‏ اند.یکى دیگر از شرایط این ازدواج آن است که کنیزانى انتخاب شوند «که پاکدامن باشند، نه مرتکب زنا به طور آشکار شوند». «و نه دوست پنهانى بگیرند».در جمله بعد به تناسب احکامى که در باره ازدواج با کنیزان و حمایت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به میان آمده، و آن این که اگر مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مى‏ شود» یعنى تنها پنجاه تازیانه باید به آنها زد.

سپس مى‏ گوید: «این ازدواج با کنیزان براى کسانى است که از نظر غریزه جنسى شدیدا در فشار قرار گرفته‏ اند، و قادر به ازدواج با زنان آزاد نیستند» بنابراین، براى غیر آنها مجاز نیست.اما بعد مى‏ فرماید:«خوددارى کردن از ازدواج با کنیزان (تا آنجا که توانایى داشته باشید و دامان شما آلوده گناه نگردد) به سود شماست».در پایان آیه مى‏ فرماید:«و خداوند (نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام داده‏ اید) آمرزنده و مهربان است».

26.به دنبال احکام مختلف در زمینه ازدواج که در آیات پیش بیان شد ممکن است این سؤال پیش آید که منظور از این همه محدودیت ها و قید و بندهاى قانونى چیست؟در این آیه و دو آیه بعد پاسخ به این سؤالات مى‏ دهد، و مى‏ گوید:«خداوند مى‏ خواهد (با این دستورات راه هاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشکار سازد».وانگهى شما در این برنامه تنها نیستید «و (خداوند مى‏ خواهد شما را) به سنت هاى (صحیح) پیشینیان رهبرى کند».علاوه بر این «توبه شما را بپذیرد» و نعمتهاى خود را که بر اثر انحرافات شما قطع شده بار دیگر به شما باز گرداند و این در صورتى است که شما از آن راه هاى انحرافى که در زمان جاهلیت و قبل از اسلام داشتید، باز گردید.در پایان آیه مى‏ فرماید:«خداوند دانا و حکیم است». از اسرار احکام خود آگاه، و روى حکمت خود، آنها را براى شما تشریع کرده است.

 

وحیده : 


ایه 24: کلمه‌ی «محصنات» از نظر لغوی، یعنی آنچه در حصن و حریم باشد و از دسترسی دیگران منع شود. ریشه این کلمه در قرآن، در مورد سه گروه استعمال شده است:
1- زنان عفیف وپاکدامن. چنانکه خداوند درباره حضرت مریم می‌فرماید: «التی احصنت فرجها»
2- زنان شوهردار. زیرا شوهر نقش حفاظت از عفت زن را به عهده دارد. مراد از «المحصنات من النساء» در آیه مورد بحث، همین معنی است.
3- زنان آزاده که اسیر جنگی نبوده و کنیز نیستند. زیرا اسارت سبب پاره شدن پرده‌های عفت و حیای زن می‌گردد و بی‌عفتی در میان کنیزان شایع بوده است.

مراد از «المحصنات المؤمنات» در آیه بعد، این معناست.
کلمه‌ی «مسفحین» از «سفاح» به معنای زنا می‌باشد.
اسارت برای زنان کافر، به منزله‌ی طلاق آنان از شوهران است. مثل ایمان آوردن زن، که اگر شوهرش به کفر ادامه دهد، ایمان آوردن او را از شوهر جدا می‌کند.
ازدواج با زن شوهردار، از نظر اسلام حرام است، از هر مذهب وملت که باشد. ولی چون اسارت به منزله‌ی طلاق است، زن اسیر، پس از اسارت به مدت یکبار قاعده شدن، و اگر باردار است تا وضع حمل باید عده نگهدارد و در مدت عده هیچ گونه ارتباط زناشویی با او جایز نیست. این طرح زناشویی بعنوان همسر یا کنیز، از طرح بازگرداندن به کفار یا رها کردن و بی‌سرپرست گذاشتن، بهتر است.

کلمه‌ی «متعة» همچون کلمه‌ی حج، صلوة، ربا و غنیمت، دارای معنای شرعی است، نه لغوی. بنابراین به قول علامه در تفسیر المیزان شکی در آن نیست که مراد از جمله‌ی «استمتعتم» متعه است.
پرداخت اجر، «آتوهن اجورهن» در متعه مربوط به استمتاع است، «فما استمتعتم» در حالی که اگر مراد آیه نکاح دائم باشد، باخواندن عقد مهریه لازم است، خواه استمتاع بشود یا نشود، لکن قبل از آمیزش اگر طلاق صورت گرفت، نصف مهریه پرداخت می‌شود.
جمله‌ی «فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن» به فرموده اهل‌بیت‌علیهم السلام واکثر تفاسیر اهل‌سنت، مربوط به ازدواج موقت است که خلیفه دوم آن را حرام کرد، با آنکه کسی حق تحریم حکم خدا را ندارد. واگر حرام نمی‌شد به گفته روایات،کسی مرتکب زنا نمی‌شد مگر افراد شقی. ازدواج موقت یک طرح صحیح است و دنیا بخاطر نداشتن آن، زنا را آزاد کرده است. ازدواج موقت یک ضرورت اجتماع است و در روایات اهل‌سنت می‌خوانیم، جواز متعه به خاطر دوری از همسر و بروز جنگ‌ها بوده که الآن نیز همان شرایط موجود است. متعه طرحی برای حل این مشکل اجتماعی و جلوگیری از فساد است وتا قیامت هم جنبه شرعی دارد.
دستاویز بعضی این است که در قرآن موضوع عده و ارث و حفظ فروج، نسبت به ازدواج مطرح است و متعه ازدواج نیست. ولی پاسخ ما این است:
اولا نام ازدواج به متعه هم گفته می‌شود، و ثانیا در متعه هم عده لازم است وفقط قانون ارث زن از مرد یا بالعکس، در متعه استثنا شده است.


**چند پرسش:
1- آیا ازدواج موقت نقابی بر چهره‌ی فحشا نیست؟
پاسخ: خیر، زیرا:
الف: در ازدواج موقت زن فقط در اختیار یک نفر است.
ب: حداقل چهل و پنج روز باید عده نگاه دارد.
ج: مولود متعه همچون مولود همسر دائمی است.
2- آیا مردان هوسباز از این قانون سوء استفاده نمی‌کنند؟
پاسخ: ممکن است از هر قانون مفید و ضروری افرادی سوء استفاده کنند. مگر از انگور شراب نمی‌سازند؟ مگر زمانی که بعضی از سفر حج سوء استفاده کردند، باید منکر سفر حج شد؟
3- تکلیف فرزندان متعه چیست؟
پاسخ: در حقوق و ارث و امثال آن، هیچ فرقی با فرزندان همسر دائم ندارند.


ایه 25: چنانکه در نکته‌های آیه قبل گفته شد، مراد از «المحصنات المؤمنات» در این آیه، زنان آزاد است. زیرا در مقابل آن، «فتیاتکم المؤمنات» بکار رفته که به معنای کنیزان است. قرآن در جای دیگر نیز در مورد کنیزان، واژه‌ی «فتیات» را بکار برده و می‌فرماید: «لاتکرهوافتیاتکم‌علی‌البغاء» کنیزان خود را برارتکاب زنا اجبار نکنید.
کلمه‌ی «اخدان»، جمع «خدن» به معنای دوست ورفیق است، اما معمولا در مورد کسانی به کار می‌رود که ارتباط با آنها به صورت پنهانی وبرای امور نامشروع است. این کلمه در مقابل «مسافحات» بکار رفته که به معنای کسانی است که زنای آشکار و علنی دارند.
کلمه‌ی «طول» به معنای توانایی و داشتن امکانات است و کلمه‌ی «عنت» به معنای سختی و رنج و مشکلات اشت.
کسانی که مالک کنیز می‌شوند، بدون آنکه نیازی به عقد ازدواج باشد، حق آمیزش با او را دارند.

لذا مراد از ازدواج با کنیزان که در این آیه مطرح شده است، ازدواج با کنیز دیگران است که باید با اجازه‌ی صاحبان آنها باشد.
گرچه ازدواج با کنیزان نکوهیده است، اما در میان آنها زنان برجسته‌ی بسیاری بوده‌اند که صاحب کمالات بوده و به همین جهت برخی اولیای خدا آنان را به همسری گرفته و از آنان صاحب فرزندانی بزرگ شده‌اند.

ایه 26:
**سنت خداوند، هدایت، بیان و ابلاغ است. «لیبین لکم و یهدیکم»

**از سنت‌های خوب گذشتگان باید تبعیت و تقلید کرد. «سنن‌الذین من قبلکم»

**احکام و مقررات اسلام درباره‌ی ازدواج، همانند احکام سایر ادیان آسمانی گذشته است. «سنن‌الذین من قبلکم»


**موارد مجاز یا ممنوع ازدواج، براساس علم وحکمت ومصلحت است. «والله علیم حکیم»

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :


فاطمه :


فقط چیزی که به ذهن خودم میرسه اینه که این بحث کنیز چون الان در جامعه نا متعارفه یکم قابل درک نیست و بعضی آیات به وضوح احکام مربوط به همون مقطع رو بیان کردن که قطعا به وضعیت بی سرو سامان و بلا تکلیف اسرا رسیدگی میکرده

ولی الان دیگه کنیزی نیست که بخاد به اون شکل باشه و در موردش بحث کرد

ساجده :


ولی مگر قران کتابی نیست برای همه زمان ها؟؟ و هیچ وقت کهنه یا احکامش از کار افتاده نمیشن؟؟


فاطمه :


در مورد صیغه هم باز هم نظر شخصی من اینه که با توچه به فرهنگ جوامع فرق میکنه و در جامعه ما پذیرفته شده نیست و این یه تناقض فرهنگی اسلامی ایجاد کرده
چرا ولی یه بحثی داشتیم به نام احکام ثانویه که خیلی چیزها با گذشت زمان حکمش فرق میکنه

به نظرم خیلی آیات تمثیله و برای فهم بیان شده و بعضی احکام این چنینی مربوط به اون زمان بوده و با شرایط الان همخوانی نداره

وقتی کنیزی نیست پس این همه بحث واسه چیه؟

در فرهنگ ما بعضی مسایل قابل درک نیست ولی مثلا عربها چون از اول تو فرهنگشون یه چیزایی بوده واسشون عادیه


معصومه :


در ضمن این رو هم گوشه ذهن داشته باشیم ک ما ایات محکم و متشابه و منسوخ داریم

اعظم :


و اما بحثهای دوستان، مسلما من مرجع خوبی برای پاسخ نیستم ولی با همین عقل ناقص و خونده هام چیزایی به ذهنم میرسه که اونا رو می نویسم و البته همون طور که گفتم از اونجایی که این مساله زیاد به دل و حس زنها مربوط میشه ، قدر تر از ما هم که بیان و علت بگن تا آدم خودش و دلش رو راضی نکنه قانع نمیشه و راضی شدن دل هم نهایت به نظرم حاصل نمیشه مگه بحث تسلیم در مقابل خداوندی حاصل بشه که هیچ کار بی حکمتی نمی کنه

و اما سوالهای فاطمه جان :

ببین عزیزم اگه آیات سوره رو از ابتدا تو ذهن بیاری و به خصوص آیات صفحه قبل رو خداوند در آیه آخر صفحه قبل زنهایی که ازدواج با اونا حرام هستش رو عنوان کردن (محارم که فکر کنم 14 دسته بودن ) تو این صفحه داره میگه که خب حالا چه انواع حلال شدنی موجود هستش

1. ازدواج 2. کنیز داشتن 3 . متعه

از اونجایی که خداوند دستوراتش رو کامل بیان می کنه کل موارد حلال شدن رو باید بگه ... خداوند در این آیات میگه به غیر از این سه راه راه دیگه ای برای حلال شدن رابطه زن و مرد موجود نیست ... اینکه حالا مثلا مورد دوم در زمان ما اتفاق نمی افته چیزی از اینکه بحث به صورت کامل بیان بشه کم نمی کنه و باید احکام دقیق گفته بشه ... خارج از این موضوع اینکه کلا مورد دوم محال عقلی نیست ، یعنی اینجور نیست که بگیم اصلا امکان وقوعش دیگه به کل از بین رفته

شما مثلا میخواین به صورت کامل برای کسی روشهای تولید آتش رو مطرح کنین کل روشها رو میگین اون چیزایی که کلا از عهد آدم تا حالا برای تولید آتش استفاده شده

حالا اگه ما راحت با یه کبریت تو خونه مون آتیش روشن می کنیم و یا با فندک دلیل نمیشه که اون روشها دیگه جواب نده

پس به نظر من لازم بوده گفته بشه کما اینکه این مساله تا سالهای متمادی چیز ساری و جاریی در جوامع اسلامی بوده


و اما معصومه جان در مورد آیات متشابه و منسوخ و محکم ما کمی در صفحه اول سوره آل عمران و یه مقداری هم ذیل آیات تغییر قبله بحث کردیم


آیات متشابه آیاتی بودن مه مربوط به صفات خداوند و معاد و ... بود که یه جورایی که انگار توش تشبیه داشت مثلا (یدالله ) یا مثلا صفاتی مثل مکر و استهزاء و خشم و ... در مورد خداوند

آیات منسوخ هم آیاتی بودن که در قرآن اومدن و مال یه برحه زمانی خاص بودن و بعد از موعدش گذشته و یه حکم دیگه اومده

ولی قیدی در این آیت وجود داره که نشون میده این آیه زمانداره و یا اینکه با توجه به سایر آیات قران و در برخی از موارد توسط احادیث و روایات منسوخ بودنشون قطعی هستش

مثلا آیه 15 همین سوره که در مورد زندانی کردن زنان زانی در خونه بود آخر آیه گفته بود (او یجعل الله لهن سبیلا )که بعد ها که حکم مجازات زانی اومد شلاق و سنگسار اون جکم قبلی از بین رفت .... یا صدقه برای حرف زدن با پیامبر و یا تغییر قبله و ...

اما علمای شیعه که دستی در تاریخ اسلام و سند روایات و احادیث داشتن و وبر آیات مسلط بودن همگی معتقدن که آیه صیغه مثلا جزء آیات منسوخ نیست

حالا از اینجای بحث رو دیگه هیچ کی نپرسید ولی خب در مورد صیغه به نظر خودم اینا می رسه (بازم نمی گم مشکل راضی شدن خودمون رو حل می کنه ها )


از اونجایی که صیغه دختران باید به اذن پدر باشه که معمولا هم این اذن رو به خاطر مشکلاتی که برای دختر پیش میاد نمیدن و اینکه زنان همسردار نمی تونن صیغه کسی بشن ... فقط زنانی می مونن که بیوه ان حالا یا مطلقه یا همسر مرده .... بالاخره نمیشه منکر شد که این دسته از زنان نیاز جنسی دارن .... میشه منکر شد ؟ اینا نیاز جنسی خودشون رو از چه راهی ارضا کنن که گناه نباشه .... توجه داشته باشین که در جامعه مساله جنسی یه مساله ای هستش که خیلی روش مانور داده نمیشه و افراد اصلا در مورد نیازشون حرف نمی زنن چون خیلی خیلی ناپسنده ... ولی واقعیت اینه که هستش و شدید هم هستش و خداوند ابایی از اینکه رو این مساله مانور بده نداره

یه دختر 15-16 و ... در کشور ما در اوج نیاز جنسی هستش که اگه مسائل تقوایی رو در مورد حجاب و نگاه و تماشای انواع و اقسام فیلم ها و عکسها و کلیپها نکنه تو ورطه گناه میفته حالا یا خودارضایی یا روابط نامشروع ولی همین دختر اگه امکان ازدواجش براش پیش میاد درس رو بهانه می کنه ، پدر و مادرش اجازه نمیدن و خلاصه با هزار و یه دلیل ازدواج رو دور میزنه ولی اون نیاز و ارضای حرامش وجود داره


اینا درده

یا مثلا خانم جوانی که همسرش می میره هنوز ازدواج مجددش کلی تو جامعه ما بحث برانگیزه خیلی ها هستن که اصلا بد می دونن کلی حرف واسش در میارن ، خانواده همسر سابقش کلی پاپیچش میشن


اینا هیچ کدوم اسلامی نیستش

ما می ستاییم زنی رو که بعد از مرگ همسرش ازدواج نکرده باشه .... نه اینکه بد باشه ها ولی خب خیلی تقوا می خواد ، خیلی خویشتن داری می خواد که در واقع یه تکلیف بعضی اوقات ما فوق طاقت هستش که زن بنا به مصالحی بر خودش تحمیل می کنه

در صورتی که دستور صریح قرآن هستش که مانع ازدواج کردن اینا نشین (حالا مانع حتما با چوب و چماق نیستا ، نگاههای عجیب و غریب مثلا ) و یا هیچ زن و مردی بی همسر نباشن چون واقعا با ازدواج بخش عظیمی از انرژیی که صرف مهار نیروی جنسی شده در جهت مثبت دیگه ای آزاد میشه


اینو نوشتم که بگم ،گوشه ذهنمون وقتی با حلال بودن 4 زن و صیغه درگیریم این مساله همجنسان خودمون رو لحاظ کنیم

 

آیه 25 سوره نساء :

مریم :

 چرا میگه با کنیزان تا میتونید ازدواج نکنید؟!

