قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره کهف» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ق.ظ

294 . صفحه 294



چهاردهم مهر :



نفیسه :




(آیه 5)-قرآن به یک اصل اساسى براى ابطال ادعاهاى پوچ و بى‏اساس مشرکان که نمونه آن در آیه قبل آمده پرداخته، مى‏گوید: «نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان!» (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ).

اما «سخن بسیار بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود» (کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خدا و جسم بودن؟ خدا و فرزند داشتن؟ خدا و نیازهاى مادى؟ و بالاخره خدا و محدود بودن؟ چه سخنان وحشتناکى؟! ...
آرى! «آنها فقط دروغ مى‏گویند» (إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً).



(آیه 6)- غصه مخور جهان میدان آزمایش است: از آنجا که در آیات گذشته سخن از رسالت و رهبرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، در این آیه به یکى از مهمترین شرایط رهبرى که همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره کرده، مى‏گوید: «گویى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند» (فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً).




(آیه 7)- این آیه ترسیمى از وضع این جهان به عنوان یک میدان آزمایش براى انسانها، و توضیحى براى خط سیر انسان در این مسیر است.

نخست مى‏گوید: «ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها).
جهانى پر زرق و برق ساختیم که هر گوشه‏اى از آن دل را مى‏برد، دیدگان را به خود مشغول مى‏دارد، و انگیزه‏هاى مختلف را در درون آدمى بیدار مى‏کند، تا در کشاکش این انگیزه‏ها و درخشش این زرق و برقها و چهره‏هاى دل‏انگیز و دلربا، انسان بر کرسى آزمایش قرار گیرد و میزان قدرت ایمان و نیروى اراده و معنویت و فضیلت خود را به نمایش بگذارد.
لذا بلافاصله اضافه مى‏کند: «تا آنها را بیازماییم کدامینشان بهتر عمل مى‏کنند»؟ (لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
این هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها که در این میدان آزمایش الهى فریب زرق و برقها و کثرت عمل را نخورند بلکه بیشتر به حسن عمل بیندیشند.



(آیه 8)- سپس مى‏گوید: ولى این زرق و برقها پایدار نیست «و ما (سرانجام) قشر روى زمین را خاک بى‏گیاهى قرار مى‏دهیم»! (وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعِیداً جُرُزاً).

آرى! این منظره زیبا که در فصل بهار در دامان صحرا و کوهسار مى‏بینیم به همین حال باقى نمى‏ماند، فصل خزان فرا مى‏رسد برگها پژمرده مى‏شوند، شاخه‏ها عریان مى‏شوند، و آواى حیات به خاموشى مى‏گراید.
زندگى پر زرق و برق انسانها نیز همین گونه است. این نعمتهاى گوناگون، این پستها و مقامها و مانند آن نیز جاودانى نیستند، روزى فرا مى‏رسد که به جز یک قبرستان خشک و خاموش از این جامعه‏ها چیزى باقى نمى‏ماند و این درس عبرت بزرگى است.



(آیه 9)-

شأن نزول:
جمعى از سران قریش، دو نفر از یاران خود را براى تحقیق درباره دعوت پیامبر اسلام علیه السّلام به سوى دانشمندان یهود در مدینه فرستادند، تا ببینند آیا در کتب پیشین چیزى در این زمینه یافت مى‏شود؟
آنها به مدینه آمدند و با علماى یهود تماس گرفتند علماء یهود به آنها گفتند:
شما سه مسأله را از محمّد صلّى اللّه علیه و آله سؤال کنید، اگر همه را پاسخ کافى گفت پیامبرى است از سوى خدا و گر نه مرد کذّابى است که شما هر تصمیمى در باره او مى‏توانید بگیرید.
نخست از او سؤال کنید: داستان آن گروهى از جوانان که در گذشته دور، از قوم خود جدا شدند چه بود؟ زیرا آنها سر گذشت عجیبى داشتند! و نیز از او سؤال کنید: مردى که زمین را طواف کرد و به شرق و غرب جهان رسید که بود و داستانش چه بود؟
و نیز سؤال کنید: حقیقت روح چیست؟
آنها خدمت پیامبر رسیدند و سؤالات خود را مطرح کردند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت- ولى انشاء اللّه نفرمود- پانزده شبانه روز گذشت که وحى از ناحیه خدا بر پیامبر نازل نشد، این امر بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گران آمد، ولى سر انجام جبرئیل فرا رسید و سوره کهف را از سوى خداوند آورد که در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنین آن مرد دنیا گرد بود، به علاوه آیه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ...» را نیز بر پیامبر نازل کرد.
تفسیر:
آغاز ماجراى اصحاب کهف: در آیات گذشته ترسیمى از زندگى این جهان، و چگونگى این میدان آزمایش انسانها و مسیر زندگى آنان، از نظر گذشت، از آنجا که قرآن مسائل کلى حساس را غالبا در ضمن مثال و یا مثالها و یا نمونه‏هایى از تاریخ گذشته مجسّم مى‏سازد، در اینجا نیز نخست به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته و از آنها به عنوان یک «الگو» و «اسوه» یاد مى‏کند.
گروهى از جوانان باهوش و با ایمان که در یک زندگى پر زرق و برق در میان انواع ناز و نعمت به سر مى‏بردند، براى حفظ عقیده خود و مبارزه با طاغوت عصر خویش به همه اینها پشت پا زدند، و به غارى از کوه که از همه چیز تهى بود پناه بردند، و از این راه استقامت و پایمردى خود را در راه ایمان نشان دادند.
نخست مى‏گوید: «آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند»؟! (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً).
ما آیات عجیبترى در آسمان و زمین داریم که هر یک از آنها نمونه‏اى است از عظمت و بزرگى آفرینش، و همچنین در این کتاب بزرگ آسمانى تو آیات عجیب فراوان است،و مسلما داستان اصحاب کهف از آنها شگفت‏انگیزتر نیست.



(آیه 10)- سپس مى‏گوید: «زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند» (إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ).

دستشان از همه جا کوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: «و گفتند: پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن» (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً).
«و راه نجاتى براى ما فراهم ساز» (وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً).
راهى که ما را از این تنگنا برهاند، به رضایت و خشنودى تو نزدیک سازد، راهى که در آن خیر و سعادت و انجام وظیفه بوده باشد.



(آیه 11)- ما دعاى آنها را به اجابت رساندیم «پس ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم و سالها در خواب فرو رفتند»(فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً).




(آیه 12)- «سپس آنها را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده‏اند» (ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى‏ لِما لَبِثُوا أَمَداً).




(آیه 13)- سرگذشت مشروح اصحاب کهف: بعد از بیان اجمالى این داستان، قرآن مجید به شرح تفصیلى آن ضمن چهارده آیه پرداخته و سخن را در این زمینه چنین آغاز مى‏کند: «ما داستان آنها را بحق براى تو بازگو مى‏کنیم» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ).

«آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم» (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً).
از آیات قرآن بطور اشاره و از تواریخ به صورت مشروح این حقیقت استفاده مى‏شود که اصحاب کهف در محیط و زمانى مى‏زیستند که بت پرستى و کفر، آنها را احاطه کرده بود و یک حکومت جبّار و ستمگر که معمولا حافظ و پاسدار شرک و کفر و جهل و غارتگرى و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود.
اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافى بر خوردار بودند به فساد این آیین پى بردند و تصمیم بر قیام گرفتند و در صورت عدم توانایى مهاجرت کردن از آن محیط آلوده.



(آیه 14)- لذا قرآن به دنبال بحث گذشته مى‏گوید: «و دلهایشان را محکم ساختیم، در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است» (وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«هرگز غیر او معبودى را نمى‏خوانیم» (لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً).
که «اگر چنین کنیم سخنى به گزاف گفته‏ایم» (لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً).
در واقع این جوانمردان با ایمان براى اثبات توحید و نفى (آلهه) به دلیل روشنى دست زدند، و آن این که ما به وضوح مى‏بینیم که این آسمان و زمین پروردگارى دارد که وجود نظام آفرینش دلیل بر هستى اوست، ما هم بخشى از این مجموعه هستى مى‏باشیم، بنابراین پروردگار ما نیز همان پروردگار آسمانها و زمین است.



(آیه 15)- سپس به دلیل دیگرى نیز توسل جستند و آن این که: «این قوم ما معبودهایى جز خدا انتخاب کرده‏اند» (هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً).

آخر مگر اعتقاد بدون دلیل و برهان ممکن است «چرا آنان دلیل آشکارى براى الوهیت آنها نمى‏آورند؟» (لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ).
آیا پندار و خیال یا تقلید کور کورانه مى‏تواند دلیلى بر چنین اعتقادى باشد؟
این چه ظلم فاحش و انحراف بزرگى است.
«پس چه کسى ظالمتر است از آن کس که به خدا دروغ ببندد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
این «افترا» هم ستمى است بر خویشتن، چرا که انسان سر نوشت خود را به دست عوامل بدبختى و سقوط سپرده، و هم ظلمى است بر جامعه‏اى که این نغمه را در آن سر مى‏دهد و به انحراف مى‏کشاند، و هم ظلمى است به ساحت قدس پروردگار و اهانتى است به مقام بزرگ او.

اعظم :



ایه 5: این گفتاری که از دهان اینها بیرون می آید، جرأتی بزرگ و جسارتی عظیم نسبت به خدای سبحان است ، چون لازمه قول آنها شریک داشتن وجسمانی بودن و ترکیب پذیری و احتیاج و سایر توالی فاسده است که ساحت خداوند بسیار والاتر از این اباطیل می باشد




ایه 6 : چقدر پیامبر نسبت به ایمان اوردن امتش حریص بودن

اینقدر که خداوند بهشون میگن که داری خودت رو به هلاکت میندازی با غم و غصه ایمان نیاوردنشون



ایه 7 :زینتهای دنیا برای ازمودن انسانها




ایه 8: ی ای پیامبر، از اعراض وانکار اینها متأسف و اندوهگین نشو و از اینکه می بینی اینها غرق در مادیات هستند اندوه مخور، زیرا همه این اعمال آنها مطابق اراده الهی است ، چون خدا اراده کرده این دنیای فانی را در نظرشان زینت دهد و آن را وسیله آزمایش آنها قرار داده تا سره از ناسره جداو مشخص گردد و در نهایت پس از اتمام امتحان و مدت اجل آنها هر آینه ما زمین و هرچه در آنست را به صورتی خشک و لم یزرع در می آوریم که هیچ کس بدان رغبت نیابد، پس کفر و ضلالت کفار به معنای مغلوب شدن خدا نیست ، بلکه اعمال آنها همه مطابق برنامه و تدبیر الهیست و در هر صورت امر خدا غالب است .



ایه 9:

(کهف ) همان غار وسیع است و (رقیم ) یعنی نوشته شده و چون ماجرای این افراد در سنگ نوشته ای در آن ناحیه پیدا شده و یا آن سنگ نوشته در موزه سلاطین وجود داشته ، آنها را اصحاب رقیم نامیده اند و بعضی دیگر گفته اند (رقیم ) نام کوهی بوده که غار در آن قرار داشته و یا نام شهری بوده که کوه در آن واقع بوده ، اما قول اول قویتر است . بعضی از مفسران نیز اصحاب رقیم را غیر از اصحاب کهف دانسته اند،



ایه 10:

وقتی هدفت حفظ ایمان باشه هر کاری میکنی
حتی به خوشیهایی که تو دنیا داری پشت پا میزنی و میری به کوه پناه می بری



ایه 13:

اینکه ایمان ایشان رابه خود نسبت می دهد، معلوم می شود ایمان آنها مورد رضایت پروردگار بوده واینکه فرمود،(بر هدایت آنها افزودیم ) مراد هدایت بعد از اصل ایمان است که ملازم با ارتقاء درجه ایمان می باشد، و باعث می شود که انسان بسوی هر چیزی که مراد رضای خداست هدایت شود



ایه 14: (ربط)یعنی محکم بستن و (ربط بر قلبها)کنایه از برداشتن اضطراب و نگرانی ازآنهاست و (شطط) یعنی خروج از حد و تجاوز از حق . می فرماید: ما قلبهای آنها را محکم و آرام نمودیم تا توانستند در مجلس پادشاه که در آن عبادت بتها معمول بود و همه را به آن وادار می نمودند، قیام کنند و مردم را ازعبادت بتها منع نمایند و با کمال شجاعت در مقابل جمعیت ایستادند و مخالفت خود رابا عبادت بتها اعلام کردند و گفتند: ما فقط پروردگار آسمان و زمین را عبادت می کنیم ،برای اصرار و تأکید گفتند: اگر غیر او را بپرستیم این عمل تجاوز از حد و بالا بردن مخلوق تا حد خالق است .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۵:۳۵
* مسافر
دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ق.ظ

293 . صفحه 293


سیزدهم مهر :


نفیسه :



(آیه 105)- بار دیگر قرآن به سراغ اهمیت و عظمت این کتاب آسمانى مى‏رود و به پاسخ بعضى از ایرادات و یا بهانه جوئیهاى مخالفان مى‏پردازد.

