260 . صفحه 260
یازدهم شهریور :
نفیسه :
(آیه 34)-در ادامه ایه قبل میفرماید:"و قسمتى از هر چیزى که شما از او تقاضا کردید و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى) به آن نیاز داشتید در اختیار شما قرارداد". (وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).
و به این ترتیب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهید بشمرید هرگز نمىتوانید شماره کنید» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).
چرا که نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محیط زندگى شما را فراگرفته که قابل احصا نیستند.
اما با این همه لطف و رحمت الهى «باز این انسان ستمگر است و کفران کننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
نعمتهایى که اگر به درستى از آنها استفاده مىکرد مىتوانست سراسر جهان را گلستان کند.
در حقیقت قرآن مىگوید اى انسان! همه چیز به قدر کافى در اختیار توست،اما به شرط این که ظلوم و کفار نباشى، به حق خود قناعت کنى و به حقوق دیگران تجاوز ننمایى!
(آیه 35)- دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن: از آنجا که در آیات گذشته از یک سو بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمتهاى خدا در میان بود، به دنبال آن در اینجا گوشهاى از دعاها و درخواستهاى ابراهیم بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مىکند تا سرمشق و الگویى باشد براى آنها که مىخواهند از نعمتهاى الهى بهترین بهره را بگیرند.
نخست مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) زمانى را که ابراهیم (به پیشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! این شهر «مکّه» را سرزمین امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).
چرا که نعمت «امنیت» نخستین شرط براى زندگى و سکونت انسان در یک منطقه است.
(آیه 36)- چرا که من مىدانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است، و با چشم خود قربانیان این راه را دیدهام «پروردگارا! این بتها بسیارى از مردم را گمراه ساختهاند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ).
آن هم چه گمراهى خطرناکى که همه چیز خود حتى عقل و خرد خویش را در این راه باختهاند.
خداوندا! من دعوت به توحید تو مىکنم، و همه را به سوى تو مىخوانم، «پس هر کس از من پیروى کند او از من است، و هر کس نافرمانى من کند (اگر قابل هدایت و بخشش است درباره او محبت کن چرا که) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم با این تعبیر مىخواهد به پیشگاه خداوند چنین عرض کند که حتى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند، و به بت توجه کنند از من نیستند، و اگر بیگانگان در این خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.
این دعاى ابراهیم، همه موحدان و مبارزان راه توحید را شامل مىشود.
(آیه 37)- سپس دعا و نیایش خود را این چنین ادامه مىدهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپاى دارند» (رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ).
پس از آن که خداوند به ابراهیم، پسرى از کنیزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعیل» گذاشت، حسادت همسر نخستینش «ساره» تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل کند، از ابراهیم خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این درخواست تسلیم شد.
اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز یک سرزمین خشک و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظى کرد و رفت.
سپس ابراهیم دعاى خودش را این چنین ادامه مىدهد:
خداوندا! اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسکن گزیدهاند «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهایشان بیفکن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ).
«و آنها را از انواع میوهها (ثمرات مادى و معنوى) بهرهمند کن، شاید شکر نعمتهاى تو را ادا کنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
(آیه 38)- و از آنجا که یک انسان موحد و آگاه مىداند که علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مىداند، و گاهى مطالبى در درون جان اوست که نمىتواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض مىکند: «پروردگارا! تو آنچه را که ما پنهان مىداریم و یا آشکار مىسازیم به خوبى مىدانى» (رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَ ما نُعْلِنُ).
«و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمىماند» (وَ ما یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مىدانى، و اگر قطرههاى اشکم آشکارا از چشمم سرازیر مىشود تو مىبینى.
و اگر به هنگام جدایى از همسرم، به من مىگوید: الى من تکلنى «مرا به که مىسپارى»؟! تو از همه اینها آگاهى، و آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده است همه در پیشگاه علمت روشن است.
(آیه 39)- سپس به شکر نعمتهاى خداوند که یکى از مهمترین آنها در حق ابراهیم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعیل و اسحاق، آن هم در سن پیرى بود، اشاره کرده، مىگوید: «حمد و سپاس خدایى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید» و دعاى مرا به اجابت رسانید (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ).
«آرى! خداى من حتما دعاها را مىشنود» (إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ).
(آیه 40)- و باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مىدهد و عرض مىکند:
«پروردگارا! مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز چنین کن» اى خداى من (رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی).
«پروردگارا! و دعاى ما را بپذیر» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).
(آیه 41)- و آخرین تقاضا و دعاى ابراهیم در اینجا این است که: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى که حساب برپا مىشود ببخش و بیامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ).
به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیت شروع مىشود، و به آمرزش پایان مىپذیرد، و جالب این که اینها را نه تنها براى خود مىطلبد، که براى دیگران نیز همین تقاضاها را دارد، چرا که مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!
(آیه 42)- روزى که چشمها از حرکت باز مىایستد: از آنجا که در آیات گذشته سخن از «روز حساب» به میان آمد، به همین مناسبت در اینجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مىسازد.ضمنا با بیان این بخش از مسائل معاد، بخشهاى توحیدى گذشته تکمیل مىگردد.
نخست با لحنى تهدید آمیز (تهدیدى نسبت به ظالمان و ستمگران) چنین آغاز مىکند: اى پیامبر! گمان مبر که خداوند، از آنچه ظالمان انجام مىدهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).
این سخن در حقیقت پاسخى است به سؤال کسانى که مىگویند اگر این عالم خدایى دارد، خدایى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها کرده است؟
قرآن در برابر این سؤال مىگوید: خدا هرگز غافل نیست، اگر به فوریت آنها را مجازات نمىکند به خاطر آن است که این جهان میدان و محل آزمایش و پرورش انسانهاست، و این هدف بدون آزادى ممکن نیست.
سپس مىگوید: «خدا مجازات آنها را به روزى تأخیر مىاندازد که در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حرکت مىایستد و به یک نقطه دوخته شده، بىحرکت مىمانند» (إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ).