قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۷ ب.ظ

۳۵۵ . صفحه ۳۵۵



پانزدهم آذر :


نفیسه :



(آیه 37)- بدنبال آیه قبل از خانه هایی یاد شد که در آنها نور خداست و تسبیح و ذکرش برپاست.این آیه میفرماید:

«مردانى که نه تجارت آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات باز مى‏دارد و نه خرید و فروش» (رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ).
«آنها از روزى مى‏ترسند که دلها و دیده‏ها در آن دگرگون و زیر و رو مى‏شود» (یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ).
این ویژگیها نشان مى‏دهد این بیوت همانطور که اعظم خانم گفتند همان مراکزى است که: به فرمان پروردگار استحکام یافته و مرکز یاد خداست و حقایق اسلام و احکام خدا از آن نشر مى‏یابد، و در این معنى وسیع و گسترده، مساجد، خانه‏هاى انبیاء و اولیا، مخصوصا خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خانه على علیه السّلام جمع است.

(آیه 38)- این آیه به پاداش بزرگ این پاسداران نور هدایت و عاشقان حق و حقیقت اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «این بخاطر آن است که خداوند آنها را به بهترین اعمالى که انجام داده‏اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بیفزاید» (لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
منظور این است که خداوند تمام اعمال آنها را بر معیار و مقیاس بهترین اعمالشان پاداش مى‏دهد، حتى اعمال کم اهمیت و متوسطشان همردیف بهترین اعمالشان در پاداش خواهد بود! و این جاى تعجب نیست، زیرا فیض خداوند براى آنها که شایسته فیض اویند محدود نیست «خداوند هرکس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» و از مواهب بى‏انتهاى خویش بهره‏مند مى‏سازد (وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ).

(آیه 39)- اعمالى همچون سراب! از آنجا که در آیات گذشته سخن از نور خدا، نور ایمان و هدایت، بود، براى تکمیل این بحث، و روشن شدن حال آنها در مقایسه با دیگران، در اینجا از ظلمت کفر و جهل و بى‏ایمانى، و کافران تاریک دل و منافقان گمراه سخن مى‏گوید.
سخن از کسانى است که در بیابان خشک و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مى‏روند، و از تشنگى جان مى‏دهند، در حالى که مؤمنان در پرتو ایمان چشمه زلال هدایت را یافته و در کنار آن آرمیده‏اند.
نخست مى‏گوید: «و کسانى که کافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در یک کویر، که انسان تشنه آن را (از دور) آب مى‏پندارد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً).
«اما هنگامى که به سراغ آن مى‏آید چیزى نمى‏یابد» (حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً).
«و خدا را نزد اعمال خود مى‏یابد و حساب او را صاف مى‏کند»! (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ).
«و خداوند سریع الحساب است»! (وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ).

(آیه 40)- سپس به مثال دوم مى‏پردازد، مى‏گوید: و «یا (اعمال این کافران همانند) ظلماتى است در یک اقیانوس پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگرى و بر فراز آن ابرى تاریک است» (أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ).
و به این ترتیب «ظلمتهایى است که یکى بر فراز دیگرى قرار گرفته»! (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).
آن چنان که هرکس در میان آن گرفتار شود آن قدر تاریک و ظلمانى است که «اگر دست خود را بیرون آورد ممکن نیست آن را ببیند»! (إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها).
آرى! نور حقیقتى در زندگى انسانها فقط نور ایمان است و بدون آن فضاى حیات تیره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما این نور ایمان تنها از سوى خداست «و کسى که خدا نورى برایش قرار نداده نورى براى او نیست» (وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ).

(آیه 41)- همه تسبیح گوى او هستند: در آیات گذشته سخن از نور خدا، نور هدایت و ایمان و ظلمات متراکم کفر و ضلالت بود، و در اینجا از دلائل توحید که نشانه‏هاى انوار الهى و اسباب هدایت است، سخن مى‏گوید:
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى‏کنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند» مشغول تسبیح او هستند؟! (وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ).
«هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى‏داند» (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ).
ممکن است منظور از «صلاة» (نماز) در اینجا به معنى دعا باشد.
«و خداوند از تمام اعمالى که آنها انجام مى‏دهند باخبر است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ).

(آیه 42)- و از آنجا که این تسبیح عمومى موجودات دلیلى بر خالقیت پروردگار است و خالقیت او دلیل بر مالکیت او نسبت به مجموعه جهان هستى است، و نیز دلیل بر آن است که همه موجودات به سوى او باز مى‏گردند، اضافه مى‏کند: «و براى خداست مالکیت آسمانها و زمین، و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).
منظور از «تسبیح» و «حمد» همان چیزى است که ما آن را «زبان حال» مى‏نامیم، یعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت‏انگیزى که در هریک از موجودات این عالم نهفته است، با زبان بى‏زبانى، با صراحت و بطور آشکار از قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حکمت بى‏انتهاى او سخن مى‏گویند، چرا که هر موجود بدیع و هر اثر شگفت‏انگیزى، حتى یک تابلو نفیس نقاشى یا یک قطعه شعر زیبا و نغز، حمد و تسبیح ابداع کننده خود مى‏گوید، یعنى از یک سو صفات برجسته او را بیان مى‏دارد (حمد) و از سوى دیگر عیب و نقص را از او نفى مى‏کند (تسبیح) تا چه رسد به این جهان با عظمت و آن همه عجایب و شگفتیهاى بى‏پایانش.

(آیه 43)- گوشه‏اى دیگر از شگفتیهاى آفرینش: باز در اینجا به گوشه دیگرى از شگفتیهاى آفرینش و علم و حکمت و عظمتى که ماوراى آن نهفته است بر خورد مى‏کنیم که همه دلائل توحید ذات پاک اویند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند ابرهایى را به آرامى مى‏راند، سپس آنها را با هم پیوند مى‏دهد، و بعد متراکم مى‏سازد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً).
پس در این حال دانه‏هاى باران را مى‏بینى که از لابلاى ابرها خارج مى‏شوند» و بر کوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى‏بارند (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! باران است که زمینهاى مرده را زنده مى‏کند، لباس حیات در پیکر درختان و گیاهان مى‏پوشاند، و انسان و حیوانات را سیراب مى‏کند.
سپس به یکى دیگر از پدیده‏هاى شگفت‏انگیز آسمان و ابرها اشاره کرده، مى‏گوید: «و (خدا) از آسمان، از کوههایى که در آسمان است، دانه‏هاى تگرگ را نازل مى‏کند» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ).
منظور از کوهها، توده‏هاى عظیم ابر است، که در عظمت و بزرگى بسان کوه است.
تگرگهایى که «هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان مى‏رساند» (فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ).
شکوفه‏هاى درختان، میوه‏ها و زراعتها، و حتى گاه حیوانها و انسانها از آسیب آن در امان نیستند.«و از هر کس بخواهد این عذاب و ریان را بر طرف مى‏سازد» (وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ). آرى! اوست که از یک ابر گاهى باران حیات بخش نازل مى‏کند و گاه با مختصر تغییر آن را مبدل به تگرگهاى زیان بار و حتى کشنده مى‏کند، و این نهایت قدرت و عظمت او را نشان مى‏دهد که سود و زیان و مرگ و زندگى انسان را در کنار هم چیده بلکه در دل هم قرار داده است! و در پایان آیه به یکى دیگر از پدیده‏هاى آسمانى که از آیات توحید است اشاره کرده، مى‏گوید: «نزدیک است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ).
ابرهایى که در حقیقت از ذرات «آب» تشکیل شده است به هنگامى که حامل نیروى برق مى‏شود، آن چنان «آتشى» از درونش بیرون مى‏جهد که برقش چشمها را خیره، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى‏کند، و گاه همه جا را مى‏لرزاند، این نیروى عظیم در لابلاى این بخار لطیف راستى شگفت‏انگیز است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
* مسافر
شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۷ ب.ظ

۳۵۴ . صفحه ۳۵۴


چهاردهم آذر :


نفیسه :


(آیه 32)- ترغیب به ازدواج آسان: از آغاز این سوره تا به اینجا طرق حساب شده مختلفى براى پیشگیرى از آلودگیهاى جنسى مطرح شده است.

در اینجا به یکى دیگر از مهمترین طرق مبارزه با فحشاء که ازدواج ساده و آسان، و بى‏ریا و بى‏تکلف است، اشاره شده، زیرا این نکته مسلم است که براى برچیدن بساط گناه، باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرائز وارد شد، آیه شریفه مى‏فرماید: «و مردان و زنان بى‏همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را» (وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ).
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مى‏کند که مسلمانان در همه زمینه‏ها به یکدیگر کمک کنند ولى تصریح به این امر در مورد ازدواج دلیل بر اهمیت ویژه آن است.
اهمیت این مسأله تا به آن پایه است که در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: «بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجیگرى کنى، تا این امر به سامان برسد»! و از آنجا که یک عذر تقریبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته، مى‏فرماید: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید چرا که «اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد» (إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنین کارى هست، چرا که «خداوند واسع و علیم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
قدرتش آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستى را فرا مى‏گیرد، و علم او چنان گسترده است که از نیات همه کس مخصوصا آنها که به نیت حفظ عفت و پاکدامنى اقدام به ازدواج مى‏کنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.
بعد از ازدواج، شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعى مى‏شود و خود را شدیدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمین وسائل زندگى فرزندان آینده مى‏بیند، به همین دلیل تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار مى‏گیرد و برای کسب درآمد و صرفه جویى تلاش مى‏کند و در مدت کوتاهى مى‏تواند بر فقر چیره شود و بدون شک امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افراد مى‏آید که براى انجام وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود اقدام به ازدواج مى‏کنند.


(آیه 33)- ولى از آنجا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مى‏کنند وسیله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند گمان کنند که آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنین ایجاب مى‏کند، لذا بلافاصله در این آیه دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد به آنها داده، مى‏گوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نیاز سازد» (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس از آنجا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید عنایت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى‏دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طریق «مکاتبه»- بستن قرارداد براى کار کردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالک خود و آزاد شدن- پرداخته مى‏گوید: «و بردگانى که از شما تقاضاى مکاتبه (براى آزادى) مى‏کنند با آنها قرار داد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى‏کنید» (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً).
سپس براى این که بردگان به هنگام اداى این اقساط به زحمت نیفتند دستور مى‏دهد که «چیزى از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ).
هدف واقعى این است که مسلمانان این گروه مستضعف را تحت پوشش کمکهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى یابند.
در دنباله آیه به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیاپرستان در مورد بردگان اشاره کرده، مى‏فرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زودگذر دنیا مجبور به خود فروشى نکنید، اگر آنها مى‏خواهند پاک بمانند»! (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
این آیه نشان مى‏دهد که تا چه حد در عصر جاهلیت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتى بعد از ظهور اسلام نیز بعضا به کار خود ادامه مى‏دادند، تا این که آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر جاهلیت قرن بیستم نام نهاده‏اند در بعضى از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر مى‏زنند این عمل به شدت ادامه دارد.
در پایان آیه- چنانکه روش قرآن است- براى این که راه بازگشت را به روى گنهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند مى‏گوید: «و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ).


(آیه 34)- در این آیه- همانگونه که روش قرآن است- به صورت یک جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته کرده، مى‏فرماید: «ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقائق بسیارى را تبیین مى‏کند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ).
و نیز «مثلها و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند» و سرنوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).
«و موعظه و پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).


(آیه 35)- آیه نور! پیوند و ارتباط این آیه با آیات گذشته از این نظر است که در آیات پیشین سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا که ضامن اجراى همه احکام الهى، مخصوصا کنترل کردن غرائز سرکش، بخصوص غریزه جنسى که نیرومندترین آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ایمان» ممکن نیست، سرانجام بحث را به ایمان و اثر نیرومند آن کشانیده و از آن سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «خداوند نور آسمانها و زمین است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اگر بخواهیم براى ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلى از موجودات حسى این جهان انتخاب کنیم- گرچه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است- آیا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده کرد؟! همان خدایى که پدید آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرینش است، همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه‏اى لطف خود را از آنها بازگیرد همگى در ظلمت فنا و نیستى فرو مى‏روند.
و جالب این که هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانیت و روشنایى کسب مى‏کند:
قرآن نور است چون کلام اوست.
آیین اسلام نور است چون آیین اوست.
پیامبران نورند چون فرستادگان اویند.
امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آیین او بعد از پیامبرانند.
«ایمان» نور است چون رمز پیوند با اوست.
علم نور است چون سبب آشنایى با اوست.
بنابراین اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بلکه اگر نور را به معنى وسیع کلمه به کار بریم یعنى «هر چیزى که ذاتش ظاهر و آشکار و ظاهر کننده غیر باشد» در این صورت به کار بردن کلمه «نور» در ذات پاک او جنبه تشبیه هم نخواهد داشت، چرا که چیزى در عالم خلقت از او آشکارتر نیست، و تمام آنچه غیر اوست از برکت وجود او آشکار است.
و به این ترتیب همه انوار هستى از نور او مایه مى‏گیرد، و به نور ذات پاک او منتهى مى‏شود.
قرآن بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا و دقیق چگونگى نور الهى را در اینجا مشخص مى‏کند و مى‏فرماید: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغ‏دانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ).
و «این چراغ با روغنى افروخته مى‏شود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى» (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ).
روغنش آن چنان صاف و خالص است که «نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود»! (یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).
«نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ).

و «خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مى‏کند» (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ).
«و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).
«و خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توضیح این مثل: نور ایمان که در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است که در یک چراغ پر فروغ موجود است:
«مِصْباحٌ» همان شعله‏هاى ایمان است که در قلب مؤمن آشکار مى‏گردد و فروغ هدایت از آن منتشر مى‏شود.
«زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است که ایمان را در وجودش تنظیم مى‏کند.
و «کَمِشْکاةٍ» سینه مؤمن و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت و آگاهى و علوم و افکار اوست که ایمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى‏دارد.
و «شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» (ماده انرژى‏زا) همان وحى الهى است که عصاره آن در نهایت صفا و پاکى مى‏باشد و ایمان مؤمنان به وسیله آن شعله‏ور و پربار مى‏گردد.
در حقیقت این نور خداست، همان نورى که آسمانها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى‏کند.
دلائلى را که از عقل و خرد دریافته‏اند با نور وحى آمیخته مى‏شود و مصداق نُورٌ عَلى‏ نُورٍ مى‏گردد.
و هم در اینجاست که دلهاى آماده و مستعد به این نور الهى هدایت مى‏شوند و مضمون «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» در مورد آنان پیاده مى‏گردد.
و این نور وحى باید از آلودگى به گرایشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى که موجب پوسیدگى و کدورت آن مى‏شود برکنار باشد. آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف که بدون نیاز به هیچ چیز دیگر تمام نیروهاى وجود انسان را بسیج کند، و مصداق «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.


(آیه 36)- تا به اینجا ویژگیها و مشخصات این نور الهى، نور هدایت و ایمان را در لا بلاى تشبیه به یک چراغ پرفروغ مشاهده کردیم، اکنون باید دید این چراغ پرنور در کجاست؟ و محل آن چگونه است؟ آیه مى‏فرماید: این چراغ پرفروغ «در خانه‏هایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شیاطین و هوس بازان در امان باشد (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).
«و (خانه‏هایى که) ذکر نام خدا در آن برده مى‏شود» و آیات قرآن و حقایق وحى را در آن بخوانند (وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ).
اما این که منظور از این «بُیُوتٍ» (خانه‏ها) چیست؟ پاسخ آن از ویژگیهایى که در ذیل آیه براى آن ذکر شده است روشن مى‏شود، آنجا که مى‏گوید: «و هر صبح و شام در آنها تسبیح او مى‏گویند» (یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).



اعظم :


ایه 32:

این ازسنتهایی هستش که تو جامعه ما خیلی صورت خوبی نداره
اینکه بیوه زنها و همسر مرده ها و همسر طلاقها ازدواج کنن
حتی مومنین دیگه مقدمات ازدواج اونا از نظر کمک مالی یا پادرمیونی رو فراهم کنن
به خصوص این ازدواج برای زنها در جامعه ما صورت خوشی نداره
و حتی ادامه زندگی به صورت مجردی تحسین میشه گاهی



ایه 32: وعده زیبای خداوند برای ازدواج که از ترس فقر از زیر ازدواج شونه خالی کنید


ایه 33:
کسانی که ار عهده نفقه ومهریه بر نمیان
باید عفت بورزن و مجوزی برای خطای زنا ندارن


ایه 33:
این قرارداد مکاتبه جالب بود
به خصوص اینکه گفته شده برای بازپرداخت اقساط بهشون کمک مالی کنید
تا هرچه زودتر آزاد بشن


ایه 33:
قبلا خوندیم که کنیز حکم همسر مرد رو داره
پس اگه این کنیزان رو به کس دیگه ای برای بهره کشی جنسی میدادن حکمشزنا بوده
اینجا میگه اونها رو مجبور به خودفروشی نکنید

با جمله " اگر میخواهند پاک بمانند " غیرت صاحب کنیز رو تحریک میکنه که اونها که به نظر شما پست تر هستن میخوان عفت بورزن شما چرا اونوقت میخواین تن به پستی زنا بدین


ایه 35:
با معصومه جان موافقم
یکی از ایه های سخته این ایه
تشبیهش خیلی عجیبه ار لحاظ فهم


ایه 36:
منظور از این خانه ها احتمالا مساجد و زیارتگاههاست



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 33 سوره نور :

مریم :

شاید منظور این باشه که صاحبان برده ها در عوض ازادی شون,مجبورشون میکردن خود فروشی کنن!


خیلی عجیب بود که در عصر نزول قران و حضور پیغمبر هنوز هم وجود داشتن کسانی که برده ها رو مجبوربه انجام همچین کاری میکردن



نفیسه :


بعضى از مفسران در شأن نزول این جمله گفته اند: «عبداللّه بن ابى شش کنیز داشت که آنها را مجبور به کسب درآمد برایش از طریق خودفروشى مى کرد! هنگامى که حکم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در این سوره) صادر شد، آنها به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و از این ماجرا شکایت کردند آیه فوق نازل شد و از این کار نهى کرد».
همانطور که از آیات مختلف قران برمیاد هرگاه موردی خلاف شان اسلام رخ میداد،زمینه تبلیغ و ترویج نمایی از اسلام و دفع خرافه و آداب نکوهیده اعمال شده  از طریق آیات فراهم میشد.بهرحال آنها اعراب جاهلی بودند که شدیدا به خرافات و اخلاقیات پست اجدادی خود پایبند بودند که ترک این رسومات یکباره ممکن بود انها را نسبت به اسلام زده کند.





آیه 35 نور :




معصومه :

من بشخصه بنظرم مبهم ترین ایه قران این ایه ۳۵ است.

مریم :


تفسیری که عزیزمون گذاشتن خیلی جالب و دقیق بود
بادقت بخونید خیلی از ابهامات براتون رفع میشه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
* مسافر
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ب.ظ

۳۵۳ . صفحه ۳۵۳



سیزدهم آذر:


نفیسه :



(آیه 28)- در آیه قبل خواندیم که خداوند فرمود بدون اجازه وارد خانه مردم نشوید. در این آیه با جمله دیگرى این دستور تکمیل مى‏شود: «پس اگر کسى را در آن خانه نیافتید وارد آن نشوید تا به شما اجازه داده شود» (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ).

ممکن است منظور از این تعبیر آن باشد که گاه در آن خانه کسانى هستند ولى کسى که به شما اذن دهد و صاحب اختیار و صاحب البیت باشد حضور ندارد شما در این صورت حق ورود نخواهید داشت.
سپس اضافه مى‏کند «و اگر به شما گفته شود بازگردید (این سخن را پذیرا شوید و) بازگردید، که براى شما بهتر و پاکیزه‏ترست» (وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى‏ لَکُمْ).
و هرگز جواب رد، شما را ناراحت نکند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است که از دیدن شما در آن حالت ناراحت مى‏شود.
و از آنجا که به هنگام شنیدن جواب منفى گاهى حس کنجکاوى بعضى تحریک مى‏شود و به فکر این مى‏افتند که از درز در، یا از طریق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را کشف کنند در ذیل همین آیه مى‏فرماید: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).


(آیه 29)- و از آنجا که هر حکم استثنائى دارد که رفع ضرورتها و مشکلات از طریق آن استثناء به صورت معقول انجام مى‏شود در این آیه مى‏فرماید: «گناهى بر شما نیست که وارد خانه‏هاى غیرمسکونى بشوید که در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیها مَتاعٌ لَکُمْ).
و در پایان اضافه مى‏نماید: «و خدا آنچه را آشکار مى‏کنید و پنهان مى‏دارید مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ).
شاید اشاره به این است که گاه بعضى از افراد از این استثنا سوء استفاده کرده و به بهانه این حکم وارد خانه‏هاى غیرمسکونى مى‏شوند تا کشف اسرارى کنند، و یا در خانه‏اى مسکونى به این بهانه که نمى‏دانستیم مسکونى است داخل شوند اما خدا از همه این امور باخبر است و سوء استفاده کنندگان را به خوبى مى‏شناسد.


(آیه 30)-
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده است که جوانى از انصار در مسیر خود با زنى روبرو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد تا اینکه وارد کوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى‏کرد ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى استخوان یا قطعه شیشه‏اى که در دیوار بود صورتش را شکافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر مى‏روم و این ماجرا را بازگو مى‏کنم، هنگامى که چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟
و جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام جبرئیل، پیک وحى خدا نازل شد و آیه مورد بحث را آورد.
تفسیر:
مبارزه با چشم چرانى و ترک حجاب: پیش از این گفته‏ایم که این سوره در حقیقت سوره عفت و پاکدامنى و پاکسازى از انحرافات جنسى است، در اینجا احکام نگاه کردن و چشم چرانى و حجاب را بیان مى‏دارد.
نخست مى‏گوید: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
و از آنجا که گاه به نظر مى‏رسد که چرا اسلام از این کار که با شهوت و خواست دل بسیارى هماهنگ است نهى کرده، در دنباله آیه مى‏فرماید: «این براى آنها پاکیزه‏تر است» (ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ).
سپس به عنوان اخطار براى کسانى که نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افکنند و گاه آن را غیراختیارى قلمداد مى‏کنند، مى‏گوید: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ).


(آیه 31)- در این آیه به شرح وظایف زنان در این زمینه مى‏پردازد، نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند اشاره کرده، مى‏گوید: «و به زنان با ایمان بگو:
چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فروگیرند و دامان خود را حفظ نمایند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
و به این ترتیب «چشم چرانى» همانگونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام مى‏باشد، و پوشاندن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.
سپس به مسأله حجاب که از ویژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
1- «و آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتا ظاهر است» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).بنابراین زنان حق ندارند زینتهایى که معمولا پنهانى است آشکار سازند هر چند اندامشان نمایان نشود و به این ترتیب حتى آشکار کردن لباسهاى زینتى مخصوصى را که در زیر لباس عادى با چادر مى‏پوشند مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینتهایى نهى کرده است.
2- حکم دیگرى که در آیه بیان شده این است که: «و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند» تا گردن و سینه با آن پوشانده شود (وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ).
از این جمله استفاده مى‏شود که زنان قبل از نزول آیه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها یا پشت سرمى‏افکندند، بطورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى‏شد، قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد.