نخست مى‏گوید: «و ما قرآن را بحق نازل کردیم» (وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ).
بلافاصله اضافه مى‏کند: «و بحق نازل شد» (وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ).
گاهى انسان شروع به کارى مى‏کند اما چون قدرتش محدود است نمى‏تواند آن را تا به آخر بطور صحیح پیاده کند، اما کسى که از همه چیز آگاه است، و بر همه چیز تواناست، هم آغاز را بطور صحیح شروع مى‏کند و هم انجام را بطور کامل تحقق مى‏بخشد، فى المثل گاهى انسان آب زلالى را از سرچشمه رها مى‏کند، اما چون نمى‏تواند در مسیر راه آن را از آلودگیها حفظ کند پاک و زلال به دست مصرف کننده نمى‏رسد، ولى آن کس که از هر نظر بر کار خود مسلط است، هم آن را پاک و زلال از چشمه بیرون مى‏آورد، و هم آن را پاک و زلال در ظرفهاى تشنگان و نوشندگان وارد مى‏سازد.
قرآن نیز درست چنین کتابى است که به حق از ناحیه خداوند نازل شده است و در تمام مسیر ابلاغ چه در آن مرحله که واسطه جبرئیل بوده، و چه در آن مرحله که گیرنده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، در همه حال آن را از هر نظر حفظ و حراست فرمود و حتّى با گذشت زمان دست هیچ گونه تحریف به دامانش دراز نشده و نخواهد شد، چرا که خدا پاسداریش را بر عهده گرفته است.
بنابراین، این آب زلال وحى الهى از عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تا پایان جهان دست نخورده به همه دلها راه مى‏یابد.
و در پایان مى‏فرماید: «و ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده نفرستادیم» و حق هیچ گونه تغییر در محتواى قرآن ندارى (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).



(آیه 106)- در این آیه به پاسخ یکى از بهانه گیریهاى مخالفان که مى‏گفتند:

چرا قرآن یکجا بر پیامبر نازل نشده، و روش نزول آن حتما تدریجى است پرداخته، مى‏گوید: «و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را بتدریج نازل کردیم» (وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا).
قرآن کتابى است که با حوادث عصر خود یعنى با بیست و سه سال دوران نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و رویدادهایش پیوند و ارتباط ناگسستنى دارد.
مگر ممکن است همه حوادث 23 سال را در یک روز جمع آورى کرد، تا مسائل مربوط به آن یک جا در قرآن نازل شود؟! در ضمن نزول تدریجى مفهومش ارتباط دائمى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مبدأ وحى بود ولى نزول دفعى ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بیش از یک بار تضمین نمى‏کرد.



(آیه 107)- این آیه براى درهم شکستن غرور مخالفان نادان مى‏گوید: «بگو:

خواه به آن ایمان بیاورید، و خواه ایمان نیاورید، کسانى که پیش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى که (این آیات) بر آنان خوانده مى‏شود، سجده کنان به خاک مى‏افتند»(قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً).



(آیه 108)- در این آیه گفتارشان را به هنگامى که به سجده مى‏افتند بازگو کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: پاک و منزه است پروردگار ما، وعده‏هاى پروردگارمان انجام شدنى است» (وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا).

آنها با این سخن نهایت ایمان و اعتقاد خود را به ربوبیت پروردگار و صفات پاک او و هم به وعده‏هایى که داده است، اظهار مى‏دارند.



(آیه 109)- باز براى تأکید بیشتر و تأثیر آن آیات الهى و این سجده عاشقانه مى‏گوید: «آنها (بى‏اختیار) به زمین مى‏افتند و گریه مى‏کنند و (تلاوت این آیات همواره) بر خشوعشان مى‏افزاید» (وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً).

«خشوع» آن حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که انسان در مقابل شخص و یا حقیقتى داشته باشد.



