299 . صفحه 299
نوزدهم مهر :
نفیسه :
شکوفهها و گلهایى مىباشند که بر شاخههاى این درخت آشکار مىشوند، زود گذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند بسیار بىاعتبارند.
در حقیقت در این آیه انگشت روى دو قسمت از مهمترین سرمایههاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیّه به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى».
سپس اضافه مىکند: «باقیات صالحات (یعنى ارزشهاى پایدار و شایسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امید بخشتر است» (وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا).
مفهوم «باقیات صالحات» آن چنان وسیع و گسترده است که هر فکر و ایده و گفتار و کردار صالح و شایستهاى که طبعا باقى مىماند و اثرات و برکاتش در اختیار افراد و جوامع قرار مىگیرد شامل مىشود.
(آیه 47)- واى بر ما این چه کتابى است! از آنجا که در آیات گذشته سخن از انسان خودخواه و مغرورى به میان آمد که به خاطر غرورش معاد و رستاخیز را انکار کرد به دنبال آن، در اینجا مشروحى از چگونگى قیامت را در سه مرحله مطرح مىکند: مرحله قبل از رستاخیز انسانها، و مرحله رستاخیز، و قسمتى از مرحله بعد.
نخست مىگوید: به خاطر بیاورید «روزى را که (نظام جهان هستى به عنوان مقدمهاى براى نظام نوین در هم فرو مىریزد) کوهها را به حرکت در مىآوریم، و (همه موانع سطح زمین از میان مىرود، به گونهاى که) زمین را صاف و همه چیز را در آن نمایان مىبینى» (وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً).
این قسمت از آیات به حوادثى که در آستانه رستاخیز رخ مىدهد اشاره مىکند، این حوادث بسیار زیاد است که مخصوصا در سورههاى کوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مىخورد، و به عنوان «اشراط السّاعة» (نشانههاى قیامت) نامیده مىشود.
بعد اضافه مىکند: «ما همه آنها را در این هنگام محشور مىکنیم به گونهاى که حتى یک نفر را ترک نخواهیم گفت» (وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً).
جمله فوق تأکیدى است براین حقیقت که «معاد» یک حکم عمومى و همگانى است و هیچ کس از آن مستثنى نخواهد بود.
(آیه 48)- این آیه درباره چگونگى رستاخیز انسانها مىگوید: «آنها همه در یک صف به پروردگارت عرضه مىشوند»َ (و عُرِضُوا عَلى رَبِّکَ صَفًّا).
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که هر گروهى از مردم که عقیده واحد یا عمل مشابهى دارند در یک صف قرار مىگیرند، و یا این که همگى بدون هیچ گونه تفاوت و امتیاز در یک صف قرار خواهند گرفت.
و به آنها گفته مىشود: «شما همگى نزد ما آمدید، همان گونه که در آغاز شما را آفریدیم»َ (لقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
نه خبرى از اموال و ثروتهاست، نه امتیازات و مقامات مادى، و نه یار و یاور، درست همان گونه که در آغاز آفرینش بودید، به همان حالت اول! «اما شما گمان گردید که ما موعدى برایتان قرار نخواهیم داد» (بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً).
و این هنگامى بود که غرور امکانات مادى شما را فرا مىگرفت و تمایل به جاودانگى دنیا شما را از فکر آخرت که در فطرت هر انسانى نهفته است غافل مىکرد.
(آیه 49)- سپس به مراحل دیگر از این رستاخیز بزرگ پرداخته، مىگوید:
«و کتاب [کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست] در آنجا گذارده مىشود»
(وَ وُضِعَ الْکِتابُ).
«پس گنهکاران را مىبینى که از آنچه در آن است ترسان و هراسانند» (فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ).
در این هنگام فریاد بر مىآورند «و مىگویند: اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته مگر این که آن را به شمار آورده است» (وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها).
علاوه بر این سند کتبى اصولا «همه اعمال خود را حاضر مىبینند»! (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً). خوبیها و بدیها، ظلمها و عدلها، هرزگیها و خیانتها، همه و همه در برابر آنها تجسّم مىیابد! در واقع آنها گرفتار اعمال خودشان هستند: «و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىکند» (وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً).
آنچه دامن آنها را مىگیرد کارهایى است که در این جهان انجام دادهاند بنابراین از چه کسى مىتوانند گله کنند جز از خودشان.
راستى ایمان به چنین دادگاهى چقدر در تربیت انسان و کنترل شهوات او مؤثر است؟ و چقدر آگاهى و بیدارى و توجه به مسؤولیتها به انسان مىبخشد؟
آیا ممکن است انسان به چنین صحنهاى ایمان قاطع داشته باشد باز هم گناه کند؟!
