224 . صفحه 224
ششم مرداد :
نفیسه :
«همچنین آنها نمىتوانند ولى و حامى و پشتیبانى غیر از خدا براى خود بیابند» (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ).
سرانجام به مجازات سنگین آنها اشاره کرده، مىگوید: «مجازات آنها مضاعف مىگردد» (یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ).
چرا که هم خود گمراه و گناهکار و تبهکار بودند، و هم دیگران را به این راهها مىکشاندند، و به همین دلیل هم بار گناه خویش را بر دوش مىکشند و هم بار گناه دیگران را بىآنکه از گناه دیگران چیزى کاسته شود.
در پایان آیه ریشه اصلى بدبختى آنها را این گونه شرح مىدهد: «آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بینا»! (ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ).
در حقیقت از کار انداختن این دو وسیله مؤثر براى درک حقایق سبب شد که هم خودشان به گمراهى بیفتند و هم دیگران را به گمراهى بکشانند.
و این بزرگترین خسارتى است که ممکن است دامنگیر انسانى شود که موجودیت انسانى خویش را از دست داده.
سپس اضافه مىکند: آنها به معبودهایى دروغین دل بسته بودند «اما سر انجام تمام این معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
چرا که تمام سرمایههاى انسانى وجود خویش را از دست دادند،و با این حال، هم بار مسؤولیت خویش را بر دوش مىکشند و هم بار مسؤولیت دیگران را!
نخست مىگوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم و به وعدههاى او مطمئن بودند، اصحاب و یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).
«آیا این دو گروه همانند یکدیگرند» (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).
«آیا شما متذکر نمىشوید و نمىاندیشید» (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
آنها که بر اثر لجاجت و دشمنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهى و خودپرستى، چشم و گوش حقیقت بین را از دست دادهاند هرگز نمىتوانند، حقایق مربوط به عالم غیب و اثرات ایمان و لذت عبادت پروردگار و شکوه تسلیم در برابر فرمان او را درک کنند، این گونه افراد به کوران و کرانى مىمانند که در تاریکى مطلق و سکوت مرگبار زندگى دارند، در حالى که مؤمنان راستین با چشم باز و گوش شنوا هر حرکتى را مىبینند و هر صدایى را مىشنوند و با توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرین مىگشایند.
نخست از داستان «نوح» (ع) پیامبر اولو العزم شروع مىکند و ضمن 26 آیه نقاط اساسى تاریخ او را به صورت تکان دهندهاى شرح مىدهد.
در این آیه نخستین مرحله این دعوت بزرگ را بیان کرده و مىگوید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، (او به آنها اعلام کرد) که من بیم دهنده آشکارى هستم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
و بلافاصله پشت سر آن همان مسأله انذار و اعلام خطر را تکرار مىکند و مىگوید: «من بر شما از عذاب روز دردناکى بیمناکم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ).
در حقیقت توحید و پرستش اللّه (خداى یگانه یکتا) ریشه و اساس و زیر بناى تمام دعوت پیامبران است.
اگر براستى همه افراد جامعه جز «اللّه» را پرستش نکنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بتهاى برونى و درونى، خود خواهیها، هوى و هوسها، شهوتها، پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظیم فرود نیاورند، هیچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.
نخست «اشراف و ثروتمندان کافر قوم او (نوح) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمىبینیم» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا).
در حالى که رسالت الهى را باید فرشتگان بدوش کشند، به گمان این که مقام انسان از فرشته پایینتر است و یا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مىداند! دلیل دیگر آنها این بود که گفتند: اى نوح! «ما در اطراف تو، و در میان آنها که از تو پیروى کردهاند کسى جز یک مشت اراذل و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بىخبر که هرگز مسائل را بررسى نکردهاند نمىبینیم» (وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ).
بالاخره سومین ایراد آنها این بود که مىگفتند قطع نظر از این که تو انسان هستى نه فرشته، و علاوه بر این که ایمان آورندگان به تو نشان مىدهد که دعوتت محتواى صحیحى ندارد «اصولا ما هیچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمىبینیم تا به خاطر آن از شما پیروى کنیم» (وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ).
و به همین دلیل «ما گمان مىکنیم که شما دروغگو هستید» (بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ).
و در پایان آیه مىگوید: «آیا من مىتوانم شما را بر پذیرش این بیّنه روشن مجبور سازم در حالى که (خود شما آمادگى ندارید و) از پذیرش و حتى تفکر و اندیشه پیرامون آن کراهت دارید» (أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ).
اعظم :
ایه 20:
رهبران گمراه که باعث گمراهی دیگران می شوند گناه انان را هم بر دوش می کشند و عذابشان دو چندان است .
ایه 21:
بالاترین خسارتها خسارت نفس و عمر انسانه
. خسارتی که هیچ چاره ای نداره
ایه 21 :
(المیزان)
)،در این آیه شریفه دو مطلب وجود دارد، اول اینکه : انسان در حقیقت ،تنها مالک نفس خود می باشد، البته آنهم به تملیک خدای متعال ، پس وقتی انسان چیزی را برای نفس خود بخرد که باعث هلاکتش باشد، یعنی سرمایه عمر رابدهد و در مقابل آن کفر و معصیت را بخرد به تحقیق خسارت نموده و ضررکرده ، آنهم در نفس خود، چون اصل سرمایه و عمر خویش را از کف داده و درمقابل فقط عذاب و هلاکت را بدست آورده . و مطلب دوم ): کفار و افرادی که به افتراء به خدا شرکائی را نسبت می دهند،در آخرت هیچ نشانی از آنها نمی یابند، چون عقاید خرافی آنها باطل و دروغ بوده و فقط ناشی از پندار و اوهام ایشان است ، لذا از واقعیت و صحت بهره ای نداشته ، فقط تمایلات و هوا و هوسهای پوچ دنیوی آنها را در نظرشان جلوه گرساخته بود و لذا در آخرت که حجابها کنار روند، معلوم و مکشوف می گردد که همه آنها باطل محض بوده و تنها خدای متعال حق مبین است که سلطنت درآنروز از آن اوست ، و آنچه را که اینها حق می پنداشتند چیزی جز وهم وخیال دروغین نبوده است .
ایه 22 :
(لا جرم )به معنای (لامحاله ) و (حتما) می باشد، یعنی این افرادی که به نفسشان ضرر زده اند در آخرت حتما زیانکارترین افرادخواهند بود، چون سایر گنهکاران امید نجات دارند، اما اینها نفس خود را درفساد کفر و تباهی ضایع کردند و لذا همانطور که در دنیا هم امیدی به سعادت وهدایت آنها وجود نداشت در آخرت هم امیدی به نجاتشان نیست ، چون هرکس در این دنیا دیده بصیرت نداشت ، در آخرت هم نخواهد داشت و گمراه خواهد بود (و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا)
ایه 23:
مومنین به اعمال صالحی که انجام می دهند مغرور نیستن و در مقابل پروردگارشان خاضع و فروتن هستند
ایه 23:
خدای متعال در این آیات وضعیت این مؤمنان صاحب بصیرت الهی را باافراد کافری که دیده بصیرت خود را از کف داده اند مقایسه می نماید.
ایه 24 :
افراد ظالم چون کر و کور هستند، راهی به دریافت حقیقت ندارند و در گمراهی خود غوطه ورند، اما اشخاص مؤمن به نورایمانشان بینا و شنوای حقند و لذا هدایت یافته و رستگارند و این تشبیهات الهی برای کسانیست که چشم بینا و گوش شنوا و قلب خاشع داشته باشند و از این مثلها موعظه و تذکر بپذیرند، (ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هوشهید)
ایه 25 :
انسان به هشدار دهنده محتاج است (نذیر)
ایه 26:
دعوت به توحید اولین دعوت پیامبران
ایه 26:
پیامبران خیر خواه و دسوز بودن (انی اخاف ...)
ایه 27 :
معمولا اشراف قوم در خط مقدم مخالفت با انبیا بودن
ایه 27 :
در دید دنیا پرستان مال و ثروت ارزشه نه خق و حقیقت
ایه 27 :
معمولا مخالفین پیامبران ، موافقبن دعوت پیامبران رو مشتی ادم اراذل و اوباش و ساده و بی فکر میدونن
ایه 27:
مراد از (ملاء) اشراف و بزرگان قوم هستند که دیده های مردم را از هیبت و جلال خود پر می کنند
ایه 28 :
در طول تاریخ انبیا
پیامبران همیشه گفته اند :در پذیدش دین اجباری نیست چنان که نوح علیه السلام فرمود :
در امر دین اکراه و اجبار نیست و من نمی توانم علی رغم کراهت شما، شما را مجبور به پذیرش دین خود نمایم .
ایه 28:
تا انسان زمینه پذیرش حق رو نداشته باشه نمی تونه از نور وحی استفاده کنه