251. صفحه 251
دوم شهریور :
نفیسه :
(آیه 14)- این آیه به دو مطلب اشاره مىکند: نخست این که «دعوت حق از آن او (خدا) است» (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ). یعنى هرگاه او را بخوانیم مىشنود، و اجابت مىکند، هم آگاهى از دعاى بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواستههاى آنها.
دیگر این که خواندن بتها و تقاضاى از آنها دعوت و دعاى باطل است، زیرا «کسانى را که مشرکان غیر از خداوند مىخوانند (و براى انجام خواستههایشان به آنها پناه مىبرند هرگز) به دعوت آنان پاسخ نمىگویند» و دعایشان را اجابت نمىکند (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ).
سپس- همان گونه که روش قرآن است- براى مجسم ساختن این موضوع عقلانى مثال حسى زیبا و رسایى بیان مىکند و مىگوید: «آنها (که غیر خدا را مىخوانند) همچون کسى هستند که کفهاى (دست) خود را به سوى آب مىگشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید»! (إِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ).
آیا مىتوان در کنار چاه نشست و دست به سوى آب دراز کرد و با اشاره، آب را به دهان فرستاد؟ آیا این کار جز از یک انسان ساده لوح و دیوانه سر مىزند؟
در پایان آیه براى تأکید این سخن مىگوید: «و دعاى کافران (از بتها چیزى) جز (گام برداشتن) در گمراهى نیست» (وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ).
چه ضلالتى از این بالاتر که انسان سعى و کوشش خود را در بیراههاى که هرگز او را به مقصد نمىرساند به کار برد.
(آیه 15)- در این آیه براى این که نشان دهد بت پرستان چگونه از کاروان عالم هستى جدا گشته و تک و تنها در بیراههها سرگردان شدهاند چنین مىفرماید:
«همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند از روى اطاعت و تسلیم و یا از روى کراهت و همچنین سایههاى آنها، هر صبح و شام، براى خدا سجده مىکنند» (وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
منظور از سجده موجودات چیست؟
سجده در این گونه موارد به معنى خضوع و نهایت تواضع و تسلیم است، منتهى گروهى سجده و خضوعشان تنها جنبه تکوینى دارد، یعنى در برابر قوانین عالم هستى و آفرینش خاضعند، ولى گروهى علاوه بر سجود تکوینى سجود تشریعى نیز دارند یعنى با میل و اراده خود در برابر خداوند سجده مىکنند.
و تعبیر به «طَوْعاً وَ کَرْهاً» ممکن است اشاره به این باشد که مؤمنان از روى میل و رغبت در پیشگاه پروردگار به سجده مىافتند و خضوع مىکنند، اما غیر مؤمنان هر چند حاضر به چنین سجدهاى نیستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانین آفرینش تسلیم فرمان خداست چه بخواهند و چه نخواهند.
(آیه 16)- بت پرستى چرا؟ از آنجا که در آیات گذشته بحثهاى فراوانى درباره شناخت وجود خدا بود در این آیه به بحث پیرامون اشتباه مشرکان و بت پرستان مىپردازد و از چند طریق این بحث را تعقیب مىکند.
نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمین کیست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس بىآنکه پیامبر در انتظار پاسخ آنها بنشیند دستور مىدهد که خود پاسخ این سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
سپس آنها را با این جمله مورد سرزنش و ملامت قرار مىدهد که: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را اولیاء و تکیهگاه و معبود خود قرار دادهاید؟ با این که این بتها حتى نسبت به خودشان مالک سود و زیانى نیستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
سپس با ذکر دو مثال روشن و صریح وضع افراد «موحد» و «مشرک» را مشخص کرده، نخست مىگوید: «بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است»؟ (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ).
همان گونه که نابینا و بینا یکسان نیست، همچنین کافر و مؤمن، یکسان نیستند، و «بتها» را نمىتوان در کنار «اللّه» قرار داد.
دیگر این که: «آیا ظلمات و نور یکسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).
چگونه مىتوان بتها را که ظلمات محضند در کنار «خدا» که نور مطلق عالم هستى است، قرار داد؟
سپس از راه دیگرى بطلان عقیده مشرکان را مؤکدتر مىسازد و مىگوید: «آیا آنها همتایانى براى خدا قرار دادند به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشى داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ).
در حالى که بت پرستان نیز چنین عقیدهاى درباره بتها ندارند، آنها نیز خدا را خالق همه چیز مىدانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او مىشمارند.
و لذا بلافاصله مىفرماید: «بگو: خدا خالق همه چیز است و اوست یگانه و پیروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
از آیه فوق استفاده مىشود که خلقت یک امر دائمى است و فیض هستى بطور دائم از طرف خدا صادر مىشود و هر موجودى لحظه به لحظه از ذات پاکش هستى مىگیرد، بنابراین برنامه آفرینش و تدبیر عالم هستى همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.
(آیه 17)- ترسیم دقیقى از منظره حق و باطل: از آنجا که روش قرآن، به عنوان یک کتاب تعلیم و تربیت، متکى به مسائل عینى است، براى نزدیک ساختن مفاهیم پیچیده به ذهن، انگشت روى مثلهاى حسى جالب و زیبا در زندگى روزمره مردم مىگذارد، در اینجا نیز براى مجسم ساختن حقایقى که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک، ایمان و کفر، و حق و باطل گذشت، مثل بسیار رسایى بیان مىکند.
نخست مىگوید: «خداوند از آسمان آبى را فرو فرستاده است» (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
آبى حیاتبخش و زندگى آفرین، و سر چشمه نمو و حرکت! «و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد» (فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها).
جویبارهاى کوچک دست به دست هم مىدهند و نهرهایى به وجود مىآورند، نهرها به هم مىپیوندند و سیلاب عظیمى از دامنه کوهسار سرازیر مىگردد، آبها از سر و دوش هم بالا مىروند و هر چه را بر سر راه خود ببینند برمىدارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده مىشوند، در این هنگام کفها از لابلاى امواج ظاهر مىشوند، آنچنان که قرآن مىگوید: «سیل بر روى خود کفى حمل کرد» (فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً).
پیدایش کفها منحصر به نزول باران نیست، «و از آنچه (در کورهها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسائل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند (تا ذوب شود) نیز کفهایى مانند (کفهاى روى آب) به وجود مىآید» (وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ).
بعد از بیان این مثال به سراغ نتیجهگیرى مىرود، و چنین مىفرماید: «این گونه خداوند براى حق و باطل، مثال مىزند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ).
سپس به شرح آن مىپردازد و مىگوید: «اما کفها (ى بلند آواز و میان تهى) به کنار مىروند و آبى که براى مردم مفید و سودمند است در زمین مىماند» (فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ).
همچنین حق، همیشه مفید و سودمند است همچون آب زلال که مایه حیات است اما باطل بىفایده و بیهوده است، ولى حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیقتر روى این مثال و دیگر مثالهاى قرآن، مىفرماید: «این چنین خداوند مثالهایى مىزند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ).
مثال، مسائل را همگانى مىسازد
- بسیارى از مباحث علمى است که در شکل اصلیش تنها براى خواص قابل فهم است، و توده مردم استفاده چندانى از آن نمىبرند، ولى هنگامى که با مثال آمیخته، و به این وسیله قابل فهم گردد، مردم در هر حد و پایهاى از علم و دانش باشند، از آن بهره مىگیرند، بنابراین مثالها به عنوان یک وسیله تعمیم علم و فرهنگ، کاربرد غیر قابل انکارى دارند.
(آیه 18)- آنها که دعوت حق را اجابت کردند: پس از بیان چهره حق و باطل در ضمن یک مثال رسا و بلیغ در آیه گذشته، در اینجا اشاره به سرنوشت کسانى مىشود که دعوت حق را اجابت کردند و به آن گرویدند و هم کسانى که از حق رو گردان شده، به باطل روى آوردند.
نخست مىگوید: «براى کسانى که اجابت دعوت پروردگارشان کردند، پاداش نیک و نتیجه سودمند و عاقبت محمود است» (لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى).
سپس مىافزاید: «و آنها که اجابت این دعوت پروردگار را نکردند (سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بار است که) اگر تمام روى زمین و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اینها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند» با این حال از آنها پذیرفته نخواهد شد (وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ).
براى ترسیم عظمت عذاب و کیفر آنها، تعبیرى از این رساتر نمىشود که یک انسان مالک همه روى زمین، بلکه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهایى بخشد، و سودى نداشته باشد.
این جمله در حقیقت اشاره به این است که آخرین آرزوى یک انسان که برتر از آن تصور نمىشود، این است که مالک تمام روى زمین شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پایه است که حاضرند این آخرین هدف دنیوى بلکه برتر و بالاتر از آن را هم فدا کنند و آزاد شوند.
و به دنبال این بدبختى- عدم پذیرش همه آنچه در زمین است در برابر نجات او- اشاره به بدبختى دیگر آنها کرده، مىگوید: «آنها داراى حساب سخت و بدى هستند» (أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ).
یعنى، این گونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقیقى را پس مىدهند، و هم در حال محاسبه مورد توبیخ و سرزنش قرار مىگیرند و هم کیفر آنها بعد از حساب بدون کم و کاست به آنان داده مىشود.
در پایان آیه به سومین مجازات و یا نتیجه نهایى مجازات آنان اشاره کرده، مىفرماید: «جایگاه آنان دوزخ است و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). و به جاى این که در بستر استراحت بیارمند باید روى شعلههاى آتش سوزان قرار گیرند!