قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ق.ظ

215 . صفحه 215




بیست و هشتم تیر :


(آیه 54)- در این آیه روى عظمت این مجازات مخصوصا در قیامت تکیه کرده، مى‏گوید: آن چنان عذاب الهى وحشتناک و هول انگیز است که «اگر هر یک از ستمکاران مالک تمام ثروتهاى روى زمین باشند، حاضرند همه آن را بدهند» تا از این کیفر سخت رهایى یابند (وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ).
در واقع آنها حاضرند بزرگترین رشوه‏اى را که مى‏توان تصور کرد، براى رهایى از چنگال عذاب الهى بدهند تا سر سوزنى از مجازاتشان کاسته شود، اما کسى از آنها نمى‏پذیرد.
مخصوصا بعضى از این مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن این که: «آنها هنگامى که عذاب را ببینند (پشیمان مى‏شوند اما) پشیمانى خود را کتمان مى‏کنند» مبادا رسواتر شوند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ).
سپس تأکید مى‏کند: «که با همه این احوال در میان آنها به عدالت داورى مى‏شود، و ظلم و ستمى درباره آنان نخواهد شد» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).


(آیه 55)- سپس براى این که مردم این وعده‏ها و تهدیدهاى الهى را به شوخى نگیرند و فکر نکنند خداوند از انجام اینها عاجز است، اضافه مى‏کند: «آگاه باشید آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» و مالکیت و حکومت او تمام جهان هستى را فرا گرفته و هیچ کس نمى‏تواند از کشور او بیرون رود (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض) و نیز «آگاه باشید وعده خداوند (در مورد مجازات مجرمان) حق است هر چند بسیارى از مردم (که ناآگاهى، سایه شوم بر روانشان افکنده) این حقیقت را نمى‏دانند» (أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

(آیه 56)- این آیه نیز تأکید مجددى روى همین مسأله حیاتى است که مى‏گوید: «خداوند است که زنده مى‏کند، و اوست که مى‏میراند» (هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ).
بنابراین هم توانایى بر مرگ و میراندن بندگان دارد و هم زنده کردن آنها براى دادگاه رستاخیز.
«و سر انجام همه شما به سوى او باز مى‏گردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
و پاداش همه اعمال خویش را در آنجا خواهید یافت.

(آیه 57)- قرآن رحمت بزرگ الهى! در قسمتى از آیات گذشته بحثهایى در زمینه قرآن آمده، و گوشه‏اى از مخالفتهاى مشرکان در آن منعکس گردیده بود، در این آیه به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى، تمام انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى مردم! از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمده» (یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
«و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلهاست» (وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ).
«و چیزى که مایه هدایت و راهنمایى است» (وَ هُدىً).
«و رحمت براى مؤمنان است» (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى‏دهد.
مرحله اول: مرحله «موعظه و اندرز» است.
مرحله دوم: پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم: مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى‏گیرد.
و مرحله پنجم: مرحله‏اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود.


(آیه 58)- در این آیه براى تکمیل این بحث و تأکید روى این نعمت بزرگ الهى یعنى قرآن مجید که از هر نعمتى برتر و بالاتر است، مى‏فرماید:«بگو: اى پیامبر! این مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى‏پایان او (و این کتاب بزرگ آسمانى که جامع همه نعمتهاست) باید خشنود بشوند» نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبیله‏هاشان (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا).
زیرا «این سرمایه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى کرده‏اند بهتر و بالاتر است» و هیچ یک از آنها قابل مقایسه با این نیست (هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ).


(آیه 59)- در آیات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدایت و رحمتى که در این کتاب آسمانى است در میان بود، و در این آیه به همین مناسبت از قوانین ساختگى و خرافى و احکام دروغین مشرکان سخن مى‏گوید.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: چرا این روزیهایى را که خداوند براى شما نازل کرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار داده‏اید»؟ (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا).
و بر طبق سنن خرافى خود پاره‏اى از چهارپایان و همچنین قسمتى از زراعت و محصول کشاورزى خود را تحریم نموده‏اید.
«بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده است (چنین قوانینى را وضع کنید) یا بر خدا افترا مى‏بندید»؟ (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ).


(آیه 60)- اکنون که مسلم شد آنها با این احکام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بسته‏اند، اضافه مى‏کند: «آنها که بر خدا دروغ مى‏بندند، در باره مجازات روز قیامت چه مى‏اندیشند»؟ آیا تأمینى براى رهایى از این کیفر دردناک به دست آورده‏اند؟
(وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
اما «خداوند فضل و رحمت گسترده‏اى بر مردم دارد» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ).
به همین دلیل آنها را در برابر این گونه اعمال زشتشان فورا کیفر نمى‏دهد.
ولى آنها به جاى این که از این مهلت الهى استفاده کنند و عبرت گیرند و شکر آن را به جا آورند و به سوى خدا بازگردند «اکثر آنان (غافلند و) سپاس این نعمت بزرگ را به جا نمى‏آورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).


(آیه 61)- و براى این که تصور نشود این مهلت الهى دلیل بر عدم احاطه علم پروردگار بر کارهاى آنهاست، در این آیه این حقیقت را به رساترین عبارت بیان مى‏کند که او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمین و جزئیات اعمال بندگان آگاه و با خبر است، و مى‏گوید: «در هیچ حالت و کار مهمى نمى‏باشى، و هیچ آیه‏اى از قرآن را تلاوت نمى‏کنى، و هیچ عملى را انجام نمى‏دهید مگر این که ما شاهد و ناظر بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن عمل مى‏شوید» (وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ).
سپس با تأکید بیشتر این مسأله را تعقیب کرده، مى‏گوید: «کوچکترین چیزى در زمین و آسمان حتى به اندازه سنگینى ذره بى‏مقدارى، از دیدگاه علم پروردگار تو مخفى و پنهان نمى‏ماند، و نه کوچکتر از این و نه بزرگتر از این مگر این که همه اینها در لوح محفوظ و کتاب آشکار علم خدا ثبت و ضبط است» (وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
در آیه فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بیان شده است درسى که مى‏تواند آنها را در مسیر حق به راه اندازد و از کجرویها و انحرافات باز دارد. و آن این که: به این حقیقت توجه داشته باشیم که هر گامى بر مى‏داریم و هر سخنى که مى‏گوییم و هر اندیشه‏اى که در سر مى‏پرورانیم، و به هر سو نگاه مى‏کنیم، و در هر حالى هستیم، نه تنها ذات پاک خدا بلکه فرشتگان او نیز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مى‏نگرند.
بى‏جهت نیست که امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله هر زمان این آیه را تلاوت مى‏کرد شدیدا گریه مى‏نمود».
جایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن همه اخلاص و بندگى و آن همه خدمت به خلق و عبادت خالق از کار خود در برابر علم خدا ترسان باشد، حال ما و دیگران معلوم است.



اعظم :




چند حدیث در مورد اهمیت قرآن :

حضرت علی (ع) : روز قیامت ندا می دهند که در کشاورزی گرفتار آفتی میشود ، جز آنان که در مزرعه قرآن کشتند ، پس در زمین قران کشت کنید .


پیامبر (ص) فرمود : هرکس را که خداوند به نعمت اسلام و فهم قرآن مفتخر ساخت ولی او احساس بدبختی کند واقعا بدبخت است و تا روز قیامت مهر بدبختی بر پیشانی او زده می شود .


                                          

یونس 57


بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ

یَا أَیُّهَا النَّاسُ
قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ
وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ
ای مردم
همانا برای شما موعظه‌ای از جانب پروردگارتان آمد و شفایی برای آن‌چه در دل‌های شماست.
و هدایت و رحمت ویژه‌ای برای مؤمنان.
...
آی همه مردمان قرن بی‌سر و سامانِ بیست و یک!
خسته نشدید؟ کمی وعظ نمی‌خواهید؟ هنوز دل‌هایتان پیِ شفاء نیست؟
آی همه مؤمنان!
دل شما چطور؟ هدایت ناب نمی‌خواهد للّتی هی اَقوَم؟ مهربانی خاص چطور؟

 مریم روستا



                                      
یونس58


بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ
هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ
بگو به فضل و به رحمت خداست که(مؤمنان) باید شادمان بشوند.
این از هر چه اندوخته‌اند بهتر است.
...
راستی که چه فرق است میان آن‌چه ما را شاد می‌کند،
با آن‌چه که باید ما را شاد کند.
با این‌همه
قد دل‌خوشی‌هام چه بلند می‌شود این آیه را که می‌خوانم.

 مریم روستا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۸
* مسافر
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ق.ظ

214 . صفحه 214



بیست و هفتم تیر :



نفیسه :



(آیه 43)- «و گروهى دیگر از آنان چشم به تو مى‏دوزند و اعمال تو را مى‏نگرند» که هر یک نشانه‏اى از حقانیت و صدق گفتار تو را در بر دارد، اما گویى کورند و نابینا (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ).

«آیا با این حال تو مى‏توانى این نابینایان را هدایت کنى هر چند فاقد بصیرت باشند» (أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ).


(آیه 44)- ولى این نارسایى فکر و ندیدن چهره حق و ناشنوایى در برابر گفتار خدا،چیزى نیست که با خود از مادر به این جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى کرده باشد، بلکه این خود آنها بوده‏اند که با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصیان در برابر حق روح خود را تاریک و چشم بصیرت و گوش شنوایشان را از کار انداختند «چرا که خداوند به هیچ کس از مردم ستم نمى‏کند، ولى مردمند که به خویشتن ستم روا مى‏دارند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).


(آیه 45)- به دنبال شرح بعضى از صفات مشرکان در آیات گذشته، در اینجا اشاره به وضع دردناکشان در قیامت کرده، مى‏گوید: «به خاطر بیاور آن روز را که خداوند همه آنها را محشور و جمع مى‏کند در حالى که چنان احساس مى‏کنند که تمام عمرشان در این دنیا بیش از ساعتى از یک روز نبوده، به همان مقدار که یکدیگر را ببینند و بشناسند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: در آن روز به همه آنها ثابت مى‏شود «افرادى که روز رستاخیز و ملاقات پروردگار را تکذیب کردند، زیان بردند»، و تمام سرمایه‏هاى وجود خود را از دست دادند بى‏آنکه نتیجه‏اى بگیرند (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).
«و اینها (به خاطر این تکذیب و انکار و اصرار بر گناه و لجاجت) آمادگى هدایت نداشتند» (وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ). چرا که قلبشان تاریک و روحشان ظلمانى بود.


(آیه 46)- در این آیه به عنوان تهدید کفار و تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏گوید:«اگر ما قسمتى از مجازاتهایى را که به آنها وعده داده‏ایم به تو نشان دهیم (و در زمان حیات خود عذاب و مجازات آنها را ببینى) و یا اگر (پیش از آن که به چنین سرنوشتى گرفتار شوند) تو را از این دنیا ببریم به هر حال بازگشتشان به سوى ماست. سپس خداوند شاهد و گواه اعمالى است که انجام مى‏دادند» (وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ).


(آیه 47)- در این آیه یک قانون کلى درباره همه پیامبران و از جمله پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و همه امتها از جمله امتى که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏زیسته‏اند بیان کرده، مى‏گوید: «هر امتى رسول و فرستاده‏اى از طرف خدا دارد» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ).
«هنگامى که فرستاده آنها آمد (و ابلاغ رسالت کرد و گروهى در برابر حق تسلیم شدند و پذیرفتند و گروهى به مخالفت و تکذیب برخاستند) به عدالت در میان آنها داورى مى‏شود و به هیچ کس ستمى نمى‏شود»، مؤمنان و نیکان مى‏مانند و بدان و مخالفان یا نابود مى‏شوند و یا محکوم به شکست (فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
همان گونه که در باره پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و امت معاصرش چنین شد.
بنابراین قضاوت و داورى که در این آیه به آن اشاره شده همان قضاوت تکوینى و اجرایى در این دنیاست.


(آیه 48)- به دنبال تهدیدهایى که در آیات سابق راجع به عذاب و مجازات منکران حق ذکر شد در این آیه از قول آنها چنین نقل مى‏کند که از روى استهزاء و مسخره و انکار «مى‏گویند: این وعده‏اى که در مورد نزول عذاب مى‏دهى اگر راست مى‏گویى چه موقع است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
آنها با این تعبیر مى‏خواستند بى‏اعتنایى کامل خود را به تهدیدهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نشان دهند.


(آیه 49)- مجازات الهى در دست من نیست! در برابر این سؤال خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که از چند راه به آنها پاسخ گوید نخست این که مى‏فرماید:
«به آنها بگو: (وقت و موعد این کار در اختیار من نیست) من مالک سود و زیانى براى خود نیستم (تا چه رسد براى شما) مگر آنچه خدا بخواهد و اراده کند» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
من تنها پیامبر و فرستاده اویم، تعیین موعد نزول عذاب، تنها به دست اوست.
این جمله در حقیقت اشاره به توحید افعالى است که در این عالم همه چیز به خدا باز مى‏گردد، و هر کار از ناحیه اوست، اوست که با حکمتش مؤمنان را پیروزى مى‏دهد و اوست که با عدالتش منحرفان را مجازات مى‏کند.
بدیهى است این منافات با آن ندارد که خداوند به ما نیروها و قدرتهایى داده است که به وسیله آن مالک قسمتى از سود و زیان خویش هستیم و مى‏توانیم در باره سرنوشت خویش تصمیم بگیریم.
سپس قرآن به پاسخ دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «هر قوم و جمعیتى زمان و اجل معینى دارند، به هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخیر خواهند کرد و نه ساعتى پیشى خواهند گرفت» (لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ).
در واقع قرآن به مشرکان اخطار مى‏کند که بى‏جهت عجله نکنند، به هنگامى که اجل آنها فرا برسد، لحظه‏اى این عذاب تأخیر و تقدیم نخواهد داشت.


(آیه 50)- در این آیه سومین پاسخ را مطرح کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اگر عذاب پروردگار شب هنگام یا در روز به سراغ شما بیاید» امر غیر ممکنى نیست، و آیا شما مى‏توانید این عذاب ناگهانى را از خود دفع کنید؟ (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً).
«با این حال مجرمان و گنهکاران در برابر چه چیز عجله مى‏کنند» (ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ).

(آیه 51)- و در این آیه چهارمین پاسخ را به آنها چنین مى‏گوید: «یا این که آنگاه که واقع شد، به آن ایمان مى‏آورید» و گمان مى‏کنید که ایمان شما پذیرفته مى‏شود، این خیال باطلى است (أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ).
چرا که پس از نزول عذاب، درهاى توبه به روى شما بسته مى‏شود و ایمان کمترین اثرى ندارد، بلکه به شما گفته مى‏شود:«حالا ایمان مى‏آورید، در حالى که قبلا (از روى استهزاء و انکار) براى عذاب عجله مى‏کردید»؟ (آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).


(آیه 52)- این مجازات دنیاى آنهاست، «سپس در روز رستاخیز به کسانى که ستم کردند، گفته مى‏شود بچشید عذاب ابدى را!» (ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ).
«آیا جز بدانچه انجام دادید کیفر داده مى‏شوید»؟ (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).
این در واقع اعمال خود شماست که دامانتان را گرفته است، همانهاست که در برابرتان مجسم شده و شما را براى همیشه آزار مى‏دهد.

(آیه 53)- در مجازات الهى تردید نکنید! در آیات گذشته سخن از کیفر و مجازات و عذاب مجرمان در این جهان و جهان دیگر بود. این آیه نیز موضوع را دنبال مى‏کند.
نخست مى‏گوید: مجرمان و مشرکان از روى تعجب و استفهام «از تو سؤال مى‏کنند که آیا این وعده مجازات الهى در این جهان و جهان دیگر حق است»؟
(وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ).
خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که در برابر این سؤال با تأکید هر چه بیشتر «بگو: آرى! به پروردگارم سوگند این یک واقعیت است» و هیچ شک و تردیدى در آن نیست (قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ).
و اگر فکر مى‏کنید، مى‏توانید از چنگال مجازات الهى فرار کنید اشتباه بزرگى کرده‏اید، زیرا «هرگز شما نمى‏توانید (از آن جلوگیرى کنید و) او را با قدرت خود نات



اعظم :



ایه 42 و 43:
خدا نکنه که ادم نخواد بشنوه و نخواد ببینه
در این صورته که حتی پیامبر هم با اون نفوذ کلام و اخلاق و قدرت هدایتگری
قادر به هدایت چنین ادمایی نیست


ایه 42:
شنیدن مهم نیست اونچه در هدایت مهمه تعقل هستش (یستمعون ، لایعقلون )


ایه 44:
ابزار هدایت شدن چشم و گوش نیست
یه دل غیر بیمار هستش
که خداوند از کسی دریغش نکرده


ایه 45 :
وقتی حقیقت توحید در اخرت برای شخص مشحص میشه
وقتی طولانی بودن و جاوبدان بودن زمان اخرت برای ادم مشخص میشه
تازه می فهمه که دنیا گویا ساعتی بیش نبوده که با غفلت و کوردلی و ناشنوایی سپریش کرده

اوقات خوش ان بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بوالهوسی بود
...........

روز فراغ را که نهد در شمار عمر


عمری که با بی خدایی گذشته باشه عمر نبست تباهی و خسرانه


ایه 47 :
 در مورد اینکه هر امتی پیامبری دارد که رسالات پروردگارشان را به آنان می رساند و دوم ):آنکه قهرا ابلاغ رسالت آن پیامبر موجب ایجاد اختلاف می گردد، که یک طائفه به او می گروند و طائفه دیگراو را تکذیب می نمایند و در آن زمان خداوند قضای دیگری رانده و میان آنان به عدالت قضاوت می کند، بدون اینکه در راندن این قضاوت و حکم مرتکب ستم و ظلمی در حق آنان گردد و چنانچه عذاب بر آنها نازل فرماید، به مقتضای عدالت عمل می نماید.


ایه 51:
وقتی عذاب نازل شود در آن هنگام می خواهید به خدا و قرآن و دین حق ایمان بیاورید و ایمانتان را تا زمان نزول عذاب تأخیر انداخته اید، در حالیکه ایمان آوردن در زمانی که شما عذاب را به چشم دیده و مشرف به هلاکت هستید هیچ سودی ندارد و شمادر دنیا عمری را به استهزاء وتمسخر در باره نزول عذاب سپری کردید و آن راامری حقیر و عاری از حقیقت می پنداشتید، لذا در دنیا عذاب خود را بچشید که در آخرت هم عذاب الیمی در انتظار شماست .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۲۱
* مسافر
جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۱ ق.ظ

213 . صفحه 213


بیست و ششم تیر :


نفیسه :


(آیه 34)- یکى از نشانه‏هاى حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقیب مى‏کند نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از این معبودهایى که شما شریک خدا قرار داده‏اید مى‏تواند آفرینش را ایجاد کند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
بعد اضافه مى‏کند «بگو: خداوند آفرینش را آغاز کرده و سپس باز مى‏گرداند» (قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«با این حال چرا از حق روى گردان (و در بیراهه سرگردان) مى‏شوید» (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ)

(آیه 35)- بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد «به آنها بگو: آیا هیچ یک از معبودهاى ساختگى شما هدایت به سوى حق مى‏کند»؟ (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ).
زیرا معبود باید رهبر عبادت کنندگان خود باشد،آن هم رهبرى به سوى حق، در حالى که معبودهاى مشرکان اعم از بتهاى بى‏جان و جاندار هیچ کدام قادر نیستند بدون هدایت الهى کسى را به سوى حق رهنمون گردند.
لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «بگو تنها خداوند هدایت به سوى حق مى‏کند» (قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ).
با این حال «آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند شایسته‏تر براى پیروى است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر آن که هدایتش کنند» (أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏).
و در پایان آیه با بیانى توبیخ آمیز و سرزنش بار مى‏گوید: «شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏کنید»؟ (فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).

(آیه 36)- و در این آیه اشاره به سر چشمه و عامل اصلى انحرافات آنها کرده، مى‏گوید: «اکثر آنها جز از پندار و گمان پیروى نمى‏کنند، در حالى که گمان و پندار هرگز انسان را بى‏نیاز از حق نمى‏کند و به حق نمى‏رساند» (وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً)
سرانجام با لحنى تهدید آمیز نسبت به این گونه افرادى که تابع هیچ منطق و حسابى نیستند مى‏فرماید: «خداوند به آنچه آنها انجام مى‏دهند عالم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).

(آیه 37)- عظمت و حقانیت دعوت قرآن: در اینجا قرآن به پاسخ قسمت دیگرى از سخنان نارواى مشرکان مى‏پردازد، چرا که آنها تنها در شناخت مبدأ گرفتار انحراف نبودند، بلکه به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز افترا مى‏زدند، که قرآن را با فکر خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
آیه مى‏گوید: «شایسته نیست که این قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شده باشد» (وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس به ذکر دلیل بر اصالت قرآن و وحى آسمانى بودنش پرداخته، مى‏گوید:
«ولى این قرآن کتب آسمانى پیش از خود را تصدیق مى‏کند» (وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
یعنى تمام بشارات و نشانه‏هاى حقانیتى که در کتب آسمانى پیشین آمده بر قرآن و آورنده قرآن کاملا منطبق است و این خود ثابت مى‏کند که تهمت و افترا بر خدا نیست و واقعیت دارد.
سپس دلیل دیگرى بر اصالت این وحى آسمانى ذکر کرده، مى‏گوید: «و این قرآن شرح کتب اصیل انبیاء پیشین و بیان احکام اساسى و عقائد اصولى آنها است و به همین دلیل شکى در آن نیست که از طرف پروردگار عالمیان است» (وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
و به تعبیر دیگر هیچ گونه تضادى با اصول برنامه انبیاء گذشته ندارد، بلکه تکامل آن تعلیمات و برنامه‏ها در آن دیده مى‏شود، و اگر این قرآن مجعول بود حتما مخالف و مباین آنها بود.


(آیه 38)- در این آیه دلیل سومى بر اصالت قرآن ذکر کرده، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند این قرآن را پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دروغ به خدا نسبت داده، به آنها بگو: اگر راست مى‏گویید شما هم مثل یک سوره آن را بیاورید، و از هر کس مى‏توانید غیر از خدا براى همکارى دعوت کنید» ولى هرگز توانایى بر این کار را نخواهید داشت، به همین دلیل ثابت مى‏شود که این وحى آسمانى است (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این آیه از جمله آیاتى است که با صراحت اعجاز قرآن را بیان مى‏کند نه تنها همه قرآن را بلکه حتى اعجاز یک سوره را، و از همه جهانیان بدون استثناء دعوت مى‏کند که اگر معتقدید این آیات از طرف خدا نیست همانند آن و یا لااقل همانند یک سوره آن را بیاورید.


(آیه 39)- در این آیه اشاره به یکى از علل اساسى مخالفتهاى مشرکان کرده، مى‏گوید: آنها قرآن را به خاطر اشکالات و ایرادهایى انکار نمى‏کردند «بلکه تکذیب و انکارشان به خاطر این بود که از محتواى آن آگاهى نداشتند» (بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ).
در حقیقت آنها هیچ گونه دلیلى بر نفى مبدأ و معاد نداشتند و تنها جهل و بى‏خبرى ناشى از خرافات و عادت به مذهب نیاکان سدّ راهشان بود.
و یا جهل به اسرار احکام، جهل به مفهوم بعضى از آیات متشابه، و جهل به درسهاى عبرت انگیزى که هدف نهایى ذکر تاریخ پیشینیان بوده است.
مجموع این جهالتها و بى‏خبریها، آنها را وادار به انکار و تکذیب مى‏کرد. «در حالى که هنوز تأویل و تفسیر و واقعیت مسائل مجهول براى آنها روشن نشده بود» (وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ).
قرآن سپس اضافه مى‏کند که این روش نادرست، منحصر به مشرکان عصر جاهلیت نیست بلکه «اقوام گمراه گذشته نیز (به همین گرفتارى مبتلا بودند، آنها نیز بدون این که تحقیق در شناخت واقعیتها بکنند و یا انتظار براى تحقق آنها بکشند) حقایق را انکار و تکذیب مى‏کردند» (کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در حالى که عقل و منطق حکم مى‏کند که انسان چیزى را که نمى‏داند، هرگز انکار نکند، بلکه به جستجو و تحقیق بپردازد
و در پایان آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «پس بنگر عاقبت کار این ستمکاران به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ).
یعنى اینها نیز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.


(آیه 40)- در این آیه اشاره به دو گروه عظیم مشرکان کرده، مى‏گوید: اینها همگى به این حال باقى نمى‏مانند بلکه «گروهى از آنان (که روح حق طلبى در وجودشان نمرده است سرانجام) به این قرآن ایمان مى‏آورند، در حالى که گروهى دیگر (همچنان در جهل و لجاجت پافشارى کرده و) ایمان نخواهند آورد» (وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ).
روشن است که این گروه مردم، افراد فاسد و مفسدى هستند و به همین دلیل در پایان آیه مى‏فرماید: «پروردگار تو مفسدان را بهتر مى‏شناسد» (وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ).
اشاره به این که افرادى که زیر بار حق نمى‏روند، در فاسد کردن نظام جامعه نقش مؤثرى دارند.


(آیه 41)- بحثى که در آیات گذشته در زمینه انکار و تکذیب لجوجانه مشرکان گذشت همچنان دنبال مى‏شود و در این آیه طریق جدیدى براى مبارزه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تعلیم داده، مى‏گوید: «اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد» (وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ).
«شما از آنچه من انجام مى‏دهم بیزارید، و من هم از اعمال شما بیزارم» (أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
این اعلام بیزارى و بى‏اعتنایى که توأم با اعتماد و ایمان قاطع به مکتب خویشتن است به منکران لجوج مى‏فهماند که با عدم تسلیم در مقابل حق، خود را به محرومیت مى‏کشانند و تنها به خویشتن ضرر مى‏زنند.


(آیه 42)- کوران و کران! در این آیه اشاره به دلیل انحراف و عدم تسلیم آنها در برابر حق کرده، مى‏گوید: براى هدایت یک انسان تنها تعلیمات صحیح و آیات تکان دهنده و اعجاز آمیز و دلائل روشن کافى نیست، بلکه آمادگى و استعداد پذیرش و شایستگى براى قبول حق نیز لازم است، همان گونه که براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده کافى نمى‏باشد، زمین مستعد نیز لازم است.
لذا نخست مى‏گوید: «گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مى‏دهند» اما گویى کرند (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ).
با این حال که آنها گوش شنوایى ندارند «آیا تو مى‏توانى صداى خود را به گوش کران برسانى هر چند درک نکنند» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ).



اعظم :



ایه 36:
 می فرماید: اکثر این کفار، دلیل یقینی بر عقاید خود ندارند و فقطبراساس پندار و گمان عمل می کنند، ولی پیشوایان کفر نه تنها به درستی عقایدخودشان ظن ندارند، بلکه به نادرستی آنها و حقانیت دین حق یقین دارند، ولی به جهت هواهای نفسانی وحب ریاست و بغی و دشمنیهایی که میانشان هست ،دست از حق برداشته و مردم را به سوی باطل دعوت می کنند، پس پیروان ظن وگمان ، همان اکثریت مردمند که با تقلید کورکورانه از پدرانشان و حسن ظن نسبت به آنها، راه آنان را دنبال کرده اند. با آنکه ظن و گمان ابدا کاشف از حق نیست و انسان را به یقین نمی رساند وخداوند به آنچه این مردم می کنند، آگاه است و می داند که اینها جز ظن و گمان دلیلی ندارند.


ایه 36 :
اکثریت نشانه حقانیت نبست


ایه 37:
کنابهای اسمانی موید همدیگه ان


ایه 37:
قرآن آن چه را که دیگر کتاب‌ها به اجمال گفته‌اند به تفصیل بیان می‌کند و بر همگی آنها سیطره و تسلط دارد، چنان که در این‌باره می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛ (مائده، 48) «این کتاب را به حق و راستی بر تو فرو فرستادیم در حالی که آن‌چه پیشاپیش آن است تصدیق کرده و بر همة آنها تسلط دارد».


ایه 38 :
مخالفان بدون احاطه علمی بر قرآن اونو رد میکنن

امروزه این قضیه خیلی مصداق داره
کسایی که حتی یه بار قرآن رو با ترجمه نخوندن .... همونا شروع میکنن د رد قرآن حرفایی می زنن


ایه 38 :
تا به چیزی احاطه علمی نداریم اونو رد نکنیم


ایه 40 : انسانها در برخورو با قرآن کاملا دارای اختیارن
میتونن قبول کنن
میتونن نکن


ایه 41:
 پیامبر وظیفه شون دعوته نه اجبار به پذیرش


ایه 41:
سود و زیان هر کسی به خودش بر می گرده


ایه 42:
 جمله (لو کانوا لا یعقلون ) قرینه بر این مطلب است که مراد از (کری ) ناشنوائی ظاهری نیست ، بلکه ناشنوایی قلب است ، پس معنای آیه چنین است که بعضی از این افراد سخن تو را گوش می دهند، اما گوش دلشان بسته و نمی شنوند و تو چگونه می توانی سخنت را به گوش مردمی که تعقل درستی ندارند و در مقابل حق ناشنوا هستند، برسانی


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 39 سوره یونس :




معصومه :


فرق تاویل و تفسیر چیه؟
در ایه ۳۹ کلمه تاویل امده اما معنی ان تفسیر ذکر شده.
ضمنا در ترجمه ایه این امده که تاویل ان نیامده, یعنی چی؟
ایا علاوه بر متن قران, تفسیر ان هم باید بیاید؟
منظورم دقیقا روی عبارت "یاتهم تاویله" است. منظورم اینه که ایا اینجا خدا شرط خاصی برای تفسیر قران قرار داده?
چون همه میدونیم که تفسیر قران مستقیما از طرف خدا نیامده , پس این یاتهم تاویله یعنی چی؟

ایه ۳۷
تفصیل الکتاب امده, یعنی شرح دهنده کتاب.
در تفسیر گفته شده که تمامی کتاب های اسمانی پیشین.
اما کتاب مفرد است, شاید منظور خود قران است



سوده :


در عصر حاضر، استاد بزرگ حضرت علاّمه طباطبایى درباره حقیقت تأویل نظریه مخصوص دارند که در تفسیر هفتمین آیه از سوره آل عمران مطرح کرده اند.
شکى نیست که لفظ تفسیر و تأویل هر دو در رفع ابهام آیه به کار مى روند، ولى هرگاه ابهام آیه مربوط به معنى لفظ و مضمون جمله آن باشد، به چنین رفع ابهامى «تفسیر» گفته مى شود ولى اگر ابهامى در مفردات یا مضمون ابتدایى آیه در کار نباشد، ولى مقصود نهایى از آیه به خاطر وجود احتمالات زیاد، مبهم و پوشیده باشد، به رفع چنین ابهامى تأویل گفته مى شود.
به عبارت دیگر: تفسیر: پرده بردارى از معنى و مضمون مفردات و جمله هاى آیه است، به گونه اى که معنى آیه که الفاظ و جمله هاى آن، قالب آن است، به دست بیاید، و در این صورت هرگز آیه مورد تفسیر داراى دو مضمون: به نامهاى «ابتدایى»و «نهایى»نیست، بلکه یک مضمون بیش ندارد و با شناختن معانى مفردات و جمله ها و یا شأن نزول و سیاق آیات، مضمون آیه کاملاً به دست مى آید در صورتى که در تأویل، مضمون ابتدایى آیه کاملاً روشن است ولى همان مضمون مى تواند کنایه از مقصود نهایى، یا پلى براى معنى دیگرى باشد، در این صورت بازگردانیدن آیه به آن مقصود نهایى، تأویل خواهد بود.


یکی از مباحثی که در آثار علامه طباطبایی دلالت بر روی کرد شمول گرایی وی در بحث تنوع ادیان می کند بحث وحدت ذاتی ادیان است. علّامه طباطبایی حقیقت همه ادیان را یکی می داند و هیچ اختلاف ذاتی در آنها نمی بیند. وی اصل و ریشه ادیان را بدون هیچ گونه اختلافی، یکسان می دانند و به نوعی وحدت در میان ادیان اعتقاد دارند که این وحدت در معنای عام اسلام، ظهور پیدا می کند. چنان که در تفسیر آیه ۳۷ سوره مبارکه یونس می فرماید:

 

مننظور از تفصیل در این آیه، ایجاد فاصله بین اجزای در هم آن است و منظور از در هم بودن اجزا این است که معارف آن در یک دیگر پیچیده و به یک دیگر، مرتبط است و خدای تعالی با ایضاح شرح ، این اجزا را از یک دیگر جدا ساخته است . این جمله دلالت دارد بر این که دین الهی، که بر انبیایش نازل شده است، همه یک دین است و اختلافی در ادیان الهی، در اصل و ریشه آنها وجود ندارد.


اعظم :


ممنون سوده جان از توضیحاتی که نوشتی

قرن ها مفسران اسلامى روى این اساس بحث کرده و تفسیر آیه را غیر از تأویل آن دانسته اند، و تفسیر را به معنى پرده بردارى و آشکار ساختن معانى مفردات و جمله ها دانسته، در حالى که تأویل را به باز گردانیدن آیه به معنى واقعى و مقصود نهایى آن گرفته اند.


تاویل : بازگردانیدن آیه به مقصود نهایى به کمک آیات و احادیث اسلامى ویا سایر دلایل عقلى و نقلى.


گاهی مثلا به خصوص در شیعه داریم که تاویل این ایه حضرت علی است یا ائمه است یا امام زمان
 


بلکه تأویل از امور عینى است و فراتر از آن است که قالب هاى الفاظ، آن را فرا گیرد.خداوند، آن امور و حقایق عینى را فقط براى تقریب به اذهان ما به قید الفاظ و کلمات و عبارات مقیّد نموده است. این الفاظ، همانند مثل هایى هستند که با آوردن آنها انسان به معناى مورد نظر نزدیک مى شود. قرآن در تمام موارد استعمال لفظ تأویل، همان واقعیت عینى خارجى را در نظر گرفته است››.
براى مثال در آغاز سوره یوسف، جریان خواب وى بدین صورت نقل مى گردد: (إِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَـأَبَتِ إِنِّى رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِى سَـجِدِینَ); یاد کن زمانى را که یوسف به پدرش گفت: اى پدر! من ]در خواب[ یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم ]آن ها[ براى من سجده مى کنند. پس از گذشت سال ها و اتفاقات فراوانى که مى افتد، تأویل این رؤیا در پایان سوره این گونه گزارش مى شود: (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَـأَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَـىَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا) و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و (همه آنان) پیش او به سجده در افتادند و (یوسف) گفت: اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید. در این جا آن چه یوسف(علیه السلام) در خواب دیده است به سجده پدر، مادر و برادرانش باز مى گردد.


برداشت شخصی من اینه که تاویل چیزی هستش که مثل تعبیره ... شما در خواب گندم و نان می بینید توضیح و تفسیرش هم برای دیگران میدین اما تاویل نان مثلا میشه مال حلال به صورت کلی و .....

مثل اینکه یه نفر شخص خارجی بخواد شعر حافظ رو برگردونه به زبان انگلیسی بخواد می و مطرب و شاهد و ساقی رو معنا کنه .... اون حقیقت خارجی و منظور و لایه باطنی شعر رو باید به عرفان مسلط باشه تا بیانش کنه ... این خارجی ترین لایه که فارغ از الفظ به کار رفته در شعره رو بهش میگن تاویل



نفیسه :


درجایی خوندم تاویل قرآن حقیقت یا حقایقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب می باشد و در مقابل ان تنزیل است که برای مردم قابل فهم میباشد.در مورد تفصیل الکتاب به نظر میاد کتاب اسم عام باشه و منظور کتابهای آسمانی است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۱
* مسافر
پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۸ ب.ظ

212. صفحه 212




بیست و پنجم تیر :


نفیسه :


(آیه 26)- رو سفیدان و رو سیاهان! در آیات گذشته اشاره به سراى آخرت و روز رستاخیز شده بود، به همین مناسبت، این آیه و آیه بعد سرنوشت نیکوکاران و آلودگان به گناه را در آنجا تشریح مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «کسانى که کار نیک انجام دهند پاداش نیک و زیاده بر آن دارند» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَةٌ).
منظور از «زِیادَةٌ» در این جمله ممکن است پاداشهاى مضاعف و فراوانى باشد که گاهى ده برابر و گاهى هزاران برابر بر آن افزوده مى‏شود.
سپس اضافه مى‏کند: نیکوکاران در آن روز چهره‏هاى درخشانى دارند «و تاریکى و ذلت، صورت آنها را نمى‏پوشاند» (وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «این گروه یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 27)- در این آیه سخن از دوزخیان به میان مى‏آید که در نقطه مقابل گروه اولند مى‏گوید: «کسانى که مرتکب گناهان مى‏شوند جزاى بدى به مقدار عملشان دارند» (وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها).
در اینجا سخنى از «زیاده» در کار نیست، چرا که در پاداش، «زیاده» فضل و رحمت است اما در کیفر، عدالت ایجاب مى‏کند که ذره‏اى بیش از گناه نباشد.
ولى آنها به عکس گروه اول چهره‏هایى تاریک دارند «و ذلت، صورت آنها را مى‏پوشاند» (وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ).
و این خاصیت و اثر عمل است که از درون جان انسان به بیرون منعکس مى‏گردد.
به هر حال ممکن است بدکاران گمان کنند راه فرار و نجاتى خواهند داشت و یا بتها و مانند آنها مى‏توانند برایشان شفاعت کنند اما جمله بعد صریحا مى‏گوید:
«هیچ کس و هیچ چیز نمى‏تواند آنها را از مجازات الهى دور نگه دارد» (ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
تاریکى چهره‏هاى آنها به اندازه‏اى زیاد است که «گویى پاره‏هایى از شب تاریک و ظلمانى، یکى پس از دیگرى بر صورت آنها افکنده شده است» (کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً).
«آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 28)- یک صحنه از رستاخیز بت پرستان! این آیه نیز بحثهاى گذشته را در زمینه «مبدأ» و «معاد» و وضع مشرکان دنبال مى‏کند.
نخست مى‏گوید: به خاطر بیاورید «روزى را که همه بندگان را جمع و محشور مى‏کنیم» (وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً).
«سپس به مشرکان مى‏گوییم شما و معبودهایتان در جاى خود باشید» تا به حسابتان رسیدگى شود (ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ).
سپس اضافه مى‏کند: «ما این دو گروه (معبودان و عابدان) را از یکدیگر جدا مى‏کنیم» (فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ).
و از هر کدام جداگانه سؤال مى‏نماییم- همان گونه که در تمام دادگاهها این مسأله معمول است که از هر کس جداگانه بازپرسى به عمل مى‏آید.
از بت پرستان سؤال مى‏کنیم به چه دلیل این بتها را شریک خدا قرار دادید و عبادت کردید؟ و از معبودان نیز مى‏پرسیم به چه سبب شما معبود واقع شدید و یا تن به این کار دادید؟
«در این هنگام شریکانى را که آنها ساخته بودند، به سخن مى‏آیند و مى‏گویند:
شما هرگز ما را پرستش نمى‏کردید» (وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ). شما در حقیقت هوى و هوسها و اوهام و خیالات خویش را مى‏پرستیدید.

(آیه 29)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏گویند: «همین بس که خدا گواه میان ما و شماست که ما به هیچ وجه از عبادات شما آگاه نبودیم» (فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ).

(آیه 30)- به هر حال همان گونه که قرآن در این آیه مى‏گوید: «در آن هنگام هر کس اعمال خویش را که قبلا انجام داده است مى‏آزماید» (هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ).
و نتیجه بلکه خود آن را مى‏بیند چه عبادت کنندگان و چه معبودهاى گمراهى که مردم را به عبادت خویش دعوت مى‏کردند، چه مشرکان و چه مؤمنان از هر گروه و از هر قبیل.
«و در آن روز همگى به سوى «اللّه» که مولى و سرپرست حقیقى آنان است باز مى‏گردند» و دادگاه محشر نشان مى‏دهد که تنها حکومت به فرمان اوست (وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ).
«و سر انجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى که به دروغ آنها را شریک خدا قرار داده بودند، گم و نابود مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
چرا که آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مکتوم بندگان است و هیچ حقیقتى نمى‏ماند مگر این که خود را آشکار مى‏سازد.

(آیه 31)- در این آیه سخن از نشانه‏هاى وجود پروردگار و شایستگى او براى عبودیت است.
نخست مى‏فرماید: به مشرکان و بت پرستانى که در بیراهه سرگردانند «بگو:
چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟» (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
البته زمین تنها به وسیله مواد غذایى خود ریشه گیاهان را تغذیه مى‏کند و شاید به همین دلیل است که در آیه فوق سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمین به میان آمده است (به تفاوت درجه اهمیت).
سپس به دو قسمت از مهمترین حواس انسان که بدون آن دو، کسب علم و دانش براى بشر امکان پذیر نیست اشاره کرده، مى‏گوید: و بگو «چه کسى است که مالک و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده این دو حس آدمى است»؟ (أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ).
بعد، از دو پدیده مرگ و حیات که عجیب‏ترین پدیده‏هاى عالم آفرینش است سخن به میان آورده، مى‏گوید: «و چه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى‏کند»؟ (وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ).
این همان موضوعى است که تاکنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبیعى و زیست شناسان در آن حیران مانده است که چگونه موجود زنده از موجود بى‏جان به وجود آمده است؟
آیه فوق علاوه بر مرگ و حیات مادى مرگ و حیات معنوى را نیز شامل مى‏شود، زیرا انسانهاى هوشمند و پاکدامن و با ایمان را مى‏بینیم که گاهى از پدر و مادرى آلوده و بى‏ایمان متولد مى‏شوند، عکس آن نیز مشاهده شده است.
بعد اضافه مى‏کند: «و چه کسى است که امور این جهان را تدبیر مى‏کند»؟
(وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
در حقیقت نخست سخن از آفرینش مواهب، سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنهاست.

بعد از آن که قرآن این سؤالات سه گانه را مطرح مى‏کند بلافاصله مى‏گوید:«آنها به زودى در پاسخ خواهند گفت: خدا» (فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ).
از این جمله به خوبى استفاده مى‏شود که حتى مشرکان و بت پرستان عصر جاهلیت خالق و رازق و حیاتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مى‏دانستند.
و در آخر آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا با این حال تقوا را پیشه نمى‏کنید» (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).

(آیه 32)- پس از آن که نمونه‏هایى از آثار عظمت و تدبیر خداوند را در آسمان و زمین بیان کرد و وجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبید و آنها به آن معترف گردیدند، در این آیه با لحنى قاطع مى‏فرماید: «این است اللّه، پروردگار بر حق شما»! (فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ). نه بتها، و نه سایر موجوداتى را که شریک خداوند در عبودیت قرار داده‏اید و در برابر آنها سجده و تعظیم مى‏کنید.
سپس نتیجه‏گیرى مى‏کند: «اکنون (که حق را به روشنى شناختید) آیا بعد از حق چیزى جز ضلال و گمراهى وجود دارد»؟ (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ).
«با این حال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى گردان مى‏شوید» با این که مى‏دانید معبود حقى جز او نیست؟! (فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
این آیه در حقیقت یک راه منطقى روشن را براى شناخت باطل و ترک آن پیشنهاد مى‏کند، و آن این که نخست باید از طریق وجدان و عقل براى شناخت حق گام برداشت، هنگامى که حق شناخته شد، هر چه غیر آن و مخالف آن است باطل و گمراهى است، و باید کنار گذاشته شود.

(آیه 33)- در این آیه براى بیان این نکته که چرا آنها با وضوح مطلب و روشنایى حق به دنبال آن نمى‏روند مى‏گوید: «این گونه فرمان خدا در باره این افراد که (از روى علم و عمد برخلاف عقل و وجدان) سر از اطاعت پیچیده‏اند صادر شده که آنها ایمان نیاورند» (کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
در واقع این خاصیت اعمال نادرست و مستمر آنهاست که قلبشان را چنان تاریک و روحشان را چنان آلوده مى‏کند که با وضوح و روشنى حق آن را نمى‏بینند و به بیراهه مى‏روند.


اعظم :


ایه 21 :
در المیزان اومده که مراد ار این ایه قرآن است که بعد از دوران جهالت و تنگی معیشت و تفرفه و حاکنیت بغصو کینه بر مشرکان نازل شد و هدایت و رحمتی بود از جانب خدا بر اونا
ولی استحقاقش رو نداشتن چون نه تنها شکر نکردن بلکه گفتن یه قرآن دیگه بیار و یا همینو تغییر بده و اینا مکرهایی بود که در مورد قرآن کردن
ولی در واقع همین که ایات الهی رو نپذیرفتن و و توفیق هدایت با این قرآن ازشون گرفته سد این مکر خداست

ایه 21 : گاهی وفتها ما و خیلی از اونایی که دین و مذهب رو کنار گذاشتن فکر می کنیم که خب ما به این قرآن و اهل بیت و اینا اعتقادی نداریم و این اعنقاد نداشتن هیچ ضرری به حال ما نداشته
داریم زندگیمون رو می کنیم قارغ از این مسایل نازه خوش و راحت هم هستیم فکر می کنیم خب خدا و اینا رو دور زدیم و پیچوندیم

حال انکه همین که توفیق استفاده از این منابع رو نداریم خودش مکری هستش از جانب خداوند
این دوری از این منابع فیض خودش بدترین عذاب هستش

آیه 22:
این ایه تا اینجای قرآن بارها تکرار شده
اینکه در سختیها و شداید یاد خدا می کنیم اگر چه نشان فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی برای همه تاثیر عمیق و ریشه ای نداره
ادم تو سختیها یه چیزایی میگه یه قولهایی به خدا میده
سختیها که برطرف شد اصلا یادش میره چه قولهایی داده بود
بدتر از اون این که حتی یادش میره اصلا سختیی بوده و حالس در اون دوران چی بوده
ادمیزاد اینقدر فراموشکار و ناسپاسه

ایه 23:
فکر می کنیم که این خدافراموشی احیانا به ضرر خداونده در صورتیکه این غفلت ضرری هستس که خودمون به خودمون می رسونیم و در واقع ظلمی هستش از طرف خود ما بر خودمون

انگیره مون هم طمع برخورداری از بهره های دنیایی هستش ولی بدونیم این دنیا چند ردزی بیشتر نیست و تموم میشه

ایه 24 :
تو ایه قبل گفت طمع برخورداری از دنیاست که ما رو به خدافراموشی میکشونه و باعث میشه ظلم در حق خودمون کنیم
اینجا حقیقت دنیا رو در قالب مثال میگه
که چقدر در معرض نابودی و فناست
و درست اون موقعی که فکر میکنی دیگه مالک بخشی از دنیا شدی و به خواسته هات رسیدی
خداوند قادره همه اون دنبای مطلوب و در ارزوی تو رو پودر و نابود کنه
یعنی ای بشر حواست به ناپایداری دنیا باشه
البته اینا رو فقط ادمایی که فکر میکن و ژرف اندیشن درک میکنن (لقوم یتفکرون )

ایه 25:
به دنیایی هستش در پس این دنیا
که دارالسلامه
یعنی جایی که از جمیع افات ظاهری و باطنی مصونه
و هیچ ضرر و شری توش نیست (بر عکس این دنیا که مثال فانی بودن و ضرر کردنش تو ایه قبل اومد )
خداوند به این دنیا دعوت میکنه بادایاتش با ارسال پیامبرانش و این دعوت
هستش که کسایی که پا در مسیر اجابت این دعوت میرن تو صراط مستقیم قدم بر میدارن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
* مسافر
چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ق.ظ

211 . صفحه 211



بیست و چهارم تیر 


نفیسه 


(آیه 21)- در این آیه باز سخن از عقاید و کارهاى مشرکان است.

نخست اشاره به یکى از نقشه‏هاى جاهلانه مشرکان کرده، مى‏گوید:

«هنگامى که مردم (را براى بیدارى و آگاهى، گرفتار مشکلات و زیانهایى مى‏سازیم سپس آن را برطرف ساخته) طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مى‏چشانیم به جاى این که متوجه ما شوند در این آیات و نشانه‏ها نیرنگ مى‏کنند» و یا با توجیهات نادرست در مقام انکار آنها بر مى‏آیند (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا). و مثلا بلاها، و مشکلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش را دلیل بر شفقت و محبت آنان مى‏گیرند و یا بطور کلى همه را معلول یک مشت تصادف مى‏شمرند اما خداوند به وسیله پیامبرش به آنها هشدار مى‏دهد که «به آنها بگو: خدا از هر کس در چاره‏اندیشى و طرح نقشه‏هاى کوبنده قادرتر و سریعتر است» (قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً).

و به تعبیر دیگر او هر زمان اراده مجازات و تنبیه کسى کند بلافاصله تحقق مى‏یابد، در حالى که دگران چنین نیستند.

سپس آنها را تهدید مى‏کند که گمان نبرید این توطئه‏ها و نقشه‏ها فراموش مى‏گردد، «فرستادگان ما (یعنى فرشتگان ثبت اعمال) تمام نقشه‏هایى را که (براى خاموش کردن نور حق) مى‏کشید مى‏نویسند» (إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ).

و باید خود را براى پاسخگویى و مجازات، در سراى دیگر آماده کنید.


(آیه 22)- در این آیه دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحید فطرى را براى آنها تشریح مى‏کند که چگونه انسان در مشکلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چیز را جز خدا فراموش مى‏نماید.

نخست مى‏گوید: «او خدایى است که شما را در صحرا و دریا سیر مى‏دهد» (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

«تا هنگامى که در کشتى‏ها قرار مى‏گیرید و (کشتى‏ها) سرنشینان را به کمک بادهاى موافق آرام آرام به سوى مقصد حرکت مى‏دهند و همه شادمان و خوشحالند» (حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها).

«اما ناگهان طوفان شدید و کوبنده‏اى مى‏وزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوم مى‏آورد، آن چنان که مرگ را با چشم خود مى‏بینند و دست از زندگانى مى‏شویند» (جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ).

درست در چنین موقعى به یاد خدا مى‏افتند «و او را از روى اخلاص مى‏خوانند و آیین خود را براى او از هرگونه شرک و بت پرستى خالص مى‏کنند»! (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).

در این هنگام دست به دعا بر مى‏دارند و مى‏گویند: «خداوندا! اگر ما را از این مهلکه رهایى بخشى سپاسگزار تو خواهیم بود» نه ستم مى‏کنیم و نه به غیر تو روى مى‏آوریم (لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).

با این که این بیدارى موقتى، اثر تربیتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را بر آنها تمام مى‏کند، و دلیلى خواهد بود بر محکومیتشان.

ولى افرادى که آلودگى مختصرى دارند در این گونه حوادث معمولا بیدار مى‏شوند و مسیر خود را اصلاح مى‏کنند.


(آیه 23)- «اما هنگامى که خدا آنها را رهایى مى‏بخشد و به ساحل نجات مى‏رسند شروع به ظلم و ستم در زمین مى‏کنند» (فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

ولى «اى مردم (بدانید) هرگونه ظلم و ستمى مرتکب شوید و هر انحرافى از حق پیدا کنید زیانش متوجه خود شماست» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ).

آخرین کارى که مى‏توانید انجام دهید این است که «چند روزى از متاع زندگى دنیا بهره‏مند شوید» (مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).

«سپس بازگشت شما به سوى ماست» (ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ).

«آنگاه ما شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه خواهیم ساخت» (فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).


(آیه 24)- دورنماى زندگى دنیا: در آیات گذشته اشاره‏اى به ناپایدارى زندگى دنیا شده بود، در این آیه این واقعیت ضمن مثال جالبى تشریح شده تا پرده‏هاى غرور و غفلت را از مقابل دیده‏هاى غافلان و طغیانگران کنار زند.

«مثل زندگى دنیا همانند آبى است که از آسمان نازل کرده‏ایم» (إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).

این دانه‏هاى حیاتبخش باران بر سرزمینهاى آماده مى‏ریزند، «و به وسیله آن گیاهان گوناگونى که بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حیوانات است، مى‏رویند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ).

این گیاهان علاوه بر خاصیتهاى غذایى که براى موجودات زنده دارند سطح زمین را مى‏پوشانند و آن را زینت مى‏بخشند، تا آنجا که «زمین بهترین زیبایى خود را در پرتو آن پیدا کرده و تزیین مى‏شود» (حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ).

در این هنگام شکوفه‏ها، شاخساران را زینت داده و گلها مى‏خندند، دانه‏هاى غذایى و میوه‏ها کم کم خود را نشان مى‏دهند، و صحنه پرجوشى را از حیات و زندگى به تمام معنى کلمه مجسم مى‏کنند، که دلها را پر از امید و چشمها را پر از شادى و سرور مى‏سازند، آن چنان که «اهل زمین مطمئن مى‏شوند، که مى‏توانند از مواهب این گیاهان بهره گیرند» هم از میوه‏ها و هم از دانه‏هاى حیات بخششان (وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها)


«اما ناگهان فرمان ما فرا مى‏رسد (سرماى سخت و یا تگرگ شدید و یا طوفان درهم کوبنده‏اى بر آنها مسلط مى‏گردد) و آنها را چنان درو مى‏کنیم که گویا هرگز نبوده‏اند»! (أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ).

در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «این چنین آیات خود را براى افرادى که تفکر مى‏کنند تشریح مى‏کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).



(آیه 25)- این آیه با یک جمله کوتاه اشاره به نقطه مقابل اینگونه زندگى کرده و مى‏فرماید: «خداوند به دار السلام، خانه صلح و سلامت و امنیت دعوت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ).

به آنجا که نه از این کشمکشهاى غارتگران دنیاى مادى خبرى است، و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بى‏خبر، و نه جنگ و خونریزى و استعمار و استثمار.

سپس اضافه مى‏کند: «خدا هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند) به سوى راه مستقیم (همان راهى که به دار السلام و مرکز امن و امان منتهى مى‏شود) دعوت مى‏کند» (وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).


اعظم 


ایه 21 : 

در المیزان اومده که مراد ار این ایه قرآن است که بعد از دوران جهالت و تنگی معیشت و تفرفه و حاکنیت بغصو کینه بر مشرکان نازل شد و هدایت و رحمتی بود از جانب خدا بر اونا 

ولی استحقاقش رو نداشتن چون نه تنها شکر نکردن بلکه گفتن یه قرآن دیگه بیار و یا همینو تغییر بده و اینا مکرهایی بود که در مورد قرآن کردن 

ولی در واقع همین که ایات الهی رو نپذیرفتن و و توفیق هدایت با این قرآن ازشون گرفته سد این مکر خداست


ایه 21 : گاهی وفتها ما و خیلی از اونایی که دین و مذهب رو کنار گذاشتن فکر می کنیم که خب ما به این قرآن و اهل بیت و اینا اعتقادی نداریم و این اعنقاد نداشتن هیچ ضرری به حال ما نداشته 

داریم زندگیمون رو می کنیم قارغ از این مسایل نازه خوش و راحت هم هستیم فکر می کنیم خب خدا و اینا رو دور زدیم و پیچوندیم 


حال انکه همین که توفیق استفاده از این منابع رو نداریم خودش مکری هستش از جانب خداوند 

این دوری از این منابع فیض خودش بدترین عذاب هستش


آیه 22: 

این ایه تا اینجای قرآن بارها تکرار شده 

اینکه در سختیها و شداید یاد خدا می کنیم اگر چه نشان فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی برای همه تاثیر عمیق و ریشه ای نداره 

ادم تو سختیها یه چیزایی  میگه یه قولهایی به خدا میده 

سختیها که برطرف شد اصلا یادش میره چه قولهایی داده بود 

بدتر از اون این که حتی یادش میره اصلا سختیی بوده و حالس در اون دوران چی بوده 

ادمیزاد اینقدر فراموشکار و ناسپاسه 


ایه 23: 

فکر می کنیم که این خدافراموشی احیانا به ضرر خداونده در صورتیکه این غفلت ضرری هستس که خودمون به خودمون می رسونیم و در واقع ظلمی هستش از طرف خود ما بر خودمون 


انگیره مون هم طمع برخورداری از بهره های دنیایی هستش ولی بدونیم این دنیا چند ردزی بیشتر نیست و تموم میشه 


ایه 24 : 

تو ایه قبل گفت طمع برخورداری از دنیاست که ما رو به خدافراموشی میکشونه و باعث میشه ظلم در حق خودمون کنیم 

اینجا حقیقت دنیا رو در قالب مثال میگه 

که چقدر در معرض نابودی و فناست 

و درست اون موقعی که فکر میکنی دیگه مالک بخشی از دنیا شدی و به خواسته هات رسیدی 

خداوند قادره همه اون دنبای مطلوب و در ارزوی تو رو پودر و نابود کنه 

یعنی ای بشر حواست به ناپایداری دنیا باشه 

البته اینا رو فقط ادمایی که فکر میکن و ژرف اندیشن درک میکنن (لقوم یتفکرون )


ایه 25: 

به دنیایی هستش در پس این دنیا 

که دارالسلامه 

یعنی جایی که از جمیع افات ظاهری و باطنی مصونه 

و هیچ ضرر و شری توش نیست (بر عکس این دنیا که مثال فانی بودن و ضرر کردنش تو ایه قبل اومد ) 

خداوند به این دنیا دعوت میکنه بادایاتش با ارسال پیامبرانش و این دعوت 

هستش که کسایی که پا در مسیر اجابت این دعوت میرن تو صراط مستقیم قدم بر میدارن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۶:۲۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ق.ظ

210 . صفحه 210


بیست و دوم تیر :


نفیسه :



(آیه 15)-

شأن نزول:
این آیه و دو آیه بعد از آن درباره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا که خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: آنچه در این قرآن درباره ترک عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنین مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نیست، اگر مى‏خواهى از تو پیروى کنیم، قرآن دیگرى بیاور که این ایراد در آن نباشد! و یا حدّاقل این گونه مطالب را در قرآن کنونى تغییر ده!
تفسیر:
این آیات نیز در تعقیب آیات گذشته پیرامون مبدأ و معاد سخن مى‏گوید، نخست به یکى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره کرده، مى‏گوید:
 «هنگامى که آیات آشکار و روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، آنها که به رستاخیز و لقاى ما ایمان ندارند مى‏گویند: قرآن دیگرى غیر از این بیاور و یا لااقل این قرآن را، تغییر ده» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
این بى‏خبران بینوا، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را براى رهبرى خود نمى‏خواستند، بلکه او را به پیروى از خرافات و اباطیل خویش دعوت مى‏کردند.
قرآن با صراحت آنها را از این اشتباه بزرگ در مى‏آورد، و به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به آنها «بگو: براى من ممکن نیست که از پیش خود آن را تغییر دهم» (قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی).


سپس براى تأکید اضافه مى‏کند:«من فقط پیروى از چیزى مى‏کنم که بر من وحى مى‏شود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).
نه تنها نمى‏توانم تغییر و تبدیلى در این وحى آسمانى بدهم، بلکه «اگر کمترین تخلفى از فرمان پروردگار بکنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخیز) مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).


(آیه 16)- در این آیه به دلیل این موضوع مى‏پردازد و مى‏گوید به آنها بگو:

من کمترین اراده‏اى از خودم درباره این کتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مى‏خواست این آیات را بر شما تلاوت نمى‏کردم و از آن آگاهتان نمى‏ساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ).
به دلیل این که «سالها پیش از این در میان شما زندگى کردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز این گونه سخنان را از من نشنیده‏اید، اگر آیات از ناحیه من بود لابد در این مدت چهل سال از فکر من بر زبانم جارى مى‏شد و حداقل گوشه‏اى از آن را بعضى از من شنیده بودند.
«آیا مطلبى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 17)- باز براى تأکید اضافه مى‏کند که من به خوبى مى‏دانم بدترین انواع ظلم و ستم آن است که کسى بر خدا افتراء ببندد «چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).

بنابراین چگونه چنین گناه بزرگى را ممکن است من مرتکب بشوم.
«همچنین کار کسى که آیات الهى را تکذیب مى‏کند» نیز بزرگترین ظلم و ستم است (أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تکذیب و انکار آیات حق بى‏خبرید من بى‏خبر نیستم، و به هر حال این کار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).


(آیه 18)- معبودهاى بى‏خاصیت: در این آیه نیز بحث «توحید»، از طریق نفى الوهیت بتها، تعقیب شده است، و با دلیل روشنى بى‏ارزش بودن بتها اثبات گردیده: «آنها غیر از خدا معبودهایى را مى‏پرستند که نه زیانى به آنان مى‏رساند (که از ترس زیانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مى‏رساند» که به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).

سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند: این بتها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند» (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
یعنى مى‏توانند از طریق شفاعت، منشأ سود و زیانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان کارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها یکى از انگیزه‏هاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ این پندار مى‏گوید: «آیا شما خداوند را به چیزى خبر مى‏دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
کنایه از این که اگر خدا چنین شفیعانى مى‏داشت، در هر نقطه‏اى از زمین و آسمان که بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پایان آیه براى تأکید مى‏فرماید: «خداوند منزه، و برتر است از شریکهایى که براى او مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 19)- این آیه به تناسب بحثى که در آیه قبل در زمینه نفى شرک و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحیدى همه انسانها کرده، مى‏گوید: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحید در میان آنها آیین دیگرى نبود (وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).

این فطرت توحیدى که در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افکار کوتاه و گرایشهاى شیطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحید منحرف شدند و به شرک روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسیم شد» گروهى موحد و گروهى مشرک (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراین شرک در واقع یک نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى که از مشتى اوهام و پندارهاى بى‏اساس سر چشمه گرفته است.
در اینجا ممکن بود این سؤال پیش بیاید که چرا خداوند این اختلاف را از طریق مجازات سریع مشرکان بر نمى‏چیند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به این سؤال اضافه مى‏کند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏شد» و سپس همگى به مجازات مى‏رسیدند (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).


(آیه 20)- دگر بار قرآن به بهانه جوییهاى مشرکان به هنگام سرباز زدن از ایمان و اسلام پرداخته، مى‏گوید: «مشرکان چنین مى‏گویند که چرا معجزه‏اى از ناحیه خداوند بر پیامبر نازل نشده است» (وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

البته منظور آنها این بوده که هر وقت معجزه‏اى به میل خود پیشنهاد کنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور داده مى‏شود که «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ).بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه‏اى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانه‏اى از ایمان آوردن خوددارى کنید.
و در پایان آیه با بیانى تهدیدآمیز به آنها مى‏گوید: «اکنون که شما دست از لجاجت برنمى‏دارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم!


اعظم :


ایه 15 : این باور به معاد چقدر مهم و کلیدی هستش .... این دومین باری هستش که تو این سوره میگه (لایرجون لقاءنا ) تو آیه 11 گفت عدم باور به معاد آدم ها رو دچعر طغیان می کنه و باعث محروم شدن از لطف خداست .... اینجا می گه اینقدر گستاخ میشن که میگن نمیشه قرآنی بیاری که مطابق هواهای نفس ما باشه ... پیامبر هم میگه این قرآن کلام من نیست که بخوام توش دخل و تصرفی کنم شما اگر به آخرت ایمان ندارید من دارم و از عذاب خداوند می ترسم



ایه 16 استدلال جالبی از طرف پیامبر که این قرآن کلام خداست ... تو این چهل سال قبل چنین مواردی از من شنیده بودید



ایه 17 : پیامبر در تکمیل احتجاج علیه مشرکین می فرماید: من نمی توانم قرآن دیگری بیاورم ، زیرا اگر چنین کنم به خدا افترا زده ام و اگر هم قرآن را تغییر دهم و آن را مطابق هواهای نفسانی شما تبدیل نمایم ، در این صورت آیات خدا راتکذیب کرده ام و این اعمال هر دو از شنیع ترین ظلمهاست که من هرگز مرتکب نمی شوم ، چون خداوند افراد مکذب و مجرم را رستگار نمی کند و آنها را به سعادت مورد نظر و هدفشان نمی رساند.


ایه 18 : ادم وقتی چیزی رو می پرسته یا به این خاطر هستش که دفع ضرری از خودش بکنه به وسیله این پرستش یا سودی به دست بیاره .... پرستش بتها چنین خاصیتی نداشت ... امیدوارم ما جوری خدا رو بپرستیم که مفید به حالمون باشه نه فقط اسمی


آیه 18 : بت پرستان خدا رو به خدایی قبول داشتن می گفتن این بتها شفیع ما پیش خدان


ایه 19 : تو سوره بقره هم نظیر این آیه رو داشتیم .... که مردم همه یه امت واحده بودن اولین اختلافاتی که بینشون پیش اومد بر اثر برخوداری کمتر و بیشتر در امر خورد . خوراک معیشت و احکام بود ... بعئدپیامبران اومدن که این اختلافات رو حل کنن بعد اختلافت نوع دیگه ای پیش اومد که ناشی از ستم و زیاده طلبی بعضی از علمای دینی بود وخدا همواره افراد مؤمن را در جریان این اختلافات هدایت نمود و اگر بنای خداوند به مهلت دادن نبود هر آینه حق رو همون ابتدای امر بر باطل غلبه می داد و همه چی تموم می شد


ایه 20 : معجره بنا به خواست مردم نیست بنا به خواست خداست

ایه 20 : سنت خداوند مهلت دادنه



...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 19 سوره یونس :



معصومه :

در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟

اعظم :

آیه 19
در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


اعظم :


معصومه جان علی الحساب این بحثهای ما ذیل ایه 213 بقره رو بخون
خوشبختانه این مطلب رو تونستم بازیابی کنم
http://quran930927.blog.ir/1393/10/28/33-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-33


سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


تو تحقیقاتی که کردم این امت واحده بودن از نظر تاریخی فاصله زمانی بین حضرت ادن و حضرت نوح بوده
زمانی که فطرتها دست نخورده بوده انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بوده
کم کم با پیچیده شدن زندگی اجتماعی ، افزایش تعداد خانوارها
تلاش برای بهره برداری از منابع طبیعی بیشتر و بهتر و .....
شروع اختلافات و کشمکش ها شد
بشر دید که دیگه عقلش جوابگوی رفع اختلافات نبستش
از اینحا به بعد ظهور انبیا و رسل اغاز شد



پیامیران با وضع احکام و قوانین صحیح
که پایه اش تهذیب نفس(قوانین عبادی) بود
و توجه دادن به معاد (ثواب و عقاب اخروی)
سعی در حل اختلافات کردن
چندین بار در قرآن امده که اگه خدا میخواست مردم رو امت واحده قرا می داد
حالا چه در همون مرحله اول چه بعد پیامبران
ولی اینکه انسان رو مختار افریده مانع از این کار شده
یعنی خود انسان باید تصمیم بگیره در نهایت ازادی که کدوم راه رو بره

 مى‏فرماید: خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند: «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ


این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس کار خود را در میان گروهى کرد و با تفسیرهاى نادرست تعلیمات انبیاء و کتب آسمانى و تطبیق آنها بر خواسته‏هاى دلشان، پرچم اختلاف را بار دیگر برافراشتند.
ولى این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت.
سرچشمه اختلافات پیشین جهل و بى خبرى بود که با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى بر طرف گردید، در حالى که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق، و در یک کلمه "بغى" بود و لذا در ادامه این آیه مى‏فرماید: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»
در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند.

در این جا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند. آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء بازگشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: « فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ»
خداوند، مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود (در حالى که افراد بى ایمان و ستمگر و خودخواه هم چنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند).

در ایه 118 هود داریم :
قرآن کریم درباره اینکه خداوند، مردم را وادار ننموده تا امّت واحده باشند بلکه به آن‌ها اختیار داده تا به سبب قبول ولایت و پذیرفتن دین حق، مشمول رحمت شوند، می‌فرماید: «وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ
 
 
«و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مى‏داد، در حالى که پیوسته در اختلافند، مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده و وعده پروردگارت چنین‏ تحقّق پذیرفته است که البتّه جهنّم را از جنّ و انس یکسره پر خواهم نمود».


یعنی اینکه امت واحده تحقق پیدا نکرد ریشه در اونجایی داره که انسان مختار افریده شده خودش راه حق رو درسایه تعلیمات انبیا طی کنه

اینجا میتونی بحث کاملش رو بخونی
http://www.porsemanequran.com/node/24162


معصومه :


فرمودین موضوع اختلاف در امت واحده در یک بازه زمانی اتفاق افتاد و بعد از ان ظهور انبیا شروع شد.
اما مگه ما تو خود قران نداریم که هیچ امتی وجود نداشته مگر ان که برای ان پیامبر فرستاده شده.
حتی خود حضرت ادم هم پیامبر بوده اند.
بنابراین ظهور پیامبران با خلقت انسان شروع شده و هیچ دوره ای بدون شریعت و احکام نبوده
ثانیا ما اولین اختلاف بشر, اختلاف هابیل و قابیل بوده که بر اساس هوای نفس یکی, دیگری ازبین رفت.


اعظم :



اتفاقا این دقیقا سوالی بود که به ذهن منم رسید
و البته پاسخش رو هم دیدم که بنا بر ایه 12 سوره شوری اولین دین و شریعت از زمان حضرت نوح اغاز شد


حالا اونچه خوندم رو میفرستم

حضرت آدم چه دینی داشت؟
بر اساس تفسیر آیه ۱۳ سوره شوری، اولین شریعت، شریعت حضرت نوح (ع) است. اکنون این سوال مطرح می‌شود که از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح، آیا دین و شریعتی وجود داشته است؟
به نقل از کتاب «در محضر علامه طباطبایی قدس سره» به سه پرسش درباره شریعت حضرت آدم (ع) و همچنین دین مردم پیش از حضرت نوح (ع) اشاره شده که علامه به آنها پاسخ گفته است. این سوال و جواب‌ها در پی می‌آید:
آیا حضرت آدم علیه السلام دارای دین و شریعت‏‎ ‎بود؟‎
خیر، دین و شریعت از زمان حضرت نوح‎ ‎علیه السلام شروع شده است؛ چنانکه آیه ‏شریفه زیر بیانگر آن است. خداوند سبحان می‌فرماید:‏‎
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا ‏بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَأ وَیَهْدِی ‏إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ.‏
برای شما آیینی مقرر کرد، از همان‌گونه که به نوح وصیت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم و به ابراهیم و موسی و عیسی ‏وصیت کرده‌ایم که دین را بر پای نگه دارید و در آن فرقه فرقه نشوید. تحمل آنچه بدان دعوت می‌کنید بر مشرکان دشوار است. خدا هر ‏که را خواهد برای رسالت خود بر می‌گزیند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نماید.‏‎
آیه در مقام امتنان به این امت است‎ ‎و بیانگر آن است که شریعت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم ‏جامع تمام شرایع گذشته‎ ‎است و نیز گویای اینکه شرایع الهی که توسط وحی به مردم رسید، عبارت است از شریعت حضرت نوح،‎ ‎حضرت ‏ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد علیهم السلام و اگر شریعت‏‎ ‎دیگری هم می‌بود، ‏ذکر می‌شد تا جامعیت این دین نسبت به آن نیز ثابت شود.
لازمه این‎ ‎معنی آن است که پیش از شریعت ‏حضرت نوح علیه السلام هیچ شریعتی (به معنی قوانین‏‎ ‎حاکم بر جامعه انسانی که رافع اختلافات امور ‏اجتماعی آنها باشد) نبوده است زیرا‏‎ ‎اولین شریعت در این آیه شریفه‎ ‎‏«ما وصی به‏‎ ‎نوحا»‏‎ ‎است که مقصود ‏از آن، همان شریعت حضرت‎ ‎نوح می‌باشد‎.‎
مردم پیش از نوح علیه السلام از چه دین و شریعتی پیروی می‌کردند؟
از زمان حضرت آدم علیه السلام تا زمان حضرت نوح، زندگی نوع انسانی بسیار ساده بوده، همگان با هم متحد و متفق بوده‌اند و اختلاف مهم اعم از اختلاف در زندگی مادی و اختلاف در مذاهب، آراء، افکار و عقاید میان آنان نبوده است.

اما این بدان معنی نیست که حضرت آدم و پیامبران قبل از حضرت نوح اصلا آموزه های وحیانی نداشته ، بلکه آنها همه دارای دستورات و باید و نباید های وحیانی بوده و دارای دین به این معنا بوده اند اما این قواعد به صورت مدون نبوده و به این صورت که امروزه دین دارای نظام خاص دستوری می باشد نبوده است و علت آن هم بسیط بودن جامعه در آن روزها بوده که اختلافاتشان در دین و اجرای حدود الهی یا منتفی بوده یا در حدی قلیل و ناچیز بوده که پیامبر به تنهایی و بدون قانون مدونی به رفع رجوع آنها می پرداخته است این روند ادامه داشته تا زمان حضرت نوح که جامعه بشری دارای پیچیدگی ها و نیازات جدیدی شد که اولین شریعت و کتاب آسمانی از طرف خدا برای بندگانش نازل شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ق.ظ

209 . صفحه 209




بیست و دوم تیر :


اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
(آیه7)- بهشتیان و دوزخیان: از این آیه به بعد شرحى پیرامون معاد و سرنوشت مردم در جهان دیگر آمده است.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که امید لقاى ما را ندارند و به رستاخیز معتقد نیستند و به همین دلیل تنها به زندگى دنیا خشنودند و به آن اطمینان مى‏کنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها).
«و همچنین آنها که از آیات ما غافلند و در آنها اندیشه نمى‏کنند» تا قلبى بیدار و دلى مملو از احساس مسؤولیت پیدا کنند ... (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ).

(آیه 8)- «این هر دو گروه جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى که انجام مى‏دهند» (أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
در حقیقت نتیجه مستقیم عدم ایمان به معاد همان دلبستگى به این زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمینان و اتکاء به آن است.
همچنین غفلت از آیات الهى، سر چشمه بیگانگى از خدا، و بیگانگى از خدا سر چشمه عدم احساس مسؤولیت،و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سرانجام آن چیزى جز آتش نمى‏تواند باشد.

(آیه 9)- سپس اشاره به حال گروه دیگرى مى‏کند که نقطه مقابل این دو گروه مى‏باشند، مى‏گوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت مى‏کند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ).
این نور هدایت الهى که از نور ایمانشان سر چشمه مى‏گیرد، تمام افق زندگانى آنها را روشن مى‏سازد، در پرتو این نور آن چنان روشن بینى پیدا مى‏کنند که جار و جنجالهاى مکتبهاى مادى، و وسوسه‏هاى شیطانى، و زرق و برقهاى گناه، و زر و زور، فکر آنها را نمى‏دزدد، و از راه به بیراهه گام نمى‏نهند.
این حال دنیاى آنان و در جهان دیگر خداوند قصرهایى به آنها مى‏بخشد که «از زیر آنها در باغهاى بهشت نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).


(آیه 10)- آنها در محیطى مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر مى‏برند.
هر زمان که جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن مى‏سازد «گفتار و دعاى آنها در بهشت این است که: پروردگارا! منزه و پاک از هر گونه عیب و نقصى» (دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ).
و هر زمان به یکدیگر مى‏رسند سخن از صلح و صفا مى‏گویند: «و تحیت آنها در آنجا سلام است» (وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
و سرانجام هرگاه از نعمتهاى گوناگون خداوند در آنجا بهره مى‏گیرند به شکر پرداخته «و آخرین سخنشان این است که: حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمیان است» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 11)- انسانهاى خودرو! در این آیه نیز همچنان سخن پیرامون مسأله پاداش و کیفر بدکاران است.
نخست مى‏گوید: «اگر خداوند مجازات مردم بدکار را سریعا و در این جهان انجام دهد و همان گونه که آنها در به دست آوردن نعمت و خیر و نیکى عجله دارند، در مجازاتشان تعجیل کند، عمر همگى به پایان مى‏رسد و اثرى از آنها باقى نمى‏ماند» (وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ).
ولى از آنجا که لطف خداوند همه بندگان حتى بدکاران و کافران و مشرکان را نیز شامل مى‏شود، در مجازاتشان عجله به خرج نمى‏دهد، شاید بیدار شوند و توبه کنند، و از بیراهه به راه بازگردند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: مجازاتشان همین بس که «افرادى را که ایمان به رستاخیز و لقاى ما ندارند به حال خود رها مى‏کنیم تا در طغیانشان حیران و سرگردان شوند»، نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه (فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).


(آیه 12)- آنگاه اشاره به وجود نور توحید در فطرت و عمق روح آدمى کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به انسان زیانى مى‏رسد، و دستش از همه جا کوتاه مى‏شود، دست به سوى ما دراز مى‏کند و ما را (در همه حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى‏خواند» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً).
آرى! خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روى فطرت پاک آدمى است، و براى مدتى، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدى آشکار مى‏گردد.
سپس مى‏گوید: اما این افراد، چنان کم ظرفیت و بى‏خردند که «به مجرد این که بلا و ناراحتى آنها را برطرف مى‏سازیم، آن چنان در غفلت فرو مى‏روند که گویا هرگز از ما تقاضایى نداشتند» و ما نیز به آنها کمکى نکردیم (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ).
«آرى! این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است» (کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
خداوند این خاصیت را در اعمال زشت و آلوده آفریده که هر قدر انسان به آنها بیشتر آلوده شود، بیشتر خو مى‏گیرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدریجا از میان مى‏رود بلکه کم کم به صورت عملى شایسته در نظرش مجسم مى‏گردد! و اما چرا در آیه فوق این گونه افراد به عنوان «مسرف» (اسرافکار) معرفى شده‏اند؟ به خاطر این است که چه اسرافى از این بالاتر که انسان مهمترین سرمایه وجود خود یعنى عمر و سلامت و جوانى و نیروها را بیهوده در راه فساد و گناه و عصیان و یا در مسیر به دست آوردن متاع بى‏ارزش و ناپایدار این دنیا به هدر دهد، و در برابر این سرمایه چیزى عاید او نشود.

(آیه 13)- ستمگران پیشین و شما: در این آیه نیز اشاره به مجازاتهاى افراد ستمگر و مجرم در این جهان مى‏کند و با توجه دادن مسلمانان به تاریخ گذشته به آنها گوشزد مى‏نماید که اگر راه آنان را بپویند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
نخست مى‏گوید: «ما امتهاى قبل از شما را هنگامى که دست به ستمگرى زدند و با این که پیامبران با دلائل و معجزات روشن براى هدایت آنان آمدند هرگز به آنها ایمان نیاوردند، هلاک و نابود ساختیم» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا).
و در پایان آیه مى‏افزاید: این برنامه مخصوص جمعیت خاصى نیست «این چنین مجرمان را کیفر مى‏دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ).

(آیه 14)- در این آیه مطلب را صریحتر بیان مى‏کند و مى‏گوید: «سپس شما را جانشین آنها در زمین قرار دادیم تا ببینیم چگونه عمل مى‏کنید» (ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).
از جمله «وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا» (چنان نبود که ایمان بیاورند) استفاده مى‏شود که خداوند تنها آن گروهى را به هلاکت کیفر مى‏دهد که امیدى به ایمان آنها در آینده نیز نباشد، و به این ترتیب اقوامى که در آینده ممکن است ایمان بیاورند مشمول چنین کیفرهایى نمى‏شوند.


اعظم :


ایه 7 و 8 : لزویمی نداره افراد با زبون معاد رو انکار کنن همین که چسبیدن به دنیا نشون میده آخرت رو قبول ندارن . وقتی به زندگی دنیاراضی و دلخوشیم یعنی آخرت رو بی خیال شدیم و منکر

ایه 9 : ایه 9 : باز هم ایمان و عمل در کنار هم اومدن ... این عمل کردن به چیزایی که بهش ایمان داری هستش که ایمان آدم رو افزایش میده


ایه 9: ایمان و عمل صالح باعث هدایت هر چه بیشتر انسان می شود . خداوند به واسطه این ایمان و عمل همواره دستگیر مومنینه و در دو راهی ها و چند راهیها اون رو هدایت میکنه


ایه 10 : در آخرت هم ذکر الهی است


ایه 10: مومن عاشق خداست و نعمتهای الهی در بهشت هم او را از یاد خدا باز نمی داره

ایه 11 : انسان طبعا عجوله و دوست داره اون چیزی که فکر می کمه براش خیر و خوبیه خیلی زود بهش برسه ولی سنت خداوند اینه که از طریق اسباب و علل ادمها رو به خواسته هاشون برسونه و به خصوص در رسوندن شر همیشه با تاخیر این کار انجام میشه .

ایه 11 : انکار قیامت (لارجون لقاءنا) باعث طغیان و رها شدن به حال خود و محروم شدن از الطاف الهیه

ایه 12 : چندین با در قرآن مشابه این آیه تکرار شده . که انسان در سختیها خدا رو با خلوص میخونه و در هر حالی (نشسته و خوابیده ) به یاد اینه که خداوند مشکلش رو حل کنه ولی وقتی حل شد کلا خدا رو فراموش می کنه . اگر چه این خوندن خدا در سختیها نشون از فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی این یاد کردنهای گاه گاهی خدا سودی به حال انسان نداره و این آدمها اسرافکار خونده شدن کسانی که سرمایه عمر و سلامتی و عقل و ... بر باد می دن

ایه 12 : وقتی آدم عمل زشتی رو انجام میده بعد یه مدت قبحش میریزه و دیگه اون عمل نه تنها زشتی نداره که زیبا هم هست


ایه 13 : خداوند همیشه اول اسباب هدایت رو برای بنده آماده می کنه و وقتی که این اسباب باعث هدایتش نمیشه بعد اونا رو دچار عذاب می کنه


آیه 14 : آزمایش الهی برای همه است و کسی نمی تونه از این سنت الهی فرار کنه . یعنی یه جورایی ما نمی تونیم دیگران رو سرزنش کنیم فقط که در فلان امتحان شکست خوردن ما هم امتحان میشیم و نتیجه اون امتحان به عمل ما بستگی داره (کیف تعلمون)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

208 . صفحه 208



بیست و یکم تیر :


سوره یونس دهمین سوره قران کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 109 آیه است.
محتوا و فضیلت این سوره:
این سوره که به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است روى چند مسأله اصولى و زیر بنایى تکیه مى‏کند، که از همه مهمتر مسأله «مبدأ» و «معاد» است.
منتها نخست از مسأله وحى و مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید، سپس به نشانه‏هایى از عظمت آفرینش مى‏پردازد، بعد مردم را به ناپایدارى زندگى مادى دنیا و لزوم توجه به سراى آخرت متوجه مى‏سازد.
و به تناسب همین مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پیامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و یونس علیهم السّلام را بازگو مى‏کند و به همین مناسبت نام سوره یونس بر آن گذارده شده است.
و بالأخره براى تکمیل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بى‏پایان الهى براى صالحان و انذار و بیم دادن طاغیان و گردنکشان، استفاده مى‏کند.
لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «کسى که سوره یونس را در هر دو یا سه ماه بخواند بیم آن نمى‏رود که از جاهلان و بى‏خبران باشد، و روز قیامت از مقربان خواهد بود».- و این به خاطر آن است که آیات هشدار دهنده و بیدار کننده در این سوره فراوان است.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- در این سوره بار دیگر با «حروف مقطعه» قرآن رو برو مى‏شویم که به صورت «الف- لام- راء» (الر). ذکر شده است.
به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آیات قرآن کرده، مى‏گوید: «آنها آیات کتاب حکیم است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف قرآن به «حکیم» اشاره به این است که آیات قرآن داراى آن چنان استحکام و نظم و حسابى است که هرگونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مى‏سازد، جز حق نمى‏گوید و جز به راه حق دعوت نمى‏کند.

(آیه 2)- رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله: این آیه به تناسب اشاره‏اى که در آیه قبل به قرآن مجید و وحى آسمانى شده، یکى از ایرادات رایج مشرکان را نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان مى‏کند، همان اشکالى که بطور مکرر در قرآن مجید آمده و آن این که چرا وحى آسمانى از ناحیه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشته‏اى مأموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ این گونه سؤالات مى‏گوید: «آیا تعجبى براى مردم دارد که ما وحى به مردى از آنان فرستادیم» (أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتواى این وحى آسمانى اشاره کرده، آن را در دو چیز خلاصه مى‏کند: نخست این که به او وحى فرستادیم که: «مردم را انذار کن و از عواقب کفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
دیگر این که: «به افراد با ایمان بشارت ده که براى آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبیر «قَدَمَ صِدْقٍ» یا اشاره به آن است که ایمان «سابقه فطرى» دارد و یا اشاره به مسأله معاد و نعمتهاى آخرت است و یا این که قدم به معنى پیشوا و رهبر است، یعنى براى مؤمنان پیشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است. و ممکن است بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.
باز در پایان آیه به یکى از اتهاماتى که مشرکان کرارا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذکر مى‏کردند اشاره کرده، مى‏گوید: «کافران گفتند این مرد ساحر آشکارى است» (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ).

اینگونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر مى‏شد خود دلیل روشنى است بر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کارهاى خارق العاده‏اى داشته که افکار و دلها را به سوى خود جذب مى‏کرده است، مخصوصا تکیه کردن روى سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زنده‏اى بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانى است که آنها براى اغفال مردم آن را زیر پرده سحر مى‏پوشاندند.


(آیه 3)- خداشناسى و معاد: قرآن پس از اشاره به مسأله وحى و نخستین آیات این سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعلیمات همه انبیاء یعنى «مبدأ» و «معاد» مى‏رود، و این دو اصل مهم را در ضمن عباراتى کوتاه و گویا بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «پروردگار شما همان خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز (دوران) آفرید» (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
«سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبیر کار جهان پرداخت» (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
پس از آن که روشن شد خالق و آفریدگار «اللّه» است و زمام اداره جهان هستى به دست اوست و تدبیر همه امور به فرمان او مى‏باشد معلوم است که بتها این موجودات بى‏جان و عاجز و ناتوان هیچ گونه نقشى در سرنوشت انسانها نمى‏توانند داشته باشند لذا در جمله بعد مى‏فرماید: «هیچ شفاعت کننده‏اى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد» (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).
آرى! «این چنین است «اللّه» پروردگار شما، او را پرستش کنید» نه غیر او (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).
«آیا با این دلیل روشن متذکر نمى‏شوید؟» أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).

(آیه 4)- سپس در این آیه سخن از معاد مى‏گوید و در جمله‏هاى کوتاهى هم اصل این مسأله و هم دلیل و هم هدف آن را بیان مى‏دارد.
نخست مى‏گوید: «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً).
سپس روى این مسأله مهم تأکید کرده، اضافه مى‏کند: «این وعده قطعى خداوند است» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بعد اشاره به دلیل آن کرده، مى‏گوید: «خداوند آفرینش را آغاز کرد و سپس تجدید مى‏کند» (إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
آیات مربوط به معاد در قرآن نشان مى‏دهد که علت عمده تردید مشرکان و مخالفان، این بوده که در امکان چنین چیزى تردید داشته‏اند و با تعجب سؤال مى‏کردند آیا این استخوانهاى پوسیده و خاک شده بار دیگر لباس حیات و زندگى در بر مى‏کند و به شکل نخست باز مى‏گردد؟ لذا قرآن مى‏گوید: همان گونه که شما را در آغاز ایجاد کرد باز مى‏گرداند.
سپس سخن از هدف معاد به میان مى‏آید که این برنامه «براى آن است که خداوند افرادى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند به عدالت پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ).
بى‏آنکه کوچکترین اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بى‏اجر بماند.
«و آنها که راه کفر و انکار پوییدند (و طبعا عمل صالحى نیز نداشتند زیرا ریشه عمل خوب اعتقاد خوب است مجازات دردناک، و) نوشیدنى از آب گرم و سوزان و عذاب الیم به خاطر کفرشان در انتظارشان است» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).

(آیه 5)- گوشه‏اى از آیات عظمت خدا: در آیات گذشته اشاره کوتاهى به مسأله مبدأ و معاد شده بود، ولى از این به بعد این دو مسأله اصولى که مهمترین پایه دعوت انبیاء بوده است بطور مشروح مورد بحث قرار مى‏گیرد.
نخست اشاره به قسمتهایى از آیات عظمت خدا در جهان آفرینش کرده،مى‏گوید: «او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً).
خورشید با نور عالمگیرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مى‏سازد بلکه در تربیت گیاهان و پرورش حیوانات سهم عمده و اساسى دارد و اگر روزى این اشعه حیاتبخش از کره خاکى ما قطع شود در فاصله کوتاهى تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زیبایش چراغ شبهاى تار ماست، و روشنایى ملائمش براى همه ساکنان زمین مایه آرامش و نشاط است.
سپس به یکى دیگر از آثار مفید وجود ماه اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند براى آن منزل‏گاههایى مقدر کرد تا شماره سالها و حساب زندگى و کار خویش را بدانید» (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ).
یعنى یک تقویم بسیار دقیق و زنده طبیعى است که عالم و جاهل مى‏توانند آن را بخوانند و حساب تاریخ کارها و امور زندگى خود را نگهدارند و این اضافه بر نورى است که ماه به ما مى‏بخشد.

سپس اضافه مى‏کند: این آفرینش و این گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازیگرى نیست «خداوند آن را نیافریده است مگر به حق» (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
و در پایان آیه تأکید مى‏کند که: «خدا آیات و نشانه‏هاى خود را براى آنها که مى‏فهمند و درک مى‏کنند شرح مى‏دهد» (یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
اما بى‏خبران بى‏بصر چه بسیار از کنار همه این آیات و نشانه‏هاى پروردگار مى‏گذرند و کمترین چیزى از آن درک نمى‏کنند.


(آیه 6)- در این آیه به قسمتى دیگر از نشانه‏ها و دلائل وجودش در آسمان و زمین پرداخته، مى‏گوید: «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمین آفریده است نشانه‏هایى است براى گروه پرهیزکاران» (إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ).یعنى تنها کسانى این آیات را درک مى‏کنند که در پرتو تقوا و پرهیز از گناه، صفاى روح و روشن بینى یافته‏اند اگر نور آفتاب یکنواخت و بطور مداوم بر زمین مى‏تابید مسلما درجه حرارت در زمین به قدرى بالا مى‏رفت که قابل زندگى نبود و همچنین اگر شب بطور مستمر ادامه مى‏یافت همه چیز از شدت سرما مى‏خشکید ولى خداوند این دو را پشت سر یکدیگر قرار داده تا بستر حیات و زندگى را در کره زمین آماده و مهیا سازد.




...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 2 سوره یونس :


معصومه :


در ایه ۲ اشاره شده که کافران قران را سحر نامیدند.
من یک سوال دارم, چه چیز شگفت انگیزی در قران بود که کفار ان را ب سحر منتسب میکردند؟
معمولا یکی از جواب هایی ک ب این سوال میدهند این است که فصاحت و بلاغت قران برای اعراب شگفت انگیز بود.
حالا سوال اساسی من اینجا مطرح میشه.
عبارت فصاحت و بلاغت یعنی چه؟
من این عبارت را همیشه تو کتاب های دینی خوندم که قران در نهایت فصاحت و بلاغت است و حتی بعضی حریف طلبی های قران(مبنی بر این که اگر میتوانید مثل قران بیاورید) بر اساس همین عبارتی است که من نمیفهمم یعنی چه؟

مخاطب قران در همه دوران لزوما عرب زبانان نیستند, ایا قرار است من برای فهمیدن اعجاز قران ب عربی مسلط شوم؟ من جز برخی اهنگین و وزن دار بودن ایات قران , چیز دیگری در خواندن متن نمی فهمم. بنابراین این استدلال برای من قانع کننده نیست.

مثلا معلم دینی ما میگفت برخی دشمنان پیامبر سوره ای ب اسم فیل اختراع کردند اما بازهم نتوانست با قران رقابت کند , خب این رقابت در چیست؟


ساجده :


من جووب سوال شما رو دقیق نمیدونم اما چیزی که میدونم و خوندم اینه که اساسا عربی بودن قران اعجازه
قران خودش میگه ما قران را عربی فرستادیم ینی همین طوری نازل شده و ربطی به این که پیامبر عرب زبان بودن یا در اون منطقه زندگی میکردن نداشته چناچه پبامبر فرضا در انگلیس هم ممبعوث میشدن قران باز هم عربی بر ایشون نازل میشده حتما و قطعا

فصیح بودن نافذ بودن و ساختار موزون و مطالبی از این دست همه به تبع عربی بودنه اما عربی بودن خودش اعجازه

زبان عربی قران با زبان مردم عرب زبان متفاوته به شدت
حتی اگه شما با زبان احادیث هم مقایسه کنین متفاوته
حضرت علی که به فصاحت مشخور بودن و سخن وری اگه نهج البلاغه رو با دقت بررسی کنین باز هم می بینین در عین زیبایی و اون ساختار موزون اصلا زبانش و کلامش شبیه قران نیست

ساجده :


اصن احادیثی که از خود پیامبر هستن کاملا متفاوت از زبان قران هستن
اینا همشون از همون اعجاز بودن زبان عربی قران هستش
اساس قران با یه بسته بندی و قااب خاص به همین شکل که ما می بینیم بوده و هست و خواهد بود و گفتم عربیش با عربی موجود و رایج بین مردم عرب زبان حتی شاعران و سخن وران متفاوته

در مورد معنای فصاحت و بلاغت
اول باید گفت که یکی از جنبه های اعجاز قران اعجاز لفظی هست و یکی از موارد این اعججاز فصاحت و بلاغت
در مورد معنا و مفهوم فصاحت بلد نیستم توضیح بدم اما در مورد بلاغت انچه که از ریشه و ظاهر امر برمیاد ینی این که قران منظور و معناشو در ابتدایی ترین سطح درک هم میتونه کامل ابلاغ کنه یعنی با وجود ژرفا و عمق و باطنی که در همه ایات وجود داره و بشر از کشف همه اون ها ناتوانه امااااا باز هم هر فرد مبتدی با خوندن همین ظاهر قران اون هدف اصلی و منظور ایه بهش ابلاغ میشه

اعظم :


معصومه جان
یه سوال دارم ازت
چه کسی با دیدن پیچیدگیهایی که در سیستم عصبی انسان وجود داره
بیشنر تعجب می کنه
دختر من ؟
من ؟
یه مهندس معدن ؟
یه جراح مغز و اعصاب ؟

کی بیشتر از حساب شدگی و نظم کار سناره ها و کهکشانها و ... شگفت زده میشه
من ؟
دخترم ؟
یه پزشک ؟
یه متخصص در امر نجوم و .... ؟

کی از برنامه ای که شما برای پروژه فوقت نوشتی بیشتر لذت می بره و اهمیتش رو درک میکنه
دخترت
من
دوستانت
استادت

اصولا اینطوره که هر چی در یه امری متخصص تر میشی شگفتیهای اون امر برات بیشتر اشکار میشه
از نظر من همه سنگهایی که در جواهرات به کار میرن یه ارزش دارن حالا بعضی صرفا قشنگترن
اما متخصص امر میفهمه که کدوم یکی حتی اپسیلونی از اون یکی ارزشش بیشتره


تو وقتی میتونی اعجاز یه چیزی رو بفهمی ... که تدی امر خبره باشی
بگی نه این کار یه ادم معمولی نیست
این این کار یه ادم اینکاره است


در مورد قرآن هم طبیعیه که کسی که عرب زبانه بیش از من و شما متوجه تفاوتش با یه کلام عادی میشه

همونطور که من و شما بیشتر می فهمیم سعدی در غزلیاتش چه شاهکاری کرده تا یه انگلیسی زبان


برای من خیلی جالبه که ما در امورات مربوط به اعتقادات دینی احساس می کنیم با کمترین وقت گذاشتن می تونیم بیشترین فهم رو داشنه باشیم
همه مون رو مبگم ها
ولی ور امورات دیگه اینطور نیست
تا اونجایی که من می دونم بیش از 50 درصد اعضای این گروه در حد کارشناسی ارشد سواد علمی دارن
یعنی فهمیدیم که برای اینکه کاری مهم مثلا انجام بدیم باید تا این حد دانش داشته باشیم
خود شما قریب به 18 سال درس خوندی که الان برنامه ای بنویسی که من نفهمم چیه ولی کلی کار مهم با این بدنامه بشه انجام داد


این همه زوم شدی رو درست
این همه هزینه کردی


چندین سال زحمت کشیدی
حالا نتیجه تحقیقاتت رو بذار جلوی دختر من
ور میداره روش یه نقاشی ادمک میکشه بعدشم داداشش پاره پورش میکنه میندازه دور

هیچی به هیچی

اصلا نمی فهمه این چی بود


باید بره مدرسه الفبا یاد بگیره
حساب یاد بگیره
زبان یاد بگیره
منطق یاد بگیره
برنامه نویسی یاد بگیره
بعد تازه به نرم افزار علاقمند باشه و بیاد تو حیطه برنامه نویسی و دانشگاه و اینا تا در بدر دنبال همون برگه ای بگرده که تو پنج سالگیش یه نقاشی کشیده بود روش


سحر رو فقط اهل فن می فهمنن
همونطور که ساحران فهمیدن موسی اعجاز کرده نه سحر
ولی بقیه بیننده ها کار ساحران و موسی رو یکی فرض کردن


حرف من اینه 18 سال نه
نصفش نه
یک چهارمشم نه
یک نهمش
2 سال رو قرآن وقت بذاریم زوم بشیم روش
بعد ایندحرفها رو بزنیم


واقعا ارزشش رو نداره
18 سال میدوییم که درس بخونیم کاری برای حداکثر عمر 70 سالمون بکنیم
ارزش نداره 2 سال وقت بذاریم
کاری برای یه عمر جاویدان بکنیم

(معصومه : کاملا موافقم و سر تعظیم فرود میارم برا این حرف)

معصومه :


خب من با این استدلال مشکل دارم.
من برنامه تخصصی که مینوبسم, مخاطبش عموم بشریت نیستند و حتی اگر هم باشند اهمیتی نداره بفهمند یانفهمند که چه اعجازی درش هست.
اما قران اولا بشریت رو در هر جای کره زمین و در هر زمانی مخاطب قرار داده و بنابراین هر ادمی در هر زمانی میتونه قران رو بعنوان معجزه فعلی در نظر بگیره.
حالا این ادم مثل من سواد خیلی کم از عربی داره و به استاد فن عربی دان هم دسترسی نداره.

مثلا در خود قران استدلال میشه که ما پیامبری از جنس خودتان یعنی انسان فرستادیم .
چرا؟
چون من بشر, با بشر ارتباط راحت تری دارم تا با یک مثلا فرشته که هیچی ازش نمیدانم.
اون بخش از ادم های غرض ورز رو هم بزاریم کنار , که استدلال میکردند اگه خدا میخاس پیامبری بفرسته, فرشته میفرستاد که مثلا ما اعجاز قدرت خدارو ببینیم و ازش اطاعت کنیم.

من اعتراف میکنم وقتی اون سوره اختراعی دشمنان پیامبر رو میخونم و وقتی مثلا سوره کوثر رو میخونم هیچ چیز اعجاز گونه یا متفاوتی نمی بینم



اعظم :


معصومه جان اینکه من و دخترم از کار سیستم عصبی بدن شگفت زده نمی شیم به این معنی نیست که سیستم عصبی برای من و اون مفید نیست ... هر کدوممون بنا به درکی که می کنیم و یا نمی کنیم از فواید این سیستم بهره مند میشیم ... از نظر من قرآن دارای بطن های مختلفه و در هر سطحی از فهم چیزی برای یادگرفتن داره ... من هر بار که قرآن رو می خونم در حاشیه اش بعضی نکته هایی که ازش یاد می گیرم رو می نویسم ... در هر باری از خوندن از بعضی آیات درسهای متفاوت و هر بار کاملتری کگرفتم یعنی تجربیات و سنم و علمم به شدت روی فهم من از ایات تاثیر گذاشته ... الان می فهمم این که می گن نگاه کردن به آیات عبادته یعنی چی ... از نظر من قرآن نوری داره که در هر سطحی از فهم چراغی رو در دل آدم روشن می کنه ... مثل همون سیستم عصبی همینقدر زنده است همونطور که دخترم با ندونستن اون پیچیدگیها بهره اش رو ازش می بره ... حالا من کسی که اونقدر ها هم رو قرآن وقت نذاشته فهمیده که هر بار خوندنش هر علمش هر تجربه اش درجاتی از فهم از قرآن رو براش باز میکنه ... اونی که قرآنی زندگی می کنه ... بنده خدا گونه زندگی می کنه چقدر درک می کنه .... قائل به این هستم به شدت که اگه من نوعی به همین آیاتی که ازش می فهمم چیزی عمل کنم ... آیاتی که نمی فهمم رو به زودی خواهم فهمید

شاید بگم بیشترین ایه ای که بهش اعتقاد دارم اینه " الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا "


سورهها هم خب با هم خیلی متفاوتن مثلا همین کوثر خودش کلی اعجاز داشته عملی .. اون مردی که پیامبر رو ابتر خوند که بدجوری ابتر شد این رو گذشت زمان نشون داد ... و اون کوثری که خداوند وعده داد که الان خیلی محقق شده ... این همه فراگیری خیرها و برکتها و آدمهای خوب که از برکات نسل مستقیم غیر مستقیم فاطمه سلام الله علیها در جهان پراکنده ان ... و اون مردی که هیچ نام و نشونی ازش نموند یا اصلا شما یه نفر رو پیدا کن که الان افتخار کنه از نسل معاویه است یا یزید و یاقبرش الان زایری داشته باشه

یا همون کتاب آیات شیطانی معروف من بخشهاییش رو یه وقتی خوندم واقعا چرت بود چرت چرت

یه نکته دیگه هم این که در این آیه و برخی آیات مشابه خداوند داره از یه بحث تاریخی که در همون عصر پیامبر رخ داده سخن می گه میگه اینا گفتن سحره ... مثل همون جاهایی که داشت در مورد یهود در زمان پیامبر می گفت در سوره بقره ... می گفت اونا پیامبر رو مثل فرزندشون می شناختن و .....


معصومه :


ببخشید اما جواب هات هرچند خوب اما ربطی ب سوال من نداره.
من نمیخام قانعم کنی که قران خوبه و معجزه س!!
میخام بدونم فصاحت و بلاغت یعنی چی؟
اگر فهمیدنش امر تخصصیه , پس نباید علامت اعجاز باشه.
چون اعجاز باید همه فهم باشه, مثل عصای موسی یا ید بیضا که هر ادم عیر مغرضی میفهمید ید بیضا امر بشری نیست.

اعظم :


در این مورد معتقدم که باید از عربی چیزی حالیمون باشه تا معنای فصاحت و بلاغت رو بفهمیم (از لحاظ لفظ ) از لحاظ معنا همون حرفهایی که نوشتم جوابمه یا پیشگوییها یا اعجاز علمیش و ....

خانم زنگارکی :


فصاحت و بلاغت | مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
http://www.pasokhgoo.ir/node/84869


اعظم :


این لینکها هم خوبه : http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa27891

* Mosafer *, [14.07.15 02:52]
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,4379?PHPSESSID=3250ae6aef46c8b466d54be1139facc8

خانم زنگارکی :



چرا قرآن به زبان عربی است؟
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=270144


اعظم :


به نظر من فصاحت و بلاغت همه اعجاز قرآن نیست . جنبه ای از اعجاز قرآنه که فهمش اندکی سواد عربی لازم داره ... یه اعجاز ادبی هستش (فارغ از معنا اگر روش کلید کنیم ) ... یعنی اینکه من و شما اعجازش رو درک نکنیم تاثیری در نتیجه ای که باید یعنی ایمان ما و بندگی ما نداره ... جنبه های دیگر بسیاره

علامه طباطبایی در جلد یک المیزان ذیل آیه 23 سوره بقره که تحدی طلبی قرآن در این زمینه است توضیحات مبسوط و ان شاءالله قانع کننده ای دارن اونجا رو می تونی مطالعه کنی

مریم :


دلیل عربی نازل شدن قران اینه که پیامبر در میان اعراب مبعوث شد و این دلیل به صراحت در قران ذکرشده...

ساجده :


لطفا اون ایه ای که میفرمایین این قدر صریح گفته رو بگید

سوده :


به هر حال لاید به یه زبانی نازل میشد دیگه.به هر زبانی هم میومد بعضی افراد باز هم میگفتند چرا.
اصلا موضوع قرآن ربطی به زبان نزولش نداره در ضمن کمی فکر کنیم میبینیم که پیامبر عرب بود با چه زبانی بهتر از عربی میتونست مردم زمانشو متقاعد کنه و البته که باید ابتدا مردم اطرافشو متقاعد میکرد و به دین میوورد بعد دین رو به سرزمینهای دیگه اشاعه میداد.

مریم :


ما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم تا شما مردم آنرا بفهمید و بهتر بتوانید درباره ی آیات آن تفکر کنید. (آیه 2 - سوره یوسف)
پس ای پیامبر ما این قرآن را به زبان قوم تو آسان بیان کردیم تا بدان پرهیزگاران را بشارت ببخشی و مردمان بی اعتقاد و مجادله گر را بیم دهی. (آیه 97- سوره مریم)
برای کمک به درک شما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم و انواع هشدارها را در آن بیان فرمودیم تا این قوم از عاقبت جهل و نافرمانی بترسند و یا پند گیرند. (آیه 113- سوه طه)
اگر این قرآن را به زبان غیرعربی نازل می فرمودیم می گفتند: چرا آیات و کلمات وحی، واضح و آسان فهم نیست؟ یا می گفتند: کتاب دینی غیرعربی توسط پیامبری عرب زبان، یعنی چه؟ ای پیامبر بگو: قرآن برای کسانی که به آن ایمان آورده اند هدایت و شفاست ولی کسانی که ایمان نمی آورند گوششان کر است، نابینا هستند و حق را نه می شنوند و نه می بینند؛ از شدت دوری آنها از حق، بدان می ماند که از راه دور صدایی را می شوند، اما چیزی از آن درک نمی کنند.
ما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم تا شما آن را بهتر درک کنید و بتوانید درباره آیات آن به تدبر و تعقل بپردازید. (آیه 3- سوره زّخرف)
ای پیامبر ما قرآن را به زبان مادری تو بیان فرمودیم تا آسان باشد که قوم تو معانی را درک کنند و پند گیرند. (سوره 58- سوره دخان)

منبع:نون و آب


اعظم :


ممنون از دوستان خوب که در بحث مشارکت کردن
سوال معصومه جان البته این نبود که چرا قرآن عربیه که در این صورت جواب سوده جان خیلی مناسبه
این بود که منم به عنوان یه فرد عادی باید متوجه فصاحت و بلاعت قرآن بشم اگه معجزه بودنش دراینه
که منم گفتم درجاتی از تخصص در زبان لازمه که چند و چون این فصاحت و بلاغت رو در بیاره
ولی اینجور نیست که کلا ما هم متوجهش نشیم اصلا همونطور که ساجده جان گفتن
روونی کلام ، ساده بودن و درعین حال معنادار بودنش در مقایسه با سایر متون عربی مثل نهج البلاغه، اهنگین بودنش
اینا رو که می فهمم
مثل اینکه من حظ و بهره م رو از زیبایی شعر سعدی و حافظ می برم ولی اون که تخصصش ادبیات قطعا بیشتر از من صنایع ادبی و .... رو در شعرشون بیشتر تشحیص میده و بیشتر سر تعظیم فرود میاره در برابر قدرت کلامشون

سوده :


موافقم.البته اون زمان همونطور که هممون هم میدونیم نظم و شاعری باب بوده و اینکه کسی که حتی سواد نداشته کلامی با مفاهیم بالا رو در صنعت ادبی عرب بیاره و اونم نه ده بیست صفحه بلکه کل یک کتاب رو اینرو میشه به معجزه تفسیر کرد. و اینکه بیان قران طوریه که مردم اون زمان با فهم خودشون درکش میکردن و مردم این زمان هم با کمی تعقل در نحوه ی بیان و چیزهایی که در آیات نهفته است میتونن مسایل جدیدتری رو درک کنن و یا حداقل منطبق کنن. اخیرا یه مطلبی خوندم راجع به سیاهچاله ها و اینکه میدونید سیاهچاله یه ستاره در خود فرو ریخته است که در اثر چگال شدن بحرانی جاذبه فوق عظیم پیدا میکنه. در سوره صافات ایه ۴۱ ثاقب رو معرفی میکنه از ریشه ثقب یعنی چاه و چاله و معنای خودش ستاره ی کوبنده است یعنی مفهومی شبیه در هم فرو ریختن.
و کم نیستن این قبیل کلمات و ایات در قرآن که منطبق با دانش روز هستن. اینه که قرآنو واسه هر نسلس معجزه میکنه.
و همه اینا رو آورده صرفا به خاطر اینکه با قلبی مطمین باورش کنیم و به نکات اصلی که ما رو رهنمون شده عمل کنیم.
خوشحالم ازینکه تو گروهی عضو شدم که میشه بحث قرآنی کرد.

اعظم :

درسته
منم نوشتم دیشب که فصاحت و بلاغت فقط یه جنبه از اعجاز قرآنه
اخبار غیبی ، علمی و .... به خصوص دوای دردهای پنهان بشریت که از عهد ادم بوده و تا الان هم هست
حتی در بخش خانه و خانواده حقوق زوجین در طلاق که بسیار نو و امروزی به نظر می رسید و در سوره بقره بهش اشاره کردیم
و خیلی خیلی موارد دیگه که برای هر کسی که وقت بذاره
و مهم تر از اونا
با این ایات زندگی کنه
بشیار قابل لمسه


یه امار یهت بدم وحشتناک خدمت دوستان
متاسفانه متاسفانه
ما در این متوسط سی سال (متوسط اعضای گروه اینجا حدودا ) اندازه مدت زمانی که یه بچه میره پیش دبستانی که برای دبستان اماده بشه
وقت رو قرآن نداشتیم

خیلی فجیعه ها

حالا قرآنی زندگی کنیم یه بحث جداست

معصومه ک :

ممنون از همگی. ما بحث ها رو دنبال می کنیم و استفاده می کنیم.



فاطمه ق :


ممنون خیلی استفاده کردیم بله درسته نهایتش این بوده که اگه در خانواده مذهبی بزرگ شدیم میتونیم قرآن رو روان بخونیم و گاهی ترجمه ها شو یه نگاهی بندازیم انشاله تا پایان این دوره هم بتونیم گوشه ای از مفاهیم آن رو درک کنیم این بحثها خیلی مفیده چون معمولا سوال همه ماها هست و یا حداقل در جواب به ابهامات بقیه میتونیم اطلاعاتی برای بحث داشته باشیم
ممنون از همه بزرگواران


نفیسه :


در پاسخ به سوال مطرح شده دیروز نظر من اینه که اعراب پیش از اسلام با اینکه بی سواد واهل خوندن ونوشتن نبودن اما از لحاظ زبان و ادبیات به درجه بالایی رسیده بودن و قبایل عرب برای کسب مهارت بیشتر در فصاحت و بلاغت مدام در حال مسابقه و رقابت با هم به سر میبردن و همین هم باعث شده بود که به درجه بالایی از این فن دست پیدا کنن و به اون افتخار کرده و مایه مباهاتشون بر سایر ملل بشه تا جایی که دیگر ملتها به خصوص ایرانیان رو عجم یعنی بی زبان بخونن.در این شرایط قران نازل شده و برای اینکه توجه ها رو به خودش جلب کنه وبر اهل فن ثابت کنه که یه کلام عادی نیست از در فصاحت وبلاغت وارد میشه دقیقا همون مثالی که اعظم خانم اورد که معجزه عصای حضرت موسی(ع)را ساحران فهمیدن که عادی نیست چون متخصص امر بودن.جالب اینکه قران اعراب رو به تحدی یا مبارزه طلبی دعوت میکنه که شما با این همه ادعا فقط یه ایه بیارین.ولی با تموم دشمنی که با پیامبر داشتن،میخواستن ولی موفق نشدن.لازم به ذکره فصاحت وبلاغت بدین معناست که در بیان مطلب ومقصودمورد نظر بتوان از الفاظ شیوا و زیبا وترکیبات سنجیده و اعجاز وخوش اهنگ بهره بردو محققین ادب عرب معتقدن که این وجه در تک تک سوره های قران مشهوده.فهم این نوع از اعجاز قران فقط توسط متخصصین امر صورت میگیره و یا اینکه باید انقدر به عربی مسلط بود وتاریخ اون دوران رو دونست تا درکنار فهم لغات،شان نزول و...رو هم درک کرد.هنوز هم فصاحت وبلاغت در قران برای متخصصین ادبیات عرب روشنه.البته برای درک اعجاز قران نیاز نیست عربی بدونیم بلکه تنها برای دونستن اینکه قران فصیح وبلیغه باید به زبان عربی مسلط بود چون جنبه های اعجاز قران فقط مختص به این مورد نیست.مثل خبرهای غیبی از گذشته و اینده-اعجاز علمی قران و....


ولی انچه که باعث شگفتی اعراب اون زمان بود و باعث شد به قران انگ سحر وجادو بزنن چند مورد بود یکی از اونا فصاحت وبلاغت قران بود که چون به نظرشون عادی نمیومد و حاضر نبودن از موضع خود کوتاه بیان و اونو جادو میگفتن.حال که متخصصان فن اعم از مسلمان وغیر مسلمان ودوست ودشمن مهر تایید بر اعجاز این وجه قران زده و چون یه گروه خاص مغرضی نبودن،برامون کفایت میکنه.دیگر وجه اعجاز قران سبک ونظم اونه.چون نه شعر است یعنی قافیه و وزن وتخیل و...ندارد و نه نثر است بلکه کلامی خاصه که قابل تقلید هم نیست ودر گذشته واینده بی سابقه بوده و هست حتی شاعران طراز اولی در اون زمان بودن که پس از نزول قران دیگر شعر نگفتن و معتقد بودن سخنانشون در برابر قران هجو است و بس.مورد دیگه که اعراب اوایل اسلام وحتی بشر کنونی رو متحیر خود کرده جذبه خاصه قرانه و تاثیر شگرف قران در قلوب مردم.به نحویکه مشرکین مردم رو از گوش دادن به قران منع میکردن تا جذب ان نشوند.چیزی که اکنون گاهی به عنوان موسیقی قران خونده میشه.ما که به زبان عرب مسلط نیستیم برای نمونه با گوش دادن به قراءت سوره شمس عبدالباسط دلمون متحول میشه وبه وجد میایم.کم نیستن از این نمونه ها🌹



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۷
* مسافر
شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

207 . صفحه 207



بیستم تیر :



نفیسه :



(آیه 123)- دشمنان نزدیکتر را دریابید! به تناسب بحثهایى که تاکنون پیرامون جهاد در این سوره ذکر شده در این آیه به دو دستور دیگر در زمینه این موضوع مهم اسلام اشاره گردیده است.

نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با کفارى که به شما نزدیکترند پیکار کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ).
آیه فوق گرچه از «پیکار مسلحانه»، و از «فاصله مکانى» سخن مى‏گوید، ولى بعید نیست که روح آیه در پیکارهاى منطقى و فاصله‏هاى معنوى نیز حاکم باشد، به این معنى که مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزه منطقى و تبلیغاتى با دشمنان، اول باید به سراغ کسانى بروند که خطرشان براى جامعه اسلامى بیشتر و نزدیکتر است، مثلا در عصر ما که خطر الحاد و مادّیگرى همه جوامع را تهدید مى‏کند، باید مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه این که آنها فراموش شوند، بلکه باید لبه تیز حمله متوجه گروه خطرناکتر گردد، یا مثلا مبارزه با استعمار فکرى و سیاسى و اقتصادى باید در درجه اول قرار گیرد.
دومین دستورى که در زمینه جهاد، در این آیه مى‏خوانیم، دستور شدت عمل است، آیه مى‏گوید: «دشمنان باید در شما یک نوع خشونت احساس کنند» (وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً).
بنابراین تنها، وجود قدرت کافى نیست، بلکه باید در برابر دشمن نمایش قدرت داد.و در پایان آیه به مسلمانان با این عبارت نوید پیروزى مى‏دهد که: «بدانید خدا با پرهیزکاران است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).

این تعبیر ممکن است علاوه بر آنچه گفته شد،اشاره به این معنى نیز باشد که توسل به خشونت و شدت عمل باید توأم با تقوا باشد، و هیچ گاه از حدود انسانى تجاوز نکند.



(آیه 124)- تأثیر آیات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده: به تناسب بحثهایى که درباره منافقان و مؤمنان گذشت، در این آیه و آیه بعد اشاره به یکى از نشانه‏هاى بارز این دو گروه شده است.
نخست مى‏گوید: «و هنگامى که سوره‏اى نازل مى‏شود، بعضى از منافقان به یکدیگر مى‏گویند: ایمان کدامیک از شما را نزول این سوره افزون ساخت»؟ (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً).
و با این سخن مى‏خواستند عدم تأثیر سوره‏هاى قرآن و بى‏اعتنایى خود را نسبت به آنها بیان کنند.
اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مى‏دهد و ضمن تقسیم مردم به دو گروه، مى‏گوید: «اما کسانى که ایمان آورده‏اند! نزول این آیات بر ایمانشان افزوده و آنها به فضل و رحمت الهى خوشحالند» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).


(آیه 125)- «و اما آنها که در دلهایشان بیمارى (نفاق و جهل و عناد و حسد) است، پلیدى تازه‏اى بر پلیدیشان مى‏افزاید»! (وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ).
چرا که در برابر هر فرمان تازه‏اى نافرمانى و عصیان جدیدى مى‏کنند و در مقابل هر حقیقت لجاجت جدیدى، و این سبب تراکم عصیانها و لجاجتها، در وجودشان مى‏شود، و چنان ریشه‏هاى این صفات زشت در روح آنان قوى مى‏گردد «و سر انجام در حال کفر و بى‏ایمانى از دنیا خواهند رفت» (وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ).
قرآن در دو آیه بالا بر این واقعیت تأکید مى‏کند که تنها وجود برنامه‏ها و تعلیمات حیاتبخش براى سعادت یک فرد، یا یک گروه کافى نیست، بلکه آمادگى زمینه‏ها نیز باید به عنوان یک شرط اساسى مورد توجه قرار گیرد.
آیات قرآن مانند دانه‏هاى حیاتبخش باران است که مى‏دانیم «در باغ، سبزه روید و در شوره‏زار، خس!»


(آیه 126)- در این آیه و آیه بعد نیز سخن را درباره منافقان ادامه مى‏دهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مى‏گوید: «آیا آنها نمى‏بینند که در هر سال، یک یا دو بار، مورد آزمایش قرار مى‏گیرند»! (أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ).
و عجب این که با این همه آزمایشهاى پى‏درپى «از راه خلاف باز نمى‏ایستند و توبه نمى‏کنند و متذکر نمى‏شوند» (ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ).
از تعبیر آیه چنین بر مى‏آید که این آزمایش غیر از آزمایش عمومى است که همه مردم در زندگى خود با آن رو برو مى‏شوند. بلکه از آزمایشهایى بوده که باید باعث بیدارى این گروه گردد مثل فاش شدن اعمال سوءشان و ظاهر شدن باطنشان.

(آیه 127)- سپس اشاره به قیافه انکار آمیزى که آنها در برابر آیات الهى به خود مى‏گرفتند کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که سوره‏اى از قرآن نازل مى‏شود، بعضى از آنها با نظر تحقیر و انکار نسبت به آن سوره به بعض دیگر نگاه مى‏کنند» و با حرکات چشم، مراتب نگرانى خود را ظاهر مى‏سازند (وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ).
ناراحتى و نگرانى آنها از این نظر است که مبادا نزول آن سوره، رسوایى جدیدى برایشان فراهم سازد.
و به هر حال تصمیم بر این مى‏گیرند که از مجلس بیرون بروند، تا این نغمه‏هاى آسمانى را نشنوند، اما از این بیم دارند که به هنگام خروج کسى آنها را ببیند، لذا آهسته از یکدیگر سؤال مى‏کنند: آیا کسى متوجه ما نیست «آیا کسى شما را مى‏بیند»؟! (هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ).
و همین که اطمینان پیدا مى‏کنند جمعیت به سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغولند و متوجه آنها نیستند «از مجلس بیرون مى‏روند» (ثُمَّ انْصَرَفُوا).
در پایان آیه، به ذکر علت این موضوع پرداخته و مى‏گوید: «آنها به این جهت از شنیدن کلمات خدا ناراحت مى‏شوند که «خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و به خاطر گناهانشان) از حق منصرف ساخته (و یک حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پیدا کرده‏اند) چرا که آنها افرادى بى‏فکر و نفهم هستند» (صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ).


(آیه 128)- آخرین آیات قرآن مجید: این آیه و آیه بعد که آخرین آیاتى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است، و با آن سوره برائت پایان مى‏پذیرد، در واقع اشاره‏اى است به تمام مسائلى که در این سوره گذشت.
نخست روى سخن را به مردم کرده، مى‏گوید: «پیامبرى از خودتان به سوى شما آمد»! (لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
«مِنْ أَنْفُسِکُمْ» (از خودتان) اشاره به شدت ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مردم است، گویى پاره‏اى از جان مردم و روح جامعه در شکل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شده است.
پس از ذکر این صفت به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «هر گونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است» (عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ).
و به شدت از رنجهاى شما رنج مى‏برد.
دیگر این که: «او سخت به هدایت شما علاقه‏مند است» و به آن عشق مى‏ورزد (حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ).
سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده، مى‏گوید: «او نسبت به مؤمنان رءوف و رحیم است» (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).
بنابراین هرگونه دستور مشکل و طاقت فرسایى را مى‏دهد- حتى گذشتن از بیابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک- آن هم یک نوع محبت و لطف از ناحیه او و براى نجات شما، از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است.


(آیه 129)- در این آیه که آخرین آیه سوره توبه است، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى مى‏دهد که از سرکشیها و عصیانهاى مردم، دلسرد و نگران نشود، مى‏گوید: «اگر آنها روى از حق بگردانند (نگران نباش و) بگو: خداوند براى من کافى است» چرا که او بر هر چیزى تواناست (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ).
«همان خداوندى که هیچ معبودى جز او نیست» و بنابراین تنها پناهگاه اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
آرى «من تنها بر چنین معبودى تکیه کرده‏ام، و به او دلبسته‏ام و کارهایم را به او واگذارده‏ام» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ).
«و او پروردگار عرش بزرگ است» (وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
جایى که عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبیعت با آن همه عظمتى که دارد، در قبضه قدرت او، و تحت حمایت و کفالت اوست، چگونه مرا تنها مى‏گذارد و در برابر دشمن یارى نمى‏کند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و یا رحمت و عطوفتى بالاتر از رحمت و عطوفت او تصور مى‏شود؟



اعظم :



ایه 123:
این ایه هم برای من جالب توجه بود
جهاد رو از دشمنان نزدیکتر اغاز کنیم
تفسیر ایه هم نکته های جالبی داشت

در تفسیر المیزان در مورد کلمه " غلظت " نوشته بود که :
معناى (غلظة ) در جمله (و لیجدوا فیکم غلظة ) شدت و سرسختى نشان دادن بخاطر خداست ، و معنایش این نیست که با کفار خشونت و سنگدلى و بد اخلاقى و قساوت قلب و جفا و بى مهرى نشان دهید، زیرا این معنا با هیچ یک از اصول دین اسلام سازگار نیست ، و معارف اسلامى همه آن را مذمت و تقبیح کرده اند، و آیات مربوط به جهاد هم از هر تعدى و ظلم و جفائى نهى کرده ، که شرحش در سوره بقره گذشت .

ایه 123 :
از تفسیر نور :
مساله " الاقرب فی الاقرب " اولویت دادن به انچه در نزدیکی ماست در تمام مسایل اسلامی لحاظ شده است
در انفاق و صدقه : یتیم و فقیر خوبشاوند
در زکات : محرومین محلی و نزدیک
جهاد : دشمنان نزدیکتر
دعوت و تبلیغ : بستگان و خوبشاوندان
مسجد : همسایه مسجد
در سفره و مهمانی : طعامی که نزدیکتره ....


ایه 124:
همین الان هم این خرده گیری بر مسلمونا هستش
که اونایی گه نماز میخونن چرا اینجورن
چرا فلانن
اونایی که قرآن میخونن چرا بهمانن
و اما جواب قرآن :
اگه واقعا اهل ایمان باشن ایات قرآن بر ایمانشون اضافه میکنه

ایه 124 :
منافقین همیشه در طول تاریخ روحیه منفی رو در مسلمونا القا می کردن


ایه 124 : ایجاد نشاط روحی پس از خوندن ایات قرآن نشانه رشد معنوی و ایمانی ادمهاست

ایه 125:
 کفر و حق پوشی از بدترین بیماریهای روحی و دلی است


ایه 125 :

نیک ترین پیفاما و بهترین سخنها هم در ادمی که اهلش نباشه تاثیری نداره
دیگه از قرآن بالاتر


ایه 126 :
 متنبّه نشدن از آزمایشات الهى، نشانه‏ى نفاق و بیمارى قلبى است ومورد سرزنش و توبیخ است. «لا یتوبون و لا هم یذکّرون»


ایه 127:
دو تا از صفات زیبای خداوند در این ایه در پیامبر هم وجود داره "ریوف و رحیم "
چقدر پیامبر مهربانی داریم
در مهایت دلسوزیر

یاد تعبیر حضرت علی افتادم در مورد پیامبر
"طبیب دوار بطبه "پزشکی که در به در دنبال بیماران میره برای درمان

مشتاق
و حریص بر هدایت ادمها


ایه 128 :
اون همه مهربانی و حرص نه به خاطر نیازش به مردمه
چرا که به قول سعدی :

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

خدا برای او کافی است

رفیق عشق چه کم دارد از نشیب و فراز

حرص او بر هدایت از مهربانی بی نهایت او سرچشمه می گیره

ایه 129:
کسی که خدا را دارد چه کم دارد
و کسی که خدا ندارد ، چه دارد ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
* مسافر
جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ق.ظ

206 . صفحه 206



نوزدهم تیر :



نفیسه :



(آیه 118)-

شأن نزول:
سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» از شرکت در جنگ تبوک، و حرکت همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از صحنه تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حتى یک جمله با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدى با آنها سخن نگوید.
آنها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند، بطورى که فضاى مدینه با تمام وسعتش چنان بر آنها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایى بزرگ، شهر را ترک گویند و به کوههاى اطراف مدینه پناه ببرند.
سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه در این زمینه نازل گردید.
تفسیر:
زندان محاصره اجتماعى گنهکاران! نه تنها آن گروه عظیم مسلمانان را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد «بلکه آن سه نفر را که (از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و) جنگجویان آنها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد» (وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا).
اما این لطف الهى به آسانى شامل حال آنها نشد، بلکه آن به هنگامى بود که آن سه نفر در محاصره شدید اجتماعى قرار گرفتند، و مردم همگى با آنها قطع رابطه کردند، «آن چنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد» (حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).

سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گویى «جایى در وجود خویش براى خود نمى‏یافتند» (وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ). تا آنجا که خود آنها نیز از یکدیگر قطع رابطه کردند.
و به این ترتیب همه راهها به روى آنها بسته شد، «و یقین پیدا کردند که پناهگاهى از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوى او نیست» (وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ).
«بار دیگر (رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و) توبه و بازگشت حقیقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند» (ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا).
چرا که «خداوند توبه پذیر و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ).


آیه 119)- با صادقان باشید: در آیات گذشته، سخن درباره گروهى از متخلفان در میان بود، اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه مقابل آنها کرده به همه مسلمانان دستور مى‏دهد که رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستاده‏اند محکم بدارید.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ).
و براى این که بتوانید راه پر پیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمائید اضافه مى‏کند: «با صادقان باشید» (وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ).
«صادقین» آنهایى هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبى انجام مى‏دهند، نه تردیدى به خود راه مى‏دهند، نه عقب نشینى مى‏کنند، نه از انبوه مشکلات مى‏هراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت مى‏کنند.
شک نیست که این صفات مراتبى دارد که بعضى مانند امامان معصوم علیهم السّلام در قله آن قرار گرفته‏اند و بعضى دیگر در مرحله پایینتر.


(آیه 120)- مشکلات مجاهدان بى‏پاداش نمى‏ماند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون سرزنش کسانى که از غزوه تبوک خوددارى کرده بودند، به میان آمد، این آیه و آیه بعد به عنوان یک قانون کلى و همگانى، بحث نهایى را روى این موضوع مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «مردم مدینه و بادیه نشینانى که در اطراف این شهر (که مرکز و کانون اسلام است) زندگى مى‏کنند حق ندارند، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تخلف جویند» (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).«و نه حفظ جان خود را بر حفظ جان او مقدم دارند» (وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ). چرا که او رهبر امت، و پیامبر خدا، و رمز بقاء و حیات ملت اسلام است.
این وظیفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است که رهبران خویش را همچون جان خویش، بلکه بیشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بکوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند، چرا که خطر براى آنها خطر براى امت است.
سپس به پاداشهاى مجاهدان که در برابر هر گونه مشکلى در راه جهاد نصیبشان مى‏شود، اشاره کرده و روى هفت قسمت از این مشکلات و پاداش آن انگشت مى‏گذارد و مى‏گوید: «این به خاطر آن است که هیچ گونه تشنگى به آنها نمى‏رسد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ). «و هیچ رنج و خستگى پیدا نمى‏کنند» (وَ لا نَصَبٌ).
«و هیچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمى‏گیرد» (وَ لا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ). «و در هیچ نقطه خطرناک و میدان پرمخاطره‏اى که موجب خشم و ناراحتى کفار است قرار نمى‏گیرند» (وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ).

«و هیچ ضربه‏اى از دشمن بر آنها وارد نمى‏شود» (وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا).
«مگر این که در ارتباط با آن، عمل صالحى براى آنها ثبت مى‏شود» (إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ).
و مسلما پاداش یک به یک آنها را از خداوند بزرگ دریافت خواهند داشت، «زیرا خدا پاداش نیکوکاران را هیچ گاه ضایع نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).


(آیه 121)- «همچنین هیچ مال کم یا زیادى را در مسیر جهاد، انفاق نمى‏کنند» (وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً).
«و هیچ سرزمینى را (براى رسیدن به میدان جهاد و یا به هنگام بازگشت) زیر پا نمى‏گذارند، مگر این که تمام این گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مى‏شود» (وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ).«تا سر انجام خداوند این اعمال را به عنوان بهترین اعمالشان پاداش دهد»(لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).


(آیه 122)-
شأن نزول:
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى میدان جهاد حرکت مى‏کرد، همه مسلمانان به استثناى منافقان و معذوران در خدمتش حرکت مى‏کردند، حتى در جنگهایى که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا شرکت نمى‏کرد (سریه‏ها) همگى به سوى میدان مى‏رفتند و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تنها مى‏گذاردند.
آیه نازل شد و اعلام کرد که در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوى میدان جنگ بروند.
تفسیر:
جهاد با جهل و جهاد با دشمن- این آیه که با آیات گذشته در زمینه جهاد پیوند دارد، اشاره به واقعیتى مى‏کند که براى مسلمانان جنبه حیاتى دارد و آن این که: گرچه جهاد بسیار پراهمیت است و تخلف از آن ننگ و گناه، ولى در مواردى که ضرورتى ایجاب نمى‏کند که همه مؤمنان در میدان جهاد شرکت کنند، مخصوصا در مواقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا در مدینه باقى مانده نباید همه به جهاد بروند بلکه لازم است هر جمعیتى از مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند گروهى فریضه جهاد را انجام دهند، و گروه دیگرى در مدینه بمانند و معارف و احکام اسلام را بیاموزند همان گونه که آیه مى‏فرماید: «شایسته نیست مؤمنان همگى به سوى میدان جهاد کوچ کنند چرا از هر گروهى از آنان، طایفه‏اى کوچ نمى‏کند (و طایفه‏اى در مدینه بماند) تا در دین و معارف و احکام اسلام آگاهى یابند» (وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ).
«و به هنگامى که یاران مجاهدشان از میدان بازگشتند احکام و فرمانهاى الهى را به آنها تعلیم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمایند» (وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ).
«باشد (که این برنامه موجب شود) که آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهیزند» و وظایف خویش را انجام دهند (لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ).
مسأله مهمى که از آیه مى‏توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مسأله «تعلیم» و «تعلم» قائل شده است، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مى‏سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
یعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است، و اهمیت یکى کمتر از دیگرى نیست، بلکه تا مسلمانان در مسأله جهاد با جهل، پیروز نشوند در جهاد با دشمن پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملت جاهل همواره محکوم به شکست است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۸
* مسافر