قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

۳۴۵ . صفحه ۳۴۵


پنجم آذر :


نفیسه :



(آیه 43)-بعد قوم ثمود اقوام زیادی روی کار آمدند،این اقوام و طوائف گوناگون هر کدام داراى زمان و اجل معینى بودند و «هیچ امتى بر اجل و سررسید حتمى خود پیشى نمى‏گیرد و از آن تأخیر نیز نمى‏کنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ). بلکه هنگامى که فرمان قطعى پایان حیات آنها صادر مى‏شد از میان مى‏رفتند، نه یک لحظه زودتر و نه دیرتر.




(آیه 44)- این آیه ناظر به این حقیقت است که دعوت پیامبران در طول تاریخ هیچ‏گاه قطع نشده، مى‏فرماید: «ما سپس رسولان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).

این معلمان آسمانى یکى پس از دیگرى مى‏آمدند و مى‏رفتند، ولى اقوام سرکش همچنان بر کفر و انکار خود باقى بودند بطورى که «هر زمان رسولى براى (هدایت) قومى مى‏آمد او را تکذیب مى‏کردند» (کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ).
هنگامى که این کفر و تکذیب از حد گذشت و به قدر کافى اتمام حجت شد «ما این امتهاى سرکش را یکى پس از دیگرى هلاک نمودیم» و از صحنه روزگار محوشان کردیم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند که تنها نام و گفتگویى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احادیثى قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ).
و در پایان آیه، همچون آیات پیشین مى‏گوید: «دور باد (از رحمت خدا) قومى که ایمان نمى‏آورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در این دنیا دور از رحمت خدا بودند که در سراى دیگر نیز از رحمت الهى دورند.



(آیه 45)- قیام موسى و نابودى فرعونیان فرامى‏رسد: تا اینجا سخن درباره اقوامى بود که پیش از موسى (ع) پیامبر اولوا العزم پروردگار روى کار آمدند و رفتند، اما در اینجا اشاره بسیار کوتاهى به قیام موسى و هارون در برابر فرعونیان و سرانجام کار این قوم مستکبر کرده، مى‏فرماید: «سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و دلیل آشکار و روشن فرستادیم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).

منظور از «آیات» معجزاتى است که خداوند به موسى بن عمران داد (آیات نه گانه) و منظور از «سلطان مبین»، منطق نیرومند و دلائل دندان شکن موسى (ع) در برابر فرعونیان است.


(آیه 46)- آرى! موسى و برادرش هارون را با این آیات و سلطان مبین فرستادیم «به سوى فرعون و اطرافیان اشرافى و مغرور او» (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).

اشاره به این که ریشه همه فساد، اینها بودند و هیچ کشورى اصلاح نخواهد شد مگر این که سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافیانش) استکبار کردند» و زیر بار آیات حق و سلطان مبین نرفتند (فَاسْتَکْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ کانُوا قَوْماً عالِینَ).



(آیه 47)- یکى از نشانه‏هاى روشن برترى جویى آنها این بود که «گفتند: آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم در حالى که قوم آنها (بنى اسرائیل) بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).



(آیه 48)- با این استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تکذیب کردند و سرانجام همگى هلاک و نابود شدند» و ملک و حکومتشان بر باد رفت (فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ).



(آیه 49)- و سرانجام به این ترتیب دشمنان اصلى بنى اسرائیل که سد راه دعوت موسى و هارون بودند از میان رفتند، و دوران آموزش و تربیت الهى بنى اسرائیل فرا رسید.

در همین مرحله بود که: «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم شاید آنان [بنى اسرائیل‏] هدایت شوند» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).


(آیه 50)- آیتى دیگر از آیات خدا: در آخرین مرحله از شرح سرگذشت پیامبران اشاره کوتاه و مختصرى به حضرت مسیح (ع) و همچنین مادرش مریم کرده، مى‏گوید: «و ما فرزند مریم و مادرش را آیت و نشانه‏اى (از عظمت و قدرت خود) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً).

سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى که به این مادر و فرزند عطا فرموده اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها را در سرزمین بلندى که داراى آرامش و امنیت و آب جارى بود جاى دادیم» (وَ آوَیْناهُما إِلى‏ رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِینٍ).
احتمال دارد که جمله فوق اشاره به محل تولد مسیح (ع) در بیابان بیت المقدس باشد، جایى که خداوند آن را محل امنى براى این مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشکیده خرما به او روزى مرحمت کرد.
به هر حال آیه دلیلى است بر حمایت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و کسانى که از آنها حمایت مى‏کردند.



(آیه 51)- همگى امت واحدید: در آیات پیشین سخن از سرگذشت پیامبران و امتهایشان بود، در این آیه همه پیامبران را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى پیامبران! از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح به جا آورید که من به آنچه شما انجام مى‏دهید آگاهم» (یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

در این آیه از سه جهت براى انجام عمل صالح کمک گرفته شده است: از جهت تأثیر غذاى پاک بر صفاى قلب، و از جهت تحریک حس شکرگزارى، و از جهت توجه دادن به این که خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.



(آیه 52)- سپس همه پیامبران و پیروان آنها را به توحید و تقوا دعوت کرده، چنین مى‏گوید: «و این امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً).

و تفاوتهاى میان شما و همچنین پیامبرانتان هرگز دلیل بر دوگانگى و چندگانگى نیست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهیزید» (وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).
به این ترتیب آیه فوق به وحدت و یگانگى جامعه انسانى، و حذف هرگونه تبعیض و جدایى دعوت مى‏کند، همان‏گونه که او پروردگار واحد است انسانها نیز امت واحد هستند.
به همین دلیل باید از یک برنامه پیروى کنند همان‏گونه که پیامبرانشان نیز به آیین واحدى دعوت مى‏کردند.



(آیه 53)- این آیه- به دنبال دعوتى که به وحدت و یگانگى در آیه قبل شد- انسانها را از پراکندگى و اختلاف با این عبارت بر حذر مى‏دارد: «اما آنها کارهاى خود را در میان خویش به پراکندگى کشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً).

و عجب این که: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از دیگران بیزار (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آیه فوق یک حقیقت مهم روانى و اجتماعى را بازگو مى‏کند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست که هر یک راه و آئینى را براى خود برگزیده، و دریچه‏هاى مغز خود را به روى هر سخن دیگرى بسته‏اند این حالت- که از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سرچشمه مى‏گیرد- بزرگترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت امتهاست.


(آیه 54)- لذا در این آیه مى‏گوید: اکنون که چنین است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» که مرگشان فرا رسد، یا گرفتار عذاب الهى شوند که این قبیل افراد سرنوشتى غیر از این ندارند (فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ).



(آیه 55)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به میان آمد به بعضى دیگر از پندارهاى خودبینانه آنان اشاره کرده، مى‏گوید: «آیا آنها گمان مى‏کنند اموال و فرزندانى را که به آنان داده‏ایم ...» (أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ).



(آیه 56)- براى این است که: «درهاى خیرات را به سرعت به روى آنها بگشاییم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ).

آیا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسیار را دلیل بر حقانیت روش خود مى‏پندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مى‏دانند؟
نه، هرگز چنین نیست «بلکه آنها نمى‏فهمند» (بَلْ لا یَشْعُرُونَ).
آنها نمى‏دانند که این اموال و فرزندان فراوان در حقیقت یک نوع عذاب و مجازات یا مقدمه عذاب و کیفر براى آنهاست، آنها نمى‏دانند که خدا مى‏خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال کیفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناکتر باشد.


(آیه 57)- بعد از نفى پندارهاى این غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت کنندگان در خیرات را ضمن چند آیه بازگو مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «مسلما کسانى که از خوف پروردگارشان بیمناکند» (إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).


(آیه 58)- سپس اضافه مى‏کند: «و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان مى‏آورند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).



(آیه 59)- بعد از مرحله ایمان به آیات پروردگار، مرحله تنزیه و پاک شمردن او از هرگونه شبیه و شریک فرامى‏رسد، مى‏گوید: «و آنها که به پروردگارشان شرک نمى‏ورزند» (وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ).



اعظم :



ایه 53

برای من خیلی جالبه
کل حزب بما لدیهم فرحون

حکایت همیشه تاریخ همین بوده
در عصر ما بیشتر

هر کدوم به هر حزب و اعتقادی هستیم
به همون دلخوشیم
و فکر میکنیم راه درست همینه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۰
* مسافر
چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

۳۴۴ . صفحه ۳۴۴


چهارم آذر :



نفیسه :




(آیه 28)- خداوند در این آیه به حضرت نوح (ع) مى‏فرماید: «و هنگامى که تو و همه کسانى که با تو هستند بر کشتى سوار شدید و استقرار یافتید (سپاس خدا را به خاطر این نعمت بزرگ به جا آور) و بگو: ستایش براى خدایى است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید» (فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).



(آیه 29)-و بعد از حمد و ستایش خدا در برابر نخستین نعمت بزرگ او یعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنین تقاضا کن «بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آورندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).



(آیه 30)- در این آیه اشاره به مجموع این داستان کرده، مى‏گوید: «در این (ماجراى نوح و پیروزیش بر ستمکاران و مجازات این قوم سرکش به شدیدترین وجه) آیات و نشانه‏هایى (براى صاحبان عقل و اندیشه) است»! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ).

«و ما بطور مسلم (همگان را) آزمایش مى‏کنیم» (وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ).



(آیه 31)- سرنوشت غم‏انگیز یک قوم دیگر (قوم ثمود): در اینجا به بحث پیرامون اقوام دیگرى که بعد از نوح (ع) بر سر کار آمدند پرداخته، و منطق آنها را که هماهنگ منطق کفار پیشین بوده، و همچنین سرنوشت دردناکشان را شرح مى‏دهد، و بحثهایى را که در آیات گذشته ذکر شد تکمیل مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «سپس جمعیت دیگرى را بعد از آنها به وجود آوردیم» و قوم تازه‏اى به روى کار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).



(آیه 32)- از آنجا که بشر نمى‏تواند بدون یک رهبر الهى باشد خداوند پیامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحید و آیین حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانکه آیه مى‏گوید: «و در میان آنها رسولى از خودشان فرستادیم که: پروردگار یکتا را بپرستید جز او معبودى براى شما نیست» (فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).

این همان چیزى بود که نخستین پایه دعوت همه پیامبران را تشکیل مى‏داد این نداى توحید بود که زیر بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.
«با این همه از شرک و بت پرستى پرهیز نمى‏کنید» (أَ فَلا تَتَّقُونَ).منظور «قوم ثمود» است که در سر زمینى در شمال حجاز زندگى مى‏کردند و پیامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، آنها کفر ورزیده و راه طغیان پیش گرفتند، سرانجام به وسیله صیحه آسمانى (صاعقه‏اى مرگبار) از میان رفتند.


(آیه 33)- به هر حال ببینیم عکس العمل این قوم سرکش در برابر نداى توحیدى این پیامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در این آیه مى‏گوید: «ولى اشرافیان (خود خواه) از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب مى‏کردند، و در زندگى دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم گفتند: این بشرى است مثل شما، از آنچه شما مى‏خورید مى‏خورد، و از آنچه مى‏نوشید مى‏نوشد» پس چگونه مى‏تواند پیامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).

آرى! چون دعوت این پیامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مى‏دیدند و مزاحم منافع نامشروع و استکبار بى‏دلیلشان، به ستیزه برخاستند، درست با همان منطقى که سرکشان قوم نوح داشتند.



(آیه 34)- سپس به یکدیگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت کنید بطور قطع زیانکارید»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).




(آیه 35)- سپس به انکار معاد که همیشه قبول آن سدى بر سر راه خودکامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آیا (این مرد) به شما وعده مى‏دهد هنگامى که مردید و خاک و استخوان (پوسیده) شدید باز هم از قبرها بیرون مى‏آیید» و حیات نوینى را آغاز مى‏کنید؟! (أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ).




(آیه 36)- «هیهات! هیهات! از این وعده‏هایى که به شما داده مى‏شود» وعده‏هاى بى‏اساس و تو خالى! (هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ).

اصلا مگر ممکن است انسانى که مرد و خاک شد و ذرات آن به هر سو پراکنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنین چیزى محال است محال!


(آیه 37)- سپس با این سخن، انکار معاد را تأکید بیشترى کردند که: «مسلما غیر از این زندگى دنیاى ما چیزى در کار نیست، پیوسته گروهى از ما مى‏میریم و نسل دیگرى جاى ما را مى‏گیرد (و بعد از مرگ دیگر هیچ خبرى نیست!) و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).



(آیه 38)- سرانجام به عنوان یک جمع‏بندى در اتهامى که نسبت به پیامبرشان داشتند چنین گفتند: «او فقط مردى دروغگوست که بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ).



(آیه 39)- هنگامى که غرور و طغیان آنها از حد گذشت و بى‏شرمى را در انکار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پیامبرشان به آخرین حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، این پیامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا کرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تکذیبهاى آنها یارى کن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ).

آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مى‏خواستند زدند، تو مرا کمک فرما.


(آیه 40)- پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از کار خود پشیمان خواهند گشت» و میوه درخت تلخى را که نشانده‏اند خواهند چشید (قالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ). اما زمانى پشیمان مى‏شوند که سودى به حالشان ندارد.



(آیه 41)- و همین طور شد «ناگهان صیحه آسمانى آنها را به حق زیر ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ).

صاعقه‏اى مرگبار با صدایى وحشت انگیز و مهیب فرود آمد، همه جا را تکان داد و در هم کوبید و ویران کرد، و اجساد بى‏جان آنها را روى هم ریخت، به قدرى سریع و کوبنده بود که حتى قدرت فرار از خانه‏هاشان پیدا نکردند و در درون همان خانه‏هایشان مدفون گشتند.
چنانکه قرآن در پایان این آیات مى‏گوید: «ما آنها را همچون خار و خاشاک در هم کوبیده شده روى سیلاب قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
این در حقیقت نتیجه گیرى نهایى از کل این آیات است که آنچه در این ماجرا گفته شد از انکار و تکذیب آیات الهى و انکار معاد و رستاخیز سر چشمه مى‏گیرد، و نتیجه دردناک آن، مخصوص جمعیت و گروه معینى نیست، بلکه همه ستمگران را در طول تاریخ شامل مى‏شود.




(آیه 42)- اقوام سرکش یکى بعد از دیگرى هلاک شدند: پس از پایان داستان قوم ثمود، قرآن در اینجا به اقوام دیگرى که بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى کار آمدند اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس اقوام دیگرى را پس از آنها پدید آوردیم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ).

چرا که این قانون و سنت خداوند بزرگ است که فیض خود را قطع نمى‏کند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تکامل نوع بشر شدند آنها را کنار زده و این قافله را در مسیرش همچنان پیش مى‏برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۰
* مسافر
سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ

۳۴۳ . صفحه ۳۴۳


سوم آذر :



نفیسه :



(آیه 18)- این آیه به یکى دیگر از مظاهر قدرت الهى که از برکات آسمانى و زمین محسوب مى‏شود یعنى باران اشاره کرده، مى‏گوید: «و از آسمان آبى به اندازه معین نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).

نه آن قدر زیاد که زمینها را در خود غرق کند، و نه آنقدر کم که تشنه کامان در جهان گیاهان و حیوانات سیراب نگردند.
سپس به مسأله مهمترى در همین رابطه که مسأله ذخیره آبها در منابع زیر زمینى است پرداخته، مى‏گوید: «و آن را در زمین (در جایگاه مخصوصى) ساکن نمودیم و ما بر از بین بردن آن کاملا قادریم» (فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ).
مى‏دانیم قشر روئین زمین از دو طبقه کاملا مختلف تشکیل یافته خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذپذیر و قشر زیرین را نفوذناپذیر قرار داده تا آبها در زمین فرو روند و در منطقه نفوذناپذیر مهار شوند و ذخیره گردند، و بعدا از طریق چشمه‏ها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى‏آنکه بگندند و تولید مزاحمت کنند یا آلودگى پیدا کنند.



(آیه 19)- در این آیه به دنبال نعمت پربرکت باران به محصولاتى که از آن مى‏روید اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس به وسیله آن، باغهایى از درختان نخل و انگور براى شما ایجاد کردیم، باغهایى که در آن میوه‏هاى بسیار است و از آن مى‏خورید» (فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فِیها فَواکِهُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).




(آیه 20)- بعد به یکى دیگر از درختان پربرکتى که از همین آب باران پرورش مى‏یابد اشاره کرده، مى‏گوید: «و (نیز علاوه بر این باغهاى نخل و انگور و میوه‏هاى دیگر) درختى را که از طور سینا مى‏روید [زیتون‏] و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان فراهم مى‏آید» آفریدیم (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ).




(آیه 21)- بعد از بیان گوشه‏اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گیاهان که به وسیله آب باران پرورش مى‏یابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حیوانات پرداخته، مى‏گوید: «و در چهارپایان براى شما عبرت بزرگى است» (وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).

سپس این عبرت را چنین شرح مى‏دهد: «ما از آنچه در درون آنهاست شما را سیراب مى‏کنیم» (نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها).
آرى! شیر گوارا این غذاى نیروبخش و کامل را از درون این حیوانات، از لابلاى خون و مانند آن بیرون مى‏فرستیم تا بدانید چگونه خداوند قدرت دارد از میان چنین اشیاء ظاهرا آلوده‏اى یک نوشیدنى به این پاکى و گوارایى بیرون فرستد.
سپس اضافه مى‏کند: مسائل عبرت‏انگیز و برکات حیوانات منحصر به شیر نیست بلکه «براى شما در آنها منافع بسیارى است و از گوشت آنها نیز مى‏خورید» (وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).



(آیه 22)- از همه اینها گذشته، از چهارپایان به عنوان مرکبهاى راهوار در خشکى و از کشتیها براى دریاها استفاده کرده «و بر آنها و کشتیها سوار مى‏شوید»َ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

این همه آثار و خواص و فوائد در این حیوانات به راستى مایه عبرت است، هم انسان را به آفریننده این همه نعمت آشنا مى‏سازد و هم حس شکرگزارى را در او برمى‏انگیزد.



(آیه 23)- منطق کوردلان مغرور: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از توحید و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرینش بود، همین مطلب را در این آیه و آیات آینده از زبان پیامبران بزرگ و در لابلاى تاریخ آنها بیان مى‏کند.

نخست از نوح نخستین پیامبر اولوا العزم و منادى توحید شروع کرده، مى‏گوید: «و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس او به آنها گفت: اى قوم من! خداوند یکتا را بپرستید که جز او معبودى براى شما نیست» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
«آیا (با این بیان روشن از پرستش بتها) پرهیز نمى‏کنید»؟ (أَ فَلا تَتَّقُونَ).



(آیه 24)- «جمعیت اشرافى (و مغرور که چشمها را در ظاهر پر مى‏کنند و از درون خالى هستند) از قوم نوح که کافر بودند، گفتند: این مرد جز بشرى همچون شما نیست که مى‏خواهد بر شما برترى جوید» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ).

و به این ترتیب انسان بودنش را نخستین عیبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند که او یک فرد سلطه‏جو است.
سپس افزودند: «و اگر خدا مى‏خواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مى‏کرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً).
و براى تکمیل این استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنین چیزى را از نیاکان پیشین خود نشنیده‏ایم» که انسانى دعوى نبوّت کند و خود را نماینده خدا بداند! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ).



(آیه 25)- ولى این سخنان بى‏اساس در روح این پیامبر بزرگ اثر نکرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مى‏داد و نشانه‏اى از برترى‏جویى و سلطه طلبى در کار او نبود، لذا او را به اتهام دیگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و دیوانگى» بود که همه پیامبران الهى و رهبران راستین را در طول تاریخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است که به نوعى جنون مبتلاست، پس مدتى در باره او صبر کنید» تا مرگش فرا رسد و یا از این بیمارى رهایى یابد!

(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).



(آیه 26)- پایان عمر یک قوم سرکش! در آیات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را که دشمنان نوح به او زدند خواندیم ولى از آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى‏شود که اذیت و آزار این قوم سرکش تنها منحصر به این امور نبود بلکه با هر وسیله‏اى توانستند او را در فشار و سختى قرار دادند و نوح هنگامى که از تلاشهاى خود مأیوس شد و جز گروه اندکى ایمان نیاوردند از خدا تقاضاى کمک کرد چنانکه در این آیه مى‏خوانیم: «گفت: پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهایى که کردند یارى کن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِما کَذَّبُونِ).




(آیه 27)- در اینجا فرمان پروردگار فرا رسید و مقدمات نجات نوح و یاران اندکش و نابودى مشرکان لجوج فراهم شد.

