۳۵۴ . صفحه ۳۵۴
چهاردهم آذر :
نفیسه :
در اینجا به یکى دیگر از مهمترین طرق مبارزه با فحشاء که ازدواج ساده و آسان، و بىریا و بىتکلف است، اشاره شده، زیرا این نکته مسلم است که براى برچیدن بساط گناه، باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرائز وارد شد، آیه شریفه مىفرماید: «و مردان و زنان بىهمسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را» (وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ).
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مىکند که مسلمانان در همه زمینهها به یکدیگر کمک کنند ولى تصریح به این امر در مورد ازدواج دلیل بر اهمیت ویژه آن است.
اهمیت این مسأله تا به آن پایه است که در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم: «بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر براى امر ازدواج میانجیگرى کنى، تا این امر به سامان برسد»! و از آنجا که یک عذر تقریبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته، مىفرماید: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید چرا که «اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بىنیاز مىسازد» (إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنین کارى هست، چرا که «خداوند واسع و علیم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).
قدرتش آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستى را فرا مىگیرد، و علم او چنان گسترده است که از نیات همه کس مخصوصا آنها که به نیت حفظ عفت و پاکدامنى اقدام به ازدواج مىکنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار خواهد داد.
بعد از ازدواج، شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعى مىشود و خود را شدیدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمین وسائل زندگى فرزندان آینده مىبیند، به همین دلیل تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار مىگیرد و برای کسب درآمد و صرفه جویى تلاش مىکند و در مدت کوتاهى مىتواند بر فقر چیره شود و بدون شک امدادهاى الهى و نیروهاى مرموز معنوى نیز به کمک چنین افراد مىآید که براى انجام وظیفه انسانى و حفظ پاکى خود اقدام به ازدواج مىکنند.
(آیه 33)- ولى از آنجا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مىکنند وسیله ازدواج فراهم نمىگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند گمان کنند که آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنین ایجاب مىکند، لذا بلافاصله در این آیه دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد به آنها داده، مىگوید: «و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بىنیاز سازد» (وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس از آنجا که اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به میان آید عنایت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مىدهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طریق «مکاتبه»- بستن قرارداد براى کار کردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالک خود و آزاد شدن- پرداخته مىگوید: «و بردگانى که از شما تقاضاى مکاتبه (براى آزادى) مىکنند با آنها قرار داد ببندید، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىکنید» (وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً).
سپس براى این که بردگان به هنگام اداى این اقساط به زحمت نیفتند دستور مىدهد که «چیزى از مال خداوند که به شما داده است به آنها بدهید» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ).
هدف واقعى این است که مسلمانان این گروه مستضعف را تحت پوشش کمکهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى یابند.
در دنباله آیه به یکى از اعمال بسیار زشت بعضى از دنیاپرستان در مورد بردگان اشاره کرده، مىفرماید: «کنیزان خود را به خاطر تحصیل متاع زودگذر دنیا مجبور به خود فروشى نکنید، اگر آنها مىخواهند پاک بمانند»! (وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
این آیه نشان مىدهد که تا چه حد در عصر جاهلیت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند که حتى بعد از ظهور اسلام نیز بعضا به کار خود ادامه مىدادند، تا این که آیه فوق نازل شد و به این وضع ننگین خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما که بعضى آن را عصر جاهلیت قرن بیستم نام نهادهاند در بعضى از کشورها که دم از تمدن و حقوق بشر مىزنند این عمل به شدت ادامه دارد.
در پایان آیه- چنانکه روش قرآن است- براى این که راه بازگشت را به روى گنهکاران نبندد بلکه آنها را تشویق به توبه و اصلاح کند مىگوید: «و هر کس آنها را بر این کار اکراه کند (سپس پشیمان گردد) خداوند بعد از اکراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 34)- در این آیه- همانگونه که روش قرآن است- به صورت یک جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته کرده، مىفرماید: «ما بر شما آیاتى فرستادیم که حقائق بسیارى را تبیین مىکند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ).
و نیز «مثلها و اخبارى از کسانى که پیش از شما بودند» و سرنوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ).
«و موعظه و پند و اندرزى براى پرهیزکاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ).
(آیه 35)- آیه نور! پیوند و ارتباط این آیه با آیات گذشته از این نظر است که در آیات پیشین سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا که ضامن اجراى همه احکام الهى، مخصوصا کنترل کردن غرائز سرکش، بخصوص غریزه جنسى که نیرومندترین آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ایمان» ممکن نیست، سرانجام بحث را به ایمان و اثر نیرومند آن کشانیده و از آن سخن مىگوید.
نخست مىفرماید: «خداوند نور آسمانها و زمین است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اگر بخواهیم براى ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلى از موجودات حسى این جهان انتخاب کنیم- گرچه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیر برتر است- آیا جز از واژه «نور» مىتوان استفاده کرد؟! همان خدایى که پدید آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرینش است، همه موجودات زنده به برکت فرمان او زندهاند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظهاى لطف خود را از آنها بازگیرد همگى در ظلمت فنا و نیستى فرو مىروند.
و جالب این که هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانیت و روشنایى کسب مىکند:
قرآن نور است چون کلام اوست.
آیین اسلام نور است چون آیین اوست.
پیامبران نورند چون فرستادگان اویند.
امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آیین او بعد از پیامبرانند.
«ایمان» نور است چون رمز پیوند با اوست.
علم نور است چون سبب آشنایى با اوست.
بنابراین اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بلکه اگر نور را به معنى وسیع کلمه به کار بریم یعنى «هر چیزى که ذاتش ظاهر و آشکار و ظاهر کننده غیر باشد» در این صورت به کار بردن کلمه «نور» در ذات پاک او جنبه تشبیه هم نخواهد داشت، چرا که چیزى در عالم خلقت از او آشکارتر نیست، و تمام آنچه غیر اوست از برکت وجود او آشکار است.
و به این ترتیب همه انوار هستى از نور او مایه مىگیرد، و به نور ذات پاک او منتهى مىشود.
قرآن بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا و دقیق چگونگى نور الهى را در اینجا مشخص مىکند و مىفرماید: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گیرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ).
و «این چراغ با روغنى افروخته مىشود که از درخت پربرکت زیتونى گرفته شده که نه شرقى است و نه غربى» (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ).
روغنش آن چنان صاف و خالص است که «نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود»! (یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).
«نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى نُورٍ).
و «خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت مىکند» (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ).
«و خداوند براى مردم مثلها مىزند» (وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).
«و خداوند به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
توضیح این مثل: نور ایمان که در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است که در یک چراغ پر فروغ موجود است:
«مِصْباحٌ» همان شعلههاى ایمان است که در قلب مؤمن آشکار مىگردد و فروغ هدایت از آن منتشر مىشود.
«زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است که ایمان را در وجودش تنظیم مىکند.
و «کَمِشْکاةٍ» سینه مؤمن و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت و آگاهى و علوم و افکار اوست که ایمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مىدارد.
و «شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» (ماده انرژىزا) همان وحى الهى است که عصاره آن در نهایت صفا و پاکى مىباشد و ایمان مؤمنان به وسیله آن شعلهور و پربار مىگردد.
در حقیقت این نور خداست، همان نورى که آسمانها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مىکند.
دلائلى را که از عقل و خرد دریافتهاند با نور وحى آمیخته مىشود و مصداق نُورٌ عَلى نُورٍ مىگردد.
و هم در اینجاست که دلهاى آماده و مستعد به این نور الهى هدایت مىشوند و مضمون «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» در مورد آنان پیاده مىگردد.
و این نور وحى باید از آلودگى به گرایشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى که موجب پوسیدگى و کدورت آن مىشود برکنار باشد. آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف که بدون نیاز به هیچ چیز دیگر تمام نیروهاى وجود انسان را بسیج کند، و مصداق «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.
(آیه 36)- تا به اینجا ویژگیها و مشخصات این نور الهى، نور هدایت و ایمان را در لا بلاى تشبیه به یک چراغ پرفروغ مشاهده کردیم، اکنون باید دید این چراغ پرنور در کجاست؟ و محل آن چگونه است؟ آیه مىفرماید: این چراغ پرفروغ «در خانههایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شیاطین و هوس بازان در امان باشد (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).
«و (خانههایى که) ذکر نام خدا در آن برده مىشود» و آیات قرآن و حقایق وحى را در آن بخوانند (وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ).
اما این که منظور از این «بُیُوتٍ» (خانهها) چیست؟ پاسخ آن از ویژگیهایى که در ذیل آیه براى آن ذکر شده است روشن مىشود، آنجا که مىگوید: «و هر صبح و شام در آنها تسبیح او مىگویند» (یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
اعظم :
این ازسنتهایی هستش که تو جامعه ما خیلی صورت خوبی نداره
اینکه بیوه زنها و همسر مرده ها و همسر طلاقها ازدواج کنن
حتی مومنین دیگه مقدمات ازدواج اونا از نظر کمک مالی یا پادرمیونی رو فراهم کنن
به خصوص این ازدواج برای زنها در جامعه ما صورت خوشی نداره
و حتی ادامه زندگی به صورت مجردی تحسین میشه گاهی
ایه 32: وعده زیبای خداوند برای ازدواج که از ترس فقر از زیر ازدواج شونه خالی کنید
ایه 33:
کسانی که ار عهده نفقه ومهریه بر نمیان
باید عفت بورزن و مجوزی برای خطای زنا ندارن
ایه 33:
این قرارداد مکاتبه جالب بود
به خصوص اینکه گفته شده برای بازپرداخت اقساط بهشون کمک مالی کنید
تا هرچه زودتر آزاد بشن
ایه 33:
قبلا خوندیم که کنیز حکم همسر مرد رو داره
پس اگه این کنیزان رو به کس دیگه ای برای بهره کشی جنسی میدادن حکمشزنا بوده
اینجا میگه اونها رو مجبور به خودفروشی نکنید
با جمله " اگر میخواهند پاک بمانند " غیرت صاحب کنیز رو تحریک میکنه که اونها که به نظر شما پست تر هستن میخوان عفت بورزن شما چرا اونوقت میخواین تن به پستی زنا بدین
ایه 35:
با معصومه جان موافقم
یکی از ایه های سخته این ایه
تشبیهش خیلی عجیبه ار لحاظ فهم
ایه 36:
منظور از این خانه ها احتمالا مساجد و زیارتگاههاست
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
مریم :
شاید منظور این باشه که صاحبان برده ها در عوض ازادی شون,مجبورشون میکردن خود فروشی کنن!
خیلی عجیب بود که در عصر نزول قران و حضور پیغمبر هنوز هم وجود داشتن کسانی که برده ها رو مجبوربه انجام همچین کاری میکردن
نفیسه :
بعضى از مفسران در شأن نزول این جمله گفته اند: «عبداللّه بن ابى شش کنیز داشت که آنها را مجبور به کسب درآمد برایش از طریق خودفروشى مى کرد! هنگامى که حکم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در این سوره) صادر شد، آنها به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند و از این ماجرا شکایت کردند آیه فوق نازل شد و از این کار نهى کرد».
همانطور که از آیات مختلف قران برمیاد هرگاه موردی خلاف شان اسلام رخ میداد،زمینه تبلیغ و ترویج نمایی از اسلام و دفع خرافه و آداب نکوهیده اعمال شده از طریق آیات فراهم میشد.بهرحال آنها اعراب جاهلی بودند که شدیدا به خرافات و اخلاقیات پست اجدادی خود پایبند بودند که ترک این رسومات یکباره ممکن بود انها را نسبت به اسلام زده کند.
آیه 35 نور :
معصومه :
من بشخصه بنظرم مبهم ترین ایه قران این ایه ۳۵ است.
مریم :
تفسیری که عزیزمون گذاشتن خیلی جالب و دقیق بود
بادقت بخونید خیلی از ابهامات براتون رفع میشه