585 . صفحه 585
دوم مرداد :
نفیسه :
هشتادمین سوره قرآن سوره عبس است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 42 آیه میباشد.
محتواى سوره:
محتواى این سوره را مىتوان در پنج موضوع خلاصه کرد:
1- عتاب شدید خداوند نسبت به کسى که در برابر مرد نابیناى حقیقتجو برخورد مناسبى نداشت.
2- ارزش و اهمیت قرآن مجید.
3- کفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4- بیان گوشهاى از نعمتهاى او در زمینه تغذیه انسان و حیوانات براى تحریک حس شکرگزارى بشر.
5- اشاره به قسمتهاى تکان دهندهاى از حوادث قیامت و سرنوشت مؤمنان و کفار در آن روز بزرگ.
نامگذارى آن به «عبس» به تناسب نخستین آیه سوره است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است:
«کسى که سوره عبس را بخواند روز قیامت در حالى وارد محشر مىشود که صورتش خندان و بشاش است».
(آیه 1)-
شأن نزول:
ده آیه آغاز سوره اجمالا نشان مىدهد که خداوند کسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر این که فرد یا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابیناى حق طلبى مقدم داشته است، اما این شخص مورد عتاب کیست؟ در آن اختلاف نظر است.
مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که:
عدهاى از سران قریش مانند عتبة بن ربیعه، ابوجهل، عباس بن عبدالمطلب، و جمعى دیگر، خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آنها مؤثر شود. در این میان «عبد اللّه بن ام مکتوم» که مرد نابینا و ظاهرا فقیرى بود وارد مجلس شد، و از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تقاضا کرد آیاتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعلیم دهد، و پیوسته سخن خود را تکرار مىکرد و آرام نمىگرفت، زیرا دقیقا متوجه نبود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با چه کسانى مشغول صحبت است.
او آنقدر کلام پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را قطع کرد که حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مبارکش نمایان گشت و در دل گفت: این سران عرب پیش خود مىگویند: پیروان محمد نابینایان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در این هنگام این آیات نازل شد (و در این باره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از این ماجرا «عبد اللّه» را پیوسته گرامى مىداشت.
البته در آیه چیزى که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است وجود ندارد و به فرض که شأن نزول فوق واقعیت داشته باشد این مطلب در حد ترک اولائى بیش نیست و کارى که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمىشود.
تفسیر:
عتاب شدید به خاطر بىاعتنائى به نابیناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آیات گفته شد، به سراغ تفسیر آیات مىرویم، نخست مىفرماید: «چهره درهم کشید، و روى برتافت» (عبس و تولى).
(آیه 2)- «از این که نابینائى به سراغ او آمده بود»! (ان جاءه الاعمى).
(آیه 3)- «تو چه مىدانى شاید او پاکى و تقوا پیشه کند»؟ (و ما یدریک لعله یزکى).
(آیه 4)- «یا (از شنیدن سخنان حق) متذکّر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد» (او یذکر فتنفعه الذکرى).
و اگر صد در صد پاک و با تقوا نشود لااقل از تذکر پند مىگیرد و بیدار مىشود، و این بیدارى در او اجمالا اثر مىگذارد.
(آیه 5)- سپس این عتاب را ادامه داده، مىافزاید: «اما آن کس که توانگر است» (اما من استغنى).
(آیه 6)- «تو به او روى مىآورى»! (فانت له تصدى).
و اصرار به هدایت او دارى در حالى که او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است، غرورى که منشأ طغیان و گردنکشى است.
(آیه 7)- «در حالى که اگر او خود را پاک نسازد چیزى بر تو نیست» (و ما علیک الا یزکى).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است. خواه از آن پند گیرند یا ملال بنابراین به خاطر این گونه افراد نمىتوانى نابیناى حق طلب را نادیده بگیرى، هر چند هدف تو هدایت این گردنکشان باشد.
