قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

577 . صفحه 577


بیست و پنجم تیر : 



نفیسه :



(آیه 48)- و در این آیه، به عاقبت شوم گروه مجرمان اشاره کرده، مى‏گوید: «از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد» و باید در عذاب الهى براى همیشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعین).

نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین، چرا که شفاعت نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه‏ها را بکلى از میان برده‏اند، شفاعت همچون آب زلالى است که بر پاى نهال ضعیفى ریخته مى‏شود، و بدیهى است اگر نهال بکلى مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمى‏کند.

ضمنا این آیه بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید مى‏کند، و پاسخ دندان شکنى است براى آنها که منکر اصل شفاعتند.

همچنین تأکیدى است بر این که شفاعت بى‏قید و شرط نیست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمى‏شود، بلکه عاملى است براى تربیت انسان که حداقل او را به مرحله‏اى که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیاى او بکلى قطع نشود.


(آیه 49)- چنان از حق مى‏گریزند که گورخران از شیر! در ادامه بحثى که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود در اینجا وحشت این گروه معاند و لجوج را از شنیدن سخن حق و هرگونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهى منعکس مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «چرا آنها از تذکر روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذکرة معرضین).


(آیه 50)- «گوئى گور خرانى رمیده‏اند» (کانهم حمر مستنفرة).


(آیه 51)- «که از (مقابل) شیرى فرار کرده‏اند» (فرت من قسورة).

آیه فوق تعبیرى است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گور خر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علّت وحشى بودن گریزان از همه چیز، در حالى که در برابر آنها چیزى جز تذکره (وسیله یادآورى و بیدارى و هوشیارى) قرار ندارد.


(آیه 52)- ولى با این همه نادانى و بى‏خبرى آن چنان پرادعا و متکبرند که «هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى (از سوى خداوند) براى او فرستاده شود»! (بل یرید کل امرى منهم ان یؤتى صحفا منشرة).

این شبیه چیزى است که در آیه 93 سوره اسراء آمده است: «اگر به آسمان نیز بروى ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر آن که نامه‏اى (از سوى خدا) بر ما نازل کنى»!


(آیه 53)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «چنین نیست» که آنها مى‏گویند (کلا).

نازل شدن کتاب آسمانى بر آنها و مطالب دیگرى از این قبیل همه بهانه است.

«آنها از آخرت نمى‏ترسند» (بل لا یخافون الآخرة).

به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازه‏اى به انسان مى‏بخشد، و مى‏تواند افراد بى‏بند و بار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.


(آیه 54)- سپس بار دیگر تأکید مى‏کند: «چنین نیست» (کلا). که آنها درباره قرآن مى‏اندیشند.

«آن (قرآن) یک تذکر و یادآورى است» (انه تذکرة).


(آیه 55)- «هرکس بخواهد از آن پند مى‏گیرد» (فمن شاء ذکره).


(آیه 56)- در عین حال پند گرفتن از آن جز به مشیت و توفیق الهى ممکن نیست «و آنها پند نمى‏گیرند مگر این که خدا بخواهد» (و ما یذکرون الا ان یشاء الله).

یعنى انسان نمى‏تواند راه هدایت را بپوید جز این که به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد.

 تا که از جانب معشوق نباشد کششى

کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد

و در پایان آیه مى‏فرماید: «او اهل تقوا و اهل آمرزش است» (هو اهل التقوى و اهل المغفرة).

شایسته است که از عقاب او بترسند، و از این که چیزى را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است که به آمرزش او امیدوار باشند.

این جمله اشاره‏اى به مقام «خوف» و «رجاء» و «عذاب» و «مغفرت» الهى است. و در حقیقت تعلیلى است براى آیه قبل.این احتمال نیز هست که «تقوا» در اینجا به معنى فاعلى تفسیر شود یعنى خدا، اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبیح و هرگونه کارى که برخلاف حکمت است مى‏پرهیزد. و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خداست و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفى از آن تقواى بى‏انتهاست.

به هر حال این سوره با امر به «انذار» و «تکلیف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پایان مى‏پذیرد.


سوره قیامت هفتاد و پنجمین سوره قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 40 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

همان گونه که از نام سوره پیداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قیامت دور مى‏زند، جز چند آیه که درباره «قرآن مجید» و مکذبین به آن سخن مى‏گوید، و اما بحثهائى که در مورد قیامت در این سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.

1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجیب و بسیار هول انگیزى که در پایان این جهان و آغاز قیامت روى مى‏دهد.

2- مسائل مربوط به وضع حال نیکوکاران و بدکاران در آن روز.

3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

4- بحثهاى مربوط به هدف آفرینش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره قیامت را بخواند من و جبرئیل براى او در روز قیامت گواهى مى‏دهیم که او ایمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشنده‏تر است».

و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قیامت) کند و به آن عمل نماید خداوند این سوره را در قیامت همراه او از قبرش با بهترین چهره بر مى‏انگیزد، و پیوسته به او بشارت مى‏دهد و در صورتش مى‏خندد تا از صراط و میزان بگذرد».

قابل توجه این که آنچه را از قرائن در فضیلت تلاوت سوره‏هاى قرآن در موارد دیگر استفاده مى‏کردیم در اینجا صریحا در متن روایت آمده است زیرا مى‏فرماید:

هر کسى بر آن مداومت کند، و به آن عمل نماید.

بنابراین همه اینها مقدمه عمل کردن و به کار بستن مضمون آن است.



(آیه 1)- سوگند به روز قیامت و وجدان ملامتگر؟

این سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مى‏فرماید: «سوگند به روز قیامت» (لا اقسم بیوم القیامة).


(آیه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). که رستاخیز حق است و همه شما در قیامت برانگیخته مى‏شوید و به سزاى اعمالتان مى‏رسید! در مورد رابطه این دو سوگند با هم باید بگوییم: حقیقت این است که یکى از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمه وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى‏کند، و از این طریق به او پاداش مى‏دهد، و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه مى‏کند، به حدى که گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشى مى‏کند.

وقتى «عالم صغیر» یعنى وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکى دارد، چگونه «عالم کبیر» با آن عظمتش محکمه عدل عظیمى نخواهد داشت؟

و از اینجاست که ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخیز و قیامت» مى‏بریم و نیز از همین جا رابطه جالب این دو سوگند روشن مى‏شود، و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلى است بر سوگند اول.


(آیه 3)- سپس در این آیه به عنوان یک استفهام انکارى مى‏افزاید: «آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد»؟ (ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه).


(آیه 4)- «آرى! قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم» (بلى قادرین على ان نسوى بنانه).

این تعبیر مى‏تواند اشاره لطیفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد که مى‏گویند کمتر انسانى در روى زمین پیدا مى‏شود که خطوط سر انگشت او با دیگرى یکسان باشد.


(آیه 5)- در این آیه به یکى از علل حقیقى انکار معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: انسان شک در معاد ندارد «بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند»! (بل یرید الانسان لیفجر امامه).

او مى‏خواهد از طریق انکار معاد، کسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بیدادگرى و گناه بنماید، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتى براى خود قائل نباشد.


(آیه 6)- و لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «مى‏پرسد قیامت کى خواهد بود»؟! (یسئل ایان یوم القیامة).

آرى! او براى گریز از مسؤولیتها استفهام انکارى درباره وقت قیامت مى‏کند، تا راه را براى فجور خود بگشاید.

«محکمه وجدان»

یا قیامت صغرى! از قرآن مجید به خوبى استفاده مى‏شود که روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:

1- «نفس اماره» یعنى روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت مى‏کند، و شهوات و فجور را در برابر او زینت مى‏بخشد.

2- «نفس لوّامه» که در آیات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بیدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا مى‏کند. و در دامان گناه مى‏افتد اما کمى بعد بیدار مى‏شود و توبه مى‏کند و به مسیر سعادت باز مى‏گردد. این همان چیزى است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» یاد مى‏کنند، در بعضى از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و در بعضى بسیار ضعیف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.

3- «نفس مطمئنه» یعنى روح تکامل یافته‏اى که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواى کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانى لغزش براى او امکان پذیر نیست.

به هرحال این «نفس لوامه» چنانکه گفتیم رستاخیز کوچکى است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل مى‏گردد و به حساب و کتاب او مى‏رسد.

این دادگاه عجیب درونى شباهت عجیبى به دادگاه رستاخیز دارد:

1- قاضى و شاهد و مجرى حکم در حقیقت در اینجا یکى است همانطور که در قیامت چنین است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشکار آگاهى و تو در میان بندگانت قضاوت خواهى کرد» (زمر/ 46).

2- این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى‏پذیرد، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نمى‏شود، و نه شفاعتى پذیرفته مى‏گردد، و نه فدیه و رشوه‏اى، و نه یارى مى‏شوند» (بقره/ 48).

3- محکمه وجدان مهمترین و قطورترین پرونده‏ها را در کوتاهترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهائى را صادر مى‏کند، همانطور که درباره دادگاه رستاخیز نیز مى‏خوانیم: «خداوند حکم مى‏کند و حکم او رد و نقض نمى‏شود و حساب او سریع است» (رعد/ 41).

4- مجازات و کیفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى این جهان، نخستین جرقه‏هایش در اعماق دل و جان افروخته مى‏شود، و از آنجا به بیرون سرایت مى‏کند، نخست روح انسان را مى‏آزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشکار مى‏شود، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «آتش برافروخته الهى که از قلبها زبانه مى‏کشد»! (همزه/ 6 و 7).

5- این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد بلکه معلومات و آگاهیهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع یا بر ضدّ او مى‏پذیرد، همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانکه مى‏فرماید: «چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مى‏دهد» (فصّلت/ 20).

این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زیرا چگونه مى‏توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرار آمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقا حساب و کتاب و دادگاه و محکمه‏اى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.


(آیه 7)- در آیه قبل سخن به سؤالى که منکران رستاخیز درباره قیامت داشتند منتهى شد.

در این آیه، نخست به حوادث قبل از رستاخیز یعنى تحول عظیمى که در دنیا پیدا مى‏شود و نظام آن متلاشى مى‏گردد اشاره کرده، مى‏فرماید: «در آن هنگام که چشمها از شدّت وحشت به گردش درآید» (فاذا برق البصر).


(آیه 8)- «و ماه بى‏نور گردد» (و خسف القمر).


(آیه 9)- «و خورشید و ماه یکجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).

در مورد جمع ماه و خورشید این احتمال وجود دارد که ماه تدریجا تحت تأثیر جاذبه خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مى‏شود، و هر دو بى‏فروغ مى‏گردند.

در آیه 1 سوره تکویر مى‏فرماید: «اذا الشمس کورت هنگامى که خورشید تاریک گردد» و مى‏دانیم نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود ماه نیز تاریک مى‏گردد. در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مى‏رود.


(آیه 10)- به این ترتیب با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مى‏یابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسانها آغاز مى‏گردد «آن روز انسان مى‏گوید: راه فرار کجاست!» (یقول الانسان یومئذ این المفر).

آرى! انسانهاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مى‏کردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مى‏جویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مى‏طلبند.


(آیه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مى‏شود: «هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (کلا لا وزر).



(آیه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربک یومئذ المستقر).



(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: «در آن روز انسان را از تمام کارهائى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مى‏کنند» (ینبؤا الانسان یؤمئذ بما قدم و اخر).

منظور از این دو تعبیر اعمالى است که در حیات خود از پیش فرستاده، یا آثارى که بعد از مرگ از او باقیمانده، اعم از سنت نیک و بد که در میان مردم گذاشته و به آن عمل مى‏کنند و حسنات و سیئاتش به او مى‏رسد، و یا کتاب و نوشته‏ها، و بناهاى خیر و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، که آثارش به او مى‏رسد.

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود: «در آن روز به انسان خبر مى‏دهند آنچه از خیر و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى که از خود به یادگار گذارده، تا کسانى که بعد از او مى‏آیند به آن عمل کنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل کنندگان بر او خواهد بود، بى‏آنکه چیزى از گناه آنان بکاهد، و اگر سنّت خیرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بى‏آنکه چیزى از اجر آنها کاسته شود».



(آیه 14)- در این آیه مى‏افزاید: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مى‏کنند، ولى نیازى به این اعلام نیست، «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصیرة).

و خود و اعضایش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.



(آیه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذیره).

این آیات در حقیقت همان چیزى را مى‏گوید که در آیات دیگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آیه 20 سوره فصّلت که مى‏گوید:

«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند».

بنابراین، در آن دادگاه بزرگ قیامت بهترین گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا که او از همه بهتر از وضع خویشتن آگاه است.

این آیات عالم دنیا را نیز شامل مى‏شود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مى‏دارند.



(آیه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! این آیه و سه آیه بعد از آن به منزله جمله معترضه‏اى است که گاه گوینده در لابه‏لاى سخن خویش مى‏آورد.

خداوند موقتا رشته سخن درباره قیامت و احوال مؤمنان و کافران را رها کرده، و تذکر فشرده‏اى به پیامبرش درباره قرآن مى‏دهد، مى‏فرماید: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن‏] حرکت مده» (لا تحرک به لسانک لتعجل به).

در تفسیر این آیه، تفسیر معروفى است که از ابن عباس در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است، و آن این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عشق و علاقه شدیدى که به دریافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى که پیک وحى، آیات را بر او مى‏خواند، همراه او زبان خود را حرکت مى‏داد و عجله مى‏کرد، خداوند او را نهى فرمود که این کار را مکن، خود ما آن را براى تو جمع مى‏کنیم.



(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: «چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و این کار به وسیله پیک وحى انجام مى‏شود (ان علینا جمعه و قرآنه).



(آیه 18)- «هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).



(آیه 19)- «سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست» (ثم ان علینا بیانه).

بنابراین هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبیین و تفصیل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هیچ وجه نگران مباش، آن کس که این وحى را نازل کرده، در تمام مراحل حافظ آن است.

این آیات در ضمن بیانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحریف و دگرگونى است، چرا که خداوند وعده جمع و تلاوت و تبیین آن را داده است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی