قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ق.ظ

298 . صفحه 298


هجدهم مهر :


نفیسه :



(آیه 35)- از آیه 32 داستان دو دوستی آغاز شده که یکی از آن دو صاحب دو باغ انگور پربرکت است و از آنها به ثروت فراوانی رسیده در نتیجه بعلت کم ظرفیتی دچار غرور وخود برتربینی میگردد.کم کم این افکار- همان گونه که معمولى است- در او اوج گرفت،و به جایى رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدى پنداشت:
«و در حالى که نسبت به خود ستمکار بود در باغ خویش گام نهاد، و (نگاهى به درختان سرسبز که شاخه‏هایش از سنگینى میوه خم شده بود، و خوشه‏هاى پر دانه‏اى که به هر طرف مایل گشته بود انداخت و به زمزمه نهرى که مى‏غرید و پیش مى‏رفت و درختان را مشروب مى‏کرد گوش فرا داد، و از روى غفلت و بى‏خبرى) گفت: من گمان نمى‏کنم هرگز این باغ نابود شود» (وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً).


(آیه 36)- باز هم از این فراتر رفت، و از آنجا که جاودانى بودن این جهان با قیام رستاخیز تضاد دارد به فکر انکار قیامت افتاد و گفت: «و باور نمى‏کنم قیامت بر پا گردد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
اینها سخنانى است که گروهى براى دلخوش کردن خود به هم بافته‏اند.
سپس اضافه کرد: گیرم که قیامتى در کار باشد، من با این همه شخصیت و مقام «اگر به سراغ پروردگارم باز گردانده شوم (و قیامتى در کار باشد) جایگاهى بهتر از اینجا خواهم یافت» (وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‏ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً).
او در این خیالات خام غوطه‏ور بود و هر زمان سخنان نامربوط تازه‏اى بر نامربوطهاى گذشته مى‏افزود که رفیق با ایمانش به سخن در آمد و گفتنیها را که در آیات بعد مى‏خوانیم گفت.


(آیه 37)- این هم پاسخ مستضعفان! در اینجا ردّ بافته‏هاى بى‏اساس آن ثروتمند مغرور و از خود راضى را از زبان دوست مؤمنش مى‏شنویم: او که تا آن موقع دم فرو بسته بود و به سخنان این مرد سبک مغز گوش فرا مى‏داد تا هر چه در درون دارد برون ریزد، سپس یکجا پاسخ دهد، وارد گفتگو شد چنانکه آیه مى‏گوید: «دوست (با ایمان) وى- در حالى که با او گفتگو مى‏کرد- گفت: آیا به خدایى که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد، کافر شدى» (قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا).


(آیه 38)- سپس این مرد با ایمان براى در هم شکستن کفر و غرور او گفت:
«ولى من کسى هستم که اللّه پروردگار من است» (لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی).
«و من هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمى‏دهم» (وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً).


(آیه 39)- بعد از اشاره به مسأله توحید و شرک که مهمترین مسأله سرنوشت ساز است، مجددا او را مورد سرزنش قرار داده، مى‏گوید: «چرا هنگامى که وارد باغت شدى نگفتى این نعمتى است که خدا خواسته است» چرا همه اینها را از ناحیه خدا ندانستى و شکر نعمت او را بجا نیاوردى؟! (وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ).
چرا نگفتى «هیچ قوت (و نیرویى) جز از ناحیه خدا نیست» (لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ).
اینها امکانات و وسائلى است که خدا در اختیار تو قرار داده، تو از خود هیچ ندارى و بدون او هیچ هستى! سپس اضافه کرد: «اگر مى‏بینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم» مطلب مهمّى نیست (إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً).


(آیه 40)- «شاید پروردگارم بهتر از باغ تو، به من بدهد» (فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ).
نه تنها بهتر از آن چه تو دارى به من بدهد بلکه: «و مجازات حساب شده‏اى (صاعقه) از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونه‏اى که آن را به زمین بى‏گیاه لغزنده‏اى مبدّل کند» (وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِیداً زَلَقاً).


(آیه 41)- یا به زمین فرمان دهد تکانى بخورد «و این چشمه و نهر جوشان در اعماق آن فرو برود، آن چنان که هرگز قدرت جستجوى آن را نداشته باشى» (أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً).
در واقع آن مرد با ایمان و موحّد رفیق مغرور خود را هشدار داد که بر این نعمتها دل نبندد چرا که هیچ کدام قابل اعتماد نیست.


(آیه 42)- و این هم پایان کارشان: سرانجام گفتگوى این دو نفر پایان گرفت بى‏آنکه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بى‏ایمان نفوذ کند، و با همین روحیه و طرز فکر به خانه خود بازگشت غافل از این که فرمان الهى دائر به نابودى باغها و زراعتهاى سر سبزش صادر شده است، و باید کیفر غرور و شرک خود را در همین جهان ببیند و سرنوشتش درس عبرتى براى دیگران شود.
عذاب الهى نازل شد، به صورت صاعقه‏اى مرگبار، و یا توفانى کوبنده و وحشتناک، و یا زلزله‏اى ویرانگر و هول‏انگیز، هر چه بود در لحظاتى کوتاه این باغهاى پر طراوت، و درختان سر به فلک کشیده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم کوبید و ویران کرد و عذاب الهى به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه کرد «و تمام میوه‏هاى آن نابود شد» (وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ).
صبحگاهان که صاحب باغ به منظور سرکشى و بهره گیرى از محصولات باغ به سوى آن حرکت کرد، همین که نزدیک شد با منظره وحشتناکى رو برو گشت، آب در دهانش خشکید، و آنچه از کبر و غرور بر دل و مغز او سنگینى مى‏کرد یکباره فرو ریخت! گویى از یک خواب عمیق و طولانى بیدار شده است: «او مرتبا دستها را به هم مى‏مالید و در فکر هزینه‏هاى سنگینى بود که (در یک عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج کرده بود، در حالى که همه بر باد رفته و بر پایه‏ها فرو ریخته بود» (فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).
درست در این هنگام بود که از گفته‏ها و اندیشه‏هاى پوچ و باطل خود پشیمان گشت «و مى‏گفت: اى کاش احدى را شریک پروردگارم نمى‏دانستم» و اى کاش هرگز راه شرک را نمى‏پوییدم (وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً).


(آیه 43)- اسف‏انگیزتر این که او در برابر این همه مصیبت و بلا، تنهاى تنها بود «کسانى را جز خدا نداشت که او را (در برابر این بلاى عظیم و خسارت بزرگ) یارى دهند» (وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) و دوستانى که به عشق بهره گیرى مادى دور او جمع شده بودند همگى او را رها کردند.
و از آنجا که تمام سرمایه او همین بود چیز دیگرى نداشت که به جاى آن بنشاند، «و نمى‏توانست از خویشتن یارى گیرد» (وَ ما کانَ مُنْتَصِراً).
ولى هر چه بود دیر شده بود، و این گونه بیدارى اضطرارى که به هنگام نزول بلاهاى سنگین، حتى براى فرعونها و نمرودها پیدا مى‏شود، بى‏ارزش است، و به همین دلیل نتیجه‏اى به حال او نداشت.


(آیه 44)- «و در این هنگام (بود که این حقیقت بار دیگر به ثبوت پیوست که) ولایت و سر پرستى و قدرت از آن خداست خداوندى که عین حق است» (هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ).
آرى! در اینجا کاملا روشن گشت که همه نعمتها از اوست و هر چه اراده او باشد همان مى‏شود، و جز به اتکاء لطف او کارى ساخته نیست.
آرى! «اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (براى مطیعان) دارد» (هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً).
پس اگر انسان مى‏خواهد به کسى دل ببندد و بر چیزى تکیه کند و امید به پاداش کسى داشته باشد چه بهتر که تکیه‏گاهش خدا و دلبستگى، و امیدش به لطف و احسان پروردگار باشد.


(آیه 45)- آغاز و پایان زندگى دنیا در یک تابلو زنده: در آیات گذشته سخن از ناپایدارى نعمتهاى جهان ماده بود، و از آنجا که درک این واقعیت براى یک عمر طولانى به مدت شصت یا هشتاد سال براى افراد عادى کار آسانى نیست، قرآن در ضمن یک مثال بسیار زنده و گویا این صحنه را کاملا مجسم مى‏کند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن- که در عمرشان بارها و بارها تکرار شده و مى‏شود- از این غرور و غفلت بیدار شوند، مى‏گوید: اى پیامبر! «زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى‏فرستیم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
این قطره‏هاى حیات بخش بر کوه و صحرا مى‏ریزد «و به وسیله آن گیاهان زمین (سر سبز مى‏شود و) در هم فرو مى‏رود» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ).
پوست سخت و پر مقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى‏شود، و به جوانه گیاه اجازه عبور مى‏دهد، سر انجام جوانه نو رس از دل خاک سر بر مى‏دارد. آفتاب مى‏درخشد نسیم مى‏وزد، مواد غذایى زمین کمک مى‏کند، و این جوانه نو رس با نیرو گرفتن از همه این عوامل حیات به رشد و نموّ خود ادامه مى‏دهند آن چنانکه بعد از مدت کوتاهى گیاهان زمین سر بر سر هم مى‏گذارند و در هم فرو مى‏روند.
صفحه کوه و صحرا یک پارچه جنبش و حیات مى‏شود، شکوفه‏ها و گلها و میوه‏ها یکى بعد از دیگرى زینت بخش شاخه‏ها مى‏شوند، گویى همه مى‏خندند، فریاد شادى مى‏کشند، به وجد و رقص در آمده‏اند.
ولى این صحنه دل‏انگیز دیرى نمى‏پاید، بادهاى خزان شروع مى‏شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى‏پاشد هوا به سردى مى‏گراید، آبها کم مى‏شود «و بعد از مدتى (آن گیاه خرم و سرسبز) مى‏خشکد» (فَأَصْبَحَ هَشِیماً).
آن برگهایى که در فصل بهار آن چنان شاخه‏ها را چسبیده بودند که قدرت هیچ توفانى نمى‏توانست آنها را جدا کند آن قدر سست و بى‏جان مى‏شوند که «بادها آن را به هر سو پراکنده مى‏کند» (تَذْرُوهُ الرِّیاحُ).
«آرى خداوند بر هر چیزى توانا بوده و هست» (وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مُقْتَدِراً).



اعظم :




آیه 35 : خداوند می فرماید آن مرد داخل باغ شد در حالی که ظالم بود : چرا ؟
تکبر بر دوستش ، شریک قائل شدن برای خداوند و اعتماد به اسباب ظاهری ، ظلم به نفسش که به جای اینکه آن را در مسیر هدایت قرار دهد در مسیر شقاوت قرار داد


آیه 36 : در ادامه گفتار همان مرد صاحب باغ است که اینبار منکر قیامت می شود و این طرز فکر ناشی ازهمان تعلق به مادیات است که باعث می گردد که او تغییر وضع موجود و وقوع قیامت را بعید شمرده و در آن تشکیک کند و بر همین اساس هم برای خودکرامت و استحقاقی قائل می شود که همه خیرات را خاص خود می داند ومی گوید به فرضی هم که قیامت واقع شود در انجا هم جایگاه خوبی خواهم داشت


آیه 37 : این آیه و چند آیه بعدش همه پاسخ دقیق رفیق اوست که سخن این مرد را تجزیه و تحلیل نموده و از دو جهت مورد بررسی قرار داده است : اولا):اینکه او به خدای سبحان استعلا و تکبر نموده و برای خود دعوی استقلال کرده ،ثانیا): نسبت به رفیق خود تکبر کرده و او را خوار شمرده است .


آیه 38 : گفتن کلمه "ماشاءالله " وقتی نعمتی را می بیند .


این سه آیه ادامه گفتار مرد مؤمن است خطاب به رفیق کافرش که او را توبیخ و سرزنش می کند که چرا زمانیکه وارد باغش شده ، دچار غرور گشته و آبادی و ملک آن را به خود نسبت داده است و به او می گوید: چرا در آن موقع که وارد باغت شدی به یاد خداوندنیافتادی و همه امور را به مشیت او نسبت ندادی ؟ چون هیچ کس جز او استقلال و بی نیازی ندارد و همه نعمتها وابسته به مشیت اوست و همه نیروها قائم ومنحصر در اوست و هیچ مخلوقی در قدرت خود مستقل از قدرت خدا نیست ،بلکه خداوند آن نیرو را به او افاضه کرده و هر لحظه قادر بر سلب آن می باشد وسپس به قسمت دوم جواب خود می پردازد و به رفیقش می گوید: اگر می بینی که من از نظر مال و از نظر تعداد فرزندان از تو کمترم این امر وابسته به مشیت خدابوده نه آنکه به جهت کرامت یا استقلال ذاتی تو باشد تا تو مجاز باشی بر من تکبر نمایی ، بلکه امر بدست خداست و بر همین اساس ممکن است باغی بهتر ازباغ تو به من بدهد و باغ تو را بوسیله صاعقه یا سرما یا باد کشنده و امثال آن ویران کرده و آن را به صورت زمینی خشک و لم یزرع در آورد و چه بسا مرا به حالتی بهتر از حالت امروز تو در آورده و تو را به حالتی بدتر از حالت امروزمن مبتلا نماید و نیز ممکن است این چشمه و آب جوشان باغ تو را در زمین فروببرد و آن را خشک کند که دیگر نتوانی با حفر زمین به آب برسی .


ایه 45 : می فرماید:برای این انسانهایی که فریفته زینتهای فانی دنیا شده اند و از ذکر پروردگارشان اعراض کرده اند مثالی بزن ، تا حقیقت این زندگی دنیوی و زینتهای آن برایشان آشکار شود، مثل این زندگی مانند آب باران است که گیاهان زمین با این باران مخلوط شده و سبز و خرم می شود وطراوت و سبزی می یابد و به بهترین صورتی نمایان می گردد، اما ناگهان بصورت گیاهی خشک و شکسته می شود که بادها شاخه های آن را پراکنده کرده و به هر طرف می برد، آری خداوند بر هر چیز قوی و قادر است .

نظرات  (۱)

۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۳۱ به تو چه اسمم چیه

بده 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی