146 . صفحه 146
بیست و یکم اردیبهشت :
نفیسه :
(آیه 138)- در این آیه و آیات بعد
به چند قسمت از احکام خرافى بتپرستان که حکایت از کوتاهى سطح فکر آنها مىکند اشاره
شده است.نخست مىگوید بتپرستان مىگفتند:«این قسمت از چهارپایان و زراعت که مخصوص
بتهاست و سهم آنها مىباشد بطور کلى براى همه ممنوع است، مگر آنهایى که ما مىخواهیم
و به پندار آنها تنها این دسته حلال بود نه بر دیگران» (وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ
حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ).و منظورشان همان خدمه
و متولیان بت و بتخانه بود، تنها این دسته بودند که به پندار آنها حق داشتند از سهم
بتها بخورند.سپس اشاره به دومین چیزى مىکند که آنها تحریم کرده بودند و مىگوید:آنها
معتقد بودند که«قسمتى از چهارپایان هستند که سوار شدن بر آنها حرام است»(وَ أَنْعامٌ
حُرِّمَتْ ظُهُورُها).بعد سومین قسمت از احکام نارواى آنها را بیان کرده مىگوید:
«نام خدا را بر قسمتى از چهارپایان نمىبردند» (وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ
عَلَیْهَا).این جمله ممکن است اشاره به حیواناتى باشد که به هنگام ذبح تنها نام بت
را بر آنها مىبردند و یا حیواناتى بوده است که سوار شدن بر آنها را براى حج تحریم
کرده بودند.عجیب این است که به این احکام خرافى قناعت نمىکردند، بلکه «به خدا افترا
مىبستند و آن را به او نسبت مىدادند»(افْتِراءً عَلَیْهِ).در پایان آیه پس از ذکر
این احکام ساختگى مىگوید:«خداوند به زودى کیفر آنها را در برابر این افترائات خواهد
داد»(سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه 139)- در این آیه نیز به یکى
دیگر از احکام خرافى بتپرستان در مورد گوشت حیوانات اشاره کرده مىفرماید:«آنها گفتند:
جنینهایى که در شکم این حیوانات است مخصوص مردان ما است، و بر همسران ما حرام است
ولى اگر مرده متولد شود، همگى در آن شریکند» (وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ
خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ
فِیهِ شُرَکاءُ).قرآن به دنبال این حکم جاهلى، با این جمله مطلب را تمام کرده و مىگوید:«به
زودى خداوند کیفر این گونه توصیفات آنها را مىدهد» (سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ).و در
پایان آیه مىفرماید:«او حکیم و داناست»(إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).هم از اعمال و گفتار
و تهمتهاى نارواى آنان باخبر است و هم روى حساب، آنها را مجازات مىکند.
(آیه 140)- در تعقیب چند آیه گذشته
که سخن از قسمتى از احکام خرافى و آداب زشت و ننگین عصر جاهلیت عرب به میان آورد، در
این آیه به شدت همه این اعمال و احکام را محکوم کرده و با «هفت تعبیر مختلف» در جملههایى
کوتاه اما بسیار رسا و جالب، وضع آنها را روشن مىسازد.
نخست مىگوید:«کسانى که فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل کشتند، زیان کردند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ).هم از نظر انسانى و اخلاقى، و هم از نظر عاطفى، و هم از نظر اجتماعى گرفتار خسارت و زیان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان دیگر! هر یک از این تعبیرهاى سهگانه به تنهایى براى معرفى زشتى عمل آنها کافى است. کدام علم و دانش اجازه مىدهد که انسان چنین عملى را به عنوان یک سنت و یا قانون در جامعه خود بپذیرد؟!اینجاست که به یاد گفتار ابن عباس مىافتیم که مىگفت: اگر کسى بخواهد میزان عقب ماندگى اقوام جاهلى را بداند آیات سوره انعام (یعنى آیات فوق) را بخواند.سپس قرآن مىگوید:«اینان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود، بر خود تحریم کردند و به خدا افترا زدند که خدا آنها را حرام کرده است»(وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ).در این جمله با دو تعبیر دیگر اعمال آنها محکوم شده است، زیرا آنها نعمتى را که خدا به آنان «روزى» داده بود و حتى براى ادامه حیاتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحریم کردند و قانون خدا را زیر پا گذاشتند و دیگر این که به خدا «افترا» بستند که او چنین دستورى داده است، با آن که ابدا چنین نبود.
و در پایان آیه با دو تعبیر دیگر آنان را محکوم مىسازد، نخست مىگوید:«آنها بطور مسلم گمراه شدند» (قَدْ ضَلُّوا).سپس اضافه مىکند «آنها هیچ گاه در مسیر هدایت نبودهاند» (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ).
(آیه 141)- یک درس بزرگ توحید! در
این آیه به چند موضوع اشاره شده است که هر کدام در حقیقت نتیجه دیگرى است. نخست مىگوید:«خداوند
همان کسى است که انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفریده است که بعضى روى داربستها
قرار گرفته (و با منظره بدیع و دلانگیز خود چشمها را متوجه خویش مىسازند، و با میوههاى
لذیذ و پربرکت کام انسان را شیرین مىکنند) و بعضى بدون احتیاج به داربست بر سر پا
ایستاده و سایه بر سر آدمیان گسترده، و با میوههاى گوناگون به تغذیه انسان کمک مىکنند»
(وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ).سپس اشاره
به دو قسمت از باغها و جنات کرده، مىگوید: «و همچنین درختان نخل و زراعت را آفرید»
(وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ).بعد اضافه مىکند که: «این درختان از نظر میوه و طعم با
هم متفاوتند» (مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ). یعنى با این که از زمین واحدى مىرویند هر کدام
طعم و عطر و خاصیتى مخصوص به خود دارند، که در دیگرى دیده نمىشود.سپس اشاره به دو
قسمت دیگر از میوههایى مىکند که فوق العاده مفید و داراى ارزش حیاتى هستند، و مىگوید:«همچنین
زیتون و انار» را آفرید (وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).انتخاب این دو، ظاهرا به
خاطر آن است که این دو درخت در عین این که از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر میوه
و خاصیت غذایى بسیار با هم متفاوتند.لذا بلافاصله مىفرماید «هم با یکدیگر شبیهند و
هم غیر شبیه» (مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ).
پس از ذکر این همه نعمتهاى گوناگون پروردگار، مىگوید: «از میوه آنها به هنگامى که به ثمر نشست، بخورید ولى فراموش نکنید که به هنگام چیدن، حق آن را باید ادا کنید» (کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ).و در پایان، فرمان مىدهد که «اسراف نکنید، زیرا خداوند مسرفان را دوست نمىدارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).
(آیه 142)- در این آیه و دو آیه بعد
درباره حیوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن مىگوید.نخست مىگوید: خداوند کسى است که
از چهارپایان براى شما حیوانات بزرگ و باربر و حیوانات کوچک آفرید» (وَ مِنَ الْأَنْعامِ
حَمُولَةً وَ فَرْشاً).«فرش» به همان معنى معروف است، ولى در اینجا به معنى گوسفند
و نظیر آن از حیوانات کوچک تفسیر شده است.سپس چنین نتیجه مىگیرد، اکنون که همه اینها
مخلوق خداست و حکم آن به دست اوست، به شما اجازه مىدهد که«از آنچه خدا به شما روزى
داده است بخورید» (کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).و براى تأکید این سخن و ابطال
احکام خرافى مشرکان، مىفرماید:«از گامهاى شیطان پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شماست»
دشمنى که از آغاز خلقت آدم با شما اعلان جنگ داده است (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ
الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
مریم
و قالوا ما فى بطون
هذه الانعام خالصة لذکورنا...مقصود از (ما فى بطون ) بچه هایى است که در شکم بحیره
و سائبه باشد، مشرکین آنها را اگر زنده به دنیا مى آمدند بر مردان حلال و بر زنان حرام
مى دانستند، و اگر مرده به دنیا مى آمدند هم مردان از آن مى خوردند و هم زنان. بعضى
گفته اند مقصود از (ما فى بطون ) شیر آن حیوانات. و بعضى دیگر گفته اند: مقصود هم شیر
آنها و هم جنین آنان است.
(سیجزیهم
وصفهم ) یعنى به زودى خود این حرفها را جزا و کیفر آنان قرار مى دهیم. و از این تعبیر
برمى آید که همین حرفها به عینه در قیامت به صورت وبال و عذاب مجسم مى شود، پس در این
کلام نوع خاصى از عنایت بکار رفته.
بعضى از مفسرین گفته اند: تقدیر این جمله : (سیجزیهم بوصفهم ) است. بعضى دیگر تقدیر آن را (سیجزیهم جزاء وصفهم ) گرفته و گفته اند: مضاف (جزاء) حذف شده و مضاف الیه (وصفهم ) به جاى آن نشسته است، و به هر حال معنا واضح است.
قد خسر الذین قتلوا
اولادهم سفها بغیر علم...
در این جمله آنچه را که در آیات قبلى از احکام مشرکین نقل کرده بود ابطال نموده مى فرماید: همه آن سخنان زیان کارى و گمراهى است، و متکى بر علم و اهتدا نیست.
در این جمله قتل اولاد، سفاهت و جهل خوانده شده، و نیز از انعام و حرث با جمله (ما رزقهم الله ) تعبیر شده، و تحریم آن، افترا بر خدا خوانده شده تا هم تنبیهى باشد و هم تا اندازهاى جهت خسرانشان ذکر شده باشد، از این رو معناى کلام این مى شود: آنان زیانکار شدند در کشتن فرزندان خود، براى اینکه ندانسته سفاهت به خرج دادند، و نیز زیانکار شدند در اینکه اصنافى از چارپایان و زراعتها را بر خود حرام کردند، چون این عمل افترا بر خدا بود، حاشا بر خدا که چیزى را که به کسى روزى کرده همان چیز را تحریم نماید.
آنگاه با جمله (و هو الذى انشا جنات...) همین معنا را به بیان مفصلترى و با ذکر دلیل عقلى و مصلحت زندگى بشر بیان نموده و با جمله (قل لا اجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه...) مطلب را به دلیل نقل که همان وحى آسمانى است مبرهن ساخت.
بنابراین، معناى آیات پنجگانه مورد بحث این مى شود که : تحریم انواعى از حرث و انعام، ضلالت و لغزشى است از آنان، که نه با حجت عقلى قابل تفسیر و توجیه است و نه با مصالح زندگى بشر سازگار است، و نه از وحى و دلیل نقلى چیزى با آن مساعد است، پس این گروه در این گفتار و راءى خود حیرانند.
و هو الذى انشا جنات
معروشات و غیر معروشات...و غیر متشابه
(شجره معروشه ) آن درختى را گویند که شاخه هایش به وسیله داربست بالا رفته و یکى بر بالاى دیگرى قرار گرفته باشد، مانند درخت انگور. و (عرش ) در اصل لغت به معناى رفع و بلندى است. بنابراین، جنات معروشات عبارت خواهد بود از تاکستانها و باغهاى انگور و مانند آنها، و (جنات غیر معروشات ) باغهایى که درختهاى آن بر تنه خود استوار باشد نه بر داربست.
و اینکه فرمود: (و الزرع مختلفا اکله ) معنایش این است که خوردنیها و دانه هاى آن زرع مختلف است، یکى گندم است و یکى جو، یکى عدس است و آن دیگرى نخود.
مقصود از (متشابه ) و (غیر متشابه ) در جمله (و الزیتون و الرمان متشابها و غیر متشابه ) بطورى که از سیاق برمى آید این است که هر یک از آن میوه ها از نظر طعم و شکل و رنگ و امثال آن هم متشابه دارد و هم غیر متشابه.
کلوا من ثمره اذا
اثمر...
امرى که در اینجا است امر وجوبى نیست، بلکه تنها اباحه را مى رساند، چون از اینکه قبلا مساءله خلقت جنات معروشات و نخل و زرع و غیر آن را خاطر نشان ساخته بود به دست مى آید که امر به خوردن از میوه هاى آنها امر در مورد توهم منع است و معلوم است در چنین موردى صیغه امر تنها اباحه را مى رساند نه وجوب را. در حقیقت تقدیر کلام این است که : (خداوند آن کسى است که جنات و نخل و زرع را آفرید و به شما دستور داد تا از میوه هاى آنها بخورید و امر فرمود که در موقع چیدن آن حق واجبش را بپردازید، و شما را از اسراف در آن منع و نهى کرد) و این سیاق بهترین دلیل است بر اینکه معناى (دستور داد) این است که به شما اجازه داد.
و مقصود از (حق ) در جمله (و اتوا حقه یوم حصاده ) آن حق ثابتى است که متعلق به میوه هاى مذکور مى شود. و بنابراین، ضمیرى که در (حقه ) است به کلمه (ثمر) برمى گردد و اگر فرمود: (حق میوه را بپردازید) به این جهت است که حق مزبور به آن میوه ها تعلق مى گیرد، همچنانکه گفته مى شود: (حق فقراء) چون حق به فقرا ارتباط خاصى دارد، بعضى ها احتمال داده اند که ضمیر مزبور مانند ضمیرى که در: (انه لا یحب المسرفین ) است به خداى تعالى برگردد و معناى آیه این باشد که : حق خدا را بپردازید، چون میوه هاى مذکور انتسابى هم با خداى تعالى دارند، خداى تعالى است که آن میوه ها را ایجاد فرموده است.
به هر حال آیه شریفه به طور اجمال و سربسته از میوه ها و حبوبات حقى براى فقرا قائل شده، و فرموده که در روز درو غلات و چیدن میوه ها حق فقرا باید داده شود. و این اشاره به حکم عقل است، و در حقیقت حکمى را که عقل در این باره دارد امضاء کرده نه اینکه بخواهد مساءله زکات را خاطرنشان سازد، چون این آیه شریفه در مکه نازل شده و تشریع زکات و وجوب آن در مدینه اتفاق افتاده. علاوه براین، اگر آیه شریفه راجع به زکات واجب مى بود مى بایست زکات در همه انواع نامبرده در آیه واجب بوده باشد، و حال آنکه در میان آنها چیزهایى هست که زکات ندارد.
بله، بعید نیست بگوییم این آیه اجمال همان تفصیلى است که بعدا در مدینه نازل شده، چون بطور کلى اصول شرایعى که در مدینه بطور تفصیل نازل شده در مکه بطور اجمال نازل گردیده است، مثلا در آیات مکى به طور اجمال فرموده : (قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم ) - تا آنجا که مى فرماید - (و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
مراد از نهى از اسراف
در: (و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین)
و اینکه فرمود: (و لا تسرفوا) معنایش این است که در استفاده از این میوه ها و غلات از آن حدى که براى معاش شما صالح و مفید است تجاوز مکنید، درست است که شما صاحب آن هستید و لیکن نمى توانید در خوردن آن و بذل و بخشش از آن زیاده روى کنید، و یا در غیر آن مصرفى که خدا معین نموده به کار بزنید مثلا در راه معصیت خدا صرف نمایید. و همچنین فقیرى که از شما مى گیرد نمى تواند در آن اسراف نموده مثلا آن را تضییع کند. پس آیه مطلق و خطاب آن شامل جمیع مردم است چه مالک و چه فقیر. و اینکه بعضى گفته اند: خطاب آیه مختص به مالک آن اموال است. و همچنین اینکه بعضى دیگر گفته اند: خطاب تنها متوجه زمامدارى است که صدقات را از صاحبان این اموال مى گیرد. و همچنین اینکه بعضى گفته اند: معنایش این است که میوه ها را قبل از چیدن مخورید تا در نتیجه حق فقرا را کم کنید. و نیز اینکه عده اى دیگر گفته اند: معناى آیه این است که از دادن مقدار واجب کوتاهى مکنید. و یا گفته اند معنایش این است که : این اموال را در راه معصیت صرف مکنید، صحیح نیست، و با اطلاق آیه و سیاق آن نمى سازد.
(حموله ) به معناى چارپایان بزرگسال است، و از این جهت آنها را حموله مى خوانند که طاقت برداشتن حمل (بار) را دارند. و فرش به معناى خردسالان آنها است، و وجه این تسمیه یا این است که از کوچکى مانند فرش زمینند، و یا این است که مانند فرش لگد مى شوند. امر در جمله (کلوا مما رزقکم الله ) نیز مانند امر قبلى تنها براى اباحه خوردن و امضاى حکم عقل به اباحه آن است.
و معناى اینکه فرمود: (و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین ) این است که : شما در این امرى که خداوند اباحه آنرا تشریع کرده راه پیروى شیطان را پیش مگیرید، و پا در جاى پاى او نگذارید و حلال خدا را حرام مکنید. در سابق نیز گذشت که پیروى خطوات شیطان معنایش همین تحریم حلال است بدون علم.