قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

335 . صفحه 335


بیست و پنج آبان :


نفیسه :


(آیه 24)- در آیه قبل به دو مورد از مواهبی که خداوند در آخرت به مومنان صالح ارزانی میکند اشاره کردیم و بالاخره این آیه به چهارمین و پنجمین مورد که صرفا جنبه روحانى دارد میپردازد،اینکه آنها «به سخنان پاکیزه هدایت مى‏شوند» (وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ). سخنانى روح پرور، و جمله‏ها و الفاظى نشاط آفرین و کلماتى پر از صفا و معنویت که روح را در مدارج کمال سیر مى‏دهد.
و همچنین «به سوى راه خداوند حمید و شایسته ستایش هدایت مى‏گردند» (وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِیدِ). راه شناسایى خدا و نزدیک شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.
آرى! خداوند مؤمنان را با هدایت کردن به سوى این معانى به آخرین درجه لذات روحانى سوق مى‏دهد.


(آیه 25)- مانعان خانه خدا! در آیات گذشته سخن از کفار بطور مطلق در میان بود، ولى در این آیه اشاره به گروه خاصى از آنان شده است که داراى تخلفات و گناهان سنگین مخصوصا در رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پر شکوه حج» هستند.
نخست مى‏گوید: «کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگیرى مى‏کنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
همچنین مردم با ایمان را «از (کانون بزرگ توحید) مسجد الحرام باز مى‏دارند، همان مرکزى که آن را براى همه مردم یکسان قرار داده‏ایم، چه آنها که در آن سرزمین زندگى مى‏کنند و چه آنها که از نقاط دور به سوى آن مى‏آیند» مستحق عذابى دردناکند (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ).
«و هر کس بخواهد در این سرزمین از طریق حق منحرف گردد، و دست به ظلم و ستم بیالاید ما از عذاب دردناک به او مى‏چشانیم» (وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).
در واقع این گروه از کافران علاوه بر انکار حق، مرتکب سه جنایت بزرگ شده‏اند:
1- جلوگیرى از راه خدا و ایمان و طاعت او.
2- جلوگیرى از عبادت کنندگان و زوّار خانه خدا و قرار دادن امتیازى براى خود.
3- در این سرزمین مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى‏زنند.


(آیه 26)- دعوت عام براى حجّ! به تناسب بحثى که در آیه گذشته پیرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در اینجا نخست به تاریخچه بناى کعبه به دست ابراهیم خلیل (ع) و سپس مسأله وجوب حجّ، و فلسفه آن، و بخشى از احکام این عبادت بزرگ اشاره مى‏کند، ابتدا از داستان تجدید بناى کعبه شروع کرده، مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) زمانى را که محل خانه کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم» تا در آن مکان اقدام به بناى خانه کعبه کند (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ).
منظور از «بوّأنا» این است که خداوند مکان خانه کعبه را که در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ویران و آثارش محو گشته بود به ابراهیم (ع) نشان داد، توفانى وزید و خاکها را به عقب برد و پایه‏هاى خانه آشکار گشت، یا قطعه ابرى آمده و در آنجا سایه افکند، و یا به هر وسیله دیگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهیم معلوم و آماده ساخت، و او با همیارى فرزندش اسماعیل آن را تجدید بنا نمود.
سپس اضافه مى‏کند، هنگامى که خانه آماده شد به ابراهیم خطاب کردیم:
این خانه را کانون توحید کن، و «چیزى را شریک من قرار مده، و خانه‏ام را براى طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجود کنندگان پاک کن» (أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ).
در حقیقت ابراهیم (ع) مأمور بود خانه کعبه و اطراف آن را از هرگونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هرگونه بت و مظاهر شرک پاک و پاکیزه دارد، تا بندگان خدا در این مکان پاک جز به خدا نیندیشند، و مهمترین عبادت این سرزمین را که طواف و نماز است در محیطى پیراسته از هرگونه آلودگى انجام دهند.


(آیه 27)- بعد از آماده شدن خانه کعبه براى عبادت کنندگان، خدا به ابراهیم (ع) دستور مى‏دهد: «و مردم را دعوت عمومى به حجّ کن، تا پیاده و سواره بر مرکبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بیایند» (وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ).
در روایتى مى‏خوانیم: «هنگامى که ابراهیم چنین دستورى را دریافت داشت عرض کرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمى‏رسد، اما خدا به او فرمود: «علیک الاذان و علىّ البلاغ! تو اعلام کن و من به گوش آنها مى‏رسانم»!


(آیه 28)- در این آیه در یک عبارت بسیار فشرده و پرمعنى به فلسفه‏هاى مختلف حجّ پرداخته، مى‏فرماید: آنها به این سرزمین مقدس بیایند «تا منافع خویش را با چشم خود ببیند» (لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).
کلمه «منافع» تمام منافع و برکات معنوى و نتایج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفه‏هاى سیاسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مى‏شود.
آرى! باید مسلمانان از همه نقاط جهان از میان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر این منافع باشند.
سپس اضافه مى‏کند: و آنها بیایند و قربانى کنند «و نام خدا را در ایام معینى (که از دهم ذى الحجه شروع و به سیزدهم پایان مى‏یابد) بر چهارپایانى که به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
اشاره به این که آنها همیشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.
قربانى کردن حیوانات در حقیقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه که در سرگذشت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با این عمل اعلام مى‏کنند که در راه او آماده هر گونه ایثارند حتى بذل جان.
به هر حال قرآن با این گفتار برنامه شرک آلود بت پرستان را نفى مى‏کند که به هنگام قربانى نام بتها را مى‏بردند، و این مراسم توحیدى را به شرک آلوده مى‏ساختند.و در پایان آیه مى‏فرماید: «پس از گوشت حیوانات قربانى، هم خودتان بخورید و هم بینوایان فقیر را اطعام نمایید» (فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ).

(آیه 29)- بخش مهم دیگرى از مناسک حجّ: در تعقیب بحثهایى که پیرامون مناسک حج در آیات پیشین گذشت، در اینجا به بخش دیگرى از این مناسک اشاره کرده، نخست چنین مى‏گوید: «بعد از آن باید آلودگیها (و زوائد بدن) را بر طرف سازند» (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ).
«و به نذرهاى خود وفا کنند» (وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ).
«و بر گرد خانه گرامى کعبه، طواف کنند» (وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
منظور از «طواف» در اینجا «طواف نساء» است.

(آیه 30)- این آیه به عنوان یک جمع بندى اشاره به بحثهاى آیات گذشته کرده، مى‏گوید: برنامه حجّ و مناسک آن «این است» که گفته شد (ذلِکَ).
بعد براى تأکید بر اهمیت وظائفى که بیان گردید اضافه مى‏کند: «و هر کس برنامه‏هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ کند براى او نزد پروردگارش بهتر است» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
«حرمات» در اینجا اشاره به «اعمال و مناسک حجّ» است و ممکن است احترام خانه کعبه خصوصا و حرم مکه عموما نیز بر آن افزوده شود.
سپس به تناسب احکام «احرام» به حلال بودن چهارپایان اشاره کرده، مى‏گوید: «و چهارپایان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى‏شود» و دستور منعش صادر خواهد گشت (وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما یُتْلى‏ عَلَیْکُمْ).
در پایان این آیه دو دستور دیگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهلیت بیان کرده، مى‏گوید: «پس از پلیدیها (یعنى) از بتها اجتناب کنید» (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ).
دستور دوم این است که: «از سخن باطل و بى‏اساس بپرهیزید» (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ).
آیه فوق اشاره به کیفیت «لبیک» گفتن مشرکان در مراسم حجّ در جاهلیت است زیرا آنها «لبیک» را که آئینه تمام نماى توحید و یگانه پرستى است آن چنان تحریف کرده بودند که مشتمل بر زننده‏ترین تعبیرات شرک آلود شده بود.
ولى توجه آیه به اعمال مشرکان مانع از کلى بودن مفهوم آن که پرهیز از هر گونه بت در هر شکل و صورت، و پرهیز از هر گفتار باطل به هر نوع و کیفیت است نمى‏باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
* مسافر
يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

334 . صفحه 334


بیست و چهارم آبان :


نفیسه :


(آیه 16)- این آیه اشاره به یک جمع بندى در آیات گذشته کرده، مى‏گوید:

«و این گونه ما قرآن را به صورت آیات بینات و نشانه‏هاى روشن نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ). دلائلى براى معاد و رستاخیز همچون بررسى دوران جنینى انسان، و رشد گیاهان و زنده شدن زمینهاى مرده.
ولى با این همه، داشتن دلائل روشن به تنهایى کافى نیست بلکه آمادگى پذیرش حق نیز لازم است، به همین دلیل در پایان آیه مى‏گوید: «و خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ).


(آیه 17)- این آیه به شش گروه از پیروان مذاهب مختلف که یک گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غیر مسلمان اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند، و یهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشرکان، خداوند در میان آنها روز قیامت داورى مى‏کند، و حق را از باطل جدا مى‏سازد» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
مگر نه این است که یکى از نامهاى قیامت «یوم الفصل» روز جدایى حق از باطل است و «یوم البروز» روز آشکار شدن مکتومها، و روز پایان گرفتن اختلافات است.
آرى! خدا در آن روز به همه این اختلافات پایان مى‏دهد: «چرا که خداوند از همه چیز آگاه و با خبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).

(آیه 18)- همه موجودات جهان در پیشگاه او سجده مى‏کنند: از آنجا که در آیات گذشته سخن از مبدء و معاد بود، این آیه با طرح مسأله توحید و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تکمیل مى‏کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا ندیدى تمام کسانى که در آسمانها و تمام کسانى که در زمین هستند براى خدا سجده مى‏کنند، و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ).
«و نیز بسیارى از مردم (براى او سجده مى‏کنند) در حالى که بسیارى دیگر (ابا دارند و) مستحق عذابند» (وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ).
سپس اضافه مى‏کند: اینها نزد پروردگار بى‏ارزشند «و هر کس را خدا بى‏ارزش سازد هیچ کس نمى‏تواند او را گرامى دارد» و مشمول سعادت و ثواب کند (وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ).
آرى! «خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى‏دهد» مؤمنان را گرامى و منکران را خوار مى‏سازد (إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ).
با توجه به آنچه در آیه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تکوینى» و «سجود تشریعى».
خضوع و تسلیم بى‏قید و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانین آفرینش و نظام حاکم بر این جهان همان سجود تکوینى آنهاست که تمام ذرات موجودات را شامل مى‏شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منکران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول این سجود تکوینى هستند.

به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درک و شعورند،و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبیح خدا مى‏گویند، و سجود و صلاة دارند و اگر این نوع درک و شعور را نپذیریم لا اقل تسلیم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هیچ وجه قابل انکار نیست.
اما «سجود تشریعى» همان نهایت خضوعى است که از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى‏یابد.


(آیه 19)-
شأن نزول:
«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على علیه السّلام و حمزه، و عبیدة بن حارث بن عبد المطلب) به میدان نبرد آمدند و به ترتیب «ولید بن عتبه» و «عتبة بن ربیعه» و «شیبة بن ربیعه» را از پاى در آوردند.
آیه نازل شد و سر نوشت این مبارزان را بیان کرد.
ولى وجود شأن نزول خاص هرگز مانع عمومیت مفهوم آیه نمى‏شود.
تفسیر:
دو گروه متخاصم در برابر هم! در آیات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از کفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بیان کرد، در اینجا مى‏فرماید: «این دو دسته (مؤمنان و غیر مؤمنان) در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند» (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ).
سپس چهار نوع مجازات کافرانى را که دانسته و آگاهانه حق را انکار کردند بیان مى‏کند:
نخست از لباس آنها شروع کرده، مى‏گوید: «پس کسانى که کافر شدند لباسهایى از آتش براى آنها بریده مى‏شود» (فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بریده و دوخته مى‏شود! و یا کنایه از این باشد که آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى‏کند.
دیگر این که: «مایع سوزان و جوشان حمیم دوزخ بر سر آنها ریخته مى‏شود» (یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ).


(آیه 20)- و این آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ مى‏کند که «هم درونشان را ذوب مى‏نماید و هم پوستها و برونشان) را»! (یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ).

(آیه 21)- سوم این که: «تازیانه‏ها یا گرزهایى از آهن سوزان براى آنها آماده است» (وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ).


(آیه 22)- و «هرگاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى‏گردانند، و (به آنان گفته مى‏شود) بچشید عذاب سوزان را»! (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ).
و این چهارمین مجازات آنهاست.


(آیه 23)- این آیه و آیه بعد حال مؤمنان صالح را بیان مى‏کند تا از طریق مقایسه، وضع هر دو گروه کاملا مشخص شود، و در اینجا پنج نوع پاداش آنها را باز گو کرده، نخست مى‏گوید: «خداوند کسانى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهایى از بهشت وارد مى‏کند که از زیر درختانش نهرها جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
گروه اول در شعله‏هاى آتش سوزان غوطه‏ورند و اینها در باغهاى بهشت در کنار نهرهاى جارى آرمیده‏اند.
سپس به زینت و لباس آنها پرداخته، مى‏گوید: «آنها با دستبندهایى از طلا و مروارید زینت مى‏یابند و لباسشان در آنجا از حریر است» (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
و این دو پاداش دیگر آنهاست. و اگر در این جهان از پوشیدن اینگونه لباسها و زینتها ممنوع بودند به خاطر آن بود که مایه غرور و غفلت مى‏شد و سبب محرومیت گروه دیگر مى‏گشت، ولى در آنجا که این مسائل مطرح نیست این ممنوعیتها برداشته مى‏شود و جبران مى‏گردد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
* مسافر
شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

333 . صفحه 333



بیست و سوم آبان :


نفیسه :


(آیه 6)- در این آیه و آیه بعد به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى کلى، هدف اصلى از بیان دو دلیل اثبات معاد (که در آیه قبل آمد)را ضمن بازگویى پنج نکته تشریح مى‏کند:
1- نخست مى‏گوید: «آنچه (در آیات قبل از مراحل مختلف حیات در مورد انسانها و جهان گیاهان) بازگو شد براى این است که (بدانید) خداوند حق است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).
و چون او حق است نظامى را که آفریده نیز حق است، بنابراین نمى‏تواند بیهوده و بى‏هدف باشد. و چون این جهان بى‏هدف نیست و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمى‏یابیم یقین پیدا مى‏کنیم که معاد و رستاخیزى در کار است.
2- این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مى‏گوید: «و اوست که مردگان را زنده مى‏کند» (وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏).
همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مى‏پوشاند، و نطفه بى‏ارزش را به انسان کاملى مبدل مى‏سازد، و زمینهاى مرده را جان مى‏دهد او مردگان را حیات نوین مى‏بخشد.
3- هدف دیگر این است که بدانید «خدا بر هر چیز تواناست» و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست (وَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
آیا کسى که مى‏تواند خاک بى‏جان را تبدیل به نطفه کند و آن را در مراحل حیات پیش ببرد قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند؟


(آیه 7)-
4-و باز همه اینها براى این است که بدانید: «رستاخیز آمدنى است و شکّى در آن نیست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها).
5- و اینها همه مقدمه‏اى است براى آخرین نتیجه و آن این که: «خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیده‏اند زنده مى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
در نتیجه رستاخیز و بعث مردگان نه تنها امکان‏پذیر است بلکه قطعا تحقق خواهد یافت.


(آیه 8)- باز هم مجادله به باطل: در اینجا نیز سخن از مجادله کنندگانى است که پیرامون مبدء و معاد به جدال بى‏پایه و بى‏اساس مى‏پردازند.
نخست مى‏گوید: «گروهى از مردم کسانى هستند که درباره خدا بدون هیچ علم و دانش و هدایت و کتاب روشنى به مجادله بر مى‏خیزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
در حقیقت بحث و جدال علمى در صورتى مى‏تواند ثمربخش باشد که متکى به یکى از این دلائل گردد. عقل یا کتاب یا سنّت.
جمله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ» درست همان تعبیرى است که در آیه سوم گذشت. و ظاهرا آیه گذشته ناظر به حال پیروان گمراه و بى‏خبر است در حالى که این آیه ناظر به رهبران این گروه گمراه مى‏باشد.


(آیه 9)- سپس در یک عبارت کوتاه و پرمعنى به یکى از علل انحراف و گمراهى این رهبران ضلالت پرداخته، مى‏گوید: «آنها با تکبر و بى‏اعتنایى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى) مى‏خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).
سپس کیفر شدید آنها را در دنیا و آخرت به این صورت تشریح مى‏کند: «بهره آنها در این دنیا رسوائى و بدبختى است، و در قیامت عذاب سوزنده را به آنها مى‏چشانیم» (لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ).


(آیه 10)- و به او مى‏گوئیم: «این نتیجه چیزى است که دستهایت از پیش براى تو فرستاده است» (ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ).
«و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى‏کند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
نه کسى را بى‏جهت کیفر مى‏دهد، و نه بر میزان مجازات کسى بدون دلیل مى‏افزاید، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.


(آیه 11)- آنها که بر لب پرتگاه کفرند! در آیات گذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه، و رهبران گمراه کننده، اما در اینجا سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.
قرآن در توصیف این گروه چنین مى‏گوید: «و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند» اما ایمان قلبى آنها بسیار سطحى و ضعیف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ). و با کوچکترین چیزى ایمانشان بر باد فنا مى‏رود.
سپس قرآن به تشریح تزلزل ایمان آنها پرداخته، مى‏گوید: «پس آنها چنانند که اگر (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مى‏کنند! (و آن را دلیل بر حقانیت اسلام مى‏گیرند) اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مى‏شوند» و به کفر رو مى‏آورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ).
گوئى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیان پذیرفته‏اند که اگر این هدف تأمین شد دین را حق مى‏دانند و گر نه بى‏اساس! و در پایان آیه اضافه مى‏کند: و به این ترتیب «آنها هم دنیا را از دست داده‏اند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ).
و «این همان خسران و زیان آشکار است» که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش (ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).

(آیه 12)- این آیه به عقیده شرک آلود این گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحید و ایمان به خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «او جز خدا کسى را مى‏خواند که نه زیانى مى‏تواند به او برساند و نه سودى» (یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ).
اگر دلیل معیار حقانیت دین را اقبال و ادبار دنیا مى‏گیرد، پس چرا به سراغ بتهایى مى‏رود که موجوداتى هستند بى‏خاصیت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى! «این گمراهى بسیار عمیقى است» (ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ).
فاصله آن از خط صراط مستقیم آن چنان زیاد است که امید بازگشتشان به سوى حق بسیار کم است.


(آیه 13)- باز مطلب را از این فراتر برده، مى‏گوید: «او کسى را مى‏خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است»! (یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).
چرا که این معبودهاى ساختگى در دنیا فکر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى‏دهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى‏آورند.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «چه بد مولا و یاورى هستند این بتها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ).


(آیه 14)- و از آنجا که روش قرآن این است که مسائل نیک و بد را در مقایسه با هم بیان مى‏کند تا نتیجه گیرى آن کاملتر و روشنتر باشد در این آیه مى‏فرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهایى از بهشت وارد مى‏کند که نهرها از زیر درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فکرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبیاء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.
آرى! «خدا هر چه را اراده کند انجام مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ).
این پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه که مجازات مشرکان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.

(آیه 15)-
شأن نزول:
گروهى از قبیله «بنى اسد» و «بنى غطفان» که با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند گفتند: ما مى‏ترسیم خدا سر انجام محمّد صلّى اللّه علیه و آله را یارى نکند و در نتیجه رابطه ما با هم پیمانهایمان از یهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد و آنها را سخت مذمت نمود.
تفسیر:
رستاخیز پایان همه اختلافات! از آنجا که در آیات گذشته سخن از گروه ضعیف الایمان بود در این آیه نیز چهره دیگرى از آنها را ترسیم کرده، مى‏گوید:
«هر کسى گمان مى‏کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یارى نخواهد کرد و (از این نظر عصبانى است، هر کارى از دستش ساخته است بکند) ریسمانى به سقف خانه خود بیاویزد و خود را از حلق آویز، و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود) ببیند آیا این کار خشم او را فرو مى‏نشاند» (مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ).
این آیه به یک نکته روانى در ارتباط با افراد کم حوصله و عصبانى و ضعیف الایمان اشاره مى‏کند که آنها وقتى کارشان ظاهرا به بن بست مى‏رسد فورا دستپاچه مى‏شوند و تصمیمهاى جنون آمیز مى‏گیرند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۸
* مسافر
جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ق.ظ

332 . صفحه 332


بیست و دوم آبان :



نفیسه :


سوره حجّ بیست و دومین سوره قرآن مجید است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 78 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
این سوره به خاطر بخشى از آیاتش که پیرامون حجّ سخن مى‏گوید به نام «سوره حجّ» نامیده شده است.
و از آنجا که دستور حجّ آن هم با ذکر قسمتى از جزئیات آن، و همچنین دستور جهاد، تناسب با وضع مسلمانان در مدینه دارد، آیات این سوره از جهاتى شبیه سوره‏هاى «مدنى» است.
از نظر محتوا مطالب این سوره را به چند بخش مى‏توان تقسیم کرد:
1- آیات فراوانى از آن در زمینه «معاد» و دلائل منطقى آن، و انذار مردم غافل از صحنه‏هاى قیامت، و مانند آن است.
2- بخش قابل ملاحظه‏اى نیز از مبارزه با شرک و مشرکان، سخن مى‏گوید.
3- در بخش دیگر مردم را به بررسى سرنوشت عبرت‏انگیز گذشتگان و عذابهاى دردناک الهى که بر آنها نازل شد دعوت کرده.
4- و بخش دیگر پیرامون مسأله حج و سابقه تاریخى آن است.
5- بخشى از آن پیرامون مبارزه با دشمنان مهاجم، است.
6- و سرانجام قسمتى از آن پند و اندرزهایى است در زمینه‏هاى مختلف زندگى و تشویق به نماز و زکات و توکل و توجه به خداوند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:
«هر کس سوره حج را بخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مى‏دهد به تعداد تمام کسانى که در گذشته و آینده حج و عمره به جا آورده یا خواهند آورد»! بدون شک این ثواب و فضیلت عظیم تنها براى تلاوت لفظى نیست، تلاوتى است اندیشه‏ساز، و اندیشه‏اى است عمل پرور.



(آیه 1)- زلزله عظیم رستاخیر: این سوره با دو آیه تکان دهنده و هیجان‏انگیز پیرامون رستاخیز و مقدمات آن شروع مى‏شود، آیاتى که بى‏اختیار انسان را از این زندگى گذراى مادى بیرون مى‏برد، و به آینده هول‏انگیزى که در انتظار اوست متوجه مى‏سازد.
نخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى مردم! از پروردگارتان بترسید، و پرهیز کارى پیشه کنید که زلزله رستاخیز، جریان مهم و عظیمى است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ).
خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ»، دلیل روشنى است بر این که هیچ گونه تفاوت و تبعیضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مکانها و مناطق جغرافیایى و طوائف و قبائل در آن نیست، و مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و زن امروز و آینده همه در آن شریکند.


(آیه 2)- این آیه نمونه‏هایى از بازتاب این وحشت عظیم را در چند جمله بیان کرده، مى‏گوید: «روزى که آن را مى‏بینید [زلزله رستاخیز آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مى‏گیرد که‏] هر مادر شیردهى، کودک شیر خوارش را فراموش مى‏کند» (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ).
«و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنین خود را سقط مى‏کند» (وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها).
سومین بازتاب این که: «مردم را به صورت مستان مى‏بینى، در حالى که مست نیستند!» (وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‏ وَ ما هُمْ بِسُکارى‏).
«ولى عذاب خدا شدید است» (وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ).


(آیه 3)- پیروان شیطان! از آنجا که در آیات گذشته ترسیمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قیامت بود در این آیه حال گروهى از بى‏خبران را منعکس مى‏کند که چگونه از چنین حادثه عظیمى غافلند.
مى‏گوید: «گروهى از مردم بدون هیچ علم و دانشى درباره خدا به مجادله بر مى‏خیزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
گاه در اصل توحید و یگانگى حق و نفى هر گونه شریک جدال مى‏کنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احیاى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هیچ گونه دلیلى بر گفته‏هاى خود ندارند.
سپس اضافه مى‏کند: این گونه افراد که تابع هیچ گونه منطق و دانشى نیستند «از هر شیطان سر کش و متمردى تبعیت مى‏کنند» (وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ).
نه از یک شیطان که از همه شیطانها! اعم از شیاطین انس و جن که هر یک از آنها براى خود نقشه و برنامه و حیله و دامى دارند.


(آیه 4)- در این آیه مى‏گوید:«بر او نوشته و مقرر شده است که هر کس حلقه اطاعت و ولایتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى‏سازد و به آتش سوزان راهنمائیش مى‏کند» (کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ).