«ما به نوح وحى کردیم که: کشتى را در حضور ما مطابق وحى ما بساز» (فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
تعبیر «بِأَعْیُنِنا» (در برابر دیدگان ما) اشاره به این است که تلاش و کوشش تو در این راه در حضور ماست و تحت پوشش حمایت ما.
در ادامه مى‏فرماید: «پس هنگامى که فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است) از هر یک از انواع حیوانات یک جفت (نر و ماده) در کشتى سوار کن» (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
«و همچنین خانواده‏ات را مگر آنها [همسر و فرزند کافرت‏] که قبلا وعده هلاکشان داده شده است» (وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و باز اضافه مى‏کند: «و دیگر درباره ستمگران (که هم بر خویش ستم کردند و هم بر دیگران) با من سخنى مگو که آنها همگى غرق خواهند شد» و جاى شفاعت و گفتگو نیست (وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۹
* مسافر
دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ

342 . صفحه ۳۴۲


دوم آذر :


نفیسه :




سوره مؤمنون بیست و سومین سوره قران است.با شروع آن جزء هجدهم این مصحف عظیم نیز آغاز میشود.

این سوره در «مکّه» نازل شده و 118 آیه دارد.
محتواى سوره:
مجموع مطالب این سوره را مى‏توان به چند بخش تقسیم کرد:
بخش اول- از آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» تا چندین آیه بعد- بیانگر صفاتى است که مایه فلاح و رستگارى مؤمنان است.
بخش دوم به نشانه‏هاى مختلف خداشناسى، و آیات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى، اشاره کرده.
در بخش سوم به شرح سرگذشت عبرت‏انگیز جمعى از پیامبران بزرگ پرداخته است.
در بخش چهارم روى سخن را به مستکبران کرده، و با دلائل منطقى و گاه با تعبیرات تند و کوبنده به آنها هشدار مى‏دهد، تا دلهاى آماده به خود آید و راه بازگشت به سوى خدا را پیدا کند.
در بخش پنجم بحثهاى فشرده‏اى درباره معاد بیان کرده است.
و در بخش ششم از حاکمیت خداوند بر عالم هستى.
در بخش هفتم باز هم سخن از قیامت، حساب، جزا و پاداش نیکوکاران و کیفر بدکاران به میان مى‏آورد، و با بیان هدف آفرینش انسان سوره را پایان مى‏دهد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پایان زندگى او را با سعادت قرار مى‏دهد و جایگاه او در فردوس اعلى (بهشت برین) است، همراه پیامبران و رسولان».
البته این فضیلتها براى خواندن با اندیشه و تصمیم بر عمل است.
ان شاء الله



(آیه 1)- صفات برجسته مؤمنان! در آغاز این سوره به سرنوشت لذت بخش و پرافتخار- مؤمنان پیش از بیان صفات آنها- اشاره شده تا شعله‏هاى شوق و عشق را در دلها براى رسیدن به این افتخار بزرگ زنده کند.

مى‏فرماید:«مؤمنان رستگار شدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ). و به هدف نهایى خود در تمام ابعاد رسیدند.
«فلاح و رستگارى» معنى وسیعى دارد که هم پیروزیهاى مادى را شامل مى‏شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.



(آیه 2)- سپس به بیان این صفات پرداخته و قبل از هر چیز انگشت روى نماز گذارده، مى‏گوید: «آنها که در نمازشان خشوع دارند» (الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).

اشاره به این که نماز آنها الفاظ و حرکاتى بى‏روح و فاقد معنى نیست، بلکه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار و حضور قلب در آنها پیدا مى‏شود که از غیر او جدا مى‏گردند و به او مى‏پیوندند.
در حدیثى مى‏خوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مردى را دید که در حال نماز با ریش خود بازى مى‏کند، فرمود: «اگر در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نیز خاشع مى‏شد».
اشاره به این که خشوع یک حالت درونى است که در برون اثر مى‏گذارد.



(آیه 3)- دومین صفتى را که بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بیان مى‏کند این است که: «و آنها که از لغو و بیهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).

در واقع تمام حرکات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى‏کند، هدفى مفید و سازنده چرا که «لغو» به معنى کارها، سخنان و افکار بى‏هدف و بدون نتیجه مفید است.



(آیه 4)- سپس به سومین صفت مؤمنان راستین که جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها که زکات را انجام مى‏دهند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ).




(آیه 5)- چهارمین ویژگى مؤمنان را مسأله پاکدامنى و عفت کامل، و پرهیز از هرگونه آلودگى جنسى قرار داده، چنین مى‏گوید: «و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به (بى‏عفتى) حفظ مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).




(آیه 6)- «و تنها آمیزش جنسى به همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیرى از آنان ملامت نمى‏شوند» (إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).




(آیه 7)- از آنجا که غریزه جنسى سرکش‏ترین غرائز انسان است و خویشتن دارى در برابر آن نیاز به تقوا و پرهیزکارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد، در این آیه بار دیگر روى همین مسأله تأکید کرده، مى‏گوید: «و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند» (فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ).

تعبیر «به محافظت فروج» گویا اشاره به این است که اگر مراقبت مستمر و پى‏گیر در این زمینه نباشد، بیم آلودگى فراوان است.



(آیه 8)- در این آیه به پنجمین و ششمین صفت برجسته مؤمنان اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).

حفظ و اداى امانت و همچنین پایبند بودن به عهد و پیمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است.در مفهوم وسیع «امانت» امانتهاى خدا و پیامبران الهى و همچنین امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر یک امانتى از امانات او هستند، آیین حق، کتب آسمانى، دستور العملهاى پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اویند که مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مى‏کوشند.
همچنین حکومت از مهمترین ودیعه‏هاى الهى است که باید آن را به اهلش سپرد.



(آیه 9)- در این آیه آخرین ویژگى مؤمنان را که محافظت بر نمازهاست بیان کرده، مى‏گوید: «و آنها بر نمازشان مواظبت مى‏نمایند» (وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ).

جالب این که: نخستین ویژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرین صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مى‏شود و به نماز ختم مى‏گردد چرا که نماز مهمترین رابطه خلق و خالق است که هرگاه با آدابش انجام گیرد زمینه مطمئنى براى همه خوبیها و نیکیها خواهد بود.



(آیه 10)- بعد از ذکر این صفات ممتاز، نتیجه نهایى آن را به این صورت بیان مى‏کند: آرى! «آنها وارثانند» (أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ).



(آیه 11)- همان وارثانى «که بهشت برین را به ارث مى‏برند و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ).

«فردوس» به معنى بهشت برین و برترین باغهاى بهشت مى‏باشد، که طبق ظاهر آیات فوق مخصوص مؤمنانى است که داراى صفات بالا هستند به این ترتیب دیگر بهشتیان در مراحل پایین‏تر قرار دارند.



(آیه 12)- مراحل تکامل جنین در رحم مادر: این آیه و قسمتى از آیات آینده، طرق اساسى تحصیل معرفت را نشان مى‏دهد، نخست دست انسان را گرفته و به کاوش در اسرار درون و «سیر در عالم انفس» وا مى‏دارد، و در آیاتى که بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى‏دهد و به «سیر آفاقى» مى‏پردازد.

نخست مى‏گوید: «ما انسان را از چکیده و خلاصه‏اى از گل آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).



(آیه 13)- «سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ).

در حقیقت آیه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى‏کند که همه به خاک باز مى‏گردند و از گل برخاسته‏اند، اما در این آیه به تداوم نسل آدم از طریق ترکیب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى‏دهد.
تعبیر از رحم به «قَرارٍ مَکِینٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعیت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترین نقطه بدن که از هر طرف کاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دنده‏ها از یک سو، استخوان نیرومند لگن خاصره از سوى دیگر، پوششهاى متعدد شکم از سوى سوم حفاظتى که از ناحیه دستها به عمل مى‏آید از سوى چهارم، همگى شواهد این قرارگاه امن و امان است.



(آیه 14)- بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سیر نطفه در رحم مادر و چهره‏هاى گوناگون خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را به صورت مضغه [چیزى شبیه گوشت جویده شده‏] و مضغه را به صورت استخوانهایى در آوردیم، و بر استخوانها گوشت پوشاندیم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).

جمله «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» یک معجزه علمى است که پرده از روى این مسأله که در آن روز براى هیچ کس روشن نبود بر مى‏دارد، زیرا قرآن نمى‏گوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان و گوشت کردیم، بلکه مى‏گوید: ما مضغه را تبدیل به استخوان کردیم و بر استخوانها لباس گوشت پوشاندیم، اشاره به این که مضغه نخست تبدیل به استخوان مى‏شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى‏پوشاند.
و در پایان آیه به آخرین مرحله که در واقع مهمترین مرحله آفرینش بشر است با یک تعبیر سربسته و پرمعنى اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس ما آن را آفرینش تازه‏اى دادیم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
این همان مرحله‏اى است که جنین وارد حیات انسانى مى‏شود، که در روایات اسلامى از آن تعبیر به مرحله «نفخ روح» (دمیدن روح در کالبد) شده، و اینجاست که انسان را از همه جهان ممتاز مى‏سازد، و به او شایستگى خلافت خدا در زمین را مى‏دهد.
 «پس بزرگ و پر برکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است» (فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ).
آفرین بر این قدرت نمایى بى‏نظیر که در ظلمتکده رحم این چنین تصویر بدیعى با این همه عجائب و شگفتیها،بر قطره آبى نقش مى‏زند.
آفرین بر آن علم و حکمتى که این همه استعداد و لیاقت و شایستگى را در چنین موجود ناچیزى ایجاد مى‏کند آفرین بر او و بر خلقت بى‏نظیرش.



(آیه 15)- این آیه از مسأله توحید و شناخت مبدء به طرز زیبا و ظریفى به مسأله «معاد» منتقل مى‏شود، و مى‏گوید: این انسان با همه شگفتیهایش تا ابد زنده نمى‏ماند، زمانى فرا مى‏رسد که این ساختمان عجیب از هم فرو مى‏ریزد و «شما بعد از این زندگى همگى مى‏میرید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ).




(آیه 16)- ولى براى این که این تصور پیش نیاید که با مردن انسان همه چیز پایان مى‏گیرد پس این آفرینش با این همه شکوه و عظمت براى این چند روز زندگى امرى بیهوده بوده است بلافاصله مى‏افزاید: «سپس در روز قیامت (بار دیگر به زندگى باز مى‏گردید و) برانگیخته مى‏شوید» البته در سطحى عالیتر و در جهانى وسیعتر و گسترده‏تر (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ).




(آیه 17)- باز هم نشانه‏هاى توحید: پس از ذکر آیات انفسى اکنون به جهان برون و آیات آفاقى مى‏پردازد، و عظمت آفرینش را در آسمان و زمین منعکس مى‏کند مى‏فرماید: «ما بر بالاى سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان‏] قرار دادیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ).

ممکن است این راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممکن است مدار گردش ستارگان آسمان- درباره آسمانهاى هفتگانه در  تفسیر آیه 29 سوره بقره سخن گفته‏ شده.
و از آنجا که تعدّد عوالم و طرق آنها ممکن است این توهم را به وجود آورد که آیا این وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد که آفریدگار از آنها غافل گردد، در پایان آیه بلافاصله مى‏فرماید: «و ما (هرگز) از آفرینش (خلق) خود غافل نبوده‏ایم» (وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ).



اعظم :



ایه 1: فقط مومنین پیروز و رستگارند


اول اینکه یادمون باشه
ایمان فقط در مرحله حرف و در حد علم نیست
ایمان یعنی وقتی به چیزی علم پیدا کردیم در عمل ملتزم به اون باشیم

چنین اعتقادیمارا به فلاح و رستگاری میرسونه
معنای دیگه این جمله اینه که کافرین با همه انکانات و تجهیزاتشون و رفاهشون هرگز به پیروزی نایل نمیشن



ایه 2:

هر نمازی ادن رو به فلاح نمی رسونه
نمازی که ادم توش خاشع باشه
پیروزی تو اونه



ایه 2:

ایمانی که به ادم رستگاری میده
تو نماز ادم باعث خشوع میشه

خشوع یعنی توجه از همه خلق کنده میشه و جلب خداوند میشه



ایه 3:

این ایه رو تو گروه معرفت یه چیزایی راجع بهش نوشتم همین جا میذارمش


👆این همون عن الغو معرضون هستش

که پریروز دوستمون گفتن  روش بحث کنیم

ما قکر میکنیم بیهوده ها روی ما تاثیری ندارن
هر چی پاک تر باشی تاثیر بیهوده ها و لغو ها رو در وجودت بیشتر میفهمی

مثل یه اینه تمیز
یه لک کوچیک روش پیداست

ولی رو اینه کثیف حال یه لک دیگه هم بیاد دیده نمیشه و نمی فهمی چی شد



لغو یعنی هر کاری که برای طاعت و عبادت خداوند نباشه



یعنی کارهای دنیایی رو اهل ایمان دنبالشن که توش خیری برای اخرت باشه




و جالبه که ننوشته به کلی لغو رو ترک میکنن

نوشته اعراض میکنن
چون هر چی هم ادم اهل ایمان باشه
باز در معرض خطا و لغزش هستش



ایه 8:

مراعات عهدها و پیمانها
بچه ها خیلی مهمه

در قرآن از عهدعلاوه بر نذر و سوگندبه پذیرش توحید هم گفته شده


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۹
* مسافر
يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ب.ظ

341 . صفحه 341



اول آذر :



نفیسه :



(آیه 73)- معبودانى ضعیفتر از یک مگس! در این آیه ترسیم جالب و گویایى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى، و ضعف و ناتوانى آنها، بیان مى‏کند، و بطلان اعتقاد مشرکان را به روشنترین وجهى آشکار مى‏سازد.
روى سخن را به عموم مردم کرده، مى‏گوید: «اى مردم! در اینجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهید» و دقیقا به آن بیندیشید (یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).
«کسانى را که شما غیر از خدا مى‏خوانید هرگز نمى‏توانند مگسى بیافرینند هر چند براى این کار اجتماع کنند و دست به دست یکدیگر بدهند» (إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفکران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرینش مگسى نیستند.
بنابراین چگونه مى‏خواهید شما اینها را هم ردیف پروردگار بزرگى قرار دهید که آفریننده آسمانها و زمین و هزاران هزار نوع موجود زنده در دریاها و صحراها و جنگلها و اعماق زمین است.
سپس اضافه مى‏کند: نه تنها قادر نیستند مگسى بیافرینند بلکه از مقابله با یک مگس نیز عاجزند چرا که «اگر مگس چیزى از آنها را برباید نمى‏توانند آن را باز پس گیرند»! (وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).
آرى! «هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان» هم این عابدان و هم آن معبودان (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).


(آیه 74)- قرآن بعد از بیان مثال زنده فوق، نتیجه گیرى مى‏کند که: «خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند» (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).
به قدرى در معرفت و شناسایى خدا، ضعیف و ناتوانند که خداوند با آن عظمت را تا سرحد این معبودهاى ضعیف و بى‏مقدار تنزل دادند، و آنها را شریک او شمردند، که اگر کمترین معرفتى درباره خدا داشتند بر این مقایسه خود مى‏خندیدند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
او بر همه چیز قادر و تواناست و هیچ کس را قدرت مقابله با او نیست.


(آیه 75)-
شأن نزول:
بعضى از مشرکان مانند «ولید بن مغیره» (که مغز متفکر آنان محسوب مى‏شد) به هنگام مبعوث شدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با تعجب و انکار مى‏گفتند:
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا: «آیا از میان همه ما وحى الهى بر محمّد (این یتیم فقیر و تهى دست امت ما) نازل شده است»؟
آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت که: انتخاب انبیاء و فرشتگان براى رسالت روى معیار شایستگى و معیار معنویت آنها بوده است.
تفسیر:
با توجه به این که در آیات گذشته سخن از توحید و شرک و معبودهاى پندارى مشرکان در میان بود، و با توجه به این که جمعى از مردم، فرشتگان یا بعضى از پیامبران را براى عبادت برگزیدند، قرآن در این آیه مى‏گوید:
همه رسولان الهى، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مى‏گزیند و همچنین از انسانها» (اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئیل، و از انسانها فرستادگانى همچون پیامبران بزرگ الهى. و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
یعنى چنان نیست که خداوند مانند انسانها از کار رسولانش در غیابشان بى‏خبر باشد، بلکه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است.


(آیه 76)- سپس اشاره به مسؤولیت در ابلاغ رسالت از یک سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى دیگر کرده، مى‏گوید: «خداوند آنچه را در پیش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مى‏داند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
هم از آینده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده‏اند.
«و همه کارها به خدا باز مى‏گردد» و همه در برابر او مسؤولند (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
تا مردم بدانند فرشتگان و پیامبران الهى نیز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسؤولیت در پیشگاه او، و از خود چیزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است، نه این که معبودان و خدایانى باشند در برابر اللّه.


(آیه 77)- پنج دستور سازنده و مهم! در این آیه و آیه بعد روى سخن را به افراد با ایمان کرده و یک سلسله دستورات کلى و جامع را که حافظ دین و دنیا و پیروزى آنها در تمام صحنه‏هاست بیان مى‏دارد و با این حسن ختام، «سوره حج» پایان مى‏گیرد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! رکوع کنید، و سجده به جا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).


(آیه 78)- سپس پنجمین دستور را در زمینه جهاد صادر کرده، مى‏گوید:
«و در راه خدا جهاد کنید و حقّ جهادش را ادا نمایید» (وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ).
«جهاد» در اینجا به معنى هرگونه جهاد و کوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نیکیها، و مبارزه با هوسهاى سرکش (جهاد اکبر) و پیکار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) است.
«حقّ جهاد» نیز معنى وسیعى دارد که از نظر کیفیت و کمیت و مکان و زمان و سایر جهات از جمله خلوص نیّت، همه را شامل مى‏شود.
و از آنجا ممکن است این تصور پیدا شود، این همه دستورات سنگین که هر یک از دیگرى جامعتر و وسیعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعیف قرار داده شده است؟ در دنباله آیه مى‏فرماید: «او شما را برگزید» (هُوَ اجْتَباکُمْ). و اینها همه دلیل لطف الهى نسبت به شماست. اگر برگزیدگان خدا نبودید این مسؤولیتها بر دوش شما گذارده نمى‏شد.
و در تعبیر بعد مى‏فرماید: «او کار سنگین و شاقى در دین (اسلام) بر شما نگذارده است» (وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ). یعنى اگر درست بنگرید اینها تکالیف شاقى نیستند، بلکه با فطرت پاک شما هماهنگ و سازگارند.
در سومین تعبیر مى‏گوید: از این گذشته «از آیین پدرتان ابراهیم» پیروى کنید (مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ).
سپس تعبیر دیگرى در این زمینه دارد مى‏گوید: «او شما را در کتابهاى پیشین، مسلمان نامید و همچنین در این کتاب آسمانى» (هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا).
و مسلمان کسى است که این افتخار را دارد که در برابر همه فرمانهاى الهى تسلیم است. سرانجام پنجمین و آخرین تعبیر شوق آفرین را درباره مسلمانان کرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «هدف این بوده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم»! (لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ).
در پایان این آیه بار دیگر وظائف پنجگانه پیشین را در تعبیرات فشرده‏ترى به عنوان تأکید چنین باز گو مى‏کند: «اکنون (که چنین است و شما داراى این امتیازات و افتخارات هستید) نماز را بر پا دارید، زکات را بدهید و به (آیین حق و ذیل عنایت) پروردگار تمسک جویید» (فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).
که «مولى و سرپرست و یار و یاور شما اوست» (هُوَ مَوْلاکُمْ).
«چه مولى و سرپرست خوبى، و چه یار و یاور شایسته‏اى» (فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ).
یعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذیل عنایت پروردگار تمسک جویید به خاطر آن است که او برترین و بهترین مولى و شایسته‏ترین یار و یاور است.





