قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره مدثر» ثبت شده است

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

577 . صفحه 577


بیست و پنجم تیر : 



نفیسه :



(آیه 48)- و در این آیه، به عاقبت شوم گروه مجرمان اشاره کرده، مى‏گوید: «از این رو شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد» و باید در عذاب الهى براى همیشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعین).

نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین، چرا که شفاعت نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه‏ها را بکلى از میان برده‏اند، شفاعت همچون آب زلالى است که بر پاى نهال ضعیفى ریخته مى‏شود، و بدیهى است اگر نهال بکلى مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمى‏کند.

ضمنا این آیه بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید مى‏کند، و پاسخ دندان شکنى است براى آنها که منکر اصل شفاعتند.

همچنین تأکیدى است بر این که شفاعت بى‏قید و شرط نیست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمى‏شود، بلکه عاملى است براى تربیت انسان که حداقل او را به مرحله‏اى که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیاى او بکلى قطع نشود.


(آیه 49)- چنان از حق مى‏گریزند که گورخران از شیر! در ادامه بحثى که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود در اینجا وحشت این گروه معاند و لجوج را از شنیدن سخن حق و هرگونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهى منعکس مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «چرا آنها از تذکر روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذکرة معرضین).


(آیه 50)- «گوئى گور خرانى رمیده‏اند» (کانهم حمر مستنفرة).


(آیه 51)- «که از (مقابل) شیرى فرار کرده‏اند» (فرت من قسورة).

آیه فوق تعبیرى است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گور خر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علّت وحشى بودن گریزان از همه چیز، در حالى که در برابر آنها چیزى جز تذکره (وسیله یادآورى و بیدارى و هوشیارى) قرار ندارد.


(آیه 52)- ولى با این همه نادانى و بى‏خبرى آن چنان پرادعا و متکبرند که «هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه‏اى (از سوى خداوند) براى او فرستاده شود»! (بل یرید کل امرى منهم ان یؤتى صحفا منشرة).

این شبیه چیزى است که در آیه 93 سوره اسراء آمده است: «اگر به آسمان نیز بروى ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر آن که نامه‏اى (از سوى خدا) بر ما نازل کنى»!


(آیه 53)- و لذا در این آیه مى‏افزاید: «چنین نیست» که آنها مى‏گویند (کلا).

نازل شدن کتاب آسمانى بر آنها و مطالب دیگرى از این قبیل همه بهانه است.

«آنها از آخرت نمى‏ترسند» (بل لا یخافون الآخرة).

به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازه‏اى به انسان مى‏بخشد، و مى‏تواند افراد بى‏بند و بار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.


(آیه 54)- سپس بار دیگر تأکید مى‏کند: «چنین نیست» (کلا). که آنها درباره قرآن مى‏اندیشند.

«آن (قرآن) یک تذکر و یادآورى است» (انه تذکرة).


(آیه 55)- «هرکس بخواهد از آن پند مى‏گیرد» (فمن شاء ذکره).


(آیه 56)- در عین حال پند گرفتن از آن جز به مشیت و توفیق الهى ممکن نیست «و آنها پند نمى‏گیرند مگر این که خدا بخواهد» (و ما یذکرون الا ان یشاء الله).

یعنى انسان نمى‏تواند راه هدایت را بپوید جز این که به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد.

 تا که از جانب معشوق نباشد کششى

کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد

و در پایان آیه مى‏فرماید: «او اهل تقوا و اهل آمرزش است» (هو اهل التقوى و اهل المغفرة).

شایسته است که از عقاب او بترسند، و از این که چیزى را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است که به آمرزش او امیدوار باشند.

این جمله اشاره‏اى به مقام «خوف» و «رجاء» و «عذاب» و «مغفرت» الهى است. و در حقیقت تعلیلى است براى آیه قبل.این احتمال نیز هست که «تقوا» در اینجا به معنى فاعلى تفسیر شود یعنى خدا، اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبیح و هرگونه کارى که برخلاف حکمت است مى‏پرهیزد. و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خداست و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفى از آن تقواى بى‏انتهاست.

به هر حال این سوره با امر به «انذار» و «تکلیف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پایان مى‏پذیرد.


سوره قیامت هفتاد و پنجمین سوره قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 40 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

همان گونه که از نام سوره پیداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قیامت دور مى‏زند، جز چند آیه که درباره «قرآن مجید» و مکذبین به آن سخن مى‏گوید، و اما بحثهائى که در مورد قیامت در این سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.

1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجیب و بسیار هول انگیزى که در پایان این جهان و آغاز قیامت روى مى‏دهد.

2- مسائل مربوط به وضع حال نیکوکاران و بدکاران در آن روز.

3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

4- بحثهاى مربوط به هدف آفرینش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره قیامت را بخواند من و جبرئیل براى او در روز قیامت گواهى مى‏دهیم که او ایمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشنده‏تر است».

و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قیامت) کند و به آن عمل نماید خداوند این سوره را در قیامت همراه او از قبرش با بهترین چهره بر مى‏انگیزد، و پیوسته به او بشارت مى‏دهد و در صورتش مى‏خندد تا از صراط و میزان بگذرد».

قابل توجه این که آنچه را از قرائن در فضیلت تلاوت سوره‏هاى قرآن در موارد دیگر استفاده مى‏کردیم در اینجا صریحا در متن روایت آمده است زیرا مى‏فرماید:

هر کسى بر آن مداومت کند، و به آن عمل نماید.

بنابراین همه اینها مقدمه عمل کردن و به کار بستن مضمون آن است.



(آیه 1)- سوگند به روز قیامت و وجدان ملامتگر؟

این سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مى‏فرماید: «سوگند به روز قیامت» (لا اقسم بیوم القیامة).


(آیه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). که رستاخیز حق است و همه شما در قیامت برانگیخته مى‏شوید و به سزاى اعمالتان مى‏رسید! در مورد رابطه این دو سوگند با هم باید بگوییم: حقیقت این است که یکى از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمه وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى‏کند، و از این طریق به او پاداش مى‏دهد، و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه مى‏کند، به حدى که گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشى مى‏کند.

وقتى «عالم صغیر» یعنى وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکى دارد، چگونه «عالم کبیر» با آن عظمتش محکمه عدل عظیمى نخواهد داشت؟

و از اینجاست که ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخیز و قیامت» مى‏بریم و نیز از همین جا رابطه جالب این دو سوگند روشن مى‏شود، و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلى است بر سوگند اول.


(آیه 3)- سپس در این آیه به عنوان یک استفهام انکارى مى‏افزاید: «آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد»؟ (ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه).


(آیه 4)- «آرى! قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم» (بلى قادرین على ان نسوى بنانه).

این تعبیر مى‏تواند اشاره لطیفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد که مى‏گویند کمتر انسانى در روى زمین پیدا مى‏شود که خطوط سر انگشت او با دیگرى یکسان باشد.


(آیه 5)- در این آیه به یکى از علل حقیقى انکار معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: انسان شک در معاد ندارد «بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند»! (بل یرید الانسان لیفجر امامه).

او مى‏خواهد از طریق انکار معاد، کسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بیدادگرى و گناه بنماید، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتى براى خود قائل نباشد.


(آیه 6)- و لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «مى‏پرسد قیامت کى خواهد بود»؟! (یسئل ایان یوم القیامة).

آرى! او براى گریز از مسؤولیتها استفهام انکارى درباره وقت قیامت مى‏کند، تا راه را براى فجور خود بگشاید.

«محکمه وجدان»

یا قیامت صغرى! از قرآن مجید به خوبى استفاده مى‏شود که روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:

1- «نفس اماره» یعنى روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت مى‏کند، و شهوات و فجور را در برابر او زینت مى‏بخشد.

2- «نفس لوّامه» که در آیات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بیدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا مى‏کند. و در دامان گناه مى‏افتد اما کمى بعد بیدار مى‏شود و توبه مى‏کند و به مسیر سعادت باز مى‏گردد. این همان چیزى است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» یاد مى‏کنند، در بعضى از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و در بعضى بسیار ضعیف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.

3- «نفس مطمئنه» یعنى روح تکامل یافته‏اى که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواى کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانى لغزش براى او امکان پذیر نیست.

به هرحال این «نفس لوامه» چنانکه گفتیم رستاخیز کوچکى است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل مى‏گردد و به حساب و کتاب او مى‏رسد.

این دادگاه عجیب درونى شباهت عجیبى به دادگاه رستاخیز دارد:

1- قاضى و شاهد و مجرى حکم در حقیقت در اینجا یکى است همانطور که در قیامت چنین است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشکار آگاهى و تو در میان بندگانت قضاوت خواهى کرد» (زمر/ 46).

2- این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمى‏پذیرد، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نمى‏شود، و نه شفاعتى پذیرفته مى‏گردد، و نه فدیه و رشوه‏اى، و نه یارى مى‏شوند» (بقره/ 48).

3- محکمه وجدان مهمترین و قطورترین پرونده‏ها را در کوتاهترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهائى را صادر مى‏کند، همانطور که درباره دادگاه رستاخیز نیز مى‏خوانیم: «خداوند حکم مى‏کند و حکم او رد و نقض نمى‏شود و حساب او سریع است» (رعد/ 41).

4- مجازات و کیفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى این جهان، نخستین جرقه‏هایش در اعماق دل و جان افروخته مى‏شود، و از آنجا به بیرون سرایت مى‏کند، نخست روح انسان را مى‏آزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشکار مى‏شود، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مى‏خوانیم: «آتش برافروخته الهى که از قلبها زبانه مى‏کشد»! (همزه/ 6 و 7).

5- این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد بلکه معلومات و آگاهیهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع یا بر ضدّ او مى‏پذیرد، همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانکه مى‏فرماید: «چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مى‏دهد» (فصّلت/ 20).

این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زیرا چگونه مى‏توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرار آمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقا حساب و کتاب و دادگاه و محکمه‏اى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.


(آیه 7)- در آیه قبل سخن به سؤالى که منکران رستاخیز درباره قیامت داشتند منتهى شد.

در این آیه، نخست به حوادث قبل از رستاخیز یعنى تحول عظیمى که در دنیا پیدا مى‏شود و نظام آن متلاشى مى‏گردد اشاره کرده، مى‏فرماید: «در آن هنگام که چشمها از شدّت وحشت به گردش درآید» (فاذا برق البصر).


(آیه 8)- «و ماه بى‏نور گردد» (و خسف القمر).


(آیه 9)- «و خورشید و ماه یکجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).

در مورد جمع ماه و خورشید این احتمال وجود دارد که ماه تدریجا تحت تأثیر جاذبه خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مى‏شود، و هر دو بى‏فروغ مى‏گردند.

در آیه 1 سوره تکویر مى‏فرماید: «اذا الشمس کورت هنگامى که خورشید تاریک گردد» و مى‏دانیم نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود ماه نیز تاریک مى‏گردد. در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مى‏رود.


(آیه 10)- به این ترتیب با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مى‏یابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسانها آغاز مى‏گردد «آن روز انسان مى‏گوید: راه فرار کجاست!» (یقول الانسان یومئذ این المفر).

آرى! انسانهاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مى‏کردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مى‏جویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مى‏طلبند.


(آیه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مى‏شود: «هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (کلا لا وزر).



(آیه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربک یومئذ المستقر).



(آیه 13)- سپس مى‏افزاید: «در آن روز انسان را از تمام کارهائى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مى‏کنند» (ینبؤا الانسان یؤمئذ بما قدم و اخر).

منظور از این دو تعبیر اعمالى است که در حیات خود از پیش فرستاده، یا آثارى که بعد از مرگ از او باقیمانده، اعم از سنت نیک و بد که در میان مردم گذاشته و به آن عمل مى‏کنند و حسنات و سیئاتش به او مى‏رسد، و یا کتاب و نوشته‏ها، و بناهاى خیر و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، که آثارش به او مى‏رسد.

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود: «در آن روز به انسان خبر مى‏دهند آنچه از خیر و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى که از خود به یادگار گذارده، تا کسانى که بعد از او مى‏آیند به آن عمل کنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل کنندگان بر او خواهد بود، بى‏آنکه چیزى از گناه آنان بکاهد، و اگر سنّت خیرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بى‏آنکه چیزى از اجر آنها کاسته شود».



(آیه 14)- در این آیه مى‏افزاید: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مى‏کنند، ولى نیازى به این اعلام نیست، «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصیرة).

و خود و اعضایش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.



(آیه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذیره).

این آیات در حقیقت همان چیزى را مى‏گوید که در آیات دیگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آیه 20 سوره فصّلت که مى‏گوید:

«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مى‏دادند گواهى مى‏دهند».

بنابراین، در آن دادگاه بزرگ قیامت بهترین گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا که او از همه بهتر از وضع خویشتن آگاه است.

این آیات عالم دنیا را نیز شامل مى‏شود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مى‏دارند.



(آیه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! این آیه و سه آیه بعد از آن به منزله جمله معترضه‏اى است که گاه گوینده در لابه‏لاى سخن خویش مى‏آورد.

خداوند موقتا رشته سخن درباره قیامت و احوال مؤمنان و کافران را رها کرده، و تذکر فشرده‏اى به پیامبرش درباره قرآن مى‏دهد، مى‏فرماید: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن‏] حرکت مده» (لا تحرک به لسانک لتعجل به).

در تفسیر این آیه، تفسیر معروفى است که از ابن عباس در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است، و آن این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عشق و علاقه شدیدى که به دریافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى که پیک وحى، آیات را بر او مى‏خواند، همراه او زبان خود را حرکت مى‏داد و عجله مى‏کرد، خداوند او را نهى فرمود که این کار را مکن، خود ما آن را براى تو جمع مى‏کنیم.



(آیه 17)- سپس مى‏افزاید: «چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و این کار به وسیله پیک وحى انجام مى‏شود (ان علینا جمعه و قرآنه).



(آیه 18)- «هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).



(آیه 19)- «سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست» (ثم ان علینا بیانه).

بنابراین هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبیین و تفصیل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هیچ وجه نگران مباش، آن کس که این وحى را نازل کرده، در تمام مراحل حافظ آن است.

این آیات در ضمن بیانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحریف و دگرگونى است، چرا که خداوند وعده جمع و تلاوت و تبیین آن را داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

576 . صفحه 576

بیست و چهارم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 18)- مرگ بر او، چه نقشه شومى کشید! در اینجا توضیحات بیشترى پیرامون مردى که خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله برآمد- یعنى ولید بن مغیره مخزومى- آمده است.

مى‏فرماید: «او اندیشه کرد (که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فکر و قدر).


(آیه 19)- سپس براى مذمت او مى‏افزاید: «مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد» (فقتل کیف قدر).


(آیه 20)- و به عنوان تأکید مى‏افزاید: «باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانى خود را براى مبارزه با حق) آماده نمود» (ثم قتل کیف قدر).

و این اشاره به همان چیزى است که در شأن نزول آمد که او مى‏خواست افکار مشرکان را متحد سازد، تا یک زبان، مطلبى را بر ضد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تبلیغ کنند.

این جمله‏ها دلیل بر این است که «ولید» در افکار شیطانى مهارت داشت، آن چنان که فکر و اندیشه‏اش مایه تعجب بود.


(آیه 21)- سپس مى‏افزاید: «سپس نگاهى افکند» (ثم نظر). و ساخته و پرداخته فکر خود را مورد بازرسى مجدد قرار داد تا از استحکام و انسجام لازم و جنبه‏هاى مختلف آن آگاه و مطمئن گردد.


(آیه 22)- «بعد چهره درهم کشید و عجولانه دست به کار شد» (ثم عبس و بسر).


(آیه 23)- «سپس پشت (به حق) کرد و تکبر ورزید» (ثم ادبر و استکبر).


(آیه 24)- «و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پیشینان نیست» (فقال ان هذا الا سحر یؤثر).


(آیه 25)- «این فقط سخن انسان است» و هیچ ارتباطى با وحى آسمانى ندارد! (ان هذا الا قول البشر). و به این ترتیب آخرین سخن خود را بعد از مطالعه مکرّر و تفکر شیطانى و براى مبارزه با قرآن اظهار داشت.


(آیه 26)- و این هم سرنوشت شوم او! در ادامه آیات گذشته که وضع بعضى از سران شرک و سخن او را در نفى و انکار قرآن مجید و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگو مى‏کرد، در اینجا به مجازات وحشتناک او در قیامت اشاره کرده، مى‏فرماید:

 «به زودى او را وارد سقر [- دوزخ‏] مى‏کنم»! (ساصلیه سقر).

 «سقر» به معنى دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب است، سپس به عنوان یکى از نامهاى جهنم انتخاب شده و کرارا در آیات قرآن آمده است.


(آیه 27)- سپس براى بیان عظمت و شدت عذاب دوزخ مى‏گوید: «و تو نمى‏دانى سقر چیست»؟ (و ما ادراک ما سقر).

یعنى به قدرى عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون مى‏باشد، و به فکر هیچ کس نمى‏گنجد، همان گونه که اهمیت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به فکر کسى خطور نمى‏کند.


(آیه 28)- آتشى است که «نه چیزى را باقى مى‏گذارد، و نه چیزى را رها مى‏سازد»! (لا تبقى و لا تذر).

این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که آتش دوزخ بر خلاف آتش دنیا- که گاه در نقطه‏اى از بدن اثر مى‏کند، و نقطه دیگر سالم مى‏ماند، و گاه در جسم اثر مى‏گذارد، و روح از آن در امان مى‏باشد- آتشى است فراگیر که تمامى وجود انسان را در بر مى‏گیرد، و هیچ چیز را رها نمى‏کند.


(آیه 29)- سپس به بیان وصف دیگرى از این آتش سوزان قهر الهى پرداخته، مى‏افزاید: «پوست تن را بکلى دگرگون مى‏کند» (لواحة للبشر).


(آیه 30)- و در این آیه، مى‏فرماید: «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند» (علیها تسعة عشر).

فرشتگانى که قطعا مأمور به ترحم و شفقت و مهربانى نیستند، بلکه مأمور به کیفر و عذاب و خشونتند.کسانى مانند ابوجهل وقتى این آیه را شنیدند از روى استهزا به طایفه قریش گفتند: مادرانتان به عزایتان بنشینند شما گروه عظیمى از شجاعانید آیا هر ده نفر از شما نمى‏تواند یکى از آنها را مغلوب کند.

یکى از افراد زورمند قریش گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مى‏آیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید!


(آیه 31)- این عدد مأموران دوزخ براى چیست؟

همان گونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و مأموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر مى‏کند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهى آن را به باد سخریه گرفتند.

این آیه که طولانى‏ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ داده، مى‏فرماید:

 «مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم» (و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائکة).

فرشتگانى نیرومند، پرقدرت و به تعبیر قرآن «غلاظ» و «شداد» خشن و سختگیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.

سپس مى‏افزاید: «و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معین نکردیم» (و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا).

این آزمایش از دو جهت بود: نخست این که آنها استهزا مى‏کردند که چرا از میان تمام اعداد، عدد نوزده انتخاب شده، در حالى که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت.

از سوى دیگر این تعداد را کم مى‏شمردند، و از روى سخریه مى‏گفتند: ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار مى‏دهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالى که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مأمور هلاکت قوم لوط مى‏شوند و شهرهاى آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو مى‏کنند.

و باز مى‏افزاید: هدف این بود: «تا اهل کتاب [- یهود و نصارى‏] یقین پیدا    کنند» (لیستیقن الذین اوتوا الکتاب).

و از آنجا که آنها ایرادى به این موضوع نکردند معلوم مى‏شود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله افزوده شد.

لذا در جمله بعد مى‏افزاید: «و (هدف این بود تا) بر ایمان مؤمنان بیفزاید» (و یزداد الذین آمنوا ایمانا).

و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تأکید باز مى‏گردد، و مجددا روى ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، مى‏گوید: «و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان (در حقانیت قرآن) تردید به خود راه ندهند، و بیمار دلان و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظورى دارد»؟! (و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فى قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلا).

سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگى بهره‏گیرى مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهى بود مى‏افزاید: «این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى‏سازد، و هرکس را بخواهد هدایت مى‏کند» (کذلک یضل الله من یشاء و یهدى من یشاء).

جمله‏هاى گذشته به خوبى نشان مى‏دهد که این مشیت و اراده الهى در باره هدایت بعضى، و گمراهى بعضى دیگر، بى حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقى جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایتى هستند.

و در پایان آیه مى‏فرماید: «و (به هر حال) لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمى‏داند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست»! (و ما یعلم جنود ربک الا هو و ما هى الا ذکرى للبشر). بنابراین اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند.

على علیه السّلام در نخستین خطبه نهج البلاغه مى‏فرماید: آنگاه آسمانهاى بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:

گروهى از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمى‏پردازند.

و گروهى دائما در رکوعند و سر از رکوع بر نمى‏دارند.

و گروهى دائما ایستاده‏اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمى‏دهند.

گروهى همواره تسبیح مى‏گویند و خسته نمى‏شوند.

و گروهى دیگر امناى وحى اویند، و زبان او به سوى پیامبران که پیوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.

و جمعى دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.


(آیه 32)- در ادامه بحث با منکران نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و انکار رستاخیز، در اینجا سوگندهاى متعددى یاد کرده، و بر مسأله قیامت و رستاخیز و دوزخ و عذاب آن تأکید مى‏نماید.

مى‏فرماید: «این چنین نیست که آنها تصور مى‏کنند، سوگند به ماه» (کلا و القمر).

ذکر سوگند به «ماه» به خاطر آن است که یکى از آیات بزرگ الهى است، هم از نظر خلقت، و هم گردش منظم، و هم نور و زیبائى، و هم تغییرات تدریجى که خود، تقویم زنده‏اى براى مشخص ساختن روزهاست.


(آیه 33)- سپس مى‏افزاید: «و (سوگند) به شب هنگامى که (دامن برچیند و) پشت کند» (و اللیل اذ ادبر).


(آیه 34)- «و به صبح هنگامى که چهره بگشاید» (و الصبح اذا اسفر).

شب گرچه آرام بخش است و خاموش، و هنگام راز و نیاز عاشقان حق، اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت کند و رو به صبح روشنى پیش رود و آخر سحرگاه باشد، و طلوع صبح از همه زیباتر و دل‏انگیزتر است که هر انسانى را به وجد و نشاط مى‏آورد.

این سوگندهاى سه گانه در ضمن، تناسبى با نور هدایت «قرآن» و پشت کردن ظلمات «شرک» و بت پرستى و دمیدن سپیده صبحگاهان «توحید» دارد.


(آیه 35)- بعد از بیان این سوگندها، به چیزى مى‏پردازد که سوگند به خاطر آن یاد شده، مى‏فرماید: «آن (حوادث هولناک قیامت) از مسائل مهم است» (انها لاحدى الکبر).


(آیه 36)- سپس اضافه مى‏کند: هدف از آفرینش دوزخ هرگز انتقامجوئى نیست، بلکه «هشدار و انذارى است براى انسانها» (نذیرا للبشر).


(آیه 37)- و سرانجام براى تأکید بیشتر مى‏افزاید این انذار مخصوص گروه معینى نیست بلکه: براى همه افراد بشر است «براى کسانى از شما که مى‏خواهند پیش افتند یا عقب بمانند» [- به سوى هدایت و نیکى پیش روند یا نروند]! (لمن شاء منکم ان یتقدم او یتأخر).


(آیه 38)- شما چرا اهل دوزخ شدید؟ در ادامه بحثى که درباره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد، در اینجا مى‏افزاید: «هرکس در گرو اعمال خویش است» (کل نفس بما کسبت رهینة).

گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف اوست، هنگامى که آن را انجام مى‏دهد آزاد مى‏گردد و گر نه در قید اسارت باقى خواهد ماند.


(آیه 39)- و بلافاصله مى‏فرماید: «مگر اصحاب یمین» (الا اصحاب الیمین). که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان مى‏دهند! آنها در پرتو ایمان و عمل صالح، غل و زنجیرهاى اسارت را شکسته‏اند، و بى‏حساب وارد بهشت مى‏شوند.

«اصحاب الیمین» کسانى هستند که داراى ایمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست، و به حکم «ان الحسنات یذهبن السیئات» اعمال نیکشان اعمال بد را مى‏پوشاند، یا بدون حساب وارد بهشت مى‏شوند و یا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است، همان گونه که در آیه 7 سوره انشقاق آمده است: «اما کسى که نامه اعمالش‏ به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود».

 «قرطبى» مفسر معروف اهل سنت از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل کرده است که فرمود: «ما و شیعیانمان اصحاب الیمین هستیم، و هر کس ما اهل بیت را دشمن دارد در اسارت اعمال خویش است».


(آیه 40)- سپس به گوشه‏اى از شرح حال اصحاب الیمین و گروه مقابل آنها پرداخته، مى‏افزاید: «آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏کنند ...» (فى جنات یتساءلون).


(آیه 41)- «از مجرمان» (عن المجرمین).


(آیه 42)- مى‏گویند: «چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟! (ما سلککم فى سقر).

از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که رابطه میان بهشتیان و دوزخیان بکلى قطع نمى‏گردد، بهشتیان مى‏توانند از عالم خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند، و با آنها به گفتگو پردازند.


(آیه 43)- مجرمان در پاسخ این سؤال به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف مى‏کنند نخست این که: «مى‏گویند: ما از نمازگزاران نبودیم» (قالوا لم نک من المصلین).

اگر نماز مى‏خواندیم نماز ما را به یاد خدا مى‏انداخت، و نهى از فحشاء و منکر مى‏کرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مى‏نمود.


(آیه 44)- دیگر این که: «ما اطعام مستمند نمى‏کردیم» (و لم نک نطعم المسکین).

اطعام مسکین گرچه به معنى غذا دادن به بینوایان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هرگونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مى‏باشد، اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها و منظور از آن «زکات واجب» است چرا که ترک انفاقهاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمى‏شود.


(آیه 45)- دیگر این که: «و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا مى‏شدیم» (و کنا نخوض مع الخائضین).

«خوض در باطل» معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانى مى‏شود که آیات خدا را به باد استهزا مى‏گیرند، تبلیغات ضد اسلامى مى‏کنند، و یا شوخیهاى رکیک دارند، یا گناهانى را که انجام داده‏اند به عنوان افتخار یا تلذذ نقل مى‏کنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولى در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسى است که براى تضعیف دین خدا و استهزاى مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بى‏دینى تشکیل مى‏شود.


(آیه 46)- سپس مى‏افزاید: «و این که ما همواره روز جزا را انکار مى‏کردیم» (و کنا نکذب بیوم الدین).


(آیه 47)- «تا زمانى که مرگ ما فرا رسید» (حتى اتانا الیقین).

روشن است انکار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزشهاى الهى و اخلاقى را متزلزل مى‏سازد، و انسان را براى ارتکاب گناه تشجیع مى‏کند، به هر حال از این آیات به خوبى استفاده مى‏شود که کفار همان گونه که مکلف به اصول دین هستند به فروع دین نیز مکلفند، و نیز نشان مى‏دهد این امور چهارگانه یعنى «نماز» و «زکات» و ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت» اهمیت و نقش فوق العاده‏اى در هدایت و تربیت انسان دارد، و به این ترتیب جهنم جاى نمازگزاران واقعى، و زکات دهندگان، و تارکان باطل، و مؤمنان به قیامت نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

575 . صفحه 575


بیست و سوم تیر : 


نفیسه : 


(آیه 20)- هر چه براى شما امکان دارد قرآن بخوانید! این آیه که طولانى‏ترین آیه این سوره است مشتمل بر مسائل بسیارى است که محتواى آیات گذشته را تکمیل مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «پروردگارت مى‏داند که تو و گروهى از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا مى‏خیزید خداوند شب و روز را اندازه گیرى مى‏کند» (ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک و الله یقدر اللیل و النهار).

اشاره به همان دستورى است که در آغاز سوره به پیامبر داده شده، تنها چیزى که در اینجا اضافه دارد این است که گروهى از مؤمنان نیز در این عبادت شبانه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را همراهى مى‏کردند- به عنوان یک حکم استحبابى و یا احتمالا یک حکم وجوبى زیرا شرائط آغاز اسلام ایجاب مى‏کرد که آنها با تلاوت قرآن که مشتمل بر انواع درسهاى عقیدتى و عملى و اخلاقى است و همچنین عبادات شبانه خود را بسازند و آماده تبلیغ اسلام و دفاع از آن گردند.

ولى از بعضى روایات استفاده مى‏شود جمعى از مسلمانان در نگهداشتن حساب «ثلث» و «نصف» و «دو ثلث» گرفتار اشکال و دردسر مى‏شدند و این امر سبب مى‏شد که گاه تمام شب را بیدار بمانند، و مشغول عبادت باشند، تا آنجا که پاهاى آنها به خاطر قیام شبانه ورم کرد! لذا خداوند این حکم را بر آنها تخفیف داد و فرمود: «او مى‏داند که شما نمى‏توانید مقدار آن را (به دقت) اندازه گیرى کنید (براى عبادت کردن) پس شما را بخشید، اکنون آنچه براى شما میسر است قرآن بخوانید» (علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرؤا ما تیسر من القرآن).

سپس به بیان دلیل دیگرى براى این تخفیف پرداخته، مى‏افزاید: خداوند «مى‏داند به زودى گروهى از شما بیمار مى‏شوند، و گروهى دیگر براى به دست آوردن فضل الهى (و کسب روزى) به سفر مى‏روند، و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مى‏کنند» و از تلاوت قرآن باز مى‏مانند (علم ان سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله و آخرون یقاتلون فى سبیل الله).

«پس به اندازه‏اى که براى شما ممکن است از آن تلاوت کنید» (فاقرؤا ما تیسر منه).

روشن است که ذکر بیمارى، و مسافرتهاى ضرورى، و جهاد فى سبیل اللّه، به عنوان سه مثال براى عذرهاى موجه است، ولى منحصر به اینها نیست، منظور این است چون خداوند مى‏داند شما گرفتار مشکلات مختلف زندگى در روز خواهید شد، و این مانع تداوم آن برنامه سنگین است، به شما تخفیف داده است.

در حقیقت در آغاز اسلام به خاطر وجود شرائطى این تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده، و بعد هم از نظر مقدار و هم از نظر حکم تخفیف داده شده، و به صورت یک حکم استحبابى آن هم به مقدار میسور در آمده است.

البته مهم خوب خواندن و تدبّر و اندیشه در آن است. لذا امام علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام مى‏فرماید: «آن مقدار بخوانید که در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و معنوى باشد».

سپس به چهار دستور دیگر در پایان آیه اشاره کرده، و برنامه خودسازى ارائه شده را به این وسیله تکمیل مى‏کند، مى‏فرماید: «و نماز را بر پا دارید، و زکات را بپردازید و به خدا قرض الحسنه دهید [- در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهاى نیک براى خود از پیش مى‏فرستید نزد خداوند به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت» (و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و اقرضوا الله قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله هو خیرا و اعظم اجرا).

«و از خداوند آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است» (و استغفروا الله ان الله غفور رحیم).

منظور از «نماز» در اینجا نمازهاى واجب پنجگانه و منظور از «زکات» زکات واجب است، منظور از دادن «قرض الحسنه» به خداوند همان انفاقهاى مستحبى است، و این بزرگوارانه‏ترین تعبیرى است که در این زمینه تصور مى‏شود، چرا که مالک تمام ملکها، از کسى که مطلقا چیزى از خود ندارد قرض مى‏طلبد، تا از این طریق او را تشویق به انفاق و ایثار و کسب فضیلت این عمل خیر کند، و از این طریق تربیت شود و تکامل یابد.

ذکر «استغفار» در پایان این دستورات ممکن است اشاره به این باشد که مبادا با انجام این طاعات خود را انسان کاملى بدانید و به اصطلاح طلبکار تصور کنید، بلکه همواره باید خود را مقصر بشمرید، و عذر به درگاه خدا آورید، «ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد».



سوره مدّثّر سوره هفتاد و چهارم قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 56 آیه مى‏باشد.

محتواى سوره:

سوره «مدثر» نخستین سوره‏اى است که بعد از دعوت آشکار بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شد و طبیعت سوره‏هاى مکّى که دعوت به مبدأ و معاد و مبارزه با شرک، و انذار و تهدید مخالفان به عذاب الهى است در این سوره کاملا منعکس است، و بحثهاى این سوره روى هم رفته بر هفت محور دور مى‏زند:

1- دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به قیام و انذار و ابلاغ آشکار و صبر و استقامت در این طریق، و تحصیل آمادگیهاى لازم براى این کار.

2- اشاره به رستاخیز، و صفات دوزخیان، همانها که به مقابله با قرآن برخاسته، و به استهزاى حق پرداختند.

3- قسمتى از ویژگیهاى دوزخ توأم با انذار کافران.

4- تأکید بر امر رستاخیز از طریق سوگندهاى مکرر.

5- ارتباط سرنوشت هر انسانى با اعمال او، و نفى هرگونه افکار غیر منطقى در این زمینه.

6- قسمتى از ویژگیهاى بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت هر کدام از آنها.

7- چگونگى فرار افراد جاهل و بى‏خبر و مغرور و خودخواه از حق.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «کسى که سوره مدّثّر را در نماز فریضه بخواند بر خداوند حق است که او را همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در جوار و درجه او قرار دهد و در زندگى دنیا بدبختى و رنج دامنش را هرگز نگیرد».

بدیهى است چنین نتائج عظیمى تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد، بلکه باید محتواى سوره را نیز در نظر گرفت و مو به مو اجرا کرد.



(آیه 1)- برخیز و جهانیان را انذار کن! بدون شک مخاطب در این آیات شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است هر چند تصریحى به این عنوان در آن نشده، ولى قرائن موجود در این آیات بیانگر این واقعیت است.

نخست مى‏فرماید: «اى جامه خواب به خود پیچیده» و در بستر آرمیده (یا ایها المدثر).


(آیه 2)- «برخیز و انذار کن» و عالمیان را بیم ده (قم فانذر). که وقت خواب و استراحت گذشته، و زمان قیام و تبلیغ فرا رسیده است.

مشرکان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند، و سران آنها مانند ابوجهل، و ابوسفیان، و ولید بن مغیره، و نضر بن حارث، و ... به مشورت پرداختند که در برابر سؤالات مردمى که از خارج به مکّه مى‏آیند، و جسته گریخته مطالبى در باره ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شنیده‏اند چه بگویند؟

اگر هر کدام بخواهند جواب جداگانه‏اى بدهند، یکى کاهنش خواند، و دیگرى مجنون، و دیگرى ساحر، این تشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت، باید با وحدت کلمه به مبارزه تبلیغاتى بر ضدّ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برخیزند! بعد از گفتگو به اینجا رسیدند که بهتر از همه این است که بگویند: «ساحر» است! زیرا یکى از آثار پدیده «سحر» جدائى افکندن میان دو همسر، و پدر و فرزند است، و پیامبر با عرضه آئین اسلام چنین کارى را انجام داده بود! این سخن به گوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیده سخت ناراحت شده و بیمار گونه و غمگین به خانه آمد و در بستر آرمید که آیات فوق نازل شد و او را دعوت به قیام و مبارزه کرد.


(آیه 3)- و به دنبال دعوت به قیام و انذار، پنج دستور مهم به پیامبر مى‏دهد که سرمشقى است براى دیگران، و نخستین دستور در باره توحید است، مى‏فرماید: «و پروردگارت را بزرگ بشمار» (و ربک فکبر).

همان خدائى که مالک و مربّى توست، و هر چه دارى از او دارى و خط سرخ بر تمام معبودهاى دروغین درکش، و هرگونه آثار شرک و بت پرستى را محو کن.

منظور از جمله «فکبّر» تنها گفتن «اللّه اکبر» نیست، هر چند گفتن «اللّه اکبر» یکى از مصداقهاى آن است که در روایات نیز به آن اشاره شده، بلکه منظور این است که خداى خود را بزرگ بشمار، هم از نظر اعتقاد، هم عمل، و هم در سخن و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هرگونه نقص و عیب بدان، بلکه او را از این که در توصیف بگنجد برتر بدان. همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام آمده است که معنى «اللّه اکبر» این است که خداوند برتر از آن است که توصیف شود و در فکر انسان بگنجد.


(آیه 4)- و به دنبال مسأله توحید دومین دستور را درباره پاکیزگى از آلودگیها داده، مى‏افزاید: «و لباست را پاک کن» (و ثیابک فطهر).

تعبیر به «لباس» ممکن است کنایه از عمل انسان باشد چرا که اعمال هر کس به منزله لباس اوست، و ظاهر او بیانگر باطن اوست.

و ممکن است به معنى همان لباس ظاهرى باشد چرا که پاکیزگى لباس ظاهر از مهمترین نشانه‏هاى شخصیت و تربیت و فرهنگ انسان است، مخصوصا در عصر جاهلیت کمتر از آلودگیها اجتناب مى‏نمودند و لباسهاى بسیار آلوده داشتند.

در حقیقت آیه اشاره به این نکته نیز دارد که رهبران الهى هنگامى مى‏توانند نفوذ کلمه داشته باشند که دامانشان از هرگونه آلودگى پاک باشد و تقوا و پرهیزکاریشان از هر نظر مسلّم گردد، و لذا به دنبال فرمان قیام و انذار، فرمان پاکدامنى مى‏دهد.


(آیه 5)- در سومین دستور مى‏فرماید: «و از پلیدى دورى کن» (و الرجز فاهجر).

آیه فوق مفهوم جامعى دارد که هرگونه انحراف و عمل زشت و پلید، و هر کارى را که موجب خشم و عذاب الهى در دنیا و آخرت مى‏گردد شامل مى‏شود.

مسلم است پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله حتى قبل از نبوت از این امور پرهیز و هجران داشت ولى در اینجا به عنوان یک اصل اساسى در مسیر دعوت الى اللّه، و نیز به عنوان یک الگو و اسوه براى همگان، روى آن تکیه شده است.


(آیه 6)- و در چهارمین دستور مى‏فرماید: «و منت مگذار و فزونى مطلب» (و لا تمنن تستکثر).

در این که نهى از منت و فزونى طلبیدن در چه مواردى است باز در اینجا مفهوم آیه کلى و گسترده است، و هرگونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل مى‏شود، نه بر پروردگارت منت بگذار که براى او جهاد و تلاش مى‏کنى، چرا که او بر تو منت گذارده که این مقام منیع را به تو ارزانى داشته است.

همچنین عبادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسیار مشمر، بلکه همیشه خود را در سر حد «قصور» و «تقصیر» بدان، و عبادت را یک نوع توفیق بزرگ الهى براى خودت بشمار.

و نیز اگر خدمتى به خلق مى‏کنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبلیغ و هدایت و چه در جهات مادى مانند انفاق و بخشش، هیچ کدام را نباید با منت یا انتظار جبران، آن هم جبرانى فزونتر توأم نمائى چرا که منت، اعمال نیک را باطل و بى‏اثر مى‏کند.


(آیه 7)- در این آیه به آخرین دستور در این زمینه اشاره کرده، مى‏گوید:

«و به خاطر پروردگارت شکیبائى کن» (و لربک فاصبر). یعنى در طریق اداى این رسالت بزرگ شکیبائى کن، و در برابر آزار مشرکان و دشمنان جاهل و نادان صابر باش، در طریق عبودیت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با نفس و در میدان جهاد با دشمن شکیبا باش.

اصولا مهمترین سرمایه راه تبلیغ و هدایت همین صبر و شکیبائى است.


