296 . صفحه 296
نفیسه :
(آیه 21)- پایان ماجراى اصحاب کهف: به زودى داستان هجرت این گروه از مردان با شخصیت در آن محیط، در همه جا پیچید، و شاه جبّار سخت برآشفت، لذا دستور داد مأموران مخصوص همه جا را به جستجوى آنها بپردازند، و اگر ردّ پایى یافتند آنان را تا دستگیریشان تعقیب کنند، و به مجازات برسانند اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند.
اکنون به سراغ مأمور خرید غذا برویم و ببینیم بر سر او چه آمد، او وارد شهر شد ولى دهانش از تعجب باز ماند، شکل ساختمانها بکلى دگرگون شده، قیافهها همه ناشناس، لباسها طرز جدیدى پیدا کرده، و حتّى طرز سخن گفتن و آداب و رسوم مردم عوض شده است، ویرانههاى دیروز تبدیل به قصرها و قصرهاى دیروز به ویرانهها مبدل گردیده! او هنوز فکر مىکند خوابشان در غار یک روز یا یک نیمه روز بوده است پس این همه دگرگونى چرا! تعجب او هنگامى به نهایت رسید که دست در جیب کرد تا بهاى غذایى را که خریده بود بپردازد، فروشنده چشمش به سکهاى افتاد که به 300 سال قبل و بیشتر تعلق داشت، و شاید نام «دقیانوس» شاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود، هنگامى که توضیح خواست، او در جواب گفت تازگى این سکه را به دست آوردهام! و خود او نیز متوجه شد که او و یارانش در چه خواب عمیق و طولانى فرو رفته بودند.
این مسأله مثل بمب در شهر صدا کرد، و زبان به زبان در همه جا پیچید.
جمعى از آنها نمىتوانستند باور کنند که انسان بعد از مردن به زندگى باز مىگردد، اما ماجراى خواب اصحاب کهف دلیل دندان شکنى شد براى آنها که طرفدار معاد جسمانى بودند.
لذا قرآن در این آیه مىگوید: «و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است» (وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
«و در پایان جهان و قیام قیامت شکى نیست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیها).
این خواب و بیدارى از پارهاى جهات از مردن و باز گشتن به حیات، عجیبتر بود، زیرا صدها سال بر آنها گذشت و بدنشان نپوسید، در حالى که نه غذایى خوردند و نه آبى نوشیدند.
آیا این دلیل بر قدرت خدا بر هر چیز و هر کار نیست؟ حیات بعد از مرگ با توجه به چنین صحنهاى مسلما امکان پذیر است.
مأمور خرید غذا به سرعت به غار باز گشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت، همگى در تعجب عمیق فرو رفتند، تحمل این زندگى براى آنها سخت و ناگوار بود، از خدا خواستند که چشم از این جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنین شد.
آنها چشم از جهان پوشیدند و جسدهاى آنها در غار مانده بود که مردم به سراغشان آمدند.
در اینجا نزاع و کشمکش بین طرفداران مسأله معاد جسمانى و مخالفان آنها در گرفت، مخالفان سعى داشتند که مسأله خواب و بیدارى اصحاب کهف به زودى به دست فراموشى سپرده شود، و این دلیل دندان شکن را از دست موافقان بگیرند.
قرآن چنین مىگوید: «در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند گروهى مىگفتند: بنایى بر آنان بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» (إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ). «ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند (و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند:
ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مىسازیم» تا خاطره آنان فراموش نشود (قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً).
این آیه نشان مىدهد که ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دین نه تنها حرام نیست، بلکه کار خوب و شایستهاى است.
(آیه 22)- این آیه به پارهاى از اختلافات اشاره مىکند که در میان مردم در مورد اصحاب کهف وجود دارد، از جمله: درباره تعداد آنها مىگوید: گروهى از مردم «خواهند گفت: آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگشان بود» (سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ).
«و (گروهى) مىگویند: پنج نفر بودند که ششمین آنها سگ آنها بود» (وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ).
همه اینها سخنانى بدون دلیل و «انداختن تیر در تاریکى است» (رَجْماً بِالْغَیْبِ).
«و (گروهى) مىگویند: آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگ آنها بود» (وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ).
«بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است» (قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ).
«جز گروه کمى تعداد آنها را نمىدانند» (ما یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ).
در پایان آیه اضافه مىکند: «پس درباره آنها جز با دلیل سخن مگو» (فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً).
یعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو که برترى منطق تو آشکار گردد «و از هیچ کس درباره (تعداد اصحاب کهف) سؤال مکن» (وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً).
(آیه 23)- این آیه یک دستور کلى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدهد که: «و هرگز در مورد کارى نگو: من فردا آن را انجام مىدهم» (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً).
(آیه 24)- «مگر این که خدا بخواهد» (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ).
یعنى در رابطه با اخبار آینده و تصمیم بر انجام کارها، حتما جمله «ان شاء اللّه» را اضافه کن، چرا که تو هرگز مستقل در تصمیم گیرى نیستى و اگر خدا نخواهد هیچ کس توانایى بر هیچ کار را ندارد.
دیگر این که خبر دادن قطعى براى انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مىرود صحیح و منطقى نیست، و چه بسا دروغ از آب در آید، مگر این که با جمله «ان شاء اللّه» همراه باشد.
سپس در تعقیب این جمله، قرآن مىگوید: «هنگامى که یاد خدا را فراموش کردى (بعد که متوجه شدى) پروردگارت را به خاطر بیاور» (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ).
اشاره به این که اگر به خاطر فراموشى جمله ان شاء اللّه را به سخنانى که از آینده خبر مىدهى نیفزایى هر موقع به یادت آمد فورا جبران کن و بگو ان شاء اللّه، که این کار گذشته را جبران خواهد کرد.
«و بگو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند» (وَ قُلْ عَسى أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً).حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) میخوانیم : امام دستور داده بود نامه اى بنویسند، هنگامى که نامه پایان یافت ملاحظه کردند که، ان شاء الله در آن نامه نبود، فرمودند: «کیف رجوتم ان یتم هذا و لیس فیه استثناء، انظروا کل موضع لا یکون فیه استثناء فاستثنوا فیه» شما چگونه امیدوار بودید که این نامه به پایان برسد در حالى که ان شاء الله در آن نیست، نگاه کنید در هر جاى آن نیست بگذارید.
تفاوت ان شاء الله و انشاالله
لفظ (ان شاء الله) در بعضی اوقات انشاء الله نوشته می شود که با کمی دقت به معانی این دو متوجه می شویم که این دو لفظ با هم تفاوت دارند :
إنشاء مصدر فعل «أنشأ» و به معنای (ایجاد کردن ,به وجود آوردن , خلق کردن )است.طبق این آیه ((إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً))(35.واقعه)ما آنان را به وصفی ناگفتنی ایجاد کردیم .
پس گفتن (انشاءالله) در مواقعی که می خواهیم کاری را انجام دهیم، معنای ایجاد و خلق از سوی ما را القاء می کند، یعنی ما خداوند را ایجاد کرده ایم.(العیاذبالله)
«إن» در (ان شاء الله) حرف شرط و به معنای «اگر» و فعل «شاء» به معنای خواستن و مقدر کردن است.و ما با نوشتن إن شاء الله به این صورت می گوییم( اگر خداوند مقدر فرمود؛ به خواست خدا).که در این آیه مشخص است :
وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً(30.انسان)
و شما ( اولیای حق ) چیزی جز آنچه خدا بخواهد میخواهید البته خدا به احوال خلق دانا و به صلاح بندگان آگاهست.
(آیه 25)- خواب اصحاب کهف: از قرائن موجود در آیات گذشته اجمالا به دست آمد که خواب اصحاب کهف یک خواب بسیار طولانى بود، این موضوع حس کنجکاوى هر شنوندهاى را بر مىانگیزد و مىخواهد دقیقا بداند آنها چند سال در این خواب طولانى بودهاند؟
این آیه شنونده را از تردید بیرون مىآورد و مىگوید: «آنها در غار خود سیصد سال درنگ کردند و نه سال نیز بر آن افزودند»! (وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً).
بنابراین مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سیصد و نه سال بود.
(آیه 26)- سپس براى این که به گفتگوهاى مختلف مردم در این باره پایان دهد مىگوید: «بگو: خداوند از مدت توقف آنها آگاهتر است» (قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا).
چرا که: «غیب آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
کسى که از پنهان و آشکار، در مجموعه جهان هستى با خبر است چگونه ممکن است از مدت توقف اصحاب کهف آگاه نباشد.
«راستى او چه بینا و چه شنواست» (أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ).
به همین دلیل «آنها (ساکنان آسمانها و زمین) هیچ ولى و سرپرستى جز او ندارند» (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمىدهد» (وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً). در حقیقت این تأکیدى است بر ولایت مطلقه خداوند.
(آیه 27)- در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن» (وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ). و اعتنا به گفتههاى این و آن که آمیخته به دروغ و خرافات و مطالب بىاساس است مکن، تکیهگاه بحث تو در این امور تنها باید وحى الهى باشد.
چرا که «هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمىکند» و در گفتار و معلومات او تغییر و تبدیل راه ندارد (لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ).
کلام و علم او همچون علم و کلام بندگان نیست که هر روز بر اثر کشف و آگاهى تازهاى دستخوش تغییر و تبدیل شود.
روى همین جهات در پایان آیه مىفرماید: «و هرگز پناهگاهى جز او نمىیابى» (وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً).
جنبههاى آموزنده این داستان-
این ماجراى عجیب تاریخى که قرآن آن را خالى از هر گونه خرافه و مطالب بىاساس و ساختگى آورده است، مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نکات سازنده تربیتى است.
الف) نخستین درس این داستان همان شکستن سد تقلید و جدا شدن از هم رنگى با محیط فاسد است. اصولا انسان باید «سازنده محیط» باشد نه «سازش کار با محیط» و به عکس آنچه سست عنصران فاقد شخصیت مىگویند:
«خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو» افراد با ایمان و صاحبان افکار مستقل مىگویند: «همرنگ جماعت شدنت رسوایى است»!
ب) «هجرت» از محیطهاى آلوده، درس دیگرى از این ماجراى عبرتانگیز است.
ج) «تقیه» به معنى سازندهاش درس دیگر این داستان است، و مىدانیم تقیّه چیزى جز این نیست که انسان موضع واقعى خود را در جایى که افشاگرى بىنتیجه است مکتوم دارد تا نیروى خود را براى موقع مبارزه و ضربه زدن بر دشمن حفظ کند.
د) عدم تفاوت در میان انسانها در مسیر اللّه و قرار گرفتن «وزیر» در کنار «چوپان» و حتى سگ پاسبانى که راه آنها را مىسپرد، درس دیگرى در این زمینه است، تا روشن شود امتیازات دنیاى مادّى، و مقامات مختلف آن کمترین تأثیرى در جدا کردن صفوف رهروان راه حق ندارد که راه حق راه توحید است و راه توحید راه یگانگى همه انسانهاست.
ه) امدادهاى شگفتآور الهى به هنگام بروز بحرانها نتیجه دیگرى است که به ما مىآموزد.
و) آنها در این داستان درس «پاکى تغذیه» حتى در سختترین شرایط را به ما آموختند، چرا که غذاى جسم انسان اثر عمیقى در روح و فکر و قلب او دارد، و آلوده شدن به غذاى حرام و ناپاک انسان را از راه خدا و تقوا دور مىسازد.
ز) لزوم تکیه بر مشیت خدا، و استمداد از لطف او، گفتن «ان شاء اللّه» در خبرهایى که از آینده مىدهیم، درس دیگرى بود.
ح) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده دیگر این داستان است.
ط) بالاخره مسأله امکان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجدد به هنگام رستاخیز درس دیگرى است که این ماجرا به ما مىدهد.
به هر حال، هدف سرگرمى و داستان سرایى نیست، هدف ساختن انسانهاى مقاوم، با ایمان، آگاه و شجاع است، که یکى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصیل در طول تاریخ پر ماجراى بشرى است.
اعظم :
با تشکر از نفیسه جان
تفسیرها بسیار جامع و کامل بود
ایه اخر هم که جمع بندی بسیار خوبی از داستان اصحاب کهف داشت
توجه به گقتن کلمه ان شاءالله نه به صورت عادت بلکه به این معنی که هیچ کاری بدون اراده خداوند انجام نمیشه و قطعا تا خداوند نخواد هیچ وعده ای تحقق پیدا نمیکنه
بسیار مهمه
املای کلمه "ان شاءالله " رو هم دقت کنیم
اگر خدا بخواهد
نه "انشاءالله " به معنای ما خدا را ایجاد کردیم