قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء ششم» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ق.ظ

111 . صفحه 111

 

هفدهم فروردین : 

هانیه : 

ایه 18
- برو دنبال درست کردن کار خودت باش و امیدوار به خدای یگانه که همه چی دستشه ... خدایا ما را جز اونایی قرار بده که بهشون عزت می دی... اونم عزت نزد خودت ... مردم این وسط چکاره اند؟!
- بازگشت همه به سوی خداست ... کاش به سوی تو با یک معرفت حقیقی باشه ... یاد اون ایه قلب سلیم افتادم و مناجات حضرت امیر که هیچ کس در امان نیست مگر کسی که قلب سلیم اورده باشه

ایه 19
- هشیار باش که این ها داره بهت گفته می شه حالا هی پشت گوش بنداز... هی بگو کار دارم ... وقت ندارم ... پیامبر هیچ سخنی غیر از بشارت و انذار نداره .... حقیقت درونمونه .... دنبالش باشیم ... راهنماشم همین انذار ها و بشارت هاست .... بقول دوستی از تفاسیر مثنوی : حقیقتی که در بچگی همراهمون بوده و به اعتباریاتی که به حقایق زدیم خودمونو این قدر دچار خسران کردیم ... مثلا پولی که می دی دست بچه ، اگر بهش نگی این چه ارزشی داره براش با یک کاغذ فرق نداره یک مداد بدی دستش روش نقاشی می کشه .. اما وقتی به اون اعتبار می دی دیگه اونو معتبر می بینه.. برای باقی مفاهیم هم همین طوره ارزش گذاری های اجتماعی ما رو در گیر قرار داد هاش می کنه و زندگی ساده کودکی مونو نابود کرده ... کاش برگردیم .... (بی خود نیست ادما دوست دارند دوباره بچه باشند... )

ایه 20 و 21
- نعمتی که خدا داده را یاد کنم... خدایا مرسی که منو در ایران و در یک خانواده مذهبی و در کنار دوستان خوب و کسانی قرار دادی که برام مدام هشدار و بشارت هدیه می دهند ... حواست باشه برگردی ضرر کردی ... با نگاه رو به جلو قدم بردار (یاد یک حدیثی افتادم که فکر کنم برای امام صادق (ع)است مومن دو روزش مثل هم نیست یا یه همچین مفهومی که اگر دو روزت مثل هم باشه ضرر کردی حالا چه برسه به بدترش ! خدایا دستمونو لطفا بگیر برای همیشه ) ...
- برای من مثل یه کوهنوردی سخت است با سرعت بسیار کم و با خستگی و گاهی بی حوصلگی ... اما لذت رسیدن به قله به پاهام نیرو می ده ... خدایا کمک کن ... از ته دل کمک کن ...

ایه 22
- بهانه های ترس .. قدرت .. قضاوت ... چند آیه قبل تر یادمه که می گفت از دیگران نترسید و از خدا بترسید... به ذهنم رسید چه خدای خشمگینی! اما فکر کردم دیدم این ترسها از یک جنس دیگه است ... اگه بترسم از دور شدن ... اگه آگاه باشم از حسرت نهایی ... بترسم از اینکه از چشمش بیفتم ... بترسم که نکنه دیگه منو به حال خودم بذاره ... این موقع است که ترس های کوچیک ادمای قوی تر از من (چه از نظر مالی ؛ علمی ؛ اجتماعی... ) همه شون بی معنی میشه

ایه 23
- خدای مهربون کمک کن که بتوانم به ولی تو اعتماد کنم و با ایمان قدم بردارم ....

 

نفیسه : 

18.در این آیه به یکى از ادعاهاى بى‏اساس و امتیازات موهومى که یهود و نصارى داشتند اشاره کرده مى‏گوید: «یهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم»!اما مى‏دانیم که قرآن با تمام این امتیازات موهوم مبارزه مى‏کند و امتیاز هر انسانى را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزکارى او مى‏شمرد، لذا در ادامه آیه براى ابطال این ادعا چنین مى‏گوید: «بگو: پس چرا شما را در مقابل گناهانتان مجازات مى‏کند»؟این مجازات گناهکاران نشانه آن است که ادعاى ارتباط فوق العاده با خدا! تا آنجا که خود را دوستان، بلکه فرزندان خدا مى‏شمارید، ادعایى بى‏اساس است.به علاوه تاریخ شما نشان مى‏دهد که گرفتار یک سلسله مجازاتها و کیفرهاى الهى در همین دنیا نیز شده‏اید و این دلیل دیگرى بر بطلان ادعاى شماست.سپس براى تأکید مطلب اضافه مى‏کند: «شما بشرى هستید از مخلوقات خدا، همانند سایر انسانها»و این یک قانون عمومى است که «خدا هر که را بخواهد (و شایسته ببیند) مى‏بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق ببیند) کیفر مى‏دهد»از این گذشته «همه مخلوق خدا هستند و بنده و مملوک او، بنابراین نام فرزند خدا بر کسى گذاشتن منطقى نیست»«و سرانجام هم تمام مخلوقات به سوى او باز مى‏گردند».

19.باز در این آیه روى سخن به اهل کتاب است: «اى اهل کتاب و اى یهود و نصارى پیامبر ما به سوى شما آمد و در عصرى که میان پیامبران الهى فترت و فاصله‏اى واقع شده بود حقایق را براى شما بیان کرد، مبادا بگویید از طرف خدا بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده به سوى ما نیامد»آرى! «بشیر» و «نذیر» یعنى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله (که افراد با ایمان و نیکوکار را به رحمت و پاداش الهى بشارت داده و افراد بى‏ایمان و گنهکار و آلوده را از کیفرهاى الهى بیم مى‏دهد به سوى شما آمد»و در پایان آیه مى‏فرماید:«خداوند بر هر چیز تواناست». یعنى مبعوث ساختن پیامبران و برانگیختن جانشینان آنها براى نشر دعوت حق در برابر قدرت او ساده و آسان است.

20.بنى اسرائیل و سرزمین مقدس! از این به بعد قرآن براى زنده کردن روح حق شناسى در یهود، و بیدار کردن وجدان آنها در برابر خطاهایى که در گذشته مرتکب شدند، تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین مى‏گوید: به خاطر بیاورید «زمانى را که موسى به پیروان خود گفت: اى بنى اسرائیل نعمتهایى را که خدا به شما ارزانى داشته است بیاد آورید»سپس به سه نعمت مهم اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «هنگامى که در میان شما پیامبرانى قرار داد» و زنجیر فرعونى را شکست در پرتو این نعمت بود که از درّه هولناک شرک و بت‏پرستى و گوساله‏پرستى رهایى یافتند، و این بزرگترین نعمت معنوى در حق آنها بود.سپس به بزرگترین موهبت مادى که به نوبه خود مقدمه مواهب معنوى نیز مى‏باشد اشاره کرده مى‏فرماید:«شما را صاحب اختیار جان و مال و زندگى خود قرار داد»زیرا بنى اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگى فرعون و فرعونیان بودند و هیچ گونه «اختیارى» از خود نداشتند، خداوند به برکت قیام موسى آنها را صاحب اختیار هستى و زندگى خود ساخت.و در آخر آیه بطور کلى به نعمتهاى مهم و برجسته‏اى که در آن زمان به احدى داده نشده بود اشاره فرموده، مى‏گوید:«به شما چیزهایى داده که به احدى از عالمیان نداد»این نعمتهاى متنوع، فراوان بودند، که شرح آن در آیه 57 سوره بقره گذشت.

21.در این آیه جریان ورود بنى اسرائیل را به سرزمین مقدس چنین بیان مى‏کند:«موسى به قوم خود گفت: شما به سرزمین مقدسى که خداوند برایتان مقرر داشته است وارد شوید، و براى ورود به آن از مشکلات نترسید و از فداکارى مضایقه نکنید، اگر به این فرمان پشت کنید زیان خواهید دید»

22.اما بنى اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسى- همانطور که روش افراد ضعیف و ترسو و بى‏اطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفها و یا معجزات براى آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگیرند و در دهانشان بگذارند «به او گفتند: اى موسى! تو که مى‏دانى در این سرزمین جمعیتى جبار و زورمند زندگى مى‏کنند و ما هرگز در آن گام نخواهیم گذاشت تا آنها این سرزمین را تخلیه کرده و بیرون روند، هنگامى که آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهیم کرد و گام در این سرزمین مقدس خواهیم گذاشت»این پاسخ بنى اسرائیل به خوبى نشان مى‏دهد که استعمار فرعونى در طول سالیان دراز چه اثر شومى روى نسل آنها گذارده بود.

23.سپس قرآن مى‏گوید: «در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان که ترس از خدا در دل آنها جاى داشت و به همین دلیل مشمول نعمتهاى بزرگ او شده بودند (و روح استقامت و شهامت را با دوراندیشى و آگاهى اجتماعى و نظامى آمیخته بودند براى دفاع از پیشنهاد موسى بپا خاستند و به بنى اسرائیل) گفتند:شما از دروازه شهر وارد بشوید، هنگامى که وارد شدید (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دادید) پیروز خواهید شد»«ولى باید در هر صورت از روح ایمان استمداد کنید و بر خدا تکیه نمایید تا به این هدف برسید».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۷
* مسافر
يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

110 . صفحه 110

شانزدهم فروردین : 

نفیسه:


14.دشمنان جاویدان! در آیه قبل سخن از پیمان شکنى بنى اسرائیل در میان بود و در این آیه به پیمان شکنى نصارى اشاره کرده، مى‏فرماید:«جمعى از کسانى که ادعاى نصرانیت مى‏کنند، با این که از آنها پیمان وفادارى گرفته بودیم، دست به پیمان‏شکنى زدند و قسمتى از دستوراتى را که به آنها داده شده بود به دست فراموشى سپردند»آرى! آنها نیز با خدا پیمان بسته بودند که از حقیقت توحید منحرف نشوند و دستورات الهى را به دست فراموشى نسپارند و نشانه‏هاى آخرین پیامبر را کتمان نکنند، ولى آنها نیز به همان سرنوشت یهود گرفتار شدند.باید توجه داشت «نصارى» جمع «نصرانى» است و نامگذارى مسیحیان به این اسم ممکن است به خاطر آن باشد که هنگامى که مسیح ناصران و یارانى از مردم طلبید، آنها دعوت او را اجابت کردند همان‏طور که قرآن مى‏گوید:«همان گونه که عیسى بن مریم به حواریّون گفت: چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند؟
حواریّون گفتند: ما یاوران خدا هستیم». (صف: 14) سپس قرآن نتیجه اعمال مسیحیان را چنین شرح مى‏دهد که: «به جرم اعمالشان تا دامنه قیامت در میان آنها عداوت و دشمنى افکندیم»و مجازات دیگر آنها که در آخرین جمله آیه به آن اشاره شده این است که«در آینده خداوند نتایج اعمال آنها را به آنها خبر خواهد داد و عملا با چشم خود خواهند دید».

15.در تعقیب آیاتى که در باره یهود و نصارى و پیمان شکنیهاى آنها بحث مى‏کرد، این آیه اهل کتاب را بطور کلى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى اسلام کرده، نخست مى‏گوید:«اى اهل کتاب فرستاده ما به سوى شما آمد، تا بسیارى از حقایق کتب آسمانى را که شما کتمان کرده بودید آشکار سازد، و در عین حال از بسیارى از آنها (که نیازى به ذکر نبوده و مربوط به دورانهاى گذشته است) صرف نظر مى‏کند».سپس اشاره به اهمیت و عظمت قرآن مجید و اثرات عمیق آن در هدایت و تربیت بشر کرده مى‏گوید: «از طرف خداوند نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد».

16.«همان نورى که خداوند بوسیله آن کسانى را که در پى کسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدایت مى‏کند»و علاوه بر این «آنها را از انواع ظلمتها و تاریکیها (ظلمت شرک، ظلمت جهل، ظلمت پراکندگى و نفاق و ...) به سوى نور توحید، علم و اتحاد رهبرى مى‏کند»و از همه گذشته «آنها را به جاده مستقیم که هیچ گونه کجى در آن از نظر اعتقاد و برنامه عملى نیست هدایت مى‏نماید».

17.چگونه ممکن است مسیح، خدا باشد!براى تکمیل بحثهاى گذشته در این آیه شدیدا به ادعاى الوهیت مسیح (ع) حمله شده و آن را یک کفر آشکار شمرده و مى‏گوید: «بطور مسلم کسانى که گفتند: مسیح بن مریم خدا است کافر شدند و در حقیقت خدا را انکار کرده‏اند».براى روشن شدن مفهوم این جمله باید بدانیم که مسیحیان چند ادعاى بى‏اساس در مورد خدا دارند نخست این که: عقیده به خدایان سه‏گانه دارند، آیه 170 سوره نساء به آن اشاره کرده و آن را ابطال مى‏کند.دیگر این که: آنها خداى آفریننده عالم هستى را یکى از خدایان سه‏گانه مى‏شمرند و به او خداى پدر مى‏گویند، قرآن این عقیده را نیز در آیه 73 همین سوره ابطال مى‏کند.دیگر این که خدایان سه‏گانه در عین تعدد حقیقى، یکى هستند که گاهى از آن تعبیر به وحدت در تثلیث مى‏شود، و این همان چیزى است که در آیه فوق به آن اشاره شده که آنها مى‏گویند خدا همان مسیح بن مریم و مسیح بن مریم همان خدا است! و این دو با روح القدس یک واحد حقیقى و در عین حال سه ذات متعدد را تشکیل مى‏دهند!سپس براى ابطال عقیده الوهیت مسیح قرآن چنین مى‏گوید: «اگر خدا بخواهد مسیح و مادرش مریم و تمام کسانى را که در زمین زندگى مى‏کنند هلاک کند چه کسى مى‏تواند جلو آن را بگیرد».اشاره به این که مسیح مانند مادرش مریم و مانند همه افراد بشر انسانى بیش نبود و به همین دلیل فنا و نیستى در ذات او راه دارد و چنین چیزى، چگونه ممکن است خداوند ازلى و ابدى باشد! و در پایان آیه به گفتار آنهایى که تولد مسیح را بدون پدر دلیلى بر الوهیت او مى‏گیرند پاسخ داده، مى‏گوید: «خداوند حکومت آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در اختیار دارد هر گونه مخلوقى بخواهد مى‏آفریند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم، و خواه انسانى از پدر و مادر مانند انسانهاى معمولى، و خواه فقط از مادر مانند مسیح، این تنوع خلقت دلیل بر قدرت اوست و دلیل بر هیچ چیز دیگر نیست) و خداوند بر هر چیزى تواناست».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۰
* مسافر
شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

109 . صفحه 109

 پانزدهم فروردین : 

نفیسه : 

10. «کسانى که خدا را انکار کنند و آیات او را تکذیب نمایند از اصحاب دوزخند»قابل توجه این که آمرزش و اجر عظیم به عنوان یک وعده الهى در آیه قبل ذکر شده و فرموده: وعد اللّه ... ولى کیفر دوزخ به صورت نتیجه عمل بیان شده و مى‏فرماید:«کسانى که داراى چنین اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت» و این در حقیقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداشهاى سراى دیگر است، که به هیچ وجه برابرى با اعمال ناچیز انسان ندارد، همانطور که مجازاتهاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته بلکه نتیجه اعمال خود آدمى است.

11.به دنبال یادآورى نعمتهاى الهى در چند آیه قبل، در این آیه روى سخن را بار دیگر به مسلمانان کرده و قسمتى دیگر از نعمتهاى خود را به یاد آنها مى‏آورد تا به شکرانه آن در اطاعت فرمان خدا و اجراى اصول عدالت بکوشند، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید در آن زمان که جمعیتى تصمیم گرفته بودند، دست به سوى شما دراز کنند و شما را از میان بردارند، ولى خداوند شرّ آنها را از شما دفع کرد»در حقیقت این آیه مسلمانان را متوجه خطراتى که ممکن بود براى همیشه نامشان را از صفحه روزگار براندازد مى‏کند، و به آنها هشدار مى‏دهد که به پاس این نعمتها «تقوا را پیشه کنید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» و بدانید اگر پرهیزکار باشید، در زندگى تنها نخواهید ماند و آن دست غیبى که همیشه حافظ شما بوده، باز هم از شما حمایت خواهد کرد.

12.در این سوره از آغاز اشاره به مسأله وفاى به عهد شده، و شاید فلسفه این همه تأکید براى اهمیت دادن به مسأله پیمان غدیر است که در آیه 67 همین سوره خواهد آمد.در این آیه مى‏فرماید:«ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که به دستورات ما عمل کنند و به دنبال این پیمان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها برگزیدیم» تا هر یک سرپرستى یکى از طوایف دوازده‏گانه بنى اسرائیل را بر عهده گیرد.سپس وعده خدا را به بنى اسرائیل چنین تشریح مى‏کند که خداوند به آنها گفت: «من با شما خواهم بود و از شما حمایت مى‏کنم».
اما به چند شرط:
1- «به شرط این که نماز را بر پا دارید».
2- «و زکات خود را بپردازید».
3- «به پیامبران من ایمان بیاورید و آنها را یارى کنید».
4- علاوه بر این، از انفاقهاى مستحب که یک نوع قرض الحسنه با خداست خوددارى ننمایید».
«اگر به این پیمان عمل کنید، من سیئات و گناهان گذشته شما را مى‏بخشم»«و شما را در باغهاى بهشت که از زیر درختان آن نهرها جارى است داخل مى‏کنم»«ولى آنها که راه کفر و انکار و عصیان را پیش گیرند مسلما از طریق مستقیم گمراه شده‏اند».

13.در تعقیب بحثى که در باره پیمان خدا با بنى اسرائیل در آیه قبل گذشت، در این آیه اشاره به پیمان شکنى آنها و عواقب این پیمان شکنى مى‏کند و مى‏فرماید: «چون آنها پیمان خود را نقض کردند ما آنها را طرد کردیم و از رحمت خود دور ساختیم و دلهاى آنها را سخت و سنگین نمودیم»در حقیقت آنها به جرم پیمان شکنى با این دو مجازات، کیفر دیدند، هم از رحمت خدا دور شدند، و هم افکار و قلوب آنها متحجر و غیر قابل انعطاف شد.سپس آثار این قساوت را چنین شرح مى‏دهد:«آنها کلمات را تحریف مى‏کنند و از محل و مسیر آن بیرون مى‏برند»و نیز «قسمتهاى قابل ملاحظه‏اى از آنچه به آنها گفته شده بود به دست فراموشى مى‏سپارند».بعید نیست قسمتى را که آنها به دست فراموشى سپردند، همان نشانه‏ها و آثار پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله باشد که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است، و نیز ممکن است این جمله اشاره به آن باشد که مى‏دانیم تورات در طول تاریخ مفقود شده، سپس جمعى از دانشمندان یهود به نوشتن آن مبادرت کردند و طبعا قسمتهاى فراوانى از میان رفت و قسمتى تحریف یا به دست فراموشى سپرده شد، و آنچه به دست آنها آمد بخشى از کتاب واقعى موسى (ع) بود که با خرافات زیادى آمیخته شده بود و آنها همین بخش را نیز گاهى به دست فراموشى سپردند.
سپس اضافه مى‏فرماید:«هر روز به خیانت تازه‏اى از آنها پى مى‏برى، مگر دسته‏اى از آنها که از این جنایتها برکنارند و در اقلیتند».و در پایان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «از آنها صرف نظر کن و چشم بپوش، زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».بطور مسلم این گذشت و عفو در مورد آزارهایى است که به شخص پیامبر رسانیدند نه در مسائل هدفى و اصولى اسلام که در آنها گذشت معنى ندارد.

 

اعظم : 

آیه 10 : کفرو و کذبوا.... کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند ... یعنی کسانیکه آگاهانه کفر ورزیدن .... گاهی کافری هستش که کفرش از جهلشه و نادونی ولی این نوع کفری که اینجا مطرحه کفری هستش که با علم هستش و خیلی خطرناکه و عاقبت بدی داره

آیه 11 : باز هم سفارش شده که نعمتهای خداوند رو به یاد آورید ... خیلی مهمه ... آدم خیلی باید نعمتهایی که خداوند بهش داده رو مرور کنه وگرنه دچار غفلت میشه .... خوبه هر روز یه برنامه آدم داشته باشه برای ذکر نعمتهایی که داره از سلامتی جزء جزء بدنش تا خانواده و دین و ......

آیه 11 . "وعلی الله فلیتوکل المومنون" .... توکل دو نوعه یه نوع توکلی هستش که اسمش تکوینیه یعنی آدم تنها به خداوند اعتماد کنه و اینقدر اسباب و علل رو نبینه و مستقل بهشون ارزش نده (چقدر دنیای مادیگرای امروز این علل و اسباب رو پررنگ کرده اینقدر که آدمن یادش بره خدایی هم هست ) .... یه نوع دیگه توکل تشریعی هستش یعنی آدم احکام دینی که خداوند وضع کرده رو عمل کنه و توشون دخل و تصرف کنه "مطمئن " باشه "مطمئن مطمئن" که این چیزی که خداوند وضع کرده بهترین حکمی هستش که میشده داده بشه .... تو این مورد هم خیلی ضعف داریم .... عقل فضولی داریم که اینقدر ناقص و محدوده ولی بسیار بی پروا اقدام به صدور رای می کنه و میگه خداوند نباید اینو می گفت این دیگه چه حکمیه .... حالا خوبه بارها و بارها ضعفش رو دیدیم ها ... مثلا همین دو ماه پیش قاطع و واضح راجع به چیزی حکم دادیم و الان اصلا خود دو ماه پیشمون رو قبول نداریم .... بارها و بارها ضعف عقلمون رو دیدیم اینکه با تجربه و سن و سال و معلومات و ... تغییر کرده ولی بازم مطمئن حرف می زنیم و وااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی مغرورییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم "ظلوم و جهول " ................خدایا به خودت پناه می بریم از این فهم فضول

در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند

آیه 12 : چقدر باید از تاریخ درس بگیریم تا اشتباهات رو تکرار نکنیم .... خداوند در قرآن قصد قصه سرایی نداشته این همه تاکید بر قوم بنی اسرائیل یعنی ما هم بنی اسرائیلهایی در درونمون داریم که پاش که بیفته از اون قوم کم نمیاریم .... تو این آیه میگه بهشت رو به بها می دیم نه به بهانه هرکی هم که میخوای باش .... سر وعده هات باید باشی

آیه 13 : این هم نتیجه نافرمانی قوم بنی اسرائیل .... لعنت خداوند و قساوت دل

لعنت می دونید یعنی چی ؟ یعنی دور شدن از رحمت خداوند خیلی خیلی خیلی عذاب بدیه ... فکرش رو بکن تو این دنیای بزرگ تنهای تنها بشی اونی که باید باهات مهربون باشه ، نباشه ..... مثل یه نوزاد که توی یه بیابون مادرش رو از دست بده هیچ کس دیگه ای هم نداشته باشه

وقتی کسی رو خداوند لعنت کنه ... کجا بره اونوقت ...........مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه

حالا چی کار کنیم که این بلای عظیم سرمون نیاد ... بریم آیه 12 هر چی گفته عمل کنیم + ما هم اون 12 تا عزیز رو داریم تو دینمون ها .... همون نیمه سنگین ثقلین .... عترت ...... همون که "باب المبتلی به الناس " هستش .... یادمون نره ها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۰
* مسافر
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۴۹ ق.ظ

108 . صفحه 108

 

چهاردهم فروردین : 

نفیسه : 

6.پاک سازى جسم و جان! در آیات سابق، بحثهاى گوناگونى درباره «طیبات جسمى و مواهب مادى» مطرح شد، در این آیه به«طیبات روح» و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مى‏گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظه‏اى از احکام وضو و غسل و تیمم که موجب صفاى روح است، تشریح گردیده، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان مى‏کند:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که براى نماز بپا خاستید صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشویید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید».بنابراین،فقط مقدارى از دست که باید شسته شود در آیه ذکر شده، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر که بوسیله اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.سپس به توضیح حکم غسل پرداخته،مى‏فرماید:«و اگر جنب باشید غسل کنید».روشن است که مراد از جمله «فاطّهّروا» شستن تمام بدن مى‏باشد.«جنب» همان طور که در ذیل آیه 43 سوره نساء گذشت به معنى «دور شونده» است، و اگر شخص «جنب» به این عنوان نامیده مى‏شود به خاطر آن است که باید در آن حال،از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند.ضمنا از این که قرآن در آیه فوق مى‏گوید به هنگام نماز اگر جنب هستید غسل کنید استفاده مى‏شود که غسل جنابت جانشین وضو نیز مى‏گردد.

سپس به بیان حکم تیمم پرداخته و مى‏گوید: «و اگر از خواب برخاسته‏اید و قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید و یا اگر از قضاى حاجت برگشته‏اید و یا آمیزش جنسى با زنان کرده‏اید و دسترسى به آب ندارید با خاک پاکى تیمم کنید».سپس طرز تیمم را اجمالا بیان کرده، مى‏گوید:«بوسیله آن صورت و دستهاى خود را مسح کنید»و در پایان آیه، براى این که روشن شود هیچ گونه سختگیرى در دستورات گذشته در کار نبوده بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشریع شده است، مى‏فرماید:«خداوند نمى‏خواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه مى‏خواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمتهاى او را بگویید».در حقیقت جمله‏هاى فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید مى‏کند که تمام دستورهاى الهى و برنامه‏هاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هیچ وجه هدف دیگرى در کار نبوده است،خداوند مى‏خواهد با این دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.جمله ما یرید اللّه لیجعل علیکم من حرج این قانون کلى را بیان مى‏کند، که احکام الهى در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست.

7.پیمانهاى الهى! در این آیه بار دیگر مسلمانان را به اهمیت نعمتهاى بى‏پایان خداوند که مهمترین آنها نعمت ایمان و هدایت است، توجه داده مى‏فرماید:«نعمتهاى خدا بر خودتان را به یاد بیاورید».چه نعمتى از آن بالاتر که در سایه اسلام، همه گونه مواهب و افتخارات و امکانات نصیب مسلمانان شد و جمعیتى که قبلا کاملا پراکنده و جاهل و گمراه و خونخوار و فاسد و مفسد بودند به صورت جمعیتى متشکل و متحد و دانا با امکانات مادى و معنوى فراوان درآمدند.سپس پیمانى را که با خدا بسته‏اند، یادآور شده مى‏گوید:«پیمانى را که بطور محکم خدا با شما بست فراموش نکنید، آن زمان که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم».این آیه مى‏تواند اشاره به تمام پیمانهاى تکوینى و تشریعى (پیمانهایى که خدا به حکم فطرت گرفته و یا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مراحل مختلف از مسلمانان گرفته) باشد.و در پایان آیه براى تأکید این معنى مى‏فرماید:«پرهیزکارى پیشه کنید خداوند از اسرار درون سینه‏ها آگاه است».

8.دعوت اکید به عدالت! این آیه دعوت به قیام به عدالت مى‏کند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آیه 135 گذشت.نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى‏گوید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید همواره قیام براى خدا کنید و به حق و عدالت گواهى دهید».سپس به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده، به مسلمانان چنین هشدار مى‏دهد که:«نباید کینه‏ها و عداوتهاى قومى و تصفیه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد، زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است»بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روى مسأله عدالت تکیه کرده، مى‏فرماید:«عدالت پیشه کنید که به پرهیزکارى نزدیکتر است»و از آنجا که عدالت مهمترین رکن تقوا و پرهیزکارى است، براى سومین بار به عنوان تأکید اضافه مى‏کند:«از خدا بپرهیزید، زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است».

9.سپس در این آیه- طبق سنت قرآن- که پس از احکام خاصى براى تأکید و تکمیل آن اشاره به قوانین و اصول کلى مى‏کند در اینجا نیز براى تأکید مسأله اجراى عدالت و گواهى به حق چنین مى‏فرماید:«خداوند به کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند و عده آمرزش و پاداش عظیم داده است».

 

اعظم : 

 

ایه 6: ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج
خداوند نمی خواهد بر شما سخت بگیرد ....
خیلی نکته مهمی هستش
در بحث طهارت و پاکی
خیلی ها به خصوص اونایی که دچار وسواس هستن اینقدر تو این مبحث سخت گیری می کنن که از واجباتشون می مونن
در صورتیکه اگه برن و مطالعه کنن این موضوع رو می بینن که اسلام اصلا سخت نگرفته تو این موضوع و نجاسات خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر میکنن طاهر و پاک میشه

کلی اسراف میکنن
کلی گناه
کلی اتلاف وقت
گاهی واجبی فوت میشه

تا اونا "دل"شون رضایت به پاکی بده

ایه 7: ادم باید نعمت هایی که خداوند بهش داده مرتب یاد کنه
تا دچار فراموشی و ناسپاسی نشه (واوکروا نعمه الله علیکم )

ایه 7: با توجه به ایه 3 که گفته شد
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا
...
مشخص میشه اون نعمت که خیلی ذکر کردنش و قدر دونستنش لازمه
نعمت اسلام و نعمت هدایت هستش
و چقدر این نکته مهمه
البته حقیقت اسلام ها
نه این خوخواهیها و ایمان نصفه نیمه ای که ما داریم
چقدر پرداختن به این نعمت
کامل شدن در این دین
نزدیک شدن هر چه بیشتر به قواعد و قوانین دین ،به الگوهای عملی دین
میتونه سپاسگزاری واقعی و شکر عملی این نعمت باشه

ایه 8:
چقدر این مبحث عدالت مهمه
تو ایه 135 نسا هم گفته شد که عادل باشین حتی اگه به ضرر والدینتون باشه حتی و جانبداری فقیر و یا ثروتمند رو نکنین
اینجا هم میگه کینه توزی و غرض ورزیتون شما رو از مسیر عدالت خارج نکنه
ما در مراودات معمولیمون هم اسیر این بی عدالتیها هستیم حتما نباید حق بزرگی این وسط باشه و دادگاهی و معرکه ای

قوم من ،قوم شما
مامان من مامان تو
خواهر من خواهر تو
.....
خیلی وقتها عادل نیستیم
"غرض ها تیره دارد دوستی را
غرضهارا چرا از دل نرانیم "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۴۹
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۵۳ ق.ظ

107 . صفحه 107

 

سیزدهم فروردین :

نفیسه :

3.در آغاز این سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهارپایان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد شده این آیه در حقیقت همان استثناهایى است که وعده داده شد، در اینجا حکم به تحریم یازده چیز شده است.نخست مى‏فرماید:«مردار بر شما حرام شده است».«و همچنین خون».«و گوشت خوک».«و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بتها و اصولا به غیر نام خدا ذبح شوند».«و نیز حیواناتى که خفه شده باشند حرامند»خواه بخودى خود و یا بوسیله دام و خواه بوسیله انسان این کار انجام گردد چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى‏فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند.«و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند».در تفسیر قرطبى نقل شده که در میان عرب معمول بوده که بعضى از حیوانات را به خاطر بتها آنقدر مى‏زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى‏دانستند!«و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند».«و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند».«و حیواناتى که بوسیله حمله درندگان کشته شوند».سپس به دنبال تحریم موارد فوق مى‏فرماید:«اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهد بود».

در زمان جاهلیت بت‏پرستان سنگهایى در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نصب» مى‏نامیدند در مقابل آنها قربانى مى‏کردند و خون قربانى را به آنها مى‏مالیدند،و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند اما «نصب» چنین نبودند،اسلام در آیه مورد بحث این گونه گوشتها را تحریم کرده و مى‏گوید:«حیوانهایى که روى بتها یا در برابر آنها ذبح شوند همگى بر شما حرام است»روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى.نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه آمده آنهاست که بصورت «بخت‏آزمایى» ذبح و تقسیم مى‏گردیده و آن چنین بوده که:ده نفر با هم شرط بندى مى‏کردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر،که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در کیسه مخصوصى مى‏ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى‏آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى‏افتاد سهمى از گوشت برمى‏داشت،و چیزى در برابر آن نمى‏پرداخت،ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند،باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند،بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند،این چوبه‏هاى تیر را «ازلام» مى‏نامیدند، اسلام خوردن این گوشتها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد،بلکه به خاطر این که جنبه قمار و بخت‏آزمایى دارد و مى‏فرماید:«و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه ‏هاى تیر مخصوص بخت‏آزمایى» بر شما حرام شده است.

روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد،بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهاى «فعالیتهاى حساب نشده اجتماعى»و برنامه‏هاى خرافى در آن جمع مى‏باشد و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى‏فرماید:«تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار»
اعتدال در استفاده از گوشت-
آنچه از مجموع بحثهاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى‏شود این است که روش اسلام در مورد بهره‏بردارى از گوشتها- همانند سایر دستورهایش- یک روش کاملا اعتدالى است،یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مى‏خوردند،و یا همانند بسیارى از غربیهاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرمها چشم پوشى نمى‏کنند،و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مى‏دانند،بلکه گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفر نباشد حلال کرده و روى روشهاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشتها شرایطى مقرر داشته است.بعد از بیان احکام فوق دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مى‏خورد نخست مى‏گوید:«امروز کافران از دین شما مأیوس شدند بنابراین،از آنها نترسید و تنها از (مخالفت) من بترسید» و سپس مى‏گوید:«امروز دین و آیین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم»

روز اکمال دین کدام روز است-منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟آنچه تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده‏اند و روایات متعددى از طرق معروف اهل تسنن و شیعه آن را تأیید مى‏کند و با محتویات آیه کاملا سازگار است این که:منظور روز غدیر خم است،روزى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله امیر مؤمنان على علیه السّلام را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد،آن روز بود که آیین اسلام به تکامل نهایى خود رسید و کفار در میان امواج یأس فرو رفتند،زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخص باشد،و با از میان رفتن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اوضاع به حال سابق برگردد،و اسلام تدریجا برچیده شود،اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان بى‏نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتخاب و از مردم براى او بیعت گرفته شد یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینى است ریشه‏دار و پایدار.نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مى‏گوید:«خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد،و نیز وعده داده آیینى را که براى آنان پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد».

در این آیه خداوند مى‏فرماید:آیینى را که براى آنها «پسندیده»،در روى زمین مستقر مى‏سازد،با توجه به این که سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضیت لکم الاسلام دینا» که در آیه مورد بحث،درباره ولایت على علیه السّلام نازل شده،چنین نتیجه مى‏گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه‏دار خواهد شد که با«ولایت» توأم باشد،زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است،و به عبارت روشن‏تر اسلام در صورتى عالمگیر مى‏شود که از مسأله ولایت اهل بیت جدا نگردد.مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور»با آیه مورد بحث استفاده مى‏شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین،و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار،و سوم استقرار آیینى که مورد رضایت خداست.این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...»جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح،یعنى على علیه السّلام به جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نصب شد و به مضمون جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الاسلام دینا آیین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام برگشته،و حکم صورت اضطرار را بیان مى‏کند و مى‏گوید:«کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است،زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى‏افکند وآنها راکیفر نمیدهد.

4.درباره این آیه شأن نزولهایى ذکر کرده‏اند که مناسبتر از همه این است: «زید الخیر» و «عدى بن حاتم» که دو نفر از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند خدمتش رسیدند و عرض کردند: ما جمعیتى هستیم که با سگها و بازهاى شکارى صید مى‏کنیم، و سگهاى شکارى ما حیوانات وحشى حلال گوشت را مى‏گیرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مى‏رسد و آن را سر مى‏بریم، ولى بعضى از آنها بوسیله سگها کشته مى‏شوند، و ما فرصت ذبح آنها را پیدا نمى‏کنیم و با این که مى‏دانیم خدا گوشت مردار را بر ما حرام کرده، تکلیف ما چیست؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
صید حلال- به دنبال احکامى که در باره گوشتهاى حلال و حرام در دو آیه گذشته بیان شد در این آیه نیز به قسمتى دیگر از آنها اشاره کرده و به عنوان پاسخ سؤالى که در این زمینه شده است، چنین مى‏فرماید:«از تو در باره غذاهاى حلال سؤال مى‏کنند»سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که نخست به آنها «بگو: هر چیز پاکیزه‏اى براى شما حلال است»یعنى تمام آنچه را اسلام تحریم کرده در زمره خبائث و ناپاکها است و هیچ گاه قوانین الهى، موجود پاکیزه‏اى که طبعا براى استفاده و انتفاع بشر آفریده شده است تحریم نمى‏کند.سپس به سراغ صیدها رفته، مى‏گوید: «صید حیوانات صیاد که تحت تعلیم شما قرار گرفته‏اند، یعنى از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها آموخته‏اید، براى شما حلال است».

حیوانى را که سگها شکار مى‏کنند اگر زنده به دست آید، باید طبق آداب اسلامى ذبح شود ولى اگر پیش از آن که به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد.سپس در ذیل آیه اشاره به دو شرط دیگر از شرایط حلیت چنین صیدى کرده، مى‏فرماید: «از صیدى که سگهاى شکارى براى شما نگاه داشته‏اند بخورید»بنابراین، اگر سگهاى شکارى عادت داشته باشند قسمتى از صید خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صیدى حلال نیست و در حقیقت چنین سگى نه تعلیم یافته است و نه آنچه را که نگاه داشته مصداق «علیکم» (براى شما) مى‏باشد، بلکه براى خود صید کرده است.دیگر این که «به هنگامى که سگ شکارى رها مى‏شود، نام خدا را ببرید»و در پایان براى رعایت تمام این دستورات، مى‏فرماید: «از خدا بپرهیزید، زیرا خداوند، سریع الحساب است».

5.خوردن غذاى اهل کتاب و ازدواج با آنان! در این آیه که مکمل آیات قبل است، نخست مى‏فرماید:«امروز آنچه پاکیزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است»منظور از «طعام اهل کتاب» غیر از گوشتهایى است که ذبیحه آنها باشد.
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که، در تفسیر آیه چنین فرمود:«منظور از طعام اهل کتاب حبوبات و میوه‏هاست، نه ذبیحه‏هاى آنها، زیرا هنگام ذبح کردن نام خدا را نمى‏برند».
ازدواج با زنان غیرمسلمان-
بعد از بیان حلیت طعام اهل کتاب، این آیه در باره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مى‏گوید و مى‏فرماید:«زنان پاک‏دامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مى‏توانید با آنها ازدواج کنید به شرط این که مهر آنها را بپردازید» «به شرط این که از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب کردن»در حقیقت این قسمت از آیه نیز محدودیتهایى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده تقلیل مى‏دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل کتاب با شرایطى تجویز مى‏نماید- شرح بیشتر در این باره باید از کتب فقهى مطالعه شود.

ناگفته نماند که در دنیاى امروز که بسیارى از رسوم جاهلى در اشکال مختلف زنده شده است این تفکر نیز به وجود آمده که انتخاب دوست زن یا مرد براى افراد مجرد بى‏مانع است نه تنها به شکل پنهانى، آن‏گونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام وجود داشت، بلکه به شکل آشکار نیز هم! در حقیقت دنیاى امروز در آلودگى و بى‏بندوبارى جنسى از زمان جاهلیت پا را فراتر نهاده، زیرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مى‏دانستند، اینها آشکارش را نیز بى‏مانع مى‏دانند و حتى با نهایت وقاحت به آن افتخار مى‏کنند، این رسم ننگین که یک فحشاى آشکار و رسوا محسوب مى‏شود از سوغاتهاى شومى است که از غرب به شرق انتقال یافته و سر چشمه بسیارى از بدبختیها و جنایات شده است.از آنجا که تسهیلات فوق در باره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گیرد، و آگاهانه یا غیر آگاهانه به سوى آنها کشیده شوند در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده، مى‏گوید: «کسى که نسبت به آنچه باید به آن ایمان بیاورد کفر بورزد و راه مؤمنان را رها کرده، در راه کافران قرار گیرد، اعمال او بر باد مى‏رود و در آخرت در زمره زیانکاران خواهد بود»اشاره به این که تسهیلات مزبور علاوه بر این که گشایشى در زندگى شما ایجاد مى‏کند باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد، نه این که شما تحت تأثیر آنها قرار گیرید، و دست از آیین خود بردارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت و سنگین خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۵۳
* مسافر
چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۵۹ ق.ظ

106 . صفحه 106

 

دوازدهم فروردین :

نفیسه :

176.از «جابر بن عبد اللّه انصارى» چنین نقل کرده‏اند که مى‏گوید: من شدیدا بیمار بودم، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عیادت من آمد و در آنجا وضو گرفت و از آب وضوى خود بر من پاشید، من که در اندیشه مرگ بودم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم:وارث من فقط خواهران منند، میراث آنها چگونه است؟این آیه که آیه فرائض نام دارد نازل شد و میراث آنها را روشن ساخت و به عقیده بعضى این آخرین آیه‏اى است که درباره احکام اسلام بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده.این آیه مقدار ارث برادران و خواهران را بیان مى‏کند، و همان‏طور که در اوایل این سوره در تفسیر آیه 12 گفتیم درباره ارث خواهران و برادران، دو آیه در قرآن نازل شده است یکى همان آیه 12 که ناظر به برادران و خواهران «مادرى» است، و دیگر آیه مورد بحث که در باره خواهران وبرادران «پدرى و مادرى»یا«پدرى تنها» سخن مى‏گوید، مى‏فرماید:«از تو در این باره سؤال مى‏کنند، بگو:خداوند حکم کلاله(برادران و خواهران را) براى شما بیان مى‏کند».

سپس به چندین حکم اشاره مى‏نماید:
1- «هر گاه مردى از دنیا برود و فرزندى نداشته باشد و یک خواهر داشته باشد نصف میراث او به آن یک خواهر مى‏رسد».
2- و اگر زنى از دنیا برود «و فرزندى نداشته باشد و یک برادر (برادر پدر و مادرى یا پدرى تنها) از خود به یادگار بگذارد تمام ارث او به یک برادر مى‏رسد».
3- «اگر کسى از دنیا برود و دو خواهر از او به یادگار بماند دو ثلث از میراث او را مى‏برند».
4- «اگر ورثه شخص متوفى، چند برادر و خواهر باشند (از دو نفر بیشتر) تمام میراث او را در میان خود تقسیم مى‏کنند بطورى که سهم هر برادر دو برابر سهم یک خواهر شود»در پایان آیه مى‏فرماید:«خداوند این حقایق را براى شما بیان مى‏کند تا گمراه نشوید و راه سعادت را بیابید (و حتما راهى را که خدا نشان مى‏دهد راه صحیح و واقعى است) زیرا به هر چیزى دانا است».

رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم:«هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است».
مجمع البیان ج3 ص1

آقا امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.
ثواب الاعمال وعقاب الاعمال ص281

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طبق روایتی فرمودند: «هر کسی سوره نساء را بخواند مانند کسی است که تمام دارایی خود را در راه خدا به مردم صدقه داده و همچنین پاداش آزاد کردن بنده ای در راه خدا را دارد.»
تفسیر نمونه ج3 ص310

 سوره مائده
این سوره در «مدینه» نازل شده و 120 آیه است.
محتواى سوره:
این سوره محتوى یک سلسله از معارف و عقاید اسلامى و یک سلسله از احکام و وظایف دینى است.در قسمت اول به مسأله ولایت و رهبرى بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسأله تثلیث مسیحیان و قسمتهایى از مسائل مربوط به قیامت و رستاخیز و بازخواست از انبیاء در مورد امتهایشان اشاره شده است و در قسمت دوم، مسأله وفاى به پیمانها، عدالت اجتماعى، شهادت به عدل و تحریم قتل نفس (و به تناسب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابیل بوسیله قابیل) و همچنین توضیح قسمتهایى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احکام وضو و تیمم آمده است و نامگذارى آن به «سوره مائده» به خاطر این است که داستان نزول مائده براى یاران مسیح در آیه 114 این سوره ذکر شده است.

1.لزوم وفا به عهد و پیمان! بطورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى‏شود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سوره‏هایى) است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است.در این سوره- به خاطر همین موقعیت خاص- تأکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین برنامه‏هاى دینى و مسأله رهبرى امت و جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده است و شاید به همین جهت است که با مسأله لزوم وفاى به عهد و پیمان، شروع شده، و در نخستین جمله مى‏فرماید:«اى افراد با ایمان به عهد و پیمان خود وفا کنید» تا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمانهایى که در گذشته با خدا بسته‏اند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید.جمله فوق دلیل بر وجوب وفا به تمام پیمانهایى است که میان افراد انسان با یکدیگر، و یا افراد انسان با خدا، بطور محکم بسته مى‏شود، و به این ترتیب تمام پیمانهاى الهى و انسانى و پیمانهاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و تجارى و زناشویى و مانند آن را در بر مى‏گیرد و یک مفهوم کاملا وسیع دارد، حتى عهد و پیمانهایى را که مسلمانان با غیر مسلمانان مى‏بندند نیز شامل مى‏شود.در اهمیت وفاى به عهد در نهج البلاغه در فرمان مالک اشتر چنین مى‏خوانیم:«در میان واجبات الهى هیچ موضوعى همانند وفاى به عهد در میان مردم جهان- با تمام اختلافاتى که دارند- مورد اتفاق نیست به همین جهت بت‏پرستان زمان جاهلیت نیز پیمانها را در میان خود محترم مى‏شمردند زیرا عواقب دردناک پیمان شکنى را دریافته بودند».


سپس به دنبال دستور وفاى به پیمانها که تمام احکام و پیمانهاى الهى را شامل مى‏شود یک سلسله از احکام اسلام را بیان کرده،که نخستین آن حلال بودن گوشت پاره‏اى از حیوانات است، مى‏فرماید:«چهارپایان (یا جنین آنها) براى شما حلال شده است»سپس در ذیل آیه دو مورد را از حکم حلال بودن گوشت چهارپایان استثناء کرده، مى‏فرماید:«به استثناى گوشتهایى که تحریم آن به زودى براى شما بیان مى‏شود» «و به استثناى حال احرام (براى انجام مناسک حجّ یا انجام مناسک عمره) که در این حال صید کردن حرام است»و در پایان مى‏فرماید:«خداوند هر حکمى را بخواهد صادر مى‏کند»یعنى، چون آگاه از همه چیز و مالک همه چیز مى‏باشد هر حکمى را که به صلاح و مصلحت بندگان باشد و حکمت اقتضا کند تشریع مى‏نماید.


2.هشت دستور در یک آیه! در این آیه چند دستور مهم اسلامى از آخرین دستوراتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است بیان گردیده که همه یا اغلب آنها مربوط به حجّ و زیارت خانه خداست:
1- نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى‏فرماید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید!شعائر الهى را نقض نکنید و حریم آنها را حلال نشمرید».منظور از «شعائر اللّه» مناسک و برنامه‏هاى حجّ است.
2- «احترام ماههاى حرام را نگاه دارید و از جنگ کردن در این ماهها خوددارى کنید».
3- «قربانیانى را که براى حج مى‏آورند، اعم از این که بى‏نشان باشند و یا نشان داشته باشند حلال نشمرید و بگذارید که به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند».
4- تمام زائران خانه خدا باید از آزادى کامل در این مراسم بزرگ اسلامى بهره‏مند باشند و هیچ گونه امتیازى در این قسمت در میان قبایل و افراد و نژادها و زبانها نیست بنابراین «نباید کسانى را که براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى به دست آوردن سود تجارى به قصد زیارت خانه خدا حرکت مى‏کنند مزاحمت کنید خواه با شما دوست باشند یا دشمن همین اندازه که مسلمانند و زائر خانه خدا مصونیت دارند».

5- تحریم صید محدود به زمان احرام است،بنابراین «هنگامى که از احرام (حج یا عمره) بیرون آمدید، صید کردن براى شما مجاز است».
6- اگر جمعى از بت‏پرستان در دوران جاهلیت (در جریان حدیبیه) مزاحم زیارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسک زیارت خانه خدا را انجام دهید،«نباید این جریان سبب شود که بعد از اسلام آنها، کینه‏هاى دیرینه را زنده کنید و مانع آنها از زیارت خانه خدا شوید» از جمله فوق یک قانون کلى استفاده مى‏شود و آن این که مسلمانان هرگز نباید «کینه‏توز» باشند و در صدد انتقام حوادثى که در زمانهاى گذشته واقع شده برآیند.
7- سپس براى تکمیل بحث گذشته مى‏فرماید:شما بجاى این که دست به هم بدهید تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگیرید«باید دست اتحاد در راه نیکیها و تقوا به یکدیگر بدهید نه این که تعاون و همکارى بر گناه و تعدى نمایید».
8- در پایان آیه براى تحکیم و تأکید احکام گذشته مى‏فرماید:«پرهیزکارى را پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید که مجازات و کیفرهاى خدا شدید است».

هانیه :


مرسی نفیسه جون از تفسیر های کاملتون ... من آیه اخر این ص برام از این نظر جالب بود چون قبل از اینکه ترجمه را نگاه کنم گفتم این باید حکم سنگین و خطای بزرگی باشه که خدا در پایان تاکید می کنه خدا شدید العقاب است ... و بسیار برام جالب بودکه تاکید می کنه با کسانی که برای شما در عباداتتون(مراسم حج) مزاحمت ایجاد می کنند، درست رفتار کنید و در کارهای نیک و تقوی با هم همکاری کنید نه در تلافی و کینه توزی .... خیلی چسبید اخرش ...

اعظم :

ایه 1 : وفای به عهدها و پیمانها
چقدر این روزها این مساله مورد غفلت واقع میشه
چه اسون عهد ها و پیمانها رو زیر پا میذاریم
حضرت علی علیه السلام می فرمایند اگر کسی حتی پیمانی رو با اشاره بر عهده گرفت باید به اون وفا کنه

اونوقت الان ....
قرار دادی مثل ازدواج که رو چه اسون با خودخواهیهامون میشکنیم
قرادادهای مالی
قرارهایی که با خدا می بندیم

همونطوری که نفیسه جان نوشتن از امام علی این موضوع وفای به تعهد ها فارغ از تموم اختلافات بشر با هم جنبه جهانی داره و مورد قبول همه است
...

ایه 2: حکمهایی که خداوند تشریع کرده اگر چه همه شون دور از حکمت خدا نیستن ولی فقط و فقط به صرف اینکه از طرف خداوند وضع شدن لازم الاجران
یعنی بیشتر از اینکه حکمت و دلیلشون مهم باشه (چیزی که این روزها خیلی باب شده و فلسفه خیلی بهش دامن میزنه )
تقوایی که در اجرا کردنش به حکم دستور خداوند بودنش انجام میدیم مهمه

چه بسا مثلا چیزی در امتی حرام شده
مثل حکم صید ماهی شنبه های یهود
فقط به صرف ازمودن تقوای ادمها
یا مثلا ممنوعیت شراب و تحریم گوشت خوک و تحریم ازدواج با محارم و ....

همه اینها جدای از حکمتشون به خاطر حکم خداوند بودنشون لازم الاجران
الان خیلی باب شده که ما قسمت علت و معلولی رو در تربیت بچه ها خیلی لحاظ می کنیم
ذهن فلسفی اونا رو خیلی بهش دامن میرنیم و این جنبه های تعبدی رو خیلی بی خیال میشیم
به نظر من که این زنگ خطری در ایمان بچه ها مبشه
اینکه عقل این افریده خداوند رو با تموم ضعفهایی که براش متصوره (محدودیت های زمانی و مکانی و وووووو )
در برابر خداوند قرار میدیم

به نظر من این قضیه نکته مهنی هستش که مورد غفلت واقع شده و میشه

ایه 2: تعاونو علی البر و ال تقوی

به هم خیلی تو خوبی کردن کمک کنیم
اگه کسی خواست کار خیری کنه سنگ جلو پاش نندازیم
راه رسیدن به خیر رو براش هموار کنیم
خودمون گوشه ای از کار رو بگیریم
یاریگر باشیم

به نظر من این قضیه امروزه خیلی فراموش شده
با انواع چیزا بیشتر مانع خیریم تا یاریگر
ایه 2: به جاش تو گناه و تجاورکاری باریگر نباشیم
گاهی وایسادن و نگاه کردن ما باعث میشه اونی که گنهکاره به انجام گناهش برای جلب توجه هم که شده ادامه بده

تماشاچی نباشیم حتی

گاهی کپی کردن و لایک کردنهامون
گاهی بودنمون در گروههای مجاری حتی به صرف سیاهی لشکر بودنمون همکاری در گناهه

گاهی کنار خیابون ایستادن و نگاه کردنمون
گاهی حتی تماشای یه برنامه ای که نباید از تلوزیون

نمی دونم کلا این مساله باید خیلی روش دقت بشه

 

مسائل و موضوعات سوره نساء

این سوره در بردارنده چهار موضوع عمده است:

۱. در این سوره از آیه نخست تا آیه 25، سپس از آیه 33 تا 35، آن‌گاه از آیه 127 تا 130 همچنین در آخرین آیه، از حقوق زن بحث شده است -و به مناسبت از حقوق یتیمان و سفیهان- نیز از شیوه تقسیم ارث میان مرد و زن، شهادت باطل(به اکراه) در نزد وارث زن، سلب حقوق زن در مهر و حرمت ازدواج با زنان معینى که از آن جمله همسر پدر است. آن گاه سخن در باب سیطره مرد بر زن در حدود شریعت، و در باب زنان فاضله، و صلح میان زن و شوهر، رعایت عدالت و گرایش به واقعیت در تشکیل خانواده و سرانجام در بعضى موارد ارث است.

۲. موضوع دیگرى که در آیات 26تا 32 از آن بحث مى‏شود مربوط به احترام و ارزش مال و جان آدمى و ضرورت حفاظت از آنها و عواملى است که آدمیان را وا مى‏دارد که به مال و یا جان دیگرى دست تجاوز دراز کنند؛ مانند جهل و حسد.

۳. سومین موضوع که در این سوره، در آیات 36- 40 مورد بحث واقع شده، ضرورت احسان در حق ضعیفان، حرمت بخل و انفاق مال از روى ریا است.

۴. امّا موضوع اصلى که بیشتر آیات سوره نساء از آن سخن مى‏گوید؛ موضوع حکومت اسلامى در تمام جنبه‌های آن است، به عنوان مثال:

در آیات 41 و 42 سخن از این است که پیامبر بر امت خود شاهد، یعنى حاکم است و عصیان در برابر او حرام است و نیز شهادت را نباید کتمان نمود.

در آیات 44- 57 به طور تفصیل از نقش علم در اقامۀ حق و مسئولیت دانشمندان در اداى امانت دانش، از طریق بیان حقایق بدون تغییر و تحریف بحث می کند، نیز جریمه دروغ بستن بر خدا، همچنین بیان صفات نکوهیده این افراد. در این آیات پرده از روى تقلّبشان برداشته مى‏شود و نیّات فاسدشان را برملا می‌کند.

در آیات 58- 70 سخن از ارزش هایى است که سیاست اسلامى بر آن متّکى است، برجسته‏ترین آنها ادای امانت (اداى حقوق مردم) و داورى به عدالت است.

آن گاه در همین آیات از فرمان بردارى پیامبر و اولو الامر و حرمت فرمان بردارى از طاغوت و صفت کسانى که از طاغوت پیروى مى‏کنند سخن گفته شده است. قرآن این گروه را که پیرو طاغوت‏اند منافقان نامیده؛ زیرا منافقان همواره از فرمان بردارى پیامبر اسلام(ص) در جنگ ها سر باز می زدند و مى‏گریختند. سپس بحث در ارزش دفاع از مستضعفان است.

در سیاست اسلامى. آیات 77- 79 و نیز آیات 80- 87 دو موضوع را در بردارند.

 اول. ضرورت انضباط در جنگ و فرمان بردارى از هر فرمانى که از سوى فرماندهان صادر مى‏شود.

دوم. نقش فرمانده و سردار سپاه در تحریض به نبرد و وادار کردن مردم به اطاعت از فرمان ها.

در آیات 88- 91 سخن متمرکز در موضع و موقعیت منافقان است. قرآن طبیعت اهل نفاق و انواع آنها را معین مى‏کند و مى‏گوید که چگونه باید در برابر آنها قرار گرفت.

در خلال آیات 95- 100 بحث از مجاهدان و غیر مجاهدان یعنى کسانى که از جنگ سر بر مى‏تابند و نیز سخن از مهاجران است. به عنوان طبقات مشخصى در جامعه اسلامى در مقابل طبقات منافقان که از آنها یاد کرده شد.

قرآن در آیات 105- 111 به بحث در ارزش هاى سیاسى اسلامى باز مى‏گردد که چگونه دولت اسلامى دولت قانون بوده و از فساد ادارى به دور است. رسول خدا را از جدال با خائنان و فریب خوردگانى که آهنگ گمراه کردن او را- به خیال خود- دارند نهى مى‏فرماید.

در آیات 117- 126، قرآن جنبه‏هاى گوناگون نفاق را مورد بحث قرار مى‏دهد. از آن جمله اصل نفاق و نقش شیطان است با آن وعده‏هاى دلربا و دروغش و افسانه‏هاى بى‏محتوایش.

قرآن پس از آن که در آیات 131- 134 ضرورت تقوا، تعهد، اقامۀ عدل و شهادت دادن براى خدا را جهت تزکیه نفس از عوامل نفاق، بیان داشت، بار دیگر در آیات 136- 146 باز مى‏گردد تا معناى ایمان را به عنوان یک واقعیت بسیط و تجزیه ناپذیر روشن نماید، بدین معنا که کسانى که در ایمان خود اندیشه‏هاى دیگرى را نیز دخالت مى‏دهند کافرند و در زمره منافقانى هستند که خویشتن را مى‏فریبند؛ زیرا کافران را به دوستى مى‏گیرند و اینان در پایین ترین جایگاه در درون آتش جاى دارند.

آن گاه تنها راه رهایى این گروه را از آن حالت که بدان گرفتار آمده‏اند نشان مى‏دهد که راهى جز توبه و اصلاح نفس خویش در پیش روى ندارند، سپس باید شکر خداى به جاى آرند و به ایمان گرایند، و به آشکارا لب به سخن بد و ناهنجار نگشایند و با انجام کارهاى پسندیده در طلب خشنودى خداوند باشند.


قرآن این بار با تفصیل بیشترى از بساطت ایمان و حقیقت تجزیه ناپذیر آن سخن به میان مى‏آورد و در آیات 150- 160 بیان مى‏دارد که آن کسان که به دلیل عدم اقناع ایمان نمى‏آورند، مردمى دروغ گویند. اینان همانند بنى اسرائیل‏اند آن گاه که از موسى خواستند که خدا را به آشکارا به آنان بنمایاند و سپس با آن که نشانه‏هاى قدرت خداوندى بر ایشان آشکار شد، گوساله پرستیدند و پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و مریم را به فحشاء متهم ساختند و مدعى شدند که عیسى را کشته‏اند و بر خود ستم کردند و رباخوارى پیشه گرفتند.

قرآن در آیات پایانى این سوره از ضرورت ایمان به خدا و رسولش به شکلى کامل حکایت مى‏کند و مردمان را به نورى که بر ایشان نازل شده است فرا مى‏خواند.

به طور خلاصه و فشرده، بحث‏هاى مختلفى که در این سوره مطرح شده اند عبارت اند:

1. دعوت به ایمان، عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت

2. قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى هر چه بیشتر به سرنوشت جامعه‏هاى ناسالم

3. حمایت از کسانى که نیازمند به کمک هستند؛ مانند یتیمان، و دستورهاى لازم براى نگهدارى و مراقبت از حقوق آنها

4. قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه در برابر شکل بسیار زننده‏اى که در آن زمان داشت و به بهانه‏هاى مختلفى افراد ضعیف را محروم مى‏ساختند.

5. قوانین مربوط به ازدواج و برنامه‏هایى براى حفظ عفت عمومى

6. قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى

7. کنترل و نگهدارى و بهسازى نخستین واحد اجتماع یعنى محیط خانواده

8. حقوق و وظایف متقابل افراد جامعه در برابر یکدیگر

9. معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدار باش به مسلمانان در برابر آنها.

10. حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى

11. تشویق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده

12. معرفى دشمنانى که احیانا فعالیت‏هاى زیر زمینى داشتند

13. اهمیت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با یک جامعه فاسد و غیر قابل نفوذ

14. مجددا بحث‏هایى در باره ارث و لزوم تقسیم ثروت‏هاى متراکم شده در میان وارثان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۰۷:۵۹
* مسافر
سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ق.ظ

105 . صفحه 105

 

دهم فروردین :


نفیسه : 


171.تثلیث موهوم است! در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثهایى که درباره اهل کتاب و کفار بود به یکى از مهمترین انحرافات جامعه مسیحیت یعنى«مسأله تثلیث و خدایان سه‏گانه» اشاره کرده و با جمله‏اى کوتاه و مستدل آنها را از این انحراف بزرگ برحذر مى‏دارد.نخست به آنان اخطار مى‏کند که: «اى اهل کتاب! در دین خود راه غلو رانپویید و جز حق، درباره خدانگویید» مسأله «غلوّ» درباره پیشوایان،یکى از مهمترین سر چشمه‏هاى انحراف در ادیان آسمانى بوده است،به همین جهت اسلام درباره غلات سختگیرى شدیدى کرده و در کتب «عقاید» و «فقه» غلات از بدترین کفار معرفى شده‏اند!سپس به چند نکته که هر کدام در حکم دلیلى بر ابطال تثلیث و الوهیت مسیح است اشاره مى‏کند:
1- «عیسى فقط فرزند مریم بود»این تعبیر خاطرنشان مى‏سازد که مسیح همچون سایر افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جنینى را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت یعنى، تمام صفات بشرى در او بود، چگونه ممکن است چنین کسى که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است خداوندى ازلى و ابدى باشد.
2- «عیسى فرستاده خدا بود»این موقعیت نیز تناسبى با الوهیت او ندارد.
3- «عیسى کلمه خدا بود که به مریم القا شد»این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق بودن مسیح کند،همانطور که «کلمات» مخلوق ما است،موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند.
4-«عیسى روحى است که از طرف خدا آفریده شد»این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنى آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحى است که خدا آفرید و در وجود انسانها عموما و مسیح و پیامبران خصوصا قرار داد.سپس قرآن به دنبال این بیان مى‏گوید:«اکنون که چنین است به خداى یگانه و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید خدایان سه‏گانه‏اند و اگر از این سخن بپرهیزید، به سود شماست»بار دیگر تأکید مى‏کند که:«تنها خداوند معبود یگانه است»یعنى، شما قبول دارید که در عین تثلیث، خدا یگانه است در حالى که اگر فرزندى داشته باشد شبیه او خواهد بود و با این حال یگانگى معنى ندارد.«چگونه ممکن است خداوند فرزندى داشته باشد در حالى که او از نقیصه احتیاج به همسر و فرزند و نقیصه جسمانیت و عوارض جسم بودن مبرّاست»به علاوه«او مالک آنچه در آسمانها و زمین است مى‏باشد،همگى مخلوق اویند و او خالق آنهاست،و مسیح نیز یکى از این مخلوقات اوست»چگونه مى‏توان یک حالت استثنایى براى وى قائل شد؟ آیا مملوک و مخلوق مى‏تواند فرزند مالک و خالق خود باشد؟خداوند نه تنها خالق و مالک آنهاست بلکه مدبّر و حافظ و رازق و سرپرست آنها نیز مى‏باشد «و براى تدبیر و سرپرستى آنها خداوند کافى است»اصولا خدایى که ازلى و ابدى است، و سرپرستى همه موجودات را از ازل تا ابد بر عهده دارد چه نیازى به فرزند دارد، مگر او همانند ما است که فرزندى براى جانشین بعد از مرگ خود بخواهد؟!

172.روایت شده که: طایفه‏اى از مسیحیان نجران خدمت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و عرض کردند:چرا نسبت به پیشواى ما خرده مى‏گیرى؟پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:من چه عیبى بر او گذاشتم؟گفتند: تو مى‏گویى او بنده خدا و پیامبر او بوده است. آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.مسیح بنده خدا بود- پیوند و ارتباط این آیه با آیات گذشته که در باره نفى الوهیت مسیح و ابطال مسأله تثلیث بود آشکار است.نخست با بیان دیگرى مسأله الوهیت مسیح را ابطال مى‏کند و مى‏گوید شما چگونه معتقد به الوهیت عیسى هستید در حالى که«نه مسیح استنکاف از عبودیت و بندگى پروردگار داشت و نه فرشتگان مقرب پروردگار استنکاف دارند» َو مسلم است کسى که خود عبادت کننده است معنى ندارد که معبود باشد.در حدیثى آمده که امام على بن موسى الرضا علیه السّلام براى محکوم ساختن مسیحیان منحرف که مدعى الوهیت او بودند به«جاثلیق» بزرگ مسیحیان فرمود: عیسى(ع) همه چیزش خوب بود تنها یک عیب داشت و آن این که عبادت چندانى نداشت،مرد مسیحى برآشفت و به امام گفت چه اشتباه بزرگى مى‏کنى؟اتفاقا او از عابدترین مردم بود،امام فورا فرمود:او چه کسى را عبادت مى‏کرد؟آیا کسى جز خدا را مى‏پرستید؟بنابراین، به اعتراف خودت مسیح بنده و مخلوق و عبادت کننده خدا بود، نه معبود و خدا، مرد مسیحى خاموش شد و پاسخى نداشت! سپس قرآن اضافه مى‏کند:«کسانى که از عبادت و بندگى پروردگار امتناع ورزند و این امتناع از تکبر و خودبینى سر چشمه بگیرد،خداوند همه آنها را در روز رستاخیز حاضر خواهد ساخت» و به هر کدام کیفر مناسب خواهد داد.

173.«در آن روز آنها که داراى ایمان و عمل صالح بوده‏اند پاداششان را بطور کامل خواهد داد، و از فضل و رحمت خدا بر آن خواهد افزود، آنها که از بندگى خدا امتناع ورزیدند و راه تکبر را پیش گرفتند به عذاب دردناکى گرفتار خواهد کرد و غیر از خدا هیچ سرپرست و حامى و یاورى نخواهند یافت».

174.نور آشکار! در تعقیب بحثهایى که در باره انحرافات اهل کتاب از اصل توحید و اصول تعلیمات انبیاء در آیات سابق گذشت در این آیه و آیه بعد سخن نهایى گفته شده و راه نجات مشخص گردیده است،نخست عموم مردم جهان را مخاطب ساخته،مى‏گوید:«اى مردم از طرف پروردگار شما پیامبرى آمده است که براهین و دلایل آشکار دارد و همچنین نور آشکارى به نام قرآن با او فرستاده شده که روشنگر راه سعادت شماست»منظور از «برهان» شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است و منظور از «نور» قرآن مجید است که در آیات دیگر نیز از آن تعبیر به نور شده است.

175.در این آیه نتیجه پیروى از این برهان و نور را چنین شرح مى‏دهد:«اما آنها را که به خدا ایمان آوردند و به این کتاب آسمانى چنگ زدند به زودى در رحمت واسعه خود وارد خواهد کرد،و از فضل و رحمت خویش بر پاداش آنها خواهد افزود و به صراط مستقیم و راه راست هدایتشان مى‏کند».


هانیه: 

ایه 171
- از پیش خودت درباره کتاب خدا و احکام خدا حرف نزن.. مستند داشته باش... خدایان زندگی تو بذار کنار و سعی کن فقط به خدای یگانه ایمان داشته باشی ... خیلی چیزها مقدس هستند اما خدا پروردگار یکتا و بی شریکی است که نباید چیزی را با اون در ایمان و دینت شریک قرار بدی ... حتی اگه اون شریک، پیامبر راستین خدا باشه .. البته گاهی ما یک سری انسان های کامل را دردین خودمون تا مقام ربوبیت بالا می بریم... بنظرم اینجا تاکید شده که در دین تون غلو نکنید .... اصل پیام تمام پیامبران و انسان های کامل یگانگی خداست ...
- هرچیزی که در آسمان و زمین است از آنِ اوست ... و وکالت کارهای بر خدا وند کفایت می کنند ... خدایا امروز باز فراموش کردم که تو وکیل منی در تمام امور زندگی ام ... این فراموش کاری روزانه منو خودت درست کن ...

ایه 172 هم بنظرم تاکیدی بر این هست که رسالت اصلی انبیاءو مسیح چیزی جز پرستش خدای یگانه نیست ... نفیسه جون اون حدیثی که بیان کردین خیلی چسبید مرسی :)

ایه 173
- این آیه چقدر امیدوار کننده و چقدر ترسناک بود ... اول اینکه ایمان و عمل صالح با هم می اد ... ایمانی که لق لق زبان باشه فایده نداره و این فایده نداشتنشو می توانی تو حس هایی که موقع نماز نداری ... ببینی ... نتیجه واقعی تمرکز و نیت برای خدا مطمئنا در کیفیت نماز خواندن و عباداتت تاثیر باید بذاره ...
- ترسناک بودنشم ازاین جهته که واقعا می دانم هیچ پناه و یاوری در برابر خدا ندارم پس این همه معطلی برای چیه ؟

ایه 174 و 175
- خداوند نور هدایتی فرستاده. کافی است چشاتو باز کنی و پیداش کنی.... بهش ایمان بیاری و به ریسمان الهی چنگ بزنی ... اینها کارایی است که تو باید انجام بدی باقی اش با خودش .... اینکه تو رو وارد سرزمین رحمتش کنه و چه چیزی بهتر از این که به سوی او هدایت شویم ....


خدایا چه وعده های شیرینی می دی کمکمون کن قدم اول رو برداریم ...به حرمت همین کتاب هدایتگر و نور روشنی که فرستادی تا حجت را برامون تموم کنی و هیچ بهانه ای نداشته باشیم .... آمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۴
* مسافر
دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ

104 . صفحه 104


دهم فروردین :


نفیسه :


163.در آیات گذشته خواندیم که یهود در میان پیامبران خدا تفرقه مى‏افکندند بعضى را تصدیق و بعضى را انکار مى‏کردند در این آیه، بار دیگر به آنها پاسخ مى‏گوید که:«ما بر تو وحى فرستادیم همانطور که بر نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و همانطور که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبرانى که از فرزندان یعقوب بودند و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داود کتاب زبور دادیم».

164.در این آیه اضافه مى‏کند پیامبرانى که وحى بر آنان نازل گردید منحصر به اینها نبودند بلکه «پیامبران دیگرى که قبلا سرگذشت آنها را براى تو بیان کرده‏ایم و پیامبرانى را که هنوز سرگذشت آنها را شرح نداده‏ایم همگى همین مأموریت را داشتند و وحى الهى بر آنها نازل گردید»و از این بالاتر«خداوند رسما با موسى سخن گفت».

165.بنابراین، رشته وحى همیشه در میان بشر بوده است و چگونه ممکن است ما افراد انسان را بدون راهنما و رهبر بگذرانیم و در عین حال براى آنها مسؤولیت و تکلیف قائل شویم؟ لذا «ما این پیامبران را بشارت‏دهنده و انذارکننده قرار دادیم تا به رحمت و پاداش الهى، مردم را امیدوار سازند و از کیفرهاى او بیم دهند تا اتمام حجت بر آنها شود و بهانه‏اى نداشته باشند»خداوند برنامه ارسال این رهبران را دقیقا تنظیم و اجرا نموده، چرا چنین نباشد با این که:«او بر همه چیز توانا و حکیم است»حکمت او ایجاب مى‏کند که این کار عملى شود و قدرت او راه را هموار مى‏سازد.

166.و در این آیه به پیامبر دلدارى و قوت قلب مى‏بخشد که اگر این جمعیت نبوت و رسالت تو را انکار کردند اهمیتى ندارد، زیرا:«خداوند گواه چیزى است که بر تو نازل کرده است»و البته انتخاب تو براى این منصب بى‏حساب نبوده بلکه «این آیات را از روى علم به لیاقت و شایستگى تو براى مأموریت، نازل کرده است»و در پایان اضافه مى‏کند که نه تنها خداوند گواهى بر حقانیت تو مى‏دهد، بلکه «فرشتگان پروردگار نیز گواهى مى‏دهند اگر چه گواهى خدا کافى است»

167.در آیات گذشته بحثهایى در باره افراد بى‏ایمان و با ایمان ذکر شده بود، در این آیه اشاره به دسته‏اى دیگر مى‏کند که بدترین نوع کفر را انتخاب کردند، آنها کسانى هستند که علاوه بر گمراهى خود، کوشش براى گمراه ساختن دیگران مى‏کنند، نه خود راه هدایت را پیمودند و نه مى‏گذارند دیگران این راه را بپیمایند آیه مى‏فرماید:«کسانى که کافر شدند و مردم را از گام گذاشتن در راه خدا مانع گشتند، در گمراهى دور و درازى گرفتار شده‏اند»

168.در این آیه اضافه مى‏فرماید:«آنها که کافر شدند و ستم کردند (هم ستم به حق کردند که آنچه شایسته آن بود انجام ندادند و هم ستم به خویش که خود را از سعادت محروم ساختند و در درّه ضلالت سقوط کردند و هم به دیگران ستم کردند که آنها را از راه حق بازداشتند) چنین افرادى هرگز مشمول آمرزش پروردگار نخواهند شد و خداوند آنها را به هیچ راهى هدایت نمى‏کند».

169.«مگر به سوى دوزخ! و آنها براى همیشه در دوزخ مى‏مانند»آنها باید بدانند که این تهدید الهى صورت مى‏پذیرد،زیرا: «این کار براى خدا آسان است و قدرت بر آن دارد».

170.در آیات گذشته سرنوشت افراد بى‏ایمان بیان شد، و در این آیه دعوت به سوى ایمان آمیخته با ذکر نتیجه آن مى‏کند،و با تعبیرات مختلفى که شوق و علاقه انسان را برمى‏انگیزد همه مردم را به این هدف عالى تشویق مى‏نماید.نخست مى‏گوید:«اى مردم همان پیامبرى که در انتظار او بودید و در کتب آسمانى پیشین به او اشاره شده بود با آیین حق به سوى شما آمده است»سپس مى‏فرماید: «این پیامبر از طرف آن کس که پرورش و تربیت شما را بر عهده دارد آمده است» بعد اضافه مى‏کند: «اگر ایمان بیاورید به سود شماست» به دیگرى خدمت نکرده‏اید، بلکه به خودتان خدمت نموده‏اید و در پایان مى‏فرماید:«فکر نکنید اگر شما راه کفر پیش گیرید به خدا زیانى مى‏رسد چنین نیست، زیرا خداوند مالک آنچه در آسمانها و زمین است مى‏باشد» به علاوه چون «خداوند، عالم و حکیم است»دستورهایى را که به شما داده و برنامه‏هایى را که تنظیم کرده همگى روى فلسفه و مصالحى بوده و به سود شماست.

 

اعظم : 


167 و 168 : توی چندین جای قرآن به این مساله "صدوا عن سبیل الله " اشاره شده .... کسانیکه راه دین خداوند رو سد می کنند ... این قضیه خیلی مصادیق داره ولی یکیش که خیلی شایعتره و شاید زیاد بهش دقت نکنیم اینه که خیلی از ماها با زبون و یا عمل یا با سکوت یا با تحقیر یا با اه اه یا با با نگاه این کارو می کنیم .... چه بسا کسی داره راه خدایی رو در زندگی میره اینقدر با این کارامون عرصه رو براش تنگ می کنیم که یا بی خیال عملش می شه یا اینقدر تو منگنه باید راه خدایی رو بره که حد نداره .... خیلی مراقب باشیم ابنجوری نباشیم من نمونه های زیادیش رو در زندگی خودم و دیگران دیدم .... یکیش مثلا ساده زیستی هستش اینقدر ان قلت توش میارن و گوشه کنایه میزنن که عرصه رو بر آدم تنگ می کنن .... یکیش سنت های بیخوده .... خیلی مصداق داره

170 . این آیه با دل من زیاد بازی کرد این که ما ایمان بیاریم برای خودمون خوبه و گرنه خداوند بی نیازه ....

یاد این شعر حافظ افتادم : سخن در احتیاج ما و استغنای معشوقست

وای خدای من با این ایمانای الکی و زپرتی چه منتی هم که سرت نمی ذاریم

و یاد این رباعی دلبرانه :

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
دل بازده، آغاز مکن قصه نو

افشاند هزار دل ز هر حلقه زلف
گفتا که دلت بجوی و بردار و برو

مولای یا مولای أنت المولى وانا العبد ، وهل یرحم العبد الا المولى ، مولای یا مولای أنت المالک وانا المملوک ، وهل یرحم المملوک الا المالک ، مولای یا مولای أنت العزیز وانا الذلیل ، وهل یرحم الذلیل الا العزیز . مولای یا مولای أنت الخالق وانا المخلوق ، وهل یرحم المخلوق الا الخالق ، مولای یا مولای أنت العظیم وانا الحقیر ، وهل یرحم الحقیر الا العظیم ، مولای یا مولای أنت القوی وانا الضعیف ، وهل یرحم الضعیف الا القوی .

الی |آخر چقدر این مناجات امیرالمومنین قشنگه ... نخوندین و نشنیدین حتما بشنوینش

اعظم : 


ای خواهر خوب گفتی
اینقدر آدماییی مه سد راه و دین خدا میشن زیاده که نگو
پات لنگ باشه سنگم بندازت جلوت! آخر بیچارگیه
گاهی واقعا از دنیامون بیزار میشم و آرزو میکنم که نبودم

دیگه این دنیا و این روزها و شبها تنها فرصتیه که ماداریم ... یه روزی آرزوی لحظه ایش رو می کنیم که بر گردیم

بی خیال
خدا هست

گاهی شبا که دلم گرفته فقط همین مناجات آرومم میکنه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۷
* مسافر
يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۲۷ ق.ظ

103 . صفحه 103


نهم فروردین :



نفیسه :

155.گوشه دیگرى از خلافکاریهاى یهود! در اینجا قرآن به قسمتهاى دیگرى از خلافکاریهاى بنى اسرائیل و کارشکنیها و دشمنیهاى آنها با پیامبران خدا اشاره کرده است.نخست، به پیمان‏شکنى و کفر جمعى از آنها و قتل پیامبران به دست آنان اشاره کرده چنین مى‏فرماید:«ما آنها را به خاطر پیمان شکنى»از رحمت خود دور ساختیم یا قسمتى از نعمتهاى پاکیزه را بر آنان تحریم نمودیم آنها به دنبال این پیمان شکنى،«آیات پروردگار را انکار کردند و راه مخالفت پیش گرفتند»و به این نیز قناعت نکردند،«بلکه دست به جنایت بزرگ دیگرى که قتل و کشتن راهنمایان و هادیان راه حق یعنى پیامبران زدند و بدون هیچ مجوزى آنها را از بین بردند»آنها به قدرى در اعمال خلاف جسور و بى‏باک بودند که گفتار پیامبران را به باد استهزاء مى‏گرفتند و صریحا به آنها«گفتند: بر دلهاى ما پرده افکنده شده که مانع شنیدن و پذیرش دعوت شماست»!در اینجا قرآن اضافه مى‏کند:دلهاى آنها به کلى مهر شده و هیچ گونه حقى در آن نفوذ نمى‏کند ولى عامل آن کفر و بى‏ایمانى،خود آنها هستند و به همین دلیل جز افراد کمى که خود را از این گونه لجاجتها برکنار داشته‏اند ایمان نمى‏آورند،مى‏فرماید:«آرى! خداوند به علت کفرشان، بر دلهاى آنها مهر زده، که جز عده کمى (که راه حق مى‏پویند و لجاج ندارند) ایمان مى‏آورند»

156.«آنها در راه کفر آن چنان سریع تاختند که به مریم پاکدامن، مادر پیامبر بزرگ خدا که به فرمان الهى بدون همسر باردار شده بود تهمت بزرگى زدند»

157.حتى آنها به کشتن پیامبران افتخار مى‏کردند «و مى‏گفتند ما مسیح عیسى بن مریم رسول خدا را کشته‏ایم»و شاید تعبیر به رسول اللّه را در مورد مسیح از روى استهزاء و سخریه مى‏گفتند.در حالى که در این ادعاى خود نیز کاذب بودند،«آنها هرگز مسیح را نکشتند و نه به دار آویختند،بلکه دیگرى را که شباهت به او داشت اشتباها به دار زدند»سپس قرآن مى‏گوید:«آنها که در باره مسیح اختلاف کردند، خودشان در شک بودند و هیچ یک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از تخمین و گمان پیروى مى‏کردند» آنگاه قرآن به عنوان تأکید مطلب مى‏گوید: «و قطعا او را نکشتند»

158.«بلکه خداوند او را به سوى خود برد و خداوند قادر و حکیم است»اگر مى‏بینیم قرآن مخصوصا روى مصلوب نشدن مسیح (ع) تکیه کرده، به خاطر این است که عقیده خرافى فداء و بازخرید گناهان امت را به شدت بکوبد، تا مسیحیان نجات را در گروه اعمال خویش ببینند، نه در پناه بردن به صلیب!

159.در تفسیر این آیه دو احتمال است که هر یک به جهاتى قابل ملاحظه است:
1- آیه مى‏فرماید: «هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر این که به مسیح (ع) پیش از مرگ خود ایمان مى‏آورد»و آن هنگامى است که انسان در آستانه مرگ قرار مى‏گیرد و ارتباط او با این جهان ضعیف و با جهان بعد از مرگ قوى مى‏گردد، پرده‏ها از برابر چشم او کنار مى‏رود و بسیارى از حقایق را مى‏بیند، در این موقع است که چشم حقیقت بین او مقام مسیح را مشاهده مى‏کند و در برابر او تسلیم مى‏گردد، آنها که منکر او شدند به او مؤمن مى‏شوند و آنها که او را خدا دانستند به اشتباه خود پى مى‏برند در حالى که این ایمان هیچ گونه سودى براى آنها ندارد- پس چه بهتر اکنون که ایمان مفید است مؤمن شوند! 2- منظور این است که تمام اهل کتاب به حضرت مسیح (ع) پیش از «مرگ او» ایمان مى‏آوردند یهودیان او را به نبوت مى‏پذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او مى‏کشند و این به هنگامى است که مسیح (ع) طبق روایات اسلامى در موقع ظهور حضرت مهدى (عج) از آسمان فرود مى‏آید، و پشت سر او نماز مى‏گذارد و یهود و نصارا نیز او را مى‏بینند و به او و مهدى (عج) ایمان مى‏آورند، و روشن است که مسیح به حکم این که آیینش مربوط به گذشته بوده وظیفه دارد در این زمان از آیین موجود یعنى آیین اسلام که مهدى (عج) مجرى آن است پیروى کند.و در پایان آیه مى‏فرماید:«در روز رستاخیز، مسیح گواه بر آنها خواهد بود»منظور از گواهى مسیح بر ضد آنها این است که او گواهى مى‏دهد که تبلیغ رسالت کرده و آنها را هیچ گاه به خدایى و الوهیت خود دعوت ننموده بلکه به ربوبیت پروردگار دعوت کرده است.

160.سرنوشت صالحان و ناصالحان یهود! در آیات گذشته به چند نمونه از خلافکاریهاى یهود اشاره شد، در این آیه و دو آیه بعد نیز پس از ذکر چند قسمت دیگر از اعمال ناشایست آنها، کیفرهایى را که بر اثر این اعمال در دنیا و آخرت دامان آنها را گرفته و مى‏گیرد،بیان مى‏دارد.
نخست مى‏فرماید:«به خاطر ظلم و ستمى که یهود کردند، و به خاطر باز داشتن مردم از راه خدا، قسمتى از چیزهاى پاک و پاکیزه را که بر آنها حلال بود تحریم کردیم» و آنان را از استفاده کردن از آن محروم ساختیم.

161.و نیز به خاطر این که «رباخوارى مى‏کردند با این که از آن نهى شده بودند، و همچنین اموال مردم را به ناحق مى‏خوردند، همه اینها سبب شد که گرفتار آن محرومیت شوند»گذشته از این کیفر دنیوى، ما آنها را به کیفرهاى اخروى گرفتار خواهیم ساخت «و براى کافران آنها عذاب دردناکى آماده کرده‏ایم»

162.در این آیه به واقعیت مهمى اشاره شده که قرآن کرارا به آن تکیه کرده است و آن این که مذمت و نکوهش قرآن از یهود به هیچ وجه جنبه مبارزه نژادى و طائفه‏اى ندارد، اسلام هیچ نژادى را به عنوان «نژاد» مذمت نمى‏کند بلکه نکوهشها و حملات آن تنها متوجه آلودگان و منحرفان است، لذا در این آیه افراد با ایمان و پاکدامن یهود را استثناء کرده، و مورد ستایش قرار داده و پاداش بزرگى به آنها نوید مى‏دهد، و مى‏گوید:«ولى آن دسته از یهود که در علم و دانش راسخند و مؤمنان (از دست اسلام) به آنچه بر تو نازل شده و آنچه بر پیامبران پیشین نازل گردیده ایمان مى‏آورند (همچنین) نمازگزاران و زکات‏دهندگان و ایمان‏آورندگان به خدا و روز قیامت به زودى پاداش بزرگى به آنها خواهیم داد»به همین دلیل مى‏بینیم که جمعى از بزرگان یهود به هنگام ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مشاهده دلایل حقانیت او به اسلام گرویدند و با جان و دل از آن حمایت کردند و مورد احترام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سایر مسلمانان بودند.

 

هانیه:


ایه 155
- حواسم به عهد و پیمانایی که با خدا می ذارم باشه که عمل نکردن بهشون باعث می شه ذره ذره در دلم بسته بشه ... دیگه هیچی نبینم و هیچی نشنوم و هیچی نفهمم..
- گاهی دوست داریم به پیمانمون عمل کنیم اما یادمون می ره ... گاهی هم می گیم حالا همین یه بار .... یه کوچولو ... از فردا درست می شم ... {به قول دوست عزیزی همین اپسیلون هاست که کارو خراب می کنه ... }
- نکته دیگه ازاین ایه بنظر این بود که گاهی با ادما که حرف می زنی قشنگ می بینی که به غفلت و گمراهی خودشون واقفند اما برای اینکه تو اون لحظه کم نیارن به مخالفت ادامه می دهند و ... نهایتا که ... ما خودمون می دونیم که دلامون مهر داره ... دوست داریم این کارو بکنیم ... همون طور که نفیسه جان گفت : لجاجت های ریز درونی مو کم کنم .

ایه 157
- سعی کنم بین گمان، خیال، وهم با عقل و علم و منطق تفاوت بذارم. خیلی چیزها را اطرافیان اعم از رسانه ، دوستان، جامعه به من القا می کنه و من فکر می کنم یه چیزی درسته .... یک کم آگاهانه تر انتخاب کنم تا دچار وهم و کج فهمی نشوم و بعد هم قضاوت کنم و از مسیر اصلی و حقیقی دور بشم ..


ایه 159
- این آیه منو یاد یکی از دوستان مسیحی ام می اندازه که مسیحیان واقعی معتقدند باید پیام مسیح را به گوش همه انسان ها رسوند و (حداقل اینجا کلی تبلیغات در این جهت دارند و سعی می کنند پیام مسیح که ایمان به خدا ست و در قلبتون را باز بذارین تا روح القدس در آن حلول کنه را به گوش همه برسونند...) البته من خودم با اینکه اونا مسیح را خدا می دونند کلی مشکل دارم و همون طور که نفیسه جان گفت معتقدم مسیح انسان ها را به ربوبیت خدا و تسلیم شدن در برابر خدای یگانه دعوت کرده درست مثل تمام پیامبران دیگر

آیه 160
- حواسم به حرفایی که می زنم و کارایی که می کنم باشه، و این که من نماینده یک نوع مذهبم ... کاری نکنم که نمود بیرونی اون باعث بشه دیگران از اسلام زده بشند ... {البته که این با برای دیگران زندگی کردن خیلی فرق داره ... مطمئنم اگه بتوانم مسلمون واقعی بشم و حداقل یه گوشه ای از رفتار مثل کسایی باشه که الگوی واقعی تسلیم بودن در برابر خدا هستند...} ... با یک سری رفتارات زشتم دیگران را از تسلیم بودن و مسلمون شدن گمراه نکنم ... که نتیجه این کار محروم شدن (به نظرم حلال و حرامی اینجا فقط صرفا روزی معمولی نیست از همه نعمت هاست) از نعمت ها است.

مرسی نفیسه جان از تفسیر این ایه 162 برای من جالب بود چون همیشه می شنیدم که قران کلا با یهودی ها مشکل داره و ... اما ... جالب بود 

 

اعظم:

آیه 155 : یکی از بدترین ویژگیهایی که یه آدم می تونه داشته باشه "لجبازی" هستش جایی که می دونه چیزی حقه ولی برای به قول هانیه جان کم نیاوردن "حق رونم یپذیره" دقت کنیم این یه صفت ویران کننده است اگه خودمون داریمش زودتر رفعش کنیم .... حتی در موارد کوچیک در محدوده خانواده حتی چون نشات گرفته از یه "من" بزرگ در درونمون هستش یه یه "نفس خبیث" .... این صفت به قدری قوی و خطرناک و کثیفه که آدم شاید یه انگ بزرگ به خودش بچسبونه تا بتونه همچنان سر عقیده باطلش بمونه . اینقدر که بگه مثلا "اصلا من خنگم اصلا حالیم نمیشه .... اصلا ...." ولی حق رو نپذیره ... مثل برخی از اهل کتاب که اینجور بودن حتی گفتن ما دلامون سخت شده و پرده روشه ... اینو می گفتن که یعنی تمام ما نمی فهمیم بیشتر از این .همینی که هست ...

آیه 157 : خداوند با گفتن عبارت "نکشتن " و " به دار هم نیاویختن " (ما قتلوه و ما صلبوه ) کل احتمالاتی که ممکنه یهود بگن رو عنوان کرده و جای شبهه نذاشته

160 . مواظب باشیم با گفتار و کردارمون مردم رو از راه حق دور نکنیم ... خیلی مهمه

آیه 161 : تحریم رباخواری در ادیان دیگه هم بوده و اختصاص به اسلام نداره

آیه 162 : هانیه جان اتفاقا تا اینجا که قرآن خوندیم بارها و بارها خداوند بحث اهل کتاب رو پبش کشیدن و در اکثریت قریب به اتفاق آیات استثنائات اهل کتاب و یهود که خوب بودن و دعوت پیامبر رو قبول کردن رو با عبارات مختلفی مثل اینجا مشخص کردن ....

و البته یادت باشه واقعا با یهود و کل اونایی که دعوت پیامبر اسلام رو نپذیرفتن کلا مشکل داره ها اون استثنائاتی که می گه شامل اونایی هستن که حق پذیر بودن و سرانجام دعوت پیامبر اسلام رو پذیرفتن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۲۷
* مسافر
شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۳۱ ق.ظ

102 . صفحه 102



هشتم فروردین


نفیسه :


148.در این آیه و آیه بعد اشاره به بخشى از دستورات اخلاقى اسلام شده، نخست مى‏فرماید:«خدا دوست نمى‏دارد که بدگویى شود و یا عیوب و اعمال زشت اشخاص با سخن برملا شود»زیرا همان گونه که خداوند «ستّار العیوب» است، دوست ندارد که افراد بشر پرده‏درى کنند و عیوب مردم را فاش سازند و آبروى آنها را ببرند.سپس به بعضى از امور که مجوز این گونه بدگوییها و پرده‏دریها مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید:«مگر کسى که مظلوم واقع شده» چنین افراد براى دفاع از خویشتن در برابر ظلم ظالم حق دارند اقدام به شکایت کنند و یا از مظالم و ستمگریها آشکارا مذمت و انتقاد و غیبت نمایند و تا حق خود را نگیرند و دفع ستم ننمایند از پاى ننشینند.و در پایان آیه- همان طور که روش قرآن است- براى این که افرادى از این استثناء نیز سوء استفاده نکنند و به بهانه این که مظلوم واقع شده‏اند عیوب مردم را بدون جهت آشکار نسازند مى‏فرماید:«خداوند سخنان را مى‏شنود و از نیات آگاه است».

149.در این آیه، به نقطه مقابل این حکم اشاره کرده، مى‏فرماید:«اگر نیکیهاى افراد را اظهار کنید و یا مخفى نمایید مانعى ندارد (به خلاف بدیها که مطلقا جز در مواردى استثنایى باید کتمان شود) و نیز اگر در برابر بدیهایى که افراد به شما کرده‏اند راه عفو و بخشش را پیش گیرید بهتر است زیرا این کار در حقیقت یک نوع کار الهى است که با داشتن قدرت بر هر گونه انتقام،بندگان شایسته خود را مورد عفو قرار مى‏دهد».

150.میان پیامبران تبعیض نیست!در این آیه و آیه بعد توصیفى از حال جمعى از کافران و مؤمنان و سرنوشت آنها آمده است و آیات گذشته را که در باره منافقان بود تکمیل مى‏کند.نخست به کسانى که میان پیامبران الهى فرق گذاشته، بعضى را بر حق و بعضى را بر باطل مى‏دانند اشاره کرده، مى‏فرماید:«آنها که به خدا و پیامبرانش کافر مى‏شوند و مى‏خواهند میان خدا و پیامبران تفرقه بیندازند و اظهار مى‏دارند که ما نسبت به بعضى از آنها ایمان داریم اگر چه بعضى دیگر را به رسمیت نمى‏شناسیم، و به گمان خود مى‏خواهند در این میان راهى پیدا کنند ...» در حقیقت این جمله حال یهودیان و مسیحیان را روشن مى‏سازد که یهودیان مسیح را به رسمیت نمى‏شناختند، و هر دو، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را، در حالى که طبق کتب آسمانى آنها نبوت این پیامبران بر ایشان ثابت شده بود.بنابراین، ایمان آنها حتى در مواردى که نسبت به آن اظهار ایمان مى‏کنند، بى‏ارزش قلمداد شده است، چرا که از روح حق‏جویى سر چشمه نمى‏گیرد.

151.در این آیه ماهیت این افراد را بیان کرده، مى‏فرماید: «آنها کافران واقعى هستند»و در پایان آنها را تهدید کرده، مى‏گوید: «ما براى کافران عذاب توهین آمیز و خوارکننده‏اى فراهم ساخته‏ایم».

152.در این آیه به وضع مؤمنان و سرنوشت آنها اشاره کرده و مى‏گوید:«کسانى که ایمان به خدا و همه پیامبران او آورده‏اند و در میان هیچ یک از آنها تفرقه نینداختند (و با این کار،«تسلیم و اخلاص» خود در برابر حق، و مبارزه با هر گونه «تعصب» نابجا را اثبات نمودند) به زودى خداوند پاداشهاى آنها را به آنها خواهد داد» و در پایان آیه به این مطلب اشاره مى‏شود که اگر این دسته از مؤمنان در گذشته مرتکب چنان تعصبها و تفرقه‏ها و گناهان دیگر شدند اگر ایمان خود را خالص کرده و به سوى خدا بازگردند خداوند آنها را مى‏بخشد «و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده و هست»

153.جمعى از یهود نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند:اگر تو پیغمبر خدایى کتاب آسمانى خود را یکجا به ما عرضه کن،همانطور که موسى تورات را یکجا آورد،این آیه و آیه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.بهانه جویى یهود- در این آیه، نخست اشاره به درخواست اهل کتاب (یهود) مى‏کند و مى‏گوید:«اهل کتاب از تو تقاضا مى‏کنند که کتابى از آسمان (یکجا) بر آنها نازل کنى»شک نیست که آنها در این تقاضاى خود حسن نیت نداشتند،زیرا هدف از نزول کتاب آسمانى همان ارشاد و هدایت و تربیت است، گاهى این هدف با نزول کتاب آسمانى یکجا تأمین مى‏شود، و گاهى تدریجى بودن آن به این هدف بیشتر کمک مى‏کند.لذا به دنبال این تقاضا خداوند به عدم حسن نیت آنها اشاره کرده، و ضمن دلدارى به پیامبرش، سابقه لجاجت و عناد و بهانه‏جویى یهود را در برابر پیامبر بزرگشان موسى بن عمران بازگو مى‏کند.نخست مى‏گوید: «اینها از موسى چیزهایى بزرگتر و عجیبتر از این خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده»!این درخواست عجیب و غیر منطقى که نوعى از عقیده بت‏پرستان را منعکس مى‏ساخت و خدا را جسم و محدود معرفى مى‏کرد و بدون شک از لجاجت و عناد سر چشمه گرفته بود، سبب شد که«صاعقه آسمانى به خاطر این ظلم و ستم آنها را فرا گرفت» سپس به یکى دیگر از اعمال زشت آنها که مسأله «گوساله پرستى» بود، اشاره مى‏کند و مى‏گوید:«آنها پس از مشاهده آن همه معجزات و دلایل روشن، گوساله را به عنوان معبود خود انتخاب کردند»! ولی با این همه برای این که به راه بازگردند"ما آنها را بخشیدیم وبه موسی برتری وحکومت آشکاری دادیم"و بساط رسوایی سامری و گوساله پرستان را برچیدیم.

154.باز آنها از خواب غفلت بیدار نشدند و از مرکب غرور و لجاجت پایین نیامدند، به همین جهت «ما کوه طور را بر بالاى سر آنها به حرکت درآوردیم، و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم و به آنها گفتیم که به عنوان توبه از گناهانتان از در بیت المقدس با خضوع و خشوع وارد شوید، و نیز به آنها تأکید کردیم که در روز شنبه دست از کسب و کار بکشید و راه تعدى و تجاوز را پیش نگیرید(و از ماهیان دریا که در آن روز صیدش حرام بود استفاده نکنید) و در برابر همه اینها پیمان شدید از آنان گرفتیم» اما آنها به هیچ یک از این پیمانهاى مؤکد وفا نکردند!

 

هانیه :

ایه 148 و 149
- من اول برداشت کردم منظورش غیبته!
- در هر صورت اگر بدی بهتون می شه و بهتون ظلم می شه خیلی بهتره که ببخشین و بدی طرف مقابل را منتقل نکنید ... خدا این کار را دوست نداره و حواسم باشه اگه از خدا انتظار رحمت و گذشت را دارم باید خودمم تمرین کنم ...
- مثلا من واقعا دوست دارم اگه به یکی ظلم کردم اون به روم نیاره ، یا پیش دیگران آبرومو نبره .... کاش خودمونو بذاریم جای دیگران .... این نقل قول معروف یادم نمیاد دقیقا از کی بود اما هر آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند .. {از کتاب های دبیرستانمون یادمه}


ایه 150 و 151 و 152
- رسالت تمام پیامبران یکی است .. ایمان به خدای یگانه و روز جزا ... و تسلیم شدن در برابر وحدانیت خدای مهربان و مقتدر ... خلاصه گوش بده، بگو چشم، و هیچ تفاوتی هم بین پیامبران نیست ... اگه حقیقت دین ها را درک می کردیم و خودخواهی هامونو کنار می ذاشتیم دیگه این قدر جنگ بر سر مسلمون و مسیحی بودن و کلیمی بودن .... نداشتیم ....
- خمیر مایه همه دین ها یکی است ...
- این جدل ها و نپذیرفتن ها عین کفره!


ایه 153 و 154
- بهانه های الکی و پوچ را بذار کنار. ... گاهی وقت ندارم .... سرم شلوغه .... باعث می شه کارهای مهم را انجام ندم ... و شاید خودممو فقط سرگرم جزئیات زندگی ام کردم ... حجت تموم شده ... اینکه بخوای بعد از این همه نشونه دوباره شک کنی... و در عمل ضعیف باشی، فقط تو رو از اصلت دورتر می کنه .... اما باز هم خدا مهربون با آغوش باز منتظره ... به پیمان هایی که با خدا می ذاری حواست باشه که عملشون کنی .... و نشه مثل همون هی ایمان هی کفر هی ایمان هی کفر ...{مسلما منظور عمله چون در واقع همه مون ادعا می کنیم که مسلمونیم و مسلمونای خوبی هم هستیم اما چقدر توانستم عمل کنم ؟؟!}


در مورد ایه 148 و 149 گاهی بخششی که میکنیم و بدی کسی را منتقل نمی کنیم شاید باعث بشه از کارش پشیمون بشه و این طوری یک راهی برای دوستی و پیمان مجدد هست ... اما با تلافی کردن و یا ابرو بردن اون یه ذره امید را هم از بین می بریم ... چقدر خوبه در عمل تمرین کنیم جایی برای جبران کسانی که به همون بدی می کنند بذاریم ...{ خودمونم شاید وقتی به یکی بدی کنیم در تلاش باشیم که یک جوری جبران کنیم .}

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۳۱
* مسافر