(آیه 8)- بار دیگر تأکید و عتاب را از سرمىگیرد و همچنان به صورت خطاب مىفرماید: «اما کسى که به سراغ تو مىآید، و (براى هدایت و پاکى) کوشش مىکند» (و اما من جاءک یسعى).
(آیه 9)- «و از خدا ترسان است» (و هو یخشى).
و همین انگیزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقایق بیشترى بشنود و به کار بندد، و خود را پاک و پاکیزه کند.
(آیه 10)- «تو از او غافل مىشوى» و به دیگرى مىپردازى (فانت عنه تلهى).این عتاب و خطاب خواه به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باشد یا غیر او بیانگر این واقعیت مهم است که اسلام و قرآن اهمیت و احترام خاصى براى پویندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است. و به عکس موضعگیرى تند و خشنى در برابر آنها که بر اثر وفور نعمت الهى، مست و مغرور شدهاند دارد.
(آیه 11)- در تعقیب آیات گذشته که در آن سخن از سرزنش کسى آمده بود که نسبت به نابیناى حق طلبى کم توجهى نموده بود، در اینجا به مسأله اهمیت قرآن مجید و مبدأ پاک آن و تأثیرش در نفوس پرداخته، مىفرماید: «هرگز» این کار را تکرار مکن و آن را براى همیشه فراموش نما (کلا).
چرا که «این (قرآن) تذکر و یادآورى است» (انها تذکرة).
این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشرکان و دشمنان اسلام در مورد قرآن که گاه شعرش مىخواندند، و گاه سحر، و گاه نوعى کهانت، قرآن مىگوید: هیچ یک از این نسبتها صحیح نیست، بلکه این آیات وسیلهاى است براى آگاهى و ایمان و دلیل آن در خودش نهفته است.
(آیه 12)- سپس مىافزاید: «و هرکس بخواهد از آن پند مىگیرد» (فمن شاء ذکره).
این تعبیر هم اشارهاى است به این که اکراه و اجبارى در کار نیست، و هم دلیلى است بر آزادى اراده انسان که تا نخواهد و تصمیم بر قبول هدایت نگیرد نمىتواند از آیات قرآن بهره گیرد.
(آیه 13)- سپس مىافزاید: این کلمات بزرگ الهى «در الواح پر ارزشى ثبت است» (فى صحف مکرمة).
تعبیر به «صحف» نشان مىدهد که آیات قرآن قبل از نزول بر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مىآوردند الواحى بسیار گرانقدر و پر ارزش.
(آیه 14)- بعد مىفرماید: این صحائف و الواح «و الاقدر و پاکیزه است»(مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است که دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و یا قادر بر تحریف آن باشند، و پاکتر از آن است که دست ناپاکان آن را آلوده کند، و نیز پاک است از هرگونه تناقض و تضاد و شک و شبهه.
(آیه 15)- از این گذشته، این آیات الهى «به دست سفیرانى است» (بایدى سفرة).
(آیه 16)- سفیرانى «والا مقام و فرمانبردار و نیکوکار» (کرام بررة).
منظور از «سفره» در اینجا فرشتگان الهى است که سفیران وحى یا کاتبان آیات او هستند.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «کسى که حافظ قرآن باشد و به آن عمل کند با سفیران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود».
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در ردیف این «سفره» و همگام آنها هستند، نه این که خود آنها مىباشند و این یک واقعیت است که وقتى این دانشمندان و حافظان، کارى شبیه کار فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند در ردیف آنها قرار مىگیرند.
(آیه 17)- سپس مىافزاید: با وجود این همه اسباب هدایت الهى که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذکرات، نازل شده، باز هم این انسان سرکش و ناسپاس تسلیم حق نمىشود «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اکفره).
(آیه 18)- و از آنجا که سرچشمه سرکشیها و ناسپاسیها غالبا غرور است براى در هم شکستن این غرور در این آیه مىفرماید: خداوند «او را از چه چیز آفریده است»؟ (من اى شىء خلقه).