(آیه 110)-

شأن نزول:
چنین نقل شده که پیامبر یک شب در مکه در حال سجده بود و خدا را به نام یا رحمان و یا رحیم مى‏خواند، مشرکان بهانه‏جو از فرصت استفاده کرده و گفتند: ببینید این مرد (ما را سرزنش مى‏کند که چرا چند خدایى هستیم اما) خودش دو خدا را پرستش مى‏کند. آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
آخرین بهانه‏ها! به دنبال ایرادهاى سست و بى‏اساس مشرکان، در این آیه به آخرین بهانه‏هاى آنها مى‏رسیم، و آن این که: آنها مى‏گفتند چرا پیامبر، خدا را به نامهاى متعددى مى‏خواند با این که مدعى توحید است قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «بگو: شما او را به نام «اللّه» بخوانید و یا به نام رحمان هر کدام را بخوانید فرق نمى‏کند براى او نامهاى متعدد نیک است» (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏).
این کوردلان گاه براى یک شخص، یا یک مکان و مانند آن اسمهاى مختلفى مى‏گذارند که هر کدام معرّف گوشه‏اى از زوایاى وجود او بود.
آیا با این حال تعجب دارد خدایى که وجودش از هر نظر بى‏نهایت است و منبع و سر چشمه همه کمالات، نعمتها و تمام نیکیهاست و به تناسب هر کارى که انجام مى‏دهد و هر کمالى که ذات مقدسش دارد نام مخصوص داشته باشد؟! در پایان آیه نظر به گفتگوى مشرکان در مکّه در رابطه با نماز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و این که مى‏گفتند: او نماز خود را بلند مى‏خواند و ما را ناراحت مى‏کند، این چه عبادتى است؟ این چه برنامه‏اى است؟ به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «نمازت را زیاد بلند مخوان، زیاد هم آهسته مخوان، بلکه میان این دو راه اعتدال را انتخاب کن» (وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا). آیه مى‏گوید: نه بیش از حد بلند بخوان و فریاد بزن، و نه بیش از حد آهسته که تنها حرکت لبها مشخص شود و صدایى به گوش نرسد.



(آیه 111)- سرانجام به آخرین آیه این سوره مى‏رسیم آیه‏اى که با حمد خداوند سوره را پایان مى‏دهد همان گونه که با تسبیح ذات پاک او سوره آغاز شده بود، و در حقیقت این آیه نتیجه‏اى است بر کل بحثهاى توحیدى این سوره و محتواى همه آن مفاهیم توحیدى.

روى سخن را به پیامبر کرده، چنین مى‏گوید: «بگو: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که نه فرزندى براى خود انتخاب کرده و نه شریکى در حکومت و مالکیت جهان دارد، و نه سرپرستى براى حمایت در برابر ذلت و ناتوانى» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ).
و چنین خدایى با چنان صفات از هر چه فکر کنى برتر و بالاتر است بنابراین «او را بزرگ‏دار و به عظمت بى‏انتهایش آشنا شو» (وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً).
آیه فوق هرگونه کمک کار و شبیه را از خداوند نفى مى‏کند، چه آن کس که پایین‏تر باشد (همچون فرزند) و آن کس که همسان باشد (همچون شریک) و آن کس که برتر باشد (همچون ولىّ).
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» از بعضى مفسران نقل مى‏کند که این آیه ناظر به نفى اعتقاد انحرافى سه گروه است: نخست مسیحیان و یهود که براى خدا فرزند قائل بودند، و دیگر مشرکان عرب که براى او شریکى مى‏پنداشتند، و لذا در مراسم حجّ مى‏گفتند: لبّیک لا شریک لک، الّا شریکا هو لک! و دیگر ستاره پرستان و مجوس، چرا که آنها براى خدا ولى و حامى قائل بودند.


و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک ولم یکن له ولی من الذل وکبره تکبیرا(111)


نکته های سوره اسراء :


یادمون باشه گاهی دعاهامون که اصرار بر اونها داریم ممکن است خیری در اونها نباشه(11)
حواسمون به پدر و مادرمون باشه اگه در قید حیاتن به اونها نیکی کرده و اگه به رحمت خدا رفتن از خیرات براشون دریغ نکنیم(24؛23)
از اسراف دوری کنیم چون نوعی ناسپاسی است و ما رو به سطح شیطون که او نیز ناسپاس بود تنزل میده (27)
در بخشش مال به اصل اعتدال توجه داشته باشیم (29)
از عمل به چیزی که به اون علم نداریم بپرهیزیم (36)
از خودپسندی دوری کنیم(37)
از نماز شب بی بهره نباشیم (79)
عاقبت،باطل نابودشدنی است (81)
قرآن شفاست از این موهبت کمال استفاده رو ببریم(82)
و نکات اخلاقی بسیار دیگر که برای نمونه تنها به چند مورد از آنها اشاره شد،ان شاء الله در زندگی روزمره مون کاربری و تاثیرگذار باشن.
و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا (80)




سوره کهف هجدهمین سوره قرآن است.
این سوره 110 آیه دارد و تمام آن- بجز آیه 28- در «مکّه» نازل شده است.‏
محتواى سوره:
این سوره با حمد و ستایش خداوند آغاز مى‏شود، و با توحید و ایمان و عمل صالح پایان مى‏یابد.
محتواى این سوره همچون سایر سوره‏هاى «مکى» بیشتر بیان مبدأ و معاد و بشارت و انذار است.
مسأله مهم دیگر این که مسلمانان تا آن روز که توانایى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانایى، همچون «اصحاب کهف» هجرت نمایند.
جالب این که در این سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب کهف، داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنین) که بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هیچ جاى دیگر از قرآن سخنى از اینها به میان نیامده است و این یکى از ویژگیهاى این سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى مى‏خوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «آیا سوره‏اى را به شما معرفى کنم که هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه کردند و عظمتش آسمان و زمین را پر کرد؟
یاران عرض کردند: آرى فرمود: آن سوره کهف است هر کس آن را روز جمعه بخواند خداوند تا جمعه دیگر او را مى‏آمرزد (و طبق روایتى او را از گناه حفظ مى‏کند) ... و به او نورى مى‏بخشد که به آسمان مى‏تابد و از فتنه دجّال محفوظ خواهد ماند.»
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: کسى که در هر شب جمعه سوره کهف را بخواند شهید از دنیا مى‏رود، و با شهدا مبعوث مى‏شود و در روز قیامت در صف شهدا قرار مى‏گیرد.
بارها گفته‏ایم عظمت سوره‏هاى قرآن و آثار معنوى و برکات اخلاقیش به خاطر محتواى آن یعنى ایمان و عمل به آن است.




تفیسه :



(آیه 1)- آغاز با حمد و ستایش خدا: سوره کهف همچون بعضى دیگر از سوره‏هاى قرآن با حمد و ستایش خداوند آغاز شده است، و از آنجا که حمد و ستایش بخاطر کار یا صفت مهم و شایسته‏اى است در اینجا ستایش را در برابر نزول قرآن که خالى از هر گونه اعوجاج و کژى است بیان کرده، مى‏گوید: «حمد خدائى را که این کتاب آسمانى را بر بنده (برگزیده) اش نازل کرد، و هیچ گونه کژى در آن قرار نداد» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً).




(آیه 2)- «در حالى که ثابت و مستقیم و نگاهبان (کتابهاى آسمانى دیگر) است» (قَیِّماً).

این کلمه که به عنوان وصفى براى قرآن آمده، هم تأکیدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى بودن از هر گونه ضد و نقیض، و هم اشاره‏اى است به جاودانى بودن این کتاب بزرگ آسمانى و هم الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح کژیها و پاسدارى از احکام خداوند و عدالت و فضیلت بشر.
این صفت «قیّم» در واقع اشتقاقى است از صفت قیومیت پروردگار که به مقتضاى آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجودات و اشیاء جهان است.
سپس مى‏افزاید: «تا (بدکاران را» از عذاب او بترساند» (لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ).
«و مؤمنانى را که (پیوسته) کارهاى شایسته انجام مى‏دهند بشارت دهد که پاداش نیکویى براى آنهاست» (وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً).



(آیه 3)- همان بهشت برین «که جاودانه در آن خواهند ماند» (ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً).


(آیه 4)- سپس به یکى از انحرافات عمومى مخالفان، اعم از نصارى و یهود و مشرکان، اشاره کرده، مى‏گوید: «و (نیز) آنها را که گفتند: خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است، بیم دهد» (وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).

هم مسیحیان را به خاطر اعتقاد به این که «مسیح» فرزند خداست، و هم یهود را به خاطر اعتقاد به فرزندى «عزیر» و هم مشرکان را به خاطر این که فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند هشدار دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۰۵:۳۵
* مسافر