(آیه 50)- شیاطین را اولیاى خود قرار ندهید! در آیات مختلف قرآن کرارا از داستان آفرینش آدم و سجده فرشتگان براى او و سر پیچى ابلیس، سخن به میان آمده است، ولى همان گونه که قبلا هم اشاره کردهایم این تکرارها همواره نکتههایى دارد و در هر مورد نکتهاى در نظر بوده است.
و از آنجا که در بحثهاى گذشته چگونگى موضعگیرى ثروتمندان مستکبر و مغرور، در مقابل تهى دستان مستضعف، و عاقبت کار آنها تجسم یافته بود، در اینجا از مسأله ابلیس و سرپیچى او از سجده بر آدم سخن به میان مىآورد تا بدانیم از آغاز، غرور سر چشمه کفر و طغیان بوده است.
به علاوه این داستان مشخص مىکند که انحرافات از وسوسههاى شیطانى سر چشمه مىگیرد.
نخست مىگوید: به یاد آرید «زمانى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید، آنها همگى سجده کردند جز ابلیس» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ).
این استثناء ممکن است این توهّم را به وجود آورد که ابلیس از جنس فرشتگان بود، در حالى که فرشتگان معصومند، پس چگونه او راه طغیان و کفر را پوئید؟! لذا بلافاصله اضافه مىکند: «او از جن بود، سپس از فرمان پروردگارش خارج شد» (کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ).
او از فرشتگان نبود، ولى به خاطر بندگى و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جاى گرفت، و حتى شاید معلم آنان بود، اما به خاطر کبر و غرور راندهترین و منفورترین موجود در درگاه خدا شد.
سپس مىگوید: «آیا با این حال او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مىکنید»؟! (أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی).
«در حالى که آنها دشمن شما هستند» (وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ). دشمنانى سر سخت و قسم خورده که تصمیم به گمراهى و بدبختى همه شما گرفتهاند.
فرمانبردارى از شیطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا «چه جایگزین بدى است براى ستمکاران»! (بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا).
کدام عاقل دشمن را که از روز نخست، کمر به نابودیش بسته، و بر این دشمنى سوگند یاد کرده، به عنوان ولىّ و رهبر و راهنما و تکیهگاه مىپذیرد؟!
(آیه 51)- این آیه دلیل دیگرى بر ابطال این پندار غلط اقامه کرده، مىگوید:
«من هرگز آنها [ابلیس و فرزندانش] را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان حاضر نساختم» (ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ). تا از آنها در آفرینش جهان کمک بگیریم یا از اسرار خلقت آگاه و مطلع شوند.
بنابراین کسى که هیچ گونه دخالتى در آفرینش جهان و حتى نوع خود نداشته و از اسرار و رموز خلقت به هیچ وجه آگاه نیست چگونه قابل ولایت یا پرستش است و در پایان اضافه مىکند: «و من هیچگاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمىدهم» (وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً).
یعنى آفرینش بر پایه راستى و درستى و هدایت است، موجودى که برنامهاش اضلال و افساد است در اداره این نظام، جائى نمىتواند داشته باشد.
(آیه 52)- این آیه مجددا هشدار مىدهد که به خاطر بیاورید «روزى را که (خداوند) مىگوید: همتایانى را که براى من مىپنداشتید صدا بزنید» تا به کمک شما بشتابند (وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ).
یک عمر از آنها دم مىزدید، و در آستانشان سجده مىنمودید، اکنون که امواج عذاب و کیفر اطراف شما را احاطه کرده فریاد بزنید لااقل ساعتى به کمکتان بشتابند.
آنها که گویا هنوز رسوبات افکار این دنیا را در مغز دارند فریاد مىزنند و «آنها را مىخوانند، ولى (این معبودهاى پندارى حتى) پاسخ به نداى آنها نمىدهند» تا چه رسد به این که به کمکشان بشتابند (فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ).
«و در میان این دو گروه کانون هلاکتى قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً).
(آیه 53)- و این آیه سرانجام کار پیروان شیطان و مشرکان را چنین بیان مىکند: «و (در آن روز) گنهکاران آتش (دوزخ) را مىبینند» (وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ). و آتشى که هرگز آن را باور نکرده بودند در برابر چشمان آنها آشکار مىشود.
در اینجا به اشتباهات گذشته خود پى مىبرند: «و یقین مىکنند که با آن در مىآمیزند» (فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها).
«و (نیز به یقین مىفهمند که) هیچ گونه راه گریزى از آن نخواهند یافت» (وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً).
نه معبودهاى ساختگیشان به فریادشان مىرسند، نه شفاعت شفیعان درباره آنها مؤثر است، و نه با کذب و دروغ و یا توسل به «زر» و «زور» مىتوانند از چنگال آتش دوزخ، آتشى که اعمالشان آن را شعلهور ساخته رهایى یابند.