قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ

585 . صفحه 585


دوم مرداد :


نفیسه :



هشتادمین سوره قرآن سوره عبس است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 42 آیه میباشد. ‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را مى‏توان در پنج موضوع خلاصه کرد:
1- عتاب شدید خداوند نسبت به کسى که در برابر مرد نابیناى حقیقت‏جو برخورد مناسبى نداشت.
2- ارزش و اهمیت قرآن مجید.
3- کفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4- بیان گوشه‏اى از نعمتهاى او در زمینه تغذیه انسان و حیوانات براى تحریک حس شکرگزارى بشر.
5- اشاره به قسمتهاى تکان دهنده‏اى از حوادث قیامت و سرنوشت مؤمنان و کفار در آن روز بزرگ.
نامگذارى آن به «عبس» به تناسب نخستین آیه سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«کسى که سوره عبس را بخواند روز قیامت در حالى وارد محشر مى‏شود که صورتش خندان و بشاش است».


(آیه 1)-
شأن نزول:
ده آیه آغاز سوره اجمالا نشان مى‏دهد که خداوند کسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر این که فرد یا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابیناى حق طلبى مقدم داشته است، اما این شخص مورد عتاب کیست؟ در آن اختلاف نظر است.
مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که:
عده‏اى از سران قریش مانند عتبة بن ربیعه، ابوجهل، عباس بن عبدالمطلب، و جمعى دیگر، خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آنها مؤثر شود. در این میان «عبد اللّه بن ام مکتوم» که مرد نابینا و ظاهرا فقیرى بود وارد مجلس شد، و از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تقاضا کرد آیاتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعلیم دهد، و پیوسته سخن خود را تکرار مى‏کرد و آرام نمى‏گرفت، زیرا دقیقا متوجه نبود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با چه کسانى مشغول صحبت است.
او آنقدر کلام پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را قطع کرد که حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مبارکش نمایان گشت و در دل گفت: این سران عرب پیش خود مى‏گویند: پیروان محمد نابینایان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در این هنگام این آیات نازل شد (و در این باره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از این ماجرا «عبد اللّه» را پیوسته گرامى مى‏داشت.
البته در آیه چیزى که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است وجود ندارد و به فرض که شأن نزول فوق واقعیت داشته باشد این مطلب در حد ترک اولائى بیش نیست و کارى که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى‏شود.
تفسیر:
عتاب شدید به خاطر بى‏اعتنائى به نابیناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آیات گفته شد، به سراغ تفسیر آیات مى‏رویم، نخست مى‏فرماید: «چهره درهم کشید، و روى برتافت» (عبس و تولى).


(آیه 2)- «از این که نابینائى به سراغ او آمده بود»! (ان جاءه الاعمى).


(آیه 3)- «تو چه مى‏دانى شاید او پاکى و تقوا پیشه کند»؟ (و ما یدریک لعله یزکى).


(آیه 4)- «یا (از شنیدن سخنان حق) متذکّر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد» (او یذکر فتنفعه الذکرى).
و اگر صد در صد پاک و با تقوا نشود لااقل از تذکر پند مى‏گیرد و بیدار مى‏شود، و این بیدارى در او اجمالا اثر مى‏گذارد.


(آیه 5)- سپس این عتاب را ادامه داده، مى‏افزاید: «اما آن کس که توانگر است» (اما من استغنى).


(آیه 6)- «تو به او روى مى‏آورى»! (فانت له تصدى).
و اصرار به هدایت او دارى در حالى که او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است، غرورى که منشأ طغیان و گردنکشى است.


(آیه 7)- «در حالى که اگر او خود را پاک نسازد چیزى بر تو نیست» (و ما علیک الا یزکى).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است. خواه از آن پند گیرند یا ملال بنابراین به خاطر این گونه افراد نمى‏توانى نابیناى حق طلب را نادیده بگیرى، هر چند هدف تو هدایت این گردنکشان باشد.


(آیه 8)- بار دیگر تأکید و عتاب را از سرمى‏گیرد و همچنان به صورت خطاب مى‏فرماید: «اما کسى که به سراغ تو مى‏آید، و (براى هدایت و پاکى) کوشش مى‏کند» (و اما من جاءک یسعى).


(آیه 9)- «و از خدا ترسان است» (و هو یخشى).
و همین انگیزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقایق بیشترى بشنود و به کار بندد، و خود را پاک و پاکیزه کند.

(آیه 10)- «تو از او غافل مى‏شوى» و به دیگرى مى‏پردازى (فانت عنه تلهى).این عتاب و خطاب خواه به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد یا غیر او بیانگر این واقعیت مهم است که اسلام و قرآن اهمیت و احترام خاصى براى پویندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است. و به عکس موضع‏گیرى تند و خشنى در برابر آنها که بر اثر وفور نعمت الهى، مست و مغرور شده‏اند دارد.

(آیه 11)- در تعقیب آیات گذشته که در آن سخن از سرزنش کسى آمده بود که نسبت به نابیناى حق طلبى کم توجهى نموده بود، در اینجا به مسأله اهمیت قرآن مجید و مبدأ پاک آن و تأثیرش در نفوس پرداخته، مى‏فرماید: «هرگز» این کار را تکرار مکن و آن را براى همیشه فراموش نما (کلا).
چرا که «این (قرآن) تذکر و یادآورى است» (انها تذکرة).
این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشرکان و دشمنان اسلام در مورد قرآن که گاه شعرش مى‏خواندند، و گاه سحر، و گاه نوعى کهانت، قرآن مى‏گوید: هیچ یک از این نسبتها صحیح نیست، بلکه این آیات وسیله‏اى است براى آگاهى و ایمان و دلیل آن در خودش نهفته است.

(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «و هرکس بخواهد از آن پند مى‏گیرد» (فمن شاء ذکره).
این تعبیر هم اشاره‏اى است به این که اکراه و اجبارى در کار نیست، و هم دلیلى است بر آزادى اراده انسان که تا نخواهد و تصمیم بر قبول هدایت نگیرد نمى‏تواند از آیات قرآن بهره گیرد.

(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: این کلمات بزرگ الهى «در الواح پر ارزشى ثبت است» (فى صحف مکرمة).
تعبیر به «صحف» نشان مى‏دهد که آیات قرآن قبل از نزول بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مى‏آوردند الواحى بسیار گرانقدر و پر ارزش.

(آیه 14)- بعد مى‏فرماید: این صحائف و الواح «و الاقدر و پاکیزه است»(مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است که دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و یا قادر بر تحریف آن باشند، و پاکتر از آن است که دست ناپاکان آن را آلوده کند، و نیز پاک است از هرگونه تناقض و تضاد و شک و شبهه.

(آیه 15)- از این گذشته، این آیات الهى «به دست سفیرانى است» (بایدى سفرة).

(آیه 16)- سفیرانى «والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار» (کرام بررة).
منظور از «سفره» در اینجا فرشتگان الهى است که سفیران وحى یا کاتبان آیات او هستند.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «کسى که حافظ قرآن باشد و به آن عمل کند با سفیران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود».
این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در ردیف این «سفره» و همگام آنها هستند، نه این که خود آنها مى‏باشند و این یک واقعیت است که وقتى این دانشمندان و حافظان، کارى شبیه کار فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند در ردیف آنها قرار مى‏گیرند.

(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: با وجود این همه اسباب هدایت الهى که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذکرات، نازل شده، باز هم این انسان سرکش و ناسپاس تسلیم حق نمى‏شود «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اکفره).

(آیه 18)- و از آنجا که سرچشمه سرکشیها و ناسپاسیها غالبا غرور است براى در هم شکستن این غرور در این آیه مى‏فرماید: خداوند «او را از چه چیز آفریده است»؟ (من اى شى‏ء خلقه).

(آیه 19)- «او را از نطفه ناچیزى آفرید، و سپس اندازه‏گیرى کرد و موزون ساخت» (من نطفة خلقه فقدره).
دقت در آفرینش انسان از نطفه و اندازه‏گیرى تمام ابعاد وجودى او،اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش خود بهترین دلیل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
و چه بزرگ است آن خدائى که این موجود ضعیف را این همه قدرت و توانائى بخشید که مى‏تواند آسمان و زمین و اعماق دریاها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نیروهاى محیط خود را مسخر فرمان خویش سازد.

(آیه 20)- در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «سپس راه را براى او آسان کرد» (ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پایین رحم است، ولى هنگامى که فرمان تولد صادر مى‏شود ناگهان واژگونه مى‏گردد سر او به طرف پایین مى‏آید، و همین موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مى‏کند.
بعد از تولد نیز در مسیر نموّ و رشد جسمى در دوران کودکى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوى و ایمان، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براى او سهل و آسان ساخته است.

(آیه 21)- سپس به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره کرده، مى‏فرماید: «بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).
دستور به دفن کردن بدن مردگان (بعد از غسل و کفن و نماز) دستورى است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!

(آیه 22)- بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، مى‏افزاید: «سپس هرگاه که بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مى‏کند» (ثم اذا شاء انشره).

(آیه 23)- در این آیه مى‏فرماید: با این همه مواهب الهى نسبت به انسان، از آن روز که به صورت نطفه‏اى بى‏ارزش بود تا آن روز که قدم در این دنیا گذارد، و راه خود را به سوى کمال طى کرد و سپس از این دنیا مى‏رود و در قبر پنهان مى‏گردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمى‏کند «چنین نیست که او مى‏پندارد، او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است» (کلا لما یقض ما امره).

(آیه 24)- انسان باید به غذاى خود بنگرد! از آنجا که آیات قبل سخن از مسأله معاد مى‏گفت، و آیات آینده نیز با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى‏گوید، به نظر مى‏رسد که آیات مورد بحث به منزله دلیلى است براى مسأله معاد که از طریق بیان قدرت خداوند بر همه چیز، و همچنین احیاى زمینهاى مرده به وسیله نزول باران- که خود نوعى معاد در عالم گیاهان است- امکان رستاخیز را اثبات مى‏کند.
در ضمن چون این آیات از انواع غذاهائى که خدا در اختیار انسان و چهارپایان قرار داده سخن مى‏گوید حس شکرگزارى انسان را بر مى‏انگیزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «انسان باید به غذاى خویش (و آفرینش آن) بنگرد» (فلینظر الانسان الى طعامه).
نزدیکترین اشیاء خارجى به انسان غذاى اوست که با یک دگرگونى جزو بافت وجود او مى‏شود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پیش مى‏گیرد، و به همین دلیل قرآن از میان تمام موجودات روى مواد غذائى آن هم موادى که از طریق گیاهان و درختان، عاید انسان مى‏شود تکیه کرده است.
روشن است که منظور از «نگاه کردن» تماشاى ظاهرى نیست، بلکه نگاه به معنى دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذائى، و اجزاء حیاتبخش آن، و تأثیرات شگرفى که در وجود انسان دارد، و سپس اندیشه در خالق آنهاست.
و نیز دقیقا بنگرد که آنها را از چه راهى تهیه کرده، حلال یا حرام؟ مشروع یا نامشروع؟
در بعضى از روایات که از معصومین نقل شده آمده است که منظور از «طعام» در اینجا علم و دانشى است که غذاى روح انسان است، باید بنگرد که آن را از چه کسى گرفته؟
آرى! انسان باید درست بنگرد که سرچشمه اصلى علم و دانش او که غذاى روحانى اوست کجاست مبادا از سرچشمه آلوده‏اى تغذیه شود و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند.

(آیه 25)- سپس به شرح تفصیلى این مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مى‏فرماید: «ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم» (انا صببنا الماء صبا).
آرى! آب که مهمترین مایه حیات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مى‏شود، و مى‏دانیم تمام نهرها، چشمه‏ها، قناتها و چاههاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مى‏گیرند.

(آیه 26)- بعد از ذکر موضوع آب که یکى از ارکان مهم رویش گیاهان است، به سراغ رکن مهم دیگر یعنى «زمین» مى‏رود و مى‏افزاید: «سپس زمین را از هم شکافتیم» (ثم شققنا الارض شقا).
این شکافتن اشاره به شکافتن زمین به وسیله جوانه‏هاى گیاهان است، و به راستى این یکى از عجائب است که جوانه‏اى با آن همه نرمى و لطافت خاکهاى سخت را مى‏شکافد، و گاه در کوهستانها از لابلاى سنگها عبور کرده، سر بیرون مى‏آورد.
و احتمال دارد منظور از شکافتن زمین خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
به این ترتیب آیه اشاره به یکى از معجزات علمى قرآن است که نشان مى‏دهد اول بارانها فرو مى‏بارند، و سپس زمینها شکافته مى‏شوند و آماده زراعت مى‏گردند، نه تنها در روزهاى نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد.

(آیه 27)- بعد از ذکر این دو رکن اساسى یعنى «آب» و «خاک» به هشت قسمت از روئیدنیها که از ارکان اساسى غذاى انسان یا حیوانات است اشاره کرده، مى‏فرماید: «و در آن دانه‏هاى فراوانى رویاندیم» (فانبتنا فیها حبا).دانه‏هاى غذائى که مایه اصلى تغذیه انسان و انواع حیوانات است، دانه‏هایى که اگر یک سال بر اثر خشکسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى‏گیرد و انسانها همه در زحمت فرو مى‏روند.

(آیه 28)- و در مرحله بعد مى‏افزاید: «و (همچنین) انگور و سبزى بسیار» (و عنبا و قضبا).
ذکر «عنب» (انگور) از میان تمام میوه‏ها به خاطر مواد غذائى و حیاتى فراوانى است که در این میوه نهفته شده و آن را به صورت یک غذاى کامل درآورده است.
توجه داشته باشید که «عنب» هم به «انگور» گفته مى‏شود و هم به «درخت انگور» و در آیات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اینجا مناسب همان انگور است.
 «قضب» در اینجا معنى گسترده‏اى دارد که هم سبزیهاى خوردنى را شامل مى‏شود، و هم میوه‏هاى بوته‏اى و هم ریشه‏هاى غذائى را.

(آیه 29)- سپس مى‏افزاید: «و زیتون و نخل فراوان» (و زیتونا و نخلا).
تکیه روى این دو میوه نیز دلیلش روشن است چرا که امروز ثابت شده که هم «زیتون» و هم «خرما» از مهمترین مواد غذائى نیروبخش و مفید و سلامت آفرین است.

(آیه 30)- و در مرحله بعد مى‏افزاید: «و باغهاى پردرخت» با انواع میوه‏هاى رنگارنگ (و حدائق غلبا).

(آیه 31)- سپس مى‏افزاید: «و میوه و چراگاه» (و فاکهة و ابا).
«ابّ» به معنى گیاهان خودرو و چراگاهى است که آماده چریدن حیوانات و یا چیدن گیاهان باشد.
در اینجا این سؤال پیش مى‏آید که در آیات گذشته بعضى از میوه‏ها بالخصوص مطرح شده بود، و در اینجا میوه بطور کلى مطرح شده، و از این گذشته در آیه قبل که سخن از باغها مى‏گفت ظاهرا نظر به میوه‏هاى باغها داشت، چگونه بار دیگر میوه در اینجا مطرح شده است؟
در پاسخ مى‏گوئیم: اما این که بعضى از میوه‏ها بالخصوص ذکر شده مانند انگور و زیتون و خرما (به قرینه درخت نخل) به خاطر اهمیت فوق العاده‏اى است که از میان میوه‏ها دارند، و اما این که چرا «فاکهه» (میوه) جداگانه از «حدائق» (باغها) ذکر شده؟ ممکن است به خاطر این باشد که باغها منافع دیگرى غیر از میوه نیز دارند، منظره زیبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.
از این گذشته برگ بعضى از درختان و ریشه و پوست بعضى دیگر، جزء مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچین و زنجبیل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسیارى از درختان خوراک مناسبى براى حیوانات است و مى‏دانیم آنچه در آیات فوق آمده، هم خوراک انسان را شامل مى‏شود، هم خوراک حیوان را.

(آیه 32)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «تا وسیله‏اى براى بهره‏گیرى شما و چارپایانتان باشد» (متاعا لکم و لانعامکم).
«متاع» هر چیزى است که انسان از آن متمتع و بهره‏مند مى‏شود.

(آیه 33)- صیحه رستاخیز: بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى، به بیان معاد و گوشه‏اى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مى‏پردازد، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانى دارد، و از سوى دیگر وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مسأله معاد.
مى‏فرماید: «هنگامى که آن صداى مهیب [- صیحه رستاخیز] بیاید» کافران و مجرمان در اندوه عمیقى فرو مى‏روند (فاذا جاءت الصاخة).
 «صاخّه» در اینجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مى‏باشد و همگان را زنده کرده، به عرصه محشر دعوت مى‏کند.

(آیه 34)- و لذا بلافاصله بعد از آن مى‏افزاید: «در آن روز که انسان از برادر خود مى‏گریزد» (یوم یفر المرء من اخیه).همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز بکلى از او گریزان مى‏شود.

(آیه 35)- «و (همچنین) از مادر و پدرش» (و امه و ابیه).

(آیه 36)- «و زن و فرزندانش» (و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مى‏نماید بلکه از آنها فرار مى‏کند و این نشان مى‏دهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و علائقش جدا مى‏کند.

(آیه 37)- در این آیه دلیل این فرار را بیان کرده، مى‏فرماید: «در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملا به خود مشغول مى‏سازد» (لکل امرئ منهم یومئذ شأن یغنیه).
در حدیثى آمده است که بعضى از خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مى‏افتد؟
در پاسخ فرمود: «سه موقف است که هیچ کس در آنها به یاد هیچ کس نمى‏افتد: اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن مى‏گذرد یا نه؟ و سپس به هنگامى است که نامه‏هاى اعمال را به دست انسانها مى‏دهند تا ببیند آن را به دست راستش مى‏دهند یا دست چپ؟ این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست، نه دوست صمیمى، نه یار مهربان، نه افراد نزدیک، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال مى‏فرماید: در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است.»

(آیه 38)- سپس به چگونگى حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته، مى‏گوید: «چهره‏هائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وجوه یومئذ مسفرة).

(آیه 39)- «خندان و مسرور است» (ضاحکة مستبشرة).

(آیه 40)- «و صورتهائى در آن روز غبار آلود است» (و وجوه یؤمئذ علیها غبرة).

(آیه 41)- «و دود تاریکى آن را پوشانده است» (ترهقها قترة).

(آیه 42)- «آنان همان کافران فاجرند»! (اولئک هم الکفرة الفجرة).
از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهره‏هایشان نمایان مى‏گردد.
تعبیر به «وجوه» به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزى مى‏تواند بیانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتیهاى فکرى و روحى و هم ناراحتیهاى جسمانى.



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

سوره عبس   :



معصومه :



میخام بدونم تصور من از ترک اولی و گناه درست هست یا نه.
گناه, شرایط واضخی دارد ک برای تمام انسانها یکسان است, مثلا غیبت چه برای من چه برای شخص پیامبر گناه است(میزان گناه ممکن است متفاوت باشه)
اما ترک اولی بستگی ب مقام معنوی شخص داشته باشه.
ممکنه مثلا خوندن نماز شب برای من یک ثواب بسیار بالا داسته باشه درحالیکه نخوندنش هیچ عقابی نداشته باشه.
اما همین عمل برای رسول واجبه و ترکش عقاب داره.

دربین غیر معصومین هم چنین مسیله ای هست؟
ک مثلا امر خاصی(مثل انفاق) برای من واجب باشه, اما برای کس دیگه ای مستحب؟


اعظم :


درسته فکر میکنم همین باشه
و رعایت نکردن ترتیب در انجام واجبات
که یکی بر دیگری اولویت انجام داشته باشه

من دسترسی به کتاب و نت ندارم ولی فکر میکنم برداشتت درست باشه
ولی
فکر نمی کنم
واجبات برای همه واجبه


تسنیم:


فکر میکنم منظور این دوستمون این نیست که واجباتی که جزو احکام هستند مثلا نماز یومیه برای یکی واجب و برای یکی مستحب باشه
گمونم منظورشون اینه که برخی مستحبات برای اولیا و کسانی که درجات بالاتر ایمان و یقین دارند بصورت واجب درمیاد و برخی مکروهات براشون حرام درنظر گرفته میشه
که اگه منظور این باشه گمونم صدق میکنه
همونطور که اهل سلوک معتقدند مثلا" نماز شب برای کسی که بخواد به مراحل بالای تقوا و تهذیب نفس برسه واجب انگاشته میشه
واجب نه به این معنا که اگه ترک بشه معصیت کرده بلکه به این معنا که درصورت ترک چیزی که میخواد بهش داده نمیشه یا از مقامی که داره نزول میکنه


اعظم:


اون طوری اگه بخوایم حساب کنیم در مراحل سلوک و خودسازی و عرفان
که خیلی پیچیده هم میشه
گاهی هستن عرفایی که حتی خوردن یه ماده غذایی خاص رو چون مطابق هوای نفسشون میدونن از خوردنش امتناع میکنن

تسنیم:


سوال هم در مورد اولیا بود که آیا ترک اولی براشون هست یا نه
که به نظرم هست هرچتد که در مراتب پایینتر از پیامبران باشه
البته ما معتقدیم پیامبر ما و معصومین حتی دچار ترک اولی هم نشدند
انا در مورد اولیا الهی دیگه ترک اولی موجب تنزل از مقام و مرتبه شون میشه


معصومه :


ایا ما معتقدیم ک معصومین ترک اولی هم نداشتند؟؟
پس با تفسیر ایه ای ک من ذیلش سوال کردم تناقض میشه که.

تسنیم:


سوال کنید
تا جایی که من میدونم اینجوریه
منظورم ازمعصومین چهارده معصوم هست

معصومه:


پس ایاتی ازین دست ک گاهی پیامبر را عتاب میکند, چطور تفسیر میشه؟؟
تا حالا من هرجا دیدم, با ترک اولی خووندن اون عمل,  از مقام عصمت دفاع شده


تسنیم:


تا جایی که میدونم ترک اولی عملی است کهگرچه معصیت نیست اما باانجام اون، نبی دچار خطایی میشه که به خاطر مورد عتاب قرار میگیره و مقامش پایین میاد
مثلا حضرت یوسف که به خاطر نرفتن به استقبال پدر و پایین نیامدن از اسب، نبوت از فرزندانش برداشته شد و به برادر دیگرش منتقل شد
اما در مورد پیامبر اسلام چنین چیزی نداریم که به خاطر عملشون چیزی از مقام حضرت کم شده باشه
اینهااطلاعات من بود و بیشتر از این نمیدونم. گمونم بهتره سوالتون رو با شخص مطلعی مطرح کنید


اعظم:


من نمی دونم
دوستان اگه چیزی مطالعه کردن بگن



نفیسه :


درمورد سوال دوستمون،نظر به تحقیق مختصری که داشتم ابتدا عین پاسخ استاد حسین انصاریان رو در مورد فرق بین گناه و ترک اولی می آورم:
گناهان را از جهتی می توان به دو دسته تقسیم کرد: مطلق و نسبی. مطلق گناهانی است که از هرکس سرزند، گناه است و در خور مجازات می باشد مانند شرک و کفر و ظلم وتجاوز.
گناه نسبی آن است که گاه بعضی کارهای مباح و یا حتی مستحب شایسته مقام افراد بزرگ نیست و آن ها باید از این گونه اعمال چشم بپوشند و به کار مهم تر بپردازند. در غیر این صورت ترک اولی کرده اند.
خواندن نماز مستحبی یا تشییع جنازه امری مطلوب و پسندیده است ولی جلسةعلمی که در آن معارف الهی بیان می شود، مهم تر از آن دو است. پرداختن به نماز مستحبی که باعث ترک نمودن جلسة علمی گردد، ترک اولی است.
نمازی را که ما می خوانیم قسمتی از آن با حضور قلب و قسمتی بدون حضور قلب است. این گونه نماز شایسته مقام شخصی چون پیامبر و علی(ع) نیست. او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد. اگر غیر این کند حرامی مرتکب شده اما ترک اولی کرده است.
گاهی کاری افردی انجام می دهد،آن کار پسندیده و ارزشمند است و ثواب فراوان دارد اما اگر همان کار را فرد دیگری انجام دهد، نه تنها پسندیده و مطلوب نیست بلکه انجام دهندةآن مستوجب ملامت و سرزنش است مثلاً برای ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضای کمک می شود، شخص کارگری مزد یک یا چند روزش را می بخشد. این عمل نسبت به او ایثار است و دارای ثواب و حسنه می باشد اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها پسندیده نیست بلکه در خور ملامت و مذمت و نکوهش است. با این که کار حرامی نکرده است. بنابراین ترک اولی ترک وانجام ندادن کاری توسط افراد خاصی است که توقع انجام آن عمل از آنان وجود داشت.

اینکه اشاره به نماز شب شب پیامبر شد که ترک اون برای ایشون ترک اولی است.به نظرم چون نماز شب بر پیامبر واجب بوده و ترک آن هم گناه به حساب میامده نه ترک اولی مثل نمازهای واجب یومیه ما یا هر واجب دیگه.اینجا ترک نماز شب پیامبر با عصمت ایشان منافات داره و میدونیم که در صورت انجام ترک اولی توسط معصومین خدشه ای در عصمتشون وارد نمیشه.
در جای دیگه این مطلب رو خوندم که معصومین معصوم از گناهند ولی میبینیم دعاهایی دارند که در آنها استغفار میکنند.در بسیاری از موارد این دعاها نمیتواند تنها جنبه آموزشی و نمایشی داشته باشد بلکه جنبه واقعی آن برتری دارد که بخاطر ترک اولی هایی بوده که ممکنه از آنها سرزده باشه.البته این موضوع در برخی جاها با قاطعیت بیان نشده بود ولی رد هم نشده بود.


صحبت از امور واجب هم شده بود.همانطور که میدونید ،امور واجب دو نوعند کفایی و عینی .واجب کفایی همون موردی هست که دوستمون اشاره کردن بر عده ای واجب و از عده ای سلب وجوب میشه .البته مشخصا نه یه عده ای خاصی بلکه همینکه گروه ای انجامش دادن ،از عهده دیگران ساقط میشه،مثل دفاع از وطن.اما واجب عینی بر همه واجبه به طور یکسان پیامبر و امت هم نداره.
واجبی که ما در موردش صحبت میکنیم اموری هستن که ترک اونها مستوجب توبیخ و عذاب خواهد شد.نه واجبی که به معنای شرط لازم تحقق امری یا حصول مطلبی است.مثل بیماری که برای درمان واجبه درویی رو بخوره.یا همونطور که در پیامها آمده بود: اهل سلوک برای نیل به مقام قرب الهی خوندن نماز شب براشون واجبه.
امیدوارم این مطالب تاحدی کمک کننده بوده باشه و رفع ابهام کرده باشه.

تسنیم :


ممنون خیلی مفید بود

نفیسه :


خواهش میکنم


اعظم :

متشکرم نفیسه جان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۴
* مسافر
جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۴ ب.ظ

584 . صفحه 584


اول مرداد :



نفیسه :



(آیه 16)- آیه قبل میپرسد آیا داستان موسی به تو رسیده است و این آیه مى‏افزاید: «در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوى ندا داد» (اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوى).

«طوى» ممکن است نام سرزمین مقدسى باشد که در شام در میان «مدین» و «مصر» قرار داشت، و نخستین جرقه وحى در آن بیابان بر قلب موسى وارد شد.


(آیه 17)- سپس به پیامى که خداوند به موسى در آن سرزمین مقدس داد، در دو جمله کوتاه و پر معنى، اشاره کرده، مى‏فرماید: «به سوى فرعون برو که طغیان کرده است»! (اذهب الى فرعون انه طغى).


(آیه 18)- «و به او بگو: آیا مى‏خواهى پاکیزه شوى»؟ (فقل هل لک الى ان تزکى).


(آیه 19)- «و (پس از پاک شدن و لایق لقاى محبوب گشتن) من تو را به سوى پروردگارت هدایت کنم، تا از او بترسى» و گناه نکنى (و اهدیک الى ربک فتخشى).


(آیه 20)- و از آنجا که هر دعوتى باید آمیخته با دلیل باشد در این آیه مى‏افزاید: موسى «به دنبال این سخن بزرگترین معجزه را به او نشان داد» (فاراه الآیة الکبرى).
این معجزه خواه معجزه تبدیل شدن عصا به مار عظیم باشد، یا ید بیضا، و یا هر دو، از معجزات بزرگ موسى بوده است که در آغاز دعوتش بر آن تکیه کرده.
این آیات نشان مى‏دهد که یکى از اهداف بزرگ انبیا هدایت طغیانگران یا مبارزه قاطع با آنهاست.


(آیه 21)- اکنون ببینیم فرعون در برابر این همه لطف و محبت، و این منطق و بیان زیبا و ارائه آیت کبرى چه عکس العملى نشان داد؟
این طاغوت خیره سر، هرگز از مرکب غرور پیاده نشد، چنانکه در این آیه مى‏فرماید: «او (دعوى موسى را) تکذیب، و عصیان کرد» (فکذب و عصى).
این نشان مى‏دهد که تکذیبها مقدمه عصیانهاست، همان گونه که تصدیقها و ایمانها مقدمه طاعتهاست.


(آیه 22)- به این مقدار هم قناعت نکرد و در برابر دعوت موسى بى‏تفاوت نماند بلکه: «سپس پشت کرد و پیوسته (براى محو آیین حق) تلاش نمود» (ثم ادبر یسعى).

نفیسه آشوری, [21.07.16 21:15]
(آیه 23)- و از آنجا که معجزه موسى تمام موجودیت طاغوتى او را به خطر مى‏انداخت، مأموران را به شهرهاى مختلف اعزام کرد «و ساحران را جمع کرد و مردم را دعوت نمود» تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده کنند (فحشر فنادى).


(آیه 24)- باز به این توطئه‏ها اکتفا نکرد، بلکه بزرگترین ادعا را با بدترین تعبیرات مطرح نمود «و گفت: من پروردگار برتر شما هستم»! (فقال انا ربکم الاعلى).
خودش یکى از بت‏پرستان بود، ولى در اینجا ادعا مى‏کند من پروردگار بزرگ شما هستم، یعنى حتى خودش را از معبود خودش نیز بالاتر مى‏شمرد و این است بیهوده‏گوئیهاى طاغوتها!


(آیه 25)- به هرحال فرعون سرکشى را به آخرین مرحله رسانده و مستحق دردناکترین عذاب شده و فرمان الهى باید فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش را درهم بکوبد لذا در این آیه مى‏فرماید: «از این رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت» (فاخذه الله نکال الآخرة و الاولى).
در اینجا تفسیر دیگرى براى آیه ذکر شده است و آن این که منظور از «الاولى» کلمه نخستین است که فرعون در مسیر طغیان گفت و ادعاى الوهیت کرد (قصص/ 38) و «الاخرة» اشاره به آخرین کلمه‏اى است که او گفت و آن ادعاى ربوبیت اعلى بود خداوند او را به مجازات این دو ادعاى کفر آمیزش در همین دنیا گرفتار ساخت.


(آیه 26)- و سرانجام در این آیه، از اتمام این ماجرا نتیجه‏گیرى کرده، مى‏فرماید: «در این (داستان موسى و فرعون و عاقبت آنان درس) عبرتى است براى کسى که (از خدا) بترسد» (ان فى ذلک لعبرة لمن یخشى).این آیه به خوبى نشان مى‏دهد که عبرت گرفتن از این ماجراها تنها براى کسانى میسّر است که بهره‏اى از خوف و خشیت و احساس مسؤولیت به دل راه داده‏اند و یا به تعبیر دیگر داراى چشمى عبرت بینند.
اى خوشا چشمى که عبرت بین بود
عبرت از نیک و بدش آیین بود.


(آیه 27)- آفرینش شما مشکلتر است یا آسمانها؟ (دلیل دیگرى بر معاد) به دنبال نقل سرگذشت موسى و فرعون به عنوان یک درس عبرت براى همه طغیانگران و تکذیب کنندگان بار دیگر به مسأله معاد و رستاخیز بر مى‏گردد.
نخست منکران معاد را مخاطب ساخته، و ضمن یک استفهام توبیخى مى‏فرماید: «آیا آفرینش شما (و بازگشت به زندگى پس از مرگ) مشکلتر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاده است» (أ انتم اشد خلقا ام السماء بناها).
این سخن در حقیقت پاسخى است به گفتار آنها که در آیات پیشین گذشت که مى‏گفتند: «أ إنا لمردودون فى الحافرة آیا ما به حالت اول بازمى‏گردیم».
این آیه مى‏گوید: هر انسانى در هر مرحله‏اى از درک و شعور باشد مى‏داند که آفرینش این آسمان بلند، این همه کرات عظیم و کهکشانهاى بى‏انتها قابل مقایسه با آفرینش انسان نیست کسى که این قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حیات عاجز است؟!


(آیه 28)- سپس به شرح بیشتر درباره این آفرینش بزرگ پرداخته، مى‏افزاید: «سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت» (رفع سمکها فسواها).
احتمال دارد که آیه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسیار زیاد و سرسام آور کرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظیم هواى اطراف زمین.


(آیه 29)- سپس به یکى از مهمترین نظامات این عالم بزرگ یعنى نظام نور و ظلمت اشاره کرده، مى‏فرماید: «و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود» (و اغطش لیلها و اخرج ضحاها).که هرکدام از این دو در زندگى انسان و سایر موجودات زنده اعم از حیوان و گیاه نقش فوق العاده مهمى دارد. نه انسان بدون نور مى‏تواند زندگى کند که همه برکات و روزیها و حس و حرکت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممکن نیست که رمز آرامش اوست.


(آیه 30)- سپس از آسمان به زمین مى‏آید، مى‏فرماید: «و زمین را بعد از آن گسترش داد» (و الارض بعد ذلک دحاها).
منظور از «دحو الارض» این است که در آغاز تمام سطح زمین را آبهاى حاصل از بارانهاى سیلابى نخستین فرا گرفته بود این آبها تدریجا در گودالهاى زمین جاى گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‏تر شدند تا به وضع فعلى درآمد- و این مسأله بعد از آفرینش زمین و آسمان روى داد.


(آیه 31)- بعد از گسترش زمین و آماده شدن براى زندگى و حیات سخن از آب و گیاه به میان آورده، مى‏فرماید: «و از آن، آب و چراگاهش را بیرون آورد» (اخرج منها ماءها و مرعاها).
این تعبیر نشان مى‏دهد که آب در لابلاى قشر نفوذ پذیر زمین پنهان بود، سپس به صورت چشمه‏ها و نهرها جارى شد و حتى دریا و دریاچه‏ها را تشکیل داد.


(آیه 32)- ولى از آنجا که عوامل مختلفى مى‏توانست آرامش زمین را بر هم زند- از جمله طوفانهاى عظیم و دائمى و دیگر جزر و مدهائى که در پوسته زمین بر اثر جاذبه ماه و خورشید و همچنین لرزه‏هایى که بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ مى‏دهد- آن را به وسیله شبکه نیرومندى از کوهها که سرتاسر روى زمین را فرا گرفته آرام کرد.
و لذا مى‏فرماید: «و کوهها را ثابت و محکم نمود» (و الجبال ارساها).


(آیه 33)- و در پایان مى‏فرماید: «همه اینها براى بهره‏گیرى شما و چهارپایانتان است»! (متاعا لکم و لانعامکم).
تا از مواهب حیات بهره گیرید و به غفلت نخورید. اینها از یکسو نشانه‏هاى قدرت او بر مسأله معاد است و از سوى دیگر دلائل عظمت و نشانه‏هاى وجود او در مسیر توحید و معرفت است.


(آیه 34)- بعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد، در آیات قبل، در اینجا بار دیگر، به مسأله رستاخیز و سرنوشت خدا ترسان و هوى پرستان در آن روز باز مى‏گردد، مى‏فرماید: «هنگامى که آن حادثه بزرگ، رخ دهد» نیکوکاران و بدکاران هر کدام به جزاى اعمال خویش مى‏رسند (فاذا جاءت الطامة الکبرى).
«طامّه» در اینجا اشاره به قیامت است که مملوّ از حوادث هولناک مى‏باشد و توصیف آن به «کبرى» تأکید بیشترى درباره اهمیت و عظمت این حادثه بى‏نظیر است.


(آیه 35)- سپس مى‏افزاید: «در آن روز انسان به یاد کوششهایش مى‏افتد» (یوم یتذکر الانسان ما سعى).
اما این تذکر و یادآورى چه سودى براى او مى‏تواند داشته باشد.
اگر تقاضاى بازگشت به دنیا و جبران گذشته کند دست ردّ به سینه او مى‏زنند و در پاسخ این تقاضا «کلّا» (چنین نیست) مى‏گویند.
و اگر توبه کند و از اعمالش پوزش طلبد فایده‏اى ندارد چرا که درهاى توبه دیگر بسته شده است.
آرى! در آن روز حجابها از قلب و روح انسان برداشته مى‏شود و همه حقایق مکنون بارز و آشکار مى‏شود.


(آیه 36)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «و (در آن روز) جهنّم براى هر بیننده‏اى آشکار مى‏گردد» (و برزت الجحیم لمن یرى).
جهنم هم اکنون نیز وجود دارد بلکه طبق آیه 54 سوره عنکبوت «کافران را از هر سو احاطه کرده» اما حجابهاى عالم دنیا مانع رؤیت آن است ولى آن روز که روز ظهور و بروز همه چیز است جهنّم از همه آشکارتر ظهور مى‏کند.


(آیه 37)- سپس به وضع حال مجرمان و افراد بى‏ایمان در صحنه قیامت اشاره کرده و با چند جمله کوتاه و پر معنى هم سرنوشت آنها را بیان مى‏کند و هم عوامل گرفتارى آنها را، مى‏فرماید: «اما آن کسى که طغیان کرده» (فاما من طغى).


(آیه 38)- «و زندگى دنیا را (بر همه چیز) مقدم داشته» (و آثر الحیاة الدنیا).


(آیه 39)- «مسلما دوزخ جایگاه اوست» (فان الجحیم هى المأوى).
در جمله اول اشاره به فساد عقیدتى آنها مى‏کند زیرا طغیان ناشى از خود بزرگ بینى است و خود بزرگ بینى ناشى از عدم معرفة اللّه است.
کسى که خدا را به عظمت بشناسد خود را بسیار کوچک و ضعیف مى‏بیند و هرگز پاى خود را از جاده عبودیت بیرون نمى‏گذارد.
و جمله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا که طغیان سبب مى‏شود که انسان لذت زود گذر دنیا و زرق و برق آن را بالاترین ارزش حساب کند و آن را بر همه چیز مقدم بشمرد.
این دو در حقیقت علت و معلول یکدیگرند: طغیان و فساد عقیده سرچشمه فساد عمل و ترجیح زندگى ناپایدار دنیا بر همه چیز است و سرانجام این دو آتش سوزان دوزخ است که در جمله سوم به آن اشاره شده.

(آیه 40)- سپس به ذکر اوصاف بهشتیان در دو جمله کوتاه و بسیار پر معنى پرداخته، مى‏فرماید: «و آن کسى که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد ...» (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى).


(آیه 41)- «قطعا بهشت جایگاه اوست» (فان الجنة هى المأوى).
آرى! شرط اول بهشتى شدن «خوف» ناشى از «معرفت» است، شناختن مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم که در حقیقت نتیجه شرط اول و میوه درخت معرفت و خوف است تسلّط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سرکشى، چرا که تمام گناهان و مفاسد و بدبختیها از هواى نفس سرچشمه مى‏گیرد.


(آیه 42)- تاریخ قیامت را فقط خدا مى‏داند: در تعقیب مطالبى که درباره قیامت و سرنوشت نیکان و بدان در آن روز در آیات پیشین آمد، در اینجا به سراغ سؤال همیشگى مشرکان و منکران معاد رفته، مى‏فرماید: «و از تو درباره قیامت مى‏پرسند که در چه زمانى واقع مى‏شود» (یسئلونک عن الساعة ایان مرساها).


(آیه 43)- قرآن در پاسخ این سؤال براى این که به آنها بفهماند که هیچ کس از لحظه وقوع قیامت با خبر نبوده و نخواهد بود، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «تو را با یادآورى این سخن چه کار»؟! (فیم انت من ذکراها).
یعنى تاریخ وقوع قیامت حتى از تو پنهان است، تا چه رسد به دیگران، این از آن علم غیبى است که از مختصات ذات پروردگار مى‏باشد، و احدى را به آن راهى نیست!


(آیه 44)- سپس مى‏افزاید: «نهایت آن (قیامت) به سوى پروردگار تو است» و هیچ کس جز خدا از زمانش آگاه نیست (الى ربک منتهاها).
این همان مطلبى است که در آیه 34 سوره لقمان نیز آمده است: «علم زمان وقوع قیامت تنها نزد خداست».


(آیه 45)- باز براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: «کار تو فقط بیم دادن کسانى است که از آن مى‏ترسند» (انما انت منذر من یخشاها).
وظیفه تو همین انذار و هشدار و بیم دادن است و بس، و اما تعیین وقت قیامت از قلمرو وظیفه و آگاهى تو بیرون است.


(آیه 46)- و سرانجام در آخرین آیه این سوره براى بیان این واقعیت که تا قیامت زمان زیادى نیست، مى‏فرماید: «آنها در آن روز که قیام قیامت را مى‏بینند چنین احساس مى‏کنند که گوئى توقفشان (در دنیا و برزخ) جز شامگاهى یا صبح آن بیشتر نبوده است»! (کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیة او ضحاها).
به قدرى عمر کوتاه دنیا بسرعت مى‏گذرد، و دوران برزخ نیز سریع طى مى‏شود که به هنگام قیام قیامت آنها فکر مى‏کنند تمام این دوران چند ساعتى بیش نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۴
* مسافر
پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ

583 . صفحه 583

سی ویکم تیر :


نفیسه :



(آیه 31)- بخشى از پاداش عظیم پرهیزکاران. در آیات پیشین سخن از سرنوشت طغیانگران و قسمتى از کیفرهاى دردناک آنها و علت این بدبختى بود، در اینجا به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته، از مؤمنان راستین و پرهیزکاران و قسمتى از مواهب آنها در قیامت سخن مى‏گوید، تا در یک  مقایسه رویارو میان این دو حقایق روشنتر گردد.

نخست مى‏فرماید: «براى پرهیزکاران نجات و پیروزى بزرگى است» (ان للمتقین مفازا).


(آیه 32)- سپس به شرح این فوز و سعادت پرداخته، مى‏افزاید: «باغهائى سرسبز و (محفوظ با میوه‏هائى از) انواع انگورها» (حدائق و اعنابا).
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «بهترین میوه‏هاى شما انگور است».


(آیه 33)- سپس به همسران بهشتى که یکى دیگر از مواهب پرهیزکاران است اشاره کرده، مى‏افزاید: «و (براى آنها) حوریانى بسیار جوان و هم سنّ و سال» است (و کواعب اترابا).


(آیه 34)- سپس چهارمین نعمت بهشتى را که در انتظار پرهیزکاران است چنین شرح مى‏دهد: «و جامهائى لبریز و پیاپى» از شراب طهور! (و کأسا دهاقا).
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنیا که عقل را مى‏زداید، بلکه شرابى که عقل‏آور، و نشاط آفرین و جان پرور و روح افزاست.


(آیه 35)- و از آنجا که سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنیا مى‏کند، در حالى که شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شیطانى دنیاست بلافاصله مى‏افزاید: بهشتیان «در آنجا نه سخن لغو و بیهوده‏اى مى‏شنوند، و نه دروغى» (لا یسمعون فیها لغوا و لا کذابا).
یکى از مواهب بزرگ معنوى بهشتیان این است که در آنجا اثرى از دروغ پردازیها، بیهوده‏گوییها، تهمتها و افتراها، تکذیب حق و توجیه باطل، و گفتگوهاى ناهنجارى که قلب پرهیزکاران را در این دنیا آزار مى‏دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زیباست آن محیطى که اثرى از این سخنان ناموزون و رنج‏آور در آن وجود ندارد، و طبق آیه 62 سوره مریم «در آنجا هرگز گفتار لغو و بیهوده‏اى نمى‏شنوند و جز سلام در آنجام سخنى نیست».


(آیه 36)- و در پایان ذکر این نعمتها به نعمت معنوى دیگرى اشاره می کند که از همه بالاتر است، مى‏فرماید: «این پاداشى است از سوى پروردگارت، و عطیّه‏اى است کافى» (جزاء من ربک عطاء حسابا).
چه بشارت و نعمتى از این برتر و بالاتر که بنده ضعیف، مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى کریم خود قرار گیرد.
و به گفته شاعر:
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها مى‏کنى اى خاک درت تاج سرم‏

(آیه 37)- سپس در این آیه، مى‏افزاید: «همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، پروردگار رحمان» (رب السماوات و الارض و ما بینهما الرحمن).
در حقیقت، آیه فوق اشاره‏اى به این واقعیت است که اگر خداوند چنین وعده‏هائى را به متقین مى‏دهد گوشه‏اى از آن را در این دنیا، به صورت رحمت عامش، به اهل آسمانها و زمین نشان داده است.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و (در آن روز) هیچ کس حق ندارد بى‏اجازه او سخنى بگوید» یا شفاعتى کند (لا یملکون منه خطابا).
زیرا آن قدر حساب الهى دقیق و عادلانه است که جائى براى «چون و چرا» باقى نمى‏ماند.

(آیه 38)- در آیات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه‏اى از کیفرها و مجازاتهاى طغیانگران و مواهب و پاداشهاى پرهیزکاران در روز رستاخیز بیان شد، در اینجا به معرفى آن روز بزرگ پرداخته، بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن را شرح مى‏دهد.
مى‏فرماید: اینها همه در «روزى (است) که روح و ملائکه در یک صف مى‏ایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى‏گویند و (آنگاه که مى‏گویند) درست مى‏گویند» (یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا).بدون شک قیام «روح» و «فرشتگان» در آن روز در یک صف، و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمان، فقط براى اجراى فرمان اوست، آنها در این جهان نیز «مدبرات امر» و مجرى فرمانهاى او هستند، و در عالم آخرت این امر آشکارتر و واضحتر و گسترده‏تر خواهد بود.
و منظور از «روح» در اینجا یکى از فرشتگان بزرگ الهى است که بر طبق بعضى از روایات حتى از جبرئیل برتر است، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «او فرشته‏اى است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل»! به هر حال این مخلوق بزرگ الهى در قیامت همراه ملائکه آماده اطاعت فرمان او هستند، چنان هول و اضطراب محشر، همه را فرا گرفته که هیچ کس را یاراى سخن گفتن نیست.
در حدیثى آمده است که از امام صادق علیه السّلام درباره این آیه سؤال کردند، فرمود: «روز قیامت به ما اجازه داده مى‏شود و سخن مى‏گوئیم».
راوى سؤال مى‏کند در آن روز شما چه مى‏گوئید؟
فرمود: «تمجید و ستایش پروردگارمان را مى‏کنیم، و بر پیامبرمان درود مى‏فرستیم، و براى پیروانمان شفاعت مى‏کنیم، و خداوند شفاعت ما را رد نمى‏کند».
از این روایت استفاده مى‏شود که انبیاء و امامان معصوم نیز در صف فرشتگان و روح قرار مى‏گیرند، و از کسانى که به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوند و شفاعت داده مى‏شود آنها هستند.

(آیه 39)- سپس اشاره به این روز بزرگ- که هم روز قیامت انسانها و هم فرشتگان و هم یوم الفصل و روز کیفر طاغین و پاداش متقین است- کرده، مى‏فرماید: «آن روز حق است» (ذلک الیوم الحق).
«حقّ» به معنى چیزى است که ثابت است، واقعیت دارد و تحقق مى‏یابد، و این معنى درباره قیامت کاملا صادق است بعلاوه روزى است که «حق» هر کس به او داده مى‏شود، حقوق مظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد، و «حقایق» و اسرار درون به ظهور مى‏پیوندند، بنابراین روزى است به تمام معنى حق.
و چون توجه به این واقعیت مى‏تواند مؤثرترین انگیزه انسان براى حرکت به سوى پروردگار، و اطاعت فرمان او گردد، بلافاصله مى‏افزاید: «پس هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مى‏گزیند» و به سوى او باز مى‏گردد (فمن شاء اتخذ الى ربه مآبا).
یعنى تمام اسباب این حرکت الهى فراهم است، انبیا به قدر کافى ابلاغ فرمان حق کرده‏اند، عقل انسانى نیز- که پیامبرى از درون او است- راه او را روشن کرده سرنوشت طاغیان و پرهیزکاران نیز به خوبى تبیین شده، تنها چیزى که باقى مانده تصمیم قاطع انسان است که با استفاده از اختیارى که خدا به او داده است راه را برگزیند و پیش رود.

(آیه 40)- سپس به عنوان تأکید روى مسأله مجازات مجرمان، و بیان نزدیک بودن آن روز بزرگ در برابر کسانى که آن را دور یا نسیه‏اش مى‏پندارند، مى‏افزاید:
«و ما شما را از عذاب نزدیکى بیم دادیم»(انا انذرناکم عذابا قریبا).
امیرمؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «هر چیزى که مى‏آید قریب و نزدیک است».
چرا نزدیک نباشد در حالى که مایه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است که همیشه با آنهاست «و جهنم هم اکنون کافران را احاطه کرده» (عنکبوت/ 54).
و از آنجا که در آن روز گروه عظیمى غرق حسرت و اندوه شده، نادم و پشیمان مى‏گردند، حسرتى که به حالشان سودى نخواهد داشت و ندامتى که نتیجه‏اى ندارد، به دنبال این هشدار مى‏افزاید: «این عذاب در روزى خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مى‏بیند، و کافر مى‏گوید: اى کاش خاک بودم» و گرفتار عذاب نمى‏شدم!(یوم ینظر المرء ما قدمت یداه و یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا).
اصولا یکى از بهترین پاداشهاى نیکوکاران، و یکى از بدترین کیفرهاى بدکاران همین اعمال مجسم آنهاست که همراهشان خواهد بود.
آرى! کار انسانى که اشرف مخلوقات است گاه بر اثر کفر و گناه به جائى مى‏رسد که آرزو مى‏کند در صف یکى از موجودات بى‏روح و پست باشد.
در آیات قرآن مى‏خوانیم: کفار و مجرمان هنگامى که صحنه قیامت و دادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مى‏کنند، عکس العملهاى مختلفى نشان مى‏دهند که همگى حکایت از شدت تأثر و تأسف آنها مى‏کند.
گاه مى‏گویند: «واى بر ما از این حسرت که در اطاعت فرمان خدا کوتاهى کردیم» (زمر/ 56).
و گاه مى‏گویند: «خداوندا! ما را به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم» (الم سجده/ 12).
و گاه مى‏گویند: «اى کاش خاک بودیم و هرگز زنده نمى‏شدیم» همان گونه که در آیات مورد بحث آمده است.



سوره نازعات سوره هفتاد و نهم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 46 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره در شش بخش خلاصه مى‏شود:
1- نخست با قسمهاى مؤکدى که ارتباط با مسأله معاد دارد روى تحقق این روز بزرگ تأکید مى‏کند.
2- سپس به قسمتى از مناظر هول انگیز و وحشتناک آن روز اشاره مى‏نماید.
3- و بعد اشاره کوتاه و گذرائى به داستان موسى و سرنوشت فرعون طغیانگر دارد که هم مایه تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان است و هم هشدار به مشرکان طغیانگر، و هم اشاره‏اى است به این که انکار معاد انسان را به چه گناهانى آلوده مى‏کند.
4- در بخش بعد نمونه‏هایى را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین که خود دلیلى است براى امکان معاد و حیات بعد از مرگ بر مى‏شمرد.
5- بار دیگر به شرح قسمتى دیگر از حوادث وحشتناک آن روز بزرگ و سرنوشت طغیانگران و پاداش نیکوکاران مى‏پردازد.
6- سرانجام در پایان سوره بر این حقیقت تأکید مى‏کند که: هیچ کس از تاریخ آن روز با خبر نیست، ولى همین اندازه مسلم است که نزدیک است.
انتخاب نام «نازعات» براى این سوره به خاطر نخستین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «کسى که  سوره نازعات را بخواند توقف و حساب او در روز قیامت تنها به اندازه خواندن یک نماز روزانه است، و بعد از آن وارد بهشت مى‏شود».
مسلم است کسى که محتواى این سوره را که آیات تکان دهنده‏اش ارواح خفته را بیدار و متوجه وظائف خود مى‏سازد در جان خویش پیاده کند از چنان پاداشهائى برخوردار خواهد شد، نه آنها که فقط به خواندن الفاظ قناعت مى‏کنند.



(آیه 1)- سوگند به این فرشتگان پر تلاش! در آغاز سوره به پنج موضوع مهم، قسم یاد شده و هدف از این سوگندها بیان حقانیت و تحقق مسأله معاد و رستاخیز است.مى‏فرماید: «سوگند به فرشتگانى که (جان مجرمان را بشدت از بدنهایشان) بر مى‏کشند» (و النازعات غرقا).



(آیه 2)- «و فرشتگانى که (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مى‏سازند» (و الناشطات نشطا).

(آیه 3)- «و سوگند به فرشتگانى که (در اجراى فرمان الهى) با سرعت حرکت مى‏کنند» (و السابحات سبحا).


(آیه 4)- «و سپس بر یکدیگر سبقت مى‏گیرند» (فالسابقات سبقا).


(آیه 5)- «و آنها که امور را تدبیر مى‏کنند» (فالمدبرات امرا).
منظور از این سوگندها «فرشتگانى» است که مأمور قبض ارواح کفار و مجرمانند که آنها را به شدت از بدنهایشان بر مى‏کشند، ارواحى که هرگز حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند.
و فرشتگانى که مأمور قبض ارواح مؤمنانند که با مدارا و نرمش و نشاط آنها را جدا مى‏سازند.
و فرشتگانى که در اجراى فرمان الهى با سرعت حرکت مى‏کنند.سپس بر یکدیگر پیشى مى‏گیرند.
و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبیر مى‏کنند.


(آیه 6)- معاد تنها با یک صیحه عظیم رخ مى‏دهد! بعد از آن که با قسم‏هاى مؤکد وقوع قیامت به عنوان یک امر حتمى در آیات گذشته بیان شد، در اینجا به شرح بعضى از نشانه‏ها و حوادث این روز بزرگ مى‏پردازد، مى‏فرماید: این بعث و رستاخیز «در آن روز است که زلزله‏هاى وحشتناک همه چیز را به لرزه در مى‏آورد» (یوم ترجف الراجفة).


(آیه 7)- «و به دنبال آن، حادثه دومین [- صیحه عظیم محشر] رخ مى‏دهد» (تتبعها الرادفة).
منظور از «راجفه» همان صیحه نخستین یا نفخ صور اول است که شیپور فناى جهان و زلزله نابودى دنیاست و «رادفه» اشاره به صیحه دوم یا نفخ صور ثانى است که نفخه حیات و رستاخیز و بازگشت به زندگى جدید است.


(آیه 8)- سپس مى‏افزاید: «دلهائى در آن روز سخت مضطرب است» (قلوب یومئذ واجفة).
دلهاى مجرمان و گنهکاران و طغیانگران همه بشدت مى‏لرزد، و نگران حساب و جزا و کیفر است.


(آیه 9)- این اضطراب درونى به قدرى شدید است که آثار آن در تمام وجود گنهکاران ظاهر مى‏شود، لذا در این آیه مى‏افزاید: «و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده است» (ابصارها خاشعة).
در آن روز چشمها به گودى مى‏نشیند، از حرکت باز مى‏ایستد و خیره مى‏شود، و گوئى دید خود را از شدت ترس از دست مى‏دهد.


(آیه 10)- آنگاه سخن را از قیامت به دنیا مى‏کشاند، مى‏فرماید: ولى امروز «مى‏گویند: آیا ما به زندگى مجدد باز مى‏گردیم»؟! (یقولون أ إنا لمردودون فى الحافرة).


(آیه 11)- این آیه ادامه سخنان آنها را نقل کرده، مى‏گوید: «آیا هنگامى که استخوانهاى پوسیده‏اى شدیم» ممکن است زنده شویم؟ (أ إذا کنا عظاما نخرة).
این همان چیزى است که همواره منکران معاد روى آن تکیه مى‏کردند، و مى‏گفتند: باور کردنى نیست که استخوانهاى پوسیده بار دیگر لباس حیات در تن بپوشد، در حالى که فراموش کرده بودند در آغاز نیز از همان خاک آفریده شده‏اند.


(آیه 12)- منکران معاد به این هم قناعت نمى‏کنند، بلکه به استهزاى «معاد» برخاسته و به عنوان مسخره، «مى‏گویند: اگر قیامتى در کار باشد بازگشتى است زیانبار» و حال ما در آن روز سخت و دردناک خواهد بود! (قالوا تلک اذا کرة خاسرة).


(آیه 13)- در این آیه بار دیگر به مسأله قیام قیامت و برپاشدن رستاخیز باز مى‏گردد، و با لحنى قاطع و کوبنده، مى‏فرماید: «این بازگشت تنها با یک صیحه عظیم است» (فانما هى زجرة واحدة).


(آیه 14)- «ناگهان همگى بر عرصه زمین ظاهر مى‏گردند» (فاذا هم بالساهرة).
این کار پیچیده و مشکلى نیست، همین که به فرمان خدا نفخه دوم دمیده شود و بانگ حیات و زندگى برخیزد، تمام این خاکها و استخوانهاى پوسیده یک مرتبه جمع مى‏شوند و جان مى‏گیرند، و از قبرها بیرون مى‏پرند!


(آیه 15)- بعد از بیانات نسبتا مشروحى که در آیات قبل درباره مسأله معاد و انکار و مخالفت مشرکان آمد، در اینجا به داستان یکى از طغیانگران بزرگ تاریخ یعنى فرعون و سرنوشت دردناک او اشاره مى‏کند، تا هم مشرکان عرب بدانند که افراد نیرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت کنند، و هم مؤمنان را دلگرم سازد که از برترى نیروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند، چرا که در هم کوبیدن آنها براى خداوند بسیار سهل و آسان است.
نخست از اینجا شروع مى‏کند: «آیا داستان موسى به تو رسیده است»؟ (هل اتاک حدیث موسى).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۳
* مسافر
چهارشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۲ ب.ظ

582 . صفحه 582


سی ام تیر :


نفیسه :



سوره نبأ سوره هفتاد و هشتم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 40 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
اصولا اکثریت قریب به اتفاق سوره‏هاى جزء آخر قرآن در «مکّه» نازل شده، و بیش از همه چیز روى مسأله مبدأ و معاد، و بشارت و انذار تکیه مى‏کند.
محتواى این سوره را مى‏توان در چند بخش خلاصه کرد.
1- سؤالى که در آغاز سوره، از حادثه بزرگ (نبأ عظیم) یعنى روز قیامت مطرح شده است.
2- سپس به بیان نمونه‏هائى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین و زندگى انسانها- به عنوان دلیلى بر امکان معاد و رستاخیز- مى‏پردازد.
3- در بخش دیگر قسمتى از نشانه‏هاى آغاز رستاخیز را بیان مى‏دارد.
4- در بخش دیگرى گوشه‏اى از عذابهاى دردناک طغیانگران را.
5- به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب بهشتى را شرح مى‏دهد.
6- سرانجام با انذار شدیدى از عذاب قریب، و سپس ذکر سرنوشت غم‏انگیز کافران سوره پایان مى‏گیرد.
ضمنا نامگذارى این سوره به خاطر تعبیرى است که در آیه دوم آن آمده است، و گاه از آن به عنوان سوره «عمّ» به تناسب آیه نخستین آن تعبیر مى‏شود.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«کسى که سوره عمّ یتسائلون را بخواند خداوند از نوشیدنى خنک و گواراى بهشتى در قیامت سیرابش مى‏کند».
و نیز در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده که فرمود: «کسى که آن را بخواند و حفظ کند حساب او در روز قیامت (چنان سریع انجام مى‏گیرد که) به مقدار خواندن یک نماز خواهد بود».


(آیه 1)- خبر مهم! در نخستین آیه سوره به عنوان یک استفهام آمیخته با تعجب مى‏فرماید: «آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال مى‏کنند»؟ (عم یتساءلون).

(آیه 2)- سپس بى‏آنکه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئى پرداخته، مى‏افزاید: «از خبر بزرگ و پراهمیّت» رستاخیز (عن النبا العظیم).

(آیه 3)- «همان خبرى که پیوسته در آن اختلاف دارند» (الذى هم فیه مختلفون).
در این که منظور از این خبر بزرگ «نبأ عظیم» چیست؟
دقت در مجموع آیات این سوره مخصوصا تعبیراتى که در آیات بعد آمده و جمله «انّ یوم الفصل کان میقاتا» که بعد از ذکر نشانه‏هاى قدرت خداوند در زمین و آسمان آمده و توجه به این حقیقت که شدیدترین مخالفت مشرکان در مسأله «معاد» بود، روى هم رفته تفسیر به روز معاد و رستاخیز را تأیید مى‏کند.
ولى این مانع نمى‏شود که آیه مصداقهاى دیگرى نیز داشته باشد چرا که قرآن داراى بطون مختلفى است، یعنى یک آیه ممکن است معانى متعددى داشته باشد که از میان آنها یک معنى ظاهر است، و معانى دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفى از آن استفاده مى‏شود، لذا در روایات زیادى که از طرق اهل بیت علیهم السّلام و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده «نبأ عظیم» (خبر بزرگ) به مسأله ولایت و امامت امیرمؤمنان على علیه السّلام که مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود، یا به مسأله ولایت بطور اعم تفسیر شده است.

(آیه 4)- سپس مى‏افزاید: «چنین نیست که آنها فکر مى‏کنند و به زودى مى‏فهمند» (کلا سیعلمون).

(آیه 5)- «باز هم چنین نیست و به زودى مى‏فهمند» (ثم کلا سیعلمون).
«آن روز با خبر مى‏شوند که فریاد وا حسرتاى آنها بلند است، و از تفریط و کوتاهى خود سخت پشیمان مى‏شوند». (زمر/ 56) آن روز که امواج عذاب گرداگرد آنها را مى‏گیرد، و تقاضاى بازگشت به دنیا را مى‏کنند «آیا راهى به بازگشت وجود دارد». (شورى/ 44) حتى در لحظه مرگ که حجابها از برابر چشم انسان کنار مى‏رود و حقایق عالم دیگر در برابر او آشکار مى‏شود و به برزخ و معاد یقین پیدا مى‏کند در همان لحظه نیز فریادش بلند مى‏شود که:
«مرا بازگردانید تا عمل صالحى انجام دهم». (مؤمنون/ 99 و 100).

(آیه 6)- همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار ...
از این آیه به بعد در حقیقت پاسخى است به سؤالاتى که منکران معاد و اختلاف کنندگان در این نبأ عظیم داشته‏اند، زیرا در این آیات گوشه‏اى از نظام حکیمانه این عالم هستى که نقش بسیار مؤثرى در زندگى انسانها دارد بیان شده است، که از یک سو دلیل روشنى بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است و از سوى دیگر اشاره به این است که این نظام حکیمانه نمى‏تواند بیهوده و عبث باشد، در حالى که اگر با پایان این زندگى مادّى دنیا همه چیز پایان یابد، مسلما طرحى عبث و بیهوده خواهد بود.
و به این ترتیب از دو جهت، استدلال براى مسأله معاد محسوب مى‏شود، از طریق «برهان قدرت» و «برهان حکمت».
و در یازده آیه به دوازده نعمت مهم، با تعبیراتى آمیخته با لطف و محبت، و توأم با استدلال و تحریک عواطف، اشاره شده است، نخست از زمین شروع کرده، مى‏فرماید: «آیات زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم»؟! (ا لم نجعل الارض مهادا).
انتخاب این تعبیر براى زمین، بسیار پر معنى است، چرا که از یکسو قسمتهاى زیادى از زمین آن چنان نرم و صاف و مرتب است که انسان به خوبى مى‏تواند در آن خانه سازى کند، زراعت و باغ احداث نماید.
از سوى دیگر همه نیازمندیهاى او بر سطح زمین یا در اعماق آن به صورت مواد اولیه و معادن گرانبها نهفته است.
و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مى‏کند و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزیه و متلاشى مى‏شوند و انواع میکربها به واسطه اثر مرموزى که دست آفرینش در خاک نهاده است نابود مى‏گردد.
و از سوى چهارم با حرکت نرم و سریع به دور خورشید و به دور خود، شب و روز و فصول چهارگانه را که نقش عمده‏اى در حیات انسان دارند می آفریند.

(آیه 7)- و از آنجا که ممکن است در برابر نرمى زمینهاى مسطح، اهمیت کوهها و نقش حیاتى آنها، فراموش شود، در این آیه مى‏افزاید: «و (آیا) کوهها را میخهاى زمین» قرار ندادیم؟ (و الجبال اوتادا).
کوهها علاوه بر این که ریشه‏هاى عظیمى در اعماق زمین دارند، و همچون زرهى پوسته زمین را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى، و تأثیر جاذبه جزر و مد آفرین ماه از بیرون حفظ مى‏کنند، دیوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت و سنگین محسوب مى‏شوند.
و از سوى سوم کانونى هستند براى ذخیره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اینها در اطراف کره زمین قشر عظیمى از هوا وجود دارد که بر اثر وجود کوهها که به صورت دنده‏هاى یک چرخ، پنجه در این قشر عظیم افکنده‏اند همراه زمین حرکت مى‏کنند، دانشمندان مى‏گویند: اگر سطح زمین صاف بود، قشر هوا به هنگام حرکت زمین روى آن مى‏لغزید، و طوفانهاى عظیم ایجاد مى‏شد، و هم ممکن بود این اصطکاک دائمى سطح زمین را داغ و سوزان و غیر قابل سکونت کند.

(آیه 8)- بعد از بیان این دو نمونه از مواهب و آیات آفاقى به سراغ مواهب درونى وجودى انسان و آیات انفسى مى‏رود، مى‏فرماید: «و شما را به صورت زوجها آفریدیم» (و خلقناکم ازواجا).
 «ازواج» جمع «زوج» به معنى جفت، و جنس «مذکر و مؤنث» است، و آفرینش انسان از این دو جنس علاوه بر این که ضامن بقاى نسل اوست، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى‏شود، چنانکه در آیه 21 سوره روم مى‏خوانیم: «از نشانه‏هاى (عظمت) خداوند این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش بیابید، و در میان شما محبت و رحمت قرار داد.»

(آیه 9)- سپس به پدیده «خواب» که از مواهب بزرگ الهى بر انسان است و نقش عظیمى در سلامت جسم و جان او دارد اشاره کرده، مى‏افزاید: «و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم» (و جعلنا نومکم سباتا).
با این که یک سوم زندگى انسان را «خواب» فرا گرفته، و همیشه انسان با این مسأله مواجه بوده، هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است، و حتى این که چه عاملى سبب مى‏شود که در لحظه معینى بخشى از فعالیتهاى مغزى از کار بیفتد، و سپس پلک چشمها بر هم آمده، و تمام اعضاى تن در سکون و سکوت و استراحت فرو رود، هنوز به درستى روشن نیست! گرچه آیه فوق ناظر به خواب به عنوان یک نعمت الهى است، ولى از آنجا که «خواب» شباهت به «مرگ» و «بیدارى» شباهتى به «رستاخیز» دارد، مى‏تواند اشاره‏اى به این مطلب نیز باشد.

(آیه 10)- سپس در رابطه با مسأله خواب سخن از موهبت «شب» به میان آورده، مى‏فرماید: «و شب را پوششى (براى شما) قرار دادیم» (و جعلنا اللیل لباسا).

(آیه 11)- و بلافاصله مى‏افزاید: «و روز را وسیله‏اى براى زندگى و معاش» (و جعلنا النهار معاشا).
مطابق آیات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمین، و تمام موجودات زنده‏اى که روى آن زیست مى‏کنند، فعالیتهاى خسته کننده زندگى را به حکم اجبار تعطیل مى‏کند، و تاریکى را که مایه سکون و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط مى‏سازد، تا اندامهاى فرسوده مرمّت گردد و روح خسته تجدید نشاط کند، چرا که خواب آرام جز در تاریکى میسّر نیست.
از این گذشته با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب برچیده مى‏شود که اگر بطور مداوم بتابد تمام گیاهان و حیوانات را مى‏سوزاند، و زمین جاى زندگى نخواهد بود! آخرین سخن این که آمد و شد شب و روز و نظام دقیق تغییرات تدریجى آنها یکى از آیات خلقت و نشانه‏هاى خداست، به علاوه سر چشمه پیدایش یک تقویم طبیعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى‏شود.

(آیه 12)- پس از زمین به «آسمان» پرداخته، مى‏فرماید: «و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم» (و بنینا فوقکم سبعا شدادا).
عدد «هفت» در اینجا ممکن است عدد تکثیر و اشاره به کرات متعدد آسمان، و مجموعه‏هاى منظومه‏ها و کهکشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد، که داراى خلقتى محکم و ساختمانى عظیم و قوى هستند و یا عدد تعداد. به این ترتیب که آنچه ما از ستارگان مى‏بینیم همه به حکم آیه 6 سوره صافّات: «ما آسمان پایین را با ستارگان زینت بخشیدیم» متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است.

(آیه 13)- بعد از اشاره اجمالى به آفرینش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب رفته، مى‏فرماید: «و چراغى روشن و حرارتبخش آفریدیم» (و جعلنا سراجا وهاجا).«وهاج» از ماده «وهج» به معنى نور و حرارتى است که از آتش صادر مى‏شود بنابراین، ذکر این وصف براى این چراغ پر فروغ آسمانى اشاره‏اى به دو نعمت بزرگ است که خمیر مایه همه مواهب مادى این جهان است «نور» و «حرارت».
نور خورشید نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى‏سازد، بلکه تأثیر عمیقى در پرورش موجودات زنده دارد.
حرارت آن نیز علاوه بر تأثیرى که در حیات انسان و حیوان و گیاه بطور مستقیم دارد، منبع اصلى وجود ابرها، وزش بادها، نزول بارانها و آبیارى سرزمینهاى خشک است.
خورشید به خاطر اشعه مخصوص «ماوراء بنفش» تأثیر فراوانى در کشتن میکربها دارد، و نورى سالم و مجانى و دائمى و از فاصله‏اى مناسب، نه چندان گرم و سوزان، و نه سرد و بى‏روح، در اختیار همه ما مى‏گذارد.

(آیه 14)- به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حیاتى مهم دیگرى که ارتباط نزدیکى با تابش خورشید دارد سخن به میان آورده، مى‏افزاید: «و از ابرهاى باران‏زا آبى فراوان نازل کردیم» (و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا).

(آیه 15)- گرچه نزول باران به خودى خود مایه خیر و برکت است، هوا را لطیف مى‏کند، آلودگیها را مى‏شوید، کثافات را با خود مى‏برد، گرماى هوا را فرو مى‏نشاند و حتى سرما را تعدیل مى‏کند، از عوامل بیمارى مى‏کاهد و به انسان روح و نشاط مى‏دهد، ولى با این همه در آیات بعد به سه فایده مهم آن اشاره کرده، مى‏فرماید: هدف از نزول باران این است «تا به وسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم» (لنخرج به حبا و نباتا).

(آیه 16)- «و باغهایى پر درخت» (و جنات الفافا).
در دو آیه فوق به تمام مواد غذائى که انسان و حیوان از آن استفاده مى‏کنند، و از زمین مى‏روید، اشاره شده است، زیرا قسمت مهمى از آنها را دانه‏هاى غذائى تشکیل مى‏دهد (حبّا) و قسمت دیگرى سبزیها و ریشه‏هاست (و نباتا) و بخش دیگرى نیز میوه‏ها مى‏باشد (و جنات).

(آیه 17)- سرانجام روز موعود فرا مى‏رسد در آیات قبل اشاراتى به دلایل مختلف معاد آمده بود، در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى، مى‏فرماید: «روز جدائى (روز رستاخیز) میعاد همگان است» (ان یوم الفصل کان میقاتا).
تعبیر به «یوم الفصل» تعبیر بسیار پرمعنائى است که بیانگر جدائیها در آن روز عظیم است:
جدائى حق از باطل.
جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدکار.
جدائى پدر و مادر از فرزند، و برادر از برادر.

(آیه 18)- سپس به شرح بعضى از ویژگیها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته، مى‏گوید: «روزى که در صور دمیده مى‏شود، و شما فوج فوج به (محشر) مى‏آیید» (یوم ینفخ فى الصور فتأتون افواجا).
از آیات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود که دو حادثه عظیم به عنوان «نفخ صور» واقع مى‏شود، در حادثه اول نظام جهان هستى به هم مى‏ریزد، و تمام اهل زمین و همه کسانى که در آسمانها هستند مى‏میرند، و در حادثه دوم، جهان نوسازى مى‏شود، و مردگان به حیات جدید باز مى‏گردند و رستاخیز بزرگ انجام مى‏گیرد.
و این آیه اشاره به نفخ دوم است.

(آیه 19)- و به دنبال آن مى‏افزاید: «و آسمان گشوده مى‏شود، و به صورت درهاى متعددى در مى‏آید» (و فتحت السماء فکانت ابوابا).
ممکن است منظور از این «درها» و گشوده شدن آنها این باشد که: درهاى عالم «غیب» به عالم «شهود» گشوده مى‏شود، حجابها کنار مى‏رود، و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مى‏یابد.

(آیه 20)- و بالاخره در این آیه وضع کوهها را در قیامت، منعکس کرده، مى‏فرماید: «و کوهها به حرکت در مى‏آید و به صورت سرابى مى‏شود»! (و سیرت الجبال فکانت سرابا). بطورى که از جمع‏بندى آیات مختلف قرآن در باره سرنوشت کوهها در قیامت به دست مى‏آید، کوهها مراحلى را طى مى‏کند، نخست کوهها به حرکت در مى‏آید. (طور/ 10) سپس از جا کنده و سخت در هم کوفته خواهد شد. (حاقّه/ 14) و بعدا به صورت توده‏اى از شنهاى متراکم در مى‏آید. (مزّمّل/ 14) و بعد به صورت پشم زده شده در مى‏آید که با تندباد حرکت مى‏کند.
 (قارعه/ 5) و سپس به صورت گرد و غبار در مى‏آید که در فضا پراکنده مى‏شود.
 (واقعه/ 5 و 6) و بالاخره چنان که در آیه مورد بحث آمده تنها اثرى از آن باقى مى‏ماند و همچون سرابى از دورنمایان خواهد شد.

(آیه 21)- جهنم کمینگاه بزرگ! بعد از بیان بعضى از دلایل معاد، و قسمتى از حوادث رستاخیز، به سراغ سرنوشت دوزخیان و بهشتیان مى‏رود، نخست از دوزخیان شروع کرده، مى‏فرماید: «مسلما (در آن روز) جهنم کمینگاهى است بزرگ» (ان جهنم کانت مرصادا).
از این گذرگاه عمومى احدى از سرکشان نمى‏توانند بگذرند، یا فرشتگان عذاب آنها را مى‏ربایند، و یا جاذبه شدید جهنم.

(آیه 22)- «و محل بازگشتى براى طغیانگران»! (للطاغین مآبا).

(آیه 23)- «مدتهاى طولانى در آن مى‏مانند» (لابثین فیها احقابا).

(آیه 24)- سپس به گوشه کوچکى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره کرده، مى‏افزاید: «در آنجا نه چیز خنکى مى‏چشند (که گرماى وحشتناک دوزخ را فرو نشاند) و نه نوشیدنى گوارائى» که عطش شدید آنها را تسکین بخشد (لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا).

(آیه 25)- «جز آبى سوزان و مایعى از چرک و خون» (الا حمیما و غساقا).
و جز سایه دودهاى غلیظ و داغ و خفقان‏آور آتش که در آیه 43 سوره واقعه آمده است «و ظل من یحموم».
این در حالى است که بهشتیان از چشمه‏هاى گواراى شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب مى‏شوند. (دهر/ 21).

(آیه 26)- و از آنجا که ممکن است وجود این کیفرهاى سخت و شدید در نظر بعضى عجیب آید، در این آیه مى‏افزاید: «این مجازاتى است موافق و مناسب» اعمالشان (جزاء وفاقا).
چرا چنین نباشد؟ در حالى که آنها در این دنیا قلبهاى مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسى رحم نکردند.

(آیه 27)- سپس به توضیح علت این مجازات پرداخته، مى‏فرماید: «چرا که آنها هیچ امیدى به حساب (و ترسى از عقاب خداوند) نداشتند» (انهم کانوا لا یرجون حسابا).
و همین بى‏اعتنائى به حساب و روز جزا مایه طغیان و سرکشى و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکى را براى آنان فراهم ساخت.
چرا که آنها حساب روز قیامت را از برنامه زندگى خود کاملا حذف کرده بودند.

(آیه 28)- و لذا بلافاصله مى‏افزاید: «و آیات ما را بکلى تکذیب کردند» (و کذبوا بآیاتنا کذابا).
هواى نفس آن چنان بر آنها چیره شده بود که همه آیات بیدارگر الهى را شدیدا انکار کردند، تا به هوسهاى سرکش خود ادامه دهند، و به خواسته‏ها و تمنیات نامشروع خویش لباس عمل بپوشانند.

(آیه 29)- سپس به عنوان هشدار به این طغیانگران و هم براى تأکید بر مسأله وجود موازنه میان «جرم» و «جریمه» و حاکمیت «جزاى وفاق» مى‏افزاید:
«و ما همه چیز را شمارش و ثبت کرده‏ایم» (و کل شى‏ء احصیناه کتابا).تا گمان نکنید چیزى از اعمال شما بى‏حساب و مجازات مى‏ماند و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهاى شدید غیر عادلانه است.
این حقیقت در بسیارى از آیات قرآن منعکس است.
در یک جا مى‏فرماید: «هر کارى را که انجام دادند در نامه‏هاى اعمالشان ثبت است و هر عمل کوچک و بزرگى نوشته مى‏شود». (قمر/ 52 و 53) و در جاى دیگر مى‏خوانیم: ما آنچه را از پیش فرستاده‏اند و همچنین تمام آثار آنها را مى‏نویسیم». (یس/ 12) و لذا هنگامى که نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى‏دهند فریادشان بلند مى‏شود، مى‏گویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ کار کوچک و بزرگى نیست مگر این که آن را ثبت و شماره کرده است»؟! (کهف/ 49) این اعتقاد مانع بزرگى میان انسان و گناه ایجاد مى‏کند و از عوامل مهم تربیت محسوب مى‏شود.

(آیه 30)- در این آیه، لحن سخن را تغییر داده و از «غیبت» به «خطاب» مبدل نموده، آنها را مخاطب ساخته، و ضمن جمله تهدید آمیز و خشم آلود و تکان دهنده‏اى مى‏فرماید: «پس بچشید که چیزى جز عذاب بر شما نمى‏افزائیم»! (فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا).
این جزاى کسانى است که وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبیاى الهى به سوى ایمان و تقوا قرار مى‏گرفتند، مى‏گفتند: «براى ما یکسان است مى‏خواهى اندرز ده، یا اندرز مده»! (شعراء/ 136) در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: «این آیه شدیدترین آیه‏اى است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۲ ب.ظ

581 . صفحه 581

بیست و نهم تیر :


نفیسه :



(آیه 20)-این آیه دست منکران رستاخیز را گرفته، به عالم جنین مى‏برد، و عظمت و قدرت خداوند، و کثرت مواهب او را در این جهان اسرار آمیز، به آنها نشان مى‏دهد، تا از یک سو به قدرت خدا بر مسأله رستاخیز و معاد پى‏ببرند، و از سوى دیگر خود را مدیون نعمتهاى بى‏شمارش بدانند، و سر تعظیم بر آستانش فرود آورند.

مى‏فرماید: «آیا ما شما را از آبى پست و ناچیز نیافریدیم»؟! (ا لم نخلقکم من ماء مهین).


(آیه 21)- «سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار دادیم» (فجعلناه فى قرار مکین).
قرارگاهى که تمام شرائط حیات و پرورش و رشد و محافظت نطفه انسان در آن از هر نظر تأمین شده، و آنقدر عجیب و جالب و موزون است که هر انسانى را در شگفتى فرو مى‏برد.

(آیه 22)- سپس مى‏افزاید: قرار گرفتن نطفه در آن جایگاه محفوظ «تا مدتى معین» ادامه دارد (الى قدر معلوم).
مدتى که آن را هیچ کس جز خدا نمى‏داند، مدتى مملوّ از تغییرات و دگرگونیها و تحولات بسیار که هر روز لباس تازه‏اى از حیات و زندگى بر نطفه پوشانیده مى‏شود، و او را در مسیر تکامل در آن مخفیگاه پیش مى‏برد.

(آیه 23)- سپس نتیجه‏گیرى مى‏کند «ما قدرت بر این کار داشتیم (که از نطفه بى‏ارزش و حقیر و ناچیزى چنان انسان شریف و کاملى بسازیم) پس ما قدرتمند خوبى هستیم» (فقدرنا فنعم القادرون).
این همان دلیلى است که قرآن بارها براى اثبات مسأله معاد روى آن تکیه کرده است، از جمله در آیات آغاز سوره حج مى‏گوید: چگونه در بازگشت مردگان به حیات جدید تردید مى‏کنید با این که قدرت او را در آفرینش این انسان از یک نطفه بى‏ارزش مشاهده مى‏کنید که هر روزش معاد و رستاخیزى است؟! چه تفاوتى میان خاک و آن نطفه بى‏ارزش است؟

(آیه 24)- در پایان باز همان جمله را تکرار فرموده، مى‏گوید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
واى بر آنها که این همه آثار قدرت او را مى‏بینند و باز او را انکار مى‏کنند.

(آیه 25)- در بخش دیگرى از این آیات به بیان قسمتى از آیات و نشانه‏هاى آفاقى خداوند و نعمتها و مواهب او در جهان بزرگ مى‏پردازد که هم دلیل بر قدرت و رحمت واسعه اوست، و هم دلیلى بر امکان معاد، در حالى که در آیات گذشته سخن از آیات انفسى و مواهب خداوند در آفرینش خود انسان بود.
مى‏فرماید: «آیا ما زمین را مرکز اجتماع انسانها قرار ندادیم»؟ (ا لم نجعل الارض کفاتا).

(آیه 26)- «هم در حال حیاتشان و هم مرگشان» (احیاء و امواتا).
منظور این است که زمین قرارگاهى است براى همه انسانها، زندگان را روى خود جمع مى‏کند، و تمام حوائج و نیازهایشان را در اختیارشان مى‏گذارد، و مردگان آنها را نیز در خود جاى مى‏دهد، که اگر زمین، آماده براى دفن مردگان نبود عفونت و بیماریهاى ناشى از آن فاجعه‏اى براى همه زندگان به وجود مى‏آورد.

(آیه 27)- سپس به یکى از نعمتهاى بزرگ الهى در کره زمین اشاره کرده، مى‏افزاید: «و در آن کوههاى استوار و بلندى قرار دادیم» (و جعلنا فیها رواسى شامخات).این کوهها که سر به آسمان کشیده، و ریشه‏هاى آن به یکدیگر پیوسته است از یک سو همچون زرهى زمین را در برگرفته، و در برابر فشار داخلى و فشارهاى ناشى از جزر و مد خارجى حفظ مى‏کند، و از سوى دیگر جلو اصطکاک قشر هوا را با زمین مى‏گیرد، و پنجه در هوا انداخته و آن را با خود به گردش در مى‏آورد، و از سوى سوم طوفانها و بادهاى عظیم را کنترل مى‏کند، و به این ترتیب از جهات مختلف به اهل زمین آرامش مى‏بخشد.
و در ذیل همین آیه به یکى دیگر از برکات کوهها اشاره کرده، مى‏افزاید:
«و آبى گوارا به شما نوشاندیم» (و اسقیناکم ماء فراتا).
آبى که هم براى شما گوارا و مایه حیات است، و هم براى حیوانات شما و زراعتها و باغهایتان.
بسیارى از چشمه‏ها و قناتها از کوهها مى‏جوشد، و سرچشمه بسیارى از نهرها و شطهاى عظیم از برفهاى متراکمى است که بر قله‏هاى کوهها مى‏نشیند، و مهمترین ذخائر آبى انسانها را تشکیل مى‏دهد.

(آیه 28)- در پایان این قسمت باز مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
همان کسانى که این همه آیات و نشانه‏هاى قدرت حق را با چشم خود مى‏بینند، و این همه نعمتهاى الهى را که در آن غرقند مشاهده مى‏کنند باز هم رستاخیز و دادگاه قیامت را که مظهر عدل و حکمت اوست انکار مى‏نمایند.

(آیه 29)- در این جا سرنوشت نهائى تکذیب کنندگان قیامت، و منکران آن دادگاه عدل الهى بیان شده است، بیانى که به راستى انسان را در وحشتى عمیق فرو مى‏برد، و ابعاد فاجعه را روشن مى‏سازد.
مى‏فرماید: در آن روز به آنها گفته مى‏شود: «بى‏درنگ به سوى همان چیزى که پیوسته آن را انکار مى‏کردید بروید»! (انطلقوا الى ما کنتم به تکذبون).
رهسپار شوید به سوى جهنم سوزان که همیشه آن را به باد استهزا مى‏گرفتید به سوى انواع عذابها که با اعمالتان آن را از پیش فراهم ساخته‏اید.

(آیه 30)- سپس به توضیح بیشترى درباره این عذاب پرداخته، مى‏گوید:
«بروید به سوى سایه سه شاخه» دودهاى خفقان بار و آتش زا! (انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب).
شاخه‏اى از بالاسر، و شاخه‏اى از طرف راست، و شاخه‏اى از طرف چپ، و به این ترتیب از هر طرف این دود غلیظ مرگبار آنها را احاطه مى‏کند، و در کام خود فرو مى‏برد.

(آیه 31)- «سایه‏اى که نه آرام بخش است، و نه از شعله‏هاى آتش جلوگیرى مى‏کند» (لا ظلیل و لا یغنى من اللهب). چه این که خود برخاسته از آتش است.

(آیه 32)- سپس در توصیف دیگرى از آن آتش سوزان مى‏افزاید:
«شراره‏هایى از خود پرتاب مى‏کند مانند یک کاخ» (انها ترمى بشرر کالقصر).
نه همچون جرقه‏هاى آتش این دنیا که گاه به اندازه سر سوزنى بیش نیست.

(آیه 33)- در این آیه به توصیف دیگرى از شراره‏ها و جرقه‏هاى این آتش سوزان پرداخته، مى‏فرماید: «گویى (در سرعت و کثرت) همچون شتران زرد رنگى هستند» که به هر سو پراکنده مى‏شوند! (کانه جمالت صفر).
جائى که جرقه‏ها این چنین باشد، پیداست که خود آن آتش سوزان چگونه است؟ و در کنار آن چه عذابهاى دردناک دیگرى قرار گرفته؟

(آیه 34)- بار دیگر در پایان این بخش از آیات، همان هشدار را تکرار کرده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 35)- سپس فصل دیگرى از مشخصات آن روز هولناک را شروع کرده، مى‏افزاید: «امروز، روزى است که سخن نمى‏گویند» و قادر بر دفاع از خویش نیستند (هذا یوم لا ینطقون).
آرى! خداوند در آن روز بر دهان مجرمان و گناهکاران مهر سکوت مى‏زند همان گونه که در آیه 65 سوره یس آمده است: «الیوم نختم على افواههم امروز بر دهانشان مهر مى‏نهیم».

(آیه 36)- سپس مى‏افزاید: «و به آنها اجازه داده نمى‏شود که عذرخواهى کنند» (و لا یؤذن لهم فیعتذرون).
نه اجازه سخن گفتن دارند، و نه عذر خواهى و دفاع از خویشتن، چرا که همه حقایق در آنجا روشن است، و چیزى براى گفتن ندارند، آرى این زبان پشت هم انداز که در دنیا از آزادى خود سوء استفاده کرده، به تکذیب انبیا و استهزاء اولیاء و باطل کردن حق و حق جلوه دادن باطل، مى‏پرداخت در آنجا باید به کیفر آن اعمال قفل شود، و از کار بیفتد، که این خود عذاب و شکنجه دردناکى است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است که: «خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن است که بنده‏اش عذر موجهى داشته باشد و به او اجازه عذرخواهى ندهد، بلکه آنها در حقیقت هیچ عذر موجهى ندارند که مطرح کنند».

(آیه 37)- باز در پایان این مقطع مى‏گوید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 38)- در مقطع دیگر روى سخن را به مجرمان کرده، به عنوان حکایت از صحنه آن روز، مى‏گوید: «امروز همان روز جدائى (حق از باطل) است که همه شما و پیشینیان را در آن جمع کرده‏ایم» (هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین).
امروز همه انسانها را بدون استثنا از اولین گرفته، تا آخرین، همه را براى حسابرسى و فصل خصومت در این عرصه و دادگاه بزرگ گردآورده‏ایم.
آرى! امروز روز جدایى حق از باطل و ظالم از مظلوم است.

(آیه 39)- «اکنون اگر چاره‏اى در برابر من (براى فرار از چنگال مجازات) دارید انجام دهید» (فان کان لکم کید فکیدون).
آیا مى‏توانید از قلمرو حکومت من بگریزید؟ یا توانائى دارید با پرداختن فدیه‏اى آزاد شوید؟ و یا قدرت دارید مأموران حسابرسى را فریب دهید؟
هر کار از دست شما ساخته است انجام دهید، ولى بدانید کارى از شما ساخته نیست.

(آیه 40)- و باز همان جمله تهدیدآمیز و بیدارکننده را تکرار کرده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 41)- مى‏دانیم برنامه قرآن آمیختن انذار به بشارت، و تهدید به تشویق است، و همچنین ذکر سرنوشت مؤمنان در برابر سرنوشت، مجرمان تا با قرینه مقابله مسائل بهتر درک شود.
براساس همین سنّت، قرآن به دنبال بیان مجازاتهاى گوناگون مجرمان در قیامت، اشاره پر معنى و کوتاهى درباره وضع پرهیزکاران در آن روز کرده، مى‏فرماید:
«پرهیزکاران در سایه‏هاى (درختان بهشتى) و در میان چشمه‏ها قرار دارند» (ان المتقین فى ظلال و عیون).

(آیه 42)- سپس مى‏افزاید: «و (آنها) در میان انواع میوه‏ها از آنچه مایل باشند» قرار دارند (و فواکه مما یشتهون).

(آیه 43)- جالب این که آنها در این میهمان سراى الهى به عالیترین وجهى پذیرائى مى‏شوند، همان گونه که در این آیه آمده که به آنها گفته مى‏شود: «بخورید و بنوشید گوارا، اینها در برابر اعمالى است که انجام مى‏دادید»! (کلوا و اشربوا هنیئا بما کنتم تعملون).
تعبیر «بما کنتم تعملون» (در مقابل اعمالى که انجام مى‏دادید) اشاره به این است که این مواهب را بدون حساب به کسى نمى‏دهند، و با ادعا و خیال و پندار به دست نمى‏آید، تنها به وسیله تقوا، اعمال صالح و احسان و نیکوکارى فراهم مى‏شود.
«هنى‏ء» هر چیزى است که مشقتى به دنبال ندارد، و ناراحتى تولید نمى‏کند، و این اشاره به آن است که میوه‏ها و غذاها و نوشابه‏هاى بهشتى، همانند آب و غذاى دنیا نیست که گاه آثار سوئى در بدن مى‏گذارد یا عوارض نامطلوبى به دنبال دارد.

(آیه 44)- در این آیه باز روى این مطلب تکیه مى‏کند که این نعمتها بى‏حساب نیست، مى‏افزاید: «ما این گونه، نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم» (انا کذلک نجزى المحسنین).

(آیه 45)- و در پایان این مقطع باز تکرار مى‏کند: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
واى بر آنها که از تمام این نعمتها و محبتها محروم مى‏شوند، که حسرت این محرومیت آزارش کمتر از آتش سوزان دوزخ نیست؟

(آیه 46)- و از آنجا که یکى از عوامل انکار معاد پرداختن به لذات زود گذر دنیا، و تمایل به آزادى بى‏قید و شرط براى بهره‏گیرى از این لذات است، در این آیه روى سخن را به مجرمان کرده، با لحنى تهدید آمیز مى‏فرماید: «بخورید و بهره گیرید در این مدت کم (از زندگى دنیا و بدانید عذاب الهى در انتظار شماست) چرا که شما مجرمید» (کلوا و تمتعوا قلیلا انکم مجرمون).
جمله «انکم مجرمون» (این تهدید به خاطر آن است که شما مجرمید) نشان مى‏دهد که سرچشمه عذاب الهى جرم و گناه انسان است که از بى‏ایمانى یا اسارت در چنگال شهوات ناشى مى‏شود.

(آیه 47)- سپس این تهدید را بار دیگر با جمله: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» تکمیل مى‏کند (ویل یومئذ للمکذبین).
همانها که به زرق و برق دنیا و لذات و شهوات آن مغرور و فریفته شدند، و عذاب الهى را براى خود خریدند.

(آیه 48)- در این آیه به یکى دیگر از عوامل انحراف و بدبختى و آلودگى آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و (چنان از باده غرور سرمستند) هنگامى که به آنان گفته شود (در برابر پروردگار) رکوع کنید رکوع نمى‏کنند» (و اذا قیل لهم ارکعوا لا یرکعون).
آنها نه فقط از رکوع و سجود ابا دارند بلکه این روح غرور و نخوت در تمامى افکار و زندگیشان منعکس است نه در برابر خدا تسلیمند و نه در برابر دستورات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و نه حقوق مردم را به رسمیت مى‏شناسند.

(آیه 49)- و بعد براى دهمین و آخرین بار در این سوره مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).

(آیه 50)- و در آخرین آیه سوره با لحنى آمیخته از عتاب، و مملوّ از سرزنش، به صورت یک استفهام آمیخته با تعجب مى‏فرماید: اگر آنها به این قرآن- که دلائل صدقش از تمام آیاتش نمایان است، و حقانیتش در تمام تعبیراتش منعکس مى‏باشد- ایمان نمى‏آورند «پس به کدام سخن بعد از آن ایمان مى‏آورند»؟! (فباى حدیث بعده یؤمنون).
کسى که به قرآنى که اگر بر کوهها نازل مى‏شد لرزان و خاشع مى‏شدند و از هم مى‏شکافتند ایمان نیاورد، در برابر هیچ کتاب آسمانى، و هیچ منطق عقلانى تسلیم نخواهد شد، و این نشانه روح عناد و لجاج است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۲
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

580 . صفحه 580





بیست و هشتم تیر:



نفیسه :


(آیه 26)- «و در شبانگاه براى او سجده کن، و مقدار طولانى از شب او را تسبیح گوى» (و من اللیل فاسجد له و سبحه لیلا طویلا).
تا در سایه آن «ذکر» و این «سجده» و «تسبیح» نیروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه کافى براى مبارزه با مشکلات این راه فراهم سازى.
این آیه و آیه قبل در حقیقت بیانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است.
در اینجا باید به این نکته توجه داشت که دستورهاى پنجگانه آیات فوق گرچه به صورت برنامه‏اى براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ذکر شده، ولى در حقیقت سرمشقى است براى همه کسانى که در مسیر رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام برمى‏دارند. آنها باید بدانند بعد از اطمینان و ایمان کامل به هدف و رسالتى که دارند لازم است صبر و استقامت پیشه کنند، و از انبوه مشکلات راه، وحشت نداشته باشند.
و در مرحله بعد باید در برابر وسوسه‏هاى شیاطینى که مصداق آثم و کفورند، و با انواع حیل و تزویر سعى در منحرف ساختن رهبران و پیشوایان مى‏کنند، تا رسالت آنها عقیم ماند، با کمال قدرت مقاومت کنند، نه فریب تطمیع را بخورند و نه واهمه‏اى از تهدید به خود راه دهند.
و در تمام مراحل براى کسب قدرت روحى، و نیروى اراده، عزم راسخه، و تصمیم آهنین، هر صبح و شام به یاد خدا باشند، و پیشانى را بر درگاهش بسایند، مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نیاز با او مدد گیرند که اگر این امور رعایت شود پیروزى حتمى است، و اگر در پاره‏اى از مراحل مصیبت و شکستى رخ دهد در پرتو این اصول مى‏توان آنها را جبران کرد، برنامه زندگى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و دعوت و رسالت او سرمشق مؤثرى براى رهروان این راه است.

(آیه 27)- این یک هشدار است، و انتخاب راه با شماست! در آیات گذشته به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هشدار داده شده که تحت تأثیر افراد «آثم» و «کفور» (مجرم و کافر) هرگز واقع نشود.
در اینجا معرفى بیشترى از آنها کرده، مى‏گوید: «آنها زندگى زود گذر دنیا را دوست دارند، در حالى که روز سختى را در پشت سر خود رها مى‏کنند» و نادیده مى‏گیرند! (ان هؤلاء یحبون العاجلة و یذرون وراءهم یوما ثقیلا).
سنگین از نظر محاسبه، از نظر طول زمان و فضاحت و رسوایى.
افق افکار آنها از خور و خواب و شهوت فراتر نمى‏رود، و آخرین نقطه دید آنها همین لذائذ بى‏قید و شرط مادى است، و عجیب این که مى‏خواهند روح بزرگ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز با همین مقیاس بسنجند.

(آیه 28)- در این آیه به آنها هشدار مى‏دهد که از نیرو و قدرت خود مغرور نشوند که اینها را همه خدا داده، و هر زمان بخواهد بسرعت بازپس مى‏گیرد.
مى‏فرماید: «ما آنها را آفریدیم، و پیوندهاى وجودشان را محکم کردیم (به آنها قوت و قدرت بخشیدیم) و هر زمان بخواهیم جاى آنها را به گروه دیگرى مى‏دهیم» (نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا).
به راستى قرآن در اینجا انگشت روى نقطه حساسى گذارده، و آن پیوندهاى مختلف اجزاى وجود بشر است از عصبهاى کوچک و بزرگ که همچون طنابهاى آهنین عضلات را به یکدیگر مربوط مى‏سازد گرفته، تا رباطها و عضلات مختلف، آن چنان قطعات کوچک و بزرگ استخوان و گوشتهاى اندام انسان را به یکدیگر محکم بسته که از مجموع آنها یک واحد کاملا منسجم- که آماده انجام هرگونه فعالیتى است- ساخته، اما روى هم رفته این جمله کنایه از قدرت و قوت است.
این آیه در ضمن غنا و بى‏نیازى ذات پاک خدا را، از آنها، و از اطاعت و ایمانشان، روشن مى‏سازد، تا بدانند اگر اصرارى براى ایمان آنهاست، در حقیقت لطف و رحمتى است از ناحیه پروردگار.

(آیه 29)- سپس به کل بحثهائى که در این سوره آمده است- که مجموعا یک برنامه جامع سعادت را ارائه مى‏دهد- اشاره کرده، مى‏گوید: «این یک تذکر و یادآورى است، و هرکس بخواهد (با استفاده از آن) راهى به سوى پروردگارش برمى‏گزیند» (ان هذه تذکرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبیلا).
وظیفه ما نشان دادن راه است، نه اجبار بر انتخاب، این شما هستید که باید با عقل و درک خود، حق را از باطل تشخیص دهید، و با اراده و اختیار خود تصمیم بگیرید.
این در حقیقت تأکیدى است بر آنچه در آغاز سوره گذشت که فرمود: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه پذیرا شود و شکر این نعمت را به جا آورد، یا روى گرداند و کفران کند».

(آیه 30)- و از آنجا که ممکن است افراد کوته فکر از تعبیر فوق نوعى تفویض و واگذارى مطلق به بندگان تصور کنند، در این آیه براى نفى این توهّم مى‏افزاید: «و شما هیچ چیز را نمى‏خواهید مگر این که خدا بخواهد» (و ما تشاؤن الا ان یشاء الله).
«چرا که خداوند دانا و حکیم بوده و هست» (ان الله کان علیما حکیما). و این در حقیقت اثبات اصل معروف «الامر بین الامرین» است، از یک سو مى‏فرماید: «خدا راه را نشان داده و انتخاب با شماست» و از سوى دیگر مى‏افزاید:
«انتخاب شما منوط به مشیت الهى است» یعنى شما استقلال کامل ندارید بلکه قدرت و توان و آزادى اراده شما همه به خواست خدا و از ناحیه اوست، و هر زمان اراده کند مى‏تواند این قدرت و آزادى را سلب کند.
به این ترتیب نه «تفویض» و واگذارى کامل است و نه «اجبار» و سلب اختیار، بلکه حقیقتى است دقیق و ظریف در میان این دو یا به تعبیر دیگر: نوعى آزادى وابسته به مشیت الهى است، که هر لحظه بخواهد مى‏تواند آن را باز پس گیرد، تا هم بندگان بتوانند بار تکلیف و مسؤولیت را که رمز تکامل آنهاست بر دوش گیرند و هم خود را بى‏نیاز از خداوند تصور نکنند.
ذیل آیه که مى‏فرماید: (ان الله کان علیما حکیما) نیز ممکن است اشاره به همین معنى باشد چرا که علم و حکمت خدا ایجاب مى‏کند بندگان را در پیمودن راه تکامل آزاد بگذارد، و گرنه تکامل اجبارى و تحمیلى تکامل نیست، به علاوه علم و حکمت او اجازه نمى‏دهد که افرادى را مجبور به کار خیر و افرادى را مجبور به کار شرّ کند، و بعد گروه اول را پاداش دهد، و گروه دوم را مجازات کند.

(آیه 31)- و سرانجام در آخرین آیه این سوره، به سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در یک جمله کوتاه و پر معنى اشاره کرده، مى‏فرماید: خدا «هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) در رحمتش وارد مى‏کند، و براى ظالمان عذاب دردناکى آماده ساخته است» (یدخل من یشاء فى رحمته و الظالمین اعد لهم عذابا الیما).
جالب این که در آغاز آیه مى‏گوید: «هر کس را بخواهد در رحمت خود وارد مى‏کند» ولى در پایان آیه، عذاب را روى ظالمان متمرکز مى‏سازد، و این نشان مى‏دهد که مشیت او بر عذاب به دنبال مشیت انسان بر ظلم و گناه است، و به قرینه مقابله روشن مى‏شود که مشیت او در رحمت نیز به دنبال اراده انسان در ایمان و عمل صالح و اجراى عدل است، و جز این از حکیم نمى‏توان انتظار داشت.


سوره مرسلات سوره هفتاد و هفتم قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 50 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بیشترین مطلبى که در این سوره مطرح شده، مسائل مربوط به قیامت و تهدید و انذار مکذبان و منکران است.
و از امتیازات این سوره این است که آیه «ویل یومئذ للمکذبین واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» ده بار در آن تکرار شده، و هر بار به دنبال مطلب تازه‏اى.
بعد از ذکر سوگندهائى، از قیامت و حوادث سنگین و سخت رستاخیز خبر مى‏دهد.
در مرحله بعد سرگذشت غم‏انگیز اقوام گنهکار پیشین.
و در مرحله سوم گوشه‏اى از ویژگیهاى آفرینش انسان.
و در مرحله چهارم قسمتى از مواهب الهى در زمین.
و در مرحله پنجم قسمتهایى از عذاب تکذیب کنندگان را شرح مى‏دهد.
همچنین در هر مرحله اشاره‏اى به مطلبى بیدارگر و تکان دهنده کرده، و به دنبال آن این آیه را تکرار مى‏کند، و حتى در بخشى از آن به نعمتهاى بهشتى که نصیب پرهیزکاران شده اشاره نموده تا انذار را با بشارت بیامیزد، و تهدید را با تشویق.
و به هرحال این تکرار، تکرار بعضى از آیات را در سوره «الرحمن» تداعى مى‏کند، با این تفاوت که در آنجا سخن از نعمتها بود، و در اینجا غالبا از عذابهاى مکذّبان است.
انتخاب نام «مرسلات» براى این سوره به تناسب نخستین آیه این سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «کسى که این سوره را بخواند خداوند او را با پیامبر آشنا (و همجوار) مى‏سازد».
بدون شک این ثواب و فضیلت از آن کسانى است که بخوانند و بیندیشند و عمل کنند، و لذا در حدیثى آمده است: بعضى از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش عرض کردند: «چه زود آثار پیرى در شما نمایان شده اى رسول خدا»؟! فرمود: «سوره‏هاى هود، واقعه، مرسلات، و عمّ یتسائلون مرا پیر کرده»! قابل توجه این که در تمام این سوره‏ها احوال قیامت و مسائل هول انگیز آن دادگاه بزرگ منعکس است، و همین‏ها بوده که در روح مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اثر گذارده.
بدیهى است تلاوت بدون فکر و تصمیم بر عمل نمى‏تواند چنین اثرى بگذارد.


(آیه 1)- در آغاز این سوره مقدمتا در پنج آیه، پنج سوگند آمده که در تفسیر معنى آنها سخن بسیار است:
مى‏فرماید: «سوگند به فرشتگانى که پى در پى فرستاده مى‏شوند» (و المرسلات عرفا).