3- در سومین حکم مواردى را که زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را برگیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند با این عبارت شرح مى‏دهد:

«و آنها نباید زینت خود را آشکار سازند» (وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ).
«مگر (در دوازده مورد:)
1- «براى شوهرانشان» (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).
2- «یا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ).
3- «یا پدر شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).
4- «یا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).
5- «یا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).
6- «یا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).
7- «یا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ).
8- «یا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ).
9- «یا زنان هم کیششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).
10- «یا بردگانشان» کنیزانشان (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ).
11- «یا مردان سفیهى که تمایلى به زن ندارند» (أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).
12- «یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ).
4- و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان مى‏کند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود» و صداى خلخال که برپا دارند بگوش رسد (وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ).
آنها در رعایت عفت آن چنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند. و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آیه را پایان داده، مى‏گوید: «و همگى به سوى خدا بازگردید اى مؤمنان! تا رستگار شوید» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
و اگر در گذشته کارهاى خلافى در این زمینه انجام داده‏اید اکنون از خطاهاى خود توبه کنید و براى نجات و فلاح به سوى خدا آیید که رستگارى تنها بر در خانه اوست.


فلسفه حجاب:
بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى‏بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و گاه افسانه‏اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى‏حساب و مشکلات و گرفتاریهاى روز افزون که از این آزادیهاى بى‏قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجا گوش شنوایى براى این سخن پیدا شود.
مسأله این است که آیا زنان (با نهایت معذرت) باید براى بهره کشى از طریق سمع و بصر و لمس- جز آمیزش جنسى- در اختیار همه مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد؟
اسلام مى‏گوید: کامیابیهاى جنسى اعم از آمیزش و لذت گیریهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه مى‏باشد که جمله «ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ» در آیات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا:
1- برهنگى زنان که طبعا پیامدهایى همچون آرایش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار مى‏دهد تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجانهاى بیمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى‏گردد.
مخصوصا توجه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه دارترین غریزه آدمى است و در طول تاریخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده، تا آنجا که گفته‏اند: «هیچ حادثه مهمى را پیدا نمى‏کنید مگر این که پاى زنى در آن در میان است»! آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نیست؟ آیا این کار عاقلانه‏اى است؟
2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد که با افزایش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا بطور مداوم بالا رفته است، زیرا در «بازار آزاد برهنگى» که عملا زنان به صورت کالاى مشترکى (لااقل در مرحله غیرآمیزشى جنسى) در آمده‏اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد.
3- گسترش دامنه فحشاء، و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناکترین پیامدهاى بى‏حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى کاملا نمایان است.
4- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصیت او» در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است هنگامى که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روز به روز تقاضاى آرایش بیشتر و خودنمایى افزونتر از او دارد، و هنگامى که زن را از طریق جاذبه جنسیش وسیله تبلیغ کالاها و دکور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سیاحان و مانند اینها قرار بدهد، در چنین جامعه‏اى شخصیت زن تا سرحد یک عروسک، یا یک کالاى بى‏ارزش سقوط مى‏کند، و ارزشهاى والاى انسانى او بکلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، و تنها افتخار او جوانى و زیبایى و خودنمائیش مى‏شود.
و به این ترتیب مبدل به وسیله‏اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سرکش یک مشت آلوده فریبکار و انسان نماهاى دیو صفت! در چنین جامعه‏اى چگونه یک زن مى‏تواند یا ویژگیهاى اخلاقیش، علم و آگاهى و دانائیش جلوه کند، و حائز مقام والائى گردد؟!


اعظم :



بسیار نکته قابل توجهی داره

اگه بریم خونه کسی و در بزنیم و صاحبخونه راهمون نده

ناراحت میشیم ؟؟؟

این ایه میگه ناراحتی نداره
از همون راهی که اومدین برگردین بدون دلخوری

ایه 30:

مردها چشم چرانی نکنن

این براشون بهتره
"ذلک ازکی لهم "

حالا بگن ما نگاه می کنیم و هیچیمون هم نمیشه

ایه 31:

زنها چشم چرانی نکنن

گاهی ما خانمها فکر میکنیم
اینکه ما به اقایون نگاه کنیم هیچ مشکلی نداره

ایه 31:
خیلی ها میگن حجاب مو به صراحت در قران نیومده
خمرهن در این ایه ووجه استعمالش نشون میده حجاب مو واجبه




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 31 سوره نور :



اعظم :

در تفسیر آیه 31 مورد 9 و 10 و 11 جای سواله :


نفیسه :



در تفسیر المیزان آمده:  اینکه فرمود: (نسائهنّ) و زنان را اضافه کرد به ضمیر زنان، براى اشاره به این معنا بوده که مراد از (نساء) زنان مؤمنین است که جایز نیست خود را در برابر زنان غیرمؤمن برهنه کنند، از روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) هم همین معنا استفاده مى شود.(که جالب بود برای منم).
در مورد حجاب در برابر غلامان :شخصی خدمت حضرت امام صادق (ع) عرض کرد:زنان قریشی و هاشمی بر اسب سوار میشوند و دست بر سر غلامان سیاه میمالند و دست بر گردن آنها می‌اندازند. در واقع این عمل را حرام میدانست.که امام با اشاره به همین آیه فرمودند:ای پسرم! مانعی ندارند که غلام،مو و ساق پای مالک خود را ببیند.(کافی ج 5،ص 531،ح 2).حالا چون برده داری در دوره ما و بین مسلمانان تا حدبسیار زیادی و یا لااقل در کشورمون منسوخ شده و زمینه اجرای این قسمت از ایه هم فراهم نشده درکش هم سخت به نظر میاد.
از امام باقر(ع):در مورد (تابعین غیر اولی الاربه من الرجال) سوال شد.آن حضرت فرمودند:مراد کم خردی است که شهوت به زنان ندارد.(کافی ج 5،ص531،ح 2).تصور من معلولین ذهنی هستند که قدرت تمییز نداشته و میل جنسی در آنها رشد نکرده.و الله اعلم.





منبع قسمت سوم (کافی ج 5،ص523،ح 1)صحیح است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۶
* مسافر
پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ب.ظ

۳۵۲ . صفحه ۳۵۲



دوازدهم آذر :


نفیسه :



(آیه 21)-این آیه  تکمیلى براى محتواى بحث افک که دیروز داشتیم محسوب مى‏شود و هشدارى است به همه مؤمنان که هرگاه نخستین وسوسه‏هاى اشاعه فحشا یا هر گناه دیگر آشکار مى‏شود، باید همانجا در مقابل آن ایستاد تا آلودگى گسترش پیدا نکند.

نخست روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از گامهاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منکر کشیده مى‏شود) چرا که شیطان دعوت به فحشا و منکر مى‏کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).
هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمى‏شود یک مرتبه در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را مى‏سپرد، و سرانجام گرفتار بدترین کبائر مى‏شود، درست به کسى مى‏ماند که زمام خویش را به دست جنایتکارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط کند و نابود گردد، آرى این است «خطوات شیطان».
سپس اشاره به یکى از مهمترین نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طریق هدایت کرده، چنین مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاک نمى‏شد، ولى خداوند هرکه را بخواهد تزکیه مى‏کند و خدا شنوا و داناست» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
از یک سو موهبت عقل را داده، و از سوى دیگر موهبت وجود پیامبر و احکامى که از طریق وحى نازل مى‏گردد ولى از این موهبت گذشته توفیقات خاص او و امدادهاى غیبیش که شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى‏گردد مهمترین عامل پاکى و تزکیه است.

(آیه 22)-
شأن نزول:
این آیه درباره گروهى از صحابه نازل شد که بعد از «داستان افک» سوگند یاد کردند که به هیچ یک از کسانى که در این ماجرا درگیر بودند و به این تهمت بزرگ دامن زدند کمک مالى نکنند، و در هیچ موردى با آنها مواسات ننمایند، آیه نازل شد و آنها را از این شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.
تفسیر:
مجازات هم حسابى دارد! قرآن مى‏گوید: «و آنها که از میان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نباید سوگند یاد کنند (یا تصمیم بگیرند) که انفاق خود را نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمایند» (وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که جمعى از کسانى که آلوده افک شدند از مهاجران در راه خدا بودند که فریب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد که آنان را از جامعه اسلامى طرد کنند و تصمیمهایى که بیش از حد استحقاق باشد درباره آنها بگیرند.
سپس براى تشویق و ترغیب مسلمانان به ادامه اینگونه کارهاى خیر اضافه مى‏کند: «و باید عفو کنند و گذشت نمایند» (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا).
«آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را بیامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
پس همانگونه که شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها دارید باید در مورد دیگران عفو و بخشش را فراموش نکنید.
آیات فوق در حقیقت ترسیمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است آیات افک و مجازات شدید تهمت زنندگان به نوامیس مردم نیروى عظیم دافعه را تشکیل مى‏دهد، و آیه مورد بحث که سخن از عفو و گذشت و غفور و رحیم بودن خدا مى‏گوید بیانگر جاذبه است!

(آیه 23)- سپس بار دیگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاکدامن با ایمان به اتهام ناموسى بازگشته، و بطور مؤکد و قاطع مى‏گوید: «کسانى که زنان پاکدامن و بى‏خبر (از هرگونه آلودگى) و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى‏سازند در دنیا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست» (إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در واقع سه صفت براى این زنان ذکر شده که هر کدام دلیلى است بر اهمیت ظلمى که بر آنها از طریق تهمت وارد مى‏گردد.

(آیه 24)- این آیه چگونگى حال این گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص کرده، مى‏گوید: آنها عذاب عظیمى دارند «در آن روز که زبانهاى آنها و دستها و پاهایشان بر ضد آنان به اعمالى که مرتکب شدند گواهى مى‏دهند» (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
زبان آنها بى‏آنکه خودشان مایل باشند به گردش درمى‏آید و حقایق را بازگو مى‏کند.
دست و پاى آنها نیز به سخن درمى‏آید و حتى طبق آیات قرآن پوست تن آنها سخن مى‏گوید.
آرى! در آنجا که روز آشکار شدن همه پنهانیهاست ظاهر مى‏شوند.

(آیه 25)- سپس مى‏گوید: «آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى‏کم و کاست به آنها مى‏دهد» (یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ).
و در آن روز «مى‏دانند که خداوند حقّ آشکار است» (وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ).
اگر امروز، و در این دنیا، در حقانیت پروردگار شک و تردید کنند، یا مردم را به گمراهى بکشانند در آن روز نشانه‏هاى عظمت و قدرت و حقانیتش آن چنان واضح مى‏شود که سرسخت‏ترین لجوجان را وادار به اعتراف مى‏کند.

(آیه 26)- نوریان مر نوریان را طالبند! ... این آیه در حقیقت تعقیب و تأکیدى بر آیات افک و آیات قبل از آن است و بیان یک سنت طبیعى در جهان آفرینش مى‏باشد که تشریع نیز با آن هماهنگ است.
مى‏فرماید: «زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، همان گونه که مردان ناپاک، به زنان ناپاک تعلّق دارند» (الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ).
و در نقطه مقابل نیز «زنان پاک به مردان پاک تعلق دارند، و مردان پاک از آن زنان پاکند» (وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ).
و در پایان آیه به گروه اخیر یعنى مردان و زنان پاکدامن اشاره کرده، مى‏گوید:
«آنها از نسبتهاى نادرستى که به آنان داده مى‏شود مبرّا هستند» (أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ).
و به همین دلیل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنین روزى پرارزش براى آنهاست» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).

(آیه 27)- بدون اذن به خانه مردم وارد نشوید: در اینجا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام که ارتباط نزدیکى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بیان شده است.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در خانه‏هایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها).
«این براى شما بهتر است، شاید متذکر شوید» (ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
باید در خانه و محیط زندگى خصوصى افراد امنیت کافى وجود داشته باشد به همین دلیل در تمام قوانین دنیا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است در اسلام نیز در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزه کاریهایى در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده مى‏شود. از جمله، در حدیثى مى‏خوانیم که: «پیامبر به یکى از یارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن رو بروى در نایست!» و خود آن حضرت هنگامى که به در خانه کسى مى‏آمد روبروى در نمى‏ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار مى‏گرفت و مى‏فرمود: السّلام علیکم و به این وسیله اجازه ورود مى‏گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۶
* مسافر
چهارشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ب.ظ

۳۵۱ . صفحه ۳۵۱



یازدهم آذر :



نفیسه :



(آیه 11)- داستان پرماجراى افک (تهمت عظیم) از مجموع آیات (11- 16) استفاده مى‏شود که شخص بى‏گناهى را به هنگام نزول این آیات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و این شایعه در جامعه پخش شده بود.
و نیز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مى‏خواستند از این حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خویش و به زیان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن وجاهت عمومى پیامبر کنند که این آیات نازل شد و با قاطعیت بى‏نظیرى با این حادثه برخورد کرد، و منحرفان بدزبان و منافقان تیره دل را محکم بر سرجاى خود نشاند.
بدیهى است این احکام در هر محیط و هر عصر و زمان جارى است.
قرآن در این آیه بى‏آنکه اصل حادثه را مطرح کند مى‏گوید: «مسلما کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهى (متشکّل و توطئه‏گر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ).
سپس به مؤمنانى که از بروز چنین اتهامى نسبت به شخص پاکدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مى‏دهد که: «اما گمان نکنید این ماجرا براى شما بد است بلکه خیر شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
چرا که پرده از روى نیات پلید جمعى از دشمنان شکست خورده و منافقان‏ کور دل برداشت، و این بد سیرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر این حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى‏ماندند در آینده ضربه سخت‏تر و خطرناکترى مى‏زدند.
این ماجرا به مسلمانان درس داد که پیروى از شایعه سازان، آنها را به روزهاى سیاه مى‏کشاند باید در برابر این کار به سختى بایستند. سپس در ادامه این آیه به دو نکته اشاره مى‏کند نخست این که مى‏گوید: «آنها هر کدام سهم خود را از این گناهى که مرتکب شدند دارند» (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).
اشاره به این که مسؤولیت عظیم سردمداران و بنیانگذاران یک گناه هرگز مانع از مسؤولیت دیگران نخواهد بود.
نکته دوم این که: «و از آنان کسى که بخش مهم آن را برعهده داشت عذاب عظیمى براى اوست» (وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ).


(آیه 12)- سپس روى سخن را به مؤمنانى که در این حادثه فریب خوردند و تحت تأثیر واقع شدند کرده و آنها را شدیدا طى چند آیه مورد سرزنش قرار داده، مى‏گوید: «چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً).
یعنى چرا هنگامى که سخن منافقان را درباره افراد مؤمن استماع کردید با حسن ظن به دیگر مؤمنان که به منزله نفس خود شما هستند برخورد نکردید.
«و (چرا) نگفتند این یک دروغى بزرگ و آشکار است» (وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ).
شما که سابقه زشت و رسواى این گروه منافقان را مى‏دانستید، چرا ساکت شدید.


(آیه 13)- تا اینجا سرزنش و ملامت آنها جنبه‏هاى اخلاقى و معنوى داشت که به هر حال جاى این نبود که مؤمنان در برابر چنین تهمت زشتى سکوت کنند و یا آلت دست شایعه سازان کوردل گردند.
سپس به بعد قضائى مسأله توجه کرده، مى‏گوید: «چرا چهار شاهد براى آن نیاوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).
«اکنون که این گواهان را نیاوردند پس آنها نزد خدا دروغگویانند» (فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ).
این مؤاخذه و سرزنش نشان مى‏دهد که دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنین حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آیات «افک» نازل شده بود.


(آیه 14)- سرانجام تمام این سرزنشها را جمع بندى کرده، مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنیا و آخرت شامل حال شما نمى‏شد به خاطر این گناهى که در آن وارد شدید عذاب سختى دامانتان را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ).


(آیه 15)- این آیه در حقیقت توضیح و تبیین بحث گذشته است که چگونه آنها حتى مؤمنان در این گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطه‏ور شدند، مى‏گوید:
به خاطر بیاورید «هنگامى را که (به استقبال این دروغ بزرگ مى‏رفتید و) این شایعه را از زبان یکدیگر مى‏گرفتید» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).
«و با دهان خود سخنى مى‏گفتید که به آن علم و یقین نداشتید» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).
«و گمان مى‏کردید این مسأله کوچکى است در حالى که در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ).
در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: شدیدترین گناهان گناهى است که صاحبش آن را سبک بشمارد.
در واقع این آیه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مى‏کند:
«نخست» به استقبال این شایعه رفتن و از زبان یکدیگر گرفتن.
«دوم» منتشر ساختن شایعه‏اى را که هیچ گونه علم و یقین به آن نداشتند.
«سوم» کوچک شمردن شایعه و به عنوان یک وسیله سرگرمى از آن استفاده کردن.


(آیه 16)- و از آنجا که این حادثه بسیار مهمى بود که گروهى از مسلمانان آن را سبک و کوچک شمرده بودند باردیگر در این آیه روى آن تکیه کرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى‏بارد، و تازیانه‏اى محکمتر بر روح آنها مى‏نوازد، و مى‏گوید:
«چرا هنگامى که آن را شنیدید نگفتید: ما حق نداریم که به این سخن تکلّم کنیم، خداوندا! منزهى تو، این بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ).
در واقع قبلا تنها به خاطر این ملامت شده بودند که چرا با حسن ظن نسبت به کسانى که مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نکردند، اما در اینجا مى‏گوید علاوه بر حسن ظن، شما مى‏بایست هرگز به خود اجازه ندهید که لب به چنین تهمتى بگشایید، تا چه رسد که عامل نشر آن شوید.


(آیه 17)- اشاعه فحشا ممنوع است: باز در اینجا سخن از «داستان افک» و عواقب شوم و دردناک شایعه سازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاک است.
نخست مى‏گوید: «خداوند شما را اندرز مى‏دهد که هرگز چنین کارى را تکرار نکنید اگر ایمان (به خدا و روز جزا) دارید» (یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
یعنى این نشانه ایمان است که انسان به سراغ این گناهان عظیم نرود، در حقیقت جمله مزبور یکى از ارکان توبه را ترسیم مى‏کند، چرا که تنها پشیمانى از گذشته کافى نیست باید نسبت به عدم تکرار گناه در آینده نیز تصمیم گرفت.

(آیه 18)- و بعد براى تأکید بیشتر که توجه داشته باشند این سخنان، سخنان عادى معمولى نیست، بلکه این خداوند علیم و حکیم است که در مقام تبیین بر آمده و حقایق سرنوشت سازى را روشن مى‏سازد، مى‏گوید: «و خداوند آیات را براى شما بیان مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
به مقتضاى علمش از نیازهاى شما و عوامل خیر و شرتان آگاه است و به مقتضاى حکمتش دستورات و احکامش را با آن هماهنگ مى‏سازد.

(آیه 19)- باز براى محکم کارى، سخن را از شکل یک حادثه شخصى به صورت بیان یک قانون کلى و جامع تغییر داده و مى‏گوید: «کسانى که دوست مى‏دارند زشتیها و گناهان قبیح در میان افراد با ایمان اشاعه یابد عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند» (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
این تعبیر مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتیها و قبائح و کمک به توسعه آن را شامل مى‏شود.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
او مى‏داند چه کسانى در قلبشان حب این گناه است و کسانى را که زیر نامهاى فریبنده به این عمل شوم مى‏پردازند مى‏شناسد اما شما نمى‏دانید و نمى‏شناسید.


(آیه 20)- در این آیه که در عین حال آخرین آیات «افک» و مبارزه با «اشاعه فحشا» و «قذف» مؤمنان پاکدامن است، بار دیگر این حقیقت را تکرار و تأکید مى‏کند که: «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و این که خدا مهربان و رحیم است» مجازات سختى دامانتان را مى‏گرفت (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ).



اعظم :



کل ایات این صفحه که در مورد شایعه سازی هستش و فتنه ای که در اونه و پرهیز مومنان از دامن زدن به شایعه
.....

درس های بزرگی این ایات برای ما داره
که مرافقب باشیم
هر حرفی رو از هر کسی باور نکنیم
به خصوص در مورد مسایل ناموسی که طبق ایات قبل وجود 4 شاهد برای اثباتش لازمه و اگه کسی این شاهدها رو نداره
بهتره سکوت کنه چون در غیر اون صورت خودش باید شلاق بخوره

در سایر مسایل هم در مورد همدیگه اونقدر گمان نیک داشته باشیم که خبرهای غیر موثق رو در مورد هم باور نکنیم
اصلا اجازه شنیدن به خودمون ندیم
اگرم شنیدیم
اون طرف رو تبریه کنیم و خودمون به نشر شایعه اقدام نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۶
* مسافر
سه شنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۵ ب.ظ

۳۵۰ . صفحه ۳۵۰



دهم آذر :



نفیسه :



سوره نور بیست و چهارمین سوره قرآن کریم است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 64 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
این سوره را در حقیقت مى‏توان سوره پاکدامنى و عفت و مبارزه با آلودگیهاى جنسى دانست که در چند مرحله پیاده شده است.
مرحله اول بیان مجازات شدید زن و مرد زناکار است که در دومین آیه این سوره با قاطعیت تمام مطرح گردیده.
مرحله دوم به این امر مى‏پردازد که اجراى این حد شدید مسأله ساده‏اى نیست، و از نظر موازین قضائى اسلام شرط سنگینى دارد.
در مرحله سوم براى این که تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهکار قناعت مى‏کند به یکى از مهمترین راههاى پیشگیرى از آلودگیهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پیش کشیده چرا که تا دو مسأله چشم چرانى و بى‏حجابى ریشه کن نشوند آلودگیها برطرف نخواهد شد.
مرحله چهارم باز به عنوان یک پیشگیرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى‏کند.
مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربیت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همین رابطه بیان مى‏کند.
مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحید و مبدء و معاد و تسلیم بودن در برابر فرمان پیامبر را ذکر مى‏کند.
ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ایمان و عمل صالح سخن از حکومت جهانى مؤمنان صالح العمل به میان آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: "اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى‏عفتى حفظ کنید به وسیله تلاوت سوره نور، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون دارید که هرکس قرائت این سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پایان عمر گرفتار عمل منافی عفت نخواهد شد."


(آیه 1)- مى‏دانیم نام این سوره، سوره نور است به خاطر آیه نور که یکى از چشمگیرترین آیات سوره است.
نخستین آیه این سوره در حقیقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مى‏گوید: این «سوره‏اى است که آن را فرو فرستادیم (و عمل به آن را) واجب نمودیم، و در آن آیات روشنى نازل کردیم شاید شما متذکر شوید» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
اشاره به این که تمام احکام و مطالب این سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهمیت فوق العاده‏اى است زیرا همه از طرف خداوند نازل شده است.


(آیه 2)- بعد از این بیان کلى، به نخستین دستور قاطع و محکم پیرامون زن و مرد زناکار پرداخته، مى‏گوید: «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید» (الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).
و براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند: «و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حکم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید» (وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
سرانجام در پایان این آیه به نکته دیگرى براى تکمیل نتیجه گیرى از این مجازات الهى اشاره کرده، مى‏گوید:
«و باید گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده کنند» (وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
در واقع این آیه مشتمل بر سه دستور است:
1- حکم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آمیزش جنسى مرد و زن غیر همسر و بدون مجوز شرعى است.
2- تأکید بر این که در اجراى این حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى‏مورد نشوید.
3- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا که هدف تنها این نیست که گنهکار عبرت گیرد، بلکه هدف آن است که مجازات او سبب عبرت دیگران هم بشود.


(آیه 3)- از آنجا که در آیه قبل سخن از مجازات زن و مرد زناکار به میان آمد به همین مناسبت سؤالى پیش مى‏آید که ازدواج مشروع با چنین زنان چه حکمى دارد؟
آیه شریفه این سؤال را چنین پاسخ مى‏گوید: «مرد زناکار جز با زن زنا کار یا مشرک ازدواج نمى‏کند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک، به ازدواج خود در نمى‏آورد و این کار بر مؤمنان تحریم شده است»! (الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
آیه هم یک واقعیت عینى را بیان مى‏کند که آلودگان همیشه دنبال آلودگان مى‏روند، «کند هم جنس با هم جنس  پرواز» اما افراد پاک و با ایمان هرگز تن به چنین آلودگیها و انتخاب همسران آلوده نمى‏دهند.
و هم بیان یک حکم شرعى و الهى است و مخصوصا مى‏خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زناکار باز دارد، چرا که بیماریهاى اخلاقى همچون بیماریهاى جسمى غالبا واگیردار است.

(آیه 4)- مجازات تهمت: از آنجا که در آیات گذشته مجازات شدیدى براى زن و مرد زناکار بیان شده بود و ممکن است این موضوع دستاویزى شود براى افراد مغرض و بى‏تقوا که از این طریق افراد پاک را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بیان مجازات شدید زناکاران، مجازات شدید تهمت زنندگان را بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و کسانى که زنان پاکدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مى‏کنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید»! (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً).
و به دنبال این مجازات شدید، دو حکم دیگر نیز اضافه مى‏کند:
«و هرگز شهادت آنها را نپذیرید» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).
«و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد حدّ آن همان گونه که در بالا گفته شد هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم «تعزیر» است.
این سختگیرى در مورد حفظ حیثیت مردم پاکدامن، منحصر به اینجا نیست در بسیارى از تعلیمات اسلام منعکس است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هنگامى که مسلمانى برادر مسلمانش را به چیزى که در او نیست متهم سازد ایمان در قلب او ذوب مى‏شود، همانند نمک در آب»!


(آیه 5)- ولى از آنجا که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسى نمى‏بندد، بلکه در هر فرصتى آلودگان را تشویق به پاکسازى خویش و جبران اشتباهات گذشته مى‏کند، در این آیه مى‏گوید: «مگر کسانى که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند (که خداوند آنها را مى‏بخشد) زیرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و در این صورت هم شهادت آنها در آینده مقبول است، و هم حکم فسق در تمام زمینه‏ها و احکام اسلامى از آنها برداشته مى‏شود.


(آیه 6)-
شأن نزول:
سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنین عرض کرد: «اى پیامبر خدا! هرگاه نسبت دادن عمل منافى عفت به کسى داراى این مجازات است که اگر آن را اثبات نکند باید هشتاد تازیانه بخورد پس من چکنم اگر وارد خانه‏ام شدم و با چشم خود دیدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بیایند و ببیند و شهادت دهند او کار خود را کرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم کسى از من بدون شاهد نمى‏پذیرد و به عنوان قاتل قصاص مى‏شوم، و اگر بیایم و آنچه را دیدم به عنوان شکایت بگویم هشتاد تازیانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! این آیه و چهار آیه بعد نازل شد و راه حل دقیقى به مسلمانان ارائه داد.
تفسیر:
مجازات تهمت به همسر! در اینجا قرآن یک استثناء و تبصره‏اى بر حکم قذف بیان کرده به این معنى که اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت کند و بگوید او را در حال انجام این کار خلاف با مرد بیگانه‏اى دیدم حد قذف (هشتاد تازیانه) در مورد او اجرا نمى‏شود، و از سوى دیگر ادعاى او بدون دلیل و شاهد نیز در مورد زن پذیرفته نخواهد شد.
در اینجا قرآن راه حلى پیشنهاد مى‏کند که مسأله به بهترین صورت و عادلانه‏ترین طریق حل مى‏گردد. و آن این که نخست باید شوهر چهاربار شهادت دهد که در این ادعا راستگو است.
چنانکه قرآن مى‏فرماید: «و کسانى که همسران خود را متهم مى‏کنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهارمرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است» (وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 7)- «و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
به این ترتیب شوهر چهاربار این جمله را تکرار مى‏کند: «اشهد باللّه انّى لمن الصّادقین فیما رمیتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مى‏دهم که در این نسبت زنا که به این زن دادم راست مى‏گویم!» و در مرتبه پنجم مى‏گوید: «لعنت اللّه علىّ ان کنت من الکاذبین» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».


(آیه 8)- در اینجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفى این اتهام از خود به ترتیبى که در آیات بعد مى‏آید نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مى‏گردد.
«آن زن نیز مى‏تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتى که به او مى‏دهد از دروغگویان است» (وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ).


(آیه 9)- «و در مرتبه پنجم (بگوید:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
و به این ترتیب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى این اتهام مى‏دهد چهار بار با این عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الکاذبین فیما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مى‏طلبم که او در این نسبتى که به من داده است دروغ مى‏گوید.»
و در پنجمین بار مى‏گوید: «انّ غضب اللّه علىّ ان کان من الصّادقین» غضب خدا بر من باد اگر او راست مى‏گوید.»
انجام این برنامه که در فقه اسلامى به مناسبت کلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» نامیده شده، چهار حکم قطعى براى این دو همسر در پى خواهد داشت:
نخست این که بدون نیاز به صیغه طلاق فورا از هم جدا مى‏شوند.
دیگر این که براى همیشه این زن و مرد بر هم حرام مى‏گردند، یعنى امکان بازگشتشان به ازدواج مجدد با یکدیگر وجود ندارد.
سوم این که حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى‏شود. چهارم اینکه فرزندى که در این ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است یعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.


(آیه 10)- در پایان مى‏گوید: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و این که او توبه پذیر و حکیم است» بسیارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى‏شدید! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ).
در واقع این آیه یک اشاره اجمالى براى تأکید احکام فوق است، زیرا نشان مى‏دهد که برنامه «لعان» یک فضل الهى است و مشکل مناسبات دو همسر را در این زمینه به نحو صحیحى حل مى‏کند.




اعظم :


ایه 2:
چرا باید موقع اجرای حکم زنا عده ای حضور یابند :

جواب از تفسیر نمونه :

دستور حضور جمعى از مؤ منان در صحنه مجازات است چرا که هدف تنها این نیست که گنهکار عبرت گیرد، بلکه هدف آنست که مجازات او سبب عبرت دیگران هم شود، و به تعبیر دیگر: با توجه به بافت زندگى اجتماعى بشر، آلودگى هاى اخلاقى در یک فرد ثابت نمى ماند، و به جامعه سرایت مى کند، براى پاکسازى باید همانگونه که گناه برملا شده مجازات نیز برملا گردد.
و به این ترتیب اساس پاسخ این سؤ ال که چرا اسلام اجازه مى دهد آبروى انسانى در جمع بریزد روشن مى شود، زیرا مادام که گناه آشکار نگردیده و به دادگاه اسلامى کشیده نشده است ((خداوند ستار العیوب )) راضى به پرده درى نیست اما بعد از ثبوت جرم و بیرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و کم شدن اهمیت گناه ، باید به گونه اى مجازات صورت گیرد که اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه به حال نخستین باز گردد.
اصولا در یک جامعه سالم باید ((تخلف از قانون )) با اهمیت تلقى شود، مسلما اگر تخلف تکرار گردد آن اهمیت شکسته مى شود و تجدید آن تنها با علنى شدن کیفر متخلفان است .
این واقعیت را نیز از نظر نباید دور داشت که بسیارى از مردم براى حیثیت و آبروى خود بیش از مساءله تنبیهات بدنى اهمیت قائلند، و همین علنى شدن کیفر ترمز نیرومندى بر روى هوسهاى سرکش آنها است .


ایه 3:
چرا مشرکان و زانیان رو به هم پیوند داده و همطراز کرده ؟


پاسخ از تفسیر نمونه :
 عطف ((مشرکان )) بر ((زانیان )) در واقع براى بیان اهمیت مطلب است ، یعنى گناه ((زنا)) همطراز گناه ((شرک )) است ، چرا که در بعضى از روایات نیز وارد شده که ((شخص زناکار در آن لحظه اى که مرتکب این عمل مى شود از ایمان باز داشته مى شود)) (قال رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )... لا یزن الزانى حین یزنى و هو مؤ من و لا یسرق السارق حین یسرق و هو مؤ من فانه اذا فعل ذلک خلع عنه الایمان کخلع القمیص ): ((شخص زناکار به هنگامى که مرتکب این عمل مى شود، مؤ من نیست ، و همچنین سارق به هنگامى که مشغول دزدى است ایمان ندارد، چرا که به هنگام ارتکاب این عمل ، ایمان را از او بیرون مى آورند همانگونه که پیراهن را از تن ))!.


ایه 3: به شرط توبه این حکم تغییر می کند


ایه 4 :

چرا برای قتل نفس دو شاهد کافی است ولی برای زنا 4 شاهد لازم است :

چون خداوند با سختگیری زیاد حافظ ابروی مردم است و میخواهد زنا کمتر ثابت شود

زیرا اگر هزار زنا صورت بگیرد و مخفی باشد بهتر است از اینکه ابروی زن عفیفی ریخته شود

دشنام ناموسی هم اگر صریح بیان شود مشمول هشتاد تازیانه است و اگر صراحت نداشته باشد به اختیار حاکم است


ایه 5:
اگر کسی زنای زنی را ببیند و نتواند 4 شاهد بیاورد باید بداند تکلیفش سکوت است و اگر نه تازیانه خواهد خورد

ایه 9:
حیلی جالب بود




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 9 سوره نور :

مریم :


خیلی جالب بود
من هروقت این ایه رو میخوندم میگفتم فایده اش چیه که هردوشون قسم بخورن!
فقط در مورد بچه,,, یعنی فامیلی پدر رو دیگه نداره و فامیلی مادر رو میذارن روش؟!؟


نفیسه :


با مطالعه مختصری که داشتم به این برداشت رسیدم که در لعان چون پدر نامعلوم است (زن وشوهر در نسبت دادن پدر به کودک متفق القول نیستند) نام خانوادگی مادر به کودک تعلق میگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۵
* مسافر
دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ

۳۴۹ . صفحه ۳۴۹


نهم آذر :


نفیسه:



(آیه 105)- در آیات گذشته سخن از مجازات دردناک دوزخیان بود، و در تعقیب آن گوشه‏اى از گفتگوى پروردگار را با آنها بازگو مى‏کند نخست خداوند آنها را با این سخن عتاب‏آمیز مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «آیا آیات من بر شما خوانده نمى‏شد پس آن را تکذیب مى‏کردید»؟ (أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).



(آیه 106)- آنها در پاسخ این سؤال اعتراف مى‏کنند و «مى‏گویند: (آرى چنین است) پروردگارا! بدبختى ما، بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهى بودیم» (قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ).


(آیه 107)- شاید با این اعترافات مى‏خواهند جلب رحمت پروردگار کنند لذا بلافاصله اضافه مى‏کنند: «پروردگارا! ما را از این آتش بیرون ببر» و به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها).
«هرگاه بار دیگر برنامه‏هاى سابق را تکرار کردیم ما قطعا ستمگریم» و شایسته عفو تو نخواهیم بود (فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).
آنها این سخن را در حالى مى‏گویند که گویى از این واقعیت بى‏خبرند که سراى آخرت دار جزاست نه عمل، و بازگشت به دنیا دیگر امکان‏پذیر نیست.


(آیه 108)- به همین دلیل با قاطعیت تمام به آنها پاسخ داده مى‏شود خداوند «مى‏گوید: دور شوید (و همچنان در دوزخ بمانید، خاموش شوید) و با من سخن مگوئید»! (قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ).


(آیه 109)- سپس دلیل این سخن را چنین بیان مى‏کند: آیا فراموش کرده‏اید «که گروهى از بندگانم مى‏گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، ما را ببخش و بر ما رحم کن، و تو بهترین رحم کنندگانى»؟! (إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).


(آیه 110)- «اما شما آنها را به باد مسخره گرفتید (و آنقدر در این کار اصرار کردید) تا شما را از یاد من غافل کردند و شما به آنان مى‏خندیدید» (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ).


(آیه 111)- «ولى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پایمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تزلزل در برنامه‏هاى الهیشان) آنها را پاداش دادم، آنها پیروز و رستگارند» (إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ).
و اما شما ... شما امروز در بدترین حالات و دردناکترین عذاب گرفتارید و کسى به فریادتان نمى‏رسد و باید هم چنین باشید که مستحق این کیفرید.


(آیه 112)- کوتاهى عمر این جهان: در تعقیب آیات گذشته در اینجا نوعى دیگر از مجازاتهاى روانى دوزخیان که به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده نخست مى‏گوید: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده «مى‏گوید: چند سال در روى زمین توقف (و زندگى) کردید»؟ (قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ).

(آیه 113)- اما آنها در این مقایسه زندگى دنیا را به قدرى کوتاه مى‏بینند که «در پاسخ مى‏گویند: ما تنها به اندازه یک روز، یا (حتى کمتر از آن) به اندازه بعضى از یک روز، در دنیا توقف داشتیم» (قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ).
در حقیقت عمرهاى طولانى در دنیا گویى لحظه‏هاى زود گذرى هستند در برابر زندگى آخرت، که هم نعمتهایش جاویدان است و هم مجازاتهایش نامحدود.
سپس براى تأکید سخن خود، یا براى این که پاسخ دقیقترى گفته باشند، عرض مى‏کنند: خداوندا! «از آنها که مى‏توانند بشمارند بپرس»! (فَسْئَلِ الْعادِّینَ).


(آیه 114)- اینجاست که خداوند به عنوان سرزنش و توبیخ به آنها «مى‏گوید:
(آرى) شما مقدار کمى (در دنیا) توقف کردید اگر مى‏دانستید» (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).


(آیه 115)- در این آیه از راهى دیگر، راهى بسیار مؤثر و آموزنده براى بیدار ساختن این گروه وارد بحث مى‏شود و مى‏گوید: «آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریده‏ایم، و به سوى ما بازگشت نخواهید کرد»؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ).
این جمله کوتاه و پرمعنى یکى از زنده‏ترین دلائل رستاخیز و حساب و جزاى اعمال را بیان مى‏کند، و آن این که اگر راستى قیامت و معادى در کار نباشد زندگى دنیا عبث و بیهوده خواهد بود، زیرا زندگى این جهان با تمام مشکلاتى که دارد و با این همه تشکیلات و مقدمات و برنامه‏هایى که خدا براى آن چیده است اگر صرفا براى همین چند روز باشد بسیار پوچ و بى‏معنى مى‏باشد.


(آیه 116)- و از آنجا که این گفتار یعنى عبث نبودن خلقت، سخن مهمى است که نیاز به دلیل محکم دارد در این آیه اضافه مى‏کند: «پس برتر است خداوندى که فرمانرواى حق است (از این که شما را بى‏هدف آفریده باشد) معبودى جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است»
(فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).


(آیه 117)- رستگاران و نارستگاران: از آنجا که در آیات گذشته سخن از مسأله «معاد» بود در این آیه اشاره به توحید و نفى هرگونه شرک کرده و بحث «مبدء و معاد» را به این وسیله تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و هر کس با خدا معبود دیگرى را بخواند- و مسلما هیچ دلیلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» (وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
آرى! مشرکان معاد را با آن دلائل روشن انکار مى‏کنند اما شرک را با نداشتن هیچ گونه دلیل پذیرا مى‏شوند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «یقینا کافران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ).
چه جالب است که این سوره با «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» آغاز شد و با «لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» بحثهایش به پایان مى‏رسد، و این است دور نماى زندگى مؤمنان و کافران از آغاز تا انجام.


(آیه 118)- در آخرین آیه این سوره شریفه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى روى سخن را به پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو: پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترین رحم کنندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
اکنون که گروهى در بیراهه شرک سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.



درسهایی از سوره شریفه مومنون

97-و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین
116-فتعالی الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکریم
3-کارها و سخنان مومن باید منطقی و هدفمند باشد و از هرگونه کار لغو و بیهوده دوری نماید.
12،13،14-خودشناسی مقدمه خداشناسی است.
18-ارزش نعمتهای الهی وقتی روشن میشود که برای مدتی کوتاه آنها را از دست بدهیم.چنانکه کاهش نزولات آسمانی، موجب خشکسالی و قحطی میشود و در این مورد کاری از دست بشر ساخته نیست.
51-لازمه توفیق عمل صالح،تغذیه حلال است.لقمه حرام انسان را از کار نیک باز میدارد.
55،56-به مال و فرزند و امکانات خود مغرور نشویم که هیچکدام عامل نجات و رستگاری انسان نیست.
61-اهل دنیا،در جمع مال و ثروت با یکدیگر مسابقه میدهند ولی اهل ایمان در انجام کارهای نیک و خیررسانی به مردم بر یکدیگر سبقت میگیرند.
62-معیار خداوند در تکالیف دینی و کیفر و پاداش اخروی ظرفیتهای عقلی،جسمی و مالی انسانهاست.
71-افراد بسیاری از مردم دوست دارند دستورات دین مطابق با امیال و خواسته های آنها باشد.در حالیکه دین تابع حق و حقیقت است نه هوی وهوس افراد.
76-کافران خودسر ولجوج نه با لطف و رحمت الهی هدایت می یابند و نه با قهر و عذاب دنیوی از خواب غفلت بیدار میشوند.
84تا89-در بحث با منکران از آنچه به آن اقرار دارند و می پذیرند،برای اثبات سخن خود بهره بگیریم.
95-از اینکه عاقبت کفار را به چشم خود نمی بینیم  در قدرت خداوند شک نکنیم.
96-بهترین شیوه دعوت مخالفان،سخن منطقی و رفتار پسندیده ،در برابر سخنان نابجا و رفتارهای ناپسند آنهاست.
97،98-وقتی پیامبران معصوم باید از خطر وسوسه های شیطانی به خدا پناه ببرند،تکلیف ما انسانهای معمولی و جایزالخطا روشن است.

100-ضایع کردن عمر،سبب حسرت در هنگام مرگ است و بهترین توشه برای عالم پس از مرگ ،عمل صالح است.
101-رضای خدا را بر رضایت دیگران،حتی نزدیکان ترجیح دهیم،زیرا در قیامت هیچ کس جز خدا به کار ما نمی آید.
102،103-بزرگترین خسارت ،هدر دادن سرمایه عمر و استعدادهای انسانی است،نه زیانهای مالی و اقتصادی.
107-تا در دنیا هستیم و فرصت باقی است کاری کنیم تا در قیامت اندوه و حسرت ما کمتر باشد.
109-لازمه ایمان ، استغفار از گناهان و طلب آمرزش از خداوند است.زیرا مومن همواره خود را در پیشگاه الهی مقصر می بیند .
111-رستگاری در آخرت ،در سایه صبر و پایداری حاصل میشود.
114-دنیا مانند پلی است که در یک  روز یا قسمتی از روز از آن عبور میکنیم.مراقب باشیم که مناظر زیبای اطراف پل ما را از توجه به آن سوی -که زندگی ابدی در آخرت است -باز ندارد.
115-مقصود نهایی از آفرینش انسان در جهان آخرت حاصل می شود و تصور دنیای بدون آخرت تصوری ناقص و مبهم از انسان است.
118-وقل رب اغفر و ارحم و انت خیرالراحمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
* مسافر
يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ب.ظ

۳۴۸ . صفحه ۳۴۸


هشتم آذر :


نفیسه :



(آیه 90)- سرانجام به عنوان یک جمع بندى و نتیجه گیرى فشرده و کوتاه از آیات قبل مى‏فرماید:آیات ما نه سحر است و نه جادو و نه چیز دیگر، «بله ما حق را براى آنها آوردیم و روشن ساختیم و آنها دروغ مى‏گویند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).


(آیه 91)- شرک جهان را به تباهى مى‏کشد: در آیات گذشته بحثهایى در زمینه معاد و مالکیت و ربوبیت پروردگار بیان شد، در اینجا به مسأله نفى شرک پرداخته، قسمتى از انحرافات مشرکان را مطرح کرده، و به آن پاسخ مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نکرده و معبود دیگرى با او نیست» (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ).
مسیحیان عیسى را فرزند حقیقى! او مى‏خوانند و مشرکان نیز فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند.
سپس به بیان دلیل بر نفى شرک پرداخته، چنین مى‏گوید: «اگر چنین مى‏شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره مى‏کردند» (إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ).
و طبعا هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مى‏شد و این با وحدت نظامى که بر آن حاکم مى‏بینیم سازگار نیست.
به علاوه هر یک از این خدایان براى گسترش قلمرو و حکومت خود سعى داشتند «بعضى بر بعضى دیگر برترى جویند» و این خود سبب دیگرى براى از هم گسیختگى نظام جهان مى‏شد (وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى‏فرماید: «منزه است خدا از آنچه آنان توصیف مى‏کنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).


(آیه 92)- این آیه پاسخ دیگرى به این مشرکان بیهوده گو است مى‏گوید:
«خداوند از غیب و شهود (پنهان و آشکار) آگاه است» (عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ).
او هرگز چیزى را به نام خدایانى که شما ادعا مى‏کنید سراغ ندارد.
مگر ممکن است در عالم خداى دیگرى باشد و شما از آن آگاه باشید اما خداوندى که خالق شماست و غیب و شهود جهان را مى‏داند از آن بى‏خبر باشد؟
و سرانجام با این جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مى‏کشد: «پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مى‏گویند و) براى او شریک قائل مى‏شوند» (فَتَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
این جمله ضمنا تهدیدى براى مشرکان است که خداوند از اسرار درون و برون آنها آگاه است و تمام این سخنان را مى‏داند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خویش محاکمه و مجازات خواهد کرد.


(آیه 93)- این آیه هدف آیات گذشته را که تهدید کفار و مشرکان لجوج به عذابهاى الهى است، تعقیب مى‏کند، مى‏گوید: اى پیامبر! «بگو: پروردگار من! اگر عذابهایى را که به آنان وعده داده مى‏شود به من نشان دهى» و در زندگیم آن را ببینم (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ).


(آیه 94)- «پروردگارا! مرا در این عذابها با گروه ستمگر قرار مده» (رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
منظور از این عذاب مجازاتهاى دنیوى است که خداوند دامنگیر مشرکان ساخت.


(آیه 95)- و باز براى تأکید بیشتر روى این موضوع و نفى هرگونه شک و تردید از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان در این آیه اضافه مى‏کند: «و ما قادریم که آنچه را (از عذاب) به آنها وعده مى‏دهیم به تو نشان دهیم» (وَ إِنَّا عَلى‏ أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ).
و چنانکه مى‏دانیم این قدرت پروردگار در صحنه‏هاى مختلف بعد از آن تاریخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعلیت در آمد.


(آیه 96)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که با این گروه مدارا کن و «بدى را به بهترین راه و روش دفع کن» و پاسخ بدى را به نیکى ده! (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ).
در این راه عجله و شتابى نداشته باشد و بدان «ما به آنچه (آنها مى‏گویند و) توصیف مى‏کنند آگاهتریم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ).
مى‏دانیم حرکات ناشایست و گفتار خشن و انواع اذیت و آزار آنها تو را ناراحت مى‏کند، اما تو بدى را با نیکى پاسخ ده که این خود یکى از مؤثرترین روشها براى بیدار کردن غافلان و فریب خوردگان است ولى ناگفته پیداست که این دستور مخصوص مواردى است که دشمن از آن سوء استفاده نکند.


(آیه 97)- ولى در عین حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو:
پروردگارا! من از وسوسه‏هاى شیاطین به تو پناه مى‏برم» (وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ).


(آیه 98)- نه تنها از وسوسه‏هاى اغفال کننده آنها، بلکه بگو: «به تو پناه مى‏برم از این که آنها نزد من حاضر شوند» (وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).
و در جلسات من حضور یابند که حضورشان نیز اغوا کننده و زیانبار است.
به این ترتیب همه رهروان راه حق باید بطور مداوم از القائات شیطانى بر حذر باشند و همیشه خود را از این نظر در پناه پروردگار قرار دهند.


(آیه 99)- تقاضاى ناممکن! در تعقیب بحثهایى که در آیات قبل پیرامون سرسختى مشرکان و گنهکاران در مسیر باطلشان گذشت، در اینجا وضع دردناکشان را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى‏گیرند چنین توصیف مى‏کند: آنها به این راه غلط خود همچنان ادامه مى‏دهند «تا هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا رسد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).
در این هنگام که خود را در حال بریدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مى‏بیند، پرده‏هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانش کنار میرود گویى سرنوشت دردناک خویش را با چشم مى‏بیند، عمر و سرمایه‏هاى از دست رفته و کوتاهى‏هایى را که در گذشته کرده و گناهانى را که مرتکب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مى‏کند.
اینجاست که فریاد او بلند مى‏شود و «مى‏گوید: اى پروردگار من! مرا باز گردانید»! (قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).


(آیه 100)- مرا باز گردانید «شاید (گذشته خود را جبران کنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترک گفتم به جا آورم» (لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ).
اما از آنجا که قانون آفرینش چنین اجازه بازگشتى را به هیچ کس، نه نیکوکار و نه بدکار، نمى‏دهد، به او چنین پاسخ داده مى‏شود: «نه! هرگز» راه باز گشتى وجود ندارد (کَلَّا).
«این سخنى است که او به زبان مى‏گوید» (إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).
سخنى که هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشیند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى‏دهد.
و در پایان آیه، اشاره بسیار کوتاه و پر معنى به جهان اسرار آمیز برزخ کرده،مى‏گوید: «و در پشت سر آنها تا روزى که بر انگیخته مى‏شوند برزخى وجود دارد» (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ).


(آیه 101)- گوشه‏اى از مجازات بدکاران: در آیات گذشته چنانکه دیدیم سخن از جهان برزخ در میان بود، و در اینجا سخن از قیامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است.
نخست چنین مى‏گوید: «پس هنگامى که در صور [شیپور] دمیده شود هیچ یک از پیوندهاى خویشاوندى میان آنها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضاى کمک نمى‏کنند» چون کارى از کسى ساخته نیست (فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ).
طبق آیات قرآن دو بار «نفخ صور» مى‏شود: یک بار به هنگام پایان گرفتن این جهان، و پس از آن تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند مى‏میرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت و پس از نفخ دوم، رستاخیز مردگان آغاز مى‏گردد و انسانها به حیات نوین باز مى‏گردند، و آماده حساب و جزا مى‏شوند.
به هر حال در آیه فوق به دو قسمت از پدیده‏هاى قیامت اشاره شده: یکى از کار افتادن نسبهاست، زیرا رابطه خویشاوندى و قبیله‏اى که حاکم بر نظام زندگى مردم این جهان است سبب مى‏شود که افراد مجرم از بسیارى از مجازاتها فرار کنند، و یا در حل مشکلاتشان از خویشاوندان کمک گیرند، اما در قیامت انسان است و اعمالش، و هیچ کس نمى‏تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع کند و یا مجازات او را به جان بخرد.
دیگر این که: آنها چنان در وحشت فرو مى‏روند که از شدت ترس حساب و کیفر الهى از حال یکدیگر به هیچ وجه سؤال نمى‏کنند، آن روز روزى است که مادر از کودک شیر خوارش غافل مى‏شود، و برادر، برادر خود را فراموش مى‏کند مردم همچون مستان بنظر مى‏رسند ولى مست نیستند، عذاب خدا شدید است!


(آیه 102)- بعد از قیام قیامت، نخستین مسأله، مسأله سنجش اعمال است با میزان مخصوصى که در آن روز براى این کار تعیین شده، گروهى اعمال پر وزنى دارند که ترازوى اعمال را سنگین مى‏کند، درباره این گروه مى‏فرماید: «کسانى که وزنه اعمالشان سنگین است همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
بطورى که از روایات مختلف برمى‏آید میزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پیشوایان بزرگ و انسانهاى نمونه‏اند.
بنابراین انسانها و اعمالشان را با پیامبران بزرگ و اوصیاى آنها مقایسه مى‏کنند، و در این مقایسه روشن مى‏شود که تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.


(آیه 103)- «و اما آنها که (بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح) وزنه اعمالشان سبک (یا بى‏وزن) باشد کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده (و زیاد کردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
آنها بزرگترین سرمایه یعنى هستى خویش را در این بازار تجارت دنیا از دست دادند بى‏آنکه در برابر آن چیز ارزشمندى به دست آورند.


(آیه 104)- این آیه بخشى از عذابهاى دردناک آنها را چنین شرح مى‏دهد:
«شعله‏هاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشیر به صورتهاى آنها نواخته مى‏شود» (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
«و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب) در دوزخ چهره‏اى عبوس (و در هم کشیده) دارند» (وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ). بطورى که لبهایشان از هم باز مى‏ماند.


اعظم :



آیه ۹۶ : یه بار دیگه بخونیم . بدی را به شیوه نیکو دفع کن
بسیار آیه مهمی هستش
اینکه آدم بدیها رو بتونه به شیوه نیکویی دفع کنه نیاز به کلی ایمان و تفکر داره


آیه ۹۷ : چقدر خوبه که آدم از وسوسه های شیطان همیشه به خداوند پناه ببره . شیطانی که کمر به همت از راه به در کردن انسان بسته


آیه ۱۰۰ : هر چی هم که بگیم موقع مرگ خداوندا ما رو برگردون فایده ای نداره
قدر لحظه لحظه الانی که زنده هستیم رو بدونیم


آیه ۱۰۱ : یادمون باشه همین خویشاوندی که گاهی به خاطر ملاحظه خویش و قومی قوانین و دستورات خداوند رو کنار میذاریم تا حرف اونا رو عمل کنیم
خویشاوندیشون در قیامت هیچ سودی به حالمون نداره

مراقب باشیم خیلی

مراقب غیبت کردنها و تهمت زدنها و دروغ بستن ها در روابط خویشی باشیم

تا حسرت اون دنیا رو نکشیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۱
* مسافر
شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ب.ظ

۳۴۷ . صفحه ۳۴۷


هفتم آذر :


نفیسه :





(آیه 75)- طرق مختلف بیدار سازى الهى: از آنجا که در آیات گذشته سخن از بهانه‏هاى مختلفى بود که منکران حق براى سرپیچى از دعوت پیامبران عنوان مى‏کردند، در اینجا خداوند از طرق اتمام حجت و بیدارسازى آنها سخن مى‏گوید.

نخست مى‏فرماید: گاه آنها را مشمول نعمت خود مى‏سازیم تا بیدار شوند «و اگر به آنان رحم کنیم و گرفتاریها و مشکلاتشان را برطرف سازیم (نه تنها بیدار نمى‏شوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت مى‏ورزند و (در این وادى) سرگردان مى‏مانند»! (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).



(آیه 76)- و گاه آنها را با حوادث دردناک گوشمالى مى‏دهیم تا اگر از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند از این راه بیدار شوند، ولى این کار نیز در آنها مؤثر نیست، زیرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقیادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مى‏کنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ).



(آیه 77)- به هر حال ما به این رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بیدارکننده همچنان ادامه مى‏دهیم و آنها نیز به طغیان و سرکشى و لجاجتشان، «تا هنگامى که درى از عذاب شدید به روى آنها بگشاییم و چنان گرفتار مى‏شوند که ناگهان بکلی مأیوس گردند» (حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).

در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازاتهاى تربیتى» و «مجازاتهاى پاکسازى و استیصال» هدف در مجازاتهاى قسم اول آن است که در سختى و رنج قرار گیرند و ضعف و ناتوانى خود را دریابند و از مرکب غرور پیاده شوند.
ولى هدف در قسم دوم که در مورد افراد غیرقابل اصلاح صورت مى‏گیرد این است که به حکم فرمان آفرینش ریشه کن شوند.


(آیه 78)- قرآن بعد از این بیان، از طریق دیگر وارد مى‏شود و به ذکر نعمتهاى الهى براى تحریک حس شکرگزارى آنها پرداخته، مى‏گوید: «و او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب [عقل‏] ایجاد کرد، اما کمتر شکر او را به جا مى‏آورید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).

تکیه بر این سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است که ابزار اصلى شناخت انسان این سه مى‏باشد، مسائل حسى را غالبا از طریق چشم و گوش درک مى‏کند و مسائل غیر حسى را به وسیله نیروى عقل.



(آیه 79)- در این آیه به یکى از مهمترین آیات پروردگار، یعنى خلقت انسان از این زمین خاکى پرداخته، چنین مى‏گوید: «و او کسى است که شما را در زمین آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ).

و چون از زمین آفریده شده‏اید باز به زمین بازمى‏گردید و دیگر بار برانگیخته شده «به سوى او جمع و محشور مى‏شوید» (وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرینش خودتان از خاک بى‏ارزش بیندیشید، کافى است که هستى بخش را بشناسید و نیز امکان مسأله معاد را دریابید.



(آیه 80)- بعد از ذکر مسأله آفرینش انسان به مسأله مرگ و حیات و آمد و شد شب و روز که از آیات بزرگ پروردگار است پرداخته، چنین مى‏گوید: «و او کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آیا اندیشه نمى‏کنید»؟! (وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

و به این ترتیب در آیات سه گانه اخیر از انگیزه شناخت پروردگار شروع کرده و با ذکر بخشى از مهمترین آیات انفسى و آفاقى بحث را پایان مى‏دهد.



(آیه 81)- در این آیه اضافه مى‏کند: اینها اندیشه و عقل را رها کرده و کورکورانه از نیاکان خود تقلید مى‏کنند، «آنها همان مى‏گویند که پیشینیانشان مى‏گفتند» (بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ).




(آیه 82)- «آنها (از روى تعجب) مى‏گفتند: آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان (پوسیده) شدیم آیا باردیگر برانگیخته خواهیم شد»؟! (قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).




(آیه 83)- این باورکردنى نیست! «این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده و این فقط افسانه‏هاى پیشینیان است» (لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).




(آیه 84)- و از آنجا که کفار و مشرکان بیش از همه از مسأله معاد وحشت داشتند و به همین دلیل با انواع بهانه‏ها و لطائف الحیل مى‏خواستند شانه از زیر بار آن خالى کنند، قرآن نیز مشروحا و بطور مؤکد از معاد سخن مى‏گوید.

و جالب این که در هر مورد از خود مشرکان اعتراف مى‏گیرد و سخن آنها را به خودشان باز مى‏گرداند.
نخست مى‏گوید: «بگو: زمین و کسانى که در زمینند از آن کیست، اگر شما مى‏دانید»؟! (قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).



(آیه 85)- سپس اضافه مى‏کند: آنها براساس نداى فطرت و اعتقادى که به خداوند آفریننده هستى دارند «به زودى (در پاسخ تو) مى‏گویند: (مالکیت زمین و آنچه در آن است) همه از آن خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

ولى تو به آنها «بگو: اکنون که چنین است (و خود شما نیز اعتراف دارید) آیا متذکر نمى‏شوید» (قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
با این اعتراف صریح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعید مى‏شمرید؟ و از قدرت فراگیر خداوند بزرگ دور مى‏دانید؟



(آیه 86)- دگربار دستور مى‏دهد از آنها سؤال کن و «بگو: چه کسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است»؟! (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).




(آیه 87)- باز آنها روى همان فطرت توحیدى و اعتقادى که به اللّه به عنوان خالق هستى دارند «مى‏گویند: (همه اینها) از آن خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

با این اقرار آشکار به آنها «بگو شما (که خود به این واقعیت معترفید) چرا از خدا نمى‏ترسید» و منکر قیامت و باز گشت مجدد انسان به زندگى مى‏شوید؟! (قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).



(آیه 88)- بار دیگر از آنها درباره حاکمیت بر آسمانها و زمین سؤال کن و «بگو: چه کسى حکومت همه موجودات را در دست دارد»؟! (قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).

«و چه کسى به بى‏پناهان پناه مى‏دهد و نیاز به پناه دادن ندارد»؟! (وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ).
«اگر راستى از این واقعیتها آگاهید» (إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).



(آیه 89)- دیگربار زبان به اعتراف مى‏گشایند و «مى‏گویند: (ملکوت و حاکمیت و حمایت و پناه دادن در این عالم) منحصر به خداست» (سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

«بگو: با این حال چگونه (مى‏گویید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شما را سحر کرده و) مسحور او شده‏اید»؟ (قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۱
* مسافر
جمعه, ۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

۳۴۶ . صفحه ۳۴۶


ششم آذر :


نفیسه :



(آیه 60)-در سه آیه قبل،سه خصوصیت مومنین ذکر شد (از خوف پروردگار بیمناکند،به آیاتش ایمان می آورند و نسبت به اوشرک نمی‌ورزند).حال مرحله ایمان به معاد و رستاخیز و توجه خاصى که مؤمنان راستین به این مسأله دارند فرامى‏رسد، مى‏گوید: «و کسانى که نهایت تلاش و کوشش را در انجام طاعات به خرج مى‏دهند و با این حال دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى‏گردند» (وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ).




(آیه 61)- بعد از شرح این صفات چهارگانه مى‏فرماید: «چنین کسانى در خیرات سرعت مى‏کنند و از دیگران پیشى مى‏گیرند» و مشمول عنایات ما هستند (أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).

آیات فوق ترسیم جالب و تنظیم کاملا منطقى براى بیان صفات این گروه از مؤمنان پیشگام است، نخست از ترس آمیخته با احترام و تعظیم- که انگیزه ایمان به پروردگار و نفى هر گونه شرک است- شروع کرده و به ایمان به معاد و دادگاه عدل خدا که موجب احساس مسؤولیت و انگیزه هر کار نیک است منتهى مى‏گردد و مجموعا چهار ویژگى و یک نتیجه را بیان مى‏کند- دقت کنید.



(آیه 62)- از آنجا که صفات برجسته و ویژه مؤمنان که سرچشمه انجام هرگونه کار نیک است و در آیات قبل به آن اشاره شد، این سؤال را برمى‏انگیزد که اتصاف به این صفات و انجام این اعمال، کار همه کس نیست، و از عهده همه برنمى‏آید.

در این آیه به پاسخ پرداخته، مى‏گوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمى‏کنیم» و از هرکس به اندازه عقل و طاقتش مى‏خواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
این تعبیر نشان مى‏دهد که وظائف و احکام الهى در حدود توانایى انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایى باشد ساقط مى‏شود و به تعبیر علماى اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامى حکومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مى‏گیرد؟
اضافه مى‏کند: «و نزد ما کتابى است که به حق سخن مى‏گوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و بازگو مى‏کند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمى بر آنها نمى‏شود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
این اشاره به نامه‏هاى اعمال و پرونده‏هایى است که همه کارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.



(آیه 63)- ولى از آنجا که بیان این واقعیات تنها در کسانى اثر مى‏کند که مختصر بیدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مى‏کند: «ولى دلهاى آنها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بى‏خبرى فرو رفته و اعمال (زشت) دیگرى جز این دارند که پیوسته آن را انجام مى‏دهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ).




(آیه 64)- اما آنها در این غفلت و بى‏خبرى همچنان باقى مى‏مانند «تا روزى که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام نعره استغاثه‏آمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان برمى‏خیزد» و از سنگینى عذاب و مجازات دردناک الهى ناله سرمى‏دهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ).




(آیه 65)- ولى به آنها خطاب مى‏شود «فریاد نکنید و ناله نزنید که شما امروز از ناحیه ما یارى نخواهید شد»! (لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).



(آیه 66)- این آیه در حقیقت بیان علت این سرنوشت شوم است، مى‏گوید:

آیا فراموش کرده‏اید که: «در گذشته آیات من بطور مداوم بر شما خوانده مى‏شد اما (به جاى این که از آن، درس بیاموزید و بیدار شوید) اعراض مى‏کردید و به عقب باز مى‏گشتید» (قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ).



(آیه 67)- نه تنها در برابر شنیدن آیات الهى عقب گرد مى‏کردید، بلکه: «در برابر آن حالت استکبار به خود مى‏گرفتید» (مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ).

و علاوه بر این «جلسات شب نشینى تشکیل مى‏دادید و (از پیامبر و قرآن و مؤمنان) بدگویى مى‏نمودید» (سامِراً تَهْجُرُونَ). یعنى شبها تا مدت طولانى بیدار مى‏مانید و همچون بیماران هذیان مى‏گویید و فحش و ناسزا مى‏دهید.



(آیه 68)- بهانه‏هاى رنگارنگ منکران: در تعقیب آیات گذشته که سخن از اعراض و استکبار کفار در برابر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بود در اینجا از بهانه‏هایى که ممکن است آنها براى خود در این زمینه بتراشند و پاسخ دندانشکن آن سخن مى‏گوید، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نیز شرح مى‏دهد که در پنج قسمت خلاصه مى‏شود:

نخست مى‏گوید: «پس آیا آنها در این گفتار (آیات الهى) تدبر و اندیشه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستین عامل بدبختى آنها تعطیل اندیشه و تفکر در محتواى دعوت تو است، که اگر بود مشکلات آنها حل مى‏شد.
در دومین مرحله مى‏گوید: «یا این که مطالبى براى آنها آمده است که براى نیاکانشان نیامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ).
یعنى اگر توحید و معاد و دعوت به نیکیها و پاکیها تنها از ناحیه تو بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نوظهورى است.



(آیه 69)- در سومین مرحله مى‏گوید: «یا این که آنها پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند) لذا او را انکار مى‏کنند» (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).

یعنى اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود ممکن بود بگویند نمى‏توان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
ولى اینها سابقه تو را به خوبى مى‏دانند، در گذشته تو را «محمّد امین» مى‏خواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جایى براى این گونه بهانه‏ها نیز نیست.



(آیه 70)- در چهارمین مرحله مى‏گوید: «یا این که مى‏گویند: او دیوانه است»؟! (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).

یعنى شخص او را به خوبى مى‏شناسیم، اما به عقل و فکر او ایمان نداریم،چه بسا این سخنان را از روى جنون مى‏گوید، چرا که با افکار عمومى محیط هماهنگ نیست.
قرآن بلافاصله براى نفى این بهانه‏جویى مى‏گوید: «بلکه پیامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عیب کار اینجاست که «بیشتر آنها از حق کراهت دارند» و گریزانند! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).



(آیه 71)- در حالى که هیچ لزومى ندارد که حق تابع تمایلات مردم باشد «و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى کند (و جهان هستى بر طبق تمایل آنها گردش داشت) آسمانها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند تباه مى‏شوند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ). زیرا هوى و هوسهاى مردم معیار و ضابطه‏اى ندارد، بلکه در بسیارى از موارد به سوى زشتیها مى‏گراید.

سپس براى تأکید بیشتر روى این موضوع مى‏گوید: «ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یاد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مایه) یاد آوریشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).



(آیه 72)- در پنجمین و آخرین مرحله مى‏گوید: «یا این که تو از آنها اجر و مزد و هزینه‏اى (در برابر دعوتت) مى‏خواهى با این که مزد پروردگارت بهتر، و او بهترین روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).

قرآن با بیان گویایى که در این پنج مرحله بیان داشته روشن مى‏سازد که این کوردلان تسلیم حق نیستند و عذرهایى که براى توجیه مخالفت خود ذکر مى‏کنند بهانه‏هاى بى‏اساس بیش نیستند.



(آیه 73)- در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از آنچه گذشت چنین مى‏گوید: «بطور قطع و یقین تو آنها را به صراط مستقیم دعوت مى‏کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).

گرچه در بعضى از روایات اسلامى «صراط مستقیم» به ولایت على علیه السّلام تفسیر شده ولى اینگونه روایات بیان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هیچ منافات با وجود مصادیق دیگر مانند قرآن و ایمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.



(آیه 74)- و نتیجه طبیعى این موضوع همان است که در این آیه بازگو مى‏کند: «و کسانى که به آخرت ایمان ندارند بطور مسلم از این صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ).

منظور از «صراط» در این آیه همان صراط مستقیم در آیه قبل است.
از آیات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مى‏گردد:
آنها همیشه مردمى بودند شناخته شده به نیکیها که در ترویج مکتب حق اصرار مى‏ورزند هرچند ناخوشایند گروه کثیرى باشد.
دیگر این که آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادى نمى‏طلبند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۰
* مسافر