درسهایی از سوره شریفه حج

78-هو مولاکم فنعم المولی و نعم النصیر
1،2-تنها ایمان به قیامت کافی نیست بلکه همواره باید به یاد آن روز سخت باشیم تا دلداده و وابسته دنیا نگردیم.
4-شیطان فقط کسانی را گمراه میکند که تن به دوستی او داده اند.
9-بی شک کیفرهای الهی با رفتارهای ناپسند انسان تناسب دارد و کیفر تکبر،خواری ورسوایی است.
16-قران وسیله هدایت بشر است و این خداوند بزرگ است که انسان را هدایت میکند. کسی از هدایت قران بهره مند میگردد که نور پروردگار بر دلش بتابد و به او ایمان آورد.
18-تمام هستی تسلیم امر پروردگار عالم است.مراقب باشیم ما انسانها وصله ناهمگونی در این مجموعه عظیم نباشیم.
25-حرمت مراکز دینی و محلهای عبادت باید حفظ شود و از هرگونه رفتار ناشایست نسبت به عبادت کنندگان باید جلوگیری به عمل آید.
26-خدمت به مسجد ونظافت و نظیر آن کاری ابراهیمی است.
35-زمینه وبستر همه کمالات انسانی،تقوا وپروای از خداست که باعث تقویت روحیه صبر و پایداری در انسانها میشود.
37-آن ذات لایتناهی نیازی به عبادت هرچند بی عیب ونقص ما ندارد.هر دستور عبادی کلاسی است برای رشد و کمال خود انسان در جهت تقرب به معبود.
40-یکی ازبرنامه های دشمنان نابودی مراکز دینی است.زیرا این مراکز همواره مردم را به یاد خدا انداخته و اجازه زیر بار ظلم رفتن را به آنها نمیدهد.
41-خالقمان را با خود مقایسه نکنیم.رحمت او بر غضبش سبقت دارد و به محض گناه انسان، او را کیفر نمیکند.
52-برنامه ریزی شیطان و یارانش برای ایجاد شک و تردید در آیات خداوند ،یک جریان دایمی است.مومنان نیز برای مقابله باید برنامه ریزی مناسبی کنند.
54-دانش حقیقی آن است که به آدمی قدرت تشخیص حق از باطل بدهد و او را در برابر حق فروتن سازد.


55-شک و تردید اگر مقدمه تحقیق و فهم حقیقت شود ارزشمند است. ولی اگر تا پایان عمر استمرار یابد، موجب انحراف و گمراهی در بشر میگردد.
58-مهم حرکت در راه خداست ،اینکه سرانجام انسان به مرگ بیانجامد یا شهادت ،در ید اختیار او نیست.
60-عفو و رحمت در کنار کیفر و مجازات از اخلاق الهی است.
62-حق حقیقی خداوند است و معیار شناخت حق آن چیزی است که از سوی او به بشر رسیده است.
68-مجادله تا جایی پذیرفته است که بیانگر حق باشد.اما اگر یکی از طرفین از روی لجاجت بر عقیده خود پافشاری کند،باید آن را رها کرد و به خدا واگذار نمود.
71-ظلم وستم فقط در حیطه امور اجتماعی نیست بلکه هرگونه اعمال سلیقه در امور دینی نیز میتواند نوعی ستم به خود،مکتب وآیین باشد.
72-کسی که ازدلیل و منطق بهره ای ندارد،برای دفاع از افکار غیرمنطقی خود دست به حمله و هجوم میزند که نشان دهنده ضعف و ناتوانی او در منطق و استدلال است.
73-آفریده های خداوند را کوچک نشماریم هرچند پشه یا مگس باشند.
77-عبادت خالق به همراه خدمت به خلق راه سعادت را برای انسان هموار میسازد.
78-تنها به نام اسلام و مسلمانی اکتفا نکنیم زیرا ایمان بدون عمل کارساز و موثر نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۵۵
* مسافر
شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۴۹ ب.ظ

340 . صفحه 340



سی ام آبان :


نفیسه :


(آیه 65)- این آیه به نمونه دیگرى از این قدرت بى‏پایان در زمینه تسخیر موجودات براى انسانها اشاره کرده، مى‏فرماید: «آیا ندیدى که خداوند آنچه را در زمین است مسخر شما کرد» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ). و همه مواهب و امکانات آن را در اختیار شما قرار داد تا هر گونه بخواهید از آن بهره بگیرید.

«و همچنین کشتیها را در حالى که در دریاها به فرمان او به حرکت در مى‏آیند» و سینه آبها را مى‏شکافند و به سوى مقصدها پیش مى‏روند (وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
از این گذشته «خداوند آسمان را در جاى خود نگه مى‏دارد تا بر زمین جز به فرمان او فرود نیفتد» (وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند: «خداوند نسبت به مردم مهربان و رحیم است» (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ).


(آیه 66)- سرانجام در این آیه از قدرت پروردگار در مهمترین مسأله جهان هستى، یعنى مسأله حیات و مرگ سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «و او کسى است که شما را زنده کرد» خاک بى‏جان بودید لباس حیات بر شما پوشانید (وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ).
«سپس (بعد از طى دوره حیات) شما را مى‏میراند» (ثُمَّ یُمِیتُکُمْ). و به همان خاک که از آن برخاستید باز مى‏گردید.
«و دیگر بار (در رستاخیز) حیاتى نوین به شما مى‏بخشد» (ثُمَّ یُحْیِیکُمْ). و سر از خاک مرده بر مى‏آورید و آماده حساب و جزا مى‏شوید.
اما با این حال «این انسان (در برابر این همه نعمتهایى که خدا در زمین و آسمان در جسم و جان به او ارزانى داشته) کفران کننده و ناسپاس است» و با دیدن این همه نشانه‏هاى روشن، ذات پاک او را انکار مى‏کند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ).


(آیه 67)- هر امتى عبادتى دارد: در بحثهاى گذشته گفتگوهایى پیرامون مشرکان داشتیم، از آنجا که مشرکان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم، جر و بحثهایى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیرامون مسائل و احکام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهایى از احکام شرایع پیشین را نقطه ضعفى براى شریعت اسلام مى‏پنداشتند در حالى که این دگرگونیها نه تنها ضعف نبود بلکه یکى از برنامه‏هاى تکامل ادیان محسوب مى‏شد، لذا در این آیه مى‏فرماید «براى هر امتى عبادتى قرار دادیم تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند» (لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ).
آیه گویاى این حقیقت است که امتهاى پیشین هر کدام برنامه‏اى مخصوص به خود داشتند که در آن شرایط خاص از نظر زمان و مکان و جهات دیگر کاملترین برنامه بوده است، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرایط لازم بود احکام تازه‏ترى جانشین آنها شود.
لذا به دنبال این سخن اضافه مى‏کند: «پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند» (فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ).
به سوى پروردگارت دعوت کن که بر هدایت مستقیم قرار دارى» و راه راست همین است که تو مى‏پویى (وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ).
هرگز گفتگوها و ایرادهاى بى‏پایه آنان در روحیه تو کمترین اثرى نگذارد که دعوتت به سوى خداست، و مسیر تو هدایت، و راهت مستقیم است!


(آیه 68)- «و اگر آنها با تو به جدال برخیزند (و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها) بگو: خدا از اعمالى که شما انجام مى‏دهید آگاهتر است» (وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).


(آیه 69)- «و خداوند روز قیامت در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مى‏کند» (اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ). در صحنه قیامت که صحنه بازگشت به توحید و یکپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقایق را براى همه شما آشکار مى‏سازد.


(آیه 70)- و از آنجا که قضاوت و داورى در قیامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نیاز به علم و آگاهى وسیعى به همه آنها دارد، در این آیه اشاره به علم بى‏پایان خدا کرده، چنین مى‏گوید: «آیا نمى‏دانى که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است مى‏داند»؟ (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
آرى «همه اینها در کتابى ثبت است» (إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ).
کتاب علم بى‏پایان خداوند، کتاب عالم هستى و جهان علت و معلول،جهانى که چیزى در آن گم نمى‏شود و نابود نمى‏گردد.
و لذا در آخرین جمله مى‏فرماید: «این بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ). چرا که همگى موجودات با تمامى خصوصیاتشان نزد او حضور دارند.


(آیه 71)- باز قرآن سخن از مشرکان و برنامه‏هاى غلط آنها مى‏گوید.
و از آنجا که یکى از روشنترین دلائل بطلان شرک و بت پرستى این است که هیچ گونه دلیل عقلى و نقلى بر جواز این عمل دلالت نمى‏کند، در این آیه مى‏فرماید:
«و آنها غیر از خدا چیزهایى را مى‏پرستند که هیچ گونه دلیلى خداوند براى آن نازل نکرده است» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در واقع این ابطال اعتقاد بت پرستان است که معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده، و این بتها شفیعان درگاه او مى‏باشند.
سپس اضافه مى‏کند: آنها معبودهایى را مى‏پرستند که: «علم و دانشى به حقانیت آنها ندارند» (وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ). یعنى نه از طریق دستور الهى، و نه از طریق دلیل عقل هیچ حجت و برهانى براى کار خود مطلقا ندارند.
بدیهى است کسى که در اعتقاد و اعمال خود متکى به دلیل روشنى نیست، ستمگر است، هم به خویش ستم کرده، و هم به دیگران، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هیچ کس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پایان آیه مى‏گوید:
«و براى ستمکاران یاور و راهنمایى نیست» (وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).


(آیه 72)- سپس به عکس العمل بت پرستان در برابر آیات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که آیات روشن ما (که بهره گیرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است) بر آنها خوانده مى‏شود، در چهره کافران آثار انکار را به خوبى مشاهده مى‏کنى» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ).
در حقیقت هنگام شنیدن این آیات بینات، تضادى در میان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پیدا مى‏شود، و چون حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند، بى‏اختیار آثار آن در چهره‏هاشان به صورت علامت انکار نقش مى‏بندد.نه تنها اثر انکار و ناراحتى در چهره‏هاشان نماینان مى‏شود، بلکه بر اثر شدت تعصب و لجاج «نزدیک است برخیزند و با مشتهاى گره کرده خود به کسانى که آیات ما را بر آنها مى‏خوانند حمله کنند»! (یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
قرآن در برابر این بى‏منطقان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا (مى‏خواهید) من شما را به بدتر از این خبر دهم! (بدتر از این) همان آتش سوزنده [دوزخ‏] است»! (قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ).
یعنى اگر به زعم شما این آیات بینات الهى شر است، چون با افکار منحرف و نادرستتان هماهنگ نیست، من، بدتر از این را به شما معرفى مى‏کنم، که همان مجازات دردناک الهى است که در برابر این لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.
همان آتش سوزانى «که خداوند به کافران وعده داده، و بد سرانجامى است» (وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ). در حقیقت در برابر این آتش مزاجان پرخاشگر که شعله‏هاى عصبیت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نیست! چرا که همیشه مجازات الهى تناسب نزدیکى با چگونگى گناه و عصیان دارد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۹
* مسافر
جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

339 . صفحه 339


بیست و نهم آبان :


نفیسه :



(آیه 56)-این آیه به حاکمیت مطلقه پروردگار در روز رستاخیز اشاره، کرده مى‏گوید: «حکومت و فرمانروایى در آن روز مخصوص خداست» (الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).

البته این اختصاص به روز قیامت ندارد، امروز و همیشه حاکم و مالک مطلق خداست، منتهى در صحنه قیامت بیش از هر زمان این حقیقت آشکار مى‏گردد که حاکم و مالک تنها اوست.
و چون مالک حقیقى اوست، حاکم حقیقى هم او خواهد بود، لذا «او در میان همه انسانها (اعم از مؤمن و کافر) حکومت و داورى مى‏کند» (یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ).
و نتیجه آن همان است که قرآن به دنبال این سخن فرموده: «پس آنها که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهاى پرنعمت بهشت قرار دارند» باغهایى که همه مواهب در آن جمع است و هر خیر و برکتى که بخواهند در آن موجود است (فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).


(آیه 57)- «اما آنها که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوارکننده‏اى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
عذابى که آنها را پست و حقیر مى‏کند و در برابر آن همه گردنکشیها و خود برتربینیها و استکبار در برابر خلق خدا آنها را به پایینترین مرحله ذلت مى‏کشاند.


(آیه 58)- و از آنجا که در آیات گذشته سخن از مهاجرانى به میان آمد که از خانه و کاشانه خود به خاطر نام «اللّه» و حمایت از آیین او بیرون رانده شدند، در این آیه از آنها به عنوان یک گروه ممتاز یاد کرده، مى‏گوید: «و کسانى که در راه خدا هجرت کردند، سپس شربت شهادت نوشیدند و یا به مرگ طبیعى از دنیا رفتند خداوند به همه آنها روزى نیکویى مى‏دهد (و از نعمتهاى ویژه‏اى برخوردار مى‏کند) چرا که او بهترین روزى دهندگان است» (وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
بعضى از دانشمندان شأن نزولى براى این آیه ذکر کرده‏اند که خلاصه‏اش چنین است: «هنگامى که مهاجران به مدینه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبیعى از دنیا رفتند، در حالى که بعضى شربت شهادت نوشیدند، در این هنگام گروهى تمام فضیلت را براى شهیدان قائل شدند، آیه فوق نازل شد و هر دو دسته را مشمول بهترین نعمتهاى الهى معرفى کرد، لذا بعضى از مفسران از این تعبیر چنین نتیجه گرفتند که مهم جان دادن در راه خداست چه از طریق شهادت باشد و چه از طریق مرگ طبیعى، هر کس براى خدا و در راه خدا بمیرد مشمول ثواب شهیدان است.


(آیه 59)- و در این آیه نمونه‏اى از این رزق حسن را بازگو کرده، مى‏گوید:
«خداوند آنها را در محلى وارد مى‏کند که از آن راضى و خشنود خواهند بود» (لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ).
اگر در این جهان از منزل و مأواى خود به ناراحتى تبعید و اخراج شدند خداوند در جهان دیگر آنها را در منزل و مأوایى جاى مى‏دهد که از هر نظر مورد رضایت آنهاست.و در پایان مى‏فرماید: «و خداوند دانا و بردبار است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ). از اعمال بندگانش با خبر و در عین حال بردبار است و در مجازات و کیفر عجله نمى‏کند تا مؤمنان در این میدان آزمایش پرورش یابند و آزموده شوند.


(آیه 60)-
شأن نزول:
در بعضى از روایات آمده است که جمعى از مشرکان مکّه با مسلمانان روبرو شدند در حالى که فقط دو شب به پایان ماه محرم باقى مانده بود، مشرکان به یکدیگر گفتند: یاران محمّد صلّى اللّه علیه و آله در ماه محرم دست به پیکار نمى‏زنند و جنگ را حرام مى‏دانند و به همین دلیل حمله را آغاز کردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند که در این ماه حرام جنگ را آغاز نکنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگیدند و خداوند آنها را پیروز کرد.
تفسیر:
پیروزمندان کیانند؟ در آیات گذشته سخن از مهاجران فى سبیل اللّه بود و وعده‏هاى پاداش بزرگى که خداوند در قیامت به آنها داده است.
براى این که تصور نشود که وعده الهى، مخصوص آخرت است در این آیه سخن از پیروزى آنها- در سایه لطف الهى- در این جهان مى‏گوید.
مى‏فرماید: «مسأله چنین است و هرکس در برابر ستمى که به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را یارى خواهد کرد» (ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ).
اشاره به این که دفاع در مقابل ظلم و ستم، یک حق طبیعى است و هر کس مجاز است به آن اقدام کند.
و از آنجا که همیشه قصاص و مجازات باید با عفو و رحمت، آمیخته شود تا افرادى که از کار خود پشیمان گشته‏اند و سر تسلیم فرود آورده‏اند زیر پوشش آن قرار گیرند در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ). این درست به آیات قصاص مى‏ماند که از یک طرف به اولیاى دم اجازه قصاص مى‏دهد، و از سوى دیگر دستور عفو را به عنوان یک فضیلت (در مورد کسانى که شایسته عفوند) در کنار آن مى‏گذارد.


(آیه 61)- و از آنجا که وعده نصرت و یارى هنگامى دلگرم کننده و مؤثر است که از شخص قادر و توانایى بوده باشد، لذا در این آیه گوشه‏اى از قدرت بى‏پایان خدا را در پهنه عالم هستى چنین بازگو مى‏کند: «این به خاطر آن است که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏کند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). دائما از یکى مى‏کاهد و طبق نظام معینى بر دیگرى مى‏افزاید، نظامى پایدار و کاملا حساب شده که هزاران بلکه میلیونها سال برقرار است.
و در پایان آیه مى‏گوید: «و خداوند شنوا و بیناست» (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
تقاضاى کمک مؤمنان را مى‏شنود، و از حال و کار آنها آگاه است و در موقع لزوم، لطفش به یارى آنها مى‏شتابد، همان‏گونه که از اعمال و نیات دشمنان حق با خبر است.


(آیه 62)- در این آیه که در واقع دلیلى است براى آنچه قبلا گذشت، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که خداوند حق است، و آنچه را غیر از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
اگر مى‏بینید لشکریان حق پیروز مى‏شوند، باطل عقب نشینى مى‏کند، لطف خدا به یارى مؤمنان مى‏شتابد و کافران را تنها مى‏گذارد، به خاطر آن است که آنها باطلند و اینان حق، آنها برخلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نیستى است و اینها هماهنگ با قوانین جهان هستى.


(آیه 63)- نشانه‏هاى خدا در صحنه هستى! در آیات گذشته، سخن از قدرت بى‏پایان خداوند و حقانیت او بود، در اینجا نشانه‏هاى مختلفى از این قدرت گسترده و حقانیت مطلقه را بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمین (خشکیده و مرده) به واسطه آن سبز و خرّم مى‏گردد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).
زمینى که آثار حیات از او رخت بربسته بود و چهره‏اى عبوس و زشت و تیره داشت با نزول قطرات حیات بخش باران، زنده شد و آثار حیات در آن نمایان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشکار.
آرى «خداوندى (که به سادگى این همه حیات و زندگى مى‏آفریند) لطیف و خبیر است» (إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى‏فرستد، و به مقتضاى خبیر بودنش اندازه‏اى براى آن قائل است که اگر از حد بگذرد سیل است و ویرانى، و اگر کمتر از حد باشد خشکسالى و پژمردگى و این است معنى لطیف بودن و خبیر بودن خداوند.


(آیه 64)- نشانه دیگرى که براى قدرت بى‏پایان و حقانیت ذات پاک او مى‏آورد این است که مى‏گوید: «آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین است از آن خداست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
خالق همه اوست، و مالک همه نیز اوست، و به همین دلیل بر همه چیز توانایى دارد.
و نیز به همین دلیل «خداوند تنها غنى و بى‏نیاز (در عالم هستى) و شایسته هر گونه حمد و ستایش است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
پیوند این دو صفت (غنىّ و حمید) با هم یک پیوند بسیار حساب شده است، چرا که اولا بسیارند کسانى که غنى هستند اما بخیلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، و جود و سخاى او نسبت به بندگان که او را شایسته حمد و ستایش مى‏کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۵
* مسافر
پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ

338 . صفحه 338


بیست و هشتم آبان :


نفیسه :


(آیه 47)- در این آیه چهره دیگرى از جهالت و بى‏خبرى کوردلان بى‏ایمان را ترسیم کرده، مى‏گوید: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى‏کنند» و مى‏گویند: اگر راست مى‏گویى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى‏گیرد؟ (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ).
در پاسخ به آنها بگو: زیاد عجله نکنید: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد»! (وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).
براى او یک ساعت و یک روز و یک سال فرق نمى‏کند: «چرا که یک روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهایى است که شما مى‏شمرید» (وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).



(آیه 48)- در این آیه باردیگر روى همان مسأله‏اى که در چند آیه قبل تکیه شده بود تأکید مى‏کند و به کافران لجوج این چنین هشدار مى‏دهد: «چه بسیار شهرها و آبادیها که به آنها مهلت دادم در حالى که ستمگر بودند (مهلت دادم تا این که بیدار شوند و هنگامى که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها).
آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره مى‏کردند و آن را دلیل بر بطلان وعده پیامبران مى‏گرفتند.
آرى! «همه به سوى من بازمى‏گردند» (وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ) و تمام خطوط به خدا منتهى مى‏شود و همه این اموال و ثروتها مى‏ماند و وارث همه اوست.



(آیه 49)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از تعجیل کافران در عذاب الهى بود و این مسأله‏اى است که تنها به مشیت ذات پاک خداوند مربوط مى‏شود و حتى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را در آن اختیارى نیست، این آیه خطاب به پیامبر چنین مى‏گوید: «بگو:
اى مردم! من تنها براى شما انذار کننده آشکارى هستم» (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ).



(آیه 50)- این آیه و آیه بعد چهره‏اى از مسأله بشارت و چهره‏اى از انذار را ترسیم مى‏کند و از آنجا که همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و کیفرش پیشى دارد نخست از بشارت، سخن مى‏گوید: «پس کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنهاست» (فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).
نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاک مى‏شوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از این ناحیه پیدا مى‏کنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مى‏گردند.
«رِزْقٌ کَرِیمٌ» مفهوم وسیعى دارد که تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مى‏شود.


(آیه 51)- و در این آیه اضافه مى‏کند: آنها که در (محو) آیات ما تلاش کردند، و چنین مى‏پنداشتند که مى‏توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ).



(آیه 52)- وسوسه‏هاى شیاطین در تلاشهاى انبیا: از آنجا که در آیات گذشته سخن از تلاش و کوشش مشرکان و کافران براى محو آیین الهى و استهزاء و سخریه آنها نسبت به آن در میان بود، در اینجا هشدار مى‏دهد که این توطئه‏هاى مخالفان برنامه تازه‏اى نیست، همیشه این القائات شیطانى در برابر انبیاء بوده و هست.
نخست چنین مى‏گوید: «و ما هیچ رسول و پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هرگاه آرزو مى‏کرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى‏کشید) شیطان، القائاتى در آن طرح مى‏کرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ).
اما خداوند پیامبر خود را در برابر هجوم این القائات شیطانى تنها نمى‏گذاشت «پس خداوند القائات شیطان را از میان مى‏برد، سپس آیات خود را استحکام مى‏بخشید» (فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ).
و این کار براى خدا آسان است چرا که «خداوند دانا و حکیم مى‏باشد» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ). و از همه این توطئه‏ها و نقشه‏هاى شوم باخبر است و طرز خنثى کردن آنها را به خوبى مى‏داند.



(آیه 53)- ولى همواره این توطئه‏هاى شیطانى مخالفان، میدان آزمایشى براى آگاهان و مؤمنان و کافران تشکیل مى‏داد، لذا در این آیه اضافه مى‏کند: این ماجراها «براى این بود که خداوند القاى شیطان را آزمونى براى آنها که در قلبشان بیمارى است و آنها که سنگدلند قرار دهد» (لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ).
«و ظالمان (بیدادگر) در عداوت و مخالفت شدیدى دور از حق قرار گرفته‏اند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).



(آیه 54)- و نیز «هدف از این ماجرا این بود آنها که عالمند و آگاه (حق را از باطل تشخیص دهند، و برنامه‏هاى الهى را از القائات شیطانى جدا سازند و در مقایسه با یکدیگر) بدانند که آیین خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتیجه به آن ایمان آورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد» (وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).
البته خدا این مؤمنان آگاه و حق طلب را در این مسیر پرخطر تنها نمى‏گذارد بلکه «خداوند افرادى را که ایمان آوردند به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).



(آیه 55)- در تعقیب آیات گذشته که از تلاش و کوشش مخالفان براى محو آیات الهى سخن مى‏گفت در اینجا اشاره به ادامه این تلاشها از ناحیه افراد متعصب و سرسخت مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «کافران همواره درباره قرآن (و آیین توحیدى تو) در شک هستند، تا آن که روز قیامت بطور ناگهانى فرا رسد، یا عذاب روز عقیم [- روزى که قادر به جبران گذشته نیستند] به سراغشان آید» (وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ).
بدیهى است منظور از «کافران» در اینجا همه آنها نیستند چرا که بسیارى در ادامه راه بیدار شدند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و صفوف پیوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق‏العاده متعصب و کینه‏توزند که هرگز ایمان نیاوردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۷:۴۰
* مسافر
چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

337 . صفحه 337



بیست و هفتم آبان :

نفیسه :



(آیه 39)- نخستین فرمان جهاد: هنگامى که مسلمانان در مکّه بودند مشرکان پیوسته آنها را آزار مى‏دادند، و مرتبا مسلمانان کتک خورده با سرهاى شکسته خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏رسیدند و شکایت مى‏کردند (و تقاضاى اذن جهاد داشتند) اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آن‏ها مى‏فرمود: صبر کنید، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا این که هجرت شروع شد و مسلمین از مکّه به مدینه آمدند، خداوند این آیه را که متضمن اذن جهاد است نازل کرد و این نخستین آیه‏اى است که درباره جهاد نازل شده.
در آیه قبل ذکر شد که خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در این آیه مى‏گوید: «خداوند به کسانى که جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده است، چرا که آنها مورد ستم قرار گرفته‏اند» (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
سپس این اجازه را با وعده پیروزى از سوى خداوند قادر متعال تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و خداوند قدرت بر یارى کردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ).
شما باید آنچه در توان دارید در این عالم اسباب به کار گیرید و در آنجا که قدرت شما پایان مى‏گیرد در انتظار یارى خدا باشید، و این همان برنامه‏اى بود که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در تمام مبارزاتش به کار مى‏گرفت و پیروز مى‏شد.


(آیه 40)- فلسفه تشریع جهاد- سپس توضیح بیشترى درباره این ستمدیدگانى که اذن دفاع به آنها داده شده است مى‏دهد، و منطق اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشنتر مى‏سازد، مى‏گوید: «همان کسانى که به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ).
«جز این که مى‏گفتند: پروردگار ما خداوند یکتاست»! (إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
سپس یکى از فلسفه‏هاى تشریع جهاد را این چنین بازگو مى‏کند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه‏ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى‏شود، ویران مى‏گردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً).
اصولا هرگونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است که مى‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پیدا کنند تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد.
و در پایان آیه بار دیگر وعده نصرت الهى را تکرار و تأکید کرده، مى‏گوید:
«و خداوند کسانى را که یارى او کنند (و از آیین) و مراکز عبادتش دفاع نمایند) یارى مى‏کند» (وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ).
و بدون شک این وعده خدا انجام شدنى است چرا که «او قوى و قادر و غیر قابل شکست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).
مدافعان خط توحید تصور نکنند در این میدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظیم دشمنان سرسخت تنها و بدون تکیه‏گاهند.


(آیه 41)- این آیه که تفسیرى است در مورد یاران خدا که در آیه قبل وعده یارى به آنها داده شده است چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیم نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند» (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
آنها هرگز پس از پیروزى، همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏روند، بلکه پیروزیها و موفقیتها را نردبانى براى ساختن خویش و جامعه قرار مى‏دهند ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است چرا که «صلاة» (نماز) سمبل پیوند با خالق است، و «زکات» رمزى براى پیوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منکر پایه‏هاى اساسى ساختن یک جامعه سالم محسوب مى‏شود و در همین چهار صفت براى معرفى این افراد کافى است و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهاى یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و پایان همه کارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
یعنى، همانگونه که آغاز هر قدرت و پیروزى از ناحیه خدا مى‏باشد سرانجام نیز تمام اینها به او باز مى‏گردد که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
در این آیات به دو قسمت مهم از فلسفه‏هاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» که حقّ مسلّم طبیعى و فطرى و عقلى اوست که تن به ظلم ندهد، برخیزد و فریاد کند.
دیگر جهاد در برابر طاغوتهایى است که قصد محو نام خدا را از دلها و ویران ساختن معابدى که مرکز بیدارى افکار است دارند.


(آیه 42)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشکلات طاقت فرسایى بود که دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در این آیه از یک سو دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏دهد و از سوى دیگر عاقبت شوم کافران را روشن ساخته، مى‏گوید: «و اگر تو را تکذیب کنند (غمگین مباش) چرا که پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پیامبرانشان را تکذیب کردند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).


(آیه 43)- «و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط» این دو پیامبر بزرگ را تکذیب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).


(آیه 44)- «و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسى (از سوى فرعونیان) تکذیب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى‏).
همانگونه که این مخالفتها و تکذیبها موجب سستى این پیامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحید و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاک و پر استقامت تو نیز اثر نخواهد گذارد.
ولى این کافران کوردل تصور نکنند براى همیشه مى‏توانند به این برنامه‏هاى ننگین ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به کافران مهلت دادم (تا امتحان خود را کاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).
«دیدى چگونه (عمل آنها را) انکار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟(فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بدبختى به آنها دادم، حیاتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.


(آیه 45)- در این آیه، چگونگى مجازات خدا را که در جمله قبل سربسته بود بطور گسترده بیان کرده، مى‏فرماید: «چه بسیار شهرها و آبادیها که ما آنها را هلاک کردیم در حالى که آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ).
«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ریختند» (فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).
یعنى شدت حادثه به قدرى بود که نخست سقفها فرو ریخت و بعد دیوارها به روى سقفها! «و چه بسیار چاههاى پر آبى که (صاحبانش نابود و) آبهایش در زمین فرو رفته بود و معطل و بى‏مصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه کسى از آنها آبى مى‏کشد و نه تشنه‏اى از آن سیراب مى‏گردد.
«و چه بسیار قصرهاى پر شکوه و کاخهاى سر به آسمان کشیده و به صورت زیبا گچکارى شده» ویران گشتند و صاحبانش به دیار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ).
و به این ترتیب هم مساکن پر زرق و برق و مستحکم آنها بى‏صاحب ماند و هم آبهایى که مایه آبادى زمینهایشان بود.


(آیه 46)- سیر در ارض و بیدارى دلها: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در این آیه به عنوان تأکید روى این مسأله مى‏گوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دلهایى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوشهاى شنوایى که نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
آرى! ویرانه‏هاى کاخهاى ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان که روزى در اوج قدرت مى‏زیستند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبانى هزاران نکته مى‏گویند.
سپس براى این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن مى‏گوید: چه بسیارند کسانى که ظاهرا چشم بیان و گوش شنوا دارند اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشمهاى ظاهر نابینا نمى‏شود، بلکه دلهایى که در سینه‏ها جاى دارد، بینایى را از دست مى‏دهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
در حقیقت آنها که چشم ظاهرى خویش را از دست مى‏دهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاه‏تر، نابینایان واقعى کسانى هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمى‏کنند! لذا در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «بدترین نابینایى، نابینایى دل است»!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۹
* مسافر
سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

336 . صفحه 336


بیست و ششم آبان :


نفیسه :


(آیه 31)- از آنجا که در آیه قبل تأکید روى مسأله توحید و اجتناب از هرگونه بت و بت پرستى شده بود، در اینجا نیز همین مسأله مهم را دنبال کرده، مى‏گوید:

مراسم حج و گفتن لبیک را در حالى انجام دهید که: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هیچ گونه شرکى در آن راه نیابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ).
آیه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرک اصلى در حجّ و عبادات بطور کلى یاد آور مى‏شود، چرا که روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است که هیچ گونه انگیزه غیر خدایى و شرک در آن نباشد.
سپس ترسیم بسیار گویا و زنده‏اى از وضع حال مشرکان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى‏کند و چنین مى‏گوید: «و کسى که شریک براى خدا قرار دهد، گویى از آسمان سقوط کرده، و پرندگان در وسط هوا او را مى‏ربایند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى‏افتد) و یا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مى‏کند» (وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ).
در حقیقت آسمان کنایه از «توحید» است و شرک سبب سقوط از این آسمان مى‏گردد، مسلما کسى که از آسمان سقوط مى‏کند، قدرت تصمیم گیرى را از دست مى‏دهد، با سرعت و شتابى که هر لحظه فزونى مى‏گیرد به سوى نیستى پیش مى‏رود و سرانجام در چنگال شیطان و هوى و هوسهاى سرکش محو و نابود مى‏گردد.


(آیه 32)- این آیه بار دیگر یک جمع بندى روى مسائل حج و تعظیم شعائر الهى کرده، مى‏گوید: «مطلب چنین است» که گفته شد (ذلِکَ).
«و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانه‏هاى آئین خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد این از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
«شعائر اللّه» به معنى «نشانه‏هاى پروردگار» است که شامل سرفصلهاى آئین الهى و برنامه‏هاى کلى و آنچه در نخستین برخورد با این آیین چشمگیر است و از جمله مناسک حجّ مى‏باشد که انسان را به یاد خدا مى‏اندازد.
کوتاه سخن این که تمام آنچه در برنامه‏هاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مى‏اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.


(آیه 33)- از بعضى از روایات چنین استفاده مى‏شود که گروهى از مسلمانان عقیده داشتند هنگامى که شترى یا یکى دیگر از چهارپایان به عنوان قربانى تعیین مى‏شد و از راههاى دور و نزدیک آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سرزمین مکّه مى‏آوردند، نباید بر آن مرکب سوار شد، و نباید شیر آن را بدوشند و از آن استفاده کنند، و بکلى آن را از خود جدا مى‏پنداشتند، قرآن این تفکر خرافى را نفى کرده، مى‏گوید: «در آن (حیوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معینى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
در پایان آیه در مورد سرانجام کار قربانى چنین مى‏گوید: «سپس محل آن خانه قدیمى و گرامى (کعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَیْتِ الْعَتِیقِ).
و به این ترتیب مادام که حیوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسیده‏اند مى‏توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه باید وظیفه قربانى کردن را درباره آنها انجام داد.


(آیه 34)-در ارتباط با آیات گذشته و از جمله دستور قربانى ممکن است این سؤال پیش آید که این چگونه عبادتى است که در اسلام تشریع شده که براى خدا و براى جلب رضاى او حیوانات را قربانى کنند مگر خداوند نیاز به قربانى دارد؟ و آیا این کار در ادیان دیگر نیز بوده است یا مخصوص مشرکان بوده؟
قرآن براى روشن ساختن این مطلب چنین مى‏گوید: این منحصر به شما نیست که مراسم ذبح و قربانى براى خدا دارید «براى هر امتى قربانگاهى قرار دادیم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهارپایانى که به آنها روزى داده‏ایم ببرند» (وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ).
و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اکنون که چنین است: «در برابر (فرمان) او تسلیم شوید» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
«و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ).


(آیه 35)- در این آیه صفات «مخبتین» (تواضع کنندگان) را در چهار قسمت- که دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضیح مى‏دهد:
نخست مى‏گوید: «همانها که چون نام خدا برده مى‏شود دلهایشان پر از خوف (پروردگار) مى‏گردد» (الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه این که از غضب او بى‏جهت بترسند، و یا در رحمت او شک و تردید داشته باشند، بلکه این ترس به خاطر مسؤولیتهایى است که بر دوش دارند و شاید در انجام آن کوتاهى کرده‏اند، این ترس به خاطر درک مقام با عظمت خداست.
دیگر این که: «آنها در برابر حوادث دردناکى که در زندگیشان رخ مى‏دهد صبر و شکیبایى پیش مى‏گیرند» (وَ الصَّابِرِینَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه هر قدر زیاد و ناراحتى آن هر قدر سنگین باشد در برابر آن زانو نمى‏زنند لب به کفران نمى‏گشایند و خلاصه ایستادگى مى‏کنند و پیش مى‏روند و پیروز مى‏شوند.سوم و چهارم این که: «آنها نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند» (وَ الْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
از یک سو ارتباطشان با خالق جهان محکم است و از سوى دیگر پیوندشان با خلق خدا مستحکم.


(آیه 36)- قربانى براى چیست؟ باز در اینجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مى‏گوید: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار دادیم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
آنها از یک سو به شما تعلق دارند، و از سوى دیگر از شعائر و نشانه‏هاى خداوند در این عبادت بزرگ هستند، چرا که قربانى حجّ یکى از مظاهر روشن این عبادت است.
سپس اضافه مى‏کند: «در آنها براى شما خیر و برکت است» (لَکُمْ فِیها خَیْرٌ).
از یک سو از گوشت آنها استفاده مى‏کنید و دیگران را اطعام مى‏نمائید و از سوى دیگر به خاطر این ایثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهره‏مند خواهید شد و به پیشگاه او تقرب مى‏جوئید.
سپس کیفیت قربانى کردن را در یک جمله کوتاه چنین بیان مى‏کند: «نام خدا را (هنگام قربانى کردن) در حالى که به صف ایستاده‏اند بر آنها ببرید» (فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ).
بدون شک ذکر نام خدا به هنگام ذبح حیوانات یا نحر کردن شتر کیفیت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند کافى است.
منظور از واژه «صَوافَّ» این است که دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى که ایستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زیاد تکان به خود ندهد و فرار نکند.
طبیعى است هنگامى که مقدارى خون از تن او مى‏رود دستهایش سست مى‏شود و به روى زمین مى‏خوابد، و لذا در ذیل آیه مى‏فرماید: «هنگامى که پهلویشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ). جمله «فَکُلُوا مِنْها» (از آن بخورید) ظاهر در این است که واجب است «حجاج» چیزى از قربانى خود را نیز بخورند، و شاید این براى رعایت مساوات میان آنها و مستمندان باشد.
سرانجام آیه را چنین پایان مى‏دهد: «این گونه ما آنها را مسخّرتان ساختیم تا شکر خدا را به جا آورید» (کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
و راستى این عجیب است حیوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسلیم است که اجازه مى‏دهد انسانى پاهاى او را محکم ببندد، و او را نحر کند.


(آیه 37)- این آیه در واقع پاسخى است به این سؤال که خدا چه نیازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى کردن چیست؟ مگر این کار نفعى به حال خدا دارد مى‏فرماید: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمى‏رسد» (لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).
اصولا خدا نیازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نیازمند، او وجودى است کامل و بى‏انتها از هر جهت.
«بلکه آنچه به او مى‏رسد تقوا و پرهیزکارى و پاکى اعمال شماست» (وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ).
به تعبیر دیگر: هدف آن است که شما با پیمودن مدارج تقوا در مسیر یک انسان کامل قرار گیرید و روز به روز به خدا نزدیکتر شوید، قربانى درس ایثار و فدا کارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مى‏آموزد، و درس کمک به نیازمندان و مستمندان.
این تعبیر که «خون آنها نیز به خدا نمى‏رسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هرگاه حیوانى را قربانى مى‏کردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و دیوار کعبه مى‏پاشیدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى‏میل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد.سپس بار دیگر به نعمت تسخیر حیوانات اشاره کرده، مى‏گوید: «این گونه (خداوند) چارپایان را مسخر شما کرد تا خدا را به خاطر این که شما را هدایت کرده بزرگ بشمرید و تکبیر گویید» (کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ).
هدف نهایى این است که به عظمت خدا آشنا شوید، و لذا در پایان آیه مى‏گوید: «و بشارت ده نیکوکاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ).

آنها که از این نعمتهاى الهى در طریق اطاعت او بهره مى‏گیرند و وظائف خود را به نیکوترین وجه انجام مى‏دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا کوتاهى نمى‏کنند.


(آیه 38)- و از آنجا که مقاومت در برابر خرافات مشرکان که در آیات قبل به آن اشاره شد ممکن است آتش خشم این گروه متعصب و لجوج را بر انگیزد و سبب درگیریهاى کوچک و بزرگ شود خداوند در این آیه مؤمنان را به کمک خود دلگرم ساخته، مى‏گوید: «خداوند از کسانى که ایمان آورده‏اند دفاع مى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).
بگذار طوائف و قبائل عرب و یهود و نصارا و مشرکان شبه جزیره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود کنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قیامت! این وعده الهى حکمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است که ما مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» باشیم که دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.
و در پایان آیه موضع مشرکان و هم مسلکان آنها را در پیشگاه خدا با این عبارت روشن مى‏سازد «خداوند هیچ خیانکار کفران کننده‏اى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ). همانها که براى خدا شریک قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبیک» تصریح به نام بتها نمودند.



اعظم :



ایه 31:
 (حنیف ) یعنی چیزی که از دو طرف افراط و تفریط به جانب وسط تمایل داشته ومعتدل باشد. و مراد از حنیف بودن مردم برای خدا این است که مردم از جانب بتها به سوی خدا مایل گردند و به او شرک نورزند


ایه 31: چه تشبیه جالب و قابل تاملی برای انسان مشرک


ایه 32:
 چون حقیقت تقوی و از مصادیق تقوی آن است که انسان از ناخشنودی و سخط الهی احتراز کند و از محرمات او اجتناب نمایدکه این عمل امری معنوی و قائم به دل انسان است .


ایه 34:
ل مساءله ((قربانى )) همیشه سؤ ال انگیز بوده است ، البته این سؤ الات بیشتر به خاطر مسائل خرافى پیش مى آمد که با این عبادت آمیخته شده ، مانند قربانى کردن مشرکان براى بتها با برنامه هاى خاصى که داشتند، ولى ذبح حیوان به نام خدا و براى جلب رضاى او که سمبلى براى آمادگى انسان براى فداکارى و قربانى شدن در راه او است ، سپس استفاده کردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى است منطقى و کاملا قابل درک


ایه 36:
(قانع ) یعنی فقیری که هر چه به او بدهند قناعت می کند، خواه درخواست هم بکند یا نه . اما (معتر) فقیری است که برای سؤال و درخواست حاجت نزد انسان بیاید


ایه 36: (قانع ) یعنی فقیری که هر چه به او بدهند قناعت می کند، خواه درخواست هم بکند یا نه . اما (معتر) فقیری است که برای سؤال و درخواست حاجت نزد انسان بیاید


ایه 38:
ی مشرکان خائن و ناسپاس رادوست نمی دارد زیرا مؤمنان رعایت امانت خدا (دین الهی ) را کردند و نعمت او راشکرگزاردند اما مشرکین در امانت دین و دعوت حقه پیامبر ص ـ که خداوند آن رادر فطرتشان به ودیعه نهاده بود تا به سعادت دنیا و آخرت برسند ـ خیانت ورزیدند و دربرابر نعمتهای ظاهری و باطنی که خدا روزی ایشان کرده بود کفران و ناسپاسی کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۰۷:۳۹
* مسافر