(آیه 5)- دلائل معاد در عالم جنین و گیاهان: از آنجا که در آیات گذشته گفتگو از تردید مخالفان در «مبدء» و «معاد» بود در این آیه به دو دلیل محکم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، یکى از طریق توجه به تحولات دوران جنینى، و دیگرى از طریق تحولات زمین به هنگام نمو گیاهان.
نخست همه انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى مردم! اگر در رستاخیز شکّ دارید (به این نکته توجه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده و سپس از مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده‏] که بعضى داراى شکل و خلقت است و بعضى بدون شکل» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ).
همه اینها به خاطر آن است «تا براى شما آشکار سازیم» که بر هر چیز قادریم (لِنُبَیِّنَ لَکُمْ).
«و جنینهایى را که بخواهیم تا مدت معینى در رحم (مادران) قرار مى‏دهیم» (وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى). تا دوران تکاملى خود را طى کنند، و آنچه را بخواهیم ساقط مى‏کنیم و از نیمه راه از مدار خارجش مى‏سازیم.
«از آن پس (یک دوران انقلابى جدید آغاز مى‏شود و) ما شما را به صورت طفل (از شکم مادر) بیرون مى‏فرستیم» (ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا).
به این ترتیب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شکم مادر پایان مى‏پذیرد، و قدم به محیطى وسیعتر، مملو از نور و صفا و امکانات بسیار فزونتر مى‏گذارید.

باز چرخهاى حرکت تکاملى شما متوقف نمى‏شود، و همچنان سریع در این راه به پیشروى ادامه مى‏دهید «سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ (و کمال جسم و عقل) برسید» (ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ).
در اینجا جهل تبدیل به دانایى، و ضعف و ناتوانى تبدیل به قدرت و توانایى و وابستگى مبدل به استقلال مى‏شود.
ولى این چرخ باز متوقف نمى‏گردد هر چند «در این میان بعضى از شما مى‏میرند و بعضى آن قدر عمر مى‏کنند که به بدترین مرحله زندگى (و پیرى) مى‏رسند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«آنچنان که بعد از علم و آگاهى، چیزى نمى‏دانند!» (لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً).
این ضعف و ناتوانى و پژمردگى دلیل بر فرا رسیدن یک مرحله انتقالى جدید است، همان گونه که سستى پیوند میوه با درخت دلیل بر رسیدگى آن و وصول به مرحله جدایى است.
سپس به بیان دلیل دوم که زندگى و حیات گیاهان است پرداخته، مى‏گوید:
«زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده مى‏بینى، اما هنگامى که آب باران بر آن فرو مى‏فرستیم، به حرکت در مى‏آید و مى‏روید، و از هر نوع گیاهان زیبا مى‏رویاند» (وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).


1- سرچشمه‏ى شک غفلت از قدرت خداوند است. «اِن کنتم فى رَیب فانّا خَلقناکم»
2- با کفّار، مستدلّ، منطقى وقابل فهم سخن بگوییم. «اِن کنتم فى‏رَیب... فانّا خَلقناکم»
3- از راه محسوسات، مى‏توان با معقولات آشنا شد. «اِن کنتم فى‏رَیب... فانّا خَلقناکم»
4- معاد، هم جسمانى است و هم روحانى. «اِن کنتم فى‏رَیب من البَعث فانّا خَلقناکم»
5 - منشأ انسان و مادّه اوّلیه‏ى او از خاک است. «خَلقناکم من تُراب»
6- انسان، پیش از مرگ، هفت مرحله را طى مى‏کند. (تراب، نطفه، علقه، مضغه، طفولیّت، بلوغ، پیرى) «خلقناکم من تُراب ثمّ من نُطفة ...»
7- دوران مُضغه (که انسان در رحم مادر به شکل لخته گوشتى است) دوران شکل‏گیرى انسان است. «مُضغة مُخَلّقة»
8 - کسى که در دنیا از خاکِ بى‏جان انسان آفرید، پس در قیامت هم مى‏تواند. «لنُبیّن لکم»
9- زندگى داراى دو منحنى صعود و نزول است. صعود از خاک تا رسیدن به مرحله «اشدّکم» و منحنى نزول رسیدن به مرحله «أرذل العُمُر»
10- تمام مراحل خلقت، از استقرار نطفه تا تولد طفل، به دست خداست. «خلقنا - نُقرّ فى الارحام - نُخرجکم طفلاً»
11- تحوّلات طبیعى، نیاز به زمان دارد. (در آیه چندبار کلمه «ثمّ» که براى فاصله زمانى است، تکرار شده است)
12- استقرار نطفه و یا سِقط آن با خواست خداست. «نُقِرّ فى الارحام ما نشاء»
13 - مدّت حمل، از جانب خدا زمان‏بندى شده است. «الى أجل مسمّى‏»
14- تولّد انسان، به اراده‏ى خداوند است. «نُخرجکم»
15- همه‏ى انسان‏ها روز اوّل یکسانند. «طفلاً» نه «اطفالا» بعد به خاطر تغذیه و تربیت هرکدام داراى اخلاق و رفتارى مخصوص مى‏گردند.
16- مرگ، مخصوص پیران نیست. «و منکم مَن یُتوفّى»
17- انسان با مرگ محو نمى‏شود. «یُتوفّى»
18- ارزش انسان و زندگى او در پرتو علم و آگاهى و عقل اوست. (قرآن دلیل پست‏ترین مرحله عمر را فراموش کردن دانسته‏ها و اندوخته‏هاى علمى مى‏داند). «أرذل العُمُر لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً»
19- زوجیّت و نر و ماده بودن، در گیاهان نیز مطرح است. «من کلّ زوجٍ بَهیج»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۷
* مسافر
پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ

331 . صفحه 331


بیست و یکم آبان :

نفیسه :



(آیه 102)- در این آیه چهار نعمت بزرگ الهى را که شامل حال گروه سعادتمند مومنان راستین است بر مى‏شمرد:
نخست این که «آنها صداى آتش را نمى‏شنوند» (لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها).
و چون از جهنم دورند هرگز این صداهاى وحشتناک به گوششان نمى‏خورد.
دیگر این که: «آنها در آنچه بخواهند و مایل باشند بطور جاودان متنعمند» (وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ).
یعنى آنجا محدودیت این جهان را ندارد، هر نعمت مادى و معنوى که بخواهند بدون استثناء در دسترس آنهاست، آن هم نه یک روز و دو روز بلکه در یک عمر جاویدان!


(آیه 103)- سوم این که: «فزع اکبر آنها را غمگین نمى‏کند» (لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ).
«فزع اکبر» (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قیامت دانسته‏اند که از هر وحشتى بزرگتر است.
بالاخره آخرین لطف خدا درباره کسانى که در آیات فوق به آنها اشاره شده این است که «فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى‏شتابند» (و به آنها تبریک و شاد باش مى‏گویند و بشارت مى‏دهند) این همان روزى است که به شما وعده داده مى‏شد» (وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).


(آیه 104)- آن روز که آسمانها در هم پیچیده مى‏شود! در آیه قبل خواندیم، مؤمنان راستین از «فزع اکبر» (وحشت بزرگ) غمگین نمى‏شوند این آیه توصیفى از آن روز وحشت‏انگیز کرده است، و در حقیقت علت عظمت این وحشت را مجسم مى‏سازد، مى‏گوید: این امر «روزى، تحقق مى‏یابد که ما آسمان را در هم مى‏پیچیم همان گونه که طومار نامه‏ها در هم پیچیده مى‏شود»! (یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ).
در این آیه تشبیه لطیفى نسبت به در نوردیدن طومار عالم هستى در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى‏شود و هر یک در جایى قرار دارد، اما هنگامى که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پیچیده خواهد شد.
سپس اضافه مى‏کند: «همان گونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم بر مى‏گردانیم» و این کار مشکل و سختى در برابر قدرت عظیم ما نیست (کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «این وعده‏اى است که ما داده‏ایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد» (وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ).
از بعضى روایات استفاده مى‏شود که منظور از بازگشت خلق به صورت اول آن است که انسانها بار دیگر پا برهنه و عریان- آن گونه که در آغاز آفرینش بودند- باز مى‏گردند و این یکى از چهره‏هاى بازگشت آفرینش به صورت نخست است.


(آیه 105)- حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود: بعد از آن که در آیات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در این آیه و آیه بعد به یکى از روشنترین پاداشهاى دنیوى آنها که «حکومت روى زمین» است با بیان شیوایى اشاره کرده، مى‏گوید: «و در زبور بعد از ذکر چنین نوشتیم که سرانجام بندگان صالح من وارث (حکومت) زمین خواهند شد» (وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ).
«ارض» به مجموع کره زمین گفته مى‏شود و سراسر جهان را شامل مى‏گردد.
منظور از «زبور» کتاب داود، و «ذکر» به معنى تورات است، و به این ترتیب معنى آیه چنین مى‏شود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».
سؤال دیگرى که در اینجا باقى مى‏ماند این است که بندگان صالح خدا «عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» کیانند؟
کلمه «صالحون» معنى گسترده و وسیعى دارد، که علاوه بر ایمان و توحید همه شایستگیها از آن به ذهن مى‏آید، شایستگى از نظر عمل و تقوا، شایستگى از نظر علم و آگاهى، شایستگى از نظر قدرت و قوت، و شایستگى از نظر تدبیر و نظم و درک اجتماعى.
در بعضى از روایات صریحا این آیه تفسیر به یاران حضرت مهدى- عج- شده است: که بیان یک مصداق عالى و آشکار است، و عمومیت مفهوم آیه را محدود نمى‏سازد.
نظام آفرینش دلیل روشنى بر پذیرش یک نظام صحیح اجتماعى در آینده، در جهان انسانیت خواهد بود، و این همان چیزى است که از آیه مورد بحث و احادیث مربوط به قیام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى- ارواحنا فداه- استفاده مى‏شود.


(آیه 106)- این آیه به عنوان تأکید بیشتر مى‏گوید: «در این سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى که خدا را (با اخلاص) پرستش مى‏کنند» (إِنَّ فِی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ).


(آیه 107)- پیامبر رحمت براى جهانیان: از آنجا که آیات گذشته بشارت حکومت روى زمین را به بندگان صالح مى‏داد و چنین حکومتى مایه رحمت براى همه مردم جهان است در این آیه به رحمت عامّه وجود پیامبر (ص) اشاره کرده،مى‏گوید: «ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ).
عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا که نشر آیینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است.


(آیه 108)- و از آنجا که مهمترین مظهر رحمت و محکمترین پایه و اساس آن مساله توحید و جلوه‏هاى آن است در این آیه چنین مى‏گوید: «به آنها بگو: تنها چیزى که بر من وحى مى‏شود این است که معبود شما معبود واحدى است» (قُلْ إِنَّما یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
«پس آیا شما حاضرید (در برابر همین اصل اساسى توحید) تسلیم شوید» و بتها را کنار بگذارید؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
در واقع در این آیه، سه نکته بنیادى مطرح شده است، نخست این که پایه اصلى رحمت توحید است توحید در اعتقاد، در عمل، توحید در کلمه، توحید صفوف، و توحید در قانون و در همه چیز.
نکته دیگر این که تمام دعوت پیامبر اسلام (ص) در اصل توحید خلاصه مى‏شود و توحید روحى است که در کالبد تمام دین دمیده شده.
و آخرین نکته این که: مشکل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرک در اشکال مختلف و بیرون آمدن از شرک و مظاهر آن و بالا زدن آستین براى شکستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، که بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى!


(آیه 109)- این آیه مى‏گوید: اگر (با این همه تلاش باز به دعوت و پیام ما توجه نکردند و) روى گردان شوند، بگو: من به همه شما بطور یکسان (از عذاب الهى) اعلام خطر مى‏کنم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلى‏ سَواءٍ).
سپس این تهدید را به صورت آشکارترى بیان کرده، مى‏گوید: «و من نمى‏دانم آیا وعده عذاب که به شما داده شده است نزدیک است یا دور»؟! (وَ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ أَمْ بَعِیدٌ ما تُوعَدُونَ).
فکر نکنید این وعده دور است، شاید هم نزدیک و بسیار هم نزدیک باشد.
این عذاب و مجازاتى که در اینجا به آن تهدید شده‏اند ممکن است عذاب قیامت و یا مجازات دنیا و یا هر دو باشد، در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممکن است اشاره به جزئیات و زمان آن باشد که حتى پیامبران از جزئیات آن آگاه نیستند.


(آیه 110)- این تصور را نیز به مغز خود راه مى‏دهید که اگر تأخیرى در مجازات شما شود به خاطر این است که خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نیست، نه، او همه را مى‏داند «او هم سخنان آشکار را و هم آنچه را کتمان مى‏کنید مى‏داند» (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ).
اصولا پنهان و آشکار براى شما که علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن کس که علمش بى‏پایان است غیب و شهود یکى است و سر و علن در آنجا یکسان مى‏باشد.


(آیه 111)- و نیز اگر مى‏بینید مجازات الهى فورا دامن شما را نمى‏گیرد بواسطه آن نیست که او از کار شما آگاه نباشد «و من نمى‏دانم شاید این آزمایشى براى شماست» (وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ).
«و مایه بهره گیرى (از لذائذ این جهان) تا مدّتى» معین، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگیرد و مجازات کند (وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ).
در واقع براى تأخیر مجازات الهى در اینجا دو فلسفه بیان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمایش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمى‏کند، تا خلق را آزمایش کافى کند و اتمام حجت نماید.
دوم این که افرادى هستند که آزمایش آنها تمام شده و کلمه مجازاتشان قطعى گردیده است، اما براى این که سخت کیفر ببینند نعمت را بر آنها گسترده مى‏سازد تا کاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال که سخت در لذائذ غوطه‏ورند تازیانه عذاب را بر آنها بکوبد تا دردناکتر باشد، و رنج محرومان و ستمدیدگان را به خوبى احساس کنند.


(آیه 112)- این آیه که آخرین آیه سوره انبیاء است همچون نخستین آیه این سوره سخن از غفلت مردم بى‏خبر مى‏گوید، و به عنوان نقل قول از پیامبر (ص) در یک عبارت نفرین مانند ناراحتى او را از این همه غرور و غفلت منعکس مى‏کند و مى‏گوید: پیامبر بعد از مشاهده این همه اعراض و رویگردانى «عرض کرد:
پروردگار من! به حق داورى فرما» و این گروه طغیانگر را طبق قانون عدالتت کیفر ده! (قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ).
در دومین جمله روى سخن را به مخالفان کرده و مى‏گوید: «و پروردگار همه ما خداوند رحمان است و ما از پیشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروایى که شما به او مى‏دهید استمداد مى‏طلبیم» (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ).


درسهایی از سوره شریفه انبیاء

87-لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
1-دادگاه قیامت ورسیدگی به حساب به سراغ مردم خواهد آمد،هرچند که آنها نسبت به وقوعش بی اعتنا باشند.
6-بهانه جویی و لجاجت شیوه همه مشرکان و کافران در طول تاریخ است.روحیه تکبر و خودخواهی مانع پذیرش حق توسط آنها میگردد.
10-قران عامل رشد وبیداری بشری است.غفلت انسان از خود وسرمایه های درونیش،بزرگترین خطری است که وی راتهدید میکند.این درحالی است که قران انسان را از غفلت بیرون می آورد.
13-از قهر الهی نمیتوان فرار کرد،پس در صدد اصلاح رفتارمون برآییم.
14،15-عاقبت ظلم،پشیمانی است ،اما زمانیکه دیگر سودی ندارد.
16،17-هستی هدفدار آفریده شده است و انسان نمیتواند آن را به بازیچه گرفته و هرگونه که میخواهد رفتار کند.
18-بروز و ظهور باطل،براساس سنت اختیار و مهلت دادن خداوند میباشد ولی سرانجام باطل رفتنی است وحق پایدار خواهد ماند.
19،20-ریشه ی ترک عبادت ،تکبر میباشد.وقتی تکبر در برابر دیگر انسانها مذموم ونکوهیده است.بروز این صفت رذیله در برابر خالق جبار چه معنایی دارد؟
33-برنامه دقیق طلوع و غروب خورشید وماه ،از نظم و تدبیر شگفت انگیز دستگاه آفرینش الهی حکایت دارد.اما بسیاری از افراد بشر،علیرغم آنکه زیبایی طلوع وغروب خورشید را میبینند،اما حاضر نیستند در برابر عظمت خالق آن خضوع نمایند.
35-هم تلخیها وسختیها و نداشتنها وسیله ی آزمایش است و هم شیرینیها و راحتیها و داشتنها. غنی و فقیر ونیز توانا وضعیف همه در حال آزمایشند.
42-اگر انسان از یاد خدا اعراض کند،رحمت الهی را از خود دور کرده و خود را در معرض قهر خداوند قرارمیدهد.


44-بهره مندی کافران از نعمتهای دنیا نشانه لطف الهی به آنان نیست.خداوند همه موجودات دنیا را از نعمتهای خود بهره مند میسازد و در این رابطه میان مومن و کافر هم تفاوتی قایل نمیشود.
50-اگر هنگام تلاوت قران قصد پند گرفتن داشته باشیم،این کتاب برای ما سودمند و مبارک خواهد بود.
57-کارهای بزرگ نیاز به طراحی وبرنامه ریزی دارد.پیامبران نیز با برنامه ریزی منطقی،همراه با توکل و تکیه بر خدا کارهای خود راپیش میبرند.
69-طبیعت و قوانین آن،مخلوق خداوند و محکوم به اراده اوست.او هم مسبب ساز است وهم سبب سوز.آتش که سبب سوزاندن است به خواست و اراده پروردگار سرد وسلامت میگردد.
79-هستی شعور دارد وبه تسبیح آفریدگار خود مشغول است،هرچند که ما برای آن گوش شنوایی نداریم وتسبیح موجودات را درک نمیکنیم.
89،90-در هیچ حالی نباید از رحمت الهی مایوس شد.وظیفه ما دعاست و درخواست گشایش در کارها.اگر خدا مصلحت بداند،دعای ما رابه اجابت میرساند.
94-در جهان بینی الهی،هیچ کار نیک و مفیدی از سوی خداوند بی پاسخ نمی ماند ونادیده گرفته نمیشود،گرچه دیگران آن را نبینند و از آن آگاه نشوند.
95-تا زنده هستیم در فکر انجام کارهای نیک و جبران خطاهای گذشته باشیم زیرا پس از مرگ فرصتی دوباره نخواهیم یافت.
101،102-آنانکه در دنیا غرایز خود را از کارهای حرام بازداشته و آن را کنترل میکنند،خداوند نیز در قیامت عمل آنها را جبران نموده و از آنچه بخواهند و نفسشان طلب کند بهره مندشان میسازد.
104-برپایی قیامت برای خداوند،به آسانی در هم پیچیدن طومار یک نامه است.
111-عمر دنیا کوتاه و دوران کامیابی و لذت جویی محدود و موقت است.پس بجاست که فریفته دنیا نشویم واز عاقبت خطاهای خویش بیمناک باشیم.


اعظم :



ایه 102:
انسان در دنیا، هر چند هم در رفاه و کامیابى باشد، ولى خواسته یا ناخواسته ممکن است خبرهاى ناگوار و حوادث تلخ به گوشش برسد و از لذّت و عیش او بکاهد، امّا در قیامت، اهل بهشت به دور از هر خبر بد و سر و صداى ناهنجار و ناله و فریاد گرفتاران، با عیش کامل به کامروایى مشغولند.


ایه 103: در نهج البلاغه مى خوانیم امیر مؤ منان على ( علیه السلام ) فرمود: فبادروا باعمالکم تکونوا مع جیران الله فى داره ، رافق بهم رسله ، و ازارهم ملائکته ، و اکرم اسماعهم ان تسمع حسیس نار جهنم ابدا: ((به اعمال نیک مبادرت ورزید تا از همسایگان خدا در سراى او باشید، در جائى که پیامبران را رفیق آنها قرار داده ، و فرشتگان را به زیارتشان میفرستد، خدا آنچنان این گروه را گرامى داشته که حتى گوشهایشان صداى آتش دوزخ را نمى شنود)).


ایه 104:
شاید از این ایه بشه در اورد که افرینش خلقت اول بار به چه صورت بوده ( ذهن خودم)



ایه 107:
 خطاب به رسولخدا ص می فرماید تو رحمتی هستی که به سوی همه جماعتهای بشری فرستاده شده ای چون برگزیدن و عمل به دین تو تأمین کننده سعادت دنیا وآخرت ایشان است و تو از حیث آثار حسنه ای که در نتیجه قیام تو، به دعوت حقه درجوامع بشری واقع شد، برای اهل دنیا رحمت هستی


ایه 109 :(نفسیر نور)

1-نباید انتظار داشت که همه‏ى مردم سخن حقّ را بپذیرند که این هدف براى انبیا نیز محقّق نشده است. «فاِن تولّوا»


2-در مقابل لجاجت و اعراض مردم، مسئولیّت خود را از دست ندهیم. «فان تولّوا فقل»


3- همه مردم بطور یکسان مخاطب هشدارهاى پیامبران هستند و در این میان، جنسیّت، نژاد و زبان مطرح نیست. «آذنتکم على سواء»
(آرى در تبلیغ، همه مردم را با دیده‏ى یکسان بنگریم) «على سواء»


 4-هر چه را نمى‏دانیم، با صراحت بگوییم، نمى‏دانم. «اِن أدرى»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۵
* مسافر
چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

330 . صفحه 330

بیستم آبان :

نفیسه :



(آیه 91)- مریم بانوى پاکدامن: در این آیه به مقام مریم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسیح (ع) اشاره شده است، مى‏گوید: «و به یاد آور زنى را که دامان خود را پاک نگه داشت» (وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها).
«سپس ما از روح خود در او دمیدیم» (فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا).
«و او و فرزندش [مسیح‏] را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ).


(آیه 92)- امت واحده! از آنجا که در آیات گذشته نام گروهى از پیامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اینجا به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى کلى چنین مى‏گوید: «این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پیرو یک هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها یکى و هدف و مقصد آنها نیز یکى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محیط، داراى ویژگیها و روشها و به اصطلاح تاکتیکهاى متفاوت بودند. این یگانگى و وحدت برنامه‏ها و هدف، به خاطر آن بوده که همه از یک مبدأ سر چشمه مى‏گرفته، از اراده خداوند واحد یکتا، و لذا بلافاصله مى‏گوید: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحید عقیدتى و عملى انبیاء از توحید منبع وحى سر چشمه مى‏گیرد.

(آیه 93)- در این آیه اشاره به انحراف گروه عظیمى از مردم از این اصل واحد توحیدى کرده چنین مى‏گوید: «و آنها کار خود را در میان خود به تفرقه و تجزیه کشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ).
کارشان به جایى رسید که در برابر هم ایستادند، و هر گروه، گروه دیگرى را لعن و نفرین مى‏کرد و از او برائت و بیزارى مى‏جست، به این نیز قناعت نکردند به روى همدیگر اسلحه کشیدند و خونهاى زیادى را ریختند، و این بود نتیجه انحراف از اصل اساسى توحید و آیین یگانه حق.
و در آخر آیه اضافه مى‏کند: «اما همه آنها سرانجام به سوى ما باز مى‏گردند» (کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ).
این اختلاف که جنبه عارضى دارد بر چیده مى‏شود و باز در قیامت همگى به سوى وحدت مى‏روند.

(آیه 94)- در این آیه نتیجه هماهنگى با «امت واحده» در طریق پرستش پروردگار، و یا انحراف از آن و پیمودن راه تفرقه را چنین بیان مى‏فرماید: «پس هر کس چیزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، تلاش و کوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت» (فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ).
و براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «و ما اعمال صالح او را قطعا خواهیم نوشت» (وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ).
این آیه همانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، شرط قبولى اعمال صالح را ایمان مى‏شمرد.

(آیه 95)- کافران در آستانه رستاخیز: در آیه قبل سخن از «مؤمنان نیکوکار و صالح العمل» بود و در این آیه، به افرادى اشاره مى‏کند که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها که تا آخرین نفس به ضلالت و فساد ادامه مى‏دهند، مى‏فرماید: «و حرام است بر شهرهایى که آنها را (به جرم گناهانشان) نابود کردیم (به دنیا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ).
در حقیقت آنها کسانى هستند که بعد از مشاهده عذاب الهى، یا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مى‏رود آرزو مى‏کنند اى کاش براى جبران این همه خطاها بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتند ولى قرآن با صراحت مى‏گوید: بازگشت آنها بکلى حرام، یعنى ممنوع است و راهى براى جبران باقى نمانده است.

(آیه 96)- به هر حال این بى‏خبران دائما در غرور و غفلتند، و این بدبختى تا پایان جهان همچنان ادامه دارد.
چنانکه قرآن مى‏فرماید: «تا زمانى که راه بر یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها (در سراسر زمین پخش شوند، و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند» (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ).

(آیه 97)- و بلافاصله مى‏گوید: «و وعده حق [قیامت‏] نزدیک مى‏شود» (وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ).
«در آن هنگام چشمهاى کافران از وحشت از حرکت باز مى‏ماند» و خیره خیره به آن صحنه نگاه مى‏کنند (فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
در این هنگام پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر دیدگانشان کنار مى‏رود و فریادشان بلند مى‏شود «اى واى بر ما! ما از این صحنه در غفلت بودیم» (یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا).
و چون نمى‏توانند با این عذر، گناه خویش را بپوشانند و خود را تبرئه کنند با صراحت مى‏گویند: «نه، بلکه ما ظالم و ستمگر بودیم»! (بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ).
اصولا چگونه ممکن است با وجود این همه پیامبران الهى و کتب آسمانى و این همه حوادث تکان دهنده، و همچنین درسهاى عبرتى که روزگار به آنها مى‏دهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصیر است و ظلم بر خویشتن و دیگران.

(آیه 98)- هیزم جهنم! در تعقیب آیات گذشته که از سرنوشت مشرکان ستمگر بحث مى‏کرد در اینجا روى سخن را به آنها کرده و آینده آنها و معبودهایشان را چنین ترسیم مى‏کند: «شما و آنچه را غیر از خدا مى‏پرستید آتشگیره جهنّمید»! (إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).
آتشگیره جهنم و هیزمى که شعله‏هاى آن را تشکیل مى‏دهد خود شما و خدایان ساختگى شماست، و همچون قطعه‏هاى هیزم بى‏ارزش یکى پس از دیگرى در جهنم پرتاب مى‏شوید! سپس اضافه مى‏کند: «شما وارد بر آن مى‏شوید» (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ).
اول بتها را در آتش مى‏افکنند، سپس شما بر آنها وارد مى‏شوید، گویى خدایانتان با آتشى که از وجودشان بر مى‏خیزد از شما پذیرایى مى‏کنند.


(آیه 99)- سپس به عنوان نتیجه گیرى کلى مى‏فرماید: «اگر این بتها، خدایانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى‏شدند» (لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها).
ولى بدانید نه تنها وارد دوزخ مى‏شوند بلکه «جاودانه در آن خواهند بود» (وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ).


(آیه 100)- براى توضیح بیشتر پیرامون وضع دردناک، این «عابدان گمراه»، در برابر آن «معبودان بى‏ارزش» مى‏گوید: «آنها در دوزخ، فریادها و ناله‏هاى دردناک دارند» (لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ).
ممکن است این زفیر و ناله غم انگیز تنها مربوط به عابدان نباشد، بلکه شیاطینى که معبودشان بودند نیز در این امر با آنها شریک باشند.
جمله بعد، یکى دیگر از مجازاتهاى دردناک آنها را باز گو مى‏کند و آن اینکه «آنها در دوزخ چیزى نمى‏شنوند» (وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به این باشد که آنها سخنى که مایه سرور و خوشحالیشان باشد مطلقا نمى‏شنوند، و تنها مستمع ناله‏هاى جانکاه دوزخیان،و فریادهاى فرشتگان عذاب هستند.
بعضى گفته‏اند منظور این است که اینها صداى هیچ کس را مطلقا نمى‏شنوند گویى تنها آنها در عذابند و این خود مایه مجازات بیشترى است.

(آیه 101)- این آیه حالات مؤمنان راستین و مردان و زنان با ایمان را باز گو مى‏کند تا در مقایسه با یکدیگر وضع هر دو مشخص‏تر شود.
نخست مى‏گوید: «کسانى که به خاطر ایمان و اعمال صالحشان وعده نیک به آنها از قبل داده‏ایم از این آتش هولناک و وحشتناک دورند» (إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ).
اشاره به این که ما به تمام وعده‏هایى که به مؤمنان در این جهان داده‏ایم وفا خواهیم کرد که یکى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 96 سوره انبیا :


اعظم :




اینکه این یاجوج و ماجوج کین و زمان اومدنشون کی هستش و چه ربطی به قیامت داره
جای سواله ؟



نفیسه :



اصلی ترین منبع اطلاعات در مورد یأجوج و مأجوج قرآن است و در کتب عهد عتیق نیز به این قوم اشاره ای شده است. مفسران و تاریخ دانان با استفاده از این دو منبع و بررسی شواهد تاریخی به حدس هایی در مورد این قوم یا اقوام رسیده اند.
قرآن در دو جا از یأجوج و مأجوج یاد می کند و می فرماید: "ذو القرنین به میان دو کوه رسید و در آنجا قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند گفتند ای ذوالقرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی..." بعد از این که قرآن چگونگی ساخت این سد را شرح می دهد  در ادامه می فرماید: "[پس] آنها (طایفه یأجوج و مأجوج) قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی [سوراخی] در آن ایجاد کنند".(سوره کهف)
از این آیات استفاده می شود که یأجوج و مأجوج گروهی ظالم بودند که با تأسیس سدی که ذوالقرنین آن را بین دو کوه نصب کرد، ظلم آنان پایان یافت.
قرآن در آیه دیگری می فرماید: "تا آن زمان که یأجوج و مأجوج گشوده شوند و آنها از هر محل مرتفعی به سرعت عبور کنند و وعده حق[قیامت] نزدیک می شود..."(سوره انبیاء).
این آیه پیش‏بینى کرده است که در آخرالزمان، یاجوج و ماجوج دوباره از کوه‏ها سرازیر شوند. آنچه از قرآن در مورد این قوم فهمیده می شود به همین دو آیه محدود است. البته طبق روایات ما در کتاب خصال شیخ صدوق جلد دوم ،جریان خروج یاجوج و ماجوج مربوط به قیامت است.در این کتاب از پیامبر (ص) حدیثی نقل شده مبنی بر اینکه قیامت اتفاق نمی افتد مگر این که قبل از آن اتفاقاتی رخ می دهد که یکی از آنها خروج یاجوج و ماجوج است،بنابراین، در آخر دنیا وقتی قیامت شروع می شود و خورشید کم کم فروغش را از دست می دهد و کوه ها متلاشی می شود، در آن هنگام سد ذوالقرنین متلاشی می شود و قوم یاجوج و ماجوج خروج می کنند و قیامت برپا می شود.هرچند موضوع مرتبط به آیات پایانی سوره انبیاء است اما بهتر دیدم مطرح کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

329 . صفحه 329

نوزدهم آبان :

نفیسه :



(آیه 82)- این آیه یکى دیگر از مواهب انحصارى سلیمان (ع) را بازگو مى‏کند: «و گروهى از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصى مى‏کردند و کارهایى غیر از این (نیز) براى او انجام مى‏دادند» (وَ مِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِکَ).
«و ما آنها را (از تمرد و سرکشى در برابر فرمان او) نگاه مى‏داشتیم» (وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظِینَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.


(آیه 83)- ایّوب را از گرداب مشکلات رهایى بخشیدیم: در اینجا از سرگذشت آموزنده یکى دیگر از پیامبران بزرگ خدا سخن مى‏گوید او «ایّوب» و دهمین پیامبرى است که در سوره انبیاء اشاره به گوشه‏اى از زندگانى او شده است.
«ایوب» سرگذشتى غم‏انگیز، و در عین حال پرشکوه و با ابهت دارد، صبر و شکیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونه‏اى که «صبر ایوب» یک ضرب المثل قدیمى است.
مى‏فرماید: «و ایّوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بدحالى و مشکلات به من روى آورده و تو مهربانترین مهربانانى»! (وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).


(آیه 84)- این آیه مى‏گوید: «به دنبال این دعاى ایّوب، خواسته‏اش را اجابت کردیم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).
«و خانواده او را به او بازگرداندیم، و همانندشان را به آنها افزودیم» (وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از ناحیه ما (بر آنها) باشد و هم یادآورى و تذکرى براى عبادت کنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْرى‏ لِلْعابِدِینَ). تا مسلمانان بدانند مشکلات هر قدر زیاد باشد و گرفتاریها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشه‏اى از لطف پروردگار همه اینها برطرف شدنى است، نه تنها زیانها جبران مى‏شود بلکه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نیز بر آن مى‏افزاید.


(آیه 85)- اسماعیل و ادریس و ذا الکفل: قرآن در اینجا اشاره به مقام شکیبایى سه نفر دیگر از پیامبران الهى کرده، مى‏گوید: اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را (به یادآور) که همه آنها از صابران و شکیبایان بودند» (وَ إِسْماعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ).
هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگویى بودند از استقامت و پایمردى.


(آیه 86)- سپس بزرگترین موهبت الهى را در برابر این صبر و استقامت براى آنان چنین بیان مى‏کند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل کردیم، چرا که آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ).


(آیه 87)- نجات یونس از آن زندان وحشتناک: این آیه و آیه بعد نیز گوشه‏اى از سرگذشت پیامبر بزرگ «یونس» را بیان کرده، مى‏گوید: «و ذا النون را به یاد آر هنگامى که خشمگین (بر قوم بت پرست و نافرمان خویش) از میان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان مى‏کرد که ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهیم کرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ).
او گمان مى‏کرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترک اولایى در این زمینه نکرده، در حالى که اولى این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوى خدا آیند سرانجام به خاطر همین ترک اولى او را در فشار قرار دادیم، نهنگ عظیمى او را بلعید «پس او در آن ظلمتهاى متراکم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نیست» (فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاک و منزهى، من از ستمکاران بودم»! (سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ). هم بر خویش ستم کردم و هم بر قوم خود، مى‏بایست بیش از این، ناملایمات و شداید و سختیها را پذیرا مى‏شدم، تن به همه شکنجه‏ها مى‏دادم شاید آنها به راه آیند.


(آیه 88)- «سرانجام ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه رهائیش بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ).
آرى «و این گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشیم» (وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ).
این یک برنامه اختصاصى براى یونس نبود، بلکه هر کس از مؤمنان از تقصیر خویش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاکش مدد و رحمت طلبد ما دعایش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهیم کرد.


(آیه 89)- نجات زکریّا از تنهایى: در این آیه و آیه بعد گوشه‏اى از سرگذشت دو شخصیت دیگر از پیامبران بزرگ الهى «زکریا» و «یحیى» را بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «زکریّا را به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترین وارثان هستى» (وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ).
سالها بر عمر زکریا گذشت، و برف پیرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى دیگر همسرى عقیم و نازا داشت.
او در آرزوى فرزندى بود که بتواند برنامه‏هاى الهى او را تعقیب کند در این هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى کرد.


(آیه 90)- خداوند این دعاى خالص و سرشار از عشق به حقیقت را اجابت کرد، و خواسته او را تحقق بخشید آن چنان که مى‏فرماید: «پس ما دعاى او را اجابت کردیم و یحیى را به او بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیى‏).
و براى رسیدن به این مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) کردیم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته این خانواده کرده چنین مى‏گوید: «آنها در انجام کارهاى خیر، سرعت مى‏کردند» (إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ).
«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مى‏خواندند» (وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).
«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آمیخته با ادب و احترام و ترس آمیخته با احساس مسؤولیت (وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ).
ذکر این صفات سه گانه ممکن است اشاره به این باشد که آنها به هنگام رسیدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهایى که دامن افراد کم ظرفیت و ضعیف الایمان را به هنگام وصول به نعمت مى‏گیرد نمى‏شدند.



اعظم :


ایه 82 : (تفسیر نور)

1- هنر و حرفه در میان جنّیان نیز هست. «من الشیاطین ...»
2- جنّ مى‏تواند در خدمت بشر باشد. «یغوصون له»
3- اگر کنترل و حفاظت نباشد، حتّى در حکومت بى‏نظیر سلیمان هم فساد راه پیدا مى‏کند. «کنّا لهم حافظین»


ایه 83:
1- یادآورى و مرور تاریخ زندگانى بزرگان، بهترین وسیله‏ى تسکین و صبر و ارشاد و راهنمایى است. «و ایّوب»
2- انبیا نیز در زندگى مادّى، همچون سایر مردم عادّى به گرفتارى‏ها و بیمارى‏هایى مبتلا مى‏شده‏اند. «مَسّنى الضُر»
3- اگر چه گرفتارى‏ها در ظاهر، ضرر مى‏نماید، ولى در بسیارى از مواقع باطناً لطف خفى و رحمت الهى است. «مَسّنى الضُرّ و أنت أرحم الرّاحمین»
4- همیشه بلاها و مصائب جنبه کیفرى و تنبیهى ندارد، بلکه گاهى براى اعطاى درجه است و جنبه آزمایشى دارد. «مَسّنى الضُر» (با توجّه به اینکه انبیا معصوم هستند ناگوارى‏ها بخاطر ارتکاب گناه و گوشمالى نیست).
5 - انبیا نمونه ادب هستند. «مسّنى الضُرّ و أنت أرحم الرّاحمین»
حضرت ایّوب علیه السلام نفرمود: پروردگارا! ضرر را از من برطرف فرما، بلکه به گونه‏اى دعا کرد که یعنى خدایا تو خود مى‏دانى.
6- در مقام دعا، خدا را با صفتى بخوانیم که با نیاز ما تناسب دارد. «ارحم‏الرّاحمین


ایه 84:
7- دعاى انبیا مستجاب است. «فاستجبنا»
8 - لطف الهى بیش از تقاضا و دعاى انسان است. «کشفنا ما به من ضرّ و آتیناه ...»
(حضرت ایوب علیه السلام از خداوند درخواست «کشف ضرّ» داشت، ولى پروردگار علاوه بر اجابت خواسته او، اهلش را به او باز گرداند.)
9- فرزند، عنایت و رحمت الهى است. «آتیناه اهله و مثلهم معهم»
10- خداوند، هم اهل جود است و هم جبروت. «آتیناه اهله و مثلهم معهم»
در قنوت نماز عید فطر و قربان مى‏خوانیم: «اللهم ... اهل الجود والجبروت ...» در اینجا خداوند، هر چه را که از ایوب گرفته شده بود به او بازگرداند و به علاوه آن را دو برابر هم کرد، هم گذشته‏اش را جبران کرد و هم نسبت به آینده‏اش جود و کرم نمود.
11- میان دعا از یک طرف و ربوبیّت و سرازیر شدن رحمت الهى از سوى دیگر، ارتباط خاصّى وجود دارد. «نادى‏، ربّه، رحمة»
12- استجابت دعاى انبیا نیز نه براساس استحقاق شخصى آنان که برمبناى فضل و رحمت الهى است. «رحمة من عندنا»
13- بلاها داراى ابعاد گوناگونى است، گاهى براى آزمایش است، گاهى براى رشد فکرى و علمى، و زمانى براى عبرت آموزى به دیگران. «ذکرى‏ للعابدین»
14- عبادت زمینه پندپذیرى است. «ذکرى‏ للعابدین»
15- همه مردم حتّى عبادت پیشگان به تذکّر نیاز دارند. «ذکرى‏ للعابدین»


ایه 85:

1- نام بزرگان را زنده نگاه داریم و کمالات آنانرا بازگو نماییم. «و اسماعیل و ...»
2- صبر، خصلت ارزشمندى است که خداوند، دارندگان آن را مى‏ستاید. «کلّ من الصّابرین»


ایه 86:
 3- صبر، زمینه‏ساز ورود انسان در رحمت الهى است. «کلٌّ من ّلصابرین و ادخلناهم فى رحمتنا»
4- کسب درجات و مقامات، پس از موفّقیّت در آزمایشات الهى است. «الصابرین و ادخلناهم»
5 - برخوردارى از رحمت الهى در گرو عمل صالح است. «ادخلناهم - من‏الصالحین»
6- صبر و صلاح، از صفات انبیا است، و هر که به آنها متصف باشد، نشان از پیامبران دارد. «و اسماعیل و ... من‏الصابرین - من‏الصالحین


ایه 87:
 یونس قبل از ظاهر شدن نشانه های عذاب آنها راترک کرد و با حالت خشمگین ، رو به دریا نهاد و چون با قومش مدارا نکرده و در برابرایشان صبر و تحمل ننموده بود و فقط عذابشان را از خدا خواسته بود، خداوند هم او راسیاست کرد و بر او سخت گرفت و ماهی بزرگی که احتمالا نهنگ بوده ، وی را بلعید واو در درون تاریکیهایی شکم ماهی و تاریکی دریا و تاریکی شب یعنی از ورای ظلمتی سه گانه ، خدایش را ندا کرد و از آنچه عملش نمایش می داد بیزاری جست ، چون عمل اوکه قومش را بدون دستوری از ناحیه خدا رها کرد و رفت ، این معنا را ممثل می کرد که غیر از خدا مرجع دیگری هست که می شود به او پناه برد ـ اگر چه او چنین قصدی نداشت ـ لذا از این معنا اعلام بیزاری نمود و عرضه داشت : پروردگارا جز تو معبودی نیست ، و در مقام عذرخواهی گفت : منزهی تو از اینکه کسی از تحت سیطره تو بیرون رود یا به امر تو اعتراض کند. و آنگاه به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملی که اومرتکب شده بود اگر چه در آن قصد ظلم و معصیت نبود اما به نوعی ، ظلم را ممثل ومجسم می نمود، پس خدای متعال با این واقعه پیامبرش را تأدیب و تربیت کرد تا با قدمی پاک و مبرا از تمثیل ظلم ، شایسته گام نهادن به بارگاه قرب ربوبی گردد.


ایه 87:
 یک غضب بیجا، گاه یک پیامبر خدا را گرفتار مى‏کند. «مغاضباً - فنادى‏»


ایه 88:

تنها راه نجات، خواست و اراده‏ى الهى است. «فاستجینا له و نجّیناه»


 داستان‏هاى قرآن، یک واقعه‏ى تمام شده نیست، یک جریان و سنّت دائمى است. «کذلک»


 نجات اهل ایمان، یک سنّت و قانون خداوند است. «کذلک ننجى المؤمنین»


 هر کس این ذکر را با آن حال بگوید نجات مى‏یابد. «اِنّى کنتُ من‏الظالمین فاستجبنا... کذلک ننجى المؤمنین»


ایه 89 :
1- هرگز از رحمت الهى مأیوس نشویم. «و زکریا اذ نادى‏» (خداوند حتّى به انسانى کهنسال همچون زکریا علیه السلام از همسرى نازا فرزند عنایت مى‏کند.)
2- ذکر کلمه‏ى «ربّ» و تکرار آن در دعا، درخواست‏ها را با اجابت مقرون مى‏سازد. «نادى‏ ربّه ربّ لا تذرنى»
3- در هنگام دعا، خداوند را با آن صفتى که با خواسته ما تناسب بیشترى دارد یاد کنیم. «لا تذرنى فرداً و انت خیرالوارثین»
4- ایمان به «خیرالوارثین» بودن خداوند، با آرزوهاى طبیعى مثل علاقه به فرزند و طلب آن از پروردگار، منافاتى ندارد. «لا تذرنى فرداً و انت خیرالوارثین»


ایه 90:
5 - دعاى انبیا مستجاب است. «فاستجبنا»
6- فرزند، عطیه الهى است. «و وهبنا له یحیى‏»
7- خداوند به اولیاى خود نظر خاص دارد. سه بار کلمه «له» تکرار شده است. «فاستجبنا له - و وهبنا له - اصلحنا له»
8 - دست خداوند بسته نیست و مى‏تواند زن نازا را هم شایسته‏ى بارورى گرداند. «اصلحنا له زوجه»
9- انسان مى‏تواند از طریق دعا نازائى را اصلاح کند. «فاستجبناله ووهبنا له»
10- سعادت کامل، زمانى است که همه‏ى اعضاى خانواده در انجام کار خیر، با یکدیگر شریک، همفکر و همگام باشند. «انهم کانوا یسارعون فى الخیرات»
11- آنچه مایه‏ى ارزش بیشتر کارهاى خوبست، سرعت و نشاط در انجام آنهاست. «یسارعون»
12- بیم و امید نسبت به خداوند (خوف و رجا)، دو عنصر ارزشمند، حتّى براى پیامبران است. «رغباً و رهباً»
13- در هنگام دعا باید خدا را با حالت خوف ورجا خواند. «یدعوننا رغباً و رهباً»
14- اولیاى الهى، تنها در مقابل او سر تعظیم فرود مى‏آورند. «لنا خاشعین» نه «خاشعین لنا»
15- کمالات انسانى زمانى با ارزش است که دائمى باشد نه زودگذر و موقت. «کانوا یسارعون، یدعوننا، و کانوا لنا خاشعین»
16- سرعت در کار خیر و دعا همراه با بیم و امید، در استجابت دعا مؤثر است. «فاستجبنا له ... کانوا یسارعون فى الخیرات و یدعوننا ...


به ویرگی سرعت در کار خیر توجه کنیم
یکی ار عوامل استجابت دعاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

328 . صفحه 328

هجدهم آبان :

نفیسه :


(آیه 73)- این آیه به مقام امامت و رهبرى این پیامبران بزرگ که در آیه گذشته نامشان آمد و بخشى از صفات و برنامه‏هاى مهم و پرارزش آنها بطور جمعى اشاره مى‏کند.
در اینجا مجموعا «شش قسمت» از این ویژگیها برشمرده شده که با اضافه کردن توصیف به صالح بودن که از آیه قبل استفاده مى‏شود مجموعا هفت ویژگى را تشکیل مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «و ما آنها را پیشوایانى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعلیت و ثمره این مقام را بازگو مى‏کند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدایت مى‏کردند» (یَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدایت به معنى راهنمایى و ارائه طریق که در نبوت و رسالت وجود دارد، بلکه به معنى دستگیرى کردن و رساندن به سرمنزل مقصود.
سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگى آنها این بود که «و ما به آنها انجام کارهاى نیک و بر پا داشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم» (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ).
و در آخرین فراز به مقام «عبودیت» آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مى‏کردند» (وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ).


(آیه 74)- نجات لوط از سرزمین آلودگان! از آنجا که لوط از بستگان نزدیک ابراهیم و از نخستین کسانى است که به او ایمان آورد پس از داستان ابراهیم، به بخشى از تلاش و کوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مى‏کند: «و لوط را به یاد آور که ما به او حکم (فرمان نبوت و رسالت) و علم دادیم» (وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً).
لوط از پیامبران بزرگى است که هم عصر با ابراهیم بود، و همراه او از سرزمین بابل به فلسطین مهاجرت کرد، و بعدا از ابراهیم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا که مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگیهاى جنسى بودند، او براى هدایت این قوم منحرف تلاش و کوشش بسیار کرد، اما کمتر در آن کوردلان اثر گذارد.
سرانجام قهر و عذاب شدید الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آیه به این موهبت که به لوط ارزانى داشت اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما او را از شهر و دیارى که کارهاى پلید و زشت انجام مى‏دادند رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا که آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بیرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ).


(آیه 75)- سپس به آخرین موهبت الهى درباره «لوط» اشاره کرده، مى‏گوید:
«و ما او را در رحمت خاص خویش داخل کردیم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا).
«چرا که او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).


(آیه 76)- نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذکر گوشه‏اى از داستان ابراهیم و لوط، به ذکر قسمتى از سرگذشت یکى دیگر از پیامبران بزرگ یعنى «نوح» پرداخته، مى‏فرماید: «و به یاد آور نوح را، هنگامى که قبل از آنها (ابراهیم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بى‏ایمان کرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ).
این نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرینى است که در سوره نوح آیه 26 و 27 نقل شده آنجا که مى‏گوید: «پروردگارا! احدى از این قوم بى‏ایمان را روى زمین مگذار! چرا که اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى‏کنند، و نسل آینده آنها نیز جز کافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مى‏کند: «پس ما دعاى او را مستجاب کردیم و او و خانواده‏اش را از آن غم و اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
«اهل» در اینجا معنى وسیعى دارد که هم بستگان مؤمن او را شامل مى‏شود و هم دوستان خاص او را.


(آیه 77)- در این آیه اضافه مى‏کند: «ما او را در برابر قومى که آیات ما را تکذیب کردند یارى کردیم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
«چرا که آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق کردیم» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
این جمله بار دیگر تأکیدى است بر این حقیقت که مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلکه براساس انتخاب اصلح است، به این معنى که حق حیات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است که در خط تکامل و سیر الى اللّه باشند و یا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجدید نظر کرده و باز گردند.


(آیه 78)- قضاوت داود و سلیمان: در تعقیب سرگذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهیم و نوح و لوط در اینجا به بخشى از زندگى داود و سلیمان اشاره مى‏کند، و در آغاز اشاره سربسته‏اى به ماجراى یک قضاوت و داورى که از ناحیه داود و سلیمان صورت گرفت دارد.
مى‏فرماید: «و داود و سلیمان را به یاد آر، هنگامى که درباره کشتزارى قضاوت مى‏کردند که گوسفندان قوم شبانه آن را چریده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حکم آنها بودیم» (وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ).
داستان بدین قرار بود که: گله گوسفندانى شبانه به تاکستانى وارد مى‏شوند، و برگها و خوشه‏هاى انگور را خورده و ضایع مى‏کنند، صاحب باغ شکایت نزد داود مى‏برد، داود حکم مى‏دهد که در برابر این خسارت بزرگ باید تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سلیمان که در آن زمان کودک بود به پدر مى‏گوید: اى پیامبر بزرگ خدا! این حکم را تغییر ده و تعدیل کن! پدر مى‏گوید: چگونه؟
در پاسخ مى‏گوید: گوسفندان باید با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شیر و پشمشان استفاده کند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بکوشد هنگامى که باغ به حال اول بازگشت به صاحبش تحویل داده مى‏شود، و گوسفندان نیز به صاحبش برمى‏گردد- و خداوند طبق آیه بعد حکم سلیمان را تأیید کرد.


(آیه 79)- به هر حال در این آیه حکم سلیمان را در این داستان به این صورت تأیید مى‏کند: «پس ما این داورى و حکومت را به سلیمان تفهیم کردیم» و با تأیید ما او بهترین راه حل این مخاصمه را دریافت (فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ).
امام مفهوم این سخن آن نیست که حکم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا که بلافاصله اضافه مى‏کند: «ما به هر یک از این دو، آگاهى و شایستگى داورى و علم بخشیدیم» (وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً).
سپس به یکى دیگر از مواهب و افتخاراتى که خدا به داود داده بود اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما کوهها را مسخر ساختیم که همراه داود تسبیح مى‏گفتند و همچنین پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ).
اینها در برابر قدرت ما چیز مهمى نیست «و ما این کار را انجام دادیم» (وَ کُنَّا فاعِلِینَ).


(آیه 80)- در این آیه به یکى دیگر از مواهبى که خدا به این پیامبر بزرگ داده اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما ساختن زره را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند پس آیا (شما خدا را بر نعمتهایش) شکر مى‏کنید»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ).


(آیه 81)- بادها در فرمان سلیمان! در اینجا به بخشى از مواهبى که خدا به یکى دیگر از پیامبران یعنى سلیمان (ع) داده کرده، مى‏گوید: «و ما بادهاى شدید و طوفان‏زا را مسخر سلیمان ساختیم که تحت فرمان او به سوى سرزمینى که ما آن را مبارک کرده بودیم حرکت مى‏کرد» (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها).
و این کار عجیب نیست، چرا که «ما به همه چیز آگاه بودیم و هستیم» (وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عالِمِینَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانین و نظامات حاکم بر آن آگاهیم، مى‏دانیم چگونه آنها را مى‏توان تحت فرمان آورد، و هم از نتیجه و سرانجام این کار، و به هر حال همه چیز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسلیم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

327 . صفحه 327



هفدهم آبان :


نفیسه :



(آیه 58)- در آیه قبل گفته شده ابراهیم قسم یاد کرد که در غیاب بت پرستان نقشه ای برای از بین بردن بتها بکشد،به هر حال او بى‏آنکه از خطرات این کار بترسد و یا از توفانى که پشت سر این عمل به وجود مى‏آید هراسى به دل راه دهد در یک فرصت مناسب مردانه وارد میدان شد، و با یک دنیا قهرمانى به جنگ این خدایان پوشالى رفت که آن همه علاقه‏مند متعصب و نادان داشتند، بطورى که قرآن مى‏گوید: «پس همه آنها را قطعه قطعه کرد، جز بت بزرگى که داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ).
و هدفش این بود «شاید بت پرستان به سراغ او بیایند» و او هم تمام گفتنیها را بگوید (لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ).
درست است که ما از لفظ «بت پرستى» بیشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مى‏شویم، ولى از یک نظر بت و بت پرستى مفهوم وسیعى دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را، در هر شکل و صورت شامل مى‏شود. و طبق حدیث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!


(آیه 59)- سرانجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنه‏اى روبرو گشتند که هوش از سرشان پرید، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شکسته و به هم ریخته رو برو شدند! فریادشان بلند شد «صدا زدند: چه کسى این بلا را بر سر خدایان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).
«مسلما او (هر کس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
او هم به خدایان ما ستم کرده، و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش!


(آیه 60)- اما گروهى که تهدیدهاى ابراهیم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانت‏آمیز او را با این معبودهاى ساختگى مى‏دانستند «گفتند:
ما شنیدیم جوانکى (سخن از بتها مى‏گفت و) از آنها (به بدى) یاد مى‏کرد که نامش ابراهیم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ).
ابراهیم طبق بعضى از روایات در آن موقع کاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمى‏کرد.

(آیه 61)- اصولا معمول این است هنگامى که جنایتى در نقطه‏اى رخ مى‏دهد براى پیدا کردن شخصى که آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومت‏آمیز مى‏گردند، و مسلما در آن محیط کسى جز ابراهیم آشکارا با بتها گلاویز نبود، و لذا تمام افکار متوجه او شد جمعیت «گفتند: اکنون که چنین است پس (بروید) او را در برابر چشم مردم حاضر کنید تا آنها (که مى‏شناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‏ أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ).


(آیه 62)- جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند که هر کس از ماجراى خصومت ابراهیم و بدگویى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مى‏گویند: خود نمرود نیز بر این ماجرا نظارت داشت.
نخستین سؤالى که از ابراهیم کردند این بود «گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما کرده‏اى؟ اى ابراهیم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ).


(آیه 63)- برهان دندانشکن ابراهیم: ابراهیم آن چنان جوابى گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصره‏اى که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم «گفت: بلکه این کار را این بت بزرگ آنها کرده! از خودشان سؤال کنید اگر سخن مى‏گویند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ).
اصول جرم شناسى مى‏گوید متهم کسى است که آثار جرم را همراه دارد، در اینجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.
اصلا چرا شما به سراغ من آمدید؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى‏کنید»؟
آیا احتمال نمى‏دهید او آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است؟!


(آیه 64)- سخنان ابراهیم، بت پرستان را تکان داد، وجدان خفته آنها را بیدار کرد و همچون توفانى که خاکسترهاى فراوان را از روى شعله‏هاى آتش بر گیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدى آنها را از پشت پرده‏هاى تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت.در یک لحظه کوتاه و زودگذر از این خواب عمیق و مرگ‏زا بیدار شدند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا که شما ظالم و ستمگرید» (فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خویشتن ظلم و ستم کردید و هم بر جامعه‏اى که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.


(آیه 65)- ولى افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کورکورانه بیشتر از آن بود که با نداى صیقل بخش این قهرمان توحید بکلى زدوده شود.
افسوس که این بیدارى روحانى و مقدس چندان به طول نیانجامید، و در ضمیر آلوده و تاریکشان از طرف نیروهاى اهریمنى و جهل قیامى بر ضد این نور توحیدى صورت گرفت و همه چیز به جاى اول بازگشت، چه تعبیر لطیفى قرآن مى‏کند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُکِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ).
و براى این که از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذرى بیاورند گفتند:
«تو میدانى اینها هرگز سخن نمى‏گویند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ).
اینها همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمى‏شکنند! و با این عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را کتمان کنند.


(آیه 66)- اینجا بود که میدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آنها کند، و مغزهایشان را زیر رگبارى از سرزنش منطقى و بیدار کننده قرار دهد: «فریاد زد: آیا شما معبودهایى غیر خدا را مى‏پرستید که نه کمترین سودى به حال شما دارند و نه کوچکترین ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ).


(آیه 67)- باز این معلم توحید، سخن را از این هم فراتر برد و با تازیانه‏هاى سرزنش بر روح بى‏دردشان کوبید و گفت: «اف بر شما، و بر این معبودهایى که غیر از اللّه انتخاب کرده‏اید»! (أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا هیچ اندیشه نمى‏کنید، و عقل در سر ندارید»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبیخ و سرزنششان، ملایمت را از دست نداد مبادا بیشتر لجاجت کنند.


(آیه 68)- آنجا که آتش گلستان مى‏شود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهیم، همه بت پرستان محکوم شدند ولى لجاجت و تعصب شدید آنها مانع از پذیرش حق شد، به همین دلیل تصمیم بسیار شدید و خطرناکى درباره ابراهیم گرفتند.
قرآن مى‏گوید: «جمعیت فریاد زدند: او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید اگر کارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
امثال این لاطائلات بسیار گفتند و مردم را بر ضد ابراهیم شوراندند آنچنان که به جاى چند بار هیزم که براى سوزاندن چندین نفر کافى است هزاران بار بر روى هم ریختند و کوهى از هیزم، و به دنبال آن دریایى از آتش به وجود آوردند.

(آیه 69)- به هر حال ابراهیم (ع) در میان هلهله و شادى و غریو فریاد مردم با منجنیق به درون شعله‏هاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فریاد شادى کشیدند که گویى شکننده بتها براى همیشه نابود و خاکستر شد.
اما خدایى که همه چیز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش یاد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده کرد این بنده مؤمن خالص در این دریاى آتش سالم بماند، تا سند دیگرى بر اسناد افتخارش بیفزاید، چنانکه قرآن در اینجا مى‏گوید: «به آتش گفتیم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهیم باش»! (قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ).
بدون شک فرمان خدا در اینجا فرمان تکوینى بود همان فرمانى که در جهان هستى به خورشید و ماه و زمین و آسمان و آب و آتش و گیاهان و پرندگان مى‏دهد و بدون آن فرمان از هیچ سببى کارى ساخته نیست.
معروف چنین است که آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم مى‏خورد.

(آیه 70)- و در این آیه به عنوان نتیجه گیرى کوتاه و فشرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند، ولى ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم» (وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِینَ).
ناگفته پیداست که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش، صحنه بکلى دگرگون شد، غریو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذیرش حق بطور کامل گردید، هر چند دلهاى بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خداى ابراهیم افزوده شد.


(آیه 71)- هجرت ابراهیم از سرزمین بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهیم و نجات اعجاز آمیزش از این مرحله خطرناک، لرزه بر ارکان حکومت نمرود افکند او اگر با این حال در آن شهر و کشور باقى مى‏ماند، با آن زبان گویا و منطق نیرومند و شهامت بى‏نظیرش مسلما کانون خطرى براى آن حکومت جبار و خودکامه بود.
از سوى دیگر ابراهیم در واقع رسالت خود را در آن سرزمین انجام داده، و بذر ایمان و آگاهى را در آن سرزمین پاشیده بود.
او باید از اینجا به سرزمین دیگرى برود و رسالت خود را در آنجا نیز پیاده کند، لذا تصمیم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زاده‏اش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندکى از مؤمنان از آن سر زمین به سوى شام هجرت کند.
آنچنانکه قرآن مى‏گوید: «و ما ابراهیم و لوط را به سوى سرزمینى که براى جهانیان پر برکت ساخته بودیم نجات و رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ).


(آیه 72)- این آیه به یکى از مهمترین مواهب خدا به ابراهیم که داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شایسته است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و ما به او اسحاق را بخشیدیم و یعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزودیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً).
«و همه آنها را مردانى صالح و شایسته و مفید قرار دادیم» (وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ).


اعظم :



ایه 58 : این ایه این تلنگ رو دروجودم زد

گاهی لازمه ادم چیزهایی رو ازدست بده
یا خراب بشن
یا بشکنن
بعد ببینه چقدر اون شی یا اون "داشته" یا اون " خصلت " براش  "بت" بوده
این بتهای فانی و بی ارزش که کلی ازذهنم رو گرفته
بعد بفهمم بت بزرگ وجودم کیه

اخرش می بینم همش زیر سر نفس هوا پرسنمه

ایه 60:
حضرت ابراهیم علیه السلام قبل از عملیات تخریب، با تبلیغات خود زمینه انقلاب علیه بت‏ها را فراهم آورده بود. «یذکرهم»


ایه 63: استهزا وطعنه بر خرافات، در مواردى لازم است. «بل فعله کبیرهم»


ایه 64 :
تفسیر نور:
1- بیدار کردن وجدان‏ها، خودیابى، بازگشت به خویشتن و توجّه به فطرت، از اهداف عمده انبیاست. «بل فعله کبیرهم ... فرجعوا الى انفسهم»
2- شرک، ازخود بیگانگى و توحید، خودیابى است. «فرجعوا الى انفسهم»
3- در وقت بیدارى افکار، هر خلافکارى تقصیر را به گردن دیگران مى‏اندازد. «انّکم انتم الظالمون» چنانکه در قیامت نیز گناهکاران و مجرمین به یکدیگر مى‏گویند: «لولا انتم لکنّا مؤمنین»(57)
4- تاریخ، فطرت و وجدان، از جمله عوامل روشن کننده‏ى حقایق‏اند. «رجعوا الى انفسهم - انتم الظالمون» کسانى که تا دیروز، ابراهیم را ظالم مى‏دانستند، «مَن فَعل هذا بآلهتنا انّه لَمن الظالمین» امروز با مراجعه به وجدان‏هاى خود، خویشتن را ظالم مى‏دانند. «اِنّکم انتم الظالمون»


ایه 66:
 سرچشمه و انگیزه‏ى عبادت، دستیابى به خیر و یا نجات از شر است که بت‏ها بر هیچکدام قادر نیستند. «لاینفعکم شیئاً و لا یضرّکم»


ایه 68 :
 دشمن در تحریک توده‏هاى ناآگاه، به مقدّسات متوسّل مى‏شود، «انصروا آلهتکم» وبه غیرت وحمیّت نیز تمسّک مى‏جوید. «اِن کنتم فاعلین»


ایه 69:
 هستى شعور دارد ومخاطب قرار مى‏گیرد. «یا نار کونى برداً وسلاماً» و نفرمود: «فجعلنا النار برداً و سلاماً»

ایه 70:
قدرت خداوتد همه توطیه ها رو نابود نکنه

اگه خداوند نخواد کاری اتفاق بیفته
تحت هیچ عنوانی نمی افته

همه علتها رو از کار میندازه

ای قادر متعال بر تو پناه می بریم


زمین‏ها یکسان نیستند. «الارض الّتى بارکنا» گاهى قطعه زمینى براى همه جهانیان برکت دارد. «للعالمین»
(بعضى مبارک بودن زمین‏ها را بخاطر سکونت اولیاى خدا در آنها مى‏دانند، ولى این آیه، برکت را به خود زمین نسبت داده است.)
و برکت بدست خداست. «بارکنا»


ایه 72:
 فرزند، عطیه‏ى الهى است «وهبنا» ولى آنچه از وجود فرزند مهم‏تر است، صالح بودن اوست. «کُلاً جعلنا صالحین»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۴
* مسافر
شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ

326 . صفحه 326

شانزدهم آبان :


نفیسه :



(آیه 45)-آیه ذیل این حقیقت را بازگو مى‏کند که وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن است که مردم را از طریق وحى آسمانى انذار کند، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده مى‏گوید:

«به آنها بگو: (من از پیش خود چیزى نمى‏گویم) تنها به وسیله وحى شما را انذار مى‏کنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ).
و اگر در دل سخت شما اثر نمى‏گذارد جاى تعجب نیست، و نه دلیلى بر نقصان وحى آسمانى، بلکه به خاطر آن است که «افراد کر، هنگامى که انذار مى‏شوند سخنان را نمى‏شنوند»! (وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ).
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهایى که آن چنان پرده‏هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده که شنوایى حق را بکلى از دست داده است.


(آیه 46)- به دنبال آیات گذشته که حالت غرور و بى‏خبرى افراد بى‏ایمان را منعکس مى‏کرد در این آیه، مى‏گوید: این بى‏خبران مغرور که در حالت نعمت و آرامش هرگز خدا را بنده نیستند «اگر گوشه کوچک و از نسیمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگیرد (چنان متوحش مى‏شوند که) فریاد مى‏زنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بودیم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ). ولى چه سود که این بیدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.


(آیه 47)- و در این آیه اشاره به حساب و جزاى دقیق و عادلانه قیامت مى‏کند تا افراد بى‏ایمان و ستمگر بدانند به فرض که عذاب این دنیا دامانشان را نگیرد مجازات آخرت حتمى است، و دقیقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى‏گیرد.
مى‏فرماید: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت بر پا مى‏کنیم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ).
در احادیث اسلامى مى‏خوانیم: میزانهاى سنجش در قیامت، پیامبران و امامان و پاکان و نیکانى هستند که در پرونده اعمالشان نقطه تاریکى وجود ندارد.
این ترازوهاى سنجش آن چنان دقیق و منظم است که گویى عین عدالت مى‏باشد. و به همین دلیل بلافاصله اضافه مى‏کند: «پس به هیچ کس در آنجا کمترین ظلم و ستمى نمى‏شود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً). نه از پاداش نیکوکاران چیزى کاسته مى‏شود، و نه به مجازات بدکاران افزوده مى‏گردد.
اما این نفى ظلم و ستم، مفهومش این نیست که در حساب دقت نمى‏شود بلکه «اگر به مقدار سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بدى) باشد ما آن را حاضر مى‏سازیم» و مورد سنجش قرار مى‏دهیم (وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها).
«و همین قدر کافى است که ما حسابگر اعمال بندگان باشیم» (وَ کَفى‏ بِنا حاسِبِینَ).


(آیه 48)- شمه‏اى از داستان پیامبران: از این آیات به بعد فرازهایى از زندگانى پیامبران که آمیخته با نکات بسیار آموزنده‏اى است بیان شده، که بحثهاى گذشته را در زمینه نبوت پیامبر اسلام (ص) و درگیرى او با مخالفان، با توجه به اصول مشترکى که حاکم بر آنهاست، روشنتر مى‏سازد.
در این آیه مى‏فرماید: «ما به موسى و هارون فرقان (وسیله تشخیص حق از باطل) بخشیدیم، و نور و یادآورى براى پرهیزکاران» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ).


(آیه 49)- در این آیه «پرهیزکاران» را چنین معرفى مى‏کند: «آنها کسانى هستند که از پروردگارشان در غیب و نهان مى‏ترسند» ترسى آمیخته با احترام و تعظیم (الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ).
«و آنان از روز رستاخیز بیم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
در واقع پرهیزکاران به روز قیامت بسیار علاقه‏مندند چون کانون پاداش و رحمت الهى است اما با این حال از حساب و کتاب خدا نیز بیمناکند.


(آیه 50)- این آیه قرآن را در مقایسه با کتب پیشین قرار داده، مى‏گوید:
«و این ذکر مبارکى است که ما آن را (بر شما) نازل کردیم» (وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ).
 «پس آیا شما آن را انکار مى‏کنید» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
آیا چنین کتابى، جاى انکار دارد! دلایل حقانیتش در خودش نهفته، و نورانیتش آشکار است، و رهروان راهش سعادتمند و پیروز.


(آیه 51)- گفتیم در این سوره فرازهاى بسیارى از حالات انبیاء آمده است.
در اینجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهیم (ع) با بت پرستان انعکاس یافته، نخست مى‏فرماید: «و ما وسیله رشد و هدایت را از قبل در اختیار ابراهیم گذاردیم، و به (شایستگى) او آگاه بودیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ).


(آیه 52)- سپس به یکى از مهمترین برنامه‏هاى ابراهیم (ع) اشاره کرده، مى‏گوید: «آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: این مجسمه‏هاى بى‏روح چیست که شما همواره آنها را پرستش مى‏کنید؟» (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ).
تعبیر «لابیه» (پدرش) اشاره به عمویش آزر است زیرا عرب گاه به عمو «اب» مى‏گوید.
این گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زیرا آنچه از بتها مى‏بینیم همین مجسمه و تمثال است، بقیه تخیل است و توهّم.


(آیه 53)- ولى بت پرستان هیچ گونه جوابى در برابر این منطق گویا نداشتند جز این که مطلب را از خود ردّ کنند و به نیاکانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نیاکان خویش را دیدیم که اینها را پرستش مى‏کنند» و ما به سنت نیاکانمان وفا داریم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ).


(آیه 54)- از آنجا که هیچ دلیلى نداریم که نیاکان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلکه غالبا قضیه به عکس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گسترده‏تر مى‏شود، ابراهیم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشکارى بودید» (قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).


(آیه 55)- این تعبیر که توأم با انواع تأکیدها و حاکى از قاطعیت تمام است، سبب شد که بت پرستان کمى به خود آمده در صدد تحقیق بر آیند، رو به سوى ابراهیم کرده: «گفتند: آیا مطلب حقّى براى ما آورده‏اى یا شوخى مى‏کنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ).


(آیه 56)- اما ابراهیم صریحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مى‏گویم جدى است و عین واقعیت که) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است» (قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«همان خدایى که آنها را آفریده و من از گواهان این عقیده‏ام» (الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى‏ ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
ابراهیم با این گفتار قاطعش نشان داد آن کس شایسته پرستش است که آفریدگار آنها و زمین و همه موجودات است.


(آیه 57)- ابراهیم براى این که ثابت کند این مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقیده خود تا همه جا ایستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان و دل مى‏پذیرد اضافه کرد: «و به خدا سوگند، در غیاب شما نقشه‏اى براى نابودى بتهایتان مى‏کشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ).



اعظم :



آیه 45 :این که قرآن در ما تاثیرنمیگذارد و مایه هدایت ما نمیشود نقص ماست و نه آیات قرآن


آیه 46 : بترسیم از روزی که آیات خداوند باعث هدایتمان نشود و عذابی از جانب خداوند ما را به ظلممون معترف کنه


آیه 47 : مراقب اعامالمون باشیم ، حتی اگر به اندازه دانه خردلی باشن به حساب میان

مراقب نگاهمون
لحنمون
کلاممون
قدمهامون
دستامون
شکمامون و ...
باشیم


آیه 48 : "ضیاء": نورى که در پرتو آن ببیند و به پیش برود.


آیه 50: (المیزان):هذا) اشاره به قرآن است و اینکه قرآن را مبارک نامید به جهت آن است که قرآن ذکری ثابت و دائم و پربرکت است که هم مؤمن از آن بهره مند می شود و هم آسایش کافر را در جامعه تأمین می کند، چه آن را بشناسد و قبول داشته باشد و چه انکار کند،پس همه مردم دنیا از برکت وجود قرآن بهره مند می شوند و دلیل بر این مطلب بررسی آثار رشد و صلاحیست که امروزه در جامعه بشری مشاهده می شود که همه در اثر وبرکت وجود قرآن است ، حال چه مردم با زبان به آن اقرار کنند و یا آن را کفران نمایند،اگر چه که مسلمین به واسطه اهمال در امر قرآن ، در انکار و کفران آنها بی تأثیر نبوده اند. چنانچه رسولخدا در قیامت می فرماید (یارب ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا)(17)ای پروردگار من ، همانا امت من این قرآن را متروک نهادند) و حال آنکه بعضی کفار، حقایق قرآنی و آداب انسانی را از قرآن فراگرفتند و به آن عمل کردند و در حیات دنیوی بواسطه عمل به آداب اجتماعی قرآن ، سعادتمند شده اند،اما اغلب مسلمانان از این تعالیم غافل و بی بهره مانده اند.


آیه 51: داستان ابراهیم ع ثابت می کند که تحصیل عقاید به محض فطرت و حتی اگر بارسالت همراه نباشد، ممکن است . چون عقل ، وحدانیت خالق و پروردگار عالم را به تنهایی ادراک و اثبات‌ می‌نماید.


آیه 52 : تفسیرنور:

1.رشد واقعى آن است که انسان را به یکتاپرستى برساند. «رشده... اذ قال لابیه...»
2.حضرت ابراهیم خود آمادگى پذیرش رشد را داشت. «رشده» و نفرمود: «رشداً». (استعدادها وظرفیت‏هاى وجودى انسان‏ها براى رشد متفاوت است)
3- در نهى از منکر، شرط سنّى وجود ندارد. «قال لابیه»
4 - نهى از منکر را از نزدیکان خود شروع کنیم. «قال لابیه»
5- در نهى از منکر، تعداد ملاک نیست، گاه مى‏بایست یک نفر در مقابل یک گروه قرار گیرد. «قال لابیه و قومه»
6- در نهى از منکر، ابتدا به نهى از بزرگ‏ترین منکرات بپردازیم. «قال ما هذه التماثیل»
7 - یکى از شیوه‏هاى موفّق در نهى از منکر، مخاطب قرار دادن وجدان‏هاست. «ما هذه التماثیل»
8- باطل‏ها و منکرات را تحقیر کنیم. «ما هذه التماثیل»
9- در نهى از منکر، مردم را از شخصیّت و کرامت انسانى‏شان آگاه سازیم. «انتم لها عاکفون» و نفرمود «تعکفونها»


آیه 53 :  پدران، زمینه‏ساز انحرافات نسل خود هستند. «وجدنا آبائنا»
 رفتار نیاکان در تربیت فرزندان مؤثر است، هرچند برآن سفارش هم نکنند. «وجدنا آبائنا»
 تقلید کورکورانه وتعصّب کور بر رفتار نیاکان، مذموم و ممنوع است. «وجدنا آبائنا انتم و آبائکم»


آیه 54 :  در نهى از منکر، خجالت کشیدن، کنایه‏گویى و رودربایستى، جایگاهى ندارد. «انتم و آبائکم فى ضلال مبین»
نه قدمت و نه کثرت، هیچکدام دلیلى بر حقّانیت نیست. «انتم و آبائکم فى ضلال مبین»


آیه 56: مردان خدا در عقیده‏ى حقّ خویش تنها نیستند، بلکه خود را به همه‏ى موحدان تاریخ و فرشتگان الهى متصل مى‏بینند. «من الشاهدین»


آیه 57:تفسیر نور:

1-ایمان به هدف ویقین بدرستى راه، انسان را قدرتمند مى‏سازد. «تاللّه لاکیدنّ»
2- کارهاى بزرگ به طراحى‏هاى مهم نیز نیاز دارد. «لاکیدنّ» کلمه «اکیدنّ» از «کید» به معناى تدبیر و طرّاحى است.
3- قاطعیّت، لازمه‏ى یک رهبرى موفّق است. «تاللّه لاکیدنّ» قسم با کلمه‏ى «تاللّه» از قسم با کلمه‏ى «واللّه» شدیدتر است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۳
* مسافر