(آیه 19)- «او را از نطفه ناچیزى آفرید، و سپس اندازهگیرى کرد و موزون ساخت» (من نطفة خلقه فقدره).
دقت در آفرینش انسان از نطفه و اندازهگیرى تمام ابعاد وجودى او،اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش خود بهترین دلیل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
و چه بزرگ است آن خدائى که این موجود ضعیف را این همه قدرت و توانائى بخشید که مىتواند آسمان و زمین و اعماق دریاها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نیروهاى محیط خود را مسخر فرمان خویش سازد.
(آیه 20)- در ادامه همین سخن مىافزاید: «سپس راه را براى او آسان کرد» (ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پایین رحم است، ولى هنگامى که فرمان تولد صادر مىشود ناگهان واژگونه مىگردد سر او به طرف پایین مىآید، و همین موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مىکند.
بعد از تولد نیز در مسیر نموّ و رشد جسمى در دوران کودکى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوى و ایمان، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براى او سهل و آسان ساخته است.
(آیه 21)- سپس به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره کرده، مىفرماید: «بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).
دستور به دفن کردن بدن مردگان (بعد از غسل و کفن و نماز) دستورى است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!
(آیه 22)- بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، مىافزاید: «سپس هرگاه که بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مىکند» (ثم اذا شاء انشره).
(آیه 23)- در این آیه مىفرماید: با این همه مواهب الهى نسبت به انسان، از آن روز که به صورت نطفهاى بىارزش بود تا آن روز که قدم در این دنیا گذارد، و راه خود را به سوى کمال طى کرد و سپس از این دنیا مىرود و در قبر پنهان مىگردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمىکند «چنین نیست که او مىپندارد، او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نکرده است» (کلا لما یقض ما امره).
(آیه 24)- انسان باید به غذاى خود بنگرد! از آنجا که آیات قبل سخن از مسأله معاد مىگفت، و آیات آینده نیز با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مىگوید، به نظر مىرسد که آیات مورد بحث به منزله دلیلى است براى مسأله معاد که از طریق بیان قدرت خداوند بر همه چیز، و همچنین احیاى زمینهاى مرده به وسیله نزول باران- که خود نوعى معاد در عالم گیاهان است- امکان رستاخیز را اثبات مىکند.
در ضمن چون این آیات از انواع غذاهائى که خدا در اختیار انسان و چهارپایان قرار داده سخن مىگوید حس شکرگزارى انسان را بر مىانگیزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مىکند.
نخست مىفرماید: «انسان باید به غذاى خویش (و آفرینش آن) بنگرد» (فلینظر الانسان الى طعامه).
نزدیکترین اشیاء خارجى به انسان غذاى اوست که با یک دگرگونى جزو بافت وجود او مىشود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پیش مىگیرد، و به همین دلیل قرآن از میان تمام موجودات روى مواد غذائى آن هم موادى که از طریق گیاهان و درختان، عاید انسان مىشود تکیه کرده است.
روشن است که منظور از «نگاه کردن» تماشاى ظاهرى نیست، بلکه نگاه به معنى دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذائى، و اجزاء حیاتبخش آن، و تأثیرات شگرفى که در وجود انسان دارد، و سپس اندیشه در خالق آنهاست.
و نیز دقیقا بنگرد که آنها را از چه راهى تهیه کرده، حلال یا حرام؟ مشروع یا نامشروع؟
در بعضى از روایات که از معصومین نقل شده آمده است که منظور از «طعام» در اینجا علم و دانشى است که غذاى روح انسان است، باید بنگرد که آن را از چه کسى گرفته؟
آرى! انسان باید درست بنگرد که سرچشمه اصلى علم و دانش او که غذاى روحانى اوست کجاست مبادا از سرچشمه آلودهاى تغذیه شود و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند.
(آیه 25)- سپس به شرح تفصیلى این مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مىفرماید: «ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم» (انا صببنا الماء صبا).
آرى! آب که مهمترین مایه حیات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مىشود، و مىدانیم تمام نهرها، چشمهها، قناتها و چاههاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مىگیرند.
(آیه 26)- بعد از ذکر موضوع آب که یکى از ارکان مهم رویش گیاهان است، به سراغ رکن مهم دیگر یعنى «زمین» مىرود و مىافزاید: «سپس زمین را از هم شکافتیم» (ثم شققنا الارض شقا).
این شکافتن اشاره به شکافتن زمین به وسیله جوانههاى گیاهان است، و به راستى این یکى از عجائب است که جوانهاى با آن همه نرمى و لطافت خاکهاى سخت را مىشکافد، و گاه در کوهستانها از لابلاى سنگها عبور کرده، سر بیرون مىآورد.
و احتمال دارد منظور از شکافتن زمین خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
به این ترتیب آیه اشاره به یکى از معجزات علمى قرآن است که نشان مىدهد اول بارانها فرو مىبارند، و سپس زمینها شکافته مىشوند و آماده زراعت مىگردند، نه تنها در روزهاى نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد.
(آیه 27)- بعد از ذکر این دو رکن اساسى یعنى «آب» و «خاک» به هشت قسمت از روئیدنیها که از ارکان اساسى غذاى انسان یا حیوانات است اشاره کرده، مىفرماید: «و در آن دانههاى فراوانى رویاندیم» (فانبتنا فیها حبا).دانههاى غذائى که مایه اصلى تغذیه انسان و انواع حیوانات است، دانههایى که اگر یک سال بر اثر خشکسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مىگیرد و انسانها همه در زحمت فرو مىروند.
(آیه 28)- و در مرحله بعد مىافزاید: «و (همچنین) انگور و سبزى بسیار» (و عنبا و قضبا).
ذکر «عنب» (انگور) از میان تمام میوهها به خاطر مواد غذائى و حیاتى فراوانى است که در این میوه نهفته شده و آن را به صورت یک غذاى کامل درآورده است.
توجه داشته باشید که «عنب» هم به «انگور» گفته مىشود و هم به «درخت انگور» و در آیات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اینجا مناسب همان انگور است.
«قضب» در اینجا معنى گستردهاى دارد که هم سبزیهاى خوردنى را شامل مىشود، و هم میوههاى بوتهاى و هم ریشههاى غذائى را.
(آیه 29)- سپس مىافزاید: «و زیتون و نخل فراوان» (و زیتونا و نخلا).
تکیه روى این دو میوه نیز دلیلش روشن است چرا که امروز ثابت شده که هم «زیتون» و هم «خرما» از مهمترین مواد غذائى نیروبخش و مفید و سلامت آفرین است.
(آیه 30)- و در مرحله بعد مىافزاید: «و باغهاى پردرخت» با انواع میوههاى رنگارنگ (و حدائق غلبا).
(آیه 31)- سپس مىافزاید: «و میوه و چراگاه» (و فاکهة و ابا).
«ابّ» به معنى گیاهان خودرو و چراگاهى است که آماده چریدن حیوانات و یا چیدن گیاهان باشد.
در اینجا این سؤال پیش مىآید که در آیات گذشته بعضى از میوهها بالخصوص مطرح شده بود، و در اینجا میوه بطور کلى مطرح شده، و از این گذشته در آیه قبل که سخن از باغها مىگفت ظاهرا نظر به میوههاى باغها داشت، چگونه بار دیگر میوه در اینجا مطرح شده است؟
در پاسخ مىگوئیم: اما این که بعضى از میوهها بالخصوص ذکر شده مانند انگور و زیتون و خرما (به قرینه درخت نخل) به خاطر اهمیت فوق العادهاى است که از میان میوهها دارند، و اما این که چرا «فاکهه» (میوه) جداگانه از «حدائق» (باغها) ذکر شده؟ ممکن است به خاطر این باشد که باغها منافع دیگرى غیر از میوه نیز دارند، منظره زیبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.
از این گذشته برگ بعضى از درختان و ریشه و پوست بعضى دیگر، جزء مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچین و زنجبیل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسیارى از درختان خوراک مناسبى براى حیوانات است و مىدانیم آنچه در آیات فوق آمده، هم خوراک انسان را شامل مىشود، هم خوراک حیوان را.
(آیه 32)- و لذا در این آیه مىافزاید: «تا وسیلهاى براى بهرهگیرى شما و چارپایانتان باشد» (متاعا لکم و لانعامکم).
«متاع» هر چیزى است که انسان از آن متمتع و بهرهمند مىشود.
(آیه 33)- صیحه رستاخیز: بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى، به بیان معاد و گوشهاى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مىپردازد، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانى دارد، و از سوى دیگر وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مسأله معاد.
مىفرماید: «هنگامى که آن صداى مهیب [- صیحه رستاخیز] بیاید» کافران و مجرمان در اندوه عمیقى فرو مىروند (فاذا جاءت الصاخة).
«صاخّه» در اینجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مىباشد و همگان را زنده کرده، به عرصه محشر دعوت مىکند.
(آیه 34)- و لذا بلافاصله بعد از آن مىافزاید: «در آن روز که انسان از برادر خود مىگریزد» (یوم یفر المرء من اخیه).همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز بکلى از او گریزان مىشود.
(آیه 35)- «و (همچنین) از مادر و پدرش» (و امه و ابیه).
(آیه 36)- «و زن و فرزندانش» (و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مىنماید بلکه از آنها فرار مىکند و این نشان مىدهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و علائقش جدا مىکند.
(آیه 37)- در این آیه دلیل این فرار را بیان کرده، مىفرماید: «در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملا به خود مشغول مىسازد» (لکل امرئ منهم یومئذ شأن یغنیه).
در حدیثى آمده است که بعضى از خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مىافتد؟
در پاسخ فرمود: «سه موقف است که هیچ کس در آنها به یاد هیچ کس نمىافتد: اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن مىگذرد یا نه؟ و سپس به هنگامى است که نامههاى اعمال را به دست انسانها مىدهند تا ببیند آن را به دست راستش مىدهند یا دست چپ؟ این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست، نه دوست صمیمى، نه یار مهربان، نه افراد نزدیک، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال مىفرماید: در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است.»
(آیه 38)- سپس به چگونگى حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته، مىگوید: «چهرههائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وجوه یومئذ مسفرة).
(آیه 39)- «خندان و مسرور است» (ضاحکة مستبشرة).
(آیه 40)- «و صورتهائى در آن روز غبار آلود است» (و وجوه یؤمئذ علیها غبرة).
(آیه 41)- «و دود تاریکى آن را پوشانده است» (ترهقها قترة).
(آیه 42)- «آنان همان کافران فاجرند»! (اولئک هم الکفرة الفجرة).
از این آیات به خوبى استفاده مىشود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهرههایشان نمایان مىگردد.
تعبیر به «وجوه» به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزى مىتواند بیانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتیهاى فکرى و روحى و هم ناراحتیهاى جسمانى.
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
معصومه :
میخام بدونم تصور من از ترک اولی و گناه درست هست یا نه.
گناه, شرایط واضخی دارد ک برای تمام انسانها یکسان است, مثلا غیبت چه برای من چه برای شخص پیامبر گناه است(میزان گناه ممکن است متفاوت باشه)
اما ترک اولی بستگی ب مقام معنوی شخص داشته باشه.
ممکنه مثلا خوندن نماز شب برای من یک ثواب بسیار بالا داسته باشه درحالیکه نخوندنش هیچ عقابی نداشته باشه.
اما همین عمل برای رسول واجبه و ترکش عقاب داره.
دربین غیر معصومین هم چنین مسیله ای هست؟
ک مثلا امر خاصی(مثل انفاق) برای من واجب باشه, اما برای کس دیگه ای مستحب؟
اعظم :
درسته فکر میکنم همین باشه
و رعایت نکردن ترتیب در انجام واجبات
که یکی بر دیگری اولویت انجام داشته باشه
من دسترسی به کتاب و نت ندارم ولی فکر میکنم برداشتت درست باشه
ولی
فکر نمی کنم
واجبات برای همه واجبه
تسنیم:
فکر میکنم منظور این دوستمون این نیست که واجباتی که جزو احکام هستند مثلا نماز یومیه برای یکی واجب و برای یکی مستحب باشه
گمونم منظورشون اینه که برخی مستحبات برای اولیا و کسانی که درجات بالاتر ایمان و یقین دارند بصورت واجب درمیاد و برخی مکروهات براشون حرام درنظر گرفته میشه
که اگه منظور این باشه گمونم صدق میکنه
همونطور که اهل سلوک معتقدند مثلا" نماز شب برای کسی که بخواد به مراحل بالای تقوا و تهذیب نفس برسه واجب انگاشته میشه
واجب نه به این معنا که اگه ترک بشه معصیت کرده بلکه به این معنا که درصورت ترک چیزی که میخواد بهش داده نمیشه یا از مقامی که داره نزول میکنه
اعظم:
اون طوری اگه بخوایم حساب کنیم در مراحل سلوک و خودسازی و عرفان
که خیلی پیچیده هم میشه
گاهی هستن عرفایی که حتی خوردن یه ماده غذایی خاص رو چون مطابق هوای نفسشون میدونن از خوردنش امتناع میکنن
تسنیم:
سوال هم در مورد اولیا بود که آیا ترک اولی براشون هست یا نه
که به نظرم هست هرچتد که در مراتب پایینتر از پیامبران باشه
البته ما معتقدیم پیامبر ما و معصومین حتی دچار ترک اولی هم نشدند
انا در مورد اولیا الهی دیگه ترک اولی موجب تنزل از مقام و مرتبه شون میشه
معصومه :
ایا ما معتقدیم ک معصومین ترک اولی هم نداشتند؟؟
پس با تفسیر ایه ای ک من ذیلش سوال کردم تناقض میشه که.
تسنیم:
سوال کنید
تا جایی که من میدونم اینجوریه
منظورم ازمعصومین چهارده معصوم هست
معصومه:
پس ایاتی ازین دست ک گاهی پیامبر را عتاب میکند, چطور تفسیر میشه؟؟
تا حالا من هرجا دیدم, با ترک اولی خووندن اون عمل, از مقام عصمت دفاع شده
تسنیم:
تا جایی که میدونم ترک اولی عملی است کهگرچه معصیت نیست اما باانجام اون، نبی دچار خطایی میشه که به خاطر مورد عتاب قرار میگیره و مقامش پایین میاد
مثلا حضرت یوسف که به خاطر نرفتن به استقبال پدر و پایین نیامدن از اسب، نبوت از فرزندانش برداشته شد و به برادر دیگرش منتقل شد
اما در مورد پیامبر اسلام چنین چیزی نداریم که به خاطر عملشون چیزی از مقام حضرت کم شده باشه
اینهااطلاعات من بود و بیشتر از این نمیدونم. گمونم بهتره سوالتون رو با شخص مطلعی مطرح کنید
اعظم:
من نمی دونم
دوستان اگه چیزی مطالعه کردن بگن
نفیسه :
درمورد سوال دوستمون،نظر به تحقیق مختصری که داشتم ابتدا عین پاسخ استاد حسین انصاریان رو در مورد فرق بین گناه و ترک اولی می آورم:
گناهان را از جهتی می توان به دو دسته تقسیم کرد: مطلق و نسبی. مطلق گناهانی است که از هرکس سرزند، گناه است و در خور مجازات می باشد مانند شرک و کفر و ظلم وتجاوز.
گناه نسبی آن است که گاه بعضی کارهای مباح و یا حتی مستحب شایسته مقام افراد بزرگ نیست و آن ها باید از این گونه اعمال چشم بپوشند و به کار مهم تر بپردازند. در غیر این صورت ترک اولی کرده اند.
خواندن نماز مستحبی یا تشییع جنازه امری مطلوب و پسندیده است ولی جلسةعلمی که در آن معارف الهی بیان می شود، مهم تر از آن دو است. پرداختن به نماز مستحبی که باعث ترک نمودن جلسة علمی گردد، ترک اولی است.
نمازی را که ما می خوانیم قسمتی از آن با حضور قلب و قسمتی بدون حضور قلب است. این گونه نماز شایسته مقام شخصی چون پیامبر و علی(ع) نیست. او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد. اگر غیر این کند حرامی مرتکب شده اما ترک اولی کرده است.
گاهی کاری افردی انجام می دهد،آن کار پسندیده و ارزشمند است و ثواب فراوان دارد اما اگر همان کار را فرد دیگری انجام دهد، نه تنها پسندیده و مطلوب نیست بلکه انجام دهندةآن مستوجب ملامت و سرزنش است مثلاً برای ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضای کمک می شود، شخص کارگری مزد یک یا چند روزش را می بخشد. این عمل نسبت به او ایثار است و دارای ثواب و حسنه می باشد اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها پسندیده نیست بلکه در خور ملامت و مذمت و نکوهش است. با این که کار حرامی نکرده است. بنابراین ترک اولی ترک وانجام ندادن کاری توسط افراد خاصی است که توقع انجام آن عمل از آنان وجود داشت.
اینکه اشاره به نماز شب شب پیامبر شد که ترک اون برای ایشون ترک اولی است.به نظرم چون نماز شب بر پیامبر واجب بوده و ترک آن هم گناه به حساب میامده نه ترک اولی مثل نمازهای واجب یومیه ما یا هر واجب دیگه.اینجا ترک نماز شب پیامبر با عصمت ایشان منافات داره و میدونیم که در صورت انجام ترک اولی توسط معصومین خدشه ای در عصمتشون وارد نمیشه.
در جای دیگه این مطلب رو خوندم که معصومین معصوم از گناهند ولی میبینیم دعاهایی دارند که در آنها استغفار میکنند.در بسیاری از موارد این دعاها نمیتواند تنها جنبه آموزشی و نمایشی داشته باشد بلکه جنبه واقعی آن برتری دارد که بخاطر ترک اولی هایی بوده که ممکنه از آنها سرزده باشه.البته این موضوع در برخی جاها با قاطعیت بیان نشده بود ولی رد هم نشده بود.
صحبت از امور واجب هم شده بود.همانطور که میدونید ،امور واجب دو نوعند کفایی و عینی .واجب کفایی همون موردی هست که دوستمون اشاره کردن بر عده ای واجب و از عده ای سلب وجوب میشه .البته مشخصا نه یه عده ای خاصی بلکه همینکه گروه ای انجامش دادن ،از عهده دیگران ساقط میشه،مثل دفاع از وطن.اما واجب عینی بر همه واجبه به طور یکسان پیامبر و امت هم نداره.
واجبی که ما در موردش صحبت میکنیم اموری هستن که ترک اونها مستوجب توبیخ و عذاب خواهد شد.نه واجبی که به معنای شرط لازم تحقق امری یا حصول مطلبی است.مثل بیماری که برای درمان واجبه درویی رو بخوره.یا همونطور که در پیامها آمده بود: اهل سلوک برای نیل به مقام قرب الهی خوندن نماز شب براشون واجبه.
امیدوارم این مطالب تاحدی کمک کننده بوده باشه و رفع ابهام کرده باشه.
تسنیم :
ممنون خیلی مفید بود
نفیسه :
خواهش میکنم
اعظم :
متشکرم نفیسه جان