قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ب.ظ

365 . صفحه 365


بیست و پنجم آذر :


نفیسه :


(آیه 56)- پاداش من هدایت شماست! از آنجا که در آیات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهایى بود که مطلقا سود و زیانى ندارند، در این آیه اشاره به وظیفه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این متعصبان لجوج کرده، مى‏گوید: «ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).
اگر آنها دعوت تو را نپذیرفتند ایرادى بر تو نیست، تو وظیفه خود را که بشارت و انذار است انجام دادى.
این سخن هم وظیفه پیامبر را مشخص مى‏کند و هم تسلّى خاطرى براى او است، و هم نوعى تهدید و بى‏اعتنایى به این گروه گمراه مى‏باشد.


(آیه 57)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به آنها «بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچگونه پاداشى از شما نمى‏طلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
بعد اضافه مى‏کند: «مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند» این پاداش من است (إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلًا).
یعنى تنها اجر و پاداش من هدایت شماست، آن هم از روى اراده و اختیار نه اکراه و اجبار، و این تعبیر نهایت لطف و محبت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نسبت به پیروانش روشن مى‏سازد، چرا که مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مى‏شمرد.


(آیه 58)- این آیه تکیه‏گاه اصلى پیامبر را روشن مى‏سازد، مى‏فرماید:
«و توکل بر خداوندى کن که زنده است و هرگز نمى‏میرد» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ).
با داشتن این تکیه‏گاه و پناهگاه نه نیازى به اجر و پاداش آنها دارى، و نه وحشتى از ضرر و زیان و توطئه آنان.
و اکنون که چنین است «تسبیح و حمد او به جا آور» از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه کمالات او را ستایش کن (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ).
سپس اضافه مى‏کند: از کارشکنى و توطئه‏هاى دشمنان نگران مباش «همین بس که خداوند از گناهان بندگانش آگاه است» و به موقع حساب آنها را مى‏رسد (وَ کَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً).


(آیه 59)- این آیه بیان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصیف دیگرى است از این تکیه‏گاه مطمئن، مى‏فرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن دو است در شش روز [شش دوران‏] آفرید» (الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
«سپس بر عرش قدرت قرار گرفت» و به تدبیر عالم پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
کسى که داراى این قدرت وسیع است مى‏تواند متوکلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثه‏اى حفظ کند.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «او خداوند رحمان است» (الرَّحْمنُ).
کسى که رحمت عامش همه موجودات را در برگرفته، و مطیع و عاصى و مؤمن و کافر از خوان نعمت بى‏دریغش بهره مى‏گیرند.
اکنون که خدایى دارى بخشنده و قادر و توانا، اگر چیزى مى‏خواهى «از او بخواه که از همه چیز آگاه است» (فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً).


(آیه 60)- از آنجا که در آیات پیشین سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در این آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که به آنها گفته شود براى خداوند رحمان (که سراسر وجود شما غرق رحمت اوست) سجده کنید آنها (از روى کبر و غرور، و یا از سر استهزاء) مى‏گویند: رحمان چیست»؟ (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ). ما اصلا «رحمان» را نمى‏شناسیم.
«آیا ما براى چیزى سجده کنیم که تو به ما دستور مى‏دهى»؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).
ما زیر بار هیچ کس نمى‏رویم و تابع فرمان این و آن نخواهیم شد!
این سخن را مى‏گویند «و بر نفرت و دوریشان از خدا افزوده مى‏شود» (وَ زادَهُمْ نُفُوراً).


(آیه 61)- این آیه در حقیقت پاسخى است به سؤال آنها که مى‏گفتند:
رحمان چیست؟ هر چند آنها این سخن را از روى سخریه مى‏گفتند اما قرآن پاسخ جدّى به آنها داده، مى‏فرماید: «پربرکت و با عظمت است آن خدایى که در آسمان منزلگاههایى قرار داد» (تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجا).برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلکى است که خورشید و ماه در هر فصل و هر موقعى از سال در برابر یکى از آنان قرار مى‏گیرند مثلا مى‏گویند خورشید در برج «حمل» قرار گرفته، یعنى محاذى «صورت فلکى حمل» مى‏باشد، و یا «قمر» در «عقرب» است، یعنى کره ماه برابر صورت فلکى «عقرب» واقع شده.
به این ترتیب آیه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشید و ماه کرده، و به دنبال آن اضافه مى‏کند: «و در میان آن چراغ روشن و ماه تابانى آفرید» (وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً).
آیا با این همه نشانه‏هاى روشن، با این منازل بدیع و دقیق خورشید و ماه باز او را نمى‏شناسید و مى‏گویید: «مَا الرَّحْمنُ»؟!


(آیه 62)- در این آیه باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش دیگرى از نظام هستى را بازگو کرده، مى‏گوید: «و او همان کسى است که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد، براى آنها که بخواهند متذکر شوند و یا بخواهند شکرگذارى کنند» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً).
نظام بدیعى که اگر نبود، زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت یا تاریکى و ظلمت به تباهى مى‏کشید، براى آنها که مى‏خواهند خدا را بشناسند دلیل جالبى است.


(آیه 63)- صفات ویژه بندگان خاصّ خدا: از این به بعد بحث جامع و جالبى پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار که تحت عنوان «عِبادُ الرَّحْمنِ» آمده، مطرح مى‏شود، و دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان مى‏کند و در حقیقت تکمیلى است براى آیات گذشته که مشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مى‏شد از سر استهزاء و غرور مى‏گفتند: رحمان چیست؟
جایى که بندگان او این قدر عالى مقام و باشخصیتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى‏توان درک کرد.نخست مى‏گوید: «و بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى‏تکبر بر روى زمین راه مى‏روند» (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).
نخستین توصیف نفى کبر و غرور و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن او آشکار مى‏شود زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لابلاى اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان مى‏دهند، تا آنجا که از چگونگى راه رفتن یک انسان مى‏توان با دقت و موشکافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.
آرى! آنها متواضعند، و تواضع کلید ایمان است.
دومین وصف آنها حلم و بردبارى است چنانکه قرآن در ادامه همین آیه مى‏گوید: «و هنگامى که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهند (و به جهل و جدال و سخنان زشت مى‏پردازند) در پاسخ آنها سلام مى‏گویند» (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً). سلامى که نشانه بى‏اعتنایى توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستى است.


(آیه 64)- در این آیه به سومین ویژگى آنها که عبادت خالصانه پروردگار است پرداخته، مى‏گوید: «و آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً).
در ظلمت شب که چشم غافلان در خواب است و جایى براى تظاهر و ریا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوشتر از آن ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست مى‏پردازد، پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى‏گذرانند، و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن مى‏کنند.


(آیه 65)- چهارمین صفت ویژه آنان خوف و ترس از مجازات و کیفر الهى است «و آنها کسانى هستند که پیوسته مى‏گویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و شدید و پر دوام است» (وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً).


(آیه 66)- «چرا که جهنم بد جایگاه و بد محل اقامتى است» (إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).
با این که آنها شبها به یاد خدا هستند و به عبادتش مشغول، و روزها در مسیر انجام وظیفه گام برمى‏دارند باز هم قلوبشان مملوّ از ترس مسؤولیتهاست، همان ترسى که عامل نیرومندى براى حرکت به سوى انجام وظیفه بیشتر و بهتر است.


(آیه 67)- سپس به پنجمین صفت ممتاز «عباد الرحمن» که اعتدال و دورى از هرگونه افراط و تفریط در کارها مخصوصا در مسأله انفاق است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها کسانى هستند که به هنگام انفاق، نه اسراف مى‏کنند و نه سختگیرى، بلکه در میان این دو حد اعتدال را رعایت مى‏کنند» (وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً).
جالب توجه این که سخن را روى کیفیت انفاق آنان مى‏برد- اصل انفاق کردن را مسلّم مى‏گیرد- و مى‏گوید: انفاقى عادلانه و دور از هرگونه اسراف و سختگیرى دارند، نه آن چنان بذل و بخششى کنند که زن و فرزندشان گرسنه بمانند، و نه آن چنان سختگیر باشند که دیگران از مواهب آنها بهره نگیرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

364 . صفحه 364


بیست و چهارم آذر :


نفیسه :


(آیه 44)-در دو آیه قبل خداوند به مشرکان دو پاسخ داد و بالاخره سومین پاسخى که قرآن به این گروه گمراه مى‏دهد این است که مى‏گوید: «آیا تو گمان مى‏کنى که بیشتر آنها مى‏شنوند یا مى‏فهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ).
«آنها تنها مانند چهارپایانند، بلکه آنان گمراه‏ترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا).
یعنى سخریه‏ها و سخنان زننده و غیرمنطقى آنها هرگز تو را ناراحت نکند چون آدمى یا باید خود داراى عقل باشد و آن را به کار گیرد و مصداق «یَعْقِلُونَ» گردد و یا اگر از علم و دانش برخوردار نیست از دانایان سخن بشنود و مصداق «یَسْمَعُونَ» باشد اما این گروه نه آنند و نه این، و به همین دلیل با چهارپایان تفاوتى ندارند، و روشن است که از چهارپا نمى‏توان توقعى داشت، جز نعره کشیدن و لگد زدن، و کارهاى غیرمنطقى انجام دادن.
بلکه اینها از چهارپایان نیز بدبخت‏تر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزى افتاده‏اند!


(آیه 45)- حرکت سایه‏ها! در اینجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بیان اسرار توحید و خداشناسى است. سخن از نعمت «سایه‏ها» و سپس اثرات و برکات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنایى» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمینهاى مرده» و «سیراب شدن» چهارپایان و انسانهاست.
نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ).
«و اگر مى‏خواست آن را ساکن قرار مى‏داد» سایه‏اى همیشگى و جاودانى (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً).
این سایه کشیده و گسترده همان سایه‏اى است که بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمین حکمفرماست و لذتبخش‏ترین سایه‏ها و ساعات همان است.
زیرا به دنبال آن مى‏فرماید: «سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا).
اشاره به این که اگر آفتاب نبود مفهوم سایه روشن نمى‏شد، اصولا سایه از پرتو آفتاب به وجود مى‏آید.


(آیه 46)- در این آیه مى‏فرماید: «سپس آن را آهسته جمع مى‏کنیم» و نظام سایه و آفتاب را حاکم مى‏سازیم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً).
مى‏دانیم هنگامى که خورشید طلوع مى‏کند تدریجا سایه‏ها برچیده مى‏شود تا به هنگام ظهر که در بعضى از مناطق سایه بکلى معدوم مى‏شود، و در دیگر مناطق به حداقل خود مى‏رسد و به این ترتیب سایه‏ها نه یک دفعه ظاهر مى‏گردند، و نه یک دفعه برچیده مى‏شوند، و این خود یکى از حکمتهاى پروردگار است، چرا که اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعکس، ناگهانى صورت مى‏گرفت براى همه موجودات زیان‏آور بود.


(آیه 46)- در این آیه مى‏فرماید: «سپس آن را آهسته جمع مى‏کنیم» و نظام سایه و آفتاب را حاکم مى‏سازیم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً).
مى‏دانیم هنگامى که خورشید طلوع مى‏کند تدریجا سایه‏ها برچیده مى‏شود تا به هنگام ظهر که در بعضى از مناطق سایه بکلى معدوم مى‏شود، و در دیگر مناطق به حداقل خود مى‏رسد و به این ترتیب سایه‏ها نه یک دفعه ظاهر مى‏گردند، و نه یک دفعه برچیده مى‏شوند، و این خود یکى از حکمتهاى پروردگار است، چرا که اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعکس، ناگهانى صورت مى‏گرفت براى همه موجودات زیان‏آور بود.



آیه 47)- بعد از ذکر نعمت سایه‏ها، به شرح دو نعمت دیگر که کاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه دیگرى از اسرار نظام هستى را که بیانگر وجود خداست روشن مى‏سازد، مى‏فرماید: «او کسى است که شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً).
این پرده ظلمانى نه تنها انسانها که تمام موجودات روى زمین را در خود مستور مى‏سازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مى‏دارد و همچون پوششى که انسان به هنگام خواب براى ایجاد تاریکى و استراحت از آن استفاده مى‏کند، او را در برمى‏گیرد.
بعد اشاره به نعمت خواب کرده، مى‏فرماید: «و خواب را استراحت» قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً).
خواب به موقع و به اندازه، تجدید کننده تمام نیروهاى بدن است و نشاط آفرین و مایه قدرت، و بهترین وسیله براى آرامش اعصاب است.
در پایان آیه به نعمت «روز» اشاره کرده، مى‏فرماید: «و روز را وسیله حرکت و حیات» قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).
و به راستى روشنایى روز از نظر روح و جسم انسان، حرکت آفرین است همان گونه که تاریکى، خواب‏آور و آرامبخش است.


(آیه 48)- بعد از بیان این مواهب عظیم که از اساسى‏ترین پایه‏هاى زندگى انسانها است به موهبت بسیار مهم دیگرى پرداخته، مى‏فرماید: «او کسى است که بادها را بشارتگرانى پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاک کننده نازل کردیم» (وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً).
نقش بادها به عنوان پیش قراولان نزول رحمت الهى بر کسى پوشیده نیست چرا که اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سرزمین خشکى نمى‏بارید زیرا اگر بادها ابرهاى پربار را از بالاى اقیانوسها به سوى زمینهاى خشک نرانند، بار دیگر ابرها تبدیل به باران مى‏گردد و در همان دریا فرو مى‏ریزد.
همیشه قسمتى از این بادها که در پیشاپیش توده‏هاى ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمى هستند، نسیم دل‏انگیزى ایجاد مى‏کنند که از درون آن بوى باران به مشام مى‏رسد، اینان همچون بشارت دهنده‏اى هستند که از قدوم مسافر عزیزى خبر مى‏دهند.
آب علاوه بر خاصیت حیات بخشى، خاصیت فوق‏العاده مهم پاک کننده را دارد، اگر نبود در یک روز سرتاسر جسم و جان و زندگى ما کثیف و آلوده مى‏شد.
به علاوه مى‏دانیم پاکیزه کردن روح از آلودگیها به وسیله غسل و وضو نیز با آب انجام مى‏گیرد پس این مایع حیاتبخش هم پاک کننده روح است و هم جسم.


(آیه 49)- اما این خاصیت پاک کننده بودن با تمام اهمیتى که دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در این آیه اضافه مى‏کند: «تا به وسیله آن، سرزمین مرده‏اى را زنده کنیم» (لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).
«و آن (آب حیاتبخش) را به مخلوقاتى که آفریده‏ایم- چهارپایان و انسانهاى بسیار- مى‏نوشانیم» (وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً).


(آیه 50)- در این آیه اشاره به «قرآن» کرده، مى‏گوید:«ما این آیات را به صورتهاى گوناگون و مؤثر در میان آنها قرار دادیم تا متذکر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پى برند) اما بسیارى از مردم جز انکار و کفر کارى در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً).


(آیه 51)- این آیه اشاره به عظمت مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مى‏فرماید: «و اگر مى‏خواستیم در هر شهر و دیارى، بیم دهنده‏اى برمى‏انگیختیم» ولى این کار لزومى نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً).
زیرا تمرکز نبوّت در وجود یک فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلوگیرى از هرگونه تفرقه و پراکندگى مى‏شود.
این آیه هم دلیلى است بر عظمت مقام پیامبر، و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگین بودن بار مسؤولیت او.


(آیه 52)- به همین دلیل در این آیه دو دستور مهم را که دو برنامه اساسى پیامبران را تشکیل مى‏دهد بیان مى‏کند، نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «بنابراین از کافران اطاعت مکن» (فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ).
در هیچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پیش مگیر که سازشکارى با منحرفان، آفت دعوت به سوى خداست.
و اما دستور دوم این که: «به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگى کن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پیامبران پیشین، جهادى که تمام ابعاد روح و فکر مردم را در برگیرد و جنبه‏هاى مادى و معنوى را شامل شود.
این تعبیر عظمت مقام قرآن را نیز بازگو مى‏کند، چرا که سلاحى است برنده، که قدرت بیان و استدلال و تأثیر عمیق و جاذبیتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست.


(آیه 53)- دو دریاى آب شیرین و شور در کنار هم! در این آیه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طریق بیان نعمتهاى او در نظام آفرینش مى‏پردازد، و به تناسب بیان نزول قطرات حیاتبخش باران که در آیات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شیرین و شور کرده، مى‏فرماید: «او کسى است که دو دریا را در کنار هم قرار داد، یکى گوارا و شیرین و دیگر شور و تلخ، و در میان آنها برزخى قرار داد (گویى هر یک به دیگرى مى‏گوید:) دور باش و نزدیک نیا» (وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً).
این آیه یکى دیگر از مظاهر شگفت‏انگیز قدرت پروردگار را در جهان آفرینش ترسیم مى‏کند که چگونه یک حجاب نامرئى، و حائل ناپیدا در میان دریاى شور و شیرین قرار مى‏گیرد و اجازه نمى‏دهد آنها با هم آمیخته شوند.
البته امروز ما این را مى‏دانیم که این حجاب نامرئى همان «تفاوت درجه غلظت آب شور و شیرین» و به اصطلاح تفاوت «وزن مخصوص» آنها است که سبب مى‏شود تا مدت مدیدى به هم نیامیزند.
ضمنا قرار گرفتن این آیه در میان آیات مربوط به «کفر» و «ایمان» ممکن است اشاره و تشبیهى در این امر نیز باشد که گاهى در یک جامعه، در یک شهر، و گاه حتى در یک خانه افرادى با ایمان که همچون آب عذب و فراتند در کنار افراد بى‏ایمان که همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفکر، دو نوع عقیده، و دو نوع عمل پاک و ناپاک، قرار مى‏گیرند، بى‏آنکه به هم آمیخته شوند.


(آیه 54)- در این آیه به مناسبت بحث نزول باران و همچنین دریاهاى آب شور و شیرین که در کنار هم قرار مى‏گیرند سخن از آفرینش انسان از آب به میان آورده، مى‏گوید: «او کسى است که از آب انسانى را آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).
احتمال دارد که چند معنى در مفهوم آیه جمع باشد یعنى هم بشر نخستین از آب آفریده شده، و هم پیدایش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترین ماده ساختمان بدن انسان را تشکیل مى‏دهد، آبى که از ساده‏ترین  موجودات این جهان محسوب مى‏شود چگونه مبدا پیدایش چنین خلقت شگرفى شده است؟! این دلیل روشن قدرت اوست.
به دنبال آفرینش انسان، سخن از گسترش نسلها به میان آورده، مى‏گوید:
«سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از این دو طریق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).
منظور از «نسب» پیوندى است که در میان انسانها از طریق زاد و ولد به وجود مى‏آید، مانند ارتباط پدر و فرزند یا برادران به یکدیگر، اما منظور از «صهر» که در اصل به معنى «داماد» است، پیوندهایى است که از این طریق میان دو طایفه برقرار مى‏شود، مانند پیوند انسان با نزدیکان همسرش.
در پایان آیه به عنوان تأکید بر مسائل گذشته، مى‏فرماید: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً).


(آیه 55)- سرانجام در این آیه انحراف مشرکان را از اصل توحید، از طریق مقایسه قدرت بتها با قدرت پروردگار که نمونه‏هاى آن در آیات قبل گذشت روشن مى‏سازد، مى‏گوید: «و آنها معبودهایى جز خدا مى‏پرستند که نه سودى به آنها مى‏رساند و نه زیانى» (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ).
مسلم است تنها وجود سود و زیان نمى‏تواند معیار پرستش باشد، ولى قرآن با این تعبیر بیانگر این نکته است که آنها هیچ بهانه‏اى براى این پرستش ندارند چرا که بتها موجوداتى هستند کاملا بى‏خاصیت و فاقد هرگونه ارزش و تأثیر مثبت یا منفى.
در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند» (وَ کانَ الْکافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِیراً).
و نیروهایى را که مى‏بایست در مسیر «اللّه» بسیج کنند، برضد آیین خدا و پیامبرش و مؤمنان راستین بسیج مى‏نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۱
* مسافر
دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

363 . صفحه 363


بیست و سوم آذر :



نفیسه :



(آیه 33)-براى تأکید بیشتر روى پاسخ آیه قبل در مورد بهانه جویی های کفار مى‏فرماید: «آنها هیچ مثلى براى تو نمى‏آورند (و هیچ بحث و سخنى را براى تضعیف دعوت تو طرح نمى‏کنند) مگر این که ما حق را براى تو مى‏آوریم، و تفسیرى بهتر» و پاسخى دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند! (وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً).


(آیه 34)- و از آنجا که این دشمنان کینه‏توز و مشرکان متعصب و لجوج بعد از مجموعه ایرادات خود چنین استنتاج کرده بودند که محمّد و یارانش با این صفات و این کتاب و این برنامه‏هایى که دارند بدترین خلق خدایند- العیاذ باللّه- و چون ذکر این سخن با کلام فصیح و بلیغى همچون قرآن تناسب نداشت در این آیه خداوند به پاسخ این سخن مى‏پردازد بى‏آنکه اصل گفتار آنها را نقل کند، مى‏گوید:
تو گمراه نیستى «آنان که بر صورتهایشان به سوى جهنم محشور مى‏شوند بدترین محل را دارند و گمراه‏ترین افرادند» (الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا).
این از یک سو نشانه خوارى و ذلّت آنهاست، چرا که آنها در دنیا نهایت کبر و غرور و خود برتربینى نسبت به خلق خدا داشتند، و از سوى دیگر تجسّمى است از گمراهیشان در این جهان.
در مقابل گروهى قامتهایى همچون سرو دارند و صورتهاى درخشانى همچون ماه، با گامهاى بلند بسرعت به سوى بهشت مى‏روند.


(آیه 35)- این همه درس عبرت و این همه بى‏خبرى! در اینجا قرآن مجید براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان از یک سو و تهدید مشرکان بهانه‏جو از سوى دیگر به تاریخ اقوام گذشته و سرگذشت شوم آنها اشاره کرده، نخست مى‏فرماید: «و ما به موسى، کتاب (آسمانى) دادیم، و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً).


(آیه 36)- ما به آن دو خطاب کردیم «و گفتیم: به سوى این قوم بروید که آیات ما را تکذیب کردند»(فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا).
آنها از یک سو آیات و نشانه‏هاى خدا را که در آفاق و انفس و در تمام عالم هستى وجود دارد عملا تکذیب نمودند و از سوى دیگر تعلیمات انبیاى پیشین را نیز نادیده گرفته، و آنها را تکذیب نمودند.
ولى با تمام تلاش و کوششى که موسى و برادرش انجام دادند، و با دیدن آن همه معجزات عظیم و متنوع و روشن، باز راه کفر و انکار را پیش گرفتند، لذا «ما آنها را شدیدا در هم کوبیدیم و نابود کردیم» (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً).


(آیه 37)- همچنین «قوم نوح را هنگامى که رسولان الهى را تکذیب کردند، غرق نمودیم و (سرنوشت) آنها را نشانه روشنى براى عموم مردم قرار دادیم، و براى همه ستمگران عذاب دردناکى فراهم ساختیم» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً).


(آیه 38)- همچنین «قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و اقوام بسیار دیگرى را که در این میان بودند» هلاک کردیم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً).
قوم عاد همان قوم «هود» پیامبر بزرگ خدا هستند، که از سرزمین احقاف (یا یمن) مبعوث شد، و قوم ثمود، قوم پیامبر خدا «صالح» هستند که از سرزمین وادى القرى (میان مدینه و شام) مبعوث گردید، و «اصحاب رس» قومى بودند که درخت صنوبرى را- که «یافث» فرزند «نوح» غرس کرده بود- مى‏پرستیدند، آنها دوازده شهر آباد داشتند که بر کنار نهرى به نام «رس» بود.
هنگامى که آنها در کفر و بت پرستى فرو رفتند، خداوند پیامبرى از بنى اسرائیل به سوى آنها فرستاد اما آنها ایمان نیاوردند، پیامبر براى قلع ماده فساد از خدا تقاضا کرد آن درخت بخشکد آن درخت خشکید.
آنها هنگامى که چنین دیدند سخت ناراحت شدند، و تصمیم بر کشتن آن پیامبر گرفتند، چاهى عمیق کندند و او را در آن افکندند.
خداوند به خاطر این اعمال زشت، و این ظلم و ستمها آنها را به عذاب شدیدى گرفتار کرد و نابود ساخت.


(آیه 39)- ولى ما هرگز آنها را غافلگیرانه مجازات نکردیم، بلکه «براى هر یک از آنها مثلها زدیم» (وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ).
به ایرادهاى آنها پاسخ گفتیم، همچون پاسخ ایرادهایى که به تو مى‏کنند، اخطار کردیم، انذار نمودیم، و سرنوشت و داستانهاى گذشتگان را براى آنها بازگو کردیم.
اما هنگامى که هیچ یک از اینها سودى نداد «هر یک از آنها را در هم شکستیم و هلاک کردیم» (وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً).


(آیه 40)- و سرانجام در این آیه اشاره به ویرانه‏هاى شهرهاى قوم لوط مى‏کند که در سر راه مردم حجاز به شام قرار گرفته، و تابلو زنده و گویایى از سرنوشت دردناک این آلودگان و مشرکان است، مى‏فرماید: «آنها [مشرکان مکّه‏] از کنار شهرى که باران شرّ و بدبختى [بارانى از سنگهاى نابود کننده‏] بر سرشان ریخته شد گذشتند آیا آنها (در سفرهایشان به شام) این صحنه را ندیدند» و در زندگى آنها نیندیشیدند؟! (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها).آرى! این صحنه را دیده بودند، ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا که «آنها به رستاخیز ایمان و امید ندارند»! (بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً).
مرگ را پایان این زندگى مى‏شمرند، و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقد باشند اعتقادى بسیار سست و بى‏پایه دارند.


(آیه 41)- این آیه نمونه دیگرى از منطق مشرکان و کیفیت بر خورد آنها با پیامبر اسلام و دعوت راستین او را بازگو مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «آنها هنگامى که تو را مى‏بینند (تنها کارى که انجام مى‏دهند این است که) به باد مسخره‏ات مى‏گیرند (و مى‏گویند:) آیا این همان کسى است که خدا او را به عنوان پیامبر برانگیخته است» (وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).


(آیه 42)- سپس قرآن در ادامه گفتار مشرکان و از زبان آنها چنین نقل مى‏کند:
«اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمى‏کردیم بیم آن مى‏رفت که ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع کند (إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها).
ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى‏گوید نخست با یک جمله کوبنده به این گروه که اهل منطق نبودند چنین پاسخ مى‏دهد: «هنگامى که عذاب الهى را ببینند بزودى مى‏فهمند چه کسى گمراهتر بوده است»؟! (وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا).


(آیه 43)- دومین پاسخى که قرآن به سخنان آنها مى‏دهد در این آیه آمده است، روى سخن را به پیامبر کرده، به عنوان دلدارى و تسلّى خاطر و هم به عنوان بیان دلیل اصلى عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوى آنان مى‏فرماید: «آیا دیدى کسى که معبود خود را هواى نفس خویش برگزیده»؟! (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
«آیا با این حالت تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا).
یعنى، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفتها زدند نه خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جاى شک و تردید است بلکه به خاطر این است که آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هواى نفسشان است، و هوى پرستى سرچشمه غفلت و بى‏خبرى و کفر و بى‏ایمانى است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۱
* مسافر
يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

362 . صفحه 362


بیست و دوم آذر:


نفیسه :



(آیه 21)- ادعاهاى بزرگ: در اینجا دو قسمت دیگر از بهانه‏هاى مشرکان را مطرح کرده، چنین پاسخ مى‏دهد.
نخست مى‏فرماید: «آنها که امیدى به لقاى ما ندارند (و رستاخیز را انکار مى‏کنند)، مى‏گویند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى‏شوند، و یا پروردگارمان را با چشم خود نمى‏بینیم» (وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا).
این قابل قبول نیست که پیک وحى تنها بر او نازل شود و ما او را نبینیم! بهترین دلیل براى این که این سخنان را به خاطر تحقیق پیرامون نبوت پیامبر نمى‏گفتند این است که تقاضاى مشاهده پروردگار کردند و او را تا سرحد یک جسم قابل رؤیت تنزل دادند، همان تقاضاى بى‏اساسى که مجرمان بنى اسرائیل نیز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنیدند که شرح آن در سوره اعراف آیه 143 آمده است.
لذا قرآن در پاسخ این تقاضاها مى‏گوید: «آنها در مورد خود تکبر ورزیدند و گرفتار غرور و کبر و خودبینى شدند» (لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ).
«و طغیان کردند، چه طغیان بزرگى»؟ (وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً).


(آیه 22)- سپس به عنوان تهدید مى‏گوید: اینها که تقاضا دارند فرشتگان را ببینند، به آرزوى خود مى‏رسند اما «روزى که فرشتگان را مى‏بینند روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود» چرا که روز مجازات و کیفرهاى دردناک اعمال آنهاست (یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ).
آرى! در آن روز از دیدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد، بلکه چون نشانه‏هاى عذاب را همراه مشاهده آنان مى‏بینند به قدرى در وحشت فرو مى‏روند که همان جمله‏اى را که در دنیا به هنگام احساس خطر در برابر دیگران مى‏گفتند بر زبان جارى مى‏کنند «و مى‏گویند: ما را امان دهید، ما را معاف دارید» (وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً).
ولى بدون شک نه این جمله و نه غیر آن اثرى در سرنوشت محتوم آنها ندارد.


(آیه 23)- این آیه وضع اعمال این مجرمان را در آخرت مجسّم ساخته، مى‏گوید: «و ما به سراغ تمام اعمالى که آنها انجام دادند مى‏رویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا مى‏کنیم»! (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً). یعنى، اعمال آنها به قدرى بى‏ارزش و بى‏اثر خواهد شد که اصلا گویى عملى وجود ندارد.
زیرا چنین که به عمل انسان شکل و محتوا مى‏دهد، نیّت و هدف عمل است، افراد با ایمان، با انگیزه الهى و هدفهاى مقدس و پاک به سراغ انجام کارها مى‏روند در حالى که مردم بى‏ایمان غالبا گرفتار تظاهر، ریا کارى و تقلب و غرور و خود بینى هستند، و همین سبب بى‏ارزش شدن اعمال آنها مى‏شود.


(آیه 24)- و از آنجا که قرآن معمولا نیک و بد را در برابر هم قرار مى‏دهد تا با مقایسه، وضع هر دو روشن شود، این آیه از بهشتیان سخن مى‏گوید و مى‏فرماید:
«بهشتیان در آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحتگاهشان نیکوتر است» (أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا).


(آیه 25)- آسمان با ابرها شکافته مى‏شود! باز در اینجا بحث درباره قیامت و سرنوشت مجرمان در آن روز ادامه مى‏یابد نخست مى‏گوید: روز گرفتارى و اندوه مجرمان «روزى است که آسمان با ابرها از هم مى‏شکافد و فرشتگان پى در پى نازل مى‏شوند»! (وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا).
این آیه در حقیقت پاسخى است به یکى دیگر از بهانه جوییهاى مشرکان، زیرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان، طبق اساطیر و افسانه‏هایشان، در میان ابرها به سراغشان بیایند و آنها را به سوى حق دعوت کنند، در اسطوره‏هاى یهود نیز آمده که گاه خداوند در لابلاى ابرها ظاهر مى‏شد! در مورد شکافته شدن آسمان با ابرها ممکن است بگوییم: از یک سو پرده‏هاى جهان ماده از مقابل چشم انسان کنار برود و عالم ماوراء طبیعت را مشاهده کند، و از سوى دیگر کرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشکار گردند، و در لابلاى آنها شکافهایى نمایان باشد، آن روز، روز پایان این جهان و آغاز رستاخیز است، روز بسیار دردناکى است براى مجرمان بى‏ایمان و ستمکاران لجوج.


(آیه 26)- سپس به یکى از روشنترین مشخصات آن روز پرداخته، مى‏گوید:
«حکومت حقیقى در آن روز از آن خداوند رحمان است» (الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ).
حتى آنها که در این جهان نوعى حکومت مجازى و محدود و فانى و زودگذر داشتند نیز از صحنه حکومت کنار مى‏روند، و حاکمیت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاک او مى‏شود.
و به همین دلیل «آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود» (وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً). در حالى که براى مؤمنان بسیار سهل و آسان است.


(آیه 27)- شأن نزول: در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو نفر دوست در میان مشرکان به نام «عقبه» و «ابى» بودند هر زمان عقبه از سفر مى‏آمد غذایى ترتیب مى‏داد و اشراف قومش را دعوت مى‏کرد و در عین حال دوست مى‏داشت به محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برسد هر چند اسلام را نپذیرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتیب غذا داد و دوستان را دعوت کرد، در ضمن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز دعوت نمود.
هنگامى که سفره را گستردند و غذا حاضر شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهى، «عقبه» شهادتین بر زبان جارى کرد.
این خبر به گوش دوستش «ابى» رسید، گفت: اى عقبه! از آئینت منحرف شدى؟
او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم. من از این شرم داشتم که او از سفره من برخیزد بى‏آنکه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمى‏شوم مگر این که در برابر او بایستى و سخت توهین کنى! عقبه این کار را کرد و مرتد شد، و سرانجام در جنگ بدر در صف کفار به قتل رسید و رفیقش «ابى» نیز در جنگ احد کشته شد.
این آیه و دو آیه بعد از آن نازل گردید و سرنوشت مردى را که در این جهان گرفتار دوست گمراهش مى‏شود و او را به گمراهى مى‏کشاند شرح داد.
تفسیر: روز قیامت صحنه‏هاى عجیبى دارد که بخشى از آن در آیات گذشته آمد و در اینجا بخش دیگرى را خاطرنشان مى‏کند، و آن مسأله حسرت فوق‏العاده ظالمان از گذشته خویش است نخست مى‏فرماید: «و (به خاطر آور) روزى را که ظالم هر دو دست خویش را از شدت حسرت به دندان مى‏گزد، مى‏گوید: اى کاش با (رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله) راهى برگزیده بودم» (وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا).
این کار شاید به خاطر این باشد که اینگونه اشخاص هنگامى که گذشته خویش را مى‏نگرند خود را مقصر مى‏دانند و تصمیم بر انتقام از خویشتن مى‏گیرند و این نوعى انتقام است تا بتوانند در سایه آن کمى آرامش یابند.


(آیه 28)- در این آیه اضافه مى‏کند که این ظالم بیدادگر که در دنیایى از تأسف فرو رفته مى‏گوید: «اى واى بر من! کاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نکرده بودم» (یا وَیْلَتى‏ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا).
که تمام بدبختى من در ترک رابطه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قبول رابطه با این دوست گمراه بود.
منظور از «فلان» همان شخص است که او را به گمراهى کشانده: شیطان یا دوست بد یا خویشاوند گمراه.


(آیه 29)- باز ادامه داده، مى‏گوید: «او مرا از یادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود»! (لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی).
و در پایان آیه مى‏گوید: «و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است» (وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا). چرا که انسان را به بیراهه‏ها و مناطق خطر مى‏کشاند و بعد او را سرگردان رها کرده و به دنبال کار خود مى‏رود.
حقیقت خذلان این است که کسى دل به یارى دیگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از کمک و یاریش بر دارد.
در حدیثى از امام جواد علیه السّلام مى‏خوانیم: «از همنشینى بدان بپرهیز که همچون شمشیر برهنه‏اند، ظاهرشان زیبا و آثارشان بسیار زشت است»!

(آیه 30)- خدایا، مردم قرآن را ترک کردند! از آنجا که در آیات گذشته انواع بهانه جوییهاى مشرکان لجوج و افراد بى‏ایمان مطرح شده بود، این آیه ناراحتى و شکایت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را در پیشگاه خدا از کیفیت برخورد این گروه با قرآن بازگو کرده، مى‏گوید: «پیامبر بر پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا! این قوم من قرآن را ترک گفتند و از آن دورى جستند» (وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً).
این سخن و این شکایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله امروز نیز همچنان ادامه دارد، که از گروه عظیمى از مسلمانان به پیشگاه خدا شکایت مى‏برد که این قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى که مملوّ از برنامه‏هاى زندگى مى‏باشد، این قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانین مدنى و جزائیشان دست گدایى به سوى دیگران دراز کردند! قرآن در میان آنها به صورت یک کتاب تشریفاتى درآمده است، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاههاى فرستنده پخش مى‏کنند، و جاى آن در کاشى کاریهاى مساجد به عنوان هنر معمارى است، براى افتتاح خانه نو، و یا حفظ مسافر، و شفاى بیماران، و حداکثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مى‏کنند.
آرى! امروز هم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فریاد مى‏زند: «خدایا! قوم من قرآن را مهجور داشتند»!


(آیه 31)- این آیه براى دلدارى پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله- که با این موضعگیرى خصمانه دشمنان مواجه بود- مى‏فرماید: «و اینگونه براى هر پیامبرى دشمنى از مجرمان قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ).
فقط تو نیستى که با عداوت سرسختانه این گروه روبرو شده‏اى، همه پیامبران در چنین شرایطى قرار داشتند که گروهى از «مجرمان» به مخالفت آنها برمى‏خاستند و کمر دشمنى آنان را مى‏بستند.
ولى بدان تو تنها و بدون یاور نیستى «همین بس که خدا هادى و راهنما، و یار و یاور توست» (وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً).
نه وسوسه‏هاى آنها مى‏تواند تو را گمراه سازد چرا که هادى تو خداست، و نه توطئه‏هاى آنها مى‏تواند تو را درهم بشکند چرا که یاورت پروردگار است که علمش برترین علمها و قدرتش ما فوق همه قدرتهاست.
خلاصه تو باید بگویى:
هزار دشمنم ار مى‏کنند قصد هلاک‏
توام چو دوستى از دشمنان ندارم باک‏

(آیه 32)- باز در این آیه به یکى دیگر از بهانه جوییهاى این مجرمان بهانه جو اشاره کرده، مى‏گوید: «و کافران گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نمى‏شود»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).
اصولا بهتر بود خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز از تمام این قرآن یکجا با خبر باشد تا هرچه مردم از او مى‏خواهند و مى‏پرسند فورا پاسخ گوید.
در دنباله آیه به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم» (کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا).
قرآن مجموعه‏اى است از اوامر و نواهى، احکام و قوانین، تاریخ و موعظه، و مجموعه‏اى از استراتژى و تاکتیکهاى مختلف در برخورد با حوادثى که در مسیر امت اسلامى به سوى جلو پیش مى‏آمده است.
چنین کتابى که همه برنامه حتى قوانین کلى را از طریق حضور در صحنه‏هاى زندگى مردم تبیین و اجرا مى‏کند امکان ندارد قبلا یکجا تدوین و تنظیم شود، این بدان مى‏ماند که رهبر بزرگى براى پیاده کردن انقلاب تمام اعلامیه‏ها و بیانیه‏ها و امر و نهى‏هایش را که به مناسبتهاى مختلف ایراد مى‏شود یکجا بنویسد و نشر دهد، آیا هیچ کس مى‏تواند چنین سخنى را عاقلانه بداند؟!


اعظم:



دوستان عزیز توجه شما رو دوباره به این دو آیه مهم جلب می کنم

آیه 28 : ای کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم


امیدوارم با انتخابهای خوب و الهی که در زندگی انجام میدیم هیچوقت در قیامت چنین جمله ای رو نگیم

حسرت بسیار بزرگیه

چه بسا دوستان و همراهانی که مسیر زندگی آدم رو به بیراهه می برن


آیه 30 : وحشتناکه

پیامبر می فرمایند :این قوم من قرآن را رها کردن

کاری به سایر اقوان ندارن ها

همین قوم
همین ما
همین ما مسلمونا

همین ما مدعیان
ان شاءالله مشمول این شکایت حضرت نباشیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۱
* مسافر
شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ

361. صفحه 361


بیست و یکم آذر :



نفیسه :


(آیه 12)-دیروز در آیه قبل دیدیم که خداوند به کسانی که قیامت را انکار میکنند وعده آتش داده است.حال در این آیه توصیف عجیبى از این آتش سوزان کرده، مى‏گوید:
«هنگامى که این آتش آنها را از راه دور ببیند (چنان به هیجان مى‏آید که) صداى وحشتناک و خشم‏آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است مى‏شنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً).
این تعبیرات از شدت این عذاب الهى خبر مى‏دهد و نشان مى‏دهد که آتش سوزان دوزخ همچون حیوان درنده گرسنه‏اى که در انتظار طعمه خویش است انتظار این گروه را مى‏کشد- پناه بر خدا.


(آیه 13)- این وضع دوزخ است به هنگامى که آنها را از دور مى‏بیند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنین توصیف مى‏کند: «و هنگامى که در مکان تنگ و محدودى از آن (آتش) در حالى که در غل و زنجیرند افکنده شوند فریاد واویلاشان بلند مى‏شود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً).
«دوزخ» مکان وسیعى است اما آنها را در این مکان وسیع آن چنان محدود مى‏کنند که طبق بعضى از روایات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است!


(آیه 14)- اما به زودى به آنها گفته مى‏شود: «امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار ناله واویلا سر دهید» (لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً).
و در هر حال این ناله شما به جایى نخواهد رسید و مرگ و هلاکى در کار نخواهد بود، بلکه باید زنده بمانید و مجازاتهاى دردناک را بچشید.


(آیه 15)- سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده دستور مى‏دهد آنها را به یک داورى دعوت کند، مى‏فرماید: «بگو: آیا این (سرنوشت دردناک) بهتر است، یا بهشت جاویدانى که به پرهیزکاران وعده داده شده است؟ بهشتى که هم پاداش اعمال آنها است و هم جایگاه و قرارگاهشان» (قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً).


(آیه 16)- همان بهشتى که «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است» (لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ).
همان بهشتى که «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ).
«این وعده‏اى است مسلّم که پروردگارت برعهده گرفته است» (کانَ عَلى‏ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا).
این گونه سؤالها و داورى طلبیدنها براى بیدار ساختن وجدانهاى خفته است که آنها را در برابر یک امر بدیهى و بر سر دو راهى قرار دهند.


(آیه 17)- محاکمه معبودان و عابدان گمراه: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشرکان در قیامت و پاداش و کیفر این دو گروه بود، در اینجا همین موضوع را به شکل دیگرى ادامه مى‏دهد و سؤالى را که خداوند از معبودهاى «مشرکان» در قیامت مى‏کند همراه جواب آنها به عنوان یک هشدار بیان مى‏فرماید.
نخست مى‏گوید: «و (به یاد آور) روزى را که خداوند همه آنها و معبودهایشان را که غیر از «اللّه» پرستش مى‏کردند جمع و محشور مى‏کند» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ). منظور، معبودهاى انسانى (همچون مسیح) یا شیطانى (همچون جن) و یا «فرشتگان» است.
«آنگاه به آنها مى‏گوید: آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنها راه را گم کردند»؟! (فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ).


(آیه 18)- اما آنها در پاسخ «مى‏گویند: منزهى تو اى پروردگار! براى ما شایسته نبود که اولیایى غیر از تو برگزینیم» (قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ).
نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نکردیم، بلکه ما به ولایت و عبودیت تو معترف بودیم و غیر از تو را معبود براى خود و دیگران برنگزیدیم! علت انحراف آنها این بود که: «آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنیا بر خوردار نمودى (آنان به جاى این که شکر نعمتت را به جا آورند در شهوات و کامجوییها فرو رفتند) تا یاد تو را فراموش کردند» (وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ).
و به راستى زندگى مرفّه براى جمعیتى که ظرفیت کافى ندارند، و پایه‏هاى ایمانشان سست است «غرور آفرین» است.
و به همین دلیل «تباه و هلاک گشتند» (وَ کانُوا قَوْماً بُوراً).


(آیه 19)- در اینجا خداوند روى سخن را به مشرکان کرده، مى‏گوید: ببینید «این معبودان شما را در آنچه مى‏گویید تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ).مى‏گفتید: اینها شما را از راه منحرف کردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى که آنها گفته شما را دروغ مى‏شمرند.
و چون چنین است و خود مرتکب انحراف خویش بوده‏اید، «اکنون نمى‏توانید عذاب الهى را بر طرف سازید (و خویش را یارى کنید و) یا از کسى یارى بطلبید» (فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً).
«و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدید و بزرگى به او مى‏چشانیم» (وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً).


(آیه 20)-
شأن نزول:
جمعى از مفسران در شأن نزول این آیه چنین آورده‏اند که جمعى از سران مشرکان خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مى‏خواهى؟ اگر ریاست مى‏طلبى ما تو را سرپرست خود مى‏کنیم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مى‏کنیم، اما هنگامى که دیدند پیامبر تسلیم نشد به بهانه جویى پرداختند و گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى با این که غذا مى‏خورى و در بازارها توقف مى‏کنى؟! و گفتند: او مى‏خواهد حکمران ما شود، در حالى که روش او مخالف سیره پادشاهان است! آیه نازل شد و این حقیقت را روشن ساخت که روش پیامبر اسلام روش همه پیامبران پیشین است.
تفسیر:
همه پیامبران چنین بودند! در چند آیه قبل یکى از بهانه جوییهاى مشرکان آمده بود و جوابى اجمالى و سربسته براى آن گفته شد، این آیه به همان مطلب بازگشته و پاسخى صریحتر و مشروحتر به آن داده، مى‏گوید: «ما هیچ یک از رسولان را قبل از تو نفرستادیم مگر این که همه آنها (از جنس بشر بودند) غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند» و با مردم حشر و نشر داشتند (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ).
و در عین حال «بعضى از شما را وسیله امتحان بعض دیگر قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً).
این آزمایش ممکن است از این طریق باشد که انتخاب پیامبران از انسانهایى که از میان توده‏هاى جمعیت محروم برمى‏خیزند خود آزمایش بزرگى است، چرا که گروهى ابا دارند زیر بار همنوع خود بروند بخصوص کسى که از نظر امکانات مادى و یا سن و سال در سطح پایینى قرار داشته باشد. و به دنبال این سخن، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤال مى‏کند: «آیا صبر و شکیبایى پیشه مى‏کنید»؟ (أَ تَصْبِرُونَ). چرا که مهمترین رکن پیروزى در تمام این آزمایشها صبر و استقامت و پایمردى است.
و در پایان آیه به عنوان یک هشدار مى‏فرماید: «پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده و هست» (وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً).
مبادا تصور کنید چیزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از دیده بینا و موشکاف علم خداوند مکتوم و پنهان مى‏ماند،او همه را دقیقا مى‏داند و مى‏بیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۱
* مسافر
جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

360 . صفحه 360


بیستم آذر :


نفیسه :


(آیه 3)- در این آیه بحثى را که در آیات گذشته در مورد مبارزه با شرک و بت پرستى بود را ادامه داده، و مشرکان را در واقع به محاکمه مى‏کشد و براى برانگیختن وجدان آنها، با منطقى روشن و ساده و در عین حال قاطع و کوبنده سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «آنها خدایانى غیر از پروردگار عالم (که اوصافش قبلا گذشت) انتخاب کردند (خدایانى) که مطلقا خالق چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
وانگهى انگیزه آنها براى پرستش بتها چه مى‏تواند باشد؟ بتهایى که «حتى مالک سود و زیان خود و مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویش نیستند» تا چه رسد به دیگران (وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً).
اصولى که براى انسان اهمیت دارد همین پنج امر است: مسأله سود و زیان و مرگ و زندگى و رستاخیز و به راستى اگر کسى مالک اصلى این امور نسبت به ما باشد شایسته پرستش است.
این بتها نه تنها در این دنیا مشکلى را براى بندگان خود حل نمى‏کنند که در قیامت نیز کارى از آنها ساخته نیست.


(آیه 4)- این آیه به تحلیلهاى کفار و یا صحیحتر بهانه‏جوئیهاى آنها، در برابر دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته چنین مى‏گوید: «و کافران گفتند: این فقط دروغى است که او ساخته، و گروهى دیگر او را بر این کار یارى داده‏اند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).
ولى قرآن در جواب آنها فقط یک جمله مى‏گوید و آن این که: «آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).
«ظلم» از این نظر که مردى امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بى‏اساس بود، زیرا بارها پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را دعوت به آوردن سوره‏ها و آیاتى همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.


(آیه 5)- این آیه به یکى دیگر از تحلیلهاى انحرافى و بهانه‏هاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته، مى‏گوید: «آنها گفتند: (این همان) افسانه‏هاى پیشینیان است که وى آن را رونویسی کرده»! (وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها).
او براى رسیدن به این مقصد، همه روز از دیگران بهره‏گیرى مى‏کند «و این کلمات هر صبح و شام بر او املا مى‏شود»! (فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).


(آیه 6)- در این آیه به عنوان پاسخگویى به این اتهامات بى‏پایه مى‏فرماید:
«بگو: کسى آن را نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را مى‏داند» (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اشاره به این که محتواى این کتاب و اسرار گوناگونى که از علوم و دانشها، تاریخ اقوام پیشین، قوانین و نیازهاى بشرى، و حتى اسرارى از عالم طبیعت و اخبارى از آینده در آن است نشان مى‏دهد که ساخته و پرداخته مغز بشر نیست،و با کمک این و آن تنظیم نشده، بلکه مولود علم کسى است که آگاه از اسرار آسمان و زمین است و علم او بر همه چیز احاطه دارد.
ولى با این همه راه بازگشت را به روى این کج اندیشان مغرض و دروغگویان رسوا باز مى‏گذارد و در پایان آیه مى‏گوید: درهاى توبه و بازگشت به سوى خدا به روى همه شما باز است «چرا که او آمرزنده و مهربان بوده و هست» (إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
به مقتضاى رحمتش، پیامبران را ارسال و کتب آسمانى را نازل نموده، و به مقتضاى غفوریتش گناهان بى‏حساب شما را در پرتو ایمان و توبه مى‏بخشد.


(آیه 7)- شأن نزول: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابى امیه مخزومى» در برابر او قرار گرفت و گفت: «اى محمّد! تو چنین مى‏پندارى که رسول پروردگار عالمیانى، اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست، رسولى مثل تو- انسانى همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا مى‏خورى، و همچون ما در بازارها راه مى‏روى!» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را مى‏شنوى، و به هر چیز عالمى، آنچه را بندگان تو مى‏گویند مى‏دانى (خودت پاسخ آنها را بیان فرما) این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به بهانه گیریهاى آنها پاسخ داد.
تفسیر:
چرا این پیامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا که در آیات گذشته بخشى از ایرادهاى کفار درباره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در اینجا بخش دیگرى را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ مى‏گوید.
مى‏فرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ).
در حالى که او مى‏خواهد هم ابلاغ دعوت الهى کند و هم بر همه ما حکومت نماید! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصیت نباید شخصا براى رفع حوائج خود به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند.
سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشته‏اى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده که (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً).


(آیه 8)- بسیار خوب به فرض که قبول کنیم رسول خدا مى‏تواند انسان باشد، ولى آخر چرا یک انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمى‏شود و یا لااقل چرا باغى ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کند»؟ (أَوْ یُلْقى‏ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها).
و باز به اینها قناعت نکردند و سرانجام با یک نتیجه گیرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانکه در پایان همین آیه مى‏خوانیم: «و ستمگران گفتند: (اى مردمى که به او ایمان آورده‏اید) شما تنها از یک انسان مجنون و کسى که مورد سحر ساحران قرار گرفته است پیروى مى‏کنید»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا که آنها معتقد بودند ساحران مى‏توانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند؟


(آیه 9)- این آیه پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه چنین بیان مى‏کند:
«ببین چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا).
این جمله تعبیر گویایى است از این واقعیت که آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى که محتواى آن شاهد گویاى ارتباطش با خداست به یک مشت سخنان واهى و بى‏اساس دست زده و مى‏خواهند با این حرفهاى بى‏پایه، چهره حقیقت را بپوشانند.


(آیه 10)- این آیه همانند آیه قبل روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده- به عنوان تحقیر سخنان آنها، و این که قابل جوابگویى نیست- مى‏فرماید: «زوال ناپذیر و بزرگ است خدایى که اگر بخواهد براى تو بهتر از این قرار مى‏دهد، باغهایى که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، (و اگر بخواهد) براى تو قصرهاى مجلل قرار مى‏دهد» (تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً).
مگر باغها و قصرهاى دیگران را چه کسى به آنها داده جز خدا؟
اصولا چه کسى این همه نعمت و زیبایى را در این عالم آفریده جز پروردگار! ولى او هرگز نمى‏خواهد مردم شخصیت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.


(آیه 11)- در اینجا- به دنبال بحثى که از انحراف کفار در مسأله توحید و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات قبل بود- سخن از بخش دیگرى از انحرافات آنها در زمینه معاد مى‏گوید، و در حقیقت با بیان این بخش روشن مى‏شود که آنها در تمام اصول دین گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحید و هم در نبوت و هم در معاد، که دو قسمت آن در آیات گذشته آمده، و اکنون سومین بخش را مى‏خوانیم.
نخست مى‏گوید: «بلکه آنها قیامت را تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ).
چرا که اگر کسى ایمان به چنان دادگاه عظیم و پاداش و کیفر الهى داشته باشد این چنین بى‏پروا حقایق را به باد مسخره نمى‏گیرد و با ذکر بهانه‏هاى واهى از دعوت پیامبرى که دلائل نبوتش آشکار است سرنمى‏پیچد.
اما قرآن در اینجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا که این گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلکه آینده شوم و دردناک آنها را در برابر چشمشان مجسم مى‏سازد.
نخست مى‏گوید: «و ما براى کسى که قیامت را انکار کند آتش سوزانى مهیا کرده‏ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
* مسافر
پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

359 . صفحه 359

نوزدهم آذر :



نفیسه :



(آیه 62)-
شأن نزول:
در بعضى از روایات مى‏خوانیم که این آیه در مورد «حنظلة بن أبى عیاش» نازل شده است که در همان شب که فرداى آن جنگ احد درگرفت مى‏خواست عروسى کند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با اصحاب و یاران مشغول به مشورت درباره جنگ بود، او نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرضه داشت که اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او اجازه داد.
صبحگاهان به قدرى عجله براى شرکت در برنامه جهاد داشت که موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معرکه کارزار گردید، و سرانجام شربت شهادت نوشید.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درباره او فرمود: «فرشتگان را دیدم که حنظله را در میان زمین و آسمان غسل مى‏دهند»! لذا بعد از آن حنظله به عنوان «غسیل الملائکه» نامیده شد.
تفسیر:
پیامبر را تنها نگذارید! در چند آیه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان بود و یکى از شؤون اطاعت آن است که بدون اذن و فرمان او کارى نکنند، لذا در این آیه مى‏فرماید: «مؤمنان واقعى کسانى هستند که ایمان به خدا و رسولش آورده‏اند و هنگامى که در کار مهمى که حضور جمعیت را ایجاب مى‏کند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جایى نمى‏روند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ).
منظور از «أَمْرٍ جامِعٍ» هر کار مهمى است که اجتماع مردم در آن لازم است خواه مسأله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پیرامون جهاد و مبارزه با دشمن، و خواه نماز جمعه در شرایط فوق العاده، و مانند آن.

در حقیقت این یک دستور انضباطى است که هیچ جمعیت و گروه متشکل و منسجم نمى‏تواند نسبت به آن بى‏اعتنا باشد، چرا که در این گونه مواقع گاهى حتى غیبت یک فرد گران تمام مى‏شود و به هدف نهایى آسیب مى‏رساند.
ولى اگر رهبر، غیبت او را مضرّ تشخیص نداد، به او اجازه مى‏دهد و در غیر این صورت باید بماند و گاهى کار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر کند.
لذا در دنبال این جمله اضافه مى‏کند: «کسانى که از تو اجازه مى‏گیرند آنها به راستى ایمان به خدا و رسولش آورده‏اند» ایمانشان تنها با زبان نیست، بلکه با روح و جان مطیع فرمان تواند (إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
«در این صورت هرگاه از تو براى بعضى از کارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر کس از آنها مى‏خواهى (و صلاح مى‏بینى) اجازه ده» (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: هنگامى که به آنها اجازه مى‏دهى «براى آنان استغفار کن که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که تا مى‏توانند از گرفتن اجازه خوددارى کنند و فداکارى و ایثار نمایند که حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترک اولى است، مبادا حوادث جزئى را بهانه ترک گفتن این برنامه‏هاى مهم قرار دهند.
البته این دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پیامبر و یارانش نبوده است بلکه در برابر تمام رهبران و پیشوایان الهى- اعم از پیامبر و امام و علمائى که جانشین آنها هستند- رعایت آن لازم است، چرا که مسأله سرنوشت مسلمین و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى‏باشد، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجید، عقل و منطق نیز حاکم به آن است.


(آیه 63)- سپس دستور دیگرى در ارتباط با فرمانهاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیان کرده، مى‏گوید: صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید» (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً).
او هنگامى که شما را براى مسأله‏اى فرا مى‏خواند حتما یک موضوع مهم الهى و دینى است، باید آن را با اهمیت تلقى کنید، و بطور جدى روى آن بایستید، که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.
سپس ادامه مى‏دهد، «خداوند کسانى از شما را که (براى جدا شدن از برنامه‏هاى مهم پیامبر) پشت سر دیگران پنهان مى‏شوند، و یکى پس از دیگرى فرار مى‏کنند مى‏داند» و مى‏بیند (قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً).
«پس آنها که فرمان او را مخالفت مى‏کنند باید بترسند از این که فتنه‏اى دامنشان را بگیرد، یا عذاب دردناک به آنها برسد» (فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).


(آیه 64)- این آیه که آخرین آیه سوره نور است اشاره لطیف و پرمعنایى است به مسأله مبدا و معاد که انگیزه انجام همه فرمانهاى الهى است مى‏فرماید:
«آگاه باشید که براى خداست آنچه در آسمانها و زمین است» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
خدایى که علم و دانش او همه جهان را در برمى‏گیرد و «مى‏داند آنچه را شما بر آن هستید» (قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ) روش شما، اعمال شما، عقیده و نیت شما، همه براى او آشکار است.
و تمام این امور بر صفحه علم او ثبت است «و آن روز که انسانها به سوى او باز مى‏گردند آنها را از اعمالى که انجام داده‏اند آگاه مى‏سازد» و نتیجه آن را هر چه باشد به آنها مى‏دهد (وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
«و خدا به هر چیزى داناست» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
قابل توجه این که در این آیه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تکیه شده است و این به خاطر آن است که انسان هنگامى که احساس کند، کسى بطور دائم مراقب اوست، و ذره‏اى از پنهان و آشکارش بر او مخفى نمى‏ماند این اعتقاد و باور اثر تربیتى فوق‏العاده روى او مى‏گذارد و ضامن کنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.



درسهایی از سوره شریفه نور

35-الله نور السموات و الارض
4-کیفر تهمت به افراد پاکدامن(80 ضربه تازیانه)،فاصله چندانی با کیفر کسی که مرتکب زنا میگردد (100ضربه تازیانه) ندارد.
11-در گناهان دسته جمعی هریک از شرکت کنندگان به اندازه سهم خود مجرمند.بی شک مجازات کسی که مسوولیت و نقش اصلی را در جرایم و توطئه ها دارد،سنگینتر از سایرین میباشد.
12-در برابر شایعات نادرستی که در جامعه پخش میشود باید واکنشی درخور نشان داد.نه سکوت جایز است ونه انتشار شایعه.
15-آنچه که سر زبان مردم است بدون تحقیق و بررسی نپذیریم.در واقع نقل تهمتها و ریختن آبروی مردم کار سخت و شاقی نیست اما همین کار در نزد خداوند بسیار زشت وناپسند میباشد و مشمول عذاب.
19-علاقه به گناه ،مقدمه انجام آنست.
21-شیطان به صورت آهسته،تدریجی و گام به گام در روح و جان انسانها رسوخ میکند و همواره انسان در معرض وسوسه های شیطانی و  القائات او قرار دارد.هرگز خود نجات یافته نپنداریم.
22-کسی که خطای دیگران را ببخشد و از مال خود نیز به آنها ببخشاید ،خود را در معرض بخشش الهی قرار داده است.
24-در قیامت،انسان مالک اعضای بدن خود نیست.چه بسا اعضای بدنش علیه او نیز گواهی دهند.
27،28-منزل،حریم خصوصی افراد است و کسی حق ندارد بدون اجازه به آن وارد شود.اگر هم اهل خانه اجازه ورود ندادند،بی ناراحتی عذرشان را پذیرفته و خود را بر آنها تحمیل ننماییم.
30،31-در کنترل نگاه و پاکدامنی ،تفاوتی بین زن ومرد نیست و هردو به یک میزان مکلف به رعایت کردن آن هستند.
31-اسلام با آرایش و زینت زنان مخالف نیست،بلکه تاکید دارد زنان برای همسرانشان خود را بیارایند،ولیکن با جلوه گری آنها در جامعه و در برابر مردان نامحرم شدیدا مخالف است.
32-خداوند وعده داده زندگی کسانی را که ازدواج کنند،تامین نماید و ازدواج را وسیله ای برای وسعت و برکت قرار داده است.لذا فقر نباید مانعی برای ازدواج گردد.
36-نام و یاد خدا در هر خانه ای که زمزمه گردد،به آن خانه نورانیت بخشیده واز مکانهای دیگر متمایزش میسازد.
37-تجارت همواره با یاد خدا و نماز و زکات ارزشمند است .مردان خدا برای زندگی مادی خود تلاش میکنند و در عین حال ازآخرت نیز غافل نیستند.
39-کارهای کافران ممکن است ظاهری زیبا وفریبنده داشته باشد اما باطنی زشت و تاریک دارد.
51-برای مومن مساله انجام وظیفه مهم است.خواه برایش منفعت داشته باشد خواه به ضررش تمام شود.
55-پیروزی نهایی اهل ایمان،برقراری حکومت جهانی صالحان و فروپاشی بنیان سلطه کافران از وعده های خداوند است که درآینده تاریخ به وقوع میپیوند.
62-در کارهای عمومی که براساس همفکری و مشورت تصمیم گیری میشود،خودمحوری،تک روی و خودمختاری ممنوع است.
64-ایمان به اینکه ذات پاک هستی بخش از افکار و اعمال ما کاملا آگاه است،میتواند برایمان عامل بازدارنده از بدیها وزشتیها باشد.




سوره فرقان بیست و پنجمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 77 آیه دارد.
محتواى سوره:
سوره فرقان در حقیقت از سه بخش تشکیل مى‏شود:
بخش اول که آغاز این سوره را تشکیل مى‏دهد منطق مشرکان را شدیدا در هم مى‏کوبد، و بهانه جوییهاى آنها را مطرح کرده و پاسخ مى‏گوید، و آنها را از عذاب خدا و حساب قیامت و مجازاتهاى دردناک دوزخ بیم مى‏دهد، و به دنبال آن قسمتهایى از سرگذشت اقوام پیشین را بازگو مى‏کند.
در بخش دوم براى تکمیل این بحث قسمتى از دلائل توحید و نشانه‏هاى عظمت خدا در جهان آفرینش را بیان مى‏کند.
بخش سوم فشرده بسیار جامع و جالبى از صفات مؤمنان راستین «عِبادُ الرَّحْمنِ» و بندگان خالص خداست که در مقایسه با کفار متعصب و بهانه گیر و آلوده‏اى که در بخش اول مطرح بودند، موضع هر دو گروه کاملا مشخص مى‏شود.
این صفات مجموعه‏اى است از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهى کافى، و تعهد و احساس مسؤولیت اجتماعى.
و نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده که از قرآن تعبیر به «فرقان» (جدا کننده حق از باطل) مى‏کند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره فرقان را بخواند (و به محتواى آن بیندیشد و در اعتقاد و عمل از آن الهام گیرد) روز قیامت مبعوث مى‏شود در حالى که در صف مؤمنان به رستاخیز است،کسانى که یقین داشتند که قیامت فرامى‏رسد و خداوند مردگان را به زندگى جدید بازمى‏گرداند».


(آیه 1)- برترین معیار شناخت: این سوره با جمله «تَبارَکَ» آغاز مى‏شود که از ماده «برکت» است و مى‏دانیم برکت داشتن چیزى عبارت از آن است که داراى دوام و خیر و نفع کامل باشد.
مى‏فرماید: «زوال‏ناپذیر و پربرکت است کسى که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد، تا بیم دهنده جهانیان باشد» (تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً).
جالب این که مبارک بودن ذات پروردگار به وسیله نزول فرقان، یعنى قرآنى که جدا کننده حق از باطل است معرفى شده، و این نشان مى‏دهد که برترین خیر و برکت آن است که انسان وسیله‏اى براى شناخت- شناخت حق از باطل- در دست داشته باشد! البته مقام عبودیت و بندگى خالص است که شایستگى نزول فرقان و پذیرا شدن معیارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مى‏آورد.


(آیه 2)- این آیه، خداوند را که نازل کننده فرقان است به چهار صفت توصیف مى‏کند که یکى در حقیقت پایه و بقیه نتیجه‏ها و شاخه‏هاى آن است.
نخست مى‏گوید: «او خدایى است که مالکیت و حکومت آسمانها و زمین منحصر به اوست» (الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آرى! او حاکم بر کل عالم هستى و تمام آسمانها و زمین است، و چیزى از قلمرو حکومت او بیرون نمى‏باشد.
سپس به نفى عقاید مشرکان یکى پس از دیگرى پرداخته، مى‏گوید:
«و (خدایى که) فرزندى براى خود انتخاب نکرد» (وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً).
و به این ترتیب اعتقاد نصارى را به این که حضرت «مسیح» (ع) فرزند خدا است و یا یهود که «عزیر» را فرزند خدا مى‏دانستند و همچنین اعتقاد مشرکان عرب را نفى مى‏نماید.
سپس مى‏افزاید: «او شریکى در مالکیت و حاکمیت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ).
و اگر مشرکان عرب، اعتقاد به وجود شریک یا شریکهایى داشتند، و آنها را در عبادت شریک خدا مى‏پنداشتند. قرآن همه این موهومات را نفى و محکوم مى‏کند.
و در آخرین جمله مى‏گوید: «او تمام موجودات را آفریده (نه تنها آفریده) بلکه تقدیر و تدبیر و اندازه گیرى آنها را دقیقا معین کرده است» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً).
نه همچون اعتقاد «ثنویّین» که بخشى از موجودات این عالم را مخلوق «یزدان» مى‏دانستند و بخشى را مخلوق «اهریمن»! و به این ترتیب آفرینش و خلقت را در میان یزدان و اهریمن تقسیم مى‏کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۳۰
* مسافر
چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ

358 . صفحه 358


هجدهم آذر :



نفیسه :



(آیه 59)- برای ورود به حریم خصوصی پدر و مادر، این آیه حکم بالغان را بیان کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسند باید (در همه اوقات) اجازه بگیرند همان‏گونه که اشخاصى که قبل از آنها بودند اجازه مى‏گرفتند» (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
کودکان نابالغ طبق آیه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آمیخته است که اگر بخواهند در همه حال اجازه بگیرند مشکل خواهد بود، و از این گذشته احساسات جنسى آنها هنوز بطور کامل بیدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق این آیه که اذن گرفتن را بطور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.
این حکم مخصوص به مکانى است که پدر و مادر در آنجا استراحت مى‏کنند، و گر نه وارد شدن در اتاق عمومى آنها اجازه گرفتن لازم ندارد.
در پایان آیه براى تأکید و توجه بیشتر مى‏فرماید: «این گونه خداوند آیاتش را براى شما تبیین مى‏کند و خداوند عالم و حکیم است» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).



(آیه 60)- در این آیه زنان پیر و سالخورده را از حکم حجاب زنان مستثنى کرده، مى‏گوید: «و زنان از کار افتاده‏اى که امیدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نیست که لباسهاى (روئین) خود را بر زمین بگذارند در حالى که در برابر مردم خود آرایى نکنند» (وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ).
در واقع براى این استثنا دو شرط وجود دارد:
نخست این که به سن و سالى برسند که معمولا امیدى به ازدواج ندارند، و به تعبیر دیگر جاذبه جنسى را کاملا از دست داده‏اند.
دیگر این که در حال برداشتن حجاب خود را زینت ننمایند.
البته منظور برهنه شدن و بیرون آوردن همه لباسها نیست بلکه تنها کنار گذاشتن لباسهاى رویین است که بعضى روایات از آن تعبیر به چادر و روسرى کرده است.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند که با همه احوال «اگر آنها تعفف کنند و خویشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است» (وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ).چرا که از نظر اسلام هرقدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند پسندیده‏تر و به تقوا و پاکى نزدیکتر است.
و از آنجا که ممکن است بعضى از زنان سالخورده از این آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده کنند، و احیانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و یا طرفین در دل افکار آلوده‏اى داشته باشند در آخر آیه به عنوان یک اخطار مى‏فرماید:
«و خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
آنچه را مى‏گویید مى‏شنود و آنچه را در دل دارید و یا در سر مى‏پرورانید مى‏داند.



(آیه 61)- خانه‏هایى که غذا خوردن از آنها مجاز است: از آنجا که در آیات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معین یا بطور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود، این آیه در واقع استثنایى بر این حکم است که گروهى مى‏توانند در شرایط معینى بدون اجازه وارد منزل خویشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استیذان غذا بخورند.
این در حقیقت حاکى از نهایت صفا و صمیمیتى است که در جامعه اسلامى باید حاکم باشد و تنگ نظرى‏ها و انحصار طلبى‏ها و خودخواهى‏ها از آن دور گردد.
نخست مى‏فرماید: «بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهى نیست» که با شما هم غذا شوند (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ).
چرا که طبق صریح بعضى از روایات، اهل مدینه پیش از آن که اسلام را پذیرا شوند افراد نابینا و شل و بیمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى‏کردند و با آنها هم غذا نمى‏شدند و از این کار نفرت داشتند.
سپس قرآن مجید اضافه مى‏کند: «و بر شما نیز گناهى نیست که از خانه‏هاى خودتان [خانه‏هاى فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب مى‏شود بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخورید» (وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ).
«یا خانه‏هاى پدرانتان» (أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ).
«یا خانه‏هاى مادرانتان» (أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ).
«یا خانه‏هاى برادرانتان» (أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ).
«یا خانه‏هاى خواهرانتان» (أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ).
«یا خانه‏هاى عموهایتان» (أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ).
«یا خانه‏هاى عمه‏هایتان» (أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ).
«یا خانه‏هاى دائیهایتان» (أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ).
«یا خانه‏هاى خاله‏هایتان» (أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ).
«یا خانه‏اى که کلیدهایش در اختیار شماست» (أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ).
«یا خانه‏هاى دوستانتان» (أَوْ صَدِیقِکُمْ).
و منظور از آن در اینجا دوستان خاص و نزدیکند که رفت و آمد با یکدیگر دارند، و ارتباط میان آنها ایجاب مى‏کند که به منزل یکدیگر بروند و از غذاى هم بخورند.
البته در صورت اسراف و تبذیر یا نهى صریح یا علم به کراهت در هیچ یک از موارد فوق جایز نیست.
سپس ادامه مى‏دهد: «بر شما گناهى نیست که بطور دسته جمعى یا جداگانه غذا بخورید» (لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً).
گویا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهایى، ابا داشتند و اگر کسى را براى هم غذا شدن نمى‏یافتند مدتى گرسنه مى‏ماندند، قرآن به آنها تعلیم مى‏دهد که غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است.
بعضى دیگر گفته‏اند که: جمعى مقید بودند که اغنیا با فقیران غذا نخورند، و فاصله طبقاتى راحتى بر سر سفره حفظ کنند، قرآن این سنّت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق نفى کرد.
سپس به یک دستور اخلاقى دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «پس هنگامى که وارد خانه‏اى شدید بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتى از سوى خداوند، سلامى پربرکت و پاکیزه» (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً).
و سرانجام با این جمله آیه را پایان مى‏دهد: «این گونه خداوند آیات (خویش) را براى شما تبیین مى‏کند، شاید اندیشه و تفکر کنید» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
به هنگام ورود در هر خانه‏اى باید سلام کرد، مؤمنان بر یکدیگر، و اهل منزل بر یکدیگر، و اگر هم کسى نباشد، سلام کردن بر خویشتن، چرا که همه اینها در حقیقت بازگشت به سلام بر خویش دارد.
سلام بر خویشتن به این عبارت است: السّلام علینا من قبل ربّنا، درود بر ما از سوى پروردگار ما یا السّلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین، درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۵:۱۵
* مسافر
سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ

357 . صفحه 357


هفدهم آذر


نفیسه :


(آیه 54)- در آیه قبل خواندیم جمعی از منافقین خدمت پیامبر آمده و قسم خوردند که همجوره در خدمتش خواهند بود که قرآن به آنها پاسخ داد که قسم نخورید بلکه طاعت و عبادت خود را خالص کنید این آیه نیز مجددا روى همین معنى تأکید کرده، مى‏گوید: «به آنها بگو: اطاعت خدا و اطاعت پیامبرش را کنید» (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ).
سپس اضافه مى‏کند: در برابر این فرمان از دو حال خارج نیستید «پس اگر سرپیچى کنید و رویگردان شوید پیغمبر مسؤول اعمال خویش است (و وظیفه خود را انجام داده) و شما هم مسؤول اعمال خود هستید» و وظیفه شما اطاعت صادقانه است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ) «اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد» (وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا).
زیرا او رهبرى است که جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى‏کند.
«و (در هر حال) بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چیزى جز ابلاغ آشکار نیست» (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
او موظف است فرمان خدا را آشکارا به همگان برساند خواه بپذیرند یا نپذیرند پذیرش و عدم پذیرش این دعوت، سود و زیانش متوجه خود آنها خواهد شد.



(آیه 55)-
شأن نزول:
«هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان به مدینه هجرت کردند و انصار با آغوش باز آنها را پذیرا گشتند، تمامى عرب بر ضدّ آنها قیام کردند و آن چنان بود که آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نکنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح برخیزند. ادامه این حالت بر مسلمانان سخت آمده، بعضى گفتند آیا زمانى فرا خواهد رسید که اطمینان و آرامش بر ما حکم فرما گردد، و جز از خدا از هیچ کس نترسیم؟ آیه نازل شد و به آنها این بشارت را داد که آرى چنین زمانى فرا خواهد رسید».
تفسیر:
حکومت جهانى مستضعفان! از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اطاعت و تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، این آیه همین موضوع را ادامه داده و نتیجه این اطاعت را که همان حکومت جهانى است بیان مى‏کند، و به صورت مؤکد مى‏گوید: «خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد که آنها را قطعا خلیفه روى زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
منظور از «پیشینیان» بنى اسرائیل است، زیرا آنها با ظهور موسى (ع) و در هم شکسته شدن قدرت فرعون و فرعونیان مالک حکومت روى زمین شدند.
«و دین و آیینى را که براى آنها پسندیده، بطور ریشه دار و پا بر جا در صفحه زمین مستقر سازد» (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ).

«و خوف و ترس آنها را، به امنیت و آرامش مبدل خواهد کرد» (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).
و آن چنان مى‏شود که «تنها مرا مى‏پرستند و چیزى را شریک من قرار نخواهند داد» (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً).
مسلم است بعد از این سیطره حکومت توحید و استقرار آیین الهى و از میان رفتن هرگونه اضطراب و ناامنى و هرگونه شرک «کسانى که بعد از آن کافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
از مجموع آیه چنین بر مى‏آید که خداوند به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت «ایمان» و «عمل صالح» هستند سه نوید داده است:
1- جانشینى و حکومت روى زمین.
2- نشر آیین حق بطور اساسى و ریشه‏دار در همه جا.
3- از میان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.
و نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهى براى او قائل نشوند و توحید خالص را در همه جا بگسترانند.
این وعده الهى از آن کیست؟ در آیه خواندیم خدا وعده حکومت روى زمین و تمکین دین و آیین و امنیت کامل را به گروهى که ایمان دارند و اعمالشان صالح است داده اما در این که منظور از این گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟
بدون شک آیه شامل مسلمانان نخستین مى‏شود و حکومت حضرت مهدى (عج)- که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى‏کند بعد از آن که ظلم و جور همه جا را گرفته باشد- مصداق کامل این آیه است، ولى با این حال مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود. نتیجه این که در هر عصر و زمان پایه‏هاى ایمان و عمل صالح در میان مسلمانان مستحکم شود، آنها صاحب حکومتى ریشه‏دار و پرنفوذ خواهند شد.
چنین حکومتى تمام تلاشها و کوششهایش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسیر بندگى خدا، بندگى خالى از هرگونه شرک است.



(آیه 56)- فرار از چنگال مجازات او ممکن نیست! در آیه گذشته وعده خلافت روى زمین به مؤمنان صالح داده شده بود در این آیه و آیه بعد مردم را براى فراهم کردن مقدمات این حکومت بسیج مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). همان نمازى که رمز پیوند خلق با خالق است، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمین مى‏کند، و میان آنها و فحشا و منکر حائل مى‏شود.
«و زکات را بدهید» (وَ آتُوا الزَّکاةَ). همان زکاتى که نشانه پیوند با «خلق خدا» است، و وسیله مؤثرى براى کم کردن فاصله‏ها، و سبب استحکام پیوندهاى عاطفى است.
«و رسول (خدا) را اطاعت کنید» (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ). اطاعتى که شما را در خط مؤمنان صالح که شایسته حکومت بر زمینند قرار مى‏دهد.
«تا (در پرتو انجام این دستورات) مشمول رحمت او (خدا) شوید» (لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ). و شایسته پرچم‏دارى حکومت حق و عدالت گردید.



(آیه 57)- و اگر فکر مى‏کنید ممکن است دشمنان نیرومند لجوج در این راه سنگ بیندازند و مانع تحقق وعده الهى شوند، چنین امرى امکان‏پذیر نیست، چرا که قدرت آنها در برابر قدرت خدا ناچیز است، بنابراین «گمان مبر که افراد کافر مى‏توانند از چنگال مجازات الهى در پهنه زمین فرار کنند» (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).
نه تنها در این دنیا از مجازات خدا مصون نیستند «بلکه در آخرت «جایگاهشان آتش است و چه بد جایگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ).




(آیه 58)- آداب ورود به جایگاه خصوصى پدر و مادر: از آنجا که مهمترین مسأله‏اى که در این سوره، تعقیب شده مسأله عفت عمومى است در اینجا نیز به یکى از امورى که با این مسأله ارتباط دارد پرداخته و خصوصیات آن را تشریح مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! باید مملوک‏هاى شما (بردگانتان) و همچنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده‏اند در سه وقت از شما اجازه بگیرند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ).
«قبل از نماز صبح و نیم روز هنگامى که لباسهاى (معمولى) خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشا» (مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ).
این سه وقت «سه وقت خصوصى براى شماست» (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ).
بدیهى است این دستور متوجه اولیاى اطفال است که آنها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آنها هنوز به حد بلوغ نرسیده‏اند تا مشمول تکالیف الهى باشند.
ضمنا اطلاق آیه، هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مى‏شود.
در پایان آیه مى‏فرماید: «گناهى بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید» و با صفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید (لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
آرى «این چنین خداوند آیات را براى شما تبیین مى‏کند و خداوند دانا و حکیم است» (کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۱۱
* مسافر
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۷ ب.ظ

۳۵۶ . صفحه ۳۵۶



شانزدهم آذر :


نفیسه :



(آیه 44)- در این آیه به یکى دیگر از آیات خلقت و نشانه‏هاى عظمت پروردگار که همان خلقت شب و روز و ویژگیهاى آنهاست اشاره کرده، مى‏فرماید:

«خداوند شب و روز را دگرگون مى‏سازد، و در این عبرتى است براى صاحبان بصیرت» (یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ).
این دگرگونى- یعنى آمد و شد شب و روز و تغییرات تدریجى آنها- براى انسان جنبه حیاتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار».

(آیه 45)- این آیه به یکى از مهمترین چهره‏هاى نظام آفرینش که از روشنترین دلائل توحید است یعنى مسأله حیات در صورتهاى متنوعش اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند هر جنبنده‏اى را از آبى آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ).
منظور از «آب» نطفه است و احتمال دارد اشاره به پیدایش نخستین «موجود» باشد، زیرا هم طبق بعضى از روایات اسلامى اولین موجودى را که خدا آفریده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفرید و هم طبق فرضیه‏هاى علمى جدید نخستین جوانه «حیات» در دریاها ظاهر شده، و این پدیده قبل از همه جا بر اعماق یا کنار دریاها حاکم شده است.
و با این که اصل همه آنها به آب باز مى‏گردد با این حال خلقتهاى بسیار متفاوت و شگفت‏انگیزى دارند: «پس گروهى از آنها بر شکم خود راه مى‏روند» (خزندگان) (فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ بَطْنِهِ).
«و گروهى بر روى دو پا راه مى‏روند» انسانها و پرندگان (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ رِجْلَیْنِ).
«و گروهى بر روى چهار پا راه مى‏روند» چهار پایان (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى‏ أَرْبَعٍ).
تازه منحصر به اینها نیست و حیات چهره‏هاى فوق‏العاده متنوع دارد اعم از موجوداتى که در دریا زندگى مى‏کنند و یا حشرات که هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند هر چه را اراده کند مى‏آفریند» (یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ).
«چرا که خدا بر همه چیز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).


(آیه 46)-
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد نقل شده: یکى از منافقان با یک مرد یهودى نزاعى داشت، مرد یهودى، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواند، اما منافق زیر بار نرفت، و او را به داورى «کعب بن اشرف یهودى»! دعوت کرد این آیات نازل شد و سخت این گونه اشخاص را مورد سرزنش و مذمت قرار داد.
تفسیر:
ایمان و پذیرش داورى خدا- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از ایمان به خدا و دلائل توحید و نشانه‏هاى او در جهان تکوین بود، در اینجا سخن از آثار ایمان و بازتابهاى توحید در زندگى انسان و تسلیم او در برابر حق و حقیقت است.
نخست مى‏گوید: «ما آیات روشن و روشنگرى نازل کردیم» (لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ). آیاتى که دلها را به نور ایمان و توحید روشن مى‏کند، افکار انسانها را نور و صفا مى‏بخشد و محیط تاریک زندگیشان را عوض مى‏کند.
البته وجود این «آیات مبینات» زمینه را براى ایمان فراهم مى‏سازد، ولى نقش اصلى را هدایت الهى دارد، چرا که «خدا هر کس را بخواهد به صراط مستقیم هدایت مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
و مى‏دانیم که اراده خداوند و مشیت او بى‏حساب نیست، او نور هدایت را به دلهایى مى‏افکند که آماده پذیرش آن هستند.


(آیه 47)- سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان که دم از ایمان مى‏زنند و ایمان در دل آنها پرتو افکن نیست مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت مى‏کنیم، ولى بعد از این ادعا، گروهى از آنها رویگردان  مى‏شوند، آنها در حقیقت مؤمن نیستند» (وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ).
این چگونه ایمانى است که از زبانشان فراتر نمى‏رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى‏گردد؟


(آیه 48)- بعد به عنوان یک دلیل روشن براى بى‏ایمانى آنها مى‏فرماید:
«و هنگامى که از آنها دعوت شود که به سوى خدا و پیامبرش بیایند تا در میان آنان داورى کند، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند» (وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).


(آیه 49)- براى تأکید بیشتر و روشن شدن شرک و دنیا پرستیشان اضافه مى‏کند: «ولى اگر حق داشته باشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم به سوى او مى‏آیند» (وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ).


(آیه 50)- در این آیه ریشه‏هاى اصلى و انگیزه‏هاى عدم تسلیم در برابر داورى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در سه جمله بیان کرده، مى‏گوید: «آیا در دلهاى آنها بیمارى است» بیمارى نفاق (أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).
این یکى از صفات منافقان است که اظهار ایمان مى‏کنند اما بخاطر انحرافى که در دل از اصل توحید دارند هرگز تسلیم داورى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیستند «یا (اگر بیمارى نفاق بر دلهاى آنها چیره نشده) به راستى در شک و تردیدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).
و طبیعى است شخصى که در پذیرش یک آیین مردد است تسلیم لوازم آن نخواهد بود.
یا این که اگر نه آن است و نه این و از مؤمنانند «آیا به راستى مى‏ترسیدند که خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم کند»؟! (أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ).
در حالى که این تناقض آشکارى است کسى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را فرستاده خدا و بیانگر رسالت او مى‏داند و حکمش را حکم خدا مى‏شمرد ممکن نیست احتمال ظلم و ستم درباره او دهد، مگر امکان دارد خدا به کسى ستم کند؟ مگر ظلم زاییده جهل یا نیاز یا خود خواهى نیست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اینها پاک است.
«بلکه در واقع خود اینها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
آنها نمى‏خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى‏دانند پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چیزى از حق دیگران به آنها نخواهد داد تسلیم داورى او نمى‏شوند.


(آیه 51)- ایمان و تسلیم مطلق در برابر حق: در آیات گذشته عکس العمل منافقان تاریک دل را که در ظلمات متراکم قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیدیم.
در اینجا نقطه مقابل آن یعنى برخورد مؤمنان را با این داورى الهى تشریح کرده، مى‏گوید: «سخن مؤمنان، هنگامى که به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داورى کند، تنها این است که مى‏گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم»! (إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).
کسى که خدا را عالم به همه چیز مى‏داند، و بى‏نیاز از هر کس، و رحیم و مهربان به همه بندگان، چگونه ممکن است داورى کسى را بر داورى او ترجیح دهد؟
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و اینها همان رستگاران واقعى هستند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
کسى که زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاکم و داور قرار دهد بدون شک در همه چیز پیروز است، چه در زندگى مادى و چه معنوى.


(آیه 52)- این آیه همین حقیقت را به صورت کلى‏تر تعقیب کرده، مى‏فرماید:«و کسانى که اطاعت خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کنند و از خدا بترسند و تقوا پیشه نمایند آنها نجات یافتگان و پیروزمندانند» (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ).


(آیه 53)- لحن این آیه و همچنین شأن نزولى که در بعضى از تفاسیر در مورد آن وارد شدن- نشان مى‏دهد که جمعى از منافقان بعد از نزول آیات قبل و ملامتهاى شدید آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و شدیدا سوگند یاد کردند که ما تسلیم فرمان توایم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعیت به آنها گفت: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنها فرمان بدهى (از خانه و اموال خود) بیرون مى‏روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم مى‏کنند) بگو: سوگند یاد نکنید شما طاعت خالصانه و صادقانه نشان دهید که خدا به آنچه عمل مى‏کنید آگاه است» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
منظور از «خروج» خارج شدن از اموال و زندگى و یا همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هر جا رفتن و در خدمت او بودن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
* مسافر