143 . صفحه 143
هجدهم خرداد :
نفیسه :
آیه 119)- در این آیه موضوع آیه قبل به عبارت دیگرى که توأم با استدلال بیشترى است آمده، مىفرماید: «چرا از حیواناتى نمىخورید که نام خدا بر آنها گفته شده؟ در حالى که آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است» (وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ).
سپس یک صورت را استثناء نموده، و مىگوید: «مگر در صورتى که ناچار شوید» (إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ).
خواه این اضطرار بخاطر گرفتارى در بیابان و گرسنگى شدید بوده باشد و یا گرفتار شدن در چنگال مشرکان و اجبار کردن آنها به این موضوع.
بعد اضافه مىکند که «بسیارى از مردم، دیگران را از روى جهل و نادانى و هوى و هوسها گمراه مىسازند» (وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).در پایان آیه مىفرماید: «پروردگار تو نسبت به آنها که تجاوزکارند آگاهتر است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ).همانها که با دلایل واهى نه تنها از راه حق منحرف مىشوند بلکه سعى دارند دیگران را نیز منحرف سازند.
(آیه 120)- و از آنجا که ممکن است
بعضى این کار حرام را در پنهانى مرتکب شوند در تعقیب آن، در این آیه به عنوان یک قانون
کلى مىگوید:«گناه آشکار و پنهان را رها سازید» (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ).مىگویند:
در زمان جاهلیت عدهاى عقیده داشتند که عمل منافى عفت (زنا) اگر در پنهانى باشد عیبى
ندارد تنها اگر آشکارا باشد گناه است!هم اکنون نیز عملا عدهاى این منطق جاهلى را پذیرفته
و تنها از گناهان آشکار وحشت دارند، اما گناهان پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتکب
مىشوند! آیه فوق به شدت این منطق را محکوم مىسازد.سپس به عنوان یادآورى و تهدید گناهکاران
به سرنوشت شومى که در انتظار آنهاست چنین مىگوید: «آنها که تحصیل گناه کنند به زودى
تکفیر اعمال خود را خواهند دید» (إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ
بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ).
(آیه 121)- در آیات گذشته روى جنبه مثبت مسأله، یعنى خوردن از گوشتهاى حلال تکیه شده بود، ولى در این آیه- براى تأکید هر چه بیشتر- روى جنبه منفى و مفهوم آن تکیه نموده و مىگوید: «از گوشتهایى که نام خدا به هنگام ذبح بر آنها برده نشده است نخورید» (وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ).
سپس با یک جمله کوتاه مجددا این عمل را محکوم کرده مىگوید: «این کار فسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خداست» (وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ).
و براى این که بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تأثیر وسوسههاى شیطانى آنها قرار نگیرند اضافه مىکند: «شیاطین مطالب وسوسه انگیزى بطور مخفیانه به دوستان خود القا مىکنند، تا با شما به مجادله برخیزند» (وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ).
ولى به هوش باشید «اگر تسلیم وسوسههاى آنها شوید، شما هم در صف مشرکان قرار خواهید گرفت» (وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ).
این مجادله و وسوسه شاید اشاره به همان منطقى باشد که مشرکان به یکدیگر القا مىکردند (و بعضى گفتهاند مشرکان عرب آن را از مجوسیان آموخته بودند) که اگر ما گوشت حیوان مرده را مىخوریم به خاطر آن است که خدا آن را کشته یعنى نخوردن مردار یک نوع بىاعتنایى به کار خداست! غافل از آن که آنچه به مرگ طبیعى مىمیرد علاوه بر این که غالبا بیمار است، سر بریده نیست و خونهاى کثیف در لابلاى گوشتهاى آن مىماند و فاسد مىشود و گوشت را هم آلوده و فاسد مىکند.
(آیه 122)-نقل شده است: «أبو جهل» که از دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود روزى سخت آن حضرت را آزاد داد، «حمزه» عموى شجاع پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که تا آن روز اسلام را نپذیرفته بود و همچنان در باره آیین او مطالعه و اندیشه مىکرد، و در آن روز از جریان کار أبو جهل و برادرزاده خویش باخبر شد، سخت برآشفت و یکسره به سراغ أبو جهل رفت و چنان بر سر- یا بینى او- کوفت که خون جارى شد، ولى أبو جهل با تمام نفوذى که داشت، به ملاحظه شجاعت فوق العاده حمزه از نشان دادن عکس العمل خوددارى کرد.سپس حمزه به سراغ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و اسلام را پذیرفت و تا واپسین دم عمر، از این آیین آسمانى دفاع مىکرد.آیه درباره این حادثه نازل گردید و وضع ایمان حمزه و پافشارى أبو جهل را در کفر و فساد مشخص ساخت.از بعضى روایات نیز استفاده مىشود که آیه در مورد ایمان آوردن عمار یاسر و اصرار أبو جهل در کفر نازل گردیده است.ارتباط این آیه و آیه بعد با آیات قبل از این نظر است که در آیات گذشته اشاره به دو دسته مؤمن خالص و کافر لجوج شده بود، در اینجا نیز با ذکر دو مثال جالب و روشن وضع این دو طایفه مجسم گردیده است.نخست این که افرادى را که در گمراهى بودند، سپس با پذیرش حق و ایمان تغییر مسیر دادهاند تشبیه به مردهاى مىکند که به اراده و فرمان خدا زنده شده است (أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ).ایمان افراد را دگرگون مىسازد و در سراسر زندگى آنها اثر مىگذارد و آثار حیات را در تمام شؤون آنها آشکار مىنماید.
سپس مىگوید: «ما براى چنین افراد نورى قرار دادیم که با آن در میان مردم راه بروند» (وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ).منظور از این «نور» تنها قرآن و تعلیمات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازهاى به انسان مىبخشد افق دید او را از زندگى محدود مادى و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسیع فرو مىبرد.در پرتو این نور مىتواند راه زندگى خود را در میان مردم پیدا کند، و از بسیارى اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفکر محدود مادى، و یا غلبه خودخواهى و هوى و هوس، گرفتار آن مىشوند مصون و محفوظ بماند.و این که در روایات اسلامى مىخوانیم:المؤمن ینظر بنور اللّه «انسان با ایمان با نور خدا نگاه مىکند» اشاره به همین حقیقت است.سپس چنین فرد زنده و فعال و نورانى و مؤثرى را با افراد بىایمان لجوج مقایسه کرده، مىگوید:«آیا چنین کسى همانند شخصى است که در امواج ظلمتها و تاریکیها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمىگردد»؟!(کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها).از هستى و وجود این گونه افراد در حقیقت چیزى جز یک شبح، یک قالب، یک مثال و یک مجسمه باقى مانده است، هیکلى دارند بىروح و مغز و فکرى از کار افتاده! و در پایان آیه اشاره به علت این سرنوشت شوم کرده، مىگوید: «این چنین اعمال کافران در نظرشان جلوه داده شده است»(کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 123)- و از آنجا که قهرمان این ماجرا در جهت نفى «ابو جهل» بود، و او از سردمداران مشرکان مکّه و قریش محسوب مىشد در این آیه اشاره به وضع این رهبران گمراه و زعماى کفر و فساد کرده مىفرماید: «این چنین قرار دادیم در هر شهر و آبادى بزرگانى را که طریق گناه پیش گرفتند و با مکر و فریب و نیرنگ مردم را از راه منحرف ساختند» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها).یعنى، سر انجام نافرمانى و گناه فراوان این شد که رهزن راه حق شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند.و در پایان آیه مىگوید:«آنها جز به خودشان نیرنگ نمىزنند ولى نمىفهمند و متوجه نیستند» (وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).از این آیه به خوبى استفاده مىشود که مفاسد و بدبختیهایى که دامن اجتماعات را مىگیرد از بزرگترها و سردمداران اقوام سر چشمه مىگیرد و آنها هستند که با انواع حیله و نیرنگ راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم مىپوشانند.
(آیه 124)-نقل شده که: این آیه در باره ولید بن مغیره (که از سران معروف بتپرستان بود و به اصطلاح مغز متفکر آنها محسوب مىشد)نازل گردیده است، او به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگفت: اگر نبوت راست باشد من به احراز این مقام از تو سزاوارترم، زیرا هم سنّم از تو بیشتر است و هم مالم! در این آیه اشارهاى کوتاه و پرمعنى به طرز تفکّر و ادعاهاى مضحک این سردمداران باطل و «اکابر مجرمیها» کرده مىگوید:«هنگامى که آیهاى از طرف خدا براى هدایت آنها فرستاده مىشد مىگفتند: ما هرگز ایمان نمىآوریم، مگر این که به ما نیز همان مقامات و آیاتى که به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود» (وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ).
قرآن پاسخ روشنى به آنها مىدهد و مىگوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادى انتخاب کند! زیرا «خداوند از همه بهتر مىداند رسالت خود را در کجا قرار دهد» (اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ).روشن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگى روحى، پاکى ضمیر، سجایاى اصیل انسانى، فکر بلند و اندیشه قوى، و بالاخره تقوى و پرهیزکارى فوق العادهاى در مرحله عصمت است، و وجود این صفات مخصوصا آمادگى براى مقام عصمت چیزى است که جز خدا نمىداند، و چقدر فرق است میان این شرایط و میان آنچه آنها فکر مىکردند.
جانشین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز تمام صفات و برنامههاى او را، به جز وحى و تشریع، دارد یعنى هم حافظ شرع و شریعت است و هم پاسدار مکتب و قوانین او و هم رهبر معنوى و مادى مردم، لذا باید او هم داراى مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خویش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتماد گردد.و به همین دلیل انتخاب او نیز به دست خداست نه از طریق انتخاب مردم و شورى و خدا مىداند این مقام را در چه جایى قرار دهد نه خلق خدا! و در آخر آیه سرنوشتى را که در انتظار این گونه مجرمان و رهبران پر ادعاى باطل است بیان کرده، مىگوید: «به زودى این گنهکاران به خاطر مکر و فریبى که براى گمراه ساختن مردم به کار زدند، گرفتار کوچکى و حقارت در پیشگاه خدا و عذاب شدید خواهند شد» (سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ).این خودخواهان مىخواستند با کارهاى خلاف خود موقعیت و بزرگى خویش را حفظ کنند، ولى خدا آنها را آنچنان «تحقیر» خواهد کرد که دردناکترین شکنجههاى روحى را احساس کنند.