۳۴۶ . صفحه ۳۴۶
ششم آذر :
نفیسه :
آیات فوق ترسیم جالب و تنظیم کاملا منطقى براى بیان صفات این گروه از مؤمنان پیشگام است، نخست از ترس آمیخته با احترام و تعظیم- که انگیزه ایمان به پروردگار و نفى هر گونه شرک است- شروع کرده و به ایمان به معاد و دادگاه عدل خدا که موجب احساس مسؤولیت و انگیزه هر کار نیک است منتهى مىگردد و مجموعا چهار ویژگى و یک نتیجه را بیان مىکند- دقت کنید.
در این آیه به پاسخ پرداخته، مىگوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمىکنیم» و از هرکس به اندازه عقل و طاقتش مىخواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
این تعبیر نشان مىدهد که وظائف و احکام الهى در حدود توانایى انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایى باشد ساقط مىشود و به تعبیر علماى اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامى حکومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مىگیرد؟
اضافه مىکند: «و نزد ما کتابى است که به حق سخن مىگوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و بازگو مىکند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمى بر آنها نمىشود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
این اشاره به نامههاى اعمال و پروندههایى است که همه کارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.
آیا فراموش کردهاید که: «در گذشته آیات من بطور مداوم بر شما خوانده مىشد اما (به جاى این که از آن، درس بیاموزید و بیدار شوید) اعراض مىکردید و به عقب باز مىگشتید» (قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ).
و علاوه بر این «جلسات شب نشینى تشکیل مىدادید و (از پیامبر و قرآن و مؤمنان) بدگویى مىنمودید» (سامِراً تَهْجُرُونَ). یعنى شبها تا مدت طولانى بیدار مىمانید و همچون بیماران هذیان مىگویید و فحش و ناسزا مىدهید.
نخست مىگوید: «پس آیا آنها در این گفتار (آیات الهى) تدبر و اندیشه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستین عامل بدبختى آنها تعطیل اندیشه و تفکر در محتواى دعوت تو است، که اگر بود مشکلات آنها حل مىشد.
در دومین مرحله مىگوید: «یا این که مطالبى براى آنها آمده است که براى نیاکانشان نیامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ).
یعنى اگر توحید و معاد و دعوت به نیکیها و پاکیها تنها از ناحیه تو بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نوظهورى است.
یعنى اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود ممکن بود بگویند نمىتوان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
ولى اینها سابقه تو را به خوبى مىدانند، در گذشته تو را «محمّد امین» مىخواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جایى براى این گونه بهانهها نیز نیست.
یعنى شخص او را به خوبى مىشناسیم، اما به عقل و فکر او ایمان نداریم،چه بسا این سخنان را از روى جنون مىگوید، چرا که با افکار عمومى محیط هماهنگ نیست.
قرآن بلافاصله براى نفى این بهانهجویى مىگوید: «بلکه پیامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عیب کار اینجاست که «بیشتر آنها از حق کراهت دارند» و گریزانند! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
سپس براى تأکید بیشتر روى این موضوع مىگوید: «ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یاد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مایه) یاد آوریشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).
قرآن با بیان گویایى که در این پنج مرحله بیان داشته روشن مىسازد که این کوردلان تسلیم حق نیستند و عذرهایى که براى توجیه مخالفت خود ذکر مىکنند بهانههاى بىاساس بیش نیستند.
گرچه در بعضى از روایات اسلامى «صراط مستقیم» به ولایت على علیه السّلام تفسیر شده ولى اینگونه روایات بیان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هیچ منافات با وجود مصادیق دیگر مانند قرآن و ایمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.
منظور از «صراط» در این آیه همان صراط مستقیم در آیه قبل است.
از آیات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مىگردد:
آنها همیشه مردمى بودند شناخته شده به نیکیها که در ترویج مکتب حق اصرار مىورزند هرچند ناخوشایند گروه کثیرى باشد.
دیگر این که آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادى نمىطلبند.