(آیه 2)- «و آنها که همچون تندباد حرکت مى‏کنند» (فالعاصفات عصفا).

(آیه 3)- «و سوگند به آنها که (ابرها را) مى‏گسترانند» (و الناشرات نشرا).

(آیه 4)- «و آنها که جدا مى‏کنند» (فالفارقات فرقا).

(آیه 5)- «و سوگند به آنها که آیات بیدارگر (الهى) را (به انبیا) القا مى‏نمایند» (فالملقیات ذکرا).

(آیه 6)- «براى اتمام حجت یا براى انذار» (عذرا او نذرا).
سوگند اول و دوم ناظر به مسأله «بادها و طوفانها» است، و سوگند سوم و چهارم و پنجم ناظر به نشر آیات حق به وسیله «فرشتگان»، و سپس جدا کردن حق از باطل، و بعد القاء ذکر و دستورهاى الهى به پیامبران، به منظور اتمام حجت و انذار است.

(آیه 7)- حال باید دید که این سوگندها براى چه منظورى است؟ در این آیه پرده از روى این معنى برداشته، مى‏گوید: «آنچه به شما (در باره قیامت) وعده داده مى‏شود یقینا واقع شدنى است» (انما توعدون لواقع).
بعث و نشور، ثواب و عقاب، حساب و جزا، همه حق است، و تردیدى در آن نیست.

(آیه 8)- سپس به بیان نشانه‏هاى این روز موعود پرداخته، مى‏فرماید: «در آن هنگام که ستارگان محو و تاریک شوند» (فاذا النجوم طمست).

(آیه 9)- «و (کرات) آسمان از هم بشکافند» (و اذا السماء فرجت).

(آیه 10)- «و در آن زمان که کوهها از جا کنده شوند» (و اذا الجبال نسفت).
اصولا از آیات متعددى در قرآن مجید استفاده مى‏شود که پایان این جهان با یک سلسله حوادث بسیار هول انگیز و کوبنده همراه است، بطورى که نظام آن را بکلى متلاشى مى‏سازد، و جهان آخرت با نظامى نوین جایگزین آن مى‏گردد.

(آیه 11)- و به دنبال آن اشاره‏اى به صحنه رستاخیز کرده، مى‏افزاید:
«و در آن هنگام که براى پیامبران (به منظور اداى شهادت) تعیین وقت شود» (و اذا الرسل اقتت).
همان گونه که در آیه 6 سوره اعراف آمده است: «ما هم از کسانى که رسولان به آنها مبعوث شدند سؤال مى‏کنیم، و هم از رسولان».

(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «براى چه روزى (شهادت این رسولان و گواهى آنها بر امتها) به تأخیر افتاده»؟! (لاى یوم اجلت).

(آیه 13)- «براى روز جدائى» (لیوم الفصل). روز جدائى حق از باطل،جدائى صفوف مؤمنان از کافران، و نیکوکاران از بدکاران، و روز داورى مطلق حق درباره همگان.

(آیه 14)- سپس براى بیان عظمت آن روز مى‏فرماید: «تو چه مى‏دانى روز جدائى چیست»؟ (و ما ادراک ما یوم الفصل).
جائى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با آن علم وسیع و گسترده، و با آن دیده تیزبینى که اسرار غیب را مشاهده مى‏کرد ابعاد عظمت آن روز را به درستى نداند، تکلیف بقیه مردم روشن است.

(آیه 15)- و در این آیه تکذیب کنندگان آن روز را شدیدا مورد تهدید قرار داده، مى‏فرماید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (ویل یومئذ للمکذبین).
«ویل» را بعضى به معنى «هلاکت»، و بعضى به معنى «انواع عذاب» و بعضى آن را به معنى «وادى پر عذابى در جهنم» تفسیر کرده‏اند، این کلمه معمولا در مورد حوادث اسفناک به کار مى‏رود، و در اینجا حکایت از سرنوشت دردناک تکذیب کنندگان در آن روز مى‏کند.
منظور از «مکذبین» در اینجا کسانى است که قیامت را تکذیب مى‏کنند.

(آیه 16)- در این آیات نیز از طرق مختلف به منکران رستاخیز هشدار مى‏دهد، و با بیانات گوناگون، آنها را از خواب سنگین غفلت بیدار مى‏کند.
نخست دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ مى‏برد، و سرزمینهاى بلا دیده اقوام کفار پیشین را به آنها نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «آیا ما اقوام (مجرم) نخستین را (که راه کفر و انکار پیش گرفتند) هلاک نکردیم» (ا لم نهلک الاولین).
آثار آنها نه تنها بر صفحات تاریخ که بر صفحه روى زمین نیز نمایان است.

(آیه 17)- «سپس دیگر (مجرمان) را به دنبال آنها مى‏فرستیم» (ثم نتبعهم الآخرین). چرا که این یک سنّت مستمر است و تبعیض و استثنا برنمى‏دارد، مگر ممکن است گروهى را به جرمى مجازات کند و همان جرم را براى دیگران بپسندد؟!

(آیه 18)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «این گونه ما با مجرمان رفتار مى‏کنیم»(کذلک نفعل بالمجرمین).
این آیه در حقیقت به منزله بیان دلیل بر هلاکت «اقوام اولین» و به دنبال آنها هلاکت «اقوام آخرین» است، چرا که عذابهاى الهى نه جنبه انتقامجوئى دارد، و نه تسویه حساب شخصى است، بلکه تابع اصل استحقاق و مقتضاى حکمت است.



(آیه 19)- و سرانجام نتیجه‏گیرى کرده، مى‏افزاید: «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان» (ویل یومئذ للمکذبین).
«یومئذ» در اینجا اشاره به روز رستاخیز است که مجازات اصلى و مهم آنها مربوط به آن روز است، و این تکرار براى تأکید مطلب است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۱
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

579 . صفحه 579


بیست و هفتم تیر:


نفیسه :


(آیه 6)-این آیه به سرچشمه‏اى که جام شراب طهور (ذکر شده در آیه قبل) از آن پر مى‏شود اشاره کرده، مى‏افزاید: «از چشمه‏اى که بندگان خاص خدا از آن مى‏نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى‏سازند»! (عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا).

آرى! این چشمه شراب طهور چنان در اختیار ابرار و عباد اللّه است که هر جا اراده کنند از همانجا سر بر مى‏آورد، و جالب این که در حدیثى از امام باقر علیه السّلام نقل شده که در توصیف آن فرمود: «این چشمه‏اى است در خانه پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که از آنجا به خانه سایر پیامبران و مؤمنان جارى مى‏شود».
آرى! همان گونه که در دنیا چشمه‏هاى علم و رحمت از خانه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به سوى بندگان خدا و نیکان سرازیر مى‏شود، در آخرت که تجسم بزرگى از این برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همین بیت وحى مى‏جوشد، و شاخه‏هاى آن به خانه‏هاى مؤمنان سرازیر مى‏گردد! و با نوشیدن از این شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مى‏شویند.


(آیه 7)- در آیات بعد به ذکر اعمال و اوصافى که «ابرار» و «عباد اللّه» دارند، پرداخته، با ذکر پنج وصف دلیل استحقاق آنها را نسبت به این همه نعمتهاى بى‏مانند توضیح داده، مى‏فرماید: «آنها به نذر خود وفا مى‏کنند» (یوفون بالنذر).
«و از روزى که شر و عذابش گسترده است بیمناکند» (و یخافون یوما کان شره مستطیرا). ترس آنها از شرّ آن روز بزرگ اشاره به ایمانشان به مسأله معاد، و احساس مسؤولیت شدید در برابر فرمان الهى است.

(آیه 8)- سپس به ذکر سومین عمل شایسته آنها پرداخته، مى‏گوید:
«و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند» (و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا).
اطعام کردن آنها ساده نیست، بلکه توأم با ایثار در هنگام نیاز شدید است، و از سوى دیگر اطعامى است گسترده که انواع نیازمندان را از «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» شامل مى‏شود، و به این ترتیب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است.
ضمنا از آیه فوق به خوبى استفاده مى‏شود که یکى از بهترین اعمال، اطعام محرومین و نیازمندان است، نه تنها نیازمندان مسلمان که اسیران بلاد شرک نیز تحت پوشش این دستور اسلامى قرار گرفته، تا آنجا که اطعام آنها یکى از کارهاى برجسته «ابرار» شمرده شده است.


(آیه 9)- این آیه چهارمین عمل برجسته ابرار را اخلاص مى‏شمرد، و مى‏فرماید: آنها مى‏گویند: «ما شما را تنها به خاطر خدا اطعام مى‏کنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم» (انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا).
این برنامه منحصر به مسأله اطعام نیست که تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاک خداوند است و هیچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدیر و تشکر آنها نیست و اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نیّت است، و گر نه اعمالى که انگیزه‏هاى غیر الهى داشته باشد، هیچ گونه ارزش معنوى و الهى ندارد.

(آیه 10)- و در آخرین توصیف «ابرار» مى‏فرماید: آنها مى‏گویند: «ما از پروردگارمان خائفیم از آن روز که عبوس و سخت است» (انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا).
تعبیر از روز قیامت به روز «عبوس» (سخت) با این که عبوس از صفات انسان است و به کسى مى‏گویند که قیافه‏اش را در هم کشیده، به خاطر تأکید بر وضع وحشتناک آن روز است، یعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلکه گوئى خود آن روز نیز عبوس است.

(آیه 11)- در این آیه، به نتیجه اجمالى اعمال نیک و نیات پاکى که «ابرار» دارند اشاره کرده، مى‏فرماید: به خاطر این عقیده و عمل «خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مى‏دارد و آنها را مى‏پذیرد در حالى که غرق شادى و سرورند» (فوقاهم الله شر ذلک الیوم و لقاهم نضرة و سرورا).
بنابراین، اگر در دنیا به خاطر احساس مسؤولیت از آن روز بیمناک بودند، خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى‏کند.

(آیه 12)- پاداشهاى عظیم بهشتى! بعد از اشاره اجمالى در آیات گذشته به نجات «ابرار و نیکان» از عذابهاى دردناک روز قیامت، و رسیدن آنها به لقاى محبوب، در اینجا به شرح این نعمتهاى بهشتى پرداخته، حداقل پانزده نعمت را در طى این آیات برمى‏شمرد:
نخست از مسکن و لباس این بهشتیان سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: خداوند «در برابر صبرشان بهشت و لباسهاى حریر بهشتى را به آنها پاداش مى‏دهد» (و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا).
نه تنها در این آیه، که در آیات دیگر قرآن نیز به این حقیقت تصریح شده که پاداشهاى قیامت در مقابل صبر و شکیبائى انسان است- صبر در طریق اطاعت، صبر در برابر معصیت، و صبر و استقامت در برابر مشکلات و مصائب.
در آیه 24 سوره رعد مى‏خوانیم، فرشتگان به بهشتیان چنین خوشامد مى‏گویند:
سلام علیکم بما صبرتم درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى که داشتید».

(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: «این در حالى است که در بهشت بر تختهاى زیبا تکیه کرده‏اند نه آفتاب را در آنجا مى‏بینند، و نه سرما را» (متکئین فیها على الارائک لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا).
نه این که خورشید و ماه در آنجا وجود نداشته باشد، بلکه تابش ناراحت کننده خورشید وجود ندارد، با وجود سایه‏هاى درختان بهشتى.
«آلوسى» مفسر معروف اهل سنت در «روح المعانى» در حدیثى از ابن عباس چنین نقل مى‏کند: «هنگامى که بهشتیان در بهشت هستند ناگهان نورى همچون نور آفتاب مشاهده مى‏کنند که صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتیان به رضوان (فرشته مأمور بهشت) مى‏گویند: این نور چیست با این که پروردگار ما فرموده: «در بهشت نه آفتاب را مى‏بینند و نه سرما را»؟
او در پاسخ مى‏گوید: «این نور خورشید و ماه نیست، ولى على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام خندان شده‏اند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است»!

(آیه 14)- در ادامه این نعمتها مى‏افزاید: «و در حالى است که سایه‏هاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده، و چیدن میوه‏هایش بسیار آسان است» (و دانیة علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذلیلا).
نه مشکلى وجود دارد، نه خارى در دست مى‏رود، و نه احتیاج به تلاش و حرکتى براى چیدن میوه‏هاست!

(آیه 15)- در این آیه به توضیح قسمتى از چگونگى پذیرائى از این میهمانان بهشتى خدا و وسائل پذیرائى آنها، و پذیرائى کنندگان پرداخته، مى‏فرماید: «و در گرداگرد آنها ظرفهائى سیمین و قدحهائى بلورین مى‏گردانند» پر از بهترین غذاها و نوشیدنیها (و یطاف علیهم بآنیة من فضة و اکواب کانت قواریرا).

(آیه 16)- «ظرفهاى بلورینى از نقره! که آنها را به اندازه مناسب آماده کرده‏اند» (قواریرا من فضة قدروها تقدیرا).
در این ظرفها انواع غذاهاى بهشتى، و در آن قدحهاى بلورین انواع نوشیدنیهاى لذت بخش و نشاط آفرین، به مقدارى که مى‏خواهند و علاقه دارند موجود است، و خدمتکاران بهشتى پیوسته گرد آنها دور مى‏زنند و به آنها عرضه مى‏کنند.

(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: «و در آنجا از جامهائى سیراب مى‏شوند که لبریز از شراب طهورى آمیخته با زنجبیل است» (و یسقون فیها کأسا کان مزاجها زنجبیلا).
بسیارى از مفسران تصریح کرده‏اند که عرب جاهلى از شرابهائى که آمیخته با زنجیل بود لذت مى‏برد زیرا که تندى مخصوصى به شراب مى‏داد، و قرآن در اینجا از جامهائى سخن مى‏گوید که شراب طهورش با زنجبیل آمیخته است، ولى بدیهى است میان این شراب و آن شراب تفاوت از دنیا تا آخرت است!

(آیه 18)- سپس مى‏افزاید: این جامها «از چشمه‏اى در بهشت که نامش سلسبیل است» پر مى‏شود (عینا فیها تسمى سلسبیلا).
«سلسبیل» نوشیدنى بسیار لذیذى را مى‏گویند که به راحتى در دهان و گلو جارى مى‏شود و کاملا گواراست.

(آیه 19)- سپس از پذیرائى کنندگان این بزم پر سرور که در جوار رحمت حق در بهشت برین برپا مى‏شود سخن به میان آورده، مى‏گوید: «و برگردشان (براى پذیرائى) نوجوانانى جاودانى مى‏گردند که هر گاه آنها را ببینى گمان مى‏کنى مروارید پراکنده‏اند»! (و یطوف علیهم ولدان مخلدون اذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا).
هم خودشان در بهشت جاودانى هستند، و هم طراوت و زیبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى است، و هم پذیرائى کردن آنان.
تعبیر به «لؤلؤا منثورا» (مرواریدهاى پراکنده) اشاره‏اى است به زیبائى و صفا و درخشندگى و جذابیت آنها، و هم حضورشان در همه جاى این بزم الهى و روحانى.

(آیه 20)- و از آنجا که نعمتهاى جهان دیگر به وصف نمى‏آید- هر قدر الفاظ گویا و رسا باشد- در این آیه به صورت سربسته مى‏افزاید: «و هنگامى که آنجا را ببینى نعمتها و ملک عظیمى را مى‏بینى»! (و اذا رأیت ثم رأیت نعیما و ملکا کبیرا).

(آیه 21)- تا اینجا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبیل «مساکن» و «تختها» و «سایه‏ها» و «میوه‏ها» و «نوشیدنیها» و «ظرفها» و «گروه پذیرائى کنندگان» اشاره شد، اکنون نوبت وسائل تزیینى بهشتیان است.
مى‏فرماید: «بر اندام آنها لباسهائى است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیباى ضخیم» (عالیهم ثیاب سندس خضر و استبرق).
سپس مى‏افزاید: «و با دستبندهائى از نقره آراسته‏اند» (و حلوا اساور من فضة).
نقره‏هائى شفاف که همچون بلور مى‏درخشد، و از یاقوت و درّ و مروارید زیباتر است.
و سرانجام در پایان آیه به عنوان آخرین و مهمترین نعمت از این سلسله نعمتها مى‏فرماید: «و پروردگارشان شراب طهور به آنان مى‏نوشاند» (و سقاهم ربهم شرابا طهورا).
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که: این شراب «قلب و جان آنها را از همه چیز جز خداوند پاک مى‏کند».
و از حدیثى که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده استفاده مى‏شود که چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: «جرعه‏اى از این شراب طهور به آنها داده مى‏شود و خدا به وسیله آن قلوب آنها را از حسد (و هرگونه صفات رذیله) پاک مى‏سازد».

(آیه 22)- و در این آیه، آخرین سخن را در این زمینه بیان کرده، مى‏فرماید:
از سوى خدا به آنها گفته مى‏شود: «این پاداش شماست، و سعى و تلاش شما (در طریق اطاعت فرمان حق) مورد قدردانى است» (ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا).
مبادا کسى تصور کند که این مواهب و پاداشهاى عظیم را بى‏حساب مى‏دهند، اینها همه جزاى سعى و عمل و پاداش مجاهدتها و خودسازیها و چشم پوشى از گناه است.

(آیه 23)- پنج دستور مهم براى موفقیت در اجراى حکم خدا آیات این سوره از آغاز تاکنون درباره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخیز او سخن مى‏گفت، در اینجا روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، دستورات مؤکدى براى هدایت انسانها و صبر و مقاومت در این راه به او مى‏دهد، در واقع این آیات راه وصول به آن همه نعمتهاى بى‏مانند را نشان داده است که تنها از طریق تمسک به قرآن و پیروى از رهبرى چون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و الهام گرفتن از دستورات او امکان پذیر است.
نخست مى‏فرماید: «مسلما ما قرآن را بر تو نازل کردیم» (انا نحن نزلنا علیک القرآن تنزیلا).

(آیه 24)- سپس پنج دستور مهم به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد که نخستین آن دعوت به صبر و استقامت است، مى‏فرماید: «سپس در (تبلیغ و اجراى) حکم پروردگارت شکیبا (و با استقامت) باش» (فاصبر لحکم ربک). از مشکلات و موانع راه و کثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده، و همچنان به پیش حرکت کن.
و در دومین دستور، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از هرگونه سازش با منحرفان بر حذر داشته، مى‏گوید: «و از هیچ گنهکار یا کافرى از آنان اطاعت مکن» (و لا تطع منهم آثما او کفورا).
در حقیقت این حکم دوم تأکیدى است بر حکم اول چرا که جمعیت دشمنان تلاش مى‏کردند که از طرق مختلف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در مسیر باطل به سازش بکشانند، چنانکه نقل شده که «عتبة بن ربیعه» و «ولید بن مغیره» به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گفتند: از دعوت خود بازگرد، ما آنقدر ثروت در اختیار تو مى‏گذاریم که راضى شوى، و زیباترین دختران عرب را به همسرى تو در مى‏آوریم، و پیشنهادهاى دیگرى از این قبیل، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان یک رهبر بزرگ راستین باید در برابر این وسوسه‏هاى شیطانى، یا تهدیداتى که بعد از بى‏اثر ماندن این تطمیعات عنوان مى‏شود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسلیم تطمیع گردد، و نه تهدید.

(آیه 25)- ولى از آنجا که صبر و استقامت در برابر هجوم این مشکلات عظیم کار آسانى نیست و پیمودن این راه دو توشه خاصى لازم دارد، در این آیه مى‏افزاید:
«و نام پروردگارت را هر صبح و شام به یادآور» (و اذکر اسم ربک بکرة و اصیلا).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۱
* مسافر
شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ب.ظ

578 . صفحه 578


بیست و ششم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 20)- در اینجا بار دیگر این سوره به ادامه بحثهاى مربوط به معاد باز مى‏گردد، و ویژگیهاى دیگرى را از قیامت، و همچنین علل انکار معاد را بیان مى‏کند.

مى‏فرماید: «چنین نیست که شما مى‏پندارید (و دلایل معاد را کافى نمى‏دانید) بلکه شما این دنیاى زود گذر را دوست دارید» و هوسرانى بى‏قید و شرط را (کلا بل تحبون العاجلة).


(آیه 21)- «و (به همین دلیل) آخرت را رها مى‏کنید» (و تذرون الآخرة).

دلیل اصلى انکار معاد شک در قدرت خداوند و جمع‏آورى «عظام رمیم» و خاکهاى پراکنده نیست، بلکه علاقه شدید شما به دنیا، و شهوات و هوسهاى سرکش سبب مى‏شود که هرگونه مانع و رادعى را از سر راه خود بردارید، و از آنجا که پذیرش معاد و امر و نهى الهى، موانع و محدودیتهاى فراوانى بر سر این راه ایجاد مى‏کند، لذا به انکار اصل مطلب برمى‏خیزید، و آخرت را بکلى رها مى‏سازید.

دو آیه فوق در حقیقت تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت که مى‏فرمود: (بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل ایان یوم القیامة).


(آیه 22)- چهره‏هاى خندان و چهره‏هاى عبوس در صحنه قیامت! سپس به بیان حال مؤمنان نیکوکار، و کافران بدکار، در آن روز پرداخته، چنین مى‏گوید: «در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است» (وجوه یومئذ ناضرة).


(آیه 23)- این از نظر پاداشهاى مادى، و اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مى‏فرماید: «و به پروردگارش مى‏نگرد»! (الى ربها ناظرة).

نگاهى با چشم دل و از طریق شهود باطن، نگاهى که آنها را مجذوب آن ذات بى‏مثال، و آن کمال و جمال مطلق مى‏کند.

پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هنگامى که اهل بهشت وارد بهشت مى‏شوند خداوند مى‏فرماید: چیز دیگرى مى‏خواهید بر شما بیفزایم؟

آنها مى‏گویند: (پروردگارا! همه چیز به ما داده‏اى) آیا روى ما را سفید نکردى؟ آیا ما را وارد بهشت ننمودى؟ و رهائى از آتش نبخشیدى؟

در این هنگام حجابها کنار مى‏رود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مى‏کنند) و در آن حال چیزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نیست».


(آیه 24)- و در نقطه مقابل این گروه مؤمنان «صورتهایى، عبوس و درهم کشیده است» (و وجوه یومئذ باسرة).

آنها وقتى که نشانه‏هاى عذاب را مى‏نگرند، و نامه‏هاى اعمال خویش را خالى از حسنات و مملو از سیئات، مشاهده مى‏کنند، سخت پریشان و محزون و اندوهگین مى‏شوند، و چهره درهم مى‏کشند.


(آیه 25)- «زیرا مى‏داند عذابى در پیش دارد که پشت را درهم مى‏شکند» (تظن ان یفعل بها فاقرة).

این تعبیر کنایه از انواع مجازاتهاى سنگینى است که در دوزخ در انتظار این گروه است، این گروه انتظار عذابهاى کمرشکن را مى‏کشند در حالى که گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اینها بدترین عذاب را دارند، و آنها برترین نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.


(آیه 26)- در ادامه بحثهاى مربوط به جهان دیگر و سرنوشت مؤمنان و کافران، در اینجا سخن از لحظه دردناک مرگ است که دریچه‏اى است به سوى جهان دیگر.

مى‏فرماید: «چنین نیست (که انسان مى‏پندارد، او ایمان نمى‏آورد) تا موقعى که جان به گلوگاهش برسد» (کلا اذا بلغت التراقى).

آن روز است که چشم برزخى او باز مى‏شود، حجابها کنار مى‏رود، نشانه‏هاى عذاب و کیفر را مى‏بیند، و به اعمال خود واقف مى‏شود، و در آن لحظه ایمان مى‏آورد، ولى ایمانى که هرگز مفید به حال او نخواهد بود.


(آیه 27)- در این هنگام اطرافیان او سراسیمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مى‏گردند «و گفته مى‏شود: آیا کسى هست که (این بیمار را از مرگ) نجات دهد»؟(و قیل من راق).

این سخن را از روى عجز و یأس و بیچارگى مى‏گویند، در حالى که مى‏دانند کار از کار گذشته است، و از دست طبیب نیز کارى ساخته نیست.


(آیه 28)- در این آیه به یأس کامل «محتضر» اشاره کرده، مى‏گوید: در این حال او از زندگى بطور مطلق مأیوس شده «و به جدائى از دنیا یقین پیدا کند» (و ظن انه الفراق).


(آیه 29)- «و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم بپیچد» (و التفت الساق بالساق).

این به هم پیچیدگى، یا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است، یا در نتیجه از کار افتادن دست و پا و بر چیده شدن روح، از آنها.

لحظه دردناک مرگ!

از قرآن به خوبى استفاده مى‏شود لحظه مرگ، لحظه سخت و دردناکى است ولى از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که این لحظه بر مؤمنان راستین آسان مى‏گذرد، در حالى که براى افراد بى‏ایمان سخت دردناک است.

از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «مرگ نسبت به مؤمن همچون عطر بسیار خوشبوئى است که آن را مى‏بوید و حالتى شبیه خواب به او دست مى‏دهد، و درد و رنج بکلى از او قطع مى‏شود! و نسبت به کافر مانند گزیدن افعى‏ها و عقرب‏ها و یا شدیدتر از آن است»!


(آیه 30)- در این آیه، مى‏فرماید: «مسیر (همه خلایق) در آن روز به سوى (دادگاه) پروردگار توست» (الى ربک یومئذ المساق).

آرى! همه به سوى او باز مى‏گردند و در دادگاه عدل او حاضر مى‏شوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت.

این آیه هم تأکیدى بر مسأله معاد و رستاخیز عمومى بندگان است، و هم مى‏تواند اشاره‏اى به جهت‏گیرى حرکت تکاملى خلایق به سوى ذات پاک او که ذاتى است بى‏نهایت از هر جهت، بوده باشد.


(آیه 31)- در ادامه بحثهاى مربوط به «مرگ» و نخستین گام در سفر آخرت که در آیات گذشته آمده، در اینجا از خالى بودن دست کافران از توشه این مسافرت سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: « (در آن روز گفته مى‏شود:) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند» (فلا صدق و لا صلى).


(آیه 32)- «بلکه تکذیب کرد و روى گردان شد» (و لکن کذب و تولى).


(آیه 33)- در این آیه مى‏افزاید: «سپس به سوى خانواده خود بازگشت، در حالى که متکبرانه قدم بر مى‏داشت» (ثم ذهب الى اهله یتمطى).

او به گمان این که با بى‏اعتنائى و تکذیب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آیات الهى، پیروزى مهمى به دست آورده، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مى‏آمد تا طبق معمول مسائل افتخار آمیز را که در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو کند، حتى راه رفتن و حرکت اعضاى پیکرش همگى بیانگر این کبر و غرور بود.


(آیه 34)- سپس این گونه افراد بى‏ایمان را مخاطب ساخته، و به عنوان تهدید مى‏گوید: با این اعمال «عذاب الهى براى تو شایسته‏تر است، شایسته‏تر»! (اولى لک فأولى).


(آیه 35)- «سپس عذاب الهى براى تو شایسته‏تر است، شایسته‏تر»! (ثم اولى لک فاولى).

در روایات آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست ابوجهل را گرفت (و طبق بعضى از روایات گریبان او را گرفت) و فرمود: «أولى لک فاولى ثم اولى لک فاولى» ابوجهل گفت: «مرا به چه تهدید مى‏کنى، نه تو مى‏توانى و نه پروردگارت مى‏تواند به من زیانى برساند، من قدرتمندترین افراد این سرزمین هستم»! اینجا بود که همین جمله‏ها بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به صورت آیات قرآنى نازل شد.


(آیه 36)- خدائى که انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفرید ...!

در اینجا به دو استدلال جالب درباره معاد مى‏پردازد که یکى از طریق بیان «هدف آفرینش» و حکمت خداوند است، و دیگرى از طریق بیان «قدرت» او به استناد تحول و تکامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنین.

در مرحله اول مى‏فرماید: «آیا انسان گمان مى‏کند که بى‏هدف رها مى‏شود»؟! (ا یحسب الانسان ان یترک سدى).

منظور از «انسان» در این آیه همان انسانى است که منکر معاد و رستاخیز مى‏باشد، آیه مى‏گوید: او چگونه باور مى‏کند خداوند این جهان پهناور را، با این عظمت، و این همه شگفتیها، براى انسان بیافریند، ولى در آفرینش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مى‏توان باور کرد، که هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفریده شده باشد ولى براى مجموع وجود او هیچ هدفى در کار نباشد.


(آیه 37)- سپس به بیان دلیل دوم پرداخته، مى‏افزاید: «آیا او نطفه‏اى از منى که در رحم ریخته مى‏شود نبود»! (ا لم یک نطفة من منى یمنى).


(آیه 38)- «سپس (این مرحله را پشت سر گذارد) و به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت» (ثم کان علقة فخلق فسوى).


(آیه 39)- باز در این مرحله متوقف نماند «و از او دو زوج مرد و زن آفرید» (فجعل منه الزوجین الذکر و الانثى).


(آیه 40)- آیا کسى که نطفه کوچک و بى‏ارزش را در ظلمتکده رحم مادر، هر روز آفرینش جدیدى مى‏بخشد، و لباس تازه‏اى از حیات زندگى در تن او مى‏کند، و چهره نوینى به او مى‏دهد، تا سرانجام انسان مذکر یا مؤنث کاملى مى‏شود و از مادر متولد مى‏گردد «آیا چنین کسى قادر نیست که مردگان را زنده کند»؟! (ا لیس ذلک بقادر على ان یحیى الموتى).

این بیان در حقیقت در مقابل منکرانى است که در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى‏زدند، و امکان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاک شدن نفى مى‏کردند.



ر

سوره دهر (انسان) هفتاد و ششمین سوره قرآن میباشد.

این سوره در «مدینه» نازل شده و 31 آیه دارد.

محتواى سوره:

این سوره از یک نظر به پنج بخش تقسیم مى‏شود:

در بخش اول از آفرینش انسان و خلقت او از نطفه «امشاج» (مختلط) و سپس هدایت و آزادى اراده او سخن مى‏گوید.

در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نیکان است که شأن نزول خاصى در مورد اهل بیت علیهم السّلام دارد که به آن اشاره خواهد شد.

در بخش سوم: دلائل استحقاق این پاداشها را در جمله‏هایى کوتاه و مؤثر بازگو مى‏کند.

در بخش چهارم به اهمیت قرآن، و طریق اجراى احکام آن، و راه پرفراز و نشیب خودسازى اشاره شده.

و در بخش پنجم سخن از حاکمیت مشیت الهى (در عین مختار بودن انسان) به میان آمده است.

براى این سوره نامهاى متعددى است که مشهورترین آنها سوره «انسان» و سوره «دهر» و سوره «هل اتى» است که هر کدام از آنها از یکى از کلمات اوائل سوره گرفته شده، هر چند در روایاتى که بعدا در فضیلت سوره مى‏خوانیم تنها از «هل اتى» یاد شده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «کسى که سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است».

و در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده که «یکى از پاداشهاى کسى که سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند این است که در قیامت با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خواهد بود».



(آیه 1)- با این که بیشترین بحثهاى این سوره پیرامون قیامت و نعمتهاى بهشتى است، ولى در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینه ساز توجه به قیامت و رستاخیز است، مى‏فرماید: «آیا (چنین نیست که) زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود»! (هل اتى على الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا).

منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل مى‏شود.



(آیه 2)- بعد از این مرحله، نوبت آفرینش انسان، و موجود قابل ذکر شدن است. مى‏فرماید: «ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم، و او را مى‏آزمائیم، (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم» (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا).

آفرینش انسان از «نطفه مخلوط» ممکن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و ترکیب «اسپرم» و «اوول» بوده باشد همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام اجمالا به آن اشاره شده است.

یا اشاره به استعدادهاى مختلفى که در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طریق ژنها و مانند آن وجود دارد، و یا اشاره به اختلاط مواد مختلف ترکیبى نطفه است، چرا که از دهها ماده مختلف تشکیل یافته، و یا اختلاط همه اینها با یکدیگر.

معنى اخیر از همه جامعتر و مناسبتر است.

جمله «نبتلیه» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف و تعهد و مسؤولیت و آزمایش و امتحان» است و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهى» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مى‏کند که در اختیار انسانها قرار داده است.



(آیه 3)- و از آنجا که تکلیف و آزمایش انسان علاوه بر مسأله آگاهى و ابزار شناخت نیاز به دو عامل دیگر یعنى «هدایت» و «اختیار» دارد- این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس» (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا).

«هدایت» در اینجا معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم هدایت «تکوینى» را شامل مى‏شود و هم هدایت «فطرى» و هم «تشریعى» را هر چند سوق آیه بیشتر روى هدایت تشریعى است.



(آیه 4)- در این آیه، اشاره کوتاه و پرمعنائى به سرنوشت کسانى که راه کفر و کفران را مى‏پویند کرده، مى‏فرماید: «ما براى کافران زنجیرها و غلها و شعله‏هاى سوزان آتش آماده کرده‏ایم» (انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا).

ذکر غل و زنجیر، و سپس شعله‏هاى سوزان آتش بیانگر مجازات عظیم این گروه است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده، و عذاب و اسارت در آن جمع است.



(آیه 5)-

شأن نزول:

سندى بزرگ بر فضیلت اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ابن عباس مى‏گوید: «حسن و حسین علیهما السّلام بیمار شدند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با جمعى از یاران به عیادتشان آمدند، و به على علیه السّلام گفتند: اى ابوالحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى‏کردى.

على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و فضه که خادمه آنها بود نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند.

چیزى نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالى که از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على علیه السّلام سه من جو قرض نمود، و فاطمه علیها السّلام یک سوم آن را آرد کرد، و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: «السّلام علیکم اهل بیت محمّد صلّى اللّه علیه و آله سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمین هستم، غذائى به من بدهید».آنها همگى مسکین را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند.

روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى که غذائى را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمى بر در خانه آمد آن روز نیز ایثار کردند و غذاى خود را به او دادند (بار دیگر با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند).

در سومین روز اسیرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى که صبح شد على علیه السّلام دست حسن و حسین علیهما السّلام را گرفته بود و خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را مشاهده کرد دید از شدت گرسنگى مى‏لرزند! فرمود: این حالى را که در شما مى‏بینم براى من بسیار گران است، سپس برخاست و با آنها حرکت کرد هنگامى که وارد خانه فاطمه علیها السّلام شد دید در محراب عبادت ایستاده، در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده، و چشمهایش به گودى نشسته، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ناراحت شد در همین هنگام جبرئیل نازل گشت و گفت اى محمّد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى‏گوید، سپس سوره «هل اتى» را بر او خواند».

بعضى گفته‏اند که از آیه «ان الابرار» تا آیه «کان سعیکم مشکورا» که مجموعا هیجده آیه است در این موقع نازل گشت.

آنچه را در بالا آوردیم نص حدیثى است که با کمى اختصار در «الغدیر» آمده است، و در همان کتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مى‏برد که این حدیث را در کتابهاى خود آورده‏اند.

به این ترتیب روایت فوق از روایاتى است که در میان اهل سنت مشهور بلکه متواتر است.

و اما علماى شیعه همه اتفاق نظر دارند که این هیجده آیه یا مجموع این سوره، در ماجراى فوق نازل شده است و همگى بدون استثناء در کتب تفسیر یا حدیث روایت مربوط به آن را به عنوان یکى از افتخارات و فضائل مهم على علیه السّلام و فاطمه زهرا و فرزندانشان علیهم السّلام آورده‏اند.

تفسیر:

پاداش عظیم ابرار! در آیات گذشته بعد از آن که انسانها را به دو گروه «شاکر» و «کفور» یا شکرگزار و کفران کننده تقسیم کرد، اشاره کوتاهى به مجازات و کیفر سخت کفران کنندگان آمده بود، در اینجا به سراغ پاداشهاى شکرگزاران و ابرار (نیکان و پاکان) مى‏رود، و نکات جالبى در این زمینه یادآورى مى‏کند، نخست مى‏فرماید: «به یقین ابرار (و نیکان) از جامى مى‏نوشند که با عطر خوشى آمیخته است» (ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا).

آیه فوق نشان مى‏دهد که این شراب طهور بهشتى بسیار معطر و خوشبو است که هم ذائقه از آن لذت مى‏برد، و هم شامه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۰
* مسافر
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

577 . صفحه 577


بیست و پنجم تیر : 



نفیسه :



(آیه 48)- و در این آیه، به عاقبت شوم گروه مجرمان اشاره کرده، مى‏گوید: «از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد» و باید در عذاب الهى براى همیشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعین).

نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین، چرا که شفاعت نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه‏ها را بکلى از میان برده‏اند، شفاعت همچون آب زلالى است که بر پاى نهال ضعیفى ریخته مى‏شود، و بدیهى است اگر نهال بکلى مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمى‏کند.

ضمنا این آیه بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید مى‏کند، و پاسخ دندان شکنى است براى آنها که منکر اصل شفاعتند.

همچنین تأکیدى است بر این که شفاعت بى‏قید و شرط نیست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمى‏شود، بلکه عاملى است براى تربیت انسان که حداقل او را به مرحله‏اى که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیاى او بکلى قطع نشود.


(آیه 49)- چنان از حق مى‏گریزند که گورخران از شیر! در ادامه بحثى که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود در اینجا وحشت این گروه معاند و لجوج را از شنیدن سخن حق و هرگونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهى منعکس مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «چرا آنها از تذکر روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذکرة معرضین).


(آیه 50)- «گوئى گور خرانى رمیده‏اند» (کانهم حمر مستنفرة).


(آیه 51)- «که از (مقابل) شیرى فرار کرده‏اند» (فرت من قسورة).

آیه فوق تعبیرى است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گور خر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علّت وحشى بودن گریزان از همه چیز، در حالى که در برابر آنها چیزى جز تذکره (وسیله یادآورى و بیدارى و هوشیارى) قرار ندارد.


(آیه 52)- ولى با این همه نادانى و بى‏خبرى آن چنان پرادعا و متکبرند که «هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى (از سوى خداوند) براى او فرستاده شود»! (بل یرید کل امرى منهم ان یؤتى صحفا منشرة).

این شبیه چیزى است که در آیه 93 سوره اسراء آمده است: «اگر به آسمان نیز بروى ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر آن که نامه‏اى (از سوى خدا) بر ما نازل کنى»!


(آیه 53)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «چنین نیست» که آنها مى‏گویند (کلا).

نازل شدن کتاب آسمانى بر آنها و مطالب دیگرى از این قبیل همه بهانه است.

«آنها از آخرت نمى‏ترسند» (بل لا یخافون الآخرة).

به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازه‏اى به انسان مى‏بخشد، و مى‏تواند افراد بى‏بند و بار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.


(آیه 54)- سپس بار دیگر تأکید مى‏کند: «چنین نیست» (کلا). که آنها درباره قرآن مى‏اندیشند.

«آن (قرآن) یک تذکر و یادآورى است» (انه تذکرة).


(آیه 55)- «هرکس بخواهد از آن پند مى‏گیرد» (فمن شاء ذکره).


(آیه 56)- در عین حال پند گرفتن از آن جز به مشیت و توفیق الهى ممکن نیست «و آنها پند نمى‏گیرند مگر این که خدا بخواهد» (و ما یذکرون الا ان یشاء الله).

یعنى انسان نمى‏تواند راه هدایت را بپوید جز این که به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد.

 تا که از جانب معشوق نباشد کششى

کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد

و در پایان آیه مى‏فرماید: «او اهل تقوا و اهل آمرزش است» (هو اهل التقوى و اهل المغفرة).

شایسته است که از عقاب او بترسند، و از این که چیزى را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است که به آمرزش او امیدوار باشند.

این جمله اشاره‏اى به مقام «خوف» و «رجاء» و «عذاب» و «مغفرت» الهى است. و در حقیقت تعلیلى است براى آیه قبل.این احتمال نیز هست که «تقوا» در اینجا به معنى فاعلى تفسیر شود یعنى خدا، اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبیح و هرگونه کارى که برخلاف حکمت است مى‏پرهیزد. و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خداست و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفى از آن تقواى بى‏انتهاست.

به هر حال این سوره با امر به «انذار» و «تکلیف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پایان مى‏پذیرد.


سوره قیامت هفتاد و پنجمین سوره قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 40 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

همان گونه که از نام سوره پیداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قیامت دور مى‏زند، جز چند آیه که درباره «قرآن مجید» و مکذبین به آن سخن مى‏گوید، و اما بحثهائى که در مورد قیامت در این سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.

1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجیب و بسیار هول انگیزى که در پایان این جهان و آغاز قیامت روى مى‏دهد.

2- مسائل مربوط به وضع حال نیکوکاران و بدکاران در آن روز.

3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

4- بحثهاى مربوط به هدف آفرینش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره قیامت را بخواند من و جبرئیل براى او در روز قیامت گواهى مى‏دهیم که او ایمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشنده‏تر است».

و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قیامت) کند و به آن عمل نماید خداوند این سوره را در قیامت همراه او از قبرش با بهترین چهره بر مى‏انگیزد، و پیوسته به او بشارت مى‏دهد و در صورتش مى‏خندد تا از صراط و میزان بگذرد».

قابل توجه این که آنچه را از قرائن در فضیلت تلاوت سوره‏هاى قرآن در موارد دیگر استفاده مى‏کردیم در اینجا صریحا در متن روایت آمده است زیرا مى‏فرماید:

هر کسى بر آن مداومت کند، و به آن عمل نماید.

بنابراین همه اینها مقدمه عمل کردن و به کار بستن مضمون آن است.



(آیه 1)- سوگند به روز قیامت و وجدان ملامتگر؟

این سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مى‏فرماید: «سوگند به روز قیامت» (لا اقسم بیوم القیامة).


(آیه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). که رستاخیز حق است و همه شما در قیامت برانگیخته مى‏شوید و به سزاى اعمالتان مى‏رسید! در مورد رابطه این دو سوگند با هم باید بگوییم: حقیقت این است که یکى از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمه وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى‏کند، و از این طریق به او پاداش مى‏دهد، و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه مى‏کند، به حدى که گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشى مى‏کند.

وقتى «عالم صغیر» یعنى وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکى دارد، چگونه «عالم کبیر» با آن عظمتش محکمه عدل عظیمى نخواهد داشت؟

و از اینجاست که ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخیز و قیامت» مى‏بریم و نیز از همین جا رابطه جالب این دو سوگند روشن مى‏شود، و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلى است بر سوگند اول.


(آیه 3)- سپس در این آیه به عنوان یک استفهام انکارى مى‏افزاید: «آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد»؟ (ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه).


(آیه 4)- «آرى! قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم» (بلى قادرین على ان نسوى بنانه).

این تعبیر مى‏تواند اشاره لطیفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد که مى‏گویند کمتر انسانى در روى زمین پیدا مى‏شود که خطوط سر انگشت او با دیگرى یکسان باشد.


(آیه 5)- در این آیه به یکى از علل حقیقى انکار معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: انسان شک در معاد ندارد «بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند»! (بل یرید الانسان لیفجر امامه).

او مى‏خواهد از طریق انکار معاد، کسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بیدادگرى و گناه بنماید، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتى براى خود قائل نباشد.


(آیه 6)- و لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «مى‏پرسد قیامت کى خواهد بود»؟! (یسئل ایان یوم القیامة).

آرى! او براى گریز از مسؤولیتها استفهام انکارى درباره وقت قیامت مى‏کند، تا راه را براى فجور خود بگشاید.

«محکمه وجدان»

یا قیامت صغرى! از قرآن مجید به خوبى استفاده مى‏شود که روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:

1- «نفس اماره» یعنى روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت مى‏کند، و شهوات و فجور را در برابر او زینت مى‏بخشد.

2- «نفس لوّامه» که در آیات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بیدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا مى‏کند. و در دامان گناه مى‏افتد اما کمى بعد بیدار مى‏شود و توبه مى‏کند و به مسیر سعادت باز مى‏گردد. این همان چیزى است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» یاد مى‏کنند، در بعضى از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و در بعضى بسیار ضعیف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.

3- «نفس مطمئنه» یعنى روح تکامل یافته‏اى که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواى کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانى لغزش براى او امکان پذیر نیست.

به هرحال این «نفس لوامه» چنانکه گفتیم رستاخیز کوچکى است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل مى‏گردد و به حساب و کتاب او مى‏رسد.

این دادگاه عجیب درونى شباهت عجیبى به دادگاه رستاخیز دارد:

1- قاضى و شاهد و مجرى حکم در حقیقت در اینجا یکى است همانطور که در قیامت چنین است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشکار آگاهى و تو در میان بندگانت قضاوت خواهى کرد» (زمر/ 46).

2- این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى‏پذیرد، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نمى‏شود، و نه شفاعتى پذیرفته مى‏گردد، و نه فدیه و رشوه‏اى، و نه یارى مى‏شوند» (بقره/ 48).

3- محکمه وجدان مهمترین و قطورترین پرونده‏ها را در کوتاهترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهائى را صادر مى‏کند، همانطور که درباره دادگاه رستاخیز نیز مى‏خوانیم: «خداوند حکم مى‏کند و حکم او رد و نقض نمى‏شود و حساب او سریع است» (رعد/ 41).

4- مجازات و کیفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى این جهان، نخستین جرقه‏هایش در اعماق دل و جان افروخته مى‏شود، و از آنجا به بیرون سرایت مى‏کند، نخست روح انسان را مى‏آزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشکار مى‏شود، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «آتش برافروخته الهى که از قلبها زبانه مى‏کشد»! (همزه/ 6 و 7).

5- این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد بلکه معلومات و آگاهیهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع یا بر ضدّ او مى‏پذیرد، همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانکه مى‏فرماید: «چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مى‏دهد» (فصّلت/ 20).

این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زیرا چگونه مى‏توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرار آمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقا حساب و کتاب و دادگاه و محکمه‏اى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.


(آیه 7)- در آیه قبل سخن به سؤالى که منکران رستاخیز درباره قیامت داشتند منتهى شد.

در این آیه، نخست به حوادث قبل از رستاخیز یعنى تحول عظیمى که در دنیا پیدا مى‏شود و نظام آن متلاشى مى‏گردد اشاره کرده، مى‏فرماید: «در آن هنگام که چشمها از شدّت وحشت به گردش درآید» (فاذا برق البصر).


(آیه 8)- «و ماه بى‏نور گردد» (و خسف القمر).


(آیه 9)- «و خورشید و ماه یکجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).

در مورد جمع ماه و خورشید این احتمال وجود دارد که ماه تدریجا تحت تأثیر جاذبه خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مى‏شود، و هر دو بى‏فروغ مى‏گردند.

در آیه 1 سوره تکویر مى‏فرماید: «اذا الشمس کورت هنگامى که خورشید تاریک گردد» و مى‏دانیم نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود ماه نیز تاریک مى‏گردد. در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مى‏رود.


(آیه 10)- به این ترتیب با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مى‏یابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسانها آغاز مى‏گردد «آن روز انسان مى‏گوید: راه فرار کجاست!» (یقول الانسان یومئذ این المفر).

آرى! انسانهاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مى‏کردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مى‏جویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مى‏طلبند.


(آیه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مى‏شود: «هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (کلا لا وزر).



(آیه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربک یومئذ المستقر).



(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: «در آن روز انسان را از تمام کارهائى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مى‏کنند» (ینبؤا الانسان یؤمئذ بما قدم و اخر).

منظور از این دو تعبیر اعمالى است که در حیات خود از پیش فرستاده، یا آثارى که بعد از مرگ از او باقیمانده، اعم از سنت نیک و بد که در میان مردم گذاشته و به آن عمل مى‏کنند و حسنات و سیئاتش به او مى‏رسد، و یا کتاب و نوشته‏ها، و بناهاى خیر و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، که آثارش به او مى‏رسد.

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود: «در آن روز به انسان خبر مى‏دهند آنچه از خیر و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى که از خود به یادگار گذارده، تا کسانى که بعد از او مى‏آیند به آن عمل کنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل کنندگان بر او خواهد بود، بى‏آنکه چیزى از گناه آنان بکاهد، و اگر سنّت خیرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بى‏آنکه چیزى از اجر آنها کاسته شود».



(آیه 14)- در این آیه مى‏افزاید: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مى‏کنند، ولى نیازى به این اعلام نیست، «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصیرة).

و خود و اعضایش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.



(آیه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذیره).

این آیات در حقیقت همان چیزى را مى‏گوید که در آیات دیگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آیه 20 سوره فصّلت که مى‏گوید:

«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند».

بنابراین، در آن دادگاه بزرگ قیامت بهترین گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا که او از همه بهتر از وضع خویشتن آگاه است.

این آیات عالم دنیا را نیز شامل مى‏شود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مى‏دارند.



(آیه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! این آیه و سه آیه بعد از آن به منزله جمله معترضه‏اى است که گاه گوینده در لابه‏لاى سخن خویش مى‏آورد.

خداوند موقتا رشته سخن درباره قیامت و احوال مؤمنان و کافران را رها کرده، و تذکر فشرده‏اى به پیامبرش درباره قرآن مى‏دهد، مى‏فرماید: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن‏] حرکت مده» (لا تحرک به لسانک لتعجل به).

در تفسیر این آیه، تفسیر معروفى است که از ابن عباس در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است، و آن این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عشق و علاقه شدیدى که به دریافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى که پیک وحى، آیات را بر او مى‏خواند، همراه او زبان خود را حرکت مى‏داد و عجله مى‏کرد، خداوند او را نهى فرمود که این کار را مکن، خود ما آن را براى تو جمع مى‏کنیم.



(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: «چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و این کار به وسیله پیک وحى انجام مى‏شود (ان علینا جمعه و قرآنه).



(آیه 18)- «هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).



(آیه 19)- «سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست» (ثم ان علینا بیانه).

بنابراین هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبیین و تفصیل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هیچ وجه نگران مباش، آن کس که این وحى را نازل کرده، در تمام مراحل حافظ آن است.

این آیات در ضمن بیانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحریف و دگرگونى است، چرا که خداوند وعده جمع و تلاوت و تبیین آن را داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

576 . صفحه 576

بیست و چهارم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 18)- مرگ بر او، چه نقشه شومى کشید! در اینجا توضیحات بیشترى پیرامون مردى که خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله برآمد- یعنى ولید بن مغیره مخزومى- آمده است.

مى‏فرماید: «او اندیشه کرد (که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فکر و قدر).


(آیه 19)- سپس براى مذمت او مى‏افزاید: «مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد» (فقتل کیف قدر).


(آیه 20)- و به عنوان تأکید مى‏افزاید: «باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانى خود را براى مبارزه با حق) آماده نمود» (ثم قتل کیف قدر).

و این اشاره به همان چیزى است که در شأن نزول آمد که او مى‏خواست افکار مشرکان را متحد سازد، تا یک زبان، مطلبى را بر ضد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تبلیغ کنند.

این جمله‏ها دلیل بر این است که «ولید» در افکار شیطانى مهارت داشت، آن چنان که فکر و اندیشه‏اش مایه تعجب بود.


(آیه 21)- سپس مى‏افزاید: «سپس نگاهى افکند» (ثم نظر). و ساخته و پرداخته فکر خود را مورد بازرسى مجدد قرار داد تا از استحکام و انسجام لازم و جنبه‏هاى مختلف آن آگاه و مطمئن گردد.


(آیه 22)- «بعد چهره درهم کشید و عجولانه دست به کار شد» (ثم عبس و بسر).


(آیه 23)- «سپس پشت (به حق) کرد و تکبر ورزید» (ثم ادبر و استکبر).


(آیه 24)- «و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پیشینان نیست» (فقال ان هذا الا سحر یؤثر).


(آیه 25)- «این فقط سخن انسان است» و هیچ ارتباطى با وحى آسمانى ندارد! (ان هذا الا قول البشر). و به این ترتیب آخرین سخن خود را بعد از مطالعه مکرّر و تفکر شیطانى و براى مبارزه با قرآن اظهار داشت.


(آیه 26)- و این هم سرنوشت شوم او! در ادامه آیات گذشته که وضع بعضى از سران شرک و سخن او را در نفى و انکار قرآن مجید و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگو مى‏کرد، در اینجا به مجازات وحشتناک او در قیامت اشاره کرده، مى‏فرماید:

 «به زودى او را وارد سقر [- دوزخ‏] مى‏کنم»! (ساصلیه سقر).

 «سقر» به معنى دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب است، سپس به عنوان یکى از نامهاى جهنم انتخاب شده و کرارا در آیات قرآن آمده است.


(آیه 27)- سپس براى بیان عظمت و شدت عذاب دوزخ مى‏گوید: «و تو نمى‏دانى سقر چیست»؟ (و ما ادراک ما سقر).

یعنى به قدرى عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون مى‏باشد، و به فکر هیچ کس نمى‏گنجد، همان گونه که اهمیت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به فکر کسى خطور نمى‏کند.


(آیه 28)- آتشى است که «نه چیزى را باقى مى‏گذارد، و نه چیزى را رها مى‏سازد»! (لا تبقى و لا تذر).

این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که آتش دوزخ بر خلاف آتش دنیا- که گاه در نقطه‏اى از بدن اثر مى‏کند، و نقطه دیگر سالم مى‏ماند، و گاه در جسم اثر مى‏گذارد، و روح از آن در امان مى‏باشد- آتشى است فراگیر که تمامى وجود انسان را در بر مى‏گیرد، و هیچ چیز را رها نمى‏کند.


(آیه 29)- سپس به بیان وصف دیگرى از این آتش سوزان قهر الهى پرداخته، مى‏افزاید: «پوست تن را بکلى دگرگون مى‏کند» (لواحة للبشر).


(آیه 30)- و در این آیه، مى‏فرماید: «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند» (علیها تسعة عشر).

فرشتگانى که قطعا مأمور به ترحم و شفقت و مهربانى نیستند، بلکه مأمور به کیفر و عذاب و خشونتند.کسانى مانند ابوجهل وقتى این آیه را شنیدند از روى استهزا به طایفه قریش گفتند: مادرانتان به عزایتان بنشینند شما گروه عظیمى از شجاعانید آیا هر ده نفر از شما نمى‏تواند یکى از آنها را مغلوب کند.

یکى از افراد زورمند قریش گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مى‏آیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید!


(آیه 31)- این عدد مأموران دوزخ براى چیست؟

همان گونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و مأموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر مى‏کند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهى آن را به باد سخریه گرفتند.

این آیه که طولانى‏ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ داده، مى‏فرماید:

 «مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم» (و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائکة).

فرشتگانى نیرومند، پرقدرت و به تعبیر قرآن «غلاظ» و «شداد» خشن و سختگیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.

سپس مى‏افزاید: «و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معین نکردیم» (و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا).

این آزمایش از دو جهت بود: نخست این که آنها استهزا مى‏کردند که چرا از میان تمام اعداد، عدد نوزده انتخاب شده، در حالى که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت.

از سوى دیگر این تعداد را کم مى‏شمردند، و از روى سخریه مى‏گفتند: ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار مى‏دهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالى که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مأمور هلاکت قوم لوط مى‏شوند و شهرهاى آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو مى‏کنند.

و باز مى‏افزاید: هدف این بود: «تا اهل کتاب [- یهود و نصارى‏] یقین پیدا    کنند» (لیستیقن الذین اوتوا الکتاب).

و از آنجا که آنها ایرادى به این موضوع نکردند معلوم مى‏شود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله افزوده شد.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «و (هدف این بود تا) بر ایمان مؤمنان بیفزاید» (و یزداد الذین آمنوا ایمانا).

و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تأکید باز مى‏گردد، و مجددا روى ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، مى‏گوید: «و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان (در حقانیت قرآن) تردید به خود راه ندهند، و بیمار دلان و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظورى دارد»؟! (و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فى قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلا).

سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگى بهره‏گیرى مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهى بود مى‏افزاید: «این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏سازد، و هرکس را بخواهد هدایت مى‏کند» (کذلک یضل الله من یشاء و یهدى من یشاء).

جمله‏هاى گذشته به خوبى نشان مى‏دهد که این مشیت و اراده الهى در باره هدایت بعضى، و گمراهى بعضى دیگر، بى حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقى جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایتى هستند.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و (به هر حال) لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى‏داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست»! (و ما یعلم جنود ربک الا هو و ما هى الا ذکرى للبشر). بنابراین اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند.

على علیه السّلام در نخستین خطبه نهج البلاغه مى‏فرماید: آنگاه آسمانهاى بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:

گروهى از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمى‏پردازند.

و گروهى دائما در رکوعند و سر از رکوع بر نمى‏دارند.

و گروهى دائما ایستاده‏اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمى‏دهند.

گروهى همواره تسبیح مى‏گویند و خسته نمى‏شوند.

و گروهى دیگر امناى وحى اویند، و زبان او به سوى پیامبران که پیوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.

و جمعى دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.


(آیه 32)- در ادامه بحث با منکران نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و انکار رستاخیز، در اینجا سوگندهاى متعددى یاد کرده، و بر مسأله قیامت و رستاخیز و دوزخ و عذاب آن تأکید مى‏نماید.

مى‏فرماید: «این چنین نیست که آنها تصور مى‏کنند، سوگند به ماه» (کلا و القمر).

ذکر سوگند به «ماه» به خاطر آن است که یکى از آیات بزرگ الهى است، هم از نظر خلقت، و هم گردش منظم، و هم نور و زیبائى، و هم تغییرات تدریجى که خود، تقویم زنده‏اى براى مشخص ساختن روزهاست.


(آیه 33)- سپس مى‏افزاید: «و (سوگند) به شب هنگامى که (دامن برچیند و) پشت کند» (و اللیل اذ ادبر).


(آیه 34)- «و به صبح هنگامى که چهره بگشاید» (و الصبح اذا اسفر).

شب گرچه آرام بخش است و خاموش، و هنگام راز و نیاز عاشقان حق، اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت کند و رو به صبح روشنى پیش رود و آخر سحرگاه باشد، و طلوع صبح از همه زیباتر و دل‏انگیزتر است که هر انسانى را به وجد و نشاط مى‏آورد.

این سوگندهاى سه گانه در ضمن، تناسبى با نور هدایت «قرآن» و پشت کردن ظلمات «شرک» و بت پرستى و دمیدن سپیده صبحگاهان «توحید» دارد.


(آیه 35)- بعد از بیان این سوگندها، به چیزى مى‏پردازد که سوگند به خاطر آن یاد شده، مى‏فرماید: «آن (حوادث هولناک قیامت) از مسائل مهم است» (انها لاحدى الکبر).


(آیه 36)- سپس اضافه مى‏کند: هدف از آفرینش دوزخ هرگز انتقامجوئى نیست، بلکه «هشدار و انذارى است براى انسانها» (نذیرا للبشر).


(آیه 37)- و سرانجام براى تأکید بیشتر مى‏افزاید این انذار مخصوص گروه معینى نیست بلکه: براى همه افراد بشر است «براى کسانى از شما که مى‏خواهند پیش افتند یا عقب بمانند» [- به سوى هدایت و نیکى پیش روند یا نروند]! (لمن شاء منکم ان یتقدم او یتأخر).


(آیه 38)- شما چرا اهل دوزخ شدید؟ در ادامه بحثى که درباره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد، در اینجا مى‏افزاید: «هرکس در گرو اعمال خویش است» (کل نفس بما کسبت رهینة).

گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف اوست، هنگامى که آن را انجام مى‏دهد آزاد مى‏گردد و گر نه در قید اسارت باقى خواهد ماند.


(آیه 39)- و بلافاصله مى‏فرماید: «مگر اصحاب یمین» (الا اصحاب الیمین). که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان مى‏دهند! آنها در پرتو ایمان و عمل صالح، غل و زنجیرهاى اسارت را شکسته‏اند، و بى‏حساب وارد بهشت مى‏شوند.

«اصحاب الیمین» کسانى هستند که داراى ایمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست، و به حکم «ان الحسنات یذهبن السیئات» اعمال نیکشان اعمال بد را مى‏پوشاند، یا بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند و یا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است، همان گونه که در آیه 7 سوره انشقاق آمده است: «اما کسى که نامه اعمالش‏ به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود».

 «قرطبى» مفسر معروف اهل سنت از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل کرده است که فرمود: «ما و شیعیانمان اصحاب الیمین هستیم، و هر کس ما اهل بیت را دشمن دارد در اسارت اعمال خویش است».


(آیه 40)- سپس به گوشه‏اى از شرح حال اصحاب الیمین و گروه مقابل آنها پرداخته، مى‏افزاید: «آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏کنند ...» (فى جنات یتساءلون).


(آیه 41)- «از مجرمان» (عن المجرمین).


(آیه 42)- مى‏گویند: «چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟! (ما سلککم فى سقر).

از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که رابطه میان بهشتیان و دوزخیان بکلى قطع نمى‏گردد، بهشتیان مى‏توانند از عالم خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند، و با آنها به گفتگو پردازند.


(آیه 43)- مجرمان در پاسخ این سؤال به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف مى‏کنند نخست این که: «مى‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم» (قالوا لم نک من المصلین).

اگر نماز مى‏خواندیم نماز ما را به یاد خدا مى‏انداخت، و نهى از فحشاء و منکر مى‏کرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مى‏نمود.


(آیه 44)- دیگر این که: «ما اطعام مستمند نمى‏کردیم» (و لم نک نطعم المسکین).

اطعام مسکین گرچه به معنى غذا دادن به بینوایان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هرگونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مى‏باشد، اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها و منظور از آن «زکات واجب» است چرا که ترک انفاقهاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمى‏شود.


(آیه 45)- دیگر این که: «و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا مى‏شدیم» (و کنا نخوض مع الخائضین).

«خوض در باطل» معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانى مى‏شود که آیات خدا را به باد استهزا مى‏گیرند، تبلیغات ضد اسلامى مى‏کنند، و یا شوخیهاى رکیک دارند، یا گناهانى را که انجام داده‏اند به عنوان افتخار یا تلذذ نقل مى‏کنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولى در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسى است که براى تضعیف دین خدا و استهزاى مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بى‏دینى تشکیل مى‏شود.


(آیه 46)- سپس مى‏افزاید: «و این که ما همواره روز جزا را انکار مى‏کردیم» (و کنا نکذب بیوم الدین).


(آیه 47)- «تا زمانى که مرگ ما فرا رسید» (حتى اتانا الیقین).

روشن است انکار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزشهاى الهى و اخلاقى را متزلزل مى‏سازد، و انسان را براى ارتکاب گناه تشجیع مى‏کند، به هر حال از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که کفار همان گونه که مکلف به اصول دین هستند به فروع دین نیز مکلفند، و نیز نشان مى‏دهد این امور چهارگانه یعنى «نماز» و «زکات» و ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت» اهمیت و نقش فوق العاده‏اى در هدایت و تربیت انسان دارد، و به این ترتیب جهنم جاى نمازگزاران واقعى، و زکات دهندگان، و تارکان باطل، و مؤمنان به قیامت نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر