577 . صفحه 577
بیست و پنجم تیر :
نفیسه :
نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین، چرا که شفاعت نیاز به وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینهها را بکلى از میان بردهاند، شفاعت همچون آب زلالى است که بر پاى نهال ضعیفى ریخته مىشود، و بدیهى است اگر نهال بکلى مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمىکند.
ضمنا این آیه بار دیگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تأکید مىکند، و پاسخ دندان شکنى است براى آنها که منکر اصل شفاعتند.
همچنین تأکیدى است بر این که شفاعت بىقید و شرط نیست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمىشود، بلکه عاملى است براى تربیت انسان که حداقل او را به مرحلهاى که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولیاى او بکلى قطع نشود.
(آیه 49)- چنان از حق مىگریزند که گورخران از شیر! در ادامه بحثى که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود در اینجا وحشت این گروه معاند و لجوج را از شنیدن سخن حق و هرگونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهى منعکس مىکند.
نخست مىگوید: «چرا آنها از تذکر روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذکرة معرضین).
(آیه 50)- «گوئى گور خرانى رمیدهاند» (کانهم حمر مستنفرة).
(آیه 51)- «که از (مقابل) شیرى فرار کردهاند» (فرت من قسورة).
آیه فوق تعبیرى است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گور خر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علّت وحشى بودن گریزان از همه چیز، در حالى که در برابر آنها چیزى جز تذکره (وسیله یادآورى و بیدارى و هوشیارى) قرار ندارد.
(آیه 52)- ولى با این همه نادانى و بىخبرى آن چنان پرادعا و متکبرند که «هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاى (از سوى خداوند) براى او فرستاده شود»! (بل یرید کل امرى منهم ان یؤتى صحفا منشرة).
این شبیه چیزى است که در آیه 93 سوره اسراء آمده است: «اگر به آسمان نیز بروى ما به تو ایمان نمىآوریم مگر آن که نامهاى (از سوى خدا) بر ما نازل کنى»!
(آیه 53)- و لذا در این آیه مىافزاید: «چنین نیست» که آنها مىگویند (کلا).
نازل شدن کتاب آسمانى بر آنها و مطالب دیگرى از این قبیل همه بهانه است.
«آنها از آخرت نمىترسند» (بل لا یخافون الآخرة).
به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازهاى به انسان مىبخشد، و مىتواند افراد بىبند و بار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.
(آیه 54)- سپس بار دیگر تأکید مىکند: «چنین نیست» (کلا). که آنها درباره قرآن مىاندیشند.
«آن (قرآن) یک تذکر و یادآورى است» (انه تذکرة).
(آیه 55)- «هرکس بخواهد از آن پند مىگیرد» (فمن شاء ذکره).
(آیه 56)- در عین حال پند گرفتن از آن جز به مشیت و توفیق الهى ممکن نیست «و آنها پند نمىگیرند مگر این که خدا بخواهد» (و ما یذکرون الا ان یشاء الله).
یعنى انسان نمىتواند راه هدایت را بپوید جز این که به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششى
کوشش عاشق بیچاره به جائى نرسد
و در پایان آیه مىفرماید: «او اهل تقوا و اهل آمرزش است» (هو اهل التقوى و اهل المغفرة).
شایسته است که از عقاب او بترسند، و از این که چیزى را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است که به آمرزش او امیدوار باشند.
این جمله اشارهاى به مقام «خوف» و «رجاء» و «عذاب» و «مغفرت» الهى است. و در حقیقت تعلیلى است براى آیه قبل.این احتمال نیز هست که «تقوا» در اینجا به معنى فاعلى تفسیر شود یعنى خدا، اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبیح و هرگونه کارى که برخلاف حکمت است مىپرهیزد. و در حقیقت بالاترین مقام تقوا از آن خداست و آنچه در بندگان است، شعله ضعیفى از آن تقواى بىانتهاست.
به هر حال این سوره با امر به «انذار» و «تکلیف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پایان مىپذیرد.
سوره قیامت هفتاد و پنجمین سوره قرآن کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 40 آیه میباشد.
محتواى سوره:
همان گونه که از نام سوره پیداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قیامت دور مىزند، جز چند آیه که درباره «قرآن مجید» و مکذبین به آن سخن مىگوید، و اما بحثهائى که در مورد قیامت در این سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.
1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجیب و بسیار هول انگیزى که در پایان این جهان و آغاز قیامت روى مىدهد.
2- مسائل مربوط به وضع حال نیکوکاران و بدکاران در آن روز.
3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.
4- بحثهاى مربوط به هدف آفرینش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که سوره قیامت را بخواند من و جبرئیل براى او در روز قیامت گواهى مىدهیم که او ایمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشندهتر است».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قیامت) کند و به آن عمل نماید خداوند این سوره را در قیامت همراه او از قبرش با بهترین چهره بر مىانگیزد، و پیوسته به او بشارت مىدهد و در صورتش مىخندد تا از صراط و میزان بگذرد».
قابل توجه این که آنچه را از قرائن در فضیلت تلاوت سورههاى قرآن در موارد دیگر استفاده مىکردیم در اینجا صریحا در متن روایت آمده است زیرا مىفرماید:
هر کسى بر آن مداومت کند، و به آن عمل نماید.
بنابراین همه اینها مقدمه عمل کردن و به کار بستن مضمون آن است.
این سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مىفرماید: «سوگند به روز قیامت» (لا اقسم بیوم القیامة).
(آیه 2)- «و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). که رستاخیز حق است و همه شما در قیامت برانگیخته مىشوید و به سزاى اعمالتان مىرسید! در مورد رابطه این دو سوگند با هم باید بگوییم: حقیقت این است که یکى از دلائل وجود «معاد» وجود «محکمه وجدان» در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مىکند، و از این طریق به او پاداش مىدهد، و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه مىکند، به حدى که گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودکشى مىکند.
وقتى «عالم صغیر» یعنى وجود انسان در دل خود محکمه و دادگاه کوچکى دارد، چگونه «عالم کبیر» با آن عظمتش محکمه عدل عظیمى نخواهد داشت؟
و از اینجاست که ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخیز و قیامت» مىبریم و نیز از همین جا رابطه جالب این دو سوگند روشن مىشود، و به تعبیر دیگر سوگند دوم دلیلى است بر سوگند اول.
(آیه 3)- سپس در این آیه به عنوان یک استفهام انکارى مىافزاید: «آیا انسان مىپندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد»؟ (ا یحسب الانسان الن نجمع عظامه).
(آیه 4)- «آرى! قادریم که (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم» (بلى قادرین على ان نسوى بنانه).
این تعبیر مىتواند اشاره لطیفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد که مىگویند کمتر انسانى در روى زمین پیدا مىشود که خطوط سر انگشت او با دیگرى یکسان باشد.
(آیه 5)- در این آیه به یکى از علل حقیقى انکار معاد اشاره کرده، مىفرماید: انسان شک در معاد ندارد «بلکه او مىخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند»! (بل یرید الانسان لیفجر امامه).
او مىخواهد از طریق انکار معاد، کسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بیدادگرى و گناه بنماید، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتى براى خود قائل نباشد.
(آیه 6)- و لذا به دنبال آن مىافزاید: «مىپرسد قیامت کى خواهد بود»؟! (یسئل ایان یوم القیامة).
آرى! او براى گریز از مسؤولیتها استفهام انکارى درباره وقت قیامت مىکند، تا راه را براى فجور خود بگشاید.
«محکمه وجدان»
یا قیامت صغرى! از قرآن مجید به خوبى استفاده مىشود که روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:
1- «نفس اماره» یعنى روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدیها دعوت مىکند، و شهوات و فجور را در برابر او زینت مىبخشد.
2- «نفس لوّامه» که در آیات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بیدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته گاه لغزش پیدا مىکند. و در دامان گناه مىافتد اما کمى بعد بیدار مىشود و توبه مىکند و به مسیر سعادت باز مىگردد. این همان چیزى است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» یاد مىکنند، در بعضى از انسانها بسیار قوى و نیرومند است و در بعضى بسیار ضعیف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.
3- «نفس مطمئنه» یعنى روح تکامل یافتهاى که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده، و به مقام تقواى کامل و احساس مسؤولیت رسیده که دیگر به آسانى لغزش براى او امکان پذیر نیست.
به هرحال این «نفس لوامه» چنانکه گفتیم رستاخیز کوچکى است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل مىگردد و به حساب و کتاب او مىرسد.
این دادگاه عجیب درونى شباهت عجیبى به دادگاه رستاخیز دارد:
1- قاضى و شاهد و مجرى حکم در حقیقت در اینجا یکى است همانطور که در قیامت چنین است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشکار آگاهى و تو در میان بندگانت قضاوت خواهى کرد» (زمر/ 46).
2- این دادگاه وجدان توصیه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رایج بشرى را نمىپذیرد، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مىخوانیم: «از آن روز بترسید که هیچ کس به جاى دیگرى مجازات نمىشود، و نه شفاعتى پذیرفته مىگردد، و نه فدیه و رشوهاى، و نه یارى مىشوند» (بقره/ 48).
3- محکمه وجدان مهمترین و قطورترین پروندهها را در کوتاهترین مدت رسیدگى کرده، حکم نهائى را صادر مىکند، همانطور که درباره دادگاه رستاخیز نیز مىخوانیم: «خداوند حکم مىکند و حکم او رد و نقض نمىشود و حساب او سریع است» (رعد/ 41).
4- مجازات و کیفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى این جهان، نخستین جرقههایش در اعماق دل و جان افروخته مىشود، و از آنجا به بیرون سرایت مىکند، نخست روح انسان را مىآزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشکار مىشود، همانطور که درباره دادگاه قیامت نیز مىخوانیم: «آتش برافروخته الهى که از قلبها زبانه مىکشد»! (همزه/ 6 و 7).
5- این دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد بلکه معلومات و آگاهیهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع یا بر ضدّ او مىپذیرد، همانطور که در دادگاه رستاخیز نیز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانکه مىفرماید: «چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مىدهد» (فصّلت/ 20).
این شباهت عجیب در میان این دو دادگاه نشانه دیگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زیرا چگونه مىتوان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه مرموز و اسرار آمیزى وجود داشته باشد، اما در درون این عالم بزرگ مطلقا حساب و کتاب و دادگاه و محکمهاى وجود نداشته باشد، این باور کردنى نیست.
(آیه 7)- در آیه قبل سخن به سؤالى که منکران رستاخیز درباره قیامت داشتند منتهى شد.
در این آیه، نخست به حوادث قبل از رستاخیز یعنى تحول عظیمى که در دنیا پیدا مىشود و نظام آن متلاشى مىگردد اشاره کرده، مىفرماید: «در آن هنگام که چشمها از شدّت وحشت به گردش درآید» (فاذا برق البصر).
(آیه 8)- «و ماه بىنور گردد» (و خسف القمر).
(آیه 9)- «و خورشید و ماه یکجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).
در مورد جمع ماه و خورشید این احتمال وجود دارد که ماه تدریجا تحت تأثیر جاذبه خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مىشود، و هر دو بىفروغ مىگردند.
در آیه 1 سوره تکویر مىفرماید: «اذا الشمس کورت هنگامى که خورشید تاریک گردد» و مىدانیم نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود ماه نیز تاریک مىگردد. در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مىرود.
(آیه 10)- به این ترتیب با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مىیابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسانها آغاز مىگردد «آن روز انسان مىگوید: راه فرار کجاست!» (یقول الانسان یومئذ این المفر).
آرى! انسانهاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مىکردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مىجویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مىطلبند.
(آیه 11)- ولى به زودى به آنها گفته مىشود: «هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (کلا لا وزر).
(آیه 12)- «آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربک یومئذ المستقر).
(آیه 13)- سپس مىافزاید: «در آن روز انسان را از تمام کارهائى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مىکنند» (ینبؤا الانسان یؤمئذ بما قدم و اخر).
منظور از این دو تعبیر اعمالى است که در حیات خود از پیش فرستاده، یا آثارى که بعد از مرگ از او باقیمانده، اعم از سنت نیک و بد که در میان مردم گذاشته و به آن عمل مىکنند و حسنات و سیئاتش به او مىرسد، و یا کتاب و نوشتهها، و بناهاى خیر و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، که آثارش به او مىرسد.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود: «در آن روز به انسان خبر مىدهند آنچه از خیر و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى که از خود به یادگار گذارده، تا کسانى که بعد از او مىآیند به آن عمل کنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل کنندگان بر او خواهد بود، بىآنکه چیزى از گناه آنان بکاهد، و اگر سنّت خیرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بىآنکه چیزى از اجر آنها کاسته شود».
(آیه 14)- در این آیه مىافزاید: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مىکنند، ولى نیازى به این اعلام نیست، «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصیرة).
و خود و اعضایش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.
(آیه 15)- «هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذیره).
این آیات در حقیقت همان چیزى را مىگوید که در آیات دیگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آیه 20 سوره فصّلت که مىگوید:
«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مىدادند گواهى مىدهند».
بنابراین، در آن دادگاه بزرگ قیامت بهترین گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا که او از همه بهتر از وضع خویشتن آگاه است.
این آیات عالم دنیا را نیز شامل مىشود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مىدارند.
(آیه 16)- جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! این آیه و سه آیه بعد از آن به منزله جمله معترضهاى است که گاه گوینده در لابهلاى سخن خویش مىآورد.
خداوند موقتا رشته سخن درباره قیامت و احوال مؤمنان و کافران را رها کرده، و تذکر فشردهاى به پیامبرش درباره قرآن مىدهد، مىفرماید: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن] حرکت مده» (لا تحرک به لسانک لتعجل به).
در تفسیر این آیه، تفسیر معروفى است که از ابن عباس در کتب حدیث و تفسیر نقل شده است، و آن این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عشق و علاقه شدیدى که به دریافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى که پیک وحى، آیات را بر او مىخواند، همراه او زبان خود را حرکت مىداد و عجله مىکرد، خداوند او را نهى فرمود که این کار را مکن، خود ما آن را براى تو جمع مىکنیم.
(آیه 17)- سپس مىافزاید: «چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و این کار به وسیله پیک وحى انجام مىشود (ان علینا جمعه و قرآنه).
(آیه 18)- «هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).
(آیه 19)- «سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست» (ثم ان علینا بیانه).
بنابراین هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبیین و تفصیل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هیچ وجه نگران مباش، آن کس که این وحى را نازل کرده، در تمام مراحل حافظ آن است.
این آیات در ضمن بیانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحریف و دگرگونى است، چرا که خداوند وعده جمع و تلاوت و تبیین آن را داده است.