قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ب.ظ

300 . صفحه 300


بیستم مهر :


نفیسه :


(آیه 54)- گویى تنها منتظر مجازاتند! در اینجا یک نوع نتیجه گیرى از مجموع بحثهاى گذشته و نیز اشاره‏اى به بحثهاى آینده مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و در این قرآن براى مردم هر گونه مثلى را بیان کردیم» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
از تاریخ تکان دهنده گذشتگان و از حوادث دردناک زندگى آنها و خاطره‏هاى تلخ و شیرین تاریخ، در گوش مردم فرو خواندیم و آن قدر مسائل را زیر و رو کردیم تا دلهایى که آماده پذیرش است پذیراى حق گردد، و بر سایرین نیز اتمام حجت شود، و جایى براى ابهام باقى نماند.
ولى با این حال گروهى طغیانگر و سرکش هرگز ایمان نیاوردند، چرا که «انسان بیش از هر چیز به مجادله مى‏پردازد» (وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلًا).

(آیه 55)- این آیه مى‏گوید با این همه مثالهاى گوناگون و بیانات تکان دهنده و منطقهاى متفاوت که باید در هر انسان آماده‏اى نفوذ کند باز گروه کثیرى ایمان نیاوردند: «و چیزى مردم را باز نداشت از این که- وقتى هدایت به سراغشان آمد-ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز این که (خیره سرى کردند، گویى مى‏خواستند) سرنوشت پیشینیان براى آنان بیاید») (وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ).
«یا عذاب الهى در برابرشان قرار گیرد» و با چشم خود آن را ببینند (أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا).
در حقیقت، این آیه اشاره به آن است که این گروه لجوج و مغرور با میل و اراده خود هرگز ایمان نخواهند آورد، تنها در دو حالت ایمان مى‏آورند:
نخست زمانى که عذابهاى دردناکى که اقوام پیشین را در بر گرفت آنها را فرو گیرد، دوم آنکه عذاب الهى را با چشم خود مشاهده کنند، که این ایمان اضطرارى البته بى‏ارزش خواهد بود.

(آیه 56)- سپس براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر سماجت و لجاجت مخالفان مى‏فرماید: وظیفه تو تنها بشارت و انذار است «ما پیامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده نمى‏فرستیم» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ).
سپس اضافه مى‏کند این مسأله تازه‏اى نیست که این گونه افراد به مخالفت و استهزاء بر خیزند، بلکه: «کافران همواره مجادله به باطل مى‏کنند، تا (به گمان خود) حق را به وسیله آن از میان بردارند و آیات ما و مجازاتهایى را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند» (وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً).
در حقیقت این آیه شبیه آیه 42 تا 45 سوره حج است که مى‏گوید: «اگر آنها تو را تکذیب کنند پیش از تو نیز قوم نوح و عاد و ثمود ... پیامبرانشان را تکذیب کردند».

(آیه 57)- در مجازات الهى عجله نمى‏شود: از آنجا که در آیات پیشین سخن از گروهى از کافران تاریک دل و متعصّب در میان بود، در اینجا همان بحث را تعقیب مى‏کند.
نخست مى‏گوید، «چه کسى ستمکارتر است از آنها که به هنگام تذکّر آیات پروردگارشان از آن روى مى‏گردانند و کارهاى گذشته خود را به دست فراموشى مى‏سپارند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ).
تعبیر به «تذکر» (یاد آورى) گویا اشاره به این است که تعلیمات انبیاء از قبیل یاد آورى حقایقى است که بطور فطرى در اعماق روح انسان وجود دارد و کار پیامبران پرده برداشتن از روى آن است.
جالب این که در این آیه از سه طریق به این کور دلان درس بیدارى مى‏دهد:
نخست این که: این حقایق با فطرت و وجدان و جان شما کاملا آشناست، دیگر این که از سوى پروردگار خودتان آمده و سوم این که: فراموش نکنید شما خطاهایى انجام داده‏اید که برنامه انبیاء براى شستشوى آنهاست.
ولى این عده با همه اینها هرگز ایمان نمى‏آورند، «چرا که ما بر دلهایشان پرده افکنده‏ایم تا نفهمند! و در گوشهایشان سنگینى قرار داده‏ایم» تا صداى حق را نشنوند (إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).
«و لذا اگر آنها را به سوى هدایت بخوانى هرگز هدایت را پذیرا نخواهند شد» (وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً).

(آیه 58)- و از آنجا که برنامه تربیتى خداوند نسبت به بندگان چنین است که تا آخرین مرحله به آنها فرصت مى‏دهد و هرگز مانند جباران روزگار فورا اقدام به مجازات نمى‏کند- بلکه «رحمت واسعه» او همیشه ایجاب مى‏کند که حد اکثر فرصت را به گناهکاران بدهد- در این آیه مى‏گوید: «پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است» (وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ).
«اگر مى‏خواست آنها را به اعمالشان مجازات کند هر چه زودتر عذاب را بر آنها مى‏فرستاد» (لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ).
«ولى براى آنها موعدى است که با فرا رسیدن آن راه فرارى نخواهند داشت» (بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا).
غفران او ایجاب مى‏کند که توبه کاران را بیامرزد و رحمت او اقتضا مى‏کند که در عذاب غیر آنها نیز تعجیل نکند شاید به صفوف توبه کاران بپیوندند ولى عدالت او هم اقتضا مى‏کند وقتى طغیان و سرکشى به آخرین درجه رسید حسابشان را صاف کند.

(آیه 59)- و سرانجام براى آخرین تذکر و هشدار در این سلسله آیات، سر نوشت تلخ و دردناک ستمکاران پیشین را یاد آورى کرده، مى‏گوید: «و اینها شهرها و آبادیهایى است که (ویرانه‏هاى آنها در برابر چشم شما قرار دارد، و) ما آنها را به هنگامى که مرتکب ظلم و ستم شدند هلاک کردیم، و (در عین حال در عذابشان تعجیل ننمودیم، بلکه) موعدى براى هلاکشان قرار دادیم» (وَ تِلْکَ الْقُرى‏ أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً).


(آیه 60)- سرگذشت شگفت‏انگیز خضر و موسى: جمعى از قریش خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و از عالمى که موسى علیه السّلام مأمور به پیروى از او شد سؤال کردند، این آیه و چهار آیه بعد از آن نازل شد.
اصولا سه ماجرا در این سوره آمده که هر سه از یک نظر هماهنگ است:
ماجراى اصحاب کهف که قبل از این گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان «ذو القرنین» که بعد از این مى‏آید.
این هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان بیرون مى‏برد و نشان مى‏دهد که نه عالم محدود به آن است که ما مى‏بینیم، و نه چهره اصلى حوادث همیشه آن است که ما در برخورد اول در مى‏یابیم.
در ماجراى موسى و خضر، یا به تعبیر دیگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‏انگیزى بر خورد مى‏کنیم که نشان مى‏دهد: حتى یک پیغمبر اولواالعزم که آگاهترین افراد محیط خویش است باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى‏رود که به او درس بیاموزد.
آیه مى‏گوید: «بخاطر بیاور هنگامى را که موسى به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمى‏دارم تا به محل تلاقى دو دریا برسم هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً).منظور از «فتیه» در اینجا «یوشع بن نون» مرد رشید و شجاع و با ایمان بنى اسرائیل است، «مجمع البحرین» به معنى محل پیوند دو دریاست و منظور محل اتصال خلیج «عقبه» با خلیج «سوئز» است که این دو خلیج به دریاى احمر متصل مى‏شوند.


(آیه 61)- «به هر حال هنگامى که به محل تلاقى آن دو دریا رسیدند ماهى خود را (که براى تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند» (فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما).
اما عجب این که: «ماهى راه خود را در دریا پیش گرفت» و روان شد (فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً).
این ماهى که ظاهرا به عنوان غذا تهیه کرده بودند ماهى تازه‏اى بوده که زنده شد و در آب پرید و حرکت کرد.
زیرا هستند ماهیانى که بعد از خارج شدن از آب مدت قابل ملاحظه‏اى به صورت نیمه جان باقى مى‏مانند و اگر در این مدت در آب بیفتند حیات عادى خود را از سر مى‏گیرند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی