قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

جمعه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۱۹ ب.ظ

136 . صفحه 136

یازدهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 


(آیه 69)- در این آیه یک مورد استثناء کرده و مى‏گوید:«اگر افراد با تقوا براى نهى از منکر در جلسات آنها شرکت کنند و به امید پرهیزکارى و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذکر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنین اشخاصى نخواهند نوشت، زیرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظیفه بوده است» (وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ لکِنْ ذِکْرى‏ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).باید توجه داشت تنها کسانى مى‏توانند از این استثناء استفاده کنند که طبق تعبیر آیه داراى مقام تقوا و پرهیزکارى باشند و نه تنها تحت تأثیر آنها واقع نشوند، بلکه بتوانند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند.

(آیه 70)- آنها که دین حق را به بازى گرفته‏اند!این آیه در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «از کسانى که دین و آیین خود را به شوخى گرفته‏اند و یک مشت بازى و سرگرمى را به حساب دین مى‏گذارند و زندگى دنیا و امکانات مادى آنها را مغرور ساخته، اعراض کن و آنها را به حال خود واگذار»(وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که آیین آنها از نظر محتوا پوچ و واهى است و نام دین را بر یک مشت اعمالى که به کارهاى کودکان و سرگرمیهاى بزرگسالان شبیه‏تر است گذارده‏اند، این چنین افراد قابل بحث و گفتگو نیستند و لذا دستور مى‏دهد از آنها روى بگردان و به آنها و مذهب توخالیشان اعتنا مکن.سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «به آنها در برابر این اعمال هشدار بده که روزى فرا مى‏رسد که هر کس تسلیم اعمال خویش است و راهى براى فرار از چنگال آن ندارد» (وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ).«و در آن روز جز خدا نه حامى و یاورى دارد و نه شفاعت کننده‏اى» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).

کار آنها در آن روز به قدرى سخت و دردناک است و چنان در زنجیر اعمال خود گرفتارند که «هر گونه غرامت و جریمه آن را (فرضا داشته باشند و) بپردازند که خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها). چرا که «آنها گرفتار اعمال خویش شده‏اند» (أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا). نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان، زمان توبه است.به همین دلیل راه نجاتى براى آنها تصور نمى‏شود.سپس به گوشه‏اى از مجازاتهاى دردناک آنها اشاره کرده، مى‏گوید:«نوشابه‏اى دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناک در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقیقت»(لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).آنها از درون به وسیله آب سوزان مى‏سوزند و از برون به وسیله آتش!

(آیه 71)- این آیه در برابر اصرارى که مشرکان براى دعوت مسلمانان به کفر و بت‏پرستى داشتند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که با یک دلیل دندانشکن به آنها پاسخ بده و «بگو: آیا شما مى‏گویید ما چیزى را شریک خدا قرار دهیم که نه سودى به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوى او برویم و نه زیانى دارد که از زیان او بترسیم»؟! (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا).این جمله در حقیقت اشاره به آن است که معمولا کارهاى انسان از یکى از دو سر چشمه ناشى مى‏شود، یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضرر سپس به استدلال دیگرى در برابر مشرکان دست مى‏زند و مى‏گوید: «اگر ما به سوى بت‏پرستى بازگردیم و پس از هدایت الهى در راه شرک گام نهیم به عقب بازگردانده شده‏ایم» این بر خلاف قانون تکامل است که قانون عمومى عالم حیات مى‏باشد (وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ).و بعد با یک مثال، مطلب را روشنتر مى‏سازد و مى‏گوید بازگشت از توحید به شرک «همانند آن است که کسى بر اثر وسوسه‏هاى شیطان (یا غولهاى بیابانى، به پندار عرب جاهلیت که تصور مى‏کردند در راهها کمین کرده‏اند و مسافران را به بیراهه‏ها مى‏کشانند!) راه مقصد را گم کرده و حیران و سرگردان در بیابان مانده است»(کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ).«در حالى که یارانى دارد که او را به سوى هدایت و شاهراه دعوت مى‏کنند و فریاد مى‏زنند به سوى ما بیا» (لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا) ولى آنچنان حیران و سرگردان است که گویى سخنان آنان را نمى‏شنود و یا قادر بر تصمیم گرفتن نیست.

و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که بگو:«هدایت، تنها هدایت خداست و ما مأموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).این جمله در حقیقت دلیل دیگرى بر نفى مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسى باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربى جهان هستى است نه بتها که هیچ نقشى در ایجاد و اداره این جهان ندارند.

(آیه 72)- در این آیه دنباله دعوت الهى را چنین شرح مى‏دهد که، گذشته از توحید به ما دستور داده شده:«نماز را بر پا دارید و از او بپرهیزید و اوست که به سوى او محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).

(آیه 73)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر مطالب آیه قبل و دلیلى است بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار، و پیروى از رهبرى او، لذا نخست مى‏گوید:«او خدایى است که آسمانها و زمین را به حق آفریده است»(وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).تنها چنین کسى که مبدء عالم هستى است، شایسته رهبرى مى‏باشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود، زیرا همه چیز را براى هدف صحیحى آفریده است.سپس مى‏فرماید: نه تنها مبدء عالم هستى اوست، بلکه رستاخیز و قیامت نیز به فرمان او صورت مى‏گیرد «و آن روز که فرمان مى‏دهد رستاخیز برپا شود فورا بر پا خواهد شد» (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ).بعد اضافه مى‏کند که «گفتار خداوند حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).یعنى همانطور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و نتیجه و مصلحت بود، رستاخیز نیز همان گونه خواهد بود.«و در آن روز که در صور دمیده مى‏شود و قیامت بر پا مى‏گردد، حکومت و مالکیت مخصوص ذات پاک اوست»(وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ).درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستى از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولى از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد هدفها و انجام کارها مؤثر است گاهى این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الاسباب است غافل مى‏کند، اما در آن روز که همه این اسباب از کار مى‏افتد، مالکیت و حکومت او از هر زمان آشکارتر و روشنتر مى‏گردد.

و در پایان آیه اشاره به سه صفت از صفات خدا کرده، مى‏گوید: «خداوند از پنهان و آشکار باخبر است» (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ). «و کارهاى او همه از روى حکمت مى‏باشد، و از همه چیز آگاه است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ). یعنى، به مقتضاى علم و آگاهیش اعمال بندگان را مى‏داند و به مقتضاى قدرت و حکمتش به هر کس جزاى مناسب مى‏دهد.

 

اعظم :


ایه69 : گناه و وبالی که تمسخر کنندگان برای خود کسب می کنند تنها متوجه خود آنهاست و بس ، مگر اینکه دیگران هم راضی به کردار آنهاباشند که دراین صورت در گناه آنها شریکند وگرنه اهل تقوی و کسانی که از نواهی الهی پرهیزمی کنند هیچ گناهی متوجه آنها نیست ،

ایه 70: وقتی انسان نسبت به کامجوئی از لذات مادی افسار گسیخته شود، همه هم و غم خود را صرف آن نموده ، نتیجتا از کوشش در راه دین اعراض کرده و دچار سهل انگاری و لاابالی می گردد، یعنی دین را بازیچه خود قرار می دهد و آن را جدی نمی گیرد

ایه 71: شرک، غیر منطقى است، چون انگیزه‏ى پرستش، کسب سود یا دفع ضرر است و بت‏ها قادر به هیچ نفع وضرر رساندن نیستند. «لاینفعنا و لایضرّنا»

ایه 71: در برابر انحرافات، باید موضع‏گیرى صریح و مکرّر داشت. «قل أندعوا... قل اِنّ هُدَى اللَّه ...»

ایه 72: تمامی عبادات و اعمال دین را خلاصه کرده و از میان همه آنها نمازرا اسم برده به جهت اهمیتی که داشته ،چون در اهتمام قرآن نسبت به نماز جای هیچ تردیدی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۱۹
* مسافر
پنجشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۲۱ ب.ظ

135 . صفحه 135

 

دهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 60)- در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلى است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص مى‏سازد، تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتى لازم را بگیرند.نخست مى‏گوید «او کسى است که روح شما را در شب قبض مى‏کند، و از آنچه در روز انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید آگاه است» (وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).
سپس مى‏گوید: این نظام خواب و بیدارى تکرار مى‏شود، شب مى‏خوابید «و روز شما را بیدار مى‏کند و این وضع هم چنان ادامه دارد تا پایان زندگى شما فرا رسد»(ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى).
سر انجام نتیجه نهایى بحث را چنین بیان مى‏کند: «سپس بازگشت همه به سوى خداست و شما را از آنچه انجام داده‏اید آگاه مى‏سازد» (ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

(آیه 61)- در این آیه باز براى توضیح بیشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهدارى دقیق حساب آنها براى روز رستاخیز چنین مى‏گوید: «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانى بر شما مى‏فرستد که حساب اعمالتان را دقیقا نگاهدارى کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً).سپس مى‏فرماید:«نگاهدارى این حساب تا لحظه پایان زندگى و فرا رسیدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ). «و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند روح او را مى‏گیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).و در پایان اضافه مى‏کند که «این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهى و قصور و تفریط ندارند، نه لحظه‏اى گرفتن روح را مقدم مى‏دارند، و نه لحظه‏اى مؤخر» (وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ).

(آیه 62)- در این آیه اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، مى‏گوید:«افراد بشر پس از طى دوران خود با این پرونده‏هاى تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت است، در روز رستاخیز به سوى پروردگارى که مولاى حقیقى آنهاست باز مى‏گردند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه، «دادرسى و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خداست» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).و با آن همه اعمال و پرونده‏هایى که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغاى خود داشته‏اند «به سرعت به تمام حسابهاى آنها رسیدگى مى‏کند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ).تا آنجا که در بعضى از روایات وارد شده، انّه سبحانه یحاسب جمیع عباده على مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگى مى‏کند»!

(آیه 63)- نورى که در تاریکى مى‏درخشد! بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان مى‏برد و در آن مخفیگاه اسرار آمیز نور توحید و یکتا پرستى را به آنها نشان مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد به آنها«بگو: چه کسى شما را از تاریکیهاى برّ و بحر رهایى مى‏بخشد»! (قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).ظلمت و تاریکى گاهى جنبه حسى دارد و گاهى جنبه معنوى: ظلمت حسى آن است که نور بکلى قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایى را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوى همان مشکلات، گرفتاریها و پریشانیها و آلودگیهایى است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست.اگر این تاریکى با حوادث وحشتناکى آمیخته شود و مثلا انسان در یک سفر دریایى«شب تاریک و بیم موج و گردابى حائل» محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتى است که به هنگام روز پدید مى‏آید.در چنین لحظاتى است که انسان همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارد و جز خودش و نور تابناکى که در اعماق جانش مى‏درخشد و او را بسوى مبدئى مى‏خواند که تنها اوست که مى‏تواند چنان مشکلاتى را حل کند، از یاد مى‏برد.


این گونه حالات دریچه‏هایى هستند به جهان توحید و خداشناسى.لذا در جمله بعد مى‏گوید:«در چنین حالى شما از لطف بى‏پایان او استمداد مى‏کنید گاهى آشکارا و با تضرّع و خضوع و گاهى پنهانى و در درون دل و جان، او را مى‏خوانید» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).«و در چنین حالى فورا با آن مبدء بزرگ عهد و پیمان مى‏بندید که اگر ما را از کام خطر برهاند بطور قطع، شکر نعمتهاى او را انجام خواهیم داد، و جز به او دل نخواهیم بست» (لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

(آیه 64)-«ولى اى پیامبر به آنها بگو: خداوند شما را از این تاریکیها و از هر گونه غم و اندوه دیگر نجات مى‏دهد (و بارها نجات داده است) ولى پس از رهایى باز همان راه شرک و کفر را مى‏پویید»(قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ)

(آیه 65)- عذابهاى رنگارنگ! در این آیه براى تکمیل طرق مختلف تربیتى، تکیه روى مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهى شده، یعنى همانطور که خداوند ارحم الراحمین و پناه دهنده بى‏پناهان است همچنین در برابر طغیانگران و سرکشان، قهار و منتقم نیز مى‏باشد.در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده شده است که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایى از طرف بالا و پایین و مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزى، لذا مى‏گوید:«بگو: خداوند قادر است که مجازاتى از طرف بالا یا از طرف پایین بر شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ). «و یا این که شما را به صورت دسته‏هاى پراکنده به یکدیگر مخلوط کند و طعم جنگ و خونریزى را به بعضى به وسیله بعضى دیگر بچشاند» (أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).مسأله اختلاف کلمه و پراکندگى در میان جمعیت به قدرى خطرناک است که در ردیف عذابهاى آسمانى و صاعقه‏ها و زلزله‏ها قرار گرفته است، و راستى چنین است،بلکه گاهى ویرانیهاى ناشى از اختلاف و پراکندگى به درجات بیشتر از ویرانیهاى ناشى از صاعقه‏ها و زلزله‏هاست، کرارا دیده شده است کشورهاى آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودى مطلق کشیده شده است و این جمله هشدارى است به همه مسلمانان جهان! و در پایان آیه اضافه مى‏کند:«بنگر که چگونه نشانه‏ها و دلایل مختلف را براى آنها بازگو مى‏کنیم، شاید درک کنند و به سوى حق بازگردند»(انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ).

(آیه 66)- این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثى است که پیرامون دعوت به سوى خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهى در آیات پیشین گذشت.نخست مى‏گوید: «قوم و جمعیت تو یعنى قریش و مردم مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند در حالى که همه حق است» و دلایل گوناگونى از طریق عقل و فطرت و حس آنها را تأیید مى‏کند (وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ).بنابراین، تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمى‏کاهد، هر چند مخالفان و منکران زیاد باشند.سپس دستور مى‏دهد که «به آنها بگو: وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است، و من ضامن قبول شما نیستم».(قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).منظور از «وکیل» کسى است که مسؤول هدایت عملى و ضامن دیگران بوده باشد.

(آیه 67)- در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى به آنها هشدار مى‏دهد، و به دقت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت مى‏کند، و مى‏گوید: «هر خبرى که خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شما داده سر انجام در این جهان یا جهان دیگر قرارگاهى دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد یافت، و به زودى باخبر خواهید شد»(لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).

(آیه 68)-از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چون این آیه نازل گردید و مسلمانان از مجالست با کفار و استهزاکنندگان آیات الهى نهى شدند جمعى از مسلمانان گفتند: اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم (زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد پراکنده‏اند و به سخنان باطل پیرامون آیات الهى مشغولند و در هر گوشه‏اى از مسجد الحرام ما مختصر توقفى کنیم ممکن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایى آنها بپردازند.

دورى از مجالس اهل باطل! از آنجا که بحثهاى این سوره بیشتر ناظر به وضع مشرکان و بت‏پرستان است در این آیه و آیه بعد به یکى دیگر از مسائل مربوط به آنها اشاره مى‏شود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «هنگامى که مخالفان لجوج و بى‏منطق را مشاهده کنى که آیات خدا را استهزاء مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا از این کار صرف نظر کرده به سخنان دیگرى بپردازند» (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ).
سپس اضافه مى‏کند این موضوع به اندازه‏اى اهمیت دارد که «اگر شیطان تو را به فراموشى افکند و با این گونه اشخاص سهوا همنشین شدى به مجرد این که متوجه موضوع گشتى فورا از آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین» (وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود؟در پاسخ این سؤال مى‏توان گفت که روى سخن در آیه گر چه به پیامبر است، اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکارى شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفار شرکت کردند به محض این که متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و نظیر این بحث در گفتگوهاى روزانه ما در ادبیات زبانهاى مختلف دیده مى‏شود که انسان روى سخن را به کسى مى‏کند اما هدفش این است که دیگران بشنوند.

 

 اعظم : 

 

ایه 60: خداوند در این ایه میگه "شما را در خواب می گیره " نمی گه "روح شما رو میگیره "
چون حقیقت ادم روح اون هستش
روح جزیی از بدن مثل گوش و چشم نیست بلکه تموم وجود ادمه
کسی که برای روح خودش و خوراک روح خودش ارزشی قایل نیست
یعنی "خود" ش براش مهم نیست

ایه 61: خداوند فرشتگان نگهبانی را مأمور کرده که انسان را از بدو تولد تا زمانی که موتش فرابرسداز گزند حوادث حفظ می کنند. (و ان علیکم لحافظین کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون )(32)،(به درستی که نگهبانانی مراقب شما هستند و آنان نویسندگان گرامی اعمال شما هستند و می دانند آنچه راکه شما انجام می دهید) . و این حفاظت تا هنگام موت هر فرد ادامه دارد و چون زمان موتش سربرسداو را به حال خود می گذارند و تا او هلاک شود و در این هنگام ملائکه مکلف به قبض روح ، جان وی را قبض می کنند و در این امر کوتاهی و مسامحه نمی نمایند، بلکه آنچه بدان امر شده اند انجام می دهند

ایه 61: براى قبض روح یک نفر چند فرشته حاضر مى‏شوند. «اذا جاء احدکم الموت توفّته رسلنا»

ایه 62: خدای تعالی خودش را به وصف مولای حق توصیف می کند، و با این وصف به علت همه تصرفاتی که قبلا ذکر کرده بود،اشاره می نماید که خداوند اگر می خواباند وبیدار می کند و می میراند و زنده می نماید، و برای این است که او مولای حقیقی وصاحب اختیار عالم است و این وصف ، هم مولویت را می رساند و هم حق بودن مولویت را بطوری که هرگز زوال در مولویت او راه ندارد

ایه 62 : - یادآورى و توجّه‏دادن انسان به خلوص او در دعا به هنگام شداید، از بهترین روشهاى خداشناسى است. «تدعونه تضرّعاً و خفیة»

انسان در سختى‏ها و شداید، دست از کفر و شرک برداشته و موحّد مى‏شود. «تدعونه تضرّعاً و خفیة»

براى هر کس، مشکل خودش، بزرگ‏ترین مشکل است. «أنجانا مِن هذه»

ایه 64: راحتّى و احساس رهایى وبى‏نیازى، زمینه‏ى غفلت از خدا و شرک به اوست. «قل اللَّه ینجّیکم منها و من کلّ کرب ثمّ انتم تُشرکون»

ایه 65: همونطوری که نفیسه جان نوشتن تفرقه هایی که در میان افراد یه قوم و مذهب و کشور میفته یکی از انواع عذابهاست
همان دسته بندیهایی که باعث ایجاد مذاهب گوناگونی در اسلام گردید و هر فرقه در باره مذهب خود اعمال تعصب و حمایت جاهلانه نمودند و آن برادر کشیها به راه افتاد و هر فرقه ای فرقه دیگر را جایز القتل و از حریم دین و مرز اسلام بیرون دانستند، عبارت (یذیق بعضکم بأس بعض )نیز اشاره به همین مسائل دارد،

خداوند خودش ما و کشور مارو از این عذاب سخت دنیایی نجات به

از تفسیر نور

ایه 68: 1- غیرت و تعصّب دینى خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهید. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فأعرض عنهم»
2- اعراض از بدى‏ها ومبارزه‏ى منفى با زشتکاران، یکى از شیوه‏هاى نهى از منکر است. «فأعرض عنهم»
3- توجّه و گوش دادن به سخنان باطل (و دیدن و خواندن کتب و برنامه‏هاى گمراه‏کننده) نکوهیده است. [381] «یخوضون فى آیاتنا فأعرض عنهم» البتّه در مواردى که براى آگاهى و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد، منعى ندارد.
4- به جاى هضم شدن در جامعه، یا گروه و مجلس ناپسند، وضع آن را تغییر دهید. «حتّى یخوضوا فى حدیث غیره»
5 - اعلام برائت ومحکوم کردن لفظى کافى نیست، باید به شکلى برخورد کرد. «فاعرض... فلاتقعد»
6- مجالست با ظالمان نارواست، پس پرهیز کنیم. «فلا تقعد»
7- شرط تکلیف، توجّه و آگاهى است. «اِمّا ینسینّک الشّیطان» (فراموشى، عذر پذیرفته‏اى است)
8 - سخن گفتن به ناحقّ درباره‏ى آیات قرآن، (از طریق استهزا، تفسیر به رأى، بدعت و تحریف) ظلم است. «الظالمین»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۲۱
* مسافر
چهارشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ

134. صفحه 134

نهم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 53)- در این آیه به ثروتمندان بى‏ایمان هشدار مى‏دهد که این جریانات آزمایشهایى است براى آنها، و اگر از کوره این آزمایشها نادرست بیرون آیند، باید عواقب دردناک آن را تحمل کنند، مى‏گوید:«این چنین، بعضى از آنها را با بعض دیگر آزمودیم» (وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ).«فتنه» در اینجا به معنى آزمایش است.سپس اضافه مى‏کند: کار این توانگران به جایى مى‏رسد که با نگاه تحقیرآمیز به مؤمنان راستین نگریسته و مى‏گویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما برگزیده، و نعمت ایمان و اسلام را به آنها ارزانى داشته است» آیا اینها قابل چنین حرفهایى هستند! (لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا).و بعد به آنها پاسخ مى‏گوید که این افراد با ایمان مردمى هستند که شکر نعمت علم و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار بسته‏اند، و هم چنین شکر نعمت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به جا آورده و از او پذیرا شده‏اند. چه نعمتى از آن بزرگتر و چه شکرى از آن بالاتر و به خاطر همین، خداوند ایمان را در قلوب آنها راسخ گردانیده است «آیا خداوند شاکران را بهتر نمى‏شناسد»! (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ).

(آیه 54)- این آیه به صورت یک قانون کلى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که تمام افراد با ایمان را هر چند گناهکار باشند، نه تنها طرد نکند، بلکه به خوبى بپذیرد، چنین مى‏گوید:«هر گاه کسانى که به آیات ما ایمان آورده‏اند به سراغ تو بیایند، به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ).این سلام ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده باشد، و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در هر حال دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستى با آنهاست.در جمله دوم اضافه مى‏کند، که «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض کرده است» (کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).و در جمله سوم که در حقیقت توضیح و تفسیر رحمت الهى است، با تعبیرى محبت آمیز چنین مى‏گوید:«هر کس از شما کارى از روى جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).منظور از «جهالت» در این گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است و مسلما چنین کسى در برابر گناه خود مسؤول است.

(آیه 55)- در این آیه براى تأکید مطلب مى‏فرماید: «ما آیات و نشانه‏ها و دستورات خود را این چنین روشن و مشخص مى‏کنیم، تا هم راه حق‏جویان و مطیعان آشکار گردد و هم راه گنهکاران لجوج و دشمنان حق» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ).منظور از «مجرم» همان گناهکاران لجوج و سرسختى است که با هیچ وسیله تسلیم حق نمى‏شوند.یعنى بعد از این دعوت عمومى و همگانى به سوى حق، حتى دعوت از گناهکارانى که از کار خود پشیمانند، راه و رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملا شناخته خواهد شد.

(آیه 56)- اصرار بیجا! در این آیه و دو آیه بعد همچنان روى سخن به مشرکان و بت‏پرستان لجوج است- همانطور که بیشتر آیات این سوره نیز همین بحث را دنبال مى‏کند- لحن این آیات چنان است که گویا آنها از پیامبر دعوت کرده بودند به آئینشان گرایش پیدا کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور مى‏شود که به آنها«بگو: من از پرستش کسانى که غیر از خدا مى‏خوانید نهى شده‏ام»(قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).سپس مى‏فرماید: «بگو: اى پیامبر! من پیروى از هوى و هوسهاى شما نمى‏کنم» (قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ). و این پاسخ روشنى به پیشنهاد بى‏اساس آنهاست و آن این که بت‏پرستى هیچ دلیل منطقى ندارد.و در آخرین جمله براى تأکید بیشتر مى‏گوید:«اگر من چنین کارى را کنم مسلما گمراه شده‏ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود»(قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ).

(آیه 57)- در این آیه پاسخ دیگرى به آنها مى‏دهد و آن این که«من بیّنه و دلیل روشنى از طرف پروردگارم دارم اگر چه شما آن را نپذیرفته و تکذیب کرده‏اید»(قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ).خلاصه در این آیه نیز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مأمور است روى این نکته تکیه کند که مدرک من در مسأله خداپرستى و مبارزه با بت کاملا روشن و آشکار مى‏باشد و انکار و تکذیب شما چیزى از اهمیت آن نمى‏کاهد.سپس به یکى از بهانه جوییهاى آنها اشاره مى‏کند و آن این که آنها مى‏گفتند اگر تو بر حق هستى کیفرهایى که ما را به آن تهدید مى‏کنى زودتر بیاور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ آنها مى‏فرماید:«آنچه را شما در باره آن عجله دارید به دست من نیست» (ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ).«تمام کارها و فرمانها همه به دست خداست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).یعنى: هر گونه فرمان در عالم آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینى و تشریع به دست خداست، همچنین هر منصبى اعم از رهبرى الهى و قضاوت و حکمیت به کسى سپرده شده است آن هم از ناحیه پروردگار است.و بعد به عنوان تأکید مى‏گوید: «اوست که حق را از باطل جدا مى‏کند و او بهترین جداکنندگان حق از باطل است» (یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ).زیرا کسى که علمش از همه بیشتر و قدرت کافى براى اعمال علم و دانش خود نیز داشته باشد او بهترین جداکنندگان حق از باطل است.

(آیه 58)- در این آیه به پیامبر دستور مى‏دهد که در برابر مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت لجوج و نادان به آنها«بگو: اگر آنچه را که شما با عجله از من مى‏طلبید در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتیب اثر مى‏دادم کار من با شما پایان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).اما براى این که تصور نکنند مجازات آنها به دست فراموشى سپرده شده در پایان مى‏گوید:«خداوند از همه کس بهتر ستمکاران و ظالمان را مى‏شناسد و به موقع آنها را کیفر خواهد داد» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ).

(آیه 59)- اسرار غیب! در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد، مشروحا توضیح داده مى‏شود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، مى‏گوید:«کلیدهاى غیب (یا خزانه‏هاى غیب) همه در نزد خداست، و جز او کسى آنها را نمى‏داند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).سپس براى توضیح و تأکید بیشتر مى‏گوید: «آنچه در برّ و بحر است خدا مى‏داند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).«برّ» به معنى مکان وسیع است، و معمولا به خشکیها گفته مى‏شود، و «بحر» نیز در اصل به معنى محل وسیعى است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولا به دریاها و گاهى به نهرهاى عظیم نیز گفته مى‏شود.در هر حال آگاهى خدا از آنچه در خشکیها و دریاهاست، به معنى احاطه علم او بر همه چیز است.یعنى، او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها، از شماره واقعى سلولهاى بدن هر انسان و گلبولهاى خونها. از حرکات مرموز تمام الکترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام اندیشه‏هایى که از لابلاى پرده‏هاى مغز ما مى‏گذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ مى‏کند ...

 

 اعظم : 


آیه 53 : تفاوت‏هاى اجتماعى، گاهى وسیله‏ى آزمایش و شکوفا شدن خصلت‏ها و رشد آنهاست. اغنیا، با فقرا آزمایش مى‏شوند. «فَتنّا بعضهم ببعض»

آیه 54 : کسی که مؤمن باشد و هر صبح و شام پروردگارش را بخواند و در صدد جلب رضای او باشدهرگز از روی عمد یا لجاجت گناهی مرتکب نمی شود،بلکه اگر گناه کند از روی جهالت و دستخوش غضب و شهوت شدن است

آیه 54 : توبه تنها کافی نیست بعد توبه باید عمل صالح انجام داد

آیه 56 : شرک از هوای نفس سرچشمه می گیره و قابلیت هدایت شدن رو در انسان از بین می بره

آیه 57 : عجله‏ ى مردم، حکمت خدا را تغییر نمى‏دهد. «تستعجلون... واللَّه اعلم»

آیه 59 : چه خدای بزرگی داریم و چه وقتهای زیادی در غمها و غصه های کوچیکمون دست و پا می زنیم کلیدهای غیب آسمان و زمنی دست اوست و همه چیز رو می دونه ...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۲۴
* مسافر
سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

133. صفحه 133

هشتم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 


(آیه 45)- «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شد، و نسل دیگرى از آنها به پا نخاست»(فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا).و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهى نکرده، در پایان آیه مى‏فرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندى است که پروردگار و مربى همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).این جمله نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدرى اهمیت دارد که جاى شکر و سپاس است.در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش این است که دوست مى‏دارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازه‏اى مهم است که) خداوند تبارک و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش کرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».

(آیه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسید! روى سخن همچنان با مشرکان است، نخست مى‏گوید:«اگر خداوند نعمتهاى گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد بطورى که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسى جز خدا مى‏تواند این نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ).در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزى دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا مى‏پرستیدند.سپس مى‏گوید: «ببین چگونه آیات و دلایل را به گونه‏هاى مختلف براى آنها شرح مى‏دهیم، ولى باز آنها از حق روى برمى‏گردانند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ).

(آیه 47)- در این آیه به دنبال ذکر این سه نعمت بزرگ الهى (چشم و گوش و فهم) که سر چشمه تمام نعمتهاى دنیا و آخرت است اشاره به امکان سلب همه نعمتها بطور کلى کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانى و بدون مقدمه، و یا آشکارا و با مقدمه، به سراغ شما بیاید آیا جز ستمکاران نابود مى‏شوند»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).منظور این است تنها کسى که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.بنابراین، دلیلى ندارد که به آنها پناه ببرید.

(آیه 48)- در این آیه به وضع پیامبران الهى اشاره کرده، مى‏گوید:«نه تنها بتهاى بى‏جان کارى از آنها ساخته نیست، انبیاى بزرگ و رهبران الهى نیز کارى جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشویق و تهدید ندارند، و هر نعمتى هست به فرمان خدا و از ناحیه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او مى‏خواهند» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ).سپس مى‏گوید: «راه نجات منحصر در دو چیز است آنها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسى از مجازاتهاى الهى دارند، و نه غم و اندوهى از اعمال گذشته خود»(فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

(آیه 49)-«و در مقابل، کسانى که آیات ما را تکذیب کنند، در برابر این فسق و نافرمانى گرفتار مجازات الهى خواهند شد»(وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).

(آیه 50)- آگاهى از غیب! این آیه دنباله پاسخگویى به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهاى آنها در جمله‏هاى کوتاه پاسخ داده شده است:نخست این که آنها به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیشنهاد معجزات عجیب و غریبى مى‏کردند، و هر یک به میل خود پیشنهادى داشتند، حتى به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز قانع نبودند گاهى خانه‏هایى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان، و زمانى تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکّه به یک باغستان پر آب و میوه! گویا آنها با این تقاضاهاى عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتظار داشتند.
لذا خداوند در پاسخ این افراد، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد:«بگو: من هرگز ادعا نمى‏کنم که خزائن الهى به دست من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).«خزائن» جمع «خزینه» به معنى منبع و مرکز هر چیزى است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را دربرمى‏گیرد که از ذات بى‏انتهاى او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست، مى‏باشد.سپس در برابر افرادى که انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگوید در آینده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى مى‏دهد، تا براى دفع ضرر و جلب منفعت بپا خیزند، مى‏گوید: «من هرگز ادعا نمى‏کنم که از همه امور پنهانى و اسرار غیب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ).

و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانى که انتظار داشتند خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرشته باشد، و یا فرشته‏اى همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، مى‏گوید: «و من هرگز ادعا نمى‏کنم فرشته‏ام» (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ).بلکه «من تنها از دستورات و تعلیماتى پیروى مى‏کنم که از طریق وحى از ناحیه پروردگار به من مى‏رسد» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).و در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داده مى‏شود که: «بگو: آیا افراد نابینا و بینا همانندند؟ و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است با کسانى که حقایق را به خوبى مى‏بینند و درک مى‏کنند برابرند؟ آیا فکر نمى‏کنید» (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ).

(آیه 51)- در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، و به دنبال آن در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به وسیله قرآن کسانى را انذار و بیدار کن که از روز رستاخیز بیم دارند»(وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ).یعنى کسانى که تا این اندازه چشم قلب آنها گشوده است که احتمال مى‏دهند حساب و کتابى در کار باشد، در پرتو این احتمال، و ترس از مسؤولیت، آمادگى براى پذیرش حق یافته‏اند.سپس مى‏گوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز مى‏ترسند که «جز خدا پناهگاه و شفاعت کننده‏اى وجود ندارد»(لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
آرى! این گونه افراد را انذار کن و دعوت به سوى حق بنما «زیرا امید تقوا و پرهیزکارى درباره آنها هست» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).

(آیه 52)-در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعى از قریش از کنار مجلس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گذشتند در حالى که «صهیب» و «عمّار»، «بلال» و «خباب» و امثال آنها از مسلمانان کم‏بضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند.آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند وگفتند: اى محمد! آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کرده‏اى؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر آنها را از اطراف خود دور کن،شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.آیه نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» حدیثى شبیه به این شأن نزول نقل کرده و سپس اضافه مى‏کند:«عمر بن خطاب» در آنجا حاضر بود،و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعى دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه مى‏کنند.آیات فوق پیشنهاد او را نیز رد کرد.
مبارزه با فکر طبقاتى- در این آیه به یکى دیگر از بهانه‏جوییهاى مشرکان اشاره شده و آن این که آنها انتظار داشتند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امتیازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل شود، بى‏خبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بى‏اساس پایان دهد، لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفى مى‏کند، نخست مى‏گوید:«کسانى را که صبح و شام پروردگار خود را مى‏خوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن»(وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).

در حقیقت آنها روى یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها مى‏دانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آیین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.در جمله بعد مى‏فرماید:«دلیلى ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازى، براى این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها»(ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).«با این حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود»(فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ).قرآن پاسخ مى‏دهد به فرض این که آنها چنین بوده باشند، ولى حسابشان با خداست، همین اندازه که ایمان آورده‏اند و در صف مسلمین قرار گرفته‏اند،به هیچ قیمتى نباید رانده شود، و به این ترتیب جلو بهانه‏جوییهاى اشراف قریش را مى‏گیرد.
یک امتیاز بزرگ اسلام-
مى‏دانیم در مسیحیت کنونى دایره اختیارات رؤساى مذهبى به طرز مضحکى توسعه یافته تا آنجا که آنها براى خود حق بخشیدن گناه قائل هستند، و به همین جهت مى‏توانند کسانى را با کوچکترین چیزى طرد و تکفیر کنند، و یا بپذیرند.
قرآن در آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور مى‏شود که نه تنها علماى مذهبى، بلکه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز حق طرد کسى را که اظهار ایمان مى‏کند، و کارى که موجب خروج از اسلام بشود، انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و کتاب بندگان تنها به دست خداست، و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کارى ندارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۴۵
* مسافر
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۶ ق.ظ

132 . صفحه 132

 هفتم اردیبهشت : 

 

نفیسه : 

 

(آیه 36)- در این آیه براى تکمیل این موضوع و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید:«تنها کسانى که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مى‏کنند و مى‏پذیرند»(إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ). «و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمى‏آورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزند و به سوى او بازگشت کنند»(وَ الْمَوْتى‏ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).آن روز است که با مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز ایمان مى‏آورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد.

(آیه 37)- در این آیه یکى از بهانه جوییهاى مشرکان مطرح شده است، بطورى که در بعضى از روایات آمده جمعى از رؤساى قریش هنگامى که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اینها فایده ندارد اگر راست مى‏گویى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بیاور.قرآن در این باره مى‏گوید: «آنها گفتند: چرا آیه و معجزه‏اى از طرف پروردگار بر این پیامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).روشن است که آنها این پیشنهاد را از روى حقیقت‏جویى نمى‏گفتند، زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به اندازه کافى براى آنها معجزه آورده بود.لذا قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «به آنها بگو: خداوند قادر است آیه و معجزه‏اى (که شما پیشنهاد مى‏کنید) بر پیامبر خود نازل کند»(قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً).ولى این کار یک اشکال دارد که غالب شما از آن بى‏خبرید و آن این که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت مى‏کنید ترتیب اثر داده شود سپس ایمان نیاورید همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهید گشت، زیرا این نهایت بى‏حرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست، لذا در پایان آیه مى‏فرماید:«ولى اکثر آنها نمى‏دانند»(وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

(آیه 38)- این آیه به دنبال آیات گذشته که درباره مشرکان بحث مى‏کرد و آنها را به سرنوشتى که در قیامت دارند متوجه مى‏ساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومى تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، نخست مى‏گوید:«هیچ جنبنده‏اى در زمین، و هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى‏کند نیست مگر این که امتهایى همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ).و به این ترتیب هر یک از انواع حیوانات و پرندگان براى خود امتى هستند همانند انسانها یعنى:آنها نیز در عالم خود داراى علم و شعور و ادراک هستند، خدا را مى‏شناسند و به اندازه توانایى خود او را تسبیح و تقدیس مى‏گویند، اگر چه فکر آنها در سطحى پایین‏تر از فکر و فهم انسانهاست.سپس در جمله بعد مى‏گوید: «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).و در پایان آیه مى‏گوید:«تمام آنها به سوى خدا در رستاخیز جمع مى‏شوند» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ).روى این جهت آیه به مشرکان اخطار مى‏کند خداوندى که تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهاى آنها را تأمین کرده، و مراقب تمام افعال آنهاست و براى همه رستاخیزى قرار داده، چگونه ممکن است براى شما حشر و رستاخیزى قرار ندهد و به گفته بعضى از مشرکان چیزى جز زندگى دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد.

آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است، طرفداران این عقیده مى‏گویند: زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت‏انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنهاست، کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد. و مسلم است آنها را به آسانى نمى‏توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولا سر چشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش‏بینى نبوده به عنوان عکس العمل انجام مى‏گردد، به فهم و شعور شبیه‏تر است تا به غریزه.
مثلا گوسفندى که در عمر خود گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى‏بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى‏شود.
از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى‏شود که دلیل قابل ملاحظه‏اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى‏شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیز براى سلیمان شاهد این مدعاست.
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى‏شود، از جمله: از أبوذر نقل شده که مى‏گوید: ما خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود، مى‏دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟
حاضران عرض کردند: نه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود ولى خدا مى‏داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد.

(آیه 39)- کر و لالها! بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج مى‏پردازد، مى‏گوید: «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال هستند، و در ظلمت و تاریکى قرار گرفته‏اند» (وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ).نه گوش شنوایى دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگویى که اگر حقیقتى را درک کردند براى دیگران بازگو کنند.
و به دنبال آن مى‏فرماید:«خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار مى‏دهد» (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).گاهى اعمال فوق العاده زشتى از انسان سر مى‏زند که بر اثر تاریکى وحشتناکى روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته مى‏شود، و گوش او صداى حق را نمى‏شنود، و زبان او از گفتن حق باز مى‏ماند.اما به عکس گاهى چنان کارهاى نیک فراوان از او سر مى‏زند که یک دنیا نور و روشنایى به روح او مى‏پاشد، دید و درک او وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گویاتر مى‏شود، این است معنى هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده مى‏شود.

(آیه 40)- توحید فطرى! بار دیگر روى سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگرى براى توحید و یگانه‏پرستى، در برابر آنها، استدلال مى‏کند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگى را به خاطر آنها مى‏آورد، و از وجدان آنها استمداد مى‏کند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند آیا پناهگاهى جز «خدا» براى خودشان فکر مى‏کنند! «اى پیامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگویید آیا غیر خدا را براى برطرف ساختن شداید خود مى‏خوانید»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).روح معنى این آیه نه تنها براى مشرکان، بلکه براى همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادى و در حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامى که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش مى‏کند ولى در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدوارى به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصى سر چشمه مى‏گیرد احساس مى‏کند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.

(آیه 41)- در این آیه مى‏فرماید: «بلکه تنها او را مى‏خوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف مى‏کند، و شریکهایى که براى خدا درست کرده بودید همه را فراموش مى‏کنید» (بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ).

(آیه 42)- سر انجام زندگى اندرز ناپذیران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشرکان را ادامه مى‏دهد و از راه دیگرى براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مى‏کند، یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهاى گذشته مى‏برد.
نخست مى‏گوید: «ما پیامبرانى به سوى امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت، با فقر و خشکسالى و قحطى با بیمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوى خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).

«بأساء» در اصل به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نیز به کار مى‏رود، همچنین در قحطى و خشکسالى و فقر و مانند اینها، ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتیهایى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مى‏شود.

(آیه 43)- در این آیه مى‏گوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوى خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).در حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود، نخست این که «بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلبهاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).دیگر این که «شیطان (با استفاده از روح هوى پرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مى‏دادند زیبا و هر کار خلافى را صواب مى‏پنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).

(آیه 44)- در این آیه اضافه مى‏کند: هنگامى که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه لطف و محبت وارد شدیم «و به هنگامى که درسهاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمتها را بر آنها گشودیم» شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را بازیابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمه‏اى براى عذاب دردناک در صورتى که بیدار نشوند.لذا مى‏گوید «آنقدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهاى امید به روى آنها بسته شد»(حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).

 

اعظم : 

 

ایه 36 : هر کی کلام حق در اون تاثیر نکنه درواقع گوش شنوایی نداره و مرده ای بیش نیست .

آیه 36 : این آیه بیانی است از آیه قبلی ، یعنی در ادامه مطالب قبلی که فرمود:تو نمی توانی کفار را از اعراضشان منصرف گردانی و بوسیله معجزه ای آنها را به ایمان هدایت کنی ، در اینجا می فرماید: جهت آن این است که اینها مانند مردگان هستند، شعور و گوش شنوا ندارند تا دعوت تو را بفهمند و این مردمی که با توبرخورد می کنند، دو گروهند، گروه اول ): زنده و شنوا که اینها دعوت تو رااجابت می کنند و گروه دوم ):مردگانی ناشنوا که به صورت ظاهر زنده هستند واین طائفه وقتی آگاه و شنوا می شوند که خداوند آنها را پس از مرگشان مبعوث کند و آنوقت است که حق برایشان آشکار می شود و می شنوند آنچه را که در دنیاقدرت شنیدنش را نداشتند

آیه 37 : همونجور که قوم یهود خطابشون به حضرت موسی درمورد خدا این بود (ربک ) پروردگار تو .... با بی ادبی و گستاخی خدا رو خدای موسی می دونستن و هی میگفتن تو و خدات .... اینجا هم در قوم حضرت محمد همین گستاخی هستش (ربه )... یعنی اونا همون خدایان خودشون رو قبول داشتن و نسبت به بتهای خودشون تعصب داشتن

آیه 38 : حشر و قیامت تنها مختص انان نیست .....در تفسیر المیزان آمده : در حیوانات نیز همین شعور، منتهی به نحوی نازلتر وجود دارد و اینکه خداوند انسانها و حیوانات را برای جزا دادن در قیامت محشور می کند، دال برتساوی آنها با انسان ، در شعور و اراده نیست ،ولیکن مرجع در حسابرسی همه آنها یکی است و آن صواب دادن به نیکان و انتقام گرفتن از ستمکاران می باشد ونیکو کاری و ستم در حیوانات هم جریان دارد و حشر دائر مدار همین امراست

آیه 40 : در سختیهای شدید آدم دنبال ه پناهگاه محکمه اونوقته که حتی کافران هم همونجور که در فطرتشون هست به سمت قدرت متعالیی مایل میشن و کمک مس طلبن

آیه 41 : تو مواقع عادی هم آدم اگه دلش رو از سببهای مادی خالی کنه و دلش رو به کمک این و اون خوش نکنه و نگاهش متوجه خدا باشه و دلش رو از غیر پاک کنه دعاش زودتر مستجاب میشه

آیه 42 : سختیها و مشکلات اگر چه آزار دهنده هستن اما روی خوب دیگه ای دارن و اون اینه که در سختیها و مشکلات آدم دلش بیشتر دلش متوجه خدا میشه و تضرع و زاریی که به درگاه خداوند می کنه گاهی کلا دلش رو از غیر بر می گردونه و برای باقی عمر دلش مایل به خدا میشه .... از این وجه نگاه کنیم سختیها نعمت هستند ... چه نعمتی بالاتر از رو کردن به خدا و ایمان ..... رفاه خیلی وقتها آدم رو مت می کنه و از خدا بی خبر .... و البته چه انانهای بزرگی هستن که هیچ رفاهی ایمان اونا رو زایل نمی کنه ... هر چند که دنیا کلا غفلت زاست و نیروهای معنوی درون برای مایل نشدن به دنیا باید خیلی زیاد باشه که تو دنیا و فریبش غرق نشه

آیه 43 : پس آنها در مواقع برخورد با ناملایمات و بلیات هم به سوی پروردگار خودرجوع نکرده و در برابرش تذلل ننمودند و دلهایشان تحت تأثیر قرار نگرفت وهمچنان سرگرم اعمال شیطانی خود شدند و از ذکر خدا غفلت نمودند و به اسباب ظاهری اعتماد کردند و پنداشتند که اصلاح امورشان به آن اسباب بستگی دارد و آن اسباب مستقل در تأثیر هستند و شیطان هم با القائات خود اعمالشان رابرایشان موجه جلوه داد ولذابه اعمال پلید خود وظلمی که به نفسشان می کردندافزودند.

آیه 43 : وقتی دل آدم سخت شده باشه سختیها هم تاثیری در ایمان آوردن نداره و این کار شیطانه (زین لهم شیطان )

آیه 44 : سنت استدراج : دیگه وقتی سختیها هم تاثیری در ایمان نداشت وارد فاز دیگه ای میشه ای زندگی و اون وقتی هستش که درهای نعمت به روش باز میشه تا هر چی بیشتر در غفلت و بی خبری فرو بره

آیه 44: تفسیر المیزان : هنگامی که ضرورت توبه و تضرع و رجوع به درگاه الهی را از یاد بردند، آنگاه نعمتهای دنیوی را تمام و کامل بر آنها عرضه نمودیم وبدون هیچ اندازه گیری یا منعی آنها را از همه لذائذ مادی مانند مال و فرزند وسلامتی و آسایش و ارزانی و امنیت و ... بهره مند ساختیم ، تازمانی که به آنهامغرور شدند و خود را مستقل و بی نیاز از پروردگار خود دانستند و آنچنان غرق در لذتها و به آنها شادمان شدند که خدای خویش را فراموش کردند، آنگاه ناگهان عذاب خود را بر آنان نازل کردیم و آنها را گرفتار نمودیم ، بطوریکه درآن زمان از شدت اندوه و گرفتاری خاموش شدند و از ارائه حجت باز ماندند واین همان استدراج الهی است ، یعنی وقتی کفار تذکرات الهی را فراموش کردند واز آنها اعراض نمودند،آنگاه آنها را استدراج فرمود و از هر نعمتی به آنان ارزانی داشت و تمتع از لذائذ مادی را برایشان تکمیل گرداند و در نتیجه فرح و سرور وغفلت که از آثار تکمیل نعمت است در دلهایشان پدید آمد و ناگاه در حالیکه که دیگر هیچ عذری نداشتند آنها را به عذاب خود دچار نمود و هلاکشان کرد.

آیه 44 : خداوندا هرگز ما رو به علت بی ایمانی و کفر نعمت فراوان نبخش .... غلام سختیهایی هستم که مرا به سمت تو آورد نه نعمت و رفاهی که مرا از تو دور سازد و زندگی کوتاه دنیوی مرااز تو و آخرت بی پایان باز دارد

 

وقتی نعمت فراوان می‌شود
نویسنده : مریم روستا
انعام 44

• تعجب نکن از این‌که آن‌ها که اهل ایمان و تقوا نیستند نعمت‌هایشان فراوان است. اصلاً خودت هم وقتی دیدی نعمت‌ها توی زندگی‌ت زیاد شدند، فراوان شدند، قدری به خودت بیا، یک نگاهی دور و برت بیانداز. این از سنت‌های عجیبِ الهی‌ست که هم ایمان و تقوا مایه فراوانی نعمت است، هم غفلت و نسیان. با این تفاوت که نعمت اهل تقوا از جنس برکت است. مبارک است؛ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ. اما نعمت اهل غفلت، مایه استدراج است و نشانه عذاب؛ فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً...

• گفته بود؛ لابد با همان چهره‌ای که همیشه از خوف و خشیت برافروخته بود، ‌گفته بود: «آی انسان! وقتی دیدی خدایت پی‌در‌پی دارد بر تو نعمت می‌فرستد و تو هم‌چنان داری نافرمانی‌اش را می‌کنی، هم‌چنان غرق گناهی، بترس»١!

 


1. و قالَ علیه السّلام: یَا بنَ آدم! اِذا رأیتَ ربّک سبحانَه یتابع علیکَ نِعمه و انت تَعصیه فاحذَره. (کلمه قصار 25 )

 

کلیدها دست اوست.
نویسنده : مریم روستا 
شوری 42، انعام 59

و از آنِ اوست کلیدهای آسمان‌ها و زمین...

• بلد نیستم وقتی به درِ بسته‌ای می‌خورَم یادم بیاید این قفل حتماً کلید دارد و کلیدش حتماً دستِ «یکی»‌ هست. یاد گرفته‌ام تا پشتِ یک در گیر می‌کنم،‌ هزار تا کلید بی‌ربط را امتحان کنم و در باز نشود و خسته بشوم و درمانده بنشینم پشتِ در و قفل را نگاه کنم. شاید هم بروم و هزار تا راهِ دیگر امتحان کنم و دوباره برسم به درِ بسته‌ای، به بن‌بستی و دوباره کلیدهای بی‌ربط و دوباره...

• زندگی منِ و تو پر است از درهای بسته‌ای‌ که کلید دارد ولی کلیدهاش دستِ ما نیست! دستِ مامان و بابا و عمو و عمه و فلان رفیق و آقای رییس و آقای معاون و استاد و آقای دکتر و آقای مهندس هم نیست. لازم است گاهی به درِ بسته‌ای بخوریم و همه کلیدها را امتحان کنیم و باز نشود ‌تا باورِمان بشود ‌کلیدها همیشه دستِ یکی دیگر است. شاید هم نخواهد در را باز کند. شاید بهتر باشد در بسته بماند. شاید قدری صبر لازم باشد. شاید تا آخر زندگیِ دنیاییِ ما بنا باشد آن در بسته بمانَد. اما به هر حال کلید دارد!

• یکی هست که همه کلیدها دستِ‌ اوست. کلیدهای عالَمِ غیب؛ عالَمی که فقط با دو دو تا چهار تای ما نمی‌شود درهاش را باز کرد. کلیدهایی که جای‌ِشان را به جز او کسی نمی‌دانَد؛ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ. گاهی آن وسط‌ها، بعد از آن‌که همه کلیدها را امتحان کردی و در باز نشد، وقتی که خسته شدی از پشتِ در نشستن، که چشم‌هات بی‌رمق شد از نگاه کردن به منظره بن بست تهِ کوچه، که درمانده شدی از درهای بسته، از گره‌های کور، از قفل‌های بازنشدنی، که یقین کردی «بازکردن» و «گشایش» کار یکی دیگر است، وسطِ مغرب و عشاء، دو تا دست‌هات را به آسمان بلند کن و بگو تا درهاش را برایت باز کند، بگو تا راه‌هاش را نشانت بدهد، بگو تا کلیدهاش را برایت بفرستد، بخوان‌ «او» را به اسمش که «فاتح» است و «مفاتیح» و «مقالیدِ» عالَم در دستِ اوست؛ اللهمّ انّی اَسئلک بمفاتِحِ الغیب اللّتی لا یعلمُها الّا انت....


بسم الله الرّحمن الرّحیم
لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۶
* مسافر
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ

131. صفحه 131

ششم اردیبشهت : 

نفیسه : 

 

 (آیه 28)- در این آیه اضافه مى‏کند که این آرزوى دروغینى بیش نیست، بلکه به خاطر آن است که در آن جهان «آنچه را از عقاید و نیات و اعمال شوم خویش مخفى مى‏داشتند همه براى آنها آشکار گردیده» و موقتا بیدار شده‏اند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ). ولى این بیدارى، بیدارى پایدار و پابرجا نیست، و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عینى پدید آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار دیگر به این جهان برگردند به سراغ همان کارهایى مى‏روند که از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ).بنابراین «آنها در آرزو و ادّعاى خویش صادق نیستند و دروغ مى‏گویند» (وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

(آیه 29)- این آیه دنباله سخنان مشرکان لجوج و سرسخت است که به هنگام مشاهده صحنه‏هاى رستاخیز، آرزو مى‏کنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولى قرآن مى‏گوید اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز و قیامت را هم انکار خواهند کرد،و با نهایت تعجب خواهند گفت:زندگى تنها همین زندگى دنیاست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

(آیه 30)- در این آیه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده، مى‏گوید: «اگر آنها را مشاهده کنى در آن هنگام که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده‏اند و به آنها گفته مى‏شود، آیا این حق نیست»؟ (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، این حق است»! (قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا).بار دیگر «به آنها گفته مى‏شود پس بچشید مجازات را به خاطر این که آن را انکار مى‏کردید و کفر مى‏ورزیدید»!(قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» این نیست که خداوند مکانى داشته باشد، بلکه به معنى ایستادن در برابر صحنه‏هاى مجازات اوست- همانطور که بعضى از مفسران گفته‏اند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور که انسان به هنگام نماز مى‏گوید من در برابر خداوند ایستاده‏ام.

(آیه 31)- در این آیه اشاره به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز کرده مى‏فرماید: «آنها که ملاقات پروردگار را انکار کردند مسلما گرفتار زیان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ). منظور از «ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوى و ایمان شهودى است، (شهود باطنى) و یا ملاقات صحنه‏هاى رستاخیز و پاداش و جزاى او.سپس مى‏گوید: این انکار براى همیشه ادامه نخواهد یافت، و تا زمانى خواهد بود که «ناگهان رستاخیز برپا شود، و آنها در برابر این صحنه‏هاى وحشتناک قرار گیرند و نتایج اعمال خود را با چشم خود ببینند، در این موقع فریاد آنها بلند مى‏شود: اى واى بر ما چقدر کوتاهى در باره چنین روزى کردیم»(حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِیها).منظور از «ساعة» روز قیامت است و «بغتة» به معنى این است که بطور ناگهانى و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمى‏داند واقع مى‏شود.سپس قرآن مى‏گوید:«آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ).و در پایان آیه مى‏فرماید:«چه بد بارى بر دوش مى‏کشند» (أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ).

(آیه 32)- در این آیه براى بیان موقعیت زندگى دنیا در برابر زندگى آخرت چنین مى‏گوید: «زندگى دنیا چیزى جز بازى و سرگرمى نیست» (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).تشبیه زندگى دنیا به بازى و سرگرمى از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهاى توخالى و بى‏اساس هستند که از متن زندگى حقیقى دورند.بسیار دیده مى‏شود که کودکان دور هم مى‏نشینند و بازى را شروع مى‏کنند، یکى را «امیر» و دیگرى را «وزیر»، و یکى را «دزد» و دیگرى را «قافله» اما ساعتى نمى‏گذرد که نه خبرى از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامه‏هایى که به منظور سرگرمى انجام مى‏شود صحنه‏هایى از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم مى‏گردد اما پس از ساعتى خبرى از هیچ کدام نیست.سپس زندگانى سراى دیگر را با آن مقایسه کرده مى‏فرماید: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمى‏کنید» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).زیرا حیاتى است جاویدان و فناناپذیر در جهانى وسیعتر و سطح بسیار بالاتر، در عالمى که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال.

(آیه 33)- همواره در راه مصلحان مشکلات بوده! شک نیست که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فکرى که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروایى که به او مى‏دادند غمگین و اندوهناک مى‏شد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلدارى مى‏داد، تا با دلگرمى و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند، در این آیه نیز مى‏فرماید: «ما مى‏دانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین مى‏کند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ).«ولى بدان که آنها تو را تکذیب نمى‏کنند و در حقیقت آیات ما را انکار مى‏کنند و بنابراین طرف آنها در حقیقت ما هستیم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).و نظیر این سخن در گفتگوهاى رایج میان ما نیز دیده مى‏شود که گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نماینده‏اش به او مى‏گوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلى ایجاد شود براى من است نه براى تو، و به این وسیله مایه تسلّى خاطر او را فراهم مى‏سازد.

(آیه 34)- در این آیه، براى تکمیل این دلدارى، به وضع انبیاى پیشین اشاره کرده مى‏گوید:این موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). «اما آنها در برابر تکذیبها و آزارها استقامت ورزیدند تا نصرت و یارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پیروز شدند»(فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و این یک سنت الهى است که هیچ چیز نمى‏تواند آن را دگرگون کند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).بنابراین، تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت، امدادهاى الهى و الطاف بى‏کران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد «و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ).در حقیقت آیه فوق به یک اصل کلى اشاره مى‏کند و آن این که همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت توده‏هاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مى‏خاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مى‏افتاد، رو برو مى‏شدند. اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.

(آیه 35)- مردگان زنده‏نما! این آیه و آیه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.از آنجا که فکر و روح پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از گمراهى و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه داشت با هر وسیله‏اى که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند مى‏فرماید: «اگر اعراض و رو گردانى زیاد آنها بر تو سخت و سنگین است چنانچه بتوانى اعماق زمین را بشکافى و در آن نقبى بزنى و جستجو کنى و یا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نیز جستجو کنى و آیه و نشانه دیگرى براى آنها بیاورى چنین کن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند که باز ایمان نخواهند آورد (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ).
خداوند با این جمله به پیامبر خود مى‏فهماند که هیچ گونه نقصى در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفته‏اند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه کوششى اثر نمى‏بخشد، نگران مباش! ولى براى این که کسى توهم نکند که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مى‏فرماید:«اگر خدا بخواهد مى‏تواند همه آنها را بر هدایت مجتمع کند» یعنى وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏).ولى روشن است که این چنین ایمان اجبارى بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل بر اساس اختیار و آزادى اراده مى‏باشد، تنها در صورت آزادى اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از «بدان» شناخته مى‏شود.

سپس مى‏گوید: «اینها را براى این گفتیم که تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ).یعنى: بیتابى مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن و بدان راه همین است که تو مى‏پیمایى.شک نیست که پیامبر از این حقایق باخبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآورى و دلدارى براى پیامبرش بازگو مى‏کند.

 

اعظم : 


آیه 28 : جهنمیان با دیدن عذاب آرزوی برگشت به دنیا می کنند ... نه اینکه تنبیه شده باشند و حق پذیر شده باشند بلکه فقط از ترس عذاب است خداوند می فرماید اینها روی زمین برگردند باز هم همونجور سرکش و طغیانگرن چون تغییر درونی براشون رخ نداده و دنیا همونجور براشون جلوه گری داره و هوای نفس همراهشونه .... تغییر آدم باید درونی و ناشی از حق پذیری باشه

آیه 29 : انکار صریح قیامت توسط کافران

آیه 30 : اعترافات قیامت هی سودی ندارد

آیه 31 : خسران کفار به دلیل اینه که اونا دنیا رو بر آخرت ترجیح دادن و اون دنیا مجبورن بارگناهان اینجا رو به دوش بکشن

آیه 32 : لعب عبارتست ازسرگرمی به موهومات و لهو هم چیزی است که انسان را از امور مهم بازمی دارد .... و ما ایر دنیا می شویم و گول اباب بازیهاش رو می خوریم ...وای بر ما

آیه 33: کسانیکه پیامبر رو تکذیب می کنن در واقع خداوند رو تکذیب می کنند چون پیامبر پیام آوری از سمت خداست ...انکار اینها ناشی از ظلمشان است نه از قصور وجهل یا امثال آن ، و این سخنان آنها معارضه با مقام الوهیت و برتری جویی بامقام اوست

آیه 35 : در این آیه به پیامبرگرامی خود می فرماید:اگر چه که اعراض آنها بر تو دشوار است و تو مایلی که همه آنها هدایت گردند و به وسیله ای آنها را از این اعراض منصرف کنی ولیکن دنیا دار اختیار است و آنها باید خودشان طریق حق را انتخاب کنند وگرنه اگر توبخواهی بوسیله سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان برای آنها معجزه ای بیاوری تا آنها را مجبور به ایمان سازی ، این عمل ، بطلان اختیار آنهاست و قرآن خود بزرگترین معجزه و آیه برای هدایت است و اگر خدا می خواست بدون هیچ معجزه ای آنها را هدایت می کرد،ولی این دخالت تکوینی خداوند باعث ابطال نظام خلقت ، که بر اساس اختیار انسان است ، می گردید، در حالیکه خداوندافاضه خود را به کسانی می فرماید که با تقوی بوده و نفس خود را تزکیه سازند،اما کسانی که از ذکر پروردگارشان رو گردانده و نفس خود را مهمل گذارند ومانع از کمال آن گردند،اینها زیانکار خواهند شد و خدا آنها را هدایت نمی کند. اما (نفق )به معنای تونل و راه زیرزمینی است و (نفاق ) هم از همین ریشه است ،یعنی دخول در دین از دری و خروج از آن از دری دیگر. و(سلم )چیزی است که در موقع خطر به وسیله آن می توان به مکانهای بلندرفته و سلامت خود راحفظ نمود و آنگاه این لفظ اسم شده برای هر چیزی که وسیله بالا رفتن باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۵
* مسافر
شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

130 . صفحه 130

 

 

پنجم اردیبهشت :

 

 نفیسه :

  

(آیه 19)- بالاترین شاهد! عده‏اى از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبرى هستى که احدى را با تو موافق نمى‏بینیم حتى از یهود و نصارى در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهى و شهادتى به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسى را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه نشانه‏هاى حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مى‏کردند خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد «بگو: به عقیده شما بالاترین شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).غیر از این است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).و بهترین دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ).قرآنى که ممکن نیست ساخته فکر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنى که محتواى انواع شواهد اعجاز مى‏باشد.سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مى‏گوید:«این قرآن به این جهت بر من نازل شده است که شما و تمام کسانى را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مى‏رسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).

سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستى شما گواهى مى‏دهید که خدایان دیگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى‏). بعد مى‏گوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهى نمى‏دهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما براى او شریک قرار داده‏اید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

(آیه 20)- در این آیه به آنها که مدّعى بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهى درباره پیامبر اسلام نمى‏دهند صریحا پاسخ مى‏دهد و مى‏گوید:«آنهایى که کتاب آسمانى بر آنها نازل کردیم به خوبى پیامبر را مى‏شناسند همان گونه که فرزندان خود را مى‏شناسند»! (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایى اعلام مى‏دارد: «تنها کسانى به این پیامبر (با این همه نشانه‏هاى روشن) ایمان نمى‏آورند که در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجود خود را باخته‏اند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بت‏پرستى» در این آیه با صراحت مى‏گوید:«چه کسى ستمکارتر از مشرکانى است که بر خدا دروغ بسته و شریک براى او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نموده‏اند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم اشاره به انکار نبوت، و به راستى ظلمى از این بالاتر نمى‏شود که انسان جماد، بى‏ارزش و یا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد که بر سراسر جهان هستى حکومت مى‏کند.«مسلما هیچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانى که ستم آنها همه جانبه است.

(آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث مى‏شود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، مى‏گوید:«آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث مى‏کنیم به مشرکان مى‏گوییم معبودهاى ساختگى شما که آنها را شریک خدا مى‏پنداشتید کجا هستند»؟(وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یارى شما نمى‏شتابند؟ چرا هیچ گونه اثرى از قدرت نمایى آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمى‏شود؟

(آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبى فرو مى‏روند «سپس پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، مى‏گویند به خداوندى که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز مى‏توان حقایق را انکار کرد (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ)

(آیه 24)- در این آیه براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مى‏گوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا مى‏رسد که بکلى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مى‏کنند و حتى به خودشان نیز دروغ مى‏گویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تکیه گاههایى که براى خود انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مى‏پنداشتند همه را از دست مى‏دهند و دستشان به جایى نمى‏رسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

(آیه 25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانى بعضى از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمى‏دهند- سهل است- به دشمنى با آن نیز برمى‏خیزند و با وصله‏هاى تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه مى‏دارند، قرآن درباره اینها چنین مى‏گوید:«بعضى از آنان به سوى تو گوش مى‏دهند ولى بر دلهاى آنها پرده‏هایى افکنده‏ایم تا آن را درک نکنند و در گوشهاى آنها سنگینى ایجاد کرده‏ایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده مى‏شود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است،یعنى استمرار در کجروى و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمى را به شکل خود درمى‏آورد.
تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتى مى‏کنند، اما تدریجا به آن خو گرفته و شاید روزى فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مى‏گوید کار اینها به جایى رسیده است که«اگر تمام آیات و نشانه‏هاى خدا را ببینند باز ایمان نمى‏آورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).و از این بالاتر «هنگامى که به نزد تو بیایند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خرده‏گیرى ندارند»(حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ).


به جاى این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتى پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر منفى در برابر تو ظاهر مى‏شوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحى تراوش کرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مى‏گویند:«اینها چیزى جز افسانه‏ها و داستانهاى ساختگى پیشینیان نیست»! (یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).

(آیه 26)- در این آیه مى‏گوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمى‏کنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش مى‏کنند افراد حق‏طلب را با سمپاشیهاى گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا«آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهى مى‏کنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).«و خودشان نیز از او فاصله مى‏گیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).بى‏خبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبه‏اى که دارد پیروز خواهد شد.بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاک نمى‏کنند، ولى قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).

(آیه 27)- بیدارى زود گذر و بى‏اثر! در دو آیه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنه‏اى از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتى براى دیگران گردد!نخست مى‏گوید: «اگر حال آنها را به هنگامى که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفته‏اند ببینى تصدیق خواهى کرد که به چه عاقبت دردناکى گرفتار شده‏اند» (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).آنها در آن حالت چنان منقلب مى‏شوند که«فریاد برمى‏کشند اى کاش براى نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهاى زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمى‏کردیم و در صف مؤمنان قرار مى‏گرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 

اعظم : 


آیه 19 : معمولاً در انسان‏ها انگیزه‏ى دفع ضرر، قوى‏تر از جلب منفعت است. لذا قرآن، به مسأله‏ى انذار تأکید کرده است. (لانذرکم )

آیه 19 : رسالت حضرت محمد صلى الله علیه وآله جهانى و جاودانى و براى همه‏ى مردم در همه‏ى عصرها و نسل‏هاست. «لانذرکم به و مَن بلغ»....(ومن بلغ )گویای آنست که رسالت پیامبر اسلام (ص ) عمومی و قرآنش ابدی و جاویداست و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خودپیامبر(ص ) می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند نیست و نیز تفاوتی نمی کند که در زمان حیات پیامبر(ص ) باشد یا بعد از رحلت ایشان ، پس قرآن حجت ناطقی است از ناحیه خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق و علیه باطل احتجاج می کند و قرآن بر هر کسی که الفاظ آن را بشنود ومعنایش را بفهمد و به مقاصدش پی ببرد و یا کسی برایش ترجمه وتفسیرکند،حجت است .

آیه 21: چون ساحتی مقدس تر ومنزلتی رفیعتر و عزیزتر از ساحت پروردگار و آیات او نیست ، لذا کسی که به چنین ساحتی یا به آیات او ظلم روا بدارد از هر ظالمی ظالمتر خواهد بود و این چنین کسی جز به خودش ظلم نکرده است . افترای دروغ بر خدایتعالی ، عبارتست از اثبات شریک برای او و یا ادعای نبوت یا نسبت دادن حکمی به خداوند از راه دروغ و بدعت . و تکذیب آیات دال بر خدا، عبارتست از تکذیب پیغمبر صادق الوعدی که دعوت او توأم با معجزات و آیات الهی باشد و یا انکار دین حق ، مثلاانکار کلی صانع ، و (فلاح )یعنی رسیدن به آرزو که همان معنای سعادت است ، خداوند درخاتمه می فرماید: ستمگران به رستگاری نمی رسند، یعنی ستمگران به آرزوهائی که برای رسیدن به آنها تلاش می کنند نمی رسند و به اهداف خود ظفر نمی یابند،چون ظالمند، و همین ظلمشان مانع از وصول آنها به سعادت است

آیه 25 : در این آیه به ذکر علت مخالفت مشرکان با حق می پردازد و آن چیزی نیست جز اعمالشان ، یعنی اعمال زشت آنها موجب شده که خداوند بر دلهایشان پرده ای بیافکند و گوشهایشان را سنگینی اندازد تا حق را درک نکنند و در واقع خوی زشت و استکباری آنها باعث می شود که خدا هم آنها را هدایت نکند و لذاچشمهایشان از دیدن حق ، کور و گوشهایشان کر، و قلبهایشان سخت است وحق در آن نفوذ نمی کند ،پس سبب جدال و دشمنی آنها همان کفر و استکبارشان است که وقتی هم که نزد پیامبر می روند نه به قصد هدایت ، بلکه برای جدل وگفتگو می روند و لذا وقتی هم که آیات قرآن را می شنوند، می گویند: اینها چیزی جز همان خرافات و اسطوره های کهن نیست .

آیه 25 : نیت اعمال خیلی مهمه .... گاهی میری گوش کنی نه به قصد هدایت به قصد لجاجت و عیب در اوردن و جدل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۳
* مسافر
جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

129 . صفحه 129

چهارم اردیبشهت :

 

نفیسه :

 

(آیه 9)- لذا قرآن در جواب دوم مى‏گوید «اگر ما او را فرشته قرار مى‏دادیم و به پیشنهاد آنها عمل مى‏کردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).سپس نتیجه مى‏گیرد که «با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى‏کردند که چرا به انسانى مأموریت رهبرى داده‏اى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیده‏اى» (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).

(آیه 10)- در این آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مى‏دهد و مى‏گوید از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زیرا«جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره مى‏کردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).در حقیقت این آیه هم مایه تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.

(آیه 11)- قرآن در اینجا براى بیدار ساختن این افراد لجوج و خودخواه از راه دیگرى وارد شده و به پیامبر دستور مى‏دهد که به آنها سفارش کن«بگو: در زمین به سیر و سیاحت بپردازید و عواقب کسانى که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینید، شاید بیدار شوید» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مى‏سازد.

(آیه 12)- در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبى تعقیب مى‏گردد.
1- نخست مى‏گوید:«بگو: آنچه در آسمانها و زمین است براى کیست»؟(قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن مى‏گوید: خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قُلْ لِلَّهِ).
2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست که رحمت را بر عهده خویش قرار داده» و مواهب بى‏شمار، به همه ارزانى مى‏دارد (کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).همین رحمت ایجاب مى‏کند انسان را که استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حیاتى نوین و در عالمى وسیعتر درآورد و در این سیر ابدى تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.لذا به دنبال این دو مقدمه مى‏گوید: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخیز، روزى که هیچ گونه شک و تردیدى در آن نیست جمع خواهد کرد» (لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).در پایان آیه به سرنوشت و عاقبت کار مشرکان لجوج اشاره کرده مى‏گوید:«آنها که در بازار تجارت زندگى، سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند به این حقایق ایمان نمى‏آورند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 13)- در آیه قبل اشاره به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق «مکان» شده بود، و این آیه اشاره به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» کرده، مى‏گوید: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ).و در پایان آیه پس از ذکر توحید اشاره به دو صفت بارز خداوند کرده مى‏گوید: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).اشاره به این که وسعت جهان هستى و موجوداتى که در افق زمان و مکان قرار گرفته‏اند هیچ گاه مانع از آن نیست که خدا از اسرار آنها آگاه باشد.

(آیه 14)- پناهگاهى غیر از خدا نیست! در این آیه نیز هدف، اثبات توحید و مبارزه با شرک و بت‏پرستى است، مشرکان با این که آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند مى‏دانستند بتها را به عنوان تکیه‏گاه و پناهگاه براى خود انتخاب کرده بودند. قرآن براى از بین بردن این پندار غلط به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب کنم! در حالى که او آفریننده آسمانها و زمین، و روزى دهنده همه موجودات است بدون این که خود نیازى به روزى داشته باشد» (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ).قابل توجه این که: در میان صفات خدا در اینجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگى مادى بشر بر اثر همین نیاز مادى است، همین به اصطلاح «خوردن یک لقمه نان» است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامى‏دارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها کرنش مى‏کنند.قرآن در آیه فوق مى‏گوید: روزى شما به دست اوست نه به دست این گونه افراد.سپس براى پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانى که از او دعوت مى‏کردند به آیین شرک، بپیوندد مى‏گوید: علاوه بر این که عقل به من فرمان مى‏دهد که تنها تکیه بر کسى کنم که آفریننده آسمان و زمین مى‏باشد «بگو: وحى الهى نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم»(قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)

(آیه15)- من نیز به نوبه خود احساس مسؤولیت مى‏کنم و از قوانین الهى به هیچ وجه مستثنا نیستم، «بگو: من نیز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشکارى با مشرکان را بپیمایم و عصیان و نافرمانى او کنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخیز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

(آیه 16)- در این آیه براى این که ثابت شود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز بدون تکیه بر لطف و رحمت خدا کارى نمى‏تواند بکند و هر چه هست به دست اوست و حتى شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چشم امیدش را به رحمت بى‏پایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزى خود را از او مى‏طلبد مى‏گوید:«هر کس در آن روز بزرگ از مجازات پروردگار رهایى یابد مشمول رحمت خدا شده است و این یک موفقیت و پیروزى آشکار است»(مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).

(آیه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بت‏پرستى است.در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. نخست مى‏گوید:چرا شما به غیر خدا توجه مى‏کنید، و براى حل مشکلات و دفع زیان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى‏برید با این که «اگر کمترین زیانى به تو برسد برطرف‏کننده آن، کسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى نصیب تو شود از پرتو قدرت اوست، زیرا او بر همه چیز تواناست» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).در حقیقت توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمه خیرات و یا برطرف‏کننده مصائب و مشکلات مى‏دانند.

(آیه 18)- در این آیه براى تکمیل بحث فوق مى‏گوید: «اوست که بر تمام بندگان قاهر و مسلط است»(وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).اما براى این که این توهم پیش نیاید که خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممکن است کمترین سوء استفاده‏اى از قدرت نامحدود خود کند در پایان آیه مى‏فرماید:«و با این حال او حکیم است و همه کارش روى حساب، و خبیر و آگاه است و کمترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).

 

اعظم :

 

آیه 9 : رسول و پیامبر باید یکی از همین مردم باشد تا با آنها به زبان خودشان حرف بزند تا آنکه سعادت را با اطاعت و یاشقاوت را با مخالفت اختیار نمایند ،نه اینکه با فرستادن فرشته ای آسمانی آنان راوادار به قبول دعوت خود نماید. پس اولا):فرشته اگر هم نازل شود، ناچار باید بصورت بشر درآید و اگرفرشته به همان صورت ملکوتی و آسمانی خود نازل شود عالم غیب به شهادت مبدل شده و پای اجبار و الجاء در میان خواهد آمد . ثانیا): اگر خدا آنها را گمراه کرد بعد از آن بود که خودشان گمراهی را برای خود اختیار کردند نه اینکه خدا ابتداء گمراهشان کرده باشد ،چون این امر لایق ساحت قدس الهی نیست . ثالثا):محصل این آیه احتجاج خدای تعالی است علیه کفار به این بیان که اگرخداوند ملکی را برای هدایت آنها بفرستد نفعی به حال آنها ندارد ،چون درچنین فرضی آن ملک به صورت مردی از جنس بشر در خواهد آمد و لذا تفاوتی نمی کند .

 

آیه 10 :(حیق )به معنای حلول و رسیدن است ، یعنی تمسخر و استهزاء کفارنسبت به پیامبران عبارت بوده از اینکه عذابی را که پیامبرانشان آنها را از آن بیم می داده و به نزول آن تهدید کرده اند ،مسخره می کردند و در نتیجه همان عذاب برآنان نازل می شد و نتیجه تمسخرشان را می چشیدند،در این آیه خداوند پیامبر رادلخوش نموده و دلداری داده و مشرکان را هم انذار نموده است .

آیه 12 : قرآن، رحمت الهى را بر همه چیز شامل مى‏داند:
«رَحمَتى وَسعت کلّ شى‏ء» و این رحمت، مصداق‏هاى فراوان دارد، از جمله:

باران: «ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا وینشر رحمته»
باد: «یُرسل الرّیاح بُشرىً بین یدى رحمته»
شب و روز: «و مِن رَحمته جَعَل لکم اللیل و النّهار»
پیامبر: «و ما أرسلناک الاّ رحمة للعالمین»
قرآن: «هذا بصائر للنّاس و هُدىً و رحمة»
تورات: «کتاب موسى اماماً و رحمة»
آزادى: «فأنجیناه و الّذین معه برحمة منّا»
علاقه به همسر: «و جعل بینکم مودّة و رحمة»
گیاهان و میوه‏ها: «فانظُر الى آثار رحمة اللّه کیف یُحیى الارض بعد موتها»
پذیرش توبه: «لاتَقنطوا من رحمة اللّه»

همان گونه که آفریده‏هاى خدا در دنیا (مثل باد، باران، روز و شب، گیاهان...) رحمت است، معاد هم رحمت است. «لیجمعنّکم» و دلیل بر پا شدن قیامت، برخوردارى مردم از رحمت است. «کتب على نفسه الرّحمة لیجمعنّکم»

آیه 14: از این آیه شروع می کند به استدلال بر یگانگی خدا و اینکه شریکی برای اونیست ، آنچه از تاریخ بت پرستی و شرک برمی آید، این است که انگیزه پیدایش این عقاید یکی از دو غریزه زیر بوده : 1ـ غریزه جلب منفعت و احتیاج :چون بشر در ادامه زندگی محتاج به لوازمی از قبیل طعام ، لباس مسکن ،همسر، اولاد، اقوام و امثال اینهاست و چون انسان خودش به تنهایی نیروی تسلط بر همه این حوائج را ندارد از اینرو خود را ناچارمی دیدند که برای دسترسی به احتیاجاتشان در برابر سببی که آن را مربوط به آن حاجت می پنداشتند خضوع نموده و او را پرستش کنند. 2ـ غریزه دفع ضرر: بشر چون می دید که از هر سو آماج تیرهای حوادث وناملایمات و بلایای عمومی مثل سیل و زلزله و طوفان و قحطی ، وبا و... قراردارد، لذا پیش خود پنداشت که لابد اسباب قاهره ای در کار است که این گرفتاریها را برای او فراهم می کند و لابد اینها موجوداتی آسمانی و الهه هایی هستند، لذا از ترس اینکه مبادا دچار خشم آنها شوند در برابر آنها خضوع نموده و آنها را معبود خود گرفتند تا شاید آنها را خشنود ساخته از آزار و مکاره ومصائبی که از ناحیه آنها نازل می شود محفوظ گردند،پس این دوجهت همه حجت مشرکان بر پرستش بتهاست ، این جمله (قل اغیر الله ...و هو یطعم ولایطعم )اشاره است به حجت اول آنان که همان وجوب شکر منعم و پرستش معبوداست بخاطر انعام او و اینکه پرستش و شکر او، سبب زیادت انعام اوست . در این کلام خداوند به رسول گرامی خود دستور می دهد که از راه سئوال وجواب آنها را متوجه خطایشان سازد و بفهماند که مطلق (شکر منعم )برهان ومنطق صحیحی است ، لیکن منعم شما این بتها نیستند، بلکه منعم حقیقی و ولی نعمت بشر، همانا خدای سبحان است ، چون اوست که آنها را آفریده و همه راروزی می دهد و خود احتیاجی به روزی ندارد، اوست که کائنات رااز ظلمت وادی عدم به نور وجود روشن نموده و نعمت هستی و تحقق به آنها ارزانی داشته و همه آنهامرزوق اویند، چون طعام روشن ترین حاجتی است که موجودات زنده از جمله انسان در زندگی خود بدان محتاجند. لذا تنها اوست که مطابق همین منطق خودتان سزاوار پرستش و عبودیت می باشد و با این کلام عینا همان حجت کفار را بر علیه آنهابکارمی برد. در ادامه می فرماید:(قل ا نی امرت ....) اشاره به این است که رسولخدا(ص )هم ازجهت رتبه و هم از جهت زمانی اولین کسی است که اسلام آورده است و مأموربه خضوع در برابر پروردگار و عدم تخطی از طریق توحید به سوی شرک است وچون نتیجه این برهان وجوب عبودیت می باشد و عبودیت هم نوعی خضوع وتسلیم است ، از این رو لفظ اسلام را بکار برد تا اشاره ای به غرض از عبادت یعنی (خضوع ) نیز کرده باشد و اگر بجای (اسلام ) لفظ (ایمان ) را بکار می برد این معنا را افاده نمی کرد، زیرا ابتدا تسلیم بودن محقق می گردد و سپس ایمان آوردن .

آِیه 15 : برهان دوم آنها این بود که پرستش بتها و معبودها آنها را از شمول سخط ونزول عذابی که بر آن مترتب می شود ایمن می سازد، می فرماید ای پیامبر بگوچون خدا مرا از شرک نهی کرده ، من نه تنها از راه تعبد صرف بلکه به جهت عقلی می باید، فقط خدا را بپرستم و برای او شریک نگیرم تا از عذاب روزبزرگی که از آن بیمناکم ایمن شوم ،چون خدا تنها مؤثر در عالم وجود است وهیچ مؤثری غیر او نیست و هیچ عذابی هم از جهت هولناکی و شدت به مانندعذاب روز جزا نمی باشد، پس واجب است که خود را از آن عذاب ایمن کنیم واین به عینه نقض دعوی مشرکین است که بتها را صاحب اثر و باعث نزول عذاب می دانستند،لذا این آیه نیز مانند آیه قبلی ابتدا از راه عقل اقامه حجت نموده وآنگاه آن را با وحی تأیید می کند.

آیه 17 : در این آیه نیز به همان دو برهان مشرکین برای پرستش بتها و الهه ها اشاره می کند که یکی جلب منفعت و دیگری دفع ضرر بود و می فرماید: خیرات و شرور همه از ناحیه خدای سبحان است و هیچ کس را جز او و قدرت بر جلب خیر یا دفع شر نیست . و بکار بردن کلمه (مس )از باب تحقیر و کوچک شمردن مسائلی است که به انسان می رسد و اینکه بفرماید همه این خیرات و دستورات در برابر قدرت بی انتهای پروردگار بسیار اندک و ناچیز است ، و اینکه بعد از عبارت (وان یمسسک بخیر)عبارت (فهو علی کل شی ء قدیر)ذکر شد در حقیقت بجای (فلا مانع یمنعه )بکاررفته است ، یعنی همچنانکه اگر شری به انسان برسد، تنها خداوند می تواند آن رادفع کند، اگر هم خیری به انسان بخواهد برسد هیچ کس نمی تواند مانع آن شود ،چون قدرت خدا نامحدود است و هیچ کس نمی تواند مانع او شود، لذا واجب است که انسان تنها چنین پروردگار بی شریک و قادر مطلقی را بپرستد نه آنکه بتها و معبودهای پوشالی را عبادت نماید که مالک هیچ نفع و ضرری نه برای خود و نه برای غیر خود نمی باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۲
* مسافر
پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ق.ظ

128 . صفحه 128

سوم اردیبشهت : 

 

نفیسه :

"انعام"به معنى چهارپایان مى باشد و نام ششمین سوره قرآن است.نام این سوره از آیه 136آن گرفته شده است و در این سوره به چهارپایان و احکام مربوط به آنها از نظر حلال و حرام بودن گوشت اشاره گردیده است. بعضى موضوعات دیگرى که در این سوره بیان شده عبارتند از:مبارزه با شرک و بت پرستى، دعوت به اصول سه گانه توحید و نبوّت و معاد، و بیان کردار و اعمال و بدعت هاى مشرکان و مبارزه با آن.این سوره در مکّه نازل شده و 165 آیه دارد.

در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: «سوره انعام به یکباره بر من نازل شده و هنگام نزول ، هفتاد هزار فرشته که در حال تسبیح «سبحان الله» و تمجید «الحمدلله» گفتن هستند آنرا مشایعت و همراهی کردند. هر کس این سوره را بخواند این 70 هزار فرشته در شب و روز، به تعداد آیات سوره انعام بر او درود می فرستند.
مجمع البیان ج4 ص5

در روایت دیگری از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «هرکس سوره انعام را قرائت نماید، برای او پاداشی از درّ، به وزن همه چهارپایانی که خداوند در دار دنیا آن را آفریده است، خواهد بود و به تعداد تمام درّها، صد هزار حسنه و صدهزار درجه به او عنایت می شود...».
مستدرک الوسایل ج4 ص298

امام باقر علیه السلام فرموده است: «هرگاه به بیماری ای دچار شدی و از آن می ترسی که به تو زیان برساند، سوره انعام را قرائت کن، زیرا با قرائت این سوره آنچه از این بیماری بیم داری به تو نخواهد رسید.»
مکارم الاخلاق ص363
البته در خصوص فضایل این سوره شریفه روایات بسیار است که فقط به سه مورد از آن اکتفا کردم.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

(آیه 1) این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش «عالم صغیر یعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحید مى‏سازد، مى‏گوید: «حمد و سپاس براى خدایى است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى که مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقیده دوگانه‏پرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشرکان و کافران به جاى این که از این نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مى‏سازند» (ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).
کلمه «ثمّ» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود آمده.

(آیه 2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنى انسان مى‏دهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مسأله یعنى، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و مى‏فرماید: «اوست خدایى که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ).
از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابى بشود.
سپس به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده مى‏گوید: «پس از آن مدتى را مقرر ساخت که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا).
سپس براى تکمیل این بحث مى‏گوید: «اجل مسمّى در نزد خداست» (وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).
و بعد مى‏گوید: «شما افراد مشرک (در باره آفریننده‏اى که انسان را از این اصل بى‏ارزش، یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرت‏انگیز و حیرت‏زا گذرانده است) شک و تردید به خود راه مى‏دهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بى‏ارزشى همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.
در این که منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود این است که «اجل» به تنهایى به معنى عمر و وقت و مدت غیر حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّى» مرگ طبیعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین مى‏شود.

(آیه 3)- در این آیه براى پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دسته‏اى از موجودات خدایى قائلند و مى‏گویند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و مانند آن چنین مى‏گوید: «اوست خداوندى که بر تمام آسمانها و زمین حکومت مى‏کند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).
بدیهى است کسى که در همه جا حکومت مى‏کند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مى‏داند، و لذا در جمله بعد مى‏گوید: «چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را مى‏داند و نیز از آنچه انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید باخبر است» (یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).

(آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روى سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل براى بیدارى و آگاهى آنها متوسل مى‏شود، در این آیه به روح لجاجت و بى‏اعتنایى و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانه‏هاى خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها چنان لجوج و بى‏اعتنا هستند که هر نشانه‏اى از نشانه‏هاى پروردگار را مى‏بینند، فورا از آن روى برمى‏گردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیارى را مى‏بینیم که در یک عمر شصت ساله حتى، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمى‏دهند، سهل است اگر کتاب و نوشته‏اى در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمى‏کنند، و اگر کسى با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمى‏دهند، اینها جاهلان لجوج و بى‏خبرى هستند که ممکن است گاهى در کسوت دانشمند ظاهر شوند!

(آیه 5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و مى‏گوید: «نتیجه این شد که آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالى که اگر در آیات و نشانه‏هاى پروردگارت دقت مى‏نمودند، حق را به خوبى مى‏دیدند و مى‏شناختند و باور مى‏کردند.
«و نتیجه این تکذیب را به زودى دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مى‏رسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید مى‏گردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.

(آیه 6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتى مرحله به مرحله را، براى بیدار ساختن بت‏پرستان و مشرکان- به تناسب انگیزه‏هاى مختلف شرک و بت‏پرستى- عرضه مى‏کند.نخست براى کوبیدن عامل غرور که یکى از عوامل مهم طغیان و سرکشى و انحراف است، دست به کار شده و با یادآورى وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه اقوامى را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که امکاناتى در روى زمین در اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ).
از جمله این که «بارانهاى پربرکت و پشت سر هم براى آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).
«و دیگر این که نهرهاى آب جارى را از زیر آبادیهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما به هنگامى که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کیفر الهى بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگرى روى کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).

(آیه 7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت‏پرستان کرده و مى‏گوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشته‏اى بر صفحه‏اى از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز مى‏گویند:این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
یعنى دایره لجاجت آنها تا حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار مى‏کنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سرباز مى‏زنند.

(آیه 8)- بهانه جوییها! یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویى است از جمله بهانه جوییهایى که مشرکان در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که آنها مى‏گفتند: چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمى‏کند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ). مگر مى‏تواند انسانى را که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مى‏گوید:
نخست این که «اگر فرشته‏اى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)

 

اعظم :

 

آیه 1 :حقیقت یک چیز بیشتر نیست اما باطل در چهره های مختلفی ظاهر می شود به همین خاطر همیشه نور مفرد اومده ولی تاریکی و ظلمت به صورت جمع (ظلمات ) انگارحقیقت مانندیه خورشیده و باطل به میزان فاصله ای که از این نور می گیره مراتبی از تاریکی رو داره .... حق و حقیقت در همه جای این کره خاکی یه چهره بیشتر نداره و اگر دیدیم جایی دعوا بر ر حقیقتی هستش یا دو تایی باطلن یا یکیفقط بر حقن نمیشه دو حقیقت با هم بجنگن

آیه 2 : (اجل ) نکره آورده شده تا ابهام را برساند و دلالت کند بر اینکه این اجل برای بشر مجهول و نامعلوم است و بشر از راه معارف و علوم متداول راهی به سوی تعیین آن ندارد.

آیه 3: خداوند آشکار و نهان ما را می داند .... در واقع نهانی برای خداوند وجود نداره همه چیز نزد او ظاهر ات و آشکار

آیه 4 : بیانی از روحیه اتکباری و لجاجت کفار و اون روی بر گرداندن از آیات خداوند هستش.پس آیات حق در دلهای منکر آنان ایجاد ایمان و هدایت نمی کند،چون قلبهای آنها هدایت را نمی پذیرد، اما کسانی که پیرو حق هستند با این آیات به هدایتشان افزوده می شود.

آیه 5 : استهزا و مسخره کردن دیگر ویژگی کفار

آیه 5 : تکذیب کردن و دروغ پنداشتن آیات

آیه 6 : گناهان دخالت قطعی در پیش آمدن بلاها و محنتهای عمومی داره ، همچنانکه که حسنات و خوبیها باعث جاری شدن خیرات و برکات عمومی میشه .،پس سنت الهی در مستقر نمودن ونعمت بخشیدن به مردم در زمین جریان دارد، لذا اگر ایمان بیاورند و تقوی پیشه کنند، خداوند باب های برکات خود را در آسمان و زمین به روی آنها می گشاید واگر تکذیب نموده و مرتکب گناهان شوند ،آنها را چون قادری شکست ناپذیردر پنجه قدرت خود خواهد گرفت و آنها نمی توانند خداوند را به ستوه آورده وعاجز نمایند

ایه 7: مشرکان و کفار زیاد بهانه جویی می کردن مثلا همین که کتابی واقعا یکباره بر پیامبر نازل بشه خداوند میگه اینا همش بهانه است و ایمان اوردنی در کار نیست
مثل قون موسی
مثل قوم عیسی

ایه 8: دیدن ملائک مستلزم این است که غیب (عالم ملائک )تبدیل به شهود (عالم ماده )شود و اگر به فرض محال چنین شود باز هم ایمان نخواهند آورد، به خاطر آن استکبار ریشه داری که درقلبهایشان راسخ شده است ، در این صورت خداوند با فضل خود رفتار ننموده ،بلکه با عدل خود به هلاکت آنها حکم می راند ودیگر هیچ راهی برای مهلت داده شدن ندارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۱
* مسافر
چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ق.ظ

127 . صفحه 127

 

دوم اردیبهشت : 

نفیسه : 

114.هنگامى که عیسى از حسن نیت آنها در این تقاضا آگاه شد، خواسته آنها را به پیشگاه پروردگار به این صورت منعکس کرد: «خداوندا! مائده‏اى از آسمان براى ما بفرست که عیدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانه‏اى از ناحیه تو محسوب شود و به ما روزى ده، تو بهترین روزى دهندگان هستى»

115.خداوند این دعایى را که از روى حسن نیت و اخلاص صادر شده بود اجابت کرد، و به آنها «فرمود: من چنین مائده‏اى را بر شما نازل مى‏کنم، ولى توجه داشته باشید، بعد از نزول این مائده مسؤولیت شما بسیار سنگین‏تر مى‏شود و با مشاهده چنین معجزه آشکارى هر کس بعد از آن، راه کفر را بپوید او را چنان مجازاتى خواهم کرد که احدى از جهانیان را چنین مجازاتى نکرده باشم»!

116.بیزارى مسیح از شرک پیروانش! این آیه و دو آیه بعد پیرامون گفتگوى خداوند با حضرت مسیح (ع) در روز رستاخیز بحث مى‏کند، مى‏گوید:«خداوند در روز قیامت به عیسى مى‏گوید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش کنید»؟
مسیح با نهایت احترام در برابر این سؤال چند جمله در پاسخ مى‏گوید:
1- نخست زبان به تسبیح خداوند از هر گونه شریک و شبیه گشوده و مى‏گوید: «خداوندا! پاک و منزهى از هر گونه شریک»
2- «چگونه ممکن است چیزى را که شایسته من نیست بگویم»

در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مى‏کند، بلکه مى‏گوید اساسا من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.
3- سپس استناد به علم بى‏پایان پروردگار کرده، مى‏گوید:«گواه من این است که اگر چنین مى‏گفتم مى‏دانستى، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى، در حالى که من از آنچه در ذات پاک توست بى‏خبرم، زیرا تو علام الغیوب و باخبر از تمام رازها و پنهانیها هستى»

117. 4- «تنها چیزى که من به آنها گفتم، همان بوده است که به من مأموریت دادى که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانه‏اى را که پروردگار من و شما است، پرستش کنید»
5- «و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند، اما به هنگامى که مرا از میان آنها برگرفتى تو مراقب و نگاهبان آنها بودى، و تو گواه بر هر چیزى هستى»

118. 6- و با این همه باز امر، امر تو و خواست، خواست توست «اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنى بندگان تواند (و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود، و این حق براى تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است) و اگر آنها را ببخشى و از گناهانشان صرف نظر کنى، توانا و حکیم هستى» نه بخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالى از حکمت و حساب.

119.رستگارى بزرگ! در تعقیب ذکر گفتگوى خداوند با حضرت مسیح، در این آیه مى‏خوانیم: «خداوند پس از این گفتگو، مى‏فرماید: امروز روزى است که راستى راستگویان به آن سود مى‏بخشد» سپس پاداش صادقان را چنین بیان مى‏کند: «براى آنها باغهایى از بهشت است که از زیر درختان آن نهرها جارى است، و جاودانه و براى همیشه در آن خواهند ماند» و از این نعمت مادى مهمتر این است که «هم خداوند از آنها راضى است و هم آنها از خداوند راضى و خشنودند»«و شک نیست که این موهبت بزرگ که جامع میان موهبت مادى و معنوى است رستگارى بزرگ محسوب مى‏شود»

120.در این آیه اشاره به مالکیت و حکومت خداوند کرده، مى‏گوید:«حکومت آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست و او بر هر چیزى تواناست»

 

اعظم : 

 

آیه 114: مسیح (ع ) در این دعا و خواهشی که از خدای متعال کرد خود را هم داخل آنها نمود و به لفظ جمع فرمود: (ربنا)و منظور آن حضرت این بود که ندا با دعا مطابقت کند و این دعا به جهت لفظ دارای خصوصیتی است که در دعاهای دیگر نیست و آن لفظ(اللهم ربنا)است که این عبارت برای دقت مورد و ترس آگاهانه بکار رفته است ،آنگاه عیسی (ع ) عنوانی به مائده داد که صلاحیت داشته باشد ،غرض او اصحابش قرار گیرد و آن این بودکه او و امتش روز نزول مائده را عید بگیرند و این ابتکار از حضرت مسیح (ع )بود و در درخواست حواریین چنین عنوانی وجود نداشت و این امر رابه این جهت انجام داد تا این مطلب را از صورت درخواست معجزه باوجودمعجزات بزرگ الهی در دسترس و پیش چشم همه بیرون آورد و طوری ادا نمودکه مورد رضای پروردگار و غیر منافی با مقام عزت و کبریائی او باشد،چون عیدگرفتن دارای آثار حسنه ای است ،از جمله وحدت کلمه و تجدید حیات ملی ومسرت دلهای مردم و اعلان دین در هر بار که آن عید فرا می رسد و در ادامه فائده دیگری برای نزول مائده در نظر گرفت و آن ارتزاق بود و این غرض را به عنوان فائده ای فرعی که بر غرض اصلی (عید) مترتب می شود بر شمرد ،در حالیکه حواریین ارتزاق و خوردن را غرض اصلی خود بیان کرده بودند و مقصودبالذات را(اکل )گرفته بودند واین عید ازمختصات قوم عیسی (ع )است .

آیه 115 :آنان که به علم و یقین و شهود مى‏رسند، مسئولیّت سنگین‏ترى دارند و کیفر تخلّفشان هم سخت‏تر است. «فمن یکفر بعد منکم...» پس کسانى که به مقام علم و شهود دست نیافته‏اند، از قهر خداوند دورترند.

آن که توقّع بیشترى دارد ومائده‏ى آسمانى مى‏خواهد، باید تعهّد بیشترى هم داشته باشد. «مائدة من السماء... عذاباً لا اُعذبه احداً»

آیه 115 : در روایات آمده بعضی ها بعد نزول مائده کافر شدند و به صورت خوک مسخ شدند

آیه 117 : یه نمونه از گفتار خداوند با پیامبران که در صفحه پیش گفته شد که از پیامبران می پرسن مردم با دعوت شما چه کردن .... باز هم دقت کنیم که حضرت عیسی با چه خوف و رجایی پاسخ میدن از ضمیر آدمها بر عکس ما که خیلی راحت در مورد آدمها و درونشون قضاوت می کنیم انگار که همه چیزو می دونیم یه چیزایی هم می ذاریم رو دانسته هامون و تحویل می دیم پر از ظن و خیال بد

آیه 118 : خداوند بر بندگانش تسلط کامل داره ... انبیا برای خداوند تعیین تکلیف نمی کنن

آیه 119 : صادقین مقام عبودیت را به جا آورده اند که خدا از آنها خشنود گشته است ،چون آنها خود را ندیده اند و اصولا به چیزی غیراز خدا متوجه نشده اند و لازمه این مطلب طهارت نفس آنان از تمام مراتب کفر وفسق است و در چنین مقامی بنده می داند که آنچه خدا از فضل خود به او بدهدنعمت اوست و آنچه از او منع کند به جهت حکمت اوست .... بنده به آنچه خواسته رسیده چرا راضی و خشنود نباشد

 

محتواى سوره مائده :

این سوره محتوى یک سلسله از معارف و عقاید اسلامى و یک سلسله ازاحکام و وظایف دینى است.

در قسمت اول به مساله ولایت و رهبرى بعد از پیامبر(ص) و مساله تثلیث مسیحیان و قسمتهایى از مسائل مربوط به قیامت و رستاخیز و بازخواست از انبیادر مورد امتهایشان اشاره شده است.

و در قسمت دوم ، مساله وفاى به پیمانه، عدالت اجتماعى ، شهادت به عدل و تحریم قتل نفس (و بـه تـنـاسـب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابیل بوسیله قابیل) وهمچنین توضیح قسمتهایى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احکام وضو وتیمم آمده است.

و نـامـگـذارى آن بـه ((سوره مائده)) به خاطر این است که داستان نزول مائده ((۳۴)) براى یاران مسیح در آیه ۱۱۴ این سوره ذکر شده است.

لزوم وفا به عهد و پیمان !

بطورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى شود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سوره هایى) است که بر پیامبر(ص) نازل شده است.

در این سوره به خاطر همین موقعیت خاص ـتاکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین بـرنـامـه هاى دینى و مساله رهبرى امت و جانشینى پیامبر(ص) شده است و شاید به همین جهت اسـت کـه بـا مساله لزوم وفاى به عهد و پیمان ، شروع شده ، و در نخستین جمله مى فرماید: ((اى افراد با ایمان به عهد و پیمان خود وفاکنید)) (ی ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود).

تـا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمانهایى که در گذشته با خدابسته اند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۱۴
* مسافر