قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۷ ق.ظ

299 . صفحه 299


نوزدهم مهر :



نفیسه :



(آیه 46)- این آیه موقعیت مال و ثروت و نیروى انسانى را که دو رکن اصلى حیات دنیاست در این میان مشخص کرده، مى‏گوید: «اموال و فرزندان زینت حیات دنیا هستند» (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).

شکوفه‏ها و گلهایى مى‏باشند که بر شاخه‏هاى این درخت آشکار مى‏شوند، زود گذرند، کم دوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللّه» رنگ جاودانگى نگیرند بسیار بى‏اعتبارند.
در حقیقت در این آیه انگشت روى دو قسمت از مهمترین سرمایه‏هاى زندگى دنیا گذارده شده است که بقیّه به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى».
سپس اضافه مى‏کند: «باقیات صالحات (یعنى ارزشهاى پایدار و شایسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امید بخش‏تر است» (وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا).
مفهوم «باقیات صالحات» آن چنان وسیع و گسترده است که هر فکر و ایده و گفتار و کردار صالح و شایسته‏اى که طبعا باقى مى‏ماند و اثرات و برکاتش در اختیار افراد و جوامع قرار مى‏گیرد شامل مى‏شود.


(آیه 47)- واى بر ما این چه کتابى است! از آنجا که در آیات گذشته سخن از انسان خودخواه و مغرورى به میان آمد که به خاطر غرورش معاد و رستاخیز را انکار کرد به دنبال آن، در اینجا مشروحى از چگونگى قیامت را در سه مرحله مطرح مى‏کند: مرحله قبل از رستاخیز انسانها، و مرحله رستاخیز، و قسمتى از مرحله بعد.
نخست مى‏گوید: به خاطر بیاورید «روزى را که (نظام جهان هستى به عنوان مقدمه‏اى براى نظام نوین در هم فرو مى‏ریزد) کوهها را به حرکت در مى‏آوریم، و (همه موانع سطح زمین از میان مى‏رود، به گونه‏اى که) زمین را صاف و همه چیز را در آن نمایان مى‏بینى» (وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً).
این قسمت از آیات به حوادثى که در آستانه رستاخیز رخ مى‏دهد اشاره مى‏کند، این حوادث بسیار زیاد است که مخصوصا در سوره‏هاى کوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مى‏خورد، و به عنوان «اشراط السّاعة» (نشانه‏هاى قیامت) نامیده مى‏شود.
بعد اضافه مى‏کند: «ما همه آنها را در این هنگام محشور مى‏کنیم به گونه‏اى که حتى یک نفر را ترک نخواهیم گفت» (وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً).
جمله فوق تأکیدى است براین حقیقت که «معاد» یک حکم عمومى و همگانى است و هیچ کس از آن مستثنى نخواهد بود.


(آیه 48)- این آیه درباره چگونگى رستاخیز انسانها مى‏گوید: «آنها همه در یک صف به پروردگارت عرضه مى‏شوند»َ (و عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّکَ صَفًّا).
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که هر گروهى از مردم که عقیده واحد یا عمل مشابهى دارند در یک صف قرار مى‏گیرند، و یا این که همگى بدون هیچ گونه تفاوت و امتیاز در یک صف قرار خواهند گرفت.
و به آنها گفته مى‏شود: «شما همگى نزد ما آمدید، همان گونه که در آغاز شما را آفریدیم»َ (لقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
نه خبرى از اموال و ثروتهاست، نه امتیازات و مقامات مادى، و نه یار و یاور، درست همان گونه که در آغاز آفرینش بودید، به همان حالت اول! «اما شما گمان گردید که ما موعدى برایتان قرار نخواهیم داد» (بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً).
و این هنگامى بود که غرور امکانات مادى شما را فرا مى‏گرفت و تمایل به جاودانگى دنیا شما را از فکر آخرت که در فطرت هر انسانى نهفته است غافل مى‏کرد.

(آیه 49)- سپس به مراحل دیگر از این رستاخیز بزرگ پرداخته، مى‏گوید:
«و کتاب [کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست‏] در آنجا گذارده مى‏شود»
(وَ وُضِعَ الْکِتابُ).
«پس گنهکاران را مى‏بینى که از آنچه در آن است ترسان و هراسانند» (فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ).
در این هنگام فریاد بر مى‏آورند «و مى‏گویند: اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته مگر این که آن را به شمار آورده است» (وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها).
علاوه بر این سند کتبى اصولا «همه اعمال خود را حاضر مى‏بینند»! (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً). خوبیها و بدیها، ظلمها و عدلها، هرزگیها و خیانتها، همه و همه در برابر آنها تجسّم مى‏یابد! در واقع آنها گرفتار اعمال خودشان هستند: «و پروردگارت به هیچ کس ستم نمى‏کند» (وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً).
آنچه دامن آنها را مى‏گیرد کارهایى است که در این جهان انجام داده‏اند بنابراین از چه کسى مى‏توانند گله کنند جز از خودشان.
راستى ایمان به چنین دادگاهى چقدر در تربیت انسان و کنترل شهوات او مؤثر است؟ و چقدر آگاهى و بیدارى و توجه به مسؤولیتها به انسان مى‏بخشد؟
آیا ممکن است انسان به چنین صحنه‏اى ایمان قاطع داشته باشد باز هم گناه کند؟!

(آیه 50)- شیاطین را اولیاى خود قرار ندهید! در آیات مختلف قرآن کرارا از داستان آفرینش آدم و سجده فرشتگان براى او و سر پیچى ابلیس، سخن به میان آمده است، ولى همان گونه که قبلا هم اشاره کرده‏ایم این تکرارها همواره نکته‏هایى دارد و در هر مورد نکته‏اى در نظر بوده است.
و از آنجا که در بحثهاى گذشته چگونگى موضع‏گیرى ثروتمندان مستکبر و مغرور، در مقابل تهى دستان مستضعف، و عاقبت کار آنها تجسم یافته بود، در اینجا از مسأله ابلیس و سرپیچى او از سجده بر آدم سخن به میان مى‏آورد تا بدانیم از آغاز، غرور سر چشمه کفر و طغیان بوده است.
به علاوه این داستان مشخص مى‏کند که انحرافات از وسوسه‏هاى شیطانى سر چشمه مى‏گیرد.
نخست مى‏گوید: به یاد آرید «زمانى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید، آنها همگى سجده کردند جز ابلیس» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ).
این استثناء ممکن است این توهّم را به وجود آورد که ابلیس از جنس فرشتگان بود، در حالى که فرشتگان معصومند، پس چگونه او راه طغیان و کفر را پوئید؟! لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «او از جن بود، سپس از فرمان پروردگارش خارج شد» (کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ).
او از فرشتگان نبود، ولى به خاطر بندگى و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جاى گرفت، و حتى شاید معلم آنان بود، اما به خاطر کبر و غرور رانده‏ترین و منفورترین موجود در درگاه خدا شد.
سپس مى‏گوید: «آیا با این حال او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مى‏کنید»؟! (أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی).
 «در حالى که آنها دشمن شما هستند» (وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ). دشمنانى سر سخت و قسم خورده که تصمیم به گمراهى و بدبختى همه شما گرفته‏اند.
فرمانبردارى از شیطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا «چه جایگزین بدى است براى ستمکاران»! (بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا).
کدام عاقل دشمن را که از روز نخست، کمر به نابودیش بسته، و بر این دشمنى سوگند یاد کرده، به عنوان ولىّ و رهبر و راهنما و تکیه‏گاه مى‏پذیرد؟!

(آیه 51)- این آیه دلیل دیگرى بر ابطال این پندار غلط اقامه کرده، مى‏گوید:
«من هرگز آنها [ابلیس و فرزندانش‏] را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان حاضر نساختم» (ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ). تا از آنها در آفرینش جهان کمک بگیریم یا از اسرار خلقت آگاه و مطلع شوند.
بنابراین کسى که هیچ گونه دخالتى در آفرینش جهان و حتى نوع خود نداشته و از اسرار و رموز خلقت به هیچ وجه آگاه نیست چگونه قابل ولایت یا پرستش است و در پایان اضافه مى‏کند: «و من هیچ‏گاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمى‏دهم» (وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً).
یعنى آفرینش بر پایه راستى و درستى و هدایت است، موجودى که برنامه‏اش اضلال و افساد است در اداره این نظام، جائى نمى‏تواند داشته باشد.

(آیه 52)- این آیه مجددا هشدار مى‏دهد که به خاطر بیاورید «روزى را که (خداوند) مى‏گوید: همتایانى را که براى من مى‏پنداشتید صدا بزنید» تا به کمک شما بشتابند (وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ).
یک عمر از آنها دم مى‏زدید، و در آستانشان سجده مى‏نمودید، اکنون که امواج عذاب و کیفر اطراف شما را احاطه کرده فریاد بزنید لااقل ساعتى به کمکتان بشتابند.
آنها که گویا هنوز رسوبات افکار این دنیا را در مغز دارند فریاد مى‏زنند و «آنها را مى‏خوانند، ولى (این معبودهاى پندارى حتى) پاسخ به نداى آنها نمى‏دهند» تا چه رسد به این که به کمکشان بشتابند (فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ).
«و در میان این دو گروه کانون هلاکتى قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً).

(آیه 53)- و این آیه سرانجام کار پیروان شیطان و مشرکان را چنین بیان مى‏کند: «و (در آن روز) گنهکاران آتش (دوزخ) را مى‏بینند» (وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ). و آتشى که هرگز آن را باور نکرده بودند در برابر چشمان آنها آشکار مى‏شود.
در اینجا به اشتباهات گذشته خود پى مى‏برند: «و یقین مى‏کنند که با آن در مى‏آمیزند» (فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها).
«و (نیز به یقین مى‏فهمند که) هیچ گونه راه گریزى از آن نخواهند یافت» (وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً).
نه معبودهاى ساختگیشان به فریادشان مى‏رسند، نه شفاعت شفیعان درباره آنها مؤثر است، و نه با کذب و دروغ و یا توسل به «زر» و «زور» مى‏توانند از چنگال آتش دوزخ، آتشى که اعمالشان آن را شعله‏ور ساخته رهایى یابند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی