145 . صفحه 145
بیستم اردیبهشت :
نفیسه :
(آیه 132)- و سر انجام آنها را در
این آیه خلاصه کرده، چنین مىگوید:«هر یک از این دستهها(نیکوکار و بدکار، فرمانبردار
و قانون شکن، حق طلب و ستمگر) درجات و مراتبى بر طبق اعمال خود در آنجا دارند و پروردگارت
هیچ گاه از اعمال آنها غافل نیست، بلکه همه را مىداند و به هر کس آنچه لایق است مىدهد»
(وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).این
آیه بار دیگر بر این حقیقت تأکید مىکند که تمام مقامها و «درجات» و «درکات» زاییده
اعمال خود آدمى است و نه چیز دیگر
(آیه 133)- این آیه در واقع استدلالى
است براى آنچه در آیات پیش در زمینه عدم ظلم پروردگار بیان شد، مىگوید: «پروردگار
تو، هم بىنیاز است، و هم رحیم و مهربان» (وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ).بنابراین،
دلیلى ندارد که بر کسى کوچکترین ستم روا دارد، زیرا کسى ستم مىکند که یا نیازمند باشد
یا خشن و سنگدل به علاوه نه نیازى به اطاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان، زیرا«اگر
بخواهد همه شما را مىبرد و به جاى شما کسان دیگرى را که بخواهد جانشین مىسازد همان
طور که شما را از دودمان انسانهاى دیگرى که در بسیارى از صفات با شما متفاوت بودند
آفرید»(إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ کَما أَنْشَأَکُمْ
مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ).بنابراین، او هم بىنیاز و هم مهربان و هم قادر بر
هر چیز است با این حال تصور ظلم در باره او ممکن نیست.
(آیه 134)- و با توجه به قدرت بىپایان
او روشن است که: «آنچه به شما در زمینه رستاخیز و پاداش و کیفر وعده داده خواهد آمد
و کمترین تخلفى در آن نیست» (إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ). «و شما هرگز نمىتوانید از
قلمرو حکومت او خارج شوید و از پنجه عدالت او فرار کنید» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ).
(آیه 135)- سپس به پیامبر دستور مىدهد
که «آنها را تهدید کن و بگو: اى قوم من! هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید من
هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودى خواهید دانست سر انجام
نیک و پیروزى نهایى با کیست اما بطور مسلم ظالمان و ستمگران پیروز نخواهند شد و روى
سعادت را نخواهند دید»(قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
(آیه 136)- بار دیگر براى ریشه کن
ساختن افکار بت پرستى از مغزها به ذکر عقاید و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشرکان پرداخته
و با بیان رسا خرافى بودن آنها را روشن مىسازد.نخست مىگوید: «کفار مکّه و سایر مشرکان
سهمى از زراعت و چهارپایان خود را براى خدا و سهمى نیز براى بتها قرار مىدادند، و
مىگفتند: این قسمت مال خداست و این هم مال شرکاى ما، یعنى بتهاست»(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ
مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ
وَ هذا لِشُرَکائِنا).سپس اشاره به داورى عجیب آنها در این باره کرده، مىگوید: «سهمى
را که براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمىرسید و اما سهمى را که براى خدا قرار
داده بودند به بتها مىرسید»(فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ
ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلى شُرَکائِهِمْ).هر گاه بر اثر حادثهاى قسمتى از
سهمى که براى خدا از زراعت و چهارپایان قرار داده بودند آسیب مىدید و نابود مىشد
مىگفتند: مهم نیست خداوند بىنیاز است، اما اگر از سهم بتها از بین مىرفت سهم خدا
را به جاى آن قرار مىدادند و مىگفتند: بتها نیاز بیشترى دارند.در پایان آیه با یک
جمله کوتاه این عقیده خرافى را محکوم مىسازد و مىگوید: «چه بد حکم مىکنند» (ساءَ
ما یَحْکُمُونَ).چه حکمى از این زشتتر و ننگینتر که انسان قطعه سنگ و چوب بىارزشى
را بالاتر از آفریننده جهان هستى فکر کند، آیا انحطاط فکرى از این بالاتر تصور مىشود؟!
(آیه 137)- قرآن در این آیه اشاره
به یکى دیگر از زشتکاریهاى بتپرستان و جنایتهاى شرم آور آنها کرده مىگوید: «همان
طور (که تقسیم آنها در مورد خداوند و بتها در نظرشان جلوه داشت و این عمل زشت و خرافى
و حتى مضحک را کارى پسندیده مىپنداشتند) همچنین شرکاى آنها قتل فرزندان را در نظر
بسیارى از بتپرستان جلوه داده بود» (وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ).
تا آنجا که کشتن بچههاى خود را یک نوع افتخار و یا عبادت محسوب مىداشتند.منظور از «شرکاء» در اینجا بتها هستند که به خاطر آنان گاهى فرزندان خود را قربانى مىنمودند و یا نذر مىکردند که اگر فرزندى نصیب آنها شد آن را براى بت قربانى کنند، همان طور که در تاریخ بتپرستان قدیم گفته شده است.و بنابراین نسبت «تزیین» به بتها به خاطر آن است که علاقه و عشق به بت آنها را وادار به این عمل جنایت بار مىکرد.سپس قرآن مىگوید:«نتیجه این گونه اعمال زشت این بود که «بتها و خدمه آن، مشرکان را به هلاکت بیفکنند و دین و آیین حق را مشتبه سازند و آنها را از رسیدن به یک آیین پاک محروم نمایند» (لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ).قرآن مىگوید: «اما با این همه اگر خدا مىخواست مىتوانست به اجبار جلو آنها را بگیرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ).ولى اجبار بر خلاف سنت خداست، خداوند خواسته بندگان، آزاد باشند تا راه تربیت و تکامل هموار گردد زیرا در اجبار نه تربیت است و نه تکامل.
و در پایان مىفرماید:اکنون که چنین است و آنها در میان یک چنین اعمال خرافى زشت و ننگینى غوطهورند و حتى قبح آن را درک نمىکنند، و از همه بدتر این که گاهى آن را به خدا نیز نسبت مىدهند «آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار» و به تربیت دلهاى آماده و مستعد بپرداز (فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ).
مریم :
و لکل درجات مما عملوا و ما ربک بغافل عما یعملون
متعلق لفظ کل ضمیرى است که به دو طایفه جن و انس برمى گردد و در آیه حذف شده، و معناى آیه این است که :
براى هر یک از دو طایفه جن و انس درجاتى است از عمل، چون اعمال مختلف است و اختلاف اعمال باعث اختلاف درجات صاحبان اعمال است، و خداوند از آنچه که این دو طایفه مى کنند غافل نیست.
نفى جمیع انحاء ظلم از خداى متعال در جمله : (و
ربک الغنى ذوالرحمة)
و ربک الغنى ذو الرحمة...
این جمله بیان عامى است براى نفى جمیع انحاى ظلم در خلقت از خداوند. توضیح اینکه : ظلم که عبارت است از بکار بستن چیزى در غیر موردش و به عبارت دیگر تباه ساختن حقى، پیوسته براى یکى از دو منظور انجام مى گیرد: یا براى احتیاجى است که ظالم به وجهى از وجوه داشته و با ظلم، آن احتیاج را رفع مى کند، مثلا نفعى که یا خودش و یا دوستش به آن محتاج است به دست مى آورد، و یا بدان وسیله ضررى از خودش و یا از کسى که دوستش میدارد دفع مى کند. و یا به خاطر شقاوت و قساوت قلبى است که دارد، و از رنج مظلوم و مصیبت او متاءثر نمى شود. و خداى سبحان از این هر دو صفت زشت منزه است نه احتیاج به ظلم دارد چون غنى بالذات است، و نه شقاوت و قساوت دارد چون داراى رحمت مطلقى است که همه موجودات هر کدام به مقدار قابلیت و لیاقت خود از رحمت او متنعمند، پس او به احدى ظلم نمى کند، این است آن معنایى که جمله : (و ربک الغنى ذو الرحمة ) بر آن دلالت مى کند، پس معناى آیه این شد که : پروردگار تو آن کسى است که متصف است به غناى مطلقى که آمیخته به فقر و احتیاج نیست و نیز متصف است به رحمت مطلقى که تمامى موجودات را فرا گرفته است.
و مقتضاى آن این است که او به ملاک غنایى که دارد میتواند همه شما را از بین برده و به ملاک رحمتش هر مخلوق دیگرى را که بخواهد بجاى شما بنشاند، همچنانکه به رحمتش شما را از ذریه قوم دیگرى آفرید و آن قوم را به ملاک غنایى که از آنان داشت از بین برد و منقرض ساخت. و در اینکه فرمود: (ما یشاء: هر چه را بخواهد) و نفرمود: (من یشاء: هر که را بخواهد) اشاره است به سعه قدرت او.
ان ما توعدون لات
و ما انتم بمعجزین
یعنى امر خدا در باره بعث و جزا که همان وعده هاى از طریق وحى است آمدنى و محقق شدنى است و شما عاجز کننده خدا نیستید تا او را از تحقق دادن امرش مانع شوید. بنابراین، جمله مورد بحث تاءکید آن وعده و وعیدى است که در جملات قبل بود.
قل یا قوم اعملوا
على مکانتکم انى عامل...
(مکانت ) به معناى منزلت و آن حالتى است که صاحب منزلت در آن حال به سر مى برد.
و کلمه (عاقبت ) به معناى سرانجام و منتهى الیه امر هر چیزى است، و این کلمه به طورى که مى گویند در اصل مانند (عقبى ) مصدر بوده، و اینکه گفته اند: (کانت له عاقبة الدار) کنایه است از رسیدن به مقصد و به نتیجه سعى و کوشش، و در آیه مورد بحث برگشت به ابتداى کلام است، چون در چند آیه قبل که مطالب مورد بحث آغاز مى شد فرموده بود: (اتبع ما اوحى الیک من ربک لا اله الا هو و اعرض عن المشرکین ) و اینک در این جمله نیز مى فرماید: به ایشان بگو ادامه دهید به آنچه که مى کردید به زودى خواهید دانست که کوشش کدامیک از دو فریق به نتیجه مى رسد.
و اینکه فرمود: (ادامه دهید) تهدید به صورت امر است و معنایش این است که : شما ظلم خود را و من ایمان و دعوت به توحیدم را ادامه مى دهیم و چیزى نمیگذرد که خواهید فهمید سعادتمند کیست و سعى کدامیک از من و شما به نتیجه مى رسد، و به طور قطع بدانید که در این میان من پیروزم نه شما که با شرک و گناه ظلم کردید، چون هیچ وقت ستمکار در ستمى که مى کند رستگار نمى شود.
بعضى از مفسرین گفته اند: جمله : (انى عامل ) حکایت کلام خود پروردگار است، و خداى تعالى است که مى فرماید: من بعث و جزایى را که وعده دادهام عملى مى کنم و لکن این معنا فاسد و دلیل فسادش در خود آیه است که مى فرماید: (فسوف تعلمون من تکون له عاقبة الدار).
و جعلوا لله مما ذرا
من الحرث و الانعام نصیبا...
کلمه (ذرء) به معناى ایجاد بر وجه اختراع است، و گویا معناى اصلیش ظهور بوده. و کلمه (حرث ) به معناى زراعت است. و اینکه فرمود: (بزعمهم : به خیالشان ) یک نوع تنزیه است و معناى (سبحانه ) را که در آیه (و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه ) است افاده مى کند، و (زعم ) در لغت عرب به معناى اعتقاد است، و لیکن غالبا در اعتقاداتى استعمال مى شود که مطابق با واقع نباشد.
و اگر در جمله و (هذا لشرکائنا)، شرکا را به مشرکین نسبت داده براى این است که قائلین به شرکا همان مشرکین بودند، ایشان چنین خدایانى را اثبات نموده به آنها اعتقاد مى ورزیدند، پس این اطلاق نظیر (ائمة الکفر و ائمتهم و اولیاؤ هم ) است.
بعضى دیگر گفته اند: اطلاق مزبور از این باب نیست، بلکه از این جهت است که مشرکین خدایان خود را شریک در اموال خود مى دانستند، و مقدارى از اموال خود را در راه آنها خرج مى کردند.
به هر تقدیر، مجموع دو جمله مورد بحث یعنى جمله : (هذا لله بزعمهم ) و جمله (هذا لشرکائنا) از باب تفریع تفصیل بر اجمال است، قبلا بطور اجمال فرموده بود: (از آفریده هاى خدا بهره و سهمى براى خدا قرار دادند) و سپس آنرا تفسیر نموده و بطور تفصیل فرمود: پس گفتند: این براى خداى عالم و این براى خدایان ما و بدین وسیله زمینه را براى بیان حکم دیگرى نیز فراهم نمود، و آن حکم این بود که مى گفتند: (آنچه که سهم شرکا است به خدا عاید نمى شود، و لیکن آنچه که سهم خدا است به شرکا هم مى رسد).
و چون این حکم علاوه بر اینکه از اصل باطل و افتراى به خدا است توهین به خداى تعالى و ساحت او را کوچکتر از جانب بتها دانستن است، لذا خداى تعالى با جمله (ساء ما یحکمون ) آنرا تقبیح فرمود.
غیر از ابن عامر سایر قراء کلمه (زین ) را به فتح زاء و به صیغه معلوم خوانده و کلمه (قتل ) را هم به فتح لام قرائت نموده و آنرا مفعول (زین ) گرفتهاند، و کلمه (اولادهم ) را به کسر دال خوانده و آنرا مضاف الیه کلمه (قتل ) و مفعول آن دانسته و کلمه (شرکاؤ هم ) را فاعل (زین ) گرفتهاند، و بنابراین قرائت معناى آیه چنین مى شود: (بتها با محبوبیت و واقعیتى که در دلهاى مشرکین داشتند فرزندکشى را در نظر بسیارى از آنان زینت داده و تا آنجا در دلهاى آنان نفوذ پیدا کرده بودند که فرزندان خود را به منظور تقرب به آنها براى آنها قربانى مى کردند) همچنانکه تاریخ این مطلب را در باره بت پرستان و ستاره پرستان قدیم نیز ضبط کرده است، البته باید دانست که این قربانیها غیر از موؤ ده هایى است که در بنى تمیم معمول بوده، زیرا موؤ ده عبارت بوده از دخترانى که زنده به گور مى شدند، و آیه شریفه دارد که اولاد خود را قربانى مى کردند، و اولاد هم شامل دختران مى شود و هم شامل پسران.
بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از (شرکاء) شیطانها هستند، و بعضى مقصود از آن را خدام بتکده و بعضى دیگر گمراهان از مردم دانستهاند.
و اما ابن عامر در میان قراء کلمه (زین ) را به ضم زاء قرائت کرده و صیغه مزبور را مبنى بر مفعول و (کلمه ) قتل را به ضم لام و نائب از فاعل (زین ) و کلمه (اولادهم ) را به نصب و مفعول قتل گرفته و کلمه (شرکاؤ هم ) را به صداى زیر و مضاف الیه قتل و فاعل آن دانسته و کلمه (اولادهم ) را فاصله بین مضاف (قتل ) و مضاف الیه (شرکاءهم ) انداخته است.
(لیردوهم و لیلبسوا علیهم دینهم ) - (ارداء) در لغت به معناى هلاک کردن و در اینجا مراد از آن هلاک نمودن مشرکین است به کفران نعمت خدا و ستم بر مخلوق او. و (لبس ) به معناى خلط کردن و مراد در اینجا این است که دین آنان را که دین باطلى بود به صورت دین حق در نظرشان درآورده اند، بنابراین ضمیر: (هم ) که سه مرتبه در جمله آمده در هر سه جا به (کثیر من المشرکین ) برمى گردد.
بعضى دیگر از مفسرین گفته اند: معناى (ارداء) همان هلاک ساختن ظاهرى و کشتن است و اگر این حرف صحیح باشد لازمهاش این است که ضمیر اولى به اولاد و دومى و سومى به (کثیر من المشرکین ) برگردد، و یا به عنایتى همه به مشرکین عاید شود، و به هر حال معناى آیه روشن است.