 نفیسه :

بهره گیری حلال از کنیز به دوصورت است :

 

صورت اول : از راه ملکیت یا هبه یا تحلیل از طرف مالک آن که در این صورت بدون عقد ،کنیز بر مالک یا کسی که مالک، کنیز را برایش مباح نموده ،حلال است و هرگونه بهره جنسی حتی تولد فرزند جایز و بلا مانع می باشد.

*آیه 6سوره مومنون.*

 

صورت دوم : ازدواج با کنیزی که در ملکیت دیگری است با خواستگاری کردن از مالک و خواندن عقد ازدواج و زوجیت ؛که در این صورت کنیز به آن شخص محرم شده و حکم زن و شوهر دارند اما ملکیتش با مالک اوست

 

این نوع بهره گیری از کنیزمکروه بوده و برای ضرورت لحاظ شده است و صبر و خویشتن داری از این ازدواج بهتر است. *آیه25سوره نساء

 

اعظم :

درواقع ازدواج با اونها رو مشروط میکنه برکسیکه تحت فشاره وچاره ی دیگه ای نداره؟!؟

خب اصولا اینجوری بوده که کنیران اون موقع مثل املاک شخصی کسی بودن و اون شانیت خاص اجتماعی رو نداشتن

شهروند درجه 2

همونطور که تو اون لینک گذاشته بودی اینا با تدابیری که اسلام اندیشید به مرور در جامعه اسلامی جذب میشدن و شهروند درجه یک میشدن

و تا اون موقع جو جامعه خیلی نگاه خوبی به کنیزان و بردگان نداشته و اونا یا با هم ازدواج میکردن (کنیز و برده)

یا در اختیار مالکشون بودن

 

خداوند میگه اونا با شما برابرن ولی چون این اکراه در جامعه وجود داره

بهتره با زنان ازاد ازدواج کنید تا کنیزان

چون این مدلی هم بوده

که اونا در صورت ازدواج هم فقط در امورات جنسی با اون شخص بودن و همچنان در ملک صاحبشون بودن

مگه اینکه صاحب اونا رو ازاد میکرده

 

حالا جالب اینه که داریم :

سوره بقره آیه ۲۲۱

وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.

زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند

 

باز هم ایمان بر ازادگی غلبه داره

 

 نفیسه :

این سوره نساء خیلی شبهه زیاد داره.الان فرصت خوبیه که به بهانه خوندن سوره شبهه های ذهنیمونو برطرف کنیم واز هم کمک بگیریم شاید درکمون از سوره ان شاءالله بالاتر بره. داشتم به موضوع برده وکنیز فکرمیکردم به ذهنم رسید که اگه در قران ازدواج با این افراد مکروه شده (بهتره که ازدواج نکنین و...)اماما که سمت مکروه نمیرفتن پس چرا امام علی(ع) وامام حسن عسکری(ع) زنشون کنیز بودند.از طرفی قبول داریم اسلام وقران به همه انسانها به یه دید نگاه میکنه ومعیار تقواست. و اگه حتی دید جامعه اشتباها نسبت به گروهی بده اونو اصلاح میکنه نکه دامن بزنه به اون.برای همین مطلبی که گذاشتم فکر میکنم به واقعیت نزدیکتره .که ازدواج با برده به دو صورت بوده اینکه 1.مالک برده میشدن واین یعنی ازدواج که مشکلی نداشته وقرانم کراهتی نشون نداده2.از مالک، برده رو خواستگاری میکردن وهمچنان برده ی اون مالک میمونده.اینجا قران میگه اینکار کراهت داره چون طرف ازدواج کرده ولی زنش تحت مالکیت کس دیگه است هرچند ازنظر جنسی نبوده ولی بالاخره حتما برای مرد وزن خصوصا مرد مشکلاتی داشته.حالا اعظم خانم ودوستان اگه فکر میکنین برداشتم اشتباه بوده بیان کنین ممنون.ببخشید یه خورده فاصله افتاده.

 

اعظم:

نفیسه جان من هم برداشتم از بحث ازدواح با کنیز همونی هستش که شما نوشتی
در مورد مادر گرامی امام زمان (ملیکا=نرگس) که اصلا قصه مفصلی هستش و تقدیر بسیار نیکویی که براش رقم خورده بسیار جالب هستش و از الطاف الهی و صد البته شایستگی ایشون
ایشون مسیحی بودن و طبق روایات نوه سزار روم که بر اثر خوابهایی که می بینن خیلی قبل از همسری امام حسن عسکری مسلمون شده بودن و بنابر نصلحت ایمانشون رو کتمان می کردن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۸
* مسافر