304 . صفحه 304
بیست و چهارم مهر :
نفیسه :
(آیه 98)-زمانیکه ذوالقرنین سد را ساخت،با این که کار بسیار مهمى انجام داده بود، و طبق روش مستکبران مىبایست به آن مباهات کند و بر خود ببالد، و یا منتى بر سر آن گروه بگذارد، اما چون مرد خدا بود، با نهایت ادب چنین «اظهار داشت: که این از رحمت پروردگار من است» (قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی).
اگر علم و آگاهى دارم و به وسیله آن مىتوانم چنین گام مهمى بر دارم از ناحیه خداست و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحیه اوست.
سپس این جمله را اضافه کرد که گمان نکنید این یک سدّ جاودانى و ابدى است نه «هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم مىکوبد» و به یک سر زمین صاف و هموار مبدل مىسازد! (فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ).
«و این وعده پروردگارم حق است» (وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا).
ذوالقرنین در این گفتارش به مسأله فناء دنیا و در هم ریختن سازمان آن در آستانه رستاخیز اشاره مىکند.
نکات آموزنده این داستان تاریخى:
در این داستان نکات آموزنده فراوانى است که در واقع هدف اصلى قرآن را تشکیل مىدهد.
1- نخستین درسى که به ما مىآموزد این است که در جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب امکان ندارد، لذا خدا براى پیشرفت کار ذوالقرنین «اسباب» پیشرفت و پیروزى را به او داد.
2- هیچ حکومتى نمىتواند بدون تشویق خادمان و مجازات خطاکاران به پیروزى برسد، این همان اصلى است که ذوالقرنین از آن به خوبى استفاده کرد و على علیه السّلام در فرمان معروفش به «مالک اشتر» که یک دستورالعمل جامع کشور دارى است مىفرماید: «هیچگاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند، زیرا این امر سبب مىشود که نیکوکاران به کار خود بىرغبت شوند و بدکاران جسور و بىپروا».
3- تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل الهى نیست، و به همین دلیل ذوالقرنین بعد از آن که تصریح کرد من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد، اضافه نمود: «من برنامه سهل و آسانى به آنها پیشنهاد خواهم کرد» تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند.
4- یک حکومت فراگیر نمىتواند نسبت به تفاوت و تنوع زندگى مردم و شرائط مختلف آنها بىاعتنا باشد.
5- ذوالقرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمىفهمیدند (لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا). از نظر دور نداشت، و با هر وسیله ممکن بود به درد دل آنها گوش فرا داد و نیازشان را بر طرف ساخت.
6- امنیت، نخستین و مهمترین شرط یک زندگى سالم اجتماعى است، به همین جهت «ذوالقرنین» براى فراهم کردن آن پر زحمتترین کارها را بر عهده گرفت.
7- درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مىتوان آموخت این است که صاحبان اصلى درد، باید در انجام کار خود شریک باشند که «آه صاحب درد را باشد اثر» اصولا کارى که با شرکت صاحبان اصلى درد پیش مىرود هم به بروز استعدادهاى آنها کمک مىکند و هم نتیجه حاصل شده را ارج مىنهند و در حفظ آن مىکوشند چرا که در ساختن آن تحمل رنج فراوان کردهاند.
ضمنا به خوبى روشن مىشود که حتى یک ملت عقب افتاده هنگامى که از طرح و مدیریت صحیحى بر خوردار شود مىتواند دست به چنان کار مهم و محیرالعقولى بزند.
8- یک رهبر الهى باید بىاعتنا به مال و مادیات باشد، و به آنچه خدا در اختیارش گذارده قناعت کند.
در قرآن مجید کرارا در داستان انبیاء مىخوانیم: که آنها یکى از اساسىترین سخنهایشان این بود که ما در برابر دعوت خود هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمىکنیم.
9- محکم کارى از هر نظر درس دیگر این داستان است.
10- انسان هر قدر قوى و نیرومند و متمکن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام کارهاى بزرگ بر آید باز هرگز نباید به خود ببالد و مغرور گردد این هم درس دیگرى است که ذوالقرنین به همگان تعلیم مىدهد.
11- همه چیز زائل شدنى است و محکمترین بناهاى این جهان سر انجام خلل خواهد یافت، هر چند از آهن و پولاد یک پارچه باشد. این آخرین درس در این ماجرا درسى است براى همه آنها که عملا دنیا را جاودانى مىدانند، آن چنان در جمع مال و کسب مقام، بىقید و شرط و حریصانه مىکوشند که گوئى هرگز مرگ و فنائى وجود ندارد.
(آیه 99)- منزلگاه افراد بىایمان: به تناسب بحثى که در گذشته از سدّ ذوالقرنین و در هم کوبیدن آن در آستانه رستاخیز به میان آمد، در اینجا به مسائل مربوط به قیام قیامت ادامه داده چنین مىگوید: «و در آن روز (که جهان پایان مىگیرد) ما آنها را چنان رها مىکنیم که در هم موج مىزنند» (وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ).
تعبیر به «یَمُوجُ» یا به خاطر فزونى و کثرت انسانها در آن صحنه است و یا به خاطر اضطراب و لرزهاى است که به اندام انسانها در آن روز مىافتد، گوئى همچون امواج آب پیکر آنها مىلرزد.
سپس اضافه مىکند: «و در صور [شیپور] دمیده مىشود، و ما همه را (حیات نوین مىبخشیم و) جمع مىکنیم» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً).
بدون شک همه انسانها در آن صحنه، جمع خواهند بود، و احدى از این قانون مستثنا نیست.
از مجموع آیات قرآن به خوبى استفاده مىشود که در پایان جهان و آغاز جهان دیگر، دو تحول عظیم انقلابى در عالم رخ مىدهد: نخستین تحول، فناى موجودات و انسانها در یک برنامه ضربتى است، و دومین برنامه که معلوم نیست چه اندازه با برنامه نخست فاصله دارد، برانگیخته شدن مردگان آن هم با یک برنامه ضربتى دیگر است، که از این دو برنامه در قرآن به عنوان «نفخ صور» (دمیدن در شیپور) تعبیر شده است.
(آیه 100)- سپس به شرح حال کافران مىپردازد، هم عاقبت اعمالشان و هم صفاتى را که موجب آن سرنوشت مىگردد بیان کرده، و چنین مىگوید: «ما جهنم را در آن روز به کافران عرضه مىداریم» (وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً).
جهنم با عذابهاى رنگارنگ و مجازاتهاى مختلف دردناکش در برابر آنها کاملا ظاهر و آشکار مىشود که همین مشاهده و ظهورش در برابر آنان خود عذابى است دردناک و جانکاه، تا چه رسد به این که گرفتار آن شوند.
(آیه 101)- کافران کیانند و چرا گرفتار چنان سرنوشتى مىشوند؟ در یک جمله کوتاه آنها را چنین معرفى مىکند: «همانها که پردهاى چشمانشان را از یاد من پوشانده بود» (الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی).
«و (همانها که گوش داشتند اما) قدرت شنوایى نداشتند» (وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً).
در حقیقت آنها مهمترین وسیله حقجوئى و درک واقعیات و آنچه عامل سعادت و شقاوت انسان مىشود را از کار انداخته بودند.
آرى! چهره حق آشکار است، و همه چیز این جهان با انسان سخن مىگوید تنها یک چشم بینا و یک گوش شنوا لازم است و بس.
(آیه 102)- این آیه به یک نقطه انحراف فکرى آنها که پایه اصلى انحرافات دیگرشان بوده است اشاره کرده، مىگوید: «آیا کافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من ولىّ و سرپرست خود انتخاب کنند» (أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیاءَ).
آیا این بندگانى که معبود واقع شدند همچون مسیح و فرشتگان هر قدر مقامشان والا باشد از خود چیزى دارند که بتوانند از دیگران حمایت کنند؟ یا به عکس، خود آنها هم هر چه داشتند از ناحیه خدا بود، حتى خودشان نیز نیازمند به هدایت او بودند این حقیقتى است که آنها فراموشش کردند و در شرک فرو رفتند.
در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید:«ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده کردهایم» (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلًا).
(آیه 103)- زیانکارترین مردم: این آیه و آیات آینده تا پایان سوره در عین این که توضیحى است براى صفات افراد بىایمان، یک نوع جمع بندى است براى تمام بحثهایى که در این سوره گذشت مخصوصا بحثهاى مربوط به داستان اصحاب کهف و موسى و خضر و ذوالقرنین و تلاشهاى آنها در برابر مخالفانشان.
نخست به معرفى زیانکارترین انسانها و بدبختترین افراد بشر مىپردازد، اما براى تحریک حس کنجکاوى شنوندگان در چنین مسأله مهمى آن را در شکل یک سؤال مطرح مىکند و به پیامبر دستور مىدهد: «بگو: آیا به شما خبر دهم زیانکارترین مردم کیست»؟! (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا).
(آیه 104)- بلافاصله خود پاسخ مىگوید تا شنونده مدت زیادى در سرگردانى نماند: زیانکارترین مردم «کسانى هستند که کوششهایشان در زندگى دنیا گم و نابود شده با این حال گمان مىکنند کار نیک انجام مىدهند»! (الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً).
مسلما مفهوم خسران تنها این نیست که انسان منافعى را از دست بدهد بلکه خسران واقعى آن است که اصل سرمایه را نیز از کف دهد، چه سرمایهاى برتر و بالاتر از عقل و هوش و نیروهاى خدا داد و عمر و جوانى و سلامت است؟ همینها که محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلورى است از نیروها و قدرتهاى ما.
هنگامى که این نیروها تبدیل به اعمال ویرانگر یا بیهودهاى شود گوئى همه آنها گم و نابود شدهاند.
اما زیان واقعى و خسران مضاعف آنجاست که انسان سرمایههاى مادى و معنوى خویش را در یک مسیر غلط و انحرافى از دست دهد و گمان کند کار خوبى کرده است، نه از این کوششها نتیجهاى برده، نه از زیانش درسى آموخته، و نه از تکرار این کار در امان است.
(آیه 105)- سپس به معرفى صفات و معتقدات این گروه زیانکار مىپردازد و چند صفت که ریشه تمام بد بختیهاى آنهاست، بیان مىدارد.
نخست مىگوید: «آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان کافر شدند» (أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).
آیاتى که چشم و گوش را بینا و شنوا مىکند، آیاتى که پردههاى غرور را در هم مىدرد، و چهره واقعیت را در برابر انسان مجسّم مىسازد، و بالاخره آیاتى که نور است و روشنایى، و آدمى را از ظلمات اوهام و پندارها بیرون آورده به سر زمین حقایق رهنمون مىگردد.
دیگر این که آنها بعد از فراموش کردن خدا به معاد «و لقاى او کافر شدند» (وَ لِقائِهِ).
«لقاء الله» یعنى انسان در قیامت آثار خدا را بیشتر و بهتر از هر زمان دیگر مشاهده مىکند، او را با چشم دل آشکارا مىبیند، و ایمان او نسبت به خدا یک ایمان شهودى مىشود.
آرى! تا ایمان به «معاد» در کنار ایمان به «مبدأ» قرار نگیرد و انسان احساس نکند که قدرتى مراقب اعمال اوست روى اعمال خود حساب صحیحى نخواهد کرد، و اصلاح نخواهد شد.
سپس اضافه مىکند: «به خاطر همین کفر به مبدأ و معاد «اعمالشان حبط و نابود شد» (فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ). درست همانند خاکسترى در برابر یک توفان عظیم.
و چون آنها عملى که قابل سنجش و ارزش باشد ندارند، «لذا روز قیامت میزانى براى آنان برپا نخواهیم کرد» (فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً).
چرا که توزین و سنجش مربوط به جایى است که چیزى در بساط باشد، آنها که چیزى در بساط ندارند چگونه توزین و سنجش داشته باشند؟! لذا در روایت معروفى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «روز قیامت مردان فربه بزرگ جثهاى را در دادگاه خدا حاضر مىکنند که وزنشان حتى به اندازه بال مگسى نیست». چرا که در این جهان اعمالشان، افکارشان و شخصیتشان همه تو خالى و پوک بود.
(آیه 106)- سپس ضمن بیان کیفر آنها سومین عامل انحراف و بدبختى و زیانشان را بیان کرده، مىگوید: «کیفر آنها جهنم است به خاطر آن که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزاء و سخریه گرفتند» (ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً).
و به این ترتیب آنها سه اصل اساسى معتقدات دینى (مبدأ و معاد و رسالت انبیاء) را انکار کرده و یا بالاتر از انکار آن را به باد مسخره گرفتند.
(آیه 107)- مشخصات کفار و زیانکارترین مردم و همچنین سرانجام کارشان به خوبى دانسته شد، اکنون به سراغ مؤمنان و سرنوشتشان مىرویم تا با قرینه مقابله، وضع هر دو طرف کاملا مشخص گردد، قرآن در این زمینه مىگوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى فردوس منزلگاهشان است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا).
«الْفِرْدَوْسِ» باغى است که همه نعمتها و تمام مواهب لازم در آن جمع باشد، و به این ترتیب «فردوس» بهترین و برترین باغهاى بهشت است.
(آیه 108)- و از آنجا که کمال یک نعمت در صورتى خواهد بود که دست زوال به دامن آن دراز نشود بلافاصله اضافه مىکند: «آنها جاودانه در این باغهاى بهشت خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و با این که طبع مشکل پسند و تحول طلب انسان دائما تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مىکند ساکنان فردوس «هرگز تقاضاى نقل مکان و تحول از آن نخواهند کرد» (لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا). براى این که هر چه مىخواهند در آنجا هست حتى تنوع و تکامل.
(آیه 109)- شأن نزول: یهود هنگامى که این سخن الهى را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنیدند که: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا شما جز بهره کمى از دانش ندارید» گفتند:
چگونه چنین چیزى مىتواند صحیح باشد؟ در حالى که به ما تورات داده شده است و هر کس تورات به او داده شده، صاحب خیر کثیر است. آیه نازل شد (و ترسیمى از علم بىنهایت خدا و ناچیز بودن علم ما در برابر عمل او نمود).
تفسیر: آنها که امید لقاى خدا را دارند! این آیه و آیه بعد در ارتباط با کل مباحث این سوره است، گویى قرآن مىخواهد بگوید که آگاهى بر سر گذشت اصحاب کهف، و موسى و خضر، و ذوالقرنین در برابر علم بىپایان خدا مطلب مهمى نیست.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «بگو: اگر دریاها براى نوشتن کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان مىیابد پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان گیرد، هر چند همانند آن را به آن اضافه کنیم» (قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً).
در حقیقت قرآن در این آیه توجه به این واقعیت مىدهد که گمان مبرید عالم هستى محدود به آن است که شما مىبینید یا مىدانید یا احساس مىکنید، بلکه آن قدر عظمت و گسترش دارد که اگر دریاها مرکب شوند و بخواهند نام آن و صفات و ویژگیهاى آنها را بنویسند دریاها پایان مىیابند پیش از آن که موجودات جهان هستى را احصا کرده باشند. قابل توجه این که: آیه فوق در عین این که گسترش بىانتهاى جهان هستى را در گذشته و حال و آینده مجسم مىسازد، ترسیمى از علم نامحدود خداوند نیز هست، چرا که مىدانیم خدا به همه آنچه در پهنه هستى بوده و خواهد بود احاطه علمى دارد، بلکه علم او از وجود این موجودات جدا نخواهد بود- دقت کنید.
پس به تعبیر دیگر مىتوان گفت: اگر تمام اقیانوسهاى روى زمین مرکب و جوهر شوند و همه درختان قلم گردند هرگز قادر نیستند آنچه در علم خداوند است رقم بزنند.
(آیه 110)- این آیه که آخرین آیه سوره کهف است مجموعهاى است از اصول اساسى اعتقادات دینى، «توحید» و «معاد» و «رسالت پیامبر» صلّى اللّه علیه و آله و در واقع همان چیزى است که آغاز سوره کهف نیز با آن بوده است.
و از آنجا که مسأله نبوت در طول تاریخش با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است آن را چنین بیان مىکند: «بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم (یگانه امتیازم این است) که بر من وحى مىشود» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ).
و با این تعبیر بر تمام امتیازات پندارى شرک آلودى که پیامبران را از مرحله بشریت به مرحله الوهیت بالا مىبرد قلم سرخ مىکشد.
سپس از میان تمام مسائلى که وحى مىشود، انگشت روى مسأله توحید مىگذارد و مىگوید: بر من وحى مىشود «که معبود شما فقط یکى است» (أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
در اینجا تنها به مسأله توحید اشاره شده است، زیرا توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست بلکه خمیر مایه همه اصول و فروع اسلام است.
اگر در یک مثال ساده تعلیمات دین را از اصول و فروع به دانههاى گوهرى تشبیه کنیم باید توحید را به آن ریسمانى تشبیه کرد که این دانهها را به هم پیوند مىدهد و از مجموع آن گردنبند پر ارزش و زیبایى مىسازد.
به همین دلیل در احادیث مىخوانیم که: جمله «لا اله الّا اللّه» قلعه محکم پروردگار است و هر کس در آن وارد شود از عذاب و کیفر الهى در امان است.
سومین جمله این آیه اشاره به مسأله رستاخیز مىکند و آن را با حرف «فاء» به مسأله توحید پیوند مىزند، و مىگوید: «بنابراین هر کس امید لقاى پروردگارش را دارد باید عمل صالح انجام دهد» (فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً). لقاى پروردگار که همان مشاهده باطنى ذات پاک او با چشم دل و بصیرت درون است گر چه در این دنیا هم براى مؤمنان راستین امکانپذیر است اما در قیامت به خاطر مشاهده آثار بیشتر و روشنتر جنبه همگانى و عمومى پیدا مىکند.
در آخرین جمله حقیقت عمل صالح را در یک بیان کوتاه چنین بازگو مىکند:
«و نباید کسى را در عبادت پروردگارش شریک سازد» (وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً).
به تعبیر روشنتر تا حقیقت خلوص و اخلاص، در عمل نیاید رنگ عمل صالح به خود نخواهد گرفت. در حقیقت عمل صالحى که از انگیزه الهى و اخلاص، سرچشمه گرفته و با آن آمیخته شده است گذر نامه لقاى پروردگار است! عمل خالص تا آن حدّ در اسلام مورد اهمیت است که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمههاى حکمت و دانش را از قلبش بر زبانش مىگشاید».
نتایج سوره کهف :
1-الحمدالله الذی انزل علی عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا
در سوره شریفه کهف،به طور اجمال به سه داستان اصحاب کهف،حضرت خضر و نیز ذوالقرنین اشاره شده.هر داستان دارای مضامین کلیدی اخلاقی است که در خاتمه تفاسیر مربوطه به نکات آموزنده اش اشاره شده که توصیه میکنم حتی المقدور مطالعه گردد.این اصول راهبردی برای داستان اصحاب کهف ذیل آیه 27،داستان حضرت موسی و حضرت خضر ذیل آیه 82 و داستان ذوالقرنین ذیل آیه 98 آمده است.
و اما برخی از نکات تربیتی این سوره مبارکه:
7-آنچه در روی زمین میبینیم زرق وبرق دنیاست و وسیله ای جهت امتحانمان.
28-معیار معاشرت با افراد باطن آنهاست و نه ظاهرشان.
46-مال و فرزند از زینتهای دنیا میباشند و طبق آیه 7 وسیله ای برای محک ما.ولی آنچه نزد خداوند متعال ثوابش بیشتر و امید بخش تر است همانا باقیات صالحات میباشد که میتوان این دو زینت دنیوی رابا تربیت نیکوی اولاد وصرف مال در امور خیره ی خاص آن را به احسن وجه خود یعنی باقیات صالحات مبدل نمود.
58-غفران پروردگار ایجاب میکند که توبه کاران را بیامرزد واینکه عذاب گنهکاران را به تعویق میاندازد از سر رحمت اوست شاید به خود آمده و توبه کنند.اما وقتی ظلم به حد اعلای خود رسید به دلیل عدالتش آنها را عذاب خواهد کرد.
104-زیانکارترین افراد کسانی هستند کوشش بی ثمر میکنند وبه قول قران کوششهایشان در زندگی دنیا گمشده ولی میپندارند کار نیک انجام داده اند.
110-پس هر کس امید به لقای پروردگار خود دارد الزاما باید عمل صالح انجام دارد.