(آیه 8)- در تعقیب دستورى که در زمینه قیام و انذار در آیات قبل آمده، در اینجا انذار را با بیانى بسیار مؤکد و رسا شروع مى‏کند، و مى‏فرماید: «هنگامى که در صور دمیده مى‏شود» (فاذا نقر فى الناقور).

این تعبیر اشاره به نفخ دوّم و بر پایى رستاخیز است.


(آیه 9)- «آن روز، روز سختى است» (فذلک یومئذ یوم عسیر).


(آیه 10)- روزى است بسیار پرمشقت که «براى کافران آسان نیست» (على الکافرین غیر یسیر).


(آیه 11)-

شأن نزول:

قریش در «دار النّدوه» (مرکزى در نزدیکى مسجد الحرام که براى شور در مسائل مهم در آن جمع مى‏شدند) اجتماع کردند، «ولید» (مرد معروف و سرشناس «مکّه» که مشرکان به عقل و درایت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مى‏پرداختند) رو به آنها کرده گفت: شما مردمى هستید داراى نسب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مى‏آیند و پاسخهاى مختلفى از شما مى‏شنوند حرف خود را یکى کنید.

سپس رو به آنها کرده گفت: شما در باره این مرد (اشاره به پیغمبر اکرم) چه مى‏گوئید؟

گفتند: مى‏گوئیم «شاعر» است! ولید چهره در هم کشید و گفت: ما شعر بسیار شنیده‏ایم، اما سخن او شباهتى به شعر ندارد! گفتند: مى‏گوئیم «کاهن» است.

گفت: هنگامى که نزد او مى‏روید سخنانى را که کاهنان (به شکل اخبار غیبى) مى‏گویند در او نمى‏یابید.گفتند: مى‏گوئیم «دیوانه» است.

گفت: وقتى به سراغ او مى‏روید هیچ اثرى از جنون در او نخواهید یافت.

گفتند: مى‏گوئیم «ساحر» است.

گفت: ساحر به چه معنى؟

گفتند: کسى که میان دشمنان و میان دوستان ایجاد دشمنى مى‏کند.

ولید فکر کرد و نگاهى نمود و چهره در هم کشید و گفت: بلى او «ساحر» است و چنین مى‏کند! سپس از «دار الندوه» خارج شدند در حالى که هر کدام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را ملاقات مى‏کرد مى‏گفت: اى ساحر! اى ساحر! این مطلب بر پیامبر گران آمد، خداوند آیات آغاز این سوره را (تا آیه 25) نازل فرمود (و پیامبرش را دلدارى داد).

تفسیر:

ولید آن ثروتمند مغرور حق نشناس! در تعقیب آیات گذشته که کافران را بطور جمعى مورد انذار قرار مى‏داد، در اینجا بالخصوص روى بعضى از افراد آنها که مؤثرتر بودند انگشت گذارده و با تعبیراتى گویا و رسا و کوبنده او را زیر رگبار شدیدترین انذارها مى‏گیرد.

نخست مى‏گوید: «مرا با کسى که او را به تنهائى آفریده‏ام واگذار» (ذرنى و من خلقت وحیدا). که خودم او را کیفر شدید دهم.

این آیه و آیات بعد چنانکه در شأن نزول گفتیم در مورد ولید بن مغیره مخزومى یکى از سران معروف قریش نازل شده است.


(آیه 12)- سپس مى‏افزاید: «همان کس که براى او مال گسترده قرار دادم» (و جعلت له مالا ممدودا).


(آیه 13)- سپس به فزونى نیروى انسانى او اشاره کرده، مى‏افزاید:

«و فرزندانى (براى او قرار دادم) که همواره نزد او و در خدمت او هستند» (و بنین شهودا).

دائما آماده کمک و خدمت بودند، و حضورشان مایه انس و راحت او بود.


(آیه 14)- و بعد به سایر مواهبى که به او ارزانى داشته بود بطور کلى اشاره کرده، مى‏فرماید: «وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم» (و مهدت له تمهیدا).

نه فقط مال و فرزندان برومند، بلکه در جهات اجتماعى و جنبه‏هاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود.


(آیه 15)- ولى او به جاى این که در برابر بخشنده این همه نعمتها سر تعظیم فرود آورد، و پیشانى به آستانش بساید، در مقام کفران و افزون طلبى برآمد و با این همه مال و نعمت «باز هم طمع دارد که بر (نعمتهاى) او بیفزایم» (ثم یطمع ان ازید).

این منحصر به «ولید بن مغیره» نبود، بلکه همه دنیا پرستان چنیند، هرگز عطش آنها فرو نمى‏نشیند، و اگر هفت اقلیم را زیر نگین آنها قرار دهند باز هم در بند اقلیمى دیگرند.


(آیه 16)- ولى این آیه با شدت تمام دست ردّ به سینه این نامحرم مى‏گذارد، مى‏گوید: «هرگز چنین نخواهد شد (که بر نعمتش بیفزایم) چرا که او نسبت به آیات ما دشمنى مى‏ورزد» (کلا انه کان لآیاتنا عنیدا).

و با این که به خوبى مى‏دانست که این قرآن نه کلام جن است و نه کلام بشر، ریشه‏هائى نیرومند و شاخه‏هایى پرثمر و جاذبه‏اى بى‏مانند دارد باز آن را «سحر» مى‏نامید و آورنده آن را ساحر!


(آیه 17)- و در این آیه، به سرنوشت دردناک او با عبارتى کوتاه و پر معنى اشاره کرده، مى‏فرماید: «و به زودى او را مجبور مى‏کنم که از قلّه زندگى بالا رود» و سپس او را به زیر مى‏افکنم (سارهقه صعودا).

احتمال دارد که آیه اشاره به عذاب دنیوى «ولید» در این جهان باشد، زیرا او بعد از رسیدن به اوج قله پیروزى در زندگى فردى و اجتماعى چنان سقوط کرد که تا آخر عمر مرتبا اموال و فرزندان خود را از دست مى‏داد و بیچاره شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر