قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء ششم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ق.ظ

121 . صفحه 121

بیست و هفتم فروردین : 

نفیسه : 

77.در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به دنبال روشن شدن اشتباه اهل کتاب در زمینه غلو درباره پیامبران الهى با استدلالات روشن از آنها دعوت کند که از این راه رسما بازگردند و مى‏گوید: «بگو: اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ و تجاوز از حد نکنید و غیر از حق چیزى مگویید»البته غلو نصارى روشن است و اما در مورد غلو یهود که خطاب «یا اهل الکتاب» شامل آنها نیز مى‏شود بعید نیست که اشاره به سخنى باشد که در باره عزیر پیغمبر خدا مى‏گفتند و او را فرزند خدا مى‏دانستند.و از آنجا که سر چشمه غلو غالبا پیروى از هوى و هوس گمراهان است، براى تکمیل این سخن مى‏گوید: «از هوسهاى اقوامى که پیش از شما گمراه شدند و بسیارى را نیز گمراه کردند و از راه مستقیم منحرف گشتند، پیروى نکنید»این جمله اشاره به چیزى است که در تاریخ مسیحیت نیز منعکس است که مسأله تثلیث و غلوّ در باره مسیح (ع) در قرون نخستین مسیحیت در میان آنها وجود نداشت بلکه هنگامى که بت‏پرستان هندى و مانند آنها به آیین مسیح پیوستند، چیزى از بقایاى آیین سابق را که تثلیث و شرک بود به مسیحیت افزودند.

78.در این آیه و دو آیه بعد براى این که از تقلیدهاى کورکورانه اهل کتاب از پیشینیانشان جلوگیرى کند اشاره به سرنوشت شوم آنها کرده و مى‏گوید:«کافران از بنى اسرائیل بر زبان داود و عیسى بن مریم، لعن شدند و این دو پیامبر بزرگ از خدا خواستند که آنها را از رحمت خویش دور سازد»آیه فوق اشاره به این است که بودن جزء نژاد بنى اسرائیل و یا جزء اتباع مسیح، مادام که هماهنگى با برنامه‏هاى آنها نبوده باشد باعث نجات کسى نخواهد شد، بلکه خود این پیامبران از این گونه افراد ابراز تنفر و انزجار کرده‏اند.جمله آخر آیه نیز این مطلب را تأکید مى‏کند و مى‏گوید:«این اعلام تنفر و بیزارى به خاطر آن بود که آنها گناهکار و متجاوز بودند»

79.به علاوه آنها به هیچ وجه مسؤولیت اجتماعى براى خود قائل نبودند و «یکدیگر را از کار خلاف نهى نمى‏کردند، و حتى جمعى از نیکان آنها با سکوت و سازشکارى، افراد گناهکار را عملا تشویق مى‏کردند»و به این ترتیب «برنامه اعمال آنها بسیار زشت و ناپسند بود».

80.در این آیه به یکى دیگر از اعمال خلاف آنها اشاره کرده، مى‏گوید:«بسیارى از آنان را مى‏بینى که طرح دوستى و محبت با کافران مى‏ریزند»بدیهى است که دوستى آنها ساده نبود، بلکه دوستى آمیخته با انواع گناه و تشویق آنان به اعمال و افکار غلط بود، و لذا در آخر آیه مى‏فرماید: «چه بد اعمالى از پیش براى معاد خود فرستادند، اعمالى که نتیجه آن، خشم و غضب الهى بود و در عذاب الهى جاودانه خواهند ماند».

81.این آیه راه نجات از این برنامه غلط و نادرست را به آنها نشان مى‏دهد که«اگر راستى ایمان به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده است مى‏داشتند هیچ گاه تن به دوستى بیگانگان و دشمنان خدا در نمى‏دادند و آنان را به عنوان تکیه گاه خود انتخاب نمى‏کردند»ولى متأسفانه در میان آنها کسانى که مطیع فرمان الهى باشند کمند«و بسیارى از آنها از دایره فرمان خدا خارج شده، راه فسق را پیش گرفته‏اند»

82.نخستین مهاجران اسلام! در شأن نزول سلسله آیات 82 تا 86- نقل کرده‏اند که این آیات درباره نجاشى زمامدار حبشه در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یاران او نازل شده است.

کینه توزى یهود و نرمش نصارى! در سلسله آیات 82 تا 86- مقایسه‏اى میان یهودیان و مسیحیانى که معاصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بوده‏اند شده است، نخست آیه یهود و مشرکان را در یک صف و مسیحیان را در صف دیگر قرار داده، مى‏گوید:«بطور مسلم سرسخت‏ترین دشمنان مؤمنان را یهود و مشرکان خواهى یافت، و با محبت‏ترین آنها نسبت به مؤمنان مدعیان مسیحیتند»تاریخ اسلام به خوبى گواه این حقیقت است، زیرا در بسیارى از صحنه‏هاى نبرد ضد اسلامى، یهود بطور مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشتند.در حالى که در غزوات اسلامى، کمتر مسلمانان را مواجه با مسیحیان مى‏بینیم، سپس قرآن دلیل این تفاوت روحیه و خط مشى اجتماعى را طى چند جمله بیان کرده، مى‏گوید: مسیحیان معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى داشتند که در یهود نبود. نخست این که:«در میان آنها جمعى دانشمند بودند که به اندازه دانشمندان دنیاپرست یهود در کتمان حقیقت کوشش نداشتند» و نیز در میان آنها جمعى «تارک دنیا بودند» که درست در نقطه مقابل حریصان یهود گام برمى‏داشتند «و بسیارى از آنها در برابر پذیرش حق خاضع بودند، و تکبرى از خودشان نمى‏دادند» در حالى که اکثریت یهود به خاطر این که خود را نژاد برتر مى‏دانستند، از قبول آیین اسلام که از نژاد یهود برنخاسته بود سر باز مى‏زدند.

 

اعظم : 

آیه 77 : غلو در مورد رهبران دینی غلو در دین است که در این آیه و در چند آیه دیگه از اون نهی شده

آیه 79 : نهی از منکر مختص اسلام نیست در سایر ادیان هم وجود داره

آیه 79 : نهی از منکر یه وظیفه ای هستش که بر عهده همه است

آیه 82 : علت اینکه نصارا نزدیک ترین ملت ها به مسلمین از جهت دوستى معرفى شده اند

جواب اینست که از این ملت عده بیشترى به اسلام گرویده و به رسول الله (صلى الله علیه و آله ) ایمان آوردند، کما این که آیه بعد هم که مى فرماید: و (اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ...) دلالت بر این مدعا دارد، ممکن است مجددا بپرسید اگر ایمان و اسلام چند نفر از یک ملت مجوز این باشد که همه آنها دوست اسلام و مسلمین خوانده شوند، لازم بود آن دو ملت دیگر هم دوست شناخته شوند، براى اینکه از آن دو ملت هم عده زیادى مانند عبدالله بن سلام با اصحاب یهودى اش از یهود و عده قابل ملاحظه از مشرکین که مجموعا ملت مسلمان امروز را تشکیل مى دهند به رسول الله (صلى الله علیه و آله ) ایمان آوردند، بنابراین ، چگونه در بین این سه ملت تنها نصارا مورد مهر قرار گرفته و آیه مزبور تنها آنها را ستوده است ؟!

جواب این سؤ ال اینست که نحوه اسلام آوردن این چند ملت مختلف بوده است مثلا ملت نصارا بدون مبارزه ، بلکه پس از تشخیص ‍ حقانیت با کمال شیفتگى و شوق به اسلام گرویده اند در حالى که هیچ اجبار و اکراهى در کارشان نبوده و مى توانسته با جزیه دادن ، به دین خود باقى مانده و نسبت به آن پایدارى و و فادارى کنند، و لیکن در عین حال اسلام را بر دین خود ترجیح داده و ایمان آوردند، بخلاف مشرکین ، زیرا، رسول الله (صلى الله علیه و آله ) جزیه از ایشان نمى پذیرفت ، و جز اسلام آوردن از ایشان قبول نمى کرد، پس ‍ عده اى از مشرکین که ایمان آوردند دلالت بر حسن اسلامشان ندارد، درست است که مسلمان شدند، لیکن بعد از آن همه آزار و شکنجه که پیغمبر محترم اسلام از ایشان تحمل کرد، و آنهمه جفا و قساوت و بى رحمى که نسبت به مسلمین روا داشتند و آن همه نخوتى که در برابر مسلمین ورزیدند.

و همچنین یهود که گر چه در ایمان آوردن و یا جزیه دادن مانند نصارا مختار بودند، لیکن به آسانى اسلام را قبول نکردند، بلکه مدتها در نخوت و عصبیت خود تصلب و پافشارى کردند، مکر و خدعه بکار بردند، عهدشکنى ها کردند، خواهان بلا و مصیبت مسلمین بودند، و بالاخره صفحات تاریخ از خاطرات تلخى که مسلمین آنروز از یهود دیدند پر است ، خاطراتى که تلخ ‌تر و دردناک تر از آن تصور ندارد، آن رفتار نصارا بوده و این رفتار مشرکین و یهود، و این اختلاف در برخورد و تلقى همچنان ادامه داشته است ، یعنى همیشه از نصارا حسن اجابت بوده ، و از یهود و مشرکین لجاج و پافشارى در استکبار و عصبیت ، عینا همان رفتار و عکس العملى که این سه گروه در زمان رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از خود نشان دادند، همان را پس از آن جناب داشتند، چه افرادى که از ملت نصارا در قرون گذشته به طوع و رغبت دعوت اسلام را لبیک گفتند بسیار زیاد و بى شمار و بر عکس افرادى که از مشرکین و یهود در آن مدت طولانى به دین اسلام گرویده اند بسیار کم و انگشت شمارند.

و همین برخوردهاى مختلف آنان در قرون متمادى و طولانى خود شاهد و گواه محکمى است بر صدق دعوى قرآن که بطور کلى فرمود: (لتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود) براى اینکه گر چه خطاب در این آیه متوجه شخص رسول الله (صلى الله علیه و آله ) است ، لیکن این نکته نیز بر کسى پوشیده نیست که آیه شریفه در مقام بیان قانون و ضابطى است کلى .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۲۹
* مسافر
چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

120 . صفحه 120

 

بیست و ششم فروردین 

نفیسه : 

71.در این آیه اشاره به غرور نابجاى بنی اسراییل در برابر این همه طغیان و جنایات کرده مى‏فرماید: «با این حال آنها گمان مى‏کردند که بلا و مجازاتى دامنشان را نخواهد گرفت»و همانطور که در آیات دیگر تصریح شده، خود را یک نژاد برتر مى‏پنداشتند و به عنوان فرزندان خدا از خود یاد مى‏کردند! سر انجام این غرور خطرناک و خود برتربینى همانند پرده‏اى بر چشم و گوش آنها افتاد و به خاطر آن «از دیدن آیات خدا نابینا و از شنیدن کلمات حق، کر شدند»! اما به هنگامى که نمونه‏هایى از مجازاتهاى الهى و سر انجام شوم اعمال خود را مشاهده کردند، پشیمان گشتند و توبه کردند و متوجه شدند که تهدیدهاى الهى جدى است و آنها هرگز یک نژاد برتر نیستند«خداوند نیز توبه آنها را پذیرفت» ولى این بیدارى و ندامت و پشیمانى دیرى نپایید باز طغیان و سرکشى و پشت پا زدن به حق و عدالت شروع شد، و دیگر بار پرده‏هاى غفلت که از آثار فرو رفتن در گناه است بر چشم و گوش آنها افکنده شد «و باز از دیدن آیات حق نابینا و از شنیدن سخنان حق کر شدند و این حالت، بسیارى از آنها را فرا گرفت» و در پایان آیه، با یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏گوید: «خداوند هیچ گاه از اعمال آنها غافل نبوده و تمام کارهایى را که انجام مى‏دهند مى‏بیند».

72.در تعقیب بحثهایى که در مورد انحرافات یهود، در آیات قبل، گذشت، این آیه و آیات بعد، از انحرافات مسیحیان سخن مى‏گوید نخست از مهمترین انحراف مسیحیت یعنى مسأله «الوهیت مسیح» بحث کرده مى‏گوید:
«بطور مسلم آنها که گفته‏اند خدا همان مسیح بن مریم است، کافر شدند» در حالى که خود مسیح با صراحت به بنى اسرائیل گفت: «خداوند یگانه‏اى را پرستش کنید که پروردگار من و شماست»و نیز مسیح براى تأکید این مطلب و رفع هر گونه ابهام و اشتباه اضافه کرد:«هر کس شریکى براى خدا قرار دهد خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاه او آتش است»و نیز براى تأکید بیشتر و اثبات این حقیقت که شرک و غلو یک نوع ظلم آشکار است به آنها گفت:«براى ستمگران و ظالمان هیچ گونه یار و یاورى وجود نخواهد داشت» آنچه در آیه فوق در مورد پافشارى مسیح (ع) روى مسأله توحید دیده مى‏شود مطلبى است که با منابع موجود مسیحیت نیز هماهنگ است و از دلایل عظمت قرآن محسوب مى‏شود.

73.باید توجه داشت که آنچه در آیه قبل آمد مسأله غلو و وحدت مسیح با خدا بود، ولى در این آیه اشاره به مسأله «تعداد خدایان» از نظر مسیحیان یعنى «تثلیث در توحید» کرده مى‏گوید:«آنها که گفته‏اند خداوند سومین اقنوم از اقانیم سه‏گانه است بطور مسلم کافر شده‏اند»قرآن بطور قاطع در پاسخ آنها مى‏گوید: «هیچ معبودى جز معبود یگانه نیست»و دگر بار با لحن شدید و مؤکّد به آنها اخطار مى‏کند که «اگر دست از این عقیده برندارند عذاب دردناکى در انتظار کسانى که بر این کفر باقى بمانند خواهد بود»

74.در این آیه از آنها دعوت مى‏کند که از این عقیده کفرآمیز توبه کنند تا خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار دهد لذا مى‏گوید: «آیا بعد از این همه، آنها به سوى خداى یگانه بازنمى‏گردند و از این شرک و کفر طلب آمرزش نمى‏کنند با این که خداوند غفور و رحیم است»؟

75.در این آیه با دلایل روشنى در چند جمله کوتاه اعتقاد مسیحیان به الوهیت مسیح را ابطال مى‏کند، نخست مى‏گوید: «چه تفاوتى در میان مسیح و سایر پیامبران بود که عقیده به الوهیت او پیدا کرده‏اید، مسیح پسر مریم نیز فرستاده خدا بود و پیش از آن رسولان و فرستادگان دیگرى از طرف خدا آمدند»اگر رسالت از ناحیه خدا دلیل بر الوهیت و شرک است پس چرا در باره سایر پیامبران این مطلب را قائل نمى‏شوید؟سپس براى تأیید این سخن مى‏گوید: «مادر او، زن بسیار راستگویى بود»اشاره به این که کسى که داراى مادر است و در رحم زنى پرورش پیدا مى‏کند چگونه مى‏تواند خدا باشد؟و دوم این که اگر مادر او محترم است به خاطر این است که او هم در مسیر رسالت مسیح با او هماهنگ بود و از رسالتش پشتیبانى مى‏کرد، و به این ترتیب بنده خاص خدا بود و نباید او را همچون یک معبود همانطور که در میان مسیحیان رایج است که در برابر مجسمه او تا سر حد پرستش خضوع مى‏کنند، عبادت کرد.بعد به یکى دیگر از دلایل نفى ربوبیت مسیح اشاره کرده، مى‏گوید:«او و مادرش هر دو غذا مى‏خوردند» و در پایان آیه اشاره به روشنى این دلایل از یک طرف و سرسختى و نادانى آنها در برابر این دلایل آشکار از طرف دیگر کرده، مى‏گوید: «بنگر چگونه دلایل را به روشنى براى آنها شرح مى‏دهیم و سپس بنگر چگونه اینها از قبول حق بازگردانده مى‏شوند»

76.در این آیه براى تکمیل استدلال گذشته مى‏گوید: شما مى‏دانید که مسیح خود سر تا پا نیازهاى بشرى داشت و مالک سود و زیان خویش هم نبود تا چه رسد به این که مالک سود و زیان شما باشد «بگو: آیا چیزى را پرستش مى‏کنید که نه مالک زیان شماست، و نه مالک سود شما»و به همین دلیل بارها در دست دشمنان گرفتار شد و یا دوستانش گرفتار شدند و اگر لطف خدا شامل حال او نبود هیچ گامى نمى‏توانست بردارد.و در پایان به آنها اخطار مى‏کند که گمان نکنید خداوند سخنان نارواى شما را نمى‏شنود و یا از درون شما آگاه نیست «خداوند هم شنواست و هم دانا»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۲۶
* مسافر
سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ

119 . صفحه 119

 

بیست و پنجم فروردین : 

نفیسه : 

65.به دنبال انتقادات گذشته از برنامه و روش اهل کتاب، در این آیه و آیه بعد آنچنان که اصول تربیتى اقتضا مى‏کند، قرآن براى بازگرداندن منحرفان اهل کتاب به راه راست، و تقدیر از اقلیتى که با اعمال خلاف آنها همگام نبود، نخست چنین مى‏گوید: «اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزکارى پیشه کنند، گناهان گذشته آنها را مى‏پوشانیم و از آن صرف نظر مى‏کنیم». نه تنها گناهان آنها را مى‏بخشیم «بلکه در باغهاى بهشت که کانون انواع نعمتها است آنها را وارد مى‏کنیم»این در زمینه نعمتهاى معنوى و اخروى است.

66.سپس به اثر عمیق ایمان و تقوا حتى در زندگى مادى انسانها، اشاره کرده مى‏گوید:«اگر آنها تورات و انجیل را برپا دارند (و آن را به عنوان یک دستور العمل زندگى در برابر چشم خود قرار دهند) و بطور کلى به همه آنچه از طرف پروردگارشان بر آنها نازل شده اعم از کتب آسمانى پیشین و قرآن بدون هیچ گونه تبعیض و تعصب عمل کنند، از آسمان و زمین، نعمتهاى الهى آنها را فرا خواهد گرفت»شک نیست که منظور از برپاداشتن تورات و انجیل، آن قسمت از تورات و انجیل واقعى است که در آن زمان در دست آنها بود.در حقیقت آیه فوق یکبار دیگر، این اصل اساسى را مورد تأکید قرار مى‏دهد که پیروى از تعلیمات آسمانى انبیاء تنها براى سر و سامان دادن به زندگى پس از مرگ نیست، بلکه بازتاب گسترده‏اى در سرتاسر زندگى مادى انسانها نیز دارد، جمعیتها را قوى، و صفوف را فشرده، و نیروها را متراکم، و نعمتها را پربرکت، و امکانات را وسیع، و زندگى را مرفه، و امن و امان مى‏سازد.نظرى به ثروتهاى عظیم مادى و نیروهاى فراوان انسانى که امروز در دنیاى بشریت بر اثر انحراف از این تعلیمات نابود مى‏گردد، دلیل زنده این حقیقت است.

امروز مغزهاى متفکرى که براى تکمیل و توسعه و تولید سلاحهاى مرگبار و کشمکشهاى استعمارى کار مى‏کند، قسمت مهمى از نیروهاى ارزنده انسانى را تشکیل مى‏دهد، و چقدر نوع بشر، به این نوع سرمایه‏ها و این مغزهایى که بیهوده از بین مى‏رود، براى رفع نیازمندیهایش محتاج است، و چقدر چهره دنیا زیبا و خواستنى و جالب بود اگر همه اینها در راه آبادى به کار گرفته مى‏شدند! در پایان آیه، اشاره به اقلیت صالح این جمعیت کرده، مى‏گوید: «با این که بسیارى از آنها بدکارند ولى جمعیتى معتدل و میانه‏رو در میان آنها وجود دارد» که حسابشان با حساب دیگران در پیشگاه خدا و در نظر خلق خدا جداست.نظیر این تعبیر در باره اقلیت صالح اهل کتاب، در آیه 159 سوره اعراف و آیه 75 آل عمران نیز دیده مى‏شود.

67.انتخاب جانشین نقطه پایان رسالت! در این آیه روى سخن، فقط به پیامبر است، و تنها وظیفه او را بیان مى‏کند، با خطاب «اى پیامبر!» شروع شده و با صراحت و تأکید دستور مى‏دهد، که «آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است (به مردم) برسان»سپس براى تأکید بیشتر به او اخطار مى‏کند که:«اگر از این کار خوددارى کنى (که هرگز خوددارى نمى‏کرد) رسالت خدا را تبلیغ نکرده‏اى»!سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که گویا از واقعه خاصى اضطراب و نگرانى داشته، دلدارى و تأمین مى‏دهد و به او مى‏گوید: از مردم در اداى این رسالت وحشتى نداشته باش» زیرا خداوند تو را از خطرات آنها نگاه خواهد داشت»و در پایان آیه به عنوان یک تهدید و مجازات، به آنهایى که این رسالت مخصوص را انکار کنند و در برابر آن از روى لجاجت کفر بورزند، مى‏گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمى‏کند» راستى چه مسأله مهمى در این آخرین ماههاى عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مطرح بوده که در آیه فوق عدم تبلیغ آن مساوى با عدم تبلیغ رسالت شمرده شده است.در کتابهاى مختلف دانشمندان شیعه و اهل تسنن روایات زیادى دیده مى‏شود که با صراحت مى‏گوید آیه فوق در باره تعیین جانشین براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سرنوشت آینده اسلام و مسلمین در غدیر خم نازل شده است.

68.نقل شده که جمعى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند، نخست پرسیدند آیا تو اقرار ندارى که تورات از طرف خداست؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله جواب مثبت داد:
آنها گفتند: ما هم تورات را قبول داریم، ولى به غیر آن ایمان نداریم (در حقیقت تورات قدر مشترک میان ما و شماست اما قرآن کتابى است که تنها شما به آن عقیده دارید پس چه بهتر که تورات را بپذیریم و غیر آن را نفى کنیم!) آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.این آیه به گوشه دیگرى از کارشکنیها و ایرادهاى اهل کتاب (یهود و نصارى) اشاره مى‏کند و مى‏گوید: «بگو: اى اهل کتاب شما هیچ موقعیتى نخواهید داشت مگر آن زمانى که تورات و انجیل و تمام کتب آسمانى را که بر شما نازل شده بدون تبعیض و تفاوت برپا دارید» زیرا این کتابها همه از یک مبدء صادر شده، و اصول اساسى آنها یکى است اگر چه آخرین کتاب آسمانى، کاملترین و جامع‏ترین آنهاست و به همین دلیل لازم العمل است.
ولى قرآن بار دیگر اشاره به وضع اکثریت آنها کرده، مى‏گوید:«بسیارى از آنها نه تنها از این آیات پند نمى‏گیرند و هدایت نمى‏شوند بلکه به خاطر روح لجاجت بر طغیان و کفرشان افزوده مى‏شود»و در پایان آیه پیامبر خود را در برابر سرسختى این اکثریت منحرف، دلدارى مى‏دهد و مى‏گوید: «از مخالفتهاى این جمعیت کافر غمگین مباش»

زیرا زیان آن متوجه خود آنها خواهد شد و به تو ضررى نمى‏رساند! بدیهى است محتواى این آیه اختصاص به قوم یهود ندارد، مسلمانان نیز اگر تنها به ادعاى اسلام قناعت کنند، و اصول تعلیمات انبیاء و مخصوصا کتاب آسمانى خود را برپا ندارند، هیچ گونه موقعیت و ارزشى نه در پیشگاه خدا، و نه در زندگى فردى و اجتماعى نخواهند داشت،و همیشه زبون و زیر دست و شکست‏خورده خواهند بود.

69.در این آیه موضوع فوق را مورد تأکید قرار داده، مى‏گوید: «تمام اقوام و ملتها و پیروان همه مذاهب بدون استثناء اعم از مسلمانان و یهودیان و صابئان و مسیحیان در صورتى اهل نجات خواهند بود، و از آینده خود وحشتى و از گذشته غمى نخواهند داشت که ایمان به خدا و روز جزا داشته باشند و عمل صالح انجام دهند»این آیه پاسخ دندانشکنى است به کسانى که نجات را در پناه ملیت خاصى مى‏دانند و میل دارند میان دستورات انبیاء تبعیض قائل شوند، و دعوتهاى مذهبى را با تعصب قومى بیامیزند.

70.در سوره بقره و اوایل همین سوره اشاره به پیمان مؤکدى که خداوند از بنى اسرائیل گرفته بود شده است، در این آیه بار دیگر این پیمان را یادآورى کرده مى‏فرماید: «ما پیمان (عمل به آنچه نازل کردیم) از بنى اسرائیل گرفتیم و پیامبرانى براى هدایت آنها و مطالبه وفاى به این پیمان، به سوى آنان فرستادیم»سپس اضافه مى‏کند: آنها نه تنها به این پیمان عمل نکردند، بلکه «هر زمان پیامبرى دستورى بر خلاف تمایلات و هوى و هوسهاى آنها مى‏آورد(به شدیدترین مبارزه بر ضد او دست مى‏زدند) جمعى را تکذیب مى‏کردند و جمعى را که باتکذیب نمى‏توانستند از نفوذشان جلوگیرى کنند به قتل مى‏رساندند»

 

اعظم : 

 

آیه 65 : بهشت را به بها می دهند نه به بهانه .....امنوا و اتقوا ... لکفرنا .... لادخلناهم جنات النعیم

آیه 66 : چقدر محروم شدیم از برکات زمین و آسمان .... چقدر عادت کردیم که در محرومیت باشیم ... چقدر به سختیها تن دادیم ... چقدر خو کرده ایم به این زندگی هایی که یا خودمام گیر و گرفتار باشیم و یا همسایه ها و دوستانمان یا کشورهای دیگه یا اصلا کل بشریت .... اگر اقامه می کردیم دستورات دین رو همین جا طعم بهشت رو می چشیدیم .... همین دنیا "حیات طیبه " نصیبمون می شد ..... "عادت کرده ایم " و بزرگترین بلای ما همین عادت کردن های سخیفه

آیه 67 : تنها تلاوت آیات کافی نیست اقامه دستورات آن و اجرای اونها شرط سعادته (اقاموا)

آیه 68 : همیشه روابط علت و معلولی صرف سبب انجام امور نمیشه ... مثلا آب و باد و خاک و آفتاب و ..... سبب تولید محصول بشه .... ایمان به عنوان یه عنصر فرا مادی در توسعه رزق موثره

آیه 68 : اکثریت نشانه حق بودن نیست (کثیر منهم ساء ما یعملون)

آیه 69 : آیه ولایت .... پیامبر تهدید می شود که اگر این ابلاغ را انجام ندهد 23 سال زحمتش هدر می رود

ایه 70 : نمیدونم دقت کردین خیلی از ماها از دستورات الهی اونابیشون که مطابق نفسمون هستش رو انجام میدیم باقیشم حوصله انجام نداریم
اوناییشون رو که "دل" مون نمیخواد
همچین سازگار با نفسمون نیست پست گوش میندازیم
اینا زنگ خطره
مثلا یکی انفاق واسش زور داره انجامش
یکی نماز
یکی عاشق عمره است
یکی طالب غیبته
....
وقتی هر چی دوست داریم انجام میدیم
یعنی هنوز درست و حسابی ایمان نیاوردیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۶
* مسافر
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ

118 . صفحه 118

 

بیست و چهارم فروردین : 

نفیسه : 

58.در مورد نزول این آیه که دنباله آیه قبل است نقل شده که: جمعى از یهود و بعضى از نصارى صداى مؤذن را که مى‏شنیدند و یا قیام مسلمانان را به نماز مى‏دیدند شروع به مسخره و استهزاء مى‏کردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با این گونه افراد برحذر داشت.در این آیه در تعقیب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل کتاب که احکام اسلام را به باد استهزاء مى‏گرفتند، اشاره به یکى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه کرده، مى‏گوید:«هنگامى که (اذان مى‏گویید و مسلمانان را) به سوى نماز دعوت مى‏کنید، آن را به باد استهزاء و بازى مى‏گیرند»قابل ذکر این که همانطور که در روایات اهل بیت علیه السّلام وارد شده است اذان از طریق وحى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده شد.سپس علت عمل آنها را چنین بیان مى‏کند: «این به خاطر آن است که آنها جمعیت نادانى مى‏باشند و از درک حقایق بدورند»

59.در مورد نزول این آیه و آیه بعد از ابن عباس نقل شده که: جمعى از یهود نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و درخواست کردند عقاید خود را براى آنها شرح دهد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من به خداى بزرگ و یگانه ایمان دارم و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و موسى و عیسى و همه پیامبران الهى نازل شده حق مى‏دانم، و در میان آنها جدایى نمى‏افکنم، آنها گفتند: ما عیسى را نمى‏شناسیم و به پیامبرى نمى‏پذیریم، سپس افزودند: ما هیچ آیینى بدتر از آیین شما سراغ نداریم! این دو آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.در این آیه، خداوند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که از اهل کتاب سؤال کن و«بگو: چه کار خلافى از ما سر زده که شما از ما عیب مى‏گیرید و انتقاد مى‏کنید؟ جز این که ما به خداى یگانه ایمان آورده‏ایم و در برابر آنچه بر ما و بر انبیاء پیشین نازل شده تسلیم هستیم»و در پایان آیه جمله‏اى مى‏بینیم که در حقیقت بیان علت جمله قبل است، مى‏گوید: اگر شما توحید خالص و تسلیم در برابر تمام کتب آسمانى را بر ما ایراد مى‏گیرید به خاطر آن است که بیشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده‏اید» چون خود شما آلوده و منحرفید اگر کسانى پاک و بر جاده حق باشند در نظر شما عیب است

60.در این آیه عقاید تحریف شده و اعمال نادرست اهل کتاب و کیفرهایى که دامنگیر آنها گردیده است با وضع مؤمنان راستین و مسلمان، مقایسه گردیده، تا معلوم شود کدامیک از این دو دسته در خور انتقاد و سرزنش هستند و این یک پاسخ منطقى است که براى متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به کار مى‏رود، در این مقایسه چنین مى‏گوید: اى پیامبر! به آنها بگو:آیا ایمان به خداى یگانه و کتب آسمانى داشتن در خور سرزنش و ایراد است، یا اعمال نارواى کسانى که گرفتار آن همه مجازات الهى شدند «به آنها بگو: آیا شما را آگاه کنم از کسانى که پاداش کارشان در پیشگاه خدا از این بدتر است»سپس به تشریح این مطلب پرداخته و مى‏گوید: «آنها که بر اثر اعمالشان مورد لعن و غضب پروردگار واقع شدند و آنان را به صورت «میمون» و «خوک» مسخ کرد، و آنها که پرستش طاغوت و بت نمودند، مسلما این چنین افراد، موقعیتشان در این دنیا و محل و جایگاهشان در روز قیامت بدتر خواهد بود، و از راه راست و جاده مستقیم گمراهترند»

61.در این آیه- براى تکمیل بحث در باره منافقان اهل کتاب- پرده از روى نفاق درونى آنها برداشته و به مسلمانان چنین اعلام مى‏کند:«هنگامى که نزد شما مى‏آیند مى‏گویند ایمان آوردیم در حالى که با قلبى مملو از کفر داخل مى‏شوند و به همان حال نیز از نزد شما بیرون مى‏روند و منطق و استدلال و سخنان شما در قلب آنها کمترین اثرى نمى‏بخشد»و در پایان آیه به آنها اخطار مى‏کند که «با تمام این پرده‏پوشیها، خداوند از آنچه آنها کتمان مى‏کنند، آگاه و باخبر است»

62.در این آیه نشانه‏هاى دیگرى از نفاق آنها را بازگو مى‏کند، از جمله این که مى‏گوید: «بسیارى از آنها را مى‏بینى که در مسیر گناه و ستم و خوردن اموال حرام بر یکدیگر سبقت مى‏جویند»یعنى، آنچنان آنها در راه گناه و ستم گام برمى‏دارند که گویا به سوى اهداف افتخارآمیزى پیش مى‏روند، و بدون هیچ گونه شرم و حیا، سعى مى‏کنند از یکدیگر پیشى گیرند.و در پایان آیه براى تأکید زشتى اعمال آنها مى‏گوید: «چه عمل زشت و ننگینى آنها انجام مى‏دهند» و بر آن مداومت دارند.

63.سپس در این آیه، حمله را متوجه دانشمندان آنها کرده که با سکوت خود آنان را به گناه، تشویق مى‏نمودند و مى‏گوید:«چرا دانشمندان مسیحى و علماى یهود، آنها را از سخنان گناه‏آلود و خوردن اموال نامشروع باز نمى‏دارند»یعنى، دانشمندان براى اصلاح یک اجتماع فاسد، نخست باید افکار و اعتقادات نادرست آنها را تغییر دهند، و به این ترتیب آیه، راه اصلاح جامعه فاسد را که باید از انقلاب فکرى شروع شود به دانشمندان نشان مى‏دهد.و در پایان آیه، قرآن به همان شکل که گناهکاران اصلى را مذمت نمود، دانشمندان ساکت و ترک کننده امر به معروف و نهى از منکر را مورد مذمت قرار داده، مى‏گوید: «چه زشت است کارى که آنها انجام مى‏دهند»و به این ترتیب روشن مى‏شود که سرنوشت کسانى که وظیفه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر را ترک مى‏کنند- بخصوص اگر از دانشمندان و علماباشند- سرنوشت همان گناهکاران است و در حقیقت شریک جرم آنها محسوب مى‏شوند.از ابن عباس مفسر معروف نقل شده که مى‏گفت: این آیه شدیدترین آیه‏اى است که دانشمندان وظیفه نشناس و ساکت را توبیخ و مذمت مى‏کند.بدیهى است این حکم اختصاصى به علماى خاموش و ساکت یهود و نصارى ندارد، و تمام رهبران فکرى و دانشمندانى که به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد، خاموش مى‏نشینند در بر مى‏گیرد، زیرا حکم خدا، در باره همگان یکسان است!

در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: که در خطبه‏اى فرمود: «اقوام گذشته به این جهت هلاک و نابود گشتند که مرتکب گناهان مى‏شدند و دانشمندانشان سکوت مى‏کردند، و نهى از منکر نمى‏نمودند، در این هنگام بلاها و کیفرهاى الهى بر آنها فرود مى‏آمد، پس شما اى مردم! امر به معروف کنید و نهى از منکر نمایید، تا به سرنوشت آنها دچار نشوید».

64.در این آیه یکى از مصداقهاى روشن سخنان ناروا و گفتار گناه‏آلود یهود که در آیه قبل بطور کلى به آن اشاره شد، آمده است.
توضیح این که: تاریخ نشان مى‏دهد که یهود زمانى در اوج قدرت مى‏زیستند، و بر قسمت مهمى از دنیاى آباد آن زمان حکومت داشتند، که زمان داود و سلیمان بن داود را به عنوان نمونه مى‏توان یادآور شد، و در اعصار بعد نیز، قدرت آنها با نوسانهایى ادامه داشت، ولى با ظهور اسلام، مخصوصا در محیط حجاز، ستاره قدرت آنها افول کرده، مبارزه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با یهود «بنى النضیر» و «بنى قریظه» و «یهود خیبر» موجب نهایت تضعیف آنها گردید در این موقع بعضى از آنها با در نظر گرفتن قدرت و عظمت پیشین از روى استهزاء گفتند: دست خدا به زنجیر بسته شده و به ما بخششى نمى‏کند! و از آنجا که بقیه نیز به گفتار او راضى بودند، قرآن این سخن را به همه آنها نسبت داده، مى‏گوید: «یهود گفتند: دست خدا به زنجیر بسته شده»!ٌخداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نکوهش و مذمت از این عقیده ناروا مى‏گوید: «دست آنها در زنجیر باد، و به خاطر این سخن ناروا از رحمت خدا بدور گردند»سپس براى ابطال این عقیده ناروا مى‏گوید:«هر دو دست خدا گشاده است، و هر گونه بخواهد و به هر کس بخواهد مى‏بخشد»نه اجبارى در کار او هست، نه محکوم جبر عوامل طبیعى و جبر تاریخ مى‏باشد، بلکه اراده او بالاتر از هر چیز و نافذ در همه چیز است.

بعد مى‏گوید: «حتى این آیات که پرده از روى گفتار و عقاید آنان برمى‏دارد به جاى این که اثر مثبت در آنها بگذارد و از راه غلط بازگرداند، بسیارى از آنها را روى دنده لجاجت مى‏افکند و طغیان و کفر آنها بیشتر مى‏شود»اما در مقابل این گفته‏ها و اعتقادات ناروا و لجاجت و یکدندگى در طریق طغیان و کفر، خداوند مجازات سنگینى در این جهان براى آنها قائل شده، مى‏فرماید: «و در میان آنها عداوت و دشمنى تا روز قیامت افکندیم»و در قسمت اخیر آیه اشاره به کوششها و تلاشهاى یهود براى برافروختن آتش جنگها و لطف خدا در مورد رهایى مسلمانان از این آتشهاى نابود کنند کرده، مى‏فرماید: «هر زمان آتشى براى جنگ افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت و شما را از آن حفظ کرد»و این در حقیقت یکى از نکات اعجاز آمیز زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.قرآن اضافه مى‏کند:«آنها براى پاشیدن بذر فساد در روى زمین تلاش و کوشش پى‏گیر و مداومى دارند»در حالى که خداوند مفسدان را دوست نمى‏دارد»

 

اعظم : 

 

آیه 58 : تو آیه 57 خداوند فرمود که از دوستب با کسایی که دین شما رو مسخره میکنن پرهیز کنین ، تو این آیه میگه که یکی از نمونه های مسخره کردن اونا ، استهزای نماز شماست

آیه 59 : یه جورایی تو این آیه میگه باید برای نماز فراخوانی باشه که در دین ما این فراخوان با اذان هستش ..... یکی از دلنشیت ترین صداهای دنیا

آیه 59 : برام جالب بود که ایمان مسلمانان به همه کتب و پیامبران پیشین از عوامل کینه و عداوت اهل کتاب با اوناست

آیه 62 ک همونطور که جامعه ایمانی در خیرات از هم سبقت می گیرن ، جامعه کفر در فساداز هم سبقت می گیرن (یسارعون فی الاثم و العدوان )

آیه 63 : یکی از کارای علما باز داشتن مردم از فساد و گناه هستش .... این نهی از منکر نکردن اونا از گناه مردم بیشتره (لبئس ما کانوا یصنعون )

آیه 64 : اگر چه قران برای پرهیزکاران مایه هدایته (هدی للمتقین ) ولی برای لجبازان و کفار مایه طغیان بیشتره (لیزیدن ..... طغیانا و کفرا)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۶
* مسافر
يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ق.ظ

117 . صفحه 117

بیست و سوم فروردین : 

نفیسه :

51.در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل کرده‏اند که: بعد از جنگ بدر، عبادة بن صامت خزرجى خدمت پیامبر رسید و گفت: من هم پیمانانى از یهود دارم که از نظر عدد زیاد و از نظر قدرت نیرومندند، اکنون که آنها ما را تهدید به جنگ مى‏کنند و حساب مسلمانان از غیر مسلمانان جدا شده است من از دوستى و هم پیمانى با آنان برائت مى‏جویم، هم پیمان من تنها خدا و پیامبر اوست.
عبد اللّه بن أبى گفت: ولى من از هم پیمانى با یهود برائت نمى‏جویم، زیرا از حوادث مشکل مى‏ترسم و به آنها نیازمندم.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود: آنچه در مورد دوستى با یهود بر عباده مى‏ترسیدیم، بر تو نیز مى‏ترسم (و خطر این دوستى و هم پیمانى براى تو از او بیشتر است) عبد اللّه گفت: چون چنین است من هم مى‏پذیرم و با آنها قطع رابطه مى‏کنم، آیه نازل شد و مسلمانان را از هم پیمانى با یهود و نصارى بر حذر داشت.قرآن، مسلمانان را از همکارى با یهود و نصارى بشدت برحذر مى‏دارد، نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، یهود و نصارى را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید»یعنى ایمان به خدا ایجاب مى‏کند که به خاطر جلب منافع مادى با آنها همکارى نکنید.سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهى را بیان کرده، مى‏گوید: «هر یک از آن دو طایفه، دوست و هم‏پیمان هم‏مسلکان خود هستند»یعنى، تا زمانى که منافع خودشان و دوستانشان مطرح است، هرگز به شما نمى‏پردازند.

روى این جهت، «هر کس از شما طرح دوستى و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد» و شک نیست که «خداوند چنین افراد ستمگرى را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنانشان تکیه مى‏کنند، هدایت نخواهد کرد»

52.در این آیه اشاره به عذرتراشیهایى مى‏کند که افراد بیمارگونه براى توجیه ارتباطهاى نامشروع خود با بیگانگان، انتخاب مى‏کنند، و مى‏گوید:
«آنهایى که در دلهایشان بیمارى است، اصرار دارند که آنان را تکیه‏گاه و هم‏پیمان خود انتخاب کنند، و عذرشان این است که مى‏گویند: ما مى‏ترسیم قدرت به دست آنها بیفتد و گرفتار شویم» قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: همانطور که آنها احتمال مى‏دهند روزى قدرت به دست یهود و نصارى بیفتد، این احتمال را نیز باید بدهند که «ممکن است سر انجام، خداوند مسلمانان را پیروز کند و قدرت به دست آنها بیفتد و این منافقان، از آنچه در دل خود پنهان ساختند، پشیمان گردند»

53.در این آیه به سر انجام کار منافقان اشاره کرده مى‏گوید: در آن هنگام که فتح و پیروزى نصیب مسلمانان راستین شود، و کار منافقان برملا گردد «مؤمنان از روى تعجب مى‏گویند آیا این افراد منافق، همانها هستند که این همه ادعا داشتند و با نهایت تأکید قسم یاد مى‏کردند که با ما هستند، چرا سر انجام کارشان به اینجا رسید»و به خاطر همین نفاق، «همه اعمال نیک آنها بر باد رفت (زیرا از نیت پاک و خالص سر چشمه نگرفته بود، و) به همین دلیل زیانکار شدند» هم در این جهان و هم در جهان دیگر.

54.پس از بحث درباره منافقان، سخن از مرتدانى که طبق پیش بینى قرآن بعدها از این آیین مقدس روى برمى‏گرداندند به میان مى‏آورد و به عنوان یک قانون کلى به همه مسلمانان اخطار مى‏کند:«اگر کسانى از شما از دین خود بیرون روند (زیانى به خدا و آیین او و جامعه مسلمین و آهنگ سریع پیشرفت آنها نمى‏رسانند) زیرا خداوند در آینده جمعیتى را براى حمایت از این آیین برمى‏انگیزد»سپس صفات کسانى که باید این رسالت بزرگ را انجام دهند، چنین شرح مى‏دهد:
1- آنها به خدا عشق مى‏ورزند و جز به خشنودى او نمى‏اندیشند «هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند»
2 و 3- «در برابر مؤمنان خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمکاران،سرسخت و خشن و پرقدرتند»
4- «جهاد در راه خدا بطور مستمر از برنامه‏هاى آنهاست»
5- آخرین امتیازى که براى آنان ذکر مى‏کند این است که: «در راه انجام فرمان خدا و دفاع از حق، از ملامت هیچ ملامت کننده‏اى نمى‏هراسند»و در پایان مى‏گوید: «به دست آوردن این امتیازات (علاوه بر کوشش انسان) مرهون فضل الهى است که هر کس بخواهد و شایسته ببیند مى‏دهد»«و خداوند دایره فضل و کرمش، وسیع و به آنها که شایستگى دارند آگاه است»

55.آیه ولایت: در مورد نزول این آیه از «عبد اللّه بن عباس» نقل شده که: روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حدیث نقل مى‏کرد، ناگهان مردى که عمامه‏اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله حدیث نقل مى‏کرد او نیز با جمله «قال رسول اللّه» حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل مى‏نمود.ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمى‏شناسد بداند من أبوذر غفارى هستم با این گوشهاى خودم از رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، و اگر دروغ مى‏گویم هر دو گوشم کر باد، و با چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ مى‏گویم هر دو چشمم کور باد، که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:علىّ قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله «على علیه السّلام پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت».سپس أبوذر اضافه کرد: اى مردم! روزى از روزها با رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله در مسجد نماز مى‏خواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على علیه السّلام که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد،

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در حال نماز بود جریان را مشاهده کرد، هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت:«خداوندا! برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و بوسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى.خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم على علیه السّلام را وزیر من گردان تا بوسیله او، پشتم قوى و محکم گردد».أبوذر مى‏گوید: هنوز دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: بخوان! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چه بخوانم؟گفت: بخوان انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا ...
این آیه با کلمه «انّما» که در لغت عرب به معنى انحصار مى‏آید شروع شده و مى‏گوید: «ولىّ و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است: خدا و پیامبر و کسانى که ایمان آورده‏اند، و نماز را برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند»منظور از «ولىّ» در آیه فوق ولایت به معنى، سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است. بخصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.
و به این ترتیب، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نصّ قرآنى دلالت برولایت و امامت علی (ع) دارد.

56.این آیه تکمیلى براى مضمون آیه پیش است و هدف آن را تأکید و تعقیب مى‏کند، و به مسلمانان اعلام مى‏دارد که: «کسانى که ولایت و سرپرستى و رهبرى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و افراد با ایمانى را که در آیه قبل به آنها اشاره شد بپذیرند پیروز خواهند شد، زیرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پیروز است»در این آیه قرینه دیگرى بر معنى ولایت که در آیه پیش اشاره شد دیده مى‏شود، زیرا تعبیر به «حزب اللّه» و «غلبه آن» مربوط به حکومت اسلامى است، نه یک دوستى ساده و عادى و این خود مى‏رساند که ولایت در آیه به معنى سرپرستى و حکومت و زمامدارى اسلام و مسلمین است، زیرا در معنى حزب یک نوع تشکل و همبستگى و اجتماع براى تأمین اهداف مشترک افتاده است.

57.در مورد نزول این آیه، مفسران نقل کرده‏اند که: دو نفر از مشرکان به نام «رفاعه» و «سوید» اظهار اسلام کردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند، بعضى از مسلمانان با این دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مى‏کردند، آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد که از این عمل بپرهیزید.در این آیه بار دیگر خداوند به مؤمنان دستور مى‏دهد که از انتخاب منافقان و دشمنان به عنوان دوست بپرهیزید، منتها براى تحریک عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه این حکم، چنین مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! آنها که آیین شما را به باد استهزاء و یا به بازى مى‏گیرند، چه آنها که از اهل کتابند و چه آنها که از مشرکان و منافقانند، هیچ یک از آنان را به عنوان دوست انتخاب نکنید»و در پایان آیه این موضع را تأکید مى‏کند که طرح دوستى با آنان، با تقوا و ایمان سازگار نیست بنابراین «از خدا بترسید، اگر ایمان دارید»

 

هانیه : 

 

ایه 51 - یه زمانی فکر می کردم میشه با همه دوست بود و منطقی کنار اومد اما هر چی بیشتر می گذره بیشتر می فهمم که این ذائقه انسان ها در انتخاب دوست و همراه شدن با هم چقدر مهمه... آدمای زیادی هستند که باهاشون دوستیم و پیشمونند اما حرف خودتو نمی توانی بزنی ... باید مواظب باشم ذائقه زندگی ام تحت تاثیر ادمای اطرافم نباشه ... و با کسایی بیشتر وقت بگذرونم که هم پیمان هستیم...
- این تفاوت ها برای من تو انتخابام و حدودی که دارم مشخص میشه ... چقدر ذائقه هامون در انتخابمون موثره..

ایه 52 و 53
- وقتی می شینی پای صحبتشون و از درونشون می پرسیم می بینیم که بخش زیادی از حرفا یا بهانه است و یا خودخواهی ...و یا ترس است
- بهانه ها و ترسامو کم کنم ...گاهی این یه نشونه است که می فهمم دلم پاک نیست و بیماره ... البته ترسا، ترسای اجتماعی است ... دیگران نپسندد ... به مذاقشون خوش نیاد .. اما خدا رو شکر این جا آزادی هر طور که دلت می خواد باشی و این یه تمرین بسیار خوبی است ...
- اینکه همیشه سعی کنم جانب حق را نگه دارم و به برچسب مسلمون و یهودی و .. بودن توجه نکنم.. این حق که در نهایت پیروز می شه ... به نرخ روز نون نخورم ...
- من یک سوال برام پیش اومد این قضیه تقیه که در اسلام می گن وجود داره که برای حفظ جان می توانی یک جاهایی راستشو نگی یا سکوت کنی چیه ... با این آیه تناقض نداره؟ یا اینکه با نفاق داشتن؟

ایه 54
- تفسیر نفیسه جان : از نشون های مومنان : خدا را دوست دارند در راه او جهاد می کنند ... دوستی با خدا یه حرف نباید باشه ... ایمان را باید سعی کنم به عملم بیارم نه فقط در قلب و گفتارم...

ایه های انتهایی این ص برای من قوت قلبی بود .. و این جمله را در ذهنم تداعی می کنه : اگر می خوای خدا با هات حرف بزنه قرآن بخووون ... خدایا که از فضل خودت ما رو مومن قرار می دی ، کمک کن ولایتتو با تمام وجود و در تمام کارهامون خالصانه بپذیریم و اهل عمل باشیم ..

اعظم : 

 

آیه 51 و 52 و 53 : در مورد بحث های شخصی دوستان نوشتن که بسیار درسته .... به نظر من کافیه اعتقادات دینیت رو در عمل پیاده کنی اون وقت می فهمی که به راحتی نمیشه با همه "دوست " بود .... این به معنای این نیست که با همه دشمن بشی ها به معنای اینه که دیگه رفیق یکدل نیستی ... اون قضیه احترام و خوشرویی و مراودات معمول به قوت خودش باقیه

اما در ابعاد کلان جامعه به نظر من این آیات خطوط رو خیلی واضح روشن کرده و در بستن هر پیمانی با جوامع دیگه باید خیلی حواس جمع باشیم که جوری نباشه که ولایت و سرپرستی امور رو به اونا واگذار کنیم ....

هانیه جان در مورد تقیه ان شاءالله خواهم نوشت

آیه 54 : یحبهم و یحبونه ... یک رابطه محب و محبوبی دو طرفه خیلی قشنگ میون خداوند و دوستان خداست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۱۴
* مسافر
شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ب.ظ

116 . صفحه 116

 

بیست و دوم فروردین : 

 

نفیسه : 

 

46.در تعقیب آیات مربوط به تورات، در این آیه اشاره به وضع انجیل کرده، مى‏گوید:«پس از رهبران و پیامبران پیشین، مسیح را مبعوث کردیم، در حالى که (به حقانیت تورات اعتراف داشت و) نشانه‏هاى او کاملا با نشانه‏هایى که تورات داده بود تطبیق مى‏کرد»سپس مى‏گوید: «انجیل را در اختیار او گذاشتیم که در آن هدایت و نور بود» اطلاق نور به این دو کتاب در قرآن، ناظر به تورات و انجیل اصلى است.بار دیگر به عنوان تأکید، روى این مطلب تکیه مى‏کند که «نه تنها عیسى بن مریم، تورات را تصدیق مى‏کرد، بلکه انجیل کتاب آسمانى او نیز گواه صدق تورات بود»و در پایان مى‏فرماید:«این کتاب آسمانى مایه هدایت و اندرز پرهیزکاران بود»

47.آنها که به قانون خدا حکم نمى‏کنند! پس از اشاره به نزول انجیل در آیات گذشته، در این آیه مى‏فرماید: «ما به اهل انجیل دستور دادیم که به آنچه خدا در آن نازل کرده است، داورى کنند»منظور این است، که ما پس از نزول انجیل بر عیسى (ع) به پیروان او دستور دادیم که به آن عمل کنند و طبق آن داورى نمایند.و در پایان آیه، بار دیگر تأکید مى‏کند: «کسانى که بر طبق حکم خدا داورى نکنند فاسقند»

48.در این آیه اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیاء شده است. نخست مى‏فرماید: «ما این کتاب آسمانى را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانه‏هاى آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده تطبیق مى‏کند) و حافظ و نگاهبان آنهاست» اساسا تمام کتابهاى آسمانى، در اصول مسائل هماهنگى دارند و هدف واحد یعنى، تربیت و تکامل انسان را تعقیب مى‏کنند.سپس دستور مى‏دهد که چون چنین است «طبق احکامى که بر تو نازل شده است در میان آنها داورى کن» بعد اضافه مى‏کند: «از هوى و هوسهاى آنها (که مایلند احکام الهى را بر امیال و هوسهاى خود تطبیق دهند) پیروى مکن و از آنچه به حق بر تو نازل شده است روى مگردان» و براى تکمیل این بحث مى‏گوید: «براى هر کدام از شما آیین و شریعت و طریقه و راه روشنى قرار دادیم»سپس مى‏فرماید:«خداوند مى‏توانست همه مردم را امت واحدى قرار دهد و همه را پیرو یک آیین سازد ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید» و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد سر انجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت مى‏کند که به جاى صرف نیروهاى خود در اختلاف و مشاجره «در نیکیها بر یکدیگر پیشى بگیرید»

زیرا «بازگشت همه شما به سوى خداست و اوست که شما را از آنچه در آن اختلاف مى‏کنید در روز رستاخیز آگاه خواهد ساخت»

49.از ابن عباس نقل شده: جمعى از بزرگان یهود توطئه کردند و گفتند: نزد محمد صلّى اللّه علیه و آله مى‏رویم شاید بتوانیم او را از آیین خود منحرف سازیم، پس از این تبانى، نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم و اگر ما از تو پیروى کنیم سایر یهودیان نیز به ما اقتدا مى‏کنند ولى در میان ما و جمعیتى، نزاعى است (در مورد یک قتل یا چیز دیگر) اگر در این نزاع به نفع ما داورى کنى ما به تو ایمان خواهیم آورد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از چنین قضاوتى (که عادلانه نبود) خوددارى کرد و این آیه نازل شد .در این آیه بار دیگر خداوند به پیامبر خود تأکید مى‏کند که «در میان اهل کتاب بر طبق حکم خداوند داورى کن و تسلیم هوى و هوسهاى آنها نشو» سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار مى‏دهد که «اینها تبانى کرده‏اند تو را از بعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده منحرف سازند مراقب آنها باش»«و اگر اهل کتاب در برابر داورى عادلانه تو تسلیم نشوند، بدان این نشانه آن است که(گناهان آنها دامانشان را گرفته است و توفیق را از آنها سلب کرده) و خدا مى‏خواهد آنها را به خاطر بعضى از گناهانشان مجازات کند» و در پایان آیه مى‏فرماید: اگر آنها در راه باطل این همه پافشارى مى‏کنند، نگران مباش «زیرا بسیارى از مردم فاسقند»

50.در این آیه به عنوان استفهام انکارى مى‏فرماید: آیا اینها که مدعى پیروى از کتب آسمانى هستند «انتظار دارند با احکام جاهلى و قضاوتهاى آمیخته با انواع تبعیضات در میان آنها داورى کنى» «در حالى که هیچ داورى براى قومى که اهل یقین هستند، بالاتر و بهتر از حکم خدا نیست»

 

اعظم :

 

آیه 46 : انجیل هم نور است مثل قرآن و نور .... اما برای کسانی مایه هدایت هستن که اهل تقوی باشن .... یعنی همه چی به خود ما بر می گرده اگه خودمون اهل هدایت و تقوی نباشیم ... قرآن هم هدایتمون نمی کنه

طلب هدایت باید در درون خود ما باشد .....گویند مردى کریم همیشه سفره‏اش به روى مردم باز بود. شخص محتاجى به خانه او رفت و دم دروازه ایستاد و سؤالى هم نکرد. صاحب خانه نظرش به او افتاد و پرسید: «چه مى‏خواهى؟» آن مرد گفت: «مى‏خواهم کنار سفره‏ات غذا بخورم، کسى به من توجه ندارد.» مرد کریم النفس با اوقات تلخى به خدمتکار سخت‏گیرى کرد. خدمتکار گفت: «من چه گناهى دارم؟ گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب‏خانه چیست؟»

آیه 47 : تورات انجیل و قرآن هر سه دارای مطالبی است که کسی اگر به آنها مسلط باشد و البته پرهیزکار می تواند بر پایه آنها حکم و قضاوت کند .... یعنی اساس حکم و قضاوت که همانا دانستن حق و حقیقت امور هستش در این کتب اومده

آیه 47 : مخالفت با حکم شرعی یا هر امری که در دین خدا ثابت شده باشد،در صورتی که انسان علم به ثبوت آن داشته باشد و آن را رد کند ، عین کفر است ،اما درصورتی که علم به ثبوت امری داشته باشد،اما آن را رد نکند،بلکه تنها در عمل مخالفت کند، این عمل فسق است ، چون در آن امر قصور کرده . و اگر علم به ثبوت آن نداشته باشد نه رد آن باعث کفر و نه مخالفت با آن درعمل باعث فسق می شود، چون در این صورت در قصورش معذوراست ،مگراینکه در باره پاره ای از مقدمات آن تقصیر کرده باشد(مثلا می توانسته دنبال کسب علم و تحصیل وظایف دینی خود بر آید و بر نیامده باشد).

آیه 48 : فقط حکم ها و دستوراتی که از طرف خداوند اومده "حق" هستش ....(جاءک من الحق )خداوند در این فراز شریعت را به خودش نسبت داده تا بفهماند که شریعت و راه صحیح تنها آن راهی است که خدا یا رسول او به آن امر نموده باشند ،چون هر کس از رسول خدا پیروی کند به تحقیق از خدا پیروی کرده ، پس تنها مذاهبی معتبرند که خداآنها را قرار داده باشد و شریعتهای مجعول و قرار دادی که از ناحیه غیر خداصادر شده باشند،چیزی جز گمراهی نیستند،کما اینکه بعد از شریعت خاتم الانبیاء شریعتی نخواهد بود و مخالفت با احکام این شریعت اعتباری ندارد.

آیه 49 : اساس حکم و قضاوت ، قانون خداونده (قابل توجه همه کسایی که اساس حکم رو قوانین من دراورد حقوق بشر می دونن )

(ان احکم بینهم بما انزل الله )

آیه 49 : کسی که کارش حکم و قضاوته نباید در رایی که می ده اونچه دلخواه مردم هستش رو لحاظ کنه (و لا تتبع اهوائهم )

آیه 49 : شان نزول آیه 49 که نفیسه جان نوشتن منو یاد مطلبی انداخت .... گاهی خود ما هم دچار همچین خطایی می شیم همون خطایی که خداوند به پیامبرش هم گوشزد می کنه که ازش دوری کنه ....یهودیا می خواستن پیامبر رو وسوسه کنن که اگه تابع حکم ما بشی و به نفع ما رای بدی ما ایمان میاریم و اگه ما که بزرگ یهود هستیم ایمان به تو بیاریم باقی قوم ما هم ایمان میارن ////پیشنهاد وسوسه کننده ای بود دیگه اونم برای پیامبری که مشتاق هدایت بود .... اینجا می گه هدف نباید وسیله رو توجیه کنه ...........

گاهی وقت ها خانوم چادری به بهانه اینکه باید حجاب جذاب باشه و جوونا و بقیه جذب حجاب بشن کارایی می کنن و تغییراتی تو نحوه پوششون میدن که اصلا با روح حجاب مغایره
مثلا چادر با آرایش کامل
یا چادر تنگ و چسبون و یا نازک
یا چادر با کلی جلوه گری و رنگهای جلب توجه کن ....
خلاصه اخرش رو که می بینی می فهمی بیشتر خواسته نفسه برای جلوه گری و اون هدف هم بهانه ای بیش نیست

یا مثلا صدا و سیما به بهانه اینکه مردم نباید برن سمت ماهواره و برنامه های اون
خودش تولید کننده برنامه هایی مبشه که در انحراف و فساد چیزی کم از برنامه های ماهواره نداره
چون تخریب روح میکنه و بسیار نرم و ضریف زمینه های خیانت و انحراف و در خانواده ها باز میکنه

خلاصه اینکه از هر راهی نباید به هدف رسید
اونم وقتی هدفت مقدسه
راه رسیدن بهش
اخلاصی که توش داری
هم تاثیر و نتیجه رو بیشتر میکنه
هم نتیجه رو موندگار مبکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۴
* مسافر
جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ

115 . صفحه 115

بیست و یکم فروردین : 

نفیسه : 

42.در این آیه بار دیگر قرآن تأکید مى‏کند که «آنها گوش شنوا براى شنیدن سخنان تو و تکذیب آن دارند» و یا گوش شنوایى براى شنیدن دروغهاى بزرگانشان دارند.این جمله به عنوان تأکید و اثبات این صفت زشت براى آنها تکرار شده است.علاوه بر این «آنها زیاد اموال حرام و ناحق و رشوه مى‏خورند».سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اختیار مى‏دهد که «هرگاه این گونه اشخاص براى داورى به تو مراجعه کردند مى‏توانى در میان آنها داورى به احکام اسلام کنى و مى‏توانى از آنها روى گردانى»و براى تقویت روح پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مى‏کند: «اگر صلاح بود که از آنها روى بگردانى هیچ زیانى نمى‏توانند به تو برسانند»«و اگر خواستى در میان آنها داورى کنى حتما باید اصول عدالت را رعایت نمایى، زیرا خداوند افراد دادگر و عدالت‏پیشه را دوست دارد».

43.این آیه بحث درباره یهود را در مورد داورى خواستن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در آیه قبل آمده بود تعقیب مى‏کند و از روى تعجب مى‏گوید: «چگونه اینها تو را به داورى مى‏طلبند در حالى که تورات نزد آنهاست و حکم خدا در آن آمده است و به آن ایمان دارند»!باید دانست که حکم مزبور یعنى (حکم سنگسار کردن زن و مردى که زناى محصنه کرده‏اند) در تورات کنونى در فصل بیست و دوم از سفر تثنیه آمده است.عجب این که «بعد از انتخاب تو براى داورى، حکم تو را که موافق حکم تورات است چون بر خلاف میل آنهاست نمى‏پذیرند»«حقیقت این است که آنها اصولا ایمان ندارند» و گر نه با احکام خدا چنین بازى نمى‏کردند».

44.این آیه و آیه بعد، بحث گذشته را تکمیل کرده، و اهمیت کتاب آسمانى موسى، یعنى تورات را چنین شرح مى‏دهد: «ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود» هدایت به سوى حق و نور و روشنایى براى برطرف ساختن تاریکیهاى جهل و نادانى «به همین جهت پیامبران الهى که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند و بعد از نزول تورات روى کار آمدند همگى بر طبق آن براى یهود، حکم مى‏کردند»نه تنها آنها چنین مى‏کردند بلکه «علماى بزرگ یهود و دانشمندان با ایمان و پاک آنها، بر طبق این کتاب آسمانى که به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى‏کردند»در اینجا روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب که در آن عصر مى‏زیستند کرده، مى‏گوید: «از مردم نترسید (و احکام واقعى خدا را بیان کنید) بلکه از مخالفت من بترسید» که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد و همچنین «آیات خدا را به بهاى کمى نفروشید»در حقیقت سر چشمه کتمان حق و احکام خدا یا ترس از مردم و عوامزدگى است و یا جلب منافع شخصى و هر کدام باشد نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است، و در جمله‏هاى بالا به هر دو اشاره شده است و در پایان آیه، حکم قاطعى درباره این گونه افراد که بر خلاف حکم خدا داورى مى‏کنند صادر کرده، مى‏فرماید: «آنها که بر طبق احکام خدا داورى نمى‏کنند، کافرند»

45.قصاص و گذشت! این آیه قسمت دیگرى از احکام جنایى و حدود الهى تورات را شرح مى‏دهد، و مى‏فرماید: «ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسى عمدا بیگناهى را به قتل برساند اولیاى مقتول مى‏توانند قاتل را در مقابل اعدام نمایند»«و اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببرد او نیز مى‏تواند، چشم او را از بین ببرد»«و همچنین در مقابل بریدن بینى، جایز است بینى جانى بریده شود»«و نیز در مقابل بریدن گوش، بریدن گوش طرف، مجاز است»«و اگر کسى دندان دیگرى را بشکند او مى‏تواند دندان جانى را در مقابل بشکند»«و بطور کلى هر کس جراحتى و زخمى به دیگرى بزند، در مقابل مى‏توان قصاص کرد»بنابراین، حکم قصاص بطور عادلانه و بدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طایفه و شخصیت اجرا مى‏گردد.ولى براى آن که این توهم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم مى‏فرماید: «اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش کند، کفاره‏اى براى گناهان او محسوب مى‏شود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى‏کند» و در پایان آیه مى‏فرماید: «کسانى که بر طبق حکم خداوند، داورى نکنند ستمگرند»

چه ظلمى از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه این که خون را با خون نباید شست بکلى صرف نظر کنیم!

اعظم : 

ایه 42: اکالون للسحت
خورندگان مال حرام
خوردن مال حروم باعث میشه که ادم در مقابل پذیرش حق مقاومت کنه
چقدر لقمه مهمه که از کجا و چی باشه
یاد کلام امام حسین افتادم که در روز عاشورا فرمودند:
فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ ؛ چون شکم‌های شما از حرام پرشده است ، حرف‌های من در شما اثر نمی گذارد.

رایه 42: توسوره نسا دوبار تاکید شد که مبادا دلسوزی ،کینه مناسبات قوم و خویشی و ..... تو قضاوت شما تاثیر بگذاره
اینجا باز تاکید بر اصل عدالته
که باید رعایت بشه حتی در داوری با پیروان ادیان دیگه

اصل عدالت بسیاربسیار مهمه

ایه 43: کسی که مومن باشه به دین خودش
همون دستورات دینی خودش رو رعایت میکنه و دنبال حکم از اینور واونور نیست
یاد سلمان افتادم که پیش از اسلام چندین دین برگزید و در هر دینی که برگزید به حداعلی درجه تسلیم و بندگی در اون دین رسید
و نهایت این حق پذیریش اون رو رسوند به مقام "سلمان منا"یی

ایه 44: بارها تا اینجای قرآن دیدیم تاکید بر اینه که روح دین "تسلیم" بودن در مقابل اوامر الهی هستش
ان الدین عند الله الاسلام
فرقی هم نمی کرد این دین چی باشه
روح همشون بندگی و تسلیم در برابر خداونده
یهودیها هم اگه به این مقام در دینشون می رسیدن این همه در مقابل اسلام و پیامبر مقاومت نمی کردن
درس بگیریم از این مطلب

ایه 44: حکم حکم خداست
دنبال احکام راحت نباشیم
یهودیا با اینکه حکم زنا رو در دینشون داشتن
به امید اینکه حکم راحت تر پیدا کنن اومدن از پیامبر سوال کردن

ایه 45: هر کدوممون که احکام الهی رو رعایت نکنیم ظالمیم
ظلم در حق خودمون و جامعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۰
* مسافر
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ

114 . صفحه 114

 

بیستم فروردین : 

نفیسه :

 

37.سپس به دوام این کیفرکه در آیه قبل اشاره شد،می پردازد و مى‏گوید: «آنها پیوسته مى‏خواهند از آتش دوزخ خارج شوند ولى توانایى بر آن را ندارند و کیفر آنها ثابت و برقرار خواهد بود»

38.مجازات دزدان! در چند آیه قبل احکام «محارب» بیان شد، در این آیه، به همین تناسب حکم دزد یعنى کسى که بطور پنهانى و مخفیانه اموال مردم را مى‏برد بیان گردیده است، نخست مى‏فرماید: «دست مرد و زن سارق را قطع کنند»از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود که تنها چهار انگشت از دست راست بریده مى‏شود، نه بیشتر، اگر چه فقهاى اهل تسنن بیش از آن گفته‏اند! در اینجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى که در آیه حدّ زناکار، زن زانیه بر مرد زانى مقدم ذکر شده است، این تفاوت شاید به خاطر آن باشد که در مورد دزدى عامل اصلى بیشتر مردانند و در مورد ارتکاب زنا عامل و محرک مهمتر زنان بى‏بندوبار! سپس مى‏گوید: «این کیفرى است در برابر اعمالى که انجام داده‏اند و مجازاتى است از طرف خداوند»و در پایان آیه براى رفع این توهم که مجازات مزبور عادلانه نیست مى‏فرماید:«خداوند توانا (قدرتمند) و حکیم است»بنابراین دلیلى ندارد که از کسى انتقام بگیرد و کسى را بى‏حساب مجازات کند.

39.در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى‏فرماید: «کسى که بعد از این ستم توبه کند و در مقام اصلاح و جبران برآید خداوند او را خواهد بخشید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».آیا بوسیله توبه تنها گناه او بخشوده مى‏شود و یا این که حد سرقت (بریدن دست) نیز ساقط خواهد شد؟
معروف در میان فقهاى ما این است که: اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه کند حدّ سرقت نیز از او برداشته مى‏شود، ولى هنگامى که از طریق دو شاهد عادل، جرم او ثابت شد با توبه حدّ از بین نمى‏رود.

40.به دنبال حکم توبه سارقان روى سخن را به پیامبر بزرگ اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانى که خداوند مالک آسمان و زمین است (و هر گونه صلاح بداند در آنها تصرف مى‏کند) هر کس را که شایسته مجازات بداند، مجازات و هر کس را که شایسته بخشش ببیند، مى‏بخشد و او بر هر چیز تواناست»

41.از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: یکى از اشراف یهود خیبر که داراى همسر بود، با زن شوهردارى که او هم از خانواده‏هاى سرشناس خیبر محسوب مى‏شد عمل منافى عفت انجام داد، یهودیان از اجراى حکم تورات (سنگسار کردن) در مورد آنها ناراحت بودند، این بود که به هم مسلکان خود در مدینه پیغام فرستادند که حکم این حادثه را از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بپرسند (تا اگر در اسلام حکم سبکترى بود آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آن را نیز به دست فراموشى بسپارند و شاید از این طریق مى‏خواستند توجه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمایند).در این موقع حکم سنگباران کردن کسانى که مرتکب زناى محصنه مى‏شود نازل گردید، ولى آنها از پذیرفتن این حکم شانه خالى کردند! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه کرد: این همان حکمى است که در تورات شما نیز آمده، آیاموافقید که یکى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل کرد بپذیرید.گفتند: آرى.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: ابن صوریا که در فدک زندگى مى‏کند چگونه عالمى است؟
گفتند: او از همه یهود به تورات آشناتر است، به دنبال او فرستادند و هنگامى که نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد به او فرمود: آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردى در تورات بر شما نازل شده است یا نه؟
او در پاسخ گفت: آرى! چنین حکمى در تورات آمده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: چرا از اجراى این حکم سرپیچى مى‏کنید؟

او در جواب گفت: حقیقت این است که ما در گذشته این حد را در باره افراد عادى اجرا مى‏کردیم، ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى‏نمودیم، این بود که گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج یافت. به همین جهت ما قانونى سبکتر از قانون سنگسار کردن تصویب نمودیم.در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند و فرمود: خدایا من نخستین کسى هستم که حکم تو را زنده نمودم بعد از آن که یهود آن را از بین بردند.در این هنگام آیه نازل شد و جریان مزبور را بطور فشرده بیان کرد.داورى میان دوست و دشمن- از این آیه و چند آیه بعد از آن استفاده مى‏شود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصى در باره جرایم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند.آیه مورد بحث با خطاب (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ) «اى فرستاده!» آغاز شده، گویا به خاطر اهمیت موضوع مى‏خواهد حس مسؤولیت را در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر تحریک کند و اراده او را تقویت نماید.سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان مقدمه‏اى براى حکم بعد پرداخته و مى‏فرماید: «آنها که با زبان، مدعى ایمانند و قلب آنها هرگز ایمان نیاورده و در کفر بر یکدیگر سبقت مى‏جویند هرگز نباید مایه اندوه تو شوند» زیرا این وضع تازگی ندارد.بعد از ذکر کارشکنیهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و یهود پرداخته و مى‏گوید: «همچنین کسانى که از یهود نیز این مسیر را مى‏پیمایند نباید مایه اندوه تو شوند»

بعد اشاره به پاره‏اى از اعمال نفاق‏آلود کرده، مى‏گوید: «آنها زیاد به سخنان تو گوش مى‏دهند) اما این گوش دادن براى درک و اطاعت نیست، بلکه براى این است) که دستاویزى براى تکذیب و افترا بر تو پیدا کنند»این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد، «آنها به دروغهاى پیشوایان خود فراوان گوش مى‏دهند. ولى حاضر به پذیرش سخن حق نیستند».صفت دیگر آنها این است که نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مى‏شوند، بلکه «در عین حال جاسوسهاى دیگران که نزد تو نیامده‏اند نیز مى‏باشند»یکى دیگر از صفات آنها این است که «سخنان خدا را تحریف مى‏کنند (خواه تحریف لفظى و یا تحریف معنوى هر حکمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خود تشخیص دهند) آن را توجیه و تفسیر و یا بکلى رد مى‏کنند»عجب‏تر این که آنها پیش از آن که نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفته‏اند، «بزرگان آنها به آنان دستور داده‏اند که اگر محمد حکمى موافق خواست ما گفت، بپذیرید و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى کنید»اینها در گمراهى فرو رفته‏اند و به این ترتیب امیدى به هدایت آنها نیست، و خدا مى‏خواهد به این وسیله آنها را مجازات کرده و رسوا کند «و کسى که خدا اراده مجازات و رسوایى او را کرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نیستى»آنها به قدرى آلوده‏اند که قابل شستشو نمى‏باشند به همین دلیل"آنها کسانى هستند که خدا نمى‏خواهد قلب آنها را شستشو دهد".

 

اعظم : 

 

تو تفاسیری که می خوندم این نکته به نظرم خیلی قابل تامل بود : حدیثی از پیامبر : بدترین نوع سرقت سرقت از نماز و ناقص انجام دادن رکوع و سجود است

منظور از قطع دست هم قطع چهارانگشت دست راست هستش چون از امام جواد علیه السلام هستش که کف دست رو انسان برای سجده نیاز داره

سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مى فرماید:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»؛(5)(سجده گاهها (هفت عضوى که سجده بر آنها انجام مى گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید))(6) و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.

ایه 41 : هر شنیدنی هم شنیدن نیست . انگیزه شنیدن خیلی مهمه .... (سماعون للکذب) ....نیت هر عملی خیلی مهمه حتی شنیدن

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 38 مائده : 

اعظم *: 

برام همیشه سوال بوده که چرا در ایران حکم قطع انگشتان برای دزدها اعمال نمیشه؟!

اعظم : 

من خیلی مطالب رو دیدم سرجمع به این نتیجه رسیدم که بیشتر برای مصالح بین المللی این کار انجام نمیشه چون به نظر حکم سختیه

این لینک رو می تونی ببینی :http://ww.porseshkadeh.com/Question/27218/%D9%85%DA%AF%D8%B1-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%B3-%DA%86%D8%B1%D8%A7

یک w به قبل آدرس لینک سایت اضافه کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۹
* مسافر
چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ

113 . صفحه 113

 نوزدهم فروردین : 

نفیسه : 

32.پیوند انسانها! پس از ذکر داستان فرزندان آدم یک نتیجه‏گیرى کلى و انسانى در این آیه شده است، نخست مى‏فرماید:«به خاطر همین موضوع بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر گاه کسى انسانى را بدون ارتکاب قتل، و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسانها را کشته است و کسى که انسانى را از مرگ نجات دهد گویا همه انسانها را از مرگ نجات داده است»چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها؟آنچه مى‏توان گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مى‏کند زیرا: کسى که دست به خون انسان بیگناهى مى‏آلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسانهاى بیگناه دیگرى را به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بیگناه، و مى‏دانیم تفاوتى در میان انسانهاى بیگناه از این نظر نیست، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد و با توجه به این که قرآن مى‏گوید: «فکأنّما ...»استفاده مى‏شود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد.

قابل توجه این که، کسى از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود: منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده نجات از آتش سوزى یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود:تأویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.در پایان آیه اشاره به قانون‏شکنى بنى اسرائیل کرده مى‏فرماید:«پیامبران ما با دلایل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسیارى از آنها قوانین الهى را در هم شکستند و راه اسراف را در پیش گرفتند».«اسراف» در لغت، معنى وسیعى دارد که هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل مى‏شود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزینه‏ها و مخارج به کار مى‏رود.

33.نقل شده که: جمعى از مشرکان خدمت پیامبر آمدند و مسلمان شدند اما آب و هواى مدینه به آنها نساخت، رنگ آنها زرد و بدنشان بیمار شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى بهبودى آنها دستور داد به خارج مدینه، در نقطه خوش آب و هوایى از صحرا که شتران زکات را در آنجا به چرا مى‏بردند بروند و ضمن استفاده از آب و هواى آنجا از شیر تازه شتران به حد کافى استفاده کنند، آنها چنین کردند و بهبود یافتند اما به جاى تشکر از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چوپانهاى مسلمان را دست و پا بریده و چشمان آنها را از بین بردند و سپس دست به کشتار آنها زدند و از اسلام بیرون رفتند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد آنها را دستگیر کردند و همان کارى که با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات درباره آنها انجام یافت، آیه درباره این گونه اشخاص نازل گردید و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.

کیفر آنها که به جان و مال مردم حمله مى‏برند- این آیه در حقیقت بحثى را که در مورد قتل نفس در آیات سابق بیان شد تکمیل مى‏کند و جزاى افراد متجاوزى را که اسلحه به روى مسلمانان مى‏کشند و با تهدید به مرگ و حتى کشتن، اموالشان را به غارت مى‏برند، با شدت هر چه تمامتر بیان مى‏کند، و مى‏گوید: «کیفر کسانى که با خدا و پیامبر به جنگ برمى‏خیزند و در روى زمین دست به فساد مى‏زنند این است که (یکى از چهار مجازات در مورد آنها اجرا شود. نخست:) این که کشته شوند، (دیگر) این که به دار آویخته شوند، (سوم) این که دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود (چهارم) این که از زمینى که در آن زندگى مى‏کنند تبعید گردند»در پایان آیه مى‏فرماید:«این مجازات و رسوایى آنها در دنیا است و (تنها به این مجازات قناعت نخواهد شد بلکه) در آخرت نیز کیفر سخت و عظیمى خواهند داشت» از این جمله استفاده مى‏شود که حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از کیفرهاى آخرت نخواهد گردید.

34.سپس براى این که راه بازگشت را حتى به روى این گونه جانیان خطرناک نبندد، مى‏گوید:«مگر کسانى که پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت کنند که مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانید خداوند غفور و رحیم است»البته توبه آنها، تنها تأثیر در ساقط شدن حق اللّه و مجازات محارب دارد و اما حق الناس بدون رضایت صاحب حق، ساقط نخواهد شد- دقت کنید.

35.حقیقت توسل! در این آیه روى سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدن داده شده.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! تقوا و پرهیزکارى پیشه کنید». سپس دستور مى‏دهد که:«وسیله‏اى براى تقرب به خدا انتخاب نمایید»و سر انجام «دستور به جهاد در راه خدا مى‏دهد» و نتیجه همه آنها این است که «در مسیر رستگارى قرار گیرید». «وسیله» در آیه فوق معنى بسیار وسیعى دارد و هر کار و هر چیزى را که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار مى‏شود شامل مى‏گردد که مهمترین آنها را على علیه السّلام در«نهج البلاغه» این چنین برمى‏شمرد:

«بهترین چیزى که به وسیله آن مى‏توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خداست که قلّه کوهسار اسلام است، و همچنین جمله اخلاص (لا اله الّا اللّه) که همان فطرت توحید است، و بر پاداشتن نماز که آیین اسلام است، و زکوة که فریضه واجبه است، و روزه ماه رمضان که سپرى است در برابر گناه و کیفرهاى الهى، و حج و عمره که فقر و پریشانى را دور مى‏کنند و گناهان را مى‏شوید، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانى مى‏کند، انفاقهاى پنهانى که جبران گناهان مى‏نماید و انفاق آشکار که مرگهاى ناگوار و بد را دور مى‏سازد و کارهاى نیک که انسان را از سقوط نجات مى‏دهد».
و نیز شفاعت پیامبران و امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن باعث تقرب به پروردگار مى‏گردد، در مفهوم وسیع توسل داخل است.لازم به تذکر است که هرگز منظور از «توسل» این نیست چیزى را از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا کنند، بلکه منظور این است با اعمال صالح یا پیروى از پیامبر و امام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنها و یک نوع عبادت است) از خداوند چیزى را بخواهند و این معنى، نه بوى شرک مى‏دهد و نه بر خلاف آیات دیگر قرآن است و نه از عموم آیه فوق بیرون مى‏باشد- دقت کنید.

36.در تعقیب آیه قبل که به مؤمنان دستور تقوا و جهاد و تهیه وسیله مى‏داد، در این آیه به عنوان بیان علت دستور سابق به سرنوشت افراد بى‏ایمان و آلوده اشاره کرده، مى‏فرماید:«افرادى که کافر شدند اگر تمام آنچه روى زمین است و همانند آن را داشته باشند تا براى نجات از مجازات روز قیامت بدهند از آنها پذیرفته نخواهد شد و عذاب دردناکى خواهند داشت»تنها در پرتو ایمان و تقوا و جهاد و عمل مى‏توان رهایى یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۵
* مسافر
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

112 . صفحه 112

هفدهم فروردین : 

 

نفیسه : 

24.ولى بنى اسرائیل هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و به خاطر ضعف و زبونى که در روح و جان آنها لانه کرده بود، صریحا به موسى خطاب کرده، گفتند: «ما تا آنها در این سرزمینند هرگز و ابدا وارد آن نخواهیم شد تو و پروردگارت که به تو وعده پیروزى داده است بروید و با عمالقه بجنگید هنگامى که پیروز شدید ما را خبر کنید ما در اینجا نشسته‏ایم»این آیه نشان مى‏دهد که بنى اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به حداکثر رسانیده بودند.

25.در این آیه مى‏خوانیم که موسى بکلى از جمعیت مأیوس گشت و دست به دعا برداشت و جدایى خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد:«پروردگارا! من تنها اختیاردار خود و برادرم هستم، خداوندا! میان ما و جمعیت فاسقان و متمردان جدایى بیفکن» تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند.البته کارى که بنى اسرائیل کردند یعنى رد صریح فرمان پیامبرشان در سر حد کفر بود و اگر مى‏بینیم قرآن لقب «فاسق» به آنها داده است به خاطر آن است که فاسق معنى وسیعى دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگى خدا را شامل مى‏شود.

26.سر انجام دعاى موسى به اجابت رسید و بنى اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند زیرا از طرف خداوند به موسى چنین وحى فرستاده شد که:«این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند»«به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند»سپس به موسى مى‏گوید: هر چه بر سر جمعیت این سرزمین در این مدت بیاید به جا است«هیچ گاه در باره فاسقان از این سرنوشت غمگین مباش»

27.نخستین قتل در روى زمین! از این آیه به بعد داستان فرزند آدم، و قتل یکى به وسیله دیگرى، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق- که درباره بنى اسرائیل بود- این باشد که انگیزه بسیارى از خلافکاریهاى بنى اسرائیل مسئله «حسد» بود، و خداوند در اینجا به آنها گوشزد مى‏کند که سر انجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار مى‏باشد که حتى به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود مى‏آلاید! نخست مى‏فرماید: «اى پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان».ذکر کلمه «بالحقّ» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در «عهد قدیم» (تورات) با خرافاتى آمیخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عین واقعیتى است که روى داده است.سپس به شرح داستان مى‏پردازد و مى‏گوید:«در آن هنگام که هر کدام کارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد»و همین موضوع سبب شد برادرى که عملش قبول نشده بود دیگرى را تهدید به قتل کند، و«سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت»!اما برادر دوم او را نصیحت کرد که اگر چنین جریانى پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزکارى همراه نبوده است و «گفت: خدا تنها از پرهیزکاران مى‏پذیرد»

28.سپس اضافه کرد: حتى «اگر تو، به تهدیدت جامه عمل بپوشانى و دست به کشتن من دراز کنى، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمى‏کنم» «چرا که من از خدا مى‏ترسم» و هرگز دست به چنین گناهى نمى‏آلایم»

29.به علاوه من نمى‏خواهم بار گناه دیگرى را به دوش بکشم «بلکه مى‏خواهم تو بار گناه من و خویش را به دوش بکشى» و مسلما با قبول این مسؤولیت بزرگ «از دوزخیان خواهى بود و همین است جزاى ستمکاران»

30.پرده پوشى بر جنایت! در این آیه و آیه بعد دنباله ماجراى فرزندان آدم تعقیب شده، نخست مى‏گوید: «سرانجام، نفس سرکش قابیل او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت»سپس مى‏گوید: «و بر اثر این عمل زیانکار شد»چه زیانى از این بالاتر که عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگین را تا دامنه قیامت براى خود خرید.

31.در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، هنگامى که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان افکنده بود، و نمى‏دانست چه کند! چیزى نگذشت که درندگان به سوى جسد هابیل روى آوردند، در این موقع همانطور که قرآن مى‏گوید:«خداوند زاغى را فرستاد که خاکهاى زمین را کنار بزند (و با پنهان کردن جسد بى‏جان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتى از طعمه خود، آنچنان که عادت زاغ است) به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد»سپس قرآن اضافه مى‏کند در این موقع قابیل از غفلت و بى‏خبرى خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که اى واى بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم»اما به هر حال «سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد»البته این ندامت دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود.در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «خون هیچ انسانى به ناحق ریخته نمى‏شود مگر این که سهمى از مسؤولیت آن بر عهده قابیل است که این سنت شوم آدمکشى را در دنیا بنا نهاد».

 

اعظم : 

 

آیه 24 : نهایت بی ادبی در مقابل دستور خداوند که از زبان پیامبر جاری شده بود (تو و پروردگارت برین جنگ کنین ما همین جا میشینیم ....) ...............ادب از مقوله های مهم اخلاقی هستش ....ادب آدم رو بزرگ می کنه و در رحمت الهی رو به روی آدم باز می کنه ...ادب شاخه های مختلفی داره یکیش ادب در کلام هستش ... خیلی خوبه که آدم همیشه در کلامش ادب رو رعایت کنه

یاد این شعر افتادم : از خدا جوییم توفیق ادب ... بی ادب محروم ماند از لطف رب

حدیث من باب ادب زیاد داریم ... یکی از مهمتریناش همونه که بهترین ارثی که پدران برای فرزندان می ذارن ادب هستش ... به نظر من که با این همه علم و تکنولوژی بشر تو این زمینه و ارث گذاشتن این مقوله مدام در حال سقوط هستش و خیلی از جنبه های ادب تو تربیت کودکان دیگه لحاظ نمیشه ... گستاخی به نظر من در کودکان الان خیلی زیاد شده

امام على علیه ‏السلام :

عَلَیْکُمْ بِالاَدَبِ ، فَاِنْ کُنْتُمْ مُلوکا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ کُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْکُمُ الْمَعیشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِکُم؛

ادب بیاموزید، زیرا که [در این صورت] اگر پادشاه باشید، برجسته مى‏شوید، اگر میانه باشید، سرآمد مى‏شوید و اگر تنگ‏دست باشید، با ادبتان گذران زندگى مى‏کنید.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483

آیه 25 : خدا نکنه ولی خداوند و اونی که از طرف خداوند مامور به نجات آدمها شده بگه " خدایا بین ما و قوم فاسقمون جدایی بنداز " ... بلای عظیمیه دور شدن از ولی و گویی ما هم دچارش شدیم ... اهدنا الصراط المستقیم

آیه 25 : حتی پیامبر هم نمی تونه برای کسی کاری کنه وقتی خود طرف نخواد که هدایت بشه "من فقط احتیار دار خودم و برادرم هستم "

آیه 26 : چهل سال سرگردونی در بیابون .... نتیجه اون بی ادبی و گستاخی و تمرد از فرمان پیامبر خداوند

آیه 26 : نوشتن تا تموم اون آدمای متمرد نمردن از سرگردونی در نیومدن یعنی کل اون آدمای نافرمان تو چهل سال از بین رفتن و نسل بعدی اونا وارد مصر شدن ... عذاب سنگین و بدیه .... این عاقبت بخیر نشدن

آیه 27 : مهم نیست پسر پیغمبر باشی یا نباشی تا عملت مورد پذیرش واقعا بشه ...تنها عمل متقین پذیرفته شده است

آیه 27 : در روایات هستش که هابیل که دامدار بود بهترین گوسفند (یا شتر) ش رو برای قربانی اورد و قابیل بدترین گندمهاش رو برای انفاق اورد .... لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون

ایه 28: خدا ترسی و تقوا عامل بازدارنده از گناهه

آیه 30 : نفس اماره ای که به بدی امر می کنه ... خداوندا کمکمون کن از این نفس ... ان االنفس لاماره بالسوء الاما رحم ربی

آیه 31: دقت که کنیم از حیوونها هم می تونیم درس بگیریم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۰۷
* مسافر