قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳ ق.ظ

225 . صفحه 225


هفتم مرداد :


نفیسه :


(آیه 29)- من هیچ فرد با ایمانى را طرد نمى‏کنم! این آیه نیز دنباله پاسخگویى به بهانه جوییهاى قوم نوح است.
نخست یکى از دلائل نبوت را که نوح براى روشن ساختن قوم تاریکدل بیان کرده، بازگو مى‏کند: «اى قوم من! در برابر این دعوت از شما مال و ثروت و اجر و پاداشى مطالبه نمى‏کنم» (وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا).
«اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
خدایى که مرا مبعوث به نبوت ساخته و مأمور به دعوت خلق کرده است.
و این میزان و الگویى است براى شناخت رهبران راستین، از فرصت طلبان دروغین، که هر گامى را برمى‏دارند بطور مستقیم یا غیر مستقیم هدف مادى از آن دارند.
سپس در پاسخ آنها که اصرار داشتند نوح ایمان آورندگان فقیر و یا کم سن و سال را از خود براند با قاطعیت مى‏گوید: «من هرگز کسانى را که ایمان آورده‏اند طرد نمى‏کنم» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا).
«چرا که آنها با پروردگار خویش ملاقات خواهند کرد» و در سراى دیگر خصم من در برابر او خواهند بود (إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ).
در پایان آیه به آنها اعلام مى‏کند که: «من شما را مردمى جاهل مى‏دانم» (وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).

(آیه 30)- در این آیه براى توضیح بیشتر به آنها مى‏گوید:«اى قوم من! اگر این گروه با ایمان را طرد کنم چه کسى در برابر خدا (در آن دادگاه بزرگ عدالت و حتى در این جهان) مرا یارى خواهد کرد»؟! (وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ).
طرد افراد صالح و مؤمن کار ساده‏اى نیست، آنها فرداى قیامت دشمن من خواهند بود و هیچ کس نمى‏تواند در آنجا از من دفاع کند، و نیز ممکن است مجازات الهى در این جهان دامن مرا بگیرد «آیا اندیشه نمى‏کنید» تا بدانید آنچه مى‏گویم عین حقیقت است (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).

(آیه 31)- آخرین سخنى که نوح در پاسخ ایرادهاى واهى قوم به آنها مى‏گوید این است که اگر شما خیال مى‏کنید و انتظار دارید من امتیازى جز از طریق وحى و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت باید بگویم که: «من نه به شما مى‏گویم خزائن الهى در اختیار من است» و نه هر کارى بخواهم مى‏توانم انجام دهم (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ).
«و نه مى‏گویم من فرشته‏ام» (وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ).
این گونه ادعاهاى بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک پیامبر راستین چنین ادّعاهایى نخواهد کرد.
در پایان آیه بار دیگر به موضوع ایمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأکید مى‏کند که: «من هرگز نمى‏توانم درباره این افرادى که در چشم شما حقیرند بگویم:
خداوند خیر و پاداش نیکى به آنها نخواهد داد» (وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً) بلکه به عکس خیر این جهان و آن جهان مال آنهاست، هر چند دستشان از مال و ثروت تهى است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، خیر را در مال و مقام یا سن و سال منحصر ساخته‏اید و از حقیقت و معنى بکلى بیخبرید.
و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند «خدا از درون جان آنها و نیاتشان آگاهتر است» (اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ).
من که جز ایمان و صداقت از آنها چیزى نمى‏بینم، و به همین دلیل وظیفه دارم آنان را بپذیرم، من مأمور به ظاهرم و بنده شناس خداست! و اگر غیر از این کارى کنم «مسلما در این صورت از ستمکاران خواهم بود» (إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).

(آیه 32)- حرف بس است، مجازات کو؟ به دنبال گفتگوى نوح و قومش در این آیه از زبان قوم نوح چنین نقل مى‏کند «آنها گفتند: اى نوح این همه بحث و مجادله کردى بس است، تو بسیار با ما سخن گفتى» دیگر جایى براى بحث باقى نمانده است (قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا).
«اگر راست مى‏گویى، همان وعده‏هاى دردناکى را که به ما مى‏دهى در مورد عذابهاى الهى تحقق بخش» (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
انتخاب این روش در برابر آن همه محبت و لطف پیامبران الهى و گفتارهایى که همچون آب زلال و گوارا بر دل مى‏نشیند حکایت از نهایت لجاجت و تعصب و بى‏خبرى مى‏کند.

(آیه 33)- نوح در برابر این بى‏اعتنایى، لجاجت و خیره‏سرى، با جمله کوتاهى چنین «پاسخ گفت: تنها اگر خدا اراده کند به این تهدیدها و وعده‏هاى عذاب تحقق مى‏بخشد» (قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ).
ولى به هر حال این از دست من خارج است و در اختیار من نیست، من فرستاده اویم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراین مجازات و عذاب را از من مخواهید.اما بدانید هنگامى که فرمان عذاب فرا رسد «شما نمى‏توانید از چنگال قدرت او بگریزید، و به مأمن و پناهگاهى فرار کنید»! (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ).

(آیه 34)- سپس اضافه مى‏کند: «اگر خداوند (به خاطر گناهان و آلودگیهاى جسمى و فکریتان) بخواهد شما را گمراه سازد، هرگز نصیحت من براى شما سودى نخواهد بخشید هر چند بخواهم شما را نصیحت کنم» (وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ).
چرا که «او پروردگار شماست و به سوى او باز مى‏گردید» و تمام هستى شما در قبضه قدرت اوست» (هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

(آیه 35)- در این آیه سخنى به عنوان یک جمله معترضه براى تأکید بحثهایى که در داستان نوح در آیات گذشته و آینده عنوان شده است مى‏گوید:
«دشمنان مى‏گویند این مطلب را او (محمد صلّى اللّه علیه و آله) از پیش خود ساخته و به خدا نسبت داده است» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ آنها «بگو: اگر من اینها را از پیش خود ساخته و به دروغ به خدا نسبت داده‏ام گناهش بر عهده من است» (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامِی).
«ولى من از گناهان شما بیزارم» (وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ).

(آیه 36)- تصفیه شروع مى‏شود! آنچه در آیات قبل گذشت مرحله دعوت و تبلیغ پى‏گیر و مستمر نوح (ع) با نهایت جدیت، و با استفاده از تمام وسائل بود.
در اینجا به مرحله دوم این مبارزه اشاره شده مرحله پایان یافتن دوران تبلیغ و آماده شدن براى تصفیه الهى! نخست مى‏خوانیم: «به نوح وحى شد که جز افرادى که از قومت به تو ایمان آورده‏اند دیگر هیچ کس ایمان نخواهد آورد» (وَ أُوحِیَ إِلى‏ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ).
اشاره به این که صفوف بکلى از هم جدا شده، و دیگر دعوت براى ایمان و اصلاح سودى ندارد، و باید آماده تصفیه و انقلاب نهایى شود.
و در پایان آیه به نوح دلدارى داده، مى‏گوید: «اکنون که چنین است از کارهایى که اینها انجام مى‏دهند به هیچ وجه اندوهناک و محزون مباش» (فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ).
ضمنا از این آیه استفاده مى‏شود که خداوند قسمتهایى از علم اسرار غیب را در هر مورد که لازم باشد در اختیار پیامبرش مى‏گذارد.


(آیه 37)- به هر حال این گروه عصیانگر و لجوج باید مجازات شوند، مجازاتى که جهان را از لوث وجود آنها پاک کند و مؤمنان را براى همیشه از چنگالشان رها سازد.
نخست مى‏فرماید: به نوح فرمان دادیم که «کشتى بساز، در حضور ما و طبق فرمان ما» (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
در پایان آیه به نوح هشدار مى‏دهد که از این به بعد «درباره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مکن چرا که آنها (محکوم به عذابند و) مسلما غرق خواهند شد (وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
این جمله به خوبى مى‏فهماند که شفاعت شرائطى دارد که اگر در کسى موجود نباشد پیامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او را ندارد.


اعظم :


آیه 29 : رمز موفقیت مبلغ توقه نداشتن از مردم و بی اعتنایی به سرمایه دارانه

آیه 29 : انبیا دنبال سوءاستفاده مالی از مردم نبودن و گرنه به دنبال اشراف می رفتن و نه فقیران

آیه 29 : حکومت حق نباید به بهانه حذب مستکبران ، طبقه محروم رو طرد کنه

آیه 29 : تحقیر مومنین به خاطر فقرشان نشانه بی خردی است (قوم تجهلون )

آیه 30 : حضرت نوح (ع ) می فرماید: ای قوم کافر من ، اگر من این مؤمنان را به جرم اینکه از طبقات پایین اجتماع شماهستند، از خود برانم چه کسی مرا از عذاب خدا نجات می دهد و مانع می شود، چرا متذکر نمی شوید که طرد کردن آنان ظلم است و خدای متعال مظلوم را علیه ظالم نصرت کرده وانتقام او را می گیرد و هرگز ظالم و مظلوم با هم یکسان نیستند و خداوند ظالم رابدون کیفر رها نمی کند.

آیه 31 : پیامبران ادعای دروغین ندارن


آیه 31 : این آیه پاسخ کفار است که گفتند: توهیچ برتری بر ما نداری ، حضرت نوح (ع ) در جواب می فرماید اگر منظور شما ازرجحان ، برتری و فضل مادی است و فکر می کنید که لازمه پیامبری این است که پیغمبر صاحب خزائن پروردگار باشد، هرگز چنین نیست و من خزانه داررحمت خداوند نیستیم و اگر فکر می کنید پیامبر باید مطلقا علم به غیب داشته وبر هر امری آگاه باشد، هرگز چنین نیست من تنها به آن مقدار از غیب آگاهم که پروردگار به من تعلیم داده باشد و لذا قادر بر جلب خیرات یا دفع شرور نیستیم و نیز اگر می پندارید که پیامبر باید مثل ملائکه بوده و از لوث مادیت و جسم برترباشد، هرگز چنین نیست من هم بشری هستم محتاج به خوردن و نوشیدن وسایر لوازم جسمانی ، اما این جهات برای پیامبر فضل محسوب نمی شود و پیامبرجز ابلاغ رسالت وظیفه و ادعائی ندارد و او هم بشری مثل شماست و تنها فرق او با مردم دیگر ارتباط او به عالم غیب و قدرت شنیدن وحی است و همین امرهم موجب می شود که سایرین از او پیروی نموده و دعوت او را اجابت کنند

آیه 31 : پیامبر هم در مورد باطن آدمها قضاوت نمی کنه . اون وقت ما چه جوری راحت قضاوت می کنیم آدما رو

آیه 31 : حصرت نوح می فرماید : من نباید بدون دلیل خیر را برکسانی که ممکن است استحقاق و شایستگی آن را داشته باشند تحریم کنم ، زیراچنین حکمی ظلم است و من هرگز خود را در زمره ستمکاران قرار نمی دهم

آیه 32 : مهلت خداوند رو نشانه حقانیت راهمون ندونیم

آیه 33: خداوند قدرت مطلق دارد و هر وقت بخواهد می تواند آن عذاب را بر هر کس که مستحق است برساند

آیه 34 : تدبیر امور بندگان فقط وفقط بدست خداست ولذا اگر خداوند به جهت معصیتها و فسق ایشان بخواهدآنها را گمراه کند، هرگز خیرخواهی و موعظه پیامبر برای هدایت آنان فایده ای نخواهد داشت همچنانکه اگر خدا بخواهد بندگان را عذاب کند هیچ کس نمی تواند مانع او شود

آیه 35 : حضرت نوح می فرماید : به فرض که من در ادعای نبوتم به خدا افترا زده ام ، گناه این معصیت به گردن من است ، اما شما که حجتهای عقلی را که هرگز کذب و دروغ در آنها راه ندارد، رد کردید و هدایت را نپذیرفتید و بر جرم و گناه و فسق خود ادامه دادید،مسلما مجرم هستید.

آیه 36 : این کلام تسلیتی است از جانب خداوند برای پیامبرش . چون نوح (ع ) حدود هزار سال در میان قومش زندگی کردو آنها را به دین حق دعوت نمود و تعداد محدودی به او ایمان اوردن .خداوند می فرماید دیگه خودت رو به رنج ننداز که تعدادشون بیشتر نخواهد شد

آیه 37 : کشتی نوح تحت مظارت خداوند و با هدایت عملی توسط روح القدس ساخته شد (فلک ) یعنی سفینه یاکشتی و(اعین ) جمع (عین ) به معنای چشم است و علت بکار بردن این تعبیر که فرمود،(در برابر چشمان ما کشتی را بساز) به جهت تأکید در مراقبت وکنایه از نظارت خداوند بود و مراد از (وحی ) در این آیه هدایت عملی خداوند به وسیله تأیید روح القدوس است که به نوح اشاره کند که کشتی را چطور بسازد وچگونه عمل کند)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۳
* مسافر
سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ق.ظ

224 . صفحه 224



ششم مرداد :


نفیسه :



(آیه 20)-در ادامه آیات قبل که صحبت از منکران بود این آیه و دو آیه بعد بحث را ادامه داده وبه سرنوشتشان میپردازد : «آنها هیچ گاه توانایى فرار در زمین را ندارند» تا از قلمرو قدرت پروردگار خارج شوند (أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).

«همچنین آنها نمى‏توانند ولى و حامى و پشتیبانى غیر از خدا براى خود بیابند» (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ).
سرانجام به مجازات سنگین آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «مجازات آنها مضاعف مى‏گردد» (یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ).
چرا که هم خود گمراه و گناهکار و تبهکار بودند، و هم دیگران را به این راهها مى‏کشاندند، و به همین دلیل هم بار گناه خویش را بر دوش مى‏کشند و هم بار گناه دیگران را بى‏آنکه از گناه دیگران چیزى کاسته شود.
در پایان آیه ریشه اصلى بدبختى آنها را این گونه شرح مى‏دهد: «آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بینا»! (ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ).
در حقیقت از کار انداختن این دو وسیله مؤثر براى درک حقایق سبب شد که هم خودشان به گمراهى بیفتند و هم دیگران را به گمراهى بکشانند.


(آیه 21)- این آیه محصول تمام تلاشها و کوششهاى نادرست آنها را در یک جمله بیان مى‏کند، مى‏گوید: «اینها همه کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و ورشکست شدند» (أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).

و این بزرگترین خسارتى است که ممکن است دامنگیر انسانى شود که موجودیت انسانى خویش را از دست داده.
سپس اضافه مى‏کند: آنها به معبودهایى دروغین دل بسته بودند «اما سر انجام تمام این معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).


(آیه 22)- و در این آیه حکم نهایى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنین بیان مى‏کند: «لا جرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زیانکارترین مردمند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).

چرا که تمام سرمایه‏هاى انسانى وجود خویش را از دست دادند،و با این حال، هم بار مسؤولیت خویش را بر دوش مى‏کشند و هم بار مسؤولیت دیگران را!


(آیه 23)- در تعقیب آیات گذشته که حال گروهى از منکران وحى الهى را تشریح مى‏کرد، این آیه و آیه بعد نقطه مقابل آنها یعنى حال مؤمنان راستین را بیان مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم و به وعده‏هاى او مطمئن بودند، اصحاب و یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 24)- در این آیه خداوند حال این دو گروه را در ضمن یک مثال روشن و زنده بیان مى‏کند و مى‏گوید: «حال این دو گروه، حال نابینا و کر و بینا و شنوا است» (مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ).

«آیا این دو گروه همانند یکدیگرند» (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).
«آیا شما متذکر نمى‏شوید و نمى‏اندیشید» (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
آنها که بر اثر لجاجت و دشمنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهى و خودپرستى، چشم و گوش حقیقت بین را از دست داده‏اند هرگز نمى‏توانند، حقایق مربوط به عالم غیب و اثرات ایمان و لذت عبادت پروردگار و شکوه تسلیم در برابر فرمان او را درک کنند، این گونه افراد به کوران و کرانى مى‏مانند که در تاریکى مطلق و سکوت مرگبار زندگى دارند، در حالى که مؤمنان راستین با چشم باز و گوش شنوا هر حرکتى را مى‏بینند و هر صدایى را مى‏شنوند و با توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرین مى‏گشایند.


(آیه 25)- سرگذشت تکان دهنده نوح و قومش: همان گونه که در آغاز سوره بیان کردیم در این سوره، قسمتهاى قابل ملاحظه‏اى از تاریخ انبیاء پیشین بیان شده است:

نخست از داستان «نوح» (ع) پیامبر اولو العزم شروع مى‏کند و ضمن 26 آیه نقاط اساسى تاریخ او را به صورت تکان دهنده‏اى شرح مى‏دهد.
در این آیه نخستین مرحله این دعوت بزرگ را بیان کرده و مى‏گوید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، (او به آنها اعلام کرد) که من بیم دهنده آشکارى هستم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).


(آیه 26)- در این آیه پس از ضربه نخستین، محتواى رسالت خود را در یک جمله خلاصه مى‏کند و مى‏گوید: رسالت من این است «که غیر از اللّه دیگرى را پرستش نکنید» (أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).

و بلافاصله پشت سر آن همان مسأله انذار و اعلام خطر را تکرار مى‏کند و مى‏گوید: «من بر شما از عذاب روز دردناکى بیمناکم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ).
در حقیقت توحید و پرستش اللّه (خداى یگانه یکتا) ریشه و اساس و زیر بناى تمام دعوت پیامبران است.
اگر براستى همه افراد جامعه جز «اللّه» را پرستش نکنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بتهاى برونى و درونى، خود خواهیها، هوى و هوسها، شهوتها، پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظیم فرود نیاورند، هیچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.


(آیه27)- اکنون ببینیم نخستین عکس العمل طاغوتها و خودکامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر این دعوت بزرگ و اعلام خطر آشکار چه بود؟

آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.
نخست «اشراف و ثروتمندان کافر قوم او (نوح) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمى‏بینیم» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا).
در حالى که رسالت الهى را باید فرشتگان بدوش کشند، به گمان این که مقام انسان از فرشته پایین‏تر است و یا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى‏داند! دلیل دیگر آنها این بود که گفتند: اى نوح! «ما در اطراف تو، و در میان آنها که از تو پیروى کرده‏اند کسى جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بى‏خبر که هرگز مسائل را بررسى نکرده‏اند نمى‏بینیم» (وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ).
بالاخره سومین ایراد آنها این بود که مى‏گفتند قطع نظر از این که تو انسان هستى نه فرشته، و علاوه بر این که ایمان آورندگان به تو نشان مى‏دهد که دعوتت محتواى صحیحى ندارد «اصولا ما هیچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمى‏بینیم تا به خاطر آن از شما پیروى کنیم» (وَ ما نَرى‏ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ).
و به همین دلیل «ما گمان مى‏کنیم که شما دروغگو هستید» (بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ).


(آیه 28)- در این آیه پاسخهاى منطقى نوح را در برابر این ماجراجویان بیان مى‏کند «نوح گفت: اى قوم من! اگر من داراى دلیل و معجزه آشکارى از سوى پروردگارم باشم، و مرا در انجام این رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد،و این موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد» آیا باز هم رسالت مرا انکار مى‏کنید (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ).

و در پایان آیه مى‏گوید: «آیا من مى‏توانم شما را بر پذیرش این بیّنه روشن مجبور سازم در حالى که (خود شما آمادگى ندارید و) از پذیرش و حتى تفکر و اندیشه پیرامون آن کراهت دارید» (أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ).



اعظم :



ایه 20:
رهبران گمراه که باعث گمراهی دیگران می شوند گناه انان را هم بر دوش می کشند و عذابشان دو چندان است .

ایه 21:
بالاترین خسارتها خسارت نفس و عمر انسانه
. خسارتی که هیچ چاره ای نداره

ایه 21 :
(المیزان)
)،در این آیه شریفه دو مطلب وجود دارد، اول اینکه : انسان در حقیقت ،تنها مالک نفس خود می باشد، البته آنهم به تملیک خدای متعال ، پس وقتی انسان چیزی را برای نفس خود بخرد که باعث هلاکتش باشد، یعنی سرمایه عمر رابدهد و در مقابل آن کفر و معصیت را بخرد به تحقیق خسارت نموده و ضررکرده ، آنهم در نفس خود، چون اصل سرمایه و عمر خویش را از کف داده و درمقابل فقط عذاب و هلاکت را بدست آورده . و مطلب دوم ): کفار و افرادی که به افتراء به خدا شرکائی را نسبت می دهند،در آخرت هیچ نشانی از آنها نمی یابند، چون عقاید خرافی آنها باطل و دروغ بوده و فقط ناشی از پندار و اوهام ایشان است ، لذا از واقعیت و صحت بهره ای نداشته ، فقط تمایلات و هوا و هوسهای پوچ دنیوی آنها را در نظرشان جلوه گرساخته بود و لذا در آخرت که حجابها کنار روند، معلوم و مکشوف می گردد که همه آنها باطل محض بوده و تنها خدای متعال حق مبین است که سلطنت درآنروز از آن اوست ، و آنچه را که اینها حق می پنداشتند چیزی جز وهم وخیال دروغین نبوده است .

ایه 22 :
(لا جرم )به معنای (لامحاله ) و (حتما) می باشد، یعنی این افرادی که به نفسشان ضرر زده اند در آخرت حتما زیانکارترین افرادخواهند بود، چون سایر گنهکاران امید نجات دارند، اما اینها نفس خود را درفساد کفر و تباهی ضایع کردند و لذا همانطور که در دنیا هم امیدی به سعادت وهدایت آنها وجود نداشت در آخرت هم امیدی به نجاتشان نیست ، چون هرکس در این دنیا دیده بصیرت نداشت ، در آخرت هم نخواهد داشت و گمراه خواهد بود (و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا)

ایه 23:
مومنین به اعمال صالحی که انجام می دهند مغرور نیستن و در مقابل پروردگارشان خاضع و فروتن هستند

ایه 23:
 خدای متعال در این آیات وضعیت این مؤمنان صاحب بصیرت الهی را باافراد کافری که دیده بصیرت خود را از کف داده اند مقایسه می نماید.

ایه 24 :
افراد ظالم چون کر و کور هستند، راهی به دریافت حقیقت ندارند و در گمراهی خود غوطه ورند، اما اشخاص مؤمن به نورایمانشان بینا و شنوای حقند و لذا هدایت یافته و رستگارند و این تشبیهات الهی برای کسانیست که چشم بینا و گوش شنوا و قلب خاشع داشته باشند و از این مثلها موعظه و تذکر بپذیرند، (ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هوشهید)

ایه 25 :
انسان به هشدار دهنده محتاج است (نذیر)

ایه 26:
دعوت به توحید اولین دعوت پیامبران

ایه 26:
پیامبران خیر خواه و دسوز بودن (انی اخاف ...)

ایه 27 :
معمولا اشراف قوم در خط مقدم مخالفت با انبیا بودن

ایه 27 :
در دید دنیا پرستان مال و ثروت ارزشه نه خق و حقیقت

ایه 27 :
معمولا مخالفین پیامبران ، موافقبن دعوت پیامبران رو مشتی ادم اراذل و اوباش و ساده و بی فکر میدونن

ایه 27:
مراد از (ملاء) اشراف و بزرگان قوم هستند که دیده های مردم را از هیبت و جلال خود پر می کنند

ایه 28 :
در طول تاریخ انبیا
پیامبران همیشه گفته اند :در پذیدش دین اجباری نیست چنان که نوح علیه السلام فرمود :
در امر دین اکراه و اجبار نیست و من نمی توانم علی رغم کراهت شما، شما را مجبور به پذیرش دین خود نمایم .

ایه 28:
تا انسان زمینه پذیرش حق رو نداشته باشه نمی تونه از نور وحی استفاده کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۲
* مسافر
دوشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۲ ق.ظ

223 . صفحه 223


پنجم مرداد :


نفیسه :


(آیه 13)- از آنجا که بهانه جوییها و ایراد تراشیهای دشمنان به خاطر آن بود که آنها اصولا وحى الهى را منکر بودند و مى‏گفتند: این آیات از طرف خدا نیست، اینها جمله‏هایى است که «محمّد» به دروغ بر خدا بسته، لذا در این آیه به پاسخ این سخن با صراحت هر چه بیشتر پرداخته، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند: او (پیامبر) آنها را به خدا افترا بسته» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
«به آنها بگو: اگر راست مى‏گویید (که اینها ساخته و پرداخته مغز بشر است) شما هم ده سوره همانند این سوره‏هاى دروغین بیاورید و از هر کس مى‏توانید- جز خدا- براى این کار دعوت کنید» (قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

(آیه 14)- «اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نکردند (و حاضر نشدند لااقل ده سوره همانند این سوره‏ها بیاورند) بدانید (این ضعف و ناتوانى نشانه آن است که قرآن) تنها با علم الهى نازل شده» (فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ).
«و (نیز بدانید که) هیچ معبودى جز خدا نیست» و نزول این آیات معجز نشان دلیل بر این حقیقت است (وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«آیا با این حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسلیم مى‏شوید»؟ (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آیا با این که از شما دعوت به مبارزه کردیم و عجر و ناتوانیتان در برابر این دعوت ثابت شد جاى تردید مى‏ماند که این آیات از طرف خداست.
دو آیه فوق بار دیگر اعجاز قرآن را تأکید مى‏کند و مى‏گوید: این یک سخن عادى نیست، بلکه وحى آسمانى است که از علم و قدرت بى‏پایان خداوند سر چشمه گرفته، و به همین جهت تحدى مى‏کند و تمام جهانیان را به مبارزه مى‏طلبد.


(آیه 15)- آیات گذشته با ذکر «دلایل اعجاز قرآن» حجت را بر مشرکان و منکران تمام کرد و از آنجا که پس از وضوح حق باز گروهى، تنها به خاطر حفظ منافع مادى خویش، از تسلیم خوددارى مى‏کنند در این آیه و آیه بعد اشاره به سرنوشت این گونه افراد دنیاپرست کرده، مى‏گوید: «کسى که تنها هدفش زندگى دنیا و زرق و برق و زینت آن باشد در همین جهان نتیجه اعمالشان را بطور کامل به آنها مى‏دهیم بى‏آن که چیزى از آن کم و کاست شود» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِیها وَ هُمْ فِیها لا یُبْخَسُونَ).
این آیه بیان یک سنت همیشگى الهى است که نتایج اعمال مثبت و مؤثر از میان نمى‏رود، با این تفاوت که اگر هدف اصلى رسیدن به زندگى مادى این جهان باشد ثمره آن چیزى جز آن نخواهد بود، و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در این جهان تأثیر خواهد بخشید و هم نتائج پربارى براى جهان دیگر خواهد داشت.نمونه این موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مى‏یابیم، جهان غرب با تلاش پیگیر و منظم خود اسرار بسیارى از علوم و دانشها را شکافته، و بر نیروهاى مختلف طبیعت مسلط گشته و با سعى و کوشش مداوم و استقامت در مقابل مشکلات و اتحاد و همبستگى، مواهب فراوانى فراهم نموده است.
بنابراین جاى گفتگو نیست که آنها نتایج اعمال و تلاشهاى خود را خواهند گرفت و به پیروزیهاى درخشانى نائل خواهند شد، اما از آنجا که هدفشان تنها زندگى است، اثر طبیعى این اعمال چیزى جز فراهم شدن امکانات مادى آنان نخواهد بود.

(آیه 16)- لذا در این آیه صریحا مى‏گوید: «این گونه افراد در سراى دیگر بهره‏اى جز آتش ندارند»! (أُولئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ).
«و تمام آنچه را در این جهان انجام داده‏اند در جهان دیگر محو و نابود مى‏شود» و هیچ پاداشى در برابر آن دریافت نخواهند کرد (وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها).
«و تمام اعمالى را که براى غیر خدا انجام داده‏اند باطل و نابود مى‏گردد» (وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).


(آیه 17)- در تفسیر این آیه نظرات گوناگونى وجود دارد ولى آنچه از همه روشنتر به نظر مى‏رسد چنین است:
در آغاز آیه مى‏گوید: «آیا کسى که دلیل روشنى از پروردگار خویش در اختیار دارد، و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن کتاب موسى (تورات) به عنوان پیشوا و رحمت و بیانگر عظمت او آمده است» همانند کسى است که داراى این صفات و نشانه‏ها و دلائل روشن نیست (أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً).
این شخص همان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است و «بیّنه» و دلیل روشن او قرآن مجید و شاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستینى همچون على علیه السّلام مى‏باشند که پیش از او نشانه‏ها و صفاتش در تورات آمده است.
به این ترتیب از سه راه روشن حقانیت دعوتش به ثبوت رسیده است.
نخست قرآن که بینه و دلیل روشنى است در دست او.
دوم کتب آسمانى پیشین که نشانه‏هاى او را دقیقا بیان کرده، و پیروان این کتب در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را به خوبى مى‏شناختند.
سوم پیروان فداکار و مؤمنان مخلص که بیانگر صدق دعوت او و گفتار او مى‏باشند.
آیا با جود این دلائل زنده مى‏توان او را با مدعیان دیگر قیاس کرد و یا در صدق دعوتش تردید نمود؟
سپس به دنبال این سخن اشاره به افراد حق طلب و حقیقت جو کرده و از آنها دعوت ضمنى به ایمان مى‏کند و مى‏گوید: «آنها به چنین پیامبرى (که این همه دلیل روشن در اختیار دارد) ایمان مى‏آورند» (أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).
و به دنبال آن سرنوشت منکران را به این صورت بیان مى‏کند: «و هر کس از گروههاى مختلف به او کافر شود موعد و میعادش آتش دوزخ است».

و به دنبال آن سرنوشت منکران را به این صورت بیان مى‏کند: «و هر کس از گروههاى مختلف به او کافر شود موعد و میعادش آتش دوزخ است» (وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ).
و در پایان آیه همان گونه که سیره قرآن در بسیارى از موارد است روى سخن را به پیامبر کرده، یک درس عمومى براى همه مردم بیان مى‏کند و مى‏گوید: «اکنون (که چنین است و این همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد) هرگز در آنچه بر تو نازل شده تردید به خود راه مده» (فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ).
 «چرا که این سخن حقى است از سوى پروردگار تو» (إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
«ولى بسیارى از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى) ایمان نمى‏آورند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
بنابراین آیه اشاره به امتیازات اسلام و مسلمین راستین و اتکاى آنها بر دلائل محکم در انتخاب این مکتب است، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منکران مستکبر را نیز بیان کرده است.


(آیه 18)- زیانکارترین مردم: در تعقیب آیه قبل که سخن از قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به میان آمده، در سلسله آیات (18 تا 22) سرنوشت منکران، و نشانه‏ها، و پایان و عاقبت کارشان را تشریح مى‏کند.نخست مى‏فرماید: «چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ مى‏بندد» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
یعنى نفى دعوت پیامبر راستین در واقع نفى سخنان خدا و آن را به دروغ نسبت دادن است، اصولا تکذیب پیامبر، تکذیب خداست.
سپس آینده شوم آنها را در قیامت چنین بیان مى‏کند که: «آنها در آن روز به پیشگاه پروردگار (با تمامى اعمال و کردارشان) عرضه مى‏شوند» و در دادگاه عدل او حضور مى‏یابند (أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ).
«در این هنگام شاهدان اعمال (گواهى مى‏دهند و) مى‏گویند: اینها همان کسانى هستند که بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند» (وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ).
سپس با صداى رسا مى‏گویند: «اى لعنت خدا بر ستمگران باد!» (أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ).


(آیه 19)- این آیه صفات این ظالمان را در ضمن سه جمله بیان مى‏کند:
نخست مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که (مردم را با انواع وسائل) از راه خدا باز مى‏دارند» (الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
این کار از طریق القاء شبهه، و زمانى از طریق تهدید، و گاهى تطمیع، و مانند آن، صورت مى‏گیرد که هدف همه آنها یکى است و آن بازداشتن از راه خداست.
دیگر این که: «آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقیم الهى را کج و معوج نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجاً). یعنى با انواع تحریفها، کم و زیاد کردن، تفسیر به رأى و مخفى ساختن حقایق چنان مى‏کنند که این صراط مستقیم به صورت اصلیش در نظرها جلوه‏گر نشود، تا مردم نتوانند از این راه بروند.
و دیگر این که: «آنها به قیامت و روز رستاخیز ایمان ندارند» (وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ). و عدم ایمانشان به معاد سر چشمه سایر انحرافات و تبهکاریهاى آنان مى‏شود.‏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۲
* مسافر
يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ق.ظ

222. صفحه 222



چهارم مرداد :


نفیسه :



(آیه 6)- همه میهمان اویند! در آیه قبل اشاره‏اى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان و آشکار شده بود، و این آیه در حقیقت دلیلى براى آن محسوب مى‏شود، چرا که از روزى دادن خداوند به همه موجودات سخن مى‏گوید، همان کارى که بدون احاطه علمى کامل به همه جهان امکان پذیر نیست! نخست مى‏گوید: «هیچ جنبنده‏اى در روى زمین نیست مگر این که رزق و روزى آن بر خداست، و قرارگاه او را مى‏داند، و از نقاطى که از قرارگاهش به آن منتقل مى‏شود (نیز) باخبر است» و در هر جا باشد روزیش را به او مى‏رساند (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها).
«تمام این حقایق (با همه حدود و مرزهایش) در کتاب مبین و لوح محفوظ علم خداوند ثبت است» (کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
تقسیم ارزاق و تلاش براى زندگى!
طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستى حیرت انگیز است، از جنینى که در شکم مادر قرار گرفته تا حشرات گوناگونى که در اعماق تاریک زمین و لانه‏هاى پرپیچ و خم و در لابلاى درختان و بر فراز کوهها و در قعر دره‏ها زندگى دارند که از دیدگاه علم او هرگز مخفى و پنهان نیستند، و همانگونه که قرآن مى‏گوید خداوند، هم جایگاه و «آدرس اصلى» آنها را مى‏داند و هم محل سیار آنان را، و در هر جا باشند روزیشان را به آنان حواله مى‏کند.
جالب این که در آیات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبیر به «دابّه» و جنبده شده است و این اشاره لطیفى به مسأله رابطه «انرژى» و «حرکت» است، مى‏دانیم هر جا حرکتى وجود دارد نیازمند به ماده انرژى‏زا است یعنى ماده‏اى که منشأ حرکت گردد.


و در پاسخ این سؤال که آیا «روزى» هر کس از آغاز تا پایان عمر تعیین شده، و خواه ناخواه به او مى‏رسد؟ باید بگوییم درست است که روزى هر کس مقدر و ثابت است، ولى در عین حال مشروط به سعى و تلاش و کوشش مى‏باشد، و هرگاه این شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت.
نکته مهم این است که آیات و روایات مربوط به معین بودن روزى در واقع ترمزى است روى افکار مردم حریص و دنیاپرست که براى تأمین زندگى به هر در مى‏زنند، و هر ظلم و جنایتى را مرتکب مى‏شوند،به گمان این که اگر چنین نکنند زندگیشان تأمین نمى‏شود.
آیات قرآن و احادیث اسلامى به این گونه افراد هشدار مى‏دهد که بیهوده دست و پا نکنند، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه همه نیازمندیهاى آنها را تأمین مى‏کند.
البته بعضى از روزیها مثل نور آفتاب، باران و هوا و عقل و هوش خدادادى چه انسان به دنبال آن برود، یا نرود، به سراغ او مى‏آیند.
ولى اگر با تلاش و کوشش خود از همین مواهب نیز بطور صحیحى نگهدارى نکنیم آنها نیز از دست ما خواهد رفت، و یا بى‏اثر مى‏ماند.
ولى به هر حال نکته اساسى این است که تمام تعلیمات اسلامى به ما مى‏گوید براى تأمین زندگى بهتر چه مادى و چه معنوى، باید تلاش بیشتر کرد.

(آیه 7)- هدف آفرینش: در این آیه از سه نکته اساسى بحث شده است:
نخست از آفرینش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرینش که نشانه قدرت پروردگار و دلیل عظمت او است، مى‏فرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
منظور از «روز» دوران است، خواه این دوران کوتاه باشد و خواه بسیار طولانى و حتى به مقدار میلیاردها سال- و چون در ذیل آیه 54 سوره اعراف شرح آن گذشت نیازى به تکرار نیست.
سپس اضافه مى‏کند: «و عرش او (خداوند) بر آب قرار داشت» (وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ).
در آغاز آفرینش، جهان هستى به صورت مواد مذاب (یا گازهاى فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت) بود.
سپس در این توده آبگونه حرکات شدید و انفجارات عظیمى رخ داد، و قسمتهایى از سطح آن پى‏درپى به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگى به انفصال و جدایى گرایید، و کواکب و سیارات و منظومه‏ها یکى بعد از دیگرى تشکیل یافتند.
بنابراین، جهان هستى و پایه تخت قدرت خدا نخست بر این ماده عظیم آبگونه قرار داشت.
دومین مطلبى که در این آیه به آن اشاره شده هدف آفرینش جهان هستى است، همان هدفى که قسمت عمده‏اش به «گل سر سبد این جهان» یعنى «انسان» باز مى‏گردد، انسانى که باید در مسیر تعلیم و تربیت قرار گیرد و راه تکامل را بپوید و هر لحظه به خدا نزدیکتر شود، مى‏فرماید: این آفرینش با عظمت را «به این خاطر قرار داد که شما را بیازماید تا کدامین بهتر عمل مى‏کنید» (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).

سومین مطلبى که در این آیه به آن اشاره شده مسأله «معاد» است که پیوند ناگسستنى با مسأله آفرینش جهان و هدف خلقت دارد.
لذا مى‏گوید:«اگر به آنها بگویى شما بعد از مرگ برانگیخته مى‏شوید کافران از روى تعجب مى‏گویند: (این باورکردنى نیست، این حقیقت و واقعیت ندارد، بلکه) این تنها یک سحر آشکار است» (وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).

(آیه 8)- مؤمنان پر ظرفیت و افراد بى‏ایمان کم ظرفیتند! در سلسله آیات (8 تا 11) گوشه‏هایى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى افراد بى‏ایمان تشریح شده، همان نقاط ضعفى که انسان را به راههاى تاریک و فساد مى‏کشاند.
نخستین صفتى که براى آنها ذکر مى‏کند، شوخى کردن با حقایق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت ساز است، مى‏فرماید: «و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تأخیر اندازیم (از روى استهزا) مى‏گویند: چه چیز مانع آن شده است»! چه شد این مجازات، کجا رفت این کیفر؟ (وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ).
این شیوه همه جاهلان مغرور و بى‏خبر است، که هر چه با تمایلات آنها سازگار نباشد، در نظرشان مسخره است.
اما قرآن با صراحت به آنها پاسخ مى‏گوید: «آگاه باشید آن روز که (عذاب) به سراغشان آید، از آنها بازگردانده نخواهد شد» و هیچ قدرتى مانع آن نخواهد بود.
(أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ).
«و آنچه را مسخره مى‏کردند بر آنان نازل مى‏شود» و آنها را درهم مى‏کوبد (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
امت معدوده و یاران حضرت مهدى (عج): در روایات متعددى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده امت معدوده به معنى نفرات کم، و اشاره به یاران حضرت مهدى (عج) گرفته شده است، ولى همانگونه که گفتیم معنى ظاهر آیه این است که امت معدوده به معنى زمان معدود و معین است، و اتفاقا در روایتى که از امیر مؤمنان على علیه السّلام در تفسیر آیه نقل شده «امت معدوده» همین گونه تفسیر گردیده، بنابراین روایات مزبور ممکن است اشاره به معنى دوم آیه و به اصطلاح «بطن آیه» بوده باشد.

(آیه 9)- یکى دیگر از نقطه‏هاى ضعف آنان، کم ظرفیتى در برابر مشکلات و ناراحتیها و قطع برکات الهى است، چنان که قرآن مى‏گوید: «و هرگاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانیم و سپس آن را از او برگیریم او مأیوس و نومید مى‏شود و به کفران و ناسپاسى بر مى‏خیزد» (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ).
کلمه «انسان» در این گونه آیات اشاره به انسانهاى تربیت نایافته و خودرو و بى‏ارزش است.

(آیه 10)- سومین نقطه ضعف آنها این است که به هنگامى که در ناز و نعمت فرو مى‏روند، چنان خودباختگى و غرور و تکبر بر آنها چیره مى‏شود که همه چیز را فراموش مى‏کنند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «و اگر بعد از شدت و رنجى که به او رسیده نعمتهایى به او بچشانیم مى‏گوید: مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى‏شود» آنچنان که از شکر نعمتهاى پروردگار غافل مى‏گردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).

(آیه 11)- سپس در این آیه اضافه مى‏کند: «مگر آنها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و کارهاى شایسته انجام دادند» و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمى‏کنند، از تنگ نظریها و ناسپاسیها و غرور، و تکبر برکنارند (إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آنها نه به هنگام وفور نعمت، مغرور مى‏شوند و خدا را فراموش مى‏کنند، و نه به هنگام شدت و مصیبت مأیوس مى‏گردند و کفران مى‏کنند.
و به همین دلیل: «براى این افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود» (أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ).

(آیه 12)-
شأن نزول:
براى این آیه و دو آیه بعد دو شأن نزول نقل شده:
نخست این که گروهى از رؤساى کفار مکّه نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گویى که پیامبر خدا هستى کوههاى مکه را براى ما طلا کن! و یا فرشتگانى را بیاور که نبوت تو را تصدیق کنند! این آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
شأن نزول دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده و آن این که پیامبر به على علیه السّلام فرمود: من از خدا خواسته‏ام که میان من و تو برادرى برقرار سازد و این درخواست قبول شد و نیز خواسته‏ام که تو را وصى من کند این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامى که این سخن به گوش بعضى از مخالفان رسید (از روى عداوت و دشمنى) گفتند به خدا سوگند یک من خرما در یک مشک خشکیده از آنچه محمّد صلّى اللّه علیه و آله از خداى خود خواسته بهتر است (اگر راست مى‏گوید) چرا از خدا نخواست فرشته‏اى براى یارى او بر دشمنان بفرستد و یا گنجى که او را از فقر نجات دهد.
آیات مزبور نازل شد و به آنها پاسخ داد.

تفسیر:
قرآن معجزه جاویدان- از این سلسله آیات بر مى‏آید که گاهى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضى از آیات را به آخرین فرصت موکول مى‏کرده است، لذا خداوند در این آیه پیامبرش را از این کار نهى مى‏کند، مى‏فرماید: «گویا ابلاغ بعضى از آیاتى را که بر تو وحى مى‏شود ترک مى‏کنى و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى‏شود» (فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ).
از این ناراحت مى‏شوى که مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و «بگویند چرا گنجى بر او نازل نشده، و یا چرا فرشته‏اى همراه او نیامده»؟ (أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ).
لذا بلافاصله اضافه مى‏کند:«تو تنها بیم دهنده و انذار کننده‏اى» (إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ).
یعنى، خواه آنها بپذیرند، یا نپذیرند و مسخره کنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پایان آیه مى‏گوید: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چیز است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ).
یعنى از ایمان و کفر آنها پروا مکن و این به تو مربوط نیست. وظیفه تو ابلاغ است خداوند خودش مى‏داند با آنها چگونه رفتار کند.

معجزات پیامبر(ص) دو گونه است:
معجزاتی که برای اثبات صدق دعوی پیامبر و تشویق مردم به ایمان و تخویف منکران ضرورت دارد یعنی معجزات منطقی برای حق طلبان و حقیقت جویان که قرآن از آن چنین تعبیر می کند و ما نرسل بالایات الا تخویفا: « ما فقط معجزات را برای (اتمام حجت نسبت به عموم مردم و) ترسانیدن منکران می فرستیم» (سوره اسراء: 59).

دسته دوم معجزاتی است که « اقتراحی » نامیده می شود یعنی معجزاتی که بهانه جویان آن را مطالبه می کنند نه برای حق طلبی و یقین به صدق دعوی نبوت و سپس ایمان آوردن، بلکه به گمان اینکه طرف را ناتوان سازند و اگر هم توانایی داشت او را متهم به سحر و ساحری کنند.

نوع پیشنهادهایى که از سوی کفار در سوره اسراء آیات 90 تا 93 مطرح شده دلیل بسیار روشنى براى این موضوع است؛ از یک سو مى بینیم تقاضاى هفت معجزه کردند! در حالى که براى افراد حق جو، یک معجزه کافى است.از سوى دیگر معجزاتى را طلبیدند که بعضاً مایه نابودى آنها بود؛ مثلا گفتند: (ما ایمان نمى آوریم تا سنگ هاى آسمانى را آن چنان که مى پندارى بر سر ما فرود آرى!)؛ «اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً»(1). واضح است هیچ انسان حق جویى معجزه اى را که مایه نابودى او شود نمى طلبد؛ زیرا هدف از معجزه، ایمان است نه مرگ و نابودى. از سوى سوم امورى را مى طلبیدند که اصلا محال بوده است؛ مثل این که پیشنهاد کردند:
(باید خدا و فرشتگان را در برابر ما بیاورى!)؛ «اَوْ تَأْتِىَ بِاللهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلا».(2). واضح است که خداوند مکانى ندارد که از آن جا برخیزد و نزد این بهانه جویان آید.
از سوى چهارم بعد از تقاضاى معجزه اى که خودشان مطرح کرده بودند با صراحت مى گویند: اگر این کار را هم انجام دهى از تو نمى پذیریم تا فلان کار دیگر را انجام دهى! وچنین گفتند: (یا به آسمان بالا روى؛ و حتّى اگر به آسمان روى، ایمان نمى آوریم مگر آن که نامه اى [از سوى خدا] بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم)!؛ «اَوْ تَرْقى فِى السَّمَاءِ وَلَنْ نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَاباً نَّقْرَؤُهُ».(3)
با توجّه به آنچه گفته شد به وضوح مى فهمیم که هدف آنها چیزى جز معجزات اقتراحى نبوده است؛ و هیچ پیامبرى مأمور نیست که در مقابل این گونه درخواست ها تسلیم گردد.
(1)سوره اسراء آیه92
(2)سوره اسراء آیه92
(3)سوره اسراء آیه93


اعظم :


ایه 6 :
به دست اوردن روزی یکی از دغدغه های حیاتی همه موجودات به خصوص انسانها هستش
خداوند روزی همه بندگانش رو مقرر کرده و به اونا میرسونه
اما متاسفانه این به دست اوردنها همراه با کلی گناه و خطا شده
کلی گناه انجام میشه از رشوه گرفته تا .... تا به روزیی که برامون هست برسیم

روایتی است با این مضمون از حضرت علی علیه السلام
که مردی از مقابل مسجدی اسبی رو می دزده و با خودش می بره
حضرت علی میفرمان این مرد خودش روزیی رو که از راه حلال و طیب قرار بود بهش برسه از راه حرام و ناپاک به دست اورد
بعضیها هم متاسفانه عادت دارن روزی ها رو اول حسابی الوده ش کنن و ناپاک بعد بخورن با همین گناههای ریز و درشت

روزیها البته همه مادی هم نیستن گاهی صحبت با یه دوست ، توفیق انجام عمل خیر و ... روزی معنوی یه ادمه

ایه 7 :
ازمایشات الهی یکی از سنت های رایج و معمول افرینشه
و هیچ بنده ای نیست که مشمول این سنت الهی نشه
بارها و بارها در زندگی برای من مشخص شده
که هر راهی رو که در زندگی پیش بگیری خداوند بلده ازمایشش رو ازت بگیره
گاهی با همسری بد
گاهی با بی همسری
گاهی با فرزند
گاهی با بی فرزندی ....
گاهی با پول
گاهی با بی پولی
....
حلاصه این سنت سنت رایج و فراگیر خداونده

ایه 7: طبق حدیثی از امام صادق مقصود از "احسن عملا" عمل توام با علم ، تقوی و اخلاصه نه عمل زیاد

ایه 8 :
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره
کسانی که مشمول عذاب الهی باشن نهاینا به اونا میرسه و تاخیر در عذاب نباید گمان برداشته شدن عذاب از اونا رو ایجاد کنه

ایه 9 :
گرفتن نعمت نشانه عذاب خدا نیست
گاهی خود این مساله گرفته شدن نعمت همون مورد ازمابشی هستش که در ایه 7 اشاره شد
اون نومیدی و ناسپاسی باعث رد شدن در ازمون میشه

ایه 9 :
نومیدی و یاس از رحمت خداوند مقدمه کفر و ناسپاسی است

ایه 10 :
انسانی که ایمان در گوشت و خونش وارد نشده
با اندک نعمتی مغرور و فخر فروش میشه
همچنان که با کمترین چیزی هم نا امید و ناسپاس

حدیث پر مفهومی سالها پیش خوندم و خیلی در جامعه نمونه عملیش رو دیدم :

ان کس که فقر حیرانش کند
ثروتمندی سرمستش می کند

یعنی نعمتها خودشون منابع امتحان ایمانن
گاهی بودنشون و گاهی نبودنشون
اونی که شکرگزار و متواضع هستش در امتحان نعمت پیروزه

ایه 11:
این تنها ایه ای هستش که عملوالصالحات همراه با "امنوا" نیامده و با "صبروا" امده

ایه 11:
صبر از مصادیق عالی " عمل صالح " هستش

ایه 11 :
مومن صبوره نه با یه غوره سردی میکنه نه با یه مویز گرمی
صبور و خویشتن داره
نه "داشتن " ها سرمست و مغرورش میکنه و نه "تداشتن" ها بی صبر و ناسپاس

ایه 12 :
در ابلاغ کلام خدا سستی به خرج ندیم و به تاخیر نندازیم
سخنهای ناصواب و مایوس کننده بسیارن
تو در راه عقیده خودت ثابت قدم باش

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 12 سوره هود



معصومه :


در مورد شان نزول ایه ۱۲ گفته شده:

( پیامبر به على علیه السّلام فرمود: من از خدا خواسته‏ام که میان من و تو برادرى برقرار سازد و این درخواست قبول شد و نیز خواسته‏ام که تو را وصى من کند این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامى که این سخن به گوش بعضى از مخالفان رسید (از روى عداوت و دشمنى) گفتند به خدا سوگند یک من خرما در یک مشک خشکیده از آنچه محمّد صلّى اللّه علیه و آله از خداى خود خواسته بهتر است (اگر راست مى‏گوید) چرا از خدا نخواست فرشته‏اى براى یارى او بر دشمنان بفرستد و یا گنجى که او را از فقر نجات دهد.
آیات مزبور نازل شد و به آنها پاسخ داد.


اگر شان نزول ایه این باشد , بنظر می رسد طبق ابتدای ایه پیامبر باید برادری و وصی بودن حضرت علی رو اعلام میکردند اما بخاطر دشمنی بدخواهان این مطلب رو نگفتند.
من گیج شدم.
منظور از "بعض ما یوحی الیک" طبق این شان نزول دقیقا چیه؟

اخه من یکبار با ی بنده خدایی صحبت میکردم, ایشون گفتند امامت حضرت علی تو قران بوده اما بخاطر دشمنی بدخواهان حذف شده!!!
این استدلال خیلی عجیبه چون تحریف ناپذیری قران رو میبره زیر سوال و بلافاصله بعدش خود قران و صحتش زیر سوال میره؟!


به قولی میخان ابروش رو درست کنند, میزنن چشمشو کور میکنند.


اعظم :


خیلی استدلال هجو و بیخودی بوده
و همون قضیه چشم و ابروست به قول شما


اعظم :


راستش من چند ساعته دارم میخونم و به اون شان نزول فکر میکنم
همونطور که نوشتی هیچ ارنباط منطقی و درستی بینشون نمی بینم
و منم با نظرت موافقم
الله اعلم بالصواب

یه تفسیر بالرای دارم که همینجوری از خودمه و از خدا بدای اصلاحش توفیق میخوام 👇

گاهی برای خودم پیش اومده که دوستی صمیمیم اشتباهی مرتکب شده که از لحاظ دینی واقعا ناپسنده و هیچ توجیهی نداره
کسی بهم میگه مثلا بهش بگو طبق فلان ایه و دستور دین کارش اشتباهه یا عذاب سختی در انتظارشه
من هی تو گفتن این جمله تعلل می کنم
علتش اینه که فکر می کنم اگه بگم
رابطه دوستیمون کلا به هم می ریزه
یا اون کلا از دین بر می گرده
یا ....
یعنی یه ملاحظاتی که به نظر خودم مصلحته منو از گفتن اون چیزا باز میداره

من خودم فکر می کنم اون تعلل پیامبر چیزی تو این مایه ها بوده
ملاحظاتی که منشاءش مهربونی فوق العاده پیامبر بوده و مصلحت اندیشی هایی از این نوع که دیگه نیان و دیگه اصلاگوش نکنن
(مخصوصا ایاتی که پرده از چهره منافقان برداشته و اسرار درونی اونا رو فاش کرده و یا به عذاب سخت وعده داده )

خداوند میگه که تو فقط هشدار دهنده ای و رسولی از جانب ما
(یعنی تو فقط ابلاغ کن به این چیزا و این ملاحظات کار نداشته باش)



نفیسه :


دقیقا همینجوره.منم برای توضیح شان نزول تحقیق کردم چیزی دستگیرم نشد.البته نباید صد در صد رد کرد.اگه شان نزول رو بذاریم کنار فکر میکنم خود ایه گویاست. پیامبر شاید در بیان زمان برخی ایات مردد بودن به این دلیل که شاید مشرکان تقاضای معجزات اقتراحی کنن که هرچند بر سینه اشون سنگینی میکرده از اون نظر که احساس دین میکردن وخداوند در این ایه به پیامبر یادآوری میکنه تو فقط انذار دهنده وبیم دهنده ای،کارت رو انجام بده .مطمئنا ایاتی نبوده که وحی شده وپیامبر ابلاغ نکردن.در اینصورت مساله تحریف قران وصداقت پیامبر زیر سوال میره.

مساله عدم تحریف قران وصداقت پیامبر زیر سوال میره.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۱
* مسافر
شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

221 . صفحه 221


سوم مرداد :


نفیسه :




(آیه 107)- در اینجا تنها به جنبه نفى قناعت نمى‏کند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات نیز تکیه کرده، مى‏گوید: «و اگر ناراحتى و زیانى خدا به تو رساند (خواه براى مجازات باشد و یا به خاطر آزمایش) هیچ کس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ).

همچنین «اگر خداوند اراده کند خیر و نیکى به تو برساند، هیچ کس توانایى ندارد که جلو فضل و رحمت او را بگیرد» (وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).
«او هر کس از بندگانش را اراده کند (و شایسته بداند) به نیکى مى‏رساند» (یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
چرا که آمرزش و رحمتش همگان را در بر مى‏گیرد «و اوست غفور رحیم» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).



(آیه 108)- آخرین سخن! این آیه و آیه بعد که یکى اندرزى است به عموم مردم، و دیگرى به خصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستورهایى را که خداوند در سراسر این سوره بیان داشه است، تکمیل مى‏کند، و با آن سوره یونس پایان مى‏یابد.

نخست به عنوان یک دستور عمومى مى‏فرماید: «بگو: اى مردم! از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ).
این تعلیمات، این کتاب آسمانى، این برنامه و این پیامبر همه حق است و نشانه‏هاى حق بودنش آشکار.
و با توجه به این واقعیت «هر کس در پرتو این حق هدایت شود، به سود خود هدایت یافته، و هر کس با عدم تسلیم در برابر آن راه گمراهى را برگزیند به زیان خود گام برداشته» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).
«و من مأمور و و کیل و نگاهبان شما نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ).
یعنى نه وظیفه دارم که شما را به پذیرش حق مجبور کنم، چرا که اجبار در پذیرش ایمان معنى ندارد، و نه اگر نپذیرفتید مى‏توانم شما را از مجازات الهى حفظ کنم، بلکه وظیفه من دعوت است و تبلیغ، و ارشاد و راهنمایى و رهبرى!


(آیه 109)- سپس وظیفه پیامبر را در دو جمله تعیین مى‏کند، نخست اینکه «تنها از آنچه به تو وحى مى‏شود پیروى کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ).

مسیر راهت را خدا از طریق وحى تعیین کرده است و کمترین انحراف از آن براى تو مجاز نیست.
دیگر این که در این راه مشکلات طاقت فرسا و ناراحتیهاى فراوان در برابر تو است، باید از انبوه مشکلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، «صبر و استقامت و پایدارى پیشه کن، تا خداوند حکم و فرمان خود را (براى پیروزى تو بر دشمنان) صادر کند» (وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ).
«چرا که او بهترین حاکمان است» فرمانش حق و حکمتش عدالت، و وعده‏اش تخلّف ناپذیر (وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ).


به لطف خداوند ختم سوره یونس به اتمام رسید و با یاریش سوره هود را شروع میکنیم.

هود یازدهمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 123 آیه است‏
محتواى سوره:
این سوره چهل و نهمین سوره‏اى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردید و نیز در اواخر سالهایى بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه به سر مى‏برد یعنى بعد از مرگ «ابوطالب» و «خدیجه» و طبعا در یکى از سخت‏ترین دورانهاى زندگانى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به همین جهت در آغاز این سوره، تعبیراتى که جنبه دلدارى و تسلّى نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان دارد دیده مى‏شود.
قسمت عمده آیات سوره را سرگذشت پیامبران پیشین مخصوصا «نوح» که با وجود نفرات کم بر دشمنان بسیار پیروز شدند تشکیل مى‏دهد.
و به هر حال آیات این سوره، همانند سایر سوره‏هاى مکّى، اصول معارف اسلام مخصوصا «مبارزه با شرک و بت پرستى» و توجه به «معاد و جهان پس از مرگ» و «صدق دعوت پیامبر» را تشریح مى‏کند.
در این سوره علاوه بر حالات نوح پیامبر به سرگذشت «هود» و «صالح» و «ابراهیم» و «لوط» و «موسى» و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرک و کفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده.
این سوره مرا پیر کرد
- آیات این سوره به روشنى این امر را اثبات مى‏کند که مسلمانان هرگز نباید به خاطر کثرت دشمنان میدان را خالى کنند، بلکه باید هر روز بر «استقامت» خویش بیفزایند.


به همین دلیل در حدیث معروفى مى‏خوانیم که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

شیّبتنى سورة هود «سوره هود مرا پیر کرد»! این سوره آیات تکان دهنده‏اى مربوط به قیامت و بازپرسى در آن دادگاه عدل الهى و آیاتى پیرامون مجازات اقوام پیشین و دستوراتى درباره مبارزه با فساد دارد که همگى مسؤولیت آفرین است، و جاى تعجب نیست که اندیشه در این مسؤولیتها آدمى را پیر مى‏کند.
تأثیر معنوى این سوره:
اما در مورد فضیلت این سوره، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «کسى که این سوره را بخواند، پاداش و ثوابى به تعداد کسانى که به هود و سایر پیامبران ایمان آوردند و کسانى که آنها را انکار نمودند خواهد داشت، و روز قیامت در مقام شهدا قرار مى‏گیرد، و حساب آسانى خواهد داشت.
روشن است که تنها تلاوت خشک و خالى این اثر را ندارد بلکه تلاوت این سوره توأم با اندیشه، و سپس عمل است که، انسان را به مؤمنان پیشین نزدیک، و از منکران پیامبران دور مى‏سازد.


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- چهار اصل مهم در دعوت انبیاء: این سوره با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مى‏شود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند.
ذکر حروف مقطعه خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده‏اى که در اختیار همگان است همچون «الف، لام، راء» تشکیل شده است (الر).
و به دنبال این حروف مقطعه یکى از ویژگیهاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مى‏کند، نخست این که: «کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است» (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و «سپس شرح و تفصیل (تمام نیازمندیهاى انسان در زمینه زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، در آن) بیان شده است» (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ با این ویژگى از سوى چه کسى نازل شده است؟ «از نزد خدایى که هم حکیم است و هم آگاه» (مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ).


(آیه 2)- در این آیه مهمترین و اساسى‏ترین محتواى قرآن یعنى توحید و مبارزه با شرک را به این صورت بیان مى‏کند: نخستین دعوت من این است که «جز خداوند یگانه یکتا را نپرستید» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).

و دومین برنامه دعوتم این است که: «من براى شما از سوى او نذیر و بشیرم» (إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ).
در برابر نافرمانیها و ظلم و فساد و شرک و کفر، شما را بیم مى‏دهم،و از عکس العمل کارهایتان و مجازات الهى بر حذر مى‏دارم، و در برابر اطاعت و پاکى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى‏دهم.


(آیه 3)- سومین دعوتم این است که: «از گناهان خویش استغفار کنید» و از آلودگیها خود را شستشو دهید (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).

و چهارمین دعوتم این است که: «به سوى او باز گردید» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
و پس از شستشوى از گناه و پاک شدن در سایه استغفار، خود را به صفات الهى بیارایید که بازگشت به سوى او چیزى جز اقتباس از صفات او نیست.
سپس نتیجه‏هاى عملى «موافقت» یا «مخالفت» با این چهار دستور را چنین بیان مى‏کند: هرگاه به این برنامه‏ها جامه عمل بپوشانید خداوند «تا پایان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش این دنیا بهره‏مند و متمتع مى‏سازد» (یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
بنابراین مذهب پیش از آن که سراى آخرت را آباد کند، آباد کننده سراى دنیاست و از آن بالاتر این که به هر کس به اندازه کارش، بهره مى‏دهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به این چهار اصل به هیچ وجه نادیده نمى‏گیرد، بلکه «به هر صاحب فضیلتى به اندازه فضیلتش عطا مى‏کند» (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ).«و اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید، و (در برابر این دستورهاى چهارگانه عقیدتى و عملى) سرپیچى کنید، من از عذاب روز بزرگى بر شما بیمناکم» همان روز که در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى‏یابید (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ).


(آیه 4)- به هر حال بدانید که هر کس باشید، و در هر مقام و منزلتى قرار گیرید، سر انجام «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ).

و این جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصیلى قرآن یعنى مسأله معاد و رستاخیز است.
اما هیچ گاه فکر نکنید که قدرت شما در برابر قدرت خدا اهمیتى دارد، یا مى‏توانید از فرمان او، و دادگاه عدالتش فرار کنید، و نیز تصور نکنید که او نمى‏تواند استخوانهاى پوسیده شما را بعد از مرگ جمع‏آورى کند، و لباس حیات و زندگى نوینى بر آن بپوشاند «چرا که او بر همه چیز قادر و تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).


(آیه 5)- این آیه بطور کلى اشاره به یکى از کارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند که با استفاده از روش نفاق آمیز و دورکشى از حق مى‏خواستند ماهیت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.

لذا مى‏گوید:«آگاه باشید! آنها (سرها را به هم نزدیک ساخته و) سینه‏هایشان را در کنار هم قرار مى‏دهند تا خود (و سخنان خویش) را از او (پیامبر) پنهان دارند» (أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
تعبیر «یَثْنُونَ» ممکن است اشاره به هرگونه «مخفى کارى» ظاهرى و باطنى دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى‏کند: «آگاه باشید آنها هنگامى که خود را در جامه‏هایشان پنهان مى‏دارند پروردگار پنهان و آشکار آنان را مى‏داند» (أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
«چرا که او از اسرار درون سینه‏ها آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

220 . صفحه 220


دوم مرداد :



نفیسه :


(آیه 98)- تنها یک گروه به موقع ایمان آوردند! در آیات گذشته در باره فرعون و فرعونیان خصوصا و دیگر اقوام پیشین عموما این نکته ذکر شده بود که آنها از ایمان به خدا در حال اختیار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و کیفر الهى، اظهار ایمان کردند، که براى آنها سودمند نیفتاد.
در این آیه این مسأله را به عنوان یک قانون کلى بیان مى‏دارد و مى‏گوید: «چرا اقوام گذشته به موقع ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند باشد» (فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها).
سپس قوم یونس (ع) را استثنا کرده، مى‏گوید: «مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، مجازات رسوا کننده را در زندگى این دنیا از آنها برطرف ساختیم» (إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا). «و آنها را تا وقت معلومى (تا پایان عمرشان) بهره‏مند کردیم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِینٍ).
ماجراى ایمان آوردن قوم یونس: هنگامى که یونس از ایمان آوردن قوم خود که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مى‏کردند مأیوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنها مى‏زیست نفرین کرد در حالى که عالم دانشمندى نیز در میان آن گروه بود که به یونس پیشنهاد مى‏کرد باز هم در باره آنان دعا کند و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مأیوس نگردد.
ولى یونس پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، آنها موقع را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعا و تضرّع برداشته و اظهار ایمان و توبه کردند.
این توبه و ایمان و بازگشت به سوى پروردگار که به موقع انجام یافته بود و با آگاهى و اخلاص توأم بود کار خود را کرد، نشانه‏هاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که یونس پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.
داستان فوق نشان مى‏دهد که نقش یک رهبر آگاه و دلسوز در میان یک قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حیاتبخش است، در صورتى که عابدى که آگاهى کافى ندارد بیشتر روى خشنونت تکیه مى‏کند، و منطق اسلام در مقایسه میان عبادت ناآگاهانه، و علم توأم با احساس مسؤولیت نیز از این روایت مفهوم مى‏شود.

(آیه 99)- ایمان اجبارى بیهوده است! در آیات گذشته خواندیم که ایمان اضطرارى به هیچ دردى نمى‏خورد، به همین جهت در این آیه مى‏گوید:«اگر (ایمان اضطرارى و اجبارى به درد مى‏خورد) و پروردگار تو اراده مى‏کرد همه مردم روى زمین ایمان مى‏آوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً).
بنابراین از عدم ایمان گروهى از آنان دلگیر و ناراحت مباش، این لازمه اصل آزادى اراده و اختیار است که گروهى مؤمن و گروهى بى‏ایمان خواهند بود، «با این حال آیا تو مى‏خواهى مردم را اکراه کنى که ایمان بیاورند» (أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
این آیه بار دیگر تهمت ناروایى را که دشمنان اسلام کرارا گفته و مى‏گویند با صراحت نفى مى‏کند، آنجا که مى‏گویند: اسلام آیین شمشیر است و از طریق زور و اجبار بر مردم جهان تحمیل شده است.
اصولا دین و ایمان چیزى است که از درون جان بر مى‏خیزد، نه از برون و به وسیله شمشیر، و مخصوصا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از اکراه و اجبار کردن مردم براى اسلام برحذر مى‏دارد.


(آیه 100)- در عین حال در این آیه این حقیقت را یادآور مى‏شود: درست است که انسانها مختار و آزادند اما«هیچ کس نمى‏تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا» و توفیق و یارى و هدایت او (وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و لذا آنها که در مسیر جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمایه فکر و خرد خویش نباشند «خداوند رجس و پلیدى را بر آنها مى‏نهد» آن چنان که موفق به ایمان نخواهند شد (وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ).

(آیه 101)- تربیت و اندرز: در آیات گذشته سخن از این بود که ایمان باید جنبه اختیارى داشته باشد نه اضطرارى و اجبارى، به همین مناسبت در این آیه راه تحصیل ایمان اختیارى را نشان مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «به آنها بگو:
درست بنگرید و ببینید در آسمان و زمین چه نظام حیرت انگیز و شگرفى است» که هر گوشه‏اى از آن دلیلى بر عظمت و قدرت و علم و حکمت آفریدگار است (قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
این جمله به روشنى مسأله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مى‏کند و مى‏گوید:
ایمان نتیجه مطالعه جهان آفرینش است یعنى این کار به دست خود شماست.
سپس اضافه مى‏کند ولى با این همه آیات و نشانه‏هاى حق باز جاى تعجب نیست که گروهى ایمان نیاورند، چرا که آیات و نشانه‏ها و اخطارها و انذارها تنها به درد کسانى مى‏خورد که آمادگى براى پذیرش حق دارند «اما این آیات و انذارها به حال کسانى که به خاطر لجاجت ایمان نمى‏آورند مفید نخواهد بود»! (وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 102)- سپس در این آیه با لحنى تهدید آمیز اما در لباس سؤال و استفهام مى‏گوید: «آیا (این گروه لجوج و بى‏ایمان) جز این انتظار دارند که سرنوشتى همانند اقوام طغیانگر و گردنکش پیشین که گرفتار مجازات دردناک الهى شدند پیدا کنند» سرنوشتى همچون فراعنه و نمرودها و شدّادها و اعوان و انصارشان! (فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ).
و در پایان آیه به آنها اخطار مى‏کند و مى‏گوید:«اى پیامبر! به آنها بگو: اکنون (که شما در چنین مسیرى هستید و حاضر به تجدید نظر نیستید) شما در انتظار بمانید و من نیز با شما انتظار مى‏کشم» (قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار درهم شکستن دعوت حق، و ما در انتظار سرنوشت شوم و دردناکى براى شما، همچون سرنوشت اقوام مستکبر پیشین!



(آیه 103)- سپس براى این که چنین توهمى پیش نیاید که خدا به هنگام مجازات تر و خشک را با هم مى‏سوزاند، اضافه مى‏کند: «سپس (هنگام آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته) فرستادگان خود و کسانى را که به آنها ایمان مى‏آوردند نجات و رهایى بخشیدیم» (ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا).
و در پایان مى‏گوید: این اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤمنان پیشین نداشته است «و همین گونه، بر ما حق است که مؤمنان به تو را نیز رهایى بخشیم» (کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ).



(آیه 104)- قاطعیت در برابر مشرکان! این آیه و چند آیه بعد که همگى در رابطه با مسأله توحید و مبارزه با شرک و دعوت به سوى حق سخن مى‏گوید،آخرین آیات این سوره است، و در واقع فهرست یا خلاصه‏اى است از بحثهاى توحیدى این سوره، و تأکیدى است بر مبارزه با بت پرستى که در این سوره کرارا بیان شده است.
لحن آیات نشان مى‏دهد که مشرکان گاهى گرفتار این توهم بودند، که ممکن است پیامبر در اعتقاد خود پیرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و به نوعى آنها را بپذیرد.
قرآن با قاطعیت هرچه تمامتر به این توهم بى‏اساس پایان مى‏دهد، و فکر آنها را براى همیشه راحت مى‏کند که هیچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز «اللّه» معبودى نیست، تنها «اللّه» نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر.
نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:
اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شک و تردیدى دارید (آگاه باشید که) من کسانى را که- غیر از خدا- پرستش مى‏کنید، هرگز نمى‏پرستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى‏کند بلکه براى تأکید بیشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات کرده، مى‏گوید: «ولى خدایى را مى‏پرستم که شما را مى‏میراند» (وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ).
و باز براى تأکید افزونتر مى‏گوید: این تنها خواسته من نیست بلکه «این فرمانى است که به من داده شده است که از ایمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 105)- پس از آن که اعتقاد خود را در باره نفى شرک و بت پرستى با قاطعیت بیان کرده به بیان دلیل آن مى‏پردازد، دلیلى از فطرت، و دلیلى از عقل و خرد.
بگو: به من دستور داده شده که «روى خود را به آیین مستقیمى بدار که از هر نظر خالص و پاک است» (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
در اینجا نیز تنها به جنبه اثبات قناعت نکرده بلکه براى تأکید، طرف مقابل آن را نفى کرده، مى‏گوید: «و هرگز و بطور قطع از مشرکان نباش»! (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).

(آیه 106)- پس از اشاره به بطلان شرک از طریق فطرت، اشاره به یک دلیل روشن عقلى مى‏کند و مى‏گوید دستور داده شده است که «غیر از خدا اشیایى را که نه سودى به تو مى‏رساند، نه زیانى، پرستش مکن، چرا که اگر چنین کارى کردى، از ستمگران خواهى بود» هم به خویشتن ستم کرده‏اى و هم به جامعه‏اى که به آن تعلق دارى (وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۵۱ ق.ظ

219 . صفحه 219



اول مرداد :


نفیسه :



(آیه 89)- خداوند به موسى و برادرش «فرمود: (اکنون که شما آماده تربیت و سازندگى جمعیت بنى اسرائیل شده‏اید) دعاى شما (نسبت به دشمنانتان) اجابت شد» (قالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُما).
پس محکم در راه خود بایستید و «استقامت به خرج دهید» و از انبوه مشکلات نهراسید و در کار خود قاطع باشید (فَاسْتَقِیما).
و هرگز در برابر پیشنهادهاى افراد نادان و بى‏خبر تسلیم نشوید «و از راه و رسم کسانى که نمى‏دانند، تبعیّت نکنید» بلکه کاملا آگاهانه برنامه‏هاى انقلابى خود را ادامه دهید (وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).



(آیه 90)- آخرین فصل مبارزه با ستمگران: در اینجا آخرین مرحله مبارزه بنى اسرائیل با فرعونیان و سرنوشت آنها، در عباراتى کوتاه اما دقیق و روشن، ترسیم شده است.
نخست مى‏گوید: «ما بنى اسرائیل را (به هنگام مقابله با فرعونیان در حالى که تحت فشار و تعقیب آنها قرار گرفته بودند) از دریا (شط عظیم نیل که به خاطر عظمتش کلمه بحر بر آن اطلاق شده) عبور دادیم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ).
«فرعون و لشکرش براى کوبیدن بنى اسرائیل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان به تعقیب آنها پرداختند» اما به زودى همگى در میان طوفان امواج نیل غرق شدند (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً).
این جریان ادامه یافت «تا این که غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت و او همچون پر کاهى بر روى امواج عظیم نیل مى‏غلتید، در این هنگام پرده‏هاى غرور و بى‏خبرى از مقابل چشمان او کنار رفت، و نور توحید فطرى درخشیدن گرفت) فریاد زد: من ایمان آوردم که معبودى جز آن کس که بنى اسرائیل به او ایمان آورده‏اند، وجود ندارد» (حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ).
نه تنها با قلب خود ایمان آوردم بلکه عملا هم «در برابر چنین پروردگار توانایى تسلیمم» (وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
در واقع هنگامى که پیشگوییهاى موسى یکى پس از دیگرى به وقوع پیوست و فرعون بیش از پیش از صدق گفتار این پیامبر بزرگ آگاه شد، و قدرت نمایى او را مشاهده کرد، ناچار اظهار ایمان نمود، به امید این که همان گونه که «خداى بنى اسرائیل» آنها را از این امواج کوه پیکر رهایى بخشید، او را نیز رهایى بخشد.
ولى بدیهى است چنین ایمانى که به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ اظهار مى‏شود، در واقع یک نوع ایمان اضطرارى است، که هر جانى و مجرم و گنهکارى از آن دم مى‏زند،بى‏آنکه ارزشى داشته باشد.


(آیه 91)- به همین جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: «اکنون ایمان مى‏آورى در حالى که قبل از این طغیان و گردنکشى و عصیان نمودى، و در صف مفسدان فى الارض و تبهکاران قرار داشتى» (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ).


(آیه 92)- ولى، امروز بدن تو را از امواج رهایى مى‏بخشیم تا درس عبرتى براى آیندگان باشى» براى زمامداران مستکبر و براى همه ظالمان و مفسدان، و نیز براى گروههاى مستضعف (فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً).
و در پایان آیه مى‏فرماید: اما با این همه آیات و نشانه‏هاى قدرت خدا و با این همه درسهاى عبرت که تاریخ بشر را پر کرده است، «بسیارى از مردم از آیات و نشانه‏هاى ما غافلند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ).


(آیه 93)- و در این آیه، پیروزى نهایى بنى اسرائیل و بازگشت به سرزمینهاى مقدسه را پس از رهایى از چنگال فرعونیان چنین بیان مى‏کند:
«ما بنى اسرائیل را در مکان صدق و راستى منزل دادیم» (وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ).
تعبیر به «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» (منزلگاه راستین) مى‏تواند اشاره به سرزمین مصر و یا اراضى شام و فلسطین باشد.
سپس قرآن اضافه مى‏کند: «ما آنها را از روزیهاى پاکیزه، بهره‏مند ساختیم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
اما آنها قدر این نعمت را ندانستند و به اختلاف و نزاع با یکدیگر برخاستند «و اختلاف نکردند، مگر بعد از آن که علم و آگاهى به سراغشان آمد» (فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ).
ولى «پروردگار تو سر انجام در روز قیامت در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏کند» و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشید! (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).


(آیه 94)- تردید به خود راه مده! چون در آیات گذشته قسمتهایى از سرگذشتهاى انبیاء و اقوام پیشین ذکر شده بود، و ممکن بود بعضى از مشرکان و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در صحت آن تردید کنند، قرآن از آنها مى‏خواهد که براى فهم صدق این گفته‏ها به اهل کتاب مراجعه کنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا که در کتب آنها بسیارى از این مسائل آمده است.
ولى به جاى این که روى سخن را به مخالفان کند، پیامبر را مخاطب ساخته چنین مى‏گوید: «اگر از آنچه بر تو نازل کردیم در شک و تردید هستى از کسانى که کتب آسمانى را قبل از تو مى‏خوانند بپرس» (فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ). تا از این طریق ثابت شود که «آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار» (لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
«بنابراین هیچ گونه شک و تردید هرگز به خود راه مده» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِینَ).


(آیه 95)- در این آیه اضافه مى‏کند: اکنون که آیات پروردگار و حقانیت این دعوت بر تو آشکار شده است «در صف کسانى که آیات الهى را تکذیب کرده‏اند مباش که از زیانکاران خواهى شد» (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخاسِرِینَ).
در واقع، در آیه قبل مى‏گوید اگر تردید دارى، از آنها که آگاهى دارند بپرس، و در این آیه مى‏گوید اکنون که عوامل تردید برطرف شد باید در برابر این آیات تسلیم باشى، و گر نه مخالفت با حق،نتیجه‏اى جز خسران و زیان در بر نخواهد داشت.



(آیه 96)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اعلام مى‏کند که در میان مخالفان تو گروهى متعصب و لجوج هستند که انتظار ایمان آنها بیهوده است، آنها از نظر فکرى چنان مسخ شده‏اند، و آنقدر در راه باطل گام برداشته‏اند که وجدان بیدار انسانى را بکلى از دست داده و به موجودى نفوذناپذیر تبدیل شده‏اند، منتها قرآن این موضوع را با این تعبیر بیان مى‏کند: «کسانى که فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده، ایمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ).



(آیه 97)- «و حتى اگر تمام آیات و نشانه‏هاى پروردگار به سراغ آنها بیاید (ایمان نخواهند آورد) تا زمانى که عذاب الیم الهى را با چشم خود ببینند» که آن زمان ایمان برایشان اثرى ندارد (وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).


درآیه 93 این سوره آمده بنی اسراییل بعد از اینکه علم وآگاهی به سراغشان آمد دچار اختلاف شدند.درتوضیح این مطلب میتوان گفت:قرآن کریم دو گونه اختلاف را تبیین می‏کند: یکی اختلاف قبل از علم به حق و واقع و دیگری اختلاف بعد از علم به آن.
اختلاف قبل از علم به حق که برای نیل خالصانه به آن رخ می‏دهد، اختلاف ممدوحی است؛ زیرا روشن شدن حق و رشد و شکوفایی اندیشه، از طریق تضارب و تبادل افکار است. البته مقصود، اختلاف صاحب نظران است، نه اختلاف گروهی که اهل نظر نیستند.



اما اختلاف بعد از علم، اختلافی است مذموم که طاغیان و ستمگران پس از روشن شدن حق، به آن دامن می‏زنند. منشأ چنین اختلاف مذمومی، انحراف از حق و ستم پیشگی بود. اختلاف مزبور کیفر اخروی در پی دارد و سبب محرومیت از هدایت ویژه در دنیا می‏شود؛ چنان که، آنها که داوری حق و کتاب آسمانی را پذیرفتند، یعنی به هدایت تشریعی و عمومی الهی تن دادند، از فیض هدایت خاص نیز بهره‏مند می‏شوند.
بنی اسرائیل همواره در طول تاریخ به اختلافات پس از علم دامن می‏زند و پس از نزول آیات و بیّنات الهی و روشن شدن حقّ، طغیان و فساد می‏کردند،که آیه 93 این سوره نیز صراحتا به آن اشاره شده است.



اعظم :




آیه 89: در حدیث است که بین نفرین حضرت موسی و اجابتش 40 سال فاصله بود ... پس اینکه خداوند فرمود مستجاب شد به همون آنیی و فوریی نبوده ... استقامت و پایداری اینجا خودش رو نشون میده


آیه 90 : توبه در آستانه مرگ پذیرفته نیست

آیه 92 :
در روایتی از امام رضا(ع) نقل شده است: فرعون از سر تا پا لباسی آهنین پوشیده بود، اما هنگامی که غرق شد، پروردگار پیکر بی‌ جان او را به ساحل انداخت تا برای آیندگان نشان و معجزه‌ ای باشد و جسد پوشیده از آهن او را ببینند که چگونه از آب به ساحل افکنده شد، با آن‌که به صورت معمول، بدن پوشیده از آهن باید در اعماق آب فرو رفته و ناپدید شود

2. در نقلی دیگر آمده است که برخی فرعون را خدا می‌ دانستند و شاید بعد از غرق او نیز در مرگش تردید می ‌کردند! پروردگار برای برطرف شدن هرگونه شک و شبهه‌ ای، پیکر بی‌ جانش را در کنار ساحل قرار داد تا همگان به مرگ او یقین کنند.

جالب آن‌جا است که بر اساس نقل برخی مفسران، حتی بنی اسرائیل و یاران حضرت موسی(ع) که معجزۀ شکافته شدن دریا را نیز دیده بودند، مرگ فرعون را به سختی باور می‌ کردند و با این اعجاز بعدی، تردیدشان برطرف شد.

این هم در مورد این آیه جالب توجه است : http://www.beytoote.com/religious/sundries/muslim-professor-maurice.html

ندیدم جایی تکذیب شده باشه


ایه 93 :
قران از اختلاف های آگاهانه انتقاد بسیار کرده است


ایه 93 :
خدا نکنه خوی بنی اسراییلی در وجودمون باشه که با اون که معجزه عبور از نیل رو دیدن ... غرق شدن فرعون رو دیدن ... در سرزمینی پر نعمت منزل داده شدن ولی باز هم طغیان و سرکشی کردند ولی بجای آنکه شکر بجابیاورند، حتی بعد از آنکه به حقیقت امر علم پیدا کردند از روی ستم و تجاوز،اختلاف کردن و دچار تفرقه شدن و کفران نعمت کردن و همه رو عالمانه و عامدانه انجام دادن برای همین عذاب سختی در انتظارشونه

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 82 سوره یونس



معصومه :


ایه ۹۴ خطاب ب حضرت موسی/پیامبر/ بشریت میگوید که اگر شک در انچه نازل شده دارید ب اهل کتابهای قبلی مراجعه کنید.
منظور این ایه چیست؟
من ب اهل کتاب مراجعه کنم که بفهمم قران کتاب جامعتری نسبت ب انهاست؟ یا چه چیزی را بفمم؟
مگر ما معتقد ب تحریف کتب دیگر نیستیم؟
ایا زمان نزول قران عین این کتابها بدون تحریف وجود داشته؟


سوال دوم:
چگونه میشود فهمید خطاب قران در ایه ها به چه کسی ست؟
مثلا در ابتدای این صفحه, مخاطب این ایه ها, حضرت موسی و هارون هستند.
بعد فرعون میشود.
بعد در ایه ۹۴ ادم های معمولی میشود و در ادامه خطاب ب پیامبر است.
بعضی ایات را میشه به قرینه و معنی ب ایه های قبل یا بعد متصل کرد و مخاطب را فهمید اما در برخی ایات یکهو مخاطب عوض میشه, من نمیفهمم الان منظور چه کسانی ست؟ مثل ایه ۹۵ ب ۹۶ .




ایه 94 :
آیه مورد نظر به شرح زیر است:
فَإِنْ کُنْتَ فی‏ شَکٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرین
و اگر در آنچه بر تو نازل کرده‏ایم تردیدى دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب آسمانى را مى‏خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدى نداشت! این درسى براى مردم بود!]
مفسران شیعه و سنی معتقدند که گر چه در این آیه پیامبر مورد خطاب واقع شده، ولی در اصل خطاب به امت است و ایشان چون رئیس امت است، مخاطب واقع شده است. زیرا رسول خدا به وحیانیت آنچه بر او نازل می شد یقین داشت و ذره ای شک و تردید نداشت تا بخواهد با مراجعه به عالمان اهل کتاب رفع شک و تردید کند.
ولی این یک قاعده است که وقتی جماعتی در مورد مطلب مهمی مورد خطاب قرار می گیرند برای رسیدن اهمیت خطاب و وظیفه، بزرگ آن طایفه و جماعت مورد خطاب قرار می گیرد و این در قرآن مکرر اتفاق افتاده که پیامبر مورد خطاب واقع شده و مأمور گردیده یا مذمت شده ولی منظور مؤمنان به او بوده اند.(1) به عنوان مثال در سوره اسراء آیه 23 می فرماید ... إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً .هر گاه یکى از آن دو(والدین )، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!
در حالی که پیامبر در زمان نزول این آیات والدینش از دست داده بود . پس در این جور آیات پیامبر مخاطب است اما مراد دیگرانند
پی نوشت ها:
1. سبزوارى نجفى، إرشاد الأذهان، بیروت، دار التعارف، 1419 ق، ص224 ؛ بیضاوى عبدالله بن عمر أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق، ج‏3، ص 124؛ ابن عجیبه احمد بن محمد ، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، قاهره ، دکتر حسن عباس زکی ، 1419 ق ، ج‏2، ص 498.

آیه 94 :
این روش سخن گفتن درعرف شایع است که برای اثبات مطلبی به مخاطب ، ابتدا استدلال می نمایند وآنگاه در مقام تفاهم می گویند: اگر در این خصوص شکی داری از دیگران هم سئوال نما وگرنه مسلما هیچ ریب و شکی در قلب پیامبر وجود نداشته و خداوندتنها به منظور حجت آوردن برای اهل کتاب به پیامبر چنین فرمانی را داده است .


آیه 94 : از این آیات تابحال زیاد در قرآن دیدیم که خطاب گویا به پیامبره ولی مراد امت پیامبر هستن ... en از حروف شرطیه ست که در عرب که وقتی استفاده میشود فرض بر این نیست که مقدمه شرط برقرار باشد مثلا در جایی میگه اگه خداوند فرزندی داشت ... به این معنی نیست که خداوند فرزندی داره


آیه 94 : بخشهایی از کتاب آسمانی تحریف شدخ بود ولی با این حال علمای ادیان مثل بحیرای مسیحی حرفهای قابل استنادی پیدا میشه ... مثل آیاتی که در مورد پیامبر و خصوصیاتش در کتابهای آسمانی دیگه اومده بود و بارها در سوره های مختلف تا الان گفته بود یهودی ها پیامبر رو مثل فرزندانشون میشناختن با توجه به ایاتی که در کتب خودشون بود و منتظر ایشون هم بودن ولی در قبولش عناد ورزیدن

آیه 96 و آیه 97 : خداوند در این آیات میگه که با جتی اگه بر این قوم از ایات خودشون براشون استناد بیاری (آیه 95 ) ایمان نمیارن تا اینکه عذاب رو به چشم خودشون ببینن مثل همون فرعون ... در حدیث ست که
.قَالَ رَسولُ الله ص: وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ بَشِیراً لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سَنَنَ مَنْ کَانَ قَبْلَهَا حَذْوَ النَّعْلِ‏ بِالنَّعْلِ‏ حَتَّى لَوْ أَنَّ حَیَّةً مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ دَخَلَتْ فِی جُحْرٍ لَدَخَلَتْ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ حَیَّةٌ مِثْلُهَا.۱

پیامبر اعظم(ص): قسم به کسی که من را به حق و پیامبر و بشارت دهنده مبعوث کرده، امت من مو به مو همان راه بنی اسرائیل را پیش خواهد گرفت. طوری که اگر ماری در بنی اسرائیل وارد سوراخی شده باشد، در این امت هم ماری وارد سوراخی می شود.


معصومه :



وای از این حدیث اخرین پستت.


منبعش رو هم میشه بگی؟
راستش از اول پست ها تا اینجا رو همش داشتم فکر میکردم بنی اسراییل چرا با این همه نظر ویژه خدا بهشون, این همه نعمت, معجزه, مدارا, رحمت و....
بازم هی راهشون رو کج میکردند از حق؟
بعد تو ذهنم بود بپرسم درد بنی اسراییل چی بود؟ نقطه ضعفشون؟
که ما دچارش نشیم.

یهو حدیث اخری کلا بهم ریخت ذهنمو!

در مورد این جوابت در قدیم و زمان نزول قران درست.
اما این ایه برای الان من چه کاربردی داره؟
یعنی من الان برم از علمای دست اول مسیحی و یهودی درباره حقانیت قران بپرسم؟؟


اعظم :


شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید المعتزلی، ج‏۹، ص: ۲۸۶+ کمال الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص: ۵۷۶


معصومه :


تشکر



اعظم :


راستش دلایل متعددی داره (قیاس امت ما با بنی اسراییل )... تو سوره بقره خیلی مفصل داستان بنی اسراییل اومده بود حالا اگه تونستم نکته های اون ها رو چیزهایی که خوندیم و نوشتیم پیدا کنم برات میذارم
ولی برداشت شخصی من در حالت کلی این بود که "لجاجت در مقابل حق وقتی با انواع براهین براشون حق آشکار شده بود "


اتکای صرف به عقل (معنای غلطش بیشتر به معنای علم تجربی چیزی که این روزها هم خیلی بابه که چیزی که در حیطه تجربه اومده فقط قابل استناده ... عدم ایمان به غیب و ماوراء )

به نظر من بت شدن علم


راستش ب من اطلاعی از کتابهای مقدس الان ندارم ... نمی دونم توش چی نوشته و آیا در مورد حقانیت اسلام الان هم چیزی توش پیدا میشه یا نه ولی یه چیزی رو می دونم که خداوند بارها در قرآن تاکید کرده بر اینکه از تاریخ و گذشته درس بگیریم (مثلا با این جمله آیا مثلا قصه فلان قوم رو بر تو نگفتیم (خطاب به پبامبر) ) یعنی یه همچین اتفاقاتی رخ داد .... پیامبری بود و قومی .. پیامبرشون تا این مرز که از خود کتابهای اونا براشون استناد اورد پیش رفت ولی اونا قبول نکردن ... چنانچه آیات بعدی همین سوره همین ص 220 میگه که مثلا وقتی ایمان بیارید که ایمان به سودتون باشه

یعنی یه جور درس گیری از تاریخ ... نمونه حی و حاضرش الان بحثهایی که بین شیعه و سنی هست ... علمای طراز اول ما با علمای اونا بارها مناظره کردن .. علامه امینی کتاب 20 جلدی در ولایت ضرت علی نوشته با استفاده از خود منابع اهل سنت ولی اونا همچنان بر ادعای خودشونن بارها ضربه فنی شدن ولی ...

وای وای وای وقتی آدم "نخواد" چیزی رو بپذیره همونجور که خدا گفته در قرآن تو اگه معجزه های مختلف بیاری نردبون بذاری و به آسمون بری و ... این قوم اگه نخوان هدایت نمیشن

همیشه برام سوال بود چرا خداوند رو این قوم اینقدر مانور داده در قرآن اون حدیث پیامبر و شواهدش در عصر ما و فتنه های یهود در زمان های مختلف در طول تاریخ جوابمو داد



معصومه :


عذر میخام اما من معمولا این خبرها رو پی گیری انگلیسی میکنم چون همه فارسی ها از رو هم کپی میکنن.
سرچ کنین
Is dr. Maurice bucaille a muslim?
و میبینین که نخیر.
اایشون مسیحی بودند.



و هیچ مدرکی دال بر مسلمان بودنشون نیست و حتی جایی خوندم که یکی از همکارانشون گفتند که من ایراداتی ب کتاب معروفشون گرفتم اما حاضر نشد اون ایرادات رو اصلاح کنه یا جواب بده


اعظم :


البته ایمان اوردن و نیاوردن اونا هیچ چیزی نه به اسلام اضافه می کنه و نه کم .... ممنون خیلی دوست داشتم بدونم که واقعیت داره یا نه ... اون احادیثی که در مورد آیه 92 نوشتم به نظرم کفایت می کرد ...


من فیلتر شکن ندارم اینو بعدا ببین اگه تونستی به من بگو در موردش http://www.youtube.com/watch?v=Q3Tl35EWwMI


معصومه :



بله.
فقط راستش نسبت ب این حرفها یک کم حساسم.
میخاستم تکیه و حتی جهت استدلال هامون رو اینا نباشه که اگه تکذیب شد خودمون هم فروبریزیم


اعظم :


نه اتفاقا من اصولا زیاد به این چیزها توجهای ندارم ... حتی سایر موارد اعجاز علمی قرآن .... به نظر من اصل اعجاز قرآن تحولی هستش که در اخلاق ادم ایجاد می کنه و ادم رو از موجودی که می تونه بخزه و بلوله در انواع آلودگیها و کثافات سقف پروازی میده به بلندای بی نهایت تا خلیف الههی ....


ممنون معصومه جان از پیگیریت و خوشحالم که هستی


معصومه :


بنظرم اگه بشی بصورت موضوعی فقط رو جامعه شناسی و ادم شناسی بنی اسراییل در قران کار کرد خیلی مطالب خوبی میده ب ادم.
بخصوص بعد اون حدیثی که گفتی و تشبیه امت پیامبر ب بنی اسراییل


من همش تو ذهنم اینه که بنی اسراییل واقعا ادمای عجیب غریب و باورنکردنی هستند بس که هی راه مستقیم رو کج میرن.
ولی وقتی میبینم خودمون هم ب اونا تشبیه شدیم تنم لرزید


اعظم :


اگه بدونی چقدر از این مسایل تو ذهنم هست و دوست دارم همه وقتای عالم رو بدزدم و روش کار کنم ... من موندم این بشرایی که می گن چی کار کنیم تو خونه حوصلمون سر میره اون وقتای اضافی رو چه می کنن


سمیه :


سلام دوستان و ممنون م بسیار.
یه نکته درباره گفت و گوی اعظم جان و معصومه جان درباره بنی اسرائیل : امسال سخنرانی شب 21 ام رمضان آقای قاسمیان در دانشگاه شریف خیلی نکات خاصی داشت.
یکیش درباره این بود که چرا خدا به پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله فرموده بارها که از بنی اسرائیل براشون بگو و بگو درس بگیرن در مورد جنگ و ...
چون زبان ایشون خیلی گیرانه از نقل قول منه پیشنهاد می کنم خودتون دانلود کنید و گوش بدید



اعظم : ضخیم


ممنون سمیه جان
ان شاءالله دانلود میکنم


سمیه :


و اما درباره کتاب مقدس یهود و مسیح

استاد معارف ما روی این ها ک کار کرده بود
و در معارف 1 دانشگاه ابتدا وجود خدا را با اصول منطقی علمی ثابت کرد
بعد وجود معاد را با همین روش ها
برای وجود نبوت و نبوت حضرت رسول گفت همتون برید کتاب مقدس بیارید سر کلاس و با همین کتاب فعلی اثبات کرد



چه جالب ... من همیشه یاد مناظره امام رضا می افتم با علمای ادیان دیگه چقدر قشنگ از خودشون به خودشون جواب میداد


اعظم :


کاش راهمون کج نشده بود اینقدر و به جای وقت گذاشتن رو دروس بی مصرف .... وقت گذاشته بودیم رو این موضوعهای حیاتی و مهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۵۱
* مسافر
چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۱ ق.ظ

218 . صفحه 218

سی و یکم تیر :


نفیسه :




(آیه 79)- در آیه قبل سخن از اولین مرحله مبارزه حضرت موسی بود واین آیه مرحله دوم مبارزه ایشان: هنگامى که فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند ید بیضاء و حمله مار عظیم را ملاحظه کرد و دید ادعاى موسى بدون دلیل نیست و این دلیل کم و بیش در جمع اطرافیان او و یا دیگران اثر خواهد گذاشت، به فکر پاسخ گویى عملى افتاد، چنانکه قرآن مى‏گوید: «فرعون صدا زد: تمام ساحران آگاه و دانشمند را نزد من آورید»، تا به وسیله آنها زحمت موسى را از خود دفع کنم (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِی بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ).



(آیه 80)- سپس «هنگامى که ساحران (در روزى که براى این مبارزه تاریخى تعیین شده بود و دعوت عمومى نیز از مردم به عمل آمده بود) گرد آمدند، موسى رو به آنها کرد و گفت:نخست شما آنچه مى‏توانید بیفکنید، بیفکنید» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).



(آیه 81)- آنها آنچه را در توان داشتند بسیج کردند «و هنگامى که وسائلى را که با خود آورده بودند به وسط میدان افکندند، موسى گفت:آنچه شما آوردید سحر است که خداوند به زودى آن را ابطال مى‏کند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ).

شما افرادى فاسد و مفسدید چرا که در خدمت یک دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستید و علم و دانش خود را براى تقویت پایه‏هاى این حکومت خودکامه، فروخته‏اید، و این خود بهترین دلیل بر مفسد بودن شماست، و «خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ).


(آیه 82)- و در این آیه مى‏فرماید: موسى به آنها گفت در این درگیرى و مبارزه مطمئنا پیروزى با ماست، چرا که «خداوند وعده داده است که حق را آشکار سازد (و به وسیله منطق کوبنده و معجزات قاهره پیامبرانش، مفسدان و باطل گرایان را رسوا کند) هر چند مجرمان (همچون فرعون و ملأش) کراهت داشته باشند» (وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).



(آیه 83)- سومین مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر: در آغاز وضع نخستین گروه ایمان آورندگان به موسى را بیان مى‏کند و مى‏گوید: «بعد از این (ماجرا) هیچ گروهى به موسى ایمان نیاوردند مگر گروهى از فرزندان قوم او» (فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ).

این گروه کوچک و اندک که به مقتضاى ظاهر کلمه «ذُرِّیَّةٌ» بیشتر از جوانان و نوجوانان تشکیل مى‏شدند، تحت فشار شدیدى از ناحیه فرعون و اطرافیانش قرار داشتند، و هر زمان «از این بیم داشتند که دستگاه فرعونى (با فشارهاى شدیدى که روى مؤمنان وارد مى‏کرد) آنان را وادار به ترک آیین و مذهب موسى کند» (عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ).
چرا که «فرعون مردى بود که در آن سرزمین برترى جویى داشت» (وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ).
«و اسرافکار و تجاوزکار بود» و هیچ حد و مرزى را به رسمیت نمى‏شناخت (وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ).



(آیه 84)- به هر حال موسى براى آرامش فکر و روح آنها با لحنى محبت‏آمیز به آنان گفت:«اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید، و در گفتار خود و ایمان و اسلام خود صادقید، باید بر او توکل و تکیه کنید» و از امواج و طوفان بلا نهراسید، چرا که ایمان از توکل جدا نیست (وَ قالَ مُوسى‏ یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ).

حقیقت «توکل» واگذارى کار به دیگرى و انتخاب او به وکالت است.
مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد. بلکه مفهوم آن این است که هرگاه نهایت تلاش و کوشش خود را به کار زد و نتوانست مشکل را حل کند، وحشتى به خود راه ندهد، و با اتکاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاک و قدرت بى‏پایان او، ایستادگى به خرج دهد، و به جهاد پى‏گیر خود همچنان ادامه دهد.



(آیه 85)- این مؤمنان راستین دعوت موسى را به توکل اجابت کردند،«و گفتند: ما تنها بر خدا توکل داریم» (فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْنا).

سپس از ساحت مقدس خدا تقاضا کردند که از شرّ دشمنان و وسوسه‏ها و فشارهاى آنان در امان باشند، و عرضه داشتند: «پروردگارا ما را وسیله فتنه و تحت تأثیر و نفوذ ظالمان و ستمگران قرار مده» (رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).


(آیه 86)- «پروردگارا! ما را به رحمت خود از قوم بى‏ایمان رهایى بخش» (وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).



(آیه 87)- مرحله چهارم، دوران سازندگى براى انقلاب: در اینجا مرحله دیگرى از قیام و انقلاب موسى و هارون و بنى اسرائیل بر ضد فراعنه تشریح شده است.

نخست این که خداوند مى‏فرماید: «ما به موسى و برادرش وحى فرستادیم که براى قوم خود خانه‏هایى در سرزمین مصر انتخاب کنید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً).
و مخصوصا «این خانه‏ها را نزدیک به یکدیگر و مقابل هم بسازید» (وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً).
سپس به خودسازى معنوى و روحانى بپردازید «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). و از این طریق روان خود را پاک و قوى نمایید.
و براى این که آثار ترس و وحشت از دل آنها بیرون رود، و قدرت روحى و انقلابى را بازیابند «به مؤمنان بشارت بده» بشارت به پیروزى و لطف و رحمت خدا (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 88)- سپس به یکى از علل طغیان فرعون و فرعونیان اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «موسى گفت: پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموال در زندگى دنیا بخشیده‏اى» (وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).«پروردگارا! سر انجام این ثروت و تجملات و عاقبت کارشان این شده که آنها بندگانت را از راه تو منحرف و گمراه مى‏سازند» (رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ).

سپس موسى (ع) از پیشگاه خدا تقاضا مى‏کند و مى‏گوید: «پروردگارا! اموال آنها را محو و بى‏اثر ساز» تا نتوانند از آن بهره گیرند (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ).
بعد اضافه کرد: پروردگارا! «علاوه بر این، قدرت تفکر و اندیشه را نیز از آنان بگیر» (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ).
چه این که با از دست دادن این دو سرمایه، آماده زوال و نیستى خواهند شد و راه ما به سوى انقلاب و وارد کردن ضربه نهایى بر آنان باز مى‏گردد.
خداوندا! اگر من از تو درباره فرعونیان چنین مى‏خواهم نه به خاطر روح انتقامجویى و کینه توزى است، بلکه به خاطر این است که آنها دیگر هیچ گونه آمادگى براى ایمان ندارند «و تا عذاب الیم تو فرا نرسد ایمان نمى‏آورند» (فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 82 سوره یونس :




معصومه :



ایه ۸۲
ایا نکته خاصی در خطاب دادن فرعون بعنوان مجرم هست!؟
جرم فرعون چه بوده؟
البته تلقی من از جرم هموون تلقی فعلی در فارسیه که جرم , تخطی از قانونه.
حتما تو عربی معنای گسترده تری داره.


به ایه 75 دقت کن
حضرت موسی با برادرش به همراه ایات و نشانه هاش رفت ولی پذیرفته نشد
استکبار ورزیدند ، ایینش رو قبول نکردن
و این نپذیرفتن جرم اونا بود

در جایی نوشته بود ذیل این ایه :
 خداى تعالى در بین اوصاف فرعونیان تنها صفت مجرم بودنشان را یادآور شده و این بدان جهت است که در این ماده معناى قطع کردن هست، پس گویا خواسته است بفهماند که فرعونیان راه حق را به روى خود قطع کرده اند، و بنیان خود را بر این اساس نهادهاند، و نتیجه این وضع این شده که از ظهور حق کراهت داشته باشند. و به همین جهت است که خداى تعالى وقتى کراهت از ظهور حق را به آنان نسبت میدهد به دنبالش در جمله مورد بحث میفهماند علت کراهتشان اینست که مجرمند، و در همین معنا جمله فاستکبروا و کانوا قوما مجرمین است که در اول این آیات قرار داشت.


آیه 83 سوره یونس :



معصومه :


ایه ۸۳
اگر اشتباه نکنم اولین کسانیکه ب حضرت سی ایمان اوردند همان ساحران بودند,
پس چرا در تفسیر ایه ۸۱ , خطاب مفسدین ب اونها برگشته.
و در این ایه گفته شده نخستین ایمان اوردندگان از ذریه اش بودند؟



اعظم :


در مورد سوال دوم
بله ساحران به موسی علیه السلام ایمان اوردن در چند جای قرآن اشاره شده
تا اینجای قرآن هم که خوندیم به اون ایات رسیدیم
اعراف 120 -122
ایمانشون هم به قدر محکم بود که از عذاب فرعون نترسیدن و دست و پتهاشون رو به خلاف هم برید و ....

در این ایه گویا مربوط به قبل این واقعه بوده
تازه بحث اینه که ضمیر "ه" در قومه به فرعون بر میگرده یا موسی

کامل بحث رو میتونی اینجا بخونی

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa28994

و اما در مورد مفسدین :
خداوند عمل مفسدین رو اصلاح نمی کنه
انگار ضرب المثل فارسی ما باشه
بارکج به منزل نمیرسه

یعنی عملی که بالذات فساده (سحر و جادوگری) خداوند با قوانین علت و معلولیش بنا به صلاح و عاقبت به خیری این عمل نداره
یعنی تا مادامی که اونا جادوگرن و ساحر عملشون فساده و اونایی که این عمل رو انجام میدن معسدن
حالا بعد اگه ایمان اوردن و کنار گذاشتن خب قصه جور دیگه ای میشه


در مورد بحث بالا توضیحات زیر رو از سایت پورتال انهار خوندم . مبسوطش اینه 👇

سحر، کارش این است که غیر حق و غیر واقع را در حس مردم و انظار آنان به صورت حق و واقع جلوه دهد، و چون این عمل فى نفسه کارى است باطل، و چون خداى تعالى طبق سنت جارییى که بر مستقر کردن حق و احقاق آن در عالم تکوین و نیز بر محو باطل دارد و زود آن را ابطال خواهد کرد، لاجرم دولت، همواره براى حق بوده هر چند که باطل احیانا جولتى داشته باشد.

و به همین جهت جمله (ان اللّه سیبطله ) را چنین تعلیل کرد که : (ان اللّه لا یصلح عمل المفسدین )، براى اینکه صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد یکدیگرند، و سنت الهى بر این جارى است که آنچه را صلاحیت اصلاح دارد اصلاح کند، و آنچه را صلاحیت فساد دارد فاسد سازد، به این معنا که اثر متناسب و مختص به هر یک از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب کند. و اثر عمل صالح اینست که بتواند با سایر حقایق عالم در جریان نظام عالم همدست و هماهنگ شود، و معلوم است که چنین عملى قهرا با سایر حقایق ممزوج و مخلوط مى شود، و به طفیل اینکه خداى تعالى کل نظام را اصلاح مى کند آن عمل را نیز اصلاح مى کند و آن را طبق مقتضایى که طبیعتش دارد به جریان میاندازد، و اثر عمل فاسد اینست که مناسب و ملایم با سایر حقایق عالم در مقتضاى طبع آنها نباشد، و در جریان آن حقایق طبق طبع و جبلتى که دارند این یک عمل بر خلاف آن جریان حرکت کند، پس چنین عملى فى نفسه امرى است استثنایى، و معلوم است که اگر با حفظ فسادش خداى تعالى بخواهد آن را اصلاح کند، باید کل نظام را فاسد سازد و کل اسباب و حقایق عالم را بر طبق مسیر آن یک عمل فاسد به جریان اندازد.

و چون چنین چیزى ممکن نیست، قهرا سایر اسباب عالم با همه قوا و وسایل مؤ ثرش با آن عمل فاسد معارضه مى کند، اگر توانست آن را به سیره صالح بر میگرداند، و گرنه بطور قطع آن را باطل و فانى و از صفحه وجود محو مى سازد.

و این حقیقت لازمهاى دارد و آن اینست که سحر و هر باطل دیگرى در عالم وجود دوام نمییابد، و خداى تعالى در مواردى از کلام مجیدش به این لازمه تصریح نموده و جنبه منفى آن را امضاء فرموده، از آن جمله مى فرماید: (و اللّه لا یهدى القوم الظالمین )، و نیز فرموده : (و اللّه لا یهدى القوم الفاسقین )، و نیز فرموده : (آن اللّه لا یهدى من هو مسرف کذاب )، و از همین آیات است آیه مورد بحث که مى فرماید: (ان اللّه لا یصلح عمل المفسدین).



آیه 85 سوره یونس :


معصومه :



و دیگر این که ان یفتنهم یعنی خدا مومنان را ازمایش کند یا فرعون را بوسیله مومنان مورد ازمایش قرار دهد؟

همچنین کلمه فتنه در ایه ۸۵ یعنی چه؟ جمله اخر این ایه میگه خدایا ما را وسیله فتنه ظالمان قرار مده؟


اعظم :


در مورد ان یفتنهم و کلا معنای فتنه در قران
چیزی که من خوندم فتنه و مشتقاتش 60 بار در قرآن به کار رفته که حدودا کمتر از یک چهارمش مشخصا معنای ازمایش داره


معانی دیگری با توجه به قرینه ها ازش استخراج میشه


فتنه به معنتی ازمایش ( فرزندان ، اموال ، شر و نیکی بعضی عامل امتحان دیگری )

به معنای شرک به خدا

به معنای بلا و مصیبت دنیایی

به معنای عذاب یا اسباب عذاب اخروی

به معنای اغفال تفرقه افکنی و ایجاد نفاق

با بحث کاملش رو میتونی اینجا بخونی

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=126923



آیه 87 سوره یونس :


معصومه :



ایه ۸۷
ایا هارون نیز مقام پیامبری داشته؟
خیلی برام جالبه که اسمش در قران مکرر اومده ولی همیشه در کنار حضرت موسی.



اعظم :



در مورد نبوت هارون


یا هارون برادر موسى(ع)پیامبر بوده است؟
قرآن کریم به پیامبر بودن هارون تصریح نموده مى فرماید: (وَ وَهَبْنَا لَهُو مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَـرُونَ نَبِیًّا ) ما از رحمت خود، برادرش هارون را، که پیامبر بود، به او بخشیدیم.

ایه 53 مریم

هم پیامبر بوده و هم یه جورایی همکار و و در کنار برادر

روزی که از جانب خداوند خطاب رسید: ای موسی! مردم بنی اسرائیل را از مصر نجات ده و به کنعان آور، موسی گفت:خدایا، برایم شریکی مقرر فرما و او هارون برادر من باشد، زیرا او از من فصیح تر است و خداوند نیز چنین کرد. هارون چون بلیغ و رسا سخن می گفت، به همین دلیل شریعت برادرش را به بهترین نحو تبلیغ می کرد.




آیه 87 سوره یونس :



معصومه :



نکته روبروی هم ساختن خانه ها در چیه؟



اعظم :


خودم دقیق معنای حانه های رو برو رو نفهمیدم
نوشنه شده بود
خانه های روبروی هم از نظر تنرکز حفاظت و نظارت و انس با همدیگه بهتره
 

به معنای رو به قبله هم اورده شده بود

در تفسیر نور از این ایه استنباط شده بود که شهرسازی اسلامی و معماری اون باید با اهداف مکتبی سازگار باسه




آیه 88 سوره یونس :



معصومه :



ایه ۸۸
ملاک این که یک شخص رو دیگه قابل هدایت ندونیم چیه؟
ایا این قضاوت بعهده انسان معمولی (غیر پیامبر و غیر معصوم) میتونه باشه.
چون اینجا خود حضرت موسی میگه که
انها هیچ امادگی برای ایمان ندارند.
یا مثلا برخی میگن چرا لعن میکنین شمر و یزید رو.
شاید اونها در اخرین لحظات توبه کردند و پاک شدند,
منظورم اینه که اگه خدا بگه که اینا دیگه غیر قابل هدایتندخب خداست و درست اما من انسان از کجا میتونم حکم غیر قابل هدایت بودن رو صادر کنم؟


اعظم :


در مورد قسمت اخر سوالت
البته که ما انسانهای معمولی نمی تونیم حکم بر غیر قابل هدایت بودن ادما بدیم

مگر قراین اونقدر قوی باشه با توجه به ایات و روایات و شهود که بشه حکم داد

ولی در مورد ادمای معمولی این حکم دادن کاملا غلطه و بسیار هم نکوهش شده در دین اسلام

در مورد شمر و این جور ادمها خب اگر اعتقاد به احادیث و روایات داشته باشیم و امامان رک قبول داشته باشیم از نظد سند حرفی
که حرفی باقی نمی مونه

فکر نکنم در تاریخ هم امده باشه که احیانا اینا توبه کردن اگر هم دم مرگ توبه کردن که دیگه توبه شون طبق سند قرآنی (که توبه فرعون در زمان مرگ) پذیدفته نشد
و کلا توبه موقع مرگ پذیرفته نمیشه
باز هم طبق ایات
دیگه حرفی باقی نمی مونهد

فکر کنم دیگه همه رو یه جوابی دادم
نمی دونم تا چه حد قانع کننده بود
دیگه بضاعت ما همین بود . همین قدر تونستم جستجو کنم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۱
* مسافر
سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ب.ظ

217 . صفحه 217


سی ام تیر :


نفیسه :


(آیه 71)- گوشه‏اى از مبارزات نوح: در این آیه خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد گفتارى را که با مشرکان داشت با شرح تاریخ عبرت انگیز پیشینیان تکمیل کند.

نخست سرگذشت «نوح» را عنوان کرده، مى‏گوید: «سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت کن، هنگامى که به قومش گفت: اى قوم من! اگر توقفم در میان شما و یادآورى کردن آیات الهى برایتان سخت و غیر قابل تحمل است» هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید و کوتاهى نکنید (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیاتِ اللَّهِ).
«چرا که من بر خدا تکیه کرده‏ام» و به همین دلیل از غیر او نمى‏ترسم و نمى‏هراسم! (فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ).
سپس تأکید مى‏کند: «اکنون که چنین است فکر خود را جمع کنید و از بتهاى خود نیز دعوت به عمل آورید» تا در تصمیم گیرى به شما کمک کنند (فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ).
«آن چنان که هیچ چیز بر شما مکتوم نماند و غم و اندوهى از این نظر بر خاطر شما نباشد»، بلکه با نهایت روشنى تصمیم خود را درباره من بگیرید (ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً).
سپس مى‏گوید: اگر مى‏توانید «برخیزید، و به زندگى من پایان دهید، و لحظه‏اى مرا مهلت ندهید» (ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ).
این یک درس است براى همه رهبران اسلامى که در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلکه با اتکاء و توکل بر پروردگار با قاطعیت هر چه بیشتر آنها را به میدان فرا خوانند، و قدرتشان را تحقیر کنند که این عامل مهمى براى تقویت روحى پیروان و شکست روحیه دشمنان خواهد بود.

(آیه 72)- در این آیه بیان دیگرى از نوح براى اثبات حقانیت خویش نقل شده، آنجا که مى‏گوید: «اگر شما از دعوت من سرپیچى کنید (من زیانى نمى‏برم چرا که) من از شما اجر و پاداشى نخواستم» (فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ).
«چرا که اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
براى او کار مى‏کنم و تنها از او پاداش مى‏خواهم «و من مأمورم که از مسلمین (تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).


(آیه 73)- در این آیه سر انجام کار دشمنان نوح و صدق پیشگوئیش را به این صورت بیان مى‏کند: «آنها نوح را تکذیب کردند ولى ما، او و تمام کسانى را که با او در کشتى بودند نجات دادیم» (فَکَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ).
نه فقط آنها را نجات دادیم بلکه: «آنها را جانشین قوم ستمگر ساختیم» (وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ).
«و کسانى را که آیات ما را انکار کرده بودند غرق نمودیم» (وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
و در پایان روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید «اکنون بنگر عاقبت آن گروهى که انذار شدند (ولى تهدیدهاى الهى را به چیزى نگرفتند) به کجا کشید» (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).


(آیه 74)- رسولان بعد از نوح: پس از پایان بحث اجمالى پیرامون سرگذشت نوح، اشاره به پیامبران دیگرى که بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهیم و هود و صالح و لوط و یوسف) براى هدایت مردم آمدند کرده، مى‏گوید:
«سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعیتشان فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).
«آنها با دلائل روشن و آشکار به سوى قومشان آمدند» و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامه‏هاى سازنده مجهز بودند (فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
«ولى آنها که (راه عناد و لجاج را مى‏پوییدند و) در گذشته به تکذیب پیامبران پیشین برخاسته بودند (این پیامبران را نیز تکذیب کردند و به آنها) ایمان نیاوردند» (فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
این به خاطر آن بود که بر اثر عصیان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنها افتاده بود «آرى! این چنین بر دلهاى متجاوزان مهر مى‏زنیم» (کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ).


(آیه 75)- بخشى از مبارزات موسى و هارون: از اینجا به بحث پیرامون موسى و هارون و مبارزات پیگیرشان با فرعون و فرعونیان مى‏پردازد.
آیه مى‏گوید: «سپس بعد از رسولان پیشین، موسى و هارون را به سوى فرعون و ملأ او همراه با آیات و معجزات فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآیاتِنا).
اما فرعون و فرعونیان از پذیرش دعوت موسى و هارون سر باز زدند، و از این که در برابر حق سر تسلیم فرود آوردند «تکبر ورزیدند» (فَاسْتَکْبَرُوا).
آنها به خاطر کبر و خود برتربینى و نداشتن روح تواضع، واقعیتهاى روشن را در دعوت موسى نادیده گرفتند چرا که: «آنها گروهى مجرم بودند» (وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ).


(آیه 76)- در اینجا سخن از مبارزات چند مرحله‏اى فرعونیان با موسى و برادرش هارون است.
قرآن مى‏گوید: «هنگامى که حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با این که آن را از چهره‏اش شناختند) گفتند: این سحر آشکارى است»! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ).


(آیه 77)- اما «موسى» (ع) در مقام دفاع از خویش برآمد، با بیان دو دلیل پرده‏ها را کنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشکار ساخت «موسى گفت: آیا در باره حق، هنگامى که به سوى شما آمد چنین مى‏گویید؟ آیا این سحر است»؟ (قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَکُمْ أَ سِحْرٌ هذا).
«در حالى که ساحران هرگز رستگار (و پیروز) نمى‏شوند» (وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).


(آیه 78)- سپس سیل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صریحا به او «گفتند: آیا تو مى‏خواهى ما را از راه و رسم پدران و نیاکانمان منصرف سازى»؟
(قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
در واقع بت «سنتهاى نیاکان» و عظمت خیالى و افسانه‏اى آنها را پیش کشیدند تا افکار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبین کنند که آنها مى‏خواهند با مقدسات جامعه و کشور شما بازى کنند.
سپس ادامه دادند دعوت شما به دین و آیین خدا دروغى بیش نیست، اینها همه دام است، و نقشه‏هاى خائنانه براى این که در این سرزمین حکومت کنید «و ریاست در روى زمین از آن شما دو تن باشد» (وَ تَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ).
در حقیقت آنها چون خودشان هر تلاش و کوششى براى حکومت ظالمانه بر مردم بود، دیگران را نیز چنین مى‏پنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پیامبران را هم، این گونه تفسیر مى‏کردند.اما بدانید «ما به شما دو نفر هرگز ایمان نمى‏آوریم» زیرا دست شما را خوانده‏ایم و از نقشه‏هاى تخریبیتان آگاهیم (وَ ما نَحْنُ لَکُما بِمُؤْمِنِینَ).
و این نخستین مرحله مبارزه آنها با موسى بود.


طیبه :


در بسیاری ا ز ایه های قران هنگامی که پیامبران مردم را به حق دعوت میکردند انها تکبر ورزیدندد مانند ایه بالا یعنی اولین صفتی که مانع از پذیرفتن حق میشود تکبر است نگفته کم عقل بودن -حسود بودن - ........ و خیلی صفات دیگه که میتونه باشه در خیلی جاها مقدم ترین صفت تکبر


زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است امام کاظم علیه السلام


این دل ها رو میشه تو زندگی روزمره شناخت در برخورد با ادم های دورو برمون خیلی سخت نیست راحت تکبر دیده میشه البته با همین ادم های دورو برمون میتونیم تکبر رو از قلبمون دور کنیم انشالله



اعظم :



ایه 71:
خوبه ادم هر سمتی داره به خصوص مدیریتی سرگذشت مدیران قبلی رو بخونه و برای مردم تحت امرش شرح بده و عوامل شکست و موفیقتشون رو بگه (واتل علیهم .... )



ایه 71:
وقتی دل اماده پذیرش حرف حق نیسن مهم نیست کی پیغام حق رو برسونه
حرف پیامبر خم بی ناثیره


ایه 71: ایمان به خدا و هدف ارزشمندی که پیامبران داستن مهم ترین عامل ایسنادگی و مقاومت اونا بوده

ایه 72 : پذیرش با سرپییچی مردم هیچ تاثیر مادیی بر مردم نداره

ایه 72: ماموریت همه انبیا تسلیم بودن در برابر حقه
همون که قران میگه ان الدین عندالله الاسلام

ایه 72 : مبلغ موفق کسی که چشمی به مال مردم نداشنه باشه و اینو به مردم هم بگه

ایه 73 :
تنها ایمام به رهبران لازم کافی نبست
همراهی با انان لازمه کار است (من معه )

ایه 73 :
شناخت و دانستن تاریخ گذشتگان پیروزی یا شکستشان برای دانستن اصول حرکت در یه راه الزامیه


ایه 75 : نکته هایی که طیبه جان در مورد استکبار (تکبر) نوشتن و حدیثی که اشاره کردن بسیار کاربردی بود
با فاکتوری که ذکر کردن می تونیم درجه کبر خودمون رو بسنجیم
راهکار هم بسیار عالی بود
همون ادمایی که در مقابلشون کبر و بزرگی داریمدهمون ها موردهای خوبی هستن که ما در مقابلشون این صفت رذیله رو در خودمون از بین ببریم و متواضع بشیم (یادمون باسه حدیث داریم تواضع در مقابل ادم متکبر جایز نیست چون اون رو سرکش تر میکنه)


ایه 75:
مبارزه با طاغوت اولین وظیفه پیامبران بوده
چون عامل اصلی کفر و فساد اونان


ایه 76: پیامبران به سمت مردم می رفتن برای دعوت حق نه مردم


ایه 76 :تهمت جادوگری اولین برنده ترین و ساده ترین تهمتی بود که به پیامبران می زدن


ایه 78 :
رسیدیم به یکی از عوامل مهم در نپذیرفتن حرف حقد
و اون هم اینکه ما بر اییین پدرانمون هسنیم
متاسفانه با تموم روشنفکر بازیعای امروز
این تفکر در مقابل هر کار نو (به خصوص حرف حق) از طرف مخالفین شنیده میشه

ما اینیم
ما عادت داریم
از قدیم همین مدلی بودیم
همینی که هست میخوای بخوای میخوای نخوای
دیگه ما قابل تغییر نیستیم
تو کل نسل ما همه اینجور بودن
....
و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۹
* مسافر
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ

216 . صفحه 216


بیست و نهم تیر :


نفیسه :



(آیه 62)- آرامش روح در سایه ایمان! چون در آیات گذشته قسمتهایى از حالات مشرکان و افراد بى‏ایمان مطرح شده بود. از این به بعد شرح حال مؤمنان مخلص و مجاهد و پرهیزکار که درست در نقطه مقابل هستند بیان گردیده، آیه مى‏گوید: «آگاه باشید که اولیاى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند» (أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنیوى است، و گر نه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظایف و مسؤولیتها، و اندوه بر آنچه از موفقیتها از آنان فوت شده، که این ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى اوست به عکس ترس و اندوه‏هاى مادى که مایه انحطاط و تنزّل است.
اولیاء خدا کسانى هستند، که میان آنان و خدا حائل و فاصله‏اى نیست، حجابها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مى‏بینند که هیچ گونه شک و تردیدى به دلهایشان راه نمى‏یابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى‏مقدار است.


(آیه 63)- این آیه «اولیاء خدا» را معرفى کرده، مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که ایمان آورده‏اند و بطور مداوم تقوا و پرهیزکارى را پیشه خود ساخته‏اند» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).


(آیه 64)- در این آیه روى مسأله عدم وجود ترس و غم و وحشت در اولیاى حق با این عبارت تأکید مى‏کند که: «براى آنان در زندگى دنیا و در آخرت بشارت است» (لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
باز براى تأکید اضافه مى‏کند: «سخنان پروردگار و وعده‏هاى الهى تغییر و تبدیل ندارد» و خداوند به این وعده خود نسبت به دوستانش وفا مى‏کند (لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).
«و این پیروزى و سعادت بزرگى است» براى هر کس که نصیبش شود (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).


(آیه 65)- و در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که سر سلسله اولیاء و دوستان خداست کرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او مى‏گوید: «سخنان ناموزون مخالفان و مشرکان غافل و بى‏خبر تو را غمگین نکند» (وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ).
«چرا که تمام عزت و قدرت از آن خداست» و در برابر اراده حق از دشمنان کارى ساخته نیست (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً).
او از تمام نقشه‏هاى آنها باخبر است «زیرا او شنوا و داناست» (هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).


(آیه 66)- قسمتى از آیات عظمت خداوند: این آیه بار دیگر به مسأله توحید و شرک که یکى از مهمترین مباحث اسلام و مباحث این سوره است بازگشته، مشرکان را به محاکمه مى‏کشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مى‏رساند.
نخست مى‏گوید: «آگاه باشید تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن خدا مى‏باشند» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ).
جایى که اشخاص ملک او باشند، اشیایى که در این جهان مى‏باشند به طریق اولى از آن او هستند، بنابراین او مالک تمام عالم هستى است.
سپس اضافه مى‏کند: «و آنها که غیر خدا را همتاى او مى‏خوانند از دلیل و منطقى پیروى نمى‏کنند» و هیچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند (وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ).
«آنها تنها از پندار (ها و گمانهاى) بى‏اساس پیروى مى‏کنند» (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ).
«بلکه آنها فقط با مقیاس حدس و تخمین سخن مى‏گویند، و دروغ مى‏گویند»! (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
اصولا راستى و صدق براساس قطع و یقین استوار است و دروغ براساس تخمینها و پندارها و شایعه‏ها!


(آیه 67)- سپس براى تکمیل این بحث و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرک و بت پرستى، به گوشه‏اى از مواهب الهى که نشانه عظمت و قدرت و حکمت «اللّه» است اشاره کرده، مى‏گوید: «او کسى است که شب را براى شما مایه آرامش قرار داد و روز را روشنى بخش» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
آرى! «در این نظام حساب شده آیات و نشانه‏هایى (از توانایى آفریدگار است، اما) براى آنها که گوش شنوا دارند و حقایق را مى‏شنوند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ). آنها که مى‏شنوند و درک مى‏کنند، و آنها که پس از درک حقیقت،آن را به کار مى‏بندند.


(آیه 68)- این آیه نیز همچنان بحث با مشرکان را ادامه داده یکى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو مى‏کند، نخست مى‏گوید: «آنها گفتند: خداوند براى خود فرزندى اختیار کرده است»! (قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
این سخن را در درجه اول مسیحیان در مورد حضرت «مسیح» سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد «فرشتگان» که آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند، و یهود در مورد «عزیر» مى‏گفتند.
قرآن از دو راه به آنها پاسخ مى‏گوید نخست این که: «خداوند از هر عیب و نقص منزه است، و از همه چیز بى‏نیاز است» (سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ).
اشاره به این که نیاز به فرزند یا به خاطر احتیاج جسمانى به نیرو، و کمک اوست، و یا به خاطر نیاز روحى و عاطفى، از آنجا که خداوند از هر عیب و نقصى و از هر کمبود و ضعفى منزه است و ذات پاکش یک پارچه غنا و بى‏نیازى است ممکن نیست براى خود فرزندى انتخاب کند.
«او مالک همه موجوداتى است که در آسمانها و زمین است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
دومین پاسخى را که قرآن به آنها مى‏گوید این است که: هر کس ادّعایى دارد باید دلیل بر مدّعاى خود اقامه کند آیا شما بر این سخن دلیلى دارید؟ نه «هیچ دلیلى نزد شما براى این مدّعا وجود ندارد» (إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا).
با این حال «آیا به خدا نسبتى مى‏دهید که (حد اقل) از آن آگاهى ندارید» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).


(آیه 69)- در این آیه سرانجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى‏کند روى سخن را متوجه پیامبرش کرده و مى‏گوید: «به آنها بگو: کسانى که بر خدا افترا مى‏بندند و دروغ مى‏گویند هرگز روى رستگارى را نخواهند دید» (قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ).


(آیه 70)- فرضا که آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنیا برسند «این تنها یک متاع زود گذر این جهان است،سپس بازگشتشان به سوى ماست و ما عذاب شدید را در مقابل کفرشان به آنها مى‏چشانیم» (مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).



اعظم :



ایه 62 و 63 :
ایمان و تقوا خصلت اولیای الهی است

این ایمان و تقوای دایمی انسان باعث رفع کلیه نگرانیها و اضرابهاست
نه اندوه گذشته و نه ترس اینده

ایه 64 :
شاید زندگی اولیای الهی و دوسنداران خداوند از دور زندگی سختی به نظر برسه
ولی اونا چون غرق ایمان و تقوا هستن و خودشون رو شناور کردن در دریای لطف خدا و ترس و اندوهی ندارن
همین دنیا هم براشون بشارته
(لهم البشری فی الحیاه ادنیا و الاخره)

ایه 65 :
ناسزاها و حرفهای مسموم و زشت مومن رو تحت تاثیر قرار نمیده
چون میدونه عزت دست خداست و نه دست کس دیگه

ایه 66:
اصولا راستى و صدق براساس قطع و یقین استوار است و دروغ براساس تخمینها و پندارها و شایعه‏ ها!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
* مسافر